شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی

قسمت سی ام برنامه ایستگاه اندیشه به کارشناسی حجت الاسلام روستایی


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 25 فروردین 1400

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

عرض سلام و شب بخیر دارم خدمت شما همراهان گرامی شبکه جهانی حضرت ولی‌عصر (عج)، فرا رسیدن ماه رحمت و مغفرت، ماه برکت، ماه مبارک رمضان را خدمت شما نمازگزاران و روزه داران گرامی تبریک و تهنیت عرض می کنم امیدوار هستم که ما را از دعای خیر خودتان محروم نفرمایید، امشب هم با یکی دیگر از برنامه  های ایستگاه اندیشه در خدمت شما بزرگواران هستیم، امشب در خدمت کارشناس محترم حجت الاسلام و المسلمین استاد روستایی هستیم، حاج آقا سلام علیکم طاعاتتان قبول درگاه حق.

استاد روستایی:

علیکم السلام و رحمة الله،بنده هم خدمت حضرتعالی و بینندگان عزیز شبکه جهانی حضرت ولی‌عصر (ارواحنا له الفداء) عرض سلام و ادب و احترام دارم ماه مبارک رمضان را به عزیزان مان تبریک و تهنیت عرض می کنم و امیدوار هستم که تا به این لحظه طاعات و عبادات شما قبول درگاه حضرت حق واقع شده باشد و خادمان خودشان را در شبکه ولی‌عصر (عج) از دعای خیر خودشان فراموش نفرمایند.

مجری:

إن شاءالله، استاد ما هم تبریک عرض می کنیم خدمت شما فرا رسیدن این ماه عزیز را، همان طور که بینندگان عزیزمان هم مستحضر بودند در جلسات گذشته شما فرمودید که برای انحراف جریان خلافت در عصر نبوی حرکاتی در صدر اسلام صورت گرفت و به خاطر اینکه بخواهند مسیر خلافت را و آن مشروعیت کلام پیامبر را زیر سؤال ببرند این حرکت یک حرکت هدف دار و جهت دار بود و اتهاماتی را در این راستا به پیامبر اکرم وارد کردند، اما اتهامی که هفته گذشته به آن پرداختید و پرونده آن باز ماند بحث اتهام اخلاقی بود؛ می خواهیم ببینیم که چقدر اینها برای انحراف جریان خلافت تلاش کردند که حتی از اتهام اخلاقی به پیغمبر اکرم فروگزار نکردند؟

استاد روستایی:

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحیم

همان‌طوری که بینندگان عزیزمان مستحضر هستند و فرمودید ما بحث کردیم که جریان مخالف برای سقوط و مبارزه با جنبش نبوی در مورد اثبات امامت علوی و ولایت و امامت سعی کردند که مبارزاتی را در همان عصر حضرت آغاز بکنند و به موازات 23 سال تلاش پیامبر اینها سعی کردند 23 سال شبهه افگنی بکنند 23 سال آنها هم در مسیر باطل خودشان تلاش بکنند، مشروعیت پیامبر را زیر سؤال بردند، اتهام مالی به پیامبر زدند و بعد رسیدیم به بحث اتهام اخلاقی؛ اتهام اخلاقی که ما مطرح می کنیم نسبت به یک شخصی، می تواند گاه نسبت به خود فرد باشد، گاه نسبت به خانواده یک فردی باشد، شما اگر فرض بکنید که اگر بیایند بیان بکنند که فلان شخصیت مطرح خانواده اش چنین مشکلی اخلاقی دارد، این حیثیت اخلاقی آن فرد زیر سؤال می رود در کنار خانواده خودش، مخالفین از همین تاک تیک استفاده کردند؛ ما یک ماجرای را داریم در تاریخ که خیلی ماجرای مهمی است و باید راجع به آن صحبت بشود، البته داخل پرانتز هم این نکته را عرض بکنم که این تلاش های که مخالفین در عصر نبوی انجام دادند در بعد از شهادت پیامبر هم اینها ادامه داشت یعنی همین زیر سؤال بردن مشروعیت ها، همین اتهام اخلاقی، اینها در بعد از حیات پیامبر و بعد از شهادت حضرت هم ادامه داشت که إن شاءالله ما بعد از اینکه این بحث را به اتمام برسانیم دوره نبوی، وارد آن بخش می شویم که در آن بخش چطوری این کارها را اینها انجام دادند.

مجری:

فعلاً موضوعیت در عصر نبوی است.

استاد روستایی:

فعلاً عصر نبوی، ببینید یک ماجرای بسیار مهمی در تاریخ وجود دارد که این‌قدر اهمیت دارد که خداوند وحی درباره آن جریان نازل می کند و این‌قدر حیثیتی است مسئله که به تعبیر عامیانه خودمان خداوند به میدان می آید و مسئله را سعی می کند حل بکند و آن بحث تهمت به همسر پیامبر است ماجرای افک؛ تهمتی به همسر پیامبر زده شده در دوره خود پیامبر، اما ما دو گزارش داریم در تاریخ؛ یک گزارش می آید می گوید این تهمت به عایشه بوده و یک گزارش می آید می گوید این تهمت به ماریۀ قبطیه بوده، اما ما وقتی عمیق می شویم و دقیق می شویم در این گزارش ها، به نظر می رسد آن گزارشی که در عصر نبوی است و گزارش اصلی است و واقعی است تهمتی است که به ماریه قبطیه زده شده و آن گزارشی که مبنی بر تهمت به عایشه هست این مال بعد از عصر پیامبر است یعنی دستان جعال و درواقع حدیث سازان این را آمدند درست کردند، چرا من دارم می گویم آن گزارشی که اصلی است متعلق به ماریه است و گزارشی که مربوط به عایشه است متعلق به بعد از حیات پیامبر است؟ به جهت اینکه من قبلاً هم خدمت شما بینندگان عزیزمان عرض کردم؛ ما وقتی می خواهیم یک گزارش تاریخی را بفهمیم که این گزارش درست است یا غلط، میتودهای مختلفی دارد؛ یکی از آن میتودها عرضه گزارش بر قرآن است؛ ببینیم بر اساس آن آیات قرآن آیا این گزارش همخوانی دارد همساز هست یا با قرآن ناساز است، یکی دیگر از آن میتودها عرضه بر خرد است بر عقل؛ آیا این شخصیتی که مثلاً ما به عنوان پیامبر خاتم می  شناسیم به عنوان معصوم و عقل این عصمت او را ثابت کرده، آیا به لحاظ عقلی این گزارش دوم صحیح است؟ با سایر آموزه ها سازگار است؟ آموزه های که خود آمده پشتوانه آن شده؟

مجری:

یعنی عقل ترد نمی کند این گزارش را؟

استاد روستایی:

ترد نمی کند؟ نکته سوم و مسئله بسیار مهم هماهنگی باشخصیت تاریخی یک فرد است؛ ما شخصیت تاریخی از پیامبر می شناسیم در طول تاریخ که این‌قدر پاک است این‌قدر پاک دامن است که به او امین می گویند در دوره جاهلی، تصریح کردند فقط امین بودن به جهت امانت دار بودن مالی نیست نه، این امین بودن یک وصف گسترده ای است که یک بخش آن شامل پاکدامنی حضرت است، این در عصر جاهلی، ما در عصر جاهلی و بعد از ابراز نبوت و بیان رسالت می بینیم همان کفار قریش برای اینکه ایشان دست از تعالیم خودش بردارد زنان و دخترانی به ایشان پیشنهاد می دهند، پس این یک شخصیت تاریخی ویژه است، حالا اگر یک گزارشی بخواهد مثلاً بیاید به او نسبت بدهد که او آدم شکاک هست نسبت به همسرش، او یک آدمی است که نسبت به مسائل جنسی یک آدم لاابالی است نعوذ باالله، به همسرش هم شکاک است، به راحتی تهمت می زند، به راحتی سوظن دارد، این با این شخصیت تاریخی که ما در تاریخ از او سراغ داریم سازگاری ندارد.

مجری:

یعنی شما می  فرمایید از آن ویژگی می  اندازد شخصیت را.

