مع امام منصور

قسمت نهم ویژه برنامه مع امام منصور با کارشناسی حجت الاسلام والمسلمین روستایی


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 14/05/1401

برنامه:  مع امام منصور

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم، عرض سلام و ادب و احترام، خدمت شما بینندگان عزیز محترم و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)، عرض تسلیت دارم و آرزوی قبولی طاعات و عبادات، از این جهت که شرکت در روضه های سید الشهدا قطعاً از برترین عبادات است و امیدواریم که ان شاءالله نتیجه همه این شرکت در جلسات و حضور در سوگواری ها ختم بشود به خیر ترین اتفاقات یعنی فرج حضرت حجت ان شاءالله، با ویژه برنامه مع امام منصور در خدمت شما هستیم در شب 8 محرم الحرام سال 1444 هجری قمری، توفیق شده در این شبها در خدمت شما باشیم بلکه ان شاءالله با این برنامه مورد عنایت حضرت حجت واقع بشویم، امروز جمعه بود و باز هم چشم انتظاری ما بی فایده، بی فایده از این جهت که خودمان باعث آن هستیم که حضرت ظهور نمی کنند و از این طرف دلسوز هستیم به اینکه کاش در این ماه محرم با حضور ایشان می توانستیم عزاداری کنیم بر جد غریب شان؛ عرض بکنیم خدمت حضرت صاحب الزمان

محرمی که نباشی در آن محرم نیست

بدون تو ضربان زمین منظم نیست

 

چقدر ساده گرفتیم بی تو بودن را

هزار سال بدون تو زندگی...کم نیست

 

خودت بخواه که دست از گناه بردارم

که عهدهای من رو سیاه محکم نیست

 

هزار بار خودت را به ما نشان دادی

ولی چه فایده...چشمان ما که محرم نیست

 

خودم به چشم خودم دیده ام که در روضه

حلاوتی ست که در هیچ جای عالم نیست

 

حوائجم همه در بین روضه یادم رفت

غمت چه کرده...غم روزگار یادم نیست

 

بیا و روضه ی گودال را بخوان آقا

محرمی که نباشی در آن محرم نیست

آجرک الله یا بقیة الله آرزوی مان این است دعای مان این است، گریه مان بر این است که ان شاءالله هرچه زودتر خدا فرج شما را برساند و ما پا منبری روضه های شما باشیم ان شاءالله، شب هشتم منصوب به نام مبارک حضرت علی اکبر (ع) هست، و انشاءالله در طول برنامه ذکر مصیبت و قرائت اشعاری را خواهیم داشت، کار شناس محترم که افتخار دادند و امشب ما در خدمت شان هستیم حجت الإسلام و المسلمین استاد روستایی گرانقدر که ان شاءالله پای صحبت های ایشان می نشینیم و به موضوعات مختلف می پردازیم، حاج آقا سلام علکیم و رحمة الله اعظم الله اجورنا و اوجورکم.

استاد روستایی:

علیکم السلام و رحمة الله بنده هم خدمت حضرت عالی و بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداه عرض سلام و ادب و احترام دارم و امیدوارم که عزاداری شان تا به این لحظه مورد قبول حضرت حق واقع شده باشد و حضرت صدیقه طاهره (س) صاحب عزای این ایام نام ما و شما و بینندگان عزیز و ارجمند مان را و هر کسی که التماس دعا دارد و دوست دارد که در مجالس اهل بیت باشد و نمی تواند باشد، ان شاءالله نام شان را در دفتر ویژه خودشان به عنوان محبان و عزاداران واقعی حضرت اباعبدالله (ع) ثبت و ظبط بفرمایند.

مجری:

ان شاءالله، یک سؤال بپرسم این ابتدای برنامه، حقیقتاً موقعی که من دعوت شدم برای اجرای این برنامه یک کم دو دل بودم از این جهت که می گفتم شبها هیئت و روضه ولی بعد گفتم که این هم در نوع خودش یک همچین چیزی باشد، یک حرکت کوچک یک اتفاق مثبت خیلی دوست دارم که از زبان شما یا خیلی کوتاه این دغدغه خودم را مطرح می کردم پاسخ شما را بشنویم و بعد بحث را ان شاءالله ادامه می دهیم.

استاد روستایی:

برای تردید در این برنامه بخاطر مجلس؟

مجری:

بله اینکه در این تایم می توانستم بروم هیئت، حالا سعی کردیم بعد از اینجا آخر شب برویم

استاد روستایی:

بنابر آنچه که در روایات معصومین (ع) آمده آن چیزی که مهم است احیاء امر اهل بیت (ع) هست، امام صادق (ع) فرمودند

«رَحِمَ اَللَّهُ عَبْداً أَحْيَا»

خدا رحمت کند آن بنده ای را که امر ما را بخواهد احیا بکند

حالا احیاء امر اهل بیت (ع) به چه صورت است؟ گاهی اوقات این احیاء امر به صورت فردی است گاهی اوقات جمعی است، ببینید وقتی من عزاداری برای اهل بیت (ع) می کنم در مجالس آنها حضور پیدا می کنم و عرض ارادتم را به آن گونه به صورت اشک و سینه زنی و یا زنجیر زنی و حزن ظاهر می کنم احیاء امر اهل بیت دارم انجام می دهم، اما این فردی است برای خودم، البته بله آن سخنران آن مداح یک مقدار دایره احیاء امر اهل بیتش بیشتر است، او دارد یک جمعی را آشنا می کند با معارف اهل بیت، اما خود من به عنوان یک فردی وقتی حضور پیدا می کنم مشغول احیاء امر اهل بیت هستم، اما سودش به خودم می رسد، نفعش به خودم می رسد، اما یک زمانی من احیاء امر اهل بیت (ع) می کنم با دانش افزایی ایتام آل محمد (ص) با این دارم احیاء امر اهل بیت می کنم، می آیم در یک برنامه ای حضور پیدا می کنم موجب قوام و تقویت یک برنامه ای می شوم که نتیجه آن برنامه بصیرت افزایی و دانش افزایی پیروان اهل بیت (ع) هست، آن دسته از افرادی که مراسم عزاداری شان را انجام دادند، یا صبح یا ظهر یا عصر یا شب، حتی آخر شب بعد از برنامه می خواهند انجام بدهند، اما دوست دارند این دانش شان هم افزوده بشود، این هم احیاء امر اهل بیت است، بلکه خیلی گسترده تر از آن است، اینجا دیگر فقط نفعش به من نمی رسد، اینجا بله من بهره می برم از این باب که دارم در این امر مقدس کمک می کنم، دارم موجب قوام یک برنامه می شوم که این برنامه دانش و علم بینندگان را زیاد می کند، از این جهت ثواب می برم، اما بالاخره دارم به آن بیننده خدمت رسانی می کنم و آن بیننده ای که پای گیرنده نشسته بر اساس اطلاعاتی که در این برنامه یاد می گیرد بر اساس حتی آن اشکی که به واسطه اشعار شما و یا روضه کارشناس می شوند و می ریزد هر عملی که انجام بدهد بر اساس آن در آینده نسبت به خودش، نسبت به فرزندانش، نسل در نسل هر عمل خیری که انجام بدهد قطعاً و یقیناً اینجا بهره اش برای حضرت عالی هم هست، یعنی خیلی فراتر از آن حضور فیزیکی آن لحظه است، البته آن هم قطعاً لازم است قلب انسان نیاز دارد به این اشک ما نیاز داریم به این حزن نیاز داریم، و خدا می داند و همه بینندگان شیعه ما پیروان واقعی اهل بیت (ع) این را با تمام وجود حس کردند آن بهجتی که به واسطه احیاء امر اهل بیت (ع) به قلب ما نازل می شود،  و وجود ما را فرا می گیرد حالا چه در قالب اشک و سینه زنی باشد و چه در قالب بیان معارف اهل بیت، با هیچ لذتی در این دنیا برابری نمی کند من برای خودم اینطور است، واقعاً همینطور است من خودم چه در بحث روضه باشد چه سینه زنی باشد حتی بیان اهل بیت، بعد از آن یک بهجت و یک فرح و یک اشتیاقی در قلبم ایجاد می شود که با هیچ لذتی در دنیا آن را برابر نمی بینم

مجری:

خیلی ممنون، دقیقاً این را هم عرض کردم به همین دلیل خیلی ها تا صحبت باز می شد و مطرح می شد به خود من همین را می گفتند و در موارد مختلف هر کس به طریقی این موضوع را مطرح می کرد و می خواستم دقیقاً با پاسخ شما این جواب داده بشود که به هر طریقی ما می توانیم از انصار دین خدا باشیم، حاج آقای بندانی یک عبارتی دارند و یک شب را اصلاً کامل راجع به این موضوع صحبت می کردند راجع به اینکه یا انصار دین الله، که اصلاً علمای قدیم ما با چه مشقتی به اینجا رساندند و ای کاش ما هم این را ادامه بدهیم و ان شاءالله این احیاء امر اتفاق بیفتد، خیلی هم متشکرم بفرمایید موضوع برنامه را مطرح بفرمایید ببینیم که امشب پیرامون چه موضوعاتی ان شاءالله یاد می گیریم.

