آینه تاریخ حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری

برنامه آینه تاریخ با موضوع پاسخگویی به شبهات تاریخ اسلام
کارشناس: حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری
جلسه بیستم


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 1400/06/19

برنامه:آیینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صلی علی محمد و آل محمد

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

بینندگان محترم سلام وقت شما بخیر باشد از شبکه جهانی حضرت ولی عصر خدمت شما عرض سلام و ادب و احترام داریم با برنامه آیینه تاریخ إن شاءالله در خدمت شما هستیم و أیام حزن و اندوه اهل بیت (ع) را خدمت شما عزیزان بیننده هم عرض تسلیت و إن شاءالله که خداوند قبول کند عزاداری های همۀ ما و شما عزیزان بیننده.

 خوش آمدید به برنامه خودتان (آیینه تاریخ) در خدمت شما خواهیم بود إن شاءالله از محضر استاد گرانقدرمان استاد حوزه و دانشگاه مورخ و سیره شناس عزیزمان جناب آقای دکتر جباری بهرمند خواهیم شد در این برنامه و سؤالات تاریخی شما عزیزان و تهیه کنندگان برنامه را خدمت ایشان عرضه می داریم و إن شاءالله استاد پاسخ را خواهند داد، استاد عزیزم سلام وقت شما بخیر

اعظم الله اجورنا و اجورکم

استاد جباری:

علیکم السلام و رحمة الله

اعظم الله اجورنا و اجورکم إن شاءالله مُصابِنا بِالحُسَینِ (سلام الله علیه)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمد واله الطاهرین

عرض سلام و ادب حضور حضرت عالی دارم و شما بینندگان عزیز این برنامه در هر جای این کره خاکی که شرف حضور دارید آرزو می کنم همواره موفق باشید و مؤید به تأییدات خداوند متعال و برای همۀ مان آرزو دارم که مشمول عنایات مولا و سرور مان امام عصر (عج) باشیم و تسلیت عرض می کنم ایام عزای اهل بیت هست و خاندان أباعبدالله (ع) در اسارت به سر می برند در روزهای بسیار جانسوزی الآن قرار داریم اهل بیت أباعبدالله (سلام الله علیه) در چنین أیامی در شام بودند و آن صحنه های بسیار سختی که تجربه کردند، إن شاءالله که خداوند متعال همۀ ما را جزو موالیان راستین اهل بیت رسول خدا (ص) قرار بدهد و جزء منتقمین این فجایع و ظلم های که نسبت به آنها رفت إن شاءالله باشیم، در خدمت تان هستم.

مجری:

خیلی متشکرم، بله همانطور که اشاره هم فرمودید استاد عزیز این روزها ایام حزن انگیز سالروز همچین مناسبت های که بالاخره اهل بیت الآن وارد شام می شوند در أیام اول صفر، سؤال اول ما در خصوص حضرت رقیه (سلام الله علیها) هست در مورد شهادت ایشان و اسناد تاریخی که در مورد حضرت رقیه (سلام الله علیها) هست از لحاظ تاریخ ما ببینیم سند تاریخی چه داریم و چه می گویید.

استاد جباری:

بله چونکه معمولاً پنجم صفر را به عنوان سالروز شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها) مطرح می کنند که در آستانش قرار داریم و به خصوص در سالیان اخیر البته از قبل هم این بحث مطرح بوده که آیا مسائل مربوط به حضرت رقیه اصلاً وجود تاریخی شان و بحث چگونگی شهادت شان، آن قصه و جریانی که در باره شان نقل می کنند آیا واقعیت تاریخی دارد یا خیر؟ میتوان افراد را در مواجهه با این مسئله به سه گروه کلی تقسیم کرد؛ کسانی که نگاه افراطی دارند احیاناً یعنی حتی به متون متأخری که چیزهای را نسبت به حضرت رقیه نقل کرده اند در حالی که در متون متقدم هیچ اثری از آنها نیست اعتماد می کنند نقلیاتی را مطرح می کنند بعضی چیزهای که سابقۀ مثلاً یکی دو قرن بیشتر ندارد یا سه چهار قرن بیشتر ندارد در متون کهن نیست، برخی این چنین هستند به هر حال اعمی هستند اصطلاحاً، برخی هم جانب تفریط را می روند و اصلاً می گویند چنین دختری را قابل اثبات نیست در میان دختران أباعبدالله (علیه السلام) و به خصوص در سالیان اخیر دیدم برخی یک چنین موضیعی را می گیرند و دیگرانی در مقابل این گروه باز رفتارهای افراطی دارند گاهی، مثلاً بیش از آن چیزی که لازم هست می تازند و در حد تکفیر مثلاً گاهی ممکن است پیش بروند و اینها، این درست نیست؛ نه روش آنها درست است در انکار وجود تاریخی جناب رقیه و نه روش کسانی که با آنها مقابله می کنند، به نظر می رسد که بدون تعصب بخواهیم در باره حضرت رقیه (سلام الله علیها) سخن بگوییم و بر اساس روش علمی تاریخ نگاری و میتود علمی در مواجهه با گزارش های تاریخی و لذا بر اساس این روش اصلاً مختص به حضرت رقیه نیست در باره هر حادثه تاریخی ما اگر بخواهیم بر اساس روش و میتود علمی پیش برویم بله قطعاً می توان گفت که بر اساس شواهد و مستندات را که کنار هم می گذاریم وجود تاریخی حضرت رقیه (سلام الله علیها) قابل اثبات هست دختری اینچنین برای امام حسین (سلام الله علیه) دختری در حد سه چهار ساله و خود واقعه رخ داده برای ایشان در شام و دفن ایشان در آنجا بله اینها با کنار هم نهادن شواهد و مستندات قابل اثبات هست، این نگاه معتدلی که عرض کردم بین آن نگاه افراط و تفریط قابل عرضه هست، باز تأکید می کنم که این نگاه نگاه بر گرفته از روش علمی است و نه روش متعصبانۀ مواجهه با یک نقل تاریخی، اما شواهد و مستندات چه است؟ ببینید ما در متون کهن مثل فرض کنید «الإرشاد» شیخ مفید، یا منابع نسب نگار قبل از قرن ششم، در آنها شاهد زیادی نداریم یعنی تصریحی نداریم به وجود دختری به نام رقیه یا با این اوصاف برای حضرت أباعبدالله (سلام الله علیه) و برخی از مورخان هم در ذکر دختران امام حسین (علیه السلام) دو دختر را ذکر می کنند همان جناب فاطمه و سکینه را، این دو را ذکر می کنند، اما دیگر نسب نگاران در قرن ششم و بعد از آن شاید هم برخی قبل از قرن ششم احیاناً این دیدگاه را مطرح کردند، بله عمداً از قرن ششم به بعد است که برای أباعبدالله (علیه السلام) بعضی سه دختر و بعضی چهار دختر را اسم بردند مثلاً صاحب کتاب «مطالب السؤو» کمال الدین محمد بن طلحه شافعی از علمای اهل سنت قرن هفتم هست صاحب کتاب «مطالب السؤو» که مشخص است این کتاب مؤلفش سنی هست اما در فضیلت اهل بیت (ع) و أل پیامبر و ائمه (ع) کتاب را نوشته، یکی از مجموعه آثاری است که عالمان سنی در فضائل ائمه (ع) نوشتند و حالا بعضی اصطلاحاً به اینها می گویند سنیان دوازده امامی به این اعتبار که برای ائمه (ع) یک جایگاه ویژه معنوی قائل هستند و تقدیس می کنند در فضائل شان کتاب می نویسند و إلی خودشان سنی هستند، این کتاب هست، کتاب «تذکرة الخواص» سبط بن جوزی هست و آثار دیگری که، «نورُألأبْصار» شبلنجی هست و امثال اینها که در این باره نوشته شده، چند کتاب هست و در آنجا برای امام حسین چهار دختر ذکر می کند منتهی سه دختر را اسم می برد فاطمه و سکینه و زینب نامی را اسم می برد، منظورم این است که در آثار اینچنین فراتر از دو دختر برای امام حسین (سلام الله علیه) اسم بردند و لذا از اینها می شود استظهار کرد که پس بیش از دو دختر داشت أباعبدالله (ع) و دختر سومی هم آن حضرت داشت یا دختر چهارمی حتی داشته، چون زینب را بعضی می گویند که در واقع خواهر امام سجاد (سلام الله علیه) بود از شهربانو، منتهی از دنیا می رود در طفلیت بعد امام سجاد به دنیا می آید و هنگان وضع حمل امام سجاد، شهربانو خودش از دنیا می رود، طبق این نقل زینب ایشان بوده، اما از بعضی از کتب نسب نگار بر می آید که دختر دیگری مثلاً همین کتاب  «لباب الأنساب» إبن فندق، بیهقی معروف، بن فندوق بیهقی در «لباب الأنساب» که از علمای قرن ششم بوده 565 فکر می کنم وفاتش هست در «لباب الأنساب» در ذکر اولاد امام حسین (ع) نام رقیه را می آورد می گوید از اولاد او فاطمه ماند و سکینه ماند امام سجاد و رقیه، رقیه را می آورد جزو دختران امام حسین (ع)

لباب الأنساب، بن فندوق بیهقی، متوفی 565

و از این که می گذریم از قرن ششم می رسیم به قرن هفتم، مهم ترین در واقع کهن ترین و مهم ترین منبعی و اصلی ترین منبعی که جریان حضرت رقیه را می آورد در آن کتاب «کامل بهائی» است از عماد الدین طبری از علمای قرن هفتم هست که ایشان کتابی داشته به نام «کامل بهائی»، اینکه بهائی نامیده می شود چون کتاب را برای یکی از امرای معاصر خودش که نام بهاءالدین داشته برای او تقدیم می کند برای او می نویسد لذا به این نام نامیده شد موجود است این کتاب و به فارسی هم هست در آنجا اشاره می کند به جریان شهادت حضرت رقیه بدون ذکر اسم؛ می گوید در خرابۀ که سکنا داشتند اهل بیت أباعبدالله (ع) دختر چهار سالۀ بهانه پدر را گرفت و سر پدر را که استظهار می شود همان سر أباعبدالله (ع) باشد آوردند نزد او و از دیدن آن سر مشاهده کرد و رنجور شد و در آن چند روز از دنیا رفت، این عبارت «کامل بهائی» است در ارتباط با جناب رقیه.

کامل بهائی، عماد الدین طبری،

اگر این نقل را بگذاریم کنار آن نقل «لباب الأنساب» که نام می برد از دختری به نام رقیه برای امام حسین (ع)، این دو مکمل یکدیگر می شوند اثبات می شود به هر حال یک جریان دختری اینچنین و مدفون در شام.

معید بعدی که مربوط به قرن سیزدهم می شود همین کتاب «نورالأبصار» شبلنجی که نام بردم از علمای اهل سنت از جمله همین آثار مثلاً سنیان دوازده امامی که می گویند از آنها هست و در فضائل اهل بیت هست در آنجا اشاره می کند به وجود قبری در شام که منسوب به دختر امام حسین (ع) هست و می گوید که این قبر را مثلاً آب گرفت و آمدند و بعضی از سادات قبر را شکافتند و جست دختر خُردسالی را آنجا پیدا کردند و برداشتند و قبر را تعمیر کردند و اینها، اجمالاً در «نورالابصار» از منابع قرن سیزدهم اشاره به این جریان می شود.

نورالأبصار، شبلنجی

 و می آید به قرن چهاردهم چیزی حدود شاید مثلاً صد سال پیش یا یک قرن پیش ملا هاشم خراسانی صاحب کتاب «منتخب التواریخ» در «منتخب التواریخ» تفصیل این قصه را آنجا اشاره می کند همین جریان را که یک سید دمشقی هست ایشان در عالَم رؤیا دخترانش می بینند به تفسیر که در آنها مأموریت داده می شود که این قبر در معرض تخریب هست و بیایید این را احیا بکنید و او هم می رود و همینطور می بیند که جنازه یک دختر خُردسالی در قبر هست بر می دارد آن جنازه را و در مدتی که قبر داشت تعمیر می شد این جسد را محترمانه روی دست نگه می دارد و تفسیری که حالا در آنجا ذکر کردند و قبر تعمیر می شود، این هم معیدات هست در واقع، آن نقل «نورالأبصار» از قرن سیزدهم و این نقل تفصیلی «منتخب التواریخ» که مؤلف آن آدم موثق و مورد اطمینانی است و جریان هم در واقع اینطور که ایشان نقل می کند با آن نقل «نورالأبصار» تطبیق می کند چون تاریخ ماجرا را همان قرن سیزدهم می داند.

منتخب التواریخ، ملا هاشم خراسانی

و لذا با توجه به مجموعه این شواهد بله وجود تاریخی دختری به نام رقیه بر أباعبدالله (ع) قابل اثبات هست و حادثۀ که به هر حال در آن خرابه شام اتفاق افتاد و در آنجا جسد مطهر این دختر و نازدانه أباعبدالله (ع) را دفن کردند و بعد از آن هم که معیدات فراوان از کراماتی که از آنجا ظاهر شده حوائجی که آنجا داده شده؛ یک وقتی یادم هست که مرحوم آیت الله طبریزی آنجا رفته بودند برای زیارت و ایشان تأیید می کرد می گفتند که چه کسی می تواند انکار بکند اینجا را در حالی که اینهمه شواهد و کرامات و امثال اینها از اینجا پیدا شده.

مجری:

بله ایشان به مشهورات هم حتی اعتنا داشت.

استاد جباری:

بله مشهورات یکی دیگری را تأیید می کند معید قصه هست.

مجری:

در «لحوف» هم فکر می کنم یک جایی اسمی از شخصی به نام رقیه برده شده آن طوری که پیدا هست، حالا این رقیه حتماً حالا این باشد یا کس دیگر ممکن است یعنی کس دیگر باشد؟

استاد جباری:

آن رقیه که در «لحوف» و اینها آمده مربوط به زمان وداع أباعبدالله (ع) هست که پشت خیام می آیند حضرت زینب و سکینه و اینها را صدا می زنند کنارش رقیه، برخی می گویند این رقیه منظور رقیه بنت علی هست همسر مسلم بن عقیل چون به هر حال بر می آید که حضرت آن زنان بالغ رشیده را داشته صدا می زده و بعضی حمل بر آن می کنند.

مجری:

من دیده بودم از برخی از این سندات و همچنان اشعار جناب آقای حِمیَری برای امام موسی کاظم (ع) برخی حتی استناد کرده بودند برای اینها، بخاطر این من از حضرت عالی سؤال کردم، خیلی متشکرم از پاسخ دقیق و کاملی که دادید.

استاد ما خطبۀ را داریم در شام که حضرت امام سجاد (ع) ایراد فرمودند و حالا در مورد چرایی این خطبه که چه شد حضرت امام سجاد (ع) یک همچین خطبۀ را در محفلی که یزید برپا کرده و اینها آنجا ایراد می کند؟ حالا یک بحثی هم هست که الآن ما امروزه خطبه را می بینیم کسی می رود بالا مثل خطبه نماز جمعه خطبه می گوید به آن می گوییم خطبه، یا می بینیم یک جای سخنرانی روی منبر می رود خطبه می گوید، آیا واقعاً همین تصور را ما می توانیم از آنجا هم داشته باشیم یا نه؟ برای ما بیشتر بیان بفرمایید.

استاد جباری:

اصل خطبه که از جهت تاریخی باز قطعی است یعنی حالا منابعش را هم ممکن است اشارۀ داشته باشم، اصل این مسئله قابل انکار نیست یک، دوم اینکه این خطبه اینطور که از نقل بر می آید در مسجد ایراد شده همین مسجد اموی که در شام هست و کسانی موفق شدند آنجا رفتند برای زیارت آن محل و در آن مسجد هم اتفاقاً ما یک زمانی مشرف بودیم آنجا یک مکانی سکو مانندی هست سکوی هست آنجا همان جای هست که اسرای اهل بیت را در آنجا قرار دادند و امام سجاد آنجا خطبه خواندند و اینها، سوم اینکه در بیان امام سجاد هست به یزید می گوید اجازه می دهی من برم بر روی این چوب ها «هذه الاعواد» چون منبر به کار نمی برد منبر باشد باید در آنجا اسلام بیان بشود اسلام اصیل، فضائل پیامبر و آل پیامبر، آنجای که روی منبر یک خطیب خبیسی قرار می گیرد که شروع می کند به فحاشی و سب به امیرالمؤمنین و امام حسین (ع) آنجا که منبر نیست، می گوید بر روی آن چوب ها اجازه می دهی برم، پس پیدا است مسجد بوده و بر روی منبر آن خطیب قرار گرفت، اینهم نکته دیگر، باز از نقل بر می آید که روز جمعه بوده تصریح است پس پیدا است که به هر حال حالا نماز جمعه بوده یا هر چیزی، در آنجا خطیب می رود شروع می کند به سب امیرالمؤمنین و امام حسین و امام سجاد(ع) هم این طلب را می کند؛ از این می خواهم چه نتیجه بگیرم؟ ایام اسارت اهل بیت (ع) در شام اینکه حالا چند روز بود حالا فکر می کنم دو هفته قبل هم یک اشارۀ شاید داشتیم که چند روز طول کشید اقامت اهل بیت اختلافاتی در این باره وجود دارد گاهی برخی سه روز گفتند، برخی یک هفته گفتند، برخی یک ماه، برخی 45 روز که در میان اینها شواهد نشان می دهد که کمتر از ده روز بوده حالا همان هفت روز را بگیریم یا کمی بیشتر در مجموع اینطور به دست می آید و دو مقطع داشته، اقامت اهل بیت (ع) در آن چند روزی که در دمشق بودند دو مقطع داشته؛ مقطع اول آن دو روز اول هست حداقل که «یومین» در بعضی تقل ها هست؛ دو روز اولی که در خرابه بودند، یکی دوتا نقل حداقل داریم که امام سجاد (سلام الله علیه)می فرماید که ما را در یک جایی سکنی دادند که سقف نداشت و دیوار هایش در آستان ریختن بود و اسرا با هم می گفتند که هر آن ممکن است دیوارها بریزد بر روی ما و ما هلاک بشویم از سقوط این دیوارها و یکی دوتا نگهبان رومی آنجا بودند که می شنیدند حرف های اسرا را و به رومی با هم می گفتند که اینها را ببینید نگران مرگ در نتیجه سقوط این دیوارها هستند در حالی که فردا کشته خواهند شد و امام سجاد می فرمایند که کسی در آن جمع بهتر از من «رطانه» یعنی همین زبان رومی را بهتر نمی دانست و من می فهمیدم این مأموران چه دارند بیان می کنند و بعد از آن پیدا است که این خطبه رخ داده روز جمعه رسیده و امام سجاد (سلام الله علیه) خطبه را ایراد کرده و یزید در انتهای خطبه دارد که دستور داد اسرا را بردند به خانه ای، در خانه ای جای دادند که از شواهد بر می آید خانۀ در جنب به همان کاخ بوده که گویا با آن حرم یزید هم ارتباط داشتند زن های یزید و اینها می آمدند با زن های اسرا ارتباط می گرفتند و اینها، این شواهد را کنار هم می گذاریم به نظر می رسد مقطع خطبه قبل از خطبه بعد از خطبه اینها جدا است و لذا روز جمعۀ بوده پس بنابراین آن فجایعی که در کاخ رخ داده اهانتی که یزید کرده به سر مطهر و برخورد با اسرا و اینها این مربوط به آن جلساتی در کاخ بوده که بیش از یک جلسه ظاهراً بوده که از نقل ها بر می آید می گوید یزید اینچنین می کرد؛ جلسه تشکیل می داد، شراب می نوشید و اینطور به سر مطهر اهانت می کرد، از این بر می آید که گویا بیش از یک جلسه بوده و بعد از آن هم منتقل می شوند به خانه ای در جنب خانه یزید، این توصیف کلی فضای خطبه بود که در مسجد ایراد شد، اما اینکه چطور شد امام (سلام الله علیه) خطبه را ایراد کرد در نقل ها هست حالامنابع مختلفی در «فتوح إبن اعثم» هست، «مقتل الحسین» خوارزمی هست، «کامل بهائی» که عرض کردم هست، «مقاتل الطالبیین» أبوالفرج اصفهانی هست، از منابع قرن چهارم همینطور بگیرید بیاید به بعد اینها همه این خطبه را متنش را و این زمینه های که عرض کردم را نقل کردند مثلاً أبوالفرج اصفهانی در «مقاتل الطالبیین» صفحه 121 اینطور نقل می کند می گوید که:

یزید بعد علی بن الحسین دستور داد به منبر رفته و خطبۀ ایراد کند و از کار پدرش معذرت بخواهد

مقاتل الطالبیین، أبوالفرج اصفهانی، ص 121

او این طور نقل می کند، می گوید برخی دیگر اینطور نوشتند مثل «فتوح إبن اعثم» و اینها که

یزید خطیب را فرا خواند و به او دستور داد که بالای منبر برود و مردم را از بدی های حسین و علی (سلام الله علیهما) و اعمال آنها آگاه کند، خطیب هم رفت بالای منبر و بعد از حمد و ثنای الهی از امام حسین و امیر مؤمنان (سلام الله علیهما) به زشتی یاد کرد و در ستایش معاویه و یزید راه مبالغه پیمود.

شروع کرد به تعریف از معاویه و یزید و بد گویی از امیرالمؤمنین و امام حسین (علیهم السلام) و آنجا بود که امام سجاد شجاعانه بانگ زد فریادی زد ندای داد بر این خطیب که وای بر تو ای خطیب

«إشتریت سخط الخالق بِرَضَ المخلوق»

تو غضب خدا را خریدی برای دریافت رضای مخلوق مثل یزید و اینها

وای بر تو ای خطیب خوشنودی آفریده را بر خشم افریدگار خریدی و برای خود جای در دوزخ آماده کردی

مجلس یزید و آن سیترۀ که یزید دارد، امام سجاد یک جوان 23 ساله که اینچنین بانک می زند بر این خطیب، بعد به یزید می فرماید که:

 آیا رخصت می دهی که من بروم بر روی این «هذه الاعواد» بر روی این چوب ها بروم و سخنانی را بگویم که در آن سخنان خوشنودی خدا و رضایت حاضران و اجر و ثواب باشد؟

یزید امتناع کرد چون می ترسید که مثل امام سجادی برود و، مردم به یزید گفتند که:

ای امیر مؤمنان به او رخصت بده که بالای منبر برود تا ما هم از او چیزی بشنویم، یزید گفت که اگر برود بالای منبر پاین نمی آید مگر اینکه من و آل أبی سفیان را رسوا کند

مردم گفتند نه چنین توانی ندارد بیاید محضر تو مثلاً چنین چیزهای بگوید

یزید گفت که او از خاندانی هست که علم را از سر چشمه نوشیده اند

و مردم اسرار کردند لذا یزید ناچار شد که اجازه بدهد به امام (سلام الله علیه) و بعد جریان خطبه را دارد که در نقل عماد الدین طبری صاحب همان «کامل بهائی» هست که یزید با اسرار فرزندش معاویه به امام اجازه داد که بالای منبر برود معاویه صغیر که معروف هست بعد از یزید جای پدرش نشست و یک سی چهل روزی بیشتر دوام نیاورد و خودش استعفا داد و بد گویی کرد رفت روی منبر به جدش معاویه پدرش یزید بد گفت و تقبیح کرد کارهای آنها را و ظلم های که کردند و خودش را خلع کرد از خلافت حکومت و مدت اندکی هم بعد آن مسمومش کردند و کار به دست آل مروان افتاد و این معاویه این است معاویه صغیر که قبرش هم الآن در دمشق اتفاقاً ما رفتیم یک کنار مسجدی قبرش هنوز موجود است محترمانه یعنی نوشتند:

«قبرُ معاویة الصغیر محب اهل بیت»

با این عنوان آنجا قبری دارد و یزید ناچار شد که إذن بدهد و امام (سلام الله علیه) رفت خطبۀ خواند و اشک ها را در آورد حضرت در آن خطبه که مفصل هست این خطبه:

 حضرت خودش را معرفی کرد آغاز خطبه با معرفی فضائلی که خداوند متعال داده که به ما شش چیز داده شده و با هفت چیز برتری داده شدیم ما، به ما دانش و بردباری و بزرگواری و فصاحت در گفتار و شجاعت و محبت در دل مؤمنان به ما عطا شده و برتری داده شدیم به اینکه پیامبر برگزیده محمد مصطفی (ص) از ما هست، علی صدیق از ما هست، جعفر طیار از ما هست، اسدالله و اسد رسوله جناب حمزه از ما هست، فاطمه سیدة نساء العالمین از ما هست و دو سبط پیامبر این امت، دو سرور جوانان اهل بهشت از ها هستند هر کس ما را می شناسد که می شناسد و هر کس

«مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي»

اگر من را کسی نمی شناسد من نسب خودم را معرفی می کنم، بعد حضرت شروع کردند

«أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا»

و حضرت ادامه دادند

من فرزند آن کسی هستم که زکات را بر عبای خودش حمل می کرد و به اهلش می رساند

و اوصافی که برای امیر المؤمنین (سلام الله علیه) ذکر می کنند و اوصافی که برای پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین و بعد می آید سراغ معرفی خودش و أباعبدالله و اینکه چه کردید با ما و مفصل این خطبه می آید تا اینجا که می گوید وقتی که حضرت رسید به معرفی خودش و نسبت دادن خودش به أباعبدالله (سلام الله علیه) مجلس به هم ریخت به صدای گریه و ناله مردم بلند شد و یزید ترسید که فتنه به پا بشود لذا به مؤذن دستور داد که برو اذان بگو، دیگر هیچ کاری یزید نمی توانست مستمسکی داشته باشد که جمع کند مجلس را، گفت برو اذا بگو، مؤذن شروع کرد به اذان گفتن، کلام امام را با اذان قطع کرد و تا گفت «الله اکبر»، امام (سلام الله علیه) فرمود که:

 بله تو بزرگ شمردی بزرگی را که با کسی قیاس نمی شود با حواس درک نمی شود هیچ چیزی از خدا بزرگتر نیست، مؤذن شهادت به وحدانیت خدا داد «أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلَا اللّهُ»، حضرت فرمود که:مو و پوست و گوشت و خون و مغز و استخوانم به این امر شهادت می دهد، مؤذن گفت «أشهد أن محمد رسول الله (ص)»، امام از همان بالای منبر رو کردند به یزید فرمودند که این محمد جد من هست یا جد تو؟ اگر بگویی جد تو هست دروغ گفتی و اگر بگویی جد من هست پس چرا عترت او را کُشتی؟

و بعد راوی می گوید که مؤذن اذان را ادامه داد و اذان تمام شد و یزید جلو ایستاد و نماز ظهر را خواند و بعد در ادامه همانطور که عرض کردم دارد که یزید دستور داد که منزلی برای امام سجاد و اهل بیت (علیهم السلام) آماده کنند و آنها را به آنجا جای دهند که اینها قرینۀ گرفتند برای اینکه پس مقطع خطبه و قبل و بعد خطبه گویا در نوع مواجهه یزید با اینها متفاوت بوده.

مجری:

خیلی متشکرم استاد عزیز بسیار استفاده کردیم بهرمند شدیم از صحبت هاب شما.

استاد در این اوضاع با این همه مباحث می بینیم شبکه های وهابی مرتب سعی بر این دارند که یک چهره خوبی از یزید نشان بدهند که این با اسرا خیلی رفتار خوبی داشته با اینهمه مباحثی که هست، در این خصوص اگر برای ما صحبتی دارید بفرمایید.

استاد جباری:

قبل آن یک دعای می کنم؛ خداوند ما را با آنهای که دست شان داریم از آنها دفاع می کنیم محشور کند و اینها را هم با آنهای که دوست شان دارند و از آنها دفاع می کنند محشور کند، دعای منصفانه این هست، إن شاءالله اینها که بعد از گذشت 14 قرن دیدند و اینهمه شواهد بیین تاریخی دال بر فجایع و جنایاتی که خاندان بنی امیه نسبت به اهل بیت مطهر پیامبر اکرم حسنینی که اینها قُرة عین پیغمبر بودند و اینهمه پیامبر سفارش آنها را کرد اینهمه روایات در مجامع حدیثی اهل سنت در فضل حسنین (علیهم السلام) هست و حادثه کربلا که در رأس این فجایع بود انجام دادند دیگر چه جای دفاع هست و واقعاً انسان حیران می ماند از این گونه افراد که چطور مهر بر دلهای شان زده شده که می توانند از مثل یزیدی دفاع بکنند، از همان إبن تیمیه بگیرید که إین تمیه تلاش می کند یک امر مسلم تاریخی که در متون متعدد تاریخی سنی آمده دال بر اینکه سر مطهر أباعبدالله (سلام الله علیه)، الآن مقابل من هست شواهد مستندات تاریخی اش که سر مطهر أباعبدالله (سلام الله علیه) به شام برده شد و مقابل یزید قرار داده شد و یزید با چوب دستی اش با قضیب اش

«ینکت به ثنایا الحسین»

می زد به دندان های أباعبدالله (علیه السلام)

این را إنکار می کند این إبن تمیه که حالا یک تعبیر خوبی یکی از همین اساتید و محققان و بزرگان داشتند در کتاب مثلاً «منهاج السنة» که می گفتند به درستی باید گفت «منهاج البدعة»، این کتاب واقعاً آنچه که در این کتاب هست سنت پیامبر نیست هرچند خودش این اسم را گذاشته، در آنجا و غیر از آن کتابی دارد به نام «رأس الحسین» تلاش می کند که بردن سر مطهر أباعبدالله (علیه السلام) را به دمشق إنکار بکند اینها برای چه است؟ و اینها هم اتباع همان آقای إبن تیمیه و اینها هستند و بینات تاریخی را إنکار می کنند.

من چند نمونه از همین رفتارهای یزید را بر اساس منابع کهن تاریخی اشاره می کنم که واقعاً می شود از چنین کسی دفاع کرد؟ بله یزید دو برهه دارد همانطور که عرض کردم یک برهه آن روز های آغازین اقامت اهل بیت در دمشق هست که در آن خرابه جای می دهد، در کاخ اش مکرر آن جسارت ها بر سر مطهر أباعبدالله روا می دارد، شراب زهر مار می کند و بقایای شرابش را بر آن تشتی می ریزد که سر مطهر أباعبدالله (سلام الله علیه) در آن قرار دارد روایت از امام رضا (ع) داریم با رأس که حالا اشاره می کنم، بعد که واکنش های از خود خاندان بنی امیه مثلاً یحی بن حکم برادر مروان، یحی بن حکم در مجلس حضور دارد و اعتراض می کند به یزید بابت این رفتارش، أبوبرزه سُلمی که از اصحاب پیامبر است در دمشق بوده در مجلس حضور داشته اعتراض شدید می کند به یزید، بعد از این اعتراض ها مثلاً سفیر روم در مجلس بوده اعتراض می کند می گوید که ما اگر یک کسی از فرزندان حضرت عیسی بود که روی سر مان می گذاشتیم تو فرزند پیامبرت را اینچنین باهاش رفتار کردی، یک عالِم یهودی می گویند در مجلس بود او اعتراض می کند، این چند اعتراض موجب می شود که رفتار یزید یک مقدار نرم تر بشود.

مجری:

یعنی بزید در واقع با این شخصیت های که شما معرفی کردید یک طوری جمع کرد از کل دنیا در آن مجلس.

استاد جباری:

بله سُفرا را جمع کرده بود که جشن بگیرد در واقع و نتیجه عکس داد و ناچار می شود که تقصیر را گردن إبن زیاد بی اندازد بگوید مثلاً خدا نگذرد از إبن زیاد که من به کمتر از کشتن حسین راضی بودم او این کار را کرد و اینها؛ اگر این بود که پس نباید شما اهل بیتش را به اسارت می گرفتید نباید سر مطهر را، بعد آن دارد که سر مطهر را دستور داد که بر دروازه مسجد اموی نسب بکنند؛ آن کارها چه است؟ این کار چه است؟ یا آن اشعار کفر آمیزی که بر زبان جاری کرد اینها مگر قابل إنکار است؟ و مگر قابل دفاع است؟ مثلاً حالا آن مواردی که مربوط به مقطع اول هست محفظ بن ثَعلبة نامی هست این ملعون نا به کار آدم پست خبیث بوده این شخص که سرها را سر مطهر أباعبدالله (ع) را، اسرا را وارد قصر یزید کرد با صدای بلند گفت که

«هذا محفظ بن ثعلبة»

این محفظ بن ثعلبة است که دارد می آید و مردمان پست نا به کار را نزد امیرالمؤمنین آورده

منظورش اسرای اهل بیت (ع) بود، امام سجاد همان فرمودند که

«و ما ولدت ام  محفظ اشر الامر»

آن کسی که مادر محفظ زایده (خود تو) شرتر و لعین تر هستی و پست تر بد نهادتر هست

همانجا امام سجاد جواب او را می دهند، در نقل هست که امام سجاد (سلام الله علیه) می فرماید که ما را وارد مجلس یزید کردند در حالی که دوازده نفر ذکور بودیم؛ تعبیر مرد است اما مراد ذکور است چون بعضی شان اطفال بودند مثل امام باقر که چهار ساله بودند و برخی دیگر این اسرای کوچک و بزرگی که اینها بودند، بزرگترین شان امام سجاد (سلام الله علیه) بودند، اینها را وارد این مجلس می کنند، و در بند بودیم هنگامی که در مقابل یزید قرار گرفتیم گفتم که قسم می دهم تو را به خداوند که به گمانت اگر رسول خدا ما را در این حال ببیند چه می کند؟ چه واکنشی خواهد داشت که پیامبر اهل بیتش را در این حالت به زنجیر بسته در اینجا تو زن و مردش را وارد کردی؟ می گوید لذا آنجا یزید دستور داد که بندها را از ما باز بکنند، پس پیدا است حتی ورودی کاخ یزید هم این زنجیرها بر دست و گردن و پاهای این اسرا بوده و روایتی هست در «الإمامه و السیاسة» دینوری، دینوری از علمای قرن سوم اهل سنت است «الإمامه و السیاسه» معروف هست و همینطور «العقد الفرید» ابن عبد ربه است که باز از علمای اهل سنت، جلد چهار، صفحه 358، آنها هم نقل می کنند از محمد بن حسین بن علی بن أبی طالب که ظاهراً محمد بن علی این وسط افتاده؛ محمد بن علی بن حسین بن علی بن أبی طالب منظور امام باقر (سلام الله علیه) هست که از آن حضرت نقل کردند که امام باقر یکی از بازماندگان حادثه کربلا است و از راویان هست در واقع، که آن حضرت فرمود که بعد از شهادت أباعبدالله (ع) ما که دوازده ذکور بودیم مثل همان روایت امام سجاد اینجا هم تعبیر دوازده دارد، دست به گردن بسته وارد مجلس یزید کردند و این یک نقل هست.

الإمامه و السیاسه، دینوری

العقد الفرید، ابن عبد ربه، ج 4، ص 358

یک نقل دیگر هم هست که فاطمه بنت الحسین (سلام الهل علیها) رو کرد به یزید گفت که آیا دختران رسول الله باید اسیر باشند؟ و حالت استفهامی اعتراضی و این را که گفت می گوید حاضران و اهل خانه یزید بلند بلند گریستند با این سخن فاطمه بنت الحسین که چقدر جانسوز هست این صحنه و این سخن که دیگر یزید ناچار می شود اینجا دستور می دهد که آن بند را از دست و پا و گردن اسرا باز بکنند.

و روایتی مرحوم قمی دارد در «تفسیر قمی» علی بن إبراهیم قمی صاحب تفسیر معروف از علمای قرن سوم ما در جلد دوم صفحه 352 از امام صادق (سلام الله علیه) نقل می کند که امام صادق می فرماید که وقتی سر مطهر أباعبدالله را به همراه اسرای اهل بیت از جمله امام سجاد (سلام الله علیه) که غُل و زنجیر بسته شده بود وارد مجلس یزید کردند یزید گفت که:

 ای علی بن الحسین شکر خدای را که پدرت را کُشت، حضرت فرمود که خدا لعنت کند کسی را که پدرم را کشت

تفسیر قمی، علی بن إبراهیم قمی، ج 2، ص 352

می گوید در این هنگام یزید به شدت عصبانی شد و دستور داد که امام سجاد را گردن بزنند، امام فرمود که:

اگر من را بکشی دختران رسول خدا (ص) را که جز من محرمی ندارند چه کسی به منازل شان بر می گرداند؟ یزید گفت خودت آنها را به منازل شان بر می گردانی و دستور داد غل و زنجیر را از گردن امام باز کنند بعد رو کرد به امام سجاد و گفت که ای علی بن الحسین آیا می دانی چرا دستور دادم چنین کنند؟

یعنی زنجیر را باز کنند، حضرت فرمودند که:

خواستی منت کسی جز تو به گردن من نباشد

چون اگر چنین نمی کرد آن حاضران طبیعتاً شفاعت می کردند و اینها و یزید خواست خودش در واقع این منت را بر گردن اینها داشته باشد، یزید گفت:

بله به خدا قسم نیتی جز این نداشتم

و این صحنه ها چطور قابل دفاع هست؟ و آن بحث اعتراض حاضران نسبت به اهانت یزید به سر مطهر أباعبدالله.

مجری:

اگر نبود که اینها اعتراض نمی کردند.

استاد جباری:

بله من نمی دانم حالا اینجا فقط اشاره می کند به نقلی که خیلی جانسوز است و تقاضا دارم که این نقل نشود روی منبرها و اما برای بیان اوج جنایتی که یزید کرد فکر می کنم همین سبط بن جوزی در «نذکرة الخواص» نقل می کند خیلی جانسوز است و معمولاً هم سفارش شده روضه مکشوف خوانده نشود در حد اشاره عرض می کنم؛ بعضی ها آن تعبیری که در این کتاب هست دادن سر أباعبدالله (علیه السلام) توسط إبن زیاد به یک حجام (حجامت کننده) در کوفه، با اشاره عرض می کنم وارد نمی شوم، اینکه چه بلای بر سر مطهر أباعبدالله (ع) آورد اجمالاً اینکه در نقل های مربوط به جسارت إبن زیاد به سر مطهر أباعبدالله (ع) هست به لب های حضرت «شفتیهِ»، در جسارت یزید «علی ثنایا».

مجری:

مشخص هست دیگر چه خبر بوده.

استاد جباری:

بله یعنی اجمالاً در آن زمان گاهی سرها را از روی پیروزی حمل می کردند حجام می آمد و گوشت های آن سر را جدا می کرد و اینها، یک چنین فجایعی و چه کشیدند اهل بیت أباعبدالله (سلام الله علیه) در این مسیر و آن مشاهدۀ که از سر مطهر حضرت داشتند، اینجا بالاخره یک چنین فضای بوده که عرض کردم یحی بن حکم برادر مروان آنجا نشسته بود شروع کرد شعری سرود و در قالب آن شعر یزید را نکوهش کرد گفت سری که کنار طف جدا شد در خویشاوندی به تو نزدیکتر است از پسر زیاد، تو از آل امیه هستی از قریش هستی پسر زیاد که اینچنین نسبتی ندارد و آن برده ی که از نژادی پست است، یعنی در توصیف إبن زیاد گفت، گفت نسل امیه به شماره ریگ ها است اما دختر رسول خدا (ص) دودمانی ندارد زیرا پسر او کشته شد، در قالب این اشعار اعتراضش را بیان کرد، یزید هم می گوید کوبید با مشت به سینه یحی بن حکم و گفت که ساکت باش و در مسجد اموی هم وقتی که حاملان سرها را یحی بن حکم دید آنجا هم دارد که با لحن تندی آنها را نکوهش کرد و گفت که میان شما و پیامبر در قیامت پرده جدایی افتاد و من از این پس در هیچ کاری با شما موافقت نمی کنم، أبو برزه اسلمی که از صحابی پیامبر بود او هم می گویند همینطور در مجلس یزید خطاب به یزید گفت وای بر تو باد چوب دستی خود به دندان های حسین می زنی؟ گواهی می دهم که رسول خدا (ص) دندان های او و برادرش حسن را می بوسید و می گفت شما سرور جوانان بهشت هستید خدا قاتلان شما را بکشد و لعن کند و در دوزخ جای دهد که بد جایگاهی است اما تو ای یزید در روز قیامت وارد محشر می شوی در حالیکه عبیدالله بن زیاد شفیع توست اما حسین وارد محشر می شود در حالیکه محمد (ص) شفیع او هست، می گوید اینجا هم باز یزید ناراحت شد دستور داد أبو برزه را از مجلس خارج کنند، اینها بخشی از موارد هست و آن اشعار کفر گویانۀ یزید که در منابع متعددی آمده منابع کهن مثل «بلاغات النساء» إبن طیفور از منابع قرن سوم هست و إبن اعثم در «فتوح» دارد، أبوالفرج در «مقاتل الطالبیین» دارد، شیخ صدوق در «امالی» خودش دارد و همینطور «تاریخ نامه» طبری، «البدء والتاریخ» مقدسی، «المنتظم» إبن جوزی اینها که

يا غراب البين! ما شئت فقل

انما تندب امرا قد فصل

تا اینجا

ليت اشياخي ببذر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل

ترجمه اش اجمالاً این هست که

کاش بزرگان من که در بدر کشته شدند

کفر از این بالاتر؟ آنهایی که در بدر کشته شدند مگر جز مشکران بودند از سران شرک در مکه

امروز بودند و می دیدند که خزرجیان چگونه از درد نیزه ها می نالند کاش برخیزند و از شادی فریاد بزنند که ای یزید دست مریضاد و من از خندف نباشم؛ (که جد بنی امیه است) اگر از فرزندان احمد در برابر آنچه کرده اند انتقام نگیرم.

در واقع داشت انتقام بدر را می گرفت از اهل بیت پیامبر.

 هاشمیان تنها چند روزی با سلطنت بازی کردند، خود پیامبر و اهل بیت پیامبر به بهانه نبوت بدنبال سلطنت بودند

 لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء و لا وحي نزل

وگر نه خبر از آسمان آمده و نه وحی نازل شده

بعد آخرش گفت که :

قد اخذنا من علي ثارنا

و قتلنا الفارس الليث البطل

ما انتقام خون خود را از علی گرفتیم

و این قهرمان شجاع سلحشور (حسین) را کشتیم، سرآمد بزرگان شان را کشتیم و شکست بد را جبران کردیم و اینک عمل ما و آنان سر به سر شد.

این هست یزیدی که وهابیون از او دفاع می کنند.

مجری:

در نصبش هم که دیگر شکی هم نبوده و نیست این هم شواهد دیگری است

استاد جباری:

همان دعای اول ما کافی است که ان شاء الله حشرشان با آنها باشد.

حالا بحث به اینجا کشید این روایت امام رضا (ع) که دو روایت است بخواینم، که فضل بن شازان نیشابوری از اصحاب خوب اهل بیت (ع) هست بخصوص امامین عسکریین (ع) او نقل کرده می گوید از امام رضا (ع) شنیدم که حضرت فرمود، این روایت را مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا آورده جلد1، صفحه 25، حدیث 50، امام رضا فرمود هنگامی که سر حسین بن علی (ع) به شام بردند یزید لعنت الله علیه دستور داد آن را بر زمین گذاشتند و میز غذا را بر روی آن سر گذاشتند، آنگاه او با یارانش سرگرم خوردن غذا و نوشیدن آب جو شد، چون فارغ شدند یزید امر کرد سر بریده حسین را در تشتی پیش تخت او نهادند سپس وی میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشت و با یارانش به بازی شطرنج مشغول شد، من کار به بحث فقهی شطرنج ندارم، اما عرضم این است که اینگونه روایات را که آدم می بیند آیا می تواند سراغ چنین بازی هایی برود؟ که یاد آن صحنه می افتد و لذا بعضی از فقهای ما که رفتند به سمت تحریم این در خصوص بود ناشی از یک چنین زمینه هایی بود و در حین بازی حسین و پدر و جدش را با تمسخر یاد می کرد و چون از هم بازی اش می برد آن جام آب جو را برمی داشت و سه جرعه می نوشید سپس ته مانده آن را در کنار تشتی که سر بریده امام (ع) در آن بود در آنجا بر زمین می ریخت.

این یک نقل است که در عیون اخبار الرضا (ع) هست، و نقل دیگر هم باز در همانجا در آدرس دیگری است و عماد الدین طبری در کامل البهائی هم همین را می آورد  امام رضا (ع) فرمود:

 نخستین کسی که در اسلام و در شام برای او آب جو ساختند یزید لعنت الله علیه بود این را برایش آوردند در حالی که سر سفره غذایی بود که در کنار سر حسین گسترده بودند آنگاه شروع به نوشیدن کرد و خود شخصاً ساقی یاراش بود و به آنها می گفت بنوشید که این شراب مبارک است و همین که ما نخستین کسانی هستیم که آن را می نوشیم در حالی که سر دشمن در مقابل ما و زیر میز غذای ما است و ما با کمال.

کامل البهائی، عماد الدین طبری

مجری:

اینجا می گوید دشمن امام حسین و قرآن می گوید

«لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»

استاد جباری:

بله در تنافی با قرآن

و با کمال آرامش فکر و قلب مطمئین مشغول خوردن و نوشیدن آنیم برای مبارکی آن کافی است.

مجری:

خیلی متشکریم، رأس الحسین (ع) بر می گردد به قبر شریف؟

استاد جباری:

بله فقط رأس الحسین (سلام الله علیه) را دلیل داریم از روایات متعددی که اهل بیت برگرداندند در همان بیستم صفر (اربعین) به نزد قبر مطهر و ملحق به بدن مطهر کردند، در باره دیگر شهداء سه قول تقریباً هست دفن در کوفه قطعاً درست نیست و بحث دفن در شام که این را برخی شواهدی ذکر کردند مرحوم سید محسن امین در این باره سخنی دارد که حالا در جلسات بعد إن شاءالله.

مجری:

خیلی متشکریم واقعاً حزن انگیز و بسیار اندوهگین است این مباحث و بسیار اندوهناک و ما با سختی اینها را می شنویم و بیان می کنیم و صرفاً جهت روشن شدن حقیقت است.

خیلی متشکریم از همه شما التماس دعا داریم و شما را به خدای منان می سپاریم

الهم عجل الولیک الفرج.

 

 

 

 

 

 

 


آینه تاریخ>

شبکه ولی عصر استاد جباری آینه تاریخ تاریخ اسلام