استاد روستایی:

اصلاً نمی خورد، به یک شخصیت چرا می گویند امین؟ به خاطر که از تمام پلیدی های جاهلیت به دور است، آیا دروغ گفتن، آیا تهمت زدن، آیا سوظن نسبت به افراد داشتن، اینها پلیدی هست یا نیست؟ اینها رذایل هست یا نه؟ هست، این شخصیتی که در طول تاریخ معروف به امین هست حتی در عصر جاهلی، این شخصیتی که بر اساس قرآن «إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ» فقط از وحی تبعیت می کند، خود این صاحب وحی گفته چه؟ «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» بعضی گمان ها گناه است، یا تهمت بد است، حالا این شخصیتی که فقط از وحی تبعیت می کند بیاید صددرصد خلاف قرآن عمل بکند نمی خورد، لذا آن گزارش ها مال زمان حیات پیامبر نیست البته ادله دیگری هم وجود دارد که این مال زمان حیات پیامبر نیست، ما إن شاءالله سعی می کنیم به بعد از عصر پیامبر که رسیدیم یک ذره بیشتر آن گزارش افکتی را تحلیل بکنیم، اما یک گزارش دیگری درباره إفک وجود دارد که این با عصر نبوی سازگار است گزارش خیلی جالب و مهمی است و این گزارش افزون بر کتب شیعه در کتب اهل سنت هم آمده؛ ببینید کتاب «المستدرک علی الصحیحین» حاکم نیشابوری جلد چهارم چاپ دارالکتب العلمیه در صفحه 41 می آید راجع به ماریه قبطیه می خواهد صحبت بکند روایتی نقل می کند از این افراد تا به زهری می رسد تا به عروة بن زبیر:

 «عن عائشه: أهدیت ماریة إلی رسول الله»

المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، چاپ دارالکتب العلمیه، ج 4، ص 41

ماریه به رسول خدا هدیه شد

«و معها ابن عم لها»

پسر عمویش هم همراهش بود

البته در بعضی نقل ها داریم این ابن عمش نبود برادرش بود که حالا می گوییم:

«قالت فوقت علیها وقعة فاستمرت حاملاً»

رسول خدا با این خانم ماریه همبستر شدند و ایشان باردار شد

«قالت فأزلها عند ابن عمها»

این خانم را پیش پسر عمویش گذاشت،

جایی بیرون از مدینه،

«قالت»

عایشه می گوید

«فقال اهل الإفک و الزور»

دقت بکنید، اینجا می گوید اهل تهمت و اهل بهتان و اهل گفتار نادرست، گفتند:

«من حاجته إلی الولد ادعی ولد غیره»

کسی که احتیاج دارد به فرزند آیا ادعا می کند فرزند دیگری را؟

کنایه از اینکه نستجیر بالله این فرزندی که این خانم باردار است، از رسول خدا نیست و مثلاً از آن پسر عموی ماریه یا برادر ماریه است، و نعوذ بالله عمل منافی عفطی صورت گرفته

«و کانت امه قلیلة اللبن»

وقتی این بچه به دنیا آمد جناب ماریه شیرش کم بود

«فاتاعت له ضائنة لبون»

یک گوسفند شیرده خریدند برای این بچه

«فکان یغذی بلبنها فحسن علیه لحمه»

با شیرانی گوسفند تغذیه می کرد و رشد کرد

«قالت عائشه فدلخ به علی النبی ذات یوم»

این بچه را یک روزی آوردن پیش پیامبر

«فقال کیف ترین»

البته ممکن است عبارت این باشد که «فدخل النبی علیه ذات یوم» یک روزی برمن وارد شد، شاید آن عبارت هم در بعضی نقل ها باشد

«کیف ترین»

چگونه می بینی این بچه را

یعنی خوب است این بچه؟ چطور هست؟ می گوید من گفتم

«من غذی بلحم الضأن یحسن لحمه»

هر کسی که با شیر گوسفند روزگار بگذراند تغذیه بشود این چاق می شود دیگر

«قال و لا الشبه»

شباهت به من ندارد این بچه؟

«قالت فحملنی ما یحمل النساء من الغیره»

حسادت گل کرد

«ان قلت: ما اری شبها»

گفتم که هیچ شباهتی به شما ندارد

از روی حسادت گفتم، یعنی ببیندی کلامی دارد می گوید، همسو با آن کلام اهل افک، آنها گفتند این بچه دیگران است، پیامبر گفت این شبیه من نیست؟ گفت هیچ شباهتی ندارد، یعنی عین همان ها، یعنی تقویت می کند آن فرضیه را این جمله،

«قالت: وبلغ رسول اللّه ما یقول الناس»

به رسول خدا خبر رسید آن چیزی که مرد می گویند

که بالاخره این بچه دیگری است، حضرت فرمودند:

«فقال لعلی: خذ هذا السیف»

این شمشیر را بگیر

«فانطلق»

برو

«فاضرب عنق ابن عم ماریة حیث وجدته»

برو گردن پسر عموی ماریه را بزن هرجا پیدایش کردی

«قالت فانطلق، فإذا هو فی حائط علی نخلة یخترف رطباً»

این بر روی یک دیواری بود و داشت رطب می ریخت و می چید

«فلما نظر إلی علی، و معه السیف استقبلته رعدة»

زمانی که امیرالمؤمنین را دید که شمشیر دستش است آن هم با آن هیبت حیدری، به رعشه افتاد

ترسید دید مثلاً یک کسی دارد حمله می کند با شمشیر به سمتش

«فسقطت الخرقة فإذا هو لم یخلق الله له ما للرجال شیء ممسوح»

این لباس که به خودش پیچیده بود (لنگ) افتاد و دیدند که این شخص مردانگی ندارد،

و آن چیزی که جنس ذکر را نشان می دهد در وجود ایشان نیست،

مجری:

اتهام با این ماجرا مرتفع شد،

استاد روستایی:

خب نقل دیگری دارد اینجا دقت بکنید، از أنس بن مالک است می گوید:

«أن ام ابراهیم کانت تتهم برجل»

ام ابراهیم (ماریه قبطه) متهم شده بود به مردی

که مرد با او نستجیر بالله ارتباط داشته،

«فأمر النبی بضرب عنقه»

پیامبر دستور داد که گردن آن فرد زده بشود،

«فنظروا»

آمدند رفتند نظاره کردند،

«فإذا هو مجبوب»

یعنی امیرالمؤمنین تنها نرفت یک جمعی با حضرت رفتند، دیدند این محبوب  است، یعنی اصلاً این آلت مردانگی ندارد، این هم این نقل

مجری:

التبه تا اینجا استاد خیلی این نقل ها شبهات نسبت به شخصیت پیامبر ایجاد می کند، صرف این نقل ها به هر حالا هنوز  اتهامی ثابت نشده

استاد روستایی:

می گوییم حکمت دارد این ماجرا، خب این روایت را آقای حاکم نیشابوری آورده به همراه روایت بالا و آقای ذهبی هم این روایت را اصلاً نقد نکرده، چون ذهبی یک ویژگی دارد اگر روایتی ضعیف باشد صاف می گوید ضعیف است، حتی یک جاهایی که این روایت، درباره اهل بیت اگر باشد، ذهبی این‌قدر تعصب دارد به‌طور کل زیرآبش را می زند ولو صحیح باشد، اما در مورد این روایت هیچ چیزی ذهبی نگفته نقدی نکرده، نگفته چنین چیزی نبوده، اصلاً ماجرای افک آمده برای ماریه است ولی ذهبی چیزی نمی  گوید، این ماجرایی که امیرالمؤمنین می رود برای گردن زدن آن فردی که متهم است، در صحیح مسلم هم آمده، یعنی فقط اینجا نیست، صحیح مسلم، جلد 2، چاپ دار الطیبه ریاض، صفحه 1279، روایت 2771،

«باب برائت حرم النبی من الریبة،»

باب برائت محارم نبی (همسر پیامبر) از شک و تردید

صحیح مسلم، چاپ دار الطیبه ریاض، ج 2، ص 1279، روایت 2771،

روایت نقل می شود از همان أنس

«أن رجل کان یتهم بأُمّ ولد رسول الله فقال رسول الله لعلی إذهب فأضرب عنقه فأتاه علی»

ببینید اینجا گفت فاضرب عنقه باید باشد، این عبارت این را گفت،

«إذهب»

برو

«فأضرب عنقه»

گردن آن فرد متهم را بزن

« فأتاه علی فإذا هو فی رَکِیَ یتبرّد»

ایشان در یک چاهی بود داشت خنک می کرد خودش را

آب تنی می کرد یک طورهایی

«فقال له علی اخرج»

بیا بیرون

«فناوله یده فأخرجه»

دستش را آورد بالا امیرالمؤمنین آورد بالا

«فإذا هو مجبوب لیس له ذکر»

اصلاً این مجبوب بود

و اصلاً امکان زنا نداشت،

«فکف علی عنه»

امیرالمؤمنین دست از او برداشت

«ثم أتی النبی «صلی اللّه علیه و آله»، فقال: یا رسول اللّه، إنه لمجبوب ما له ذکر» 

این اصلاً صالبه به انتفاع موضوع است، و اصلاً این توان چنین عملی را ندارد، خب ملاحظه فرمودید ، در اینجا آمد که یک ماجرای افک صورت گرفت تهمتی زده شد به جناب ماریه، و رسول خدا یک چنین عملی کرد، اینجا رسول خدا اصلاً به همسر خودش شک نمی کند، هیچ سوءظنی ندارد، فقط یک نکته باقی می ماند، که چرا رسول خدا امیرالمؤمنین را فرستاد آیا واقعاً به آن فرد شک کرده بود یا خیر، که این حکمتش را عرض خواهم کرد بنابر مصادر و منابع؛ اما نکته بعدی، در بعضی از تعابیر آمده که این آقای مأبور، این اصلاً برادر ماریه بود، پسر عمویش هم نبود، کتاب «کشف المشکل من حدیث صحیحین» آقای ابن جوزی، ایشان آمده در مورد همین ماجرا صحبت می کند، جلد 3، چاپ دار الفتن،  چاپ اول، 1418، صفحه308، می گوید:

«ام ولد رسول الله»

کشف المشکل من حدیث صحیحین، ابن جوزی، چاپ دار الفتن،  چاپ اول، 1418، ج 3، ص 308

ذیل همان ماجرا، که رسول خدا فرمودند «إذهب فضرب عنقه» می گوید:

«ام ولد رسول لله ماریه قبطیه»

ماریه قبطیه بود

«اهداها الیه المقوقس»

پادشاه مصر در سال هفتم هجری به پیامبر این را هدیه داده بود

«و معها اختها سیرین»

ابن سیرین نوشتند ولی شیرین است، خواهرش شیرین همراهش بود

«و بعث معهما الف دینار و عشرین ثوبا»

هزار دینار و بیست لباس به همراه اینها باز آن پادشاه فرستاد

«و بغلته الدلدل»

آن مرکب پیامبر که دلدل نام داشت

«و حماره یعفور»

حمار پیامبر که اسمش یعفور بود

اینها همه بود

«و خصیِاً یقال له مأبور کان أخا ماریه»

یک کسی که خنثی بود و مجبوب بود یک شخصی که آلت مردانگی نداشت این را فرستاد و این برادر ماریه بود

پس یک عده آمدند برخی، که حالا می گوییم این برخی چه کسانی بودند، اینها آمدند و گفتند این شخصیت بنام مأبور همچین کاری کرده که این برادر ماریه بوده، یعنی همسر رسول خدا را این‌جوری متهم کردند، اما جالب اینجا است که در برخی از مصادر اهل سنت هم آمده که پیامبر فرمود آیات قرآن در برایت و پاکی ایشان نازل شده، نه در پاکی کس دیگر ، یک نقلی است در کتاب «تاریخ مدینه دمشق، البته فقط در این کتاب هم نیست، در کتاب «جامع الأحادیث» سیوطی همان طور که یادم می آید هست، در کنز العمال هم هست، این طور که از مطالعات گذشته خاطرم می  آید، اما من از تاریخ مدینه دمشق نقل کردم، بالاخره برنامه ما تاریخی است، کتاب «تاریخ مدینه دمشق» جلد 3، چاپ دارالفکر، 1415، صفحه 45، از عبدالله بن عمرو، عبدالله پس عمروعاص نقل می کند می گوید:

«أن رسول الله دخل علی ام ابراهیم ماریة القبطیه و هی منه بإبراهیم عندها نسیب لها کان قدم معها

من مصر»

رسول خدا وارد شد بر ماریه قبطیه ام ابراهیم، درحالی‌که باردار بود به ابراهیم و نزد ماریه یکی از نزدیکانش بود

«نسیب لها»

تاریخ مدینه دمشق، چاپ دارالفکر، 1415، ج 3، ص 45

در بعضی نقل ها داریم «قریب لها»

«کان قدم معها من مصر»

آن فرد اولاً مرد بود ثانیاً ازمصر آمده بود

«و أسلم و حسن اسلام»

اتفاقاً مسلمان هم شد این مرد و اسلام خیلی خوبی هم داشت،

«و کان کثراً ما یدخل علی ام ابراهیم»

ایشان خیلی وارد بر ماریه می شد

خب اصلاً طبق آن نقل برادرش است دیگر، حالا برادر نرود منزل خواهر؟ می رفت،

«و أنه جب نقسه و یقطع مابین رجیله حتی لم یبق قلیلاً و لاکثیرا»

می گوید ایشان آلت مردانگی نداشت،

هیچ چیز نداشت صاف بود

«فدخل رسول الله یوماً»

رسول خدا یک روز وارد شد

بعد دید آن فرد آنجا است، در این نقل یک عبارتی دارد که این عبارت ما قبول نداریم می گوید:

«فوجد فی نفسه من ذلک شیء کما یقع فی نفس الناس»

می گوید در دل پیامبر یک چیزی آمد خوشش نیامد از اینکه چرا این پیش همسر من است همانطور که در دل مرد می آید

یعنی ببینید پیامبر را یک بشر عادی دیده که اصلاً معصوم نیست و سوءظن هم پیدا می کند، که این قسمتش را ما قبول نداریم،

«فرجع متغیر اللون»

با رنگ برگشته و حالات غضبناک، آمد

«فلقیه عمر»

عمر را دید

اینجا خواستند که، چون آنجا داریم که امیرالمؤمنین رفت در نقل های دیگر داشتیم در مورد همین ماجرای ماریه، اینها گفتند نه عمر رفت،

«فعرف ذلک فی وجهه»

عمر دید پیامبر چهره اش اینطوری است

«فقال یا رسول الله مالی اراک متغیر لهم»

چرا رنگت پریده، چرا اینطوری هستی

«فأخبره بما وقع فی نفس من قریب ماریه»

من در دلم آمده که این کنار همسر من است نکند کاری کرده باشد

«فمضی بسفیه»

عمر با شمشیر رفت

«فأقبل یسعی»

شروع کرد حمله کردن

«حتی دخل علی ماریه فوجد عنده قریبها ذلک»

یک بار دید بله این کنارش است

یعنی مثلاً جاعل این نقل، من این نقل را تیکه اولش را قبول ندارم اما تیکه بعدی اش قابل پذیرش است، جاعل این نقل حواسش نیست که بگوید این سرزده رفت داخل پیش همسر رسول خدا، خب این نامحرم است طبق بعضی نقل ها برادرش بوده کنارش، و آیا می شود که پیامبر شک کند که برادر زنش نعوذ بالله مثلاً با خواهر خودش رابطه نامناسبی داشته باشد، اصلاً اینها یک چیزهایی دارند نسبت می دهند که آدم بهم می ریزد، خب می گوید این هم رفت داخل یک مرتبه، دید بله اینها کنار هم هستند،

«فأهوی بالسیف لیقتله»

این شمشیر را چرخاند که او را بکشد

«فلما رأی ذلک منه»

زمانی که دید این آمده او را با شمشیر بکشد

«کشف عن نفسه»

زد کنار لباسش را

اصلاً جاعل حدیث فکر نکرده، که مگر عمر گفته بود برای چه می خواهم بکشمت؟عمر یک شخصیت خشن بود، همه هم خشونتش را می دانستند، حتی بعضی از صحابه به خاطر خشونت عمر اصلاً کافر شدند مرتد شدند، این در تاریخ نقل شده، زن باردار به خاطر خشونت عمر اصلاً سقط جنین کرد، خب این ممکن بود هر لحظه عصبانی بشود، خب این جاعل حدیث فکر نکرده که این یک دفعه چطور فهمید همچین چیزی در ذهن پیامبر بوده بعد آمده در ذهن این ،بعد این آمده برای این بکشتش، در آن نقل آقا امیرالمؤمنین داریم که آن لنگ افتاد، یا در بعضی نقل ها داریم که آن بالای درخت بود بعد حضرت رفت بالای درخت و او از درخت افتاد پایین لباس عربی کنار رفت، آن کاملاً درست است منطقی است، اما اینکه مثلاً بالای سرش باشد بگوید بیا لباس را بزند بالا، اصلاً جور در نمی آید،

«فلما رآه عمر»

عمر دید

«رجع إلی رسول الله فأخبره»

به رسول خدا خبر داد

بعد اینجا ادامه ماجرا را، جالب است

«فقال»

پیامبر گفت

«إن جبرئیل عطانی فأخبرنی»

جبرئیل آمد پیش من به من خبر داد

«أن الله تبارک و تعالی قد برأها  و قریبتها مما وقع فی نفسی، و بشرنی أن فی بتنها منی غلاماً و أنه اشبه الخلق بی و امرنی أن اسمیه ابراهیم و کنانی به إذ کنان بأبی ابراهیم ولو لا أنی أکره أن احول کنیتی عرفت بها لأکتنیت بأبی ابراهیم کما کنانی به جبرئیل علیه السلام»

در این نقل اصلاً پیامبر عمر را نفرستاده، عمر خودش رفته، بعد وقتی عمر می بیند خبری نیست، آیه می آید پیش پیامبر، پیامبر می گوید بله چنین آیه ای نازل شده، من یک نکته  ای راجع به جعل این باید بگویم، آیه نازل شد، می گوید پیامبر فرمود که جبرئیل آمد پیش من به من خبر داد که خداوند ماریه و آن نزدیکش را که همان برادرش بود از آن در نفس من واقع شده پاک گرداند، یعنی خدا آمد به پیامبرش گفت، پیامبر تو چرا سوء ظن می کنید، بعد آن هم بشارت داد که در رحم ماریه فرزندی است و پسری است از من و شبیه ترین خلق به من است و به من دستور داده که اسمش را ابراهیم بگذارم، و کنیه من بشود ابی ابراهیم، و اگر من کراهت نداشتم، که کنیه  ای که مردم من را با آن می شناسند این کنیه ا ز بین برود خودم و کنیه  ام را می  گذاشتم ابو ابراهیم همانطور که جبرئیل من را این‌طور صدا زد، چندتا مسئله اینجا وجود دارد که باید ما راجع به آن بحث و گفت و گو بکنیم.

مجری:

در خدمت استاد روستایی هستیم با بحث اتهام اخلاقی به پیامبر اکرم.

استاد روستایی:

همانطور که بینندگان عزیز و ارجمندمان مستحضر هستند، ما بیان کردیم که خود جناب عایشه می آید نقل می کند که به پیامبر هدیه  ای آوردند همسری بود خواهری داشت این همسر در نقل های دیگر، و برادر یا پسر عمویی داشت که در نقل هایی آمده بود این برادرش بود مثل آقای ابن جوزی که بالاخره یک شخصیت شناس و یک تاریخ نگار است ، و دقت خاص خودش را دارد، ایشان آمد گفت این برادرش بوده بعد یک عده ای آمدند تهمت زدند، که ایشان نعوذ بالله، فرزند دیگری را پیامبر در آغوش گرفته و خود عایشه هم جمله ای گفت همسو با همان ها، شما در نقل دیگر دیدید که حضرت فرمودند:

«أنه اشبه الخقل بی»

شبیه ترین فرد به من بود

اما ایشان گفت هیچ شباهتی ندارد،

مجری:

البته اشاره به حسادت هم کرد

استاد روستایی:

بله اشاره کرد به حسادت و علت حسادتش هم دوتا چیز بوده، در تاریخ دوتا چیز نقل شده، یکی بحث زیبایی جناب ماریه، خب بالاخره از آن زیبایی جناب عایشه بهره مند نبود، اما ماریه بهره‌مند بود، و نکته دوم اینکه فرزند آوری ماریه که باز عایشه از این هم بی بهره بود در نقل های دیگر ما داریم که ماریه این ویژگی ها را داشت من به او حسادت می کردم؛ حرف ما اینجا این است، در این نقل آمد که رسول خدا آمد و وارد بر ام ابراهیم شد ایشان باردار بود و بعد یک سناریویی می چینند که حضرت نعوذ بالله سوء ظنی پیدا کرد و بعد رنگش تغییر کرد، بعد عمر را دید، عمر هم ناراحت شد  شمشیر برداشت، پیامبر عمر را نفرستاد، همین‌که شمشیر برداشت بی یا الله بی إذن با اینکه قرآن می گوید إذن بگیرید خانه پیامبر وارد می شوید، یا خانه دیگران، واردخانه حضرت می شود شمشیر را بالا می کشد و بزند مأبور را بکشد، آن مأبور هم می فهمد که همچین چیزی در ذهنش هست، حالا یا مأبور علم غیب داشته یا از قبل سؤالهای امتحان را به او رسانده بود اینطور که آقایان درست کردند، و عمر دیگر او را نمی کشد، و بعد عمر می آید و می گوید یا رسول الله اینطوری بود، این اصلاً کلاً مجبوب است، بعد حضرت می گوید اتفاقاً جبرئیل هم آمد به من گفت که مشکلی نیست.

حالا من یکی از این نشانه های جعل غیر از اینکه خدمت شما عرض کردم یکی دیگر از نشانه های جعل این روایت همسانی است، و همسازی متن این روایت است با متون یا متن روایات دیگری که درباره عمر جعل شده مبنی بر اینکه خداوند در تأیید عمل من آیه نازل کرد، ما در بعضی نقل ها داریم در صحیح بخاری، که عمر می گوید به پیامبر گفتم به زن‌هایت بگو حجاب کنند، پیامبر گوش نمی داد، یک دفعه آیه نازل شد حجاب، من گفتم مقام ابراهیم چنین و چنان باشد، آیه نازل شد، در تأیید من آیه نازل شد، خب اینجا هم می بینید که پیامبر اصلاً او را نفرستاده یک اقدام خودسرانه کرده از پیش خودش، اختیاراً یک اقدامی کرده بعد هم یک دفعه تا می آید پیش پیامبر گزار بدهد پیامبر هم می گوید اتفاقاً جبرئیل هم آمد گفت، اصلاً وزان این متن با آن متن ها می خواند

مجری:

و در واقع مقدمه ای است برای چینش آنها

استاد روستایی:

یک طورهایی یا مقدمه برای چینش آنها یا بالاخره هم عرض هم دیگر هستند، عین هم است، آنجا عمر خودسرانه کاری می کند، در برابر پیامبر آیه در تأییدش نازل می شود، اینجاهم باز خود سرانه کاری می کند آیه در تأییدش نازل می شود ببینید وزان همان وزان است،و از آن‌طرف چیزهای دیگر هم در این گزارش وجود داشت که اصلاً پیامبر نمی تواند، این را ما نمی توانیم بپذیریم این بخشش را اما چرا ما می آییم یک تیکه را می پذیریم یک تیکه را نمی پذیریم، مگر می شود، بله می شود، ببینید ما یک بحثی داریم بنام تبعیض الحجیه، یعنی بعضی وقت ها یک گزارشی که بخشی از این گزارش با اصول دیگر با مثلاً آیات یا روایات یا اصول اعتقادی این همخوان نباشد و سازگار نباشد آن بخش مورد قبول نیست، اما اگر بخش دیگرش اینگونه بود که سازگاری داشت با اصول دیگر، آن مورد قبول است، این مبنا هم در شیعه است هم در اهل سنت است هم در وهابیت است، شما ببینید این بخشی که دارد می گوید جبه ای آمد و گفت ماریه چنین کاری نکرده، این همساز با قرآن است، «إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ» قرآن هم دارد در پاکدامنی یک همسری نازل شده، پس اصل اینکه جبرئیل نزول کند و پاکدامنی کسی را بگوید این با قرآن سازگاری دارد مشکلی ندارد این تیکه اش ، اما اینکه مثلاً بخواهد این پیامبر سوء ظن داشته باشد این با قرآن سازگاری ندارد، قرآن می گوید «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» این با قرآن سازگاری ندارد.

مجری:

البته سه تا اصول را فرمودید اول فرمایشتان یکی تطابق با قرآن بود یکی هم خود شخصیت پیامبر بود  که مفصل می  فرمایید

استاد روستایی:

بله با شخصیت تاریخ پیامبر هم این سازگاری ندارد، که پیامبر اینگونه بخواهد فکر بد بکند بخواهند تهمت بزند به افراد، اینها با این شخصیتی که در تاریخ است سازگاری ندارد، عقل ما می گوید آن پیامبر معصوم است، این باعصمت پیامبر سازگاری ندارد این بخش ها پس بعضی بخش ها سازگاری ندارد، ما آنها را می گذاریم کنار، اما یک بخشش که اصل نزول ملک مقرب الهی است و آوردن پیامبر براعت همسر پیامبر، این با قرآن سازگاری دارد، هیچ اشکالی هم ندارد، لذا ما در اصل آمدن جبرئیل این تیکه را قبول داریم، پس تهمتی زده شد به ماریه ،پیامبر امیرالمؤمنین را فرستاد برای کشتن آن فرد، که در صحیح مسلم هم حتی بود، آیاتی هم در براعت ماریه نازل شد، آن قسمتش را هم که عصمت پیامبر را می برد زیر سؤال اصلاً قبول نداریم، مضافاً بر اینکه آن روایتی که درمورد عایشه است خیلی ایرادها دارد، فقط بحث پیامبرش نیست من ان شاء الله اجازه بدهید من بعد عصر نبوی که برسم آن را تحلیل می کنم، که ایرادهای آن روایت چیست،

مجری:

البته یک سؤالی اینجا مطرح می شود آن هم این است که الآن برای ما آن افکی که و تهمتی که زده شد از ناحیه چه کسانی بوده اهمیتی ندارد، در این تحلیل تاریخی شما، یا اهمیت دارد

استاد روستایی:

می رسیم، من معتقد هستم از ناحیه چه کسی بوده بیان خواهم کرد در روایات شیعه اسمش آمده، چه کسی بوده که همچین تهمتی زده و از منابع اهل سنت هم استشمام می شود.

