شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
راه روشن - نقد سخنان دکتر سروش پیرامون عقاید شیعیان حجت الاسلام ابوالقاسمی

قسمت چهارم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:26 تیر 1399

موضوع: مباحثی پیرامون نقد و بررسی ادعاهای «دکتر سروش»

استاد ابوالقاسمی:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین اللهم صل علی محمد المصطفی و علی المرتضی فاطمة الزهراء و الحسن الرضا و الحسین المصفی و جمیع الاوصیاء مصابیح الدجی و صل علی من بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الأرض و السماء مولانا صاحب العصر و الزمان

خدمت شما بینندگان عزیز و گرانقدر عرض سلام و وقت بخیر دارم. ان شاءالله که در هرکجا هستید موفق و مؤید باشید.

ما با برنامه «راه روشن» خدمت شما هستیم، برنامه‌ای که در آن به نقد دگراندیشان شیعی یعنی کسانی که می گویند شیعه هستند ولی سنت اهلبیت (علیهم السلام) را که همان راه روشن که همان «الْمَحَجَّةَ الْبَیضَاء» هست را مورد تهاجم قرار می‌دهند.

قبلاً هم عرض کردیم که یک بار شخصی سؤالی در مورد سنت دارد. در مرتبه بعدی شخصی هست که اساساً سنت اهلبیت را با بهانه‌ها و شکل‌های مختلف زیر سؤال می‌برد و آنچه که روش صحیح و ثابت است، متعمدانه مورد انکار قرار می‌دهد.

طرف حساب ما اینگونه افراد هستند، البته زمانی که ادعا کنند شیعه هستند. حال کسانی که معتقدند ما قرآنی هستیم. ما مسلمانیم نه شیعه و نه سنی و چنین و چنان هستیم، در برنامه‌های دیگر به آن می‌پردازیم.

نکته دیگری که ما عرض کردم، این است که ما در این برنامه به افراد زنده خواهیم پرداخت، نه به افرادی

که از دنیا رفتند. کسی که از دنیا رفته است، در آنگونه مسائل دیگر توانایی دفاع از خود را ندارد.

در مقابل گاهی اوقات اتفاق می افتد شخصی از دنیا رفته است، اما طرفدارانی دارد که همان نظریات و حرف‌های او را مطرح و ترویج می‌کنند. در چنین مسائلی ما به پاسخ افراد زنده مروج شخص درگذشته خواهیم پرداخت.

بحث‌ها در این چند وقت در مورد آقای «دکتر سروش» بود که چند جلسه به صورت مفصل با دیدن کلیپ‌هایش با او و سخنان او و مقداری با جهت گیری‌های او آشنا شدیم.

البته عرض کردم که بنده در این برنامه نمی‌خواهم مبانی فلسفی «دکتر سروش» را زیر سؤال ببرم و بگویم تفکرات شما به این دلایل اشکال دارد، بلکه اصلاً نمی‌خواهم وارد این بحث‌ها شوم.

هرکسی که اینگونه رفتاری نسبت به مکتب اهلبیت (علیهم السلام) داشته باشد، به تجربه برای ما ثابت شده است که در سیره و استدلال‌ها و روش خودش دچار تناقض گویی های واضحی می‌شود.

او دچار مسائلی می‌شود که یا باید دست از اسلام بشوید و اسلام واقعی و چیزهایی که برای همه مسلمانان مسلم است منکر شود و یا استدلال به مسائل بسیار ضعیف و واهی کند.

برای کسی که اهل فن است بطلان این قضایا مثل روز روشن است و می‌شود برای دیگران ارائه کرد.

با توجه به همین قضایا ما در چند جلسه قبل مطالبی از آقای «سروش» را که بیانگر ضعف استدلال‌های او بود، نه تنها از جهت فلسفی بلکه از جهت ظاهری مورد نقد و بررسی قرار دادیم.

هرکسی مطالب ایشان را ببیند، متوجه تناقض گویی ها و اشکالات سخنان او می‌شود. امروز هم ما همین روش را می‌خواهیم در پیش بگیریم.

«دکتر سروش» منکر زیارت جامعه کبیره شده بود و گفته بود: زیارت جامعه کبیره مرام نامه شیعیان غالی است. کلیپ یک را با هم می‌بینیم:

"اینکه ما در مورد امامان غلو کردیم و غلو می‌کنیم، هیچ جای شکی ندارد. الآن ایران شیعه است، اما شیعه غالی است، شیعه معتدل نیست.

در مورد امامان حرف‌هایی زده می‌شود و ما حرف‌هایی بر منابر و کتاب‌ها و جاهای دیگر می‌شنویم که بنده بسیار بعید می دانم امامان در مورد خودشان چنین عقیده‌ای را داشته باشند.

بنده بسیار بعید می دانم که صحابیان و اصحاب نزدیک ائمه اطهار این اعتقادات را در مورد آنها داشته باشند. اصلاً این خبرها نبود. این که امامان علم غیب بلد هستند، این که امور عالم به امامان سپرده شده است و همین چیزهایی که در زیارتنامه جامعه کبیره است.

بنده زمانی نوشتم که زیارتنامه جامعه کبیره مرام نامه شیعیان غالی است. بعضی از آقایان بدشان آمد، اما من بر سر حرفم هستم. نمی‌دانم شما زیارت جامعه کبیره را خواندید یا خیر، البته سندی هم ندارد.

زیارتنامه جامعه کبیره هیچ سندی ندارد. نمی‌دانم شما این زیارتنامه را خواندید یا نخواندید. اصلاً حرف‌هایی در این زیارتنامه است که مغز انسان سوت می‌کشد، اما مستحب است که در تمام حرم‌ها بخوانند.

در این زیارتنامه آمده است که مردم روز قیامت به سوی شما برمی گردند. حساب مردم به دست شماست.

«وَ إِیابُ الْخَلْقِ إِلَیکمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَیکم»

من لا یحضره الفقیه، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 612، ح 3213

همه این حرفها آنجاست. این شیعه غالی است، به این معنا که شیعه‌ای است که در مورد ائمه اطهار غلو می‌کند.

شیعیان معتقدند بسیاری از امور جهان مفوض به ائمه اطهار است. ائمه اطهار طایفه‌ای مفوضه هستند

که خداوند امور را به آنها تفویض کرده است. رزق مردم دست آنهاست، عاجالشان دست آنهاست.

زمان پیغمبر اکرم این حرف‌ها کجا بوده است؟ زمان امیرالمؤمنین کجا این حرف‌ها بوده است؟

شیعیان در اقلیت قرار گرفتند، چنان برای خودشان هاله‌ای از تقدس بافتند و پدید آوردند و چنان پیشوایانشان را آسمانی و دور از دسترس و دارای کاراکترهای فوق العاده متعالی و متافیزیکی کردند.

بعدها لازم شد کسی همانند «شریعتی» بیاید و بگوید که امام حسین هم شخصی همانند من و شما بوده است!"

ملاحظه فرمودید که در نظر ایشان امام حسین هم انسانی همانند انسان‌های عادی است. «وَ إِیابُ الْخَلْقِ إِلَیکمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَیکم» و تدبیر کردن عالم به دست ائمه اطهار همگی مرام نامه شیعیان غالی است و غلو است.

آقای «سروش» شما که خود را داخل طیف عرفا می دانید و بعداً هم راجع به این قضیه صحبت خواهیم کرد. البته گاهی اوقات عرفا را زیر سؤال می‌برد، گاهی اوقات فلاسفه را زیر سؤال می‌برد و گاهی اوقات دیگران را زیر سؤال می‌برد.

«سروش» خود را اساساً به طیف عرفای واقعی منسوب می‌کند. ببینیم نظر ایشان وقتی که ادعا می‌کند ائمه اطهار این قدرت‌ها و خصایص را ندارند، در خصوص عرفا چیست! آیا عرفا چنین خصایصی دارند؟ کلیپ شماره دو را با هم ببینیم:

"ما قطره‌ای هستیم در این اقیانوس بزرگی که هستی نام دارد. با برداشتن حجاب و مانع از میان خودمان و دریا و حقیقتاً در یافتن اینکه ما غرقه در این دریا هستیم، آنگاه ما به درجه‌ای از قدرت روحی می‌رسیم که خواست ما خواست خدا می‌شود.

ما می‌توانیم تأثیر در عالم بگذاریم. این فوق العاده چیز مهمی است. اینکه در سخنان عارفان ما هم آمده است که خواست عارفان همان خواست خداوند است. معنای آن همین است.

معنای آن این است که بنده می‌تواند به قدری به خداوند نزدیک شود که هرچه او می‌خواهد، در حقیقت خدا می‌خواهد.

چون تو می‌خواهی، خدا خواهد چنین

می‌دهد حق آرزوی متقین

مفهوم ولایت و مفهوم قرب الهی چیزی غیر از این نیست. در دعا کردن ما می‌کوشیم که خود را به این مرتبه از رفعت روحانی و قرب معنوی برخوردار کنیم و آنگاه است که دعای ما بدون تردید اجابت خواهد شد و به هدف اجابت اصابت خواهد کرد."

ملاحظه کردید او ادعا می‌کند که انسان به درجه‌ای می‌رسد که خواستش همان خواست خدا می‌شود. اراده‌اش همان اراده خدا می‌شود.

این کلیپ با کیفیت خوب ضبط شده بود، اما آقای «سروش» یک سری درس‌هایی دارند که خود هم شاکی هستند و ادعا می‌کنند که خیلی با کیفیت بد ضبط شده است. ما سعی کردیم کیفیت صدا را حداقل قدری قابل فهم کنیم.

بنده از بینندگان عذرخواهی می‌کنم. دو کلیپ بعدی که پخش خواهد شد، از نظر صدا دچار مشکل است، اما مفهوم شده است. کلیپ سه را با هم دیگر ببینیم:

"ابیات را ملاحظه کردید. ابیات می‌گوید که پیرانی که در حقیقت جوان هستند و از حیات طیبه برخوردار هستند، قیامت در وجود آنهاست.

آن‌ها زمانی که با تو می‌نشینند و به ظاهر می‌خندند، گمان نکن که خنده آنها مثل خنده توست و گریه و حزن آنها مثل حزن توست.

آن‌ها از یک منشأ و منبع دیگری برمی خیزد، زیرا که رستاخیزی در وجود آنها پیدا شده است و جنت و نار

اجزای آنهاست. اولیاء الهی از نظر مولانا به بزرگی این جهان است. پس این جهان گم می‌شود.

دل که گر هفصد چو این هفت آسمان

اندرو آید شود یاوه و نهان

این چنین دل ریزه‌ها را دل مگو

سبزوار اندر ابوبکری بجو

تو دل خود را چو دل پنداشتی

جست و جوی اهل دل بگذاشتی

«مولانا» می‌گوید: ما فکر می‌کنیم که دل داریم.

آنچه تو گنجش توهم می‌کنی

زان توهم گنج را گم می‌کنی

فکر می‌کنی که گنج داری و به همان گنج قناعت می‌کنی. بنابراین به دنبال گنج واقعی نمی‌روی!

آنچه تو گنجش توهم می‌کنی

زان توهم گنج را گم می‌کنی

تو دل خود را چو دل پنداشتی

جست و جوی اهل دل بگذاشتی

فکر می‌کنی دل همین است با وسعت خردی که ما داریم. «مولانا» می‌گوید: دل‌ها گاهی اوقات به بزرگی این آسمان یا همین عالم است. قیامت در آنهاست، بهشت در آنهاست، جهنم در آنهاست.

می دانم شاید این سخنان برای شما عجیب و گنگ و مبهم باشد، اما بشنوید که حقیقت همین است و غیر از این نمی‌تواند باشد.

این جهان کور و کر زنده است. به ظاهر کور و کر و مُرده است، اما به واقع زنده است. زنده است به دلیل اینکه از اجزاء یک موجود زنده است. آن موجود زنده‌ای که تمامی این عالم از اجزاء اوست، همان دل اولیاء خداوند است.

این که «مولانا» می‌گوید: "ما با مُردن دوباره به ولایت برمی گردیم"، به همین معناست. معنای آن این است که ما دومرتبه حیات مجددی از طریق آنها کسب می‌کنیم.

اولیائی که در جهان وجود دارند، همین کار را می‌کنند. ما وقتی نزد آن‌ها می‌نشینیم، روشنی و شفافیتی به وجود ما می‌بخشند.

کار مردان روشنی و گرمی است

کار دونان حیله و بی شرمی است

معجزاتی و کراماتی خفی

بر زند بر دل ز پیران صفی

که درونشان صد قیامت نقد هست

کمترین آنکه شود همسایه مست

«مولانا» می‌گوید که اولیاء خداوند کرامات خفی دارند. در درونشان هزار قیامت برپاست. کمترین اثرشان این است که وقتی شما در کنارشان می‌نشینید مست می‌شوید، گرم می‌شوید، روشن می‌شوید. «مولانا» هر سه تعبیر را به کار برده است.

کمترین آنکه شود همسایه مست

برای چند لحظه هم که شده همانند اینکه از زندان طبیعت بیرون آمدید. قیامتی که وجود آدمی را برای خودش شفاف می‌کند، در شما پیدا می‌شود و بعد پس از جدایی دومرتبه تیرگی حاصل می‌شود.

که درونشان صد قیامت نقد هست

کمترین آنکه شود همسایه مست

کمترین تأثیر قیامت آنها این است که همسایه یا همنشین را مست می‌کند.

هرکه خواهد همنشینی با خدا

تا نشیند در حضور اولیاء

بنابراین به کلام پایانی می‌رسیم. از نظر مولانا اگر می‌خواهید به خدا نزدیک شوید، با اولیاء الهی بنشینید. اگر می‌خواهید قیامت در شما برپا شود، نزد اولیاء خدا بنشینید. اگر می‌خواهید تجربه نبوی داشته باشید، نزد اولیاء خدا بنشینید.

حتماً خداوند پیاده شده و در وجود اولیاء الهی نشسته است. وجود اولیاء الهی فرودگاه خداوند است. در آنجا کاملاً پایین آمده و همه چیز هم حقیقتاً آنجاست. یعنی در این دنیا، اولیاء الهی همان خداوند هستند که تنزل کرده و به زمین آمده است.

قیامت در وجود آنهاست. خدا در وجود آنهاست. پر هستند از خدا. پر هستند از قیامت. رستاخیر هستند، بلکه رستاخیز به پا کننده هستند. واجد تجربه‌های معنوی هستند و همه اینها را هم به همنشیان خود القاء می‌کنند."

ملاحظه فرمودید افرادی هستند که قیامت در وجود آنهاست. اگر ما بگوییم در قیامت عده‌ای نزد معصومین می‌روند، غلو می‌شود و مرام نامه شیعیان غالی است.

حال اگر «دکتر سروش» بفرمایند که عرفا و اولیائی که ایشان می گویند اساساً قیامت در وجود آنهاست، جنت و نار جزئی از وجود آنهاست، جهان در آنها گم می‌شود، روح کل عالم هستند درست گفته‌اند!!

ایشان در ادامه می گویند: حقیقت همین است و غیر از این نمی‌شود باشد! نه اینکه از «مولانا» نقل کرده و حال نقدی دارد، او ادعا می‌کند که حقیقت همین است و غیر از این نمی‌شود باشد.

عالم زنده است، زیرا جزئی از اجزاء این اولیاء خداست. ما با مُردن دوباره به ولایت برمی گردیم، یعنی به نزد اولیاء برمی گردیم. چقدر جالب است!

از طریق اولیاء کسب حیات مجدد می‌کنیم. اگر ما در زیارت جامعه کبیره بگوییم که ائمه اطهار (علیهم السلام) مخزن علم خدا و محبت وحی خداوند هستند، وحی در فرودگاه دل اولیاء الهی هبوط می‌کند غلو است و زیارت جامعه مرام نامه شیعیان غالی است.

این در حالی است که اگر آقای «سروش» بفرمایند که خداوند خود در دل اولیاء لندینگ می‌کند و اولیاء خود فرودگاه خداوند می‌شوند، اصلاً غلو نیست! البته اولیاء از نظر او افرادی همانند «مولانا» و «شمس تبریزی» و «سروش» هستند!!

قبلاً هم عرض کردم کسانی که به دنبال روش‌های غیر شرعی جدای از طریقه اهلبیت (علیهم السلام) بودند، ائمه اطهار را پایین می‌آوردند و خود را بالا می‌بردند. حال یا همسطح و یا بالاتر از ائمه اطهار قرار می‌دادند.

در روایات اهل سنت در خصوص معاویه آمده است که یک سری روایاتی در فضیلت او جعل کرده بودند. روزی افرادی نزد «نسائی» آمدند و گفتند که فضیلت‌های معاویه را برایمان بخوان.

معاویه همین که او را همسنگ علی بن أبی طالب قرار دادند، برایش بس نشده است و می‌خواهد از علی بالاتر هم برود؟!

آقای «سروش»! برای شما بس نشده است که ائمه اطهار را پایین آوردید؟ محبت وحی نمی‌توانند باشند.

حال بعداً توضیح خواهیم داد که ایشان زیارت جامعه کبیره را غلو می‌خواند.

امکان ندارد ائمه اطهار «وَ إِیابُ الْخَلْقِ إِلَیکمْ» باشند. حال یک عده افراد خود محشر می‌شوند که در دل آنها یک عده‌ای نزد خداوند می‌روند.

آقای «سروش»! ما این مطالب را چطور با همدیگر جمع کنیم و بگوییم که آنها هیچ تفاوتی با همدیگر ندارد؟! راه حل آن خیلی ساده است. این که شما از طرفی می‌خواهید ائمه اطهار را پایین بیاورید و از طرف دیگر اولیاء الهی در نظر خودت را بالا ببرید.

کلیپ شما بعد هم شبیه کلیپ قبلی است. کلیپ شماره چهار را با همدیگر ببینیم که ادعا می‌کند انسان ملکوتی مُرده را هم زنده می‌کند.

البته ما مشکلی نداریم، اما مراد از انسان ملکوتی ایشان زنده کردن یک مُرده همانند حضرت عیسی نیست؛ در قیامت اساساً اولیاء الهی مردگان را در نظر ایشان زنده می‌کند. کلیپ بعد را با هم ببینیم:

"اما آن دومی هم درست است. من در ضمن کلام عرض کردم و گفتم: هر مرده‌ای وقتی به زنده‌ای می‌پیوندد، زنده می‌شود. در این دنیا هم این اتفاق دائماً می افتد. به قول «مولانا»:

پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتیست

مصطفی فرموده دنیا ساعتیست

مرده از طریق پیوستن با زنده، زنده می‌شود. بنده مثال هم زدم و گفتم از طریق همین موادی که ما تنفس می‌کنیم و می‌خوریم. این اتفاق برای ارواح در عالم دیگر هم می افتد.

تا به کدام یک از موجودات ملکوتی بپیوندد و در کنار او باشند، قیامت هم آنها او را زنده می‌کنند."

عجیب است. یعنی در قیامت وجودهای ملکوتی عرفایی که آقای «سروش» می گویند، دل‌های مردگان

را زنده می‌کنند و خود مردگان را زنده خواهند کرد؟ حال بستگی به آن زمان قیامتی که طبق ترجمه آقای

«سروش» دارند.

در مقابل اگر راجع به ائمه اطهار همین حرف‌ها را در زیارت جامعه کبیره بزنیم، غلو گفته‌ایم!

آقای «سروش» این تفاوت را چطور می‌خواهید حل کنید؟ بزرگ‌ترین مقامات را که زنده کردن یک مُرده است به اولیاء الهی در قیامت برای عرفا می‌دهید، اما اگر ما همین مطالب را نسبت به ائمه اطهار معتقد باشیم غلو گفته‌ایم!!!

حال خواهید دید که ایشان بسیاری از معجزات را رسماً زیر سؤال می‌بردند و ادعا می‌کنند که آن‌ها اصلاً معجزه نبوده است بلکه دروغ است. مفصل به این مباحث خواهیم رسید.

بنده یک سری مطالب دیگر دارم در مورد اینکه «آقای سروش» هم در محدوده اولیاء قرار گرفته است، اما برای اینکه این مسائل مشخص شود ابتدا باید یک سری مقدماتی ببینیم. کیپ "رازدانی همان وحی است" را با هم می‌بینیم.

بنده ابتدا توضیحی راجع به این کلیپ بدهم. آقای «سروش» ادعا می‌کند که وحی چیز خاصی نیست. اگر شما از اسرار عالم، همین وحی است. اگر بتوانید اسرار عالم را بفهمید، شما صاحب وحی می‌شوید.

"حقیقت این است که رازدانی چیزی معادل با گشودگی وجودی انسان است. آدمی فراخ می‌شود. آدمی بزرگ می‌شود. آدمی چشم تازه‌ای پیدا می‌کند. گوش تابه‌ای پیدا می‌کند. وحی همان رازدانی است، چیز دیگری نیست!"

مشاهده کنید که ایشان ادعا می‌کند وحی همان رازدانی است، چیز دیگری نیست! آقای «سروش» شما که وحی را همان رازدانی می دانید، راه رازدانی چیست؟

ایشان در کلیپ دیگری می‌گوید: برای رازدانی باید هم افق با آن عالم شویم. زمانی که هم افق شدید، رازدان می‌شوید. کلیپ بعد را می‌بینیم:

"یک وقت هم هست که مثنوی می‌خوانیم تا رازهای آن را کشف کنیم. من به شما عرض می‌کنم که در مثنوی خیلی اسرار وجود دارد و می‌شود چیزهایی را فهمید. بالاخره آن بزرگوار رازدان بود.

خیلی هم ساده است و اصلاً شکل راز نیست. خیلی معمولی است. خیلی ساده است. «مولوی» می‌گوید:

راز اندر گوش منکر راز نیست

راز جز با رازدان انباز نیست

آدمی که قبول ندارد اصلاً احساس نمی‌کند راز است، بلکه فکر می‌کند که حرفی معمولی است و واقعاً هم همینطور است.

راز اندر گوش منکر راز نیست

ما به دلیل فضولی می‌خواهیم این رازها را بدانیم و با خود می گوییم که این چیست تا ما هم بدانیم.

فهمیدن راز این چنین نیست، بلکه هم سطح شدن افق وجودی انسان است با اسراری که در این عالم وجود دارد. این چنین است که اینها در اختیار قرار می‌گیرد. نکته‌ای نیست که کسی در گوش شما بگوید. راز اصلاً از این قبیل نیست.

شما هم افق می‌شوید با سطحی از هستی که آن اسرار در اختیار شما قرار می‌گیرد و برای شما مکشوف می‌شود.

به همین دلیل اگر با غیر رازدان آنها را در میان بگذارید، در گوش منکر راز نیست و فهم راز بودن نمی‌کند. کسی که رازدان می‌شود، ظرفیت فراخی هم باید داشته باشد."

ملاحظه کردید که ایشان می‌گوید: کسی که می‌خواهد رازدان شود، باید ظرفیت فراخی داشته باشد، با

راز هم افق شود تا بتواند آن راز را خودش درک کند. اگر من راز بگویم که این راز نمی‌شود. باید او را درک

کنیم.

آقای «سروش» شما تا به حال رازی را درک کردید یا خیر؟ کلیپ شماره پنج را با هم ببینیم تا بفهمیم که ایشان تا به حال راز درک کرده است و وحی به او شده است یا خیر! کلیپ را با هم می‌بینیم:

"حقیقت این است که کشف این که خدای «مولانا» چطور خدایی بود، چندان هم آسان نیست.

من شخصاً پس از سال‌ها آشنایی با «مولانا»، سال‌ها درس گفتن و غور در کلمات او و خواندن شروح بسیار درباره مثنوی «مولانا» و غزلیات او پس از رخ دادن پاره‌ای از پدیدارها بر من تا حدودی توانستم با خدای «مولانا» آشنایی حاصل کنم.

من توانستم درکی که او از جهان ماوراء طبیعت داشته است را بفهمم. به زبان عارفان تجلی که خدا بر «مولانا» کرده است و اینکه چگونه خود را به او نشان داده است و «مولوی» از این سو او را چگونه دیده است و آنگاه در اشعار خود گنجانده است."

ملاحظه فرمودید که برای جناب «دکتر سروش» یک سری پدیدارها رخ داده است که به زبان عارفان همان تجلی که خدا برای «مولانا» کرده است.

بعد از سالیان سال تلاش در خواندن مثنوی و خواندن شرح‌ها و استاد دیدن و اینطرف و آنطرف مشکلی از او حل نشد، تا اینکه پدیدارهایی رخ داد که فهمید «مولانا» چه می‌گوید وگرنه نمی‌شد فهمید!

لذا می‌بینید آخر جلسات که می‌شود، طرف بلند می‌شود و می‌گوید: جناب آقای «دکتر سروش»! شما که خیلی رازها گفتید. شما خیلی سرّها گفتید. شما به مقامات بسیاری رسیدید.

از اول اینها را در چندین جلسه به صورت پراکنده به خورد مستمعین می‌دهد و مستمعین هم می‌گوید: آقای «سروش» چیزهایی دیده است که آن سرش ناپیداست!

«دکتر سروش» ابتدا ائمه اطهار را پایین آورد. ما هم که در نظر ایشان به آن بزرگواران دسترسی نداریم و

هیچ راهی برای ارتباط نیست. چکار کنیم؟!

ایشان حتی در بعضی از اشعار خود می‌گوید: کسی که مُرد را کنار بگذارید و دیگر هیچ کاری به او نداشته باشید. او تمام شده است، حتی اگر ولی الله باشد. به ولی فعلی خود بچسبید. ولی فعلی چه کسی است؟! «دکتر سروش»!

«دکتر سروش» یک سری تجلی‌هایی داشته است که همان چیزی که «مولانا» دیده است، همان چیزی که پیغمبر شادی دیده است، همان چیزی که کسی که کتاب «شادی نامه» را آورده دیده است «دکتر سروش» هم می‌بیند.

برای آنها روشن شده است که اصل اسرار همین است. او خدا را دیده است و بیشتر از این چه چیزی از او می‌خواهید؟! این سرّ برای «دکتر سروش» هم روشن شده است.

این سرّ با چه روشی روشن شده است؟ «دکتر سروش» روش آن را در کلیپی که ما قبلاً هم پخش کرده بودیم، گفته است. کلیپ شماره شش را با همدیگر ببینیم:

"مثلاً این «صورت از بی صورتی آمد برون» که در ابیات مولاناست و احتمالاً جزو مهمترین تعلیمات او هم هست، گمان می‌کنم که از بودیسم گرفته شده باشد.

بنده یک بار برایتان نقل کردم که خود من بر اثر تمرین‌های یوگایی معنی این بیت را فهمیدم. من فکر می‌کنم که «مولانا» هم به همین صورت به این معنا دست پیدا کرده باشند.

بنده خدای ناکرده ایشان را قیاس به خودم نمی‌کنم، اما بعید هم نیست که شما گاهی اوقات از مسیری که می‌روید او به شما و بعضی از معانی و مضامین دسترسی می‌دهد. این موارد هست."

ملاحظه فرمودید که وقتی می‌خواهید مضامین «مثنوی» را بفهمید، با یوگا می‌فهمید. "صورت از بی صورتی آمد برون" که نحوه خلقت باشد و اینکه چطور از خداوند خلق شدیم و اتحاد موجودی که آنها با خداوند قائل هستند را «دکتر سروش» با یوگا درک کرده است!

بنده رُک به عزیزان عرض کنم که ائمه اطهار (علیهم السلام) نه یک پله، بلکه هزار پله بالاتر از اینها را دیدند. تمامی بازی‌هایی که الآن «دکتر سروش» این چنین مطرح می‌کند را جزئی از آن سیر شیطانی موجود در عالم دیدند.

حال روایات آن را بعداً مفصل مطرح خواهیم کرد. البته می دانید این ابیاتی که ایشان از شعرهای مولانا می‌خواهد مخالف هم بسیار زیاد دارد. از شعرهای «مولانا» مخالف او خیلی زیاد آوردند.

ما فعلاً با این مسائل کاری نداریم، بلکه به جنبه‌ای کار داریم که «دکتر سروش» خودش تفسیر می‌کند و تفسیر خودش هست. ما به اصطلاح «مولانا» در زبان «سروش» را می‌بینیم.

درواقع آنجاهایی که «دکتر سروش» تمایل دارد حرفی بزند و نمی‌تواند را از اشعاری که می‌تواند طبق ترجمه و مقصود خودش آنها را بیان کند، استفاده می‌کند.

بنابراین تا اینجا ملاحظه شد که «دکتر سروش» خود را هم افق با «مولانا» می‌داند. «مولانا» هم افق با پیغمبر اکرم است.

حال پیغمبر اکرم چه کسی بود؟ همان کسی که در جلسه قبل گفتیم «سروش» ادعا می‌کند پیغمبر اکرم بعد از سالیان سال زحمت کشیدن، سالی یک بار در شب قدر برایش تجلی رخ می‌داد. این در حالی است که برای عرفا هرشب تجلی رخ می‌دهد!

مشخص شد مقصود آقای «سروش» چیست؟ اگر تمامی این مطالب را کنار هم بگذارید، ذره ذره می‌فهمید که ایشان چه می‌گوید. ما هم ذره ذره پیش می‌رویم تا بینندگانی که با ما همراه هستند کاملاً برایشان روشن شود که ایشان چکار می‌کند.

قضیه خاصی چیست؛ همان چیزهایی که صاحبان یوگا می گویند. همان چیزهایی که جن گیرها می گویند. همان چیزهایی که عرفان‌های نوظهور می گویند را پیش بروید.

آقای «سروش» تنها قدری شعر «مولانا» ضمیمه آن کرده است. آیا چیز جدیدی برای شما آورده است؟ خیر!

حال به سراغ یکی از اسرار خیلی مهمی که ایشان آن را طوری بیان می‌کند که نهایت است. او می‌خواهد چیزی بگوید که نه «مولانا» آن را قبول داشته است، نه زمانی که به «حافظ» نسبت می‌دهد او هم آن را قبول نمی‌کند. کلیپ شماره نُه را با هم ببینیم:

"درواقع «مولوی» در اینجا می‌خواهد بگوید که ما به یک نحوی داریم اسرار انبیاء را هم فاش می‌کنیم.

چیزهایی هم که آنها نگفتند یا نتوانستند بگویند یا نخواستند بگویند را ما کم کم پرده گشایی می‌کنیم و طوری افشای اسرار می‌کنیم. بی دلیل نبود که «حافظ» راجع به «منصور حلاج» می‌گوید:

آن یار کزو گشت سر دار بلند

جرمش آن بود که اسرار هویدا می‌کرد

او نگفت که حرف باطل می زند! او گفت وقتی که «أنا الحق» می‌گوید، حرف غلطی نزده است. اشکال او این بود که اسرار هویدا می‌کرد.

این حرف را پیامبران هم نزدند. نه اینکه لزوماً غلط گفتند، اما به هر حال قرار نبود که این چیزها را بگویند. او که گفت سرش را بر باد داد و دیگران هم همه یاد گرفتند.

بگذارید در اینجا سرّی را برای شما بگویم. آن سرّ این است که شما «حافظ» را هم نگاه کنید. این بزرگان به هر حال لا به لا کلماتشان چیزهایی هم می‌گفتند که به هر حال به مستمع خودشان هوشیاری بدهند که در چه سطحی و با چه مخاطبی کار می‌کنند.

غزل لطیف «حافظ» در غزل‌های پایانی دیوان که می‌گوید:

بیا با ما مورز این کینه داری

که حق صحبت دیرینه داری

نمی‌ترسی ز آه آتشینم

تو دانی خرقه پشمینه داری

تا اینجا که شعرهای متعارف است. اما در آخرین بیت این غزل آمده است:

ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ

به قرآنی که اندر سینه داری

این شعر به چه معناست؟! به نظر من معنای ظاهر و روشنی دارد. او می‌گوید: قسم به قرآنی که در سینه داری و حفظ هستی، از شعر تو خوشتر پیدا نمی‌شود!

این بدان معناست که «حافظ» در جای دیگر هم گفته است که حافظ قرآن کریم بوده است.

یادتان باشد که گذشتگان زیاد به قرآن کریم قسم نمی‌خوردند، بلکه بیشتر به خدا قسم می‌خوردند. شاید اصلاً قسم نمی‌خوردند. دومین مسئله این است که «حافظ» ایهام گو هست.

"به" در فارسی معانی زیادی دارد که یکی از آن معنای سوگند است. "به قرآن" به معنای "سوگند به قرآن" است. معنای دیگر آن "در" است. "به آن" یعنی "در آن".

«حافظ» می‌گوید: در قرآنی که در سینه داری و حفظ داری، چیزهایی که بهتر از شعر تو باشد، پیدا نمی‌شود.

ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ

به قرآنی که اندر سینه داری

در آن قرآن هم خوشتر از این شعرها پیدا نمی‌شود. یعنی جاهایی تو حرف‌هایی زدی که قرآن هم آنها را

نگفته است. قرآن کریم متکفل بیان همه چیز که نبوده است!

«مولوی» هم همین حرف‌ها را در نوشته‌های خود دارد. «اقبال» هم راجع به «مولوی» می‌گوید: "او به خط پهلوی قرآن نوشت!" مراد این است که او به خط فارسی برای خود قرآن نوشت."

بله. جناب آقای «سروش» ملاحظه فرمودید همین‌هاست که به آن شعر می گویند. این‌ها واقعیت ندارد، نمی‌دانم چرا شما اصرار دارید. تازه با اصرار می‌خواهند آنچه معنای ظاهر نیست را هم به شعر بخوراند!

ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ

به قرآنی که اندر سینه داری

ایشان که دید خیلی دارد سرّ را باز می‌کند، قدری فتیله آن را پایین‌تر آورد. او ادعا می‌کند در قرآنی که در سینه تو هم هست، خوش‌تر از این چیزهایی که تو می گویی نیست.

این بدان معناست که چیزهایی که می گویی از آنچه در سینه توست، خوش‌تر است. به این معنا که شعر تو از قرآن کریم هم بهتر است. آقای «سروش» مقصود شما همین است؟

این ادعا به این معناست که «حافظ» اعتقاد داشت که شعرش از قرآن بهتر است. طبق فرمایش شما «مولانا» اعتقاد داشت که شعرش از قرآن بهتر است.

این سرّ «دکتر سروش» است که شما را یواش یواش درگیر کند و ادعا کند که این مطالب سرّ است و به کسی نگویید. البته به دیگران بگویید مشکلی ندارد، اما باورشان نمی‌شود.

چرا باور کنیم؟! آیا واقعاً اثرات اعجازی که در قرآن کریم هست که به غیر از اعجاز لفظی ده‌ها جنبه اعجازی دارد، یک مورد آن در دیگر کتب یا صحبت‌های بقیه پیدا می‌شود؟

تحدی که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) کردند و فرمودند که همگان از جمله جن و انس را جمع کنید؛

(قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرا)

بگو اگر انسانها و پریان اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد هر چند یکدیگر را در این کار کمک کنند.

سوره إسراء (17): آیه 88

شما یک جنبه قرآن را هم نمی‌توانید جمع کنید. البته آقای «سروش» اصرار دارد که نعوذ بالله پیغمبر اکرم یک خوابی دیده است. شما چرا جدی می‌گیرید؟

به ادعای «سروش» فرق پیغمبر اکرم با ما تنها در این بوده که مأمور بوده است. حال چه کسی پیغمبر اکرم را مأمور کرده است. حضرت در خواب مأمور شده است. از کجا معلوم خوابش حجت است؟ دیگر به این جاها فکر نکردم و دلیلی برای آن نیاوردم!

آقای «سروش» یک سری حرف‌هایی زده است که نهایت مشخص است به کجا می‌رسد.

حال به سراغ مسئله بعدی برویم. یواش یواش مشخص شد که ایشان می‌خواهند چه بگویند. یواش یواش سرّی که ایشان می‌خواست مطرح کند، کنار رفت.

من سؤالی دارم. در زمان ائمه اطهار هم یک سری غالیانی بودند که در نهایت ادعا می‌کردند امامان معصوم خدا هستند.

واقعاً در میان اصحاب ائمه اطهار (علیهم السلام) کدام یک ادعا کردند که همه انسان‌ها خدا هستند؟ کدام یک از اصحاب ادعا کردند همه شما خدا هستید و خبر ندارید؟

حال سؤال دیگری مطرح می‌کنم. پیغمبرها بت شکنی کردند و بت‌ها را شکستند. برای یک پیغمبر راحت‌تر نبود که بفرماید همه شما خدا هستید؛ چرا یک بت می‌پرستید؟ خودتان همگی خدا هستید، این بت‌ها را نپرستید.

اگر چنین می‌گفتند، خیلی برای مردم سنگین بود؟! خیر؛ اتفاقاً خیلی برای مردم عادی بود و این یک تفکر رایج در آن زمان بود.

(وَ ما یهْلِکنا إِلاَّ الدَّهْر)

و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمی‌کند.

سوره جاثیه (45): آیه 24

ما خود جزئی از زمانه هستیم و زمانه را خدا می‌دانستند. این که خیلی ساده برایشان قابل هضم بود و شما با گفتن سرّ سعی در بزرگ نمایی آن دارید.

چرا انبیاء الهی این را نگفتند؟ از چه چیزی می‌ترسیدند؟ چرا ائمه اطهار این مسئله را نگفتند؟ چرا نزدیکان درجه یک ائمه اطهار چنین حرفی نزدند؟ چرا کسانی که از شیعیان اهلبیت غلو شدند، یک نفرشان نیامد که بگوید همه شما خدا هستید؟

مگر غالیان نمی‌گفتند که ما اسرار ائمه اطهار را می دانیم؟ یک نفر از آنها چنین سرّی که شما ادعا می‌کنید را مطرح کرده است؟ نه اینها سرّ نیست. این‌ها درواقع فریب دادن مردم به واسطه یک سری اشعار و مطالب برای دور کردنشان از سنت اهلبیت است.

این مطالب خیلی واضح است. حال به سراغ کلیپ بعدی برویم که می‌خواهیم ببینیم. این هم شبهه‌ای است که ایشان مطرح کرده و فقه شیعه را تمسخر کرده است.

او زیارت جامعه کبیره را مسخره کرده بود. ما هم جواب ایشان را مطرح کردیم و گفتیم: شما بسیار بزرگتر

از این حرف‌ها را زدید. حال او راجع به فقه چه ادعایی مطرح کرده است؟! کلیپ بعدی را با همدیگر ببینیم:

"روایتی از امام علی است که ایشان گفت: بدترین مردم کسی است که سؤالی کند و در اثر آن سؤال حکم واجبی تشریع شود و مردم به تکلف بیفتند.

بعضی احکام این چنین تشریع می‌شدند. یک آیه در قرآن هست که من در نوشته‌هایم آوردم و گفتم: این آیه را باید فقها و مراجع ما بالای درب منازل و سایت‌های اینترنتی خود بنویسند. آیه چنین است:

(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکمْ تَسُؤْکم)

ای کسانی که ایمان آورده‌اید از مسائلی سؤال نکنید که اگر برای شما آشکار گردد شما را ناراحت می‌کند.

سوره مائده (5): آیه 101

همه مفسران نوشته‌اند: منظور سؤالات فقهی است! نیایید بپرسید که اینجا چکار کنیم؟ این حلال است؟ آن حرام است؟ این نجس است؟ آن پاک است؟ فقهای ما برعکس مردم را تشویق می‌کنند که بیایید بپرسید. آن‌ها دائماً سایت می‌زنند و رساله می‌نویسند.

بنده گفتم که این آیه قرآن را بالای درب منازل خود بنویسند. قرآن کریم می‌فرماید آقایان نپرسید، اما فقها مردم را تشویق می‌کنند که بپرسید.

شرع این چنین ساخته می‌شد. امر و نهی پیامبر بود. سؤالاتی بود که از ایشان می‌پرسیدند و ایشان بعضی سؤالات را بی پاسخ می‌گذاشتند و اگر مردم اصرار می‌کردند بعضی‌ها را هم جواب می‌دادند.

اینطور شد و الآن هم این چنین است. کتاب‌های فربه فقه مگر غیر از این است؟ درون این کتاب‌ها سؤالاتی است که مقلدین پرسیدند، فقها جواب‌هایشان را درآوردند و به کتاب‌ها افزودند و پایان هم ندارد. جلدهای این کتاب‌ها همینطور ادامه دار است."

ملاحظه فرمودید ایشان ادعا کردند آیه‌ای در قرآن کریم هست که براساس روایاتی که اغلب مفسرین یا همه آنها نقل کردند، اصحاب راجع به وجوب حج پرسیدند و پیغمبر اکرم فرمودند: نپرسید، زیرا اگر بپرسید حج هرسال واجب می‌شود و برای شما دردسر است.

سپس آیه‌ای نازل شد که خداوند متعال می‌فرماید: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکمْ تَسُؤْکم)!

اولاً بنده کلمات ایشان را تک تک بررسی می‌کنم. در همه تفاسیر یا اکثر تفاسیر در نظرات مفسرین اصلی نگاه کنیم و بعد به تبع او خود به خود نتایج مشخص می‌شود.

ذیل همین آیه در کتاب «التبیان فی تفسیر القرآن» اثر «شیخ طوسی» جلد چهارم صفحه 35 وارد شده است:

«قیل فی سبب نزول هذه الآیة قولان»

در سبب نزول این آیه دو قول داریم:

«أحدهما- قال ابن عباس و أنس و ابو هریرة و الحسن و قتادة و طاوس و السدی:»

مفسرین صدر اول و دوم مشخص هستند چه کسانی هستند. اصل تفسیر همین افراد هستند.

«أنه سأل رسول الله صلی الله علیه وآله رجل یقال اله عبد الله وکان یطعن فی نسبه»

شخصی نزد رسول الله آمد در حالی که مردم به او ناسزا می‌گفتند و ادعا می‌کردند که تو پسر پدرت نیستی.

«فقال: یا رسول اللَّه من أبی»

مرد پرسید: یا رسول الله! پدر من کیست؟

«فقال له حذافة»

حضرت فرمود: پدر تو حذافه است.

حال سؤالی می‌پرسد که وقتی شک در آن است، چرا سؤال می‌پرسید.

«فنزلت الآیة»

در این زمان آیه نازل شد.

«و قال أبو هریرة و مجاهد»

التبیان فی تفسیر القرآن، نویسنده: الشیخ الطوسی، ج 4، ص 35، باب قوله تعالی: یا أیها الذین آمنوا لا تسئلوا عن أشیاء إن تبد لکم تسؤکم

نظرات «مجاهد» هم باید همان نظرات «ابن عباس» باشد. حال اینجا از «ابن عباس» جدا شده است. ایشان ماجرایی که «دکتر سروش» مطرح کرد را مطرح کرده است.

بنابراین همین جا نظریات مشخص است؛ «ابن عباس»، «أنس»، «قتاده»، «طاوس» و «سدی» یک طرف هستند و «ابوهریره» و «مجاهد» که نظر دیگری دارد.

اکثر مفسرین کدام طرف هستند؟! «دکتر سروش» وقتی می‌خواهد حرفی را بزند، ادعا می‌کند که همه همین را می گویند. حال ممکن است شخصی در جایی نظر دیگری داشته باشد.

خیر چنین نیست! «دکتر سروش» سر شما کلاه می‌گذارد، اصلاً چنین حرف‌هایی نیست. به تفاسیر مراجعه کنید.

بنده به تفاسیر بسیاری از شیعه و اهل سنت مراجعه کردم و به این نتیجه رسیدم که اغلب حرف ایشان را قبول ندارند. این یکی از حرف‌هایی است که ایشان در صحبتش بیان کرد و اشکال داشت.

نکته دوم این است که ایشان این ماجرا را به فقه مرتبط کرد. ما وقتی به همین ماجرای شأن نزول مراجعه می‌کنیم، با سؤالی مواجه می‌شویم که این شخص پرسیده است: «من أبی»؛ پدر من کیست؟!

این همانند سؤالی است که شخصی از امیرالمؤمنین پرسید: چند تار مو در سر من است؟! این‌ها سؤالاتی است که ارزش پرسیدن از ائمه اطهار را ندارد.

ذیل همین آیه «شیخ طوسی» در کتاب «الرسائل العشر» روایت آورده است که مربوط به مسائل «ما لا یعنیهم» یا چیزهایی که به ایشان مرتبط نیست، می‌باشد.

جالب اینجاست که در روایت بسیار معروف و مفصلی که از امیرالمؤمنین آمده و «شیخ صدوق» هم این روایت را در کتاب «الإعتقادات» صفحه 120 آورده است، وارد شده است که امیرالمؤمنین فرمودند:

اصحاب پیامبر چند دسته بودند. دسته چهارم به پیغمبر اکرم دروغ نمی‌بستند. از خداوند ترس داشتند. حضرت در ادامه می‌فرمایند: کلام پیامبر دو وجه داشت؛

«کلَامٌ عَامٌّ وَ کلَامٌ خَاصٌّ، مِثْلُ الْقُرْآن»

کلام عام و کلام خاص مانند قرآن کریم.

«فَاشْتَبَهَ عَلَی مَنْ لَمْ یعْرِفْ مَا عَنَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»

کلام خدا و رسول برای یک عده از افراد مشتبه می‌شد.

«وَ لَیسَ کلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ یسْأَلُونَهُ وَ یسْتَفْهِمُونَه»

همه اصحاب که از پیغمبر اکرم سؤال نمی‌پرسیدند.

«لِأَنَّ فِیهِمْ قَوْماً کانُوا یسْأَلُونَهُ وَ لَا یسْتَفْهِمُونَهُ»

یک عده سؤالاتی می‌پرسیدند که برای فهم نبود.

شما بیشتر اوقات اگر به کاری عادت کردید، دیگر آن کار را با فکر و فهم انجام نمی‌دهید. بنابراین همین آیه را خیلی جاها به نهی از کثرت سؤال مرتبط کردند. در ادامه وارد شده است:

«لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی نَهَاهُمْ عَنِ السُّؤَال»

خدا آنها را از سؤال نهی کرده بود.

«حَیثُ یقُولُ: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکمْ تَسُؤْکمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِینَ ینَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِین)»

در ادامه وارد شده است:

«فَامْتَنَعُوا مِنَ السُّؤَالِ حَتَّی إِنْ کانُوا یحِبُّونَ أَنْ یجِی‌ءَ الْأَعْرَابِی وَ الْبَدَوِی فَیسْأَلَ وَ هُمْ یسْمَعُون»

اصحاب دیگر از سؤال پرسیدند امتناع می‌کردند تا دوست داشتند یک اعرابی بدوی سؤال بپرسد و آنها بشنوند.

حضرت در ادامه می‌فرماید که من هر روز نزد پیامبر می‌رفتم؛

«یجِیبُنِی عَمَّا أَسْأَل»

هر سؤالی می‌پرسیدم پیغمبر اکرم پاسخ می‌داد.

در اینجا وارد نشده است که پیغمبر اکرم به امیرالمؤمنین فرموده باشند چرا سؤال می‌پرسید! آیا امیرالمؤمنین به اندازه «دکتر سروش» متوجه نمی‌شدند؟! آیا «دکتر سروش» بیشتر از امیرالمؤمنین می‌فهمد؟!

آیه‌ای با برداشت ضعیف «دکتر سروش» باید سردر تمام مکاتب فقها زده شود، اما «دکتر سروش» حاضر نیست به اصل ماجرا مراجعه کند. اصل ماجرا را ببیند، روایات حول آن را ببیند و برداشتی درست کند!

او شعرهای «مولانا» را همینطور تفسیر می‌کند، زیرا افراد زیادی از کسانی که اهل شعر هستند به او اشکال گرفتند. حضرت در ادامه می‌فرماید:

«وَ إِذَا سَکتُّ وَ نَفِدَتْ مَسَائِلِی ابْتَدَأَنِی»

اگر من ساکت می‌شدم، حضرت شروع به گفتن مسائل به من می‌کردند.

إعتقادات الإمامیة، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، ص 120، باب 45 باب الاعتقاد فی الحدیثین المختلفین

در اینجا امیرالمؤمنین باید می‌فرمودند: یا رسول الله! مسائل را زیاد نفرمایید، زیرا «دکتر سروش» معتقد است که فقه را زیاد نکنید!!!

نعوذ بالله پیغمبر اکرم به اندازه «دکتر سروش» نمی‌فهمید؟ رسول گرامی اسلام خود می‌خواست فقه را زیاد کند، اما «دکتر سروش» معتقد است که این نباید زیاد شود، زیرا خیلی بد است.

روایت دیگری در کتاب «کمال الدین» اثر «شیخ صدوق» صفحه 485 وارد شده است که مربوط به ماجرای معروف توقیع امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به «محمد بن عثمان عمری» است:

«وَ أَمَّا عِلَّةُ مَا وَقَعَ مِنَ الْغَیبَةِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکمْ تَسُؤْکمْ»

راجع به حکمت غیبت سؤال نپرسید، زیرا خداوند متعال می‌فرماید: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکمْ تَسُؤْکمْ).

کمال الدین و تمام النعمة، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 485، ح 4

حال یک سری حکمت‌های ظاهری است، اما راجع به حکمت واقعی نپرسید. همچنین در کتاب «تفسیر علی بن ابراهیم» هم ماجرای مفصلی آورده است. در اینجا همان ماجرای «حذافه» را مطرح کرده و بیان کرده است که مراد از آیه شریفه:

(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکمْ تَسُؤْکم)

چیست. بنابراین تا اینجا به حرف «دکتر سروش» برگردیم. ایشان ادعا کرده بود که این مطلب از تمامی مفسرین است، سپس خودش واژه "اغلب" را به کار برد. ما در جواب می گوییم که این مطلب نه از "کل" است و نه از "اغلب".

آیا این آیه شریفه مربوط به مسائل فقهی است؟ خیر، ولی می‌تواند شامل مسائل فقهی شود. ایشان این آیه شریفه را به فقه مربوط کرد.

اگر این آیه شریفه مربوط به فقه نیست، مربوط به چه چیزی است؟! براساس آن چیزی که آیه شریفه خود به آن اشاره کرده است؛

(قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِین)

جمعی از پیشینیان از آنها سؤال کردند و سپس به مخالفت با آن برخاستند، (ممکن است شما هم چنان سرنوشتی پیدا کنید).

سوره مائده (5): آیه 102

قوم‌های قبلی هم پرسیدند، درخواست کردند و سپس کافر شدند. ذیل قسمت آخر آیه شریفه گفتند که مقصود معجزات انبیاء است و مقصود مسائل و معارفی است که دانستن آن برای آنها ضرر داشت.

امور تکوینی که دانستن آن برای هدایت شخص ضرر دارد و امور تشریعی که پیامبر خود در مورد اصل آنها سخن نگفته است.

حال اگر پیغمبر اکرم خود فرمودند که نماز صبح بخوانید، ما نباید بپرسیم چطور نماز صبح بخوانیم؟! اگر پیغمبر اکرم فرمودند نماز ظهر بخوانید، ما نباید کیفیت آن را بپرسیم؟! اگر پیغمبر اکرم فرمودند به حج بروید، ما نباید در مورد اعمال آن سؤال کنیم؟!

چطور معارفی که ائمه اطهار (علیهم السلام) آن‌ها را نفرمودند، باید به سراغ «دکتر سروش» بیاییم و بپرسیم: این معارف چطور است؟ برای ما تفسیر کنید! ایشان معتقد است که بیایید تا من برایتان سرّ هم بگویم.

حال دستوری که پیغمبر اکرم مبنی بر کیفیت اصول دین داده است را نباید بپرسیم، به بهانه اینکه با پرسیدن آن احکام زیاد می‌شود؟! اگر ما می‌پرسیدیم یا نمی‌پرسیدیم در اصل آن فرقی نمی‌کرد، زیرا اصل آن را پیغمبر اکرم باید بیان می‌فرمودند.

(وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحی)

و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید. آنچه آورده چیزی جز وحی نیست که به او وحی شده است.

سوره نجم (53): آیات 3 و 4

مورد بعدی این است که اگر بر فرض عده‌ای طبق مبنای «دکتر سروش» نباید از پیغمبر اکرم پرسیده می‌شد. عده‌ای پرسیدند و واجب هم شد، ما باید چکار کنیم؟!

ما باید بگوییم به دلیل اینکه آنها پرسیدند ما باید گوش‌هایمان را بگیریم و نشنویم؟! حال وقتی که پرسید، واجب شد و ما دیگر نمی‌توانیم نشنویم.

تا به اینجا همین یک جمله «دکتر سروش» تنها پنج اشکال داشت. یعنی اگر واقعاً کسی روی جهالتش در آن زمان پرسید و کاری انجام داد و حکمی واجب شد، ما باید چکار کنیم؟ ما باید به وجوب عمل کنیم و یاد بگیریم.

آیا الآن مراجع ما از خودشان وجوب و حرمت درمی آورند یا می گویند که در کلمات ائمه اطهار آمده و ما نمی‌توانیم کم و زیاد کنیم؟!

«دکتر سروش»! برعکس فهم شما این آیه اصلاً ربطی به این قضیه ندارد. چند جا هم دیدم که در سخنان این قضیه را تکرار کردید. انسان قدری باید روی این مسائل فکر کند. ایشان هم در اشعار ناقص فکر می‌کند، هم در آیات و هم در روایات.

نتیجه صحبت‌های «دکتر سروش» مشخص است. نه باید از نماز بپرسیم. نه باید از روزه بپرسیم. آیا ممکن است کسی که می‌خواهد مسلمان شود، اعلام کند که من مسلمان می‌شوم، اما چیزی از نماز و روزه به من نگویید که نمی‌خواهم چیزی یاد بگیرم؟!

ایشان ادعا می‌کند نپرسید، زیرا اگر نپرسید راحت‌تر هستید. حال بعداً می گوییم که «دکتر سروش» چه مطالبی می‌خواهند بگویند.

ایشان آهسته آهسته می‌خواهد بگوید که «مولانا» خود نماز می‌خواند، اما یک سری حرف‌هایی دارد که در جلسات آینده بیان می‌کنیم.

او رفته رفته ادعا می‌کند اگر فهمیدی خدا هستی نماز را هم می‌شود نخواند. جهاد هم می‌شود نرفت. حج هم می‌شود انجام نداد. زکات هم می‌شود نداد. خمس هم می‌شود نداد. روزه هم می‌شود نگرفت.

ما آهسته آهسته صحبت‌های او را هم نشان خواهیم داد تا واقعاً مشخص است که مردم را به کدام سمت و سو می‌برد!

او با تمام این احوالات ادعا می‌کند که من شیعه هستم! شیعه بودن به چیست؟ پیرو حضرت علی بودن به چیست؟ باید دقت کنیم که پیرو حضرت علی در چه اعمالی هستیم!

شما حرف‌های «نهج البلاغه» را اغلب قبول ندارید، زیرا احتمالاً آنها را غلو می دانید. ممکن است «نهج البلاغه» در مورد خلفا یا مرگ یا بسیاری از مسائل باشد و کتاب شما کتاب شادی است، کتاب مرگ نیست!

ما در ادامه حرف‌های دیگر او را مطرح می‌کنیم که ادعا می‌کند حضرت علی تمام عمر غمگین بود و عزاداری می‌کرد. «مولانا» تمام عمر خود شاد بود و من شادی را بیشتر دوست دارم.

مطالبی پیرامون مرگ را که قبول ندارید. زهد امیرالمؤمنین هم که به دل شما نمی‌چسبد. در خصوص احکامی که بیان شده است هم ادعا می‌کنید که احکام نپرسیم بهتر است.

با این حساب در چه چیزی شیعه هستید؟! وقتی ادعا می‌کنید که من پیرو امیرالمؤمنین هستم، در چه اموری پیرو هستید؟! شما در توهمی که از امیرالمؤمنین درست کردید و می‌خواهید مردم را به سمت حضرت دعوت کنید، پیرو هستید؟!

رُک بگو که من شیعه نیستم و نه مردم را اذیت کن و نه خودت را! برای قبر و قیامت خودت هم بهتر است، زیرا وزر و وبال دیگران به گردن شما نخواهد بود.

حال ما به سراغ بعضی روایاتی که در این قضیه آمده و آنها را به صورت مدرک نگاه کنیم. بنده در خصوص اینکه امیرالمؤمنین حتی در مسائل فقهی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال پرسیده باشند مطالعه کردم.

بنده مشاهده کردم که حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) هم سؤالات عقیدتی از پیغمبر اکرم زیاد داشتند و هم سؤالات فقهی.

در کتاب «استبصار» اثر «شیخ طوسی» جلد یک صفحه 185 از «زید بن علی» از پدرشان امام سجاد

 (علیه السلام) و آن بزرگوار از امام حسین و آن بزرگوار از امیرالمؤمنین نقل کردند:

«سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص عَنِ الْجُنُبِ وَ الْحَائِضِ یعْرَقَانِ فِی الثَّوْبِ حَتَّی یلْصَقَ عَلَیهِمَا»

این در حالی است که «دکتر سروش» ادعا می‌کند که نباید سؤال پرسید، زیرا فقهایی هستند که فقه را زیاد می‌کنند. ما کدام را قبول کنیم؟ این شخص با این خصوصیات اسم خود را شیعه امیرالمؤمنین گذاشته است.

«فَقَالَ إِنَّ الْحَیضَ وَ الْجَنَابَةَ حَیثُ جَعَلَهُمَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَیسَ مِنَ الْعَرَقِ فَلَا یغْسِلَانِ ثَوْبَهُمَا»

الإستبصار فیما اختلف من الأخبار، نویسنده: طوسی، محمد بن الحسن، محقق / مصحح: خرسان، حسن الموسوی، ج 1، ص 185، ح 5

همچنین در کتاب «تفسیر عیاشی» روایتی مطرح شده است که در کتاب «وسائل الشیعه» جلد 1 صفحه 236 آمده است. روایت بازهم از «زید بن علی» از امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب است.

«عن الجبائر تکون علی الکسیر- کیف یتوضأ صاحب‌ها »

اگر کسی جبیره است و چیزی برای درمان روی عضو شکسته شده گذاشتند، صاحب آن چطور وضو بگیرد؟

تفسیر العیاشی، نویسنده: عیاشی، محمد بن مسعود، محقق / مصحح: رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 1، ص 236، ح 102

«الجبائر» به معنای جبیره و چیزی است که برای درمان است. به عنوان مثال اگر دست کسی شکسته و آن را گچ گرفتند و بستند. همچنین اگر بدن شخصی زخم است به طوری که بخیه زدند و آن را بستند.

«دکتر سروش» در اینجا ادعا می‌کند که سؤال نپرسید، زیرا احکام جدید نازل می‌شود. حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نمی‌دانستند که هزار و چهارصد سال بعد «دکتر سروش» می‌آیند و به فرمایششان اشکال می‌گیرند!!

روایت دیگر در کتاب «وسائل الشیعه» جلد 8 صفحه 421 آمده است. طبق این روایت در عهدی که امیرالمؤمنین به «مالک» نوشتند، اینطور است:

«وَ إِذَا قُمْتَ فِی صَلَاتِک بِالنَّاسِ فَلَا تَکونَنَّ مُنَفِّراً وَ لَا مُضَیعا»

وقتی با مردم نماز می‌خوانید، زیاد طولانی نخوانید که همه فراری شوند و به قدری تند نخوان که نمازت خراب شود.

«فَإِنَّ فِی النَّاسِ مَنْ بِهِ الْعِلَّةُ وَ لَهُ الْحَاجَةُ»

بعضی از مردم مشکلاتی دارند که نمی‌توانند زیاد طولانی نماز بخوانند.

«فَإِنِّی سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص حِینَ وَجَّهَنِی إِلَی الْیمَنِ- کیفَ أُصَلِّی بِهِمْ»

وقتی که پیغمبر اکرم مرا به یمن فرستادند، پرسیدم که در آنجا باید چطور نماز بخوانم؟

«فَقَالَ صَلِّ بِهِمْ صَلَاةَ أَضْعَفِهِمْ وَ کنْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیما»

وسائل الشیعة، نویسنده: شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج 8، ص 421، ح 11069

امیرالمؤمنین چرا اینقدر سؤال می‌پرسید؟! به گفته خودش «دکتر سروش» از امیرالمؤمنین بیشتر می‌فهمد که آیه قرآن کریم که می‌فرماید:

(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکمْ تَسُؤْکم)

را طبق برداشت خود تفسیر می‌کند. همچنین در کتاب «شرح الأخبار» اثر «قاضی نعمان» جلد 2 صفحه 208 ذیل آیه شریفه:

(إِذا ناجَیتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَینَ یدَی نَجْواکمْ صَدَقَة)

هنگامی که می‌خواهید با رسول خدا نجوی کنید قبل از آن صدقه‌ای (در راه خدا) بدهید.

سوره مجادله (58): آیه 12

آمده است:

«سألت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله عن قدر الصدقة؟»

امیرالمؤمنین از پیغمبر اکرم پرسیدند: صدقه چقدر است؟

امیرالمؤمنین همانند بقیه مردم صدقه نده، زیرا امثال «دکتر سروش» تفسیر این آیه را خوب متوجه شدند!

«فقال: دینار»

پیغمبر اکرم فرمود: یک سکه طلا.

«قلت: إن أکثر الناس لا یجده»

امیرالمؤمنین فرمود: بیشتر مردم نمی‌توانند پرداخت کنند.

«قال: فما استطعت»

حضرت فرمودند: هر مقدار که توانستند.

«قال: فتصدقت و ناجیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله»

امیرالمؤمنین فرمودند: صدقه دادم و با پیغمبر اکرم نجوا کردم

شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، نویسنده: ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، محقق / مصحح: حسینی جلالی، محمد حسین، ج 2، ص 208، ح 538

امیرالمؤمنین چرا دائماً سؤال می‌پرسید؟ همانند «دکتر سروش» در جایی راحت بنشینید و کاری هم با نماز و روزه و واجبات دینی نداشته باشید!!

ما آهسته آهسته به تمامی این موارد خواهیم پرداخت. اصلاً طبق ادعای «دکتر سروش» تمامی دین تقصیر امیرالمؤمنین است که نازل شده است و اگر حضرت نبود نازل نمی‌شد.

امیرالمؤمنین دائماً از پیغمبر اکرم سؤال پرسیدند. همچنین اگر امیرالمؤمنین هم نمی‌پرسیدند، پیغمبر اکرم خود می‌فرمودند. همانطور که در منابع دیگر هم آمده است:

«وَ إِذَا سَکتُّ ابْتَدَأَنِی»

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 40، ص 185، ح 67

این روایت در کتاب «نهج البلاغه» و دیگر منابع هم موجود است. برداشت‌های واقعاً ساده و ابتدایی از آیات و روایات را به عنوان یک حرف فلسفی بسیار مهم مطرح می‌کند و در نهایت هم چیزی نیست.

بخشی از پیامک‌های بینندگان برنامه:

یکی از دوستان در واتس آپ پرسیدند: «دکتر سروش» در خصوص اجتهاد شیعه ایراد می‌گیرد که هزار و دویست سال است نص صریح قرآن کریم در خصوص نماز جمعه را واجب نمی‌داند.

پاسخ: اولاً در همه زمان‌ها افرادی بودند که نماز جمعه را واجب دانستند. همین الآن هم عکس نماز جمعه‌های زمان قبل از «رضاشاه» موجود است.

اوایل که دوربین عکاسی آمده بود، در تهران در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی و دیگر اماکن نماز

جمعه‌هایی برگزار می‌شد و علمای مختلفی فتاوی مختلفی داشتند. بنابراین این اشتباه است که بگوییم هیچکسی واجب نمی‌داند.

نکته دوم این است که ممکن است بعضی احکام را طبق روایات گفته باشند شروط خاصی دارد و وقتی امام زمان بیایند این شروط انجام می‌شود. چه اشکالی دارد؟ یعنی واقعاً امر خیلی عجیبی است؟

همانطور که طبق روایات اهل سنت بعضی احکام وقتی حضرت عیسی (علیه السلام) بیایند، جاری می‌شود. این که یک حکمی در یک زمانی به خاطر حکم ثانویه از آن حکم اولی خودش ساقط و جدا شود، تعجب آور نیست.

شما اتفاقاً باید خوشحال باشید که فقها چنین فتوایی نمی‌دهد، زیرا احتمالاً طبق نظرات شما این را هم زیاد کرده بودند و از سؤالات امیرالمؤمنین بوده است و اشتباهی زیاد شده است.

این قضیه بسیار طبیعی است. کسی که به روایات مراجعه کند، همانطور که آن روایات را بد فهمیده بود این را هم بد فهمیده است.

بعضی از روایات اینطور فهمیدند که نماز جمعه باید با اذن امام یا نائب خاص امام باشد. می‌گفتند نائب خاصی که ولایت داشته باشد، در زمان غیبت نبوده است. این پاسخ راجع به سؤالی بود که پرسیدند.

ما منتظر هستیم همانطور که «دکتر سروش» ادعا کردند بقیه سؤالات مبنایی را پاسخ دهند، سؤالات ساده و عوامانه‌ای هم که بنده با دیدن تناقضات در کلام ایشان می‌بینم را پاسخ دهند.

البته بسیار ساده نگیرید. این سؤالات واقعاً تناقضات حرف‌های ایشان است. ما توقع داریم که ایشان هم جواب‌هایی ارائه کند و توضیحاتی راجع به این قضایا بدهند. این قضایا باید رفته رفته برای همه بینندگان مشخص شود.

از همه بینندگان عزیز التماس دعا دارم، موفق و مؤید باشید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 


  
  • سامان روح بخشان

    2 مرداد 1399 - ساعت 10:25

    با عرض سلام؛
    اولا اخیرا متوجه شدم که پخش اینترنتی شبکه راه اندازی شده است که خب دسترسی، آسان و نسبتا با کیفیت انجام می شود. از این نظر خیلی خوب است.
    ثانیا به یاد شبکه ولایت افتادیم و البته با سطحی بالاتر از آن شبکه که فی الواقع جامعیت برنامه ها خیلی بیشتر شده.
    ثالثا در‌ خصوص این برنامه های درون دینی و درون مذهبی نیز عرض کنم که به نظرم خیلی جذاب و زیبا است.
    رابعا در خصوص همین برنامه خاص نقد اندیشه های دکتر سروش، خیلی کوتاه عرض کنم؛ بنده برای دکتر سروش فارغ از مباحث سیاسی احترام قائل بودم و ایشان را انسانی عالم می دانستم. نقد شما و ارائه تضادهای عینی در اندیشه های ایشان، برایم بسیار روشن کننده بود. احسنت بر شما و خدا قوت.
    خامسا در بحث نقد درون مذهبی خواستم عرض کنم که برنامه ها را صد در صد به دور از تمسخر و خدای نکرده توهین، تهیه نمایید. هرقدر علمی تر و مستدل تر و محترمانه تر باشد قطعا نتایج راهگشا تری بدست میاید.
    ایدکم الله

    0 0
  • سید

    27 تير 1399 - ساعت 01:17

    لطفا موضوع دقیق اون جلسه هر برنامه ای رو در توضیحات فایل بنویسید

    0 0

راه روشن - نقد سخنان دکتر سروش پیرامون عقاید شیعیان>

شبکه ولی عصر راه روشن استاد ابوالقاسمی