استاد روستایی:

ما امشب بحث را که خدمت بینندگان عزیز و ارجمند مان داریم، یک مسئله ریشه ای است، مسئله ای است که بر می گردد به جامعه عصر آقا اباعبدالله (ع) همیشه این سؤال مطرح است، این جامعه ای که پیامبر دیده، جامعه کوفی یک جامعه مهاجر است، مستحضر هستید که در زمان خلیفه دوم اینجا ساخت شد، یعنی آقای سعد ابی وقاص آمد فتح کرد و بعد شهر سازی صورت گرفت در آن دوره، و عده ای اینجا مهاجرت کردند، حالا به جهات مختلف که ما الآن در بحث مان تحلیل جغرافیایی منطقه کوفه و علت مهاجرت نیست، فقط می خواهیم بگوییم که بالأخره در اینجا آمدند مهاجرت کردند یک جمعیت مهاجر در این شهر شکل گرفتند، خب این جمعیت مهاجر چه کسانی هستند؟ خیلی از این جمعیت صحابه هستند، اصحاب پیامبر، یک عده هم که تابعین هستند، خب صحابه که خود پیامبر را دیدند احادیث پیامبر را بعضی از اینها درباره امام حسین (ع) شنیدند، تابعین هم که همان احادیث را از صحابه شنیدند پیامبر را ندیدند آن صحابه را دیدند آن احادیث را شنیدند، چه می شود چه اتفاقی در این جامعه رخ می دهد یا به تعبیر دیگر چه دگر دیسی در این جامعه نسبت به عصر نبوی اتفاق می افتد که باعث می شود امام حسین کشته بشود، البته من اینجا از منظر فرهنگی نمی خواهم به قصه نگاه بکنم، از منظر اقتصادی نمی خواهم به این مسئله بپردازم، می خواهم از منظر سیاسی نگاه بکنم، در نگاه سیاسی اندیشه سیاسی کوفیان در عصر اباعبدالله، اینکه می گویم عصر اباعبدالله سال 61 فقط مد نظرم نیست، عصر امامت امام حسین، چه اندیشه سیاسی در این جامعه نهادینه شده که نتیجه این و انتهای این منجر می شود به شهادت آقا اباعبدالله الحسین (ع)، چه اتفاقی برای این مردم افتاده؟ در این جامعه چه به خورد مردم داده شده، که این مسئله موجب این شده که امام حسین به شهادت برسد، این موضوع اصلی برنامه ما هست که در هفت اصل من می خواهم این را ان شاءالله بعد از ذکر یک مقدمه بررسی بکنم

مجری:

خیلی هم عالی ما در خدمت شما هستیم، بفرمایید

استاد روستایی:

بسم الله الرحمن الرحیم، اجازه بدهید یک مقدار برگردم به عقب تر یعنی از عصر امامت امام حسین (ع) بر گردم به عصر پسا نبوی و عصر پیامبر و بعد از شهادت پیامبر، ببینید در عصر بعد از شهادت پیامبر خب یک مسئله ای رخ داده به نام سقیفه بنی ساعده، و اهل بیت (ع) به جهت سیاسی از عرصه جامعه، عرصه حکومتی جامعه کنار زده شدند، یعنی اهل بیت (ع) دیگر در رأس مسائل سیاسی نیستند، کسانی دیگر آمدند زعامت جامعه را به عهده گرفتند، خب چه اتفاقی در آن عصر می افتد، ما در آن عصر بحث حدیث سوزی را داریم، که احادیث پیامبر سوزانده می شود، بحث پاره کردن احادیث و از بین بردن احادیث را داریم، بحث زندانی کردند برخی از صحابه همچون ابوذر غفاری را بخاطر نقل احادیث نبوی داریم قتل برخی از صحابه بایکت بعضی از صحابه، تبعید بعضی از صحابه که اینها همه محب اهل بیت (ع) هستند، اینها را ما در آن اعصار می بینیم، یعنی نه فقط در زمان خلیفه نخست، نه در آن دوران بعد از پیامبر، خب وقتی اهل بیت (ع) از عرصه سیاسی جامعه کنار می روند، خب ما شیعیان اعتقاد مان این است که امام فقط وظیفه اش زعامت سیاسی جامعه نیست، امام مرجعیت دینی هم دارد، یعنی مرجعیت دینی امام یک بخشی از شئون امام بحث زعامت جامعه است، و الّا هدایت گری وظیفه اصلی امام هست در تمامی عرصه ها، خب وقتی امام را کنار گذاشتند، امام (ع) حتی قرآنی می آورند که این قرآن شأن نزول و سبب نزولش را من همه را از پیامبر شنیدم او را کنار می گذارند به این نیاز نداریم وقتی احادیث پیامبر سوزانده می شود وقتی یک سری از صحابه راستین اینها به انواع و اقسام بلاها گرفتار می شوند، خب جامعه با یک بحران مرجعیت دینی روبرو می شود، یک قرآنی وسط هست اما این قرآن مفسر می خواهد، این قرآن مبین می خواهد، طبیعتاً وقتی که مفسر قرآن را شما کنار زدی، وقتی آن صحابه ای را که مطیع این مفسر و مبین قرآن هستند به انواع بلاها گرفتار آمدند و اینها کنار زده شدند این جامعه با بحران مرجعیت دینی یا بحران تبیین معارف مواجه می شود، از طرفی بالأخره مردم نماز و روزه می گیرند و می خوانند، جهاد می روند، خمس می دهند، زکات می دهند، اینها نیاز دارند برای پاسخ به احکام به افرادی نیاز دارند، خب حالا اینها باید جایگزین درست بشود، طبیعتاً اینجا است که پای امثال ابوهریره ها باز می شود که تحلیل بسیار دقیق و مفصلی دارد این مسئله که ابوهریره و دیگران چطوری پای شان باز شد و جامعه ای که سلمان فارسی دیده جامعه ای که ابوذر دیده، جامعه ای که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) دیده چطور یک دفعه راضی می شود به ابوهریره، اینها تحلیل خاص خودش را دارد در  جای خودش باید راجع به آن گفت و گو بشود، اما عرضم این است، این برای جبران آن خسارت تبیین معارف پای این افراد باز می شود، و طبیعتاً بعد از باز شدن پای اینها ابوهریره که چیزی از خودش ندارد، شما مثلاً ببینید خیلی وقت ها از ابوهریره می پرسند که این را از پیامبر شنیدی این روایت که گفتی ؟ می گوید

«لاَ، هَذَا مِنْ کِیسِ أَبِی هُرَیْرَةَ»

از کیس ابوهریره است

آدمی که از کیسه خودش دارد بیان می کند، یعنی دارد جعل می کند، این بلیّه و بلا در آن جامعه وجود دارد داریم می رویم به سمت آن دگر دیسی، که چطور اتفاق افتاده و چه شده این یک طرف مسئله، پس یک طرف مسئله بحث جعل یک سری روایات داریم، این جعل روایات در راستای چیست؟ که این مسئله جعل روایات در عصر اموی به اوج می رسد، به گونه ای که ما در تاریخ داریم که بنی امیّه 4هزار حدیث جعل کردند از رسول خدا، در تاریخ الإسلام آقای شمس الدین ذهبی در جلد14 صفحه 127، راوی می گوید

«سمعت ابا اسمامه یقول: وضعت بنوامیه علی رسول الله اربعة آلاف حدیث»

تاریخ الإسلام، شمس الدین ذهبی، ج 14 ص 127

بنی امیه جعل کردند بر پیامبر «اربعة آلاف حدیث»، چهار هزار حدیث را بنی امیه جعل کردند

این در ادامه همان ماجرا دارد اتفاق می افتد، این حجم از احادیث جعل می شود، شاید الآن برای حضرت عالی این سؤال باشد که این احادیث جعلی در چه بابی است و یا به تعبیر دقیق تر به شما عرض بکنم شاید این سؤال برای شما یا بینندگان عزیز مان رخ بدهد و پیش بیاید که آن اعظم این احادیث جعلی آن اکثر این احادیث جعلی به چه بابی می تواند مرتبط باشد، به چه چیزی؟ طبیعتاً پاسخ این سؤال شاید در نگاه اول مشکل باشد اما با یک مقدار  تأمل این به دست می آید، و آن هم این است که در بحث زعامت سیاسی جامعه باید باشد این احادیث جعلی، چون درباره نماز و روزه و جهاد و این حرف ها خیلی مهم نیست، چون این احادیث وجود دارد، حالا به مردم می گویند جهاد بکنید نماز بخوانید، روزه بگیرید، خود معاویه وقتی که می آید آن صلح را با امام حسن منعقد می کند که من قبلاً در شبکه بحث کردم آن مفاد صلحی که معروف و مشهور هست آنها را امام حسن نپذیرفته، اصلاً داستان صلح نامه چیز دیگر است، چون قبلاً من در شبکه عرض کردم، وقتی که این صلح را و همان مفادی که خواهر زاده اش نوشته، خواهر زاده معاویه، و می آید مطرح می کند و بعد زیر پا می گذارد، خودش به مردم می گوید که من خلیفه شما نشدم، که نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج به جا بیاورید، زکات بدهید، چون می دانم همه اینها را خودتان به جا می آورید، من این کار کردم

«لأتأمر علیکم»

برای اینکه امیر شما بشود و شدم

هدف من فقط به دست آوردن حکومت بوده، پس این معلوم است وقتی هدف خفلیفه غاصب در آن حد کلان به دست آوردن این منصب و این جایگاه طبیعتاً جعالان حدیث و نیرو هایی که مأمور ساخت و  پرداخت معارف جعلی هستند، یا شبه معارف هستند، اینها باید همت شان را صرف جعل حدیث بکنند، در باب حکمرانی جامعه، و این مسئله اتفاق افتاد، و دقیقاً به استناد به همین مسئله گفتند خون امام حسین (ع) هدر است و امام حسین را باید کشت، بنابر این حرف ما این است که این جعالان حدیث این شبه معارف سازان اینها چه چیزهایی را در عرصه سیاسی جامعه تئوریزه کردند، برای مردم درست کردند که مردم بیایند و مقابل امام حسین قرار بگیرند، امام حسینی که یک سری از همین صحابه پای منبر پیامبر روضه خوانی برای امام حسین را شنیدند، روضه خوانی، خارزمی در مناقب نقل می کند، حضرت رسول (ص) آمدند و راجع به نحوه شهادت امام حسین صحبت کردند، در مقتل الحسین این را می آورد، می گوید وقتی پیغمبر راجع به نحوه شهادت امام حسین آمدند صحبت کردند، در صفحه 238 مناقب می گوید امام حسین آن موقع دو سال شان بود،  پیامبر آمدند گفتند در کنار فرات ایشان به شهادت می رسد و مدفنش اینجا است و سر ایشان هدیه برده می شود برای افراد دیگر بعد ادمه اش را ببینید، می گوید

«فضج الناس فی المسجد بالبکاء»

ضجه می زدند، از شدت گریه

مناقب (مقتل الحسین)، خارزمی،  ص 238

«فقال النبی اتبکون و لا تنصرونه؟»

گریه می کنید برایش یاری اش نمی کنید

«اللهم فکن له أن ولیا و ناصرا»

خدا تو ولی و ناصر حسینم باش

اینها این احادیث را شنیدند، این حرف ها را شنیدند، ما چه می شود که اینها به همراه یک بخش دیگری می آیند و مقابل حضرت می ایستند چه چیزها و چه تعالیمی در آن جامعه به اسم روایات نبوی تئوریزه شده؛ من بنابر پژوهشی که جناب حسینی عزیز من انجام دادم به هفت اصل رسیدم در اینجا، هفت اصل و پایه اندیشه سیاسی جامعه زمان امام حسین داشتند که باعث شهادت امام حسین (ع) شد، حالا اینها را هر کدام را روایاتش را می گویم،

1.بیعت کردن با هر حاکمی واجب است، هر کس می خواهد باشد، دیگر لازم نیست که قریشی باشد لازم نیست که این حاکم منصوب از طرف پیامبر باشد، هر کس باشد

مجری:

و اصلاً طبق حدیثی که خودشان از پیامبر نقل کردند این است که در قالب انسان ولو با قلب شیطان که این چند شب راجع به آن مفصل بحث کردیم

استاد روستایی:

بله هر کس می خواهد باشد، بیعت با هر کسی واجب است،

2.وقتی که بیعت کردی اطاعت بی چون و چرا از هر حاکمی واجب است، حالا این می خواهد فاسق باشد فاجر باشد، هر کاری می خواهد بکند، هرچه می خواهد باشد، حتی خلاف دین دستور بدهد اطاعت واجب است، این دوم

3. در جامع تفرقه ممنوع است ولو اینکه حاکم هر کاری انجام بدهد

مجری:

و آن عبارت و مثال خودشان که عصای مسلمان ها به دو قسمت تقسیم می شود

استاد روستایی:

بله این سوم،

4. اگر در جامعه شرایط به گونه ای رقم خورد که برای دوتا خلیفه خواستند بیعت بگیرند باید به بیعت خلیفه نخستین وفادار باشند، این هم اصل چهارم

5. زمانی که در عالم خارج برای دو خلیفه بیعت گرفته شد، نفر دوم باید کشته شود، یعنی خلیفه بعدی که برایش بیعت گرفته شده باید کشته شود

6.  عقیده به جبر گرایی، یعنی وقتی مثلاً فلان آقا خلیفه است، شما مجبور هستی هیچ کاری نمی توانی بکنی، باید تسلیم امر الهی باشی، این هم ششم

7. خروج بر حاکم و همین خلیفه ای که می خواهد هر کاری بکند خلاف دین باشد هر کاری می خواهد انجام بدهد، خروج بر این آدم مساوی با مرگ جاهلیت و کفر است

این هفت اصل و پایه اندیشه سیاسی جامعه زمان اباعبدالله (ع) بود، برویم سراغ یک به یک این موارد.

مجری:

در خدمت شما هستیم بفرمایید خواهش می کنم هفت اصل را آغاز بکنیم تا ان شاءالله فرصت بشود و بتوانیم این را پیش برویم.

استاد روستایی:

بله هفت اصل در این زمنیه وجود دارد، اصل اول این است که بیعت به هر حاکمی واجب است،  کتابی در روی صفحه مانیتور بنده می بینید کتاب صحیح مسلم  هست که آقایان اهل سنت این کتاب را در کنار کتاب صحیح بخاری می گویند صحیح ترین کتاب ها بعد از قرآن است، چاپی که من انتخاب کردم چاپ بیت الأفکار دولیه است متعلق به عربستان سعودی، در این کتاب  روایتی آمده که حضرت عالی اشاره کردید صفحه 772، ملاحظه بفرمایید این روایت را به نقل از حذیفة بن الیمان، که من قطع به یقین دارم حذیفه چنین حرفی نزده، می گویند بله حذیفه از رسول خدا پرسید که یا رسول الله ما در دوران شر بودیم در جاهلیت دوران شما دوران خیر است آیا بعد از این خیر شری هست؟ حضرت فرمودند بله بعد از آن شر خیری هست؟ بله، بعد از آن خیر دوباره شری هست؟ بله، بعد از آن خیری هست؟ بله، خب چکار بکنیم، چطوری می شود اینکه شما می گویید بعد از من شر می آید بعد خیر، شر، این یعنی چه؟ چطوری می شود؟ حضرت فرمودند

«یکون بعدی ائمة لایهتدون بهدایه و لا یستنون بسنتی»

بعد از من کسانی می آیند که بر اساس هدایت من و بر اساس سنت من عمل نمی کنند

صحیح مسلم، چاپ بیت الأفکار الدولیه، عربستان، ص 772

شما اگر در تاریخ هم بگردید شواهد تاریخی برای این هست که بر اساس سنت پیامبر عمل نمی کردند،

«و سیقوم فیهم»

در بین این افراد

مردانی هستند که

«قلوبهم قلوب الشیاطین و جثمان انس»

قلب قلب شیطان است در جسم انسان

خب آقا چکار کنیم،

«کیف أصنع»

«یا رسول الله إن ادرکت ذلک»

من چکار کنم اگر آن دوره را درک کردم

حضرت می گوید

«تسمع و تطیع للأمیر»

شما باید بشنوی و اطاعت کنی حرف امیر را

«و إن ضرب ظهرک و اخذ مالکم»

حتی اگر به تو کتک زده شد و مال تو غصب شد

«فاسمع و اطع»

تو باید اطاعت بکنی

یعنی شما در اینجا از هر حاکمی ولو اینکه کتکت بزند، هجوم بیاورد به خانه ات، ولو ینکه اموالت را غصب کند، هر کاری بکند شما باید اطاعت کنید، حتی این قلب قلب شیطان است، ظاهر یک ظاهر انسانی است جسم جسم انسان است اما قلب قلب شیطان است، یعنی مطیع محض شیطان انسی بشوی، شما از هر حاکمی که می خواهد هر کسی باشد ولو یزید باید اطاعت بکنید، من حرفم این جا است، این روایتی است که اینجا ذکر شده آیا اصلاً این می تواند تعالیم پیامبر باشد؟ اصلاً این کدام پیامبر است؟ پیامبری است که مطیع قرآن است؟ یا پیامبری است که بازیچه جعالان قرار گرفته است، کدام است؟ آیا قرآن تعالیم قرآن این است که ولو یک غاصبی آمد مقابل شما قرار گرفت کتک زد و اموالت را گرفت از او اطاعت بکنی؟ قرآن از مبارزه موسی با فرعون می گوید، فرعونی که «أنا ربکم الأعلی» می گفت، من پروردگار بزرگ شما هستم، فرعون کم از مردم حق غصب می کرد، قرآن از مبارزه حضرت ابراهیم با نمرود می گوید، و مبارزه با خیلی دیگر از طاغوت ها، اصلاً قرآن، و روح حاکم بر قرآن مبارزه با طاغوت است،  با طاغوت باید مبارزه بکنیم، آن وقت آیا پیامبری بیاید بگوید ولو که قلب، قلب شیطان است، ظاهر ظاهر انسان است، این می آید تو را کتک می زند می آید اموال تو را می گیرد تو فقط باید اطاعت بکنی؟ پس این ظلم ستیزی چه می شود؟

مجری:

اصلاً نیازی هم نیست شاید تاریخ شناس قهاری هم باشید برای اینکه تشخیص بدهید که این جعلی است، اصلاً به قول شما که الآن اشاره کردید به مثلاً کتب مألوف در کتاب های تاریخ دبیرستان و راهنمایی هم که از پیامبر آوردند اینقدر این رحمت مشخص است و آنقدر شرایط مشخص است هر کسی را شما الآن بگویید معلوم است باور نمی کند همچین چیزی را

استاد روستایی:

اصلاً یک چیزی به شما بگویم حتی من می گویم بچه دبیرستانی های امروز ما هم نه، نوجوان ها و جوان های امروزی ما هم نه، حتی آن قدیمی هایی که مکتب خانه می رفتند فقط سواد قرآنی داشتند، همان ها اگر قرآن را بخوانند، می فهمند که اصلاً روح قرآن ظلم ستیزی است، مبارزه است با طاغوت، خدایی که خودش ظالم نیست آن وقت پیامبرش که طبق منطق همین قرآن از روی هوا و هوس حرف نمی زند هرچه بگوید وحی است، پیامبری که جدا از وحی تبعیت نمی کند آیا می آید دستور بدهد که شما زیر یوق ظالم گردن کج کنید؟ این را می گوید؟ قطعاً این از آن روایات جعلی است که بیعت با هر حاکمی واجب است، خب بر اساس این شما با هر حاکمی باید بیعت کنید ولو اینکه تمام وجود این فرد شیطانی باشد.

نکته دوم که از این نظریه استفاده می شود این است که ظلم ستیزی ممنوع است، اگر درک کردم چه کنم؟ این حکم شرعی فقط برای حذیفه نیست، حذیفه به عنوان یک صحابی پیامبر که در رکاب حضرت شمشیر زده حذیفه به عنوان یک صحابی پیامبر که سالها تعالیم نبوی به گوشش خورده ، حذیفه به عنوان یک صحابی که از اصحاب سر پیامبر است، معارف ناب را شنیده، دارد از حضرت می پرسد طبیعتاً حذیفه این را به جامعه منتقل می کند، آقا چه کنم، یعنی چه کنیم؟ در واقع دستور العمل شما چیست؟ چکار باید بکنیم، آن وقت رسول خدا می فرماید که تو هر کاری کردند باید این کار را بکنیم، کأنَّ آن روح جبر است، آن مسئله جبر دارد پمپاژ می شود، البته یک تحلیل تاریخ بسیار دقیق دارد، که چرا اینها رفتند به سمت انتشار عقیده جبر در جامعه و ریشه دارد این، فقط دوران بنی امیه نیست، حتی قبل از بنی امیه این استارتش خورده و حالا تحلیل بسیار دقیقی دارد که الآن موضوع برنامه ما نیست که من به آن بپردازم، خب ظلم ستیزی ممنوع است، در مقابل ظلم چه کنیم؟ حالا که نجنگیم با ظالم، کرنش کنید، یک زمانی می گویند تو ظلم ستیزی نکن بعد اطاعت هم نکن، برو در یک بیابانی زندگی کن، یعنی در معرض این نباش که اطاعت بکنی، ولی این می گوید نه شما نه تنها نباید ظلم ستیزی بکنی، نه تنها نباید قیام بکنی مقابل این حاکم، «فأسمع و أطع» حرفش را بشنوی و اطاعت هم بکنی، قلب، قلب شیطان است، این دستورات شیطان را در جامعه راحت پخش کن، این درست است؟ می گوید این کار را باید بکنید، اطاعت هم باید بکنی کرنش هم باید بکنی، حق مقابله هم نداری، این یک اصل اولی است، وقتی شما در گوش جامعه این را بخوانی، آن هم از زبان یک فرد دین دار این خیلی مهم است، یعنی جناب آقای حسینی عزیز این مسئله جعل حدیث این نبود که دشمن اموی فقط بیاید از آقای ابوهریره کمک بگیرد، نه اینها می آمدند و به نام آدم های خوش سابقه جعل می کردند، حالا جالب است در همان عصری که آقای ابوذر پشت میله های زندان است، احادیث این چنینی که روحیه جبر گرایی در آن وجود دارد در جامعه به نام ابوذر پخش است، در همان زمانی که ابوذر پشت میله است، این خیلی مهم است، ابوذر به جرم نقل حدیث انداختند پشت میله های زندان، آن وقت یک سری احادیث به نام ابوذر، اصلاً معلوم است منطقاً با شخصیت ابوذر و با روایات ابوذر نمی سازد این مسئله درست کردند، وام گرفتند از شخصیت ابوذر آمدند یک چیزی را به نام او درست کردند، حالا اینجا هم همین هست، یعنی در واقع آمده اند به اسم حذیفه درست کردند، والّا حذیفه جزء آن اصحاب سر حضرت بود که نام منافقین را می دانست، منافقینی که قصد ترور پیامبر را می دانستند، یعنی آن ظلمه و بعضی از افراد که او می گفتند تو را قسم می دهیم، بگو ببینم ما جزو آن منافقین هستیم یا نیستیم، می خواستم ببینم این لو می دهد یا لو نمی دهد یا سرش زیر آب بشود یا نشود، و بعدها هم نیروهای منتصب به اینها حذیفه را از بین بردند، موضوع بحث مان الآن تحلیل شهادت حذیفه نیست، اما عرض مان این است، آمدند همچین چیزی به نام حذیفه جعل کردند، این اصل اول، و اما اصل دوم البته اینها هر کدام موارد متعددی دارد من ناگزیر هستم بخاطر فرصتی که دارم این هفت اصل را از هر کدام یک شاهد یا نهایت دوتا شاهد بگویم و عبور بکنم.

اصل دوم اطاعت بی چون و چرا از هر حاکمی واجب است، حالا آن بیعت بود اینجا اطاعت هست، برویم ببینیم چه آمده، کتابی است بنام السنة، آقای ابی بکر احمد بن محمد بن هارون بن یزید خلال، آمده این کتاب را نوشته، دار الرایه این را چاپ کرده، در صفحه 111 این کتاب یک روایتی را می آورد سند روایت هم معتبر است، این آخر زده 5 این پایین هم می گوید

«اسناد هذا الأثر عن عمر صحیح»

السنه، ابی بکر احمد بن محمد بن هارون بن یزید خلال، دارالرایه، ص 111

نقل ازعمر هست، ماجرا چیست؟ ماجرا دیدار آقای عمر بن خطاب با فردی بنام سوید بن غفلة معروف به ابا امیه هست، عمر به او می گوید

«یا ابا امیه إنی لا ادری لعلی لاألقاک بعد عامی هذا»

ظاهراً این در سال آخر عُمر، عمر بن خطاب در سال 23 اتفاق افتاده این دیدار، می گوید من نمی دانم شاید من سال بعد تو را نبینم، یک توصیه می خواهم به تو بکنم،

«فإن أمر علیک عبد حبشی»

اگر امیر شد بر تو یک بنده حبشی

آدم ژولیده و بهم ریخته، آدمی که هیچ نظم و نظامی ندارد، آدمی که بی سر و ته است، به قول خودمان،

«فاسمع له و أطع»

از او بشنو واطاعت کن

«و إنضربک فاصبر»

اگر کتکت زد صبر کن

«و إن حرمک»

اگر محرومت کرد صبر کن

«و إن اراد امراً»

اما اگر ارداده کرد یک امری که باعث نقصان دینت بود اصلاً خلاف دین به تو دستور داد،

«فقل سمعاً و طاعة»

بگو می شنوم اطاعت می کنم

«دمی دون دینی»

خونم راحفظ می کنم دینم مهم نیست

«ولاتفارق قالجماعة»

اما از جمع جدا نشود

یعنی باید در هر صورتی شما بیعت بکنی، و اطاعت بکنی، حتی اگر خلاف دینت هست، این خیلی مهم است

مجری:

آن قسمت صحبت تان که فرمودید جدا نشو از جمع به نظر من اینجا قشنگ خودش را نشان می دهد که این ضرب المثلی که به اشتباه ما یاد گرفتیم و اینکه می گوید خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو، دقیقاً بیشتر منصوب به همچین مسائلی می شود

استاد روستایی:

به همچین مسائلی می شود،  ولی یک نکته دیگر من حدس زدم که شما می خواهید بگویید که آن را نفرمودید، شما این را بگذارید کنار حرف حذیفه،  معلوم می شود آبشخورش کجا است، معلوم می شود آبشخور این مدل حرف ها پیامبر نیست، یک همچین داستانی که شما اطاعت بی چون و چرا از هر حاکم ولو خلاف دین، آن روایت تصریح نداشت، او فقط می گفت قلبش قلب شیطان باشد جسمش جسم انسان، اگر اینطور هم بود، اما اینجا قشنگ تصریح می کند

«إن ارادامراً ینقص دینک»

اگر امری کرد که ناقص کرد دین تو را

باعث نقصان دینت بود این مسئله، تو بگو «سمعاً و طاعة دمی دون دینی»، خونم را حفظ می کنم دینم را ولش کن، از جمع هم جدا نشو، این چیزی است که اینجا آمده به عنوان یک اصل که شما باید بر اساس این نظریه از هر حاکمی اطاعت بی چون و چرا داشته باشی، ولو خلاف دین حرف بزند، پس طبق این نظریه یک حاکم می تواند هر کسی باشد، فرقی نمی کند چون حتی آدمی که خلاف دین هم حرف می زند و اراده می کند می تواند حاکم باشد تو باید گوش بدهی، دو اطاعت بی چون و چرا از او واجب است ولو خلاف دستورات اسلام حکم بکند، ولو یزید میمون باز شراب خوار باشد، شخصیت یزید، یزید الخمور که در موردش گفتند، یزیدی که بسیار شراب می خورد، یزیدی که حتی به کعبه رحم نکرد، شما در دوره یزید ببینید چکار می کند، اول با شهادت امام حسین شروع می کند، امام حسین که آقا رسول خدا (ص) فرمودند «الحسن و الحسین سید الشباب اهل الجنة» «حسین منی و انا من حسین» یا روایات دیگر که در فضائل امام حسین (ع) فرمودند، خب یزید می آید این آقا را به شهادت می رساند، کسی هم کاری با او ندارد، بعد می آید واقعه حره را انجام می دهد که به هزار دوشیزه جسارت می شود و منافی عفت انجام می شود، هزار فرزند به دنیا می آید که پدر ندارند، این هم واقعه حره، چقدر از صحابه و تابعین را از بین می برد، 700 صحابی در بعضی نقل ها داریم از بین می برد، و بعد هم می آید بحث آتش زدن کعبه و آن درگیری های با عبدالله بن زبیر و این موارد این چنینی وجود دارد در کارنامه یزید، اما خلاف دین دارد عمل می کند، دارد کعبه آتش می زند اما نه

«ولاتفارق قالجماعة»

شما نباید از او جدا باشید خلاف دین است اما حرفش را گوش بده، این هم اصل دوم، یعنی اینها به عنوان چه چیزی تئوریزه شده در بین مردم، به عنوان اصول اساسی، باید به اینها باور داشته باشی، ابا امیه دستور این است، آنجا حذیفه دستور این است، اینجا ابا امیه دستور این است، اینجا طبیعتاً شخص ابا امیه که مقصود نیست  این یک نفر این یک نفر مگر چه ویژگی دارد که این یک دانه آدم فقط اینگونه باشد، آقا تو یک نفر خلافت دینت هم حرف زدند حرف نزن، نه بابا این دستور برای جمع و مردم است، این هم اصل دوم؛ یا اینکه روایتی را باز به پیامبر می آیند نسبت می دهند که بالأخره شما همه چیز را باید گوش بدهید و سنت من و سنت خلفا را گوش بدهید، شاید این سؤال به ذهن حضرت عالی یا خیلی از بیننده های ما بیاید که این که روایت نبوی نبود، این حرف عمر بن خطاب بود، می خواهم بگویم که فکر آن طرف را هم کردند، روایتی از پیامبر درست می کنند که می گوید من یک موعظه ای می خواهم بکنم آقای عرباض بن ساریة می گوید که رسول خدا

«صلی بنا رسول الله صلاة الغداة»

نماز صبحی با ما خواندند

«فأقبل علینا»

حضرت رو کردند به ما موعظه کردند، مواردی فرمودند، اشک از چشمان جاری می شد دلها لرزان می شد، بعد پیامبر فرمودند می خواهم یک موعظه بکنم،

«فقال قائل یا رسول الله کأن هذا موعظة مودع»

این موعظه ای که شما دارید می کند موعظه ای است که بودی وداع از آن می آید

حضرت فرمود حالا من توصیه می کنم شما را، می خواهد وداع بکند آخر عمر پیامبر چه چیزی درست کردند که من شما را به تقوای الهی و اطاعت و این حرف ها توصیه می کنم و اگر چه حتی یک بنده حبشی بیاید حاکم شما بشود، روح همان روایت هست، بعد بین شما اتفاقات و اختلافات زیادی خواهد افتاد در آینده

«فعلیکم بسنتی و سنة الخلفاء الراشدین المهدیین من بعدی»

شما به سنت من و خلفای راشدین بعد از من این خلفای هدایت گر عمل بکنید

و از بدعت ها و این حرف ها بگذرید، این بدعت ها ضلالة است، هر حرفی که اینها می زنند درست است بقیه اش خلاف است بقیه اش دیگر می شود بدعت فقط اینها را بپذیرید،  یعنی چیزی که بدعت است، چیزی که خلاف قرآن است، قرآن فرمود

«اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم»

از خدا رسول و اولی الأمر، این اولی الأمر باید معصوم باشد نه هر کس، چون در کنار اطاعت خدا آورده شده، تمام روح حاکم بر قرآن این است که حتی من پیامبر

«إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ»

حتی من پیامبر از وحی تبعیت می کنم

احقاف/9

از خودم چیزی ندارم بگویم،  هرچه هست وحی است، یعنی اطاعت از پیامبر هم که بی چون و چرا است، بخاطر اتصالش به خداوند است، و پیروی از وحی، خداوند می گوید اگر تو هم بخواهی خلاف بکنی رگ قلبت را قطع می کنیم، و رگ گردنت را می زنیم، و موارد دیگر خلاصه تو را هم از بین می بریم، پیامبر خلاف نمی کند مطلقا، معصوم هستند حتی ترک اولی هم نمی فرمایند، اما خداوند می خواهد شدت اتصال پیامبر را بیان بکند و شدت احکام الهی، آن وقت مثلاً این پیامبر بیاد یک چک سفید امضا بکند برای بعضی ها، آنها عنوان خلفای راشد به خودشان بدهند بعد بگویند خلاف دین هم می شود عمل کرد؟ که اگر کسی خلاف دین عمل کرد حرف را گوش بده؟ مگر همچین چیزی اصلاً امکان پذیر است؟ همچین چیزی ما نداریم، درست نیست، البته حالا نمی خواهیم واژه شناسی بکنیم که اصلا واژه خلافی راشدین در آن عصر در عصر نبوی اصلا نبوده، همچین واژه ای ساخته های دوره های بعد است، این موضوع بحث ما نیست، اما به هر صورت از آن طرف می آید می گوید یا ابا امیه اینطور، بعد همچین چیزی می گذارند کنارش، باید به حرف اینها گوش بدهیم، اینها امضای پیامبر پای این کارنامه وجود دارد،

مجری:

به قول شما یک طوری چیده اند که همه چیز را بتوانند جمع و جور بکنند دیگر این چینش کامل بشود چون خیلی این مباحث در آنها دارد زیاد دیده می شود.

بفرمایید با اصل های بعدی در خدمت شما هستیم.

استاد روستایی:

تا به اینجا ما دو اصل را خدمت بینندگان عزیز و ارجمند مان عرض کردیم، که اصل اول این بود که بیعت با هر حاکمی واجب است، و اصل دوم این بود که اطاعت بی چون و چرا از هر حاکمی واجب است.

اما اصل سوم بحث عدم تفرقه در جامعه است و اگر حاکم هر کاری  که بکند اگر کسی آمد ایجاد تفرقه بکند مقابله کرد باید گردنش زده بشود، این اصل سوم است، یعنی هر کسی که مقابل حاکم خواست قد علم بکند این باید گردنش زده بشود، این را چاه کسی گفته؟ باز در همین کتاب صحیح مسلم است، چاپ بیت الأفکار دولیه،  عربستان در صفحه 773، روایتش اینجا است، باب حکم من فرق امر المسلمین و هو مجتمع، می گوید حکم کسی که وقتی مسلمانان جمع شدند دور یک نفر آمده تفرقه ایجاد کرده

«سمعت رسول الله»

صحیح مسلم، بیت الأفکار عربستان، ص 773، باب حکم من فرق امر المسلمین و هو مجتمع

آقای عرفجه گفته، حالا این عفرجه چه کسی است، بحثش طولانی است من سال گذشته راجع به او بحث کردم که بالأخره این آدم چه آدمی است، می گوید از رسول خدا شنیدم که گفت

«إنه ستکون هنات و هنات»

اتفقاتی بعد از من می افتد

«فمن اراد أن یفرق امر هذه امه و هی  جمیع فاضربوه بالسیف کائنا من کان»

اگر کسی آمد اراده کرد که بیت امت تفرقه ایجاد بکند در حالی که آنها دور یک نفر جمع شدند او را با شمشیر بزنید هر کسی که می خواهد او باشد

یا ادامه باز همین روایت را در سند می آورد و در صفحه بعد ذکر می کند،

«من عطاکم و امرکم جمع علی رجل واحد یرید أن یشق عصاکم او یفرق جماعتکم فقتلوه»

اگر کسی آمد شما دور یک مرد واحدی جمع شده بودید و او خواست که بین شما تفرقه ایجاد بکند او را بکشید

صحیح مسلم، بیت الأفکار عربستان، ص 774، باب حکم من فرق امر المسلمین و هو مجتمع

که جالب اینجا است به استناد همین حدیث امام حسین را گفتند خونش هدر ست،  دقیقاً تصریح داریم در منابع غیر شیعی که به استناد به همین روایت جعلی آمدند گفتند امام حسین باید کشته بشود، این هم یک اصلی که اینجا وجود دارد.

آقای ابن اعثم کوفی در کتاب الفتوح جلد4، یک عبارتی را دارد ایشان، چاپ دارالأضواء بیروت، صفحه 340، یک گفت و گویی است بین آقای معاویه و عبدالله بن عمر، معاویه ب عبدالله بن عمر می گوید

«عهدی بک و انت تکره الفرقه»

می گوید من یک پیمانی با تو دارم و تو می دانم که از تفرقه بدت می آید

الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج 4، چاپ دارالأضواء بیروت، ص 340

 و تو خودت می گویی که من دوست ندارم یک شب بگذرد

«و لیس علی امیر»

امیری نداشته باشم

و من بر حذر می دارم از اینکه بخواهی چکار بکنی؟

«أن تشق العصا»

یا بخواهی تفرقه ایجاد بکنی

یا بخواهی در زمین فساد ایجاد بکنی؛ یعنی اینها را شما بگذارید کنار آنها معلوم می شود آبشخور این حرف ها کجا است اینکه می گوید هر کسی خواست تفرقه بکند گردنش را بزنید، اینجا ببینید مکالمه معاویه با عبدالله بن عمر است،  بعد خود آقای عبدالله بن عمر به معاویه می گوید، تو من را بر حذر داشتی از تفرقه  در حالی که این اگر یک مسئله نبوی بود معاویه نباید می گفت من تو را بر حذر می دارم، می گفت پیامبر فرموده، تو من را بر حذر داشتی

«و لم أکن شاقاً لأحد»

خیالت راحت من اصلاً تفرقه ایجاد نمی کنم

و  از تو شنیدم که تو راجع به بیعت صحبت کردی و گفت و گو کردی در این مورد و تأکید کردی،

«و لیس لک عندی خلاف»

 خلافی نیست،

من هیچ مخالفتی ندارم

«فإذا اجتمع الناس علی ابنک یزید لم أخالف»

زمانی که بر یزید مردم همه اجتماع بکنند و قبولش بکنند من هم مخالف نیستم

یعنی اصلاً معلوم است این جعل شده برای اینکه یزید ساخته و پرداخته بشود،  برای اینکه یزیدی بوجود بیاید بعد بشود حاکم جامعه اسلامی، تو تفرقه نکنی یزید قرار است بیاید، نه من مخالف نیستم اصلاً اهل این حرف ها نیستم، در حالی که اگر این مسائل از پیامبر بود خود عبدالله بن عمر از صحابی است از پیامبر شنیده بود، لازم نبود بگوید تو من را بر حذر داشتی، نه معاویه تو خبر نداری خودم از پیامبر شنیدم پیامبر اینطور فرمود، یا اصلاً معاویه خبر نداری فلان صحابی گفت من از پیامبر شنیدم اینطوری،  معلوم است اینها همه ساخته و پرداخته شده،  خب بر اساس این نظریه حاکم بودن فرد مهم است، اینکه چکار می کند این آدم مهم نیست،  هر کسی می خواهد بشود، این فقط مهم است که حاکم بشود، خروج بر این مصداق فساد در زمین است، گفت تو اهل فساد در زمین نیستی، یعنی مفسد فی الأرض یعنی یزید خلیفه شد کسی بر او خروج کرد می شود مفسد فی الأرض ولو امام حسین بخواهد باشد، هر کسی بر این حاکم خروج کرد باید کشته بشود حتی اگر می خواهد امام حسین باشد،  کائناً من کان، هر کسی باشد ولو پسر پیغمبر باشد،  لذا عرض کردم به استناد همین آمدند گفتند امام حسین مهدور الدم است، این هم اصل سوم

و اما اصل چهارم، آمدند یک مسلئه درست کردند که اگر خلیفه ای آمد و بعد از او هم قرار شد برای یک خلیفه دیگر بیعت بگیرند، شما باید به بیعت خلیفه اول وفادار باشید،  شما نگاه کنید آیا زمان ابابکر چنین اتفاقی افتاده؟ کسی برای امیرالمؤمنین بیعت گرفته زمان ابابکر؟ نه حضرت مخالف بودند حضرت خلافت و امامت را حق خودشان می دانستند و همین هم بود، دیگران این را غصب کردند، اما نفر دومی مد نظر نبود بعد از ابوبکر، زمان عمر هم  که با اصرار ابابکر آمد خلیفه شد دیگر نفر بعدی نبود که همچین جعل و همچین روایتی باشد که نه شما اگر خلیفه اولی بود شما همیشه به او وفادار باشید و سراغ دومی نروید، و علاوه بر همه اینها اصلاً خود پیامبر در منابع اهل سنت هم داریم که پیامبر تصریح می کند که اصلاً جانشین من امر خدا است، امر مردم نیست که بگوییم تو اگر مثلا نفر بعدی پیدا شد اصلاً خدا تعیین کرده، من فقط اعلام دارم می کنم، اصلاً نمی خواند با روح تعالیم نبوی همچین چیزهایی، زمان عثمان هم که همچین داستانی نیست،  زمان امیرالمؤمنین است که فقط یک عمرو عاصی می آید یک معاویه ای را جا می زند برای مردم، که کسی هم گردن معاویه را نمی زند، کسی هم نمی گوید که باید به بیعت علی وفادار باشید،  یعنی حداقل آن جریان مخالف نمی گوییم که اصحاب امیرالمؤمنین نمی گفتند، اصحاب امیرالمؤمنین می دانستند که حق با امیرالمؤمنین از اول بوده و خواهد بود،  این را می دانستند، اما این مسئله زمان یزید رخ داده، که یک امام حسینی حضرت مسلم می آید برایش بیعت می گیرد، بعد از یزید خب یک روایت جعلی درست می شود، در کتاب صحیح بخاری، همه اش هم من دارم از کتاب هایی می گویم که  کاملاً روایت شان معتبر است، آن یکی هم که کتاب السنه ابن خلال گفتیم، محقق کتاب گفت

«اسناد هذا الأثر العمر صحیح»

آن هم سندش معتبر بود، این هم که صحیح بخاری است،   روایت آمده در کتاب احادیث الأنبیاء صفحه 856، آقای ابوهریره، ابو حازم می گوید پنج سال همنشین ابو هریره بودم

«فسمعته یحدث عن النبی»

ابوهریره از پیامبر روایت نقل می کرد

«کانت بنو إسرائیل تسوسهم الأنبیاء»

سیاست گزاران بنی اسرائیل پیامبران بودند

حاکمان شان انبیاء بودند،

«کلما هلک نبی خلفه نبی»

اگر یک پیامبری از دنیا می رفت خلف او یک پیامبر دیگری بود

بعد از او یک پیامبر دیگری می آمد،

«و إنه لا نبی بعد»

پیامبر گفت بعد از من نبی نیست،

حالا ادامه اش را

«و سیکون خلفاء»

خلفایی خواهند آمد

«فیکثرون»

زیاد

«قالوا فما تأمرنا»

حالا که خلیفه زیاد یم آید چه کنیم؟

«فوا ببیعة الأول فالأول»

شما به بیعت نفر اول نفر اول وفادار باشید

«اعطوهم حقهم»

حق شان را ادا بکنید،

«فإنّ الله سائلهم عمّا استرعاهم»

خدا از آنها سؤال می پرسد

یعنی دیگر کار شما نیست، شما با آنها کاری ندارید دیگر، خدا از آنها می پرسد که چطور با رعیت خودشان و با مردم برخورد کردن و چطور عمل کردند، شما فقط وفا کنید؛ خب این صحیح بخاری، همین روایت در صحیح مسلم هم هست، از چاپ دارالطیبه جلد2، چاپ عربستان هست، دارم نقل می کنم، باب وجوبالأمر، صفحه 894، باب وجوب الأمبر بالوفاء ببیعة الخفلاء الأول فالأول باز همان روایت را از ابو هریره می آورد دقیقاً تا اینجا

«فوا ببیعة الأول فالأول»

صحیح مسلم، دار الطیبه عربستان، ج2، ص 894، باب وجوب الأمبر بالوفاء ببیعة الخلفاء الأول فالأول

و حق آنها را عطا بکنید؛ این روایت یعنی چه که هم بخاری و هم مسلم دارد؟ اصطلاحاً به اینها می گویند روایت متفق علیه یعنی هم بخاری آن را دارد و هم مسلم، با هم اتفاق دارند، و در اعلی درجه اعتبار است برای آقایان، خب این روایت حالا ببنیم شرح این روایت را ببینیم، این یعنی چه؟ آقای عینی حنفی یک شریح دارد به نام عمدة القاری، در این شرح در  جلد 16، در صفحه 60 روایت را توضیح می دهد، می گوید می دانید معنایش چیست؟ بیعت الأول فالأول، معنایش این است

«إذا بویع لخلیفه بعد خلیفه»

زمانی که برای خلیفه ای بعد از خلیفه قبلی بیعت گرفته شد

«فبیعة الأول صحیحة»

یعنی حضرت مسلم این آمده برای امام حسین بیعت گرفته، اما قبلش برای یزید بیعت گرفته شده،

«فبیعة الأول صحیحة یجب الوفا بها»

به او باید وفا بکنید

«و بیعت الثانی باطله»

بیعت نفر دوم باطل است

«یحرم الوفاء بها»

حرام است به این وفا بکنید،

حرام است پشت سر مسلم باشی، باید مسلم را رها کنی بروی کنار، حالا ادامه اش جالب است

«سواء عقدوا للثانی علمین بعقد الأول أو جاهلین»

اینکه حرام است آن بیعت نفر دوم عمل بکنیم، این در چه صورتی است می گوید چه با آن نفر دوم عالم باشند بیعت کرده باشند یا جاهل، یعنی چه؟ یعنی چه بدانند برای یک نفری قبل از این آقا بیعت گرفته شده چه ندانند،  حرام است، ولو اینکه نداند، آدمی که نمی داند چطور تکلیف بر او می کنید،

«سواء کانا فی بلدین أو أکثر»

اینها می خواهند در دوتا شهر باشند یا بیش از دو شهر باشند،

در کل سه یا چهار تا خلیفه، فرقی نمی کند، یا مثلاً این دو نفر مثلاً یکی در مدینه یک در کوفه، یک مدینه است یکی مکه آمده کوفه آمده، بصره رفته همینطور شهر های مختلف رفته، فرقی نمی کند این اصلاً مهم نیست،  خب این هم از این فکر کو را هم کردند،

«و سواء کان احدهما فی بلد الإمام المنفصل أم لا»

یکی در شهر آن امامی باشد که جدا شده یا نباشد

یعنی یزید  امام حسین در یک شهر باشند باهم باشند یا نه در یک شهر باهم دیگر نباشند،  همشهری باشند نباشند، در یک جا باشند نباشند،  بعد آقای عینی می گوید، اما حالا یک چیزی می خواهم به شما بگویم

«و لم یبین حکم الثانی»

حکم این امام دوم معلوم نشد در این روایت

حالا این دومی که نباید با او بیعت بکنیم، و حرام است که به بیعت با او وفادار باشیم، و بمانیم در بیعتش حکمش چه می شود این؟ می گوید حالا حکمش را می خواهم برایت بگویم،

«و هو مبین فی روایة أخری»

در یک روایت دیگر این بیان شده

حکمش چیست؟

«فاضربوا عنقه»

گردن این نفر دوم را بزنید

و در روایتی دیگر آمده

«فأضربوه بالسیف کائناً من کان»

در روایت دیگر آمده گردنش را بزنید با شمشیر هر کس می خواهد باشد

دقت بکنید، قشنگ حکم شهادت امام حسین را دارند می نویسند، این را برای جامعه تئوریزی کردند، اندیشه سیاسی جامعه شده این،  که وقتی  بیعت نفر اول بود نفر اول باید به او وفا بکنی و با نفر دوم حرام است بیعت بکنید، این هم اصل بعدی،

اما اصل بعد که همان حکمی که اینجا گفت در روایت دیگر هم آمده، زمانی که برای دو خلیفه بیعت گرفته شد نفر دوم را بکشید، در کتاب معجم الأوسط، آقای طبرانی به چند لفظ این آمده، اما در این روایت جعلی بعد تصریح شده آن آخری را بکش، حالا اولی هر کاری می خواهد بکند، قلبش شیطانی باشد، چیزی نیست باید به او وفا بکنید، هرچه می خواهد باشد؛ در معجم الأوسط طبرانی از آقای ابو23هریره دوباره، جعال بنی امیه

«قال رسول الله (ص) إذا بویع لخلیفتین فقتلوا الأحدث من هما»

زمانی که از برای دوتا خلیفه بیعت گرفته شد «فقتلوا الأحدث من هما»

معجم الأوسط، طبرانی،

آن که جدید تر است را باید بکشی، در روایت دیگر جعل کردند

«فاقتلوا الأخیر من هما»

آن آخری را باید بکشید

که در منابع متعدد این آمده، بنابر این اگر ابتدا برای یزید بیعت گرفته شد، امام حسین که حضرت مسلم برایش بعداً گرفته شده، «فاقتلوا» باید کشته بشود، اینها چیزهایی است که تئوریزه شده به عنوان اندشیه ساسی مردم جا افتاده که تو باید، اصلاً باید دور مسلم را خالی بکنی، چون اینها می دانستند اینکه دین نداشتند، مجبور بودند آن ظلم خودشان را به عنوان تعالیم دینی به خورد مردم بدهند،

اما اصل بعدی: عقیده به جبر و فهم غلط از قضا و قدر، آمدند یک اندیشه ای در جامعه نهادینه کردند که البته من این را عرض بکنم نهادینه شدن این اصل عقیده به جبر از زمان معاویه نیست من به دست آوردم خیلی قبل تر از معاویه است، آمدند این را در جامعه تئوریزه کردند که اگر یزید خلیفه شد، قضا و قدر الهی است، هیچ کس حق مقابله ندارد،  دقت می کنید؟ کتاب الإمامة و السیاسة ابن قتیبه جلد1، راوی اینجا است در صفحه 205، ببینید آقای معاویه خطاب به جناب عایشه می گوید همسر پیامبر،

«أنت والله یا ام المؤمنین العالمة بالله و برسوله»

می گوید به خدا قسم ای مادر مؤمنین تو عالم به خدا و رسول هستی

الإمامة و السیاسة، ابن قتیبه ج1، ص 205

«دللتنا عل الحق»

تو به حق ما را راهنمایی کردی

«و حضضتنا علی حظ أنفسنا»

 و ما را بهره مند کردی  از آن چیزی که باید بهره مند بشویم

«و أن اهل لأن یطاع امرک»

تو کسی هستی که باید امرت اطاعت بشود

یعنی یک طوری دارد گرا به او می دهد که من الآن می خواهم راجع به یزید حرف بزنم تو بیا به مردم این را منتقل کن که حرف یزید را بشنوند، تو باید قولت شنیده بشود

«و إن امر یزید قضاء من القضاء»

امر خلافت یزید قضائی است که از قضای الهی ناشی شده

«و لیس للعباد الخیرة من امرهم»

اصلاً مردم اختیار ندارند تغییر بدهند

مردم اختیار ندارند، قضا و قدر خدا است،  باید با این اطاعت بشود، تو هم امرت مطاع است، تو برو به مردم بگو این را ، این را آمدند در جامع تئوریزه کردند که بالأخره مردم بگویند اگر ما برویم دور مسلم اگر برویم از امام حسین دفاع کنیم مقابل خدا ایستادیم، مقابل قضا و قدر الهی ایستادیم؛  پس بنابر این یزید بر اساس اراده خاص و تغییر ناپذیر و قضای الهی این خلیفه شده، مردم به هیچ عنوان حق اعتراض ندارند، حتی یزید هر جرمی می خواهد مرتکب بشود یا لیاقت حکومت را نداشته باشد، می خواهد شراب بخورد، می خواهد سگ بزب کند، می خواهد میمون بازی بکند، زنا با محارم بکند، ترک نماز بکند، هر کاری بکند قضای خدا است، قضای الهی است، کسی حق تغییرش را ندارد، یعنی این را در مغز مردم فرو کردند بعد هم می آیند از یک شخصی استفاده می کند که جایگاه دارد در بین مردم، شخصی که رخداد جمل را رقم زده و عده ای دور او جمع شدند، از او استفاده می کند، تو باید حرفت شنیده بشود، تو باید اطاعت بشوی، یعنی شما بیا این را در جامع تئوریزه بکن،  و این نظریه می خواهند در جامعه به این صورت جا بیاندازند

و اما اصل آخر که بالأخره در این چند دقیقه باقی مانده من عرض بکنم اگر  کسی خورج بر حاکم کرد به مرگ کفر مرده، اینها می خواهند تیر خلاصی بزنند که بگویند خارجی است، یعنی به مرگ جاهلیت و کفر نستجیر بالله از دنیا رفته، کتاب صحیح بخاری، چاپ بیت الأفکار دولیه، روایتی نقل می کنند در صفحه 1349 روایت این است، از زبان آقای ابن عباس

«عن النبی من کره من امیره شیئا فلیصبر»

صحیح بخاری، بیت الأفکار دولیه، ص 1349

چرا این را می گوید، معاویه وقتی آمد بیعت بگیرد برای یزید، گفت چه کسی مخالف است، گفتند عبدالله بن زبیر، امام حسین، عبدالله بن عمر و بعضی دیگر، خب عبدالله بن عمر را خرید، و ماند با امام حسین و عبدالله بن زبیر چکار کند گفت این عبدالله بن زبیر را هر جا گیر آوردید بکشید، چون می داند آن معقولیت و محبوبیت امام حسین را ندارد، با امام حسین خودش کنار آمد، کار نکرد، اما پسرش تیر خلاصی را زد، اما برای اینکه امام حسین را خیلی نرم کنار بزند این حدیث جعل شد

«من کره من امیره شیئا فلیصبر»

هر کسی که از امیرش کراهتی دارد ناراحتی دارد باید صبر بکند،

یعنی اگر صبر نکرد چه؟

«فإنه من خرج من السلطان شبراً مات میتةً جاهلیه»

هر کسی که یک وجب از اطاعت سلطان خارج بشود به مرگ جاهلیت و کفر از دنیا رفته،

یعنی تیر خلاص را دیگر اینجا می زند، بنابر این اگر کسی به هر دلیلی از این سلطان بدش آمد، حتی اگر سلطان ظالم بود، به دلیل ظلم سلطان بدش آمد این حق اعتراض ندارد باید صبر بکند،  در همه حال مطیع او باشد، اگر هم مقابل این ایستاد مستحق مرگ است و اگر هم کشته شد، به مرگ کفر مرده، اصلاً از دین این فرد خارج است، بنابر این ببینید این هفت اصلی بود که در جامعه تئوریزه کرده بودند از هر حاکمی اطاعت کن، با هر حاکمی بیعت بکن، تفرقه در جامعه نباید داشته باشی، اگر آمدی بیعتی بود برای نفر اول همیشه باید به بیعت نفر اول وفادار باشی، اگر برای نفر دوم بیعت گرفته شد، نفر دوم باید کشته شود، اصلاً این خلیفه ای که آمده این قضا و قدر الهی است، و کسی نباید مقابله بکند چون با خدا مقابله کرده،  هر کسی هم آمده مقابله کرد این به معنای این است  که به مرگ کفر مرده، لذا اهل بیت را یک عده اصلاً به عنوان مسلمان به آنها نگاه نمی کردند، نمی گویم همه، نه یک بخشی حداقل آن شامی هایی که بودند یک بخشی از آنها به اهل بیت نگاه شان این چنین بود، این اندیشه هایی بود که بر اساس آن آمدند و جامعه را آماده کردند برای شهادت امام حسین.

مجری:

خیلی ممنونم خیلی موضوعات جذابی بود یعنی واقعاً خوشحالیم و خرسند از اینکه این پژوهش ها به این زیبایی جمع آوری شده و این توفیق را داریم که شما ذکر می کنید برای ما و ما استفاده می کنیم، خیلی متشکرم یک دعا فقط بفرمایی چون دعا محدود است

استاد روستایی:

خواهش می کنم آن دفعه هم که فرمودید عرض کردم،

اهل ولا چون رو سوی خدا کنند

اول برای گمشده خود دعا کنند

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة و النصر و جلعنا من خیر اعوانه و انصاره و خاصة شیعة و مدافع حریة به منه و جوده و کرمه

مجری:

ان شاءالله خیلی ممنونم متشکرم، خیلی ممنوم که ما را همراهی کردید،

نور چشمم، شبه پیغمبر، نکش پا بر زمین

آمدم بابا! علی اکبر(ع)، نکش پا بر زمین

 

کینۂ نام  تو را دارند این سرنیزه ها

گر چه شد دور و برت محشر، نکش پا بر زمین

 

تیرهایش شد تمام و دید جان داری هنوز

بر تنت شمشیر زد بدتر، نکش پا بر زمین

 

بسکه با سرنیزه ها بر سینه ات ضربه زدند

از نفس افتاده این حنجر، نکش پا بر زمین

 

خشکی لب های خود را غرق خون بر هم نزن

پیش من بیتاب و مضطر، پا نکش روی زمین

 

إرباً إربا یعنی افتاده ست از تو رویِ خاک

تکّه تکّه هایی از پیکر، نکش پا بر زمین

 

رحم کن بر سنّ و سالم، جان سپردم تا تو را...

جمع کردم در عبا... دیگر نکش پا بر زمین!

الهی به حق علی بن الحسین عجل لولیک الفرج به امید دیدار یا علی مدد.


مع امام منصور>

شهادت امام حسین علیه السلام اندیشه های سیاسی حکم قتل قضا و قدر الهی جبر گرایی اطاعت مطلق از حاکم خروج بر حاکم