مجری:

البته این سؤال هم بجهت این بود که جهت بحث گم نشود در واقع اینطور که بنده متوجه شدم جهت بحث شما این است که آن گزارشی که پیامبر را هم شخصتیش را منش پیامبر را زیر سؤال می برد آن دو واقع خودش یک اتهام جدایی است به پیامبر درست است؟

استاد روستایی:

ببینید این اتهام هست به پیامبر اما من جهتم چیز دیگر است من می خواهم بگویم که آن مخلفان این را جعل کردند، و حالا می گویم آن مخالف چه کسی بوده، البته آقای خدا بنده من خیلی حرف ها دارم در این یعنی الآن فرصت نیست که من عرض بکنم وگرنه همین گزارشی که آمدیم گفتیم این قسمتش را شما قبول نداریم که پیامبر سوء ظن  داشته باشد و این حرف ها، این مدل گزارش یک گزارشی است که خواستگاه یهودی دارد ببینید راوی این گزارش چه کسی است، راوی این گزارش عبدالله بن عمرو بن عاص است، شاگرد درجه یک کعب الأحبار، شخصیتی که دو بار شتر کتاب های یهود را پیدا کرده بود، و اصلاً از کتب اسرائیلیات و یهود برکات وارد میراث اسلامی کرد،  و این گزارش که یک پیامبر غیر معصوم را گزارش بدهد پیامبری که سوء ظن دارد پیامبری که افراد را بی جهت متهم می کند این نوع مدل، مدل کتاب تحریف شده کتاب تورات و انجیل است، چون ما شخصیت انبیاء را که آنجا می بینیم همینطور است بنابراین به نظر می رسد این خواستگاه یهودی هم دارد این روایت این روای خاص دارد، وگرنه اصل افک که به پیامبر تهمت زده شد آن یک ماجرای دیگری است، نکته اینجا است که حکمت ارسال امیرالمؤمنین چه بود؟ عمر که خودش رفت طبق این نقل پیامبر نفرستاد، آیا پیامبر می دانست که مأبور کاره ای نیست، گناهی نکرده یا نمی دانست، اگر بخواهیم بر میزان علم کلام برویم جلو و باورهای کلامی مسلمین نه فقط شیعه نسبت به پیامبر به این نتیجه می رسیم که پیامبر می دانست که مأبور کاری نکرده،  چرا؟ چون پیامبر علم غیب دارد در همین صحیح مسلم روایت داریم  که پیامبر آمد منبر شروع کرد برای صحابه حوادث تا آینده را ریز به ریز تا قیامت گفت، این را در صحیح مسلم روایت داریم، در منابع شیعی مرحوم صدوق و دیگران نقل کردند که بله اصلاً این علم غیب دارد پیغمبر و خیلی گزارشات دیگر پس پیامبر می دانست که مأبور هیچ کاری نکرده ماریه هم هیچ کاری نکرده، چرا امیرالمؤمنین را فرستاد، قصه چه بود؟ این قصه را دو جور گفتند، اما من عصاره اش را بگویم و بعد بروم در نقل ها، یک جوی علیه پیامبر درست شده بود، افراد جوی درست کرده بودند پیامبر مجبور است ناگزیر است برای اینکه این جو را بخواباند یک سناریو طراحی بکند که مردم بفهمند که اصلاً این کسی شما دارد تهمت می زنید که با همسر من رابطه نامناسب مثلاً داشته، اصلاً این مردانگی ندارد، پیامبر می خواست این را بگوید، چطور این را بفهماند؟ ما قبلاً اگر یادتان باشد در جلسات قبل در بحث زیر سؤال بردن مشروعیت پیامبر در ماجرای حدیبیه چه گفتیم؟ گفتیم جریان مخالف این‌قدر علیه پیامبر آمدند سم پراکنی کردند و آمدند و سم پاشی کردند که پیامبر حتی می گفت، «انحروا بدنکم واحلقوا رءوسکم» بلند بشوید شترهایتان را قربانی بکنید سرتان را بتراشید، سه بار حضرت فرمود «فما قام منهم احد» احدی بلند نشد یعنی اینقدر جریان مخالف علیه پیامبر جوسازی و سم پاشی کرده بود، که مردم به حالت عادی کلام پیامبر را قبول نمی کردند، حضرت مجبور است یک سناریو طراحی بکند که اینها به چشم خودشان ببینند که این فرد نمی تواند زنا بکند، حالا برویم در نقل های دیگر،در بعضی نقل ها داریم که اصلاً خود پیامبر از همان اول فرمود یا علی تو برو نظرت را ببین، نکش، نظر بده، کتاب «حیات الحیوان الکبری» آقای کمال الدین محمد بن موسی الدمیری، البته اصل این نقلی که ایشان دارد می کند در امالی ابن سمعون آمده اما ما از این کتاب نقل کردیم چون کتاب امالی ابن سمعون در دسترس بنده نبوده، جلد 3، چاپ دارالبشائر، ابراهیم صالح تحقیق کرده، چاپ اول، راجع به مقوقس صحبت می کند که این آقا افرادی را فرستاد بعنوان هدیه به رسول خدا یک اسبی بود که به آن می گفتند لزاز، یک قاطری بود که به آن می گفتند دلدل، حماری بود که به آن می گفتند یعفور یک غلامی خصی، یعنی کسی که آلت مردانگی ندارد که اسمش مأبور بود بعد می گوید ایشان معتقدر است که مأبور پسر عموی ماریه بوده

«و کان یأوی إلیها فقال الناس عِلجٌ یدخل علی عِلجَه»

یک برده ای بر برده دیگری وارد شد

حیات الحیوان الکبری، کمال الدین محمد بن موسی الدمیری، چاپ دارالبشائر، تحقیق ابراهیم صالح، چاپ اول، ج3

خلاصه کنایه از آن مسئله خلاف عفت است، به پیامبر خبر رسید

«فبعث علی لیقتله»

امیرالمؤمنین را فرستاد که او را بکشد

حضرت عرض کردند

«یا رسول الله اقتله ام أری رأیی فیه»

بکشمش یا نظر بدهم

«فقال بل تری رأیک فیه»

رأی خودت را در او ببین،

ببین چطوری است، یعنی اختیار دست خودت است برو اول ببیند به چه جمع بندی می رسی آن گونه عمل بکن

«فلما رأی الخصی علیا»

زمانی که آن خصی امیرالمؤمنین را دید

«و رأی سیف فی یده»

شمشیر در دستش هست

«تکشف»

مشخص شد کنار رفت لباسش

نه اینکه لزوماً خودش کنار زد نه کنار رفت

«فإذا هو مجبوب ممسوح»

اصلاً به‌طور کلی این قسمت بدنش اصلاً صاف صاف است هیچ عضوی ندارد

«فرجع علی إلی النبی»

امیر المؤمنین پیش پیامبر برگشتند

«و أخبره بذلک»

خبر دادند

پیامبر فرمودند:

«إن الشاهد یری ما لا یری الغائب»

شاهدی چیزی می بیند که غائب نمی بیند،

یعنی شما دیده ای و اینهایی که اینجا غایب هستند ندیدند در «استیعاب» ابن عبد البر در جلد 2، چاپ دار الفکر، باز این آمده، ماجرای ماریه قبطیه را نقل می کند در صفحه 565، اینجا می آید، روایت را کلاً نقل می کند بعد می گوید اعمش هم نقل کرده، و در آن روایت اعمش آمده

«فقال علی یا رسول الله أکون کالسکة المحماة او الشاهد یری ما لا یری الغائب فقال بل الشاهد یری ما لا یری الغائب»

مثل تیغ گداخته باشم که در آتش است یا مثل شاهدی باشم که می بیند چیزی را که غائب نمی بیند

استیعاب، بن عبد البر، دارالفکر، ج 2، ص 565

یعنی بروم مسئله را کشف بکنم، کدام؟ حضرت فرمودند بلکه شاهد می بیند آنچه را که غائب نمی بیند، یعنی سناریو است برو قصه را حل کند، اگر خاطرتان هم باشد در نقل مستدرک حاکم هم عرض کردم خدمت بینندگان عزیزمان که آنجا داشت که «فنظروا» نظر کردند «فإذا هو مجبوب» دیدند این مجبوب است یعنی امیر المؤمنین تنها هم نبوده که بگویند پسر عمویش است به نفعش حرف می زند، نه یک جمعی هستند رفتند، اما نقل دیگر داریم که تصریح می کند که حضرت آمد برود مشاهده بکند که برای مردم روشن بشود، کتاب «الإیصال فی المحلی بالآثار»  محلی ابن حزم آندلسی، جلد 12، تحقیق عبد الغفار سلیمان البنداری، چاپ دار الکتب العلمیه، اینجا ملاحظه بکنید صفحه 438، یک بحثی مطرح می کند در مسائل تعزیر که آیا کسی که پیامبر را اذیت کند باید کشته بشود یا خیر، بحث می آید ماجرای ماریه قبطیه را می گوید بعد می گوید:

«فإن قال قائل»

الإیصال فی المحلی بالآثار، محلی ابن حزم آندلسی، تحقیق عبد الغفار سلیمان البنداری، چاپ دار الکتب العلمیه، ج12، ص 438

اصلاً همین سؤالی که حضرتعالی مطرح کردید ابن حزم مطرح می کند، می گوید اگر کسی بگوید

«کیف یأمر رسول الله بقتله»

چطور رسول خدا دستور داد که این کشته بشود

«دون أن یتحقق عنده ذلک الأمر»

بدون اینکه امر ثابت بشود پیش پیامبر

چرا دستور به قتل دارد

«لا بوحی، و لا بعلم صحیح، و لا بینة، و لا بإقرار»

این نه با وحی، نه با یک علم صحیح، نه بر اساس شاهد، نه بر اساس اقرار ثابت نشده

چطور پیامبر می گوید این را بکش؟

«و کیف یأمر «علیه السلام» بقتله فی قصة، بظن قد ظهر کذبه بعد ذلک و بطلانه؟!»

چطور پیامبر امر کند به قتل یک فردی در یک داستانی بصرف یک گمانی که دروغ بودن این گمان و بطلان این گمان بعداً  مشخص شده

«و کیف یأمر «علیه السلام» بقتل امرئ »

چرا باید پیامبر امر بکند به قتل مردی که

«قد أظهر اللّه تعالی براءته بعد ذلک بیقین لا شک فیه؟!»

یقیناً خدا خدا برائت او را، ببینید أظهر الله یعنی آیات افک در مورد مأبور و ماریه است، نه در مورد عایشه، خب از کجای قرآن خداوند در رابطه با او گفته؟ آن که آنجا آمد جبرئیل گفت همین آیات افک است، در مورد اینها است

«بیقین لا شک فیه»

یقیناً هیچ شکی هم در آن نیست

«و کیف یأمر «علیه السلام» بقتله، و لا یأمر بقتلها، و الأمر بینه و بینها مشترک؟!»

اگر اینطور هست چرا پیامبر دستور داد که آن مرد کشته بشود این زن کشته نشود در حالی که مشترک بود

اگر واقعاً ماجرای امر منافی عفتی بود و پیامبر اینقدر صفت و سخت می  خواست همچین چیزی بگوید باید می گفت هردو را بکشید، چرا فقط به آن یکی گفت؟ این نکته  دارد، ایشان می گوید:

«هذه السؤالات لا یسألها إلّا کافراً»

اینها را فقط کافر می پرسد

یا انسان جاهلی که می خواهد بفهمد که حل اینها چطور است، بعد توضیح می دهد می گوید:

«الوجه فی هذه السؤالات واضح لا خفاء به و الحمد الله رب العالمین»

وجهش واضح است خفائی هم در آن نیست سپاس خدا را

«و معاذ الله»

پناه بر خدا از اینکه رسول خدا امر بکند بقتل احدی بصرف یک گمان بدون اقرار یا بدون شاهد و بینه یا بدون علم و مشاهده یا بدون وحی یا امر کند بقتل آن فرد کمتر از این حتی ممکن است یک گمانی پیش بیاید که این کار را نکرده باز پیامبر همین‌طوری نمی رود این کار را انجام بدهد لاأقل یک نیمچه دلیلی یک چیزی باید باشد،

«لکن رسول الله قد علم یقیناً أنه بریء»

رسول خدا یقیناً می دانست این فرد بری است از این کار این کار را نکرده

«و أن القول کذب»

اینکه می گویند این آقا زنا کرده دروغ است

«فأراد علیه السلام»

چرا پس امیرالمؤمنین را فرستاد؟ اراده کرد که

«أن یوقف»

وقوف پیدا بکند

«علی ذلک مشاهدتاً»

مجری:

که آن نقل هم تأیید می کند دیگر کار را

استاد روستایی:

بله یا

«أن یوقف علی ذلک مشاهده»

یعنی وقوف پیدا شود بر این امر از روی مشاهده

یعنی مردم بفهمند که این واقعاً زنا نکرده، من می دانم پیش خودم شما هم بدانید،

«فأمر بقلته»

دستور داد بروی بکشی

«لو فعل ذلک الذی قیل عنه»

اگر آن کار را انجام داده،

«فکان هذا حکم صحیحا فی من آذی رسول الله و قد علم علیه السلام»

این یک حکم صحیح است درباره کسی که پیامبر را اذیت کند

کسی که پیامبر را آزار بدهد باید کشته بشود، و پیامبر می دانست

«أن القتل لا ینفذ علیه لما یظهر الله ن براءته»

و پیامبر می دانست که این قتل مسئله را حل نمی کند چون می دانست که خداوند برایت او را نازل می کند

بعد یک ماجرایی را مطرح می کند درباره حضرت سلیمان، می گوید ببینید نظیر تاریخی دارد، دوتا خانم آمدند پیش حضرت داوود طبق یک نقلی این یکی گفت که این بچه من است، او گفت بچه من است، یک مسئله ای را ایشان کامل می آید نقل می کند که می گوید دوتا زن بودند و گرگی آمد و بچه یکی را برد بچه یکی ماند، اینها جفت شان آمدند با این بچه باقی مانده پیش حضرت داوود، یکی گفت این برای من است بچه او را گرگ برده آن یکی گفت نه  این مال من است بچه این را گرگ برده، حضرت داوود آمد گفت سلیمان بیاید اینجا حکم بکند، فرستادشان پیش حضرت سلیمان البته خودش دارد که حضرت داوود برای آن بزرگ حکم کرد و گفت این بچه برای این بزرگ است بعد اینها رفتند پیش حضرت سلیمان خبر دادند حضرت سلیمان گفتند که یک چاقو بیاورید که «أشقه بینهما» نصفش کنم بینتان یک دفعه «فقالت الصغری» آن کوچک تر گفت «لاتفعل یرحمک الله» این کار را انجام نده «هو ابنه» این برای او است، این پسر او است حضرت سلیمان گفت این برای این یکی است، برای این کوچک تر است، چرا؟ بخاطر اینکه این ترحم مادری اش اینجا نشان داد، این برای این است، بعد می گوید حضرت سلیمان واقعاً نمی خواست بچه را بکشد، گفت چاقو بدهید که حقیقت امر معلوم بشود، پیغمبر هم واقعاً نمی خواست مأبور را بکشد، امیرالمؤمنین را فرستاد با یک هیئت همراه که حقیقت امر معلوم بشود، بنابراین پیامبر در این نقلی که ما داریم عرض می کنیم، نه پیامبر به همسرش شک کرده، نه پیامبر به مأبور شک کرده، بلکه برای اینکه حقیقت امر روشن بشود و جریان نفاق رسوا بشوند پیامبر همچین عملی را اینجا انجام داد.

مجری:

خیلی ممنون استاد عزیز و گران‌قدر خودم حاج آقای روستایی خیلی استفاده کردیم تا به این لحظه از محضرتان استاد، بینندگان عزیز شما هم سؤالی اگر دارید از محضر استاد سؤالات تان را بپرسید ان شاء الله و از محضر استاد همگی استفاده خواهیم کرد، استاد در خدمت تان هستیم.

استاد روستایی:

همانطور که بینندگان عزیز از ابتدای برنامه دقت کردند، ما آمدیم گفتیم یکی از مسائلی که جریان مخالف و جریان نفاق دنبال می کرد برای انحراف مسیر خلافت اتهام اخلاقی به پیامبر بود، برای اینکه تأثیر گذاری کلام ایشان زیر سؤال برود و کلامشان را مردم زیر پا بگذارند، آمدند بعد از اینکه مشروعیت حضرت را زیر سؤال بردند بعد از این که اتهام مالی به حضرت زدند، آمدند سراغ بحث های اخلاقی، به همسر پیامبر تهمت فحشا زدند، که ما عرض کردیم، آن همسری که موردنظر بنده است، و نظریه مختار بنده است، جناب ماریه قبطیه است، که به جناب ماریه قطبیه تهمت فحشا زده شد و ایشان را متهم کردند که با برادر خودش و یا پسر عموی خودش نعوذ بالله عمل منافی عفت انجام داده، آیاتی در پاکدامنی ایشان نازل شد که هم گزارشش در مدینه دمشق بود، و هم ابن حزم آندلسی در بحث اینکه آقا امیرالمؤمنین را چرا پیامبر فرستاد برای اینکه گردن آن مخالف را بزند این را به‌خوبی تحلیل کرد که بالاخره ماجرا چیست، پیامبر علم دارد می داند آیاتی نازل شده، چرا یک کسی را می فرستد که من عرض کردم، برای این بود که آقای ابن حزم هم گفت، گفت این عمل پیامبر برای این بود که مردم ببینند مشاهده ای صورت بگیرد و متوجه بشوند که چنین عملی چنین چیزی اصلاً امکان ندارد و کذب از عصی است،

مجری:

و از روی علم دست از تهمت بکشند

استاد روستایی:

از روی علم دست از تهمت بکشند، چون ببینید جریان مخالف هم می دانست که همسر پیامبر اینطوری نیست، اما ببینید هدف زدن پیامبر است می خواهند حضرت را بزنند، می  خواهند حضرت را خدشه دار بکنند، و بعد می  آیند از این کانال وارد می شوند به حضرت توهین می کنند، ما اول یک گزارشی نشان دادیم، «کتاب مستدرک علی الصحیحین» حاکم نیشابوری، جلد4، ماجرایی را نقل می کند از عایشه که ماجرای هدیه ماریه به پیامبر را بیان می کند و بارداری ماریه، بعد می گوید اهل افک و زور گفتند

«من حاجته إلی الولد»

کسی که نیاز به فرزند دارد

«ادعی ولد غیره»

ولد غیر خودش را ادعا کرده

مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج4

یا ادعا می کند ولد غیر خودش را، پس یک عده ای همچین حرفی زدند، خود جناب عایشه هم وقتی پبامبر گفت آیا به من شباهت دارد یا نه از روی حسادت من گفتم هیچ شباهتی ندارد با اینکه در کلام خود پیامبر در تاریخ مدینه دمشق در جامع الأحادی سیوطی در کنز العمال متقی هندی، آمده که حضرت فرمودند که «اشبح الناس بی»،  شبیه ترین مردم به لحاظ قیافه به من همین ابراهیم بود، اما عایشه می گوید نه هیچ شباهتی ندارد، این کلام ایشان همسو با آنهایی است که می گویند این فرزند دیگری است، وقتی گفتی که این شباهتی به شما ندارد خب کسانی هم که می آیند می گویند این همسرش کار خلافی کرده آنها هم می آیند می گویند ببین زنش هم گفت این بچه شبیهش نیست، پس این مال خودش نیست، این حرف آن فرضیه را تقویت می کند، اما جالب است که بینندگان عزیز و ارجمند ما بدانند در برخی روایات شیعی اصلاً تهمت زننده خود ایشان است، ما عرض کردیم، ما داریم می گوییم نقشه هایی که مخالفان کشیدند برای انحراف مسیر خلافت و امامت، خب طبیعتاً ما اثر انگشت آن منافقان را در ماجرای افک باید جست و جو بکنیم، در آن روایت بالا که از منابع اهل سنت بود یک مقداری در این حد توانستیم ثابت بکنیم که ایشان سخنی همسو با سخن تهمت زنندگان زد، اما در روایت شیعی که در بعضی از مصادر تفسیری شیعه و بعضی مصادر روایی آمده این است که اصلاً خود ایشان تهمت زد، شما ملاحظه بفرمایید کتاب «تفسیر صافی، کتاب الصافی فی تفسیر القرآن» که  معروف است به تفسیر صافی، مرحوم ملا محسن فیض کاشانی این کتاب را نوشته، جلد 5، که سید محسن الحسین یرعمی نیز تحقیق کردند، صفحه 219، می آید می گوید از تفسیر قمی نقل می کند ایشان، می گوید عامه یعنی اهل سنت، گفتند که آیات افک، یعنی آیات 11 به بعد سوره نور درباره ماریه قبطیه است و آن تهمتی که به او زده شد در غزوه بنی مصطلق می گوید آنها اینطوری می گویند:

«و اما الخاصه»

اما شیعه

«فإنهم روو»

اینها روایت می کنند

«إنها نزلت فی ماریة القبطیه»

این آیات درباره ماریه قبطیه است

الصافی فی التفسیر القرآن، فیض کاشانی، تحقیق محسن الحسین یرعمی، ج5، ص 219

ما در مصادر اهل سنت نشان دادیم که عمر خودش گفت، گفت جبرئیل آمد و برائت آنها را آورد آقای ابن حزم آندلسی هم گفت خداوند یقیناً برائت آنها را نازل کرد بر پیامبر، پس این برائت نازل شده، این آیه برای اینها است خدا هم نازل کرده در جلد دوم قرآن که نازل نکرده که ، در همین قرآن، این قرآن هم آیات افکش همین ها است ،در سوره نور آیه 11به بعد است، اینجا دارد که

«إنها نزلت فی ماریة القبطیه»

این آیه در مورد ماریه است

«و ما رمتها به عائشه»

و آن تهمتی که عایشه به او زده

در این تعبیر این آمده، در مصادر اهل سنت همین میزان ثابت می شود که عایشه سخنی همسو با اهل افک زد، اما در مصادر شیعه گفته نه تهمت زدن کار خود ایشان بوده، بعد روایت می کند از امام باقر، می گوید زمانی که ابراهیم از دنیا رفت،

«حزن علیه حزنا شدیدا»

پیامبر بشدت محزون شدند

عایشه گفت:

«ما الذی یحزنک علیه؟! فما هو إلا ابن جریح»

چه چیزی شما را محزون کرده، آنکه بچه جریح بود

«فبعث رسول اللّه «صلی اللّه علیه و آله» علیا «علیه السلام»»

پیامبر به امیرالمؤمنین فرمود

«و أمره بقتله»

گفت برو جریح را بکش

«فذهب علی «علیه السلام» و معه السیف»

شمشیر همراه حضرت بود

«و کان جریح القبطی فی حائط»

ایشان در یک باغی بود که دورش دیوار بود

«فضرب علی «علیه السلام» باب البستان، فأقبل جریح، لیفتح له الباب»

حضرت در باغ را زد جریح آمد که در را باز بکند

«فلما رأی علیا «علیه السلام»»

زمانی که امیر المؤمنین را دید

«عرف فی وجهه الغضب»

دید که خیلی غضبناک با شمشیر

ما هم باشیم وقتی بروی در خانه را باز کنی ببینی یکی با چاقو اینطوری جلویت ایستاده فرار می کنی این طبیعی است، می گوید:

«فأدبر راجعا»

فرار کرد

«و لم یفتح»

و باز نکرد درب باغ را

گویا از روزنه ای داشته، مثل بعضی درب ها الآن دارند یک روزنه ای دارد نگاه می کنی چه کسی پشت در است این از لابلای این در دید، خب در باغ است دیگر، درب ضد سرقت نسیت که هیچ محل نفوذی نداشته باشد، باز است دیگر می بیند، می گوید دید درب را باز نکرد

«فوثب علی «علیه السلام» علی الحائط»

امیرالمؤمنین پریدند روی دیوار

«و نزل علی البستان و اتبعه»

آمدند داخل باغ و بدنبال او

«و ولی جریح مدبرا»

این فرار می کرد

«فلما خشی أن یرهقه»

زمانی که ترسید امیرالمؤمنین به او دست پیدا بکند

«صعد فی نخلة»

رفت بالای درخت نخل

«و صعد علی فی أثره»

امیرالمؤمنین هم دنبالش

«فلما دنا منه»

زمانی که امیرالمؤمنین نزدیک جریح شد

«رمی بنفسه من فوق النخلة»

از بالای آن نخل خودش را انداخت پایین

«فبدت عورته»

عورتش آشکار شد

یعنی لباسش رفت کنار

«فإذا لیس له ما للرجال، و لا ما للنساء»

اصلاً کلاً این آلت تناسلی نداشت، چه در مورد مرد، چه در مورد زن

یعنی کلاً این خنثی بود

«فانصرف علی «علیه السلام» إلی النبی «صلی اللّه علیه و آله»»

امیرالمؤمنین آمدند پیش پیامبر

«فقال: یا رسول اللّه، إذا بعثتنی فی الأمر أکون فیه کالمسمار المحمی فی الوبر»

من را فرستادید مانند میخ داخل در چوب

یعنی کنایه از این که بشدت و حِدَّت من رفتم آن کار را انجام بدهم، امر را اطاعت کردم و رفتم

