شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
آینه تاریخ حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری

برنامه آینه تاریخ با موضوع پاسخگویی به شبهات تاریخ اسلام
کارشناس: حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری
جلسه دوم


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 22 اسفند 1399

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز قلب عالم و آدم حرای تو است

فریاد کن رسول خدا که دنیا برای تواست

إقرأ بسم ربک یا ایها الرسول

قرآن بخوان امین که همین آشنای تو است

لات و هبل برای تو تعظیم کرده اند

وقتی که قلب سنگی عُزی فدای توست

خورشید و ماه بین دو دست تو دل خوشند

یعنی تمام تکیه عالم عصای توست

بعد از هزار سال دگر می شناسمت

وقتی که جای جای دلم رد پای توست

فریادتان تمام زمین را گرفته است

امروز هر چه می شنوم از صدای توست

بنام خداوند امروز در خدمت شما بینندگان عزیز هستیم با برنامه آینه تاریخ از شبکه ولیعصر که جمعه ها ساعت 18:30 از شبکه ولیعصر پخش می شود در خدمت شما عزیزان هستیم با حضور کارشناس محترم حجت الإسلام و المسلمین دکتر جباری از محققین بنام تاریخ اسلام، حاج آقا سلام علیکم عرض ادب و احترام.

استاد جباری:

علیکم السلام و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحیم، حضور حضرت عالی و شما بینندگان عزیز عرض سلام و وقت بخیر دارم با و آروزی افزونی توفیقات و قبولی طاعات تبریک عرض می کنم مبعث رسول گرامی اسلام محمد مصطفی (ص) را که هرچند در روز گذشته بود اما به هر حالا در روزهای متعلق به آن حضرت قرار داریم ان شاء الله که همه مشمول عنایات و توجهات آن حضرت باشیم در دنیا و شفاعت آن حضرت در آخرت.

مجری:

ان شاء الله، خب باز هم در خدمت شما هستیم با یک سری از سؤالات و پاسخ هایی که حاج آقا خواند داشت خدمت شما  در خصوص شبه هات تاریخ اسلام، سؤال اولی که داریم در خصوص اواخر ما رجب امام حسین (ع) از مدینه به قصد مکه خارج شدند، چرا؟

استاد جباری:

بله، خب چون در ایامی هستیم که این رخ داد اتفاق افتاده و ما در این برنامه بخشی از مباحث مان ناظر هست به مباحث مناسبتی لذا بد نیست که به این نکنته اشاره بشود، همه شما عزیزان شنیدید و مستحضر هستید که معاویه در اواسط ماه رجب در سال 60 هجری به هلاکت رسید دقیقاً نیمه ماه رجب در 15 ماه رجب روز هلات معاویه است در سال 60 هجری و بعد از هلاکت او طبق آن تلاشی که در طول تقریبا یک دهه، دوران عمارت و حکومتش انجام داد حدوداً از سال نزدیک 50 هجری تا سال 60 هجری هم و غم معاویه بر این بود که فرزندش یزید را جانشین خودش بکند علی رغم آن وعده ای که در صلح با امام حسن (ع) داده بود که کسی را جانشین خودش نکند آن را زیر پا گذاشت و تمامی تلاشش این بود که از بزرگان عالم اسلامی بیعت بگیرد برای یزید و با زور و اکراه این کار را انجام داد، و طبق وصیتش جانشین او شد، البته سفارش هایی به یزید کرده بود از جمله آن سفاش ها اینکه برای بیعت گرفتن از حسین بن علی ، از عبد الله بن زبیر، از عبد الله بن عمر این افراد شاخص بیعت بگیر و روی بعضی تأکید بیشتر کرده بود ، خبر هلاکت معاویه در حدود 27 رجب همان سالروز بعثت رسول خدا شاید بود 10 – 12 روز طول کشید تا از شما پیک به مدینه برسد و خبر را به مدینه برساند، والی مدینه برادر زاده معاویه بود، ولید بن عتبة بن ابی سفیان، و پیک رسید و به او خبر را داد و در آن نامه هم به او مأموریت داده شده بود که از این بزرگان بیعت بگیرد از جمله از امام حسین (ع) از عبد الله بن زبیر و بعضی دیگر، و لذا او همان شب فراخواند امام حسین (ع) و عبد الله بن زبیر را، پیکی و قاصدی را فرستاد بسراغ اینها، و هردو در مسجد النبی بودند، یعنی امام حسین و عبد الله بن زبیر در مسجد النبی باهم صحبت می  کردند که فرستاده ولید بن عتبه آمد و خبر را رساند، نگفت که معاویه به هلاکت رسیده گفت که والی ولید بن عتبه شما را فراخوانده، و امام حسین (ع) حرکت کردند، منتهی جهات احتیاط را رعایت کردند عده ای از جوانان بنی هاشم، دوستان و شیعیان شان را مسلح کردند و اینها را فرمودند که خارج دار الإماره حضور داشته باشند اگر خطری حضرت را تهدید کرد در داخل دار الإماره اینها وارد بشوند، و حضرت وارد شدند، مروان هم در آن جلسه بود و در آنجا مطرح شد، مگر معاویه و طلب بیعت برای یزید، و امام (ع) در آن مجلس خیلی صریح مطرح نکردن که من حاضر به بیعت با یزید نیستم بلکه احاله کردند به فردا به این عنوان که کسی مثل من که شما طبیعتاً راضی و مصر نیستید که پنهانی بیعت بکنم بگذارید فردا اگر بنا باشد که من بیعت بکنم در ملاء عام و آشکار بیعت انجام بدهم، مروان خیلی اصرار داشت که در همان جلسه از حضرت بیعت گرفته بشود، او اصرار می کرد به ولید این کار را انجام بدهد و امام بر آشفت و یک تندی با مروان در آنجا کرد و اینکه مروان می خواست مانع بیرون آمدن امام بشود امام تندی کرد و گفت که مثل تویی می خواهی مانع خروج من از دارالإماره بشوی، و حضرت خارج شد ولید یک مقدار نرم تر بود، ولید بن عتبه نسبت به مروان و با وجود اصرار مروان به اینکه سخت بگیر بر حسین بن علی و اینها او مایل بود که کار با سلم و سلامت پیش برود، امام خارج شد در همان شب 27 رجب البته اینکه عرض می  کنم شب 27 رجب مرحوم شیخ مفید تعبییرشان این است که پیک شام، پیک یزید سه شب مانده یا سه روز مانده از ماه رجب به مدینه رسید، یعنی شب شنبه، و امام (ع) فردای آن روز با بعضی ملاقات کرد، و معروف است در تاریخ که امام (ع) با دو برادرش عمر بن علی و محمد بن حنفیه ملاقاتی داشت، آنها چون همراه امام خارج نشدند به قصد مکه و امام با دیگر برادران و بنی هاشم و اینها حدود 21 نفر از افراد ذکور از بنی هاشم که همراه امام خارج شدند و عیال و زن و بچه ای که همراه حضرت بودند، به سمت مکه، چه زمانی خارج شدند؟ مثل چنین شبی، یعنی شاید مثل دیشبی شبانه امام (ع) مدینه خارج شدند، مخفیانه و شبانه خارج شدند، بنابر این امام یک روز فرصت داشت، یعنی شب 27 تا شب 28 ملاقات ها را انجام دادند و اتمام حجت ها را کردند و صایا را کردند، شخصیت هایی مثل ام سلمه، مثل محمد بن حنفیه هر کدام سخنانی با امام دارند که مفصل است در مقاتل نقل شده، و امام (ع) غربانه از مدینه همراه این گروه اندکی از خویشان و اهل عیال و یاران از مدینه خارج شدند به سمت مکه، این بنابر این است که، چون تعبییر شیخ مفید این است که امام دو روز مانده از ماه رجب از مدینه خارج شدند، خب طبیعتاً 28، 29 بنابر این است که ماه 29 روز باشد و إلّا اگر ما 30 روز باشد، مثل چنین شبی حضرت شب 29 خارج شدند از مدینه به هرحال پیدا است که امام این مسیر را با سرعت طی کردند چون دارد که 3 شعبان رسیدند به مکه، و از 3 شعبان در مکه بودند تا 8 ذی الحجه که امام ناچار شدند از مکه به سمت عراق خارج بشوند.

مجری:

کاربر دیگری که در پیج اینستاگرام ما پیام نوشتند برای ما ، نوشتند آقا سید جواد دریا دل، سلام در مورد مسجد جمکران لطفاً مستند تاریخ را مطرح کنید امروز برخی ها به دنبال خدشه وارد کردن به این مکان مقدس هستند متشکر.

استاد جباری:

بله من دو نکته را عرض می کنم در ارتباط به مسجمد مقدس جمکران، یک نکته اینکه بطور مسلم، آنچه که مسلم است اصلاً نیازی به بررسی تاریخ ندارد، آنچه که مسلم است و قطعی است این مسجد مورد توجه و عنایت بسیاری از بزرگان شیعه از مراجع و بزرگان فقها و علما و عرفا بوده و هست، این بی جهت نیست، لذا یک مسجدی که، مثل مرحوم آیت الله نجفی با آن عظمت شان یک وقتی می فرمودند که من شب های جمعه مکرری در این مسجد بیتوته کردم، و به عبادت مشغول بودم و تحجد داشتم و اینها کمتر فقیهی هست که سراغش رفته باشند و نظر صریح درباره این مسجد نفرموده باشد، همه تأیید کردند، برای اینکه بعنوان یک مرکز الآن قرار گرفته یک مجمع است برای عشاق امام زمان (ع) و همین مقدار آیا کافی نیست برای اینکه این مسجد برای ما یک تقدسی داشته باشد، یک جایگاهی داشته باشد، تشرفات مکرر در این مسجد محضرت مقدس امام عصر یا کسانی که از سوی آن حضرت مأمور رسیدگی به مشکلات شیعیان شده اند از اوتادی که تحت فرمان آن حضرت انجام وظیفه می  کنند که در جای خودش کتاب هایی برای این مسئله تألیف شده و موجود است، مستندات موجود است که در دفتر مسجد جمکران این هست، یک نکته به لحاظ وضع موجود و پیشینه و جایگاهی که نزد بزرگان ما دارد، اما به لحاظ مستند تاریخ آنچه که نقل شده مرحوم حاجی نوری استاد مرحوم آقا شیخ عباس قمی ایشان نقل کرده از نسخه  ای که نزد مرحوم سید نعمت الله جزائری بوده و با واسطه ای که بین ایشان و آن بزرگوار بوده، وایشان هم از کتاب «مونس الحزین» که گفتند از جمله کتاب های مرحوم شیخ صدوق بوده در آن کتاب جریان حسن بن مصلح جمکرانی قصه اش آمده، که البته اشکالی هم که کردند که طبق تاریخی که در باره آن جریان و آن تشرف حسن بن مصلح جمکرانی هست که سال 393 هست در حالی که مرحوم شیخ صدوق متوفی 381 هست این پاسخ داده شده، آن تصحیفی که همیشه صورت می گیرد در ارتباط با عدد 7 و 9، تسعین و سبعین، اینجا هم به همان ترتیب، ثلاث و تسعین یا ثلات و سبعین بخاطر اینکه دندونه های این دو کلمه شبیه هم هست لذا گاهی ا ختلاف صورت گرفته و لذا گفتند 273 بوده گویه که به 293 تصحیح شده اگر جرایان در 273 رخ داده باشد، طبیعتاً در عصر محروم شیخ صدوق بوده، کار با سند این جریان ما نداریم، می گذاریم در بوته امکان، ما فرض را بر این می گیریم که این جریان رخ داده بر فرض هم کسی تضعیف بکند سند و امثال اینها را هیچ خدشه ای به جایگاه این مسجد وارد نمی شود به جهت اینکه  این مسجد تقدسش را و جایگاه خودش را در طول تاریخ و در عصر حاضر با عنایاتی که بزرگان داشتند ثابت کرده و نیازی به این نیست که ما مته به خشخاش بگذاریم در ارتباط با اینکه کتاب «مونس الحزین» را مرحوم شیخ صدوق داشته یا نداشته یا واسطه چه بوده اینها بحث هایی است که در جایه خودش صورت گرفته.

مجری:

درست است خیلی از عزیزانی هم که در طول تاریخ بودند به جایگاه برتری در این مسجد مقدس رسیدند، جناب ارشیا الماسی برای ما نوشتنتد، آیا اسناد تاریخ وجود دارد که حضرت علی ادعای امامت الهی کرده باشند؟

استاد جباری:

خب اینکه تردید درش نیست امیرالمؤمنین (ع) هم در عصر رسول خدا (ص) مکرر پیامبر اکرم (ص) مسئله امامت آن حضرت را مطرح کردند و امیرالمؤمنین شنوای اعلام امامت آن حضرت بودند از همان آغازین اعلامی که رسول خدا (ص) در مکه انجام داد و لذا ما شیعیان به حق مدعی هستیم که تشیع مکی المولد هست، در مکه رسول خدا (ص) در جریان یوم الإنزار یا یوم الدار وقتی که بنی هاشم را جمع کردن در آن مجلس مهمانی که هم دعوت شان را ابلاغ بکنند و هم خلافت و وصایت امیرالمؤمنین (ع) را بعد از اعلام آمادگی امیرالمؤمنین، پیامبر فرمود:

« فَأَیكُمْ یؤَازِرُنِی عَلَى هَذا الْأَمْرِ عَلَى أَنْ یكُونَ أَخِی وَ خَلِیفَتِی فِیكُم»

کدام یک از شما «یؤازرنی» با حمزه و راء زاء یعنی کدام یک از شما «یعاوننی» معاونت من را می کند و کمک من را می کند در پیش برد امر رسالت که بشود برادر من وصی من و خلیفه من در میان شما امیرالمؤمنین در آن مجلس بود و آن حضرت اعلام آمادگی کرد، پیامبر او را نشان، مجدداً اعلام کرد، کسی بر نخواست، امیرالمؤمنین و بار سوم پیامبر فرمود:

«إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِیكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا»

این برادر و صی و خلیفه من در میان شما است سخن او را بشنوید و اطاعت بکنید،

و اتفاقاً در آن مجلس اولین کسی که اعلام آمادگی کرد بر اینکه تبعیت از امیرالمؤمنین بکند ابوطالب بود، چون ابوطالب در قبال تمسخری که ابولهب در آن مجلس کرد برگشت با تشر با ابولهب سخن گفت ولذا می توان گفت اولین شیعه امیرالمؤمنین پدر بزرگوارش جناب ابوطالب است که همین روزهای اخیر 26 ذی الحجه روز چهار شنبه سالروز وفات این بزرگوار بود در سال 50 آمل فیل یا 10 بعثت این اولین مورد بود و موارد متعدد دیگر مثل جریان حدیث منزلة ، مثل جریان غدیر خم و احادیث متعددی که در زمان پیامبر (ص) مطرح شد، در غدیر خم مگر چیزی جر امامت الهی بود، پیامبر اکرم ادعایش در غدیر خم این بود که خداوند متعال من را مأمور کرده است که علی را وصی و جانشین  و خلیفه و امام و جانشین خودم قرار بدهم دست علی را وقتی بالا برد این معنایش این است که خود علی نعوذ بالله راضی نیست؟ و پیامبر اکرم دست او را بالا برده، این ادعای امامت الهی است، این موارد متعدد عصر پیامبر (ص) است و موارد متعدد بعد از رسول خدا (ص) احتجاجات متعدد امیرالمؤمنین به غدیر و به حق امامت خودشان هم نسبت به جریان ثقیفه و خلافتی که برخواسته از ثقیفه بوده انجام گرفته و هم در جریان شورای 6 نفره که عمر ترتیب داد انجام گرفه و هم در آغاز خلافتش انجام گرفته آن جریان رحبه کوفه که در آن میدانگاه بزرگی که صحابه امیرالمؤمنین (ع) حضور داشند و آن حضرت احتجاج کردند به مسئله غدیر که چه کسانی بودند از صحابه پیامبر که اینها شاهد جریان غدیر بودند و تعداد برخواستند و اعلام کردند که ما بودیم و دیدیم و شنیدیم که پیامبر اکرم این چنین امیرالمؤمنین (ع) را به خلافت منصوب کرد، بنابر این بلاتردید امیرالمؤمنین طبق شواهد متعدد مدعی امات و خلافت الهی بوده در نهج البلاغه هم  شواهدش موجود است در دیگر متون هم غیر از نهج البلاغه به همین ترتیب موجود است که حالا یک برنامه مستوفایی می طلبد که همین بحث را ما مستقل با مستنداتش عرض بکنیم،

مجری:

بسیار عالی ، سؤال بعدی را از استاد بپرسیم آن هم در خصوص این است که عزیزی نوشتند برای ما، آیا حدیث زه زاه در باره جناب ابوطالب صحیح است؟

استاد جباری:

بله، چون اشاره ای کردم در بخش قبل و اینکه ایامی که پشت سر گذاشتیم 26 ماه رجب در سال 10 بعثت سالروز وفات شخصیت بزرگوار جناب ابوطالب هست، این شخصیت مظلوم واقعاً و مظلومیتش به طبع مظلومیت فرزند بزرگوارش امیرالمؤمنین (ع) دشمنی هایی متوجه این بزرگوار شد، و همچنان هست خیلی عجیب است با وجود تمامی استدلالات متقنی که بزرگان شیعه در طول تاریخ کردند  و از جمله مرحوم علامه امینی در «الغدیر» جلد 7 -8، بزرگانی کتاب خاص نوشتند، مثلاً جناب خنیزی کتاب «ابوطالب مؤمنی قریش» یکی از آثار و کتاب بسیار معروفی است، اذیت هم شد این بزرگوار بخاطر تألیف این کتاب توسط وهابی ها و دشمنانن و اینها و علی رغم این باز همچنان این دشمنی ها وجود دارد و این تبلیغات شبکه های وهابی متأسفاه هست، همین دو روز قبل دیدم که یک جوانی باز سؤال می کرد که واقعاً دلیلی برای ایمان جناب ابوطالب وجود دارد یا خیر؟ از دیرباز تلاش کردند دشمنان امیرالمؤمنین یعنی مشخصاً بخصوص بنی امیه و سپس بنی زبیر اینها با جعل روایاتی کفر نعوذ بالله ابو طالب را ثابت بکنند و اینگونه روایات در صحاح اهل سنت هم راه پیدا کرده مثل صحیح بخاری و امثال اینها، یکی همین حدیث ضحضاح است، من دو سه تا روایت را در نقد این حدیث می خوانم ولی خب سعی می کنم کوتاه باشد، چون خیلی مفصل است بحث ادله مربطو به اثبات ایمان جناب ابوطالب، حالا همین کتابی که مقابلم هست را بد  نیست معرفی کنم خدمت بینندگان فرهیخته برنامه، کتاب «الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ص)» از مرحوم جناب علامه سید جعفر مرتضی عاملی که این شخصیت بزرگوار لبنانی این مهم ترین أثر ایشان است 35 جلد در جلد 4 این تکاب در همان آغاز جلد وارد شده ایشان در مباحث مربوط به ایمان ابوطالب و در صفحه 33 کتاب وارد می شود بعنوان

«المظلوم المفتراء علیه»

ابوطالب آن مظلومی که افتراها به او بستند،

«الأدلة الواهی»

دلیل های وهایی که تلاشیدند برای اثبات کفر جناب ابوطالب

«حدیث زه زه»

الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ص)، ج4 ص 33

حالا چه هست این حدیث؟ با سندی که خود سند را مرحوم علامه امینی در جلد 8 الغدیر ملاحظه بفرمایید صفحه 23و 24 پرداخته به سند همین حدیث زه زه، اولاً ابن ابی الحدید مطرح می کند می گوید حدیث ضحضاح تمام اسنادش به مغیره برمی  گردد، این را ما نمی گوییم ابن حدید سنی معتزلی می گوید همه اسناد حدیث ضحضاح برمی گردد به مغیرة بن شعبه، خب مغیرة بن شعبه وضعیتش معلوم است میزان دشمنی اش با امیرالمؤمنین از آن کسانی است که هجوم به خانه فاطمه زهرا (س) کرده، امام حسن خطاب به مغیره کرده، که تو آن کسی هستی که هجوم به خانه فاطمه کردی و فاطمه را مضروب کردی و او را خون آلود کردی، این شخصیت مغیرة بن شعبه است و مرحوم علامه امینی در همان الغدیر، تک تک روایاتی که حدیث ضحضاح را در آنها می بینیم رواتش را مطرح کرده، که یا در خود کتاب رجال اهل سنت به مدلس و کذاب، ضعیف، و ناسی دچار نسیان و دچار خلت برای رواتش آورده و عجیب است که در صحیح بخاری، جناب بخاری آمده از چنین کسانی حدیث را نقل کرده، حالا ضحضاح چه هست، شاید برای شما بینندگان عزیز این سؤال باشد، تعبیر این است که به رسول خدا (ص) گفته شد که راجع به عموی شان ابوطالب نزد آن حضرت سخن گفته شد، فرمودند:

«لعله تنفعه شفاعتی یوم القیامه»

شاید شفاعت من در روز قیامت شامل حال ابوطالب بشود

«فیجعل فی ضحضاح من النار»

ضحضاج چیست؟ «المکان القلیل العمق» مکانی که عمقش کم است از آتش، یعنی بجای اینکه کل بدن فرد برود در آتش بسوز نه فقط قدم او در آتش قرار بگیرد، که

«من النار یبلغ کعبیه»

به همان مفصل پایش برسد آتش

«يغلي منه أم دماغه»

یک چنین روایتی را نقل می کند، و عجیب اینکه دروغگو بی حافظه یا کم حافظه می شود، در این روایت به پیامبر نسبت دادند که فرمود که شاید شفاعت من در قیامت نسیبش بشود این چنین، در بعضی روایات چون گفتند الآن فی ضحضاح من نار هست، و خیلی عجیب است، جدای از این مشکلی سندی که این روایت دارد یک، و دوم ادله متعدد دال بر ایمان ابوطالب دو، ادله متعدد اینکه اولاً شواهد تاریخی، اشعار جناب ابوطالب و کلمات معصومین (ع) که گفتند:

«اهل البیت ادری بما فی البیت»

اهل یک خانه آگاه تر به آن چیزی هستند که در آن خانه وجود دارد

اشعار متعددی از ابوطالب دردیوان شعرش الآن موجود است، نقل شده اشعاری که دلالت بر توحید او دارد، و روایاتی که از اهل بیت (ع) رسیده دلالت بر ایمان او دارد که یکی دوتا از روایات را من الآن می خوانم و شواهد تاریخ، مثلاً یکی دوتا روایت از شواهد تاریخ عرض می کنم، مثلاً در یک روایت تاریخی است که در همان روزهای آغازین بعثت رسول خدا (ص) بود که ابوطالب رد می شد همراه فرزندشان جعفر دیدند پیامبر به نماز ایستاده امیرالمؤمنین پشت سر پیامبر سمت راست شان به نماز ایستاده به جعفر فرمودند که

«صل عن یسار بن عمک»

برو سمت چپ پشت سر پسر عمویت بایست به نماز

یا مثلاً در آن روزهای آخر شعب ابی طالب که جناب ابو طالب وقتی که از پیامبر شنید که حضرت خبر داد از غیب که موریانه مسلط بر این صحیفه ای شده است که مشرکان نوشتند و در آنجا عهد بستند که تحریم اقتصادی و اجتماعی کنند بنی  هاشم را و مهر کردند در یک صندوقچه ای گذاشتند پنهان کردند در یک خانه ای پیامبر خبر دارد که موریانه مسلط بر نوشته های آن صحیفه شده جز نام الله، ابوطالب آمد اعلام کرد به مشرکان که برادر زاده ام این چنین می گوید ببنید اگر راست می گوید چرا دارید با ما مخالفت می کنید، و اگر دروغ می گوید حاضرم او را تحویل شما بدهم، این بهترین دلی بر ایمان ابوطالب است، چون اگر صرفاً از موضع شیخ قبیله از پیامبر دفاع می کرد که نباید چنین ریسکی می کرد، نشان می دهد کاملاً یقین به صدق کلام پیامبر (ص) دارد اما یکی دوتا روایت را از  ائمه (ع) در این باره مثلاً از امام باقر (ع) سؤال شد، پیدا است که در عصر امام باقر این روایترا بنی امیه منتشر کرده بودند،

«سؤل لإمام الباقر علیه السلام، اما یقوله الناس إن ابوطالب فی ضحضاح من النار»

از امام باقر سؤال کردند که مردم می گوید ابوطالب فی ضحضاح من النار قرار دارد

فرمود:

«لو وضع ایمان ابوطالب فی کفة میزان»

اگر ایمان ابوطالب در یک کفه میزان قرار بگیرد

«وَ إِيمَانُ هَذَا الْخَلْقِ فِي كِفَّةِ اخری»

ایمان جمیع این مردمی که دارد این چنین می گویند کفه دیگر

« لَرَجَحَ إِيمَانُ»

ایمان ابی طالب راجح می شود

«ثم قال»

امام باقر فرمود:

«الم تعلموا أن امیرالمومنین علی»

نمی دانید که علی (ع)

«کان یأمر عن یحج عن عبد الله و ابن و ابی طالب فی حیاته»

آیا نمی دانید که امیرالمؤمنین هر سال از جانب پدر پیامبر اکرم و از جانب خود پیامبر اکرم و ازجانب ابی طالب هر سال حج بجا می آورد، می فرمود که حج به جا آورده شده به نیابت از طرف آنها

«ثم اوصی فی وصیته بالحج عنهم»

بعد در وصیت امیرالمؤمنین هم هست که بعد از آن هم فرزندان آن حضرت این کار را انجام بدهد، خب در باره مشکر که نمی شود چنین کاری را انجام داد، یا مثلاً وقتی که از امیرالمؤمنین (ع)

«سؤل الإمام علی (ع) فی رحبة الکوفه»

رحبه آن میدانگاهی بزرگی بوده در کوفه که مردم در آن جمع می شدند حضرت در آن خطبه می خواند و اینها و از حضرت سؤال شد که آیا این درست است که گفته بشود پدرش شما ابوطالب در آتش معذب هست،

«فقال لسائل مَهْ فَضَّ اَللَّهُ فَاكَ»

خداوند دهانت را بشکند ساکت باش

«و وَ اَلَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِالْحَقِّ نبی»

قسم به آن کسی که پیامبر را مبعوث کرد به حق

«لَوْ شَفَعَ أَبِي فِي كُلِّ مُذْنِبٍ عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ لَشَفَّعَهُ اَللَّهُ فِيهِمْ»

اگر پدرم شفاعت تمام گنهکاران روی زمین را انجام بدهد خداوند شفاعت او را می پذیرد

«أَبِي يُعَذَّبُ بِالنَّارِ»

پدرم معذب در آتش باشد

«وَ اِبْنُهُ قَسِيمُ اَلْجَنَّةِ وَ اَلنَّارِ»

در حالی که پسر قسیم الجنة  و النار باشد

من قسیم الجنة و النار هستم، و پدرم معذب در آتش باشد این در روایاتی از جمله  «احتجاج» مرحوم طبرسی، «بحار» مرحوم علامه مجلسی، «کشف الغمه» اربلی، آمده با آدرسش که وجود دارد، یکی دوتا روایت دیگر هم حیفم می آید عرض نکنم، روایت عبد العظیم حسنی است به امام رضا (ع) می نویسد، که

«فکتب إلی ابالحسن الرضا (ع) عرفنی یابن الرسول الله عن الخبر المروی»

به من خبر بده ای فرزنده پیامبر از این خبری که نقل می کنند،

«إن أباطالب فی ضحضاح من النار يغلي منه دماغه»

از این حدیث ضحضاح

امام پاسخ نوشت،

« فكتب إليه الرضا عليه السلام: بسم اللَّه الرحمن الرحيم، أمّا بعد: فإنّك إن شككت في إيمان أبي طالب كان مصيرك إلى النار»

حتی اگر شک بکنید در ایمان ابوطالب مسیر و جایگاهت در آتش خواهد بود

و روایتی باز از امام صادق (ع) که وقتی که این خبر را شنید که بعضی نقل می کنند راجع به ضحضاح فرمود:

«کذب اعداء الله»

دشمنان خدا دروغ بستند

«إن اباطالب من رفقاء النبیین و الصدیقین، و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا»

مجری:

صحیح، کاربر عزیزی آقای سعید مصطفایی، پرسیدند چرا امامی بعد از امام حسین قیام نکردند؟

استاد جباری:

بله خب ببینید، اباعبد الله (ع) در شرایط خاصی قرار گرفتند که چاره ای جز قیام نبود، آن قیام باید انجا می گرفت، به جهت اینکه شخصی در رأس حاکمیت امت اسلامی قرار گرفته بود که اگر ابا عبد الله (ع) چون کسی مثل یزید کمر به حدمد اصل اسلام بسته بود، یعنی پدرش معاویه یک ظوهری را حفظ می کرد با سیاست پیش می رفت، و لذا با حفظ ظواهر بسیاری را فریب داده بود، منافقانه پیش برده بود،

مجری:

البته مشاورین خیلی قدری داشت امثال عمرو عاص

استاد جباری:

بله با امثال عمرو عاص کار را پیش می  برد لذا بسیاری در شام فریب او را خورده بودند، بنی امیه را تنها باز مانده های پیامبر می دانستند، یزید در این درجه از سیاست ورزی نبود یک جوان خام و ناپخته ای بود، لذا خیلی آشکار شرب خمر می کرد فسق و فجور انجام می داد، نعوذبالله محکمات قرآن را زیر پا می  گذاشت، مثلاً ازدواج با دو خواهر همزمان، جمع بین الأختین، شرب خمر به صورت آشکار و میمون بازی سگ بازی در حدی که بعد از شهادت امام حسین آن چند نفری که به شام رفتند از مدینه و ظاهر رفتار یزید را دیدند همه برگشتند بالأتفاق فتوا به فسق یزید دادند گفتند شریب و خمیر و کسی که دائم شرب خمر می کند، و کارش شده اینگونه فسق و فجور و اینها، لذا و بسنده به این هم نمی کرد، می خواست از مثل اباعبد اللهی برای خودش بیعت بگیرد که در قسمت قبلی عرایضم اشاره کردم در مثل دیشب و پریشبی که وقتی آن پیک یزید آمد به مدینه راضی نبودند جز به اینکه مثل اباعبد اللهی بیعت بکند لذا حضرت ناچار شدند از مدینه خارج شدند و عمر انجامید، و نهایتاً به مکه تشریف بردند در مکه هم کسانی را فرستاد یزید برای ترور امام و امام طبق دعوت مردم کوفه خارج شدند به سمت عراق و امر نهایتاً منجر شده به اینکه گفتند یا بیعت یا جنگ، خب امام چاره ای جز این ندارد چون به مثل یزیدی نمی توان بیعت کرد، بعیت با مثل یزید یعنی صحه گذاشتن بر تمامی رفتارهای او، و اما ائمه بعدی علیهم السلام نه آنها دیگر چون امکانات لازم را در اختیار نداشتند، اگر قیام بنا بود انجام بشود همان قیام ابا عبد الله (ع) پیام رسان این معنا بود که خط مقابل اهل بیت خطی است باطل و اگر امت مبتلی بشود به حاکمی مثل یزید باید قیام کرد، و قیام انجام گرفت و پیام خودش را هم در طول تاریخ دارد اما ائمه بعدی باید حاصل این قیام را بچینند که چیدند به درستی، هم امام سجاد تبیین های خودش را داشت و لذا شما عزیزان اگر در تاریخ دقت بفرمایید آیا بعد از حادثه کربلا تشیع و پیروان اهل بیت کم تر شدند یا بیشتر شدند، ائمه قیام نکردند چون یار به قدر کافی نداشتند، اما کار فرهنگی کردند، کار تبیینی کردند، معرفت بخشی کردند، معرفت افزونی کردند، و یک شیعه عمیق دارای بصیرت و معرفتی را تربیت کردند که اینها منتقل کنند مواریث فرهنگی و معرفتی اهل بیت به نسل های بعد باشند، لذا ائمه پیروز شدند، در مقابله با بنی امیه و بنی العباس، چون آنها کمر به حدم اهل بیت و تشیع و اسلام اصیل بسته بودند، ائمه (ع) با آن برنامه های مخفیانه خودشان و حساب شده خودشان کار را به گونه ای پیش بردند که هم در زمان خودشان، ببینید فاصله بین شهادت اباعبد الله و دوره امام صادق حدود 60 سال است، در این فاصله 60 سال  تشیع به قدری رشد کرد که در عصر امام سجاد که شاید چند ده نفر بیشتر نبودند شیعیانی که گرد حضرت می آمدند، در عصر امام صادق بیش از 4000 نفر فقط ناقل حدیث حضرت هستند، معنایش این نیست که 4هزار شیعه، شیعیان به مراتب بیشتر بودند، 4هزار فقط شاگردان حضرت هستند، ببینید چه کردند ائمه (ع) و از عصر امام صادق بیایید به عصر حاضر در عصر حاضر همین تشیعی که با این همه خفه قان پیش رفته به گونه ای رشد روز افزون دارد که، آن کلیپی هم پخش شد دیدید که تعدادی از این عالمان وهابی چطور با خشم و غضب و با نگرانی اعلام می کنند که دریابی جوانان اهل سنت را که اینها دارند در دام شیعه می افتد به زعم خودشان و هر روز خبر می رسد که فلانی شیعه شد، فلانی شیعه شد، و یکی  با عصبانیت گویی خطبه نماز جمعه دارد می خواند در کدام یک از این کشورها است ، می کوبد بر آن جایگاهی که قرار دارد و می گوید که آه از دست این شیعه که دارد روز افزون رشد می کند و خب این جای حمد سپاس الهی دارد و نتیجه ی عملی آن تلاش هایی است که ائمه (ع) انجام دادند.

مجری:

صحیح است، بیننده محترم دیگری سؤالی داشتند در مورد حضور امیرالمؤمنین (ع) در جنگ اعراب با ایران گفتند توضیح بفرمایید، یک بیننده دیگری هم در همین راستا یک سؤالی دارند که آیا ما به دلیل جنگ های عمر مسلمان هستیم، ایرانیان چگونه مسلمان شدند، حالا این دوتا باهم قرابت دارند

استاد جباری:

بله نزدیک به هم هستند، این سؤال رایج و مشهوری است زیاد گفته شده و زیاد هم پاسخ داده شده، اما چون گویا این شبکه های وهابی بخصوص یا شبکه های معاند اینها را مکرر مطرح می کنند مجدداً ایجاد سؤال می شود من یک توضیح کلی را عرض می کنم، ببینید دو نکته در اینجا وجود دارد، مسئله فتوحاتی که صورت گرفت در مناطق مختلف اطراف جزیرة العرب از ایران و از شام و از مصر، عراق، شمال آفریقا و امثال اینها، این فتوحات رفته رفته شکل گرفتد در عصر ابوبکر هم شروع شد، اصل این فتوحات، چون گاهی دیدیم در همین شبهاتی که مطرح می کنند می گویند شما ایرانی ها مرحون و مدیون خلیفه دوم هستید اسلام تان را، چرا بعضی از شیعیان با او مخالفت می کنید؟ یک مغلطه عجیب و غریب و مضحکی است که انجام می گیرد، دلیلش این است که اصلاً جناب خلیفه دوم کاره ای نیست اینجا، آن کسی که مسئله نشر اسلام در نقاط مختلف جهان را پایه ریزی کرد پیامبر اکرم بود رسول خدا که بسنده به مدینه نکرد بسنده به جزیرة العرب نکرد، در اولین فرصت که برای حضرت پدید آمد یعنی بعد از صلح حدیبیه، به خیالش راحت شد که تا ده سال بین مسلمان ها و اهل مکه و مشرکان مکه جنگ وجود ندارد پیامبر اکرم پیک های دعوت را به ایران و خسرو پرویز، به رم هراکلیوس، امپراطور رم، به مقوقس پادشاه مصر به بحرین به نقاط مختلفی فرستاد و آنها را دعوت به اسلام کرد به این بسنده نکرد، پیامبر اکرم نیرو فرستاد، سریه ها اعزام کرد، فکر می کنید قزوه تبوک به مرز شام که خود رسول خدا حدود دو ماه آن حضرت درگیر قزوه تبوک بود یعنی از اواخر ماه رجب همین ایامی که در آن قرار داریم دیگر آغاز قزوه تبوک است در سال 9هجری تا اواخر ماه رمضان قریب به دو ماه 60 روز رفت و اقامت و برگشت طول کشید، قزوه تبوک برای چه رخ داد اگر پیامبر اکرم بنا بود فقط بسنده به مدینه و جزیرة العرب بکند، لذا بعد از رسول خدا صحابه متوقع بودند هر خلیفه ای هر کس بیاید سر کار آن سیره پیامبر را ادامه بدهد، پس یک بحث اصل نشر اسلام و معرفی اسلام به این مناطق، و یک بحث کیفیت است، بحث ما در کیفیت است نه در اصلش، اصلش خب قطعی است، و لذا عمر می خواست یا نمی خواست صحابه او را می راندند به این طرف که باید بروی اسلام را به ایران معرفی بکنی و اما در کیفیتش عرض می کنیم اگر بجای عمر شخصیتی، اتفاقاً ما شیعه این سؤال را داریم و این طلب را داریم که اگر بجای عمر کسی همچون امیرالمؤمنین (ع) در رأس کار بود، این فتوحات به این سان پیش نمی رفت، بلکه بجای فتحه غلبه ای تقلبی، فتح قلبی انجام می گرفت، قلوب را امیرالمؤمنین با رفتار شان با سیره شان، متمایل به اسلام می کردند، اسلام منحصر به همین محدوده غرب آسیا نمی شد، تا الآن در شاخ اروپا و تا جنوب افریقا و استرالیا و شرق دور و همه اینها اسلام رفته بود اگر کسی همچون امیرالمؤمنین در رأس کار بود، چنانکه فاطمه (س) در یک جمله ای بنقل از پیامبر اکرم اشاره فرمودند که اگر مردم تابع علی باشند، حتی دو نفر هم در توحید مخالفت نمی کنند، و این یک نکته، بنابر این اینطور نیست که ما ایرانی ها مدیون و مرحون کسی مثل خلیفه دوم باشیم در اسلام این صحابه پیامبر بودند که این حرکت را انجام دادند عمر هم به تبع جایگاهی که داشت باید امکانات را فراهم می کرد، اما امیرالمؤمنین خیر، قطعاً آن حضرت در این فتوحات حضور نداشت، اما رای زنی داشت، یعنی مشاوره داشت، راهنمایی می کرد، هم در فتح شام راهنمایی کرده هم در فتوحات ایران راهنمایی کرده، این خب مشهور است نقل شده که در فتح ایران وقتی کار به دشواری برخورد کرد، و دولت ساسانی ایران نزدیک 150هزار نیرو مقابل مسلمان ها قرار داد و عمر تصمیم داشت که حرکت کند برود در فاصله بصره و کوفه در جایی مستقر بشود و فرماندهی  بکند امیرالمؤمنین مانعش شد، و یک مشورت خیلی ارزشمندی را داد به عمر، و فرمود که اگر تو بروی و در آنجا مستقر بشوی، سرزمین عربستان را رها بکنی، هم عرب برمی خیزد، همان قبائل مرتدی که بعد از پیامبر اکرم برخواسته بودند، و هم عجم یعنی ایرانی ها خواند گفت که «هذا رأس العرب» می گویند خود عمر آمده و این رأس و فرمانده عرب ها است رأس را بزنید که بدنه را هم خواهیم زد، تشجیع می شوند به مخالفت فلذا عمر این کار را نکرد و نرفت و نیرو فرستاد و اتفاقاً مسلمان ها پیروز شدند، امیرالمؤمنین مشورت داده قطعاً اما خود این حضرت قطعاً در این فتوحات شرکت نداشته چرا که حسنین (ع) شرکت نداشتند، هرچند در تاریخ طبری و اینها روایتی را نقل کردن از حضور حسنین در فتح طبرستان، اما این روایت صحیح نیست ، ضعیف است با مبانی کلامی ما سازگار نیست، چنانکه از جهت سند هم ضعیف است، حالا در فضای مجازی مقاله ای که معرفی می کنم موجود است از دوست مان جناب آقای محسن رنجبر سالها قبل مقاله ای منتشر شد در فصلنامه ای تاریخ در آینۀ پژوهش با عنوان امیرالمؤمنین و فتوحات خلفا همین عنوان را سرچ بکنید در اینترنت، آن مقاله می آید در آنجا مستنداً اثبات شده، عدم حضور امیرالمؤمنین در فتوحات.

مجری:

خب ما وقت مان یک مقداری ذیق هست، و وقت مان کم هست، ما یک سؤال کوتاهی هم داریم که بینندۀ دیگری از ما پرسیدند خانم برخوری زاده که، آیا بتی بنام اله وجود داشته و اینه اسمش را ربط می دهند به الله دلیلش چیست؟ آیا واقعیت دارد یا خیر؟

استاد جباری:

نه بتی بنام اله نبوده مگر همان بت اللات باشد، بت ها اسامی مختلفی در جاهلیت داشتند و اتفاقاً کتاب هایی هم موجود است از منابع اصلی، مثل الأصنام، از هشام کلبی از مورخان قرن سوم هست، هشام بن محمد بن صاحب کلبی از «الأصنام» موجود است، اسامی بت ها موجود است اما بتی بنام اله خیر وجود نداشته، اللآت و جود داشته.

مجری:

بسیار عالی، خب تشکر می کنیم از جناب دکتر جباری و حضورشان در بین ما و همچنین شما بینندگان گرانقدر و مجدداً ایام انتهای ماه رجب را تبریک می گوییم محضر عزیزان و بینندگان گرانقدر بسیار متشکرم از لطف تان که بیننده برنامه بودید و ممنونم از شما، سلامت باشید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 


آینه تاریخ>

شبکه ولی عصر استاد جباری آینه تاریخ تاریخ اسلام