سوگواره

قسمت سوم ویژه برنامه سوگواره با کارشناسی حجت الاسلام والمسلمین جباری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 09/05/1401

برنامه: ویژه برنامه سوگواره

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم

مصحف نوری و در واژه و معنا تازه

وحی آیات تو هر لحظه و هر جا تازه

 

هرچه تکرار شود ، نام تو تکراری نیست

ما و شیرینی این شورِ سراپا تازه

 

و جهان داغ تو را تازه نگه‌ داشته است

نه ! نگه‌ داشته داغ تو جهان را تازه

 

موج در موج به سر می ‌زند و می‌ گرید

مانده داغ لب تو بر دل دریا تازه

 

آه ای تشنه ی افتاده به هامون ، زخمی

آه ای زخم تو در غربتِ صحرا تازه

 

قتلگاه هست و غم وای بنیه قتلوک

ماند در عرش خدا ناله زهرا تازه

 

ای که امروز جهان مات شکوه تو شده است

مانده غوغای تو در جلوه فردا تازه

 

تا که غم هست و حرم هست و علم هست و قلم

جلوه تو است در آینه دنیا تازه

صلی الله علیک یا رحمة الله واسعة و یا باب نجاة الامة المظلوم یا اباعبدالله

بینندگان ارجمند مخاطبان عزیز شبکه جهانی حضرت ولی عصر سلام علیکم وقت شما بخیر، عزاداری ها مقبول ان شاءالله که این روزها و شبها را قدر بدانیم و این عرض توسل ها و ذکر مصیبت ها مقدمه ای باشد تا معرفت بیتشری نسبت به امام پیدا کنیم و در این مسیر ان شاءالله ما هم ملحق بشویم به کاروان کربالاییان و عاشوراییان خیلی خدا را سپاسگذارم توفیق دارم امروز در خدمت شما باشم در قالب ویژه برنامه سوگواره و استفاده کنم از محضر استاد ارجمند کارشناس گرامی جناب حجت الإسلام و المسلمین دکتر جباری، آقا سلام علیکم خیلی خوش آمدید تسلیت عرض می کنم.

استاد جباری:

علیکم السلام و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحیم حضور ارزشمند حضرت عالی و عزیزان بیننده هر جایی که شر حضور دارند عرض سلام و ادب دارم و آرزوی قبول عبادات و طاعات و عزاداری ها و سوگواری ها و خدا را شاکر هستم بر نعمت ولایت و تشیع و محبت اهل بیت (ع) و  اینکه در جرگه شیعیان آن حضرت هستیم و در جرگه سوگواران اباعبدالله (ع) ان شاءالله که ما هم قدر بدانیم این نعمت و نعمت ها را ان شاءالله ادای وظیفه بکنیم در محضر معصومین (ع) در خدمت تان هستیم

مجری:

ان شاءالله، الحمد الله توفیق داریم آن هم شبکه های که به نام حضرت ولی عصر هست ان شاءالله نگاه خاص حضرت شامل حال ما و بینندگان ارجمند برنامه ما بشود، روایت صحیح از تاریخ، مستند و صحیح ما بتوانیم دریافت کنیم وقایع و اتفاقات کربلا و عاشورا را خب خیلی نقش دارد برای اینکه ما ان شاءالله رنگ و بوی حسینی بیشتر و بهتری را بگیریم آن وقت چقدر خوب است که حضور ارزشمند شما در این برنامه منجر می شود که ما با تاریخ بهتر و بیشتر آشنا بشویم، خیلی فقیریم خیلی گاهی وقت ها دور هستیم و امیدوارم به برکت این شبها و روزها هم منابر ما هم اشعار ما هم مداحی های ما از روایت صحیح تاریخ بیشتر ان شاءالله برخوردار بشوند، حالا من چند تا سؤال است خدمت تان مطرح می کنم ان شاءالله جواب بگیریم؛ سؤال اول اینکه در منازلی که حضرت سید الشهدا قبل از کربلا داشتند به منزل ثعلبیه و خبر شهادت حضرت مسلم را دریافت کردند، اینکه چرا حضرت بعد از اینکه بلاخره پیمان شکنی کوفیان بود چرا حضرت باز نگشتند به مدینه؟

استاد جباری:

بله سؤال خوبی است روز های قبل هم که در محضر عزیزان بیننده بودیم اشاره ای به منازل میان مکه و کربلا کردیم، و عرض کردیم که در این منازل حدود 37 منزل بر اساس آنچه که از دقت هایی که در این زمینه شده و اشاره شد برخی به صورت میدانی رفتند و تحقیقاتی انجام دادند، خوب است این منبع را هم معرفی بکنم کتابی است از آقای علی بن حسین هاشمی به نام الحسین فی طریقه الی الشهادة، شخصاً رفته و در قبایل و اینها بررسی کرده و مسیر حرکت اباعبدالله (ع) از مکه تا کربلا را دقیق گزارش کرده، اصل کتاب کتاب ارزشمندی است، و بر اساس همین تحقیقات حدود 37 منزل از گزارش های تاریخی بر می آید که دیروز هم عرض کردم اگر بخواهیم یک ذوقی به خرج بدهیم و خود مدینه مکه و خود کربلا را هم اضافه به این 37 تا بکنیم همان 40 منزل گفته می شود، و یکی از این منازل که منزل معروفی است البته توقف اباعبدالله (ع) در این منازل متفاوت بوده در بعضی یک چند لحظه ای توقف کرده آبی برداشته و حرکت کردند استراحت مختصری، بعضی یک شب هم ماندند، گاهی یک شبانه روز مانده اند متفاوت بوده و منزل ثعلبیه منزلی است که گفته شده در آنجا خبر شهادت مسلم رسید به امام (ع) دو نفر از کوفه آمدند در آنجا به امام برخورد کردند و امام وضعیت کوفه را از آنها سؤال کرد آنها یک مقدار اِبا داشتند در حضور کسانی که پیش امام بودند مطرح بکنند، امام فرمود که نه اینها غریبه نیستند و لذا گفتند خبر ناگوار شهادت مسلم بن عقیل را گفتند ما کوفه را ترک نکردیم مگر اینکه مسلم بن عقیل را اسیر کردند و به شهادت رسید و امام ناراحت شدند، آیه استرجاع بر زبان جاری کردند «انّا ﷲ و انّا الیه» برادران مسلم آنجا بودند و لذا آنهایی که از کوفه این خبر را به امام رساندند عرض کردند که به هر حال رفتن شما به کوفه با این وضعیتی که پیش آمده به صلاح نیست و برادران مسلم گفتند که ما همراه هستیم با شما و باید انتقام خون مسلم را بگیریم و امام (ع) بعد از شنیدن این خبر ادامه مسیر داده که سؤال حضرت عالی و خیلی وقت ها این سؤال مطرح می شود که چطور امام وقتی که دیگر اصلی ترین پیک امام سفیر امام اولین سفیر امام مسلم بن عقیل با این بی وفایی کوفیان مواجه شده و کوفیان پشت او را خالی کردند و او را در مقابل نیروهای ابن زیاد تنها گذاشتند و منجر به شهادت او شده، که کوفه با این وضعیت چه تضمینی دارد که امام همچنان ادامه مسیر بدهد، آیا با این استراتژی های نظامی و تدبیری که باید در اینطور مواقع به خرج داد سازگار هست یا خیر، خب با دو منظر به این مسئله می شود نگاه کرد، من سعی می کنم کوتاه عرض بکنم و رد بشوم، یک وقت هست که به صورت ظاهری بر اساس همین حساب گری های ظاهری پیش می آییم، بدون دیدن شأن و جایگاه امام می گوییم که وقتی که کوفیان چنینی بی وفایی به خرج دادند امام تضمینی برای حرکتش نیست اگر صاحبان حرکت کسی باشد که صرفاً به پیروزی ظاهری فکر می کند می خواهد یک حاکمیتی را به دست بیاورد وقتی دید نیرو به قدر کافی ندارد فعلاً عقب می نشیند تا قدرت کافی پیدا بکند این در صورتی است که ما امام را به عنوان یک فردی که به دنبال کسب قدرتی است، حاکمیتی است بنگریم می گوییم که پس اینجا یک حرکت عبثی را انجام داده نعوذبالله رفته به جایی که تضمینی برای پیروزی اش نیست، خب مشخص است که با این نگاه نباید به امام بنگریم، امام امام هست قبل از اینکه امام ابدان باشد امام جان ها است، جان ها را می خواهد حرکت بدهد سوق بدهد به سمت فلاح و رستگاری و هدایت و ارشاد جان ها را بکند بنابر این تکلیف از دوش امام ساقط نمی شود تا زمانی که حتی یک نفر ممکن است به دست امام هدایت بشود، ممکن است پیام را امام بتواند به گوش یک نفر برساند، لذا از این منظر امام تا زمانی که از این جهت مأیوس نشده باید حرکت را انجام بدهد.

حالا به بخش دوم عرض می رسیم بخش دوم این هست یک وقت ما نگاه مان به حرکت اباعبدالله (ع) از منظر آن اخباری است که به امام رسیده از طریق جبرئیل به پیامبر رسیده پیامبر هم به اهل بیت فرموده خود امام حسین هم می داند که این سفر، یک سفر بی بازگشتی است قبل از حرکت هم در وداعی که با ام سلمه داشت امام فرمود این را، و ام سلمه خبر داد آن جریان طفولیت امام حسین (ع) را و اینکه پیامبر اکرم در حجره ام سلمه بود و امام حسین هم طفلی در آغوش ام سلمه بود، گریست پیامبر گرفت امام حسین را و جبرئیل نازل شده به پیامبر عرض کرد که دوستش داری؟ فرمود که بله دوستش دارم، عرض کرد جبرئیل که اما امت تو او را خواهند کشت، و در آن لحظه بالش را گسترد جبرئیل به سمت سرزمین کربلا و آنجا را نشان داد به رسول خدا (ص) خاکی از کربلا آورد جبرئیل داد به پیامبر اکرم، پیامبر اکرم داد به ام سلمه درون قاروره یا شیشه ای گذاش و پیامبر فرمود که هر وقت دیدی خون تازه از او جوشیدن گرفت بدان که حسینم به شهادت رسیده به اخبار جبرئیل همه اینها را پیامبر فرموده بود و می گویند که در عصر عاشورا و اولین شیون کننده و گریه کننده و مرثیه سرای برای اباعبدالله خود ام سلمه هست اولین کسی که مطلع شد غیر از کسانی که در کربلا حاضر بودند در مدینه مطلع شد، امام حسین (ع) می دانستد جریان چگونه است می دانست مسیر، مسیر شهادت است، می دانست خداوند شهادت را رقم زده، خود ابا عبدالله (ع) در عالم رؤیا دیدند که گفته شد به حضرت که

«إِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتیلا»

اهل بیت اباعبدالله (ع) گفته شد

«إِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ أَنْ یَریهُنَّ سَبایا»

بحث اسارت برای اینها بحث شهادت برای اباعبدالله و یارانش مقرر شده می داند طبق اخبار غیبی که این را خواهد داد یک وقت با این منظر نگاه می کنیم به حرکت اباعبدالله (ع) می گوییم خب چون چنین چیزی مقرر شده پس باید برود می داند باید شهید بشود باید برود، و گاهی در تبیین حرکت حضرت و بیان فلسفه قیام اباعبدالله (ع) خب می بینیم در این قسمت بحث زیاد شده، لغزش ها هم کم رخ نداده، و کسانی رفتند به سمت انکار علم امام نسبت به شهادت و امثال اینها در حالی که جزو مسائل انکار ناپذیر است، یک وقت می گوییم امام چون می داند به شهادت خواهد رسید پس باید برود به ناچار الزاماً باید برود این مقرر شده است و رقم خورده این قضا و حتمی الهی است اما می توان به گونه ای دیگر تحلیل کرد مسئله را که منافاتی هم با این علم نداشته باشد، و آن این هست کلاً رفتار های معصومان (ع) را و از جمله اباعبدالله (ع) را به عنوان اسوه و الگو می دانیم، خود قرآن کریم پیامبر اکرم (ص) را که دیگر مجهز به علم الهی بود علم غیب بود، آنجایی که خداوند اراده می کرد به پیامبر اکرم علم غیب را تفویض می کرد، اما رفتارهای پیامبر را به عنوان اسوه معرفی کرده

«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»

احزاب/21

اگر بنا باشد رفتارهای معصومان را همه اش را بر اساس آن علم غیب و اینها بدانیم آن وقت دیگر می گوییم حساب آنها از ما جدا است، چگونه می توانند الگو و اسوه برای ما باشند، ما که چنین علمی نداریم آنها بر اساس آن علم عمل می کردند، در حالی که باید رفتار معصوم را به گونه ای تحلیل کرد که همواره بعد اسوه و الگو بودنش حفظ بشود، ابا عبدالله(ع) هم به همین طریق از آغاز حرکتش، رفتارهایی که آن حضرت بروز  داده است قابلیت الگو گیری دارد تا انتها، و این منافاتی با علم حضرت ندارد، یعنی حضرت در عین اینکه می داند شهید خواهد شد اما به صورت ظاهری به گونه ای عمل می کند که گویا نمی داند، فرض کنید امام حسین (ع) از شهادتش بی خبر است نمی داند در انتهای این مسیر به شهادت خواهد رسید، چگونه عمل می کند؟ امام در منزل ثعلبیه مطلع شده است از اینکه مسلم به شهادت رسیده مردم کوفه بی وفایی کردند، اما این احتمال هنوز باقی است احتمال عقلایی هم هست، که امام با همین اصحاب اندکش به کوفه برسد مردمی که با مسلم مواجه بودند و در مواجهه با عبید الله بن زیاد به گونه ای عقب نشستند اما این احتمال که منتفی نیست اگر مردم با خود حضرت مواجه بشوند و شخص اباعبدالله و آن چهره درخشانی که پیامبر درباره اش آن سفارش ها را کرده، اباعبدالله را ببیند یک حرکت جدید، و خون تازه ای در رگ هایشان جاری بشود این احتمال منتفی نیست، چون این احتمال منتفی نیست دیروز هم عرض کردم لذا امام حرکتش را ادامه داد، این احتمال کجا منتفی شد؟ اولین جایی که امام (ع) گفته و رسماً اعلام کرده که حال اگر شما بر عهد و پیمان تان نیستید اجازه بدهید من برگردم به مدینه جدم، آنجا است که با سپاه حر مواجه شد، سپاه حر با هزار نفر از همین مردمان کوفه هستند، مردمان کوفه ای که بعضی از آنها نامه نوشتند به امام دعوت کردند، با اینها آمده مقابل اما در منزل شراف دیروز عرض کردم ذو حسم در آنجا مواجه شد با امام که امام حرکت کرد از شراف به سمت ذو حسم، در میان راه با سپاه حر مواجه شد، آنجا وقتی که پرسید مأموریت شما چه هست؟ حر گفت که ما مأموریم شما را ببریم نزد ابن زیاد و تحویل بدهیم، امام فرمود که من به دعوت شما مردمان آمدم، اگر نمی خواهید از دعوت تان برگشتید بگذارید من برگردم، یکی از پیشنهاد های امام این بود که حر مخالفت کرد، و حر اصرار داشت حضرت را به عنوان اسیر ببرد نزد عبید الله که حضرت گفت چنین چیزی نخواهد شد و گزینه سوم در میان آمد که بنا شد مسیر را ادامه بدهند به سمت شمال تا خبر برسد و تکلیف معلوم بشود، بنابر این با توجه به این نکته چون منتفی نبود احتمال موفقیت امام و اینکه امام با حضورش در کوفه بتواند طرفی دگر ببندد و فضا را به نفع خودش تغییر بدهد آن کسانی که جزء یاران امام بودند و الآن بخاطر فضای رعبی که در کوفه پدید آمده فعلاً در خفا هستند، چه بسا امام بیاید، چون همانطور شده بود ابن زیاد به گونه ای فضا را رعب آلود کرده بود که شخص از ویران شدن خانه اش می ترسید از کشته شدن همسرش می ترسید از کشته شدن برادرش می ترسید، همینطور تهدید ها و اِرعاب ها بود، و لذا با توجه به این احتمال، معقول بود که امام حرکت بکند از آن منزل ثعلبیه همچنان مسیر را ادامه بدهد، یعنی احتمال پیروز به صورت ظاهری منتفی نبود و اینها همه در حالی است که امام می داند که پیروزی ظاهری در کار نیست، می داند که به شهادت خواهد رسید، اما چطور اینها باهم قابل جمع است همان نکته ای که گفته شده امام به علم غیب می داند که شهید خواهد شد، و علم غیب برای معصومان تکلیف آور نیست، اینطور نیست که مکلف باشند و موظف باشند بر اساس علم غیب شان عمل بکنند، و الّا خیلی کارها باید می کردند مثلاً به علم غیب امام می  داند که فلانی فلان جنایت را کرده فلان کار خطا را کرده باید حد بخورد اما از آن علمش استفاده نمی کند امام طبق آن بیّنه ظاهری عمل می کند حالا بخواهم یک مثالی بزنم، رسول خدا (ص) در بازگشت شان از غزوه تبوک معروف است شتر شان گم شد، در بیابان، به اصحاب فرمودند بگردید ببینید شتر را پیدا می کنید یا خیر، بعضی از منافقین آنجا بودند گفتند که مثلاً محمد را ببینید به ما از آسمان ها خبر می دهد در حالی که شترش را در روی زمین نمی داند کجا است، پیامبر وقتی که این را شنید فرمود شتر در فلان جا افسارش به فلان درخت گیر کرده بروید بیاورید، این نشان می دهد که در عین اینکه معصوم علم غیب دارد اما نمی خواهد مردم را عادت بدهد که همیشه بر اساس علم غیبش بنا است عمل بکند، عند اللزوم و عند الإظطرار از آن استفاده می کند.

مجری:

خیلی خب خیلی ممنون، خیلی مفصل البته راجع به همین منطق خیلی صحبت های دیگر هم هست چون شما بیانات دیگری دارید اینکه بالاخره حضرت خبر شهادت مسلم را پنهان نکردند خیلی ها باز گشتند و این بیعت برادران و فرزندان عقیل که فرمودید آنجا اتفاق افتاده، از لحاظ زمانی مشخص است حدوداً چه زمانی می شود منزل ثعلبیه؟

استاد جباری:

حرکت حضرت از مکه روز 8 ذی الحجة است، رسیدن حضرت به کربلا دوم محرم است، حدوداً 24 روز الی 25 روز طول کشیده این مسیر، دقیق مشخص نکرده اند که روز چندم حضرت به ثعلبیه رسیدند روز چندم به کربلا رسیدند

مجری:

خیلی خب، اینکه بلاخره روز عرفه شهادت حضرت مسلم هست، می خوام ببینم با چند روز به امام خبرش رسیده، حالا این منازل را وقتی ما طی می کنیم بحث بیعت زهیر را می ببنیم زهیر بن قین که به گونه ای حضرت در آغوش می گیرند او را دیگر، راجع به زهیر هم اگر بفرمایید.

استاد جباری:

بله اتفاقاً یکی از بخش های خیلی تکان دهنده و عبرت آموز شعف آور در حادثه کربلا جریان زهیر است یعنی درس آموز قابلیت تبعیت دارد واقعاً زهیر بن قین، بخصوص با توجه به اینکه زهیر را در روز عاشورا وقتی که آمد به میدان و رفت برای جنگ و مصاف و شروع کرد به موعظه و بقول مقام معظم رهبری جهاد تبیین، اصحاب حضرت هر کدام افزون بر جهاد ظاهری جهاد تبیین داشتند، روشنگری می کردند و بعد وارد می دان می شدند، زهیر وقتی که وارد شد یکی از همان طرف مقابل گفتند که تو که عثمانی بودی چگونه آمدی در این جبهه، تنها گزارشی که درباره پیشینه عثمانی بودن زهیر هست همین اتهامی است که در آن صحنه آن فرد از لشکر عمر سعد به زهیر متوجه کرده، در تاریخ چنین چیزی ثابت نشده، و چه بسا با این اتهام خواست به نحوی تنقیص بکند زهیر را اما در پیشینه زهیر بن قین خیلی ما در تاریخ نمی خوانیم در این جبهه بوده باشد، چون جنگ هایی در عصر امیرالمؤمنین بود نام او در سپاه امیرالمؤمنین خیلی گزارش نشده،

مجری:

حالا اینکه خیمه اش را سعی می کرد با هر کس همراه نباشد فاصله بگیرد چه؟

استاد جباری:

این شاید مؤید باشد، که خیلی درا ین جبهه نبود و او هم رفته بود به مکه و اعمال انجام داده بود بر خلاف ابی عبدالله (ع) که ناچار شد8 ذی الحجه خارج بشود او این محدودیت را نداشت اعمال را انجام داده بود و سریعاً از مکه خارج شده بود و عازم کوفه بود و یک فردی

«رجل من بنی فزراه»

در نقل هست، قبیله بنی فزاره قبیله معروفی بوده، شخصی از آن قبیله همراه بوده با زهیر و همراهان دیگری هم داشته جدا از خانواده اش، همسرش به نام دلهم همراهش بوده او نقل می کند گزارش می کند که ما در منازل سعی می کردیم که با حسین بن علی هم منزل نشویم، بعضی از مقتل نویس ها گفتند که چون اباعبدالله (ع) با خانواده و عیال و اینها بود، از این جهت زهیر می خواست هم منزل نشود، حمل بر این معنا کردند نگاه خوش بینانه ای را القاء کردند، و می گوید به ناچار در یک منزلی ما هم منزل شدیم با اباعبدالله (ع) منتهی ما در یک سو خیمه زدیم، منزل زرود ظاهراً بوده، ما در یک سو خیمه زدیم و اباعبدالله (ع) در سوی دیگر، مشغول خوردن غذا بودیم که یک دفعه پیکی از جانب اباعبدالله آمد، حجاج بن مسروق آمد و گفت که حسین بن علی (ع) زهیر را فراخوانده، زهیر بیاید، می گوید اصلاً ما خشک مان زد غذا  و لقمه دست مان بود بر زمین گذاشتیم و اینکه ما و زهیر خیلی تمایل نداشت به مواجه با حضرت و در همین تردید بود که همسرش، گاهی همسران این چنین عامل نجات شوهران می شوند و بالعکس همسرش گفت که فرزند پیامبر حسین بن علی تو را فرا خوانده و تو تردید داری در ملحق شدن به او و پاسخ دادن به او؟ و می گوید این را  گفت و تشویقش کرد و زهیر بلند شد و رفت همراه این پیک اباعبدالله (ع) به خیمه حضرت و رد آن دیدار گذشت بین اباعبدالله و زهیر هیچ کس گزارش نکرده، معلوم نیست حضرت چه تصرفی در جان زهیر کرد چه گفت به زهیر و زهیر چه شنید، می گوید زهیر برگشت چهره درخشان و بشاش و با یک شوق و شعفی گفت که من ملحق می شوم به حسین بن علی من همراه او خواهم رفت، و به همسرش گفت تو را من طلاق می دهم برای اینکه آزاد باشی راحت باشی بعد از این برو به اهل خود ملحق بشو و همسرش دید، این وضعیت را دید گفت که الآن که می خواهی با حسین (ع) بروی روز قیامت من را نزد جد حسین فراموش نکن، من را یاری کن در قیامت نزد جد حسین (ع) و جالب است که زهیر به همراهانش گفت از شما هر کدام می خواهید همراه من بیایید هر کدام می خواهید بروید به مقصد تان اما قبل از اینکه از شما جدا بشوم، من یک حدیثی را روایتی را برای تان نقل می کنم گفت که ما در فتوحات در منطقه بلنجر، گفتند همین منطقه قفقاز که از خود این نقل بر می آید که دارد جریانی مربوط به زمان عثمان نقل می کند چرا؟ چون فتوحات منطقه قفقاز و آذربایجان و اینها در زمان عثمان اتفاق افتاد، گفت ما در آنجا در حال فتوحات و جهاد بودیم و که به پیروزی رسیدیم و غنایم زیادی نصیب ما شد خیلی خوشحال بودیم از این غنایم، سلمان باهلی، که محققین گفتند این سلمان بن ربیعه باهلی فرمانده سپاه بود، اما این حرف به او نمی خورد، می خورد به سلمان فارسی که در آن سپاه حضور داشته، در گزارش ها هست در آن سپاه سلمان فارسی و برخی دیگر حضور داشتند، لذا می خورد به سلمان، سلمان آنجا به ما گفت که شما الآن از این غنائم شاد هستید اما آنگاه که به جوانان از بنی هاشم برخورد کردید و همراه آنها به جهاد برخواستید آنگاه شاد باشید از یاری آنها، می گوید الآن من می فهمم که الآن تطبیق کرد او سخن و پیشگویی سلمان را بر این لحظه، گفت که شادی شما در آن وقت خواهد بود که همراهی کنید با جوانان بنی هاشم، و رفت و ملحق شد، از آن جمع هم یک نفر ملحق شد به اباعبدالله (ع) همراه زهیر آمد و چه رشادتی، شب عاشورا سخنان زهیر روز عاشورا، صحنه های عجیب

مجری:

خیلی خب، طوبی له، چقدر خوب ان شاءالله ما هم در این مسیر باشیم آقای دکتر هر ارزیابی که راجع به زهیر چه عثمانی بدانیم و اینکه از حضرت دروی می کرده چه نه اینگونه نباشد بلاخره این عاقبت بخیری نصیبش شد و این آغوش محبت سید الهشدا و اصلاً قصه سید الشهدا و عاشورا برای همین خاص شده، نقش همسر، نقش خانواده نقش فرزند، نقش پدر، نقش مادر، هر شأنی از زندگی در قصه کربلا دیده می شود و ان شاءالله کربلا را درست ببینیم؛ منازلی که طی شد کاروانی که حرکت کرد و خیلی ها ملحق شدند خیلی ها محروم ماندند می خواهیم صحبت کنیم راجع به شخصیت هایی که در این مسیر یا همراه شدند یا اینکه خودشان را از بهشت الهی مرحوم کردند

آقای دکتر جباری از زهیر گفتیم و نام مبارک شان را در این برنامه بردیم، طرماح را هم زیاد اسمش را شنیدیم اینکه با حضرت همراه شد یا نشد بلاخره یک مواجه ای داشتند در یکی از منازل

استاد جباری:

بله همانطور که اشاره فرمودید واقعاً تحلیل شخصیت ها و کسانی که مواجه شدند با اباعبدالله (ع) وقتی که دقت می شود می بینیم که یک طیف و دو طیف نیستند، افراد در یک درجه نیستند، نوع برخورد و سلوک شان و درجات شان یکی مثل زهیر بن قین است که دیگر سر از پا نمی شناسد و همراه حضرت حرکت می کند و نمی دانیم در آن خیمه میان او و اباعبدالله چه گذشت، شخصیت طرماح بن عدی از اصحاب امیرالمؤمنین (ع) بوده، در رکاب حضرت بوده، حتی یک وقتی یک نامه ای هم نزد معاویه برد، و یک نوعی شجاعت و رشادت هم در مواجه با معاویه از او گزارش شده، چنین شخصیتی است، و جزو شخصیت های مطرح کوفه است، البته ریشه یمنی دارد از قبیله طی است، و در کوفه جزو یمنی های کوفه است، یک گزارشی هست درباره طرماح بن عدی بعد از اینکه اباعبدالله (ع) با حر مواجه شد و ناچار شد حرکت بکند از آن منزل ذو حسم، یک مقدار که گذشتند از آنجا چهار سوار را دیدند، چهار سوار از کوفه داشتند می آمدند به سمت اباعبدالله (ع) و طرماح هم همراه شان بود، طرماح چون راه را بلد بود ظاهراً به عنوان بلد راه آنها را راهنمایی می کرد، اینها رسیدند به اباعبدالله (ع) و سلام کردند، اشعاری هم حتی گفته شد در مسیر طرماح می سروده، در اینکه ما داریم به سمت چه کسی می رویم، به سمت اباعبدالله می رویم شخصیت حضرت را توصیف می کند، می رسند به حضرت و صحبت می کنند، حر می آید و می گوید که اینها نمی توانند همراه شما باشند، حضرت می فرماید که چرا؟ حر می گوید که چونکه من مأمور هستم که مانع بشوم کسی به شما بپیوندد، حضرت فرمود اینها از یاران من هستند و نمی توانی مانع اینها بشوی، و اگر بخواهی مانع بشوی با تو خواهیم جنگید، لذا حر رها می کند و اجازه می دهد اینها همراه حضرت باشند،  و طرماح در آنجا، حضرت سؤال می کند از این جمع که از کوفه داشتند می آمدند که پیک حضرت قیس بن مسهر صیداوی که دیروز اشاره کردیم شهادتش را که حضرت اعظامش کرده بود به کوفه و نامه ای را برای شیعیان کوفه از طریق او فرستاده بود این دومین سفیر امام (ع) بود که در کوفه به شهادت رسید چون وقتی که رسید به نزدیکی های کوفه آن حسین بن نمیر ملعون از مأموران ابن زیاد او را دستگیر کرد و به نزد ابن زیاد برد و ابن زیاد هم گفت که باید بروی در مسجد حسین و پدرش را لعن کنی و این در مسجد با رشادت به مردم پیغام را رساند در واقع و ابن زیاد هم دستور داد از بالای قصر به زیر انداختند و به شهادت رسید، خبر شهادت او را به امام دادند، اشک اما جاری شد در اینجا، می گوید اشک از چشمان حضرت جاری شد و این آیه شریفه را

«مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا»

احزاب/23

این آیه را خواندند و دعا کردند و اینکه خدایا بهشت را نصیب او و ما بفرما، خدا یا ما را در آن مستقر و جایگاهی که وعده داده ای، و پاداشی که وعده داده ای ما را با آنها همراه کن و در آنجا قرار بده، خب در اینجا دارد که حضرت حرکت شان را ادامه دادند طرماح بن عدی به حضرت عرض کرد که حالا که وضعت کوفه اینطور هست صلاح نیست رفتن شما به کوفه با این وضعیت، برگردید من شما را می بروم نزد قبیله خودم منطقع أجأء در منطقه یمن، در قبیله طی، قبیله پر جمعیت مقتدری بود در یمن می برم نزد آنها و آنجا منطقه ای است کوهستانی که دشمن هرگز نمی تواند به آنجا راه پیدا بکند، و نیروهای زیادی را من برای شما جمع می کنم، در آنجا حضور پیدا بکنید و در امان باشید این پیشنهاد را کرد حضرت فرمود که نه ما با اینها قراری داریم، حضرت با وجود اینکه طرفش نیروهای ابن زیاد هستند  و بر سر عهد و پیمان هست، همینکه به جبر و تحمیل قرار شده که فعلاً مسیر شما را بروند تا تکلیف معلوم بشود حضرت فرمود ما با اینها قرار گذاشتیم بر سر همین باید باشیم تا ببینیم خداوند چه مقدر کرده، این شدنی نیست که من پیشنهاد تو را قبول بکنم، لذا طرماح که مأیوس شد از پیشنهاد گفت که یابن رسول الله من از کوفه حرکت کردم مقداری آذوقه تهیه کردم برای خانواده ام در قبیله ام اجازه بدهید من بروم اینها را به آنها برسانم و برگردم به شما ملحق بشوم حضرت فرمود که برو اما عجله کن شتاب کن که برسی، و لذا طرماح رفت و آذوقه را رساند و خدا حافظی کرد با اهلش، و اهلش گفت تو را به حال دیگری می بینیم، گفت من بنا است ملحق بشوم به اباعبدالله (ع) و برگشت آمد به نزدیک کربلا که رسید دید که خبر می رسد که حسین بن علی (ع) به شهادت رسید خبر شهادت حضرت را شنید؛ حالا من اینکه عرض کردم درجات دارند مثلاً ببینید زهیر بن قین ملحق شد بلافاصله به حضرت طرماح هم گرچه بحث رساندن آذوقه به اهل و عیال و دادن نفقه واجب هست، اما واجب ها اهم و مهم دارند، واجب داریم و اوجَب داریم، اینجا من گاهی با خودم تحلیل می کنم که آیا بهتر نبود که طرماح از حضرت استمزاج بکند که یابن رسول الله من الآن همراه شما بیایم این لازم تر است یا اینکه بروم آذوقه را برسانم اینجا طبیعتاً حضرت آنچه که تکلیفش بود به او بیان می فرمود، خودش مطرح کرد که من بروم برگردم، لذا امام فرمود عجله کن، امام منع نکرد از رفتن، لذا این فوض مرحوم ماند جزو اشقیا نشد، جزو شیعیان حضرت است اما بلاخره جزو نجات یافتگان است، چون حضرت به هر کس می رسید دعوت می کرد می فرمود اگر هم اجابت نمی کنی دور شو از ما که ندای من را، ندای یاری خواهی من را نشنوی، که اگر کسی بشنود ندای یاری خواهی من را و به من ملحق نشود، سزاوار است خدا او را به روی در آتش بافکند، طرماح قطعاً چنین بود اما جزو فائزین در رکاب اباعبدالله هم قرار نگرفت

مجری:

و با چه حسرتی ادامه عمرش را طی کرد، خیلی است اینکه ما مقام امام را درک کنیم، اینکه قبل از اتفاق اجازه گرفتند و رفتند و برگشتند مثلاً برای امام مصلحت سنجی کند که بیایید برویم امام است

استاد جباری:

لذا در محضر امام تسلیم محض بود دیگر، چون آن خیر محض را می خواهد لذا باید تسلم محض باشد،

مجری:

و اگر این اتفاق می افتاد چه بسا طرماح هم همراه می شد و جزو اینها می شد؛ بله پناه بر خدا اینها همه اش برای ما تلنگر است نهیب است

استاد جباری:

که قدر لحظات و قدر فرصت ها را بدانیم، آن روایت رسول خدا (ص)

«ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها»

همیشه این نفحه های رحمانی نمی وزد گاهی می وزد گاهی که وزید «فتعرضوا لها» خود را در معرض آن نسیم ها قرار بدهید

مجری:

حالا ان شاءالله ما نگاه مان به حضرت ولی عصر اینگونه باشد، آن آمادگی را داشته باشیم، لیاقت را ان شاءالله خود حضرت نسب ما بکند.

این شخصیت ها را داریم یکی یکی بررسی می کنیم، از عبیدالله بن حر جعفی بفرمایید.

استاد جباری:

بله او هم اتفاقاً از آنهایی است که متأسفانه دچار شقاوت شد و خودش هم افسوس می خورد بعد از حادثه کربلا عبید الله بن حر جعفی سابقه بدی دارد، لاحقه بدی هم دارد سابقه اش بد است از این جهت که عثمانی مسلک بود، و لذا در زمان خلافت امیرالمؤمنین (ع) رفت در جرگه معاویه، رفت جزء سپاه معاویه بود و بعد از شهادت امیرالمؤمنین در همان دوره معاویه آمد در مدائن ساکن شد و یک مقدار کار راه زنی و اینها می کرد، یعنی خراج مدائن را گاهی می گرفت و اینها، خیلی معاویه هم او را به گونه ای تحمل می کرد، بالاخره دوره بیست ساله معاویه را این چنین طی کرده، و در جریان حادثه کربلا راوی گزارش می کند می گوید که ما رسیدیم همراه اباعبدالله (ع) به منزل قصر بنی مقاتل از منازل قبل از کربلا بود بین کوفه و کربلا، می گوید رسیدیم به آنجا و دیدیم که خیمه ای برافراشته است، خیمه بلندی برافراشته است، پرسیدیم برای چه کسی هست، گفتند برای عبیدالله بن حر جعفی است و حضرت پیکی فرستاد سراغ او، اینجا ظاهراً همان حجاج بن مسروق که عرض کردم اینجا بوده آن حجاج بن مسروق می رود سراغ عبیدالله می گوید حسین بن علی (ع) تو را فرا خوانده او می گوید من از کوفه خارج نشدم مگر برای اینکه با او مواجه نشوم، چون می دانستم می آید سمت کوفه من برای اینکه با او مواجه نشوم و مجبور نشوم یا ملزم نشود توقع از من ایجاد نشود که در کنار او باشم از کوفه خارج شدم، الآن نمی توانم او را اجابت بکنم، چرا؟ چون می دانم اگر همراه با او بشوم کشته خواهم شد، و می دانم کسی همراه او کشته شود به فوض و سعادت می رسد اما من آمادگی اش را ندارم.

الآن فرصتش نیست من یک تحلیلی قرآنی در این باره اگر شد بعداً عرض می کنم، که چه می شود که انسان در این بزنگاه ها یکی مثل زهیر فوری می تواند تصمیم بگیرد، یکی مثل این با اینکه می دانم، «ن علمٍ» می داند که سعادت در این مسیر است اما می گوید آماده نیستم، چرا آماده نیست چه باعث می شود که درون انسان گاهی آماده است گاهی آماده نیست.

مجری:

خیلی بحث خوبی است و مجال مفصلی می طلب که آن نفحات را قدر بدانند، و اینکه آگاهی تنها کفایت نمی کند

استاد جباری:

بله این یک نکتۀ قرآنی دارد، یعن کلیدش را قرآن بیان کرده

مجری:

ان شاءالله در برنامه بعدی حتماً بفرمایید و بینندگان عزیز ما استفاده کنند

استاد جباری:

بله و لذا این پیک برگشت خود اباعبدالله (ع) آمد، یعنی امام ولع دارد حرص دارد به هدایت افراد مثل رسول خدا که قرآن می گوید

«لعلک باخع»

نکند می خواهی خودت را از بین ببری از اینکه می بینیم اینها ایمان نمی آورند

«حریص علیکم»

راجع به پیامبر  حریص علیکم حرص دارد بر شما پیامبر چنین است، امام هم طبیعتاً همین است حریص است بر ایمان بندگان هست، امام خودش تشریف آورد با عبید الله حرف زد و او هم این حرف ها را گفت، گفت می دانم کسی همراه تو باشد و کشته بشود به سعادت می رسد اما من آمادگی اش را ندارم؛ و اما یک اسب خوبی دارم به نام ملحقه و هیچگاه از دست دشمن من سوار این اسب بشود جز اینکه توانستم فرار بکنم و به دشمن برسم هنگامی که دشمن را تعقیب می کردم، این اسب برای شما، حضرت فرمود که ما آمدیم خودت را نجات بدهیم ما برای دعوت خودت آمدیم، ما نیازی به اسب تو نداریم، خیلی سطح فکر باید پایین باشد، سطح معرفت باید پایین باشد که به امام اسب تعارف بکند در چه موقعیتی، و امام برگشتند از خیمه او، شخصی است همراه او به نام انس بن حارث کاهلی او هم می گوید که من هم از کوفه همراه عبید الله با همان نیت عبیدالله بن حر خارج شدم، و مثل او فکر می کردم اما همینکه سخنان حسین بن علی را شنیدم دلم برگشت، و ملحق شد به امام، چه سری است، هر دو از کوفه خارج شدند با این نیت اما یکی جانش اجازه می دهد همراهی می کند آن یکی درونش اجازه نمی دهد

«كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون»

آن گناهان گاهی دل را  تیره می کند و مانع می شود انسان بتوان به جا تصمیم بگیرد

مطففین/14

این انس بن حارث جزو شهدای کربلا است، انس بن حارث کاهلی

مجری:

و چه بسا امام اصلاً به قصد انس هم آمده باشند هرچه باشد جزو علم امام هست

استاد جباری:

بله او و هم عبید الله اینها باید در تاریخ بماند بیان بشود و عبرت بشود برای همگان و این عبیدالله بن حر بعد از حادثه کربلا اشعاری از او نقل شده اشعاری حاکی از تأسف او افسوس می خورد، خب حالا افسوس می خوری، شعر در این جهت می سرایی بعد «ثم ماذا»، اما باز عمل کرد بر اساس این، خب باید بعدش بروی به جبهه حق بپیوندی، می آید در جریان قیام مختار هم مدتی همراه مختار است اما بعد علیه مختار حرکت می کند می رود در نقطه مقابل، چرا؟ چون دنیا چشم او را گرفته و مختار چونکه اجازه نمی دهد به او که به این اموال بیت المال دسترسی پیدا بکند ضد مختار می شود می رود به جبهه مصعب بن زبیر می پیوندد، باز با مصعب حرفش می شود می رود به جبهه عبدالملک مروان، اموی می پیوندد و به عنوان یکی از نیرو های عبدالملک می آید به مصاف مصعب در کوفه آنجا کشته می شود، سال 68هجری، سرانجام این آقایی که می توانست از شهدای کربلا باشد اما اینچنین می شود، به عنوان یکی از نیروهای امویین کشته می شود در آنجا.

مجری:

بسیار خب  پناه بر خدا، ان شاءالله ما عاقبت بخیر بشویم «کل خیر فی باب الحسین(ع)» خیلی استفاده کردیم آقای دکتر ان شاءالله برنامه بعدی هم این مجال فراهم است که بیشتر و بهتر از قصه عاشورا و کربلا بشنویم و ان شاءالله در زنگی مان عاشورایی و کربلایی باشیم، شبکه به نام حضرت ولی عصر هست با یک رباعی به اتفاق حاج آقای دکتر جباری از حضور شما مرخص می شویم،

ک روز به هیئت سحر می آید

با سوز دل و دیده تر می آید

یک روز به انتقام هفتاد دو شمس

با سیصد و سیزده قمر می آید

ان شاءالله التماس دعا و خدا نگهدار.


سوگواره>

زهیر بن قین طرماح بن عدی عبید الله بن حر علم غیب