«و الذی بعثک بالحق ما له ما للرجال، و لا ما للنساء»

اصلاً این کلاً آلت مردانگی و زنانگی نداشت،

حضرت فرمود:

«الحمد للّه الذی یصرف عنا السوء أهل البیت»

سپاس خدایی را که سوء را از ما اهل بیت برداشت

یعنی این تهمت را از من پیامبر برداشت،خی این یک تهمتی بوده که به حضرت زده شده وقتی شما  همسر یک فردی را متهم کنی با آبروی شوهرش بازی کردی، وقتی بگویی خانم فلانی این کار را انجام داده، شوهرش آبرویش زیر سؤال می رود، لذا حضرت فرمودند سپاس خدایی را که این سوء را از ما برداشت، و آن کسی که این تهمت را زد ایشان بود، اما بقول معروق آمده اند و در بعد از عصر نبوی روایتی ساختند مبنی بر اینکه آن کسی که به او تهمت زده شده عایشه بوده، نه ماریه قبطیه، که این روایت با مشکلاتی عدیده ای مواجه است هم به لحاظ محتوای گزارش یک مشکلات عدیده ای دارد هم به لحاظ سند یک مشکلاتی دارد که ما این را واگذار می کنیم ان شاء الله بعد از دوران نبوی، چون ما تا به این لحظه گزارشاتی مبنی بر اینکه پیامبر را مشروعتیش را زیر سؤال بردند، گزارشاتی مبنی بر اینکه تهمت مالی به پیامبر زدند گفتیم، گزارشاتی مبنی بر اینکه تهمت اخلاق به پیامبر در دوره خود حضرت زدند گفتیم، می ماند اینکه اثر اینها چه بود در جامعه، این مشروعیت پیامبر را زیر سؤال بردند این که اتهام اخلاقی زدند اینکه اتهام مالی زدند، چه اثر در اجتماع و جامعه داشت.

مجری:

این سؤال را بگذارید مطرح بکنم که ما الآن دیگر در عصر نبوی موضوعی را دیگر مورد بررسی قرار نمی دهیم درست است؟ یعنی به پایان رسید اتهاماتی که شما می خواستید درعصر نبوی بررسی کیند

استاد روستایی:

بله ما در عصر نبوی را گفتیم، ممکن است در گوشه و کنار تاریخ یک موارد دیگری هم موجود باشد طبیعتاً اما حوصله برنامه را باید در نظر گرفت، من به نظرم بیش از این بخواهد این کش پیدا بکند و ادامه پیدا بکند از حوصله بینندگان عزیزمان خارج است لذا ما در جلسه آینده، در این چند جلسه فرصت محدود است و فکر نمی کنم آن‌قدر فرصت داشته باشیم من آن را باز بکنم، که بخواهیم بگوییم اثر این ماجرا در اجتماع چه بود، بالاخره وقتی که حضرت اینگونه زیر سؤال رفتند حالا باید بیاییم اینجا چه اثری داشت در تبلیغ امامت و ولایت

مجری:

در واقع  شما می خواهید بپردازید، به اینکه این انحراف دقیقاً به چه شکلی جریان پیدا کرد نتیجه اش چه شد.

استاد روستایی:

نتیجه  اش چه شد، نتیجه این اتهام مالی، نتیجه این اتهام اخلاق، نتیجه این زیر سؤال بردن مشروعت پیامبر این چه شد، کجا خودش را نشان داد و در چه وقایعی این انجام شد، این یک بحث بسیار مهم است که باید پیرامونش صحبت بکنیم،

مجری:

استاد بعنوان نکته پایانی چون این سؤآل را من می خواستم حین برنامه از شما بپرسم، چون برای خود بنده این واضح و روشن شده که تأمل در تاریخ صدر اسلام باید روشن مند باشد و تیکه  های پازل را باید کنار هم گذاشت تا بتوانیم به یک نتیجه درستی برسیم، می خواهید در این خصوص اگر می شود یک دو دقیقه آن شاکله ای که خودتان در بحث  ها رعایت می کنید راجع به آن در حد یکی دو دقیقه بفرمایید، سه  تا نکته اول بحث تان هم فرمودید در خصوص این اتهام اخلاقی اما من می خواهم سؤالم کلی تر باشد یک مقدار چون من نگاه می کنم شما طی هر برنامه این تیکه های پازل تاریخی تان را کنار هم می چینید تا به یک نتیجه ای برسید، و بدرستی هم است، مثلاً امشب وقتی که ما از علم غیب صحبت می کنیم بر اساس مبنای کلامی شما می آیید نقلی را می آورید که کاملاً با علم غیب پیامبر می سازد اینکه  خود حضرت می  گوید من شما را می فرستم که شاهد باشی، چون شاهد مثل غائب نیست، آن چیزی که شاهد می بیند غایب نمی بیند، این نقل ها اینها باید چه شاکله ای درش رعایت بشود، برای تأمل در تاریخ عرض می کنم.

استاد روستایی:

یک بحث بسیار عمیق است، اینکه ما یک گزارش تاریخی را اگر بخواهیم بفهمیم یا بخواهیم نقد بکنیم چه بایسته هایی دارد یعنی چه چیزهایی می تواند به ما کمک بکند، من الآن روی صفحه مانیتورم، وجود دارد اگر بخواهم خدمت بینندگان مان عرض بکنم، ولی خیلی بحث طولانی است و طبیعتاً نمی رسم، فقط بطور کلی یک بخش ناظر به مورخ است، ببینید حالا یک زمانی دارم راجع به شخص حرف می زنم می گویم باید باش خصیت تاریخی بخواند با خرد بخواند، با قرآن بخواند با روایات دیگر تاریخی همساز باشد ببینید روایت تاریخی که با آن مسئله می خواند، یک مقداری توضیح دهم این را گاهی اوقات شما می خواهی یک مسئله ای را نقل بکنی یا نقد بکنی، اگر بخواهی این مسئله را بپذیری به لحاظ اعتبار یک میزان اعتباری باید داشته باشد، یعنی هر نقلی را ما نمی پذیریم طبیعتش این است، این را با قرآن می سنجیم با عقل  می سنجیم اگر موضوع این گزارش یک شخصی بود می آییم با شخصیت تاریخی او می سنجیم می آییم با حقایق تاریخی در همان زمینه می سنجیم، یعنی روایات دیگر تاریخی را هم می بینیم، که ین با آنها می خواند یا نمی خواند، می آییم با سایر حقایق تاریخی که لزوماً به این ربطی ندارد،

مجری:

یعنی ارتباط مستقیم ندارد.

استاد روستایی:

ارتباط مستقیم ندارد، اما ارتباط غیر مستقیم دارد، با آنها هم می سنجیم، مثلاً فرض کنید می گویند فلان مسئله در فلان زمان رخ داده است، در آن زمان این آیه نازل شده است،بعد می بینیم زمان نزول این آیات با زمان این رخداد باهم نمی خورد، این آیه ارتباط مستقیم با این ندارد، یک حقیقت تاریخی دیگری است ثابت شده، بعد می گویند اینها با هم مقارن بوده، بعد می بینیم نه زمانی که این نازل شده در مکه بوده زمانی که این رخ داده در مدینه بود اینها باهم نمی خواند، یعنی ما این چیزها را در نظر می گیریم، این نسبت به یک گزارش اما گاهی اوقات حالا اگر بصورت کلی ما بخواهیم یک مسئله ای را بصورت کلی در نظر بگیریم، بصورت کلی و عمقی بخواهیم در نظر بگرییم ناظر به مورخ می بینیم، ناظر به متن گزارش می بینیم، ناظر به سند گزارش می بینیم، جنس گزارش وعصر نقل گزارش را می بینیم، اگر بخواهیم ناظر به مورخ ببنیم ده  محور را باید ببینیم یک بحث خیلی طولانی و مفصلی است که نمی شود در این فرصت بیان کرد.

مجری:

و این را من پرسیدم به این جهت که می دانم  که استاد گران‌قدر خودم جناب حاج آقای روستایی خیلی زحمت می کشند بابت تهیه این مطالب و تدارک این مطالب خواستم که یک مقدار هم خودم هم بینندگان عزیز آشنا بشوند که کار تاریخی کردن به همین سادگی نیست ،و من به شما خسته نباشید عرض می کنم.

خیلی ممنون هستیم از بینندگان عزیز که با ما امشب همراه شدند، در این شب های عزیز و نورانی ممنونیم و مرحون لطف شما هستیم که ما را هم از دعای خیرتان محروم نفرمایید خیلی ممنون که با ماهمراه بودید، شب تان بخیر یا علی مدد خدا نگهدار.

و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

 

 


ایستگاه اندیشه>

شبکه ولی عصر ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی