شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
دانش افزایی حسینی حجت الاسلام دکتر جباری

ویژه برنامه دانش‌افزایی حسینی به مناسبت میلاد حضرت امام حسین علیه السلام - جلسه سوم
کارشناس: حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری
موضوع: امام حسین علیه السلام احیاگر اسلام


 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 27 اسفند 1399

برنامه:دانش افزایی حسینی

استاد جباری:

أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّد آلِهِ الطَّاهِرِینَ

حضور همۀشما بینندگان عزیز این برنامه در هر جای که شرف حضور دارید عرض سلام و وقت بخیر دارم آروزی توفیقات روزافزون الهی برای همۀشما عزیزان و تبریک و تهنیت عرض می کنم مناسبت بسیار بزرگ امروز را یعنی سالروز میلاد مسعود و موفورالسرور مولی و سرورمان أبا عبدالله الحسین (ع) محبوب قلوب همۀ انسان ها همۀ مسلمان ها و بالآخذ همۀ شیعیان آن حضرت، إن شاءالله بهره لازم را از این روز مبارک برده باشیم همه، إن شاءالله همۀ ما از آن حضرت عیدی لایق شأن آن حضرت را دریافت بکنیم و بزرگترین و بهترین عیدی این هست که آن بزرگوار از درگاه خداوند متعال طلب بکنند ظهور خلف صالح شان امام عصر (عج) و همۀ ما إن شاءالله شاهد و ناظر و حاضر در این امر مقدس مبارک باشیم إن شاءالله همۀ ما جزو منتقمین خون أبا عبدالله الحسین (ع) باشیم در رکاب مولا و سرورمان امام عصر (عج) و عاقبت امر همۀ ما ختم به خیر و شهادت در رکاب آن حضرت باشد إن شاءالله.

خدا را شاکر هستم در این لحظات در خدمت شما عزیزان هستم بتوانیم ذکری داشته باشیم از فضائل أبا عبدالله الحسین (ع) و یادی از آن حضرت داشته باشیم با موضوع خاص نقش أبا عبدالله الحسین (ع) در احیای اسلام در استمرار و بقاء اسلام و زنده نگهداشتن یاد اسلام در فضای که اگر نبود حرکت أبا عبدالله الحسین (ع) نامی و یادی از اسلام باقی نمی ماند و یا آنچه که باقی می ماند جز یک پوستۀ تُهی و بی مغز از یک اسلام وارونه که مشخصاً می توانیم نامش را اسلام اموی بگذاریم چیز دیگر باقی نمی ماند، بخواهم یک مقدار بیشتر تقریب به ذهن داشته باشم ما بودیم و این زمانه و اگر اسلامی می ماند همان اسلامی بود که امروزه آل سعود دارند عرضه می کنند که دقیقاً همان اسلام اموی است با شاخصه ها و مشخصاتی که دارد و إن شاءالله اشارۀ خواهم کرد.

اما برای مقدمه این بحث اشاره ای می کنم به این أیامی که در آن قرار داریم أیام آغازین ماه شعبان و انتهای ماه رجب، هر دو هم اواخر ماه رجب هم اوایل ماه شعبان ارتباط با أباعبدالله الحسین (ع) دارد هم با آغاز حیات آن حضرت و هم با انجام و اواخر حیات آن بزرگوار، همانطور که عرض شد سوم ماه شعبان سالروز میلاد آن حضرت است در سال چهارم هجری با اشارۀ که به روایت رسیده در این باره خواهم کرد، البته قولی هم هست در برخی از منابع شیعه مبنی بر ولادت أبا عبدالله الحسین در پنجم ماه شعبان که برخی از بزرگان ما این را نقل کرده اند اما آنچه که ترجیح داده شده سوم ماه شعبان هست از جمله روایتی که مرحوم شیخ طوسی در کتاب شریف «مصباح المتهجد» به نقل از یکی از وکلای امام عصر (ع) به نام قاسم بن علاء آذربایجانی که این بزرگوار (قاسم بن علاء) در منطعه أران آذربایجان در آن زمان در دوران غیبت صغرا وکیل بود از ناحیه امام عصر و در دوران ظاهراً نیابت نایب سوم در آذربایجان ایشان (قاسم بن علاء) تحت فرمان نایب سوم در آنجا حضور داشت و برای شیعیان منطقه آذربایجان رابط بود در واقع بین آنها و بین ناحیه مقدسه مهدویه، روایتی از او رسیده توقیعی به دست او رسید، همۀشما عزیزان مفهوم توقیع را برخورد کردید می دانید توقیعات نامه های بوده اند که در دوران غیبت صغرا بالخصوص میان شیعیان و امام عصر رد و بدل می شده، شیعیان پرسش هایشان را در نامه های می نوشتند به نواب ناحیه مقدسه عرضه می کردند و آنها هم به دست حضرت می رساندند و امام (سلام الله علیه) هم با خط مبارک خودشان در ذیل آن سؤالات یا در حواشی در همان صفحه پاسخ ها درج می کردند به اینها اصطلاحاً می گویند توقیع، البته توقیعات همۀشان چنین نبود که در پی پرسش های شیعیان صادر بشود، گاهی توقیعات ابتدایی صادر می شد از جمله همین توقیع شاید از همان قسم باشد که توقیقعی صادر شده از ناحیه مقدسه و در آنجا اشاره به این نکته شده بود که

 «وُلد الحسین (سلام الله علیه) فی الثالث من شعبان»

یا

«فی ثلاثٍ خلون من شعبان»

قریب این مضمون در سه روز از شعبان گذشته أبا عبدالله (ع) متولد شد

«فصمه»

دستور روزه گرفتن آمده لذا مستحب مؤکد هست امروز روزه بداریم هم به لحاظ ماه شعبان و هم به لحاظ دستور خاصی که در ارتباط با سوم شعبان میلاد أبا عبدالله (ع) آمده و إن شاءالله خداوند قبول بفرماید از همۀشما عزیزانی که امروز را روزه داشتید و به فضیلت روزۀ امروز نائل شدید، بنابراین براساس این گزارش مرحوم شیخ طوسی در کتاب «مصباح المتهجد» و ترجیحی که بزرگان ما مثل مرحوم شیخ مفید در کتاب «مَسارُّ الشیعَة» داده اند در باره سوم شعبان می توان گفت که امروز قول قوی تر هست در باره ولادت أبا عبدالله الحسین (ع) در سال چهارم هجری.

قبل از اینکه روایتی را که نقل شده در ارتباط با عملکرد رسول خدا (ص) در ارتباط با ولادت نواده بزرگوارشان و سبط بزرگوارشان امام حسین (ع) عرض کنم اشاره می کنم به آن نکته دیگری که عرض کردم این ایام مناسبت دارد با اواخر حیات أبا عبدالله الحسین (ع)؛ شنیدید قاعدتاً در روزهای گذشته در 27 رجب که سالروز بعثت رسول خدا (ص) هست که در 27 رجب بنابر گزارشی که باز مرحوم شیخ مفید نقل کرده حدود سه روز مانده از رجب خبر هلاکت معاویه به مدینه رسید و حدس زدند که همین شب 27 رجب باشد و اینکه حدس زدند عرض می کنم که چون معلوم نیست حالا ماه رجب در آن سال تمام بوده 30 روزه 29 روز بوده به هر حال تعبیر مرحوم شیخ مفید این است که سه روز مانده از رجب شب شنبه خبر هلاکت معاویه به مدینه رسید والی مدینه ولید بن عتبة بن أبی سفیان برادرزاده معاویه در آن نامۀ که یزید ملعوم فرستاده بود مأمور شده بود بر اینکه از کسانی بیعت بگیرد از جمله أبا عبدالله الحسین (ع) برای یزید که جریانش مفصل است و در آن شب امام حسین(ع) را فرا خواند به دارالإماره و بیعت خواست و حضرت استنکاف کرد از اینکه در آن مجلس بیعت بکند و إحاله کرد به فردای آن روز و فردای آن روز حضرت به هر حال خدا حافظی هایش را کردند با برخی از برادران شان که در مدینه ماندند مثل عمر بن علی، مثل محمد بن حنفیه و اینها، با اهل و عیال و یاران و بنی هاشم و نزدیک بیست بیست و یک نفر از مردان بنی هاشم، فرزندان حضرت، برادران حضرت و اینها عیال و فرزندان، دختران از مدینه خارج شدند به سمت  مکه و تعبیر در روایت این است که

«فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ»

در واقع حضرت داشت فرار می کرد از این بیعت شومی که آن حضرت را به سمت آن بیعت فرا خوانده بودند و عجیب است که فاصله میان مدینه تا مکه که به صورت طبیعی حدود حداقل ده روزی راه بوده آن زمان، أبا عبدالله (سلام الله علیه) در شش روز طی کردند چون دارد که سوم شعبان که همین سالروز میلاد آن حضرت هست آن حضرت به مکه رسیدند و نشان می دهد که سریع حرکت کردند شاید هم حالا به هر حال گاهی از بیراهه رفتند و سریع رفتند و شبانه هم خارج شدند یعنی شب 28 رجب، اگر بگوییم 27 رجب به بیعت دعوت شدند شاید 28 رجب خارج شدند و سوم شعبان به مکه رسیدند بنابراین سوم شعبان سالروز رسیدن أبا عبدالله (ع) به مکه هم هست و بعد از آن حضرت در مکه اقامت داشتن روشنگری هایشان را داشتند برای طوائفی از مسلمان ها که برای عمره برای حج، بعد از آن آمدند به مکه و خطبه های دارند أبا عبدالله (ع)، سخنرانی های دارند، از این تاریخ یعنی ماه شعبان، ماه رمضان، ماه شوال و ماه ذی القعده آن حضرت در مکه تشریف دارند یعنی چهار ماه، از آن طرف هم همه می دانیم در هشتم ذی الحجه أبا عبدالله (ع) ناچار شدند باز به خاطر توطئۀ که فرستادگان یزید می خواستند اجرا بکنند پنهانی خون آن حضرت را در حرم بریزند، أبا عبدالله (ع) متوجه شدند برای اینکه حرمت حرم شکسته نشود و از آن طرف بتوانند رسالت خودشان را انجام بدهند از مکه خارج شدند روز هشتم ذی الحجه سال 60 هجری و یوم الترویه در حالی که حجاج آماده می شدند به عرفات بروند أبا عبدالله (ع) از مکه همراه همراهان شان خارج شدند به سمت عراق و قصد کوفه داشتند که حوادث کربلاء به وقوع پیوست بنابراین چهار ماه و حدوداً پنج روز حضرت اقامت در مکه داشتند، این را خواستم اشاره ای داشته باشم برای اینکه مناسبت سوم شعبان را از هر دو جهت اشاره ای کرده باشیم.

اما در ارتباط با ولادت أبا عبدالله (ع) ما روایاتی را داریم هم در منابع شیعه هم در منابع اهل سنت؛ روایتی را مرحوم شیخ صدوق نقل کرده و دیگر بزرگان ما هم به همین ترتیب باز مرحوم شیخ طوسی در «امالی» خودش صفحه 367 حدیث 781، مرحوم شیخ صدوق در «عیون اخبار الرضا (ع)» روایت را نقل کردند جلد دو صفحه 25؛ مضمون این روایت این هست که با سند آن مرحوم شیخ طوسی و صدوق با سند خودشان نقل می کنند می رسد به امام سجاد (سلام الله علیه) و امام سجاد(ع) می فرماید:

«حدثتنی اسماء»

این اسماء را برخی تصور کردند که اسماء بنت عمیس هست در برخی از منابع هم بعضاً تصور کردند بنت عمیس لذا در پرانتز بنت عمیس آورده اند که أسماء بنت عمیس جریان ولادت امام حسین (ع) را گزارش می کند در حالی که شما عزیزان مستحضر هستید اشکال معروفی که در باره حضور اسماء در این برهه زمانی در مدینه مطرح است چون نام أسماء در بحث ازدواج فاطمه و علی (ع) هم آمده در سال دوم هجری در شب اول ذی الحجه سال دوم هجری نام أسماء بنت عمیس آمده در اینجا هم که سال چهارم هست و میلاد أبا عبدالله (ع) آمده و  اشکالی که هست اینکه أسماء بنت عمیس همسر بزرگوار جعفر بن أبی طالب در این زمان براساس گزارش های تاریخی در حبشه بود چون آنها هجرت به حبشه کردند از حدوداً سال پنجم بعثت یعنی از هشت سال قبل از هجرت و هم چنان در حبشه بودند تا سال هفتم پس از هجرت یعنی نزدیک پانزده سال در حبشه بودند پس در این برهه زمانی سال چهارم هجری یا در هنگام ازدواج فاطمه و علی (ع) سال دوم هجری اینها باید در حبشه بوده باشند لذا نمی  توان این أسماء را أسماء بنت عمیس دانست لذا محققین این مشکل را حل کردند گفتند که چون أسماء بنت عمیس بانوی معروفی بوده در اذهان لذا تا أسماء گفته می  شد بلافاصله تصور می شد أسماء بنت عمیس بوده در حالی که این أسماء بانوی دیگری بوده قابله بوده خانومی بوده اهل خیر بوده اهل کارهای بوده که کار راه انداز بوده اصطلاحاً به نام اسماء بنت یزید بن سکن انصاری یکی از بانوان از انصار بوده و دست به خیر بوده، هم آنجا در هنگام ازدواج فاطمه و علی (ع) چون بانوی این چنین بوده حضور داشته و همینطور الآن هم هنگان ولادت امام حسین (ع)، لذا تصور کردند این همان أسماء بنت عمیس است در حالیکه خیر أسماء بنت یزید بن سکن انصاری است و از بانوان انصار، أسماء نقل می کند می  گوید:

«لمّا حَمَلت فاطمه (ع) بالحَسَن عليه السلام و ولَدته»

وقتی که فاطمه (س) امام حسن(ع) را متولد کردند بعد از قریب به یک سال

«وكان بعدَ حَوْلٍ وُلِد الحُسينُ»

بعد از حدود یک سال أبا عبدالله (ع) متولد شد

قریب به یک سال که گفته می شود چون اگر این قول را ترجیح دادیم ولادت امام حسن(ع) در نیمه رمضان سال سوم هجری و ولادت أبا عبدالله (ع) در سوم شعبان سال چهارم هجری قریب به یک ماه و چند روزی فاصله بوده یعنی کمتر از یک سال ولادت أبا عبدالله (ع) فاصله داشته با ولادت امام حسن (ع) و دارد که

«و جاء النّبيُّ صلى الله عليه و آله فقالَ : يا أسماءُ هَلُمِّي ابنِي»

پیامبر (ص) تشریف آوردند و فرمودند که أسماء فرزندم را بیار

«فَدَفعتهُ إليه في خِرْقةٍ بيضاءَ»

أسماء امام حسین(ع) را در یک پارچۀ سفیدی پیچید و آورد خدمت رسول خدا

«فأذّنَ في اُذنهِ اليُمنى»

از اینجا آداب مربوط به ولادت یک طفل را در سیره پیامبر اکرم می  خوانیم

 پیامبر اکرم در گوش راست أبا عبدالله (ع) اذان گفتند

«و أقامَ في اليُسرى»

در گوش چپ شان إقامه گفتند

«و وَضَعه في حِجْرهِ، فبكى»

رسول خدا (ص) در دامان شان قرار دادند أبا عبدالله (ع) را و گریستند

«فَقَلتْ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي مِمَّ بُكَاؤُكَ»

أسماء می  گوید که به رسول خدا عرض کردم که گریۀتان برای چه است؟

«قَالَ عَلَى ابْنِي هَذَا»

برای این فرزندم گریه می کنم برای این پسرم

«قُلْتُ إِنَّهُ وُلِدَ السَّاعَةَ يَا رَسُولَ اللَّهِ»

عرض کردم تازه متولد شده گریه برای چه است؟

«فَقَالَ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ مِنْ بَعْدِي»

بعد از من یک گروه ستمکاری او را خواهند کشت

«لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِي»

خداوند آنها را به شفاعت من نرساند، شفاعت من را شامل حال آنها نکند، بعد فرمود

«ثُمَّ قَالَ يَا أَسْمَاءُ لَا تُخْبِرِي فَاطِمَةَ بِهَذَا»

مبادا به فاطمه این نکتۀ که گفتم را خبر بدهی

«فَإِنَّهَا قَرِيبَةُ عَهْدٍ بِوِلَادَتِهِ»

تازه متولد شده این فرزند و سزاوار نیست که این خبر ناراحت کننده به فاطمه داده بشود

«ثُمَّ قَالَ لِعَلِيٍّ أَيَّ شَيْ‏ءٍ سَمَّيْتَ ابْنِي هَذَا»

از امیرالمؤمنین که آنجا طبعاً حاضر بوده پیامبر اکرم (ص) پرسیدند نام این طفل را چه گذاشتی؟ علی (ع) عرض کردند

«مَا كُنْتُ لِأَسْبِقَكَ بِاسْمِهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ»

اینطور نیست که من چنین باشم که سبقت بر شما بگیرم در نام گذاری بر چنین فرزندی، شما باید نام او را بگذارید، اینجا یک اشارۀ در پرانتز بکنم که خدا نگذرد از کسانی که جعل کردند، مشخص است پشت جعلیات این چنین دستگاه معاویه و اموی و اتباع جریان خلافت بودند که جعل کردند روایتی را که نعوذ باالله امیرالمؤمنین (س) دوست داشت که نام حسین را حرب بگذارد و پیامبر او را منع کرد و بعد از اینکه دوست داشت نام حسن را حرب بگذارد و پیامبر اکرم او را منع کرد، نعوذ باالله یعنی امیرالمؤمنین یا اصلاً در بعضی روایات می  گویند گذاشت نام حرب را، پیامبر حرب را تغییر داد، اینها همه برای این هست که نشان بدهند که امیرالمؤمنین با اینکه در مورد امام حسن پیامبر اکرم نهی کرد نام حرب گذاشتن را، باز در مورد امام حسین (ع) به همین ترتیب و همه برای این هست که نعوذ باالله بگویند که بله علی اهل حرب بود اهل جنگ بود یا آدم خشینی بوده و این نیست مگر بخاطر آن کینه ای که از جنگ  های که امیرالمؤمنین (س) داشتند در بدر و اُحد و خندق و خیبر و حنین و فتح مکه و امثال اینها که خب امیرالمؤمنین فدایی پیغمبر بود و طبیعتاً برای پیشبرد اسلام باید شمشیر امیرالمؤمنین خارهای سر راه را بر می داشت و آن احقادی بود به تعبیر دعای ندبه بدریه و خیبریه و حنینیه آن کینه  ها حقن های حِقدهای که در دلهای اینها وجود داشت و به این صورت تلاش کردند بروز بدهند، بعد رسول خدا (ص) فرمودند که

«وَ لَا أَسْبِقُ بِاسْمِهِ رَبِّي»

چرا که توی علی سبقت بر من نگرفتی در نامگذاری این فرزند، من هم بر پروردگارم سبقت نمی گیرم، در ادامه اش هست

«ثُمَّ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ»

جبرئیل نازل شد

«فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ الْعَلِيُّ الْأَعْلَى يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَلِيٌّ مِنْكَ كَهَارُونَ مِنْ مُوسَى»

جبرئیل نازل شد و عرض کرد خداوند متعال بر تو سلام می رساند ای پیامبر و می فرماید که منزلت علی نسبت به شما منزلت هارون نسبت به موسی است

«سَمِّ ابْنَكَ هَذَا بِاسْمِ ابْنِ هَارُونَ»

این فرزندت را همچون فرزند هارون نام بگذار

«قَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله وَ مَا اسْمُ ابْنِ هَارُونَ»

پیامبر(ص) سؤال کرد نام فرزند هارون چه بود؟

«قَالَ شَبِيرٌ»

پیامبر اکرم فرمودند:

«لِسَانِي عَرَبِيٌّ»

زبان من عربی است

 و شبیر خب شاید عبری بوده

«قَالَ جَبْرَئِيلُ سَمِّهِ الْحُسَيْن»

نامش را حسین بگذار

به عربی

«فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ‌ سابعه»

می گوید وقتی که روز هفتم رسید پیامبر اکرم دو کبش دو گوسفند نر و فربه عقیقه کردند

«عقّ النّبى(ص) عنه بکبشین أملحین»

که خود این باز ادب دیگر است، پس ببینید یک ادب در رفتار رسول خدا مسئله اذان در گوش طفل و إقامه، دوم مسئله نام گذاری که نام نیک گذاشتن و ببینید اینجا امیرالمؤمنین از پیامبر اکرم می  خواهد که نام بگذارد، پیامبر اکرم هم از خداوند متعال، پس بنابراین در نامگذاری ها نام الهی نام نیک نامی که نشانگر رضایت خداوند متعال نسبت به آن نام باشد، نام صالحان امثال اینها را بر فرزند باید گذاشت و سپس مسئله عقیقه که خب سفارش شده و دفع بلاها می کند از فرزندان

«واعطى القابلة فخذاً ودیناراً»

هم پول دادند به قابله و هم از ران از آن گوسفند پیامبر اکرم به قابله دادند

«ثم حلق رأسه وتصدّق بوزن الشعر ورقا» یا «فضةً»

پیامبر اکرم موی أبا عبدالله (ع) را در هفت روزه گی تراشیدند و به وزن آن نقره صدقه دادند

«وطلى رأسه بالخلوق»

سر مبارک أبا عبدالله (ع) را معطر کردند با خلوق که ماده خوشبوی بوده و فرمود:

«یا اسماء, الدم ّ فعل الجاهلیة»

خون رویش جاهلیت است

 گویا اشاره رسول الله (ص) به این سنت غلط جاهلی بوده که در جاهلیت هم قربانی می کردندهم در ارتباط با اعمال عبادی مثل حج و اینها و هم در ولادت ها اما خونش را چه بسا به فرزند می  مالیدند به در و دیوار می  مالیدند به دیوار کعبه می  مالیدند که آن آیه شریفه هم اشاره به این دارد

«لَنْ يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَٰكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنْكُمْ»

این چنین نیست که این خون به خدا برسد، مردم جاهلی چنین تصور غلطی داشتند و امروزه هم متأسفانه بعضاً هست گاهی طرف ماشین می خرد خانۀ می خرد گوسفندی قربانی می کند خون آن گوسفند را به سپر ماشین می مالد به درب خانه می مالد امثال اینها که رسوم غلط جاهلی هستند که باید از آنها اجتناب کرد با این جملۀّ که رسول خدا (ص) فرمودند و قرآن فرمود:

«الدم ّ فعل الجاهلیة»

یک مقدار شاید از بحث دور شدیم اما لازم بود اشارۀ داشته باشم به بحث ولادت أباعبدالله (ع)و مناسبت های این روزها وجود دارد و حالا وارد می شوم در یک روایت معروف مشهور متفق میان فرقین شیعه و اهل سنت به این روایت اشاره کرده اند که همه حفظ هستیم همه می دانیم بر سر در حرم اباعبد الله (ع) هم این روایت آمده و نقل شده که رسول خدا (ص) فرمودند: «حُسَیْنٌ مِنِّی وانا من حُسَیْنٍ اَحَبَّ الله من اَحَبَّ حُسَیْنًا حُسَیْنٌ سِبْطٌ من الْاَسْبَاطِ» خب این روایت را برخی از منابع عامه و اهل سنت دارد سندش را هم تصحیح کردند تصریح به صحت سند این روایت کردند، مثل حاکم نیشابوری دیگران روایت را نقل کردند از یعلی الآملی ظاهراً ناقل روایت است که همراه رسول خدا (ص) عازم یک مهمانی بودیم کسانی دعوت کرده بودند پیامبر اکرم (ص) برای یک سفره مهمانی در سر راه به ابا عبد الله امام حسین (ع) برخورد کردند، ایستاده بودند و پیامبر اکرم رفتند به سمت ابا عبدالله که طفل خردسالی بود، او را بگیرند خب حسین هم در همان سن کودکی به اینطرف می دوید به آنطرف می دوید و پیامبر هم خندان بدنبال حسین (ع) وحسین را گرفتدن در آغوش شان و لبهای مبارک را بر لبها ی حسین (ع) نهادند و بوسیدند و آنجا این جمله را فرمودند «حسین منی و أنا من حسین» حسین از من است و من هم از حسین هستم، « اَحَبَّ الله من اَحَبَّ حُسَیْنًا» خداوند دوست بدارد کسی که حسین را دوست بدارد، یا دوست می دارد خداوند کسی را که حسین را دوست می دارد، و حسین سبط من است، سبطی از اسباط است و چون نوه دختری پیامبر بود اصطلاحاً عرب به نوه دختری سبط می گویند عرض ما در این جمله رسول خدا(ص) هست، موضوع بحث ما در این برنامه احیاگر اسلام بودن اباعبد الله (ع) هست، پیامبر می فرماید که «حسین منی» حسین از من است، خب بله اباعبد الله (ع) سبط پیامبر (ص) است، فرزند فاطمه است، فاطمه دختر محبوب رسول خدا است، رگ و پوست و ریشه اباعبد الله (ع) از رسول خدا (ص) هست، ثمره حیات پیامبر اکرم حسین (ع) هست اینکه حسین از پیامبر است خب تردیدی نیست اما «انا من حسین» یعنی چه، من پیامبر هم از حسین هستم این یعنی چه؟ مگر می شود بصورت ظاهری اگر معنا کنیم این حدیث را بخش اولش قابل فهم است هر نوه ای از پدر هست از مادر هست از پدر بزرگ است از مادر بزرگ است به هرحالا آنها ریشه تکمیل و وجود یافتن آن فرزند یا نوه هستند، اما اینکه آن جد یا پدر یا مادر اینها هم از آن فرزند باشند چه پیامبر اکرم جد اباعبد الله (ع) هست می  فرماید که من هم از حسین هستم یک معنای مشهوری که برای این جمله کرده  اند این هست که بقاء آنچه که من آورده ام به دست حسین (ع) هست و اگر نباشد حسین نام و یاد من باقی نمی  ماند اگر نبود اباعبد الله (ع) ممکن بود نامی از پیامبر باقی بماند اما کدام پیامبر؟ پیامبری که چهره اش را آلوده اند به انواع خرافات و روایات مجعول رفتارهای ناثواب و غیر اخلاقی و اینها که نمونه  هایش را کم نداریم در برخی از روایاتی که در منابع غیر مکتب اهل بیت (ع) گزارش شده که شما عزیزان هم بعضاً برخورد کردید با این گونه روایات و لذا می توان به این شکل استفاده کرد، بقاء مکتب اسلام و رسول خدا (ص)و آن اسلام اصیل توسط اباعبد الله (ع) هست، تا اینجا اشاره ه ای مقدماتی داشتم به بحث ولادت ابا عبد الله (ع) و مناسبت این اواخر ماه رجب و اوایل شعبان با آن حضرت و آغاز قیام آن حضرت و خروج آن حضرت به سمت مکه روشنگری  ها و تبیین  هایی که داشتم، اینکه می  گوییم اباعبد الله الحسین (ع) احیاگر این نمی  شود فهمید معنا را ، یا آن تعبیری که عرض کردم که روایت مسلم و مقبول و صحیح نزد فریقین که رسول خدا (ص) فرمودند «حسین منی و انا من حسین» که عرض کردم به لحاظ سندی هم مشکلی ندارد و مشهور هم هست این روایت، نمی  شود فهمید مفهوم «انا من حسین» و اینکه ابا عبد الله (ع) احیاگر اسلام بوده مگر اینکه نیم نگاهی داشته باشیم به این مسئله که مگر اسلام در چه وضعیتی قرار گرفته بود و قرار می  گرفت اگر اباعبد الله (ع) نبود، آن حدود 50 سال بعد از رحلت رسول خدا (ص) را اگر از نظر بگذرانیم، و مروری داشته باشیم مشخص می شود که اسلام به چه وضعیتی مبتلی شده بود و اگر نبود اباعبد الله (ع) آن خط و آن خط ادامه پیدا می کرد ما امروز با چه اسلامی موجه بودمی، خب همه می دانیم بعد از رحلت رسول خدا (ص) مسیر امت اسلامی منحرف شد، امت حرکت نکردند بسیاری از مردم در آن مسیری که رسول خدا و خداوند متعال ترسیم کرده بودند، خط اصیل اسلام و اسلام اصیل، اسلام علوی اسلامی که نمود پیدا می کرد در قالب منش و رفتار شخصیتی مثل امیرالمؤمنین (ع) به راه های دیگر رفتند به چپ و راست رفتند از جاده مستقیم صراط مستقیم، اینها خارج شدند، و نتیجه این شد که امت مبتلا شدند با اجتهادات باطل با اسلامی که در  آن تبعیض روا شمرده می شود بر خلاف نص صریح قرآن در اسلامی که بدعت ها در آن روا شمرده می شود بر خلاف تأکیدات بلیغ رسول خدا (ص) که از بدعت نهی می کرد، هر بدعتی را ضلالة معرفی کرد، و هر ضلالتی را در آتش معرفی کردند، «كل بدعة ضلالة، وكل ضلالة في النار» اما بدعت ها آمد در دین و مسیر عوض شد، جنایات انجام گرفت اما آن را حمل بر این کردند که طرف اجتهاد کرده در اجتهادش خطا کرده خب مکرر شما عزیزان شنیدید خالد بن ولید در زمان ابی بکر در جریان حروب رده، و جنگ با مرتدان آن جنایات فجیحی که در جاهای مختلف از جمله در باره قبیله بنی یربوع و مالک بن نویره بزرگ این قبیله انجام داد او را به شهادت رساند و کسان دیگری را نعوذ بالله با همسر او در همان شب ارتباط برقرار کرد رابطه نامشروع ایجاد کرد، و بعدش هم در مدینه وقتی که به ابوبکر اعتراض شد که چرا خالد این چنین کرده و تو چرا خالد را باقی گذاشتی بر این سمت و فرماندهی وقتی خالد آمد و با ابوبکر دیداری کرد بیرون آمد در حالی که به تعبیر امروز متلک پرانی می کرد به صحابه ای که منتظر بودند ابوبکر خالد را مجازات بکند، و رفتند سراغ ابی بکر و پرسیدند چرا خالد را مجازات نکردی، جمله معروف «ان خالد تأوّل فأخطأ» خالد یک اجتهادی کرده و در این اجتهادش خطا کرده، یعنی دستورات صریح و اکید اسلام و قرآن را و سنت پیامبر را آشکارا زیر پانهادن، جنایتی مرتکب شدن، زنای مسلم را با همسر فرد متوفی در همان شبی که آن فرد از دنیا رفته مرتکب شدن و این را به اسم اجتهاد قلمداد کردن، و اینگونه اجتهادات متأسفانه بعدش همچنان ادامه پیدا کرد، مگر نشنیدیم در زمان خلیفه دوم او برخی از سنت های پیامبر را رسماً زیر پا نهاد بنام اجتهاد و اینکه من چنین می  فهمم و من صلاح می دانم اینطور عمل بشود، یکی بحث متعتان هست، «متعتان كانتا محللتان فی زمن رسول اللّٰه و انا احرمهما و اعاقب عليهما» دو متعه، متعه نکاح و متعه حج که توضیحش در جای خودش آمده ازدواج موقت و  حج تمتع را که در زمان پیامبر هرچند حلال بود من حرام اعلام می کنم و کسی که مرتکب این بشود آن را عقاب خواهم کرد، یا « حی علی خیر العمل» در روایت دیگر باز تصحیح می کند که این در زمان پیامبر بود اما من از اذان این را حذف می  کنم، خیلی عجیب است که سنت های رسول خدا (ص) آشکارا زیر پا نهاده می شود و امت هم عادت می کنند بر این مسئله  این عجیب است، شما بزرگواران، حتماً شنیدید گزارشات مربوط به شورای 6 نفر منصوب توسط عمر را که عمر بعد از ضربت خوردنش از ابو لولو بجای اینکه برگردد و جانشینی پیامبر را برگرداند به آن خط اصیل و بگوید بله علی سزاوارترین فرد به این منسب است، اما آمد تدبیری اندیشید که همچنان از علی (ع) دور کند شورای 6 نفره تدابیری که در شورا عمر اندیشید چیزی نیست جز دور کردن خلافت از علی  (ع) دیگر چونکه آمد در آن شورا 6 نفر را نسبت کرد که یکی عثمان بود، عبد الرحمن بن عوف بود  و سعد ابی وقاص، که هر سه در یک جبه بودند، و طلحه که باز او هم متمایل به آن جبه بود و زبیر و سپس علی (ع) 6نفر اما قوانینی چید در آن شورا که اگر یک نفر با رأی بقیه مقابله بکند، گردن آن یک نفر باید زده بشود، دو نفر یکطرف چهار نفر یک طرف گردن آن دو نفر، سه نفر یک طرف سه نفر طرف دیگر، گردن آن سه نفری که ابن عوف در آن نیست، خیلی مشخص است، ابن عوف جانب عثمان را بر می گذید چون شوهر خواهر عثمان بود و سعد ابی وقاص هم جانب ابن عوف را بر می گزید چون هم قبیله ای بودند هردو از بنی زهره بودند، حالا در این شورای 6نفره ای که عمر ترسیم کرد، دارد که عبدالرحمن بن عوف آمد، وقتی که کاندیداها منحصر شدند در علی (ع) و عثمان، چون سعد ابی وقاص به نفع ابن عوف کنار رفت، زبیر به نفع امیرالمؤمنین (ع) کنار رفت و طلحه همینطور کناره گرفت و امر دایر شد بین علی و عثمان و ابن عوف رو کرد به امیرالمؤمنین که حاضر هستی با تو بیعت بکنیم برای اینکه بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر وسیره شیخین عمل بکنی، این خیلی عجیب است خود این مسئله جای تعجب دارد، و عجیب تر اینکه گویا این نهادینه شده در این زمان که خیلی راحت ابن عوف سیره شیخین یعنی ابوبکر و عمر را در کنار سنت پیامبر مطرح می کند، در حالی که فقط باید می گفت با تو بیعت بکنیم بر اساس عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر مگر سنت پیامبر چه چیزی کم داشت، مگر سیره شیخین چیزی جز ورود بدعتها در دین بود که حالا اشاره خواهم کرد، اما جامعه آنچنان بر مسیر باطل پیش رفته و عادت کرده بر این مسیر باطل که خیلی راحت ابن عوف رو به علی می کند، می گوید که بر اساس سنت و سیره شیخین عمل بکن، امیرالمؤمنین با کمال حریت فرمودند، که نه باید به «کتاب الله و سنت نبی و اجتهاد رأیه» من بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر و آنچه که خودم می فهمم استنباطم از کتاب و سنت بر آن اساس عمل خواهم کرد، قبول نکرد باعثمان چونکه قبول کرد این شرط را بیعت کردند و تحمیل کردند مجدد یک بیعت دیگری را بر امیرالمؤمنین (ع) خب این دوره دوره بعدتها است و لذا وقتی که اسلام در مسیر غیر مسیر علی قرار یم گیرد، اسلام غیر علوی می شود اسلامی که در آن بدعت ها وارد می  شود تبعیض ها وارد می شود اجتهادات باطل وارد می شود امیرالمؤمنین (ع) یک خطبه معرفی دارند، معروف که عرض می کنم، البته در نهج البلاغه نیست پیشینه خطبه در کتاب سلیم بن قیص است اما بزرگانی مثل مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی جلد 8، این روایت را از سلیم نقل کردند با تفصیل که امیرالمؤمنین (ع) در آن خطبه اشاره می  کنند که با مقدم ه ای که می  فرمایند تا می  آیند به اینجا که

«قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِه‏»

الکافی،کلینی، ج8

قبل از من ولاة خلفا و کسانی که آمدند سردمدار حکومت بودند اعمالی انجام دادند، که در آن اعمال مخالفت با کتاب خدا و سنت پیامبر کردند در حالی که متعمد بودندف تعمداً با کتاب خدا و سنت پیامبر مخالفت کردند، این خیلی سخن هست در این نکته و در این خطبه ، بعد امیرالمؤمنین (ع) برمی  شمارند 27 بدعت را، من یک وقتی درباره خطبه کاری کردم شرحی به این خطبه نوشته شد که در آستانه انتشار هست شمردم حدود 27 بدعت را امیرالمؤمنین می  شمارد از بدعت هایی که در زمان خلیفه اول و دوم و سوم انجام گرفت و امرالمؤمنین آرزو می کند در این خطبه که بتواند با این بدعت ها مقابله بکند قدرتی پیدا بکند که با این قدرت ها مقابله بکند، و مثال می زند حضرت که من می ترسم این بدعت ها را با آنها مقابله بکنم «لتفرق عنّی جندی حتی ابقی وحدی» این سپاهی که گرد من هستند و با اینها می خواهم بروم به جنگ معاویه و اینها اینها از گرد من پراکنده بشوند و من تنها بمانم، چطور کسانی هستند که با علی (ع) بیعت کردند جزو سپاه حضرت هستند، اما آنچنان مسئله بدعت ها و رفتارهای خلیفه اول و دوم و سوم بالخصوص دوم، عمر بن خطاب آنچنان با آن شلاقی که در دست داشت، با خشونتی که به خرج می داد، این بدعت ها را پایه ریزی کرد و نهادینه کرد در جامعه که مردم عادت کردند خود گرفتند به این بدعت ها و حتی علی (ع) نمی تواند با او مقابله کند و مثال می زند امیرالمؤمنین که من خواستم با صلاة تراویح که بدعتی است از بدعت های عمر بود با او مقابله بکنم، فریاد اعتراض برخی از یاران امیرالمؤمنین، یاران ظاهری کسانی که فقط از جهت سیاسی گرد حضرت جمع شده بودند و بیعتی کرده بودن، فریاد بر آمد که وای شما باسنت عمر دارید مقابله می کنید، چنین جامعه ای رقم خورده بود در زمان امیرالمؤمنین، با شهادت امیرالمؤمنین دیگر معاویه در طول  20 سال حکومت مطلق العنانی که پیدا کرد و بر مناطق مختلف عالم اسلامی، حاکمیت داشت معاویه، بیش از اینها این بدعت ها را پایه ریزی کرد رواج داد توسعه داد، دستور جعل روایات داد، دستور کتمان فضائل اهل بیت داد، و طوری شد که در جاهایی مثل شام دیگر کسی جز خاندان اموی را نمی شناختند، و اسلام را از ناحیه امویون فقط دریافت می کردند، اسلام اموی مقابل اسلام علوی، و اباعبد الله (ع) در چنین فضایی برخواست که این مؤلفه هایی اسلامی اموی داشت تبلور اسلام اموی در تبعیض ها است، در بدعت ها است در نظام طبقاتی است، در فسق و آشکار انجام دادن فسق و فجور هست، خود معاویه هم گاهی از اینگونه رفتارها داشت، فجورهایی را خود معاویه، گزارش های کمی نداریم، در باره معاویه که حتی شرب خمر درباره معاویه نقل شده اما کار رسید به دست یزید که، یزید دیگر آشکارا انجام می داد، معاویه گاهی یک پنهانکاری هایی داشت یک ظاهری از اسلام را سعی می کرد حفظ بکند از روی فریب ونیرنگ و نفاق، اما یزید دیگر آشکارا این کارها را انجام می داد گزارش هایی که بعضی در باره یزید نقل می کردند، اینکه حتی نعوذ بالله جمع بین اختین بکند، بر خلاف نص صریح قرآن ازدواج با دو خواهر انجام بدهد، یا آشکارا شرب خمر بکند، یا بوزینه بازی بکند سگ بازی بکند، اموری که به هیچ وجه اصلاً تصورش نمی رفت که خلیفه مسلمانان این کارها را انجام بدهد می خواهم این نتیجه را بگیرم که رفته رفته اسلام در یک پوسته ای قرار گرفت از یک مغز تهی و تنها یک قالبی بود در درون چیزی از آن اصالت ها وجود نداشت، یک روایتی را نقل می کنند، انس ابن مالک صحابی معروف پیغمبر (ص)، شاید این روایت مربوط به اواسط قرن اول باشد که گفت که من نمی بینم چیزی از سنت پیامبر (ص) باقی مانده باشد، گزارش نقل شده در متون تاریخی از انس بن مالک است، صحابی پیامبر که این اقرار را می کند، می گوید چیزی از سنت پیامبر باقی نمانده بود به او گفتند که نماز که باقی مانده، گفت:

« أ لیس صنعته فیه ما صنعتم»

آیا این چنین نیست که در باره نماز هم این بلاها را بر سرش آوردید که اتفاقاً امیرالمؤمنین (ع) در همان خطبه که اشاره کردند ضمن آن 27 بدعت یکی از محورها بدعت هایی است که در ارتباط با نماز انجام دادند، انجام گرفت، هم درباره وضو که در زمان عثمان وضوی حضرات اهل سنت پیشینه وضوشان را باید در زمان عثمان جست و جو کنند و نه در زمان رسول خدا (ص) این بدعتی است که در وضوی پیامبر اکرم آورده شد از زمان عثمان بود، و عثمان میلش کشید کارهایی مثل کارهای عمر را انجام بدهد عمر گاهی همین استحسان ها را می کرد و به نام شریعت جلوه می داد، و می گفت من دلم می خواهد

«متعتان کانتا محللتان فی زمن رسول الله أنا احرمهما»

عشقم کشیده من حرام بکنم،

«و عاقب علیهما»

هرکسی انجام بدهد عقاب می کنم

جناب عثمان هم گویا خواست تبیعیت بکند خودش را شبیح خلیفه دوم قرار بدهد وضوی مجعول محرف بدعت آمیزی را گرفت و در حالی که بعضی از صحابه به آن اعتراض می کردند پافشاری کرد کم کم جا انداخت این وضو را تا رسید به امروز، شما عزیزان را سفارش می کنم و راهنمایی می کنم به مطالعه کتاب «وضوء النبی» آقای سید علی شهرستانی کتاب ارزشمندی را نوشتند ایشان مفصل اینجا پرداخته و ثابت کرده بدعت آمیز بودن این وضویی که در غیر شیعه گرفته می شود و اینکه وضوء النبی، وضوی پیامبر (ص) و وضوی اهل بیت، همین وضویی است که شیعیان و پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام دارند، و در زمان معاویه و سپس در زمان یزید این بدعت ها یکی پس از دیگری وارد در عرصه دین شد؛ خب حالا اباعبدالله (ع) چه کرد، اباعبد الله یک سیر منطقی را طی کرد در آغاز برنامه اشاره کردم، که آن حضرت منطقاً نمی توانستند با مثل یزیدی بیعت بکنند، ممکن است شما عزیزان بفرمایید که چطور با معاویه بیعت کرد، امیرالمؤمنین (ع)، پاسخ این است که بیعت با معاویه یک بیعت تحمیلی بود آنهم بعد از صلح امام حسن (ع) صلح تحمیلی که بر امام حسن و امام حسین تحمیل شد، و ناچار شدند به ظاهر بیعتی داشته باشند، مشروط کردند آن بیعت را و آن صلح را به اینکه معاویه جانشین برای خودش تعیین نکند، خون نریزد، صب امیر المؤمنین نکند، بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر عمل بکند، بیعتی مشروط کردند آن هم در فضایی که دیگر اگر این بیعت انجام نمی گرفت بقیة السیف شیعه نابود می شدند، و معاویه دستش به خون امام حسن (ع) در شرائطی آغشته می شد که ثمره لازم را نداشت و پیروز مندانه معاویه می آمد به کوفه در حالی که در آن صلح  منت گذاشت امام حسن بر معاویه و آن صلح را پذیرفت منتهی معاویه زیر پا نهاد و همانطور که عرض شد معاویه ظواهری از اسلام را سعی می کرد حفظ بکند و کار رسید به دست یزید، طبیعتاً امام حسین فرمود «مثلی لا یبایع مثل یزید» یزدی دیگر کسی نیست که بشود با او بیعت کرد، چون کمر به حتم اسلام بسته، فرمود مثل من با مثل یزید ابدا بیعت نخواهد کرد، لذا منطقاً امام حسین خارج شدند به مکه و روال منطقی و شرعی از مکه خارج شدند، طبق دستوری که شریعیت در چنین اوقاتی دارد به سمت عراق، و اینکه با قیام شان عدم بیعت شان دو خط را ترسیم کردند، اینکه اگر کسی بنا است در مسیر اسلام اصیل حرکت بکند، با مثل یزیدی نمی تواند جمع بشود، و بیعت بکند، این خط که ترسیم شد در طول تاریخ الگو شد برای همه حق جویان و حق طلبان تا به امروز و پس از امروز، و لذا اگر امروزه کسی بخواهد مسیر حق را دنبال بکند الگو دارد، و اگر حسین (ع) قیام نمی کرد، الگو وجود نداشت، وهمه می گفتند حسین با مثل یزیدی بیعت کرد پس ما هم در هر زمانی با هر حاکم و خلیفه جنایت کاری باید بیعت بکنیم، چون حسین بیعت کرد، حسین بعیت نکرد ، برای اینکه تمایز این دو خط و این دو جریان مشخص بشود، و در قالب حرکت حسینی اسلام اصیل حفظ شد و هر چند پیروانش ممکن است در تعداد کمتر باشند از کسانی که تابع آن مسیر دیگر هستند، که البته فراض و نشیب دارد خط مقابل اصیل یا اسلام علوی، اسلام حسینی بالا و پایین دارد شما در رأسش دیگر بگویید جریان وهابیت که نمود کامل و جامع اسلام اموی و معاویه ای و اسلام باطلی است که متأسفانه امروزه دارند بشیریت را به آن سمت فرا می خوانند و البته خب حق طلبان و کسانی که وجدان های بیدار و آگاه دارند متوجه هستند که اسلام سعودی و اموی متمول در سعودی حاصلش جریان داعش است که همه جهانیان حس کردند، با رگ و پوستشان، چه در اروپا چه در غرب آسیا دارند حس می کنند آنچه که بر آمده از اسلام سعودی.

فرصت ما گویا رو به اتمام هست، و خدا را قسم می دهیم به حق اباعبد الله الحسین (ع) که همه ما را آگاه نسبت به مؤلفه های اسلام اصلی و اسلام حسینی قرار بدهد رهرو این راه باشیم ان شاء الله و سرنوشت ما ختم به سعادت و شهادت در رکاب مولی و سرورمان امام عصر (عج) باشد ان شاء الله، همه شما را به خدای متعال می سپارم

 و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

 


دانش افزایی حسینی>

دانش افزایی حسینی شبکه ولی عصر حجت الاسلام دکتر جباری