مع امام منصور

قسمت پنجم ویژه برنامه مع امام منصور با کارشناسی حجت الاسلام والمسلمین ابوالقاسمی


 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

عنوان برنامه: مع امام منصور

 

تاريخ: 10 05 1401

استاد: حجت الاسلام والمسلمین ابو القاسمی

مجری: آقای سید مهدی حسینی

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم، عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه شما بینندگان عزیز، محترم و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خرسندیم که با قسمتی دیگری از ویژه برنامه مع امامٍ منصور در خدمت شما هستیم و ان شاء الله که این برنامه تا این لحظه و در قسمت 4 مورد توجه شما بینندگان عزیز قرار گرفته باشد.

در تلاشیم تا ان شاء الله با تولید این برنامه بتوانیم نظر امام زمان مان را جلب بکنیم و ان شاء الله بتوانیم با بیان نکات بسیار مهم تاریخی و مابقی موضوعات بپردازیم و کمی آگاهتر به واقعه مهم عاشوراء بشویم، همراه ما باشید در چهارمین شب از برنامه مع امام منصور و کارشناس محترم برنامه افتخار دادند حضور پیدا کردند تا ان شاء الله از بیانات شان استفاده کنیم، حجت الاسلام والمسلمین استاد ابوالقاسمی در خدمت شان هستیم حاج آقا سلام علیکم ورحمة الله أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا و اُجُورَكُمْ

استاد ابوالقاسمی:

أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى ‌مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ ‌الْحَسَنِ الرِّضَا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصَفَّى، وَ جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ ‌مَصَابِيحِ الدُّجَى وَصلّ عَلیٰ مَنْ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ مَوْلانا صَاحِبَ العَصْرِ وَالزمَان

ان شاء‌ الله که این ایام، ایام عزای اهل بیت (علیهم السلام) بتوانیم با عزاداری هایمان، با رفتارمان مرهمی برای قلب داغدار بقیة الله الأعظم باشیم.

مجری:

ما هم به نوبه خودمان مثل هر شب عرض بکنیم ابتدائا «آجرک الله یا بقیة الله» تمام آن چه که ما می شنویم را شما بارها دیده اید و خون گریه کردید و برای همین است که ما از همه شما مردم خواهش می کنیم در این شب ها در مراسم های که تشریف می برید و این افتخار نصیب مان شده تا بر مصیبت امام حسین (علیه السلام) گریه بکنیم دعا برای فرج امام زمان مان فراموش نشود ان شاء الله.

در دو سه شب گذشته راجع به موضوعات تاریخی خصوصاً صحبت های زیادی مطرح شد اما یکی از موضوعاتی که شاید بتواند جالب و جنجالی هم تلقی بشود نقشی است که عثمانی ها در واقعه عاشوراء داشتند بفرمایید در خدمت شما هستیم.

استاد ابوالقاسمی:

بسم الله الرحمن الرحیم یکی از مطالب مهمی که مطرح می کنند در زمینه بحث شهادت سید الشهداء (علیه السلام) ادعایی است که می گویند شیعیان، قاتل سید الشهداء (علیه السلام) بودند. اما آیا این ادعا درست است یا خیر؟ و اساساً چه کسانی قاتلین واقعی سید الشهداء (علیه السلام) بودند و نام شان در روایات و کتب آمده این ها چه کسانی هستند؟

وقتی که به کتب مراجعه می کنیم عبارات مختلفی در زمینه تشخیص قاتلین سید الشهداء (علیه السلام) داریم؛ اما آن چیزی که از همه مهم تر است این که ما ببینیم آیا واقعاً اساساً شیعه در آن زمان به چه معنا و اصطلاحی بوده؟ از ابن تیمیه که از دشمن ترین دشمنانِ شیعیان است عبارتی دارد برای شما این عبارت را می آورم این عبارت، جمع بندی بسیاری از آن چیزی است که در کتب کلامی و فِرَق آمده در منهاج السنه، جلد 4، صفحه 132 می گوید:

«واتهم طائفة من الشيعة الأولى»

گروهی از شیعیان اولیه متهم شدند.

 پس ما یک شیعه اولیه داریم

«بتفضيل على على عثمان»

این ها حضرت علی را بر عثمان برتر می دانستند.

 اعتقادشان را ببینیم می گوید آن کسانی که در آن دوران بودند تازه «طائفةٌ» نه همه شان «طائفةٌ من الشیعةِ الاولیٰ» یک گروهی از شیعیان صدر اول متهم شدند به برتری حضرت علی بر عثمان.

«ولم يتهم أحد من الشيعة الأولى بتفضيل على علي أبي بكر وعمر»

 اما هیچ کدام شان متهم نشده به برتری حضرت علی بر ابوبکر و عمر بلکه عموم کسانی که در آن دوران اولیه به آن ها شیعه گفته می شد

«بل كانت عامة الشيعة الأولى الذين يحبون عليا يفضلون عليه أبا بكر وعمر»

ابوبکر و عمر را بر حضرت علی برتری می دادند

«لكن كان فيهم كائفة (طائفة)»

یک گروهی بودند

«ترجحه على عثمان»

می گفتند علی از عثمان برتر است.

یک گروهی می گفتند عثمان از علی برتر هست اساساً شیعه علی یعنی چه؟ یعنی کسی که می گفت من علی را خلیفه می دانم. این کسانی که می گفتند ما علی را خلیفه می دانیم اغلب شان می گفتند خلیفه اول ابوبکر، دوم عمر، سوم عثمان، چهارم علی به این ها شیعه علی گفته می شد.

یعنی ابوبکر، عمر و  عثمان را قبول داشته بعد به حضرت علی می رسیده است، حالا آیا حضرت علی از عثمان برتر است یا عثمان بر حضرت علی برتر نه این مشخص نبوده یک عده این طرفی می گفتند یک عده آن طرفی می گفتند. البته یک افراد خاصی هم مثل سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و این ها هم بودند که می گفتند حضرت علی از همه برتر است. این جا نگفته اما به آن ها شیعیان اهل نسق می گفتند کسانی که اعتقاد داشتند پیغمبر 12 نفر را به ترتیب معرفی کرده. بنابراین آن دوران که شیعه گفته می شد منظورشان به اصطلاح رایج امروز اهل سنت می شود. اگر کسی را اهل سنت در آن دوران به عنوان شیعه معرفی کردند نه به عنوان رافضی

مجری:

می خواستم الان همین را بپرسم این رافضی که می گویند یعنی از نظر این ها کسانی بودند که امیر المؤمنین را برتر می دانستند؟

استاد ابوالقاسمی:

رافضی ها به کسانی می گفتند که دیگر ابوبکر و عمر را قبول نداشتند یعنی یک رافضی این ها در کتب لغت شان دارند یک شیعه وقتی شیعه می گفتند یعنی اهل سنتِ الان، ما نمی خواهیم خیلی وارد جزئیات بشویم که بله شیعیان کوفه بودند به حسین نامه نوشتند. شیعیان کوفه یعنی چه؟ یعنی اعتقاد داشتند حضرت علی خلیفه است اما خلیفه چهارم است.

مجری:

اعتقاد واحد و اصلی که پیامبر می خواستند را نداشتند. (آن ولایت اصلی)

استاد ابوالقاسمی:

نه آن را نداشتند اصلاً‌ شیعه سیاسی بودند نه شیعه اعتقادی، اساساً شیعه را چرا این آقایان، مذهب سیاسی می دانند؟ چون خودشان گرایش شان به تشیع، گرایش سیاسی بوده حضرت علی را خلیفه سیاسی چهارم می دانستند و اصلاً توجهی به گرایش عقیدتی تشیع نداشتند.

«وكان الناس في الفتنة صاروا شيعتين شيعة عثمانية وشيعة علوة»

اما مردم در زمان فتنه بعد از عثمان دو گروه شدند شیعیان عثمان که نواصب و شیعیان علی!

 آن های که طرفدار حضرت علی بودند اغلب می گفتند خلیفه چهارم است بله به آنی که به علی خلیفه چهارم می گوید این ها شیعه می گفتند.

«وليس كل من قاتل مع على كان يفضله على عثمان بل كان كثير منهم»

این طور نیست هر کسی در لشکر حضرت علی بوده بگوید علی بر عثمان برتر است. بسیاری از آن ها می گفتند:

«يفضل عثمان عليه»

عثمان را بر علی برتری می دادند

«كما هو قول سائر أهل السنة»

یعنی این شیعیان هم یک بخشی از اهل سنت هستند.

منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج 4   ص 132

 سائر اهل سنت هم همین حرف را می زنند، شما یک جایی هستید می گویید که این آقایان این حرف را می زنند بقیه مهندسین هم همین حرف را می زنند یعنی چه؟ یعنی این ها هم مهندس هستند وقتی می گوید شیعه اولیٰ این حرف را می زنند و سایر اهل سنت (نمی گوید اهل سنت در مقابل شیعه) سایر اهل سنت هم همین حرف را می زنند یعنی چه؟

مجری:

یعنی نشان می دهد آن شیعه ای که اول شما داری می گویی منظورتان اهل سنت است.

استاد ابوالقاسمی:

پس متأسفانه این که برخی از مورخین دقت به این قضیه نکردند آقا، شیعیان قاتل امام حسین هستند چه شیعه ای؟ شیعه سیاسی که «سائر اهل سنة» می شود  یک گروهی از اهل سنت بودند. به چه دلیل؟ ما وقتی به کتب تاریخی مراجعه می‌ کنیم مثلا در البدایة والنهایة آقای ابن کثیر، جلد 11، صفحه 556 قاتلین چه می گویند؟ راوی می گوید من پیش یزید ابن معاویه بودم زَهرُ ابن قیس آمد (یا زَجر) همان زجر ملعونی که بسیاری از جنایت های عاشوراء را انجام داده و در مسیر شام هم خیلی اهل بیت را اذیت کرده اسمش آمده

 «فدخل علی یزید»

 خودشان گفتند تا شام با کاروان بوده

«فقال له يزيد ويحك ما وراءك»

فلان فلان شده چه آوردی چه خبر؟

«فقال أبشر يا أمير المؤمنين بفتح الله عليك ونصره»

بشارت باد بر تو ای امیر المؤمنین خدا تو را پیروز کرد تو نصرت پیدا کردی

«ورد علينا الحسين بن على بن أبى طالب وثمانية عشر من أهل بيته وستون رجلا من شيعته»

شیعه امام حسین باید می گفتند نه شیعه علی! شیعه علی که می گفتند یعنی این ها سیاسی با علی بودند بعد سراغ معاویه رفتند بعد سراغ یزید رفتند. اما اگر شیعه حسین می شد دیگر نه، این شیعه اثنی عشری است نه او شیعه اهل نسق است.

مجری:

با این تفسیر می توانیم این نگاه را داشته باشیم که در زمان همه ائمه شیعه جعفری، شیعه امام موسی کاظم، شیعه امام رضا

استاد ابوالقاسمی:

احسنت در روایت هم داریم، می گوید حسین ابن علی و 18 نفر از اهل بیتش و 60 نفر از شیعیان حسین بر ما آمدند

«فاختاروا القتال»

خواستند با ما بجنگند

«فغدونا إليهم مع شروق الشمس»

از اول صبح به آن ها حمله کردیم و همه را کشتیم

البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج 8، ص 191

 پس ما دو گروه داریم شیعه سیاسی که بخشی از اهل سنت به حساب می آمدند چون نواصب، یک بخشی از اهل سنت بودند (شیعه عثمانیه به اصطلاح) و در طرف مقابل شیعه علویه هر دوی این ها بخشی از اهل سنت هستند این یک طرف، در طرف مقابل «شیعةُ الحسین علیه السلام» ما الان جزء کدام گروه هستیم؟ آیا ما جزء آن دسته شیعةُ الحسین، شیعةُ علی ابن الحسین، شیعةُ محمد ابن علی، شیعةُ جعفر ابن محمد تا شیعةُ المهدی هستیم که شیعیان اهل نسق هستیم یا شیعه سیاسی؟ مشخص است.

پس این اولین مطلبی که ما باید بدانیم که در آن دوران اساساً کسانی که در کربلا حاضر بودند اگر گفتند شیعه چه شیعه ای مقصود بوده؟ مگر این که شیعةُ الحسین بگویند که شیعه اهل نسق می شدند مثل ماها می شوند.

مجری:

یک سوال این جا بپرسم الان ما لفظ شیعه را باز کردیم و مشخص کردیم یکی از صحبت های که اخیراً هم من زیاد شنیده بودم این بود وقتی اهل سنت می گوییم به نوعی این لفظ را هم شاید نباید به کار ببریم (پیرامون اهل تسنن) به این معنا، سنت اگر منظور سنت پیامبر است مشخص است چه بود و این ها به سنت پیامبر نبودند چون باز (ما در همین برنامه ها اعلام کردیم که خلفای اول تا سوم هیچ کدام بر سنت پیامبر عمل نکردند) اصلا این لفظ در تاریخ آمده یا نه؟

استاد ابوالقاسمی:

آن چیزی که در روایات اهل سنت آمده این است که در زمان پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آن چه به اسم سنت بود بعد از حضرت از بین رفت خودشان گفتند در بخاری، مسلم و بقیه کتب روایات صحیح السند دارند اما دیگر اصطلاحی است که رایج شده لذا آقای تیجانی که خودش از آن طیف بود و بعد شیعه شد کتابی نوشته به اسم الشیعة هُمْ اهل السنة، شیعیان هستند که اهل سنت واقعی هستند این یک عبارت.

اما برویم ببینیم آقای ابن تیمیه که بعضی از اصطلاحات را در این جا گفته بود مطلب دیگری هم دارد در منهاج السنه، جلد 2، صفحه 66 می گوید قاتلین امام حسین مثل عمر ابن سعد چه کسانی بودند؟

«لكونه كان من شيعة عثمان ومن المنتصرين له»

منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج2، ص66

 اصلاً عمر سعد شیعه عثمانی بوده یعنی حتی خلافت حضرت علی به عنوان خلیفه چهارم هم قبول نکرده است.

مجری:

که اگر قبول داشت شیعه علی می گفتند

استاد ابوالقاسمی:

بله، پس اساساً قاتلین سید الشهداء گفتند، یکی یکی اسم می بریم عمر سعد، عمر سعد از چه جنسی بود؟ شیعه عثمان، عثمانی بوده جزء نواصب بوده اصلاً حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان خلیفه قبول نداشته است. این یک عبارت راجع به عمر سعد عبارت دیگری در منهاج السنة، جلد 4 می گوید وقتی که به امام حسین (علیه السلام) نواصب گفتند امام حسین به آن ها گفت مگر نمی دانید من پسر فاطمه دختر پیغمبر هستم؟ گفتند نه ما خبر نداریم. قاتلین امام حسین شیعه بودند یا نواصب؟

مجری:

چطور شیعه ای بودند که نمی دانستند؟

استاد ابوالقاسمی:

این جا می گوید نواصب هستند بعد در ادامه می آید

«لأولئك النواصب الذين قتلوا الحسين»

منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج4، ص368

قاتلین امام حسین شیعه یا نواصب بودند؟ نواصب اصطلاح هست برای عثمانی ها کسانی که می گفتند حضرت علی خلیفه چهارم نیست می گوید قاتلین امام حسین (علیه السلام) چه کسانی بودند؟ این ها کسانی بودند که ناصبی بودند «لأولئك النواصب الذين قتلوا الحسين»؛ دو جای پشت سر هم «لما قال لهم» امام حسین به این ناصبی ها این را گفت آن ها هم گفتند نه ما نمی دانیم و می گوید: «لأولئك النواصب الذين قتلوا الحسين»؛ ناصبی ها امام حسین را کشتند. پس دو تا عبارت آوردیم قاتلین امام حسین (علیه السلام) ناصبی بودند.

 در مقتل الحسین خوارزمی، شمر ابن ذی الجوشن و سنان، عمر سعد را گفتیم سراغ شمر می رویم. لحظات آخر حیات سید الشهداء (علیه السلام) است آدم واقعاً‌ این ها را می خواند جگرش آتش می گیرد می گوید:

«والحسين عليه السلام بآخر رمق يلوك لسانه من العطش»

حضرت زبان شان را از شدت عطش دور دهان شان حرکت می دادند.

«فرفسه شمر لعنه الله برجله، وقال: يا ابن أبي تراب»

 شمر با پای معلون و نجسش لگدی به حضرت زد و گفت: «یابن ابی تراب» پسر علی

«ألست تزعم»

تو نبودی که می گفتی!

 چه می گفتی؟

«أن أباك على حوض النبي يسقي من أحبه»

پدرت کنار حوض کوثر هر که را دوست دارد به او آب می دهد؟

«فاصبر حتى تأخذ الماء من يده»

صبر کن تا پدرت به تو آب بدهد.

 چه عبارتی است مگر می شود شیعه ای باشد این را منکر بشود؟ آن کسانی که حدیث علی ساقی کوثر را منکر می شوند شیعه هستند یا غیر شیعه؟ مشخص است این ها شیعه نیستند «الست تزعم» تو نبودی که همچنین ادعای داشتی؟ این اعتقاد، اعتقاد شیعیان است شیعیان اثنی عشری، شیعیان اهل نسق؛ پس شیعیان اهل نسق و سید الشهداء یک اعتقاد دارند قاتلین سید الشهداء اعتقادشان این است نه علی، ساقی کوثر نیست. قاتل سید الشهداء شمر ابن ذی الجوشن مسئله علی ساقی کوثر را قبول ندارد، حضرت علی را خلیفه چهارم هم نمی داند می گوید ابوبکر، عمر، عثمان 3 تا خلیفه را قبول دارد این یک عبارت.

 

 در میزان الإعتدال ابوبکر ابن عیاش از اهل سنت نقل می کند از ابن اسحاق آن هم از اهل سنت (می دانید در آن دوران مسجد شیعه و سنی جدا شده بود)

«كان شمر يصلي معنا»

شمر آن موقع نماز می خواند. کدام مسجد نماز می خواند؟ بعد چه می گفت:

«ثم يقول اللهم إنك تعلم أني شريف فاغفر لي»

خدایا تو می دانی من آدم خیلی خوبی هستم من را ببخش!

 می گوید به او گفتند:

«كيف يغفر الله لك»

خدا چطوری تو را ببخشد؟

«وقد أعنت على قتل ابن بنت رسول الله - صلى الله عليه وسلم -»

تو برای کشتن پسر پیغمبر کمک کردی

 گفت:

«قال ويحك فكيف نصنع»

گفت خجالت بکش چه کار می خواستید بکنیم خلیفه دستور داده

«إن أمراءنا هؤلاء أمرونا بأمر فلم نخالفهم»

خلفای ما دستور دادند اطاعت می کنیم

«ولو خالفناهم لكنا شرا من هذه الحمر السقاة»

اگر ما با آن ها مخالفت می کردیم مثل همین الاغ های آبکش می شدیم از این ها بدتر بودیم.

ميزان الاعتدال في نقد الرجال؛ اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي الوفاة: 748، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1995، الطبعة: الأولى، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 3، ص 385

این مبنای شان است که خلیفه هر دستوری بدهد مبنای شیعه است یا غیر شیعه؟

مجری:

دقیقاً در این دو سه شب این را اثبات کردیم و آوردیم که از کجا نشأت می گیرد؟

استاد ابوالقاسمی:

اصلاً این اعتقاد را ما شیعه ها قبول نداریم ما وقتی سراغ اعتقادات قاتلین سید الشهداء می رویم یک: خلیفه اول ابوبکر، دو: عمر، سه: عثمان بعضی می گفتند علی خلیفه چهارم بعضی می گفتند نه، هیچ کدام نمی گفتند علی خلیفه اول است. حضرت علی را ساقی کوثر نمی دانند در مساجد مخالفین نماز می خوانند و اعتقادشان این است که باید از خلیفه هر چه گفت تبعیت کرد. اصلاً می شود این ها را شیعه اثنی عشری و اهل نسق دانست؟ خیلی مسئله روشن است. اما متأسفانه یک عده نمی خواهند این ها را قبول کنند و مطرح کنند.

 اما سراغ عبارات بعدی بیرویم در عبارات دیگری که برای شما مطرح بکنیم آقای ابن تیمیه در منهاج السنة راجع به کوفه صحبت می کند

«وكانت الكوفة بها قوم من الشيعة المنتصرين للحسين وكان رأسهم المختار بن أبي عبيد الكذاب»

در کوفه دو دسته آدم بود یک دسته شیعیانی که یاور حسین بودند (شیعه حسین، شیعه اثنی عشری) بودند. رأس شان چه کسی بود؟ مختار ابن ابی عبید کذاب یکی از رؤسای شیعیان اثنی عشری مختار بود.

«وقوم من الناصبة المبغضين لعلي رضي الله عنه وأولاده»

منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج 4، ص 554

این که می گویند اهل کوفه، همه شیعه بودند این درست است؟ نه، خود ابن تیمیه دارد می گوید. می گوید کوفه پر از ناصبی ها بوده است.

 عبارت دیگری از کتب شیعه برای شما بیاورم سید الشهداء (علیه السلام) وقتی می خواهد این ها را مخاطب قرار بدهد آن ها را شیعه خودش می داند یا شیعه عثمان، شیعه بنی امیه؟ در کتاب نفس المهموم آمده:

«فَصَاحَ‏ وَيْحَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم‏»

مخاطبش هم چه کسی است؟ شمر است.

«فَنَادَاهُ شِمْر»

 آل ابی سفیان از چه کسانی شروع می شوند؟ معاویه و یزید بودند کسی که شیعه معاویه و یزید است شیعه حضرت علی، امام حسن، امام حسین هم به حساب می آید؟ این ها دو تا مسیر مجزاء است. شیعه ابوبکر و عمر و عثمان یا حضرت علی را قبول دارد یا نه بعدش معاویه و یزید می شود این یک طیف. طیف دیگر شیعه حضرت علی، امام حسن و امام حسین تا امام زمان (علیه السلام)

یک شیعه اهل نسق داریم یک شیعه آن طرفی داریم به اصطلاح خود ابن تیمیه این ها کدامش هستند؟ شیعه آل ابی سفیان امام حسین صدا زده چرا نمی آیند این ها را برای مردم بخوانند؟ عبارت دیگر مقتل الحسین ابن طاوس:

««فَصَاحَ‏ وَيْلَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم‏ فَنَادَاهُ شِمْرٌ لَعَنَهُ اللَّهُ مَا تَقُولُ يَا ابْنَ فَاطِمَة»

پسر فاطمه چه می گویی؟ شمر صدا زد. پس مخاطب امام حسین در این جا چه کسی بود؟ چه کسی را شیعه آل بی سفیان دانستند؟ شمر را. شمر جزء شیعیان معاویه به حساب می آید. این هم یک عبارت دیگر از خود امام حسین (علیه السلام).

 اما عبارت دیگری برای بزرگواران ارائه بکنم شبیه به همین در کتب اهل سنت، مقتل الحسین خوارزمی:

«فَحَالُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَحْلِهِ، فَصَاحَ بِهِمْ‏ وَيْحَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ»

وای بر شما شیعیان آل ابی سفیان!

 همان عبارتی که از شیعه نقل کردیم در جلد 2 مقتل الحسین خوارزمی، صفحه 38 آورده است. این هم عبارت دیگر.

 پس ما یکی دو تا عبارت از کتب اهل سنت نداریم چه کسانی از کشتن سید الشهداء خوشحال شدند؟ البدایة والنهایة ابن کثیر:

«وقد عاكس الرافضة والشيعة يوم عاشوراء النواصب من أهل الشام»

رافضه ناراحت می شدند. چه کسی خوشحال می شد؟ نواصب خوشحال می شدند نواصب شام. نواصب شام شیعه اثنی عشری بودند؟ نه. نواصب شام بودند خوشحالی هم می کردند بهترین لباس ها را می پوشیدند جشن می گرفتند

«فكانوا إلى يوم عاشوراء يطبخون الحبوب ويغتسلون ويتطيبون ويلبسون أفخر ثيابهم ويتخذون ذلك اليوم عيدا يصنعون فيه أنواع الأطعمة ويظهرون السرور والفرح»

البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج 8، ص 202

پس ما هر چه نگاه می کنیم دو طرف را داریم می بینیم یک طرف به صراحت دارد می گوید که این ها شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) بودند که به یاری سید الشهداء آمدند و طرف دوم کسانی که طرف دشمن حضرت علی (علیه السلام) بودند و به جنگ سید الشهداء آمدند. عمر سعد را گفتیم شمر را گفتیم اهل شام را گفتیم برویم بعضی دیگر را ببینیم فتوح البلدان آقای بلاذری، جلد 1، صفحه 305

«كان كثير بن شهاب بن الحصين بن ذي الغصة الحارثي عثمانيا»

کثیر ابن شهاب ابن حصین ابن ذی الغصه حارثی از کدام تفکر بود شیعه اثنی عشری یا عثمانی بود؟ عثمانیاً، عثمانی بود.

«يقع في علي بن أبي طالب»

به حضرت علی دشنام می داد.

 بعد چه کار می کرد؟

«ويثبط الناس عن الحسين»

و امام حسین (علیه السلام) می خواست به کوفه بیاید گفت مردم، آماده بشوید به جنگش برویم

 یک عثمانی مسئول گردآوری مردم برای مقابله با سید الشهداء (علیه السلام).

«ومات قبيل خروج المختار بن أبي عبيد أو في أول أيامه»

 مختار هم وقتی آمد (او مرده بود) گفت:

«أما ورب السحاب شديد العقاب سريع الحساب منزل الكتاب لأنبشن قبر كثير بن شهاب المفتري الكذاب»

بعد دارد:

«وكان معاوية ولاه الرى ودستبى حينا من قبله ومن قبل زياد والمغيرة بن شعبة عامليه»

این آقا کثیر ابن شهاب از طرف معاویه حاکم ری بود، حاکم منطقه دستبی بوده هم از طرف خود معاویه هم از طرف زیاد و مغیره.

«وكان يزيد بن معاوية قد حمد مشايعته وأتباعه لهواه فكتب إلى عبد الله بن زياد في توليته ماسبذان ومهرجانقذف وحلوان والماهين»

یزید ابن معاویه همراهی او با یزید را خیلی مدح کرد و به عبید الله ابن زیاد نامه نوشت که او را به منطقه ماسبزان و فلان منطقه و فلان منطقه امیر کن.

«وأقطعه ضياعا بالجبل»

و چند روستا در منطقه جَبل به او بده

«فبنى قصره المعروف بقصر كثير»

و قصر کثیر را او در آن منطقه بنا کرد

فتوح البلدان؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري الوفاة: 279، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1403، تحقيق: رضوان محمد رضوان، ج 1، ص 305

 

 یک کسی به خاطر این که با سید الشهداء جنگیده از نیروهای معاویه هم بوده عثمانی هم بوده یزید هم به او دست رنج و دستمزد داده، قاتل سید الشهداء شیعه اثنی عشری به حساب می آید؟ نه. وقتی که سید الشهداء (علیه السلام) به کربلا رسید چه گفتند؟ در انساب الأشراف، تاریخ طبری و البدایة والنهایة

«وجاء كتاب ابن زياد إلى عمر بن سعد»

کتاب (نامه) عبید الله ابن زیاد به عمر ابن سعد ملعون رسید

«أن حل بين حسين وأصحابه وبين الماء»

آقای عمر سعد نگذار به حسین و اصحابش آب برسد مانع شو بین حسین و اصحابش و آب!

«فلا يذوقوا منه قطرة»

مبادا یک قطره آب به آن ها برسد.

 چرا؟

«كما صنع بالتقي الزكي المظلوم»

همان طوری که خلیفه فقیهِ زکیِ مظلوم عثمان، لب تشنه شهید شد

مجری:

عجب، این جا گفتیم در کتاب هایشان آمده مظلوم را ظالم و ظالم را مظلوم جلوه می دهند.

استاد ابوالقاسمی:

 

«فبعث خمسمائة فارس فنزلوا على الشريعة وحالوا بين الحسين وأصحابه وبين الماء ومنعوهم أن يستقوا منه»

500 نفر سواره بر شریعه فرستادند نگذاشتند به سید الشهداء آب برسد، نگذاشتند آب بر دارند.

«وذلك قبل قتل الحسين بثلاثة أيام وناداه عبد الله بن حصن الأزدي»

...و عبد الله حِصن عضدی یا حصین عضدی ندا می داد

«يا حسين ألا تنظر إلى الماء كأنه كبد السماء»

حسین به آب نگاه نمی کنی چطوری دارد برق می زند؟

«والله لا تذوق منه قطرة حتى تموت عطشاً.»

قسم به خدا یک قطره آب نمی گذاریم بخوری تا از عطش بمیری!

أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى: 279هـ) الوفاة: 279، دار النشر، ج 1، ص417

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج 3، ص 311

برای چه نمی گذاری یک قطره آب بخورد؟ مگر چه کار کرد که نمی گذارید یک قطره آب بخورد؟ «كما صنع بالتقي الزكي المظلوم» عثمان، لب تشنه مرد، حسین هم باید کشته بشود.

نامه را عبید الله ابن زیاد به چه کسی نوشت؟ عبید الله زیاد خودش عثمانی است شیعه به حساب نمی آید به عمر سعد یعنی آقای عمر سعد تو هم این را قبول داری که عثمان مظلوم بوده وگرنه عمر سعد می گفت من که قبول ندارم عثمان مظلوم بوده چرا این کار را بکنم؟ پس مشخص است عمر سعد هم قبول داشته در لشکر عمر سعد تا گفت بله تقی، زکی، مظلوم عثمان تشنه بوده عبد الله ابن حِصن آمد همین حرف را زد. کسانی که در لشکر مخالف سید الشهداء (علیه السلام) هستند می گویند چون که عثمان مظلومانه کشته شد با لب تشنه کشته شد ما حسین را لب تشنه می خواهیم بکشیم.

 این هم یک عبارت، همین مطلب در تاریخ طبری، جلد 3، صفحه 311 آمده است. و البدایة والنهایة ابن کثیر نوشته:

«وكتب إلى ابن زياد ذلك فرد عليه ابن زياد أن حل بينهم وبين الماء كما فعل بالتقى الزكى المظلوم أمير المؤمنين عثمان بن عفان واعرض على الحسين أن يبايع هو ومن معه لأمير المؤمنين يزيد بن معاوية فاذا فعلوا ذلك رأينا رأينا»

اول بیعت بکنند بعد بیعت کردند ما تصمیم مان را می گیریم او را بکشیم، زنده نگه داریم، اسیرش بکنیم

«وجعل أصحاب عمر بن سعد يمنعون أصحاب الحسين من الماء وعلى سرية منهم عمرو بن الحجاج»

یک گروه بودند از جمله آن ها عمرو بن حجاج بود و صحابی هم به حساب می آید

 «فدعا عليهم بالعطش»

سید الشهداء نفرین شان کرد

«فمات هذا الرجل من شدة العطش»

عمرو ابن حجاج از شدت عطش مرد

البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت،  ج 8، ص 175

 یعنی مشخص است این جنبه عطش، یک جنبه ای است این ها از عثمان شروع کردند سید الشهداء را، سید الشهداء هم نفرین شان کرده (طرف مقابلش است) یعنی من او را مظلوم نمی دانم. این که من را به خاطر عثمان لب تشنه نگه دارید قبول ندارم چون عثمان، لب تشنه ماند اما این که من به خاطر عثمان لب تشنه باشم نه اصلاً این را قبول ندارم این یک عبارت.

 عبارت دیگر در انساب الأشراف آمده وقتی که سید الشهداء (علیه السلام) به شهادت رسید می گوید:

«ولما بلغ أهل المدينة مقتل الحسين»

وقتی به اهل مدینه خبر رسید که سید الشهداء (علیه السلام) به شهادت رسید

«كثر النواضح والصوارخ عليه»

خیلی ها شروع کردند به نوحه سرائی، فریاد کشیدن

«واشتدت الواعية في دور بني هاشم فقال عمرو بن سعيد الأشدق»

و در خانه های بنی هاشم نوحه و واویلا خیلی بلند شد عمرو ابن سعید اشدق که از بنی امیه بود گفت:

«واعية بواعية عثمان»

شما عثمان را کشتید ما گریه کردیم حالا ما حسین را کشتیم شما گریه کنید این به آن دَرْ «واعية بواعية عثمان»

چرا سید الشهداء را شهید کردند؟ خوب خودشان می دانند حضرت علی گفت من در کشتن عثمان دخالت نداشتم کنار نشستم عایشه، طلحه، زبیر، معاویه و صحابه پیغمبر بودند او را کشتند به منِ‌ علی ربطی ندارد؛ اما این ها با خاطر این که حضرت علی به خلافت رسید توقع نداشتند بعد از عثمان حضرت علی به خلافت برسد اما چون حضرت علی به خلافت رسید گفتند گردن علی می اندازیم.

مجری:

جالب این که همان طور فرمودید خودشان این کار را کردند

استاد ابوالقاسمی:

خودشان «واعیه بواعیة عثمان».

«وقال مروان حين سمع ذلك»

مروان هم مشخص است از بنی امیه است وقتی این را شنید گفت:

«عجّت نساء بني زبيد عجّةً ... كعجيج نسوتنا غداة الأزيب»

أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى: 279هـ) الوفاة: 279، دار النشر، ج1، ص426

بین دو تا قبیله، قبیله بنی زبید و بنی اَزیب جنگ بود، در یکی از جنگ ها (که جنگ ازیب به آن می گویند) زن های قبیله ای که شکست خوردند شروع به گریه کردند می گوید ما که شکست خوردیم و گریه کردیم، یکبار هم ما یک کاری کردیم که زن های بنی زبید گریه بکنند «عجّت نساء بني زبيد عجّةً»؛ این دفعه صدای گریه بنی زبید بلند شد. یعنی دارد این مقابل آن، این به آن در (موشک جواب موشک) این،‌ عوض آن گریه ای که از ما بلند کردید.

علمای اهل سنت نقل کردند وقتی که این اتفاق رخ داده خودشان گفتند این در مقابل کشتن عثمان بوده آن وقت شیعیان بودند؟ شیعیان اهل نسق اصلاً‌ عثمان را قبول داشتند؟

(میان برنامه)

مجری:

 من خطا کارم جفا کردم به تو اما ببخش/ گر چه بد کردم پشیمانم مرا حالا ببخش/ راه بستم بر تو و ترسید از من دخترت/ علت دلشوره زینب شدم من را ببخش/ دل اگر سوزاندم از اهل حرم در آتشم/ یا مرا در آتش این غم بسوزان یا ببخش/ احترام مادرت را داشتم دیدی حسین؟/ این پشیمان را برای خاطر زهرا ببخش/ راه را بستم که حالا آب را هم بسته اند/ خیمه گاهت تشنه ماند و رفت اگر سقا ببخش/ ساعتی دیگر به مقتل می روی شرمنده ام/ می روی منزل به منزل بر سر نی ها ببخش/ از تو دوری کردم و دور از خدا ماندم ببین/ پاره و منکُم ولی برگشته ام مولا ببخش/ تا مرا در خون نبینی راضی از خود نیستم/ حر پشیمان آمده ای بهترین آقا ببخش!

امشب، شب 4 محرم الحرام است شبی که منسوب است به حر ابن یزید ریاحی کسی که به خاطر ادبش و آن حرمتی که برای حضرت زهرا قائل شد می توانیم بگوییم به آن دلیل دقیقاً خدا عنایت کرد و یکی از شهدای والا مقام کربلا لقب گرفت. این شب به طفلان حضرت زینب منسوب است که ان شاء‌ الله در آخر برنامه پیرامون آن موضوع هم شعری را تقدیم خواهم کرد این شعر هم از جناب آقای محسن ناصحی بود که تقدیم نگاه تان شد بفرمایید با ادامه مبحث در خدمت شما هستیم.

استاد ابوالقاسمی:

اما برویم سراغ عبارت دیگری که در کتب اهل سنت آمده زهیر ابن قین از شهدای کربلا است (رضوان الله تعالی علیه)؛ اما قبل از این که با سید الشهداء همراه بشود جزو عثمانی ها بود یعنی حتی اعتقاد با خلافت حضرت علی هم نداشت، حضرت علی را در کشتن عثمان دخیل می دانست. در مسیر با سید الشهداء، مسیرش یکی شد. در فیلم مختار هم همه ماجرای زهیر ابن قین را دیدید که پیش سید الشهداء رفت وقتی بر گشت همسرش بسیار متعجب که زهیر تو این طور نبودی. عزرة ابن قیس از صحابه هم به حساب می آید و با زهیر تقریباً یک هم رأس و هم رده به حساب می آمد حبیب ابن مظاهر شروع کرد صحبت کردن

«والله لبئس القوم عند الله قوم قتلوا ذرية نبيهم وعترته، وعباد أهل المصر»

چه بد کسانی هستند که ذریه پیغمبرشان و اهل بیتش و عابدان اهل شهرشان را کشتند (می کشند)

عزرة ابن قیس گفت:

«انك لتزكي نفسك»

حبیب، تو می خواهی بگویی خودت عابد بودی؟

«وقال عزرة لزهير بن القين: كنت عندنا عثمانياً فما بالك؟»

زهیر تو که عثمانی بودی تو که دیگر چرا آن جا رفتی؟

 یعنی اگر کسی عثمانی باشد کدام طرف باید باشد؟ در سپاه یزید باید باشد کسانی که آن طرف هستند عثمانی نیستند تو چرا آن جا رفتی؟ گفت:

«والله ما كتبت إلى الحسين ولا أرسلت إليه رسولاً»

من نامه ننوشتم نماینده نفرستادم

«ولكن الطريق جمعني وإياه»

در مسیر با حسین همراه شدم

«‌فلما رأيته ذكرت به رسول الله صلى الله عليه وسلم»

دیدمش یاد پیغمبر افتادم

«وعرفت ما تقدم عليه من غدركم ونكثكم وميلكم إلى الدنيا»

و فهمیدم شما دنیا طلب ها و پیمان شکن ها چه بلایی می خواهید سرش بیاورید.

«فرأيت أن أنصره»

خواستم او را یاری کنم

«وأكون في حزبه»

من رفتم جزء شیعیان حسین شدم.

 درست است من جزء شیعیان عثمان یک دورانی به حساب می آمدم اما الان جزء شیعیان حسین شدم

«حفظاً لما ضيعتم من حق رسول الله»

خواستم آن حقی که شما تضییع کردید من حفظ بکنم

أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى: 279هـ) الوفاة: 279، دار النشر، ج1، ص418

 خودشان می گفتند تویی که با حضرت علی دشمن هستی آن طرف نباید بروی باید این طرف بیایی ما این طرف، دشمنان حضرت علی هستیم پیش ماها بیا آن طرف چه کار می کنی؟ تو قبلاً سابقه دشمنی با حضرت علی داشتی پیش خودمان بیا ما هم این طرف مثل خودت بودیم و هستیم می گوید نه من دیگر عوض شدم من دیگر جزء دشمن ها نیستم جزء شیعیان حسین (حزب حسین) هستم این هم یک عبارت.

مجری:

و ان شاء الله همیشه جزء شیعیان حسین ابن علی در این حزب باشیم.

استاد ابوالقاسمی:

ان شاء الله، در تاریخ طبری هم شبیه به همین آمده صحبت که کرد

 «فقال حبيب بن مظاهر لزهير بن القين كلم القوم إن شئت وإن شئت كلمتهم»

زهیر، اگر می خواهی تو با آن ها صحبت کن اگر می خواهی من با آن ها صحبت بکنم

«فقال له زهير أنت بدأت بهذا فكن أنت تكلمهم»

گفت تو شروع کردی تو بحث هدایت دیگران را مطرح کردی تو برو با آن ها صحبت کن.

 حبیب صحبت کرد همان عبارتی که عرض کردیم

«والله لبئس القوم عند الله غدا قوم يقدمون عليه قد قتلوا ذرية نبيه عليه السلام وعترته وأهل بيته وعباد أهل هذا المصر المجتهدين بالأسحار والذاكرين الله كثيرا»

عزرة بن قيس گفت:

 «إنك لتزكي نفسك ما استطعت»

تا می توانی داری از خودت مدح می کنی

 زهیر گفت:

«يا عزرة إن الله قد زكاها وهداها فاتق الله يا عزرة»

خدای متعال حبیب ابن مظاهر تزکیه و هدایت کرده از خدا بترس

«فإني لك من الناصحين»

از خدا برای تو خیر خواه هستم

«أنشدك الله يا عزرة أن تكون ممن يعين الضلال على قتل النفوس الزكية»

مراقب باش تو را به خدا قسم می دهم مبادا از کسانی باشی که کمک کنی به ضلالت برای کشتن جان های پاک.

 خوب نگاه کنید:

«قال يا زهير كنت عندنا ما من شيعة أهل هذا البيت»

زهیر، تو که از شیعیان حسین نبودی از شیعیان حسن نبودی آن طرف پیش حسین جای شیعیان حسین است تو آن طرف نبودی. می گویید شیعیان سید الشهداء امام حسین را کشتند؟ خجالت نمی کشید اگر شیعیان کشتند پس چه کسی از او دفاع کرده؟ يا زهير كنت عندنا ما من شيعة أهل هذا البيت»؛ تو جزء شیعیان اهل بیت نبودی!

«إنما كنت عثمانيا قال أفلست تستدل بموقفي هذا أني منهم»

خودت که داری می گویی الان من این جا ایستادم یعنی من از این ها شدم خودت فهمیدی من الان شیعه شدم دست از عثمانی بودم بر داشتم، دست از تبعیت ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه بر داشتم آمدم تابع علی و حسن و حسین شدم. شیعه اهل بیت شدم باید بفهمی من که الان این جا ایستادم یعنی من شیعه علی و حسن و حسین شدم بله قبلاً دیگران را قبول داشتم الان نظرم عوض شده آمدم جزء این گروه شدم. پس ما در کربلا مستبصرین هم داریم کسانی که مبستبصر شدند هر کسی که آن جا بوده جالب است «تستدل بموقفي هذا أني منهم»؛ ایستادن من در این جا، یعنی من جزء شیعه این اهل بیت هستم.

«أما والله ما كتبت إليه كتابا قط ولا أرسلت إليه رسولا قط ولا وعدته نصرتي قط ولكن الطريق جمع بيني وبينه فلما رأيته»

بله من نامه ننوشته بودم نماینده هم نفرستادم وعده یاری هم نکردم اما در راه، وقتی او را دیدم

«ذكرت به رسول الله ومكانه منه وعرفت ما يقدم عليه من عدوه وحزبكم»

یاد پیغمبر افتادم یاد جایگاه حسین در نزد پیغمبر افتادم و فهمیدم که شما لشکریان دارید چه کار می کنید.

«فرأيت أن أنصره وأن أكون في حزبه وأن أجعل نفسي دون نفسه»

خواستم به او کمک بکنم جانم را قبل از او فدا بکنم

«حفظا لما ضيعتم من حق الله وحق رسوله عليه السلام»

آن چیزی که شما تضییع کردید که خدا و حق پیغمبر است من می خواهم آن را حفظ بکنم.

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج 3، ص 314

 این هم یک عبارت. پس خیلی واضح است روایات تاریخی فقط باید شخص بداند این اصطلاحات یعنی چه؟ اصطلاحات را بشناسد به راحتی متوجه می شود قاتلین چه اعتقادی داشتند؟ مدافعین چه اعتقادی داشتند؟

عبارت دیگر، نافع ابن هلال یا از قبیله بنی جمل بوده یا این که شعری که می گفته و آن شعاری که در جمل می گفته این هم بیشتر به نظر حقیر می رسد این است که می گفت:

 «أنا الجملي»

 من بودم که در جنگ جمل دیدید با شما چه کار کردم!

