ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی
قسمت بیست و یکم برنامه ایستگاه اندیشه به کارشناسی حجت الاسلام روستایی
بسم الله الرحمن الرحيم
تاريخ: 17/ 10/ 1399
موضوع برنامه: نقشههای مخالفان برای انحراف مسیر خلافت است
مجری:
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
بهترین نقطه دنیا سهم مولا حیدر است
آنکه گشته مالک دنیا و عقبیٰ حیدر است
آبرو دارم من از شمس جمال مرتضی
آن که کرده قلب ما را چون مصفا حیدر است
فخر من باشد به عالم شیعه مولا شدم
شیعهگی من فقط از لطف آقا حیدر است.
عرض سلام و شب دارم خدمت شما بینندگان محترم «شبکه جهانی حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف»، خیلی خوشحالیم که با یکی دیگر از برنامههای «ایستگاه اندیشه» مهمان دیدگان گرم شما هستیم. امشب هم در خدمت کارشناس محترم حجت الاسلام والمسلمین استاد «روستایی» هستم سلام علیکم
استاد روستایی:
علیکم السلام ورحمة الله بنده هم خدمت شما و بینندگان عزیز «شبکه جهانی حضرت ولیعصر ارواحناه له الفداه» عرض سلام و ادب و احترام دارم و امیدوارم که عزاداریهایشان برای حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) تا به این لحظه مورد قبول حضرت حق واقع شده باشد و ان شاء الله ما توفیق داشته باشیم با برنامه خوب دیگری مهمان خانه عزیزان باشیم.
مجری:
ان شاء الله موضوع بحثی که مطرح فرمودید نقشههای مخالفان در عصر پیامبر برای انحراف مسیر خلافت بود و فرمودید که به موازات این 23 سال تلاش پیغمبر ما باید تلاش کسانی که خواستند مسیر خلافت را منحرف کنند را هم بینیم که چون شما فرمودید برای سقوط یک جنبش اولین کاری که میکنند این است که مشروعیت رهبر آن جنبش را زیر سوال میبرند.
سوال بنده این است آیا در آن شواهد بسیاری که اقامه فرمودید آیا به گونههای دیگری هم مشروعیت کلام پیغمبر را زیر سوال بردند؟
استاد روستایی:
یعنی که منجر بشود به شک در نبوت
مجری:
به شک و شبههی در کلام پیغمبر و مشروعیت پیغمبر!
استاد روستایی:
بسم الله الرحمن الرحیم، بله ما یک مواردی را داریم که در قرآن هم به این اشاره شده و یک مواردی داریم که در غیر قرآن در روایات معتبر برادران اهل تسنن به آن اشاره شده، که به گونهی مشروعیت سخن پیامبر پذیرفته نمیشود که خداوند تبارک وتعالی در آن ماجرا هم آیه نازل میکند، یک نمونهاش بحث آیهی است که میگویند پیامبر «اُذن»، «گوش» است این آیه ماجرایش چه است؟
چیزهای مختلفی برایش نقل شده؛ اما اصل ماجرا این است که در مورد حرکت منافقین است در جاهای مختلفی آمده حتی در کتابهای لغت. شما آیه را ببینید:
«قُلْ أُذُنُ خَيرٍ لَكُمْ»
بگو: خوشباور بودن او به نفع شماست!
سوره توبه (9): آیه 61
اینها میگفتند «هو اُذن»! پیامبر «گوش» است؛ یعنی آدم دهن بینی است هر چه بگویند میپذیرد این بگوید میپذیرد و آن بگوید میپذیرد، هرکس هرچه بگوید میپذیرد. اینجا آمده: (قُلْ أُذُنُ خَيرٍ لَكُمْ)
آقای «ابن منظور» در ذیل این میگوید:
«ومعناه وتفسيره أن في المنافقين من كان يعيب النبي»
لسان العرب؛ اسم المؤلف: محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري الوفاة: 711، دار النشر: دار صادر - بيروت ، الطبعة : الأولى، ج13، ص11
میگوید بعضیها به پیامبر عیب و ایراد میگرفتند و میگفتند:
«إن بلغه عني شيء حلفت له وقبل منى لأنه أذن، فأعلمه الله تعالى أنه أذن خير لا أذن شر»
به پیامبر ایراد میگرفتند بعد میگفتند اگر به پیامبر خبر برسد ما میرویم قسم میخوریم، او قبول میکند، ما همچنین مواردی داریم مثلاً ذیل آیه:
«وَإِنْ يكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»
نزديک است کافران هنگامي که آيات قرآن را ميشنوند با چشمزخم خود تو را از بين ببرند، و ميگويند: «او ديوانه است!»
سوره قلم (68): آیه 51
پیامبر وقتی داشتند امیر المؤمنین را در «غدیر» اعلام و ابلاغ میکردند در بعضی از مصادر رواییمان داریم گفتند که:
«وَيقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ »
گفتند این (نستجیر بالله) دیوانه شده، چشمهایش مثل دیوانهها (نعوذ بالله) گِرد شده!
یک همچنین عیبها و یک همچنین ایرادهای به پیامبر وارد میکردند، پیامبر «رحمةً للعالمین» است قرار نیست هر کسی را خطائی کرد گردنش را بزنند؛ لذا حضرت با بزرگواری عبور میکردند این ها می گفتند نهایتش میرویم یک قسم دروغ میخوریم پیامبر هم میپذیرد.
پس اصل ماجرا این، متعلق به بحث توطئه منافقین در اشکالگیری به پیامبر است؛ اما یک نقل دیگری هم ما اینجا داریم که به گونهی معین میکند که این ماجرا چه بود؟ این چیزی که این آقایان به آن ایراد میگرفتند و مشکل میدانستند چه بود؟
مجری:
در ذیل آیه «قُلْ أُذُنُ خَيرٍ لَكُمْ»
استاد روستایی:
بله در ذیل همین آیه: (قُلْ أُذُنُ خَيرٍ لَكُمْ)، یک مطلبی را مرحوم «علامه امینی» نقل میکند و مرحوم «علامه جعفر مرتضی» هم نقل میکند، این را به کتاب «الولایة» آقای «محمد ابن جریر طبری» اهلسنت نسبت میدهند.
یک بحثی وجود دارد ایشان یک کتابی داشته که در این کتاب طُرق حدیث «غدیر» و فضائل آقا امیر المؤمنین را جمع کرده بوده، تا قرن 9 هم این کتاب دست علماء بوده یعنی؛ حتی علمای اهلسنت ما در بین علمای اهلسنت میبینیم آقای «یاقوت حموی»، «ابن حجر عسقلانی» از این کتاب نقل دارند.
مجری:
خود «طبری» مال چه قرنی بود؟
استاد روستایی:
«طبری» متوفای 310 است، ابتدای قرن 4 بعضیها 310- 311 گفتند و در اوایل قرن 3 و 4 زیست «طبری» است، ایشان یک کتابی به نام «الولایة» دارد، ماجرای این کتاب مفصل است من یک اشارهی بکنم شاید یک بیننده عزیزی سوال برایش پیش بیاید «طبری» با عقیده غیر شیعی چه داعیهی داشت که همچنین چیزی بنویسد؟
ایشان در «بغداد» بود و «حنبلی» های «بغداد» روش اهل حدیث داشتند و نسبت به حضرت آقا امیرالمؤمنین (صلواة الله وسلامه علیه) خیلی بغض داشتند، حتی در بعضی از کتابها داریم مثل کتاب «تاریخ المستبصر ابن مجاور» میگوید:
«لا یکون الحنبلی حنبلیا حتی یبغض علیا سویا»
«حنبلی، حنبلی» را نمیشناسد مگر به مساوات «حنبلی» بودنش بغض امیر مؤمنین داشته باشد!
«ابن مجاور» عالم شیعه نیست میآید همچنین داستانی را در کتاب خودش حکایت میکند، اینها بغض حضرت را زیاد داشتند؛ لذا خیلی ما در طول تاریخ داریم که اینها به شیعیان سخت میگرفتند و مانع زیارت امام حسین میشدند.
جماعت اهل حدیث و «حنبلی»ها رفتند همنشین پادشاهان «ناصبی» مثل «متوکل» شدند، «متوکل» هم دستور داد قبور «علوی»ها تخریب بشود نه فقط در «کربلا» قبر امام حسین را تخریب کردند نه در «مصر»، «متوکل» و «منتصب» پسرش برای «حاکم مصر» نامه نوشتند این را «اتابکی» در «النجوم الظاهره» نقل میکند.
نامه نوشتند قبور «علویان» تخریب بشود، و اصلاً زیارت ممنوع بشود اهل حدیث به اینها نزدیک میشدند، اهل حدیث خیلی ایراد گرفتند «متوکل» مال چه سال است؟ «متوکل» 247 از دنیا میرود، آقای «طبری» متوفای چه سال است؟ 310 است. «طبری» کجاست؟ «بغداد» مرکز خلافت «بنی العباس»! اهل حدیث، امثال آقای «احمد حنبل» متوفای 241، امثال «ابن ابی شیبه» دو تا برادرانش «ابو بکر ابی شیبه» و «عثمان ابن ابی شیبه» همه افرادی بودند که دور و بر «متوکل» بودند.
افرادی امثال «مصعب زبیری» که قاضی از طرف «متوکل» بود، همه اینها در آن برهه زندگی میکنند، و اینها به شدت نسبت به حضرت آقا امیر المؤمنین (صلواة الله وسلامه علیه) یک موضع نامناسبی داشتند؛ حتی «احمد حنبل» در عین اینکه در کتاب «مسند» خودش حدیث «غدیر» را روایت میکند جای دیگر دارد از او پرسیدند
«من كنت مَوْلاَهُ فعلي مَوْلاَهُ »
معنایش چه است؟ تفسیرش را بگو گفت:
«لا تكلم في هذا»
در این مورد صحبت نکن!
«دع الحديث كما جاء»
السنة؛ اسم المؤلف: أبو بكر أحمد بن محمد بن هارون بن يزيد الخلال الوفاة: 311 هـ، دار النشر: دار الراية - الرياض - 1410هـ - 1989م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د.عطية الزهراني، ج2، ص347
یا در مورد:
«أنت مني بمنزلة هارون من موسى»
تفسیرش را بگو. گفت:
«أسكت عن هذا لا تسأل»
در این مورد حرف نزن.
