آینه تاریخ حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری
برنامه آینه تاریخ با موضوع پاسخگویی به شبهات تاریخ اسلام
کارشناس: حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری
جلسه ششم
بسم الله الرحمن الرحيم
تاریخ : 24 اردیبهشت 1400
مجری:
بسم الله الرحمن الرحیم وبه نستعین انه خیرُ ناصرٍ و معین اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم اللهم صلی علی امامِنا ولیعصر وصاحب العصر والزمان (عجل الله تعالی فرجه).
ان شاء الله که خداوند توفیق روز افزون به همه ما و شما بدهد، خانمها و آقایان عزیز از شبکه جهانی حضرت ولی عصر در خدمت شما هستیم، عرض سلام و ادب احترام خدمت شما دارم به برنامه آیینه تاریخ خوش آمدید.
«عید سعید فطر» را خدمت همه شما شادباش عرض میکنم ان شاء الله که همه ما بتوانیم از این روزهای خوب خدا بهرهمند بشویم و بتوانیم توشهی برای خودمان به آن دنیا ببریم و هم در این دنیا و آخرت تحت عنایت امام زمان از خداوند متعال سعادت روز افزون را خواستاریم.
میخواهیم از استاد گرانقدر و مهمان عزیزمان جناب آقای دکتر «جباری» در این برنامه، برنامه آیینه تاریخ بهرهمند بشویم، خدمت آقای «جباری» عرض سلام دارم تبریک عرض میکنم و از خداوند میخواهیم که طاعات و عبادات شما مقبول درگاه الهی باشد، به برنامه خیلی خوش آمدید.
استاد جباری:
بسم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و ادب دارم حضور حضرتعالی جناب آقای «غضبانی» و شما بینندگان عزیز هر جای که شرف حضور دارید ان شاء الله که موفق و سربلند باشید بنده هم آرزو میکنم ان شاء الله خداوند متعال طاعات و عبادات و صیام و قیام همه شما عزیزان و ما را مشمول قبول و عنایت خودش قرار داده باشد.
ان شاء الله بتوانیم ذخیره خوبی برای دیگر ایام زندگیمان داشته باشیم و حفظ بکنیم آنچه که در این ماه مبارک اندوختهایم برای مابقی عمرمان و جهان دیگر!
خب است یک اشارهی بکنم به نکتهی که در روایات مربوط به «عید فطر» از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و ائمه (علیهم السلام) نقل شده، دو نکته است کوتاه عرض میکنم گرچه «عید فطر» را پشت سر گذاشتیم اما برخی از کشورها امروز «عید فطر» است.
در روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شب «عید فطر»، «لیلة الجوائز» و روز «عید فطر»، «یوم الجوائز» نامیده شده، روایات دراینباره بیش از اینها است تعابیری که فرشتگان الهی، وعده پاداش خاص الهی به روزهداران در این ماه را میدهند در روز «عید فطر» در صبحگاه «عید فطر» در گذرگاهها فرشتگان تجمع میکنند و به زمین هبوط میکنند و به کسانی که روزه گرفتند به سمت نماز عید میروند بشارت رضوان الهی و قبول اعمال میدهند این یک بشارت بزرگی است.
ان شاء الله جوائری که خداوند متعال و پاداش دنیوی و اخروی که نصیب روزهداران این ماه میکند نصیب همه شما و ما شده باشد.
نکته دیگر هم در این روایات این تعبیر است کسی که روزه میگیرد خداوند متعال قلم عفو بر جرائم اعمال میکشد فردی که موفق به روزه در ماه رمضان و درک عید فطر شده به تعبیری عمل از سر بگیرد یعنی مطمئن باشد که خداوند متعال از او گذشته و ایام جدید و زندگی جدیدی را شروع کند.
ان شاء الله این توجه را همه ما داشته باشیم و در آینده روزگار خودمان مورد توجه داشته باشیم عمر مان بگذرد، روزمان شب بشود در طاعت الهی و ان شاء الله کوچکترین معصیتی برای ما ان شاء الله ثبت نشود.
مجری:
اینها در دعاها همیشه ثبت شده است از خدا میخواهیم که در هر آنی ذاکر خدا باشیم و این توفیق را به ما بدهد و همچنین در قنوتهایی که در نماز روز عید هم آمده چقدر از خداوند خواستار این هستیم هر خیروبرکتی که بر محمد و آل محمد است به ما هم یک مقداری از آنها عنایت کند، البته ما با ولایت اهلبیت قطعاً میتوانیم به این خیرها دست پیدا کنیم ان شاء الله.
ماه شوال، مناسبتهای زیادی دارد چون در این هفته هستیم به مناسبتهای این هفته تا حد امکان اشارهی داشته باشیم. بحث اول شوال که معروف به روز مرگ «عمرو عاص» است در مورد شخصیت «عمرو عاص» در تاریخ زیاده گفته شده و مباحث زیادی دارد. نمونه کسانی که پیامبر آنها را لعن کرده و در دستگاه حکومت «بنی امیه» مقام و جایگاهی داشتند که جای خودش باشد.
یکی از آن کسانی که معروف است که پیامبر او را لعن کرده «عمرو عاص» است، آیا واقعیت دارد صحیح است که پیامبر او را لعن کرد بعدش هم دیدیم که در دستگاه «بنی امیه» نقش اصلی ایفا میکند.
استاد جباری:
نکته خوبی است از این جهت که ما شخصیتهای منفی تاریخی را بشناسیم و نکته دوم اینکه تعصبهای که نسبت به صحابه به صورت مطلق از سوی غیر شیعه بعضاً مطرح میشود و مطلق صحابه را تقدیس میکنند و اجازه نقد صحابه را گاهی اصلاً نمیدهند، با توجه به این شواهد تاریخی طبیعتاً این زیر سوال میرود و منطقیتر و معقولتر همان چیزی است که شیعه قائل است که باید بین صحابه فرق گذاشت.
همان تعبیری که شیعه در صلوات بر پیامبر و آل پیامبر و تعبیر «الصحابةُ المنتجبین» «اللهم صلی علی رسول الله وعلی اهلبیته الطاهرین وعلی الصحابة المنتجبین»
مجری:
بعضیهای هم با «ترَّحم» بینشان چسپیدند.
استاد جباری:
بله، یعنی باید قید بدهیم «المنتجبین»، نه مطلق صحابه «علی صحبه» چون وقتی «صحبهِ» گفتیم همه صحابه را شامل میشود همانطور اشاره فرمودید بعضی از آنها مورد لعن صریح پیامبر (صلی الله علیه وآله) قرار گرفتند.
میشود از امثال «ابوسفیان» و فرزندش «معاویه» و «مروان حکم» و پدرش «حکم ابن ابی العاص»، و تعدادی از صحابه که اینچنین به جهت عملکردشان مورد لعن رسول خدا (صلی الله علیه وآله) قرار گرفتند.
«عمرو عاص» یکی از آنها است اشاره کوتاهی میکنم به صدور لعن پیامبر به اینکه در چه تاریخی این مسئله از رسول خدا صادر شد؟ روایاتی داریم که در متون اهلسنت هم این روایات وجود دارد، سند روایات را هم تصحیح کردند یا گفتند رجالش حسن و ثقات هستند توضیحی کوتاهی قبل از خواندن روایت عرض بکنم.
میدانیم که «عمرو عاص» از مشرکان دردوران اقامت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در«مکه» بود؛ یعنی در طول دوران «مکه» 13 سال ابدا ایمان نیاورد. نه تنها ایمان نیاورد بلکه دشمنی آشکار و عنادی با رسول خدا (صلی الله علیه وآله) داشت.
اولاً پدرش فردی کاملاً مذموم و مطرود است «عاص ابن وائل» شخصی است که سوره کوثر به جهت آن جملهی که «عاص ابن وائل» خطاب به رسول خدا کرد که او را ابتر نامید بعد از اینکه فرزند پسر رسول خدا «عبدالله» بعد از «بعثت» متولد شد و در طفولیت از دنیا رفت؛ لذا گفت پیامبر فرزند پسر ندارد:
«إنّ محمد صلی الله علیه وآله هو الأبتر» و سوره کوثر نازل شد که:
(إِنَّا أَعْطَينَاكَ الْكَوْثَرَ* فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ* إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ)
ما به تو کوثر [= خير و برکت فراوان] عطا کرديم! پس براي پروردگارت نماز بخوان و قرباني کن! (و بدان) دشمن تو قطعا بريدهنسل و بيعقب است!
سوره کوثر (108): آیه 1 تا 3
«عاص ابن وائل» با این وضعیت جزء بدترین دشمنان رسول خدا در «مکه» بود. مادر «عمرو عاص» زنی بدکاره و بدنامی است به نام «نابغه» جریانش در تاریخ معروف است، در «مکه» مشهور بوده و مردانی با او ارتباط داشتند «عمرو عاص» هم طبق صریح تاریخ حاصل این ارتباطها است.
در واقع «نابغه» او را ملحق به «عاص ابن وائل» کرد والا «نابغه» شوهر رسمی نداشت مردانی با او مرتبط بودند و از میان آنها «عاص» را برگزید و «عمرو» را ملحق به او کرد.
مجری:
در اینکه آیا او پسر «عاص» است دفترها باز است
استاد جباری:
بله، حاصل آن روابط نامشروعی بود که در «مکه» و در زمان «جاهلیت» وجود داشت، «عمرو عاص» در طول دوران «مکه» از دشمنان پیامبر بود گفته شده جزء کسانی است که گاهی شکمبه شتر بر سر و دوش پیامبر هنگام حضور حضرت در «مسجد الحرام» میریختند، نام او را جزء آنها ذکر کردند. نام او را جزء کسانی که در ضمن اشعاری هجو پیامبر کرده آوردند.
این روایت ناظر به این است که در «مکه»، «عمرو عاص» گاهی میگویند 70 شعر سروده 70 که میگوییم از باب کثرت گفتهاند والا اشعار زیادی در هجو و ذم و بدگوئی نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) سروده در این مقطع است که روایتی نقل شده این روایت را برخی متون کهن اهلسنت نقل کردند.
«ابن قطیبه دینوری» از علمای قرن 3 اهلسنت است کتابی دارد به عنوان «غریبُ الحدیث» جلد 1، صفحه 81 در آنجا این روایت را نقل میکند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بعد از این اشعار هجو آمیز فرمود:
«اللهم إن عمرو بن العاص هجاني»
خدایا «عمرو عاص» من را هجو کرد!
«هجو» یعنی در قالب شعر بدگوئی نسبت به کسی.
«وهو يعلم أني لست بشاعر»
در حالی که میدانید من شاعر نیستم
غريب الحديث؛ اسم المؤلف: عبدالله بن مسلم بن قتيبة الدينوري أبو محمد الوفاة: 276، دار النشر: مطبعة العاني - بغداد - 1397، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. عبد الله الجبوري، ج1، ص287 (براساس نرم افزار الجامع الکبیر)
(وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ)
و گفته شاعري نيست!
سوره حاقة (69): آیه41
به تعبیر قرآن کریم، پیامبر اکرم شاعر ابدا نمیگفت گرچه اگر میخواست به اذن و قدرت الهی میگفت اما شعر نمیسرود به دلیل اینکه مبادا سوء استفاده بکنند بگویند پس قرآن تو هم از مقوله شعر است لذا قرآن کریم میفرماید (وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ) ناظر به این نکته است.
اینجا میفرماید میدانید که من شاعر نیستم:
«فاهجه»
خدایا خودت هجوش کن و جزایش را بده و خودت بد او را بگو!
«اللهم والعنه»
خدایا او را مورد لعن خودت قرار بده
«عدد ما هجاني»
به عدد آن مواردی که هجو منِ پیامبر را کرده پیامبر فرمود
«أو مكان ما هجاني»
به جای هجو من که هجو کرده خدایا تو او را مورد لعن خودت قرار بده.
غريب الحديث؛ اسم المؤلف: عبد الله بن مسلم بن قتيبة الدينوري أبو محمد الوفاة: 276، دار النشر: مطبعة العاني - بغداد - 1397، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. عبد الله الجبوري، ج1، ص287 (براساس نرم افزار الجامع الکبیر)
این منبعی است از قرن 3 باز از قرن 3 و اوائل قرن 4 «ظاهر ابراهیم ابن هارون رویانی» از علمای قرن 3 و اوائل قرن 4 است که همان اوائل قرن 4 وفات «رویانی» است در «مسند الرویانی» جلد 1، صفحه 257، مؤسسه قرطبه این کتاب را چاپ کرده در آنجا روایتی شبیه به این را نقل میکند با سندی که سندش را تصحیح کردند گفتند سندش حسن است رجالش ثقات هستند و روایت را «براء ابن عازب» صحابی پیامبر گفته:
«قال رسول الله صلى الله عليه وسلم اللهم ان عمرو بن العاص هجاني وهو يعلم اني لست بشاعر»
خدایا «عمرو عاص» میداند که من شاعر نیستم و هجو من را کرده
«فاهجه والعنه عدد ما هجاني أو مكان ما هجاني»
مسند الروياني؛ اسم المؤلف: محمد بن هارون الروياني أبو بكر الوفاة: 307، دار النشر: مؤسسة قرطبة - القاهرة - 1416، الطبعة: الأولى، تحقيق: أيمن علي أبو يماني، ج1، ص257
همان تعبیری که اشاره کردم در این منبع هم آمده. پس در منابع قرن 3 از اهلسنت لعن «عمرو عاص» توسط رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در دوران «مکه» آمده، عجیب اینکه نکتهی که عرض میکنم ناظر به این است این دستها و تصرفهای که در متون حدیثی گاهی انجام میدادند که نمونههای فراوان دارد.
در برخی از متون متأخرتر اسم «عمرو عاص» را از این روایت حذف کردند «فلان» گذاشتند مثلاً در «شرح مشکل الآثار طحاوی» جلد 8، صفحه 385 این روایت را نقل میکند با همین تعبیر:
«اللَّهُمَّ إنَّ فُلاَنًا بن فُلاَنٍ هَجَانِي وهو يَعْلَمُ أَنِّي لَسْتُ بِشَاعِرٍ فَأَهْجُوهُ فَالْعَنْهُ عَدَدَ ما هَجَانِي أو مَكَانَ ما هَجَانِي»
شرح مشكل الآثار؛ اسم المؤلف: أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الطحاوي الوفاة: 321هـ، دار النشر: مؤسسة الرسالة - لبنان/ بيروت - 1408هـ - 1987م، الطبعة: الأولى، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ج8، ص385
منظور از فلان ابن فلان «عمرو عاص» است.
مجری:
وقتی این حدیث را کنار آن دو تا حدیث در دو تا منبع دیگر بگذاریم مشخص میشود.
استاد جباری:
بله، این کارهای است که متأسفانه انجام شده و اصطلاحاً در بحث علوم حدیث میگویند بازیابی و جمع خانواده حدیث، وقتی خانواده حدیث را کنار همدیگر میگذاریم، همانطور که اشاره فرمودید معلوم میشود که به کجای این حدیث دست بردند؟ «فلان ابن فلان» در آن دو منبع «ابن قطیبه» که متقدم بر این بوده اسمش صریحاً به عنوان «عمرو عاص» آمده تا ادامه نقل!
بعد از اینها «فخر رازی» در تفسیرش جلد 2، صفحه 70 همین روایت را نقل میکند باز همان تعبیر فلانا را دارد:
«اللهم إن فلاناً هجاني وهو يعلم أني لست بشاعر فاهجه ، اللهم والعنه عدد ما هجاني»
التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب؛ اسم المؤلف: فخر الدين محمد بن عمر التميمي الرازي الشافعي الوفاة: 604، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000م، الطبعة : الأولى، ج2، ص64
متأسفانه در متون متأخرتر همین آمده لذا این تعصبها متأسفانه درباره صحابه بوده با انگیزههای مختلفی که وجود داشته گاهی نام فلان صحابی را محو میکردند شاید از همین باب که بهانه دست شیعه نیافتد که شیعه میگوید آقایان اهلسنت در این نگاهی که نسبت به مطلق صحابی دارید و تقدیس میکنید تعدیل میکنید و کل صحابه را عادل میدانید این مسیر درستی نیست برای اینکه بهانه دست شیعه نیافتد یک چنین اقدامی را انجام میدهند.
ممکن هم است تحت تأثیر طرفداران «بنی امیه» و «مکتب شام» اصطلاحاً در قرون متأخرتر انجام گرفته باشد به جهت اینکه این تعصبها در «مکتب شام» بوده راویان «شامی» و امثال اینها.
یک وقت ممکن است گفته بشود این مربوط به دوران «مکه» بوده پیامبر اکرم او را لعن کرده دوره بعد چه؟ چون در تاریخ داریم «عمرو عاص» همراه «خالد ابن ولید» قبل از فتح «مکه» آمد و مسلمان شد.
اما در متون تاریخی که همین را نقل کردند آوردند که اسلام او نه از روی اعتقاد قلبی به حقانیت اسلام، اصلاً چنین تعبیری نیست بلکه عکسش است. «خالد ابن ولید» داشت به سمت «مدینه» میآمد به «عمرو عاص» برخورد گفت کجا میروی؟ گفت دارم به «مدینه» میروم مسلمان بشوم چون میدانم آینده از آنِ این مرد است؛ یعنی از آنِ پیامبر است و قدرت آینده «جزیرة العرب» از آنِ اینها است لذا «عمرو عاص» هم همراه «خالد» شد به «مدینه» رفتند و اظهار اسلام کردند. چیزی نگذشت بعد از آن پیامبر «مکه» را فتح کرد.
اینها با آن شمّ آیندهنگر و تیزبینی که داشتند میدیدند که پیامبر قدرتش رو به گسترش است سال 7 سالی است که «قریش» عزمش را جزم کرد در سال 5 هجری احزاب را تشکیل داد در «جنگ احزاب» با 10 هزار نفر نتوانست حریف پیامبر بشود در سال 6 ناچار به «صلح حدیبیه» شد در سال 7 «خیبر» به دست پیامبر افتاد.
مجری:
برای «عمرو عاص» یک همچنین قضیهی روشن میشود
استاد جباری:
بله، با آن تیزبینی شیطانی که داشت متوجه شدند ولذا اسلام آوردند؛ پس اسلامش یک چنین نکتهی است که در متون تاریخی هم شواهدش است. آیندهاش چه شد؟ همانطور که شما اشاره فرمودید بعد به جنگ امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) برخواست در دوران خلفای 3 گانه وضعیتش چطور بود در «فتح فلسطین»، «فتح مصر» شرکت کرد.
ولذا طمع در «مصر» دوخته بود، عمر او را بعد از فتح «مصر» والی «مصر» کرد، و عثمان هم او را در «مصر» ابقاء کرد منتها بعد از مدتی عثمان عزلش کرد به جایش یکی از قوم و خویشهایش را به نام «عبدالله ابن سعد ابن ابی صرح» را جانشین «عمرو عاص» کرد، او به «فلسطین» برگشت و در زمین خودش بود ابتدا در «مدینه» بود بعد به «فلسطین» رفت زمان قتل عثمان در «فلسطین» بود.
هنگام درگیریهای امیرالمؤمنین با «معاویه» به جبهه «معاویه» چسبیده بود، و در واقع حرب با امیرالمؤمنین در جبهه «معاویه» انجام داد، مشمول لعن پیامبر از این جهت شد که پیامبر اکرم در روایاتی که متعدد است «حربُکَ حَربی» که خطاب به امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) فرمود طبیعتاً شامل اینها میشود، کسی که به محاربه با رسول خدا برخیزد آیا ملعون پیامبر اکرم و خدا و ملعون صریح قرآن نیست؟
(إِنَّ الَّذِينَ يؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا)
آنها که خدا و پيامبرش را آزار ميدهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته، و براي آنها عذاب خوارکنندهاي آماده کرده است.
سوره احزاب (33): آیه 57
چه اذیتی بالاتر از به جنگ برخواستن مگر «معاویه» هم خود پیامبر و هم امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) را کم اذیت کرد؟ لذا قطعاً اینها مطرود و ملعون رسول خدا (صلی الله علیه وآله) هستند با شواهد صریح تاریخی و روائی که عرض کردم.
نکته آخر سرنوشت «عمرو عاص» عبرت آموز است این همه ظلم و جنایت کرد تعدی کرد در حق امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) اجحاف کرد، با دروغ و کلک و فریب و حیله و نیرنگ و سیاست بازی شیطانی که خود امیرالمؤمنین در «نهجالبلاغه» راجع به «معاویه» اشاره میکند که:
«وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ »
قسم به خدا «معاویه» زیرکتر از منِ علی نیست؛ اما چون او اهل غدر و فجور و ناجوانمردی و نقض پیمان است لذا از هر راهی پیش میرود.
«وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ»
اگر «غدر» چیز بدی نبود من که از او خیلی بهتر بلد بودم این راهها را بروم!
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص318
همین تعبیر شامل «عمرو عاص» هم میشود. با این راهها پیش رفت برای چه؟ بعد از جریان «جنگ صفین» و حکمیت، به «مصر» رفت، «معاویه» او را دوباره «والی مصر» کرد برای حدود 3- 4 سال؛ یعنی وفات «عمرو عاص» سال 43 هجری است بعضیها 41 گفتند اما مشهور 43 است 3 سال بعد از امیرالمؤمنین «عمرو عاص» به درک واصل شده.
برای یک حکومت 3- 4 ساله بر «مصر» این همه عمل بکند و طبق بعضی از روایات هم دانسته این را کرد لذا در بعضی نقلها است که به «معاویه» گفت من دارم دینم را به تو میدهم در قبالش چه میخواهی به من بدهی؟ که او وعده «مصر» را به او داد.
لذا این عبرت آموز است کسی که از هر طریقی میخواست به یک مسند و حاکمیتی برسد خداوند متعال به او مجال نداد و عبرتی میتواند در تاریخ باشد برای کسانی که از هر طریقی تلاش میکنند به منصب و مقامی در دنیا برسند.
امروز هم متأسفانه کم نداریم برای کسانی که در عرصههای مختلف گاهی انتخابات و غیر از آن از هر طُرقی وارد میشوند که آن مقام را کسب بکنند
مجری:
اینها در واقع همانهای هستند که:
(أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ)
آنان کساني هستند که «هدايت» را به «گمراهي» فروختهاند؛ و (اين) تجارت آنها سودي نداده؛ و هدايت نيافتهاند.
سوره بقره (2): آیه 16
«عمرو عاص» چند سالش بود؟
استاد جباری:
دقیق مشخص نیست
مجری:
بلکه از نظر سنی بزرگتر از «معاویه» است
استاد جباری:
بله، چون قطعاً در جاهلیت متولد شد اما احتمالاً در دوران «مکه» بین جوانی و میان سالی بوده است.
مجری:
خیلی متشکریم بسیار عالی و کافی و وافی اشاره فرمودید، اجازه بدهید یک میان برنامه ببینیم بعد ان شاء الله بقیه سوالها را در خدمت شما هستیم.
(میانبرنامه)
مجری:
عزیزان بیننده، خواهران و برادران گرامی خسته نباشید! همچنان با برنامه آیینه تاریخ در خدمت جناب آقای دکتر «جباری» مورخ و محقق در بحث تاریخ و استاد حوزه و دانشگاه در بحث تاریخ هستیم ان شاء الله که بتوانیم این نقاط را مغتنم بشماریم ان شاء الله سوالاتتان را از طریق راههای ارتباطی که زیرنویس میشود پیامهای صوتی، متنی و تماس میتوانید بگیرید ان شاء الله سوالات تان را مطرح کنید در همین فرصتی که داریم سعی میکنیم بتوانیم سوالها را در حد امکان از جناب آقای دکتر بپرسیم ان شاء الله ایشان پاسخ بدهند.
آقای «جباری» در بحث قبلی استفاده کردیم، مناسبتهای شوال را داشتیم میگفتیم. بحث روز 5 شوال را هم داریم که در این روز در تاریخ آمده که سالروز ورود حضرت «مسلم ابن عقیل» به «کوفه» است.
در مورد «مسلم ابن عقیل» مسائل زیادی است بخواهیم بپرسیم، شأن و جلالت ایشان که جای خودش دارد یک بحثی است که «ابن زیاد» بعد از مدتی وارد «کوفه» میشود، یک جریان معروفی در آنجا دارد وقتی «مسلم ابن عقیل» به خانه «هانی ابن عروه» میرود جناب «هانی» به خاطر اینکه نمیخواست با «ابن زیاد» رو در رو بشود، بیمار بود یا هر چه وقتی «ابن زیاد» به دیدنش میآید حضرت «مسلم ابن عقیل» بود و آن داستان معروف که میتوانست آنجا «ابن زیاد» را ترور کند، چرا حضرت «مسلم ابن عقیل» این کار را نکرد؟ شاید خیلیها میگویند اگر این کار را کرده بود خیلی از وقایع یک جور دیگر رقم میخورد.
استاد جباری:
سوالی خوبی است که به این مناسبت مطرح فرمودید به تعبیر بوی محرم از ماه رمضان میآید که خارج شدیم، اباعبدالله (سلام الله علیه) در اواخر ماه رجب با شنیدن خبر هلاکت «معاویه» و درخواست بیعتی که از ایشان شد و با تهدید حضرت ناچار شدند از «مدینه» خارج بشوند.
مجری:
در واقع به خاطر حفظ حرمت «کعبه» و «مکه» بوده است.
استاد جباری:
بله، البته از «مدینه» را عرض میکنم که خروج حضرت ابا عبدالله از «مدینه» شاید در حدود شامگاه 27 رجب بود، درواقع شامگاه مبعث پیامبر بود و 3 شعبان به «مکه» رسیدند ماه شعبان، رمضان، شوال و ذی القعده را در «مکه» بودند؛ اما 8 ذی الحجه مشهور است که حضرت از «مکه» خارج شدند به سمت «کوفه» رفتند.
اما در این میان پیکهای را به «کوفه» فرستادند، به طبع نامههای که در مدت اقامت حضرت در «مکه» میآمد و دعوتهای که شیعیان «کوفه» میکردند تعبیر 18 هزار نامه، 18 هزار نامه نیست 18 هزار امضاء است، امضاء به این شکل نبود که طوماری باشد که ذیلش تمام اینها امضاء کرده باشند، بلکه نامههای بود که گاهی رئیس قبیله از طرف افراد قبیلهاش مینوشت تعداد قبیله، تعداد معتنابهی بود به حساب آنها گفته 18 هزار گفته شده.
مجری:
در قبائل اینطوری است مردم قبیله وقتی از رئیسشان چیزی بخواهند وقتی رئیس از طرف آن قبیله بیعت بکند یعنی همه ما بیعت میکنیم
استاد جباری:
به هر حال نامههای مختلف با امضاءهای مختلف در خورجینهای خدمت حضرت میآمد و حضرت هم در اجابت این دعوت «کوفیان» اولین پیکی که فرستادند «مسلم ابن عقیل» بود.
خروج «مسلم» از «مکه» در 15 رمضان بود، نیمه ماه رمضان جناب «مسلم» با نامه ابا عبدالله (سلام الله علیه) و پیغام او از «مکه» خارج شد، 20 روز تقریباً در راه بود 5 شوال آن بزرگوار به «کوفه» رسیدند.
مدت اقامتشان در «کوفه» 5 شوال است تا روز عرفه 9 ذی الحجه؛ یعنی فردای آن روز که ابا عبدالله (سلام الله علیه) از «مکه» خارج شدند که 8 ذی الحجه بود 9 ذی الحجه روز شهادت جناب «مسلم» است؛ پس ماه شوال و ذی القعده بود 2 ماه و 14 روز اقامت جناب «مسلم» در «کوفه» است که به شهادتش انجامید.
در این مدت وقتی آن بزرگوار وارد «کوفه» شد ابتدا به خانه «مختار ابن ابی عبید ثقفی» رفت که از بزرگان شیعه در «کوفه» بود، خانه محل رفت و آمد شیعیان بود رفت و آمد داشتند و جلساتی داشتند و مسائلی را مطرح میکردند از آن طرف «یزید» با تحریک «سِرجَون» مشاور «مسیحی» خودش که قبلاً مشاور «معاویه» بود و او ادعا کرد که «معاویه» نامهی نوشته، آن نامه پیش من است در آنجا مطرح کرده که «عبیدالله ابن زیاد» را باید والی «کوفه» قرار بدهی.
حال اینکه واقعاً «معاویه» این نامه را نوشته بود یا خود «سرجون» این را مطرح کرد «یزید» را قانع کرد که «عبیدالله» قبلش در «بصره» بود به «کوفه» ببرد و «عبیدالله» هم به صورت ناشناس وارد «کوفه» شد، وقتی که با فریب و حیله وارد «کوفه» شد «کوفیان» تصور میکردند که خود ابا عبدالله (سلام الله علیه) است که ناشناس و چهره پوشیده وارد شد و «دار العماره» را گرفت و مسلط بر «کوفه» شد، آنجا جناب «مسلم» دید خانه «مختار» آشکار و معلوم بود لذا جایش را عوض کرد و به خانه «هانی» رفت.
«هانی ابن عروه» از بزرگان «قبیله بنی مراد» بود در «کوفه» جایگاهی داشت و افراد زیادی تابع این قبیله بودند در آنجا بود که «شُریک» یا «شَریک ابن اعول» که «شَریک» مشهورتر است، ایشان از بزرگان شیعه در «بصره» بود، او به «کوفه» آمد و چون بیمار بود در خانه «هانی» او هم ساکن شد؛ پس هم «شَریک» و هم «مسلم» در خانه «هانی ابن عروه» ساکن بودند.
«مسلم» پنهانی در خانه «هانی» بود و شیعیان هم پنهانی رفت و آمد میکردند، نکته مال بعد از آمدن «عبیدالله ابن زیاد» است؛ اما در پرانتز عرض بکنم استفاده اخلاقی تاریخی میخواهم بگیرم.
این نکته که در تاریخ گفتند مسئله کشف شدن اقامت «مسلم» در خانه «هانی» چطور بر «عبیدالله» مشخص شد، بعد از اینکه به خانه «هانی» آمد؟ گفتند که «عبیدالله ابن زیاد» غلامی به نام «معقِل» داشت به غلامش پولی داد به او گفت برو در «مسجد کوفه» بنشین تا مکان «مسلم» را کشف بکنی.
این غلام در «مسجد کوفه» میآید میبیند مردم از مسجد رفتند ولی یک پیر مردی مشغول نماز است آن شخص «مسلم ابن عوسجه» بود عرضم در اینجا است گفت:
«إنّ هؤلاء الشیعة یکثرون الصلاة»
شیعیان زیاد نماز میخوانند!
از این نکته میخواستم استفاده کنم که برای دشمنان در آن زمان متعبد بودن شیعیان و زیاد اهل نماز بودنشان مشهور بوده؛ لذا با زیاد نماز گزاردن «مسلم ابن عوسجه» میفهمد که این از شیعیان است، پیش او میرود میگوید من از شیعیان حسین و مسلم هستم و پولی دارم میخواهم به «مسلم» بدهم کشف میکند که «مسلم» در خانه «هانی» است.
مجری:
زیاد نماز خواندن یک نکته اخلاقی بود که از علائم مؤمن و شیعه در آن زمان نماز خواندن زیادش بود
استاد جباری:
بله. وقتی «عبیدالله» دید «شریک» در خانه «هانی» است و بیمار است به بهانه اینکه میخواهم به عیادت «شریک» بروم در واقع میخواست «هانی» را ببیند یک مقدار فضا را بسنجد، به خانه «هانی» رفت در این وضعیت بود که بین «هانی ابن عروه» صاحب خانه و «مسلم» و «شریک» قبل از آمدن «عبیدالله» جلسهی تشکیل شد.
در آن جلسه «شریک ابن اعور» پیشنهاد کرد که فرصت خوبی است الان که «عبیدالله» میآید تو ای «مسلم» برو پس پرده مخفی شو یک باره به «عبیدالله» حمله کن کارش را بساز تا از دست او راحت شویم. ببینید این اصل قصه در همه متون است.
«طبری» وقتی نقل میکند میگوید «مسلم» اول پذیرفت مخفی شد، بنا بود بیاید این کار را انجام بدهد منتها «شریک» دید «عبیدالله» آمده و خبری از «مسلم» نیست مدام اشعاری به عنوان کنایه میخواند که بتواند در قالب آن اشعار به «مسلم» بفهماند بشتاب، زودتر بیا و کار را انجام بده دارد دیر میشود.
«مسلم» نیامد و «عبیدالله» رفت، «شریک» به «مسلم» اعتراض کرد چرا نیامدی؟ «مسلم» گفت روایت پیامبر یادم افتاد.
اما نکتهی که وجود دارد اینکه جلوتر از «طبری» در «الأخبار الطوال ابو حنیفه دینوری» که از جهت تاریخی مقدم بر «طبری» است در قرن 3 بوده دویست و هفتاد و خردهی وفاتش است «ابو حنیفه» در «الاخبار الطوال» اینطور میگوید:
«بیناهم في ذلک اذ دق الباب»
داشتند هنوز بحث میکردند که در زده شد!
پس به تصمیم نرسیده بودند این نکته دقیقتر است درباره شأن «مسلم» و اینکه اینچنین نبود که «مسلم» اول یادش نباشد بعداً روایت پیامبر یادش افتاده باشد بلکه میگوید:
«فبينما هم على ذلك إذ قيل لهم : (الأمير بالباب)»
داشتند بحث میکردند در زده شد لذا «مسلم» ناچار شد در پستوی خانه مخفی بشود. «عبیدالله» آمد و رفت بعد «شریک» پرسید چرا نیامدی؟ گفت به خاطر دو نکته، یک نکته اینکه اینجا خانه «هانی» است و «هانی» راضی به این کار نبود و نکته دوم روایت پیامبر (صلی الله علیه وآله) است که:
«الإيمان قيد الفتك، لا يفتك مؤمن»
این روایت در متون شیعه و هم در متون اهلسنت نقل شده و آن زمان مشهور بوده است.
مجری:
آن موقعیت را آدم بتواند درک کند خیلی راحت میشود.
استاد جباری:
اصل روایت، ترجمهاش این است
«الإيمان قيد الفتك، لا يفتك مؤمن»
«فتک» یعنی ترور، قتل ناگهانی، اینکه کسی از ناحیه تو در امن است این قید هست در «فتک»، «فتک» اصطلاحاً میگویند کشتن کسی که از ناحیه تو در امان است. «عبیدالله» در آن میهمان است و در آنجا احساس امنیت میکند و پیامبر از این نوع قتل نهی کرده فرمود:
«الإيمان قيد الفتك»
ایمان مانع «فتک» است
«لا يفتك مؤمن»
مؤمن اهل «فتک» نیست!
الأخبار الطوال؛ اسم المؤلف: أبو حنيفة أحمد بن داود الدينوري الوفاة: 282هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت/لبنان - 1421هـ-2001م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د.عصام محمد الحاج علي، ج1، ص346
تأکید میکنم برای کسی که از ناحیه شما در امنیت است نه در حالت «حرب»، تکرار میکنم چون مواردی بود کسانی در نقطه مقابل پیامبر یا اهلبیت (علیهم السلام) بود در حالت «حرب» بودند با اذن پیامبر یا امام معصوم دیگر رفتند مؤمنان و کسانی را به قتل رساندند، در زمان پیامبر، پیامبر اکرم کسانی را فرستاد که چند نفری «محدور الدم» اعلام شدند به صورت ناگهانی کشته شدند.
مثل «کعب ابن اشرف یهودی» که از «بنی النظیر» بود در سال 3 بعثت «محمد ابن مسلمه» را فرستاد او را از قلعهاش با کلک بیرون کشید و شبانه او را کشتند. چرا؟ چون او در حالت «حرب» بود، در امن نبود اعلام جنگ کرده بود و در مورد پیامبر اشعار میسرودند. «مسلم» گفت که این روایت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) آمده است.
از شواهد تاریخی اینکه، این روایت نزد مسلمانها مشهور بوده این نقل است، نقل کردند در «جنگ جمل»، یکی از اهالی «جمل» کسانی که جزء سپاه «جمل» بودند به «زبیر» گفتند میخواهی برویم علی را دفعتاً بکشیم و راحت بشویم؟ من میتوانم بروم پنهان بشوم و مخفیانه علی را ترور کنم، «زبیر» مانع شد او گفت چرا اجازه نمیدهی؟ گفت به خاطر روایت پیامبر، مگر نمیدانی پیامبر گفته:
«الإيمان قيد الفتك، لا يفتك مؤمن»
ایمان مانع «فتک» است و «فتک» یعنی قتل ناگهانی!
منظور اینکه، این نشان از این است که این روایت آن زمان مشهور بوده و جناب «مسلم ابن عقیل» بر اساس این روایت بود که اقدام نکرد؛ پس نکته اول: که خانه، خانه «هانی» بود و «هانی» راضی به این کار نبود. نکته دوم: این روایت پیامبر و نکته سوم: ممکن است بفرمایید «ابن زیاد» در حالت «حرب» بود چه اشکال داشت و این قصه چطور مشمول «فتک» میشود؟ پاسخش این است که در دوری از «فتک» یا «فتک» نشدن ترور قید است که با اذن معصوم باشد، معصوم اجازه داده مثل پیامبر اکرم که برای «کعب ابن اشرف» دستور داد و این کار را کردند.
اینجا امام حسین، «مسلم» را مأذون به چنین کاری نکرده بود اگر امام حسین میفرمود برو «عبیدالله» را در هر حالی یافتی به قتل برسان بله اذن معصوم است؛ اما اینجا چنین مأموریتی «مسلم» از جانب ابا عبدالله (سلام الله علیه) نداشت و اگر این کار را میکرد در تاریخ «عبیدالله» قهرمان میشد، او میهمان بوده در خانه میزبان طرف را کشتید این چه کاری است؟
لذا در مکتب ابا عبدالله (سلام الله علیه) و مکتب امیرالمؤمنین اینها مورد توجه است و علی بیجهت علی نشده، امام حسین بیجهت امام حسین نشده توجه به این دقائق و ظرایف بوده است.
مجری:
حضرت «مسلم» اصلاً مأمور ارسالی حضرت امام حسین (علیه السلام) بیجهت انتخاب نشده، ولیکن همچنین بصیرتی داشته و این کار عین بصیرت است.
استاد جباری:
بله، توجه به این جهات بوده لذا برای بینندگان این مسئله مطرح شد چرا «مسلم» این کار را نکرد اگر میکرد نه «کربلائی» و نه «عاشورائی» پیش نمیآمد؟ پاسخ این بود بنا نبود به هر قیمتی این مکتب پیش برود بلکه بر اساس اصول و ضوابطی بوده
مجری:
قرار است «کربلا»، «کربلا» باشد.
استاد جباری:
به هر حال مقدر الهی اینچنین بود، منتها ابا عبدالله (سلام الله علیه) از مسیر درست پیش رفت؛ یعنی حق باید اجرا بشود هر چه بادا باد والا اگر بنا بود با ابزار باطل ما بخواهیم به حق برسیم که دیگر حق نمیشود. برای امثال «معاویه» هدف، وسیله را توجیه میکند؛ اما برای امیرالمؤمنین و معصومین هدف، وسیله را توجیه نمیکند.
مجری:
خیلی متشکرم، یک سری سوالاتی از طرف برخی از دوستان در خصوص «عمرو عاص» مطرح شده منتها یک بحث دیگری هم داریم بحث بیعت شاید تعریضی به عدالت صحابه بزنیم.
بحث بیعت پیامبر با برخی از اصحابشان ما میبینیم بیعتها گاهی اوقات با همین اصحاب تجدید شده علتش چه است که پیامبر گاهی اوقات با اینکه بیعت میگرفت دوباره بیعت میکند با همین اصحابی که همهشان را آقایان عدول میدانند.
استاد جباری:
خیلی متوجه سوال تان نشدم
مجری:
یک بحثی است که پیامبر اکرم...
استاد جباری:
منظورتان عهدهای پیامبر است که چرا مرتب تجدید عهد میشد؟ شاید مقصودتان همین نکتهی است که برای بینندگان عزیزمان هم مدنظر باشد استدلال برخی از سیاسیون ما، کسانی که الان در عرصه سیاست حضور دارند در بحث مذاکرات و امثال اینها گاهی به آیه سوره انفال استناد میکنند:
(الَّذِينَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ ينْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لَا يتَّقُونَ)
همان کساني که با آنها پيمان بستي؛ سپس هر بار عهد و پيمان خود را ميشکنند؛ و (از پيمان شکني و خيانت،) پرهيز ندارند.
سوره انفال (8): آیه 56
مجری:
سوالی که رسیده همین است پیامبر گاهی اوقات پیمانها و عهدهای داشته که چندین بار این پیمانها و عهدها تجدید شد.
استاد جباری:
بله بعضی از سیاسیون ما به این آیه استناد میکنند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) با کسانی مثل «یهودیان» و «مشرکان» و امثال اینها مکرر پیمان بستند و آنها نقض کردند، مجدداً پیامبر اکرم با آنها پیمان بستند.
در واقع این را مستمسکی قرار میدهند برای توجیه مذاکرات متعدد با «اروپا» و «آمریکا» و امثال اینها که در «برجام» و امثال اینها در مذاکرات سیاسی وجود دارد.
برای روشن شدن این مسئله باید به تاریخ توجه کرد در تاریخ اسلام، این نکته را نداریم که پیامبر اکرم با یک گروهی پیمان سیاسی منعقد کرده باشند، آنها نقض کرده باشند پیامبر اکرم مجدداً با آنها پیمان بسته باشد، این دروغی است که بسته شده است لذا ولو یک رجل سیاسی بلند مرتبه هم چنین چیزی را ادعا بکند این دروغ تاریخ است.
عزیزان بیننده مستحضر باشید بنده به عنوان کسی که آشنای با مباحث تاریخی تا حدی دارم عرض میکنم، در حدی که در متون تاریخی است کسی نمیتواند ادعا بکند که پیامبر اکرم با گروهی پیمان بسته آنها نقض کردند، مجدداً در آن مورد پیامبر پیمان بسته، بلکه خیر آنها را مجازات کرده شاهدش هم سه قبیله «یهودی»، «مدینه» هستند.
«بنی قینقاع» و «بنی نظیر» و «بنی قریضه»؛ «یهودیان» «مدینه» که در ابتدای ورود پیامبر اکرم به «مدینه» با آن حضرت پیمان بستند هر کدام از آنها که نقض پیمان کردند، پیامبر اکرم آنها را مجازات کرد یا واکنش نشان داد اینطور نبود که از موضع ذلت با آنها برخورد بکند آنها به استهزاء و تمسخر بگیرند و عهدشکنی بکنند پیامبر اکرم دوباره بگوید عیب ندارد نقض پیمان کردید بیایید دوباره پیمان ببندیم ابدا چنین چیزی نیست.
ولذا «یهود بنی قینقاع» را پیامبر اکرم از «مدینه» اخراج کرد «یهود بنی نظیر» نقض پیمان کردند اخراج از «مدینه» کرد، «یهود بنی قریضه» چون بعد از این دو تجربه بود که مجدداً در سال 5 نقض کردند و یک خیانت بالاتر و آن همراهی با سپاه «احزاب» و توطئه خنجر زدن به مسلمانها از پشت؛ چون «بنی قریضه» داخل «مدینه» بودند «احزاب» هم آن طرف خندق خارج «مدینه» بودند اینها پنهانی با هم بنا گذاشتند که اینها از داخل «مدینه» به مسلمانها حمله کنند آنها هم از آن طرف حمله کنند.
لذا پیامبر اکرم بعد از اینکه «احزاب»، «مدینه» را ترک کردند به طرف «یهود بنی قریضه» رفت و آنها را مجازات کرد؛ یعنی مردان جنگیشان اعدام شدند و زنان و فرزندانشان اسیر شدند.
شاهدش «صلح حدیبیه» است در «صلح حدیبیه» مشرکان وقتی در سال 8 «صلح حدیبیه» را نقض کردند، ولو «ابوسفیان» به «مدینه» برای تجدید پیمان آمد پیامبر اکرم حاضر نشد و پیامبر اکرم رفت و «مکه» را فتح کرد.
لذا خواستم برای تنویر ذهن بینندگان عزیز بگویم هر کسی ادعا بکند بدانید سند تاریخی ندارد، یک وقتی این حقیر پاسخی دادم به آن آقای که منصبی دارد و چنین ادعای را مکرر مطرح کرده که پیامبر مدام پیمان میبستند و نقض میکردند دوباره پیمان میبست، یک متنی نوشتم در منابع جرائد و سایتها منتشر شد هیچ پاسخی هم نیامد.
من آنجا عرض کردم که این خلاف صریح تاریخ است و تحریف تاریخ است نسبت دادن یک دروغ به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است.
مجری:
اخیراً مطرح شده آیا «ابوسفیان» مشهور همان «ابوسفیان» پدر «معاویه» است که پیامبر به او امان میدهد به خودش میگوید هر که وارد خانه «ابوسفیان» بشود در امان است.
استاد جباری:
بله آنجا هم به نحوی زیرکی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است؛ چون که این فضیلت مختص «ابوسفیان» نبود هر کس در خانهاش میماند در امان بود در «مسجد الحرام» میماند در امان بود؛ چون «ابوسفیان» در «مکه» رئیس بود و «بنی امیه» تحت فرمان او بودند پیامبر اکرم برای اینکه به نحوی او را دلگرم بکند، گفت هر کس داخل خانه «ابوسفیان» بشود در امان است و لذا در «مکه» این را اعلام کرد.
مجری:
یک سوالی در مورد خلیفه دوم جناب عمر ابن الخطاب مطرح شده، قبلش یک خاطرهی در ذهنم آمد یکی از شبکههای داخلی کشورهای «عربی» دیدم در برنامهی مجری با شهردار یکی از شهرها صحبت میکرد میگفت شهر کثیف و فلان است شما در شهرداری چه کار میکنید؟ یک تعبیر جالبی شهردار آن شهر بیان کرد از کشورهای عربی خیلی مطرح هم بود گفت اینها را باید با شلاق عمر تنبیهشان کنم، یک همچنین مثالی به کار برد. سوال شده آیا حقیقت دارد که عمر از نظر اخلاقی خشن بوده آیا اهلسنت این را قبول دارند یا خیر؟
استاد جباری:
چون سوال بینندهها در طول هفته رسیده بود من از قبل چند روایت را به این مناسبت آوردم ،از جهت تاریخی هیچ تردیدی نیست که عمر از جهت اخلاقی فردی خشن بوده، چه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) چه در دوره جاهلیت و همینطور بعد از ظهور اسلام و در دوره خلافتش هم به همین ترتیب.
روایات متعددی در تاریخ داریم قبل از همه اشاره به آن جمله امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در خطبه سوم «نهجالبلاغه» معروف به خطبه «شقشقیه» میکنم.
یک تعبیری بعضی از بزرگان و اساتید مطرح میکردند که شاید در یک جمع خصوصی خطبه «شقشقیه» مطرح شده چرا چون نقد خلفای 3 گانه است؛ یعنی امیرالمؤمنین از ابوبکر شروع میکند، بعد به عمر میپردازد بعد به عثمان میپردازد بعد به اینکه چطور شد مردم آمدند و با من بیعت کردند آن بزرگوار استظهار میکرد به اینکه چه بسا در یک جمع خصوصی بوده نه خطبه چون تعریض نسبت به هر سه خلیفه دارد.
«أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ] وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى»
از ابوبکر شروع میکند تا نسبت به عمر، اعتراض امیرالمؤمنین در خطبه سوم هم به نحوی به ابوبکر و هم به عمر است. به ابوبکر از این جهت حضرت میفرماید که خلافت را بعد از خودش به یک «حوزة خشناء» به یک محدوده خشن و یا فردی خشن. تعریض به خلیفه دوم است از این جهت که به جنبه خشونت او را امیرالمؤمنین اشاره میکند
«فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص48، و من خطبة له (علیه السلام) و هي المعروفة بالشقشقية و تشتمل على الشكوى من أمر الخلافة ثم ترجيح صبره عنها ثم مبايعة الناس له!
ادامه تعبیر که خلیفه دوم از این جهت نزدیک شدنی نبود، روایات مفصلی وجود دارد من به گوشهی از آنها اشاره میکنم «ابن ابی الحدید» در «شرح نهجالبلاغه» جلد 1، صفحه 181 چاپ معروفی که به تحقیق «محمد ابوالفضل ابراهیم» چاپ شده درباره عمر دارد
« و أول من ضرب عمر بالدرة أم فروة بنت أبي قحافة»
تعبیر این است میگوید اولین کسی که عمر او را با «دِرّه» با شلاق زد «ام فروّه» بود، «ام فروّه بنت ابی قحافه» خواهر ابیبکر، چرا؟
«مات أبو بكر فناح النساء عليه»
شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج1، ص181
ابوبکر از دنیا رفت زنها داشتند گریه میکردند و میدیدند عمر مخالف گریه بر اموات بود.
مجری:
گریه یک چیز غریزی است
استاد جباری:
بله امری غریزی و عاطفی است اما به جهت روایت نادرستی که از پیامبر نقل میکرد، و حتی «عایشه» در این روایت اعتراض به او کرد مضمونش این بود پیامبر اکرم فرمود که:
«إِنَّ الْمَيِّتَ لَيُعَذَّبُ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عليه»
اگر اهل میت بر او بگیرد او عذاب میشود
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير, اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص432، ح1226
مجری:
از آن روایتی است که خودش فقط راوی بوده؟
استاد جباری:
خودش نقل میکند منتها پیامبر اینطور نفرمود، «عایشه» یک وقت به او اعتراض کرد گفت این است در دیگر روایات ما اصل روایت آمده جریان این بود یک «یهودی» را داشتند تشییع جنازه میکردند پیامبر اکرم گفت اهلش دارند بر او گریه میکنند در حالی که دارد عذاب میشود، اصلاً به هم ربطی ندارد اینکه عذاب شدنش به خاطر گریه اهلش است نه، در حالی که میت آن طرف دارد جواب اعمالش را میدهد نه اینکه:
«إِنَّ الْمَيِّتَ لَيُعَذَّبُ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عليه»
به خاطر «بکاء» نیست بلکه اینها دارند گریه میکند اون هم در آنجا عذاب میشود، این روایت را اشتباه فهمیده بود یا اشتباه نقل میکرد، لذا شلاق را به سمت «ام فروه» خواهر ابوبکر کشید.
«وفيهن أخته أم فروة»
«ام فروه» در میان زنها بود.
«فنهاهن عمر مرارا»
مکرر عمر از گریه کردن نهیشان کرد
«وهن يعاودن»
اینها مجدداً گریه میکردند
«فأخرج أم فروة من بينهنب
«ام فروه» خواهر ابوبکر را از بین زنها خارج کرد.
«وعلاها بالدرة»
شلاق را به سمت «ام فروه» برداشت.
«فهربن و تفرقن»
موجب شد که زنها متفرق بشوند.
در ادامه دارد:
«كان يقال درة عمر أهيب من سيف الحجاج»
شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج1، ص181
«ابن ابی الحدید» میگوید مشهور بوده که شلاق عمر، از شمشیر «حجاج ابن یوسف» ترسناکتر است؛ یعنی اینقدر از شلاقش کار میکشید
مجری:
متشکرم حاج آقا وقتمان به پایان رسید
استاد جباری:
بله اما این بحث ادامه دارد
مجری:
بله ادامه دارد سوالات هم است، هم در مورد «عمرو عاص» سوالاتی است هم سوالات زیاد دیگر که از بینندگان آمده متأسفانه وقت ما به پایان رسید، ان شاء الله بتوانیم در جلسه بعد بیشتر و بیشتر در این خصوص گفتگو کنیم.
اصل بحث اینکه اخلاق عمر ابن خطاب خشن بوده در منابع اهلسنت ثابت است و حضرتعالی هم اشارهی داشتید دیگر وقت نیست ممنونم از شما، و از شما عزیزان بینندگان تشکر میکنم ان شاء الله مورد استفاده قرار گرفته باشد، تا دیدار دیگر از همه شما التماس دعا داریم و برای تعجیل آقا امام زمان دعا میکنیم: «اللهم عجل لولیک الفرج»
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته