سوگواره _ویژه برنامه ایام عزاداری حضرت سید الشهداء علیه السلام

قسمت نهم ویژه برنامه سوگواره با کارشناسی استاد جباری


 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

عنوان برنامه: سوگواره

تاريخ: 0۵/ 0۵/ 140۲

استاد: حجت الاسلام والمسلمین جباری

مجری:

انالله و اناالیه راجعون  بسم الله الرحمن الرحیم

مجری:

 عرض سلام و ادب و احترام خدمت همهٔ شما بینندگان عزیز محترم ارجمند و البته داغدار و عزادار شبکهٔ جهانی حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف آجرک الله یا بقیة الله یا بقیه پیشاپیش عرض کردیم انالله و اناالیه راجعون که پیشاپیش تسلیت عرض کرده باشیم محضر شریفتان امشب نمی‌دانیم  در دل اهل حرم چه می‌گذرد نمی‌دانیم  امشب خود حضرت صاحب الزمان که شاهد بودند می‌بینند و گریه می کنندد چه حال و روزی را دارند تجربه می کنند طبیعتاً دلیل خیلی دارد که امر شده است به ما که خصوصاً در روز عاشورا یعنی فردا صدقه بدهیم برای سلامتی دل داغدار حضرت حجت در این شب‌ها در این چند شبی که گذشت خیلی صحبت کردیم از این که در هر اشکی که داریم می‌ریزیم برای اباعبدالله یک دعای فرج ضمیمه کند امشب خیلی بیشتر باید بخواهیم شب عاشورا است مصادف شده است با شب جمعه، خیلی جمعه گذشته آقاجان و ما به شدت چشم به راهتان بودیم ضعیف هستیم بد هستیم عملکردمان خوب نبوده است، قابل نگاه و رؤیا شاید نبوده است اما شما همی شود چشم‌پوشی کردید و امضا کردید به خیر ان شاء الله.

 یااباعبدالله امشب نمی‌دانیم  در دل خود شما چه می‌گذرد چطور میخواهید اهل حرم را، دل داغدار و نگران و مضطرب حضرت زینب را آروم کنید اما باز هم جای شکر دارد از یک جهت، این که باز حضرت ابوالفضل است که امشب نگاهبان خیمه‌ها باشد اما فردا شب را خدا داند.

 صحبتمان را آغاز کنیم با کارشناس گرانقدر عزیز و محترمی که افتخار دادند و دعوت ما را پذیرفتند در ویژه برنامهٔ سوگواره، تا ان شاء الله پای صحبت‌هایشان بنشینیم، حجت الاسلام والمسلمین استاد جباری می خواهیم ان شاء الله صحبتمان را با ایشان آغاز کنیم و سوالاتی را مطرح کنیم تا ان شاء الله پاسخی درخور دریافت کنیم برای اینکه ان شاء الله در این دوره زمانهٔ عجیب‌ و غریب ما هم بتوانیم اطلاعات خودمان را طبق وظیفهٔ شرعی و دینیمان بالا ببریم آقا سلام علیکم و رحمه الله اعظم الله اجورنا و اجورکم.

استاد: جباری

علیکم السلام و رحمت الله بسم الله الرحمن الرحیم اعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا الحسین سلام الله علیه عرض سلام و ادب دارم حضور حضرت عالی و عزیزان بینندهٔ برنامه هر جا که شرف حضور دارند وپیشاپیش عرضه تسلیت و تعزیت به محضر مولا و سرورمان و ولی نعمتمان امام عصر سلام الله علیه خلف صالح اباعبدالله الحسین سلام ‌الله‌ علیه، ان شاء الله خداوندمتعال التیام بر قلب داغ دار حضرت امام زمان سلام ‌الله ‌علیه داشته باشد، در به خصوص چنین شبی که مصیبت شهادت ابی عبدالله علیه السلام همی شود تازه است و هر سال تازه‌تر می شود:

قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلّى اللّه علیه و آله) :اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرُدُ اَبَداً.
پیامبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله) فرمود:براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمی شود.

جامع أحاديث الشيعة في أحكام الشريعة ،سید بروجردی،قم: ج 12، ص 556،ح4995.

 هرگز خاموش نمی شود و به خصوص امام عصر سلام‌الله‌علیه که آن حضرت ارتباط وثیق و مستقیم و محکمی با مسئلهٔ ابی عبدالله سلام الله علیه و شهادت آن حضرت دارد و اولین کلماتشان بعد از اذن ظهورشان این خواهد بود، خود را منتقم خون جدشان معرفی می کنند و طبق آن عبارات زیارت ناحیه صبح و شام گریان است آن حضرت بر یاد مصائب جدششان، خداوند متعال ان شاء الله که هرچه زودتر اسباب ظهور حضرت فراهم کند و زمینهٔ اخذ انتقام و تشفی خاطر، تشفی قلب هم بر آن حضرت و هم برای شیعیان اهل بیت علیهم السلام داغداران مصیبت ابی عبدالله علیه السلام ان شاء الله با ظهور امام عصر سلام الله علیه مقدر باشد.

مجری:

قال ابا عبدالله :یا وَلَدی یا عَلیّ وَاللهِ لا یَسْکُنُ دَمی حَتّی یَبْعَثَ اللهُ الْمَهدیَّ فَیَقْتُلَ عَلی دَمی مِنَ الْمُنافِقینَ الْکَفَرَةِ الْفَسَقَةِ سَبْعینَ اَلْفاً
امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام فرمود:ای فرزندم، ای علی، به خدا قسم خون من از جوشش نمی افتد تا اینکه خدای متعال حضرت مهدی عج را برانگیزاند تا انتقام خون مرا از هفتاد هزار نفر از منافقین و فاسقین بگیرد
موسوعه کلمات امام حسین،جمعی از محققین، ص 371

ما خیلی امید داریم و یقین داریم در واقع به این که وقتی خود حضرت اباعبدالله فرمودند ان شاء الله این اتفاق خواهد افتاد اما همونطور که عرض کردم خیلی از خدا بخواهیم که همین فردا روز عاشورا روز جمعه را روز فرج و ظهور قرار بدهند، ان شاء الله پای روضهٔ خود حضرت صاحب الزمان بنشینیم و برای اباعبدالله بگرییم و آن اجر و بهره را ان شاء الله بتواند شامل آن شود.

 سوالاتم را با این شروع کنم که چند اتفاق است در این یکی دو شب آخر در واقعهٔ کربلا که از یک جهت خیلی جانسوز است از یک جهت مثلاً جریان امان‌نامه می‌دانیم  که چقدر شرمنده کرد حضرت ابالفضل و چقدر خجالت کشید شاید در محضر برادر و چند مورد شبیه به این که می خواهم سؤال بپرسم یکی از این اتفاقات که می گویند دو سه روز قبل از واقعهٔ عاشورا بود بحث این بود که آن جلسه‌ای که حضرت اباعبدالله (علیه السلام) با عمر بن سعد ملعون داشتند، این چه بود اصلاً کیفیت ماجرا چگونه است؟ اصلا چه اتفاقی افتاده است؟ چرا اصلاً این چنین جلسه‌ای بود؟ و نتیجه و ماه حصل آن چه بود؟

استاد: جباری

 اشاره‌ای فرمودید به جلسه به تعبیر شما که حالا گاهی گفته می شود مجلس مذاکره بین امام حسین( علیه السلام)  با عمر سعد به خصوص در این سالیان که پشت سر گذاشتیم و برخی دنبال این بود که تمسک داشته باشند از حوادث صدر اسلام، برای توجیه بخش مذاکره با آمریکا و پنج بعلاوه یک و امثال اینها بحث مذاکره مطرح شد، البته شاید تعبیر مذاکره خیلی تعبیر دقیقی نباشد برای سخنان ابی عبدالله (علیه السلام) با عمر سعد، مجلس گفتگو بود به تعبیر دقیق‌تر مجلس انذار و هشدار بود، دعوت بود در واقع به نحوی و نهی بود عمر سعد را از آن مسیری که در پیش گرفته بود، طبیعتاً اباعبدالله علیه السلام به تبع رسالتی که دارند به عنوان امام زمان امام عصر امام برحق که وظیفهٔ هدایت کل انسان‌ها را بر دوش دارد، طبیعتاً از هر راهی که بتواند یک انسان را نجات بدهد این اقدام را انجام بدهد، زیرا که در مسیر حضرت این کار کرد هم راجع به زهیر بن‌ قین بعد تلاش کرد راجع به عبید الله بن حر و اینها نشان می دهد که دغدغهٔ هدایت انسانها را داشتند.

 و لذا در میان نقل‌ها که به اصطلاح منابع معمولاً این را نقل کردند از عرض کنم که الامامه و السیاسه ابن قتیبه دینوری بگیریم،تا عرض شود که اخبار الطوال تا تاریخ طبری تا انساب الاشراف بلاذری امثال منابع قرن سه قرن چهار معمولاً نقل کردند پیدا است اصلاً ماجرا قابل انکار نیست اما دو گونه گزارش است معمول گزارشها این است که با دعوت خود ابی عبدالله (علیه السلام) این مسئله انجام گرفت، بعضی از گزارش‌ها است که عمرسعد خواست به اصطلاح این گفتگو صورت بگیرد اما آن اول اولی به طبیعت حال و دعوا دغدغهٔ ابی عبدالله سلام الله علیه بیشتر می‌خورد و متناسب است که آن حضرت این دغدغه را داشتند و لذا حضرت کسی می‌فرستند نزد عمر سعد و این پیشنهاد را مطرح می‌کند که یک نشستی، به تعبیری گفتگویی، دیداری با هم داشته باشند.

 عمر سعد هم می‌پذیرد او با بیست سوار  و ابا عبدالله (علیه السلام) با بیست سوار میایند در بین دو سپاه، خیمه‌ای زده می شود و باز از نقل‌های دیگری استفاده می شود که آن سپاه بیست نفر با یک فاصلهٔ ایستادند از طرف عمر سعد فاصله ای از طرف اباعبدالله (علیه السلام) هم همینطور آن‌هایی که درون خیمه رفتند و حضور داشتند به جز ابی عبدالله حضرت عباس و علی اکبر سلام‌الله‌علیهم بودند و از طرف عمر سعد هم فرزندش عرض شود که حفص و غلامش لاحق، که فرزندش متاسفانه یک کسی بود که سنخیت کامل با پدرش را داشت یعنی در سپاه پدر بود در فیلم سریال مختار هم نشان داد و به هر حال سنخیت اخلاقی آن فرزند با پدر و سه به سه در واقع اما مذاکره کننده اصلی خود پدر بودند با عمرسعد در به‌اصطلاح متن گفتگو باز آن چه که از نقل‌هایی استفاده می شود همین است که حضرت از عمر سعد پرسیدند  که برای چه به اینجا آمدی؟ عمرسعد هم از حضرت پرسید که  چه خواهی کرد؟ و  عمر سعد گفت: که من به هر حال ابن‌زیاد مأمور کرده است که بیایم برای مقابله با تو و از حضرت پرسید شما چرا آمدید؟

حضرت فرمود: من را دعوت کردند کوفیان دعوت کردند به دعوت آنها آمدم بی دعوت نیامدم و عمر سعد پرسید: که الان می‌خواهی چه کنی؟ حضرت فرمود اگر این‌ها پای دعوتشان نیستند من را رها کنید به هر جایی که می خواهم آزادانه بروم و عرض کنم که حضرت به عنوان مثال فرمودند: که تو این کار را انجام بدی به هرحال وارد یک وادی خطرناکی شدی آخرتت را از بین بردی میدانی من که هستم پیشینهٔ من را میدانی جد من را می‌شناسی مادرم را پدرم را می‌شناسی هشدار دادن انذار کردن ابی‌عبدالله علیه‌السلام و بهانه آورد گفت: که من ناچارم اگر این کار نکنم خانه ام را خراب می‌کند حضرت فرمود: من خانه‌ای به تو میدهم بهتر از آن، گفت اموالم را و املاک را می‌گیرند حضرت فرمود: من املاک و اموال بهتر از این در حجاز از اموال خودم به تو خواهم داد و  حضرت هر عذر و بهانه‌ای را جلویش را گرفتند از عمرسعد و  مشخص بود عمرسعد ملک ری را که به او پیشنهاد کرده بود.

و جایی که میگویند نه این شهر ری که الان منظور است این در واقع مرکزی بوده برای یک محدوده و قلمرو که مناطق و اطراف سمت شرق ایران ر شامل می‌شد این در واقع مرز بود محدوده و قلمرو بود برای آن مناطق این را وعده داده بود ابن زیاد و یزید به او به شرط اینکه کار ابی عبدالله علیه السلام را یکسره کند، معلوم بود که این در واقع آن در نظرش است منتها بهانه می آورد که خانه ام را خراب می‌کند و چه می‌کند وقتی که این ساکت شد و حضرت فرمود: من اموالم در حجاز اموالی به تو میدهم عمرسعد سکوت کرد حضرت فهمید که به هر حال هوای چیز دیگه دارد میلش به جای دیگری است بلند شدند ابی عبدالله (علیه‌السلام) از آن مجلس و فرمودند: نفرین کردن در حقش، خداوند تو را در بسترت به اصطلاح بکشد و از گندم عراق جز اندکی نخوری و اندکی از گندم عراق نخوری، که او  هم با طعنه جواب داد که گندم نباشد جو ما را بس.

 و عرض کنم که یک ملاقات این‌چنینی بین حضرت با عمرسعد رخ داده  چون این بحث به تعبیری گفتگو مذاکره را عرض کردم در منابعی متاسفانه آمدند و آنچه که عمر سعد در نامه اش منعکس کرد به ابن زیاد این را به عنوان امری رخ داده و واقعی تصویر کرده‌اند و متاسفانه امروزه هم کسانی فریب این گونه منابع در طبری در بعضی منابع دیگر این آمده فریب خوردند و تصور کردند واقعاً ابی عبدالله (علیه السلام) این پیشنهادهای سه‌گانه را به عمر سعد مطرح کرده و بر این اساس می آیند تحلیل بار می کنند این در حالی است که شواهد کاملاً گویا این است که  این کذب است و دروغ است، این پیشنهادها چیست؟

 به اصطلاح کسانی بر اساس همین گزارشی که عمر سعد به ابن زیاد داد پخش شایعه شد که حسین بن علی پیشنهاد کرده به عمر سعد که حالا که اجازه نمیدهید من بروم به کوفه و کوفیان بی‌وفایی کردند یا اجازه بدهید من برگردم به حرم جدم رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) یا بروم به یکی از مرزها مثل دیگر مرزنشینان در آنجا باشم با دشمنان بجنگم با دیلمیان دیلم که گفته می‌شد به هر حال منظور یک نماد و برای دشمنان، چون در فتوحاتی که در منطقهٔ ایران انجام گرفت مناطق دیلم و شمال ایران بود و منطقه کوهستانی و به اصطلاح سختی بود و سپاه اسلام دچار مشکلاتی شدند، لذا دیلم هم که گفته می شود، در واقع مرزهایی که مقابله با آن‌ها کار دشواری و سخت است چون حسین (سلام الله علیه) پیشنهاد کرده که یا بگذارید بروم در مرز با دشمنان دین بجنگم یا اینکه بگذارید دست در دست یزید بگذارم و با او بیعت کنم و این را به هر حال شایعه کردند.

 حالا نامهٔ عمر سعد که به ابن زیاد نوشت این متن نامه است، قبل از اینکه حالا این نامه را بخوانم  کاملاً مشخص است که این کذب و دروغی بود که عمر سعد مطرح کرد چرا؟ چون می‌خواست کار خیلی راحت فیصله پیدا کند بدون جنگ تمام شود ابن زیاد راضی شود اصرار نکند چون ابن زیاد اصرار می‌کرد حسین سلام‌الله‌علیه باید بیاد و با من بیعت کند، به همین دلیل نیرو می‌فرستاد و به این جریان، عمر سعد میخواست فعلا یک چنین گزارشی کار را فیصله یافته تلقی کند و ابن زیاد هم چه بسا راضی شود حسین (علیه السلام) برگرده به مدینه.

مجری:

 در واقع  عمر سعد بدون مثلاً دردسر به ملکش برسد و ماجرا تمام شود.

استاد: جباری

 و این یک نکته که  ادعا عمر سعد است ولی ابی عبدالله (سلام الله علیه) آیا واقعاً کسی بود که پیشنهاد کنند که من بروم  بیعت با یزید کنم؟!!  اگر این بود که این همه حرکت و قیام و آمدن به کوفه و اینها برای چه؟ و جدای از این نقلی که طبری به دنبال این گزارش دارد، طبری به نقل از عقبة بن سمعان عقبة بن سمعان غلام رباب همسر ابی عبدالله علیه السلام و مادر علی اصغر و سکینه و اینها  آن زمان غلام‌ها یا خدمه بودند در خانه‌ها و آن گزارش، جالب گزارش طبری میگوید: که به نقل از  عقبة بن سمعان که می گوید: من از اول حرکت ابی عبدالله( علیه السلام) از مدینه به مکه، در مکه ،از مکه به سمت عراق و کربلا همراه حضرت ( علیه السلام)  بودم تمام سخنان آن حضرت( علیه السلام) را من شنیدم و به یاد دارم و در هیچ جا نشنیدم که حضرت ( علیه السلام) کلامی راجع به اینکه بگذارید من بروم دست در دست یزید بگذارم یا بگذارید بروم در یکی از مرزها، ابداً!! حضرت چنین چیزی نفرمود و تنها چیزی که ابی عبدالله (سلام‌الله‌علیه) فرمود این که من آزاد بگذارید در این زمین، هر جایی که میخواهم بروم را خودم تصمیم بگیرم به کجا میروم.

 عقبة بن سمعان به عنوان یک شاهد و ناظر وقتی که این را مطرح می‌کند طبیعتاً ما نمیتوانیم بیایم حرف دشمن و شایعاتی که بین مردم پخش شده بود، این را بپذیریم.

مجری:

 حالا چون می خواهیم متن نامه را بخوانیم با اجازه شما یک فاصله‌ای بگیریم برگردیم که متن قرایت شود.

 الحمدالله که این نعمت در دل‌های ما است و محبت حضرت اباعبدالله(علیه السلام) را به دنبال خودش دارد نمی‌دانید که چه غوغایی است در کربلا، و نه فقط کربلا این کربلایی را که گفتم چون خیلی از دوستان الحمدالله قسمتشان شد و لیاقت داشتند برخلاف ما و آنجا حضور دارند و برای ما وقتی تصویرشان را به اشتراک می‌گذارند می‌بینیم جمعیت عظیمی که آماده اند برای صبح عاشورا، اما در سراسر دنیا ما داریم می‌بینیم نام حضرت اباعبدالله (علیه السلام)  چنین دارد در واقع برافراشته می شود که نمی‌دانم واقعاً چرا خیال می کنند می‌توانند خاموشش کنند وقتی حضرت ختمی مرتبت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: که من آنجا دارم تاکید می‌کنم خود حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)  فرموده:

قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلّى اللّه علیه و آله) :اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرُدُ اَبَداً.
پیامبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله) فرمود:براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمی شود.

جامع أحاديث الشيعة في أحكام الشريعة ،سید بروجردی،قم: ج 12، ص 556،ح4995.

خاموش شدنی نیست لذا امیدوارم که مقداری یک جورایی آن هشدار و انذاری که اینجا صحبت شد جدی بگیرند با دستگاه امام حسین (علیه السلام) خیلی بازی نکنند عقوبتش خیلی جذاب نیست، و امیدوارم واقعاً دوستانه عرض می‌کنم خیلی وارد دستگاه امام حسین(علیه السلام)  نشویم و نظر ندهیم و بحث نکنیم ان شاء الله بهتر است ما در خدمت شما هستیم نامه ای که فرمودید قرائت کنید.

استاد: جباری

عرض کنم که نامه‌ای که طبق نقل طبری معروف در جلد پنج صفحهٔ چهارصد و چهارده و مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد جلد دو صفحه هشتاد و هفت که میگوید: عمرسعد یک نامه‌ای به ابن زیاد نوشت البته آن جلسهٔ بین به اصطلاح ابی عبدالله (علیه السلام) و عمرسعد تاریخش مشخص نیست کی بوده است آیا مثلاً روز هشتم بوده است؟ شب نهم بوده است ؟ قبلش بوده است ؟ تاریخش معلوم نیست ولی بالاخره قریب به یقین قبل از روز نهم بوده است و روز نهم در واقع شمر پاسخ آن نامه را از طرف ابن زیاد می آورد خود نامه عمر سعد این است:

تاریخ الطبری عن المجالد بن سعید الهمدانی والصّقعب بن زهیر :إنَّهُما کانَا التَقَیا مِرارا ثَلاثا أو أربَعا ؛ حُسَینٌ علیه السلام وعُمَرُ بنُ سَعدٍ ؛ قالَ : فَکَتَبَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ إلی عُبَیدِ اللّهِ بنِ زِیادٍ : أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ اللّهَ قَد أطفَأَ النّائِرَهَ  ، وجَمَعَ الکَلِمَهَ ، وأصلَحَ أمرَ الاُمَّهِ ، هذا حُسَینٌ قَد أعطانی أن یَرجِعَ إلَی المَکانِ الَّذی مِنهُ أتی ، أو أن نُسَیِّرَهُ إلی أیِّ ثَغرٍ مِن ثُغورِ المُسلِمینَ شِئنا ، فَیَکونَ رَجُلاً مِنَ المُسلِمینَ ، لَهُ ما لَهُم ، وعَلَیهِ ما عَلَیهِم ، أو أن یَأتِیَ یَزیدَ أمیرَ المُؤمِنینَ ، فَیَضَعَ یَدَهُ فی یَدِهِ ، فَیَری فیما بَینَهُ وبَینَهُ رَأیَهُ ، وفی هذا لَکُم رِضیً ولِلاُمَّهِ صَلاحٌ . قالَ : فَلَمّا قَرَأَ عُبَیدُ اللّهِ الکِتابَ قالَ : هذا کِتابُ رَجُلٍ ناصِحٍ لِأَمیرِهِ ، مُشفِقٍ عَلی قَومِهِ ، نَعَم قَد قَبِلتُ . قالَ : فَقامَ إلَیهِ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ ، فَقالَ : أتَقبَلُ هذا مِنهُ وقَد نَزَلَ بِأَرضِکَ إلی جَنبِکَ ؟ وَاللّهِ ، لَئِن رَحَلَ مِن بَلَدِکَ ولَم یَضَع یَدَهُ فی یَدِکَ لَیَکونَنَّ أولی بِالقُوَّهِ وَالعِزَّهِ ، ولَتَکونَنَّ أولی بِالضَّعفِ وَالعَجزِ ، فَلا تُعطِهِ هذِهِ المَنزِلَهَ ، فَإِنَّها مِنَ الوَهَنِ ، ولکِن لِیَنزِل عَلی حُکمِکَ هُوَ وأصحابُهُ ، فَإِن عاقَبتَ فَأَنت وَلِیُّ العُقوبَهِ ، وإن غَفَرتَ کانَ ذلِکَ لَکَ ، وَاللّهِ ، لَقَد بَلَغَنی أنَّ حُسَینا وعُمَرَ بنَ سَعدٍ یَجلِسانِ بَینَ العَسکَرَینِ ، فَیَتَحَدَّثانِ عامَّهَ اللَّیلِ . فَقالَ لَهُ ابنُ زِیادٍ : نِعمَ ما رَأَیتَ ! الرَّأیُ رَأیُکَ .

تاریخ الطبری به نقل از مُجالِد بن سعید هَمْدانی و صَقعَب بن زُهَیر : آن دو (حسین علیه السلام و عمر بن سعد) ، سه، چهار بار ، یکدیگر را ملاقات کردند و عمر بن سعد ، به عبید اللّه بن زیاد نوشت : «امّا بعد، خداوند ، آتش جنگ را خاموش کرد و ما را بر یک کلمه ، گِرد آورد و کار امّت را به سامان آورد. این ، حسین است که به من ، پیشنهاد داده است یا به همان جا که از آن آمده ، باز گردد یا او را به هر مرزی از مرزهای مسلمانان که می خواهیم ، بفرستیم تا مانند یک مسلمان ، حقوق و وظایفی داشته باشد ، یا نزد امیرمؤمنان یزید بیاید و دست در دست او بگذارد و به رأی او ، گردن نهد . این ، رضایت شما و صلاح امّت را فراهم می آورد» . هنگامی که عبید اللّه ، نامه را خواند ، گفت : این ، نامه مردی است که خیرخواه امیرش و دلسوز قومش است. باشد . پذیرفتم . شمر بن ذی الجوشن ، برخاست و به ابن زیاد گفت: آیا این را از او می پذیری، در حالی که به سرزمینت وارد شده و در کنار تو ، فرود آمده است ؟ ! به خدا سوگند ، اگر از سرزمین تو برود و دست بیعت به تو ندهد، قوی تر و شوکتمندتر می شود و تو ، ضعیف تر و ناتوان تر. پس ، این اختیار را به او نده که نشانِ سستی است ؛ بلکه او و یارانش ، باید بر حکم تو گردن نهند. پس اگر کیفر دادی، اختیار داری و اگر بخشیدی، حقّ توست . به خدا سوگند ، به من خبر رسیده که حسین و عمر بن سعد ، میان دو لشکر می نشینند و همه شب را با هم سخن می گویند . ابن زیاد به او گفت: خوب گفتی! رأی ، همان رأی تو باشد .

تاريخ الأمم و الملوك‌،تألیف ابن جرير الطبري(310ه ق)،الناشر : دار التراث، ج 5 ص 414- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد،مفيد، محمد بن محمد(413 ق‌)، ج۲ ،ص ۸۷.

 از عمر سعد به عبیدالله بن زیادید اما بعد خداوند آتش فتنه را خاموش و اختلاف کلمه را برطرف ساخت و کار این امت را اصلاح کرد حسین متعهد شد به همان مکانی که از آنجا آمده بازگردد و یا اینکه به انتخاب ما به یکی از سرحدات برود و در حقوق و تکالیف همانند یکی از مسلمانان آن دیار باشد یا به نزد امیر المومنین یزید برود و دست در دست او بگذارد تا هر چه خود دارد با حسین انجام دهد در این امر هم خشنودی شما و هم صلاح امت است.

 این متن نامه عمر سعد است به ابن زیاد، ابن زیاد وقتی این نامه را می‌بیند میگوید: خیلی چیز خوبی شده است و عرض شود که در واقع پیشنهاد بیعت با یزید و اینها درش مطرح شده است، گفت: که این نامه کسی است که خیرخواه امیر خویش و دلسوز قوم خود است بله آن را می‌پذیرم، شمر ملعون که در این مجلس بود در اینجا شروع کرد به عرض شود که شیطنت کردن و گفت: که این ر از عمرسعد می پذیری؟ در حالی که از وی یعنی از حسین از حسین می‌پذیری پیشنهادها را؟!  درحالی که در سرزمین تو فرود آمده و کنار تو است به خدا سوگند اگر از منطقهٔ تحت یعنی حسین از ترسش اینها را گفته، اگر از منطقهٔ تحت امر تو بیرون رود و دست در دست تو نگذارد قوت و عزت از آن وی خواهد بود و ضعف و ناتوانی از آن تو این منزلت و این امتیاز را به او مده زیرا مایه وهن توست او و یارانش باید به حکم تو گردن نهند که اگر مجازات کنید حق تو است و آگه ببخشی به نفع تو خواهد بود، به خدا سوگند شنیدم که حسین با عمرسعد میان دو اردوگاه می‌نشیند و تا پاسی از شب با هم سخن می‌گویند.

 اشاره به همین قصه مذاکره دارد ابن زیاد گفت که عجب پیشنهاد خوبی دادید من با آن موافقم و این باعث شد که نامه به عمرسعد با این مضمون و نامه را به شمر داد که شمر آن نامه را برساند، حالا متن نامهٔ ابن زیاد به عمر سعد که شمر ملعون چنین روزی روز تاسوعا به کربلا  می آورد و به عمر سعد میدهد و موجب اقدامات بعدی عمر سعد می شود این است این که البته شود گفت که برو این نامه به عمر سعد بده و اگر آن چه که در این نامه نوشته شده است عمر سعد پذیرفت و فرمانبردار او باش و از او پیروی کن و اگر جنگ با حسین را نپذیرفت، آنجا تو امیر و فرمانده لشکر باش و تو بجنگ و گردن عمر سعد را بزن برای من بفرست متن نامه بود.

 اما بعد من تو را نزد حسین نفرستادم که خود را از جنگ با او بازداری یا وقت گذرانی کنی و با مسامحه با او رفتار کنی و آرزوی سلامت و زندگی برای او داشته باشی! یا برای او پیش من وساطت کنی ببین اگر حسین و همراهانش در برابر حکم من گردن نهادند و تسلیم شدند آنان را با مسالمت به سوی من بفرست و اگر دریغ کردند و نپذیرفتند بر آنان حمله کن و خونشان بریز و اعضایشان را مثله‌ کن چون سزاوار آن هستند و بعد از اینکه حسین کشته‌ شد اسب بر سینه و پشت او بتازان.

 و بحث اسب باشد همین فرمان ملعون ابن زیاد بود زیرا که او ناسپاس، تفرقه‌افکن و ستمگر است می‌دانم این کار پس از مرگ به وی زیان نمی‌رساند یعنی اسب تاختن ولی با خود عهد کردم هر گاه او را کشتم با وی چنین کنم پس اگر تو به این دستور عمل کردی پاداش کسی که شنوا و مطیع است برای تو است و اگر آن را نمی‌پذیرد از کارگزاری ما و فرماندهی لشکر ما کنار رو و فرماندهی لشکر را به شمر واگذار که دستور لازم را به او داده‌ایم و السلام.

 این باز طبری نقل کرده مرحوم شیخ مفید نقل کرده بلاذری در الانساب و الاشراف نقل کرده و این‌ها،  شمر این نامه را گرفت اما بحث امان‌نامه که اشاره فرمودید در همین‌جا قابل طرح است که هم شمر که از قبیله بنی کلاب بود و هم فردی به نام عبدالله بن ابی محل بن حزام  از آن طرف میدانید جناب ام‌البنین به اصطلاح نامش فاطمه بنت حزام بوده است یعنی پدرش حزام، عبدالله بن ابی محل در واقع ام البنین عمه او می شود، عبدالله بن ابی محل بن حزام و ام البنین هم فاطمه بنت حزام عمه او می شود، اما شمر هیچ رابطهٔ نسبی با جناب ام‌البنین ندارد جز هم قبیله بودن:

:وَقَفَ شِمرٌ فَقالَ : أینَ بَنو اُختِنا ؟ یَعنی : العَبّاسَ وعَبدَ اللّهِ وجَعفَرا وعُثمانَ بَنی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ، واُمُّهُم اُمُّ البَنینَ بِنتُ حِزامِ بنِ رَبیعَهَ الکِلابِیِّ الشّاعِرِ ، فَخَرَجوا إلَیهِ ، فَقالَ : لَکُمُ الأَمانُ . فَقالوا : لَعَنَکَ اللّهُ ولَعَنَ أمانَکَ ! أتُؤمِنُنا وَابنُ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله لا أمانَ لَهُ ؟!

شمر ، [در میدان] ایستاد و گفت: خواهرزادگان ما ، کجا هستند ( یعنی : عبّاس علیه السلام ، عبد اللّه ، جعفر و عثمان، فرزندان علی بن ابی طالب علیه السلام که مادرشان، اُمّ البنین ، دختر حِزام بن ربیعه کِلابیِ شاعر بود) ؟ آنان ، به سوی او آمدند. شمر گفت: شما در امان هستید . گفتند: خداوند ، تو و امانت را لعنت کند! آیا به ما امان می دهی، در حالی که فرزند دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در امان نیست ؟!

أنساب الأشراف، البلاذري، تحقيق محمد باقر المحمودي، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، ط الأولى، 1974/1394، ج 3 ص 391

اینها از باب هم قبله بودن بوده است که اگر گفته می شود برادر یا خواهر از این باب بوده است و عرض کنم که این عبدالله بن ابی محل تقاضا می‌کند و از ابن زیاد یک به اصطلاح نامه‌ای را می‌گیرد که ما چنین کسانی داریم ابالفضل العباس است و برادرانش عثمان، جعفر، عبدالله فرزندان ام‌البنین هستند و یک امانی برای این‌ها از ابن زیاد می‌گیرد شمر هم به همین ترتیب اینها هر دو میایند به کربلا و عرض کنم که یک گزارش است این عبدالله بن ابی محل می آید مطرح می‌کند همان نامه را آمده بین دو سپاه و فراخواند صدا کرد حضرت عباس و برادرانش را عرض شود که به تعبیر این عبدالله ابن ابی محل به ابن زیاد گفت اصلح الله الامیر فرزندان خواهر ما که باز به او تبریک عرض کردم همراه حسین هستند اگر صلاح می‌دانید امانی برای آنان بنویس که این زیاد هم امان نامه را نوشت و عبدالله بن ابی محل امان‌نامه توسط غلامش کزمان که بعضی گفته اند به کربلا فرستاد.

 اینجا این کزمان آمده است غلام عبدالله و فرزندان ام‌البنین فرا خواند و گفت این امان نامه‌ای است که دایی شما دایی شما فرستاده حالا در پاسخ گفتند: که به دایی ما سلام برسان بگو: ما را به امان شما نیازی نیست امان خدا از امان پسر سمیه بهتر است، باز نقل به اصطلاح طبری است.

 آن بحث امان نامهٔ شمر در یک گزارش دیگری آمده که استفاده می شود که در دو فقره این امان نامه مطرح شده است نسبت به یک توسط غلام عبدالله بن ابی محل و دیگری توسط شمر که وقتی که شرم مطرح کرد جناب عباس (سلام الله علیه) پاسخ میدهد پاسخ کوبنده‌ای میگوید شمر آمد در کربلا و مقابل خیمه‌های ابی عبدالله (سلام‌الله‌علیه) قرار گرفت و گفت خواهرزاده‌های ما کجا هستند أینَ بَنو اُختِنا خواهرزاده‌ها کجا هستند؟ با آن تعبیری که عرض کردم که حضرت عباس و برادرانش آمدند گفتند چیست؟ چه می‌خواهی؟ گفت: که شما ای خواهرزادگان من در امان هستید که حضرت عباس در واقع چون بزرگتر بود و نمایندگی از طرف برادرانش داشت، فرمود: لعنت خدا بر تو و آن امانی که برای ما آمده اگر تو واقعاً دایی ما بودی یعنی این ادعا که می‌کند خواهرزاده‌های ما آیا حاضر می شدی که ما در امان باشیم و فرزند رسول خدا در امان نباشد؟ مثل حسینی در امان نباشد ما امان تو را بپذیریم!! عرض کنم که این قصه امان نامه و این غیرت حضرت عباس سلام الله علیه طبیعی است و خود این دشنهاد امان چه کرده است با حضرت عباس فرزندان ام‌البنین اصلاً پیشنهادش طبیعی است که این‌ها ساحتشان فرسنگ‌ها دور از این است که اصلاً به سمت پذیرش امان نامه‌ای بروند.

 اما خود طرح این امان نامه در آن فضای عصر تاسوعا که  به هر حال آن وضع بر ابا عبدالله سلام الله علیها پیش آمده است با این به هر حال خاندان اهلش عیالش و سپاه اندکی که دارد بیایند در میان اینها به این سه چهار نفر بحث امان نامه را مطرح می کنند از جهت بحث امان نامه که سیرش به این شکل طی می شود اما آن جریان شمر و نامه‌ای که آورد به ک کربلا طبق نقل شمر ملعون عصر عرض شود که نهم محرم، عصر تاسوعا به کربلا می‌رسد و این فرمان را می آورد و تسلیم عمر سعد می‌کند میگوید: عمر سعد ملعون وقتی که نامه ابن زیاد را خواند فهمید کار کار شمر است می‌شناخت شمر را که چه شخصیتی دارد به شمر گفت: وای بر تو خدا آواره ات کند و زشت باد فرمانی که برای من آوردی، به خدا قسم گمانم این است که تو ابن زیاد را از آنچه برای او نوشته بودم رویگردان کرده‌ای و کاری که امید داشتیم با صلح و خوبی پایان یابد بر ما تباه ساختی به خدا سوگند حسین هرگز تسلیم نمی‌شود زیرا او روحی تسلیم‌ناپذیر در کالبد دارد عبارتی که در متون آمده است:

فاقبل شمر بكتاب عبيد اللَّه الي عمر بن سعد، فلما قدم عليه و قرا قال له عمر: ما لك ويلك لا قرب اللَّه دارك و قبح اللَّه ما قدمت به علي، و اللَّه اني لاظنك انك ثنيته (نهيته خ ل) ان يقبل ما كتبت به اليه و افسدت علينا امرا قد كنا رجونا ان يصلح، لا يستسلم و اللَّه الحسين ان نفس ابيه  لبين جنبيه. فقال له شمر: اخبرني ما انت صانع تمضي لامر اميرك و تقاتل عدوه و الا فخل بيني و بين الجند و العسكر. فقال: لا و لا كرامة لك و لكني انا اتولي ذلك فدونك فكن انت علي الرجالة.

شمر بن ذى الجوشن با نامۀ عبيد الله بن زياد نزد عمر بن سعد آمد، وقتى با نامه نزد [عمر بن سعد] آمد و آن را برايش خواند، عمر گفت: واى بر تو، تو را چه شده‌؟ خدا تو را دور كند و اين نامه را مايه ننگ و عار تو گرداند! و الله گمان مى‌كنم تو [ابن زياد را] از پذيرش نوشتۀ من منصرف كرده‌اى كارى را كه اميد داشتيم اصلاح شود فاسد نموده‌اى، و الله حسين تسليم نخواهد شد، روح تسليم‌ناپذيرى در تن اوست. شمر گفت: به من بگو تو چه خواهى كرد؟! آيا دستور و امر را اجرا مى‌كنى و دشمنش را مى‌كشى‌؟! اگر اين كار را نمى‌كنى لشكر و سپاه را به من واگذار كن. [عمر] گفت: نه، به تو چيزى نخواهد رسيد، من [خودم] متولّى‌اش مى‌شوم، شما برو و فرمانده پياده نظام باش.

تاريخ الأمم و الملوك‌،تألیف ابن جرير الطبري(310ه ق)،الناشر : دار التراث، ج ۷ ،ص ۳۱۶و۳۱۷.

لا يستسلم و اللَّه الحسين ان نفس ابيه  لبين جنبيه ابيه یعنی ابا کننده تسلیم‌ناپذیر لبين جنبيه روحی در کالبد او است که تسلیم پذیر نیست هرگز اینها اباعبدالله( علیه السلام) می‌شناختند حالا عرضم همینجا است یک گریزی بزنم عمر سعدی که در پاسخ به شمر میگوید: ان نفس ابيه  این همون عمر سعدی است که در نامه اش به ابن زیاد نوشته است که حسین راضی شود بیاید با یزید بیعت کند دقیقاً شمر پاسخ ابن زیاد را می آورد هنوز که با حسین مجدد صحبت نکرده است میگوید: حسین تسلیم نخواهد شد پس ببینید این دروغی بیش نبوده است دروغ بسیار بزرگ بود که حسین( علیه السلام)حاضر شده است که در بین سه پیشنهادی که ابن زیاد بوده که با یزید بیعت کند.

 گزارش کاملاً گویای کذب آن ادعا است شمر گفت: که بگو حالا چه خواهی کرد عمل می‌کنی یا نه؟ فرمان امیر را اجرا می‌کنی و با دشمن می‌جنگی یا کناره می‌گیری و لشکر را به من واگذار می‌کنی؟ عمر گفت که نه تو لیاقت چنین امری را نداری من خود آن را به عهده می‌گیرم ای کاش به او میداد و خودش را نجات می‌داد گفت: من خود آن را به عهده می‌گیرم و تو فرمانده پیادگان باش. پیاده ها به هر حال نه سواره‌ها عرض کنم که این در واقع آن چیزی است که بین شمر و عمرسعد ملعون رد و بدل شد و از اینجا به بعد تحرک دشمن آغاز می شود یک گزارشی داریم خیلی جانسوز است جانسوز  از این جهت که حالا عرض می‌کنم که سعد بن عبیده نامی است این گزارش را هم باز طبری نقل کرده است الانساب و الاشراف و دیگران نقل کردند.

 سعدبن عبیده میگوید: که با عمر بن سعد برای خنک شدن پاها برای خنک شدن پاها در آب گذاشته بودیم یعنی این‌ها وضعشون چنان است که کاملاً آن در اختیارشان ایت در اینجا نشستند راحت و خیمهٔ حسینی اطفال به هر حال در عطش با سختی میگوید: شخص آمد و آهسته در گوش عمر سعد چیزی گفت آن کی بود فردی به نام جبیریة بن بدر تمیمی این نشان میدهد که ابن‌زیاد به فرستادن شمر و آن نامه بسنده نکرده است برای تاکید و تثبیت امر جنگ با ابی عبدالله (علیه الاسلام) کسی دیگری هم فرستاد جبیریة بن بدر تمیمی این فرد در گوش عمر سعد گفت: ابن زیاد جبیریة بن بدر تمیمی را نزد تو فرستاده و دستور داده که اگر هم اکنون با حسین نجنگی گردنت را بزند تا عمر سعد این را شنید بلند شد و با شتاب سلاحش پوشید و لباس جنگ پوشید و سوار اسب شد و آن سپاه عظیم سی هزار نفره را خطاب به آنها کرد که:

 إنَّ عُمَرَ بنَ سَعدٍ نادىيا خَيلَ اللّهِ اركَبي و أبشِريفَرَكِبَ فِي النّاسِ، ثُمَّ زَحَفَ نَحوَهُم بَعدَ صَلاةِ العَصرِ، و حُسَينٌ عليه السلام جالِسٌ أمامَ بَيتِهِ مُحتَبِيا بِسَيفِهِ، إذ خَفَقَ بِرَأسِهِ عَلى رُكبَتَيهِ ،و سَمِعَت اختُهُ زَينَبُ الصَّيحَةَ، فَدَنَت مِن أخيها فَقالَتيا أخي، أما تَسمَعُ الأَصواتَ قَدِ اقتَرَبَت؟!قالَ: فَرَفَعَ الحُسَينُ عليه السلام رَأسَهُ، فَقالَ: إنّي رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي المَنامِ، فَقالَ لي: إنَّكَ تَروحُ إلَينا.قالَ: فَلَطَمَت اختُهُ وَجهَها، و قالَتيا وَيلَتا. فَقالَ: لَيسَ لَكِ الوَيلُ يا اخَيَّةُ، اسكُني رَحِمَكِ الرَّحمنُ.

عمر بن سعد، بانگ سر داد: اى سواران خدا! سوار شويد. بشارتتان باد! خود نيز با آنان، سوار شد و پس از نماز عصر، به سوى آنان (سپاه امام حسين عليه السلام) تاخت. امام حسين عليه السلام جلو خيمه‌اش چمباتمه زده و [انحناى‌] شمشيرش را به دور پاهايش حلقه كرده بود كه خوابش بُرد و سرش بر زانو، خم شد. در اين هنگام، شيون خواهرش زينب عليها السلام را شنيد كه به برادرش نزديك شد و گفت: برادرم! آيا صداها را نمى‌شنوى كه نزديك شده‌اند؟حسين عليه السلام سرش را بلند كرد و فرمود: «پيامبر خدا را در خواب ديدم كه به من فرمود:" تو به سوى ما مى‌آيى"».پس خواهرش بر صورت خود زد و گفت: واى بر ما!امام عليه السلام فرمود: «خواهر عزيزم! واى بر شما نيست. آرام باش، خداى رحمان، تو را رحمت كند!

تاريخ الأمم و الملوك‌،تألیف ابن جرير الطبري(310ه ق)،الناشر : دار التراث، ج 5 ص 41۶

يا خَيلَ اللّهِ اركَبي و أبشِري سپاهیان خدا سپاهی که آمده به جنگ ابی عبدالله(علیه السلام) به این‌ها يا خَيلَ اللّهِ  سپاه خدا سوار شوید و بشارت باد بر شما حالا بشارت باد بر شما به اصطلاح اینکه به عطا وصلهٔ ابن زیاد و خلیفه و اینها می‌رسید یا نه این که بعضی تصور کردن و بالجنة ابشری در واقع مثلاً وعدهٔ بهشت به آن ها داده باشد و میگوید: که این را خطاب کرد و نماز عصرشان را خواندند و حرکت کردند به سمت خیمه‌های حسین (سلام الله علیه) صحنه را تصور کنید خیمه‌ای است خیمه‌هایی است نهایت جمعیتی که آنجا هستند صد نفر هستند  صد وچند نفر هفتاد و دو نفر نفر یاران حضرت هستند بقیه زن بچه‌ها این‌ها.

 آن طرف سی هزار نفر حساب کنید این سی هزار نفر تعدادی پیاده و تعدادی سواره این سی هزار نفر سواره ها یک دفعه حرکت کنند چه صدایی در این بیابان می‌پیچید و چه کرده این صحنه با دل زینب (سلام‌الله علیها)؟ با دل این بچه‌ها با دل این زن‌ها چه کرده؟ سی هزار نفر حرکت کنند یک دفعه این جمعیت دارند میایند به سمت این خیمه‌ها در گزارش است که ابی عبدالله سلام‌الله‌علیه مقابل خیمهٔ خودشان نشسته‌بودند و به شمشیرشان تکیه زده بودند سر بر زانو گذاشته بودند یک خواب سبکی قربان ابی عبدالله (سلام الله علیه)  خسته هم است دیگه حضرت (سلام الله علیه)  استراحت ندارد مثل حسین(سلام الله علیه)دیگر فرصت استراحت ندارد در این روزها، نگران خیمه‌ها باشند نگران اصحاب باشند و خواب حضرت در همین حد است گاهی در مسیر که می آمدند.

  گزارش است حضرت (علیه السلام) چرتی زده خواب سبکی داشتند و خواب را دیدند که حضرت (علیه السلام)  می فرمودند: انا لله و انا الیه الراجعون نیاورد حضرت علی اکبر پرسید که چیست؟ فرمود: در خواب دیدم که یک سواری ما را دارد همراهی میکند میگوید: این سواران دارند میروند و مرگ‌ها هم این‌ها را همراهی می کنند که جناب علی اکبر پرسید:

ثمّ‌ قام الحسين فخرج إلى رحله ثمّ‌ سار ليلا ساعة فخفق برأسه خفقة ثمّ‌ انتبه و هو يقول: إِنّٰا لِلّٰهِ‌ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ‌ رٰاجِعُونَ‌، و الحمد للّٰه ربّ‌ العالمين. فأقبل إليه ابنه عليّ‌ بن الحسين فقال: يا أبت جعلت فداك! ممّ‌ حمدت و استرجعت‌؟ قال: يا بنيّ‌ إنّي خفقت [برأسي] خفقة فعنّ‌ لي فارس على فرس، فقال: القوم يسيرون و المنايا تسير إليهم، فعلمت أنّ‌ أنفسنا نعيت إلينا. فقال: يا أبت لا أراك اللّٰه سوءا. أ لسنا على الحقّ‌؟ قال: بلى و الّذي يرجع إليه العباد. قال: إذن لا نبالي أن نموت محقّين. فقال له: جزاك اللّٰه من ولد خيرا ما جزى ولدا عن والده.

آن گاه امام حسين عليه السلام حركت كرد تا در منزل (عذيب) فرودآمد، حضرت در آنجا نزديك ظهر خوابيدند بعد در حالي كه مي گريستند بيدار شدند.فرزندش گفت: پدر جان! چرا گريه مي كني؟فرمود:اي فرزندم! اين ساعت، ساعتي است كه خواب آن دروغ نمي شود، در خواب فردي بر من ظاهر شد، و گفت: شما در رفتن شتاب مي كنيد، و مرگ شما را به سوي بهشت مي برد.سپس كاروان حضرت حركت كرد تا به منزل (رهيمه) رسيد

الكامل في التاريخ،ابن الأثير،ابوالحسن على بن محمد بن محمد بن عبدالكريم شيبانى جزرى، معروف به ابن اثیر (555-630ق)ناشر: دار صادر، دار بیروتمحل نشر: بیروتنوبت چاپ: اول تاریخ انتشار: 1385ق‏، ج 4، ص 51

 

جناب علی اکبر علیه السلام پرسیدند: أ لسنا على الحقّ‌ مگر ما بر حق نیستیم فرمود:بله قسم به او که جانم در دست اوست عرض کرد: إذن لا نبالي أن نموت محقّين ما از مرگ چه هراسی داریم اینجا باز صحنهٔ یک چرتی برای ابی عبدالله (علیه السلام) میگوید: حضرت به خواب سبکی فرو رفته بود حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود یه وقت صدای دشمن را شنید آمد نزد ابی عبدالله (سلام الله علیه) عرض کرد که این سر و صدا را می‌شنوی دارند نزدیک میشوند چیشده است حضرت (علیه السلام)  سر برداشتند ابی عبدالله (علیه السلام) فرمودند هم‌اکنون رسول خدا صلی الله علیه و آله و پدرم علی (علیه السلام) و مادرم زهرا (سلام الله علیها) و برادرم حسن (سلام الله علیه) را در خواب دیدم که به من فرمودند: به زودی نزد ما خواهی آمد به خدا سوگند این امر نزدیک است و در آن شکی نیست.

 با قلب زینب سلام‌الله علیها این جملات چه کرده است؟ میگوید: به صورت خودش زد حضرت زینب سلام‌الله‌علیها ناله سر داد امام (علیه السلام) فرمود: که خواهرم صبر کن آرام و خاموش باش فریاد نزن که دشمن ما را شماتت نکند،  در این صحنه چه کسی باید بیاید به کمک ابی عبدالله(علیه السلام)  که به کمک زینب (سلام‌الله علیها) ، آن یار وفادار ابوالفضل العباس علمدار سپاه پشت و پناه لشکری عباس من نزدیک و عرض کرد که برادر جان لشکر دشمن دارند میان به سوی ما تکلیف چیست؟ ابی عبدالله (سلام الله علیه) از جای خودشان برخواستند فرمودند: برادر به عباس‌ (سلام الله علیها) جانم به فدایت بنفسی‌ انت این جمله را عصر تاسوعا فرمودند حضرت ابی عبدالله (علیه اسلام) به حضرت عباس(سلام الله علیها) که چقدر محبت است بین  حضرت ابی عبدالله (علیه اسلام) و حضرت عباس(سلام الله علیها) امام حسین(علیه اسلام)  به او فرمود: جانم به فدایت ای ابالفضل.

 و چه گذشته در کنار نهر علقمه بر حسین (علیه السلام) وقتی که با آن صحنه روزعاشورا مواجه‌شد جانم به فدایت سوار شو از این‌ها بپرس که چه پیش آمده چه می‌خواهند قصدشان چیست؟ میگوید: که ابوالفضل سلام‌الله‌علیه سوار شد با بیست سوار زهیر بن قین پیشاپیش بود حبیب بن مظاهر بود بزرگان سپاه این‌ها همراه ابالفضل سلام‌الله‌علیه بودند رفت جلوی این‌ها و سؤال فرمود: که چه پیش آمده چه می‌خواهید؟ گفتند که از امیر یعنی ابن زیاد دستور رسیده است که به شما پیشنهاد کنیم به حکم او تن دهید والا با شما جنگ کنیم!! ابوالفضل (علیه السلام) علاوه بر شجاعت عاقل است زیرک است حکیم است به این‌ها فرمود: شتاب نکنید تا من بروم نزد ابی عبدالله (سلام الله علیه) و سخن شما را به ایشان عرضه کنم و میگوید: حضرت عباس (سلام‌الله‌علیه) آن‌ها ایستادند همراهان ابالفضل (سلام‌الله‌علیه)  همانجا ایستادند زهیر حبیب و اینها ایستادند و خود ابالفضل (سلام‌الله‌علیه)  برمی‌گردد به ابی عبدالله (علیه السلام) سخن بگوید.

 در این فاصله ببینید یاران جبهه حق از هیچ لحظه‌ای به اصطلاح فروگذار نمی‌کنند این که هدایت متوجه افراد به هر حال جاهل کنند فرصت مغتنم شمردند حبیب بن مظاهر به زهیر گفت: که اگر مایلی با این‌ها سخنی بگو و اگر می‌خواهی من سخن بگویم زهیر گفت: تو آغاز کن که این پیشنهاد از جانب تو است، حبیب رو به لشکر ابن سعد کرد و گفت: به خدا سوگند فردای قیامت نزد خدا بد مردمانی خواهند بود آنان که فرزند پیامبر و خاندانش و مردان پاکان سرزمین را که سحرخیز و دائم الذکر هستند این دو وصف سحرخیز و دائم الذکر ای کاش همهٔ ما پیروان ابی‌عبدالله(علیه السلام) عزاداران متصف به این وصف باشیم سحرخیز باشیم دائم الذکر باشیم مردان پاک این سرزمین که سحرخیز دائم الذکر هستند داشته باشند بد مردمانی هستند که فرزند پیامبر خاندانش و مردان پاکی که همراه او هستند با این وضع این‌ها را کشته باشند.

 یک شقی بدبختی از سپاه دشمن ازرق بن قیس همان جمله‌ای که ابی عبدالله علیه السلام روز عاشورا فرمود آن ها را موعظه  کرد و این‌ها هله هله کردند و نمی‌گذاشتند صدای حضرت(علیه السلام) برسد فرمود:

الإمامُ الحسينُ عليه السلام ـ لمّا عَبَّأَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ أصحابَهُ لِمُحارَبَتِهِ عليه السلام و أحاطُوا بهِ مِن كُلِّ جانِبٍ حتّى جَعَلُوهُ في مِثلِ الحَلْقَةِ فَخَرَجَ عليه السلام حتّى أتى الناسَ فَاستَنصَتَهُم فَأبَوا أن يُنصِتُوا حتّى قالَ لَهُم ـ : وَيلَكُم ! ما علَيكُم أن تُنصِتوا إلَيَّ فَتَسمَعوا قَولي ؟! و إنّما أدعُوكُم إلى سَبيلِ الرَّشادِ ··· و كُلُّكُم عاصٍ لِأمري غيرُ مُستَمِعٍ قَولي فقد مُلِئَت بُطونُكُم مِن الحَرامِ و طُبِعَ على قُلوبِكُم .

امام حسين عليه السلام ـ هنگامى كه عمر بن سعد سپاهيان خود را براى جنگ با ايشان آماده كرد و از هر سو آن حضرت را در محاصره گرفتند و امام عليه السلام به سوى دشمن بيرون آمد و آنها را به سكوت دعوت كرد، اما خاموش نشدند خطاب به آنها ـ فرمود: واى بر شما! شما را چه زيان كه به من گوش دهيد و گفتار مرا ، كه به راه راستتان فرا مى خوانم بشنويد··· همه شما از من نافرمانى مى كنيد و به سخنان من گوش نمى دهيد؛ زيرا شكمهايتان از حرام پر شده و بر دلهايتان مُهر [ غفلت ]خورده است.
المؤلف: العلامة المجلسي،تحقيق: السيد إبراهيم الميانجي ، محمد الباقر البهبودي،الطبعة: الثالثة المصححة،سنة الطبع: ١٤٠٣ - ١٩٨٣ م،ج45 ،ص8.

 مُلِئَت بُطونُكُم مِن الحَرامِ اینکه حرف حق را نمی‌شنوید این حرام‌ها بر شکم شما مستولی و پر شده است این ازرق از همان قبیل است می گوید ازرق به حبیب گفت: که تو زیاد از خودت تعریف می‌کنی چون حبیب گفت: که مردان دائم الذکر و سحرخیزی‌، زیاد از خودت تعریف می‌کنی زهیر گفت که جواب داد: البته خداوند او را تزکیه و هدایت کرده است، این که از خودش تعریف می‌کند هدایت یافته است ای ازرق تو را نصیحت می‌کنم از خدا بترس و از کسانی مباش که به گمراهان برای کشتن پاکان کمک می کنند.

  حالا ازرق چه بگوید به زهیر؟  یک حرف حقی شنیده است اما معمولاً در این زمان ها اهل باطل به کوچهٔ دیگه می‌زند یک حرف دیگه می‌زند که بحث و عوض کند گفت که یک تهمت زدید نسبت داد به زهیر گفت: ای زهیر تو از شیعیان این خاندان به شمار نمی‌رفتی! تو شیعه اهل بیت نبودی بلکه عثمانی بودی من این را خدمت عزیزان بیننده عرض می‌کنم تنها جایی ‌که بحث عثمانی بودن زهیر مطرح شده است اینجا است آن هم از طرف یک شقی فاسدی مثل همین ازرق بن قیس تاریخ ما نداریم پیشینهٔ زهیر که عثمانی بوده یا نه؟ برای رد گم کردن یا مثلاً بحث عوض‌کردن چنین تهمتی زد و گفت: تو عثمانی بودی زهیر پاسخ داد که نگفت که من بودم یا نبودم زهیر پاسخ داد گفت مگر نه این است که با این همراهی من با اهل‌بیت استدلال می‌کنید که من از شیعیان این خاندان هستم، اما به خدا سوگند هرگز برای او نامه ننوشتم و کسی را نزد او فرستاد و برای یاری رساندن به وی به او وعده ندادم، لیکن در راه به او برخوردم و چون او را دیدم به یاد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و جایگاه او نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  افتادم چون آگاه شدم که به سوی دشمنانش و گروه شما روان است.

 یعنی جان آمادهٔ شنیدن حق این چنین می شود وقتی شنیدم دارد به هر حال یاد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)  افتادم و به سوی دشمن در حرکت است تصمیم گرفتم او را یاری کنم و جزو حزب او باشم و جانم را فدایش کنم تا حق خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)  را که شما ضایع کردید حفظ کنم یعنی شما دعوتش کردید و شما باید این حق را حفظ کنید اما من او را به حق یافتم  اینها داشتند صحبت می‌کردند که حضرت عباس (سلام الله علیه)  آمد خدمت ابی عبدالله (سلام الله علیه) و جریان فرمود که این چنین قصد دارند امام (سلام الله علیه) فرمود: پیش آنان برگرد و اگر بتوانی تا فردا از ایشان مهلت بگیر و آنان را از ما بازگردان، تا این که امشب برای پروردگار خود نماز گزاریم دعا کنیم از او طلب آمرزش نماییم زیرا خدا خودش می‌داند که من نماز یک و تلاوت کتابش دو و دعای بسیار سه و استغفار را دوست دارم چهار چیز امام (علیه السلام) نماز و تلاوت قرآن و دعا و استغفار برو از این‌ها امشب را مهلت بگیر.

حضرت عباس(سلام الله علیه)  برگشت نزد سپاه کوفه،پاسخ حضرت(سلام الله علیه)  به آن ها ببینید عبارت چگونه ‌است یک وقت است که برمی‌گردد به آنها میگوید: برادرم از شما مهلت می‌خواهد لطفاً مهلتی بدهید امشب میخواهیم عبادت کنیم مشخص این را بگوید، با تمسخر اینها مواجه می شود ازنظر اینها امام حسین (علیه السلام) از دین خارج است چنین تبلیغاتی که علیه جضرت (علیه السلام)  شده بود عرض کردم حضرت عاقل است حکیم است زیرک است، فرمود : اباعبدالله(علیه السلام)  از شما می‌خواهد که امشب را بازگردید تا در مورد این مسئله بیندیشد زیرا دربارهٔ این موضوع با هم گفت و گویی نکرده‌ایم،چون صبح شود همدیگر را ملاقات خواهیم کرد یا آنچه را که شما می‌خواهید می‌پذیریم یا آن را رد می‌کنیم عمر سعد این را شنید به شمر گفت: که نظر تو چیست؟ شمرگفت: که فرماندهی تو هستی و اختیار با تو است عمرسعد گفت: کاش نمی‌بودم و رو به لشکر خود گفت: نظر شما چیست؟

 از سپاهش پرسید، عمر بن حجاج زبیدی با این که  فرد شقیّ بود این همان است که با پانصد سوار عمر سعد بعد از دستور ابن زیاد در روز هفتم او را عرض کردیم مأمور کرد برای شریعه فرات اینجا آمد به انصاف سخن گفت و گفت: سبحان‌الله به خدا قسم حتی اگر آنان ترک و دیلمی بودند یعنی دشمنان خارج از دین بودند و این درخواست را می‌کردند سزاوار بود آنان را اجابت کنی چه رسد که از خاندان پیامبر(صل الله علیه وآله و سلم) هستند و قیس بن اشعث که آنجا بود فرزند همان اشعث بن قیس است گفت: که درخواست انها را بپذیر به جانم سوگند صبحگاه فردا با تو خواهند جنگید این بپذیر اما می‌دانست که حسین(علیه السلام) کسی نیست که تسلیم شود عمر سعد گفت: اگر می‌دانستم چنین می‌کنند امشب را مهلتشان نمی‌دادم.

و  مهلت دادند و بنا شد کار به فردا و روز دهم روز عاشورا منتقل شود از این به بعد دیگه ما مواجه هستیم با گزارش‌های مربوط به امشب و غروب امروز یک گزارشی روایتی است از امام سجاد (سلام الله علیه) که آن حضرت گزارش می‌کند سخنان ابی عبدالله (علیه السلام) با اصحابش در همین غروب.

بد نیست این گزارش بخوانم سخنان حضرت (علیه السلام)  جالب است امام سجاد(علیه السلام)  می‌فرماید: که فرستاده‌ای از جانب عمر سعد نزد ما آمد و گفت: تا فردا به شما مهلت می‌دهیم اگر تسلیم شدید شما را نزد عبیدالله خواهیم برد وگرنه دست از شما بر نخواهیم داشت و وقتی که فرستادهٔ ابن سعد به جای خودش برگشت پدرم یاران خود را جمع‌کرد و این هنگام هنگام عصر بوده قرب المساء مساء فاصله میان ظهر تا مغرب، مساکم الله بالخبر هم معمولاً می گویند فاصلهٔ ظهر تا مغرب را می گویند قرب المساء عرض شود که بعضی البته که تا نیمه شب را هم گفتند که  اگر مساء را شب بدانیم مشهور هم همین را گفتند این جریان این گفتگوها در دل شب واقع شده است اگر مساء را به همان معنای تا غروب معنا کنیم یعنی همین نزدیک مغرب به هر حال فرقی نمی‌کند.

 میگوید: ابی عبدالله (علیه السلام) یارانش را جمع کرد من با آن که بیمار بودم امام سجاد(علیه السلام) می‌فرماید: نزدیک شدم تا ببینم پدرم(علیه السلام)  به آنان چه می‌گوید؟ پدرم(علیه السلام)  فرمود: خدای بلند مرتبه را به بهترین ستایش‌ها سناگویی می‌کنم و او را در گرفتاری و خوشی سپاس می‌گویم، خدایا تو را سپاس می‌گویم بر این که ما را به نبوت گرامی داشتی و قرآن را به ما آموختی ما را در دین دانا ساختی و گوش‌های شنوا و دیده‌های بینا و دل‌های آگاه به ما ارزانی داشتید و ما را از مشرکان قرار ندادی، اما بعد من یارانی با وفاتر و بهتر از یاران خود سراغ ندارم خاندان نیکوتر و مهربان‌تر از خاندان خود ندیده‌ام خدایتان از جانب من پاداش نیکو دهد، بدانید که من می‌دانم فردا سرنوشت ما با این دشمنان چه خواهد شد اکنون به همهٔ شما اجازهٔ رفتن می‌دهم پس همه آزادید که بروید و بیعتی از من برگردن شما نیست وقتی این نکته را عرض بکنم وقتی ابی عبدالله(علیه السلام)  بیعت بر می‌دارد و این‌ها اگر می‌رفتند با اذن امام رفتند و اهل نجات هستند اما چقدر باید این‌ها دلباخته حضرت شوند دلباخته حق باشند اهل وفا باشند فرمود: شب همه جا را فرا گرفته است پس از تاریکی شب استفاده کنید که خود این گزارش موید این است که ما باید با معنای دوم معنا کنیم و هر کدام از شما که قدرت دارد دست مردی از اهل بیت مرا بگیرد و در این تاریکی متفرق شود و هر سو که می‌خواهید بروید این مردم را می‌خواهند و اگر به من دست یابند با بقیه کاری نخواهد داشت  اینجا را امام سجاد(علیه السلام) میفرماید: در این هنگام برادران فرزندان برادرزادگان آنحضرت و فرزندان عبدالله بن جعفر گفتند برای چه این کار را کنیم؟ تا پس از تو زنده باشیم؟! خداوند هرگز آن روز را برای ما پیش نیاورد.

 نخستین کسی که این سخن را گفت عباس بن علی (سلام الله علیه) و بعد دیگران از او پیروی کردند و چنین سخنانی گفتند که ابی عبدالله (علیه السلام) فرمود ای پسران عقیل کشته شدن مسلم شما را بس است بروید که من به شما اجازهٔ رفتن دادم آن‌ها گفتند: مردم چه خواهند گفت؟ می‌گویند: بزرگ سرور خود و فرزندان بهترین عموی مان را رها کردیم و در یاری او یک تیرهم نینداختم و یک نیزه و یک ضربت شمشیر نزدیم و ندانستیم چه کردند نه به خدا این کار را نمی‌کنیم جان و مال و اهل خود را فدای می‌کنیم و همراه تو می‌جنگیم تا هر چه بر سر شما آید بر سر ما نیز همان بیاید که زندگی پس از تو بدبختی است.

 این واکنش اهل بیت ابی عبدالله (علیه السلام) و بنی هاشم بود بعد از آن اصحاب اول مسلم بن عوسجه شروع کرد و گفت اگر تو را رها کنیم نزد خداوند چگونه عذر آوریم به خدا سوگند با آنان چنان می‌جنگم که نیزه‌ام در سینه‌هایشان بشکند و تا قبضهٔ شمشیرم به دستم باشد آنان را می‌زنم و اگر سلاح برای جنگیدن نداشته باشم به دفاع از تو سنگشان می‌زنم ولی هرگز تو را رها نمی‌کنم تا با تو بمیرم و همین‌طور بعد سعید بن عبدالله حنفی سخنانی دارد و بعد زهیر بن قین و همینطور که همهٔ یاران هر کدام سخنانی در وفاداری نسبت به حضرت مطرح کردند و همین‌جا عرض کنم احدی در آن شب خیمه را ترک نکرد.

 علی‌رغم این نقل نادرستی که از حدود دویست سال پیش تقریباً در کتاب اسرار الشهادة دربندی و امثال اینها مطرح شده است که از قول جناب سکینه(سلام الله علیها)  نقل می کنند که گروه گروه خیمه را ترک کردند یک حرف مهمل و باطلی است و چنین نیست کسانی که تا آن شب در کربلا همراه حضرت بودند این‌ها از همان زمان شهادت جناب مسلم(سلام الله علیها)   که بعضی ترک کردند و معلوم شد که مثل کوه ماندند همراه ابی‌عبدالله(سلام الله علیها)  و کسانی که در این صحنه‌ها ماندند کار سخت‌تر شده است ماندند پیداست که این‌ها اهل همراهی با حضرت(سلام الله علیها)  به خاطر حکومت دنیا نبودند که تا الان ماندند و شب عاشورا برای چه بروند طبق نقل‌های اصلی و معتبر و کهن ما، به اصطلاح در شب عاشورا همه این اصحاب با وفا و یاران باوفای حضرت(سلام الله علیها)   همراه حضرت(سلام الله علیها)   بودند این سخنانشان بود که عرض شد.

مجری:

خیلی ممنونم شب عجیبی است شب عاشورا از این جهت وقتی به آن فکر می‌کنیم که اصحاب واقعاً چه اراده‌ای داشتند چه ارادتی داشتند نسبت به حجت خدا و می‌دانند یقین دارندکه فردا قرار است قطعه قطعه شوند سر از بدنشان جدا شود و همهٔ آن ماوقعی که شنیدیم و می‌دانیم اما این چنین پای کار می‌ایستند این چنین محکم صحبت می کنند و ای کاش ما هم این چنین باشیم در رکاب حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف).

استاد: جباری

 چنان که حالا عرض می‌کنم  پیشینهٔ انقلاب این جوان‌هایی که در جنگ تحمیلی در این بحث دفاع از حرم ، امثال اینها وارد عرصه شدند مشخص کردند و ثابت کردند که به هرحال اصحاب ابی عبدالله (علیه السلام) درس خوبی را و یاران حضرت (علیه السلام)  مثل اهل بیت حضرت جناب عباس(سلام الله علیه) اینها درس خوبی را به جای گذاشتند و شاگردان خوبی را در طول تاریخ تربیت کردند این جوان‌هایی در جنگ واقعاً عرض شود که نشان دادند که اگر کنار ابی عبدالله (سلام الله علیه) بودند، حتماً همین مسیر را طی می‌کردند و  خیلی رو سفید هستند واقعاً خانواده‌های شهدا و باید افتخار کنند شهدا و جانبازان در این چهل و چند سال واقعاً نشان دادند که این‌ها چطور همراه هستند با این حرکت ابی‌عبدالله (علیه السلام) .

مجری:

ان شاء الله که پا به رکاب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشیم ان شاء الله که در رجعت ما هم باشیم درکنارشان.

استاد: جباری

 ان شاء الله به رجعت نمی رسد ان شاء الله در زمان حیاتمان حتماً حتماً.

مجری:

 ولی بزرگی می‌گفت: که من فهمیدم بعد از دعا برای خود فرج بزرگترین دعا دقیقاً همان که شما فرمودید: که حالا باشیم ما هم ببینیم اما بعد از آن چون به قول شما ممکن است عمرمان کفاف ندهد بهترین دعا بعد از دعای فرج که ان شاء الله جزو رجعت کنندگان باشیم و به هرحال در رکاب حضرت باشیم ان شاء الله یک دعا بفرمایید در این شب عاشورا.

استاد: جباری

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه.

مجری:

 خیلی ممنون و مچکرم استاد.


سوگواره _ویژه برنامه ایام عزاداری حضرت سید الشهداء علیه السلام>

محرم عاشورا امام حسین ع شب عاشورا نماز و دعا تلاوت قرآن اصحاب باوفا حمله دشمن گفتگو با عمر سعد