السنة؛ اسم المؤلف: أبو بكر أحمد بن محمد بن هارون بن يزيد الخلال الوفاة: 311 هـ، دار النشر: دار الراية - الرياض - 1410هـ - 1989م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د.عطية الزهراني، ج2، ص347
آیا «احمد» تقیه میکرد؟ نه، «احمد» همنشین «متوکل» که هیچ 4 سال مشاور خاص «متوکل عباسی» بود «متوکلی» که گفتند:
«وإنما كان ينادمه ويجالسه جماعة قد اشتهروا بالنصب والبغض لعلي»
الكامل في التاريخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ، الطبعة : ط2، تحقيق: عبد الله القاضي، ج6، ص109
آقای «ابن اثیر» در «الکامل» میآورد. همنشینهایشان فقط «ناصبی»ها و دشمنان امیر المؤمنین بودند «احمد» 4 سال مشاور خاص «متوکل» بود و این رویکرد علی ستیزی در آن دوره وجود داشت.
آقای «طبری» در مواجه با این رویکرد و در پاسخ به این رویکرد آمد کتابی نوشت بعضیها گفتند «الولایة» بعضیها هم گفتند «الرَّدُ علی الحرقوصیة» چرا این اسم را گذاشت؟ و علت اساسی چه بود؟ آیا فقط صِرف مواجه با اینها بود؟ نه این نبود.
یک پسری «ابو داود سجستانی» به نام «عبدالله ابن ابی داود سجستانی» داشت، ایشان برای اولین بار طبق پژوهشی که بنده انجام دادم، ایشان آمد و گفت حدیث «غدیر»، «من کنتُ مولاه» اصلاً درست نیست اصلاً علی ابن ابیطالب از «یمن» کنار پیامبر نیامده بود و علی ابن ابیطالب در «غدیر» نبوده است.
همچنین انکاری کرد آقای «طبری» در جوابی این فرد آمد کتابی به نام «الرَّدُ علی الحرقوصیة» نوشت که بعضیها «الولایة» و بعضیها «الرَّدُ علی الحرقوصیة» میگویند.
مجری:
پس خواست از حدیث «غدیر» دفاع بکند؟
استاد روستایی:
با این آقا مقابله بکند، و آمد طُرق حدیث «غدیر» را جمع کرد چرا اسمش را «الرَّدُ علی الحرقوصیة» گذاشت؟ دو تا وجه اینطوری که خاطرم میآید علما برایش گفتند. یک وجه اینکه میگویند آقای «احمد حنبل» نوه «حرقوص ابن زهیر» که رئیس «خوارج نهروان» بوده و میخواست بگوید «حنبلی»ها که همچنین عقیده و رویکردی نسبت به امیر المؤمنین دارند اینها «حرقوصیه»، «خوارج» هستند. بعضیها اینطوری گفتند.
بعضیها مثل بعضی «مستشرقان» گفتند «حرقوص» در عربی به معنای «مگس» است و این میخواست او را تحقیر بکند.
مجری:
یعنی یا کنایه یا تحقیر بوده است.
استاد روستایی:
بله، یا کنایه از این بوده که شما «خوارج» هستید، یا کنایه از این بوده که شما «پشه» هستید، جسارتاً روی نجاسات و «نواصب» مینشینید، یک همچنین تعابیری داشته است. بعضیها هم «الولایة» گفتند قیل و قالی در این زمینه وجود دارد عزیزان میتوانند در این زمینه مقالات و کتابهای نوشته شده بروند مراجعه کنند.
اما سخن من این است آقای «طبری» در «الولایة» آمد روایتی جعل کرد، یکی از آن روایاتی که گفت این روایت در باب حدیث «غدیر» است.
«علامه امینی» میگوید «طبری» در کتاب «الولایة» خودش آورده، این کتاب هم عرض کردم تا قرن 9 دست علماء بوده و خیلی از این کتاب استفاده شده.
میگوید:
«أخرج بإسناده في - كتاب الولاية في طرق حديث الغدير - عن زيد بن أرقم»
مجری:
ببخشید «علامه» از چه کسی گرفته؟
استاد روستایی:
«علامه» نگفته از چه کسی! میگوید «بإسنادِهِ فی کتابِهِ الولایة»، «علامه جعفر مرتضی» همین را میگوید. این را از کتابهای قبلی گرفته؛ چون افراد قبلی هم این را گفتند مثلاً بیشترین کسی که از کتاب «الولایة طبری» استفاده کرده بود آقای «قاضی نعمان مغربی اسماعیلی مذهب» بوده است، ایشان و خیلیهای دیگر دارند.
میگوید «طبری» در این کتاب یک سری روایت های آورده که «قاضی نُعمان» بیش از همه این روایات را میآورد.
البته ممکن است «علامه امینی» یک نسخه خطی و چیزی دیده باشد، اما اینجا نگفته؛ اما آنی که قطعی و یقینی است اینکه تا قرن 9 یعنی چند قرن قبل از «علامه امینی» این کتاب در بین علماء بوده و به آن استناد کردند امثال «ابن حجر» و دیگران.
میگوید پیامبر زمانی که در «غدیرخم» آمدند در بازگشت از «حجة الوداع» زمان ظهر، گرما شدید بود دستور دادند یک سری جهاز شتر بیاورند و میگوید حضرت ایستاد بحث نماز و ... شد آیه نازل شد پیامبر فرمود:
«إن الله تعالی أنزَل الیَّ»
خداوند به من نازل کرده:
«بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»
آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملا (به مردم) برسان! و اگر نکني، رسالت او را انجام ندادهاي!
سوره مائده (5): آیه 67
«وقد أمرني جبرئيل عن ربي أن أقوم في هذا المشهد»
میگوید «جبرئیل» از طرف خدا به من امر کرده در اینجا بیاستم
«وأعلم كل أبيض وأسود»
و به هر سفید و سیاهی و اعلام کنم
یعنی همه مردم:
«إن علي بن أبي طالب أخي ووصيي وخليفتي والإمام بعدي»
علی ابن ابیطالب برادر، وصی، خلیفه و امام بعد از من است.
«فسألت جبرئيل»
از «جبرئیل» درخواست کردم
«أن يستعفي لي ربي»
خداوند من را معاف بکند
«لعلمي بقلة المتقين وكثرة المؤذين لي»
میگوید من میدانستم که متقین کم هستند و اذیت کنندگان من کسانی که من را آزار میدهند اینها کم هستند.
«واللائمين»
سرزنش کنندگان زیاد هستند
«لكثرة ملازمتي لعلي وشدة إقبالي عليه حتى سموني أذنا»
میگوید به خاطر اینکه من ملازم علی بودم و خیلی به علی رو میکردم، که اینها به من گفتند این گوش است؛ یعنی هر چه علی بگوید میشنود
الغدير؛ الشيخ الأميني (وفات : 1392) ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت – لبنان، 1397 - 1977 م، ج 1، ص 215
در ماجرای «غدیر» من میدانستم اینها چطوری هستند؟ حالا به من میگوید علی را علام کن، اینها به من «اذن»، گوش و دهان علی ابن ابیطالب است.
میدانید توطئه و کودتا در همین راستا شکل گرفته و به پیامبر «اُذن» میگویند؛ یعنی مشروعیت پیامبر را زیر سوال میبرند وگرنه وقتی خداوند میگوید:
«أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ»
اطاعت کنيد خدا را! و اطاعت کنيد پيامبر خدا
سوره نساء (4): آیه 59
وقتی خداوند میفرماید:
«وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ»
آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)
سوره حشر (59): آیه 7
وقتی خداوند میفرماید:
«وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يكُونَ لَهُمُ الْخِيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا»
هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارد هنگامي که خدا و پيامبرش امري را لازم بدانند، اختياري (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرماني خدا و رسولش را کند، به گمراهي آشکاري گرفتار شده است!
سوره احزاب (33): آیه 36
اختیار ندارید تغییر بدهید وقتی خداوند میفرماید:
«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يؤْمِنُونَ حَتَّى يحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَينَهُمْ ثُمَّ لَا يجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيتَ وَيسَلِّمُوا تَسْلِيمًا»
به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اينکه در اختلافات خود، تو را به داوري طلبند؛ و سپس از داوري تو، در دل خود احساس ناراحتي نکنند؛ و کاملا تسليم باشند.
سوره نساء (4): آیه 65
در مشاجراتشان ایمان نمیآورند، مگر شما را حکم قرار بدهند؛ یعنی سنجه، میزان، حَکَم پیامبر است، معنا ندارد که به پیامبر «اُذن» بگویند؛ اما قرآن دارد میگوید به پیامبر «اُذن» میگفتند.
آقای «طبرانی» در «الولایة» این را آورده بله امروز «الولایة» در دست ما نیست؛ اما علمای صادق این را بیان کردند که «طبری» همچنین نقلی دارد. و اینقدر از کتاب «الولایة» نقل شده که کسی در انتساب این کتاب شکی ندارد نه اهلسنت نه شیعه، شکی نیست که مال آقای «طبری» است.
اما دستهای امانتداری آمدند این را از بین بردند، کما اینکه خیلی تحریفها کردند نسخهها را سرنگون کردند مثل الان نبود صنعت چاپ باشد، همین الان که صنعت چاپ است و این همه فیلم و زینک و این چیزها است آقایان جدیداً باز میآیند کتابها را تحریف میکنند، فراوان داریم من یک موقعی 60 جلسه راجع به این بحث کردم، نه یک جلسه دو جلسه بلکه 60 جلسه! تحریفهای که صورت گرفته این هم یکی از آنها است.
پس ببینید دقیقاً ناظر به همین ماجرا که به پیامبر «گوش» گفتند اینطوری هم مشروعیت حضرت را زیر سوال بردند، این یک نمونه.
اما نمونه دیگر در روایات متعددی از آقایان اهلسنت در کتب و منابع دسته اول و آن منابعی که آقایان سرش قسم میخورند و قبول دارند، روایت داریم که مشروعیت پیامبر را زیر سوال بردند در «صحیح بخاری» گزارشهای داریم.
