شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی

قسمت بیست و نهم برنامه ایستگاه اندیشه به کارشناسی حجت الاسلام روستایی


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 18 فروردین 1400

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

عرض سلام دارم خدمت شما همراهان گرامی شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) امشب هم توفیق داریم تا با یکی دیگر از سری برنامه  های ایستگاه اندیشه مهمان دیدگان مهربان شما باشیم، قبل از هر چیزی اجازه می خواهم از محضرتان که عرض سلام و شب بخیری هم داشته باشم خدمت کارشناس محترم این برنامه حجت الاسلام و المسلمین استاد روستایی، حاج آقا سلام علیکم شب تان بخیر.

استاد روستایی:

علیکم السلام و رحمة الله

بنده هم خدمت  شما مجری محترم و بینندگان عزیز شبکه جهانی حضرت ولی (ارواحنا له الفداء) عرض سلام و ادب و احترام دارم و اعیاد گذشته را و همچنین سال نو را خدمت بینندگان عزیز و ارجمندمان عرض تبریک دارم امیدوار هستم که این سال، سال ظهور حضرت آقا امام زمان (ارواحنا له الفداء) باشد و به برکت دعای حضرت ولی عصر (عج) این بلا و این بیماری از میهن عزیزمان برداشته بشود و مردم عزیزمان در صحت و سلامت باشند.

مجری:

الهی آمین خیلی ممنون هستیم از دعاهای زیبایتان حاج آقا إن شاءالله که به حق این دعاهای زیبا، به حق نفس شیعیان امیرالمؤمنین این بلاها از سر مملکت ما مؤمنین و تمام جهان مرتفع بشود إن شاءالله، تا آنجای که مطلع هستم استاد گرامی شما موضوع بحثتان و موضوع پژوهشی تان روی میز مطالعاتی تان نقشه های منافقان در عصر نبوی برای انحراف مسیر خلافت بود؛ تحت این عنوان موضوعاتی را مطرح فرمودید که رسیدید به بحث اتهام مالی به رسول خدا (ص)؛ می خواستم بدانم که در این ذیل این بحث چه نکاتی برای ما و بینندگان عزیزمان دارید.

استاد روستایی:

من با توجه به اینکه مدتی از آن برنامه گذشته و در بین آن برنامه تا به امروز به مناسبت موضوعاتی را ما مجبور شدیم مطرح بکنیم که با ایام خاص خودش مناسب بود، ناگزیر هستم یک خلاصۀ خیلی اجمالی و کوتاه راجع به برنامه گذشته و برنامه های گذشته بدهم و بعد إن شاءالله بحث جدید را مطرح می کنم.

ما در برنامه های گذشته عرض کردیم وقتی درواقع یک جنبش را می خواهند از بین ببرند و درواقع جریان های سیاسی و جریان های معارض می خواهند یک جنبشی را از نفس بیاندازند و جلوی رشد آن را بگیرند طبیعتاً اولین نقطه ای را که شروع می کنند به هدف گیری رهبر جنبش هست و به او اتهام های متعددی وارد می کنند؛ گاه می آیند مشروعیت او را زیر سؤال می برند و درواقع آن حقانیت آن فرد را مورد هدف قرار می دهند، گاه اتهام مالی به او می زنند، گاهی اتهام اخلاقی به او می زنند، تمام اینها در راستای این هست که آن شخصیت دیگر آن حالت کاریزماتیک خودش را از دست بدهد و آن اعتبار و آن وجهۀ که بین مردم دارد مخدوش بشود و به حرف او گوش داده نشود.

مجری:

اُبُهت رسول خدا را از بین ببرند.

استاد روستایی

  در موضوع بحث ما بله، در موضوع بحث ما، ما وقتی در قسمت های مختلف در زندگی پیامبر در عصر نبوی مورد مطالعه قرار می دهیم و دقت می کنیم می بینیم که گاه آمده  اند ایجاد شک و شبهه کردند در اصل نبوت پیغمبر که مواردی را خدمت بینندگان عزیزمان عرض کردیم، گاهی اوقات آمده   اند پیامبر را متهم کردند به این صورت که حکم او را زیر سؤال بردند چون ببینید ما قرآن معیار و ملاک دست ما می دهد می آید می فرماید که :

«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ»

اینها ایمان نمی آورند مگر که شما را در مشاجرات خودشان حَکَم قرار بدهند

یعنی اصلاً پذیرش حکم رسول خدا معیار ایمان است خداوندی که می خواهد بیان بکند امامت را از حنجره رسول خدا و رسول خدا بیاید امام بعد خودش را معرفی بکند طبیعتاً باید آن حرف او یک سند و مدرکی باشد برای مردم، خداوند با آیات این‌چنینی مثل «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ» یا مثلاً در آیات «اطیعوالله و اطیعو الرسول» یا آیاتی مثل «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» در آیات این‌چنینی یا آیاتی که می آید تأکید می کند بر اینکه پیغمبر هر آنچه بگوید وحی است، تماماً به دنبال این است که این مشروعیت را ثابت بکند که این شخص یک همچین پروندۀ پیش منِ خدا دارد، خداوند یک چک سفید برایش امضاء می کند، اینها می آیند دقیقاً همان جاها را مورد هجمه قرار می دهند، خداوند می فرماید این از وحی تبعیت می کند می آیند نبوتش را می زنند، خداوند می فرماید حکم این مایه ایمان است و معیار ایمان است، می آیند زیر قسمت حکمش حاشیه می زنند می گویند این به نفع پسرعمه‌اش حکم کرده که در همان ماجرای معروفی که عرض کردم سر یک راه آبی بود که قرار بود زبیر بن عوام زمینش را آب بدهد یا یک شخص انصاری که آن فرد انصاری آمد و با زبیر بحثش شد پیامبر آمد به نفع زبیر حکم کرد و حکم پیامبر را زیر سؤال برد که بله شما چون فامیلت هست اینطوری حکم می کنی، این هم یک محوری بود که خدمت بینندگان عزیز و ارجمند ما عرض شد.

 محور بعد که باز در بحث زیر سؤال بردن مشروعیت پیامبر بود این بود که آمدند گفتند ایشان دهن بین است؛ آمدند نسبت اُذُن دادند به ایشان، این گوش است هر چه علی بن ابی طالب بگوید همان را می پذیرد و یعنی یک طورهای علی بن ابی طالب فاملیش هست این هم هر چه بگوید همان را می پذیرد چون می دانند که بالاخره بعد از پیامبر وجود نازنین و مقدس و مبارک امیرالمؤمنین (ع) هست که جانشین ایشان هست و محوریت دارد در خیلی از موارد، ما در مثلاً ماجرای حدیبیه حالا اینجا خیلی باز نکردیم این قصه را؛ اصلاً این ماجرای که پیغمبر می فرماید که «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا» این را در حدیبیه گفته همان جای که نبوتش را زیر سؤال بردند و این خودش تحلیل ها دارد، یا مثلاً بعضی مواردی که مثلاً پیامبر آمدند تأکید کردند روی جانشینی امیرالمؤمنین در لحظۀ که می  آمدند جانشینی خودشان را زیر سؤال می بردند و حالا آینده هم خواهیم گفت در آینده هم دقیقاً زمانی که پیغمبر می خواهد امیرالمؤمنین را معرفی بکند تحرکات منافقین شروع می شود و شروع می کنند مبارزه کردن مقابله کردن و حالا به گونه های مختلف که إن شاءالله در جای خودش خواهیم گفت، این نسبت به بحث مشروعیت.

بعد آمدیم بحث اتهام مالی را مطرح کردیم؛ گفتیم نکته دیگری که نسبت به رسول خدا (ص)مطرح شده بحث اتهام مالی هست که به حضرت مسئله مالی را آمدند مطرح کردند که بله مسئله مالی ایشان شفاف نیست؛ ما یک مثالی زدیم از یک مرد انصاری، موارد متعددی را هم آمدیم خدمت شما و بینندگان عزیزمان عرض کردیم که پیامبر آمدند و چیزی را تقسیم کردند و یکی آمد اعتراض کرد که بله شما قصد قربت نداشتی این مالی که تقسیم کردی به درستی تقسیم نکردی و عدالت را رعایت نکردی که بینندگان عزیزمان اگر خاطرشان باشد آمدیم گفتیم این در چند مرحله همچین مسئلۀ اتفاق افتاده یعنی از عبارات به دست می آید و آن‌طوری که در تاریخ داریم وقتی به پیغمبر می گویند شما چرا عدالت را به خرج نمی دهی حضرت می  فرمایند که:

«یأمننی الله»

خداوند من را امین دانسته

«ولا تأمنونی»

شما من را امین نمی دانید

وقتی گفتیم صیغه جمع دارد به کار می برد یعنی یک جریان مقابل حضرت هست که می خواهند درواقع حضرت را زیر سؤال ببرند عدالتش را و حکمش را و نسبت به مسئله مالی که شما در مسائل مالی نستجیرباالله توجه ندارید و بالاخره بعضی از افراد را موردتوجه قرار می دهید و حالا نکته جالبی که ما آن موقع هم اشاره کردیم این بود که آن شخصیت محوری که اینجا با پیامبر دارد مقابله می کند در یکی از این ماجراها ذی خویصره است که گفتند از خوارج و بلکه رئیس خوارج نهروان هم گفتند درباره‌اش، این بوده و بعد هم پیغمبر به بعضی از افراد دستور می دهد این را بکشید اما کسی نمی کشد آن‌های که دستور گرفتند نمی کشند.

مجری:

دستور خاص بوده؟

استاد روستایی:

دستور خاص داریم بله که پیغمبر می  فرمایند برو بُکش، نمی کشند و بعد می بینیم حالا آن افرادی که این فرد را نمی کشند در تاریخ یک سری نقاطی می بینیم که جنبش خوارج را گویا آن‌ها درست می کنند حالا یک بحث خیلی عمیق و دقیقی است در این زمینه.

مجری:

یعنی رگ های از ارتباط در تاریخ پیدا می شود.

استاد روستایی:

بله پیدا می شود رگ های از ارتباط اینها با جنبش خوارج، روز اول نمی کشند و بعد بعضی از این افراد را منزل مأوا می دهند دستور خاص برای شان صادر می کنند و بعد می بینیم که مثلاً امیرالمؤمنین سال 40 به شهادت می رسد یعنی یک نقشه کاملاً از پیش طراحی شده برای اینکه حضرت امیر نشود، یعنی این نقشه در بعد از دوره رسول خدا هم ساری و جاری است فقط دوره رسول خدا نیست و من خدمت بینندگان عزیزمان عرض کردم سه طایفه مهم اینجا هم پیمان هستند در عین مصادر اهل سنت آمده تیم و عدی، امیه،این سه  تا اینها با هم هم‌پیمان هستند در دوره نبوی و بعد از دوره نبوی و حتی إن شاءالله به بعد از دوره رسول خدا که برسیم گزارش های را خواهیم گفت که مثلاً فلان فرد می آید وصیت می کند توصیه می کند که اگر فلان اتفاق افتاد بروید مثلاً سراغ معاویه، حواس تان باشد مثلاً سراغ علی بن ابی طالب نروید، یعنی تا این حد پیش رفتند اما بالاخره حالا جامعه چه شد که سراغ امیرالمؤمنین رفت اجازه بدهید آن را تحلیلش را آن موقع عرض بکنیم خدمت بینندگان مان.

مرد انصاری را ما بیان کردیم و آن ذی خویصره و اینها را بیان کردیم گفتیم بالاخره دوتا است این ماجرا و یک جریان مقابل حضرت هست، اما نفر بعدی که به حضرت می آید اتهام مالی وارد می کند یکی از افراد نام آشنا است برای بینندگان عزیزمان؛ درواقع دو نفر هستند در این ماجرا قرار دارند؛ یکی جبیر بن مُطْعِم هست که ایشان آمد این کار را کرده و فرد دوم عثمان بن عفان، این دو نفر آمده اند و نسبت به پیامبر یک ایرادی وارد کردند، یک اشکال مالی و در یک قضیه ی هم مطرح کردند این را.

مجری:

آن قضیه هم موضوعیت دارد؟

استاد روستایی:

مهم است قضیه اش مهم است، بعدها ما یک چیزهای می بینیم یک اتفاقاتی در تاریخ می بینیم که حالا باید راجع به آن بحث بکنیم، بعضی از منابع از آن قضیه نام نبردند اما بعضی منابع نام بردند.

مجری:

از منابع اهل سنت؟

استاد روستایی:

بله، ما تماماً داریم بر اساس نقل تاریخ نگاران اهل سنت بحث می کنیم، ببینید کتاب «جُمل من انساب الاشراف» آقای بلاذری، احمد بن یحی بن جابر البلاذری، جلد نهم چاپ دارالفکر چاپ اول 1417، صفحه 387، می خواهد راجع به بنو عبدالمطلب صحبت کند بنو المطلب همان بنو عبدالمطلب هستند، می گوید:

«قالوا»

جُمل من انساب الاشراف، احمد بن یحی بن جابر البلاذری، چاپ دارالفکر، چاپ اول، 1417، ج 9، ص 378

این اصطلاح «قالوا» که معمولاً در کتاب بلاذری به کار می رود می خواهد بگوید مورخان نظرشان این هست یعنی یک نحو اجماع تاریخی

«کان بنو المطلب بن عبد مناف مع بنی هاشم یدا علی جمیع الناس»

بنو المطلب بن عبد مناف و بنی هاشم اینها

«یدا علی جمیع الناس»

اینها متعهد بودند در مقابل

«جمیع الناس»

یعنی مردم

یعنی چه کسی؟ قریشی که کافر بود، اینها متعهد بودند، بعد می گوید

«قسم رسول الله قسماً بین بنی هاشم و بنی المطلب»

رسول خدا آمدند و یک چیزی را بین بنی هاشم و بنی المطلب تقسیم کردند

حالا این چه بود مال کجا بود بلاذری هیچ چیزی نمی گوید:

«وجعل»

و قرار داد سهم ذی القربی را در بنی هاشم و بنی عبدالمطلب

«فأتاه عثمان و جبیر»

عثمان و جبیر آمدند

«فقالا: قرَابتنا برسول الله وقرابة بنی عبدالمطلب واحدة»

فامیلی ما با رسول خدا و فامیلی بنی عبدالمطلب یکی است

«فکیف أعطیتهم دوننا؟»

یا رسول الله چطوری به آن‌ها پول دادی به ما نمی دهی؟

اینها فامیل های پیغمبر هستند بنی عبدالمطلب و بنی هاشم

«فقال: إنَّا وبنی عبدالمطلب کذا وشبک أصابع یدیه وکنا فی الشعب معاً»

حضرت اینجا مهندسی معکوس کردند، اینها به دنبال این بودند که به فامیل های نزدیک خودت می دهی به ما نمی دهی؟ بالاخره ما با آن‌ها یک طور هستیم قرابت مان و نزدیکی ما با شما یک طور است، حالا گرچه در مورد بنی امیه اختلاف در تاریخ وجود دارد که اصلاً اینها عرب نیستند و حتی رومی هستند اصالتاً یعنی اینها مال طرف های روم و اینها هستند و عرب نیستند، حالا اینجا می گویند قرابت و نزدیکی ما، حضرت اینجا می فرمایند بحث، بحث فامیلی نیست که شما فکر کنید من به فامیل هایم چیزی عطا کردم به دیگران نمی خواهم بدهم، نه، ما و بنی المطلب اینطوری هستیم بعد انگشت ها را در هم فرو می کنند و می گویند اینها در شعب أبی طالب با ما بودند

«کنا فی الشعب معاً»

ما در شعب با هم بودیم

یعنی آن دوران تحریم اقتصادی را اینها با ما بودند، شما کجا بودید؟ شما نبودید، یعنی صحبت اینجا است که اینها مواسات کردند در امر دین، اینها در امر دین با ما هم یار و همراه بودند در تمامی موارد لذا من دارم این سهم را به اینها می دهم، این تا به اینجا.

اما ادامه مطلبی را نقل می کند، من خواهشم این هست که بینندگان به سند دقت کنند، می گوید عمرو بن محمد الناقد، وهب بن بقیة الواسطی و غیر اینها گفته اند از یزید بن هارون از إبن اسحاق (محمد بن اسحاق بن یسار سیره نویس مشهور) «عن الزهری» از محمد بن مسلم بن شهاب زهری «عن سعید بن المسیب عن جبیر بن مطعم» از اینها، ببینید زهری، سعید، جبیر

«أنه وعثمان»

این دوتا زمانی که رسول خدا سهم ذوی القربی را مشخص کرد زمانی که رسول خدا در سهم ذوی القربی بود، ذوی القربی یعنی آقا امیرالمؤمنین، حضرت زهرا(س) اینها

«وقالا: قسمته بین بنی هاشم و بنی المطلب بن عبد مناف ونحن وبنو المطلب إلیکم فی النسب سواء»

رسول خدا دارد به آن‌ها خلاصه هدایای می دهد پول های می دهد ما در نسب با آن‌ها یکی هستیم ما حسب و نسب محترمی داریم آن‌ها هم حسب و نسب محترمی دارند

«فقال: إنا وهم لم نزل فی الجاهلیة کبیرنا وصغیرنا شیئاً واحداً»

می گوید ما و آن‌ها حتی در جاهلیت بزرگ و کوچک مان

«شیئاً واحداً»

همیشه با هم بودیم

«وکانوا معنا فی الشعب»

اینها با من در شعب بودند، در شعب أبو طالب با من بودند

«وشبک أصابعه»

اینطوری فرمودند، اینکه حضرت می فرماید در جاهلیت کوچک و بزرگ مان با هم بودند نمی خواهند بگویند ناسیونالیست هستیم، نه، می خواهد بگوید همیشه همراه من بودند حتی در دوره جاهلیت از محمد امین اینها حمایت می کردند محمد امین به عنوان محمد بن عبدالله (ع) اینجا موضوعیت ندارد به عنوان یک شخصیت معنوی و پاک در دوره جاهلی این فرد شناخته شده است شخصیتی که از همه پلیدی ها به دور است می گوید حتی اینها در جاهلیت هم دنباله رو راه من بودند و حتی، یک نکته را من عرض بکنم خدمت بینندگان عزیز مان؛ ما در روایات شیعی داریم چه بسا این مسئله اشاره به آن دارد؛ ما در روایات شیعی داریم که حضرت عبدالمطلب (ع) از اوصیاء انبیای پیشین بوده و حضرت أبوطالب هم وصی او بوده لذا حضرت دارد می فرماید بنی عبدالمطلب در جاهلیت با من کوچک و بزرگ با هم بودیم یعنی همه ما یکتا پرست بودیم شماها چه می گویید این وسط؟ و بعد هم بحث شعب أبوطالب را می آید مطرح می کند، ببینید داستان شعب أبوطالب یک داستان دینی است یعنی تحریم اقتصادی و مشکلات اقتصادی را پذیرفتن و قبول کردن و تحمل کردن به خاطر دین خدا، وقتی دارد آن قصه را می آورد با این می گذارد بغل هم، یعنی نشان می دهد در جاهلیت هم بخث، بحث دینی است بحث ناسیونالیستی و فامیلی نیست وگرنه معنا نداشت که از شعب أبوطالب صحبت بکند، ببینید اینجا آقای بلاذری هیچ اشارۀ نمی کند که این پول کجا بوده در چه ماجرای بوده این مسئله، اما جالب اینجا است بینندگان عزیز ما بدانند که همین مسئله با همین سند جای دیگر آمده می گوید مال یک چیز دیگر است.

مجری:

استاد فرمودید که به پیغمبر اکرم اتهام مالی زدند جبیر بن مطعم و عثمان، اما فرمودید که این اتهام مالی در یک قصه و قضیه ی است که خودش دارای موضوعیت است ، بی صبرانه می  شنویم که این قصه چه بوده.

استاد روستایی:

بعضی از حدیث نگاران گزارشات تاریخی هم ذکر می کنند یا حتی بعضی از فقها آمده اند و گزارشات تاریخی ذکر کردند که ما در لابلای کلام آن‌ها درمیابیم که این مسئله چه زمانی بوده و در چه ماجرای بوده و خود این ماجرا در تاریخ اسلام بعداً یک نمودهای دارد بعد از عصر نبوی، آقای بخاری در «صحیح بخاری» چاپ دار إبن کثیر چاپ های یک جلدی چاپ اول آن در واقع، اینجا در صفحه شماره 774 کتاب فرض الخمس می آید گزارشی را می آورد باب هفدهم

«ومن الدلیل علی أن الخمس للإمام وأنه یُعطی بعض قَرابته دُون بعض»

اینکه خمس مال امام است و او می تواند به بعضی از نزدیکانش عطا بکند و دیگری عطا نکند

«ما قسم النبی لبنی المطلب و بنی هاشم من خمس خیبر»

صحیح بخاری، چاپ دار إبن کثیر، چاپ اول، تک جلدی، کتاب الخمس، ص 774، باب 17

اصلاً ماجرا سر خمس خیبر است، دقت بکنید سند همان است لیث از عقیل از إبن شهاب زهری از ابن مسیب (سعید بن مسیب)

«عن جبیر بن مطعیم قال»

مجری:

البته استاد توضیح بفرمایید که شاید بعضی از بینندگان مان ندانند چرا خیبر قصه حائز اهمیتی است.

استاد روستایی:

ادامه عرضم می گویم خدمت تان، پس ماجرا خمس خیبر است یعنی خیبری فتح شده حالا غنائم تقسیم شده آن‌های که نقش داشتند در جنگ غنیمت شان را بردند، حالا خمس خیبر است مال خود پیغمبر است حالا می خواهد به اینها بدهد اختیار دارد مِلکش است می خواهد بدهد این را، اینها می آیند می گویند چرا به ما نمی دهی؟ مِلک شخصیش هست مثل اینکه شما مثلاً بخواهی فرض بکنید یک وجهی پیش تان باشد مال شخصی تان باشد می خواهی به یکی ببخشی، کسی نمی تواند یقه شما را بگیرد که چرا به این می خواهی ببخشی چرا به من نمی بخشی، دلم می خواهد به این ببخشم، اما حالا اینجا ببینید در ماجرای خیبر، پس این خیلی مهم است، آقای بلاذری اصلاً نگفته بود خمس خیبر.

مجری:

اولاً خمس است پس و ماجرا هم ماجرای خیبر است.

استاد روستایی:

بله خمس است و مال شخص پیغمبر است و ماجرا ماجرای خیبر است، اینجا دقت بکنید می گوید:

«مَشَیتُ أنا عثمان بن عفان إلی رسول الله فقلنا: یا رسول الله أعطیت بنی المطلب وترَکتنا»

به آن‌ها داری پول می دهی به ما نمی دهی؟

«ونحنُ وهم منکَ بمنزلةٍ واحدةٍ»

ما آن‌ها در نسبت به شما یک جایگاه داریم

یعنی یک طورهای می خواهد بگوید یا رسول الله عدالت را دعایت کن نعوذ باالله

«فقال رسول الله: إنما بنو المطلب وبنو هاشم شیءٌ واحد»

بنی مطلب و بنی هاشم یک شیء هستند یکی هستند با هم

تحریف را دقت کردید؟ در نقل بلاذری چه آمده بود؟ در نقل بلاذری آمده بود که

«إنا  وبنی المطلب کذا وشبک أصابع یدیه»

انگشت ها را در هم کردند حضرت و گفتند:

«کنا فی الشعب معاً»

اینها با ما مواسات کردند تحریم اقتصادی تحریم اجتماعی، در ماجرای شعب أبوطالب فقط تحریم اقتصادی که نبود، به اینها حق ندارید زن بدهید، با اینها معامله نکنید، یعنی هم اقتصادی هم اجتماعی، یعنی یک بایکوت همه جانبه، حضرت می فرمایند اینها مواسات کردند در امر دین، ماجرا این است، در این پایین هم دارد که اصلاً از دوره جاهلیت تا بعد همه با هم بدیم

«شیء واحداً»

و بعد هم اینها در شعب با من بودند، اما آقای بخاری اصلاً به این اشاره نمی کند، بلاذری خیبرش را نمی آورد، بخاری خیبرش را می آورد آخرش را نمی آورد دقت بکنید این جالب است ببینید

«بنو عبدالمطلب و بنو هاشم شیء واحد»

اینها یکی هستند.

مجری:

درواقع وقتی علت را نمی آورد آن اتهامی که به تعبیرشما فرمودید اتهام ناسیونالیستی درواقع اینجا جایگاه پیدا می کند.

استاد روستایی:

بله، اینها یکی هستند.

مجری:

پس به این دلیل است که دلیل را ذکر نمی کنند.

استاد روستایی:

اصلاً شما دقت کنید اصلاً جمله یک چیز کم دارد

«إنما بنو المطلب وبنو هاشم شیءٌ واحد»

اینها دارند می گویند چرا به اینها می دهی به ما نمی دهی، اینها یکی هستند، یعنی چه اینها یکی هستند؟ اصلاً ماجرای شعب را اشاره نمی کند ما برویم تحلیل بکنیم بنو المطلب و بنی هاشم پیامبر مثلاً از بنی هاشم است اینها با هم یکی هستند یعنی فامیل هستند یگانه هستند، خب که چه؟ یعنی بخاطر فامیلی داد؟ اصلاً ماجرای شعب را نمی آورد اما معلوم می کند که ماجرا خمس خیبر است یعنی پیغمبر را یک طوری در مِلک شخصی اش هم نمی خواهند برایش احترام قائل باشند، مِلکش هست مالش هست به هر کسی دلش بخواهد عطا می کند به کسی چه ربطی دارد؟ تازه ما آیه قرآن هم در این زمینه داریم یعنی پیغمبر یک طورهای وظیفه دارد که طبق قرآن عمل بکند می  خواهد طبق این عمل بکند حالا می آید بر اساس قرآن عمل می کند و مِلکی که به دستش رسیده این را می آید در اختیار یک عده.

مجری:

منظورتان آیه خمس است استاد؟

استاد روستایی:

الآن من آیه اش را عرض می کنم خدمت  بینندگان عزیزمان؛ می گوید:

              «وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ‌ مِنْ‌ شَيْ‌ءٍ فَأَنَ‌ لِلَّهِ‌ خُمُسَهُ‌ وَ لِلرَّسُولِ‌ وَ لِذِي‌ الْقُرْبَى‌ وَ الْيَتَامَى‌ وَ الْمَسَاکِينِ‌ وَ ابْنِ‌ السَّبِيلِ‌»

«لِلَّهِ‌ وَ لِلرَّسُولِ‌»

وقتی می گوید «لِلرَّسُولِ‌» می گوید مال خدا و مال رسول است

«وَ لِذِي‌ الْقُرْبَى‌»

اما بعدش چه می گوید؟ می گوید:

«وَ الْيَتَامَى‌»

دقت بکنید از بینندگان عزیز من خواهش می کنم به این سه تا «ل» دقت بکنند؛ ببینید «لِلَّهِ، لِلرَّسُولِ‌، لِذِي‌ الْقُرْبَى‌» اما نمی گوید «للیتامی» «وَ الْيَتَامَى‌» فرق است اینجا، چرا نمی گوید «للیتامی»؟ چون اینها اختیار تقسیم دارند آن‌ها اختیار تقسیم ندارند اگر شد به آن‌ها می دهند یک چیزی، این مالک است اختیار دارد، امام، ذی القربی، آقا امیرالمؤمنین (ع) و حضرت صدیقه طاهره (س)، حضرت رسول (ص) اینها مالک هستند مِلکش هست می تواند بدهد طبق نص صریح قرآن اصلاً مال اهل بیت بوده خمس خیبر، پیغمبر هم به اینها داده نصر صریح قرآن، اینها می آیند درواقع به حکم الله و حکم رسول اعتراض می کنن.

مجری:

پس خداوند و رسول گرامی اسلام و اهل بیت می شوندمالک این خمس و مصارف آن می شود «وَ الْيَتَامَى‌».

استاد روستایی:

مصارفش بر آن‌ها، حالا اینها مالک هستند اختیار دارند که چگونه تقسیم بکنند پیغمبر و ذی القربی، پیغمبر دارد به اینها عطا می کند از باب مالکیت اینها است مالکیت ذی القربی چون ببینید صحبت، صحبت سهم ذی القربی بود در روایت بخاری هم که ما خدمت بینندگان مان عرض کردیم، ببینید آن عبارت بلاذری بود که آوردیم اینجا بحث چه است؟

«کلما رسول الله فی سهم ذی القربی»

سهم ذی القربی، اصلاً مال ذی القربی است ماجرا این است، صرف این نیست ببینید جعل از سهم ذی القربی فی بنی هاشم، می گوید سهم ذی القربی را در بنی هاشم قرار داد یعنی درواقع آن مِلک ذی القربی را، طبق قرآن این ملک ذی القربی است، اینها دارند گیر می دهند چرا مِلکش را به او دادی کما اینکه سر فدک گیر دادند و آمدند فدک را غصب کردند، حالا بینندگان عزیز ما دقت بکنند اینکه ما می آییم روی خیبر مانور می دهیم این نکته دارد که حالا من ادامه عرایضم خواهم گفت.

اینجا آقای بخاری اصلاً نمی آورد که ماجرای شعب و این حرف  ها، یعنی یک طورهای پیغمبر ناسیونالیستی عمل کرده دلش خواسته به یک عدۀ چیزی را عطا بکند نه اسم ذی القربی را اینجا می آورد، می گوید

«بعض قرابته»

ببینید دی القربی بار دارد یک واژه قرآنی است در قرآن این معنا دارد

مجری:

شما داری به حکم الله عمل می کنی.

استاد روستایی:

بله، اصلاً ببینید این واژه بار معنای در قرآن دارد، یک زمانی من می گوییم محمد (ص) اما یک زمانی می گویم رسول، این بار دارد یعنی این آقا هم پیامبر است، آن موقع شخص اش را دارم می گویم، اما اینجا وقتی کلمه نبی به کار می برم یعنی پیامبر، وقتی گفتم رسول یعنی هم پیغمبر است هم به سوی مردم باید یک سری تعالیم را ارائه بدهد، پس این کلمات بار معنای خاص خودش را دارد وقتی که قرآن می آید ذی القربی را به کار می برد اما آقای بخاری می گوید «بعض قرابته» نمی گوید ذی القربی، این معنا دارد، در روایت مگر همین سند نبود؟ لیس، عقیل، إبن شهاب، إبن مسیب، جبیر، بینندگان مان ببینند لیس، عقیل، إبن شهاب، إبن مسیب، جبیر، برویم نقل بلاذری را ببینیم؛ اینجا إبن شهابی است که همین آقای زهری است کاری به قبلش نداریم، إبن مسیب (سعید) است جبیر هم که این هست، این سه تا آخری که همین هستند تفاوتی ندارند، چرا یک دفعه ذی القربی که در همین سند آمده همین آقای جبیر بن مطعم گفته همین آقای زهری و سعید بن مسیب از او نقل کردند چرا یک دفعه در بخاری نمی آید؟ یک دفعه می شود «بعض قرابته» اینها معنا دارد تازه آن هم این «بعض قرابته» آن بالا در عنوان باب می آید در خود روایت فقط می گوید «شیء واحد» همین اما اصلاً کلمه ذی القربی و این حرف ها خبری نیست.

جای دیگر بخاری؛ ببینید کتاب المناقب باز همین را می آورد، دیگر اینجا اصلاً بحث خیبر هم نیست می گوید من و عثمان رفتیم پیش رسول الله، گفتیم:

«أعطیت بنی المطلب وترکتنا»

دیگر اینجا بنی هاشم هم نیست، آقا به بنو المطالب شما عطا کردی ما را رها کردی

«إنما نحن وهم منک بمنزلةٍ واحدة، فقال النبی: إنما بنو هاشم وبنو المطلب شیءٌ واحد»

تمام شد دوباره، «شیء واحد» تمام شد، اصلاً دیگر اینها چه نقشی داشتند، کجا بودند، سابقۀ داشتند نداشتند، هیچ چه، «شیء واحد».

باز جای دیگر بخاری؛ کتاب المغازی صفحه 1037؛ حبیر بن مطعم، دوباره سند همان هست إبن شهاب، سعید، جبیر، لیث و یونس هم اینجا هستند

«مشیت أنا وعثمان بن عفان إلی النبی فقلنا: أعطیت بنی المطلب من خمس خیبر وترکتنا»

اینجا دیگر خمس خیبر را آورده.

مجری:

البته آنجا در باب آورده بود.

استاد روستایی:

آنجا در باب، اینجا کلمه خمس خیبر را آورده، اما باز هم بحث ذی القربی در کار نیست که اینها ذی القربی.

مجری:

دلیل هم در کار نیست آنطور که من دیدم.

استاد روستایی:

نه

«نحن بمنزلة واحدة منک»

ما به مثابه یک جایگاه نزدشما داریم با آن‌ها

«قال: إنما بنو هاشم وبنو المطلب شیء واحد»

تمام شد اصلاً هیچ چه، دیگر ماجرای شعب أبوطالبی باشد، آن‌ها ذی القربی باشند، من باب ذی القربی مال  شان را به آن‌ها تحویل داده باشد از این خبرها نیست در نقل آقای بخاری، اینهم اینجا.

صحبت روی صحبت اتهام مالی است یعنی اتهام مالی دارند می زنند آقا تو به فامیل هایت دادی اینها یکی هستند با هم همه، به من چه یکی هستند، سابقه اش است آقای بخاری؟ هیچ چیزی نمی گوید.

مصنف إبن أبی شیبه؛ ببینیم استاد آقای بخاری چطوری روایت کرده، حالا می گوییم بالاخره بخاری خوب نقل نکرده از اینها، ببینیم سر درس استادش گوش داده؟ استادش چطوری نقل کرده؟

مجری:

کتاب هم زودتر از بخاری نوشته شده؟

استاد روستایی:

بله، مصنف إبن أبی شیبه است و استاد بخاری 235 از دنیا رفته بخاری 256 است یعنی قریب تقریباً بیست سی سال قبل از بخاری و اینجا جلد 21 چاپ دار کنوز اشبیلیا، صفحه 12، همان سند بخاری؛ محمد بن إسحاق، زهری، سعید بن مسیب از جبیر بن مطعم

«قسم رسول الله سهم ذوی القربی من خیبر علی بنی هاشم»

مصنف إبن أبی شیبه، چاپ دار کنوز اشبیلیا، ج 21، ص 12

استادش هم گفته ذوی القربی

رسول خدا تقسیم کرد سهم ذوی القربی را از خیبر

اینجا نمی گوید خمس خیبر، این خمسش را برداشته، از خیبر بر بنی هاشم و بنی المطلب، بعد می گوید:

«فمشیت أنا وعثمان بن عفان حتی دخلنا علیه»

ما رفتیم تا اینکه وارد بر پیامبر شدیم گفتیم

«یا رسول الله هؤلاء اخوتک من بنی هاشم»

اینها برادرانت هستند

ما منکرفضلشان نیستیم می دانیم جایگاه شما را نسبت به آنهایی که خدا قرارداده اینهارا قبول داریم،اما

«أرأیت اخوتنا من بنی عبد المطلب أعطتهم دوننا»

به برادران ما دادی یک چیزی به ما نمی دهی؟

حضرت فرمودند:

«إنما نحن و هم بمنزلة واحده فی النسب»

ما فامیل هستیم

آن ناسیونالیستی اینجا، آن شیء واحد، نسب،

«فقال إنهم لم یفارقونا فی الجاهلیه والإسلام»

حالا باز این آمده این جاهلیت و اسلام را بعدش آورده، اما باز می برد روی چه بحث را، فی النسب، فامیلی

مجری:

درحالی که اگر این را بگوییم آن‌ها هم در نسب می توانند ادعا داشته باشند،

استاد روستایی:

ممکن است، نه آن‌ها ببینید مثلاً بنی عبد الشمس ممکن است یک کسانی ادعا داشته باشند حالا اگر ما قبول بکنیم، که بنی امیه هم عرب باشند و نمی دانم اینها به نسب برگردند خب اینها هم ما می گویند ما هم در نسب یکی هستیم دیگر، بحث را می آورند سر نسب، و این بحث ها هیچ، خب این هم استاد آقای بخاری؛ پس آقای ابن ابی شیبه استاد آقای بخاری سهم ذوی القربی راگفته، اما آقای بخاری این را هم نقل نمی کند، انساب الأشراف را هم که خدمت بینندگان مان عرض کردیم، اما کتاب «مبسوط» آقای شمس الدین سرخسی، آقای سرخسی می آید بیان می کند که این در چه روزی بود، آن‌ها اشاره کرده بودند که خمس خیبر، شما ببینید کتاب مبسوط شمس الدین سرخسی، جلد 10، صفحه 11 و 12، خب ببینید،

«عن سعید بن مسیب قسم رسول الله (ص) الخمس یوم الخیبر»

مبسوط، شم الدین سرخسی، ج 10، ص 11و 12

روز خیبر بود در معرکه جنگ است،

«فقسم سهم ذوی القربی بین بنی هاشم و بنی عبد المطلب»

تقسیم کرد سهم ذوی القربی را بین بنی هاشم و بنی عبد المطلب

یعنی ملکی که مال ذوی القربی بود، یعنی شما ببینید حضرت زهرا و آقا امیرالمؤمنین ذوی القربی هستند، پیامبر دارد ملک آن‌ها را به بنی عبد المطلب هم می دهد، آن‌ها هیچ اعتراضی نمی کنند، چرا؟ چون معتقد هستند «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ» معتقد هستند «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» اختیار ندارد کسی حکم خدا و رسول را تغیر بدهد، رسول خدا اینطوری صلاح دیده «سمعاً و طاعتا» هیچ اعتراضی از حضرت زهرا (س) نداریم، که معتبر یک چیزی را بیان کند، آقایان اگر معتبر دارند بسم الله، بیایند بیان بکنند اگر نقل معتبری وجود دارد که در این ماجرا امیرالمؤمنین اعتراضی کرده باشد، حضرت زهرا اعتراضی کرده باشد، حالا اینجا ببینید چه دارد می گوید؟ اینجا دارد می گوید پیامبر در روز خیبر، با اینکه اگر کسی بخواهد اعتراض بکند امیرالمؤمنین باید اعتراض بکند، چرا؟ چون فاتح خیبر است، نص صریح قرآن است ملکش است، امیرالمؤمنین (ع) فاتح خیبر است، حضرت شخصیتی است که وقتی دیگران فرار کردند امیرالمؤمنین رفتند و نجات دادند، اصلاً «فتحة المدینه بید علی» عین عبارت است، خیبر یک شهر بود، یک قلعه نیست 7تا قلعه هست، در بعضی نقل هایش 6تا گفتند، در بعضی نقل ها 7 تا گفتند، اما از قلعه نائم و نتات، و اینها را یکی یک امیرالمؤمنین فتح می کنند، می رسد به قلعه قبوس که مرحب یهودی می آید، و بعد حضرت وقتی مرحب را شکست می دهند کل قلعه به دست امیرالمؤمنین فتح می شود، و نکته جالب که من در برنامه های دیگر هم گفتم اصلاً شخصیت محوری امیرالمؤمنین در همین ماجرای خیبر در کتاب های یهود هم ثبت شده بود، وقتی آقا امیرالمؤمنین آمدند هروله کنان سمت محضر مبارکتان قلعه خیبر، دارد که «یُهَروِلُ هرولة» حضرت هروله کنان می رفتند سمت قلعه خیبر بعد دارد که یک یهودی «فطلع یهودیاً» یک یهودی از بالای قلعه نگاه کرد گفت «من انت» تو کی هستی؟ گفت «أنا علی بن ابی طالب» من علی بن ابی طالب هستم، یهودی گفت که «علوتم و ما انزل علی موسی» یا در نقل ها داریم «غلبتم و ما انزل علی موسی» بخدای موسی به آنچه که خدا بر موسی نازل کرده شما پیروز خواهید شد؛ ابونعیم اصفهانی، آقای سیوطی، آقای نبهانی، و آقای صالحی شامی، این چهار نفر نقل می کنند، البته این سه نفر بعدی از ابو نعیم نقل می کنند، می گوید این حرفی که یهودی زد یعنی در کتب یهود ثبت و ضبط بود که کسی که قلعه خیبر را فتح می کند علی بن ابی طالب است، و آن‌ها را شکست خواهد داد، در کتب یهود این ثبت بود، یعنی امیرالمؤمنین جایگاهش معلوم بود، جزء ذوی القربی هستند، حتی یهودی ها می دانند او فتح می کند، و الآن او فتح کرده دیگران فرار کردند.

مجری:

آن هم با آن ماجراهایی که داشت در فتح

استاد روستایی:

بله حضرت فتح کردند، آقای جبیر بن مطعم شما کجای فتح هستی، که الآن ملک امیرالمؤمنین را می  خواهی، مال خودش هست، «فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى» آن‌ها را واو داری این لام دارد، مال اینها هست، اختیار تام دارد، خب حالا اینها در فتح شرکت کردند، آقای عثمان شما کجای این فتح قرار داری؟ که الآن آمدی اعتراض می کنی؟ شما ببینید بعد حضرت می آید می گوید «فکلم عثمان بن عفان و جبیر بن مطعم و رسول اکرم» اینها آمدند صحبت کردند، «قالا نحن و بنو مطلب فی النسب الیک سواء» ما در نسب به سوی شما یکسان هستیم، یک نقل داشت «فی النسب سواء» این «إلیک» هم اضافه می کند؛ خیلی فرق می کند یک زمانی می گوید من و او در حسب و نسب یکی هستیم، می گوید من شرافت خودم را دارم، او شرافت خودش را دارد، یک زمانی می گوید من و او با تو فامیل هستیم، چرا آن فامیلت را مقدم بر این فامیلت می کنی؟ که من روی این «إلیک» تردید دارم این را قبول ندارم، چون گزارش هایی و جود دارد که اصلاً اینها عرب نیستند، «فأعتیتهم دوننا» به اینها شما عطا کردید به ما عطا نکردید، حضرت فرمودند «إنّا لم نزل نحن و بنو مطلب فی الجاهلیه و الإسلام» آقا ما همیشه با هم بودیم و می گوید در بعضی روایات آمده که می گوید ما فضل بنی هاشم را انکار نمی کنیم بخاطر جایگاه شما داری که خدا قرار داده، در بین آن‌ها شما هستی و خدا یک طورهایی این فامیل را برتر دانسته و شما باید به فامیلت برسی، بعد می گوید که ما و برادران از عبد المطلب در نسب سوا سوا هستیم، چرا به آن‌ها عطا می کنی و ما را محروم می کنی، حضرت می فرمایند «إنهم لم یفراقونی فی الجاهلیه و لا فی الإسلام» اینها در جاهلیت و اسلام من را رها نکردند، یا در بعضی  از نقل ها داریم که ما و اینها شیء واحدی هستیم و اینطوری است ماجرا.

ببینید این مسئله به قول معروف یک مسئله بسیار مهم است، که آقای سرخسی هم می گوید ما بر این حدیث اعتماد می کنیم و در این حدیث رسول خدا بیان می کند که «أن الستحقاق بالنصره دون القرابه» استحقاق افراد به نصرت و یاری است نه صرف قرابت، و این را بدانی که امیرالمؤمنین همیشه یار من است، اصلاً در ماجرای شعب ابی طالب که حضرت اشاره کردند در بعضی نقل ها که ما با اینها در شعب باهم بودیم، ماجرایش خیلی جالب است، اصلاً در شعب ابی طالب می  دانستید که امیرالمؤمنین به جای پیغمبر می خوابیده؟ حضرت ابوطالب امیرالمؤمنین را جای پیامبر می خواباند که اگر یک زمانی به شعب حمله کردند، جایگاه پیامبر خیمه پیامبر را شناسایی کردند، خواستند بکشند، فرزند خودش اینجا قربانی بشود.

مجری:

یعنی لیلة المبیت یک بار اتفاق نیافتاده در تاریخ

استاد روستایی:

نه در شعب ابی طالب هم هست، امیرالمؤمنین آنجا هم بود، ببینید اتصال اینطوری است، این مواسات، این جان فدائی، اینکه ما در شعب باهم بودیم یعنی چه؟ صرف تحریم، من این نکته را عرض کردم برای این بود که چه بسا یک بیننده بگوید خب آیا تمام کسانی که در شعب بودند به آن‌ها عطا شد؟ مثلاً ممکن است یک نفر دو روز رفته باشد در شعب و جزء این دسته نباشد، این ماجرای ذی القربی، اصلاً من به نظرم عبد المطلب و اینها هم حاشیه بحث است، اصلاً اصل ماجرا این است که اینها اعتراض کردند به چیزی که به ذی القربی داده شده، نه به بنی مطلب، و بعد هم ما می بینیم که همین خمس خیبر را که رسول خدا به ذی القربی داده است، همین را می آیند غصب می کنند، شما ببینید در کتاب «صحیح بخاری» چون اینها یک سری سؤال است، یک سری مسئله است، که بالاخره چرا فدک چرا خیبر،

مجری:

البته استاد معظم هم خیلی به زیبایی اشاره می کنند، راجع به رشادت های آقا امیرالمؤمنین استاد حقیقت اینجا است که آدم دوست دارد بگوید که «الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایته علی ابن ابی طالب» الحمد الله، در خدمت تان هستیم جناب استاد معظم خودم حاج آقای روستایی.

استاد روستایی:

این ماجرای اعتراض آقای عثمان بن عفان در ماجرای خیبر است، حالا بعضی منابع گفتیم اصلاً اسم خیبر را نمی آورد، چون اولین سؤال ایجاد می شود شما وقتی گفتی خیبر خب این فرد کجا است، در کجای خیبر است که حالا می آید مال تقاضا می کند، چه نقشی دارد، من مفصل راجع به بحث خیبر پژوهش کردم، در منابع تاریخی، کجای خیبر است آقای عثمان که می آید اینطوری طلب می کند؟ آن هم ملک این افراد را، حالا رسول خدا آمدند دلیل گفتند که بله این ملک اینها است، قرآن هم می گوید، «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ» در روایت هم بود که خمس خیبر، طبق قرآن خمس برای چه کسی است؟ برای الله، رسول، ذی القربی، امیرالمؤمنین ذی القربی است، پیامبر هم دلیل آورد علتی که من این را به اینها دادم، ما که داریم می گوییم طبق قرآن ملک اینها است، اما پیامبر دلیل آورد اینها مواسات در دین کردند، فهم آقای سرخسی هم همین بود که معیار عطا نصرت در دین است، اینها در جاهلیت در اسلام در کنار من بودند، در شعب کنار من بودند، امیرالمؤمنین جای پیامبر حتی می خوابید، خب حالا صحبت اینجا است، وقتی پیامبر دلیل آورده چرا می آیند این را غصب می کنند؟ شما ببینید این روایت «بخاری»، حضرت زهرا (س) می آیند پیش ابوبکر که مال ما را بدهید، ابوبکر می گوید که:

«لا نورث»

صحیح بخاری، کتاب فرض الخمس ، چاپ بیت الأفکار دولیه، ص 591، روایت 3093

پیامبر گفته

«إن رسول الله قال»

رسول خدا فرمودند

«لا نورث»

ما ارث به جای نمی گذاریم

« مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَة»

آنچه که ما رها کنیم و بجا بگذاریم صدقه است

در کتاب صحیح بخاری، کتاب فرض الخمس ، چاپ بیت الأفکار دولیه، صفحه 591، روایت 3093، ابوبکر گفت که

«لا نورث»

حضرت زهرا طلب کردن

«مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَة»

«فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ»

حضرت زهرا ناراحت شدند

«فَهَجَرَتْ اَبَا بَکْرٍ»

با او ترک کلام کردند

نه فقط ترک سخن به منزله قهر، نه هجران در ادبیات عرب به معنای این است که حتی جواب سلام طرف را هم نمی  دهی، داخل پرانتز یک بحث کوچک من بگویم، وقتی می گوید حتی جواب سلام هم نمی دهد، سلام یک امر دینی است، یعنی دعوای ما دینی است، دعوای ما دنیایی نیست، یک زمانی دو نفر با ما قهر می کنند، سر یک مسئله مالی، بعد او می آید می گوید سلام علیکم، این واجب است جوابش را بدهد، اما وقتی معصومه ای بنام حضرت زهرا (س) صدیقه طاهره (س) ایشان می آیند و جواب سلام را هم نمی دهند، یعنی دعوا دعوای دینی است، چون سلام یک امر دینی است، حضرت زهرا که خلاف دین عمل نمی کند، ماجرای دین است.

«فَهَجَرَتْ اَبَا بَکْرٍ فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّی تُوُفِّیَتْ»

حضرت این هجران ادامه پیدا کرد تا اینکه از دنیا رفتند

«وَعَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) سِتَّةَ اَشْهُرٍ»

شش ماه بعد از رسول خدا زنده بودند

طبق این نقل

«و کانت فاطمه تسأل ابابکر»

حضرت زهرا(س) درخواست می کرد

آن هم مستمر، تسأل فعل مضارع است کنار مشتقات کان آمده، این یعنی درخواست مستمر، دائم، اینجا  چه چیزی را درخواست می کرد؟

«نصیبها»

آن سهم خودش را ملک خودش را

حالا اینها می گویند:

«مماترک رسول الله»

از ماترک رسول خدا

«من خیبر و فدک و صدقته بالمدینه»

ما خیبر را از جای دیگر به دست آوردیم که این سهم ذی القربی بوده، قبلاً به اینها داده شده بوده، فدک هم که ثابت شده قبلاً به اینها داده شده، وجوهات مدینه هم مال اینها بوده، یعنی خود این روایت را اگر ما دقت بکنیم، خیبر را بگذار بغل آن‌ها ثابت می کند که اصلاً ارث نیست، ماترک نیست به آن معنا، این ماترک را آقایان آمدند بعداً اضافه کردند، این خیبر ملکش است، می گوید من ملکم را می خواهم نصیبم را می خواهم، ملک خودم را، مال خودم که متعلق به من بوده، فدک هم که زمان حیاط رسول خدا عطا شده، با اینکه آقایان فهمیدند پیامبر برای عثمان دلیل آورد که این ذی القربی که من دارم این را به آن‌ها عطا می کنم، اینها نصرت کردند، در دین، و طبق قرآن مال اینها است این خمس، ملک شخصی است، باز با این علم آمدند همین ملک شخصی را دوباره غصب کردند و درواقع خیبر نماد قدرت یهود بود، فدک هم نماد اقتصاد یهود بود، آمدند دست گذاشتند روی همین ها، صدقات مدینه را پیامبر از چه کسی گرفته؟

مجری:

که هردو هم فاتحش به یک معنا امیرالمؤمنین بود،

استاد روستایی:

بله، حالا قطعاً فاتحش امیرالمؤمنین بود، صدقات مدینه را پیامبر از چه کسی گرفته، مشرکین که در مکه هستند، نوع جنگ پیامبر در مدینه با چه کسی است؟ با یهود است، یعنی سه چیز از اهل بیت غصب کردند که مال یهود بود، تو خود بخوان  حدیث مفصل از این مجمل

مجری:

خیبر، فدک، صدقات مدینه

استاد روستایی:

صدقات مدینه، را پیامبر نوعاً از چه کسی گرفته؟ بالاخره چه کسی بود در مدینه، نمی گویم که هیچ مشرکی در این جنگ ها نبود، این را نمی خواهم بگویم، ولی بالاخره بنی قریظه و بنی نظیر و بنی قین قاء، این قبایل که بودند اینها بالاخره یک چیزهایی می دادند، یک مالیات هایی می دادند، یک چیزهایی مال اهل بیت بود، سه چیز را غصب کردند که از یهود گرفته شده بود به نوعی، این را گرفتند.

مجری:

شما شاید نخواهید تعبیر کنید، ولی اجازه بدهید من این تعبیر را بکنم که شما می گویید یک کد مهمی در این قضیه است،

استاد روستایی:

یک کد هست لذا عرض کردم، تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل، کد و جود دارد، ما در قرآن یک تعبیری داریم «أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا» اینها  «أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً» هستند. بعد ما در تعابیر دیگر می بینیم چه در روایات شیعی چه در روایات اهل سنت، یک عده آمدند ید واحد شدند علیه اهل بیت و پیامبر، اما اسم یهود را آنجا نمی بینیم، بعد می بینیم همان عده ای که ید واحد شدند علیه پیامبر، چیزهایی را گرفتند که مال یهود است، اینها دیگر من نمی خواهم بیش از این باز بکنم

مجری:

بدترین رفتارها را کردند

استاد روستایی:

بله «تقاد کما یقادالجمل المخشوش» در نقل بلاذری داریم نسبت به آقا امیرالمؤمینین، رفتارهایی شد تو

را مثل شتر مخشوش می کشیدند در، چه زمانی؟ «فی کل ذلک» یعنی در دوره هر سه نفر، نه فقط در دوره اولی،

مجری:

دائماً برای امیرالمؤمنین مزاحمت ایجاد می کردند

استاد روستایی:

بهل این مسئله بود تو را می کشیدند در کوچه ها، یعنی حضرت راضی نبودند، لذا تاریخ این است، خب این هم بحث اتهام مالی، البته بینندگان عزیزمان امیدوارم که بر ما ببخشایند ما ممکن است یک عزیز بگوید مثلاً اتهام مالی فقط اینها نیست، چیزهای دیگر هم هست، ما می خواهیم در حد حوصلۀ بیننده ها و برنامه یک اشارۀ بکنیم، کدهایی را بیان بکنی»، وگرنه اگر یک پژوهش دقیق تری صورت بگیره طبیعتاً

مجری:

انصافاً استاد حالا بنده واقعاً استفاده کردم از این بیانات شما ،و این نگاه تان به تاریخ و قضیه تاریخی که ما نباید به سادگی از کنار قضایا رد بشویم، حقیقتاً این کدها هر کدامش یک دنیا حرف دارد، و اگر این کدها دیده بشود شاید خیلی از اختلافات هم دیگر مطرح نشود.

استاد روستایی:

قطعاً ببینید ما، یکی از چیزهایی که به بحث تقریب و همگرایی مذاهب کمک می کند گفت‌وگو است، حضرت آقا هم بارها فرمودند که این گفت‌وگوهای تاریخی گفت‌وگوهای کلامی، زمانی که بدون توهین باشد، بدون سو گیری مذهبی باشد، و بنابر ادله باشد، این یک امر پسندیده ای است، یک امری است که می شود راجع به آن گفت‌وگو کرد، هیچ مشکلی هم ایجاد نمی کند، تعصبی هم برنمی انگیزد، و خود این گفت‌وگو موجب نزدیک شدن مذاهب می شود، چرا؟ چون وقتی اختلاف حل شد، وقتی مسئله حل شد، وقتی سوء تفاهم ها برطرف شد، این طبیعت امر این است که طرف مقابل بالاخره آدم عاقلی است می فهمد.

مجری:

و قطعاً استاد این گفت‌وگوها راه گشا است مثل امشب که شاید یک جوان شیعه برایش باور پذیر نباشد که در کتاب صحیح مسلم یا صحیح بخاری  بحث خمس مطرح شده باشد، چنانچه این اتهام بارها مطرح شده که روحانیت شیعه سازنده خمس است، در حالی که اهل سنت به جدیت از آن بحث کردند،

استاد روستایی:

بله ببینید خمس هست، حالا یک نکته را بگویم، شاید بعضی ها بیایند بگویند بله این خمسی که در بخاری آمده در مورد خیبر  آمده، این بحث جنگ است، اما قرآن تعبیری که دارد می گوید «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ» ببینید قرآن نمی گوید «من حربٍ» می گوید «من شيء» با اینکه قرآن آیا نمی توانست کلمه حرب را بکار ببرد؟ آیا نمی توانست قتال بکار ببرد؟ مگر ما در قرآن مثلاً قتال نداریم، مگر روی بحث جنگ در قرآن صحبت نشده؟ چرا می گوید بدانید آنچه بهره می برید از چیزی، «أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ» از هر چیزی، نمی آید بگوید «غنمتم من حرب» یک زمانی می گوییم بله شما بهره ای که در جنگ می برید خمس برای پیامبر است، خب باشد، قرآن که رودرواسی ندارد با کسی، اما می گوید «من شيء» لذا این بحث که مثلاً کسی بخواهد بگوید سازنده خمس روحانیت شیعه است یک بحث روشمند علمی و منطقی نیست.

مجری:

و همین گفت‌وگوها کمک می کند که اینها

استاد روستایی:

بله، ما بیاییم روی این عبارات دقت بکنیم،  روی چیزهای دیگر روایات دیگری که وجود دراد در منابع فریقین، این مسئله حل می شود نه فقط این مسئله بلکه من دوست دارم بینندگان عزیزمان برنامه خودشان است حتی عزیزان اهل سنت، و حتی وهابیت، تماس بگیرند، گفت‌وگو می کنیم صحبت می کنیم، در چار چوب احترام، مباحث علمی، بدون سو گیری مذهبی، بدون تعصبات دینی، نه توهینی نه چیزی داریم، گفت‌وگو می کنیم آن‌ها برای ما معنا بکنند، یعنی چه، چرا کسی به پیامبر اتهام مالی بزند؟ بالاخره این مسئله در جامعه بازتاب دارد، که من بازتابش را ان شاء الله در جلسات آینده عرض می کنم، اگر من فرصت دارم بحث اتهام اخلاقی را من باز بکنم،

مجری:

اگر امکانش وجود دارد یک 5 دقیقه ای برای ما فرصت قرار بدهید که بتوانیم حداقل صدای یکی از بینندگان مان را بشنویم،

استاد روستایی:

چشم ببینید یکی دیگر از مواردی که به پیامبر نستجیر بالله نسبت داده شده، بحث اتهامات اخلاقی است، این اتهام اخلاقی به چند صورت است، گاهی اوقات به شخص رسول خدا است که بله این شخص نستجیر بالله مثلاً یک فرد چشم چران است، نعوذبالله، گاهی اوقات این مسئله به همسر پیامبر است، که این خانواده درست حسابی ندارد، و درگیر مسائل جنسی است،

مجری:

این اتهام اخلاقی دیگر استاد خیلی دوزش رفت بالا

استاد روستایی:

بله و گاهی اوقات حتی کار به جایی می رسد و جریان به حدی می رود جلو که از بعضی از روایات که حالا  من معتقد هستم این روایات برای بعد عصر نبوی است جعل شده، به این می رسد که پیامبر هم خودش اعتمادی ندارد، و او را به چشم زانیه نگاه می کند، اینها اتهامات اخلاقی است، اینها باعث می شود که شخصیت پیامبر آن نمود کاریزماتیک را دیگر نداشته باشد، دیگر حرف او پذیرفته نشود، این یک آدمی است که کوچه بازاری است و تقیداتی ندارد، و این اتهامات اخلاقی هم که به شما عرض می کنم، فقط صرف شهوت جنسی نیست، این آدم هایی که اهل خوشگذرانی هستند.

مجری:

یعنی با روحیه رسالت اصلاً سازگاری ندارد این اتهام

استاد روستایی:

نمی شود نمی سازد این اتهام، من بعضی از اینها را، از ساحت مقدس رسول خدا (ص)، عذر می خواهم، از ساحت مقدس آقا حضرت ولیعصر (عج) که در شبکه شان ما داریم برنامه اجرا می کنیم عذر می خواهم اما مجبور هستم بگویم، که اینها درست شد، اینها بیان شد که حضرت را بیایند، این اتهامات زده شد، که حضرت را زیر سؤال ببرند.

مجری:

درواقع این روشن می کند برای بسیاری از بینندگان عزیز که برای زیر سؤال بردن جریان رسالت چقدرمی توانند وقیحانه جعل بکنند،

استاد روستایی:

بله که امامت کنار برود، ممکن است لزوماً بعضی از اینها را در عصر رسالت بیان نکرده باشند، اما عرض کردم این نقشۀ مخالفین یک نقشه دامنه دار است از عصر رسالت تا بعد از آن، که می آیند مطرح می کنند که این مسیر منحرف بشود، این غایت این هدف بهش رسیده نشود، شما ببینید این کتاب «صحیح مسلم» جلد1، چاپ دار الطیبه ریاض عربستان، صفحه 631، کتاب النکاح، اینجا را دقت کنید.

«باب ندب من رأی امرأة»

مستحب است کسی ک زنی را ببیند

«فوقعت فی نفسه»

متمایل بشود به او

صحیح مسلم ، چاپ دار الطیبه ریاض عربستان، کتاب النکاح، ج 1، ص 631،

زن نامحرم برود سراغ همسرش و کنیزش و بالاخره همبستری داشته باشد، نعوذ بالله نستجیر بالله

«أن رسول الله صلى الله عليه وسلم رأى امرأة»

نعوذ بالله ایشان زنی را دید

«فأتى امرأته زينب»

رفت پیش زینب

«وهي تمعس منيئة لها فقضى حاجته ثم خرج إلى أصحابه»

آمد پیش اصحاب

گفت:

«إن المرأة تقبل في صورة شيطان وتدبر في صورة شيطان»

زن بصورت شیطان می آید و بصورت شیطان می رود

«فإذا أبصر أحدكم امرأة فليأت أهله»

زمانی که یک زنی را دیدید، بروید پیش خانواده تان

«فإن ذلك يرد ما في نفسه»

اینکه بروید و همبستری داشته باشی، آن چیزی که در دلت نسبت به آن زن نامحرم ایجاد شده برطرف می شود

بدتر از این دیگر؟

مجری:

یعنی نفس پیغمبر را چنان ضعیف فرض کرده که «فوقت فی نفسه» یعنی

استاد روستایی:

بله نعوذ بالله چشم چرانی، و بعد هم تمایل به نامحرم و بعد بیاید بگوید زن شیطان است خودش هم مقصر نکند،

مجری:

حالا یک بار هم راجع به جایگاه زنان صحبت کردید که این عبارات کجا را می خواهد بزند

استاد روستایی:

بله زن شیطان است در صورت شیطان می آید در صورت شیطان می رود ولاغیر، یعنی چه اینها اینها چه معنایی می دهد؟ اینها اتهامات اخلاقی است، برای انحراف مسیر امامت، این یک نمونه است، نکته دیگر باز همین روایت در مسند احمد هم آمده، صحیح مسلم که دیگر بینندگان عزیز ما می دانند، اصح الکتب بعد کتاب الله در کنار بخاری، در «مسند احمد»، با تحقیق آقای حمزه احمد زین، جلد14، چاپ دار الحدیث قاهره این را چاپ کرده، در صفحه 40، روایت 17951، پاورقی  می گوید «اسناده صحیح» روایت معتبر است، این از یک شخص دیگر، می گوید:

«سمعت أبا کبشة الأنماری»

مسند احمد،تحقیق حمزه احمد زین، چاپ دار الحدیث قاهره، ج 14،ص 40، روایت 17951

چه کسی می گوید، صالح از اظهر بن سعید می گوید، اظهر بن سعید می گوید از اباکبشة انماری شنیدم

«قال کان رسول الله جالساً فی اصحابه»

رسول خدا در بین اصحابش نشسته بود

«فدخل ثم خرج و قد اغتسل»

یک دفعه رفت در خانه، آمد بیرون دیدیم غسل کرده

«فقلنا یا رسول الله قد کان شيء»

چه شده رفتی غسل کردی؟

«قال اجل مرت بی فلانه»

فلان زن از کنار من عبور کرد

«فوقع فی قلبی شهوت النساء»

دقت بکنید چه تعبیر وقیحانه ای در مورد پیامبر است

«فأتیت بعض ازواجی»

رفتم پیش بعضی از همسرانم

«فأصبتها فکذلک فافعلوا»

شما همینطوری عمل بکنید،

«فإنه من أماثل اعمالکم إتیان الحلال»

شما می خواهید حلال انجام بدهید اینطوری،

یعنی اگر چشم چرانی کردید نعوذ بالله و متمایل شدید به زن نامحرمی بروید همچین کاری انجام بدهید، خب شما دقت بکنید آیا این همان رسول الله است که در جاهلیت به او می گفتند امین؟ اصلاً چرا به حضرت در جاهلیت می گویند امین، بخاطر پاک دامنی، تصریح در تاریخ داریم، ما وقتی بخواهیم یک گزارش تاریخی را بسنجیم یکی از راه های سنجش گزاره تاریخی هماهنگی با شخصیت تاریخی مورد بحث است، این شخصیت تاریخی مورد بحث ما شخصیتی است که بجهت پاکدامنی او در جاهلیت به او می گویند امین، این شخصیت تاریخی شخصیتی است که در  جاهلیت برای اینکه دست از رسالت بردارد زنان متعدد را به او پیشنهاد می دهند، دختران زیبا رو را به او پیشنهاد می دهند، در «البدو و التاریخ» آمده، او نمی پذیرد، آن وقت این بیاید در دوره مدنی بعد از کلی رسالت چشم چرانی بکند نستجیر بالله؟

مجری:

و متأسفانه همینطور شد که وقتی به یکی از کسانی که توهین به رسول اکرم کرد در غرب گفتند چرا این کار را کردی و مصاحبه ای کرده بود، آنجا ظاهراً گفته بود که من از

استاد روستایی:

بعضی ها یک چیزهایی منتشر شد، اما عرض من همین است،

مجری:

متأسفانه اینها برداشت ها غلط  است

استاد روستایی:

لذا شما ببینید کتاب های آقای مونتگمری وات را ببینید، آقای مونتگمری وات مستشرقی است که بد می نویسد علیه پیامبر بینندگان عزیز ما می توانند کتاب «محمد فی مکه» «محمد فی مدینه» «محمد پیامبر و سیاست مدار» را بخوانند، حالا محمد فی مکه و محمد فی مدینه کتاب عربی است، اما محمد پیامبر وسیاست مدارش را که آقای والی زاده ترجمه کرده، فارسی است، بروند ببینید، ایشان در خود کتابش، اینطوری که یادم می آید چون تقریباً مطالعه 12سال پیش من است، آنجا به نظرم در محمد فی مکه می  گوید، ایشان می گوید من هر آنچه از تاریخ پیامبر یافتم آمدم، چه کتاب هایی را خواندم، مثال می زند، صحیح بخاری، صحیح مسلم، مسند احمد، همین را خواندم، حالا درام قضاوت می کنم، حالا دارم قضاوت می کنم، و حالا بروند بینندگان ما قضاوت  های آقای مونتگمری وات را ببینند، ما حرف مان این است، این می شود اتهام اخلاقی، وقتی شما آمدی یک شخصیتی که بخواهد حکم الله رابیان بکند، یک شخصیتی که می خواهد از امامت الهی سخن بگوید این را بیاورید در این حد بصورت یک آدم چشم چران نعوذبالله و شهوت ران، نشانش بدهی در اجتماع، آیا کسی به حرف او وقعی قائل می شود؟ اصلاً آن شخصیت کاریزماتیک چیزی از او باقی می ماند؟ که بخواهد حرفش اثر بگذارد، من باب پیامبر الهی من باب کسی که حکم او موجب ایمان است، من باب کسی که فقط از وحی تبعیت می کند، اصلاً هیچ ارزشی نمی ماند، آدم عادی است این با آن چشم چران چه فرقی می کند دیگر نعوذ با الله، این یک نمونه است، باز ما نمونه های دیگری داریم، نمونه های دیگری داریم مثل ماجرای خانم زینب بنت جحش، و ماجرای زید،

مجری:

که شبهۀ زیادی را حول این مسئله مطرح هم کردند،

استاد روستایی:

بله خیلی حرف ها می آیند مطرح می کنند حول این مسئله که نعوذ بالله، حالا من اشاره می کنم چون الآن بخواهم یکی یک سنداتش رانشان بدهم، وقت می گیرد، و الآن هم پایان فرصت ما است، حالا ان شاء الله هفته بعد مفصل خدمت بینندگان عزیزمان عرض خواهم کرد، اصلاً ماجرای ازدواج زینب بنت جحش چیست؟ یعنی چه نقل می کنند، ما در روایات خودمان، ما داریم که رسول خدا (ص) وقت می فهمند که زید می خواهد از زینب جدا بشود بخاطر اخلاقیاتی که زینب دارد، حضرت خیلی تلاش می  کنند که این زندگی از هم نپاشد، وشکل بگیرد، و پایدار بماند، اما در روایات طرف مقابل می گویند نه نعوذ بالله رسول خدا رفت بالای پشت بام دید زینب بدون لباس دارد شست و شو می دهد بدنش را متمایل شد کاری کرد که زید زنش را طلاق بدهد، و بعد برود با او ازدواج کند، اینها نسبت های اخلاقی است،

مجری:

اتهامی که امروز استاد شاید خیلی   ها جرئت نکنند نسبت به کسی بزنند، به یک شخصی عادی، شما اصلاً می فرمایید واقعاً

استاد روستایی:

بله به پیامبر خاتم زدند، آن وقت جلسات آهنگ و موسیقی و شرکت در بعضی جلسات یک چیزهایی یک اتهامها را آدم می گذارد کنار هم ،این اتهام های اخلاقی معلوم می شود که یک جریان به هم پیوسته است،

مجری:

و یک جریان جعلی در روایات ما وجود ندارد

استاد روستایی:

یک شبه درست نشده اینها، یک جریان بهم پیوسته است برای انحراف مسیر خلافت توجیهی غیر از این ندارد، چرا پیغمبر را می آورند پایین؟ برای انحراف مسیر خلافت که البته این انحراف مسیر خلافت دو سویه است، یعنی هم زدن حرف پیامبر برای امیرالمؤمنین، و هم آوردن پیامبر در سطح خودشان، پیامبر را بیاورند در سطح خودشان که مردم آن رهبری اینها را بتوانند راحت بپذیرند، ماجرا این است، حالا ان شاء الله در جلسه آینده هم ماجرای زینب بنت جحش را عرض می کنم هم بعضی از این توهین های دیگری که به حضرت شده، و بعد ان شاء الله اگر فرصت کردیم می پردازیم به تأثیر اینها در اجتماع

مجری:

استاد چندتا اتهام را تا بحال بررسی کردیم، چون بینندگانی که بخواهند بدانند

استاد روستایی:

ما یک بحث زیر سؤال بردن مشروعیت پیامبر را گفتیم، که گفتیم با ایجاد شک و شبهه در نبوت پیامبر بوده، و با اینکه حکم پیامبر را زیر سؤال بردند، حکم فقهی که پیامبر کرده زیر سؤال بردند، و پیامبر را دهن بین معرفی کردند، بعد از زیر سؤال بردن مشروعیت گفتیم اتهام مالی به پیامبر زدند که یک ماجرای مرد انصاری را گفتیم و ماجرای آقای ذی خویسره که اینها به پیامبر آمدند اتهام زدند، و بعد هم گفتیم جوابی که پیامبر به اینها می دهد که خدا من را امین می دانند شما نمی دانید، و صیغه جمع بکار می برد، معلوم است یک جریانی مقابل حضرت است این را ذکر کردی، و بعد هم اتهام مالی که آقای عثمان بن عفان به پیامبر زده، این را ذکر کردیم او و جبیر بن مطعم این حرف ها را زدند، آمدیم ذکر کردیم و اشاره کردیم که اینها آمدند و حتی همین خمس خیبری که مال اهل بیت بود مال ذوی القربی بود طبق نص صریح قرآن همین را آمدند بعداً غصب کردند و گرفتند، و بعد از این آمدیم بحث اتهام اخلاقی را یک نمونه اش را نمایش دادیم و نمونه های دیگر  ان شاء الله باقی مانده  که در جلسات آینده عرض خواهیم کرد.

مجری:

ان شاء الله استاد ، خیلی ممنونیم استفاده کردیم از محضرتان امیدواریم که خداوند به توفیقات شما بیافزاید ان شاء الله ممنون هستیم از شما بینندگان عزیز و محترم همراهان گرامی شبکه جهانی حضرت ولیعصر (عج) که تا به این لحظه و این ساعت با ما همراه بودید، شب تان بخیر یا علی مدد خدا نگهدارتان.

«والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته»

 

 

 


ایستگاه اندیشه>

شبکه ولی عصر ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی