سایر قسمت ها
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام

قسمت سی و دوم برنامه کاوش با کارشناسی دکتر روستایی


دیگر قسمت ها

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

عنوان برنامه: کاوش  (پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام)

 

تاريخ: 23 10 1402  (قسمت سی و دوم)

استاد: حجت الاسلام والمسلمین روستایی

مجری: آقای سید محمد صفایی

مجری:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِه نَسْتَعین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمّد وَعَجّلْ فَرَجَهُمْ واَحْشُرْنَا مَعَهُمْ والعَنْ اَعْدائَهُمْ

سلام علیکم خدمت شما بینندگان عزیز و ارجمند، عاشقان و موالیان حضرات آل الله (صلوات الله علیهم اجمعین) در اقصی نقاط عالم، حلول ماه مبارک رجب و ولادت با سعادت امام محمد باقر (علیه السلام) را به محضر مولای مان حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنا فداه) و همچنین خدمت شما خوبان تبریک و شادباش عرض می کنم.

همچون روال هر شنبه شب با برنامه کاوش از شهر مقدس قم و جوار کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در خدمت شما هستیم.

 ان شاءالله امشب هم در خدمت کارشناس ارجمند جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر روستایی خواهیم بود، آقا سلام علیکم

استاد روستایی:

وعلیکم السلام ورحمة الله، بنده هم عرض ادب و احترام و سلام خدمت شما و بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداء) دارم. حلول ماه مبارک و موفور السرور رجب المرجب را و همچنین میلاد امام باقر (علیه السلام) و اعیاد این ماه را خدمت بینندگان عزیز و ارجمندمان تبریک و تهنیت عرض می کنم. امیدوارم که در هرکجای عالم هستند در حال خوشی باشند و در خوبی و خوشی به سر ببرند و اعمال و طاعات و عبادات شان مورد قبول حضرت حق واقع شده باشد و خادمان خودشان در شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) را از دعای خیر شان فراموش نکنند.

مجری:

طبق روال همیشگی مان مستحضر هستید که شبهاتی از شبکه های باستان گرا و مطالبی که بعضا نسبت به تاریخ صدر اسلام به صورت خاص مطرح می شود، ابتدا شبهه را گوش می دهیم و سپس آقای دکتر روستایی پاسخ خواهند داد ان شاء الله، مقدمه ای را بفرمایید تا ان شاء الله شبهه را پخش کنیم.

استاد روستایی:

یکی از حرف هایی آقای سلیمان امیری مطرح می کند، در باب رؤیایی است که پیامبر دیده است. پیامبر یک رؤیایی می بیند که در قرآن هم به آن اشاره شده است، مبنی بر این که وارد مکه می شوند، البته این رؤیا در قرآن نیامده است و در کلام پیامبر هم نیست که بگوید ما امسال وارد مکه می شویم. رؤیایی است مبنی بر این که ایشان با اصحاب شان وارد مکه می شوند.

در آن سالی که ماجرای صلح حدیبیه است، حضرت با یاران شان به سمت مکه می روند نیرو های اطلاعاتی عملیاتی ابوسفیان به او خبر می دهند که این ها برای جنگ آمدند، در حالی که مشخص است، کسی که برای جنگ برود ساز و برگ جنگی باید ببرد، طبیعتا کسی که برای جنگ می رود اسب های تیز رو می خواهد، کسی که برای جنگ می رود، سواره نظام، پیاده نظام، نیزه، شمشیر، این جوری می روند؛ اما کسی که دارد برای زیارت می رود، سلاح خاصی همراهش نیست، نهایتا آن خنجر یا شمشیری که همیشه همراه عرب ها بوده است، این ها قاعدتا این جوری باید بروند.

 اما به هر صورت آقای ابوسفیان می آید و مانع می شود و یک سری از منافقین یک سری از حرف ها را مطرح می کنند، یعنی تشکیک کردند بابات رسول خدا و امثالهم. ماجرا این است، بعد حضرت می فرماید من که نگفته بودم امسال، اشکال ندارد سال آینده.

آقای سلیمانی امیری می آید می گوید این یک رؤیای دروغی دیده و پیامبر مردم را گول زده است، به خاطر همین مورد اعتراض واقع شده است. اما ایشان آمده و از این شکست برای خودش یک پیروزی درست کرده است، بلافاصله آمده است و ماجرای خیبر را راه انداخته است. یعنی سعی در تخریب پیامبر دارد و در واقع از کسانی که به پیامبر ایراد گرفتند، و البته بعضی از افراد را نام می برد که آن ها ایراد گرفتند که راجع به آن ها مفصل صحبت خواهیم کرد؛ اما بعضی از افراد را نام می برد که آن ها ایرادی نگرفتند. یک ادعای گزافی آقای سلیمانی امیری مطرح می کند، کلیپ را با هم ببینیم و بعد ان شاء الله نقدش کنیم.

مجری:

با هم اصل شبهه را می بینیم و می شنویم و ان شاء الله مجددا بر می گردیم.

کلیپ شبهه از آقای سلیمانی امیری در مورد رویایی پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم)

ما خیلی کوتاه به مسئله صلح حدیبیه اشاره کردیم، جایی که در صلح حدیبیه شما می بینید پیامبر اسلام یک طرح و برنامه ای می ریزد که مدعی است در خواب به او الهام شده است که او وارد مکه خواهد شد، آن جا قربانی می کند، و مسلمانان هم پیرامون او را گرفتند که بله بعد از حدود شش هفت سال ما وارد مکه خواهیم شد. زمانی که پیامبر اسلام حرکت می کند به طرف مکه، مشکل بزرگی پیش می آید و آن این که قریش اجازه ورود پیامبر به مکه را نمی دهد. از نظر مسلمانان آن خواب و رؤیای پیامبر در این جا صادقانه نبود، رؤیای صادقه نبود، یک رؤیای کاذبه بود، و به نحوی افراد در نبوت او تشکیک کردند که این چه رؤیایی بود که شما دیدید ما شتران را به راه انداختیم و آمدیم اما وارد مکه نشدیم. در این جا پیامبر می گوید بله من گفتم که وارد مکه خواهیم شد، اما سال آن را که مشخص نکردم، به نظر من این توجیه قابل دفاع نیست، چون اگر سال مشخص نیست، خود پیامبر نباید به راه می افتاد، راه افتادن ایشان در این راه نشان می داد که ظاهرا خودشان هم پذیرفته است که امسال وارد مکه خواهد شد. اما چون جلوی ایشان را گرفتند بنابراین ترجیح داد از مغالطه بهره ببرد و بگوید من که سال را تعیین نکردم، و با یک مبهم گویی در صدد این باشد که اعتبار خودش را از دست ندهد. اما مشکل فقط به این جا معطوف نشد، چون یک پیمانی هم میان مسلمانان با بزرگان مکه بسته شد، در این پیمان تمام شروط به ضرر مسلمانان بود. حتی در عنوان الله، اوصاف او مثل رحمان و رحیم برداشته شد، عنوان نبوت او حذف شد، و یاران او به شدت پیامبر را مورد عتاب و خطاب قرار دادند، عمر چهره شاخص این داستان بود که اشاره کرد مگر شما نبی نیستید، مگر خدا حامی ما نیست، مگر قرار نیست که ما در برابر این ها کوتاه نیاییم، این چه وضعی است که شما ایجاد کردید؟ حتی علی ابن ابی طالب با آن همه اخلاص خودش در برابر پیامبر می ایستد، عنوان نبوت را که پیامبر به او می گوید حذف کن، حذف نمی کند، و این مشکلات نشان می دهد که یک شکستی در آن اعتقاد و کاریزمای پیامبر اسلام پیش آمده است.

 یکی از ویژگی هایی که پیامبر اسلام داشت این بود که یا بعد از پیروزی یا بعد از شکست، بلافاصله زمینه ای را فراهم می کرد که بتواند به بسط قدرت خودش در زمان پیروزی و به احیای کاریزمای خودش در زمان شکست کمک کند. مثلا بعد از جنگ بدر شما دارید او پیروز می شود، وقتی فاتحانه وارد مدینه می شود، شروع می کند امر و نهی کردن به بنی قینقاع که دیدید بر سر مشرکان مکه چه آمد؟ حالا اگر شما از من پیروی نکنید همان سرنوشت برای شما هم خواهدبود. زمانی که در احد شکست می خورد، بلافاصله این شکست خوردگان را جمع می کند که برویم به تعقیب دشمن، که آن غزوه حمراء الاسد در همین داستان است، در میانه راه می روند چند تا آتشی روشن می کنند و بر می گردند، که به یاران خودش این القاء را بدهد که ببینید ما شکست نخوردیم، تازه به تعقیب دشمن هم می رویم.

 در داستان یهود بنی قریضه هم همین مسئله رخ داد، جایی که پیامبر مجبور شد دو هفته خود را مخفی کند پشت خندق، نامه همراه با تمسخر ابوسفیان به محمد و به نحوی یاران او که نوع رفتار او را بعضا نمی پسندیدند، این که چگونه ما خودمان را پنهان کنیم در این داستان ها، و بعد از آن برای احیای آن کاریزما نیاز بود که یهودیانی در بنی قریضه گردن زده بشوند، افراد مختلف به عنوان برده یا کنیز فروخته بشوند که محمد بتواند آن قدرت کاریزماتیک خودش را بازیابی کند.

 بعد از داستان حدیبیه مسئله خیبر پیش می آید، و دقیقا این هم در همان راستا است، یعنی افرادی که به وعده محمد به عنوان این که ما وارد مکه خواهیم شد مورد تشکیک قرار دادند در اعتقادات خودشان دچار خلل شدند، حالا باید با یک وعده ای آن ها را جذب کرد. بنابر این بهترین جا منطقه خیبر است، با فاصله ای بسیار زیاد از مدینه، حدود دو روز راه، اما خیبر ویژگی هایی داشته است، اولین ویژگی برجسته خیبر وجود زمین های حاصلخیز که حتی آن جا انبار غله و حبوبات می دانستند، به عنوان یک جایی که پیامبر اسلام می تواند با تسخیر آن غنائم بسیار زیادی را به یاران خودش بدهد و طبیعتا دهان آن ها هم بسته بشود به این که در پس هر شکستی یک پیروزی بسیار خوب برای ما هست. و جنبه دوم این که بتواند کاریزمای خودش را دوباره برگرداند، برای این احیاء همیشه اهل کتاب یک طرف داستان بودند.

مجری:

بینندگان ارجمند صحبت های آقای سلیمانی امیری را شنیدیم که بیشتر در همان روال خودش داستان سرایی کرد فکر می کنم آقای دکتر روستایی، یعنی ایشان تاریخ را تحلیل نمی کند، بیشتر تبدیل به یک داستانی می کند بعد برداشت های خودش را به شنونده ارائه می دهد.

استاد روستایی:

همان طوری که فرمودید ایشان می آید و یک ماجرایی را سعی می کند با آب و تاب بیان کند و داستان هایی از خودش بر آن بیفزاید و یک چیزی را به بیننده القاء کند، اما ماجرا از چه قرار است؟ ما در مسئله ای که در قرآن آمده است، ما این را باید کاملا بررسی کنیم، دقیق ببینیم آیا این ادعا هایی که ایشان کرد، چه میزان درست است؟ آیا واقعا در کلام پیامبر آمده است که من امسال با شما می روم، آیا در قرآن این جوری آمده است که امسال وارد مسجد الحرام می شوید؟ این ها هرگز این چنین نیست.

 من از بعضی از منابع شیعه و بعضی از منابع اهل سنت این را نمایش می دهم، که مشخص بشود این نظر عالمان اسلامی است، نه فقط شیعه، نه فقط اهل سنت. تفسیر مجمع البیان في تفسیر القرآن، متعلق است به مرحوم امین الاسلام طبرسی، جلد 9، چاپ دار المرتضی بیروت، در صفحه شماره 161، ذیل آیات سوره فتح است

(لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا)

خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت؛ بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام مي‌شويد در نهايت امنيت و در حالي که سرهاي خود را تراشيده يا کوتاه کرده‌ايد و از هيچ کس ترس و وحشتي نداريد؛ ولي خداوند چيزهايي را مي‌دانست که شما نمي‌دانستيد (و در اين تأخير حکمتي بود)؛ و قبل از آن، فتح نزديکي (براي شما) قرار داده است.

سوره فتح (48): آیه 27

ذیل این آیه می گوید خداوند رؤیای رسول خودش را به حق تصدیق کرد، ماجرای این چه بوده است؟ می گوید گفتند

«قالوا: أن الله تعالى أرى نبيه (صلی الله علیه واله وسلم) في المنام في المدينة، قبل أن يخرج إلى الحديبية، أن المسلمين دخلوا المسجد الحرام»

خداوند یک رؤیایی را در مدینه به پیامبرش نمایاند، قبل از این که به سمت حدیبیه بروند، محتوای آن رؤیا چه بود؟ این که مسلمان ها وارد مسجد الحرام می شوند، همین. این که امسال وارد می شوند، سال بعد وارد می شوند، در این جا نیامده است، فقط همین که خداوند رؤیایی را به پیامبر نمایان ساخت که بالاخره وارد مسجد الحرام می شوند.

«فأخبر بذلك أصحابه»

پیامبر خبر از این رؤیا به اصحاب خودش خبر داد، که من این چنین رؤیایی دیده ام که بالاخره وارد مکه خواهید شد، یک بشارتی است این ها خوشحال شدند

«ففرحوا»

چرا خوشحال شدند؟ چون خیلی از این ها مهاجر بودند، اموال شان آن جا بود، خانواده های شان، فامیل های شان، بالاخره علقه ای داشتند به آن مکان و علاوه بر این که بیت الله الحرام آن جا بود، از همه این ها بالاتر، بعد دارد:

«وحسبوا أنهم داخلوا مكة عامهم ذلك»

می گوید این تصور شان این بود که همان سال می روند؛ اما در حالی که رؤیای پیامبر و کلام پیامبر از این ساکت است.

 بعد می گوید:

«فلما انصرفوا، ولم يدخلوا مكة»

این ها وقتی به سمت مکه رفتند و نتوانستند وارد مکه بشوند به خاطر همان شرایطی که عرض کردم که ابوسفیان با نیرو های اطلاعاتی عملیاتیش آمد و مانع شد.

«قال المنافقون ما حلقنا، ولا قصرنا، ولا دخلنا المسجد الحرام»

منافقین، نه همه اصحاب. ایشان می گوید اصحاب پیامبر با او مخالفت کردند، یا بسیاری از اصحاب، می گوید: قال المنافقون، این بسیاری را ایشان از کجا آورده است. منافقین گفتند ما سر مان را نتراشیدیم، ناخن های مان را کوتاه نکردیم، وارد مسجد الحرام نشدیم، به تعبیری گفتند شما فرمودید ما وارد می شویم، جریان چیست که وارد نشدیم؟

«فانزل الله هذه الآية»

خدا این آیه را نازل کرد، (لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ) و سوگندی بر این یاد کرد و بعد گفت: (لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ) شما در آینده وارد مسجد الحرام می شوید.

«يعني العام المقبل (أن شاء الله آمنين)»

مجمع البيان في تفسير القران؛ الطبرسي، الفضل بن الحسن (المتوفى548ق)، تحقيق: لجنة من العلماء والمحققين الأخصائيين، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1415هـ ـ 1995م. ج9، ص210

یعنی سال آینده، (إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ) باز هم اگر خدا بخواهد، یعنی اگر مانعی نباشد، چون بالاخره موانع را گاهی اوقات ما خودمان ایجاد می کنیم، این که می گوییم خدا بخواهد، خدا به زور بخواهد؟ نخیر، خدا بر اساس اختیار ما، اگر ما موانع را ایجاد کردیم، نمی شود، اگر ایجاد نکردیم خدا کمک مان می کند و می شود، این نقل مرحوم طبرسی در این کتاب است.

مجری:

در ادامه یعنی باز هم سال آینده، همین امسال هم ندارد، دارد: (لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ) در آینده فقط دارد.

استاد روستایی:

بله ولی سال آینده رفتند، که بعد رفتند عمرة القضا به جا آوردن. در آن جا هم این صلح حدیبیه صورت گرفت و اتفاق افتاد و یک حواشی دارد که ان شاء الله خدمت تان خواهم گفت، این نقل مرحوم طبرسی.

 اما در کتاب دلائل النبوة، آقای احمد ابن حسین بیهقی که از عالمان اهل سنت است در جلد چهارم این کتاب چاپ دار الکتب العلمیه و دار الریان لتراث، جلد 4، صفحه 164، نقلی را می آورد که از مجاهد است، البته این نقل مرسل است، مجاهد از تابعین است حالا ما خیلی نمی خواهیم خیلی راجع به سندش بحث کنیم، این نقل است که آمده است

«أري رسول الله وهو بالحديبية»

رسول خدا خواب دید در حالی که در حدیبیه بود؛ یعنی اصلا در این نقل می گوید که خواب را در حدیبیه دیده است، در مدینه نیست، آن نقل دارد مدینه، این نقل حدیبیه دارد.

«أنه يدخل مكة هو وأصحابه آمنين محلقين رؤوسهم ومقصرين»

پیامبر و اصحابش وارد مکه می شوند در حالی که در امان هستند، سر ها را تراشیدند و ناخن ها را کوتاه کردند.

«فقال له أصحابه حين نحر بالحديبية أين رؤياك يا رسول الله»

اصحاب پیامبر زمانی که پیامبر در حدیبیه نتوانست وارد بشود و گفت قربانی کنید، دارد که بلند شوید.

«قوموا»

بلند شوید

«انحروا بدنكم واحلقوا رؤوسكم»

تعابیری این طوری در منابع صحیح بخاری و مصنف عبدالرزاق و این ها آمده است، که پیامبر فرمودند بلند شوید سر های تان بتراشید، بعد از آن ماجرای صلح حدیبیه و شتر های تان را قربانی کنید، این جا دارد: «فقال له أصحابه» می گوید اصحابش گفت، نمی گوید چه کسی گفت؟ که حالا ما می گوییم چه کسی گفته است، این را طبق روایات دیگر عرض خواهیم کرد. «أين رؤياك يا رسول الله» یا رسول الله پس آن خوابی که دیدی چه بود؟ خداوند این آیه را نازل کرد (لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا) که تا این جا این آیه را نازل کرد که خدا یک فتحی را به زودی نصیب شما خواهد کرد، اما این نیست، در حدیبیه خوابی دیده شده است، اما به این معنای نیست که همین الان داخل بیایید، نه، (فَتْحًا قَرِيبًا) یعنی چه؟

«يعني النحر بالحديبية ثم رجعوا ففتحوا خيبر ثم اعتمر بعد ذلك»

شما در حدیبیه نحر خواهید کرد و بعد بر می گردید خیبری فتح خواهد شد، و بعد از این دوباره شما برای عمره می آيید، و این تصدیق رؤیا می شود.

«فكان تصديق رؤياه في السنة المقبلة»

تصدیق رؤیا در سال آینده است.

دلائل النبوة؛ اسم المؤلف: للبيهقي الوفاة: 458، دار النشر، ج 4، ص 164

این هم نقل از کتاب آقای بیهقی.

 کتابی دیگر تفسیر خازن که نامش است لباب التأویل في معاني التنزیل، آقای علاء الدین علی ابن محمد ابن ابراهیم بغدادی که مشهور به خازن است، ایشان در جلد 4 این کتاب، صفحه 171 عبارتی را ذیل آیات 26 و 27 سوره فتح دارد نقل اول را بخوانیم، می گوید:

«(لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ...)»

 می گوید:

«سبب نزول هذه الآية أن رسول الله صلى الله عليه وسلم رأى في المنام وهو بالمدينة قبل أن يخرج إلى الحديبية أنه يدخل المسجد الحرام هو وأصحابه آمنين ويحلقوا رؤوسهم»

این شبیه نقل مرحوم طبرسی است. می گوید در مدینه بود، قبل از این که برود به سمت حدیبیه خوابی دید که خودش و اصحابش وارد مسجد الحرام می شود در حالی که در حال امنیت هستند و سر ها تراشیده است.

 بعد دارد:

«فأخبر بذلك أصحابه»

پیامبر این مسئله را به اصحابش خبر داد.

«ففرحوا وحسبوا أنهم داخلو مكة عامهم ذلك»

این ها خوشحال شدند، و گمان کردند که در همان سال وارد مکه می شوند.

«فلما انصرفوا ولم يدخلوا , شق عليهم ذلك»

زمانی که رفتند و دیدند که نتوانستند وارد مکه بشوند، می گوید این بر آن ها گران آمد

«وقال المنافقون»

دوباره گفت منافقون، نه همه اصحاب، منافقین گفتند.

«أين رؤياه التي رآها؟»

آن خوابی که پیامبر دیده بود پس چه بود؟ خدا این آیه را نازل کرد

«فأنزل الله هذه الآية ودخلوا في العام المقبل»

آن ها سال آینده رفتند، این یک نقل.

«وروي عن مجمع بن حارثة الأنصاري قال»

نقل دیگری از آقای مجمع ابن حارثه انصاری است، ایشان می گوید:

«شهدنا الحديبية مع رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما انصرفنا عنها إذا الناس يهزون الأباعر»

می گوید ما در حدیبیه با رسول خدا بودیم زمانی که بر گشتیم یک سری از این مردم به شدت و حدت برخورد کردند.

«فقال بعضهم: ما بال الناس؟ قال: أوحي إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم. قال: فخرجنا نرجف فوجدنا النبي صلى الله عليه وسلم واقفاً على راحلته عند كراع الغميم فلما اجتمع الناس قرأ ) إنا فتحنا لك فتحاً مبيناً»

بعضی ها گفتند چه شده است یک سری از این مردم، خداوند به رسول خدا وحیی کرده است، و ان شاء الله بالاخره فتح قریبی صورت می گیرد.

(إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا)

ما براي تو پيروزي آشکاري فراهم ساختيم!

سوره فتح (48): آیه 1

بعد دارد:

«فقال عمر: أهو فتح يا رسول الله؟»

عمر آمد گفت آیا صلح حدیبیه فتح است؟ رسول خدا گفت:

«قال: نعم والذي نفسي بيده»

بعد می گوید:

«ففيه دليل على أن المراد من الفتح هو صلح الحديبية»

می گوید این که عمر آمد این حرف را زد و پیامبر گفت بله، این معلوم می شود فتحی که آمده است آن صلح حدیبیه است.

«وتحقيق الرؤيا كان في العام المقبل وقوله: لقد صدق الله ورسوله الرؤيا بالحق»

در واقع تحقق آن خواب در سال آینده است. و بعد می گوید این آیه ای هم که نازل شده است، خبر می دهد:

«أخبر أن الرؤيا التي أراه إياها في مخرجه إلى الحديبية أنه يدخل هو وأصحابه المسجد حق وصدق بالحق أي الذي رآه حق وصدق»

تفسير الخازن المسمى لباب التأويل في معاني التنزيل؛ اسم المؤلف: علاء الدين علي بن محمد بن إبراهيم البغدادي الشهير بالخازن الوفاة: 725هـ، دار النشر: دار الفكر - بيروت / لبنان  - 1399هـ /1979م، الطبعة: بدون، تحقيق: بدون، ج6، ص213

می گوید بله، این رؤیا حق است، و ایشان هم به حق وارد مسجد خواهد شد، اما این که کی و کجا نیامده است، فقط در همین حد است، فقط همان صلح حدیبیه است. این سه تا منبع بود، منابع دیگری هم ما در این زمینه داریم، من فقط به این ها بسنده کردم به خاطر زمان برنامه مان که بیش از این خیلی وقت بینندگان مان را نگیریم.

پس بنابراین آقای سلیمان امیری در اولین ادعایی که آمد مطرح کرد که گفت کل اصحاب ایراد گرفتند دروغ گفت، منافقین گفتند، هم در نقل مرحوم طبرسی عبارت منافقین داشتیم، و هم در نقل جناب آقای خازن بحث منافقین را داشتیم. یعنی همه این حرف را نزدند، این نکته اول.

 نکته دیگری که مطرح کرد گفت اصحاب پیامبر به پیامبر اعترارض کردند. دو اعتراض را ایشان آمد مطرح کرد، یکی اعتراضی که عمر ابن خطاب مطرح می کند و دوم اعتراضی که نسبت به امیرالمؤمنین مطرح کرد، بله ایشان حاضر نشده است عنوان رسول الله را حذف کند. من تقاضایی که ایشان دارم، ایشان که ادعای فهم تاریخ دارد، بیاید با یک نقل معتبری این مسئله ای را که در مورد امیرالمؤمنین گفته است ثابت کند، با نقل معتبر، نه نقل ضعیف، از منابع شیعه و اهل سنت بیاید این مطرح کند، به شرط این که نقلی بتواند مطرح کند که ما نتوانیم ایراد علمی و روشمند به آن بگیریم، بیاید مطرح کند. این چنین چیزی نداریم، امیرالمؤمنین (علیه السلام) کاملا ذوب در رسول خدا بود، آیه ای که می گوید:

(يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَينَ يدَي اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)

اي کساني که ايمان آورده‌ايد! چيزي را بر خدا و رسولش مقدم نشمريد (و پيشي مگيريد)، و تقواي الهي پيشه کنيد که خداوند شنوا و داناست!

سوره حجرات (49): آیه 1

امیرالمؤمنین اصلا مقدم بر خدا و رسول نمی شد، هیچ زمان، موردی نداریم که امیرالمؤمنین جلو تر از رسول خدا بخواهد عمل کند، امیرالمؤمنین تابع محض پیامبر بوده است. حالا ایشان می گوید نه، مخالفت کرده است، با نقل معتبر این را ثابت کن، این که تو ادعا کنی که نشد، یک نقل معتبری بیاور.

اما آن مسئله ای را که ایشان نسبت به عمر ابن خطاب مطرح کرد. آیا در منابع هست؟ ما باید بیاییم کاوش کنیم ببینیم چنین چیزی در منابع وجود دارد یا خیر. اولین منبعی که ما به آن می پردازیم کتاب صحیح بخاری است، صحیح بخاری این مجرا را آورده است اما به عمر اشاره نمی کند. کتاب صحیح بخاری، چاپ دار ابن کثیر، البته چاپ های تک جلدی، در صفحه شماره 669، کتاب الشروط، این جا یک بحثی مطرح می شود

«بَاب الشُّرُوطِ في الْجِهَادِ وَالْمُصَالَحَةِ مع أَهْلِ الْحَرْبِ وَكِتَابَةِ الشُّرُوطِ»

سند روایت این چنین است:

«حدثني عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ حدثنا عبد الرَّزَّاقِ أخبرنا مَعْمَرٌ قال أخبرني الزُّهْرِيُّ قال أخبرني عُرْوَةُ بن الزُّبَيْرِ عن الْمِسْوَرِ بن مَخْرَمَةَ وَمَرْوَانَ»

 این ها آمدند نقل کردند. ماجرا از این جا شروع می شود ادامه تا به این قسمت می رسد. این خیلی حدیث طولانی ای است، تا به صفحه 672 می رسد می گوید عمر ابن خطاب آمد، یک نکته ای را گفت، اما آن مسئله اصلی را این جا اشاره نمی کند که حالا در منابع دیگر خواهم گفت که چه بوده است.

 می گوید عمر ابن خطاب گفت:

«فَأَتَيْتُ نَبِيَّ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم»

همان ماجرا که من رفتم پیش پیامبر

«فقلت أَلَسْتَ نَبِيَّ اللَّهِ حَقًّا قال بَلَى»

مگر شما پیامبر بر حقی نیستی؟ گفت: بله.

«قلت أَلَسْنَا على الْحَقِّ وَعَدُوُّنَا على الْبَاطِلِ قال بَلَى»

مگر ما بر حق نیستیم و دشم ما بر باطل نیستند؟ گفتند: بله. گفت:

«قلت فَلِمَ نُعْطِي الدَّنِيَّةَ في دِينِنَا إِذًا»

پس چرا ما ذلت و پستی را در این حال بر دین خودمان بقبولانیم و بپذیریم اگر ما بر حق هستیم، بیا برویم بجنگیم و وارد مکه بشویم. حالا من نمی خواهم نسبتی بدهم، از منابع دیگر خواهم گفت آن نکته ای که خود عمر تصریح کرده است، اما این پیشنهاد از نظر نظامی هم که بخواهیم در نظر بگیریم کاملا پیشنهاد خامی است، منطقی نیست، طرف مقابل تا بن دندان مسلح است، و تازه ده هزار نیرو آن جا آماده دارد که بیایند این ها را از بین ببرند، بعد از این سمت این ها نه سلاح جنگی دارند، نه چیزی دارند، اگر پیامبر این پیشنهاد را می خواست قبول کند، یعنی ذبح همه مسلمانان، نسخه اسلام پیچیده می شد، پیامبر فرمودند:

«قال إني رسول اللَّهِ وَلَسْتُ أَعْصِيهِ وهو نَاصِرِي»

من رسول خدا هستم، من خدا را عصیان نمی کنم در حالی که خدا یاور من است. یعنی چه؟ یعنی من به اراده الهی نفس می کشم و حرف می زنم، دستور خدا است، بعد عمر می گوید من گفتم:

«قلت أو ليس كُنْتَ تُحَدِّثُنَا أَنَّا سَنَأْتِي الْبَيْتَ فَنَطُوفُ بِهِ قال بَلَى»

مگر شما نگفتید طواف خانه خدا را به جا می آوریم؟ حضرت گفت: بله گفتم،

«فَأَخْبَرْتُكَ أَنَّا نَأْتِيهِ الْعَامَ»

من امسال گفتم؟ عمر می گوید:

«قال قلت لَا»

این را نگفتی، فقط گفتی می رویم، اما امسال نگفتی

«قال فَإِنَّكَ آتِيهِ وَمُطَّوِّفٌ بِهِ»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج2، ص978

مطمئن باش می روی طواف هم می کنی، بعد عمر این جا قانع نمی شود، می گوید:

«قال فَأَتَيْتُ أَبَا بَكْرٍ فقلت يا أَبَا بَكْرٍ أَلَيْسَ هذا نَبِيَّ اللَّهِ حَقًّا قال بَلَى قلت أَلَسْنَا على الْحَقِّ وَعَدُوُّنَا على الْبَاطِلِ قال بَلَى قلت فَلِمَ نُعْطِي الدَّنِيَّةَ في دِينِنَا إِذًا قال أَيُّهَا الرَّجُلُ إنه لَرَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَلَيْسَ يَعْصِي رَبَّهُ وهو نَاصِرُهُ فَاسْتَمْسِكْ بِغَرْزِهِ فَوَاللَّهِ إنه على الْحَقِّ قلت أَلَيْسَ كان يُحَدِّثُنَا أَنَّا سَنَأْتِي الْبَيْتَ وَنَطُوفُ بِهِ قال بَلَى أَفَأَخْبَرَكَ أَنَّكَ تَأْتِيهِ الْعَامَ قلت لَا قال فَإِنَّكَ آتِيهِ وَمُطَّوِّفٌ بِهِ»

رفتم پیش ابوبکر گفتم این مگر پیامبر بر حق نیست، مگر ما بر حق نیستیم، دشمنان بر باطل، گفت بله، چرا ذلت را بپذیریم، می گوید ابوبکر هم به من گفت او پیامبر خدا است، خدا را عصیان نمی کند در حالی که خدا یاورش است. و خلاصه، تا ادامه ماجرا، دوباره می گوید مگر او به ما نگفت ما می رویم طواف می کنیم، ابوبکر گفت بله، آیا به تو گفت که امسال می رویم؟ می گوید نه، گفت بعدا می رویم.

بعد دارد:

«قال الزُّهْرِيُّ»

زهری که از راویان روایت است می گوید

«قال عُمَرُ فَعَمِلْتُ لِذَلِكَ أَعْمَالًا»

یک کارهای انجام دادم. اما این جا دیگر بقیه ماجرا را که عمر چه گفته است؟ و چه کار هایی انجام داده است این جا نقل نکرده است. سراغ کتاب بعدی برویم.

کتاب مصنف عبد الرزاق، کتاب محمد ابن اسماعیل بخاری، بعد از عبد الرزاق است، چون عبد الرزاق استاد بخاری است، عبد الرزاق صنعانی متوفی 211 است، بخاری متوفی 256 است، و یک مقاله ای هم که هست حدود تاریخ نگارش بخاری را به دست آوردم، حدود دوره متوکل عباسی است، یعنی متوکل سال 232، به حکومت می رسد، سال 247 از دنیا می رود، در آن عصر نگارش نهایی بخاری انجام شده است. چون بخاری چند مرحله نگاشته شده است، در آن عصر بوده است، اصلا کلی بعد از مرگ عبد الرزاق است.

عبد الرزاق که قبل از بخاری بوده است، داستان را کامل تر نقل می کند، و اگر هم ملاحظه بفرمایید در این روایت بخاری، خود عبد الرزاق بود، عبد الرزاق به نقل از معمر، حالا ببینیم در کتاب خود عبد الرزاق ببینیم چه روایت کرده است؟ جلد 5 از المصنف عبد الرزاق، چاپ اول، صفحه 330، عبد الرزاق از معمر از زهری، از عروه از مسور و مروان، همان سند است، فقط قبل از عبد الرزاق یک نفر آن جا بود، این جا دیگر آن یک نفر نیست، خود عبد الرزاق ناقل ماجرا است.

عبد الرزاق کامل نقل می کند، بخاری این جا یک بخشی را سانسور کرده است، از صفحه 330 روایت شروع می شود، این بخش در صفحه 339 کتاب است می گوید وقتی این حرف ها می خواست مطرح بشود.

«فقال عمر بن الخطاب والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ»

این را بخاری نیاورده است! می گوید عمر گفت: به خدا قسم من از روزی که مسلمان شدم جز امروز در نبوت این آقا نکردم، پس اصحاب نیستند، چون بعضی از تعابیر منافقین داشتند، آن ها هم بحث شک در نبوت را نمی گفتند، فقط اعتراض می گفتند، این جا بحث شک در نبوت و اعتراض است. این ماجرا را نقل می کند که بله رفتم پیش پیامبر و این حرف ها را زدم، که این ها در بخاری هست، بعد ادامه می دهد که می گوید زهری گفت:

«عمر فعملت لذلك أعمالا»

المصنف؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1403، الطبعة : الثانية ، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج5 ، ص 339

 

این را ایشان هم نمی گوید که عمر چه اعمالی انجام داده است اما اصل شک در نبوت را و اعتراض را مطرح می کند، تا به این جا این دو نقل.

 اما برویم ببینیم باز علاوه بر این اعتراض چون عمر یک بار بر پیامبر اعتراض کرد و یک بار هم پیش ابوبکر، ببینیم آیا به کس دیگری هم مراجعه کرده است یا خیر؟ یا جملات دیگری هم گفته است یا نگفته است؟ در کتاب مغازی واقدی، که این آقای سلیمان امیری هم خیلی از آن نقل می کند، در جلد 2 صفحفه 605 این کتاب، مسئله ای بیان می شود.

«فحدثني يعقوب بن محمد، عن عبد الرحمن بن عبد الله، عن الحارث ابن عبد الله بن كعب، قال: سمعت أم عمارة»

از ام عماره نقل می کند، ماجرا چیست؟  -صفحه 606 این جا همان ماجرا را نقل می کند، البته سند دیگری است، می گوید: عمر پیش پیامبر رفت گفت آیا ما مسلمان نیستیم، چرا ذلت را بپذیریم؟ پیامبر جوابش را داد، بعد رفت پیش ابوبکر دوباره این حرف را زد، و ابوبکر هم جوابش را داد، بعد ادامه دارد که پیش ابو عبیده جراح هم رفت، یک نفر سومی این جا نقل می شود که در آن جا نقل نشده است؛ یعنی عمر به این اعتراض خودش پایبند است و دارد دامن می زند، فرمایش پیامبر را گوش نداده است، به ابوبکر مراجعه کرده است حرفش را گوش نداده است، به ابو عبیده جراح هم مراجعه می کند، آخر هم ابو عبیده به او می گوید:

«ألا تسمع يا ابن الخطاب رسول الله يقول ما يقول؟»

نمی شنوی پیامبر چه می گوید؟

«تعوذ بالله من الشيطان واتهم رأيك»

به خدا پناه ببر از شیطان، و خودت را متهم کن!

«قال عمر رضي الله عنه: فجعلت أتعوذ بالله من الشيطان الرجيم حياءً، فما أصابني قط شيءٌ مثل ذلك اليوم»

بعد عمر این جا می گوید به خدا پناه می برم... این جا این سه تا مسئله. بعد آقای واقدی ادامه می دهد، یک عبارتی را در صفحه 607 می گوید عمر در دوره خلافتش این را به ابن عباس گفت، ادامه می دهد می گوید آن روز من ترسیدم و صحبت نکردم، بعد می گوید عمر در دوران خلافتش ماجرا را برای من ذکر کرد، و گفت:

«ارتبت ارتياباً لم أرتبه منذ أسلمت إلا يومئذٍ»

یعنی آن روز یک شکی در نبوت کردم که تا به آن روز آن جوری شک نکرده بودم،

«ولو وجدت ذلك اليوم شيعةً تخرج عنهم رغبةً عن القضية لخرجت»

اگر یاورانی پیدا می کردم رها می کردم، اصلا به هیچ عنوان حرف پیامبر را گوش نمی دادم! اگر یاورانی پیدا می کردم که رغبت داشته باشند، این جا این فرد معترض یاورانی پیدا نکرده است، آن وقت آقای سلیمان امیری می گوید اصحاب پیامبر همه پیامبر را کنار گذاشتند، این یک حرف بی اساسی است که ایشان ذکر می کند، و بعد در نقل بعدی هم می گوید:

«لقد دخلني يومئذٍ من الشك، وراجعت النبي صلى الله عليه وسلم يومئذٍ مراجعةً ما رجعته مثلها قط»

كتاب المغازي؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عمر بن واقد الواقدي الوفاة: 207 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424 هـ - 2004 م ، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ج 2،  ص 93

می گوید آن روز شک در من وارد شد، این نقل از ابو سعید خدری است، یعنی این شک که عمر در نبوت پیامبر کرده است آن سندی که در آن زهری بود آمده بود، این سندی که ام اماره بود آمده بود، در ادامه اش از ابن عباس نقل شده بود، از ابو سعید خدری نقل شده است، یعنی سه تا طریق دارد، حد اقلش، حالا این پژوهشی که ما داریم این جا نمایش می دهیم، وگرنه اگر کسی بخواهد این را یک مقداری عمقی تر کار کند، شاید طریق های دیگری هم برایش پیدا بشود و همین سه طریق برای اعتبارش کافی است، گرچه طریق عبد الرزاق صحیح السند است، و اگر بخواهیم بحث های سندی کنیم حد اقلش بنابر اصطلاح محدثین و فقهای اهل سنت این روایت مستفیض است؛ یعنی فارغ از بحث صحت سند، به خاطر تعدد طرق بخواهیم بحث کنیم.

این جا این شک در نبوت است و بعد هم می گوید اگر پیروانی داشتم که می توانستم به آن ها اتکاء کنم لخرجت من از این رأی پیامبر خارج می شدم و گوش نمی دادم. این یک عباراتی در این زمینه، اما باز همه این ها نگفتند که آن «عملت لذلک اعمالا» چه بوده است؟

 این را چه کسی می گوید؟ این را آقای ابن بطال می گوید، ابن بطال شارح صحیح بخاری است، در جلد 8، چاپ مکتبة الرشد ریاض عربستان، ایشان در صفحه 133 دارد، می گوید مهلب گفته است قول عمر که گفت:

«وقول عمر: (فعملت لذلك أعمالا) يعنى أنه كان يحض الناس على ألا يعطوا الدنية فى دينهم»

شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك بن بطال البكري القرطبي الوفاة: 449هـ، دار النشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض - 1423هـ - 2003م، الطبعة: الثانية، تحقيق: أبو تميم ياسر بن إبراهيم، ج 8، ص 133

مردم را علیه رسول خدا تشویق می کرد و تحریض و تحریک می کرد، که ذلت را بر خود تان نپذیرید و بروید بجنگید، این کار را می کرد، یعنی در عین این که شک در نبوت کرده است، به پیامبر مراجعه کرده است، پیامبر گفته است من رسول خدا هستم و خدا دارد می گوید، گوش نداده است، رفته است به ابوبکر گفته است، گوش نداده است، به ابو عبیده جراح گفته است، گوش نداده است.

مجری:

اول به سران و آن سر دسته ها گفته است، بعد رفته به افراد عادی گفته است.

استاد روستایی:

بله، می رود به آن ها می گوید و بعد سراغ مردم می آید، یحض الناس این مردم را تشویق می کند که این کار ها را انجام ندهید ونپذیرید و چنان کنید، می خواهد همه زیر تیغ بروند؟ این ها که سلاح ندارند، با چه می خواهند بجنگند، اصلا فارغ از فرمان الهی، بالاخره (اطیعوا الله) های قرآن یعنی چه؟ یعنی هرچه خدا گفت.

(وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ)

آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)، و از آنچه نهي کرده خودداري نماييد؛ و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد که خداوند کيفرش شديد است!

سوره حشر (59): آیه 7

یعنی چه؟ یعنی هرچه پیامبر فرمود باید گوش بدهیم، حالا ایشان بر این ها وقعی ننهاده است، و می آید این صحبت ها را مطرح می کند. ما هم این گزارش منابع را می گوییم، خدای ناکرده قصد کوچک ترین جسارتی نداریم، ما منابع را داریم گزارش می دهیم و صحبت می کنیم، و از نظر بینندگان عزیز و ارجمند مان هم به دیده منت، استفاده می کنیم، این در مورد این مسئله.

اما یک مسئله دیگر ایشان در باره بنی قریضه مطرح کرد که پیامبر آمده است و بنی قریضه را کشته است و با آن ها برخورد کرده است و این حرف ها. ماجرای بنی قریضه و خیانت شان در تاریخ معلوم است، که این ها آمدند خیانت کردند به پیامبر، در منابع تاریخی متعددی هم به این مسئله پرداخته شده است، آمدند ذکر کردند، بعد در تاریخ هم آمده است که خود این آقایان اهل قریضه آمدند گفتند پیامبر شما بیا یک کسی را برای ما حکم قرار بده که او بیاید بر ما حکم کند، خودشان آمدند سعد ابن معاذ را انتخاب کردند، و سعد ابن معاذ هم:

«کان حلیفا لهم»

اصلا هم پیمان این ها بود، اصلا به گفته خود این ها سعد ابن معاذ آمد حکم کرد، و حکمی هم که سعد ابن معاذ کرده است، اساسا همان حکم تورات است.

 من یک نرم افزاری را می خواهم باز کنم، این نرم افزار کتاب مقدس است، نرم افزار مژده، در صفر تثنیه (صفر تثنیه جزء تورات است) آیات 10 تا 14 را می خواهم برای بینندگان عزیز مان قرائت کنم اول اصل ماجرا را خدمت بینندگان عزیز نمایش بدهیم بعد آن آیات را بخوانم، فصل بیست، آیه 10 تا 14 است "و چون به شهری نزدیک آیی تا با آن جنگ نمایی، آن را برای صلح ندا بکن، اگر تو را جواب بدهند و دروازه ها را برای تو بگشاید، آن گاه تمامی قومی که در آن جا یافت شوند به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند، و اگر با تو صلح نکرده، با تو جنگ نمایند، پس آن را محاصره کن و چون یَهُوَ خدایت، آن را به دست تو سپارد، جمیع ذکورانش را به دم شمشیر بکش، لیکن زنان و اطفال و بهایم و آن چه را در شهر باشد یعنی تمام غنیمتش را برای خود به تاراج ببر و غنایم دشمنان خود را که یهو خدایت به تو دهد بخور."

 آقای سعد ابن معاذ دقیقا طبق آیات 10 تا 14 فصل بیست صفر تثنیه در مورد بنی قریضه حکم کرد، این ها در تاریخ هم آمده است.

مجری:

یعنی حکم اسلامی هم نکرد.

استاد روستایی:

نه، این ها گفتند حکم برای ما قرار بده که او حکم کند در حالی که او هم پیمان شان بود، و او هم بر اساس حکم تورات حکم کرد، این حکم تورات است، اگر بنی قریضه توسط پیامبر کشته شدند بر اساس داوری تورات است و چیزی که خود یهود به آن رضایت دادند، گفتند یا رسول الله شما بیا این آقای سعد ابن معاذ را هم پیمان ما است حکم ما قرار بده، پیامبر گفت اشکالی ندارد این حکم که بر اساس کتاب خودتان هم حکم کند. این شانتاژ بازی هایی که در می آورد که پیامبر آمد کشت و برد، این حرف ها چیست؟ بعد آمد با کاریزمای خودش یهود خیبر را بیرون کرد و آن ها زمین داشتند، با این حرفی که این دارد می زند، این ها خیانت کردند که پیامبر با آن ها جنگید وگرنه چرا قبلش با آن ها نجنگید؟ نمی توانست؟ قدرت نداشت؟ چرا قدرت داشت، نیرو نداشت؟ داشت، با همین نیرو ها رفت با آن ها جنگید، اگر می خواست امسال بجنگد، امسال می جنگید، چرا سال دیگر جنگید؟ در حدیبیه که شکست نخورد، توضیح داد، آن هم یک مخالف بود که سعی کرد یک عده را دور خودش جمع کند که جمع نشدند، حتی طبق نقل های تاریخی رفیقش هم حرفش را قبول نکرد، پس مشکلی نبود، اگر می خواست با یهود خیبر بجنگد، این حرف آقای سلیمان امیری مثل حرف های دیگرش بی اساس است، در خدمت شما هستم.

مجری:

آقای استاد دکتر روستایی عزیز خیلی ممنون و متشکرم، تا این جا این ماجرا تقریبا واضح و آشکار شد، از شما دعوت می کنم یک میان برنامه ببینید و ان شاء الله مجددا بر می گردیم.

(میان برنامه)

مجری:

«أللهم صَلِّ على مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كما صَلَّيْتَ على آلِ إبراهيم و بَارِكْ على مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كما بَارَكْتَ على آلِ إبراهيم إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ»

...ان شاء الله در این بخش پایانی مجددا کلیپی را با هم مشاهده خواهیم کرد و طرح شبهه ای خواهد شد و ان شاء الله آقای دکتر روستایی پاسخگو خواهند بود. کلیپ قبلی که واضح شد، مجددا از آقای سلیمانی امیری یک چیز دیگر ببینیم.

استاد روستایی:

آقای سلیمانی امیری دوباره می آید داستان سرایی می کند راجع به خیبر، و بعد می گوید این از دروغ های شیعه است، یک جوری می خواهد بگوید این ازدروغ های شیعه است و می گوید آب بستند و امام علی آمد قلعه را فتح کرد، می گوید این ها داستان است که می گویند در قلعه خیبر را کنده است، داستان است که در را چهل نفر نمی توانستند باز و بسته کنند، داستان است که به صورت پل آن را قرار دادند، این حرف هایی است که سلیمانی امیری می آید مطرح می کند و می گوید این ها امروز آب را به روی یهود بستند، در کربلا هم به روی امام حسین آب بسته شد، یک این چنین داستان سرایی ایشان دوباره می آید مطرح می کند، اگر موافق باشید کلیپش را با هم ببینیم بعد ان شاء الله به نقدش بپردازیم.

مجری:

این شبهه را هم می بینیم و می شنویم و مجددا بر می گردیم.

کلیپ شبهه ای دوم از آقای سلیمانی امیری

قلعه خیبر، از قلعه های مختلف تشکیل یافته بود، تقریبا نزدیک به ده قلعه با اسم و رسم وجود داشت، مثلا ناعم، نتاط، نتی، نزار، سلالم، شق، زبر، و هرکدام از این قلعه ها هم ویژگی های خاص خود شان را داشتند. علی در فتح قلعه قموص ظاهرا نقش برجسته ای ایفا می کند، یعنی فتح یکی از قلعه ها به دست علی رخ می دهد. اما میان این فتح داستان های حماسی عجیب و غریبی هم ساخته می شود، که همیشه داستان های اسلامی خالی از این گونه اسطوره های نیستند، علی ابن ابی طالبی را می بینیم که درب خیبر را می کند، دربی که چهل نفر قادر به حمل آن نیستند، آن رشادت ها را از خودش انجام می دهد و قس علی هذا. اما به نظر من بخش هایی از این داستان می تواند درست باشد، یعنی فتح یک قلعه توسط علی که قلعه قموص است و صعب و دشوار بودن فتح این قلعه که البته نه این که این قلعه سخت ترین قلعه باشد که حالا من عرض خواهم کرد، و این که او توانسته کاری را انجام بدهد که بعضا نیروهای دیگر نتوانستند فتح کنند، و ما بقی داستان ها که درب را از جا کند و این داستان ها، حتی داستان های شیعی و برخی از گرایش های شیعی آوردند که درب قلعه را به عنوان یک سپر در برابر شمشیر دشمنان قرار داد که داستانش بسیار مضحک است، این ها را کنار بگذاریم می بینیم که علی به عنوان یک فرمانده جنگی در فتح قلعه قموص، برای خودش یک اعتباری پیدا می کند، اما گاهی قلعه هایی بودند که اساس علی هم قادر به فتح آن نبود، در همان خیبر که قلعه زبیر یکی از آن ها است، در این قلعه پیامبر اسلام دست به یک حربه ای می زند که یک کار غیر اخلاقی و غیر انسانی است، و من می خوانم که داستان چیست، چون در شناخت این ایدئولوژی اسلامی هم می تواند به ما کمک کند که در این ایده ها که حالا بعدا در صفین هم خواهیم دید، بستن آب، یا در کربلا که همین بستن آب رخ داد، برگرفته از همین سنت نبوی است.

ببینیم واقدی چه آورده است؟ یک مرد یهودی که در قلعه زبیر بود، حالا آمده است به نزد محمد و دارد او را راهنمایی می کند، مرد یهودی گفت اگر یک ماه هم در این جا بمانی و آن ها را در محاصره داشته باشی برای آن ها مهم نیست، که این ها آب های زیر زمینی و کاریزهایی دارند که شبانه بیرون می آیند و آب می خورند، و بر می دارند، و سپس به حصار خود بر می گردند، و خود را از تو حفظ می کنند، و اگر آبشخور های ایشان را قطع کنی، در مانده و بیچاره خواهند شد. پیامبر (صلی الله) در محل کاریز ها حاضر شدند و آن ها را قطع فرمودند، و چون آبشخور های آن ها قطع شد، به واسطه تشنگی نتوانستند طاقت بیاورند و از حصارها بیرون آمدند و جنگ سختی کردند، صفحه 508 – 509.

 پس می بینیم که پیامبر اسلام، در زمانی که شمشیر ذوالفقار هم نمی تواند کاری کند، سعی می کند با بستن آب بر روی مردان قلعه و البته در میان قلعه ها زنان و کودکان هم بودند، آن ها را به تشنگی وادار کند که قلعه را تسلیم کنند، پس بستن آن بر روی دیگران را هم شما می توانید در این ایدئولوژی اعتقادی ببینید!

مجری:

بینندگان عزیز و ارجمند شنیدیم با هم دیگر مجددا یکی از داستان سرایی های آقای سلیمانی امیری را و به شیوه معهود خودش همنوا با وهابیت البته باید بگوییم و نواصب همیشه سعی می کند جایگاه و فضائل امیرالمؤمنین را کم اهمیت جلوه بدهد، پایین بیاورد و بگوید که این ها اصلا اختصاص به امیرالمؤمنین نداشتند، توانایی امیرالمؤمنین نبود، دیگران هم می توانستند این کار ها را انجام بدهند و قس علی هذا، درست است جناب آقای دکتر روستایی؟

استاد روستایی:

بله، این داستان سرایی آقای سلیمانی امیری است که معروف است.

مجری:

در بخش قبلی هم همین طور، سعی کرد که امیرالمؤمنین جزء معترضین قرار بدهد و تعمدا بعد از خلیفه دوم نام برده بود در بخش قبلی شبهه ای که دیدیم، الان این جا هم به گونه ای دیگر.

استاد روستایی:

ایشان در این صحبت های خودش یک عباراتی را دارد به کار می برد که متأسفانه درست نیست و حاکی از عدم اطلاع این بنده خدا است. ایشان اول آمد گفت قریب به ده قلعه. ده قلعه کجا بود آقای سلیمانی امیری؟ شما یک مقداری مطالعه کنید، کلا شش یا هفت قلعه است، آن چیزی که در منابع جغرافیا آمده است و ایشان می تواند مراجعه کند  ببیند آن قلعه های که در خیبر آمده است چه قلعه هایی است، مثل معجم البلدان یاقوت هموی و کتاب های دیگری که به این مسئله پرداختند آقای یاقوت هموی می آید یکی یکی اسم قلعه ها را ذکر می کند و می گوید که پنج شش تا قلعه بیشتر نیست، کاری نداریم، ان شاء الله بروند مطالعه کنند و این را فرا بگیرند. اما ایشان آمد گفت علی ابن ابی طالب، فقط قلعه قموص را فتح کردند، و فقط این جا موفقیت داشته است و پیامبر به روی بقیه آن ها آب را بسته است، حالا ببینیم که واقعا این جوری است؟ ما برویم تاریخ را ببینیم، این کتاب تاریخ طبری، جلد 3، جایگاه طبری را همه می دانند، چاپ دار المعارف مصر، در این جا در صفحه 9، غزوة خیبر، حوادث سال هفتم را این جا ذکر می کند، می خواهد به جنگ خیبر بپردازد، بعد این جا می گوید:

«فكان أول حصونهم افتتح حصن ناعم»

اولین قلعه ای که فتح شد قلعه ناعم بوده است که بعد آن جا محمد ابن مسلمه کشته می شود تا بعد می گوید بعد از آن:

«ثم القموص»

اول نائم، بعد قموص.

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص135

سیرة النبوي ابن کثیر، جلد 3، صفحه 354، می گوید ابوبکر رفت جنگید و فتحی حاصل نشد، محمود ابن مسلم هم کشته شد، محمود ابن مسلم کجا کشته شده بود؟ در حصن ناعم که ابوبکر نتوانسته بود، می گوید رسول خدا فرمودند:

«لادفعن لوائي غدا إلى رجل يحب الله ورسوله ويحبه الله ورسوله»

 من لوا و پرچمم را به فردی می دهم که خدا و رسول او را دوست دارند، او هم خدا و رسول را دوست دارد

«لن يرجع حتى يفتح الله له»

او بر نمی گردد تا این که خداوند فتح را برای او قرار می دهد!

بعد می گوید ما همین طور نفس های مان در سینه مان حبس بود که فردا چه کسی فتح خواهد کرد، زمانی که موقع نماز صبح رسید رسول خدا آمدند و نماز صبح را خواندند.

«ثم دعا باللواء»

پرچم را بیاورید

«وقام قائما»

بلند شدند

«فما منا من رجل له منزلة من رسول الله صلى الله عليه وسلم إلا وهو يرجو أن يكون ذلك الرجل حتى تطاولت أنا لها ورفعت رأسي لمنزلة كانت لي منه»

می گوید هرکدام جایگاهی که پیش پیامبر داشتیم دل مان می خواست که آن فردی که خدا و رسول دوست دارد و خدا و رسول ما را دوست دارد و قرار است که آن را فتح کنیم ما باشیم، بعد می گوید یک مقداری طول کشید، بعد ادامه می دهد که پیامبر یک دفعه

«فدعا علي بن أبي طالب وهو يشتكي عينيه»

پیامبر علی ابن ابی طالب را صدا زد، امیرالمؤمنین دو تا چشم شان درد می کرد.

«فمسحها ثم دفع إليه اللواء»

حضرت به چشم های حضرت علی دست کشیدند و پرچم را به ایشان دادند

«ففتح له»

ایشان رفت و فتح را انجام داد. بعد می گوید عبد الله ابن بریده می گوید پدرم گفت که

«أنه كان صاحب مرحب»

علی ابن ابی طالب آمد و مرحب را شکست داد. بعد یونس به نقل از ابن اسحاق نقل می کند، می گوید:

«كان أول حصون خيبر فتحا حصن ناعم، وعنده قتل محمود بن مسلمة»

السيرة النبوية لابن كثير؛ اسم المؤلف: أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي (المتوفى: 774هـ) الوفاة: 774، دار النشر، ج3، ص354

اولین حصن و آن قلعه خیبر که فتح شد قلعه ناعم بود، و این جا بود که محمود ابن مسلم کشته شد. اما این جا باز هنوز نگفتند چه کسی فتح کرده است این حصن ناعم را، فقط این اولیش است، و بعدش هم قموص است، «ثم القموص» طبری این را داشت.

این جا می بینیم در کتاب السیرة الحلبیة، جلد 2، در صفحه شماره 740، این جا یک نقلی دارد، می گوید:

«الحصن الذى هو حصن ناعم»

آن حصن ناعم

«وهو أول حصن فتح من حصون النطاة»

این اولین حصنی که فتح شد به دست چه کسی فتح شد؟

«على يد على كرم الله وجهه»

السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون؛ اسم المؤلف: علي بن برهان الدين الحلبي الوفاة: 1044، دار النشر: دار المعرفة - بيروت – 1400، ج2، ص740

امیرالمؤمنین فتحش کرده است چون در ماجرای خیبر قبل از امیرالمؤمنین ابابکر رفت و جنگید و شکست خورد، عمر رفت و جنگید شکست خورده است و هر دو فرار کردند. سعد ابی وقاص به عنوان فرمانده رفته است مجروح برگشته است، هیچ کس نتوانسته است، امیرالمؤمنین رفته است و اولین دژی که فتح می شود، دژ ناعم است، که این دژ به دست امیرالمؤمنین فتح می شود.

 ادامه بدهیم کتاب بعدی، کتاب فتح الباری شرح صحیح بخاری، جلد 7، صفحه 478، در کتاب المغازی، می آید یک بحثی را مطرح می کند درباره این درب قلعه خیبر، که حالا راجع به آن ان شاء الله صحبت خواهیم کرد، بعد این جا می گوید امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بعد از این ماجرا آمدند مقابل چه کسی قرار گرفتند؟ مقابل مرحب یهودی قرار گرفتند، مرحب یهودی چه کسی بود؟ صاحب حصن قموص بود، که بعد از ناعم فتح شد، ناعم را امیرالمؤمنین فتح کرد، حالا رفته است جلوی مرحب ایستاده است، مرحب گفت:

«قد علمت خيبر أني مرحب * شاكي السلاح بطل مجرب»

«قد علمت خيبر أني مرحب» این شهر خیبر می دانند که من مرحب هستم، «شاكي السلاح بطل مجرب» من سرتا پا مسلح هستم، بطل مجرب یعنی یک پهلوان با تجربه اهل حمله ای هستم که از اسم من همه حساب می برند، من معروف به شجاعت هستم، این بطل مجرب به این معنا است که معروف به شجاعت هستم، و این جوری ضربه می زنم!

 حضرت فرمودند:

«أنا الذي سمتن أمي حيدره»

من کسی هستم که مادرم من را شیر نامید،

أنا الذي سمتن أمي حيدره * ضرغام آجامٍ وليثٌ قسوره 

عبل الذراعين شديد القصره * كليث غاباتٍ كريه المنظره 

من کسی هستم که مادرم من را شیر نامید، ضرغام آجامٍ شیر جنگل ها، وليثٌ قسوره شیر بیشه ها هستم.

عبل الذراعين شديد القصره * كليث غاباتٍ كريه المنظره 

عبل الذراعين بازوان قدرتمندی دارم شديد القصره گردن تنومندی دارم

كليث غاباتٍ كريه المنظره؛ مثل شیر جنگل ها و بیشه ها من خیلی اهل غرش هستم، حضرت این جوری فرمودند.

«فضرب رأس مرحب فقتله»

زدند به سر مرحب یهودی و او را کشتند، مرحب هم دارد که یک کلاهخودی داشت که آن را تراشیده بودند و در بعضی از نقل های تاریخ آمده است که از سنگ بوده است، یعنی یک چیز خیلی عجیب و غریبی بوده است، و یک آدم خیلی ابر قدرتی بوده است، ولی حضرت چنان با این شمشیر زدند که تا دندان های آسیابش رسید، در بعضی از منابع تاریخ این جوری نقل کردند.

«فكان الفتح على يديه»

فتح به دست امیرالمؤمنین انجام شد!

فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج7، ص478

این هم دو تا. کتاب المختصر في اخبار البشر، جلد 1، صفحه 93، ماجرای غزوه خیبر را مطرح می کند، بعد این جا می گوید:

«وخرج مرحب صاحب الحصن»

صاحب قلعه قموص بیرون آمد

«وعليه مغفرة»

یک کلاه خودی داشت و لباس جنگی، بعد آمد این اشعار را خواند

«فقال علي:

 أنا الذي سمتني أمي حيدره * أكيلكم بالسيف كيل السندره»

البته این جا شعر امیرالمؤمنین که می گوید، یک مصرعش را جور دیگری نقل می کند، آن نقلی که من عرض کردم برای بعضی از منابع دیگر است، این یک جور دیگر نقل می کند، بعد می گوید:

«فاختلفا بضربتين فقدت ضربة علي المغفر ورأس مرحب، وسقط على الأرض»

این ها به هم ضرباتی زدند و یک ضربه ای آمد و خورد روی سر مرحب یهودی و مرحب روی زمین افتاد.

«وروى ابن إسحاق خلاف ذلك»

 بعد می گوید البته ابن اسحاق یک چیز دیگر گفته است، ابن اسحاق می گوید: محمد ابن مسلم که برادر آن محمود ابن مسلم است، آمد مرحب را کشت، ولی آقای ابو الفداء می گوید: نه.

«والذي ذكرنا هو الأصح»

این چیزی که ما گفتیم درست است، اتفاقا همین هم است، یعنی صحیح مسلم هم همین را نقل کرده است که امیرالمؤمنین مرحب را کشته است و خیلی از منابع دیگر هم همین روایت را می گویند. بعد دارد:

«وفتحت المدينة على يد علي رضى الله عنه»

المختصر في أخبار البشر؛ اسم المؤلف: أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (المتوفى : 732هـ) الوفاة: 732، دار النشر:  ج 1، ص 93

یعنی چه؟ کل شهر به دست امیرالمؤمنین فتح شد، این می گوید جایی که شمشیر ذوالفقار نبود آب می بستند! این چه حرفی است که تو می زنی، لا اقل بخوان و تاریخ را ببین، این عبارت را  «وفتحت المدينة على يد علي رضى الله عنه» تنها ایشان نیست که آورده، طبری دارد، ذهبی دارد، افراد مختلف به گونه های مختلف آوردند، بعضی ها دارند. «أخذ المدینة» شهر گرفته شد، بعضی ها دارند «فتحت المدینة»

مثلا طبری، در جلد 3 تاریخ طبری، حوادث سال هفتم، صفحه 13، می آید این جا ماجرا را نقل می کند، می گوید آقای مرحب آمد

«وعليه مغفر معصفر يمان»

بعد دارد:

«وحجر قد ثقبه مثل البيضة على رأسه»

می گوید یک سنگی بود که داخلش را خالی کرده بود و بر سرش گذاشته مرحب، این را طبری نقل می کند، بعد می گوید این شعر ها را خواند، امیرالمؤمنین هم در مقابلش این شعر ها را خواند

«فاختلفا ضربتين»

می گوید یکی دو ضربه به زره هم زدند

«فبدره علي فضربه»

امیرالمؤمنین یک ضربه ای به او زد.

«فقد الحجر والمغفر ورأسه حتى وقع في الأضراس»

می گوید: امیرالمؤمنین آن چنان زدند به سر این مرحب یهودی که این سنگ شکاف خورد، کلاه خود شکاف خورد، سرش شکاف خورد حتی وقع في الاضراس و تا دندان های آسیابش آمد شمشیر امیرالمؤمنین.

«وأخذ المدينة»

شهر فتح شد

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج 2، ص 137

 این هم تاریخ طبری، غیر از این ها هم عرض کردم، ذهبی در تاریخ الاسلام دارد، و دیگران هم دارند، اتفاقا من یک مقاله ای در زمینه جنگ خیبر دارم، آقای سلیمانی امیری می تواند اسم بزند در اینترنت پیدا می کند، می تواند دانلود کند و آن جا مطالعه کند که آن جا چه خبر بوده است، چه اتفاق هایی افتاده است، و مورخین گفتند: این شهر به دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) فتح شد، این از این جا.

مجری:

یعنی یکی دو تا قلعه نبوده است، وقتی مرحب می افتد کل شهر فتح می شود.

استاد روستایی:

بله، چون ما بعد از این قلعه ها، قلعه های دیگری هم داریم، مثلا قلعه وطیح و سلاله، این دو تا قلعه، این ها اول می گویند ما تسلیم نمی شویم، حضرت وقتی می آید مرحب را شکست می دهد این ها اول سعی می کنند مقاومت کنند، می بینند نمی شود، خودشان سر شان را پایین می اندازند و می آیند و تسلیم می شوند، من در آن مقاله خودم ثابت کردم که قلعه خیبر عنوة همه شان با جنگ بوده است، چون بعضی ها می گویند بخشی اش صلح بوده است، بخشی اش جنگ بوده است، ولی من آن جا یک نظریه ای را ثابت کردم که فتح قلعه خیبر تماما با جنگ صورت گرفته است و این حرفی که بعضی ها مطرح می کنند این حرف، حرف غلطی است.

 من زمانی که دانشجوی دکترا بودم این مقاله را نوشته بودم، نقد وبررسی گزارش ذهبی در باره نقش امیرالمؤمنین در جنگ خیبر، در مجله تاریخ اسلام در آیین پژوهش، صد و شانزدهم، شماره دو، شماره پیاپی چهل و هفت، پاییز و زمستان 98 این چاپ شده است. ایشان می تواند برود این مقاله را کامل بخواند و آن مواردی که وجود دارد را بررسی کند و اسناد را ملاحظه کند. این را هم ما این جا ثابت کردیم که کاملا فتح قلعه خیبر با جنگ بوده است و فقط هم به دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) بوده است.

 ما این جا گفتیم طبری دارد می گوید اول حصن ناعم، بعد قموص، آیا فقط طبری گفته است؟ نخیر، کتاب تاریخ خلیفة ابن خیاط، که متوفی 240 است، طبری متوفی 310 است، این متوفی 240 است، در صفحه 82

«سنة سبع غزوة خيبر»

سال هفتم، ماجرای خیبر را می خواهد نقل کند بعد این جا ایشان هم می آید نقل می کند که:

«وافتتح رسول الله صلى الله عليه وسلم حصونهم حصنا حصنا فكان أول حصونهم افتتح حصن ناعم»

می گوید پیامبر یکی یکی این قلعه ها را فتح کرد، اولین دژی که فتح شد حصن ناعم بوده است.

«ثم القموص حصن بني أبي الحقيق»

تاريخ خليفة بن خياط؛ اسم المؤلف: خليفة بن خياط الليثي العصفري أبو عمر الوفاة: 240، دار النشر: دار القلم , مؤسسة الرسالة - دمشق , بيروت - 1397، الطبعة: الثانية، تحقيق: د. أكرم ضياء العمري، ج 1، ص 82

بعد قلعه قموص بوده است، که حصن بنی ابی الحقیق بوده است، این جا مرحب می آید، و بعد می گوید: وطیح و سلالم که این ها بیست و خورده ای شب این ها محاصره بودند و بعد دیدند که نمی شود آمدند بیرون و خود شان پذیرفتند، و بعضی از نقل های دیگر را می گوید.

 در این جا امیرالمؤمنین فقط مرحب را نکشته است در این جنگ، این جا یک نقش کلیدی داشته است، و این که می گوید در قلعه خیبر فقط یک قموص بود که علی ابن ابی طالب فتحش کرد، این جوری نیست، اصلا امیرالمؤمنین اتفاقا یک جنگ آوری در این قلعه خیبر دارد که من بعضی از این ها را خدمت شما نمایش بدهم.

 امیرالمؤمنین در مقابل اشخاصی مثل یاسر، مرحب، افراد مختلف را امیرالمؤمنین در آن جا از بین می برند. این شجاعت امیرالمؤمنین است که واقدی و امثالهم نقل می کند که افرادی که معروف به شجاعت بودند، این عبارت را دلم نمی آید نگویم، حالا مستندات زیادی دارم. یاسر هست، مرحب است که امیرالمؤمنین این ها را می کشند و مغازی واقدی آورده است. حالا واقدی یک قصه جالبی در مورد نبرد امیرالمؤمنین با مرحب نقل می کند می گوید وقتی مرحب آمد بیرون و شروع کرد رجز خواندن، تا رجز را خواند، امیرالمؤمنین در همان جا این را بلند کرد و زمین زد و همان کشتش، اصلا نگذاشت مرحب رجزش را کامل کند. امیرالمؤمنین اصلا نگذاشتند به این جا برسد و همان جا او را بلند کردند و به زمین زدند.

 نقل های مختلفی است، دارد که وقتی که این ها آمدند یاسر خیلی قوی هیکل بود، یکی یکی دارد که امیرالمؤمنین این ها را کشته است، این جا دارد که یاسر بیرون آمد، امیرالمؤمنین یاسر را کشت، نوبت به آمر رسید (یاسر، عامر، مرحب، این ها چند تا برادر بودند و معروف به شجاعت)

«وكان رجلاً طويلاً جسيماً»

خیلی بلند قد و هیکلی بود.

«فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم حين طلع عامر»

زمانی که عامر آمد حضرت فرمودند:

«أترونه خمسة أذرع؟»

می بینید که این پنج زراع است، هر زراع نیم متر است، پنج زراع یعنی دو متر و نیم، یعنی قدش دو متر و اندی بوده است، چقدر بلند قد و هیکلی.

«وهو يدعو إلى البراز يخطر بسيفه»

نمی بینید این آمده است دعوت به جنگ و مبارز می کند، دارد شمشیر می چرخاند

«وعليه درعان»

دو تا زرع پوشیده

«مقنع في الحديد يصيح: من يبارز؟»

دو تا زره پوشیده است و تمام سر و بدنش در آهن است و دارد می گوید چه کسی با من مبارزه می کند؟

«فأحجم الناس عنه»

همه فرار کردند.

«فبرز إليه عليٌّ رضي الله عنه فضربه ضرباتٍ كل ذلك لا يصنع شيئاً»

امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفتند چند تا ضربه به او زدند، همه بدن این آهن بود، به کار نمی آمد.

«حتى ضرب ساقيه فبرك»

امیرالمؤمنین زدند جفت پایش را قطع کردند انداختندش

«ثم ذفف عليه فأخذ سلاحه»

حمله کردند به او و خلع سلاحش کردند، این امیرالمؤمنین است.

 بعد ادامه می دهد:

«فلما قتل الحارث ومرحب، وأسير، وياسر، وعامر»

بعضی ها می گویند، بعضی ها را کسانی دیگر کشتند، اما امیرالمؤمنین این ها را کشته است، حارث، مرحب، اسیر، یاسر، عامر.

«مع ناسٍ من اليهود كثير»

افراد زیادی، همه این ها را کشت، می گوید چرا ما داریم اسم این ها را می آوریم؟ می گوید:

«ولكن إنما سمي هؤلاء المذكورين لأنهم كانوا أهل شجاعة»

این ها اهل شجاعت بودند، این ها کجا بودند که امیرالمؤمنین کشت شان؟

«وكان هؤلاء في حصن ناعم جميعاً»

كتاب المغازي؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عمر بن واقد الواقدي الوفاة: 207 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424 هـ - 2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ج 2، ص 130

همه در حصن ناعم بودند در اولین حصنی که امیرالمؤمنین فتحش کرد، و بعد مرحب فرار می کند و به حصن قموص می رود و امیرالمؤمنین آن جا سراغش می رود. امیرالمؤمنین این است، حالا این آقا می آید می گوید بقیه هم می توانستند!

 امیرالمؤمنین است، یک فرد عادی که نیست، حالا زیاد است که من بخواهم این ها را یکی یکی نقل کنم خدمت تان که عرض خدمت شما که مرحب را امیرالمؤمنین اصلا به او اجازه نداد رجزش تمام بشود در این قسمت از کتاب واقدی است، واقدی، جلد 2، صفحه 127، می آید ماجرا را نقل می کند که مرحب بیرون آمد

قد علمت خيبر أني مرحب * شاكي السلاح بطلٌ مجرب

أضرب أحياناً وحيناً أضرب ...

همین که این را گفت اصلا دیگر آن: أنا الذي سمتني أمي حيدره * أكيلكم بالسيف كيل السندره» نمی گوید می گوید:

 «فحمل علي رضي الله عنه»

امیرالمؤمنین (علیه السلام) حمله کردند

«فقطره على الباب»

دم در زمین زدند

«وفتح الباب»

كتاب المغازي؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عمر بن واقد الواقدي الوفاة: 207 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424 هـ - 2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ج 2، ص 128

دم در او را زمین زدند، و قلعه را باز کردند و فتح خیبر صورت گرفت، اصلا نگذاشت که نفسش جا بیاید به قول خودمان نفسش در سینه اش حبس شد، این کاری است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) انجام داد.

 حالا راجع به در قلعه خیبر که ایشان گفت این دروغ پردازی شیعیان است، تا این جا که ما یک نقل شیعه هم ذکر نکردیم، از واقدی، طبری، خلیفة ابن خیاط، این ها همه عالمان اهل تسنن هستند. تازه ما از طبری ای داریم نقل می کنیم اصلا به واقعه غدیر اشاره ای نمی کند، فردی نیست که بخواهیم بگوییم شیعه است، نه این جوری نیست، یا کتاب سیرة الحلبیه این ها همه منابع اهل سنت است.

اما در قلعه خیبر، من بار ها گفتم که این آقای سلیمانی امیری بعضی وقت ها دیدید وکیل مدافع یزید هم می شود، از یزید هم دفاع می کند و اصلا حرف های عجیبی می زند. اگر به ما بگویند یک دشمن اهل بیت نام ببر می گوییم ابن تیمیه، زیاد داریم، ولی بین علما ابن تیمیه است، اما همین ابن تیمیه هم کندن این در را قبول دارد، اما سلیمانی امیری گیر دارد، چقدر یکی می تواند بیاید پایین و پست بشود، کتاب مجموع الفتاوای ابن تیمیه، جلد 18، صفحه 362،  این جا نقل می کند:

«ولكن المعروف عند اهل العلم ان عليا قلع باب خيبر»

نزد اهل علم معروف است که علی درب قلعه خیبر را کنده است!

 كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية؛ اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ج18، ص362

در این که شکی نیست، همه منابع تاریخی ذکر کردند این حرف ابن تیمیه است. اما برویم سراغ منابع دیگر، ایشان گفت این ها داستان سرایی های شیعه است که بیست نفر برای جا به جایی آن نیاز باشد، در بعضی از منابع اهل سنت داریم هفتاد نفر،‌ نمی توانستند جا به جایش کنند.

«سمط النجوم العوالی في انباء الاوائل والتوالي» آقای عاصمی مکی،‌ جلد 2، صفحه 225 دارد:

«وقلع علي باب خیبر»

امیرالمؤمنین درب قلعه خیبر را از جا کندند.

«ولم یحرکه سبعون رجلا إلا بعد جهد»

می گوید هفتاد نفر نمی توانستند این را تکانش بدهند، مگر با خیلی تلاش و سختی، آیا امیرالمؤمنین به قدرت بشری این کار را کردند؟ نه بار ها ما نقل کردیم «بقوة الهیة» به قدرت خدا بوده و خدا کمک کرده است. من در آن مقاله هم کامل توضیح دادم، ایشان می تواند برود بخواند، این هم این جا.

 اما این که امیرالمؤمنین این در را کندند و پل قرار دادند و چهل نفر هم نمی توانستند جا به جایش کنند، این با سند معتبر در منابع اهل سنت ثابت شده است، با سند معتبر، این نیست که ما از خودمان ادعا کنیم، بعد این آقا بیاید بگوید داستان سرایی شیعیان است، برو مطالعه کن.‌ کتاب مصنف ابن ابی شیبه، جلد 11، چاپ مکتبة الرشد، صفحه 155، عبارتی دارد مطلب ابن زیاد از لیس نقل می کند، می گوید بر ابی جعفر وارد شدم، بعد می گوید ابی جعفر به من گفت:

«حدثني جابر أن عليا حمل الباب يوم خيبر»

علی (علیه السلام) چه کار کرده است؟ درب قلعه خیبر را حمل کردند.

«حتى صعد المسلمون»

تا این که مسلمان ها بتوانند صعود کنند و از روی این رد بشوند.

«ففتحوها»

و قلعه را فتح کنند.

«وأنه جرب»

می گوید آن ها این درب را آمدند تکان دادند که تجربه کنند ببینند می شود تکانش داد؟

«فلم يحمله إلا أربعون رجلا»

می گوید چهل تا مرد نمی توانستند تکانش بدهند

الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة: الأولى، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ج6، ص374

این نقل ابن ابی شیبه است. ابن ابی شیبه متوفی چه سالی است؟ متوفی سال 235 است، هزار و دویست و اندی سال قبل، این را نقل کرده است.

 حالا سراغ کتب دیگر برویم، ببینیم آیا این نقلی که ما داریم می گوییم که امیرالمؤمنین (علیه السلام) درب قلعه خیبر را کندند به عنوان پل قرار دادند، مسلمان ها از رویش رد شدند، توانستند قلعه را فتح کنند، سندش معتبر است یا نیست؟ کتاب جامع الاحادیث سیوطی، جلد 16، صفحه 253، این جا نقل می کند:

«عن جابر بن سَمُرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: (إِنَّ عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ حَمَلَ الْبَابَ يَوْمَ خَيْبَرَ حَتَّى صَعِدَ المُسْلِمُونَ فَفَتَحُوهَا، وَأَنَّهُ جُربَ فَلَمْ يَحْمِلْهُ إِلاَّ أَرْبَعُونَ رَجُلاً). ( ش، حسنٌ ).»

جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)؛ اسم المؤلف: الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي  الوفاة: 19/جمادى الاولى / 911هـ ، دار النشر:، ج16، ص253

همان نقل است.

(ش حسنٌ) رمز است، مخفف مصنف ابن ابی شیبه، حسنٌ یعنی سند حسن و معتبر است، روایت حسن در نزد اهل سنت کالصحیح في الاحتجاج، عین روایت صحیح است و شکی در آن نیست یعنی معتبر است و می شود به آن احتجاج کرد، این آقای سیوطی.

 باز کنز العمال متقی هندی، جلد 13، چاپ مؤسسة الرسالة، این جا ایشان هم نقل می کند، صفحه 136

 «(إن عليا حمل الباب يوم خيبر حتى صعد المسلمون ففتحوها، وأنه جرب فلم يحمله إلا أربعون رجلا) ش حسن»

 

كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال؛ اسم المؤلف: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي الوفاة: 975هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م ، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ج 13، ص 60

همان نقل ابن ابی شیبه است

«ش حسن»، این را ابن ابی شیبه نقل کرده است و سندش هم حسن است، معتبر است. اجازه بدهید ما رمزش را نشان بدهیم که ش، یعنی مصنف ابن ابی شیبه، ببینید کنز العمال جلد اول، رموز خودش را می آید ذکر می کند، در صفحه 6، ش، یعنی لإبن ابي شیبه، یعنی کتاب مصنف ابن ابی شیبه، رمز های مختلف را نقل می کند، مثلا ط، یعنی طبرانی. طس‌ یعنی طبرانی در معجم الاوسط، یکی یکی این ها را بیان می کند که به چه معنا است، صاد یعنی سعید ابن منصور در سنن، ش، یعنی ابن ابی شیبه، کتاب مصنف ابن ابی شیبه که ما نقل کردیم.

 بنابر این ببنید این حرف هایی که آقای سلیمانی امیری مطرح کرد چه در مورد بخش اول که در مورد ماجرای شک در نبوت پیامبر باشد و یک عده اعتراض کرده باشند، و آن رؤیای پیامبر و چه در مورد دوم کاملا بی اساس بود و شما در مورد اول و دوم دشمنی این فرد را با امیرالمؤمنین می بینید، در مورد اول بدون نقل معتبری که قابل خدشه نباشد می گوید علی ابن ابی طالب حاضر نشد در صلح حدیبیه اسم پیامبر را حذف کند. و بعد هم در قضیه جنگ خیبر می گوید این ها داستان سرایی شیعه است، و علی کار خاصی نکرده است، در حالی که کل شهر به دست امیرالمؤمنین فتح شده است، کس دیگری کاری نکرده است، آقای سلیمانی اشتباه گرفتی.

 رشادت های امیرالمؤمنین که مجبور شدم بعضی از این ها را بگویم، که لا اقل اگر مطالعه ندارد برود مطالعه کند، اما معلوم است که مسئله این آقا مطالعه نیست، چون این آقا بارها و بارها در صورت وکیل مدافع یزید و معاویه هم ظاهر شده است و امشب هم که از ابن تیمیه هم پایین تر آمد، در خدمت شما هستم.

مجری:

ممنون و متشکر آقای دکتر روستایی عزیز و بزرگوار، در پناه خدا و مولا علی (علیه السلام) باشید ان شاء الله و همیشه مدافع این مکتب با لسان و بیان تان و قلم تان پایدار و پا برجا بمانید، التماس دعا داریم از محضر تان و از محضر شما بینندگان عزیز و ارجمند.

 گفت:

طوری به چهارچوب در قلعه کنده است * انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

یا غیر لا فتی صفتی در خورش نبود * یا جبرئیل واژه دیگر نداشته است!

صلی الله علیک یا امیرالمؤمنین از همه شما عزیزان التماس دعای فرج و دعای خیر داریم تا برنامه آینده شما عزیزان را به خالق متعال می سپاریم.

 والسلام علیکم ورحمة الله برکاته.


کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام>

پاسخ به شبهات تاریخ اسلام فضائل امیرالمومنین ع خیبر رؤیاهای رسولانه قرآن مکه صلح حدیبیه بنی‌قریظه قلعه خیبر نقد سلیمان امیری