در «صحیح بخاری» جلد 2، صفحه 832، روایت 2231، بَاب سَكْرِ الْأَنْهَارِ، روایتی است که آقای «عروة ابن زبیر» از «عبدالله ابن زبیر» نقل میکند که «عبدالله» گفت:
«أَنَّ رَجُلًا من الْأَنْصَارِ خَاصَمَ الزُّبَيْرَ عِنْدَ النبي صلى الله عليه وسلم»
مردی از «انصار» با پدر اینها «زبیر» در نزد پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) دعوایش شد
«في شِرَاجِ الْحَرَّةِ التي يَسْقُونَ بها النَّخْلَ »
دعوا در مورد یک آبراهی در منطقه «حرّه» بود، اینها میخواستند از آن راه آب نخلهایشان
را آب بدهند.
«فقال الْأَنْصَارِيُّ سَرِّحْ الْمَاءَ يَمُرُّ»
راه را باز کن این آب رد بشود.
«فَأَبَى عليه»
«زبیر» میگفت نه مثلا نوبت آب زمین من است.
«فَاخْتَصَمَا عِنْدَ النبي صلى الله عليه وسلم فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لِلزُّبَيْرِ اسق يا زُبَيْرُ»
پیامبر به «زبیر» گفت تو آب بده انگار نوبت آب برای زمین «زبیر» بود.
«ثُمَّ أَرْسِلْ الْمَاءَ إلى جَارِكَ»
بعد که خودت آب دادی این آب را باز کن که همسایهات زمینش را آب بدهد.
«فَغَضِبَ الْأَنْصَارِيُّ»
آن «انصاری» که از «انصار» و صحابی «مدینه» بود ناراحت شد.
«فقال أَنْ كان بن عَمَّتِكَ»
پسر عمهات است به نفعش حکم میکنی!
«زبیر پسر عمه پیامبر بود.
«فَتَلَوَّنَ وَجْهُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم»
رسول خدا صورتشان رنگ به رنگ شد ناراحت شدند
«ثُمَّ قال اسْقِ يا زُبَيْرُ»
«زبیر» آب بده!
«ثُمَّ احْبِسْ الْمَاءَ حتى يَرْجِعَ إلى الْجَدْرِ»
شما آب بده و بعد آب را ببند که به سمت «جَدْر» برود
«فقال الزُّبَيْرُ والله إني لَأَحْسِبُ هذه الْآيَةَ نَزَلَتْ في ذلك»
«زبیر» میگوید به خدا قسم گمانم این است که این آیه در آنجا نازل شد:
«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يؤْمِنُونَ حَتَّى يحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَينَهُمْ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج2، ص832، بَاب سَكْرِ الْأَنْهَارِ، روایت 2231
اینها ایمان نمیآورند تا اینکه شما را حَکَم قرار بدهند. باز دارد مشروعیت پیامبر را زیر سوال میبرد پسر عمهات است، به نفعش حکم میدهی؟ این یک نمونه. نمونه دیگر در کتاب «صحیح بخاری» جلد 2، صفحه 964 آمده که این ماجرا پیش میآید و «انصاری» غضبناک میشود
«فقال يا رَسُولَ اللَّهِ آنْ كان بن عَمَّتِكَ»
آهان، اینطوری حکم دادی پسر عمهات است!
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج2، ص964، بَاب إذا أَشَارَ الْإِمَامُ بِالصُّلْحِ فَأَبَى حَكَمَ عليه بِالْحُكْمِ الْبَيِّنِ، روایت 2561
رسول خدا ناراحت شدند و بعد میگوید اینجا حق «زبیر» بوده و رسول خدا قبل از این هم این را پذیرفته بودند که حق، حق «زبیر» است و اشاره کرده بودند که «زبیر» میتواند این کار را انجام بدهد،اما این آقای «انصاری» ناراحت شد این هم نقل دوم.
نقل سوم در «صحیح مسلم» که این «انصاری» ناراحت میشود میگوید:
«أَنْ كان بن عَمَّتِكَ»
ایشان پسر عمه شماست.
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج4، ص1829، بَاب وُجُوبِ أتباعه صلى الله عليه وسلم، روایت 2356
باز همین ماجرا تکرار میشود پیامبر رنگ به رنگ میشوند. چرا از این دو کتاب نقل کردم؟ چون عزیزان بیننده ما میدانند که روایتی که هم در کتاب «بخاری» و هم در کتاب «مسلم» باشد این در نهایت درجه اعتبار است؛ لذا ما اینجا علاوه بر کتاب «صحیح بخاری» از «صحیح مسلم» جلد 4، صفحه 1829 هم نقل کردیم.
اما جالب است که بینندگان عزیز ما بدانند که این روایت در کتابهای دیگری هم آمده، و در بعضی از کتابهای دیگر که حکم روایت را هم گفتند معتبر است، یک مقداری به گونهی دیگر آمده باید نشان بدهم و توضیح بدهم که این چه است؟
کتاب «المطاب العالیة» آقای «ابن حجر عسقلانی» جلد 14، صفحه 582 روایت را میآورد محقق کتاب که آقای به نام «احمد ابن محمد ابن عبدالله ابن حمید» است ایشان در پاورقی میگوید:
«هذا إسنادٌ حسن ان شاء الله تعالی»
بعد سند دیگری ارائه میدهد میگوید:
«هذا سندٌ صحیح»
این سند معتبری هم دارد.
میآید ماجرا اینگونه نقل میکند که «زبیر» با یک مردی اینجا دیگر «انصاری» نمیگوید با یک مردی دعوایش شد، پیش رسول خدا رفتند رسول خدا به نفع «زبیر» قضاوت کرد:
«فقال الرجل: إنما قضى له، لأنه ابن عمته»
پیامبر به نفع «زبیر» قضاوت کرد؛ چون پسر عمهاش بود!
المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر العسقلاني الوفاة: 852، دار النشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ، الطبعة: الأولى ، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ج 14، ص 582 (براساس نرم افزار الجامع الکبیر)
آقای «ابن حجر» اینجا نگفته این مرد، «انصاری» بود، از آن طرف هم نگفته این «رجل» این جمله: «إنما قضى له، لأنه ابن عمته»؛ به چه کسی گفت و چه موقع گفت. این هم نگفته است.
این را ما باید بررسی بکنیم که کجا گفته شده؟ میگوید وقتی که این حرف را زد این آیه نازل شد، در نقلهای «صحیح بخاری» این بود که تا مقابل پیامبر این حرف را زد این آیه نازل شد؛ یعنی فی المجلس همانجا آیه نازل شد. این چیزی است که اینجا است.
مجری:
در نقل «صحیح بخاری» اینطور که بنده متوجه شدم، شاید اشتباه از من باشد فرمودید که «زبیر» میگوید من گمان کردم که این آیه در این قضیه نازل شده است، درسته؟
استاد روستایی:
بله، یک نقلش این بود که «زبیر» میگوید من گمان کردم، نقلهای دیگر دارد که نه، وقتی این اتفاق افتاد این آیه نازل شد.
اما در بعضی از کتابهای تفسیری و امثالهم یک عبارت دیگری هم آمده، در کتاب «تفسیر مقاتل ابن سلیمان» جلد 1، صفحه 239 ماجرا را نقل میکند اولاً معلوم میشود که آقای «انصاری» چه کسی است.
میگوید «زبیر» که از «بنی اسد» بود با «حاطب ابن أبي بلتعة»؛ یعنی کسی که در «جنگ بدر» شرکت داشت اینها با همدیگر:
«اختصما»
دعوایشان شد.
یعنی این طرف «انصاری - حاطب بن أبي بلتعة» است این طرف «زبیر» است، ایشان اینطوری میگوید:
«اختصما إلى النبي صلى الله عليه وسلم في الماء ، وكانت أرض الزبير فوق أرض حاطب»
دعوایشان شد زمین «زبیر» بالای زمین «حاطب» بود.
«وجاء السيل»
آب میآمد.
«فقال النبي صلى الله عليه وسلم للزبير: اسق ثم أرسل الماء إلى جارك، فغضب حاطب»
پیامبر به «زبیر» گفت شما آب بده! «حاطب» که همسایهاش بود ناراحت شد.
«وقال للنبي صلى الله عليه وسلم: أما إنه ابن عمتك»
به خاطر اینکه پسر عمهات است اینطوری حکم میدهی؟
«فتغير وجه النبي صلى الله عليه وسلم»
پیامبر ناراحت شد!
بعد دارد:
«ومر حاطب على المقداد بن الأسود الكندي»
«حاطب» از آنجا رفت با اینکه قیافه را میبینید غضبناک شده میبیند حضرت ناراحت شده، پیش
«مقداد» رفت.
«فقال: يا أبا لتعة»
«حاطب ابن ابی بلتعه» ای «ابی بلتعه»
«لمن كان القضاء»
پیامبر به نفع چه کسی حکم کرد؟
«فقال: قضى لابن عمته، ولوى شدقه»
میگوید برای پسر عمهاش حکم کرد.
تفسير مقاتل بن سليمان؛ اسم المؤلف: أبو الحسن مقاتل بن سليمان بن بشير الأزدي بالولاء البلخي الوفاة: 150هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1424هـ - 2003م، الطبعة: الأولى، تحقيق: أحمد فريد، ج1، ص239
یک شکلکی این آقا در میآورد در بعضی از نقلها داریم از روی تمسخر این کار را کرد. در «تفسیر سمرقندی» دارد میگوید:
«فخرجا من عنده»
اینها دو نفری رفتند.
آنجا دارد که او خودش تنها رفت، اینجا دارد دو نفری از پیش پیامبر پیش «مقداد» رفتند، «مقداد» گفت به نفع چه کسی پیامبر قضاوت کرد؟ اینجا دارد:
«يا ثعلبة»
آنجا «حاطب ابن ابی بلتعه» بوده ظاهراً «یا ابا بلتعه» است «بلتعه» ثعلبه تصحیف آن ممکن است بوده باشد.
«فقال ثعلبة»
«ثعلبه» گفت:
«قضى لابن عمته الزبير»!
تفسير السمرقندي المسمى بحر العلوم؛ اسم المؤلف: نصر بن محمد بن أحمد أبو الليث السمرقندي الوفاة: 367، دار النشر: دار الفكر - بيروت، تحقيق: د.محمود مطرجي، ج1، ص340
بعد به عنوان مسخره شکلکی هم در آورد. اینجا میگوید یک آیهی دیگری نازل شد با اینجایش کاری نداریم، آنجا هم میگوید آن آیه نازل شد. نکتهی که میخواهیم بیان بکنیم این است، کاری نداریم چه آیهی نازل شد و چه آیهی درباره چه کسی بود؟
این آقای «حاطب» یا «ثعلبه» بود پیش «مقداد» بود، نبود، کاری به این حرفها نداریم؛ اما حرفمان این است که فضا به گونهی خراب شده که مشروعیت پیامبر را به گونههای مختلفی زیر سوال میبرند. اینجا حکم میکنی چون پسر عمهات است؟!
یا مثلاً در ماجرای «حارث ابن نعمان فهری» در همان ماجرای که بعد از ماجرای «غدیر» درخواست عذاب میکند، شما گفتی نماز، خواندیم. زکات، دادیم. حالا میگویی پسر عموی من بر شما خلیفه بشود!
مشروعیت پیامبر به گونههای مختلف دارد زیر سوال میرود به نفع پسر عمهات حکم کردی. به نفع پسر عمویت حکم کردی، ریشه اینها کجا است؟ آنجای که شک در نبوت پیامبر انجام شده، ریشه آنجا است وقتی شک و شبهه در اصل نبوت پیامبر آمد.
مجری:
توسط کسانی که خودشان را نزدیک به پیامبر میدانند.
استاد روستایی:
بله، بعد طرف بیاید بگوید من اتفاقاً اگر یاورانی هم پیدا میکردم از مسلمانی هم دست بر میداشتم، به این حددیگر طرف از رسول خداهم مقدستر میشود. از مسلمانیام دست بر میداشتم، این وقتی
که اتفاق میافتد طبیعتاً افراد دیگری میآیند شبهه میکنند اشکال و ایراد میگیرند.
البته ما از همین حلقه نزدیک اینجا آقای «حاطب و بدری» است جایگاه اهل «بدر» بماند و جایگاه اهل «بدری» که بعضی آقایان اهل «بدر» را معصوم دانستند.
«ابن حجر عسقلانی» میگوید دو دیدگاه درباره اهل «بدر» وجود دارد، یک دیدگاه میگویند اینها به مجرد اینکه گناه بکنند سریع «مغفوراً لهم» فوری بخشیده میشوند؛ یعنی اصلاً گناه میآید و بخشش پشتش به همدیگر چسبیده! یک دیدگاه این است که «ابن حجر» همین دیدگاه را میپذیرد یک دیدگاه هم میگوید:
«أن الله تعالى عصمهم»
خداوند اینها را معصوم قرار داده
«فلا يقع منهم ذنب»
اصلاً گناه اتفاق نمیافتد.
فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار المعرفة - بيروت ، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج 8، ص 480
همچنین تعبیری است، این آقا آمده جای دیگر نقشه پیامبر را لو داد حتی عمر کلمه منافق را برای او استفاده میکند.
«دعني أضرب عنق هذا المنافق»
أحكام القرآن؛ اسم المؤلف: محمد بن إدريس الشافعي أبو عبد الله الوفاة: 204، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1400، تحقيق: عبد الغني عبد الخالق، ج 2، ص 48
اینجا آمده مشروعیت پیامبر را زیر سوال میبرد، میگوید شما به نفع پسر عمهات حکم کردی؛ حتی با اینکه میبیند صورتش رنگ به رنگ شد، غیبت پیامبر را میکند.
در نقل داشتیم که پشت سر پیامبر رفت، در اینجا داریم نه با «زبیر» با هم رفتند و مسخره هم کرد پشت سر پیامبر شکلک در میآورد و مسخره هم میکند و غیبت هم میکند.
مجری:
یعنی در این حد هم پیغمبر را نشناخته!
استاد روستایی:
نه تنها نشناخته بلکه میگویم حرف این رسول را افراد چطوری بخواهند بپذیرند؟
مجری:
آن هم در امر امامت
استاد روستایی:
در امر امامت و جانشینی جامعه، شما فرمودید به شکلهای دیگر هم صورت گرفت؟ بله، به این شکلها صورت گرفته البته موارد دیگری هم داریم در فرصتهای بعد در خدمتتان هستم.
مجری:
خیلی ممنون و متشکر، خیلی ممنون که تا به این لحظه با ما همراه بودید، یک میان برنامه باهم ببینیم و برگردیم.
(میانبرنامه)
مجری:
ممنونیم که تا به این لحظه با ما همراه بودید در محضر استاد «روستایی» هستیم، استاد در خدمت تان هستیم بفرمایید.
استاد روستایی:
خوهش میکنم، روایتی را درباره زیر سوال بردن مشروعیت پیامبر خدمتتان قرائت کردم، ادامهاش هم گفتیم که این آقا آمد پشت سر پیامبر آمد:
«لوى شدقه»
تفسير مقاتل بن سليمان؛ اسم المؤلف: أبو الحسن مقاتل بن سليمان بن بشير الأزدي بالولاء البلخي الوفاة: 150هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1424هـ - 2003م، الطبعة: الأولى، تحقيق: أحمد فريد، ج1، ص239
مجری:
همین «ثعلبه»؟
استاد روستایی:
بله، «ثعلبه» یا «حاطب ابن ابی بلتعه»، من معتقدم که ظاهراً «حاطب» است. «ثعلبه» تصحیف «بلتعه» است، مخصوصاً که آن موقع نقطه گذاری هم نبوده به هم میخورند. خواندیم:
«لوى شدقه»
شکلک در آورد.
در «عرب»، «شدق» به گشادی دهان میگویند «لوی شدقَهُ»؛ یعنی فک پایینش را کشید لب و لوچهاش را کج کرد «للإستهزاء»؛ یعنی چه دهان را کج میکند؟ پیامبر از دهانش یک قضاوتی در آورد. یعنی (نستجیر بالله) دارد ادای پیامبر را در میآورد، جسارت به پیامبر دهان کج میکند، غیبت میکند، مسخره میکند، و حکم رسول را نمیپذیرد؛ یعنی انکار قرآن هم است در این ماجرا یک «یهودی» شاهد بود.
«ففطن به يهودي كان مع المقداد»
یک «یهودی» با «مقداد» بود این قصه را دید.
«فقال: قاتل الله»
خدا اینها را بکشد
«فلولا يشهدون أنه رسول الله»
نمیدانند این، پیغمبر است؟
«ثم يتهمونه»
متهمش میکنند؟
«كانوا أقضى منهم»
اینها از پیغمبر قضاوت بیشتر میفهمند؟
«وأيمُ الله لقد أذنبنا ذنباً مرة واحدة في حياة موسى ( عليه السلام )»
میگوید ما دوره موسی یک گناه واحد کردیم
«فدعانا موسى إلى التوبة منه»
موسی به ما گفت توبه کنید.
«وقال: فاقتلوا أنفسكم»
بروید خودتان تکه پاره بکنید بکشید.
«ففعلنا مع ذلك»
میگوید ما این کار را کردیم.
«فقتلنا سبعين ألفاً في طاعة ربنا حتى رضي عنا»
هفتاد هزار نفر از ما در اطاعت پروردگار خودشان را کشتند تا خدا از ما راضی شد!
آن وقت اینها به راحتی به پیامبرشان اینطوری توهین میکنند؟ این چیزی است که در ادامه این ماجرا نقل شده است. طبق نقلی که اینجا وجود دارد یک «یهودی» هم این مقدار میفهمد که رسول الله «أقضىٰ منهم» از آنها قضاوتش بیشتر است. یعنی این زیر سوال بردن مشروعیت پیامبر در این ماجرا است.
مجری:
متأسفانه بعدش ما باید بیاییم سر عدالت صحابه بحث بکنیم آن وقت با وجود همچنین قضایای در تاریخ اسلام واقعاً این جای سوال دارد!
استاد روستایی:
جای سوال است، اینجا دارد این در شأن «حاطب ابن ابی بلتعه» بود. چرا؟
«ولوى شِدْقَه»
الكشف والبيان (تفسير الثعلبي )؛ اسم المؤلف: أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم الثعلبي النيسابوري الوفاة: 427 هـ - 1035م، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان - 1422هـ-2002م، الطبعة: الأولى، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ج3، ص340
میگوید به خاطر برگردان لب و لوچهاش بود، که همچنین آیهی نازل شد. که «یهودی» هم این را میفهمد این یک نمونه دیگری که از زیر سوال بردن مشروعیت پیامبر ثابت شد.
اما نکته دیگری که اینجا وجود دارد این است که بیخود نیست که آقای «ابن تیمیه» در اینجا میگوید زیر سوال بردن پیامبر یعنی کفر. آقای «ابن تیمیه» عبارتی دارد.
کتابی است به نام «الصارم المسلول على شاتم الرسول»، «ابن تیمیه حرانی» مجلد ثانی روی این خورده ولی جزء سوم کتاب است؛ یعنی جزء سوم داخل جلد دوم است جزء سوم کتاب که اینجا هم
رویش 3 زده در صفحه 984 ذیل این آیه:
«وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآياتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ»
و اگر از آنها بپرسي(: «چرا اين اعمال خلاف را انجام داديد؟!»)، ميگويند: «ما بازي و شوخي ميکرديم!» بگو:« آيا خدا و آيات او و پيامبرش را مسخره ميکرديد؟!»
سوره توبه (9): آیه 65
آیا شما به خدا و آیات و رسولش تمسخر میکنید؟
«لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طَائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ»
(بگو:) عذر خواهي نکنيد (که بيهوده است؛ چرا که) شما پس از ايمان آوردن، کافر شديد! اگر گروهي از شما را (بخاطر توبه) مورد عفو قرار دهيم، گروه ديگري را عذاب خواهيم کرد؛ زيرا مجرم بودند!
سوره توبه (9): آیه 66
عذرخواهی نمیکنید،(قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ)؛ شما کافر شدید.
بعد ایشان میگوید این یعنی چه؟
«وهذا مثل من يغضب»
مثل کسی که آن فرد غضبناک بشود.
«فيذكر له حديث عن النبي صلى الله عليه وسلم أو حكم من حكمه أو يدعى لما سنه فيلعن ويقبح ونحو ذلك»
بیاید یک حدیثی از پیامبرش برایش بگویند، حکم بگویند یا چیزی که مستحب و سنت دانسته این نپذیرد و قبیح بداند.
الصارم المسلول على شاتم الرسول؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: دار ابن حزم - بيروت - 1417، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد الله عمر الحلواني , محمد كبير أحمد شودري، ج 3، ص 984
بعد میگوید در این مورد این آیه نازل شد:
«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يؤْمِنُونَ حَتَّى يحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَينَهُمْ ثُمَّ لَا يجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيتَ وَيسَلِّمُوا تَسْلِيمًا»
به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اينکه در اختلافات خود، تو را به داوري طلبند؛ و سپس از داوري تو، در دل خود احساس ناراحتي نکنند؛ و کاملا تسليم باشند.
سوره نساء (4): آیه 65
بعد میگوید خداوند قسم خورده که اینها ایمان نمیآورند مگر اینکه خودشان را در اختیار پیامبر قرار بدهند، در مشاجراتشان، پیامبر سنجه و حکَم باشد و بعد میگوید کسی که بخواهد این را قبول نکند کافر است تا به صفحه بعد میرسد نکته را صفحه بعد میگوید، میگوید:
«ومن هذا الباب»
از همین باب است.
«قول القائل ان هذه لقسمة مااريد بها وجه الله»
این یک ماجرای دارد که در بحث اتهامات مالی میگویم، اعتراضاتی به پیامبر شده بود آمدند به عدالت پیامبر ایراد گرفتند.
«وقول ذلك الانصاري»
میگوید آن «انصاری»، «حاتب ابی بلتعه» یا هر کس دیگر که گفت:
«ان كان ابن عمتك فان هذا كفر محض»
کفر محض است از این باب است.
«حيث زعم ان النبي صلى الله عليه وسلم انما حكم للزبير لانه ابن عمته ولذلك انزل الله تعالى هذه الاية واقسم انهم لايؤمنون حتى لا يجدوا في انفسهم حرجا من حكمه»
الصارم المسلول على شاتم الرسول؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: دار ابن حزم - بيروت - 1417، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد الله عمر الحلواني , محمد كبير أحمد شودري، ج 3، ص 985
این کفر محض است! ما با همین منطبق آقای «ابن تیمیه» میگوییم هر کس که به پیامبر اعتراض و اشکال وارد کند، چه حکم پیامبر را زیر سوال ببرد چه به گونهی دیگر این مشروعیت را بخواهد مورد خدشه قرار بدهد.
اینجا معیار و استدلال آقای «ابن تیمیه» است استدلالش هم متین است من کاری ندارم «ابن تیمیه» مذهبش، مذهب من نیست، «ابن تیمیه» یک جاهای به شیعه دروغ بسته در جلد 1 «منهاج السنه» ما مکرر با استاد «عباسی» در برنامه «سراب وهابیت» سالهای قبل این را بحث کردیم.
اما اینجا استدلال «ابن تیمیه» استدلال منطقی است، میگوید کفر محض است راست هم میگوید لذا خداوند میفرماید:
«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يؤْمِنُونَ»
به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود.
سوره نساء (4): آیه 65
به خدای تو قسم، به خدا دیگر قسم میخورد، اینها ایمان نمیآورند تا اینکه شما را حَکَم قرار بدهند، چرا این را خدا میفرماید؟ معیار و سنجش چه است؟ شاید یک کسی بگوید «حاطب» نمیدانست این آیه بعداً نازل شد، پشتوانه منطقی این آیه چه است؟ پشتوانه این آیه (اطیعوا الرسول» های قرآن است.
«إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يوحَى إِلَي»
تنها از آنچه به من وحي ميشود پيروي ميکنم.
سوره انعام (6): آیه 50
«إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى»
آنچه ميگويد چيزي جز وحي که بر او نازل شده نيست!
سوره نجم (53): آیه 4
قرآن است خداوند میگوید من این همه گفتم حالا شما نمیپذیرید؟
«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يؤْمِنُونَ»
ایمان نمیآورید
مجری:
ذهن انسان پر از سوال میشود یعنی اگر جناب «ابن تیمیه» این را گفتند با کمال احترام آیا به آن قضیهی که شما جلسه قبل نقل فرمودید کسی که بگوید آیا تو رسول خدایی؟
استاد روستایی:
من دیگر وارد این قضاوت نمیشوم، قضاوت را به عهده بینندگان میگذارم. ممکن است در ذهن جوان عزیز اهلسنتمان چه آقا، چه خانم این سوال پیش بیاید، یا در ذهن جوان عزیز شیعهمان ما قضاوت نمیکنیم ما نمیخواهیم حکم صادر بکنیم ما فقط گفتیم این آمده آقای «ابن تیمیه» هم اعتراض به پیامبر را اینطوری تطبیق کرده.
مجری:
و به درستی
استاد روستایی:
به نظر میرسد حرفش، حرف منطقی است، نمیخواهم بگویم چون به نفع منِ شیعه است میگویم منطقی است نه شما این را دست یک مستشرق بده
مجری:
فرمودید منطق قرآنی پشتش دارد
استاد روستایی:
حرفش منطق قرآنی دارد این حرفش درست است من بنا نیست چون «ابن تیمیه» را یک جای دیگر قبول ندارم، حرف درستش را هم بگویم غلط است نه، من نقد میکنم جای که نقد داشته باشم اینجا ظاهر قصه، حرف «ابن تیمیه» منطقی است همچنین داستانی را بیان میکند.
من هیچ قضاوتی هم نمیکنم بیننده عزیزمان میتواند برود مطالعه و بررسی بکند، اگر حرف من ایرادی داشت بیاید بگوید اینجای حرف شما ایراد دارد، یا اینجا حرف «ابن تیمیه» دارد، من که از خودم نمیگویم دارم از «ابن تیمیه» میگویم.
اگر حرف «ابن تیمیه» اشکال دارد، بگوید ما هم میگوییم باشد، شما با پیروان «ابن تیمیه» تماس بگیر بگو این اشکال دارد.
اگر هم نه بیننده عزیزمان حرف «ابن تیمیه» را درست میداند باز میتواند با پیروان «ابن تیمیه» تماس بگیرد «شبکه وهابی» که سنگ «شیخ الإسلام» شان را به سینه میزنند تماس بگیرد بگوید شما «شیخ الإسلام» میدانید «شیخ الإسلام» دارد اینطوری میگوید.
لقب «انصاری» دارد، بعضیها گفتند نه این لقب آن موقع از «انصار» نبود یعنی چه؟ اصلاً «انصار» کسانی بودند که در «مدینه» بودند، اصلاً هویت «انصار» با «بیعت عقبه» شکل گرفت یک عده از «انصار» به «مکه» آمدند و با پیامبر بیعت کردند بعد هم دوباره بیعت دومی صورت گرفت و بعد پیامبر آمد اینها آمدند بیعت دیگری انجام دادند هویت اینها آنجا شکل گرفت.
آقای «حاطب» را بررسی کن چه موقع بوده؟ چه ماجرای جنگ پیامبر که نقشه را لو داد، و چه زمانی است که پیامبر چندین سال است که در «مدینه» است، هویت «انصاری» شکل گرفته؛ لذا کسی نمیتواند این اشکال را وارد بکند اما به هر صورت بیننده عزیزمان میتواند مطالعه و بررسی بکند اشکال در حرف «ابن تیمیه» داشت بیان بکند تأیید بر حرف «ابن تیمیه» داشت بیان بکند برای طرفداران «ابن تیمیه» این را مطرح بکند.
مجری:
ان شاء الله که ببینند و بشنوند و ما هم پاسخشان را میشنویم اگر پاسخی در کار بود.
استاد روستایی:
طبیعتاً هر ذهنی ممکن است برایش یک سوال ایجاد بشود که این زیر سوال بردن مشروعیت چه تأثیری میتواند داشته باشد؟ ما میتوانیم این تأثیر را بیان بکنیم، میتوانیم هم ابعاد دیگر زیر سوال بردن پیامبر را مطرح کنیم؛ یعنی بحثهای اتهام مالی، بحثهای اتهام اخلاقی، آنها را میشود ابتدا اجازه بدهید تأثیر این را بگویم بعد در فرصتهای بعدی آن قسمتها را نقل میکنم و خواهیم گفت.
ما بخشی از این تأثیر را گفتیم، گفتیم اصلا وقتی آمدند گفتند این پیامبر در نبوتش پیامبر شک و شبهه ایجاد شد، از طرف بعضی از افرادی که یک نزدیکی با پیامبر داشتند و ارتباط فامیلی داشتند، این طبیعتاً در اجتماع تأثیر میگذارد.
در واقعهی «حدیبیه» که ما تأثیرش را بیان کردیم در روایت «بخاری» بود پیامبر 3 فرمودند بلند شوید، و قربانی کنید سر بتراشید، چیز خاصی نیست که طرف گوش ندهد 3 فرمودند هیچ کس انجام نداد.
بعد حضرت ام سلمه (سلام الله علیها وصلواة الله وسلامه علیها) گفتند یا رسول الله عیب ندارد خودتان بلند شوید و این کار را بکنید، بعد وقتی رسول خدا این کار را کردند تازه همه تأثیر نپذیرفتند، نزدیک بود یک عدهی، عده دیگری را بکشند، درگیر شدند ته روایت «بخاری» و روایت «عبدالرزاق» با توجه به آن ترجمهی که محقق «مصنف عبدالرزاق» میکند میگوید
«حتى كاد يقتل بعضهم بعضا»
نزدیک بود که بعضی، بعضی دیگر را بکشند.
«غماً»
المصنف؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403، الطبعة: الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج5، ص340
نه از روی غم و اندوه
«غم الشیءُ الشیءَ علاه»
روی سر و کله هم رفتند درگیری صورت گرفت که بزنند؛ یعنی یک عده آنجا جبهه مقابل پیامبر هستند این تأثیر را ما گفتیم نسبت به آن واقعه و مسئله خاص!
اما همین مسئله و تأثیر در ادامه ماجرا هم بود، تا «حجة الوداع» کشیده شد نه فقط در ماجرای «غدیر» حتی تا بعد «حجة الوداع» هم کشیده شد حالا میگوییم.
من یک مصدر نشان میدهم به خاطر اینکه فکر زمان هستم ممکن است عزیزی تماس بگیرد و بخواهیم خدمتشان باشیم، این موارد در کتابهای متعدد آمده من سعی میکنم یک مصدر خیلی متقن و معتبر نمایش بدهم و عبور کنم آن مصدر کتاب «صحیح بخاری» است.
مجری:
پس استاد دوباره مرور کنیم تأثیری که زیر سوال بردن مشروعیت گذاشت
استاد روستایی:
بله، در «صحیح بخاری» آمده البته به خاطر اینکه یک اختلاف کوچکی بین «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» در یک واژه اینجا وجود دارد من آن روایت «صحیح مسلم» را هم بد نیست که خدمت شما عرض کنم.
من این عبارت را در نرم افزار «الجامع الکبیر» سرچ بزنم، آن را نشان بدهم بعد از اینکه «بخاری» را نشان دادم «صحیح مسلم» را هم نشان میدهم.
کتاب «صحیح بخاری» چاپ دار ابن کثیر اینجا یک ماجرای را در صفحه 1817، «کتابُ الإعتصام بالکتابِ والسنة» نقل میکند. مسئلهی را از «جابر ابن عبدالله انصاری» نقل میکند میگوید ما در «حج» برای مُحرم شدن و این حرفها با پیامبر رفتیم «جابر» میگوید که:
« فَقَدِمَ النبي (صلى الله عليه وسلم) صُبْحَ رَابِعَةٍ مَضَتْ من ذِي الْحِجَّةِ»
صبح روز چهارمی که از «ذی حجه» گذشته بود
« فلما قَدِمْنَا أَمَرَنَا النبي صلى الله عليه وسلم أَنْ نَحِلَّ وقال أَحِلُّوا»
پیامبر به ما دستور داد که «مُحل» بشوید
«وَأَصِيبُوا من النِّسَاءِ»
به زنهایتان میتوانید مَحْرَمْ بشوید.
بعد از این «مُحل» شدن «جابر» میگوید:
«ولم يَعْزِمْ عليهم»
بر ما واجب نکرد.
«وَلَكِنْ أَحَلَّهُنَّ لهم»
لکن بر ما حلال کرد.
این عبارت آیا «جابر» این حرف را میزند؟ آیا مدرج و توضیحی از سوی «جابر» است؟ آیا این اضافه شده؟ به نظر میرسد کلام پیامبر این نیست. کلام پیامبر ظهور در امر و وجوب دارد این کار را بکن؛ کاری نداریم اصلاً پیامبر هر چیزی فرموده باشد، مستحب واجب و هرچه!
«فَبَلَغَهُ أَنَّا نَقُولُ»
به پیامبر خبر رسید که ما میگوییم
«لَمَّا لم يَكُنْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ عَرَفَةَ إلا خَمْسٌ»
پنج روز بین ما و بین «عرفه» فاصله مانده.
«أَمَرَنَا أَنْ نَحِلَّ إلى نِسَائِنَا»
پیامبر میفرماید ما «مُحل» بشویم و به زنهایمان محرم بشویم؟
«فَنَأْتِي عَرَفَةَ تَقْطُرُ مَذَاكِيرُنَا الْمَذْيَ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج6، ص2681، ح6933 (براساس نرم افزار الجامع الکبیر)
من این را ترجمه نمیکنم، خیلی زشت است و جابر هم با دستش این حرکت را نشان میداد که ما به «عرفه» وارد بشویم و از شرمگاه قطراتی «مذی» بچکد!
این نقل آقای «بخاری» است. رسول خدا بلند میشوند و صحبتی میکنند و بعد از اینکه رسول خدا عکس العمل نشان میدهند میگوید ما هم «مُحل» شدیم و گوش دادیم و اطاعت کردیم.
اما صحبت در این است که صحبت پیامبر، گوش دادنی میشود اصلاً چه واجب و چه مستحب؟ مگر پیامبر بهترین کارها را انجام نمیدهد؟ مگر خداوند نفرمود:
«النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»
پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.
سوره احزاب (33): آیه 6
پیامبر اولی است، هر چه بگوید اصلاً بگوید جانت را در راه من بده، باید بدهی پیامبر فرموده چه واجب، چه مستحب فرقی نمیکند باید گوش داد وقتی میگوید دستور مستقیم دارد میآید.
بعد هم «حج» است میخواهی گوش ندهی اینطوری جواب پیامبر را میدهند؟ با این الفاظ این لفظ آقای «بخاری» است شما لفظ آقای «مسلم» را ببینید چه میگوید؟ همان ماجرا است.
«فَنَأْتِيَ عرَفَةَ تَقْطُرُ مَذَاكِيرُنَا الْمَنِيَّ»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج2، ص883، ح1216
معنای این روایت معلوم است چه است؟ آقا پنج روز دیگر، حالا پیامبر امروز گفته شما میتوانید کنار همسرانتان باشید، ما وارد «عرفه» بشویم در حالی که چنین و چنان...
مجری:
از امر پیغمبر ایراد میگیرند
استاد روستایی:
بله، ایراد به پیامبر است چیزی که در اینجا آمده است.
مجری:
حضرت استاد! من درس پس میدهم حتی اگر امری که مستحب باشد جای ایراد گرفتن به هیچ عنوان ندارد.
استاد روستایی:
بله، در «حج» هم است «بِالْحَجِّ» بعد هم ماجرای «ذی الحجة» و محرم شدن و الی آخر پیامبر «حج» کی به جا آورده؟ «حجة الوداع» است؛ یعنی سال آخر حیات پیامبر است.
این اثری که در اجتماع گذاشته زیر سوال بردن پیامبر و مشروعیت پیامبر را (نستجیر بالله) زیر پا گذاشتن کار به جای میرسد که حتی در «حج» در اعمال، در احکام حرف پیامبر گوش داده نمیشود.
حضرت در «حدیبیه» فرمود سرهایتان را بتراشید، شتر قربانی کنید نمیکنند یک بار، دو بار، سه بار،من اتفاقاً میخواهم آن را قرینه قرار بدهم آنجا میگوید «ثلاث مرات» آن را قرار بدهم بر اینکه، این حرفی که آقای «جابر» میگوید:
«ولم يَعْزِمْ عليهم وَلَكِنْ أَحَلَّهُنَّ لهم»
این را پیامبر برای ما واجب نکرده بود برای ما حلال کرده بود؛ یعنی یک جورهای عمل پیامبر، ظهور در وجوب نداشت، میخواهم بگویم نخیر این تکه دروغ است چرا؟ چون ما نمونهاش را در «صحیح بخاری» داریم که پیامبر سه بار سه بار میگوید و هیچ کس گوش نمیدهد. و حتی نمونه بالاتر هم در «صحیح بخاری» داریم در تحلیلهای بعدیمان ادامهاش را خواهیم گفت که پیامبر مجبور میشود آنها را بیرون کند که بروید بیرون اینجا ننشینید یعنی اینقدر قصه جدی است.
مجری:
خیلی ممنون که تا به این لحظه همراه ما بودید، بیرویم باهم یک میان برنامه ببینیم و بر گردیم.
(میانبرنامه)
مجری:
بینندگان عزیز! شب تان بخیر، خیلی خوشحالیم که در خدمت شما هستیم، استفاده میکنیم از محضر استاد «روستایی» در خدمتتان هستیم استاد.
استاد روستایی:
من یک جمعبندی نسبت به عرائضم داشته باشم، تا به اینجا عرض کردیم یک جنبش اگر بخواهد ساقط بشود، البته این یک بُعد قصه است موضوع برنامهمان نقشههای مخالفان برای انحراف مسیر خلافت است.
اینجا ما داریم یک بُعدش را میگوییم وگرنه ممکن است ریز موضوعات دیگری و نقشههای دیگری هم وجود داشته باشد، مثل بحث «ترور»، «ترور شخصیتی» نه «ترور شخص» مثل اینکه یک مستند معتبری ما ارائه بدهیم که پسر پیامبر را ترور کردند که یک روزی جانشین نشود. آن هم یک سری نقشه است
منتها من دارم از باب اجتماعی و از باب جامعه شناسی دارم این را تحلیل میکنم، یک جنبش اگر بخواهد ساقط بشود اول مشروعیت رئیس جنبش را میزنند، مثلاً در اصل حقانیتش شبهه وارد میکنند، بعد اتهام مالی به او میزنند بعد اتهام اخلاقی به او میزنند برای اینکه او را ساقط کنند ما فعلاً در محور اول هستیم یعنی زیر سوال بردن مشروعیت رسول خدا به عنوان اینکه پیامبریش را زیر سوال ببریم حرفش از سکه بیافتد.
گفتیم بعضی آمدند در نبوت پیامبر ایجاد شک و شبهه کردند و نکته دیگری عرض کردیم مبنی بر اینکه این ایجاد شک و شبهه آیا فقط با لفظ شک بود؟ گفتیم نه، یک زمانی طرف میگوید:
«ما شككت منذ...»
المصنف؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403، الطبعة: الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج5، ص339
یک زمانی میگوید:
«اتزعم»
گمانت این است.
«أتزعم انک رسول الله»
یا:
«الستُ تزعم»
تو گمان نمیکردی، یا تو گمان میکنی؟
این هم یک مدل بود. یک مدل هم این بود که میگوید تو به نفع فامیلهایت حرف میزنی!
مجری:
این طوری توهین و جسارت میکنند.
استاد روستایی:
بله، گفتیم طرف آمد گفت چون پسر عمهات بود اینطوری حرف زدی؛ چون پسر عمویت است اینطوری حرف زد و بعد گفتیم طرف دهن کج بکند و لب و لوچهاش را بر گرداند و به پیامبر ایراد بگیرد غیبت پیامبر را بکند گفتیم همه اینها ریشه در چه دارد؟
برای اینکه میگوید ما مشورت تو را میخواهیم زیر سوال ببرم، و قبولت ندارم، اینها هم داستان میشوند هر کسی یک بخش کار را ممکن است به عهده گرفته باشد.
در این پازل هر کس یک جا را پر میکند، خلاصه اینکه یک نخ تسبیح اینجا وجود دارد، مبنی بر اینکه ما مخالفت پسر عمویت هستیم، و این مخالفت با امیر المؤمنین (صلواة الله وسلامه علیه) از زمان رسول خدا شروع میشود تا حتی بعدش میرود اینکه ما در یک سری گزارشها داریم که:
«فإنهم قد تركوا السنة من بغض علي رضي الله عنه»
اینها سنت پیامبر را به خاطر بغض امیر المؤمنین ترک کردند.
المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج1، ص636
معلوم است این دشمنی امتداد دارد چرا؟ چون قرار بر این است که حجت خدا اینجا حاکم نشود دنبال این هستند.
مجری:
انحراف مسیر خلافت است.
استاد روستایی:
بله و اتفاقاً من یک تحلیلی در بحث اینکه چرا خمس «خیبر» بر نگشت؟ چرا «فدک» بر نگشت؟ یک تحلیل بسیار عمیقی در این قصه من دارم، چرا روی این دو تا روی چیز دیگر نه؟ یک سری عواملی پسینی و پیشینی باید مورد بررسی قرار بگیرد و آنجا من بیشتر صحبت میکنم ما فعلاً قبلش در دوران نبوی هستیم؛ لذا میگوییم در دوران نبوی باید همچنین کاری کرد.
اینکه مشروعیت این شخص به عنوان نبی مکرم اسلام زیر سوال رفت این چه تأثیری در اجتماع میگذارد؟ گفتیم یکی از تأثیراتش، نمودهایش را گفتیم اصل تأثیر این است که حرف پیامبر از سکه میافتد چه نمودهای پیدا کرد؟ گفتیم در ماجرای «حدیبیه» اصل مشروعیت پیامبر را نپذیرفتند، پیامبر اینطوری میگوید پاشو سرت را بتراش و یا شتر قربانی کن یک بار، دو بار، سه بار انجام نمیدهند.
وقتی به پیشنهاد حضرت «ام السلمه سلام الله علیها» حضرت بلند میشوند خودشان این کار را انجام میدهند باز اینها همدیگر را میزنند، در حدی میزنند که نزدیک است قتل رخ بدهد چه بلبشوی آنجا برای این قصه راه افتاده است.
بعد گفتیم این ماجرا در ادامه زیر سوال بردن مشروعیت مطلبی را نقل کردیم که تا «حجة الوداع» این مسئله ادامه پیدا کرد و حرف پیامبر را اینطوری زیر سوال بردند و نپذیرفتند.
تأثیر مشروعیت موارد دیگری هم دارد ان شاء الله بعداً خواهیم گفت یک بخشی هم در مورد «اُذن» بودن عرض کردیم پیامبر اینقدر فضائل آقا امیر المؤمنین را بیان کرد که اینها گفتند پیامبر «اُذن» است، به همین دلیل میآمدند به پیامبر ایراد میگرفتند که همان نقطه را بزنند اتفاقاً خلافت و امامت امیر المؤمنین هدف بود که این را بزنند.
یک بحثهای دیگر در باب اتهام مالی و اتهام اخلاقی و یک سری مباحث پیرامونی دیگر وجود دارد ان شاء الله جلسات آینده میتوانیم به آن بپردازیم.
مجری:
ان شاء الله خیلی ممنون استاد! چند تا تماس داریم و یک سوالی که بنده از محضرتان خواهم پرسید،
اولین بیننده آقا «وحید» از «ارومیه» سلام علیکم
بیننده( آقای وحید از ارومیه):
سلام علیکم، وقت عالی بخیر، ضمن عرض ادب خدمت مجری محترم و حاج آقا من اول میخواستم راجع به امیر المؤمنین (علیه السلام) صحبت کنم، ایشان تنها کسی بودند رسول گرامی اسلام را غسل دادند و کفن کردند، و بر ایشان نماز خواندند سر این هیچ بحثی نیست، راجع به افضل امت بعد از رسول گرامی اسلام، گزینه میخواستم بگویم همین که یک نفر جزء «انصار» و «مهاجرین» باشد برای بهشت رفتن کافی است که بعضیها معتقد هستند که این آقا جزء «انصار» بوده و یا جزء «مهاجرین» بوده است؟
سوال آخرم یک عده شبههی وارد میکنند اینکه حضرت فاطمه زهرا با ابوبکر صحبت نکرده، فقط در مورد «فدک» صحبت نکرده نه اینکه با ایشان کلامی نداشته. در «صحیح بخاری» است ابوبکر میگوید من خیلی ناراحت هستم میگوید چرا؟ میگوید چون حضرت فاطمه زهرا با من هیچ وقت سخن نگفت اهلسنت میگویند فقط در مورد «فدک» با ایشان صحبت نکرده، راجع به چیزهای دیگر با هم صحبت کردند؛ ولی راجع به «فدک» باهم صحبت نکردند آیا این درست یا نه؟
این را هم عرض کنم یک عدهی بودند که جزء «انصار» و «مهاجرین» بودند مثل «طلحه» و «زبیر» بعدا علیه امیر المؤمنین شمشیر کشیدند نتیجه اینها چه میشود آیا این درست یا نه؟
مجری:
متشکریم از تماستان آقا «وحید» از «ارومیه». در خدمت آقای «بهادری» از «کرج» هستیم سلام علیکم
بیننده (آقای بهادری از کرج):
علیکم السلام والرحمة الله، خدمت حضرت استاد «روستایی» و جنابعالی عرض سلام مجدد دارم آدم باید تأسف بخورد ای کاش آقای «ابن حجر عسقلانی» یک مقدار به فهم و شعور آیندگان احترام میگذاشت، تا آیندگان مثل منِ نوعی ایشان را نقد نکنند ایشان میگوید تمام صحابه حتی آنهای که یک بار پیغمبر را دیدند اینها عادل هستند عزیزان اهلسنت میگویند:
«أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم»
به هر کدام از این سه تا صحابه چنگ بزنید هدایت شدید.
من میخواهم یکی از جسارتهای که به رسول مکرم اسلام کردند بگویم آقای «طبری» متوفای 310، در «تاریخ طبری» جلد 3، صفحه 106، «سیره ابن هشام» در «سیرة النبویة» جلد 4 در راه بازگشت از «جنگ تبوک» بود شتر پیغمبر گم میشود پیدا نمیشود یکی از صحابه به حالت تمسخر و مسخره کردن میگوید (نستجیر بالله) این آقا ادعا میکند از آسمان برای او وحی نازل میشود نمیداند شترش کجا است؟
یعنی همین آقایان اعتقادی به نبوت پیغمبر نداشتند، خبر به رسول الله میرسد ایشان کمی ناراحت میشوند فرمودند هر چه که خدا به من تعلیم میدهد من میدانم، الان بروید در فلان جا شتر من افسارش به شاخه درختی گیر کرده؛ یعنی صحابه پیغمبر را میبینند ولی اعتقادی به نبوت ایشان نداشتند، بعد رسول مکرم میفرمایند ای صحابه در آینده کسانی میآیند که بهتر از شما هستند آیندگان مرا را ستایش میکنند. برای همین شما من را میبینید؛ ولی ایمان نمیآورید ولی آنها بر سیاهی بر روی سفیدی به من ایمان میآورند پس ما با حدیث و قرآن که به ما رسیده به پیغمبر ایمان آوردیم.
یک نمونه دیگر بگویم آقای «سیوطی» متوفای 911 در «در المنثور» ، جلد 11، در ذیل سوره احزاب آیه 12، صفحه 750 و 751 در «جنگ اجزاب» آنقدر فشار بر روی مسلمانها آمده بود چند تا از صحابه حرفهای نامربوط زدند. گفتند رسول خدا نستجیر بالله به ما وعده «جنگ فارس» و «جنگ روم» را میدهد میخواهیم برویم جای دیگری را فتح کنیم ما دستشوی نمیتوانیم برویم. خدا وکیلی این توهین به شأن رسول مکرم اسلام نیست.
یا در «عرفات» که پیغمبر 12 امام را میخواستند بگویند که میفرمایند:
«کلهم من قریش»
صحابه میدانستند که پیغمبر میخواهد 12 امام از «قریش» و از «طایفه بنی هاشم» را بگوید چون میدانستند گفته بودند از همین صحابههای که «اصحاب کالنجوم» بلند شوید و بنشینید، سر و صدا کنید نگذارید کلام پیغمبر که در مورد «بنی هاشم» میگوید به گوش مردم برسد.
از وجدانهای بیدار من تقاضا میکنم، کلاهشان را قاضی بکنند ببینید چه کسانی از همین صحابه بودند که به پیغمبر ظلم کردند بعدش هم میگویند منافقین! منافقین که از پرنده و چرنده نبودند از آسمان که نیامده بودند، اینها جزء همین صحابه بودند همه صحابهی که پیغمبر اسلام از روش و رفتار اینها راضی باشد ما خاک کفش این صحابه را سرمه چشممان میکنیم. ولی بعد از وفات رسول اکرم همین صحابه مسیر اسلام را عوض کردند، پیغمبر هم از دست آنها ناراضی است؛ چون روایت داریم در روز قیامت خدا به رسولش میفرماید تو حق دیدن اینها را نداری اینها را بنشینند نقد و بررسی بکنند والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.
مجری:
خیلی ممنون از تماستان. آقای «نوروزی» از «گرگان» سلام علیکم بفرمایید
بیننده( آقای نوروزی از گرگان):
ضمن عرض سلام خدمت مجری محترم و کارشناس محترم. من تمام برنامههای جنابعالی را سالها قبل از طریق یوتیوپ دنبال کردم مسئله «رد الشمس» حضرت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) میخواستم بگویم اینها میگویند همچنین چیزی صحت ندارد دروغ است میخواستم بدانم در کتابهای معتبر، با روایتهای معتبر ذکر شده یا نه؟ در مورد اشاره کنید. بعد در خصوص سیلی خوردن حضرت زهرا (سلام الله علیه) کلیپش را یکی دو روز پیش دیدم، قبل از ازدواج با حضرت علی (علیه السلام) سیلی خورده میخواستم ببینیم این موضوع صحت دارد یا نه؟
مجری:
قبل از ازدواج از چه کسی سیلی خوردند؟
بیننده:
اگر اشتباه نکنم از یکی از کفار که گفته بود من مأمور کردم که به برود حضرت فاطمه (سلام الله علیه) را سیلی بزند فکر میکنم «ابوجهل» بود.
مجری:
ظاهراً «ابو سفیان» است، خیلی ممنون از تماستان، استاد در خدمتتان هستیم. فرمودند آقا «وحید» مطرح کردند که عدالت صحابه آیا زیر سوال نمیرود با این اتفاقاتی که افتاده است؟
استاد روستایی:
ببینید ایشان فرمودند آیا صرف «مهاجر» و «انصار» بودن دلیل بر بهشتی بودن است؟ نه دلیل نیست. آقایان سعی کردند خیلی این کار را بکنند غیر شیعه کردند صحابه را بگویند عادل هستند چرا؟ آنهم یک تحلیل تاریخی دارد که چرا این حرف را زدند که ان شاء الله امیدوارم توفیق داشته باشم در ادامه، فاطمیه دوم این بحث را تحلیل بکنم اگر در آنجا فرصت نشد در ادامه برنامه «ایستگاه اندیشه» سعی میکنم تحلیل را مطرح بکنم که چرا نظریه عدالت صحابه برای چه آمد؟ زمینهها و ریشههایش را ان شاء الله عرض خواهم کرد اما ملاک و معیار ما منطق قرآن است، قرآن درباره صحابه دو گونه صحبت کرده بعضی از صحابه را قرآن واقعاً ستوده مثلاً:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَينَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا»
محمد (ص) فرستاده خداست؛ و کساني که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند؛ پيوسته آنها را در حال رکوع و سجود ميبيني.
سوره فتح (48): آیه 29
میگوید کسانی که واقعاً هم راستا با پیامبر هستند (أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ) هستند مقابل کفار میایستند و بین خودشان اهل رحم و مروت هستند (تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا) اهل رکوع و سجده هستند.
یک سریها را قرآن اینطوری ستوده؛ اما با یک سری قرآن مخالفت کرده مثلاً میگوید:
«إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَينُوا»
اگر شخص فاسقي خبري براي شما بياورد، درباره آن تحقيق کنيد.
سوره حجرات (49): آیه 6
یا میگوید:
«إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ»
مسلما کساني که آن تهمت عظيم را عنوان کردند گروهي (متشکل و توطئهگر) از شما بودند.
سوره نور (24): آیه 11
کسانی که به همسر تهمت فحشاء زدند، تهمت زنا زدند، گروهی از شماها بودید. قرآن دارد اینکه آن همسر که بود و چه بود؟ آن بحث مفصلی دارد، آقایان غیر شیعه خیلی میگویند «عایشه» بوده عقیده من این است که نخیر آن همسر «ماریه قبطیه» بوده، آن هم یک تحلیل عمیق و دقیقی دارد که در جای خودش روزی اگر خدا توفیق بدهد باید به آن هم بپردازیم.
اما حرف ما این است، قرآن میگوید یک عده تهمت زدند، از آن طرف هم میگوید یک عده اهل رکوع و سجود هستند من چه کار کنم؟ من اگر قرآن برایم به عنوان کتاب خدا حجت باشد طبق منطق قرآن جلو میروم، میگوییم نه پس صرف «مهاجر» و «انصار» بودن دلیل بر خوب بودن نیست کسی در یک برههی هجرت کرده اصلاً در آن برهه آدم خوبی بوده این تا آخر عمرش بیمه عمر که ندارد.
نه آقا یک برههی خوب است و یک برههی ممکن است خلافی ازش سر زده باشد، آقای «حاطب ابن ابی بلتعه» آقایان میگویند اهل «بدر» بود، یک موقعی این منافق شد من (أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ) را بپذیرم، یا اینکه آقای «حاطب ابن ابی بلتعه»ی که میرود نقشه پیامبر را لو میدهد توسط یک خانمی میفرستد که به کفار و مشرکین برسان آن خانم در بین راه دستگیر میشود. آیا این آقای (أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ) است؟ با اینکه آن موقع در «بدر» هم شرکت کرده بود لذا عمر میگوید:
«دعني أضرب عنق هذا المنافق»
أحكام القرآن؛ اسم المؤلف: محمد بن إدريس الشافعي أبو عبد الله الوفاة: 204، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1400، تحقيق: عبد الغني عبد الخالق، ج 2، ص 48
منطق قرآن میگوید صرف «مهاجر» و «انصار» و اهل «بدر» و غیر «بدر» بودن دلیل نیست تا آخر این این پاک باشد.
مجری:
دو تا سوال هم که بیننده اخیرمان داشتند اینکه آیا «رد الشمس» صحت دارد و ماجرای سیلی خورد خانم فاطمه زهرا توسط یکی از کفار را پرسیدند.
استاد روستایی:
یکی دیگر را یادتان رفت اینکه شبهه میکنند غضب حضرت زهرا و صحبت نکردنش با آقای ابابکر فقط در ماجرای «فدک» بوده است.
مجری:
بله، ببخشید.
استاد روستایی:
خواهش میکنم، اول از بحث حضرت زهرا شروع بکنم ما در «صحیح بخاری» یک عبارتی داریم که این نشان دهنده این است که نه اصلاً هجرت و ترک ابابکر از سوی حضرت زهرا فقط در مورد «فدک» نبوده کلی بوده، میگوید حضرت زهرا آمدند از ابوبکر طلب کردند «صحیح بخاری» جلد 3، صفحه 1126 ابوبکر نداد، گفت نه پیامبر ارث به جا نمیگذارد:
«لَا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ»
این روایت جعلی است به وقتش پیراموش مفصل صحبت دارم
«فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم»
حضرت زهرا غضبناک شدند
«فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ»
ابابکر را رها کردند.
«فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ»
اینجا دیگر «فی ذلک» ندارد.
«فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ»
یعنی این هجران تا زمان شهادت حضرت زهرا ادامه داشت نه فقط در بحث «فدک» کلاً!
بعد میگوید:
«وَعَاشَتْ بَعْدَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ»
بعد از رسول خدا 6 ماه زندگی کرد
«وَكَانَتْ فَاطِمَةُ تَسْأَلُ أَبَا بَكْرٍ نَصِيبَهَا»
«کانت تسأل» یعنی چه؟ یعنی این درخواست مستمر بود؛ یعنی نبود شما به من گفتی درباره «فدک» حرف نزن من هم فهمیدم توجیه شدم پیامبر ارث به جا نمیگذارد دیگر در این مورد با تو حرف نمیزنم، نه این نیست اتفاقاً حضرت زهرا «کانَتْ تسأل» همیشه مستمر چه را طلب میکرد؟
«مِمَّا تَرَكَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم من خَيْبَرَ وَفَدَكٍ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة : الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج3، ص1126، ح2926
تا زمان شهادتشان به صورت مستمر «فدک» را میخواستند. پس اینکه یک عده میگویند فقط در این مورد بود این حرف بیربطی است و قبول نیست. در «صحیح مسلم» هم این تکه نقل آمده:
«وَكَانَتْ فَاطِمَةُ تَسْأَلُ أَبَا بَكْرٍ نَصِيبَهَا مِمَّا تَرَكَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم من خَيْبَرَ وَفَدَكٍ»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج3، ص 1381، ح 1759
این درخواست مستمر بوده است. اما نسبت به بحث «رد الشمس» که بیننده عزیزمان پرسیدند، ببینید «رد الشمس» را در موارد متعددی داریم که علمای اهلسنت اعتراف کردند که حدیثش معتبر است در کتاب «الخصائص الکبریٰ» مال آقای «سیوطی» صفحه 82 عبارتی دارد، بحث «رد الشمس» را میآورد میگوید «ابن مَنده» و «ابن شاهین» و «طبرانی» به اسانیدی این را نقل کردند که
« بعضها على شرط الصحيح»
بعضی شرط «صحیح بخاری» را دارد که خورشید غروب کرد رسول خدا در دامان امیر المؤمنین بودند و بعد رسول خدا گفتند:
«إنه كان في طاعتك وطاعة رسولك»
خدایا علی در اطاعت تو و اطاعت رسول خدا بوده.
«فاردد الشمس»
خورشید را برگردان!
الخصائص الكبرى؛ اسم المؤلف: أبو الفضل جلال الدين عبد الرحمن أبي بكر السيوطي الوفاة: 911هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1405هـ - 1985م، ج2، ص137
پس این میگوید سند، معتبر بود غیر از این هم نقلهای متعددی ما داریم مثلاً آقای «ابن حجر» همین رادر «فتح الباری»، «شرح صحیح بخاری» جلد 7،صفحه 382 میآید روایتِ ماجرا را میآورد بعد میگوید:
«وهذا أبلغ في المعجزة»
این خیلی معجزه بالای برای پیامبر است که همچنین کاری برای امیر المؤمنین کرده است.
«وقد أخطأ بن الجوزي بإيراده له في الموضوعات وكذا بن تيمية»
«ابن تیمیه» و «ابن جوزی» که این را رد کردند خطا و اشتباه کردند.
فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج6، ص222 (براساس نرم افزار الجامع الکبیر)
حتی در بعضی نقلهای دیگر داریم که میگویند اصلاً «ابن تیمیه» بغض نسبت به امیر المؤمنین داشته این را رد کرده است. شما در «الحاوی طحاوی» این مسئله را میبینید که میآید اینجا بحث میکند که:
«ثم تکلم ابن تیمیة في منهاجه»
این را آقای «محمد زاهد کوثری» درباره «طحاوی» نوشته در صفحه 28 میگوید «ابن تیمیه» در «منهاج» این حرف را نسبت به این مسئله زده اما این حدیث صحیح است، این حدیث هیچ مشکلی ندارد و آقای «طحاوی» به صحت این حدیث اعتراف کرده که این با انحرافش از امیر المؤمنین منافات دارد.
مجری:
استاد! ممنونیم از پاسخگوی شما، خیلی ممنونیم از بینندگان که تا به این لحظه با ما همراه بودند یا علی مدد خدا نگهدار.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته