راه روشن - نقد سخنان دکتر سروش پیرامون عقاید شیعیان حجت الاسلام ابوالقاسمی
قسمت پنجم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی
بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ:2 مرداد 1399
موضوع: نقد سخنان دکتر سروش پیرامون عقاید شیعیان
استاد ابوالقاسمی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین اللهم صل علی محمد المصطفی و علی المرتضی فاطمة الزهراء و الحسن الرضا و الحسین المصفی و جمیع الاوصیاء مصابیح الدجی و صل علی من بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الأرض و السماء مولانا صاحب العصر و الزمان
عرض سلام و وقت بخیر دارم خدمت شما بینندگان گرانقدر، گرامیانی که برنامه «راه روشن» را از «شبکه جهانی ولی عصر» مشاهده میفرمایید.
این ایام فرخنده ایام ازدواج حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) و حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) را به همه عزیزان و سروران و گرامیان تبریک و تهنیت عرض میکنم.
ما به روالی که هر هفته در این برنامه داشتیم، برمی گردیم. پاسخ به کسانی که خودشان را دگراندیشان شیعی معرفی میکنند. آنها می گویند ما شیعه هستیم، اما آن چیزی که در سنتی که نزد شیعیان هست آمده را قبول نداریم.
ما میخواهیم ببینیم این افراد چه حرفهایی میزنند و چطور سنت را نفی میکنند. در ابتدا به نقد جناب آقای «دکتر سروش» پرداختیم و چند جلسه راجع به ایشان صحبت کردیم.
مشخص شد ایشان ادعا میکند خود به مقامی رسیده است که هم افق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و «مولانا» شده و برای او کشف و شهود رخ میدهد.
او ادعا میکند خدا را آنچنان که برای بزرگان پرده کنار رفته و خود خدا را دیدند، دیده است. او اعتقاد دارد که بعضی از اولیاء الهی جزئی از خدا در وجودشان تجلی میکند.
آنها موجب حیات هستند و هرکسی به آنها وصل شود، خود آنها قیامت و بهشت و جهنم هستند.
ایشان در مقابل شیعیانی که اعتقاد به زیارت جامعه کبیره دارند که در قیامت شما هستید که به امر خداوند حساب و کتاب میکنید و بازگشت مردم برای حساب و کتاب به امر الهی به دست شماست را غلو دانسته بود.
ما جنبه دیگری از فرمایشات «دکتر سروش» را امشب مدنظر قرار دهیم. کلیپی که ایشان زیارت جامعه کبیره را غلو دانسته بود با هم ببینیم تا به نقد آن بپردازیم. کلیپ صفر را با هم ببینیم و شروع کنیم:
"اینکه ما در مورد امامان غلو کردیم و غلو میکنیم، هیچ جای شکی ندارد. الآن ایران شیعه است، اما شیعه غالی است، شیعه معتدل نیست.
در مورد امامان حرفهایی زده میشود و ما حرفهایی بر منابر و کتابها و جاهای دیگر میشنویم که بنده بسیار بعید می دانم امامان در مورد خودشان چنین عقیدهای را داشته باشند.
بنده بسیار بعید می دانم که صحابیان و اصحاب نزدیک ائمه اطهار این اعتقادات را در مورد آنها داشته باشند. اصلاً این خبرها نبود. این که امامان علم غیب بلد هستند، این که امور عالم به امامان سپرده شده است و همین چیزهایی که در زیارتنامه جامعه کبیره است.
بنده زمانی نوشتم که زیارتنامه جامعه کبیره مرام نامه شیعیان غالی است. بعضی از آقایان بدشان آمد، اما من بر سر حرفم هستم. نمیدانم شما زیارت جامعه کبیره را خواندید یا خیر، البته سندی هم ندارد.
زیارتنامه جامعه کبیره هیچ سندی ندارد. نمیدانم شما این زیارتنامه را خواندید یا نخواندید. اصلاً حرفهایی در این زیارتنامه است که مغز انسان سوت میکشد، اما مستحب است که در تمام حرمها بخوانند.
در این زیارتنامه آمده است که مردم روز قیامت به سوی شما برمی گردند. حساب مردم به دست شماست.
«وَ إِیابُ الْخَلْقِ إِلَیکمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَیکم»
من لا یحضره الفقیه، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 612، ح 3213
همه این حرفها آنجاست. این شیعه غالی است، به این معنا که شیعهای است که در مورد ائمه اطهار غلو میکند.
شیعیان معتقدند بسیاری از امور جهان مفوض به ائمه اطهار است. ائمه اطهار طایفهای مفوضه هستند که خداوند امور را به آنها تفویض کرده است. رزق مردم دست آنهاست، عاجالشان دست آنهاست.
زمان پیغمبر اکرم این حرفها کجا بوده است؟ زمان امیرالمؤمنین کجا این حرفها بوده است؟
شیعیان در اقلیت قرار گرفتند، چنان برای خودشان هالهای از تقدس بافتند و پدید آوردند و
چنان پیشوایانشان را آسمانی و دور از دسترس و دارای کاراکترهای فوق العاده متعالی و
متافیزیکی کردند.
بعدها لازم شد کسی همانند «شریعتی» بیاید و بگوید که امام حسین هم شخصی همانند من و شما بوده است!"
ملاحظه فرمودید که ایشان ادعا میکند که زیارت جامعه کبیره مرام نامه شیعیان غالی است.
ما راجع به اینکه اصل اعتقاداتی که در زیارت جامعه کبیره آمده است غلو هست یا خیر، در جلسات قبل صحبت کردیم و در طرف مقابل شبیه همان و بلکه بسیار سنگینتر از آن را از «دکتر سروش» آوردیم.
ما امروز میخواهیم طور دیگری جلو برویم. کسانی که غالی میشدند، علامتهای مشخصی داشتند. ابتدا باید شیعیان غالی مشخص شوند تا مرام نامه شیعیان غالی هم مشخص شود.
شیعیان غالی از کجا تشخیص داده میشدند؟ یکی از موارد بسیار مشهور آن این بود که این افراد میگفتند نماز نخوانید، زیرا شما به مراتب عالی رسیدید. روزه هم لازم نیست بگیرید. حج متعلق به یکی از ائمه اطهار است. زکات هم متعلق به یکی از ائمه است.
واجبات ساقط هست. خداوند شراب را هم برای بهشتیان حلال کرده است و برای شما هم حلال است!
بنابراین یکی از ماجراهای معروف این است که اهل قم شنیدند یکی از راویان حدیث غالی است و ائمه را خدا میداند. اگر کسی واقعاً ائمه اطهار را خدا بداند، حکمش قتل است. ما در این قضیه تعارف نداریم، زیرا او کافر محسوب میشود.
اهل قم رفتند و خواستند او را بکشند، اما ابتدا تصمیم گرفتند او را امتحان کنند تا ببینند واقعاً تهمتی که به او زدند راست هست یا خیر!
وقتی در خانه او رسیدند، مشاهده کردند که او از شب تا صبح مشغول نماز است. مردم با خود گفتند که این قضیه دروغ است، زیرا اگر او غالی بود باید علامت آن مشخص میشد.
غالیان اصلاً غالی میشدند تا جزو گروه اباحیه شوند. کسانی که حرام الهی را برای خودشان حلال میشماردند. واجبات را انجام نمیدادند و به دنبال اباحی گری میرفتند.
علامت خارجی غالیان این بود که نه نماز بخوانند، نه روزه بگیرند، نه واجبات الهی را انجام بدهند و بگویند ما به مقامهای عالی رسیدیم. دل ما باید پاک باشد!
این علامت ظاهری غالیان بود و بعد اگر کسی دلیل کارهایشان را از آنها میپرسید، ادعا میکردند: به دلیل اینکه امام خداست، من هم به امام رسیدم و واصل شدم. به همین خاطر دیگر نیازی به این حرفها ندارم.
ما الآن برویم و ببینیم «دکتر سروش» که ادعا میکند مرام نامه شیعیان غالی است، از علامات خارجی غلو چه چیزهایی دارد! آیا اصلاً خودش چیزی از علامتهای نتایج غلو دارا هست یا خیر؟!
البته بنده آرزو داشتم این موارد را نمیدیدم، اما متأسفانه ما عادت داریم در تیزر برنامه هرکسی را با حرفهای خودش نقد میکنیم. این راحتترین مدل نقد کردن است.
«دکتر سروش» خیلی راحت میگوید که درجهای هست که ما نمیگوییم که «مولانا» به آن درجه رسیده است. درجهای هست که اگر به آن درجه برسید، ولو در حالت تئوری شما دیگر نیازی به عبادات ندارید. کلیپ شماره یک را با هم ببینیم:
"مولانا معتقد بود که آدمی ممکن است حداقل در تئوری به جایی برسد که دیگر ایمانش حاجت به این ظواهر نداشته باشد.
این نماز و روزه و حج و جهاد
هم گواهی دادن است از اعتقاد
این که شما نماز میخوانید و روزه میگیرید، گواه این است که شما معتقد و مؤمن هستید و باور دارید.
معنی تکبیر این است ای امام
کای خدا ما پیش تو قربان شدیم
زمانی که انسان «الله اکبر» میگوید، به این معناست که ما داریم خود را قربانی تو میکنیم. زمانی که ما حیوانی را رو به قبله ذبح میکنیم، باید «الله اکبر» یا «بسم الله» بگوییم. فرقی نمیکند؛ در وقت ذبح نام خدا باید بیاید.
وقت ذبح الله اکبر میکنی
همچنین در ذبح نفس کشتنی
درواقع دارد طوری سرّی را در باب نماز میگوید. وقتی که دستت را بلند میکنی و ابتدای نماز «الله اکبر» می گویی، به معنای این است که می گویید ما به قربانگاه آمدیم.
من با بردن نام خداوند آماده هستم که خود را قربانی او کنم و این علامت آمادگی من است که نام خدا را بر این قربانی و موجودی که آماده قربانی شدن هست، میبرم. «مولانا» این را میگوید، سپس میگوید:
لیک نور سالکی کز حد گذشت
نور او پر شد بیابانها و دشت
شاهدیاش فارغ آمد از شهود
وز تکلفها و جانبازی و جود
نور آن گوهر چو بیرون تافته است
زین تثلث ها فراغت یافته است
پس مجو از وی گواه فعل و گفت
که از او هر دو جهان چون گل شکفت
البته معنی شعر کمی پیچیده است، اما خلاصه عرضش این است که میگوید: بعضی افراد هستند که باید اسم نور و روشنایی را ببرند تا معلوم شود این افراد از روشنایی خبر دارند و معنای آن را میفهمند.
در مقابل بعضی افراد به قدری روشن و درخشنده هستند که نور از آنها میتابد و دیگر لازم نیست بحث نور کنند و بگویند که ما نور میشناسیم و نورانی هستیم. اصلاً وجودشان گواهی میدهد که این افراد نورانی هستند.
لیک نور گوهری کز حد گذشت
نور او پر شد بیابانها و دشت
شاهدیاش فارغ آمد از شهود
چقدر این تعبیر زیباست! می دانید شاهد به چه معناست؟ به معنای فردی زیباروست. شاعر میگوید: گاهی اوقات شما که خیلی زیبا نیستید، احتیاج به شاهد و گواهان دارید.
شما باید عکستان را نشان بدهید، عکستان را روتوش کنید و طوری به دیگران اعلام کنید که من زیبا هستم. در مقابل بعضی افراد به قدری زیبا هستند که اصلاً احتیاجی به این گواهان ندارند.
شاهدیاش فارغ آمد از شهود
وز تثلث ها و جانبازی و جود
احتیاجی به شاهد ندارد. چنین شخصی احتیاج به نماز خواندن ندارد. او احتیاج ندارد ظاهر کند که روزه میگیرد و عبادت میکند.
به قدری وجود این شخص مؤمنانه است و ایمان از وجود او میدرخشد و میتراود که وجودش عین عشق است، عین عبادت است، عین خداترسی است، عین شرم است.
او چنین مرتبهای را قائل است، نه اینکه لزوماً بگوید چنین کنید. در حدی که ما از خود «مولانا» میشناسیم، در تمام طول عمرش هیچ وقت ادعا نکرد که من به چنین جایی رسیدم.
او میگفت: ممکن است بعضی افراد از این نردبان به بالای بام رفته باشند و دیگر حاجت به نردبان نداشته باشند."
ملاحظه فرمودید که او میگوید: از جهت تئوری میشود بعضی افراد از این نردبان بالا رفته باشند. حال «مولانا» خود ادعا نکرده است، اما شاید واقعاً بوده است!
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حتماً به این مرحله نرسیدند که تمامی عمر نماز میخواندند و عبادت میکردند. امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه زهرا هم احتمالاً به این مرحله نرسیده باشند. در مقابل امکان دارد بعضی افراد به این مرحله برسند.
حال بر فرض طبق فرمایش ایشان «مولانا» به آن درجه نرسیده است. حداقل طبق ادعای ایشان «مولانا» در تمام عمرش به دنبال عبادت بوده است.
اگر کسی به این درجه نرسید باید عبادت کند، اما آقای «سروش» میشود عبادت را برای ما توضیح بدهید؟ برای ما توضیح دهید عبادتهایی که شما به آن اعتقاد دارید، چیست!! کلیپ شماره دو را با همدیگر ببینیم:
"همانطور که من همه جا نوشتم، آنچه آمده اقل کارهایی است که میتوانید انجام دهید، نه حداکثر آن. حداکثر ممکن نیست، بلکه حداقل لازم است.
چنین نیست که اگر شما باید نماز بخوانید، مدیتیشن نباید کنید. اشکالی ندارد که شما پارهای از این شیوهها را از آئینهای دیگر هم بیاموزید.
مثال من همیشه «مولانا» است که همیشه سماء و موسیقی را به عبادات افزود. این کار مهمی بود که ما به این توجه نمیکنیم. ما فکر میکنیم موسیقی و شعر و سماء چیزهای خوشمزه و لذیذ بود و مولانا دوست داشت و آنها را پیش گرفت و عمل کرد.
این قضیه درست است، اما بسیار بیش از این بود. درواقع مولانا عبادت تازهای را معرفی کرد و اسم آن را بدعتی گذاشت.
«محی الدین عربی» در کتاب «فتوحات مکیه» سؤال خوبی را مطرح کرده است. او در آنجا میگوید: آیا ما حق داریم در عبادات بدعت بگذاریم؟
خود او میگوید که در یک حد محدودی میتوانیم این کار را انجام دهیم. ما میتوانیم چند مورد از مستحباتی را که اینجا و آنجا در شرع گفته شده را جمع کنیم، کنار هم بگذاریم و از داخل آنها عمل تازهای درآوریم.
هرکدام به تنها گفته و توصیه شده است، اما ما از روی آنها یک ساختمان میسازیم. گویی خشتها و آجرها هست، اما ساختمان نیست که ما آن را میسازیم.
او میگوید در این حد ما مجاز هستیم که بدعتی در عبادات بگذاریم، اما هم دوره «مولانا» پایش را فراتر گذاشته است. در احوالات او نوشتهاند که وقتی در سماء بود و به او گفتند که نماز قضا میشود، گفت: ما در نماز هستیم!!!"
ملاحظه فرمودید؟! خیلی جالب است. وقتی به او گفتند که نماز قضا میشود، او گفت: ما در نماز هستیم! از نظر تئوری میشود به سطحی رسید که شما نور مطلق شوید و به قول «دکتر سروش» شاهد شوید و دیگر نیازی به نماز ندارید.
شما به آن مرحله نرسیدید، اما به جای اینکه نماز قضا میشود اجازه بدهید مدیتیشن داشته باشیم. «مولانا» این مسائل را آورده و عبادتهای جدیدی درست کرده است.
من نمیدانم این قضیه چه ربطی به حرف «محی الدین» دارد که همه جا آن را تکرار میکند. اساساً اگر واقعاً تطبیق او بر اینجا باشد، ما در کجای اسلام رقصی داریم که در جای دیگر هم آهنگی داشته باشیم؟
اینها را کنار هم بگذاریم رقص سمائی درست کنیم و شعری بخوانیم و طرب کنیم و کم کم موارد دیگری هم به آن اضافه کنیم. آقای «سروش» شما این مطالب را از کجا آوردید؟
مشاهده کنید که ایشان در مرحله اول ادعا میکند که اصلاً نماز واجب نیست. در مرحله دوم که به او
می گویند نماز قضا میشود، میگوید خیلی سخت نگیرید. این دین شادی است! کلیپ سوم را هم
ببینیم که دقیقاً همین مطلب را مطرح میکند:
"«مولوی» اهل ابداع هم بود. این مسائل مهم است، آن را نادیده نگیرید. فراموش نکنید که ما دین شناسی «مولانا» را بحث میکنیم. همه حرفها در دایره بحث ما قرار میگیرد و اینکه این بزرگوار چکار کرده است!!
آیا ایشان یک متدین معمولی و همانند یک سجاده نشین باوقار بود یا کارهایی کرده است؟!
«مولوی» سماء را رسماً به منزله یک عبادت ابداع کرد و معتقد بود که سماء کردن و رقصیدن و به موسیقی گوش دادن عیناً همانند نماز خواندن است و طوری عبادت هست.
در داستانها و کلمات او هست که وقتی مشغول رقصیدن بود که به او گفتند وقت نماز است. او گفت: ما در نماز هستیم!
او گفت این هم نوعی عبادت است که من انجام میدهم، نه اینکه عبادتهای دیگر را ترک کنید و به سراغ عبادتهای دیگر بیایید!
به تعبیر خودش ایشان بدعت محمودی میگذاشت. «محی الدین عربی» بحثی دارد مبنی بر اینکه آیا میشود بدعت در دین نهاد یا خیر!
او میگوید: البته نمیشود بدعت گذاشت، اما اگر اجزاء متنافری را که به ذهن کسی نمیرسد را کنار هم بگذارید و ترکیب تازهای فراهم بیاورید ظاهراً بدعت است، اما باطناً بدعت نیست. این کار را میتوانید انجام دهید.
به هر حال ببینید در دین «مولانا» که اسم آن را «دین مولویانه» بگذاریم، عشق حرف کلیدی را می زند. یکی از ادبهای عبادی بسیار قوی آن سماء و شعر خواندن است، چیزی که در دین سنتی نبوده است.
فقیهان که بر «مولانا» اعتراض نکردند، تنها به دلیل این بود که او خود مفتی و فقیه بود و مهابت و اعظم
و موقعیتی در میان فقیهان و دین شناسان داشت که چندان نمیتوانستند در او طعن بزنند.
در غیر این صورت اگر یک انسان معمولی بود، پاشنه در خانقاه او را میکندند و خاکش را به توبره میبردند."
خیلی جالب است! البته دقت کردید که در کلیپ قبلی خیلی راحت صحبت میکرد و میگفت: نماز قضا میشد که به او گفتند نماز بخوان. او گفت: ما در عبادت هستیم.
در کلیپ بعدی وقتی ماجرا را تعریف میکند، میگوید که به او گفتند: نماز بخوان. او گفت: "ما در عبادت هستیم. البته منظورش این نیست که نماز را ول کند." او نماز را ول کرده و طبق نقل شما رقاصی میکند!!
شما می گویید که ایشان میگوید نماز باشد و آن رقاصیها هم کنار آن باشد. آقای «سروش» دقت بفرمایید که در یک دقیقه نمیشود اینقدر تعارض باشد.
ایشان ادعا میکند که به او گفتند نماز بخوان و او گفته است که ما در عبادت هستیم. معنای این حرف این است که ما نماز نمیخوانیم و این نماز ماست. خود شما هم در کلیپ دیگر مطرح کردید، آنوقت می گویید که مقصود آن چیزی نیست.
احتمالاً در این جلسه افراد حزب اللهی جلوی او بودند و از گفتن اینکه میشود نماز را ترک کرد یا به سراغ دف و نی و تنبور رفت، میترسید.
کلیپ بعدی هم شبیه همین کلیپ است، منتها قیدی اضافه دارد. به این قید خوب دقت کنید. ایشان میگوید: عدهای از موسیقی استفاده میکنند. دلیل نیست جلوی کسانی که خوب استفاده میکنند را بگیریم. کلیپ بعد را باهم ببینیم:
"... به جای آن به سماء و موسیقی رو آور. در حقیقت عبادت تازه به او معرفی کرد. اگر بخواهیم از چشم فقیهان بنگریم، حقیقتاً یک بدعت بود.
هیچکسی نگفته بود که موسیقی عبادت است، اما «غزالی» راهش را باز کرده بود و گفته بود که برای بعضی از اهل الله یا اولیاء الله موسیقی مستحب است، ثواب دارد بلکه واجب است.
موسیقی برای بعضی افراد حرام است و این در حالی است که به خاطر یک بی نماز در مسجد را نمیبندند!!
بر فرض بر روح چند نفر هوای فاسده حاکم و غالب باشد. آن افراد باید موسیقی گوش نکنند. چرا ما باید محروم کنیم کسانی را که از موسیقی بهره نیکو میبرند و روحشان پالایش پیدا میکند و میتواند آماده پرواز شود.
به همین دلیل بود که «مولوی» میگفت که وقتی موسیقی نواخته میشود، من صدای باز شدن درهای بهشت را از او میشنوم. «شمس الدین افلاکی» از او نقل کرده است.
به همین سبب به موسیقی رو آورد و تا آخر عمرش تا جایی که توان داشت، بخش عظیمی از وقت خودش را مصروف سماء میکرد. او با دیگران میرقصید و ضمن این رقصیدن غوالان به صدای خوش شعر میخواندند.
«مولانا» در همان حال شعر میگفت و اطرافیان زیر مدیریت «حسام الدین» شعر مینوشتند.
کسی هم موسیقی مینواخت و این افراد هم به شیوه خاصی میرقصیدند و چرخ میزدند و حال میکردند و در احوالی میرفتند و این را عبادت میشمردند. «مولوی» در این باب خیلی جدی بود."
ملاحظه فرمودید در این کلیپ تصریح میکنند و می گویند به خاطر یک بی نماز در مسجد را نمیبندند. حال اگر عدهای از موسیقی بد استفاده کند، دلیل نمیشود که ما باب موسیقی را سد کنیم.
ایشان راجع به شراب هم صحبتهایی میکند، اما میداند که اگر بخواهد راجع به شراب خوب صحبت کند به او گیر میدهند میگوید: البته خداوند در اینجا به خاطر یک بی نماز در مسجد را بسته است!!
به خاطر یک بی نماز در مسجد را نمیبندند، اما در مسئله شراب به خاطر چند بی نماز در مسجد را بستند. کلیپ بعد را با هم ببینیم:
"در قرآن خواندید که در بهشت شراب هست. چرا در این دنیا شراب حرام شده است؟! اتفاقاً این هم نکتهای است و «مولانا» هم همین را میگوید.
دلیل این نکته این است که شراب آدمی را برهنه میکند، واقعیت آدمی را ظاهر میکند و منعی را که در اینجا در مغز آدمی هست را موقتاً ایراد میکند.
شما خودِ خودتان را نشان بدهید. ما ضرب المثلی داریم که میگوید: مستی و راستی! انسان مست راست میگوید و نمیتواند خود را بپوشاند. شراب آدمی را برهنه میکند.
حال که شما را برهنه میکند اگر شما زشت باشید زشتیتان برهنه میشود و اگر زیبا باشید زیباییتان برهنه میشود. اگر خوب باشید خوبیتان گُل میکند و اگر بد باشید بدیتان گُل میکند.
لیک چون اغلب بدند و ناپسند
بر همه میرا محرم کردهاند
چون اغلب مردم بد هستند و ذات ناقصی دارند، به همه گفتند که شراب نخورید. در مقابل در بهشت به دلیل اینکه همه خوب هستند و همه خوبها به بهشت میروند، شراب بر آنها حرام نیست.
بهشتیان شراب میخورند، خیلی هم میخورند، خدا هم ساقی گری میکند، پیامبران هم میخورند. آنها تنها خوبیهایشان ظاهر میشود و هیچ بدی نمانده است."
ملاحظه فرمودید که ایشان ادعا میکند شراب فی نفسه اصلاً بد نیست. شراب خیلی خوب هست. شراب زیباییهای شما را برایتان برهنه میکند.
شراب از نظر «دکتر سروش» مادهای بسیار عالی است، اما اگر عدهای بی نماز نبودند خداوند در مسجد را نمیبست. کلیپ قبلی یادتان نرفته است.
«دکتر سروش» نکتهای دارد که بد نیست آن را بدانید. ایشان در بعضی از حرفهایش میگوید:
عرفا بسیاری از مسائل را کم کم به مردم می گویند و خودشان نتیجه گیری نمیکنند. شما اینها را کنار همدیگر بگذارید و نتیجه گیری کنید تا این قضیه برایتان نگران کننده نباشد.
اگر ایشان گفتند که من نگفتم شراب حلال است، آن کلیپ را کنار آن میگذاریم تا قضیه مشخص شود. ایشان کم کم میگوید که اصلاً شراب قبحی ندارد و اصلاً بد نیست. چرا می گویید شراب بد است؟!
بنابراین مرحله اول نظریات ایشان این است که اصلاً واجبات برای عدهای از مردم واجب نیست. این افراد دیگر شاهد و کامل هستند.
کسی که به آن حد نرسیده است باید نماز بخواند، اما به جای نماز بدیلی گذاشتیم که آن رقاصی و آهنگ و موسیقی است. باید آن کارها را انجام بدهید. به خاطر یک بی نماز در مسجد را نمیبندند.
به خاطر عدهای که از رقص به حالت بد می افتند، دلیل نمیشود که شما جلوی آن رقصهای خوب را هم بگیرید.
ایشان در کلیپ بعد میگوید که شراب هم همینطور است. حال بنده انسان بدی هستم و اگر شراب بخورم باطنم مشخص میشود. شراب باطن خوب را خوب نشان میدهد و باطن بد را هم بد نشان میدهد.
من که اینقدر بد هستم و اگر شراب بخورم بدیهایم مشخص میشود، چکار باید کنم؟! آقای «سروش» معتقد است که اگر یواشکی شراب بخورید اشکالی ندارد. «دکتر سروش» یواشکی شراب خوردن را هم جایز میداند! کلیپ بعد را ببینیم:
"دست کم دو شاخه دارد، یعنی در دو جا احتمال رخ دادن دارد. یکی گناه اخلاقی داریم و یکی گناه شرعی داریم. این دو گناه با همدیگر فرق دارد.
اگر شما دروغ بگویید، کار بدی کردید و این کار بد اخلاقاً بد است. این نه به سبب اینکه شرایع گفتند بد است، اخلاقاً بد است.
همچنین اگر دزدی کنید، آدم بکشید یا بسی کارهای دیگری که ما اینها را اخلاقاً ناروا و ناپسند میشماریم.
درواقع همه شرایع یکسان هستند، یعنی ما نمیتوانیم قبول کنیم دینی بیاید که بگوید دروغ گفتن رواست یا آدم کشتن رواست یا خیانت کردن رواست یا زیان زدن به دیگران رواست و چیزهایی از این قبیل!
اینها بد است، اما گناهان شرعی چنین هستند که چیزی در شرعی گناه است و در شرع دیگری گناه نیست. گناهان اخلاقی در همه جا گناه هستند، در همه ملل گناه هستند و در همه ادیان گناه هستند.
حال که ما فهمیدیم ما گناهانی شرعی و گناهانی اخلاقی داریم، گناهان اخلاقی را شما در هر صورت و هر جا و هر زمانی انجام دهید کار بدی کردهاید و به هر صورت عقلاء عالم شما را ملامت میکنند؛ ولو اینکه مخفیانه انجام دهید و کسی نفهمد.
این در حالی است که خفاء از قبح عمل شما نمیکاهد. شما مخفیانه فی المثل این کار را انجام دادهاید. خدای ناکرده مال کسی را بدزدید و هیچ کسی هم نفهمد، کار شما اخلاقاً قبیح است.
اما گناه شرعی چه میشود؟ نکته همین است. اگر گناه شرعی عبارت از نافرمانی باشد، نه اینکه خودش به ذات گناه باشد. گناه اخلاقی بالذات نارواست، اما شرابخواری بالذات ناروا نیست به خاطر اینکه در شریعتی رواست و در شریعتی دیگر نارواست.
اگر بالذات ناروا بود، همه جا نارواست. حجاب اگر بالذات واجب بود، همه جا واجب بود. درست همانند راستگویی که همه جا واجب است.
وقتی احکام شرعی مختلف هستند به طوری که در فقهی جایز است و در فقهی دیگر جایز نیست، ذاتاً روا یا ناروا شمرده نمیشوند و بستگی به موضع دارد.
در احکام شرعی قصه چگونه است و نارواییها و گناهان اخلاقی چیست؟! اگر ما این را به منزله نافرمانی تلقی کنیم که همین تلقی هم میشود، در اینجا باید داوری را بسیار صریح کنیم.
فرض کنید که پادشاهی در اینجا فرمانی میگیرد. در اینجا خداوند پادشاه نیست، بلکه پیامبر پادشاه است که میشود آن را تشریع به پادشاه کرد.
پادشاه بسیار عصبانی میشود، وقتی که شما آشکارا فرمان او را بشکنید یا حرفی زده و شما آن را زیر پا بگذارید به طوری که شأن و شوکت آن پادشاه را بشکنید.
حال اگر شما مخفیانه این کار را کردید و حشمت و شوکت پادشاه هم محفوظ ماند و هیچکسی هم نفهمید و گناه اخلاقی هم نکردید که بگوییم خفاء قبح آن را از بین نمیبرد. این کار بازهم گناه است.
دست کم کسی همانند «حافظ» معتقد است که در این صورت دیگر گناه محسوب نمیشود.
دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب
ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود
او درواقع همین را میگوید. یادتان باشد «حافظ» گناه شناس تمدن اسلامی و تاریخ ماست. هیچکسی به اندازه «حافظ» از گناه سخن نگفته است، درباره گناه اندیشه نکرده است و درباره نقش گناه تأمل و تفکر نکرده است.
من با تقسیم گناه به گناه اخلاقی و گناه شرعی میخواهم به شما بگویم که گناهان شرعی خیلی گناه هستند وقتی که علنی باشند.
در مقابل اگر پوشیده باشند بستگی به خوفی دارد که آن بنده از خداوند دارد و از زوایا و حواشی کلمات پارهای از بزرگان مخصوصاً گناه شناسی همانند «حافظ» میشود دریافت که ایشان فتوا میدهد که پنهانی میشود گناهان شرعی را به جا آورد!"
ملاحظه فرمودید که ایشان میگوید گناهان اخلاقی بالذات نارواست، البته آقای «سروش» جاهای دیگر میگوید که ما چیزی بالذات به این صورت که می گویند نداریم.
ما هیچ حکم قطعی برای عقل نداریم و اگر هم عقل حکم کند ما هیچ حجیتی برای عقل قائل نیستیم. ایشان حرفهای دیگری هم میزنند که ما به آنها خیلی کار نداریم.
حال آن مسئله را کنار میگذاریم. ایشان در مورد شرعیها ادعا میکند که اگر شرعیها را یواشکی انجام دهید اشکالی ندارد. یواشکی شراب بخورید. البته باید در را از بیرون قفل کنند که یک مرتبه شما بیرون نیایید و کارهایی انجام دهید.
خلاصه این کارها باید پنهانی باشد و مراعات حرفهایی که «دکتر سروش» گفتند و دین «مولانا» را به این صورت بیان میکنند، باشید. خلاصه زیاد خرابکاری نکنید، اما اگر یک مرتبه در جایی کارهایی انجام دادید اشکالی ندارد.
درواقع همین حرف ایشان مصداق ضرب المثلی هست که میگوید: می بخور، منبر بسوزان، مردم آزاری نکن. منبری یک مرتبه بالای منبر رفت و گفت: می بخور، منبر بسوزان.
او باقی ضرب المثل را فراموش کرد و به همین خاطر گفت: فعلاً همین کارها را انجام دهید تا باقی آن را بعداً برایتان بگویم.
«دکتر سروش»! شما هم وقتی شراب خوردید، دیر عقلی برایتان باقی نمیماند که بدانید علناً کاری انجام میدهید یا نمیدهید. کاری اخلاقی مرتکب میشوید یا نمیشوید. این یک جنبه است.
جنبه دوم این است که اصلاً انگار آقای «سروش» به اینکه خداوند متعال خود شاهد بر ماست و دو ملک با آن تعبیرهایی که ایشان شاید مجازی بداند اما شهود و نظارتی بر ماست، اعتقادی ندارند.
ایشان می گویند که اگر شما گناهی را پنهانی در منزل خود انجام دهید، خدا نمیبیند. اگر شما در خانه را قفل کنید، خداوند کار شما را نمیبیند و تمام شد!!
شما عصیان خدا را در مقابل تمامی ملائکه عالم و زمین و زمان مرتکب میشوید. شما عصیان خدا را در
مقابل تمام چیزهایی که شما خودت می گویی صاحب روح هستند، مرتکب میشوید و می گویید مخفی هستند.
آقای «سروش» اصلاً ما جایی مخفی داریم؟! خیلی جالب است. این هم یکی از نکات بسیار ظریفی بود که ما از «دکتر سروش» دیدیم.
ایشان نکته جالبتری میگوید و آن اینکه اصلاً اگر در جلسهای هستید که همگان شراب میخورند و به شما هم تعارف میکنند، اخلاق ایجاب میکند که در اینجا دست رد به سینه کسی نزنید و کسی را ناراحت نکنید.
طبق فرمایش ایشان باید اخلاق را مقدم کرد. همه عقلاء عالم می گویند که کسی را ناراحت نکنید. حال اگر کسی شراب تعارف کرد و شما نگرفتید و او ناراحت شد، در اینجا باید دست او را رد نکنید.
بنابراین نظر ایشان این است که هرجایی بین اخلاق و شرع تعارض ایجاد شد، اخلاق مقدم است. کلیپ بعدی را با هم ببینیم:
"از گناه نمیتواند مبرا باشد. خلاصه این است که ما معصوم نیستیم. گناه با زندگی آدمی آمیخته است و آدمیان چنان آفریده شدهاند که میل به گناه در آنها نهاده شده است.
میل به گناه را خداوند در وجود انسانها نهاده است و به دلیل اینکه خداوند در وجود آدمی نهاده است، حتماً مصلحتی و حکمتی دارد. جامعه بی گناه و پیراسته کامل از گناه خواستن هوس محال کردن است."
بنده عذرخواهی میکنم. بحثی در این میان جا مانده است، زیرا میخواهیم مرحله به مرحله طبق دین آقای «سروش» جلو برویم.
تیزری در اینجا جا افتاده است و آن اینکه ایشان گفتند شراب را پنهانی بخورید اشکالی ندارد.
مرحله بعد حال اگر کسی بیرون آمد و در خیابان شراب خورد، گناه است؟ خیر؛ به این گیر ندهید. اصلاً همه مردم دنیا گناهکارند و گناه در ذات همه انسانهاست.
حال اگر کسی چند میلیارد تومان دزدی و اختلاس کرد به او گیر ندهید، اما به این موارد کوچک کاری نداشته باشید. اگر به این مسائل گیر بدهید، از مسائل بزرگتر باز خواهید ماند. کلیپ بعد را با هم نگاه کنیم تا به کلیپی که عرض کردم برسیم:
"از گناه نمیتواند مبرا باشد. خلاصه این است که ما معصوم نیستیم. گناه با زندگی آدمی آمیخته است و آدمیان چنان آفریده شدهاند که میل به گناه در آنها نهاده شده است.
میل به گناه را خداوند در وجود انسانها نهاده است و به دلیل اینکه خداوند در وجود آدمی نهاده است، حتماً مصلحتی و حکمتی دارد. جامعه بی گناه و پیراسته کامل از گناه خواستن هوس محال کردن است. محال مؤکد که امکان تحقق ندارد.
به دلیل اینکه بنده این مطالب را در جای دیگری ضمن سخنرانی تحت عنوان «جامعه حافظی» بیان کردم، میتوانید آنها را روی سایت من پیدا کنید.
خلاصه حرف «حافظ» این است که ما در جامعه باید گناهان کوچکتر را روا بدانیم و کاری به کار گناهکاران نداشته باشیم تا بتوانیم جلوی گناهان بزرگتر را بگیریم.
اگر به گناهان کوچک گیر بدهیم، همین اتفاقی پیش میآید که در جامعه ما افتاده است. اگر ما از گناهان بزرگتر فارغ شویم، جامعه را فساد برمی دارد.
اگر کسی پنهانی شراب میخورد یا پنهانی نماز نمیخواند، به دلیل این است که ظاهراً فرمانی را نشکسته است. این خیلی مهم است! این شخص ظاهراً فرمانی را نشکسته و هیبت و حرمتی را نقض نکرده است و میشود با او مماشات کرد.
در مقابل کسی که گناه علنی اخلاقی مرتکب میشود به این صورت که مال میدزدد، اختلاس میکند، حقوق مردم را ضایع میکند یا آبروی خلق الله را میبرد باید با آنها برخورد کرد. اینها هم گناه اخلاقی است و هم گناه شرعی است!"
ملاحظه فرمودید که ایشان ادعا میکند با گناهان کوچک خیلی کار نداشته باشید. چرا به گناهان کوچک گیر میدهید؟!
حال زن و مردی با هم ارتباط دارند و هردو هم راضی هستند. آنها شراب خوردند و کاری هم مرتکب شدند. شما چکار دارید؟!! در نظر آقای «سروش» این کارها هیچ اشکالی ندارد و شما نباید به این مسائل اشکال بگیرید.
اصلاً اگر به این مسائل ایراد بگیرید، جامعه خراب میشود. اگر به این مسائل ایراد بگیرید، جامعه را فساد برمی دارد. اصلاً نباید به این مسائل ایراد گرفت تا جامعه پاک شود.
ببینید «دکتر سروش» چه دین جالبی دارد. او ادعا میکند که من شیعه هستم، اما دگر اندیشم! بنده نمیدانم ایشان این مسائل را از کجای تشیع درآورده است.
ایشان در مرحله بعد ادعا میکند که چه کسی گفته این موارد اشکال دارد. هرجایی که گیر افتادید، بگویید با اخلاق در تعارض بود. اینجا اخلاق مقدم میشود.
ما فقه را کنار میگذاریم و خلاصه می گوییم که من در اینجا در محذور اخلاقی گیر کردهام. این شخص بنده را به دزدی دعوت کرد. من خیلی ناراحت شدم که دل او را بشکنم، زیرا دل شکستن هنر نمیباشد!
بنابراین در اینجا این قضیه با مسئله اخلاقی تعارض کرد. من قضیه شرعی را کنار گذاشتم. این شخص بنده را به فسادی دعوت کرد که نمیشد دل او را شکست.
بنابراین بنده در اینجا در محذور اخلاقی گیر کردم و اخلاق در اینجا میگوید دل شکستن هنر نمیباشد! کلیپ بعد را با هم ببینیم:
"بنده همیشه هم گفتم یکی از کارهای مهم روشنفکر دینی این است که دین را اخلاقی کند. یعنی اگر احیاناً منافات و معارضهای در پارهای از موارد پدید آمد، به نفع اخلاق حکم دهد و فقه را فدای اخلاق کند.
فقه میتواند گاهی اوقات به جاهایی برسد که انسان آن را بیابد که غیر اخلاقی است. ممکن است گاهی اوقات تشخیص داده نمیشد، اما امروزه همینطور است."
این نظریه هم خیلی جالب بود. هرجایی اخلاق با فقه تعارض کرد، فقه باید کنار برود. فقه را میشود گاهی اوقات کنار گذاشت.
البته اخلاق همان است که «دکتر سروش» به شما میگوید و از جنبه می بخور و منبر بسوزان است. ایشان جنبه مردم آزاری نکن را شاید بعدها در جایی لازم شد که انجام بدهید. این هم مرحله بعد است.
بنابراین ما تا به حال چند مرحله داشتیم؟! مرحله اول این است که برای بعضی افراد اصلاً واجب و حرامی در کار نیست. اصلاً نماز لازم نیست.
اگر خیلی سخت گرفتید و نماز بر شما واجب بود، مدیتیشن یا رقصی انجام میدهیم که این خود جای رقص را بگیرد و احیاناً جای قضای نمازهای قبلی شما را هم انجام میدهد.
زمانی که این مرحله انجام شد، به سراغ مرحله بعد میرویم که اساساً شراب هم برای بعضی افراد خوب است و برای بعض افراد بد است.
بعضی افراد که برایشان خوب است شراب مصرف کنند و افرادی که شراب برایشان بد است به جایی بروند و پنهانی شراب بخورند. اگر این افراد بیرون آمدند، کسی به آنها گیر ندهد. گناه این افراد زیاد بزرگ نیست.
اگر گناه او بسیار بزرگ بود و ما دچار مشکل شدیم، این قضیه با اخلاق تعارض میکند و می گوییم که فقه در اینجا کنار رفته و مشکل حل میشود.
در آخرین مرحله میخواهیم ببینیم که اساساً در نظر ایشان ملاک اخلاق است؟! خیر، چه کسی گفته است که در نظر ایشان ملاک اخلاق است!!
در بعضی موارد خود ایشان بالوجدان دیده که واقعاً بعضی چیزها با اخلاق هم جور درنمی آید، اما دل آقای «سروش» با آن است. حال اخلاق «سروشی» میگوید که دل را نباید شکست.
برای اینکه دل را نشکنیم، باید چکار کنیم؟! ما به حرف دل آقای «سروش» گوش میسپاریم.
ایشان یک مدرسه «مولانا» به راه انداخته و باید بیاید «مولانا» را همانطور که دیدیم، در عرض قرآن کریم که هیچ کتابش را بالاتر از قرآن کریم قرار دهد. او باید «مولانا» را در عرض پیامبر که هیچ بالاتر از پیامبر ببرد.
ما در کتابهای آقای «مولانا» یک سری مطالبی میبینیم که واقعاً انسان آنها را نمیتواند بخواند. آیا اینها بی اخلاقی است؟! آقای «سروش» ادعا میکند که ما چیزی به نام هنر داریم.
بنابراین خوب دقت کنید که فقه اصلاً کنار رفت. ما اصلاً شریعتی نداریم و اخلاق به جای آن آمد. حال اخلاق چیست؟! آیا همیشه اخلاق حاکم است؟! خیر. ما چیزی به نام هنر داریم. اگر مسئله هنری بود، دیگر اخلاق را هم کنار میگذاریم.
هنر که جوشش کرد ولو با بی اخلاقی یا کار زشت هنر است، این زیبایی است و این را باید مدح کرد. بنابراین زیبایی در اخلاق نیست. زیبایی در هنر است. کلیپ آخر را هم با همدیگر نگاه کنیم:
"این خونش میجوشید و شعر میشد. اصلاً چنین نبود که برای خاطر مردم شعر بگوید. شاید در مورد مثنوی چنین باشد، زیرا آمدند و به او گفتند که در جلسات صوفیان الهی نامه «عطار» را میخوانند و کارهای ثنایی را انجام میدهند. شما هم چیزی بسرایید.
«مولوی» گفته بود که خودم هم قبلاً به این فکر افتاده بودم. حال اگر این قصهها درست باشد!
این در حالی است که در مورد دیوانش اصلاً این چنین نیست. غزلیات «مولوی» کاملاً به یک مناسبتهایی و با انگیزشهایی پدید میآمد، چنانکه نوشتند:
وقتی در بازار میرفت یا چیزی اتفاق میافتاد و صدایی به گوشش میرسید، یک مرتبه حالش دگرگون میشد و شروع به سرودن ابیات میکرد.
بدیهی است که این مسائل خیلی ارتجالی بود، بدون اینکه قبلاً راجع به آن فکری شده باشد و پلنی نوشته باشد. او همینطور بیرون میریخت، همانند اینکه یک مرتبه چشمهای میجوشد و بیرون میریزد.
اساساً کار هنری به این صورت است. هیچکسی نمینشیند هنر را به وجود بیاورد. هنر پدید میآید و میشود، نه اینکه کسی آن را شدنی کند یا روی آن کار کند.
هنر عنصر و ذاتی دارد که عین جوشندگی است. به همین سبب است که در مورد کارهای هنری اصیل می گویند خیلی هم در بند اخلاق نیست، به خاطر اینکه مانعی جلوی خودش نمیبیند.
اگر ما امروزه بخواهیم روی شعرهای «حافظ» نمره بگذاریم، شاید بعضی افراد بگویند که او در بعضی از شعرها بی پروایی کرده است یا اخلاقی نیست یا روا نیست. این در حالی است که آن جوشش هنری اینها را برنمی تابد."
مشاهده کردید ایشان ادعا میکند کارهای هنری اصیل خیلی در بند اخلاق نیست. حداکثر اگر شما خیلی دچار مشکل شدید، جشنواره هنر شیراز را راه بیندازید و بگویید که هنر است.
اگر واقعاً به مشکل خوردید و خیلی سخت بود در توجیه کاری که میخواهید انجام دهید، جشنواره هنر شیراز را انجام دهید و بگویید که ما هنری انجام میدهیم. این هنر است و جوشش میکند. دست خود من نیست!
واقعاً شما این تفکر را مطابق مکتب تشیع می دانید؟! به اصل بحثمان برگردیم. ایشان ادعا کرد که زیارت جامعه کبیره مرام نامه شیعیان غالی است.
ما در باب غلو ملاکی عرض کردیم که اساساً غالیها یک ملاک خارجی داشتند. آنها به دنبال غلو میرفتند تا دست از نماز بردارند، دست از روزه بردارند، دست از جهاد بردارند، دست از امر به معروف و نهی از منکر بردارند، به شرابخواری و فحشا روی آورد.
آنها در نهایت می گویند که این مسائل برای ما به نحوی حلال است و به نوعی آن را توجیه کند. آنها سپس برای توجیه کارهای زشت خودشان یک سری حرفهایی میزدند.
بنابراین ابتدا باید مشخص میشد که این انسان، شخص اباحی گری هست و طرفدار فرقه اباحیه هست یا خیر. سپس میگفتند حرفهایی که او می زند، حرفهای غالیانه به حساب میآید.
این در حالی است که اگر واقعاً شخصی به دنبال این حرفها نبود و راجع به ائمه اطهار میگفت که ائمه مهبط وحی الهی هستند، از او قبول میکردند و کاری با او نداشتند.
بنابراین میبینیم که زیارت جامعه کبیره در کتب اربعه ما آمده است و هیچکدام هم آن را غلو ندانستند. همه این را قبول کردند.
بنابراین تا اینجا مشخص شد که اساساً ملاک اصلی غلو این بود که طرف میخواست به دنبال اباحی گری برود. با این دید مرام نامه شیعیان غالی را اگر بخواهیم ببینیم، کجا باید به دنبال آن بگردیم؟!
آیا کسی از مراجع عظام تقلید هست که بگوید نماز نخوانید، روزه نگیرید، به دنبال فساد و فحشا بروید و گناهان کوچک را نادیده بگیرید و سخت نگیرید یا اینها تنها مخصوص آقای «سروش» است؟! خیلی واضح و روشن است. ما خودمان را گول نزنیم!
ایشان سپس میگوید که شیعیان غالی کسانی هستند که زیارت جامعه کبیره را قبول دارند.
تماس بینندگان برنامه:
آقا حمید از بیرجند پشت خط هستند. حمید آقا سلام علیکم و رحمة الله:
بیننده (آقا حمید از بیرجند – شیعه):
حاج آقا سلام علیکم و رحمة الله. حالتان خوب هست؟
استاد ابوالقاسمی:
علیکم السلام. تشکر
بیننده:
حاج آقا ابتدا میخواستم از برنامه خوبتان تشکر کنم، اینکه به موضوع دگراندیشان شیعه هم توجه کردید و واقعاً مورد نیاز هست.
متأسفانه صحبتهای «دکتر سروش» در جامعه بسیار منتشر شده و خیلی از افراد هم این صحبتها را نقد میکنند، اما پاسخی در سایتها دیده نمیشود. الحمدلله برنامه شما بسیار خوب به این کلیپها و صحبتها پرداخته است.
استاد ابوالقاسمی:
دوست عزیز ببینید که من اصلاً به دنبال نقد نیستم. من دقیقاً دارم «سروش» بدون پرده را به شما
نشان میدهم.
حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) فرمود: باطل زمانی شبهه ناک است که با حقی مخلوط شده باشد. وقتی باطل خالی جلوی شما بیاید، دقیقاً میفهمید که او باطل میگوید.
«دکتر سروش» در صحبتهای مختلف در هر سخنرانی چندین دقیقه ضمن حرفهایش این مطالب را ذره ذره به خورد دیگران میدهد. بنده بسیار ساده این مطالب را کنار هم گذاشتم و اصلاً دیگر نیاز به نقد پیدا نمیکند.
بیننده:
دقیقاً به همین شکل است. زمانی که شما صحبتهای ایشان را پخش میکنید، کاملاً انسان متوجه میشود که تناقضی در آن وجود دارد.
بنده سؤالی داشتم که حالا شاید خارج از بحث باشد، اما امشب به این نتیجه رسیدم که از حضرتعالی بپرسم. سؤال من در زمینه ترجمه قرآن هست.
بعضی از کلمات در قرآن کریم هست که معانی مختلفی دارد. به عنوان مثال آیه 34 از سوره مبارکه نساء است که خداوند متعال کلمه:
(وَ اضْرِبُوهُن)
آنها را تنبیه کنید.
سوره نساء (4): آیه 34
را در مورد زنان به کار میبرد. افراد بسیاری معنی میکنند که از خانه دور شوید. بعضی از تفاسیر را که نگاه میکنیم، میبینیم که معنای آن زدن است. بعضی از مفسرین هم به آرام زدن تفسیر کردهاند.
اگر به این شکل جلو برویم، چه زمانی میتوانیم به یک نتیجه قطعی برسیم که دقیقاً مفهوم از این کلمه یا کلمات دیگری که در قرآن کریم وجود دارد و کم هم نیستند چیست.
بعضی افراد هم می گویند تفسیری است که اهلبیت از این آیات دارند. تفسیری هم که از اهلبیت به ما رسیده است، طبق روایات است. اهلبیت (علیهم السلام) ننشستند یک تفسیر کامل را بنویسند و آن تفسیر کامل دست ما باشد.
همچنین در مورد بعضی از روایات هم وارد شده است که سندهای آن ضعیف است و نمیشود یقین پیدا کرد. در نتیجه واقعاً سخت میشود. آیا این با حکمت خداوند متعال در تناقض نیست؟
حال اعتقاد من این است و شبههای است که برای من ایجاد شده است و آن این است که بعضی جاها نامفهوم است و قابل فهم برای بعضی از افراد بشر نیست. حاج آقا این دین را سخت نمیکند؟! ممنونم اگر به سؤال بنده پاسخ بدهید.
استاد ابوالقاسمی:
چشم. سؤال دیگری ندارید؟
بیننده:
خیر، سؤال دیگری نیست.
استاد ابوالقاسمی:
از شما تشکر میکنم. ما باید چند نکته خدمت شما دوست عزیز و بینندگان گرانقدر مطرح کنیم.
سؤال اول این است که آیا راه برای رسیدن به تمامی مسائل قرآن برای همه مردم باز هست؟! خیر، قطعاً برای همه باز نیست و همه نمیتوانند به همه معارف قرآن کریم به صورت قطعی برسند. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
(هُنَّ أُمُّ الْکتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات)
که اساس این کتاب میباشد، (و هر گونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، بر طرف میگردد.) و قسمتی از آن،" متشابه" است.
(فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِه)
اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتاند، تا فتنهانگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند)، و تفسیر (نادرستی) برای آن میطلبند.
سوره آل عمران (3): آیه 7
نکته دوم این است که برای رسیدن به حقایق قرآن باید شخص مؤمن باشد و فاسق نباشد.
(یضِلُّ بِهِ کثِیراً وَ یهْدِی بِهِ کثِیراً وَ ما یضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِینَ)
(آری) خدا جمع زیادی را با آن گمراه و عده کثیری را هدایت میکند ولی تنها فاسقان را با آن گمراه میسازد.
سوره بقره (2): آیه 26
نکته اول این است که شخص با دید درست و مؤمنانه به سمت قرآن کریم بیاید. اگر مؤمنانه نیاید و فاسقانه بیاید، اصلاً نمیتواند از قرآن کریم بهره برداری کند.
نکته دوم این است که از ابزار درست برای فهم قرآن کریم استفاده کند. نکته سوم این است که توانایی این کار را داشته باشد.
(لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون)
و جز پاکان نمیتوانند آن را مس کنند.
سوره واقعه (56): آیه 79
هر مقداری که پاکیزه باشید، میتوانید به اعماق قرآن کریم برسید. قرآن کریم نور است. هر مقداری پاکیزه نباشید به اعماق قرآن نمیرسید.
بنابراین دو نکته دسته خود ماست؛ نکته اول این است که فاسق نباشیم و مؤمن باشیم. نکته دوم این است که سعی کنیم درجات ایمانی خود را بالا ببریم و به سمت پاک شدن برویم. هر مقدار پاک شدیم میتوانیم از قرآن کریم استفاده کنیم.
نکته سوم ابزارهای فهم قرآن کریم است. آیا همه مردم همه ابزارهای فهم کامل قرآن کریم را دارند؟! در حال حاضر گیر اساسی ما اینجاست که بسیاری از آیات قرآن کریم برای ما قطعاً غیر قابل فهم است.
حروف مقطعه که در ابتدای بسیاری از سور آمده است، چه معنایی دارد؟! هیچکسی نمیتواند بگوید من می دانم معانی این حروف مقطعه چیست.
ما چرا به این مشکل خوردیم؟! ما خودمان داریم سیم ارتباطی به اینترنت عالم را قطع میکنیم. ما به مرکز پاسخگویی عالم وصل بودیم، اما خودمان آن را قطع کردیم. خودمان هم باید آن را درست کنیم.
یک سری گناهان فردی داریم و یک سری گناهان اجتماعی داریم. اجتماع ما توانایی اتصال به منبع وحی را از طریق معصوم داشت، اما جامعه یک گناه عام انجام داد و اهلبیت (علیهم السلام) را کنار زد.
تا زمانی که این جامعه خود را اصلاح نکند و ائمه اطهار (علیهم السلام) دوباره به مسند واقعی خودشان در عالم و در جامعه بین مردم برنگردند، ما نمیتوانیم و ابزار نداریم. الآن همان مقداری که ابزار داریم را باید جمع کنیم و با توجه به ابزار موجود به آن فهم برسیم.
بنابراین خلاصه کلام این است که قطعاً در وضعیت موجود نمیتوانیم به همه حقایق قرآن کریم برسیم، اما به مقداری از آن میتوانیم برسیم. البته فراموش نشود همان مقداری که الآن میتوانیم به آن برسیم، ما را به کف نیازهای ایمانی میتواند رهنمون باشد.
وقت ما تمام شده است. از همه عزیزانی که تا الآن بیننده برنامه ما بودند، تشکر میکنیم. ان شاءالله که موفق و مؤید باشید. از همه شما التماس دعا دارم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
احسان
20 مرداد 1399 - ساعت 15:37با عرض سلام و ادب و آرزوی سلامتی برای استاد عزیزم
استاد لطفا به نقد جناب آقای مصطفی حسینی طباطبایی بپردازید ایشان در گفتگو و استدلال به میدان می آیند و مطالب علمی و مفید میشود
با تشکر و سپاس از زحمات شما