 چرا؟ چون این دو تا گروه دارند با هم می جنگند طلحه و زبیر و عایشه از آن طرف به خونخواهی عثمان مثلاً آمدند معاویه به اسم خونخواهی عثمان آمده، این کسی که در جمل بوده یعنی من خونخواهی عثمان را قبول ندارم؛ لذا در شعارش این طور می گفت و جالب این جاست می گویند نافع ابن هلال بجلّی نه جملی، (نافع ابن هلال البجلی) عبارت را بیاورم دوستان ببینند این شخص از قبیله بجلی است از بجلیّان است نه از جملیّان در کامل فی التاریخ می گوید از بجلیّان بوده در نهایة العَرْب می گوید از بجلیّان بوده نه از بنی جمل لذا این آدم وقتی می گوید: «أنا الجملي» این طور به نظر می آید می گوید یادت می آید در جمل چه بلایی سرتان آوردم؟

«أنا الجملي أنا على دين علي»

من بر دین علی هستم

در تاریخ طبری و جای دیگر همین را آورده

«وكان نافع بن هلال الجملي قد كتب اسمه على أفواق نبله فجعل يرمي بها مسومة وهو يقول أنا الجملي أنا على دين علي»

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج3، ص328

در البدایة والنهایة هم همین نقل کرده می گوید:

«وكان من أصحاب الحسين نافع بن هلال الجملى»

البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج8، ص184

این ها جملی گفتند ولی بجلی است ولی گفته من جملی هستم اسمش را بر روی تیرهایش نوشته بود تیرهایش مسموم بود تیر می انداخت و می گفت: «أنا الجملي أنا على دين علي»؛ جالب این جاست وقتی گفت: «أنا الجملي انا علیٰ دین علي» طرف مقابل چه به او گفت:

«فخرج إليه رجل يقال له مزاحم بن حريث فقال أنا على دين عثمان»

تو بر دین علی هستی من بر دین عثمان هستم

 جنگ کربلا مشخص است یک طرف علوی ها یک طرف عثمانی ها هستند، «انا علیٰ دین عثمان» این شهید راه سید الشهداء خیلی عجیب است در تاریخ طبری آورده:

«فقال له أنت على دين شيطان»

گفت تو بر دین شیطان هستی!

«ثم حمل عليه فقتله»

به او حمله کرد و او را کشت

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج3، ص324

یعنی اصلاً جنگ را یک چیزی شبیه به جنگ جمل می دانند انتقام عثمان و انتقام جنگ جمل و این ها، این جنگ را می دانند استمرار همان مسیر است.

مجری:

با همان استدلال جلو می آیند و این کار را انجام می دهند و هم چنان پایبند به آن حرف های خودشان هستند.

استاد ابوالقاسمی:

وقتی که مختار قیام کرد در فیلم مختار نامه

مجری:

به فیلمی اشاره می کنید این قدر در این ده دوازه سال پخش شده همه دیالوگ ها و اتفاقات را همه حفظ هستند

استاد ابوالقاسمی:

رفاعة ابن شدّاد با مختار دشمنی کرد اما رفاعه سابقاً قاطی شیعه ها بود این طور می گوید، می گوید یک گروهی:

 «یا لثارات عثمان»

 گفتند در تاریخ طبری، جلد 3، صفحه 458 می گوید وقتی که به سمت مختار حمله کردند ابن شُمیط گفتند:

«يا لثارات الحسين»

 «فسمعها يزيد بن عمير بن ذي مران من همدان»

یزید ابن عمیر ابن ذی مُرّان از همدان این را شنید.

 در جواب یا لثارات الحسین چه گفت؟ گفت:

«يا لثارات عثمان»

 حسین یک طرف است چرا طرف مقابلش را عثمان می گذارید؟ مثلاً یزید بگویید.

نه، امام حسین در مقابل عثمان قرار گرفته

«فقال لهم رفاعة بن شداد»

رفاعة ابن شدّاد در فیلم هست

«ما لنا ولعثمان لا أقاتل مع قوم يبغون دم عثمان»

با کسانی که هدف شان از جنگ طرفداری خون عثمان است نمی جنگم!

«فقال له أناس من قومه جئت بنا وأطعناك حتى إذا رأينا قومنا تأخذهم السيوف قلت انصرفوا ودعوهم فعطف عليهم»

به یک عده بر خورد گفتند تو بزرگ ما بودی به طرف ما آمدی قبول کردی بخواهی آن طرف بروی قبول نمی کنیم.

گفت:

أنا ابن شداد على دين علي

لست لعثمان بن أروى بولي

لأصلين اليوم فيمن يصطلي

بحر نار الحرب غير مؤتل

من رفاعة ابن شداد دینم، دینِ علی است (مادر عثمان اروای بود) گفت من طرفدار عثمان ابن عفوان نیستم، امروز به شما گرمی آتش جنگ را خواهم چشاند و هیچ اِبائی هم از این قضیه ندارم.

«فقاتل حتى قتل»

آن قدر جنگید تا کشته شد.

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج3، ص458

این جا چه می گوید؟ «مع قوم يبغون دم عثمان»؛ حتی در کشتن نیروهای مختار هم این ها می گفتند هنوز داریم انتقام عثمان را می گیریم چه برسد به سید الشهداء (علیه السلام) ماجرا از آن جا شروع شده استمرار پیدا کرده یکی دو تا نیست.

 یزید، سید الشهداء را برای چه کشت؟ معتضد از خلفای عباسی یک نامه افشاء گرانه ای بر ضد بنی امیه نوشت و پخش کرد در آن نامه شعر یزید را آورد. شعر یزید چه است؟ زبانم لال آن عبارتی که گفته:

«ليت أشياخي ببدر شهدوا ** جزع الخزرج من وقع الأسل»

ای کاش اجداد من بودند و می دیدند که قبیله خزرج را چطور ما به جزع انداختیم!

 و در اخبار الطوال این را آورده که:

«فتمثل يزيد:

 ليت أشياخي ببدر شهدوا ** جزع الخزرج من وقع الأسل ** حين حكت بقباء بركها **واستحر القتل في عبد الأشل»

کاش بودند می دیدند ما چه کار کردیم؟

الأخبار الطوال؛ اسم المؤلف: أبو حنيفة أحمد بن داود الدينوري الوفاة: 282هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية  - بيروت/لبنان - 1421هـ-2001م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د.عصام محمد الحاج علي، ج 1، ص 395

و حضرت زینب (سلام الله علیها) وقتی به شام رفتند

«فقالت زينب بنت علي عليهما السلام صدق الله ورسوله يا يزيد ثم كان عاقبة الذين أساءوا إن كذبوا بآيات الله وكانوا بها يستهزئون»

خدا و پیغمبر راست گفتند که عاقبت شما به این جا می رسد که آیات خدا را تکذیب می کنید!

 فکر کردی:

«أظننت يا يزيد أنه حين أخذ علينا بأطراف الأرض وأكناف السماء»

وقتی ما را این طرف و آن طرف بردی

«فأصبحنا نساق كما يساق الأسارى إن بنا هوانا على الله وبك عليه كرامة»

فکر کردی ما خار شدیم خدا تو را خیلی دوست دارد؟

«وإن هذا لعظيم خطرك فشمخت بأنفك ونظرت في عطفيك جذلان فرحاً حين رأيت الدنيا مستوسقة لك والأمور متسقة عليك»

فکر کردی خدا خیلی دوستت دارد باد به غبغبت انداختی در دنیا دستت راست شد امور دیگر راحت شد!

«وقد أمهلت ونفست»

خدا به تو مهلت داد «و نُفِسْتَ» یک مدتی به تو داده

«وهو قول الله تبارك وتعالى لا يحسبن الذين كفروا إن ما نملي لهم خيراً لأنفسهم إنما نملي لهم ليزدادوا إئماً ولهم عذاب مهين»

خدا به تو مهلت داده می خواهد عذابت را بیشتر بکند

«أمن العدل يا ابن الطلقاء تخديرك نساؤك وإماؤك وسوقك»

ما تو و مادر و پدرت را آزاد کردیم عدل است تو زن هایت را پشت پرده بردی کنیزهایت را پشت پرده بردی!

«بنات رسول الله صلى الله عليه وسلم لى الله عليه قد هتكت ستورهن»

آن وقت دختران پیغمبر (صلی الله علیه وآله) این ها را هتک ستر کردی از پرده بیرون آوردی.

«وأصحلت صوتهن»

صداهای شان گرفته شده از بس این ها ناله کردند

«مكتئبات تخدى بهن الأباعر ويحدو بهن الأعادي من بلد إلى بلد»

به سرعت حدو انجام دادند یا حَدی انجام دادند که سریع این ها را از شهری به شهر دیگر ببرند.

«لا يراقبن ولا يؤوين»

هیچ مراقب و محافظی ندارند، هیچ جا به آن ها پناه داده نشد

«يتشوفهن القريب والبعيد»

دور و نزدیک نگاه شان می کنند

«ليس معهن ولي من رجالهن»

و هیچ مردی از مردان شان همراه شان نیست

«وكيف يستبطأ في بغضتنا من نظر إلينا بالشنق والشنآن والأحن والأضغان»

من چه تصوری نسبت به تو داشته باشم تویی که نسبت به ما، دیدگاهت کینه و ظلم و حرص و ضغن است.

«أتقول ليت أشياخي ببدر شهدوا»

کاش اجدادم در بدر بودند

«غير متأثم ولا مستعظم»

و این کار را هیچ عیب نمی دیدند.

«وأنت تنكث ثنايا أبي عبد الله بمخصرتك»

با عصایت داری به لب و دندان سید الشهداء می زنی؟

«ولم لا تكون كذلك»

چرا خوشحال نباشی؟

«وقد نكأت القرحة واستأصلت الشاقة بإهراقك دماء ذرية رسول الله صلى الله عليه وسلم لى الله عليه وآله ونجوم الأرض من آل عبد المطلب»

بله تو از بنی امیه هستی طبیعی است که با آل عبد المطلب دشمنی داشته باشی ستارگان آل عبد المطلب را کشتی.

«ولتردن على الله وشيكاً موردهم ولتودن أنك عميت وبكمت وأنك لم تقل فاستهلوا وأهلوا فرحاً»

پیش خدا می روی و آرزو می کردی کور و کر بودی و این جمله را نگفته بودی

«اللهم خذ بحقنا وانتقم لنا ممن ظلمنا والله ما فريت إلا في جلدك ولا حززت إلا في لحمك وسترد على رسول الله صلى الله عليه وسلم لى الله عليه برغمك وعترته ولحمته في حظيرة القدس»

پیش پیغمبر می روی آن جا اهل بیت پیغمبر پیشش هستند و تو می فهمی که آن جا  «فريت إلا في جلدك»؛ پوست خودت را کندی.«ولا حززت إلا في لحمك» تیرها در بدن خودت فرو کردی، به اهل بیت کاری نکردی.

«يوم يجمع الله شملهم ملمومين من الشعث وهو قول الله تبارك وتعالى ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله أمواتاً بل أحياء عند ربهم يرزقون وسيعلم من بوأك ومكنك من رقاب المؤمنين»

می فهمی چرا خدا به تو مهلت داد که بتوانی گردن مؤمنین را بزنی!

«إذا كان الحكم الله والخصم محمد صلى الله عليه وجوارحك شاهدة عليك»

بلاغات النساء؛ اسم المؤلف: أبو الفضل أحمد بن أبي طاهر ابن طيفور (المتوفى: 280هـ) الوفاة: 280، دار النشر:، ج1، ص10

می گوید این دشمنی از بدر نشأت گرفته یک خطی است از جنگ بدر شروع شده همان خط جنگ بدر رسیده به کشتن عثمان در بدر یک طرف پیغمبر و طرف دیگر ابو سفیان بوده بعد در کشتن عثمان اعتقادشان این است که یک طرف حضرت علی، یک طرف عثمان است دوباره به عاشوراء می رسد یک طرف یزید و طرف دیگر سید الشهداء (علیه السلام) است.

مجری:

و این جا مشخص می شود چرا امام حسین (علیه السلام) فرمودند «یا شیعةُ آل ابي سفیان»

استاد ابوالقاسمی:

بله خیلی واضح است که «یا شیعة آل ابی سفیان» فرمودند. اینی هم که ما مطرح کردیم راجع به نامه ای که بیان شد از خلیفه عباسی در کتاب تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 623 می گوید خودش وقتی این نامه را خواند این طور در آن نوشت:

«فقال مجاهرا بكفره ومظهرا لشركه»

شعر را می آورد که یزید، «مجاوِراً بکفر» گفت:

«ليت أشياخي ببدر شهدوا ** جزع الخزرج من وقع الأسل 

قد قتلنا القوم من ساداتكم ** وعدلنا ميل بدر فاعتدل 

آن عمود خیمه ای که در بدر کج شده بود یعنی خیمه های که در بدر، بی صاحب شده بودند ما دوباره آن عمود را راست کردیم «فأعتَدَل» دوباره ایستاد، ما بنی امیه در بدر، کمرمان شکسته بود دوباره در این جا کمر راست کردیم.

فأهلوا واستهلوا فرحا ** ثم قالوا يا يزيد لا تسل 

از خوشحالی فریاد می کشید که: یا یزید لا تشل، یزید دستت درد نکنه

لست من خندف إن لم أنتقم ** من بني أحمد ما كان فعل

من از اجدادم نیستم اگر از ذریه پیغمبر، کارهایی که پیغمبر کرده را انتقام نگیرم.

ولعت هاشم بالملك فلا ** خبر جاء ولا وحي نزل

بنی هاشم یک مدتی با حکومت بازی کردند نه خبری آمده نه وحی نازل شده این ها چه می گویند؟ دروغ داشتند می گفتند.

«هذا هو المروق من الدين»

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج5، ص623

معتضد می گوید این خروج رسمی از دین است (کفر رسمی است) و بدتر از این کفرش ریختن خون سید الشهداء حسین ابن علی و فرزند پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است. بنابراین، این خط مشخص است کسانی که این طرف هستند چه کسانی هستند؟ کسانی که آن طرف بودند

مجری:

در این چند شب ما یک نکته ای را بارها عرض کردیم و آن این که، این قدر این نکات واضح و مبرهن است آن قدر با سند و مدرک و استدلال های منطقی عنوان شد که دیگر خیلی جای حرف نمی ماند، یعنی هر شخصی باید بین این طرف و آن طرف، این سپاه و آن سپاه انتخاب بکند و به قول شما این شیعه حسین بودن یا شیعه عثمان بودن. شیعه آل ابی سفیان یا شیعه بنی هاشم در واقع شیعه پیغمبر و اهل بیتش و یک چیز مشخصی است و این جاست که ما بارها تأکید کردیم در همین برنامه ها من هر شب ذکر کردم و ذکر لب مان ان شاء الله تا آخر عمر این باشد که:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومِين‏ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ»

استاد حدود 15 دقیقه فرصت داریم می خواستم اگر امکانش باشد در هفت هشت آینده یک مقدار بحث جمع بشود چند دقیقه ای یک ذکر مصیبت خیلی کوتاهی ان شاء الله داشته باشیم چون در این شب ها توفیق شده در این جا به سر می بریم برنامه زنده تقدیم می شود ان شاء الله ما هم مستفیض بشویم.

استاد ابوالقاسمی:

ان شاء الله. باز می گویند در کوفه شیعیان بودند عبارتی در کتاب الشریعة آجری است می گوید یک روزی:

 «حَججتُ»

 پسر برادر زید ابن ارقم می گوید به حج رفتم بعد پیش ام سلمه رفتم

«فقالت ممن أنت»

از کجایی؟

«قلتُ من أهل الکوفة»

 اهل کوفه هستم.

«من الذين يسب فيهم رسول الله»

گفت کوفه همان شهری که به پیغمبر فحش می دهند؟

«قال: قلت: لا والله ما سمعت أحدا يسب رسول الله»

گفتم نه، نشنیدم کسی به پیغمبر فحش بدهد

«قالت: أليس يقال: فعل الله بعلي، وبمن يحب عليا، وكان رسول الله يحبه»

مگر اهل کوفه نمی گویند هر کس علی را دوست دارد خدا نابود بکند و چنین و چنان بکند پیغمبر علی را دوست داشت.

الشريعة؛ اسم المؤلف: أبي بكر محمد بن الحسين الآجري الوفاة: 360هـ، دار النشر: دار الوطن - الرياض / السعودية - 1420 هـ - 1999 م، الطبعة: الثانية، تحقيق: الدكتور عبد الله بن عمر بن سليمان الدميجي، ج4، ص2059

می گویند اهل کوفه کسانی هستند که به حضرت علی دشنام می دهند. چطور می گویند اهل کوفه، شیعه اثنی عشری بودند؟ اگر این ها شیعه اثنی عشری بودند که این حرف ها را نمی زدند همین مطلب در تاریخ دمشق آمده:

«دخلت على أم سلمة زوج النبي صلى الله عليه وسلم فقالت ممن أنت قلت من أهل الكوفة قالت من الذين يسب فيهم رسول الله صلى الله عليه وسلم قلت لا والله يا أمه ماسمعت أحدا يسب رسول الله صلى الله عليه وسلم قالت بلى والله إنهم يقولون فعل الله بعلي ومن يحبه وقد كان والله رسول الله صلى الله عليه وسلم يحبه»

تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج42، ص265

...گفت قسم به خدا این ها همین طور هستند «يقولون فعل الله بعلي ومن يحبه» کسی که علی را دوست دارد خدا چنین و چنان بکند. این هم وضعیت اهل کوفه، نگاه می کنیم اهل کوفه افرادی هستند که با پیغمبر و اهل بیت دشمن بودند. و می دانید حضرت ام سلمه (رضوان الله تعالی علیها) بلافاصله بعد از شهادت سید الشهداء از دنیا رفت (بعد از آن مصیبتی که دید از دنیا رفت) بنابراین مردم کوفه چه زمانی به حضرت علی دشنام می دادند؟ بعد از شهادت حضرت علی تا زمان شهادت سید الشهداء قبل از شهادت سید الشهداء دارد می گوید مردم کوفه به حضرت علی دشنام می دهند. کوفه قبل از شهادت سید الشهداء کوفه ای است که دشمن حضرت علی (علیه السلام) است.

 اما یک عبارت عجیبی است آقای قندوزی نقل کرده می گوید سید الشهداء پیش شان آمد:

«يا وَيْلَكُمْ أَتَقْتُلُونِي عَلى سُنَّة بَدَّلْتُها؟»

مگر من سنتی را تغییر دادم؟

«أَمْ عَلى شَريعَة غَيَّرْتُها»

من شریعتی تغییر دادم؟

«أَمْ عَلى جُرْم فَعَلْتُهُ، أَمْ عَلى حَقٍّ تَرَكْتُهُ»

برای چه با من دارید می جنگید؟ علت جنگ شما با من چه است؟ مشکل من چه است؟ به چه دلیل منِ حسین ابن علی را می کشید؟ گفتند نه سنتی تغییر ندادی مشکل چیز دیگری است.

«إِنّا نَقْتُلُكَ بُغْضاً لاِبِيكَ»

ما تو را به خاطر دشمنی پدرت می کشیم

ينابيع المودة لذوي القربى؛ الشيخ سليمان بن إبراهيم القندوزي الحنفي (متوفاى1294هـ)، تحقيق سيد علي جمال أشرف الحسيني، ناشر : دار الأسوة للطباعة والنشر ـ قم: 1416هـ، ج 3، ص 80

 «نَقْتُلُكَ بُغْضاً لاِبِيكَ» آن کسانی که دشمن سید الشهداء در لشکر عبید الله ابن زیاد بودند آن ها دشمنان حضرت علی بودند. خلاصه کلام کسانی بودند اعتقاد به خلافت ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه و یزید داشتند این ها را خلفاء می دانستند. کسانی بودند دشمن حضرت علی بودند. حضرت علی را در کشتن عثمان شریک می دانستند حضرت علی را ساقی کوثر نمی دانند. اعتقاد دارند خلیفه هر چیزی گفت باید اطاعت بشود در جماعت های مخالفین شرکت می کردند، به سید الشهداء می گفتند تو را می کشیم چون عثمان مظلومانه با لب تشنه شهید شد، شهید که شد گفتند این مصیبت در مقابل مصیبت عثمان، این مصیبت در مقابل مصیبت بدر ما شیعیان حسین را کشتیم و ما شیعیان آل ابی سفیان هستیم. شکی باقی می ماند؟ اما این عبارت را خواندیم یک عده ای گفتند: «نَقْتُلُكَ بُغْضاً لاِبِيكَ»؛ اما یک نفر آن جا بود که همه روضه اش را شنیدیم احترام نگه داشت. روز اول وقتی وارد کربلا شدند سید الشهداء (علیه السلام) به حر رو کردند

«ثَكِلَتْكَ أُمُّك‏»

مادرت به عزایت بنشیند.

 مادرت به عزایت بنشیند درست است ظاهرش نفرین است اما به هر صورت همه مادرشان به عزای شان می نشیند چطوری اش مهم است؟ یعنی حرفی هم که سید الشهداء گفتند حرف تندی بود اما راه هدایت برایش بسته نشد دیدند ساکت ایستاده گفت اگر هر فرد دیگری از عرب و عجم این حرف را به من گفته بود جواب به او می دادم اما چه کنم مادر تو فاطمه است من به مادرت فاطمه نمی توانم چیزی بگویم. بگویم مادر تو به عزایت بنشیند؟ نه. حرمت نگه داشت روز عاشوراء شد راوی می گوید دیدم حر، متحیر است پیش عمر سعد رفت به عمر سعد گفت می خواهی با حسین بجنگی؟ پسر پیغمبر است گفت بله جنگی که ساده ترین کارش جدا شدن دست ها و سرها باشد. می گوید حر گفت من خودم را بین بهشت و جهنم می بینم نمی دانم چه کار بکنم؟ زره اش را پایین انداخت سپرش را کنار دست گرفت آرام آرام انگار می خواهد برود به اسب آب بدهد راه افتاد با پسرش، غلامش به سمت شریعه که رفت وسط راه مسیر را کج کرد به سمت سید الشهداء (علیه السلام) آمد وسط راه از اسب پایین آمد کفش هایش را به گردنش می گویند انداخت. به گردن انداختن کفش در یکی از فیلم های که از کربلا درست کردند این صحنه هست. شتر را وقتی می خواهند برای قربانی به حج ببرند یکی از راه های علامتش این است حاجی کفش های خودش را به گردن آن شتر می اندازد این علامت قربانی است. یعنی حسین جان من آدم قربان بشوم از اول آمدم جانم را فدایت کنم (اصلاً برای این آمدم) خدمت حضرت آمد حضرت گفتند سرت را بالا بگیر این جا سرت را پایین نیانداز تو الان در جایی آمدی که سرها بالا است نباید این جا خجالت زده باشی.

گفت آقا من اولین کسی بودم که خاندان اهل بیت را آزردم لذا می خواهم اولین کسی باشم جانم را فدای تان بکنم اما قبلش پسرم برود جانش را فدا بکند من داغ پسرم را ببینم غلامم برود پسرش و غلامش رفتند جان شان را فدای سید الشهداء کردند و بعد خودش به میدان رفت آن لحظات آخر، کسی است که راه را بر سید الشهداء بسته تمام مصیبت های کربلا اگر این کار را انجام نداده بود پیش نمی آمد. در فکرش است خدایا توبه من قبول هست قبول نیست یک لحظه احساس می کند یک نفر سرش را بلند کرد اما این سر بلند کردن از آن مدل نیست که بخواهند سر را جدا بکنند با وحشی گری نیست با لطافت است دارد دست روی موهایش می کشد خون را از روی صورتش دارد پاک می کند که چشمانش باز بشود چشمانش را باز کرد ببیند سید الشهداء (علیه السلام) لحظه آخر سرش را به دامان گرفتند. بعد آن خونی که جاری می شد چون که خون بند نمی آمد روایت می گوید یک پارچه ای خود سید الشهداء محکم گره زدند که آن خون بند آمد این برخورد سید الشهداء (علیه السلام) با او اما با خود سید الشهداء (علیه السلام) چه کردند، آن لحظات آخر با لب تشنه، روایت را خواندم که شمر ملعون با لگد به پهلوی سید الشهداء (علیه السلام) زد

«فرفسه شمر لعنه الله برجله»

بعد گفت مگر تو نبودی که اعتقاد داشتی پدرت ساقی کوثر است صبر کن پیش پدرت می روی و پدرت تو را سیراب خواهد کرد!

«السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّة وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا آل مُحَمّد (عليهم السلام)‏ أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون‏»

مجری:

خیلی متشکرم یک دعا هم بفرمایید

استاد ابوالقاسمی:

بهترین دعایی که ما در همه زندگی مان می توانیم داشته باشیم تا زمان ظهور امام زمان بهترین دعای ما «اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ» است.

مجری:

ان شاء الله خیلی متشکرم. ممنونم که همراه ما هستید در این چند دقیقه باقی مانده همان طور که عرض کردم قول دادم با توجه به این که علاوه بر اسم حضرت حر، امشب منسوب به طفلان حضرت زینب هم هست و داغی که حضرت زینب در این زمان تجربه می کنند به شدت سنگین است جا دارد ذکر بکنیم و از زبان حضرت زینب یک غزلی را تقدیم نگاه تان بکنم:

خلوت شده دور و برت جانم فدایت/ ای جان زینب جان طفلانم فدایت/ فرزندها هستند بی شک جان مادر/ من جان برایت هدیه آوردم برادر/ ای کعبه من رنجشی از زائرت نیست؟/ قربانیان من قبول خاطرت نیست؟/ افسوس من از این دو گل بهتر ندارم/ باید برایت عاشقانه سر بیارم/ آه ای سلیمان هدیه ای ناچیز دارم/ از هدیه ام حالی غرور انگیز دارم/ در پیش مادر سر بلندت می کنم من/ عون و محمد را پسندت می کنم من/ بر قامت این کودکان حق پرستم/ با دست های خود لباس رزم بستم/ از نیزه ها بر جان شان باکی ندارم/ از کینه شمر و سنان باکی ندارم/ شرط مواسات من است این جان خواهر/ باید به خون غلتند این دو مثل اکبر/ شاید که کارت با عدو بالا نگیرد/ بگذار تا فرزند من جایت بمیرد/ حتی تنِ این ها اگر شد عرباً عِربا/ هرگز نخواهی دید اشک خواهرت را/ من از همین دم دست از آن ها کشیدم/ از تو نه اما از پسرها دل بریدم/ بر آسمان نیزها باید نشینند/ بهتر که عصر غارت ما را نبینند/ وقتی که دست مادر آن جا بسته باشد/ خوب است چشم غیرتی ها بسته باشد/ بهتر که جولان سنان ها را نبینند/ بر صورت مادر نشان ها را نبینند/ آن جا که دست و پای طفلانت بسوزد/ آن جا که معجرهای طفلانت بسوزد/ بر ناقه های بی حجاب افتاده باشیم/ آن جا که در بزم شراب افتاده باشیم/ باشد که در خیرات نان، آن ها نباشند/ دروازه ساعات را آن جا نباشند/ بهتر مرا با چادر پاره نبینند/ در کوچه های شام آواره نبینند/ تا دور بینم از سرت سنگ بلا را/ نذر سپر کردم برایت بچه ها را/ تا سنگ هاشان سمت این دو سر بیافتد/ شاید سرت از نیزها کمتر بیافتد!

شعر از جناب آقای حسن کُردی بود و به شدت سنگین. خدایا به حق قلب زینب صبور «عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ» به امید دیدار یا علی مدد.

 

 


  
  • رضایی

    21 تير 1402 - ساعت 05:00

    بر دشمنان اهل بیت علیهم السلام لعنت الله علیهم اجمعین

    0 0

مع امام منصور>

اصطلاح شیعه قاتلین امام حسین ع عثمانی ها نواصب اهل کوفه فحاشی یزید بدر