شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی

قسمت سی و یکم برنامه ایستگاه اندیشه به کارشناسی حجت الاسلام روستایی


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 8 اردیبهشت 1400

برنامه:ایستگاه اندیشه

مجری:

اَعُوذُ بِاالله مِنُ الشَّیّطانِ الرَّجِیّم بِسّمِ الله الرَّحمنِ الرَّحِیّم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ آلِهِ الطَّاهِرِینَ السلام علیک یا أبا محمد یا حسن بن علی أیها المجتبی یابن رسول الله

عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت همۀ شما بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولیعصر(عج) همچنین تبریک عرض می کنم و شادباش به مناسبت این میلاد فرخنده میلاد حضرت کریم حضرت آقا امام حسن مجتبی (ع)، در شام ولادت آن حضرت هستیم إن شاءالله که توانسته باشیم فَرَح خودمان را به هر وسیله ا ی هست نشان داده باشیم طوری که شامل و مشمول آن روایاتی باشیم که اشاره فرمودند بارها و بارها که همان طوری که در ناراحتی ما شما شیعیان غمگین هستید در فرح و در سرور ما هم شادمان باشید، إن شاءالله که همین گونه بوده باشد مخصوصاً در ماه مبارک رمضان هم هستیم از همۀ شما عزیزان التماس دعا داریم، همان‌طور که مطلع هستید به روال چهارشنبه‌شب‌ها تقدیم می کنیم محضر دیدگان  شما مهربانان برنامه ایستگاه اندیشه را، برنامه ای که این توفیق را داریم از محضر حضرت استاد حضرت حجت الاسلام و المسلمین دکتر روستایی بهره‌مند بشویم، إن شاءالله این جلسه هم بتوانیم نهایت استفاده را از محضرشان ببریم، ابتداً یک سلام و عرض ادبی داشته باشیم محضرشان، بعد آن برویم سراغ روال اصلی برنامه، سلام عرض می کنم تبریک می گویم خدمت تان.

استاد روستایی:

علیکم السلام و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرت عالی و بینندگان عزیز شبکه جهانی حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداء) عرض سلام و ادب و احترام دارم و میلاد موفور السرور حضرت آقا امام حسن مجتبی (ع) را خدمت بینندگان عزیز و ارجمندمان تبریک و تهنیت عرض می کنم خرسند هستم که باز توفیق نصیبم شد مهمان نگاه های گرم عزیزان مان باشم، امیدوار هستم که طاعاتشان تا به این لحظه مورد قبول درگاه حضرت حق واقع شده باشد و خادمان خودشان را در شبکه حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداء) از دعای خیرشان محروم نفرمایند.

مجری:

حاج آقا الحمدالله این توفیق را بنده و همه بینندگان داریم زمانی که در محضرشما هستیم بهره‌مند می  شویم از آن نکات و ظرایف تحلیلی تاریخ های که الحمدالله می توانیم استفاده بکنیم حالا مخصوصاً این فرصتی که به دست آمده معتنم می شماریم به مناسبت میلاد آقا امام حسن مجتبی (ع) بخواهیم بشویم بالاخره یک صحبتی که حالا شروع بحث را بحثی از تحلیل کردیم و بحثی از بالاخره نگاه های دقیق و موشکافانه، خاصتاً نسبت به آقا امام حسن مجتبی یک مطلبی که بالاخره این‌طرف آن‌طرف می بینیم هر کس و ناکسی بعضاً می آیند تحلیل می کنند می آیند خودشان را در مقام این قرار می دهند که بخواهند یک تاریخ شناس بشوند و بالاخره می خواهند یک ادعای را مطرح بکنند نسبت به این هست که آقا امام حسن مجتبی برخلاف مثلاً برادر کوچکترشان ایشان اهل سازش بودند اهل مدارا بودند حالا به قول بعضی ها اهل مذاکره بودند، می خواهیم جدی تر حالا با همان نگاه های مسبوق به سابقۀ شما که الحمدالله بهره‌مند می شویم از این نگاه دقیق، می خواهیم با این نگاه بررسی بکنیم؛ آیا ظلم ستیزی حضرت را می شود در همان تاریخی که ما داریم در همان منشی که داریم بررسی بکنیم و بتوانیم به یک نتیجه ی برسیم؟

استاد روستایی:

بسم الله الرحمن الرحیم

نگاه های مختلفی درباره امام حسن مجتبی (ع) بعضاً مطرح می شود که بعضی از این نگاه ها نشان از عدم دقت دارد، ما نمی گوییم کسانی که مثلاً می آیند این‌گونه تعبیر می کنند همه مثلاً عامدانه مغرضانه این کار را انجام می دهند، بعضی ها ممکن است مطالعۀ لازم یا دقت لازم را نداشته باشند، بعضی ممکن است بخواهند امام حسن مجتبی (ع) را به نفع خودشان مصادره بکنند و آن روش و منش خودشان را به اسم دین لباس شرعیت به آن بپوشانند و به یک امام نسبت بدهند، این دو طیف هست، طبیعتاً آن چیزی که به ما کمک می کند که قضاوت صحیحی داشته باشیم تاریخ هست؛ ما باید بیاییم شخصیت تاریخی امام حسن مجتبی (ع) را در پهنه زندگی شان مشاهده بکنیم، موضع گیری های حضرت را بررسی بکنیم در مواضع مختلف و بعد بیاییم حالا قضاوت کنیم که ببینیم آیا این مسئله که مثلاً بعضی ها می گویند امام به دنبال مذاکره بود، امام نمی دانم اهل سازش بود با طاغوت با دشمن، آیا این درست است یا خیر، چون ببینید ما در پهنه زندگی امام حسن (ع) افراد مختلف را می بینیم که با حضرت مواجه می شوند و رودررو می شوند، طبیعتاً زمانی می توانیم یک درک صحیح و تحلیل درستی داشته باشیم که موضع گیری های حضرت را نسبت به افراد مختلف بسنجیم و ببینیم، آن وقت می توانیم تشخیص بدهیم که روش و منش و سیره امام چه است، گاهی اوقات امام حسن مجتبی (ع) با دو طیف افراد خارج از پیروان و شیعیان شان، در میان کسانی که ابراز دشمنی می کردند دو طیف افراد وجود داشت؛ یک طیف افراد فریب خورده بودند که واقعاً از حقایق چیزی نمی دانستند، طیف دوم افراد مغرض بودند و طبیعتاً برخورد امام مجتبی(ع) با این دو طیف متفاوت است، من اول لازم است که آن طیف گول خورده و فریب خورده را بگویم افرادی که واقعاً مغرض نیستند؛ حکومت امویان و حتی دوره قبل از خلافت امیر مؤمنان علی (ع) یک سیاستی که بر نظام حاکم غلبه داشت سیاست القاء به جهل به جامعه بود، یعنی برای اینکه افراد جذب اهل بیت نشوند و راه صحیح را پیدا نکنند و در واقع تسلیم بدعت های این افراد بشوند و سر در مقابل حکومت ها و سیاست های آنها فرود بیاورند ناگزیر بودند که از سیاست القاء جهل استفاده بکنند، سیاست های متعددی البته، ولی حالا یک زمانی اگر خداوند توفیق بدهد در همین برنامه های ایستگاه اندیشه من می خواهم به دوران پسا نبوی بپردازم دقیق ریز به ریز، دانه دانه سیاست های که انجام شده در دوران پسا نبوی اینها را یکی یکی بگویم که چه شد، اما حالا به مناسبت میلاد آقا امام حسن مجتبی(ع) و این بحث ما من بعضی از اینها را باید اینجا گوشزد بکنم؛ یکی از آن سیاست که عرض کردم سیاست القاء جهل است؛ اینکه مردم حقایق را نفهمند، شما ببینید در این راستا مثلاً ما موارد متعددی داریم؛ یکی اینکه می آمدند و درسنامه  های تنظیم می کردند، سفارش می دادند کتاب بنویسند و معلمینی را استخدام می کردند برای اینکه به بچه ها درس بدهند خلیفه چه کسی است و امام حسن مجتبی(ع) و امیرالمؤمنین(ع) را حذف بکنند، شما الآن ملاحظه بفرمایید حالا این مقدمه ی باشد برای بحث اصلی من، آقای ابو جعفر اسکافی کتابی دارد به نام «المعیار و الموازنة»، در این کتاب که در باب فضائل امیرالمؤمنین هست در صفحه 19 کتاب مطلبی را ذکر می کند می گوید بنی امیه می آمدند چیکار می کردند؟

«أن أخذوا معلِّمیهم بتعلیم الصبیان فی الکتاتیب»

اینها معلمینی می گرفتند که بچه ها را در مکتب خانه ها تعلیم بدهند به گونه ای که

«لینشئوا علیه»

المعیار و الموازنة، ابو جعفر اسکافی، ص 19

ریشه بدواند بر این خطای اینها، این بدعت اینها، در قلب صغیرها (بچه های کوچک) با این رشد بکنند، نشأت و رشد بکنند با این خطاها و این خطاها

«لا یخرج من قلب کبیرهم»

از قلب بزرگتر ها هم بیرون نرود

یعنی از ابتدا روی بچه ها کار می کردند، معلمین درس می دادند به اینها بدعت های اموی را

«وجعلوا لذلک رسالة یتدارسونها بینهم»

رساله های درسنامه های می آمدند قرار می دادند که اینها تدریس بشود به آنها

حالا در این درسنامه ها چه نوشته بود؟

«ویَکتُبُ لهم»

آن نویسندگان

یا

 «ویُکتَب لهم»

نوشته می شد برای آنها

«مبتدأ الأئمة ابوبکر بن آبی قحافه وعمر بن خطاب وعثمان بن عفان ومعاویة بن آبی سفیان»

تمام شد، می نوشتند که در درسنامه ها این را می نوشتند، اینها هم باید تدریس می شد که خلیفه اول ابوبکر، دوم عمر، سوم عثمان، چهارم معاویه، امیرالمؤمنین کجاست؟ هیچ، امام حسن(ع) کجاست؟ هیچ

«حتی ان أکثر العامة منهم ما یعرف علی بن آبی طالب»

اکثر عموم مردم اصلاً علی بن آبی طالب نمی شناختند

«ولا نسبه»

نسبش را نمی دانستند چه است

«ولا یجری علی لسان أحد منهم ذکره»

اصلاً بر زبان هیچ کدام ذکر امیرالمؤمنین نمی آمد

نمی شناختند، واقعاً نمی شناختند، این سیاست القاء جهل است.

مجری:

چقدر زیبا مخصوصاً این‌گونه نکاتی که اتفاقاً پیدا می شود بالاخره آن جامعه یک سری مورخ هم تحویل بالاخره جامعه اسلامی داده، طبیعتاً یعنی وقتی انسان اینها را می بینید به عنوان یک شاه کلید یک سر چشمه می فهمد که طبیعتاً نباید به آن کسی که در چنین جامعه ی رشد کرده و حالا شده مورخ، حالا شده نقل کنندۀ سیر روایات، به آن فرد صرفاً بتواند تکیه بکند برای استنادات تاریخی خودش.

استاد روستایی:

اصلاً مدرسه تاریخ تأسیس کرده بودند مثلاً ما در آندلس داریم که حکَم ثانی، فکر می کنم آن‌طوری که خاطرم می آید حکَم ثانی که از خلفای امویان بود چون بنی امیه صعودشان در حجاز و در شام، در واقع قسمت شام سال 132 است، اما در آندلس تا قریب حدود 500 اینها حکومت کردند، زیاد حکومت داشتند در آندلس، حکَم ثانی اصلاً آنجا مدرسه تاریخ درست کرده بود و بعد مثلاً می گفتند که چه را بگو چه را نگو، حالا من اگر وقتش بشود یک موقعی این را باز می کنم که مثلاً آن وقت تأثیر این مدرسه تاریخ در استیعاب ابن عبدالبر چه است و بعضی جاهای دیگر، اما حرف من این است؛ اینها می آمدند یک همچین سیاست القاء جهلی را پیش گرفته بودند و به جامعه تزریق می کردند، بعد از این مسئله مثلاً شما ببینید ما در دوران همین معاویه مثلاً موردی داریم که آقای معاویه دستور می داد که فضائل اهل بیت کتمان شود که مبادا شامیان به اهل بیت متمایل بشوند، مثلاً شما ببینید «تاریخ مدینه دمشق» جلد 42 مطلبی را می آید نقل می کند در صفحه 520 شروع می شود سند، در صفحه 521 اصل ماجرا نقل می شود که ماجرا این است می گوید آقای معاویه به امیرالمؤمنین علی بن آبی طالب نامه نوشت:

«یا أباالحسن إن لی فضائل کثیرة»

تاریخ مدینه دمشق، ج 42، ص 520-521

من فضائلی دارم، حالا فضائلت چه هست؟

«کان آبی سیداً فی الجاهلیة»

پدر من در دوران جاهلیت آقا بود

برای خودش بالاخره بزرگی بود

«وصرت ملکاً فی الإسلام»

و من هم در اسلام پادشاه شدم

«وأنا صهر رسول الله»

من برادرزن پیغمبر هستم

«وخال المؤمنین»

دایه مؤمنین هستم

«وکاتب الوحی»

کاتب وحی هستم

حالا دروغ هست همه اش، این چیزهای که دارد می گوید اصلاً خال المؤمنین اگر قرار باشد هرکسی برادرزن پیغمبر بود این می شود خال المؤمنین خب چرا محمد بن آبی بکر را خال المؤمنین نمی گویند، اینها یک فضائل جعلی است که معاویه برای خودش می ساخت که هیچ کدام هم سند صحیح ندارد.

آقا امیرالمؤمنین فرمودند:

«أبا الفضائل یفخر علی ابن آکلة الأکباد؟»

تو با فضائل می خواهی بر منِ علی فخر بفروشی پسر هند جگرخوار؟

اصلاً این تاک تیک اهل بیت بود ما در عبارات امام حسن امشب خواهیم گفت؛ امام حسن دقیقاً همین را برای معاویه به کار می برد که دلیل هم دارد که دلیل آن را إن شاءالله آخر عرایضم خواهم گفت، بعد حضرت فرمودند:

«اکتب یا غلام»

بنویس ای غلام

مُحَمَدٌ النَّبيُّ أَخي وَصِهري

وَحَمزَةُ سَيِّدِ الشُهداءِ عَمّي

پیامبر برادر من است، پبامبر پدر همسر من هست، حمزه سیدالشهداء عموی من هست

جعفر بن آبی طالب که صبح و شام به همراه ملائکه می آید و پرواز می کند

«ابن أُمّي»

پسر مادر من است (برادر من است)

و دختر رسول خدا همسر و عروس من هست و گوشت و خون او با گوشت و خون من آمیخته است، دو نوه پیغمبر فرزندان من هستند، پس چه کسی مانند من سهم دارد در فضائل؟ من به اسلام سبقت گرفتم از زمانی که نوجوان بودم تا بلوغ و بعد از آن در خدمت رسول خدا.

معاویه وقتی این فضائل را دید گفت:

«أخفوا هذا الکتاب»

این را پنهان کنید

«لا یقرأه أهل الشام، فیمیلون إلی ابن آبی طالب»

اهل شام نخوانند این را، به علی بن آبی طالب تمایل پیدا می‌کند

من عرضم را کوتاه بکنم در این بخش؛ ببینید وقتی چنین سیاستی در حکومت اموی رشد پیدا می کند کار به جای می رسد که مردم از نظر فهم و درک می آیند پایین، نمی شناسند اهل بیت را، تحلیل سیاسی دیگر ندارند، شما ببینید حتی جالب است من بارها برایم سؤال پیش آمده ما در بعضی متون تاریخی داریم که مثلاً آن جلو قرآن به نیزه کرده بودند در بعضی مثلاً عقب ترها مثلاً شاید کفش و اینها بالای نیزه کردند جنگ صفین، یعنی نمی فهمند اینها که کفش است بالای نیزه؟ حداقل خودشان، چرا اینها تحلیل سیاسی ندارند؟ چرا اینها قاطی کردند؟ چرا اینها متوجه نیستند؟ شما ببینید خیلی جالب است در همان جنگ صفین عمرو عاص می آید به معاویه می گوید معاویه! می خواهی اینها عقل شان زایل بشود؟ می خواهی اینها هیچ چیزی نفهمند؟ می گوید چیکار کنیم؟ می گوید شب به اینها غذا زیاد بده بخورند عقل شان زایل می شود فردا به نفع ما تمام می شود اوضاع، شما ببینید «ربیع الأبرار» زمخشری جلد سوم، اصلاً روز حکَم است این:

«قال عمرو بن العاص یوم الحکمین لمعاویه:»

روز حکمین به معاویه گفت:

«أکثروا لهم من الطعام»

به لشکر زیاد غذا بده

«فإنه والله ما بطن قوم إلا فقدوا عقولهم»

وقتی اینها غذا زیاد بخورند خوب بخورند عقل شان زایل می شود

«وما مضت عزمة رجل بات بطینا»

ربیع الأبرار، زمخشری، ج 3

بعد می گوید وقتی معاویه دید همچین قضیه ای است گفت باشد کاری می کنیم که بالاخره اینها عقل شان از بین برود و رای  شان سست بشود، اینطوری عمل می کنیم.

مجری:

در این مکرشان چه تسلطی داشتند یعنی هم تکنیک ها هم تاک تیک ها تمام اینها را با هم جمع می کردند تا مردم نتوانند حقیقت را بدست بیاورند.

استاد روستایی:

ببینید یعنی از همه چیز استفاده می کند، ببینید اصلاً آدمی که فرض کن پرخور است دیگر حوصله ندارد که تحلیل سیاسی بکند، نمی فهمد می گوید شکمم سیر باشد، لذا شما ببینید از آن طرف بوق های تبلیغاتی هم داشتند امثال أبوهریره ها در خدمت اینها بودند که مثلاً می آمد پشت سر امیرالمؤمنین نماز می خواند بعد می رفت در سر سفره معاویه، چرا اینطوری؟ «طعام معاویه ادسم» غذای معاویه چرب تر است این بهتر است، حالا این می آید جعل می کند، جعل می کند، جعل می کند، مردم در آن حال می مانند و حالا نمونه های زیادی داریم بحث القاء جهل و اینها که موارد فراوان در تاریخ دارد که اینها انجام می دادند، در اثر این سیاست القاء جهل ما مشاهده می کنیم می بینیم که بعضی از افراد در جامعه پدید می آیند که دیگر امام حسن مجتبی(ع) را نمی شناسند لذا وقتی با حضرت رودررو می شوند و مواجه می شوند شروع می کنند به حضرت دشنام دادن، شروع می کنند به پدر حضرت دشنام دادن، با این دسته امام حسن(ع) چیکار می کند؟

مجری:

اینها افرادی هستند که در شام رشد کردند؟ نه افرادی که در کوفه و اینها بودند؟

استاد روستایی:

بله اینها در شام هستند اینها بیشتر در شام هستند، بالاخره افرادی که در کوفه هستند اهل بیت را دیدند یا فرض کن نسلی از صحابه که در حجاز هستند اینها اهل بیت را دیدند اما اینها بیشتر افرادی هستند که در شام رشد و نمو پیدا کردند و سیاست امویان را دیدند و آنها باعث شده که مثلاً این توهین ها را بکنند، البته همۀشان هم اساساً اهل شام نیستند بعضی ها هم اهل بصره هستند و در بصره هم بالاخره آن بحث دشمنی با اهل بوده و همان در دوره جنگ جمل اگر شما ملاحظه بکنید اصلاً علتی که اینها می روند بصره، می گویند که طلحه آنجا هوادارانی دارد و طلحه که بالاخره با امیرالمؤمنین مشکل داشت و دشمن بود، حضرت با اینها رودررو است اما اینها را چیکار بکند؟ حضرت با این افراد مدارا می کند و آنها را سعی می کند آگاه بکند مثلاً ما داریم که یک مرد شامی آمد و شروع کرد به امام حسن(ع) توهین کردن به پدر امام حسن(ع)، آمد گفت که این شخص چه کسی است؟ حضرت داشت عطا می کرد و می بخشید و حتی دید مثلاً ثروتمندها هم دارند از حضرت دریافت می کنند و مطالبی، این یک دفعه گفت چه کسی است این که ثروتمند و فقر، غنی و فقیر صف کشیدند از ایشان استفاده بکنند؟ بعد گفتند این حسن بن علی بن آبی طالب است، آمد گفت تو چه کسی هستی؟ گفت من حسن هستم پسر علی، علی بن آبی طالب؟ گفت بله، شروع کرد یک توهینی به حضرت کردند، هم به امام حسن(ع) هم به امیرالمؤمنین علی (ع)، بعد حضرت فرمودند «أراک غریبا؟» غریب هستی؟ طرف حیران ماند گفت بله من غریب هستم، گفت غذا نخوردی و حضرت او را بردند خانه و شروع کردند از او پذیرای کردند و بعد طرف می گوید وقتی من از این شهر رفتم بیرون امام حسن و امیرالمؤمنین محبوب ترین فرد نزد من بودند، موقعی که آمدم مبغوض فرد بودند اما موقعی که رفتم بیرون اینها محبوب ترین فرد در نزد من بودند، با این طیف امام حسن مجتبی (ع) می آیند و با مدارا و با زبان هدایت صحبت می کنند.

اما ما یک افراد دیگری را هم داریم که امام حسن(ع) دیگر با اینها با زبان مدارا صحبت نمی کند به گونه دیگری صحبت می کند.

مجری:

السلام علیک یا أبا محمد یا حسن بن علی أیها المجتبی یابن رسول الله

سلام بر کریم اهل بیت، الحمد الله تا اینجای برنامه استفاده کردیم از محضر استاد و در انتها یک روایت جالبی را حضرت فرمودند اتفاقاً حالا در تفاوت بین کریم و جواد خود اصل کرَم و اینکه کسی کریم می شود همین است که بالاخره فرد زمانی که مستحق نیست، مستحق نیست آن یک طرف، از طرف دیگر اتفاقاً استحقاق بالاخره ظلم را بعضی وقت ها، در چنین جا و در چنین مکانی زمانی که به چنین فردی لطف و مرحمتی عطا می شود به این فردی که عطا کرده می گویند کریم، الآن ما نمونه اش را دیدیم دوست داریم بیشتر حالا نسبت صرف همین داستان را اگر بشود مستند و مستدل از زبان شما بشنویم خیلی جذاب تر و جالب تر خواهد شد.

استاد روستایی:

در منابع مختلفی این داستان انعکاس پیدا کرده؛ یکی از منابع کتاب «تکمیلة الإکمال» هست که در جلد دوم صفحه 733 این ماجرا را نقل می کند به نقل از آقای ابو المعافی، ابو المعافی اهل یکی از قبائل همدان بوده، می گوید:

«کان لی صدیق من أهل الشام»

من یک دوست شامی داشتم

«وکان حسودا»

آدم حسودی بود

«ولکن کنت أعرف فیه انحرافاً عن علی بن آبی طالب»

می دانستم که این منحرف از امیرالمؤمنین است و دشمن امیرالمؤمنین است

«فقال»

یک روز گفت

«السلام علی الطیب الزاکی بن الطیب الزاکی»

سلام بر پاک تزکیه شده فرزند پاک تزکیه شده

تکمیلة الإکمال، ج 2، ص 733

مقصودش امام حسن مجتبی بود

«فقلت کیف کان هذا منک»

تو و این حرف ها

تو دشمن امیرالمؤمنین هستی حالا داری می گویی سلام بر کسی که پاک و تزکیه شده است و فرزند موجود پاک و تزکیه شده است؟ تو انحراف داشتی، می گوید:

«أحدثک»

برائت می گویم که ماجرا چه است

«دخلت المدینه»

وارد مدینه شدم

«فرأیت رجلا راکب بغلة»

دیدم یک مردی سوار بر یک چهار پای شده (سوار بر یک اسبی شده)

مجری:

پس ناقل هم خود همین فرد هست؟

استاد روستایی:

بله خود این شامی

«لم أر أحسن منه وجها ولا زیا ولا رکبة ولا مرکوبا»

از این زیباروتر، خوش هیبت تر و سوار زیباتر و نمی دانم آن حتی مرکب زیباتر، همه رقم از این زیباتر ندیده بودم

خودش، مرکبش، نوع نشستنش اینها همه چیز عالی

«فسألت عنه»

چه کسی است این؟

«فقیل هذا الحسن بن علی بن آبی طالب»

این حسن بن علی بن آبی طالب است

«فحسدت علیاً أن یکون له ابن مثل هذا»

من حسودیم شد علی بن آبی طالب همچین پسری داشته باشد

«فصرت إلیه أریده»

رفتم پیشش، یا اراده کردم که بروم سراغش

«فلما رآنی»

زمانی که من را دید من گفتم بروم به طرفش و خلاصه ایشان هم ایستاد و به او گفتم

«انت ابن آبی طالب»

تو پسر أبوطالب هستی؟

«فقال أنا ابنه»

من پسرِ پسر ابو طالب هستم

«فقلت بک وبأبیک اسب وأشتم»

گفتم نسبت به شما و پدرت، خلاصه شروع کردم فحاشی کردن و اینها

«وهو مقبل علیَّ کما»

ایشان رو کرد به من همانطوری که کسی مثلاً یک حرف مهمی دارد گوش می دهد به یک نکته مهمی دارد گوش می دهد همینطور ساکت شد

«فلما انقضی کلامی»

همین حرف هایم تمام شد گفت

«احسبک غریبا»

در بعضی نقل ها داریم «أراک غریب»

فکر می کنم غریب هستی

«قلت أجل قال مل إلینا»

بیا به ما متمایل شو، بیا سمت ما

«عرج علینا»

بیا بر ما عروج کن، بیا منزل ما

«ولا تدع»

ما را رها نکن

اگر احتیاجی به منزل داری

«أنزلناک»

ما تو را به منزلی فرود می آوریم

«وإن استاویتنا»

و اگر نیازی به مأوا و اینها داری سر پناه می خواهی

«آوبناک»

ما سر پناه به تو می دهیم

«وإن احتجت إلی مال واسیناک»

اگر نیاز به مال داری ما کمکت می کنیم

اگر در انجام امری ضعیف شدی

«عاوناک»

ما به تو معاونت می دهیم و کمکت می کنیم

می گوید این حرف ها را که زد

«فانصرفت وما فی الارض أحب إلی منه»

آمدم خودم خجالت کشیدم، برگشتم در حالی که در روی کره خاکی دوستداشتنی تر از این آدم من نداشتم

«وعلمت»

و فهمیدم

«أنه طیب من طیب»

این انسان پاک و پاکیزۀ است از فرد پاک و پاکیزه دیگری

این آدم خانواده دار و درستی است

«وأنه لا یبغضه إلا من خاب وحاب»

إلی آخر

و فهمیدم که او را در واقع بغض این را ندارد مگر کسی که انسان تیره بختی باشد و من نمی خواهم اینطوری باشم.

این برخورد آقا امام مجتبی (ع) است با کسی که دارد می آید دشنام می دهد، اما تفاوت دارد، این آدم یک موجودی است که در واقع گول خورده جز دسته فریب خوردگان است، اما ما افراد دیگری هم داریم که اینها گول نخوردند؛ یک نمونه از آن افراد آقای معاویة بن حدیج است، معاویة بن حدیج شخصیتی است که ناصبی بود، انحراف از امیرالمؤمین داشت، عثمانی مذهب بود به تصریح بعضی از منابع و یعنی به حضرت نستجیرباالله دشنام می داد به اهل بیت و خلاصه اهل بیت (ع) را مخصوصاً آقا امیرالمؤمنین (ع) را مقصر می  دانست در قتل عثمان و خلاصه از دور و برهای معاویه بود و قاتل محمد بن آبی بکر است و کسی است که جنازه محمد بن آبی بکر را به نقلی ایشان زنده زنده گذاشته داخل یک لاشه الاغی و آدش زده زنده زنده، در بعضی نقل ها داریم عمرو عاص این کار را کرده، در بعضی نقل ها داریم ایشان این کار را کرده، این آقا از ان افرادی است که با اهل بیت مشکل دارد، خبر این فرد به امام حسن (ع) می رسد؛ آقا امام مجتبی(ع) رو می کنند به غلام شان، یک غلامی داشتند به غلام شان می گویند که

«أتعرف معاویة بن حدیج إذا رأیته؟»

اگر معاویه بن حدیج را ببینی می شناسی؟

«قال نعم»

حضرت فرمودند:

«فارینه إذا لقیته»

زمانی که او را ملاقات کردی دیدی به من نشان بده

«فرآه خارجاً من دار عمرو بن حریث بالکوفه»

غلام حضرت یک دفعه با حضرت آمدند بیرون، نگاه می کنند می بینند این از خانه عمرو بن جریث در کوفه آمد بیرون

به حضرت عرض می کند

«هو هذا»

معاویة بن حدیج این است

حضرت می گوید که:

«ادعه»

برو به او بگو بیاید

«فدعاه»

به او می گویند می آید

امام حسن(ع) می گوید:

«أنت الشاتم علیاً عند ابن آکلة الأکباد»

تو همان هستی که جلوی پسر هند جگرخوار

ببینید دورۀ حضرت این حرف را می زند که معاویه طاغوت آن عصر است حاکم است، می گوید:

 تو همان هستی که به علی بن آبی طالب پیش پسر هند جگرخوار دشنام می دهی؟

بعد می گوید:

«أما والله»

امام می فرمایند:

«لئن وردت الحوض»

اگر وارد به حوض کوثر بشوی

«ولن ترده»

تو را راه نمی دهند آنجا

اصلاً اجازه به تو نمی دهند، اما اگر یک روزی بر فرض، بر فرض محال خلاصه وارد شدی

«لترینه مشمراً عن ساقیه یذود عنه المنافقین»

می بینی که آقا دست هایش را بالا زده منافقین را دارد از حوض کوثر کنار می زند

آستین بالا زده حضرت دارد منافقین را کنار می زند، ببینید این برخورد با آن برخورد خیلی متفاوت است حضرت اهل مذاکره نیست حضرت اهل مدارا با دشمن نیست، بله مذاکره زمانی انسان می کند که مشروعیتی فرض کن برای طرف قائل باشد طرف به پیمانش لااقل وفادار باشد، شما در دوره نبی مکرم هم می بینید وقتی که پیمان شکنی می کنند به پیغمبر وفادار نمی شوند پیغمبر از بین برد آنها را، مدارا دیگر نمی کنند، نمی رود التماس و مذاکره بکند که تو را خدا بیا اگر تو نیایی نمی دانم دیگر من جایگاهی ندارم، از این حرف ها نمی زنند، اصلاً مشروعیتی برای اینها قائل نیستند اهل بیت (ع)، اصلاً معاویه سراپا طاغوت است، ببینید یک جملۀ حضرت امام دارند که می فرمودند که اگر از معزن های آمریکا مثلاً معزنه پُر بشود و نمی دانم اذان بگوید ما قبول نداریم آن را، چرا؟ چون ظرف نجس است، شما هر کاری بکنید بلا تشبیه من عذر می خواهم از ساحت مقدس بینندگان عزیزمان، اگر یک کسی بیاید نستجرباالله ببخشید من عذر می خواهم از بینندگان مان، یک کسی بیاید رو به قبله یک سگی را سر ببرد نعوذ باالله نام خدا هم بگوید پستش را هم دباغی بکند باز این نجس پاک نمی شود از اساس گیر دارد، لذا یک طاغوتی مثل معاویه هم از اساس گیر دارد و امام مجتبی (ع) او قبول ندارد حتی کلمه خلیفه برایش به کار نمی برد «ابن آکلة لأکباد».

مجری:

اصلاً خود تعابیر دارد نشان می دهد که این چه سازشی است زمانی که ابن آکلة الأکباد یعنی تک تک خود اینکه به نام مادر دارد صدا می زند، اینکه با چه صفتی دارد این را به کار می برد.

استاد روستایی:

ببینید آقا امیرالمؤمنین فرمودند که

«لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ»

 من دوست ندارم شما فحش بدهید

اما

«وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ»

احوال اینها را توصیف بکنید که اینها چیکاره هستند، حال اینها را بگویید

امام (ع) اصلاً معاویه را مسلمان نمی داند، چرا؟ چون امیرالمؤمنین در جنگ صفین فهمیدند، در ناحیه 16 نهج البلاغه اینطوری که خاطرم هست، هست و در منابع اهل سنت در «مجمع الزوائد» هیثمی این مسئله به نقل از عمار بن یاسر هست

«ما اسلم و لکن استسلموا اثر الکفر»

اینها اصلاً مسلمان نشدند ادای اسلام را در آوردند کفرش را پنهان کردند

«فإذا وجدوا اعواناً اظهروه»

زمانی که یاروانی برای کفرشان پیدا کردند کفرشان را ظاهر کردند

این منطق امیرالمؤمنین و امام حسن در مقابل طاغوتی مثل معاویه است، منطق امام حسین(ع) هم همین است در آن ده سالی که در دوره معاویه امام حسین (ع) امام هست بعد از شهادت امام حسن(ع)، رو می کند به معاویه، معاویه به امام نامه می نویسد که حسین! شق عصل المسلمین نکن، جامعه را به هم نریز، فتنه ایجاد نکن، حضرت می گویند که من فتنۀ بزرگتر از حکومت تو بر این خلق نمی بینم، این منطق اهل بیت(ع) است، معاویه که سازش ندارد، منتهی یک زمانی شرایط فراهم نیست که حضرت قیام بکند، ناگزیر می شود یک صلح تحمیلی را متحمل بشود این یک حرف دیگری است، اما وقتی ما در اوج قدرت هستیم وقتی می  توانیم بایستیم وقتی می توانیم آن را رسوا بکنیم، باید رسوا بکنیم، مذاکره نداریم با کسی که پایبند به هیچ چیز نیست، این یک نمونه که حضرت قشنگ کلمه «ابن آکلة الأکباد» یعنی در ذهن ها ماجرای جنگ احد را زنده می کند، این فرزند همان مادر است، متوجه باشید، حالا شما در بعضی از کتب ببینی که بله هند مسلمان شد و اسلام خوبی داشت، کجا اسلام خوبی داشت، منطق امام حسن این است، امام حسنی که آقای جوانان اهل بهشت است، دارد می گوید «آکلة الأکباد»، آقا امیرالمؤمنین (ع) در همان نقل تاریخ مدینه دمشق، خواندیم،

«او الفضائل یفخرلی»

تاریخ مدینه دمشق

یک همچین عبارتی بود که با فضائل بر من تو فخر می فروشی «یابن أکلة الأکباد» همان تعابیر، خب این یک نمونه،باز نمونه دیگری که بخواهم خدمت شما برادر ارجمندم عرض کنم در همین کتب اهل سنت، این انساب و الأشراف بلاذری بود که گفتیم، یکی کتاب «المحاسن و الأضداد» است، که کتابی است که آقای جاحظ متوفی 255 نوشته، قرن سومی است، در این کتاب که چهار جلدی است، جلد1، صفحه 96، ماجرای را نقل می کند و می گوید عمرو عاص به معاویه گفت بفرست سراغ حسن بن علی و او را بگذار آخر منبر برود

«فأخره عن یخطب علی المنبر»

بگذار آخر منبر برود

«فلعله»

المحاسن و الأضداد، جاحظ، ج 1، ص 96

چه بسا که او در یک حصری گرفتار بشود و یک طوری بشود که ما این را محکوم کنیم، در یک شرایطی قرار بدهیم که ایشان نتواند حرف بزند، یعنی ما خوب حرف هایمان را بزنیم و او دیگر نتواند هیچ دفاعیاتی داشته باشد.

مجری:

این زمانی است که خود مردم بخواهند بشورند علیه چنین فردی

استاد روستایی:

بله

«فیکون فی ذلک ما نعیره به»

این باعث می شود که ما دیگر او را سرزنشش بکنیم،

یک همچین کاری را انداخت، معاویه فرستاد که حضرت بیاید، بعد می گوید که، بعد از اینکه اینها حرف هایشان را زدند، دارد که

«فأمره أن یخطبه»

دستور داد که امام حسن برو خطبه بخوان

حضرت رفتند بالای منبر

«وقد اجتمع الناس»

مردم جمع شده بودند

حضرت مدح و سنای الهی کردند و شروع کردند

«ایها الناس»

حالا من طلب بینندگان مان باشد یک نکاتی اینجا حضرت می گویند می گویم چرا آخر برنامه عرض می کنم که چرا امام این مدلی دارد حرف می زند،

«أيها الناس من عرفني فقد عرفني»

هر کس که من را می شناسد که مرا می شناسد

«ومن لم يعرفني»

اما کسی که من را نمی شناسد

«فأنا الحسن بن علي بن أبي طالب ابن عم النبي»

این خیلی مهم هست،  من حسن هستم پسر علی بن آبی طالب پسر عموی پیامبر، این اولاً

«أنا ابن البشير النذير، السراج المينر، أنا ابن من بعثه الله رحمة للعالمين. أنا ابن من بعث إلى الجن والأنس، أنا ابن مستجاب الدعوة، أنا ابن الشفيع المطاع»

ببینید چه تعابیری دارد بکار می برد، من پسر کسی هستم که به‌عنوان اولین نفر خاک از سر خودش ریخت، اشاره به شب احزاب دارد که شب لیلة المبیت، که آنها آمده بودند در خانه پیامبر را گرفته بودند که حضرت را بکشند امیرالمؤمنین آنجا خوابیده بود و اینها خاک پاشیدند، وپیامبر از سر خودش این خاک ها را تکاند، من پسر کسی هستم

«أنا ابن أول من يقرع باب الجنة»

من پسر کسی هستم اولین نفر است که درب بهشت را می کوبد

حالا اینجا اشاره به امیرالمؤمنین است

«أنا ابن من قاتلت معه الملائكة»

من پسر کسی هستم که ملائکه در رکاب او و به همراه او می جنگند

اشاره دارد به ماجرای هم در جنگ خیبر وجنگ های دیگر که پیامبر فرمودند جبرئیل یک طرفش میکائیل در یک طرفش،

«ونصر بالرعب من مسيرة شهر»

من پسر کسی هستم که خدا او را یاری می کند با ترسی که در دل دشمنانش می اندازد از مسیر یک ماهی

یعنی یک ماه پیاده قبل از اینکه حضرت به آنها برسد، ترسش در دل دشمن افتاده، من پسر او هستم،

«وأمعن في هذا الباب ولم يزل»

حضرت همینطور  گفت

«حتى أظلمت الأرض على معاوية»

اصلاً روزگار به شب تار تبدیل شد برای معاویه، زمین تیره و تار شده برای معاویه،

«فقال: «يا حسن»»

معاویه اینجا بهش برخورد خواست یک طوری جو روانی را به نفع خودش بکند

«یا حسن قد کنت ترجو أن تکون خلیفه و لست هناک»

تو امید داشتی خلیفه بشوی حالا نشدی

گویا نستجیر بالله داری عقده خالی می کنی، حضرت یک نگاهی به او کردند، زدند ریشه خلافت را سوزاندند، خلافت ناحق را، گفتند

«إنما الخلیفه من سار بسیرة رسول الله و عمل بطاعته»

دوتا ملاک برای خلافت، من یک فلش بک بزنم برای کنایه فهم ها در دوره ای که شورای شش نفره ای انتخاب شد، عمر بن خطاب گفته بود که رأی با آن سه نفری است که عبدالرحمن بن عوف داخل آنها است، عبدالرحمن آمد محضر امیرالمؤمنین (ع) علی جان بیا با تو بیعت کنم به شرطی که به قرآن و سنت رسول خدا و سیره شیخین عمل بکنی، حضرت فرمودند قرآن و سنت رسول خدا آری،

«و إجتهاد رأیی»

نظرم خودم

سیره شیخین را من قبول ندارم، آقا امام حسن مجتبی (ع) دقیقاً همین را می گوید، فلش بک دارد می زند به آنجا، معاویه خلیفه کسی است که یک به سیره رسول خدا عمل بکند، و دو «عمل بطاعته» اطاعت رسول خدا را بکند، اطاعت رسول خدا این است که خلافت الهی است، نه ملک و سلطنت و کسب قدرت، این نیست،

«إنما الخلیفه من سار بسیرة رسول الله، و لیس الخلیفه من دان بالجور»

خلیفه کسی نیست که نزدیک به ظلم وستم بشود،

در بعضی تعابیر داریم «من سار بالجور» کسی که مسیرش مسیر ظلم باشد، خلیفه کسی نیست که

«عطل السنن»

خلیفه کسی نیست که سنت ها را تعطیل بکند

حواست باشد، خلیفه کسی نیست که

«إتخذ الدنیا أباً و أُماً»

دینا را پدر و مادر خودش بداند

این را بدان، این باز اشاره به چه دارد، در یک نقلی داریم که عمرو عاص رو می کند به معاویه می گوید که

«أتری إن خالفنا علیاً کان لفضل منّا علیه»

معاویه تو فکر کردی اگر ما با علی مخالفت می کنیم فضلی بر علی داریم،

«لا و الله»

اصلاً اینطوری نیست،

«إن هی إلّا الدنیا نتکالبوا علیها»

فقط دشمنی ما با علی بر سر دنیا است که مثل سگ به لاشه دنیا افتادیم

لذا حضرت اینجا می فرماید:

«و إتخذ الدنیا أباً و أماً»

کنایه می زند، تو دنیا را پدر و مادر خودت می دانی، تو خلیفه  هستی، تو خودت را در مقابل من قرار می دهی؟ می گویی تو دوست داشتی خلیفه بشوی نشدی من خلیفه شدم؟ تو خلیفه نیستی تو از اساس کارت خراب است، معاویه به تو بگویم چیست حقیقت عمل تو؟

«ولکن ذلک ملک أصاب ملکاً»

این یک ملک و پادشاهی است که به یک پادشاه رسیده

تو خلیفه نیستی، واژه خلیفه مقدس است،

«إنی جاعل فی الأرض خلیفه»

خلیفه مقدس است، خدا بکار برده، و به تصریح قرآن هم تا قیامت در اختیار خداوند است، انتساب خلیفه، اینجا چه دارد می گوید؟ می گوید پس این ملک است، پادشاهی است که تو گرفتی،

«یمتع به قلیلاً»

به واسطه این یک بهره قلیلی برده می شود،

«و یعذب بعده طویلاً»

و بعد از این یک عذاب طولانی به دنبالش است،

«و کان قد إنقطع عنه»

این ملک از آن ملک منقطع می شود

«و استعجل لذته»

این لذتش خیلی زود گذر است،

«و بقیت علیه التبعه»

تبعاتش هم بعدش باقی می ماند،

«فکان کما قال الله تعالی»

این همانطور که خدا می گوید

«إن ادری لعله فتنة لکم و متاع إلی حین»

این همان است که خدا گفته، این فتنه است، این مایه آزمایش است،

فکر نکن خبری است

«ثم انصرف»

امام می آید پایین

معاویه نگاه به عمرو عاص می کند می گوید

«ما اردت إلا هتکی»

تو فقط می خواستی حال من را بگیری به من هتک حرمت بکنی

«و ما کان اهل الشام»

ببینید باز سیاست القاء جهل،

«و ما کان اهل الشام یرون احداً مثلی حتی سمعوا من الحسن ما سمعوا»

اهل شما احدی را مثل من نمی دیدند، من را برتر می دیدند در همه جا تا اینکه از حسن این چیزها را شنیدند

 

مجری:

با چه رویکردی با چه هدفی اصلاً شروع کردند، این جلسه را تهش چه شد، آنها می خواستند همان اندک اعتمادی اگر پیش کسی آقا امام حسن مجتبی دارد این از بین برود، هرچه رشته بودند برای خودشان عمرو عاص و معاویه همه اینها پنبه شد.

استاد روستایی:

خب حالا این اما را حال یکی بیاید بگوید اهل مذاکره است، یکی بگوید اهل مدارا است، این جایگاه مگر می  شود اصلاً امام دارد ریشه مشروعیت او را می زند، می گوید تو که مشروعیتی نداری برای خودت، حالا ابو هریره تلاش بکند، و ابو هریره هابیایند تلاش بکنند، معاویه بیاید پول خرج بکند و سخنرانی بکند، می ریزد بهم.

مجری:

همان تعبیر حضرت عالی در ابتدای بحث ک ما باید ببینیم موضع گیری ها در مواضع مختلف و در مقابل افراد مختلف چطوری است آن وقت بگوییم سیره این فرد این‌گونه است،

استاد روستایی:

بله همینطور است ما نمی توانیم همینطوری بیاییم یک حرف را بزنیم، ما از امام حسین (ع) باز موضع گیری های دیگری در برابر معاویه، داریم اگر فرصت هست بگویم.

مجری:

بسیار خب تا اینجای برنامه جو و کلام و بحث مرتبط بوده با حضرت آقا امام مجتبی (ع)، شنیدیم از اینکه نسبت به آنهایی که حضرت آقا امام حسن مجتبی (ع) را می گویند که این فرد،فرد مذاکره است، فرد سازش هست، ما دیدیم حتی در تعبیرهایی که حضرت امام حسن مجتبی (ع) بکار می بردند با چه تعبیری معاویه را خطاب قرار می دادند، در کنار اطرافیان خودش چطوری معرفی می کردند معاویه را، خب دیگر کامل ترین کنایه همین یک صحبت واضح است که اگر کسی بنایش بر سازش باشد بالاخره، سعی می کند که حداقل دل طرف مقابل را نشکاند اینطوری، با یادآوری خاطراتی که قبلاً وجود داشته، با یادآوری آن نسبی که وجود داشته، و خلاصه این نوع تعابیر اصلاً سازگار نیست، حالا جدای از تمامی آن قصۀ آخری که حضرت استاد فرمودند این آخر کامل مشخص شد که به رویش آوردند حضرت امام حسن مجتبی (ع) که چه جریاناتی گذشته و بالاخره این فرد متذکر هم تا حدود ظاهراً متذکر شد که بعدش با عمرو عاص وارد جدال شد.

اما حاج آقا یک سؤالی که مطرح می شود این است که این وسط یک توافقی صورت گرفت حالا شما بفرمایید اسم این را بگذاریم مذاکره، اسمش را بگذاریم سازش، اسمش را بگذاریم توافق نامه، بالاخره این وسط یک چیزی بوده، این ماهیت این چه را می خواهد برای ما اثبات بکند، می خواهد شخصیت آقا امام حسن مجتبی(ع) حداقل در یک برهه  زمانی درگیر این جریان شده، این چه چیزی را می خواهد به ما نشان بدهد؟

استاد روستایی:

ببینید یک نکته ای وجود دارد و آن شرایط زمانه است، امام حسن (ع) شخصیتشان با امام حسین هیچ تفاوتی ندارد، شاهدش هم این است که در همان دوران معاویه همان اما حسین (ع) با معاویه نمی جنگد، با اینکه معاویه را فتنه می داند ولی نمی جنگد، چرا؟ به همان دلیلی که امام حسن نجنگیده، امام حسین هم به همان دلیل نمی جنگد، ماهیت معاویه با یزدی متفاوت است، ببینید شخصیت شان در واقعه، ماهیت  شان که یکی است اینها از شجره خبیثه ملعونه بنی امیه هستند، اما به لحاظ شخصیتی اینها دوجور آدم هستند، معاویه یک شخصیتی است که حفظ ظاهر می کند، خودش را اهل نماز و عبادت نشان می دهد، این قدر حفظ ظاهر می کند، این قدر سعی می کند جامعه را در یک جهلی نگه دارد و خودش را به عنوان مصداق اهل بیت نشان بدهد، اینقدر این کار را می کند که مردم با او همراه هستند، آن بصیرت لازم برای مردم وجود ندارد، من قبل از اینکه پاسخ این سؤال را بدهم یک نکته ای را یادم آمد که عرض بکنم، در آن خطبۀ که از امام حسن مجتبی (ع) خواندیم، عبارات اولش این بود، هر کسی من را می‌شناسد هر کس من را نمی شناسد، «أنا بن بشیر النظیر السراج المنیر» این فرمایشات و اینها و بعضی از فضائل امیرالمؤمنین را گفتند و خودشان را اهل بیت پیامبر معرفی کردند، چرا اما این‌گونه صحبت کردند، که بعد این مقدمه ای است برای پاسخ این سؤال دوم تان، به خاطر اینکه بنی امیه خودشان را به‌عنوان اهل بیت پیامبر معرفی می کردند، و اصلاً مردم غیر بنی امیه اهل بیتی نمی شناختند، چرا، شما اینجا ببنید یک عبارتی «مروج الذهب» مسعودی دارد،

مجری:

ما تا اینجای کار بنی عباس را متهم به این صفت می دانستیم که خودشان را به خاطر قرابتی که بوده متصل می کردند به اهل بیت، اما بنی امیه که دیگر... اینها هم اینطوری بودند؟

استاد روستایی:

خب یک عبارتی دارد مروج الذهب، می گوید موقعی که عبد الله بن علی از طرف بنی عباس آمد به دنبال مروان حمار که او را بکشد و آمد سمت شام، بعد می گوید

«و نزل عبد الله بن علی الشام و وجّه إلی آبی العباس السفاح اشیاخاً من اهل الشام»

یک سری از بزرگان شما را آورد پیش آبی العباس سفاح اولین خلیفه عباسی

مروج الذهبّ

اینها چه کسانی بودند، نخبه های شام هستند،

«من ارباب النعم و ریاسه»

اینها سران سیاسی و آن خواص جامعۀ شام هستند،

«من سائل اجناد الشام»

اینها از سایر لشکریان شام هستند،

سرلشکرها نخبگان سیاسی، اینها را برداشت آورد،

«فحلفوا لأبی العباس السفاح»

اینها قسم خوردند در برابر ابو العباس سفاح، چون ابو العباس سفاح گفت چرا شما زودتر پیش ما نیامدید، چرا با ما زودتر بیعت نکردید، اینها قسم خوردند که

«أنهم ما عملوا لرسول الله قرابة و لا اهل بیت یرثونه غیر بنی امیه»

اینها گفتند ما فامیلی برای پیغمبر و اهل بیتی برای پیغمبر نمی شناسیم که از پیامبر ارث برده باشند غیر بنی امیه،

آن درسنامه هایی که اول گفتم خدمت تان؛ اصلاً اینها را اینطوری بزرگ کرده بودند، اینها اصلاً اهل بیت نمی شناختند، لذا امام می آید چکار می کند، من پسر بشیر و نظیر هستم، من پسر کسی هستم که ملائکه در کنارش می جنگیدند، پدر من علی بن آبی طالب پسر عموی پیامبر است، این تعابیر را حضرت بکار می برد، می خواهم این را بگویم، تو خود بخوان حدث مفصل از این مجمل، این جامعه را اینها به سمتی برده بودن، که اصلاً بصیرتی نبود مردم اصلاً نمی شناختند اهل بیت چه کسانی هستند، اصلاً نمی شناختند،

مجری:

آن جریان ام درداء که چیزی ازش نقل شده در صحیح بخاری هم هست که ابو درداء وارد شد و دید غضب ناک است و خشمگین شده گفته که بعد از گذشت 30 سال گفت ما هیچ چیز از آقا رسول الله یادمان نیست مگر اینکه ما نماز را به جماعت می خواندیم،

استاد روستایی:

از انس بن مالک است، که

«ما أعرف شیءً کان علی اهل رسول الله»

من هیچ چیز نمی شناسم،

گفتم:

«الصلاة»

گفت:

«ألیس ضیعتم ما ضیعتم فیها»

آیا نماز را هم ضایع نکردی؟

یا

«الستم صنعتم فیه ما صنعتم»

 

در بعضی نقل های دیگر این طور آمده، که آیا در نماز هم آن کاری که خواستید نکردید؟ هم چیز را تغییر دادند، حسن بصری گریه می کرد می گفت من غیر از قبله هیچ چیز نمی شناسم، حالا آن عرصه تعالیم الهی است، اما از این بگذریم، شما می رویم سراغ اهل بیت، می گوید ما غیر از بنی امیه اصلاً اهل بیتی نمی شناسیم، لذا امام آن‌طور آنجا صحبت می کند، حالا من می خواهم چه بگویم، اصلاً چرا این بحث را من باز کردم، می خواهم این را خدمت بینندگان عزیزمان عرض کنم که امام حسن مجتبی (ع) ایشان در واقع با یک همچین طاغوتی مواجه است، آن مردم آن بصیرت را ندارند، چرا؟ چون اصلاً چراغی به اسم اهل بیت نمی بینند که بخواهند بصیرت داشته باشند، شما ببینید وقتی اهل شام قائل هستند که امیرالمؤمنین نماز نمی خواند، وقتی این میزان اینها اعتقادشان هست، وقتی امیرالمؤمنینی که شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده در یک برهه ای این اعتقادشان است که اصلاً این نماز خوان نیست، وقتی امام حسن مجتبی را اصلاً به‌عنوان اهل بیت نمی شناسند، اینها بیایند بر چه اساسی قیام بکنند؟ می گویند خارجی دیگر، یعنی فوری آن هم معاویه، چون معاویه یک آدم ظاهر سازی است، معاویه کسی است که می گوید نماز جمعه را چهارشنبه بخوانید می خوانند، معاویه کسی است که می گوید کدو را ذبح شرعی بکنید وقتی می  خواهید بخورید می خورند، رو به قبله کدو سر می برند، این معاویه است، خب حالا آقا امام حسن مجتبی (ع) اینجا آن روشنگری ها را می کنند برای این ،که بالاخره یک بخشی برای حداقل یک تعدادی که حاضر هستند روشن بشود،

مجری:

آنهایی که جهل مرکب دارند.

 

استاد روستایی:

اما یزید اینطوری نیست، ببینید به خاطر همین امام حسین هم زمان معاویه آن قیام را نمی کند، وگرنه همان حبیب بن مظاهر برادرش علی بن مظاهر مسلم بن عوسجه، خود حضرت مسلم بن عقیل و دیگران در برابر معاویه هم هستند، اما چرا امام حسین قیام نمی کند؟ چون بصیرت نیست، اما یزید اینطوری نیست، یزدی حتی بعد از عاشورا، این قائدتاً باید عبرت گرفته باشد باید یک خورده خودش را جمع بکند، اما در بعد از ماجرای عاشورا عبد الله بن حنزله می آید در کاخ یزید به همراه یک سری از بزرگان مدینه، تازه یزید کلی هم به آنها رشوه می دهد که مدینه نروید چیزی علیه ما بگویید، می آید مدینه می گوید:

«واللَّهِ ما خرجنا علی یزید حتّی خفنا أن نرمی بالحجارة من السّماء»

به خدا ما بر یزید وارد نشدیم یا حتی ترسیدیم از آسمان سنگ بر سرمان ببارد،

چرا؟

«إنَّ رجلًا ینکح الأمّهات والبنات و الأخوات، و یشرب الخمر، و یدع الصّلاة»

این شخصیتی است که با محارم خودش منافی عفت انجام می دهد، شراب می خورد نماز نمی خواند

جلوی مهمان خارجی، جلوی کسی که از مدینه آمده، باید خودش را جمع بکند بعد از عاشورا، خب امام می تواند بیاید و با تیکه بر اینکه من فرزند رسول خدا هستم این دین را تغیر داده، این را می تواند امام قیام بکند در مقابلش،  اما امام حسن این مسئله را ندارد در مقابل معاویه.

مجری:

الآن متوجه می شویم آن حضرت، عالی تقسیم کردید فریب خوردگانی بودند که واقعاً فریب خورده بودند،

خب اینها وقتی که زمان آقا امام حسین (ع) می آید دیگر یزید را می بینند با این اوصافش پس دیگر فریب خوردگان به آن معنا دیگر وجود ندارند، که بخواهند علیه شان قیام بکنند.

استاد روستایی:

به آن معنا نیست چرا؟ چون یزید رو بازی می کند همه چیزش پیدا است، معاویه نه، معاویه پشت صحنه است، این همه درباره شراب خواری یزید و انجام منکرات از او نقل شده این میزان در مورد معاویه نقل نشده،  نمی گویم که معاویه نمی کرده این کار را، نه معاویه مجلس رقص شبانه داشته، در تاریخ است، معاویه شراب خواری داشته در تاریخ است، معاویه تجارت بت دارد، اینها در تاریخ است، اما قد یزید نیست، آن اوصافی که برای یزدی گفته شده، «یفعل الملک معبون» این تعابیری که در باره یزید بکار رفته اینها در مورد معاویه آن ‌قدر نیست در تاریخ، چون معاویه رو بازی نمی کرد، یزید همه چیزش رو بود، لذا مردم راحت نوانستند بشناسند، و امام حسین با 72 نفر اینجا قیام کرد، آنجا قیام نکرد، با اینکه آنها آن موقع هم بودند، تازه آن موقع عبیدالله بین زیادی به آن معنا نبود که راه را ببندد کسی نیاید، درست است مقابله هایی می کردند، و حتی امام را می خواستند به شهادت برسانند و یک بیعت های اجباری واین چیزها بود اما باز به آن سختی نبود، اما چرا؟ شرایط زمانه فراهم نیست.

خب حالا آقا امام حسین مجتبی (ع) دوتا مسئله اینجا دارد، یک بحثی که حضرت می کنند، می گویند اصلاً این حق مال معاویه نیست، ما در «السوائق المحرقه» آقای حیتمی داریم،در صفحه 397،  که حضرت وقتی می گوید:

«إن معاویه نازعنی حقاً هو لی دونه»

معاویه با من نزاع کرده، بر سر حقی که برای من است برای او نیست

السوائق المحرقه، حیتمی، ص 397

این را بیان می کند، اما خب چه می شود که آقا تن به این صلح می دهند، آیا واقعاً شخصیت، شخصیت مدارا کننده ای است یا نه صلح، صلح تحمیلی وتقیه ای است، کدام است، مادر مصادر وقتی می آییم ملاحظه می کنیم می بینیم نه شخصیت، یک شخصیت اهل مدارایی نیست، که با طاغوت کنار بیاید، در اینجا من یک نمونه نشان بدهم در کتاب «التذکرة المحدونیه»، جلد6، صفحه 246، خطبه امام حسن بعد از شهادت پدرشان، می گوید:

«أما والله ما ثناناعن قتال اهل شام شدة و لا ندم»

این را بدانی هیچ گونه شک و تردیدی ما را از مواجه با اهل شما پشیمان نکرده،

«وانما کنا نقاتل أهل الشام بالسلامة والصبر»

ما با اهل شما قتال می کردیم اما با شکیبایی و صبر

التذکرة المحدونیه، ج 6، ص 246

ما دنبال هدایت بودیم به سلامت،

«فسبقت السلام بالعداوه»

ما آمدیم از راه مسالمت آمیزی وارد بشویم که هدایت بکنیم

نه به معنای مدارا، هدایت اما اینها عداوت به خرج دادند،

«و الصبر بالحزع»

ما شکیبایی کردیم

اما معاویه آمد نا شکیبایی کرد و به هر کاری در این جنگ دست زد، به هر نیگرنگی دست زد،

«و کنتم فی متبدا کم إلی الصفین و دینکم أمام دنیاکم

شما ابتدای جنگ صفین که می جنگیدید در رکاب پدرم دین شما جلوی دنیا تان بود

یعنی دنیا پشت دین بود اول دین بود،

«و قد اصبحتم و دنیا کم أمام دینکم»

اما امروز دنیای شما مقاب دین تان است

شما امروز دیگر برای خدا نمی جنگید، برای دنیا می جنگید،

«و کنّا لکم و کنّا لنا»

ما برای شما بودیم و شما هم بر ما بودید،

«أما فصرتم الآن کأنکم علینا»

گویا امروز شما علیه ما هستید

«ثم اصبحتم بعد ذلک تعدون قتلتین»

شما بعد از این در مواجه با دو قتل و دو کشتار هستید

«قتیلاً بصفین»

یک سری کشتگانی در صفین که

«تبکون علیه»

برای آن گریه می کنید

«و قتیل بالنهروان تطلبون بتأره»

و یک سری کشتگان در نهروان که شما به دنبال بعضی از شما به دنبال خونخواهی از آنها هستید،

«فأما الباکی فخاذل»

آن که برای کشتگان صفین گریه می کند، این را دوست دارد ما شکست بخوریم

«و اما طالب فثائر»

اما آن کسی که طالب کشتگان نهروان است او خودش می خواهد از ما خونخواهی بکند.

علیه ما قیام می خواهد بکند، پس یک عده دوست دارید ما شکست بخوریم، یک عده می خواهید با ما بجنگید، در همین لشکر، حالا غیر از امثال قیص بن سعد بن عباده که افراد قوی بودن و خوب بودند غیر از اینها، آن جمع را حضرت دارد می گوید، بعد می فرماید:

«إن معاویه قد دعا إلی امر»

معاویه ما را به امری دعوت کرد

که ما در تاریخ هم داریم، قبلاً هم گفتم که اصلاً حضرت ابتدا به صلح نکرده در تاریخ یعقوبی داریم اصلاً معاویه فرستاد دنبال حضرت بیا صلح بکنیم حضرت مدارا نکرد با معاویه، تا آخرین لحظه حضرت نمی خواست، معاویه ما را دعوت کرده به امری که

«لیس فی عزٌّ و لا نصفه»

نه در این امر عزتی است و نه انصافی است

اما

«فإن اردتم الموت ردد نا علیه»

اگر شما اهل شهادت هستید مرد میدان هستید ما بازی این جنگ را برمی گردانیم،

و این دعوت معاویه را به خودش بر می گردانیم، یعنی با او صلح نمی کنیم می جنگیم،

«و حاکمناه إلی الله تعالی»

یعنی با شمشیر با او حرف می زنیم و حکم را به خدا واگذار می کنیم

«اما و إن اردتم الحیاة قبلنا»

اما اگر شما نمی خواهید بجنگید و می خواهید زنده بمانید همان درخواستی که معاویه کرده که عزت در آن نیست انصاف در آن نیست آن را می پذیریم،

«و أخذنا بالرضا»

ما هم راضی می شویم

«فناده القوم البقیه البقیه»

مجری:

چقدر این تعبیر کاملاً منطبق بر همان تعبیر شب عاشورایی که حضرت آقا امام حسین (ع) به همان اصحاب شان دقیقاً همین پیشنهاد را دادند، آنها چه پاسخی دادند، یعنی این دو برادر همینطور که حضرت عالی می فرمایید دقیقاً یک منش و یک روش بود اما خب اصحاب تفاوت می کرد.

استاد روستایی:

ببینید امام می گوید اگر این ‌طور، و می گوید همه کشته می شوند، دیگر اینجا یزید معاویه نیست، یزید همه چیزش پیدا است، همه کشته می شوند حتی باز هم داریم در تاریخ که حضرت قاسم (ع) می آید محضر امام که چطور است ما فردا مرگ چگونه است و کشته می شویم، حضرت می فرمایند کشته می شوند حتی عبد الله رضی، حتی علی اصغرم هم کشته می شود، فردا اینطوری است، می خواهی بمانی یا علی، نمی خواهی بمانی برو، یعنی سخن امام به‌ طور کل با همه این است، نه فقط بگوییم در آن جمله حضرت قاسم گفتند، نه کلیت فضای حاکم بر سخن امام این است هر کس می خواهد بماند، خب آنها ماندند پای امام شان و گفتند ما می جنگیم، حتی گفتند اگر ما هزار بار کشته بشویم، قطعه قطعه بشویم، آتش مان بزنند خاکسترمان را به باد بدهند باز پای شما هستیم، اما اینها گفتند «البقیه البقیه» ما می  خواهیم بمانیم و زندگی بکنیم، نمی خواهیم کشته بشویم، خب یک عده از اینها خوارج بودند در آنجا بودند، لذا امام (ع) مجبور است، لذا در تعابیر دیگر ما می بینیم در همین کتاب «السوائق المحرقه» در صفحه 399، می گوید معاویه از امام حسن خواست که حضرت بیاید و در جمع مردم صحبت کند

«و یعلمهم، أنه قد بایع معاویه و سلم إلیه ا لأمر»

السوائق المحرقه، ص 399

به مردم خبر بده که با معاویه بیعت کرده و خلاصه، خلافت را به معاویه داده، امام رفت بالای منبر حمد و سنای خدا را گفت:

«ایها الناس إن أکیس الکیس الطقی»

مردم زیرکی تقوا است،

«و أحمق الحمق الفجور»

احمقانه ترین کار و احمقانه ترین درجه احمقی ظلم و ستم است

بعد فرمودند:

«قد علمتم أن الله تعالی جل ذکره و عزّ اسمه هداکم بجدی»

دوباره تأکیدبر آن اهل بیت بودن،مردم خودتان میدانیدکه خدای بزرگ شمارا هدایت کرده به واسطه جد من

«و أن قذکم من الضلاله»

خدای بزرگ شما را به‌واسطه جد من از گمراهی نجات داد،

«و خلصکم من الجهاله»

و از جهالت و نادانی خلاصتان کرد،

«و اعزّکم به بعد الذلّه»

و شما را بواسطه جد من عزیز داشت بعد از ذلت

«و کثرکم به بعد القله»

بعد از اینکه شما متفرق بودید، کم بودید شما را مجتمع کرد و زیاد کرد،

«إن معاویه نازعنی حقاً هو لی دونه»

معاویه بر سر حقی با من نزاع کرد که برای من است برای او نیست

«فنظرت اصلاح الأمّه و قطع الفتنه»

من آمدم نظاره کردم در اصلاح امت در اینکه فتنه قطع بشود،

و بعد می گوید:

«و قد کنتم بایعتمونی علی أن تسالموا من سالمنی و تحاربوا من حاربنی فرأیت أن أُسالم معاویه و أضع الحرب بینی و بینه»

شما با من بیعت کردید،  من مجبور شدم، برای چه؟ دیدم که خون مردم را حفظ بکنم بهتر از این است که خون ریخته بشود، چرا؟ چون مردم نمی‌خواستند بجنگند.

 

مجری:

احسنتم، حیف مان می آید اما خب بالاخره فرصتی داده بودیم به بینندگان ان شاء الله این را هم وفا کنیم، با اینکه خیلی دوست داریم در همین فضا یاد بگیریم و پای درس اهل بیت بنشینیم.

خب برویم سراغ تماس ها و پیام هایی که برای ما فرستادید، آقا علی از سیستان پشت خط هستند، آقا علی در خدمت تان هستیم بفرمایید.

بیننده:

الو سلام علیکم حال شما خوب است؟ سلام به استاد محترم هم دارم حالشان خوب است؟ خدا خیرتان بدهد، ممنون هستم از برنامه خوبتان استاد، استاد با همین وهابی ها شبکه کلمه مناظره بکنید اینها خیلی آدمهای نادانی هستند،

استاد روستایی:

علی آقا ما آمادگی داریم بارها و بارها هم گفتیم منتهی شبکه به شبکه فرکانس به فرکانس، اگر حاضر بشوند ما بارها گفتیم هم حضرت استاد فرمودند هم استاد یزدانی، هم سایر اساتید شبکه، بنده هم چند بار گفتم ما آماده هستیم شبکه به شبکه گفت و گو بکنیم

بیننده:

خیلی می ترسند، خدایی نمی آیند من هم به آنها می گویم که بیایید ولی خیلی آدمهای بی عرضه و پستی هستند،

استاد روستایی:

بله حالا ما توهین نمی کنیم به آنها اگر واقعاً اهل مناظره و گفت و گو هستند بیایند اشکالی ندارد شبکه

به شبکه، که همه بینندگان ببینند هم بینندگان ما از فرکانس ما ببینند هم بینندگان آنها از فرکانس آنها ببینند و قضاوت بکنند.

بیننده:

خدا خیرتان بدهد، ممنونم از برنامه خوبتان.

استاد روستایی:

سلامت باشید زنده باشید موفق و منصور باشید،

مجری:

احسنتم آقا علی عزیز تشکر می کنیم از تماستان آقا علی که از سیستان با برنامه خودشان همراه بودند، ببینند این افرادی که بالاخره دارند می شنوند این صحبت ها را اینها که در شبکه  های مختلف وهابی مخصوصاً شبکه کلمه که بارها و بارها این مجری شان آمده اعلام کرده که ما طالب مناظره هستیم، خب ویژه برنامه برای همین مناظره تداعی شد، و در نظر گرفته شد، انجام هم شد جناب آقای شریفی هم حضور داشتند، و بارها و بارها تمام اساتید این را گفتند ایمیل زدند که ما کاملاً آماده مناظره هستیم، و مقدماتش را هم ما فراهم می کنیم بدون پیش شرط، یعنی شبکه به شبکه باشد و فرکانس به فرکانس و اینها اما بدانند الآن هم ببینند زمانی که پاسخ نمی دهند، چیزی جز بی عرضگی لایق اینها نخواهد بود، بسیار خب حضرت استاد خیلی استفاده کردیم اگر نکتۀ پایانی هست د حد سه چهار دقیقه اگر لطف بفرمایید استفاده می کنیم.

استاد روستایی:

سلامت باشید، ما جمع بندی عرایضمان این بود که آقا امام مجتبی (ع) به هیچ عنوان اهل مدارا با طاغوت

نبودند، به هیچ عنوان و حضرت بین کسانی که دشمنی می کردند تفکیک قائل می شدند، یک افرادی که افرادی بودند که اینها فریب خورده بودند، حضرت دلجویی می کرد از اینها، اما افرادی که فریب خورده نبودند یا خودشان رأس طاغوت بودند یا از اذناب طاغوت بودند حضرت با اینها خیلی سفت و سخت برخورد می کرد که حالا البته ما همه مطالب را هم فرصت نکردیم که بخوانیم خدمت بینندگان عزیزمان اما حضرت با همه اینها خیلی سفت و سخت برخورد می کرد کسانی که در طاغوت یا نقش داشتند یا رأس طاغوت بودند، و اگر آن صلحی هم که فرمودید صورت گرفت این چه بود ماهیتش، این ماهیتش فقط به خاطر تقیه بود، و چون حضرت یاری نداشت و گرنه حضرت همچین کاری انجام نمی داد.

من اگر یک نمونه ای دیگر اگر فرصت داشته باشم خدمت بینندگان مان نمایش بدهم که بینندگان ما ببینند که حضرت (ع) این صلح شان یک صلح تحمیلی بوده و اساساً چیزی نبوده که بخواهند این را خودشان تنزل بدهند، فرصت نداریم؟

مجری:

متأسفانه اشاره می کنند عزیزان اتاق فرمان که دوست داشتیم ببینیم این را اما فرصت نیست، بسیار خب حالا عزیزان هم اگر یک کلید واژه ای بفرمایید صرفاً از آن

استاد روستایی:

نه اصلاً عالم اهل سنت واژه تقیه را بکار می برد برای صلح امام حسن که می گوید اصلاً تقیتاً بوده، در «المجموع» آقای نبوی است، این مسئله آنجا واژه تقیه بکار می رود.

مجری:

بسیار خب خیلی استفاده کردیم حضرت استاد از محضرتان، همچنین تشکر می کنم از همه شما عزیزان

بینندگان محترم و آن افرادی هم که پشت خط بودند عذرخواهی می کنیم از آنها نتوانستیم پاسخگوی سؤالات شان باشیم ان شاء الله که بتوانیم عیدی‌مان را از حضرت فاطمه زهرا (س) و حضرت آقا امیرالمؤمنین بگیریم در این شب و عیدی ما معرفت بیشتر در همین ماه مبارک رمضان باشد، تادیدار آینده خدا نگهدار.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 

 

 


ایستگاه اندیشه>

شبکه ولی عصر ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی