آینه تاریخ

قسمت سی و یکم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:12/09/1400

برنامه:آینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم وبه نستعین

خدمت شما عزیزان بیننده سلام وقت شما بخیر عرض سلام ما را پذیرا باشید از برنامه آینه تاریخ از شبکه جهانی حضرت ولی عصر، إن شاءالله که اعمال ما مقبول درگاه الهی و باعث خوشنودی آقا امام عصر باشد با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد.

الهم صلی علی محمد و آل محمد

خوش آمدید به برنامه خودتان و شبکه جهانی حضرت ولی عصر برنامه ای که می دانید عزیز ما و همراه گرامی ما استاد عزیزمان جناب آقای دکتر جباری هستند إن شاءالله سؤالات تاریخی شما عزیزان را از ایشان مطرح می کنیم و می پرسیم و إن شاءالله پاسخگو خواهند بود.

استاد عزیز سلام وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید.

استاد جباری:

علیکم السلام و رحمة الله

بسم الله الرحمن الرحیم

متقابلاً عرض سلام و ادب دارم حضور شما جناب آقای غضبانی و عزیزان بیننده برنامه هر جای که شرف حضور دارند از خداوند متعال توفیقات روز افزون تأییدات و نصرت الهی برای همۀشما عزیزان خواستارم و آرزو می کنم إن شاءالله همواره مورد توجه مولا و سرور مان امام عصر (سلام الله علیه) بوده باشید همۀشما بینندگان ما هم در کنار شما، امروز هم که متعلق به آن حضرت بود إن شاءالله که هر گامی که بر می داریم با یاد آن حضرت باشد در کنار آن حضرت باشد إن شاءالله و توفیق درک محضر آن حضرت نسیب مان بشود.

مجری:

إن شاءالله، إن شاءالله که زودتر هم جمعه ظهور ایشان برسد خبر ظهور حضرت همه را شاد کند و إن شاءالله که آقا عنایتی به ما بکند تا بتوانیم ساعت خوبی هم برای بیننده ها داشته باشیم در این برنامه.

استاد ما الحمد الله که توفیق داریم در هر هفته مناسبت هایی که در آن هفته رخ داده را خدمت شما سؤالاتی را مطرح می کنم و از شما استفاده می کنیم و بهرمند می شویم، یکی از مناسبت هایی که در پیشرو داریم در روز یکشنبه که آخر ربیع الثانی هست سالمرگ خالد بن ولید هست در واقع؛ خالد بن ولید دیگر حالا بینندگانی که در جریان هستند و اهل مطالعه و یا این برنامه های همین شبکه را زیاد دیده باشند می دانند که چقدر جنایت ها رخ داده و چقدر جانی بوده در واقع، جنایت های عجیب و غریبی که در همین برنامه گهگداری به آنها اشاره کردیم، یکی از جنایت های این آقا بحث قتل سعد بن عباده هست؛ سعد بن عباده یکی از بزرگترین صحابه های پیامبر کسی که در قضیه هجرت پیامبر به مدینه همراه پیامبر بوده و قبیله اوس و خزرج که همه می دانند دیگر سعد بن عباده و سعد بن معاذ دو یار حضرت پیامبر بودند، قتل این شخصیت به وسیله خالد بن ولید هست در این خصوص توضیح بفرمایید برای ما که چرا این جنایت رخ داده؟ طرح چه بوده؟ برنامه چه کسی داده؟ و اصلاً حالا یک همچین شخصی با اینهمه جنایت چرا به او اصلاً می گویند پیامبر؟ حالا آنها می گویند، شما برای ما بیشتر تبیین کنید، به او گفتند سیف الإسلام یا سیف الله، می گویند پیغمبر هم به او گفتند.

استاد جباری:

بسم الله الرحمن الرحیم

بله یعنی با توجه به اینکه شخصیت خالد را شخصیت منفی می دانیم همانطوری که شما اشاره فرمودید و عملکرد منفی متأسفانه هم در زمان پیامبر اکرم (ص) داشت و هم در دوره خلفاء لذا طبیعتاً اگر سالگرد وفاتش را یاد می کنیم برای نقد عملکرد او هست برای تبیین هویت او هست برای بیان حقایقی هست که رخ داده و تنویر بیشتر اذهان و افکار و اینها هست به جهت اینکه متأسفانه بر اساس مبنای غلط دفاع از کل صحابه و تقدیس همۀ صحابه، عادل دانستن همۀ صحابه اینها که به هر حال با اهداف خاصی پایه ریزی شد خالد را هم تکریم می کنند تقدیس می کنند به عنوان یک صحابی پیامبر و همانطوری که شما هم اشاره فرمودید آن لقب را هم برایش درست کردند لقب سیف الله و اینکه به پیامبر اکرم بستند چنین چیزی را لذا طبعاً باید در حد فرصت برنامه یک توضیح کوتاهی در باره این شخص عرض بکنیم، پشینه اش را فقط گذرا عرض می کنم وگرنه خیلی سخن می شود گفت در باره خالد.

یک نکته عزیزان بیننده گاهی ممکن هست که تاریخ را مطالعه کنید ببینید که تاریخ اسلام آوردن خالد به حدود سال هفتم بر می گردد، طبعاً این سؤال پیش می آید؛ سال هفتم که هنوز مکه فته نشده که پیامبر اکرم سران شرک را در مکه احضار کردند و فرمودند:

«اذهبوا فأنتم الطلقاء»

اینها طلقائی که مثل أبو سفیان و معاویه و دیگرانی که در این فضا اسلام صوری و ظاهری آرودند، کسی ممکن هست که از خالد بن ولید دفاع بکند به این عنوان که این در فتح مکه اسلام نیاورد جلوتر اسلام آورد و حتی در هنگام فتح مکه هم چون فرد نظامی بود رسول خدا (ص) او را مسؤل یکی از گُردان ها یک شاخه ای که از این سپاه حضرت داشتند وارد مکه می شدند از بخشی از ورودی های مکه قرار داد و اتفاقاً پیامبر تأکید بر عدم خونریزی کرده بود در آن جبهه ای که خالد بود یک مقدار درگیری رخ داد، چطور بوده؟ آیا پس اسلامش اسلام حقیقی بوده؟ بدون نفاق بوده؟ پاسخ این هست که اگر به همان گذارش مربوط به آمدن خالد به مدینه در سال هفتم برای اسلام آوردن دقت بکنیم کاملاً مشخص هست خالد با عمرو عاص هر دو می آیند خالد دعوت می کند عمرو عاص را، در مسیر بر می خورد به عمرو عاص در حالی که هر دوی شان از دشمنان دیرین اسلام بودند و کم ضربه نزده بودند به اسلام و دعوتش می کند و با هم می آیند مدینه، اما گفتگوی شان کاملاً نشان می دهد که با چه نیتی آمدند؛ در آن گفتگو لوب سخنان خالد به عمرو عاص و تأیید عمرو عاص این هست که ما بالاخره با یک قدرتی در جزیرة العرب مواجه هستیم خواه ناخواه قدرت محمد (ص) جزیرة العرب را فرا خواهد گرفت، می دانستند که مکه هم حریف نخواهد شد لذا یک نوعی درایت دوراندیشی امثال اینها به خرج دادند و خودشان را رساندند به مدینه که از این زمینه های این قدرت ظاهری و حکومتی آینده جزیرة العرب به درستی بهرمند بشوند و استفاده بکنند و اینها آمدند و اظهار اسلام کردند اما عملکرد بعدی خالد نشان می دهد که این یک مسلمان تسلیم در مقابل امر پیامبر نبود مثلاً مسئله جنایاتش در بنو جذیمه قبلیه بنو جذیمه که از قبائل حالا تا حدی نزدیک به مکه بود و بعد از فتح مکه پیامبر اکرم او را فرستاد برای اینکه احیاناً بُت خانه ای چیزی در آنجا هست تخریب بشود اما خالد بخاطر یک کینه جاهلی چون در جاهلیت عموی خالد فاکه بن مغیره، چون خالد پسر همان ولید بن مغیره بود دیگر ولید بن مغیره آن پیره مرد مشرک از سران شرک در مکه، پسر او بود و فاکه بن مغیره عموی خالد محسوب می شد عموی او را در جاهلیت در جنگی بین بنو جذیمه و بنو مخزوم که خالد از آنها بود کشته شده بود ولذا به کینه قتل عمویش در دوره جاهلیت شمشیر کشید و تعدادی از مسلمان ها را در بنو جذیمه کشت در حالی که اظهار اسلام کرده بودند و اینها و خالد البته بعداً به دروغ نسبت داد گفت نه اینها مسلمان نبودند و فلان و اینها که بعد معروف هست پیامبر اکرم امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) را فرستاد برای جبران این جنایات خالد در آنجا و دست به آسمان بلند کردند

«اللَّهُمَّ إنِّي أبْرَأُ إلَيْكَ ممَّا صَنَعَ خَالِدُ»

خدایا من بیزاری می جویم به تو از کار خالد

این یک نمونه اش بود، یا مثلاً مأموریت دیگری که پیغمبر اکرم به او داد به یمن برود یک پنج شش ماه در یمن بود و طرفی نبست و نتوانست قبائل یمنی را راغب به اسلام بکند، امیرالمؤمنین را پیامبر به جای او فرستاد و رفتن علی همان و ورود اسلام به قبائل از جمله قبیله حمدان همان که قبیله حمدان به خصوص با دیدن امیرالمؤمنین سخنان حضرت نه تنها مسلمان شدند بلکه زمینه تشیع هم در آنها فراهم شد و همینطور بعد از رحلت پیامبر که دیگر بسط ید پیدا کرد دستش را أبو بکر باز کرد در جریان حروب رده و جنگ های ارتداد و آن جنایت بزرگش که یکی از جنایاتش در حروب رده مسئله قتل مظلومانه مالک بن نویره بود از قبیله بنو یربوع و زنای با همسر او در همان شب قتل مالک بن نویره و کسان دیگری هم از مسلمانان آن قبیله را کشت و در همان شب به عنوان ولیمه این عروسی نامشروع خودش با همسر یک شهید دیگ های غذا بار کردند و سرهای این شهدا را پایه های آن دیگ ها قرار داد از جمله همین مالک بن نویره که حتی در توصیف اش در منابع تاریخی آمده که سر پُر موی داشت مثلاً این آتش حسابی بین موهایش شنا می کرد، این توصیف ها در این متون آمده، و معروف هست که أبو بکر بعد از خبر دار شدن از این مسئله و اینکه اصحاب همه متقاضی مجازات خالد بودند اما متأسفانه جناب أبی بکر او را بخشید و با این عنوان که

«إن خالداً تأول فأخطأ»

اجتهادی کرده در این اجتهاد خطا کرده از کنار جنایت خالد گذشت و بعد دوباره بسط ید داد به خالد، خالد را فرمانده کرد در فتوحات عراق، در فتوحات شام، حالا بحث ما در باره چنین کسی؛ این در زمان عمر از دنیا رفته خالد و در شام در منطقه حمص قبرش هم الآن آنجا ما یک وقتی رفتیم برای عبور از حمص آنجا قبری دارد در کنار مسجدی و مورد احترام کسانی هست که آنجا می روند برای مسجد و اینها، در آنجا درگذشت اما جنایاتش هم مربوط به دوران عمر هم مربوط به دوران أبی بکر هست تا آخر عمرش ادامه داد این قصه را.

 حالا جنایتش در مورد سعد بن عباده که سؤال فرمودید اینطور هست یعنی از جمله آخرین جنایاتش هست قتل سعد بن عباده در زمان عمر، سعد بن عباده همانطور که اشاره فرمودید رئیس قبیله خزرج بود ما در مدینه دو قبیله بسیار مهم و بزرگ داریم قبیله اوس و خزرج؛ در اوس سعد بن معاذ بود رئیس اس، در خزرج سعد بن عباده، سعدین می گفتند، دوتا سعد رئیس این دوتا قبیله مهم بودند که نقش آفرین هم بودند نقش خوبی هم داشتند در حوادس و همراهی می کردند قبیله را همراه می کردند با پیامبر و اینها، سعد بن عباده همان کسی هست که بعد از رحلت رسول خدا سقیفه وقتی بپا شد انصار در واقع سقیفه را به پا کردند متأسفانه که این کار را نباید می کردند، خلاصه انصار می خواستند پیش دستی بکنند و ممانعت از یک ضرری و خطری بکنند منتهی خودشان خطر آفرین شدند، انصار تحرکات این حزب قریش را می دیدند و خواستند، می دانستند کار دست قریشیان بیفتد این مهاجرین احیاناً منافق بیفتد کار دیگر بر انصار سخت خواهد شد، خواستند مثلاً حق خودشان را جلوتر بگیرند اما برخی از این مهاجرین مثل أبو بکر و عمر و أبو عبیده جراح فوری خودشان را به سقیفه رساندند و در واقع در آن گفتگوهایی که بین اینها صورت گرفت توانستند برنده بشوند خلع سلاح بکنند انصار را چون در سقیفه انصار جمع شده بودند سعد بن عباده را نشانده بودند کم کم با او بیعت بکنند چه بسا انصار نوعی حسابگری هم کرده بودند یعنی می خواستند سعد بن عباده را بیاورند حالا بعداً مثلاً کار را به امیرالمؤمنین بسپارند، چه بسا بعید نیست، در تاریخ چنین چیزی ثبت نشده اما در همان فضای سیقفه داریم کسانی از انصار می گفتند که ما جز با علی بیعت نمی کنیم، این هست در برخی از متون، اما وقتی که این سه نفر (أبو بکر و عمر و أبو عبیده جراح) رسیدند به سقیفه خلع سلاح کردند انصار را، چطور؟ یک ادعای کردند روایتی را نسبت دادند به پیامبر که

«الأئمة من قریش»

ما از پیغمبر شنیدیم که امام جز و خلیفه جز از قریش نباید باشد و انصار را در این مسئله حقی نیست حتی در قبال اینکه «منا أمير و منكم أمير» که بعضی از انصار گفتند اینها کوتاه نیامدند گفتند نه نمی شود که به هر حال پیامبر امامت را در قریش قرار داده و عواملی هم باعث شد در سقیفه که با أبو بکر بیعت بشود سراغ سعد بن عباده نروند، چرا؟ هم در درون خود خزرج رقیب داشت سعد بن عباده و هم اوس که همیشه رقیب خزرج بودند، این دوتا قبیله همواره با هم رقابت داشتند لذا برخی از کسانی که در خود خزرج بودند و برخی از کسانی هم که از اوس بودند اینها راغب به بیعت با سعد بن عباده نشدند و بدتر شد یعنی آمدند با أبی بکر بیعت کردند و پیروز سقیفه در آن جمع أبو بکر شد آرودندش بیرون آوردند به مسجد و ادامه قصه ها، همین باعث شد ولذا در آنجا دارد که سعد بن عباده در آنجا مخالفتش را اعلام کرد و عمر در نقل های تاریخی هست می گفت:

«اقتلوا سعداً قتله الله»

یعنی برخی از بزرگانی که شواهد اکراهی بودن بیعت با أبی بکر را ذکر کردند مثل مرحوم علامه سید جعفر مرتضی عاملی از اولین شواهدش همین جمله عمر را ذکر کردند که از همان دل سقیفه اکراه شروع شد که دستور قتل سعد بن عباده را عمر در آنجا می دهد، دستور که حالا هنوز خودش به منصبی نرسیده بود تازه داشت شکل می گرفت خلافت أبو بکر، عمر می گفت

«اقتلوا سعداً»

سعد را بکشید

و همین باعث شد سعد دیگر با اینها میانه اش به هم خورد و هرگز با أبو بکر بیعت نکرد و در طول دوران خلافت أبی بکر در مدینه بود اما با او بیعت نکرد، سعد با او بیعت نکرد گویا حالا أبو بکر اینها هم خیلی به پر و پایش نپیچیدند چرا؟ چون شاید از خزرج می ترسیدند بالاخره رئیس خزرج بود و جایگاهی داشت و اینها، رسید دوران عمر؛ با عمر هم بیعت نکرد حالا یکی دوتا نقل هست می خوانم نقل های تاریخی کهن هست در اینها صریح در این هست که با عمر هم بیعت نکرد و لذا عمر به نحوی اخراجش کرد از مدینه و رفت به شام و در شام مورد سوء قصد قرار گرفت حالا با شواهدی که عرض می کنم که از شواهد بر می آید که این شخص خالد بن ولید بود گاهی اسامی دیگری مثل مغیرة بن شعبه و محمد بن مسلمه را هم در برخی از متون آمده.

مجری:

آن جریانی که جن او را کشت هم هست دیگر، می گویند جن او را کشت.

استاد جباری:

بله او را کشتند و نسبت به جن دادند قتل او را، دو سه تا نقلی که برای اینکه یک مقدار مستند عرض کرده باشیم همواره تلاش می کنم مستند سخن بگوییم نه یک مقدار، همیشه تلاش مان به همین مستند سخن گفتن هست، از متون شیعه و اهل سنت یک چندتا نقل وجود دارد حالا از کهن ترینش «انساب الأشراف» هست «انساب الأشراف» بلاذری در جلد یک، صفحه 589 در قرن سوم، «انساب الأشراف» از متون تاریخی کهن هست مؤلفش هم که از اهل سنت هست او با سند خودش می آورد تا أبی صالح نامی، می گوید:

«إن سعد بن عبادة خرج إلی الشام فقُتِل بها»

انساب الأشراف، بلاذری، ج 1، ص 589

پس خروجش به شام را نقل می کند و کشته شدن، پس به مرگ طبیعی از دنیا نرفته، بعد دوباره از مدائنی نقل می کند که سیره نویس معروف و در واقع تاریخی معروف قرن سوم هست با سندش تا می آید به أبی مخنف و باز از کلبی و غیر آنها چند سند می آورد که

«إن سعد بن عبادة لم بیایع أبا بکر»

سعد بن عباده با أبو بکر بیعت نکرد

«وخرج إلی الشام»

رفت به شام

«فبعث عمرُ رجلاً وقال: ادعه إلى البيعة واختل له»

حال اینکه چطور به شام رفت را إبن أبی الحدید می آورد تفسیرش را، قبل از اینکه این را ادامه بدهم سخن إبن أبی الحدید را اشاره کنم که یک وقتی اینها به هم رسیدند در مدینه زمان عمر؛ این سوار یک اسبی بود عمر هم سوار شتری بود؛ عمر به او گفت:

«هیهات یا سعد»

شرح نهج البلاغه، إبن أبی الحدید، ج 6، ص 10

سعد هم گفت:

«هیهات یا عمر»

تیکه ای به هم انداختند اینطور و بعد عمر گفت که

«أنت صاحب من أنت صاحبه؟»

تو همان مثلاً سعدی هستی که در میان قبیله یک چنین جایگاهی داری؟

«قال: نعم أنا ذاك»

بعد به عمر گفت که:

«والله ما جاورنی أحد هو أبغض إلی جواراً منک»

برای من خیلی مبغوض هست اینکه در جوار تو باشم

سعد گفت، عمر گفت که:

«فإنه من کره جوار رجل انتقل عنه»

اگر دوست نداری برو جای دیگر اگر مکروه می دارید هم جواری با ما را، سعد گفت:

«إنی لأرجو أن أخلیها لک عاجلا»

من امیدوارم به زودی این کار را انجام بدهم

«إلى جوار من هو أحب إلی‏ جوارا منک»

به جایی بروم که از پیش تو ماندن بهتر باشد

«و من أصحابک، فلم یلبث سعد بعد ذلک إلا قلیلا حتى خرج إلى الشام»

چیزی نگذشت که رفت به شام و

«فمات بحوران و لم یبایع لأحد، لا لأبی بکر و لا لعمر و لا لغیرهما»

رفت و در حوران شام از دنیا رفت و با کسی بیعت نکرد نه أبو بکر، نه عمر، نه کس دیگری

این إبن أبی الحدید نقل می کند در «شرح نهج البلاغه» جلد 6، صفحه 10، اینکه چطور شد گفتگویش با عمر چگونه شد که از مدینه خارج شد، «انساب الأشراف» می گوید که سعد بیعت نکرد نه با أبو بکر و نه با عمر

«وخرج إلی الشام فبعث عمرُ رجلاً وقال: ادعه إلى البيعة واختل له»

عمر یک کسی، اسم نمی برد آن رجل را، چه کسی را فرستاد، می گوید برو به شام و او را دعوت به بیعت بکن و با او طرح دوستی بریز

«وإن أبى فاستعن بالله عليه»

اگر قبول نکرد خلاصه کارش را بساز

«فقدم الرجلُ الشأم»

آن فرد که حالا ما معتقدیم خالد بن ولید بوده و محمد بن مسلمه یا مغیرة بن شعبه، سعد را

«فوجد سعداً في حائط بحوارين»

در یک باغی بوستانی در منطقه حواری نشان او را یافت و

«فدعاه إلى البيعة»

به بیعت فرا خواند

«فقال: لا أبايع قرشياً أبداً»

گفت با هیچ قریشی من، تیکه می اندازد به همان «الأئمة من قریش» که اینها گفتند، من بیعت نخواهم کرد

«قال: فإني أقاتلك»

گفت بیعت نکنی با تو می جنگم

«قال: وإن قاتلتني»

حتی اگر با من بجنگی

«قال: أفخارج أنت مما دخلت فيه الأمة؟»

گفت از آنچه که امت در آن داخل شده می خواهی خارج بشوی؟

«قال: أما من البيعة فإني خارج»

نگفت از آنچه که «دخلت فیه الأمة» چون معتقد بود که امت نبودند

گفت بله از این بیعت من خارج هستم

نه از آنچه که امت در آن داخل هست

«فرماه بسهم فقتله»

با یک تیری آن فرد زد و سعد بن عباده را کشت

و البته بعد می گوید که

«ورُوي أن سعداً رُمي‌في حمام»

این «انساب الأشراف» بلاذری می گوید و روایت هم شده که یک روایت این هست که در حمامی با تیری او را کشتند

«وقيل: كان جالساً يبول»

در حال قضاء حاجت بود که

«فرمته الجن فقتلته»

جنیان او را به تیر بستند و کشتند

«وقال قائلهم: قتلنا سيدَ الخزرجسعدَ بن عباده ورميناه بسهمين فلم تُخْطِ فؤاده»

ما جنیان بودیم که سعد بن عباده را تیر به او زدیم و کشتیم او را و تیرمان هم خطا نرفت به قلبش خورد، زدیم و تیرمان هم خطا نرفت.

این آن چیزی هست که در «انساب الأشراف» راجع به اصل کشته شدنش و توسط عمر؛ یعنی به دستور عمر اصل اینکه سعد بن عباده.

مجری:

الآن اینجا دستور از سوی عمر ثابت می شود دیگر.

استاد جباری:

ثابت می شود.

مجری:

حالا رجل را اسم را نیاورده.

استاد جباری:

بله اما اصلش که صریح هست «انساب الأشراف» آدرسی که اشاره کردم جلد یک، صفحه 589.

مجری:

پس هم علت قتلش مشخص شد چون با او بیعت نکرده دستور از سوی همان شخص آمده و کسی که او فرستاده، حالا آن رجل را در کجا دارید که خالد هست؟

استاد جباری:

و در متون متأخرتر هم دیگر آمده مثل «سیر اعلام النبلاء» ذهبی جلد یک، صفحه 276 این آمده.

سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج 1، ص 276

 و «مروج الذهب» هم یک مقدار با پرده پوشی مسعودی در آنجا ذکر می کند می گوید سعد بن عباده خارج شد و بیعت نکرد و به شام رفت و در همانجا در سال پانزدهم کشته شد، سالش را می گوید؛ یعنی حدود تقریباً دو سال بعد از آغاز خلافت عمر این در آنجا کشته می شود و در این کتاب جای گذارش قتل او نیست یعنی سر و ته اش را هم می آورد در «مروج الذهب» جناب مسعودی، جلد دو، صفحه 307.

مروج الذهب، مسعودی، ج 2، ص 307

اما اینکه آن کشنده های سعد بن عباده چه کسانی بودند در «الأحتجاج» مرحوم طبرسی هست «الأحتجاج» احمد بن علی بن أبی طالب طبرسی جلد یک، صفحه 180، حدیث 36، ایشان در آنجا نقل می کند از محمد بن عبدالله شیبانی می گوید:

 سبب درگذشت سعد بن عباده این بود که شب هنگام تیری به او به اصابت کرد و او را کشت، گفتند جنیان به او تیراندازی کردند.

الأحتجاج، احمد بن علی بن أبی طالب طبرسی، ج 1، ص 180، ح 36

بعد می گوید:

 گفته شده محمد بن مسلمه انصاری

 محمد بن مسلمه انصاری عزیزان بیننده مستحضرید زمان پیامبر هم صحابی پیامبر بود کارهای خوبی هم بعضاً کرده از جمله دفع شر و قتل آن کعب بن اشرف یهودی که از بنی النضیر بود و خیلی اذیت می کرد پیامبر و مسلمان ها را، آن را پیامبر دستور داد محمد بن مسلمه رفت با بعضی از دوستانش او را به قتل رساندند، از این کارها در زمان پیامبر کرده، اما در زمان خلفاء رفت در خط خلفاء و همراه با آنها شد و در اختیار آنها بود و الآن عمر طبق این نقل فرستاده او را برای این مسؤلیت و بعد می گوید:

در نقل دیگری خالد بن ولید گفته شده و در نقلی هم نقل شده مغیرة بن شعبه.

و چه بسا بشود حالا به هر حال اینها را جمع کرد که هر سه فرستاده شدند یا به هر حال طبق آن چه که در «الإحتجاج» نقل می کند می گوید که خالد به عنوان یکی از گزینه ها هست، اما إبن أبی الحدید خالد را ترجیح می دهد؛ إبن أبی الحدید در «شرح نهج البلاغه» جلد 17، صفحه 223 نکته ای را نقل می کند جالب هست می گوید:

«شیطان الطاق»

شرح نهج البلاغه، إبن أبی الحدید، ج 17، ص 223

این تعبیری بوده که در باره مؤمن الطاق به کار می بردند مخالفین، عامه، اهل سنت در زمان امام صادق (سلام الله علیه) و این صحابی برجسته ی امام صادق و امام کاظم (علیهم السلام) که بحاث بود و اهل مناظره بود خوب از پس مناظره بر می آمد لذا امام صادق او را مأمور مناظره کرده بود علی رغم اینکه برخی از اصحابش را منع می کرد چون خیلی قدرت نداشتند اما این را امام تأکید می کرد چون از پس مناظرها بر می آمد لذا دشمن هم زیاد داشت به مؤمن الطاق معروف بود در زیر یک طاقی در کوفه کاسبی می کرد لذا آنها (دشمنانش) می گفتند شیطان الطاق، لذا إبن أبی الحدید در این آدرسی که عرض کردم می گوید:

 شیطان الطاق به کسی که از او پرسیده بود که چه چیزی علی (علیه السلام) را از اینکه با أبو بکر در باره خلافت درگیر بشود باز داشت؟ مانع شد؟

 او گفت که:

 ای پسر بردارم ترسید که جنیان او بکشند.

تیکه انداخت این آدم حاضر جوابی بود تیکه می انداخت در واقع اشاره ای کرد به همان قصه سعد بن عباده که بله اینها کسانی بودند که دشمنان شان را یعنی إبا کنندگان از بیعت را به حسابش می رسند بعد به نام جن رقم می زنند، این گفت که علی هم اگر مقابل اینها می ایستاد و بیعت نمی کرد ترسید که جنیان او را بکشند با یک سوء قصدی، بعد إبن أبی الحدید می گوید من اعتقاد ندارم که جنیان، بعد از اینکه نقل می کند می گوید:

 من اعتقاد ندارم که جنیان سعد را کشته باشند و این شِر از آنها باشد شک ندارم که آدمیان او را کشتند و این شِر هم شِر آدمیان هست اما بعید نمی دانم که خالد این کار را کرده باشد.

خود إبن أبی الحدید هم از آن دو سه نفر ذهنش می رود سراغ خالد، می گوید به این خاطر بود که

تا أبو بکر را به این وسیله خوشنود کرده باشد

بعد چون إبن أبی الحدید یک إرادتی به جناب أبی بکر دارد می گوید پس گناهش بر گردن خالد هست و می گوید این گونه کارها از خالد بعید نیست، اشاره نمی کند که چه کسی خالد را فرستاد، طبق نقل «انساب الأشراف» و اینها گناه فقط گردن خالد هست یا کسی که امر به خالد کرد و او رفت این کار را انجام داد؟ آدرسی هم که عرض کردم جلد 17 «شرح إبن أبی الحدید» صفحه 223.

مجری:

حالا این چرا سیف الله شد؟

استاد جباری:

این بعضی از دروغ های هست که به پیامبر (ص) بسته شده و طبق تصریح منابع مختلف تاریخی از اهل سنت و شیعه وقتی که مالک بن نویره را به قتل رساند و با همسرش زنا کرد و آمد به مدینه و همه صحابه متوقع بودند که أبی بکر او را مجازات بکند قصاص بکند و اینها، ابتدا رفت پیش أبی بکر معلوم نبود أبی بکر چه برخورد با او خواهد کرد، آمد بیرون شروع کرد به متلک پرانی به نحوی به صحابه ای که بیرون آن جلسه بودند فهمیدند که أبو بکر از او گذشته و بعد أبو بکر در پاسخ به صحابه ای که معترض بودند که چرا از خالد گذشتی دو جمله دارد؛ یکی همین جمله ای که

«إن خالداً تأول فأخطأ»

اجتهادی کرده خطا کرده؛ یعنی یک مسلمان مظلومی را و مسلمانانی را به قتل رسانده و با زنش زنا کرده این می شود اجتهاد، اجتهاد آقایان از این قسم از این سنخ هست، و نکته دوم اینکه این جمله را گفت؛ گفت که

«لا أشیم سیف سلَّی الله ما کنت أنا و أشیم سیف سلَّی الله علی أعداء»

من در غلاف نمی کنم شمشیری را که خداوند آن شمشیر را از غلاف بیرون آورده بر ضد دشمنانش

لذا از اینجا آمدند از جمله أبی بکر سیف الله را یعنی شمشیری هست که خدا از غلاف بیرون کشیده بر علیه دشمنان این را انتزاع کردند و لقب سیف الله را برای او درست کردند و به پیامبر نسبت دادند.

مجری:

در واقع از کلام أبی بکر این را گرفتند به پیامبر نسبت دادند.

استاد جباری:

بله و إلی واقعاً می شود پیامبر اکرم در باره چنین فرد جنایتکاری که هم زمان پیامبر و هم بعد از پیامبر اکرم مرتکب جنایات یکی پس از دیگری شده واقعاً این لقب را به کار ببرد؟ اصلاً کار به این نقل هم از أبی بکر نداشتیم، می شود؟

مجری:

همانطور که شما فرمودید اصلاً أبی بکر هم آنجا اشاره ای نداشته که پیامبر یک همچین چیزی فرموده باشد، گفته بله یک همچین چیزی، برداشت خودش بوده.

استاد جباری:

بله.

مجری:

إن شاءالله که خدا همه را هدایت کند اینهای که به خصوص همان که شما هم اشاره داشتید می گویند که عدالت و همۀ اینها خلاصه کارشان درست بوده خب اینجا چه می گویید؟ اینجا که سعد بن عباده خودش از اصحاب هست حالا بر فرض اینکه بگویید خالد هم از اصحاب هست کدام را می خواهید انتخاب کنید؟ این را انتخاب می کنید؟ آن را انتخاب می کنید؟ خودشان باید پاسخ بدهند.

استاد خسته نباشید چقدر خوب و دقیق بحث می کنید ما بسیار خرسندیم از اینکه در خدمت شما هستیم و در واقع حالا پژوهشگرانی که این برنامه را می بینند حتماً این فرصت را مغتنم می داند که چقدر جالب شما حالا در همان سؤال و همچنین هفته های گذشته هم این نمونه هایش را داشتیم که بالاخره از کتب متعدد تاریخ را درآوردید در سال پانزدهم بوده مکان شام بوده دستور از خلیفه دوم، قاتل چه کسی بوده همه را برای ما از کتب متعدد استخراج کردید.

حاج آقا در سؤال قبل به این اشاره داشتید که محمد بن مسلمه به دستور پیامبر کسی را با عده ای می کشد، حالا این سؤال شاید مطرح بشود؛ مگر روایت نداریم که پیامبر فرمود مؤمن قتل ناگهانی انجام نمی دهد؟ نمونه اینطور کارها که حالا در تاریخ هست این را چطوری می شود با این جمع کرد حالا کسی را بفرستد یا یک همچین کاری را بکنند؟ قابل جمع هست؟ این با ترور چه فرقی دارد اصلاً؟

استاد جباری:

بله حالا انتقاد خوبی داشتید شاید برای عزیزان بیننده هم حالا در همین جا یا از قبل یک چنین پرسشی مطرح باشد، ما با دو دسته گزارش مواجه هستیم که اینها به ظاهر در تناقض و تعارض با هم هستند و به نحوی هم آن جریان مربوط به جناب مسلم بن عقیل و إبن زیاد و بحث تصمیم به قتل او اینجا به همین مناسبت مطرح می شود، اشاره شما به روایت معروف از رسول خدا (ص) هست که فریقین نقل کردند شیعه و اهل سنت هر دو این را نقل کردند و قبول دارند؛ پیامبر فرمود:

«الایمان (الإسلام) قَیّد الفتک لا یفتک مُومن»

«فتک»، ایمان یا اسلام مانع فتک هست سدی هست در برابر فتک و مؤمن فتک نمی کند، در تعریف «فتک» گفتند که شما مثلاً

«قتلُکَ أحداً شخصاً»

شما شخصی را به قتل برسانید که

«کان فی امن من ناحیتک»

از جانب شما احساس امنیت بکند

عَلَم حرب و جنگ بر ضد شما بر نداشته، یا انسان در حال جنگ هست و کسی خب آن دیگر طبعاً احساس امنیت نمی کند وقتی که شمشیر از رو کشیده طبیعتاً خودش را پی پاید که مبادا مثلاً دشمن هم به او حمله کند، اما یک کسی در حال جنگ نیست احساس امنیت از ناحیه شما می کند و انسان برود و او را به قتل برساند این می شود فتک و این خب پیامبر اکرم از یک چنین قتلی منع کردند که نباید چنین کسی را کشت مؤمن چنین کاری نمی کند

«الإمان قید الفتک»

این یک نکته.

اما از آن طرف می بینیم که کسانی مثل همین کعب بن اشرف که از بنی النضیر بود و اشاره کردم محمد بن مسلمه به دستور پیامبر رفت و او را شبانه با یک عده از دوستانش از قلعه با یک فریب او را فریب دادند بیرون کشیدند و کشتند، آمدند خبر هم به پیامبر اکرم دادند و حضرت خوشنود شد از این؛ آیا فتک نیست؟ یا مثلاً زنی بود به نام عصماء شاعره بود هجوی پیامبر می کرد دشمنی می کرد شعر می سرود تحریک می کرد بر ضد پیامبر، پیامبر یک فردی را فرستاد اگر اشتباه نکنم شاید عمیر بن عدی نامی باشد تقریبا چنین نامی، او را فرستاد هم قبیله آن زن بود و آن زن را ناگهانی کشت و آمد خبر به پیامبر داد، یا از یهودیان أبو عفک نامی أبو عفک یهودی؛ او را هم باز به همین ترتیب یکی از اصحاب پیامبر رفت و کشت و آمد خبر داد، این سه چهار نفر هستند در همان فاصله جنگ بدر تا اُحد معمولاً در آن فاصله که یهودیان و اینها یک مقدار داشتند تحرکاتی به خرج می دادند آنجا از این عملیات چندتای انجام شده سه چهار تای.

مجری:

پس حالا در تاریخ هست همچین اتفاق های افتاده.

استاد جباری:

بله قطع اینها در منابع تاریخی موجود هست، یا مثلاً پیامبر اکرم در آستانه فتح مکه چند نفر را اسم بردند مثلاً وحشی قاتل جناب حمزه یا هبار بن اسود کسی که دختر پیامبر زینب که از مکه می خواست بعد از جنگ بدر خارج بشود بیاید به مدینه پیامبر شرط کرده بود چون شوهرش اسیر شده بود در جنگ بدر، پیامبر شرط آزادی اش را این قرار داد که زینب را رها کنی او بیاید به مدینه، اینهم قبول کرد و می خواستند زینب را بیاورند یک چندتا از این رجاله های مشرک مکه حمله کردند به کجاوه زینب و کجاوه یک مقدار به صخره ای خورد و زینب حامله بود و سقط کرد و پیامبر خون این هبال بن اسود که حمله به آن کجاوه کرده بود را هدر اعلام کرد در آستانه فتح مکه گفت هر جا پیدایش کردید او را به قتل برسانید، حالا در پرانتز این قصه هست که می گویند اگر پیامبر بود با کشنده فرزند فاطمه چه می کرد؟ بله دقیقاً همان موضع را می گوید، و کسانی مثل این یک ده نفری گاهی ذکر کردند، مرحوم علامه سید جعفر مرتضی عاملی در کتاب «الصحيح من سيرة النبي الأعظم صلّى الله عليه وآله» تا بیست و چند نفر استخراج کرده که در آستانه فتح مکه، هند جگر خوار یکی از اینها بود مثلاً، و چند نفری پیغمبر فرمود:

«ولو متعلقاً بأستار الکعبه»

ولو دست شان به پرده کعبه باشد آنها را اعدام شان بکنید، سؤال اینجاست؛ اینها را پیامبر ناگهانی در واقع اینها ممکن است اصلاً توجه نداشته باشند حواس شان نباشد کسی برود بکشد آیا اینها فتک نیست؟ پاسخ این هست که خیر اینها فتک نیست چرا؟ چون در فتک همانطوری که رسول خدا (ص) فرمودند شرطش این هست که

«کان فی امن من ناحیتک»

این در امنیت باشد

در حالی که اینها عَلَم جنگ برداشتند وحشی آمده در جنگ مثل جناب حمزه ای را به شهادت رسانده، کعب بن اشرف در حالتش هست که دائم در رفت و آمد بین مدینه و مکه بود و مشرکان را تحریک می کرد بر ضد مسلمان ها که لذا جنگ اُحد باعث اش یکی از همین عوامل تحریکش همین کعب بن اشرف یهودی بود علاوه بر این در جنگ فرهنگی وارد شده بود اشعاری می سرود تشبیب یعنی در آن اشعار وصف زنان مسلمان را به کار می برد بعضاً، خب در جاهلیت از این گونه شعرها می سرودند، در بعضی از نقل ها دیدم که گاهی متعرض برخی از زنان پیامبر می شد می آمدند اصلاً یک زنی را توصیف می کردند قد و بالایش را شکلش را فلانش را مثل همین فضای مجازی امروز آن زمان در قالب شعر یک چنین فتنه های فرهنگی را انجام می دادند، چاره ای جز این نبود پیامبر که اکرم که نمی تواند با کل قبیله بنی النضیر بخاطر یک نفر برود عَلَم جنگ بردارد، باید شر این کم بشود این علَم جنگ برداشته در واقع با این کارها لذا یک وقتی پیامبر در یک محلسی بود محمد بن مسلمه هم آنجا بود و اینها، فرمودند چه کسی می تواند شر این کعب بن اشرف را از سر ما کم بکند؟ محمد بن مسلمه گفت:

«أنا یا رسول الله»

و رفت یکی دو روز در فکر بود که چه کند این در قلعه اش هست این را چطور بیرون بکشد؟ لذا با أبو نائله نامی که برادر رضائی این کعب بن اشرف بود با هم نقشه ای چیدند رفتند درب آن قلعه گفتند که به هر حال یک مقدار گفتند ما از زمانی که این مرد یعنی محمد اظهار کردند که ما هم مثلاً ناراضی هستیم آمده در این شهر خلاصه اوضاع ما را به هم ریخته جنگ و نمی دانم وضعیت اقتصاد مان چنین شده و فلان، آمدیم یک مقدار گندم از تو قرض بگیریم، این اینقدر پست بود که در قبالش گفت چه به من می دهید؟ زنان تان را؟ گفتند این که نمی شود، پسران تان را؟ خیلی آدم رذلی فاسدی بود، گفتند اینها که نمی شود گفتند ما یک مقدار سلاح داریم، خواستند اگر با سلاح آمدند این بد گمان نشود، سلاح داریم به تو به عنوان گرو نزد تو می گذاریم یک مقدار گندم بگیریم، در آن قراری که گذاشتند آمدند و از قلعه آمد بیرون و خلاصه دخلش را آوردند و رفتند خبر را به پیامبر دادند و موارد اینچنین که به هر حال انجام گرفته اینها از معقوله فتک خارج هست چرا؟ چونکه طرف حرب یک، در فتک دو شرط وجود دارد؛ یک شرط اینکه آن فرد در «فی امن من ناحیتک» نباشد احساس امنیت نکند.

مجری:

یعنی اگر در امنیتش باشد و گمان داشته باشد آن موقع می شود به او گفت، نباشد دیگر فتک نیست.

استاد جباری:

بله یعنی در جال جنگ باشد این دیگر از نمونه فتک خارج هست، دوم اینکه در خروج از فتک شدن و قتل ناگهانی ممنوع، شرط هست که إذن معصوم و رهبر وجود داشته باشد حالا پیامبر باشد یا امام باشد یا به هر حال نائب امام باشد، إذن لازم هست لذا در اینجا إذن پیامبر هست، چرا إذن لازم می شود؟ هرج و مرج نشود هر کسی خودش حساب نکند فلانی کشتنی هست بروم سراغش، لازم هست که رهبر تشخیص بدهد مصلحت را و امر بکند و مأموریت بدهد و کسی برود این کار را انجام بدهد پس یکی اینکه طرف در امنیت امان نباشد از ناحیه شما و دوم اینکه کار با امر و إذن رهبر انجام بشود.

مجری:

یعنی حتی اگر در امنیتش نباشد به این سادگی ها نیست که کسی بخواهد برود همچین کاری بکند.

استاد روستایی:

بله اینطور نیست که کسی بگوید من تشخیص دادم، تشخیص با رهبر هست، اینی که عرض می کنم مضمون روایتی هست از امام صادق (سلام الله علیه) در «تهذیب الأحکام» مرحوم شیخ طوسی آمده این روایت که یکی از کتب اربعه ما هست آنجا این روایت آمده که یک فردی می آید خدمت امام صادق (سلام الله علیه)، البته می آید در مدینه اول می رود سراغ عبدالله محض، از زیدیه بوده فردی گرایش به زیدیه داشته می رود سراغ عبدالله محض که عبدالله محض عبدالله بن حسن بن حسن معاصر امام صادق از بنی الحسن بوده و معروف هست جریانش این به هر حال به نحوی داشت برای پسرش محمد نفس زکیه کار می کرد و در خط امام صادق هم چندان نبود، می رود پیش او می گوید من چنین کردم چند نفر ناصبی را کشتم چند نفر که دشمنی و عداوت شان با امیرالمؤمنین و اهل بیت را آشکار می کردند من کشتم تکلیفم چه هست؟ او گفت مآخذ هستی به خون اینها روز قیامت یقه ات را می گیرند، این خیلی ناراحت می شود و می آید خدمت امام صادق، به دوستش می گوید وقت بگیر من بیایم خدمت أبا عبدالله امام صادق، می آید خدمت حضرت و می گوید که اگر ما نسبت به کشتن کسانی که دشمنی با امیرالمؤمنین را آشکار می کنند مآخذ هستیم پس ما برای چه دیگر داریم حرف از این مکتب و اینها می زنیم؟ فرق ما با آنها پس چه هست؟ من دشمن علی را کشتم، حضرت می فرماید که چطور کشتی؟ بعد او توضیح می دهد می گوید مثلاً بعضی ها را در مسیر همراهی کردم، بعضی را رفتم در منزلش فلان، حضرت اصل قتل را نهی نمی کند نفی نمی کند اما می گوید چون بی إذن امام کشتی در قبال هر کدام از اینها باید بروی گوسفندی در منا ذبح بکنی قربانی بکنی، حضرت می فرماید که باید با إذن امام این کار را انجام می دادی، آنها محدور الدم هستند کسی که ناصبی باشد محدور الدم هست اما باید با إذن امام باشد، برای اینکه هرج و مرج در جامعه نشود، لذا از آن روایت با صراحت این نکته استفاده می شود که باید إذن امام، إذن پیامبر، إذن رهبر، إذن فقیه در رأسش باشد، در هر زمانی که آن رهبر شرعی هر کس که هست با إذن او باید این کار انجام بشود، حالا از همین جا منتقل بشوم به جناب مسلم بن عقیل؛ مسلم بن عقیل در خانه هانی که حضور داشت و شریک بن اعور هم از شیعیان بود و آمده بود از بصره در آنجا بود، بنا شد عبید الله بن زیاد بیاید در خانه هانی مثلاً مهمان، به دیدار شریک بن اعور که بیمار بود، اینها نشستند باهم بحث بکنند، مسلم و هانی، پیشنهادی مطرح شد که وقت خوبی هست ابن زیاد را به درک واصل بکنیم، نقل الأخبار الطوال ابو حنیفه دینوری این هست که «إذهم فی ذلک الدق البا» قریب به این مضمون، داشتند بحث می کردند که در زده شد، لذا به نتیجه نرسیده بودند، طبری طوری نقل می کند که انگار به نتیجه رسیدند و بعد مسلم پشیمان شد، اما این دقیق تر است چون مقدم بر طبری است می گوید هنوز به نتیجه نرسیده بودند که در زده شد، لذا مسلم ناچار شد برود پشت پرده، بعد اینها منتظر بودند که بیاید عملی بکند نقشه را، شریک بخصوص اشعاری می خواند و بعد اینکه نیامد مسلم، ابن زیاد رفت بیرون مسلم آمد و سؤال کردند چرا نیامدی، دو نکته را گفت، یکی اینکه خانه، خانه هانی است باد هانی راضی باشد به اینکار و او مهمان آمده بود به خانه هانی، و نکته دوم اینکه پیامبر فرمودند «الإيمانُ قَيدُ الفَتْكِ و لا يَفْتِكُ مُؤمِنٌ» به این روایت استناد کرد و از همینجا می شود همان نکته را که اشاره کردم که اصلاً معلوم نبود إذن امام در اینجا باشد امام حسین که مسلم را به مأموریت ترور إبن زیاد که نفرستاده بود لذا طبیعتاً با إذن امام باید این کار اگر بنا بود انجام بشود، إبن زیاد فی حرب بود در حال حرب با جبهه أبا عبدالله (علیه السلام) بود اما دو نکته بود؛ یکی اینکه به عنوان مهمان آمده بود در خانه هانی و معلوم نبود در انجام بشود.

مجری:

و شرط إذن امام هم که آنجا نبوده.

استاد جباری:

بله.

مجری:

خیلی متشکرم استفاده کردیم، استاد عزیزمان سؤال دیگری هست در خصوص شهید فخ که به ایشان چرا گفته شده شهید فخ و در مورد شخصیت شان خواستند بدانند.

استاد جباری:

شهید فخ یک مظلومیت مضاعف دارد کسانی که توفیق تشرف به زیارت خانه خدا را پیدا کردند در مکه در مسیر مسجد تنعیم تقریباً آنجا قبور این شهدای فخ در منطقه فخ در آنجا قرار دارد کنار کوهی هست آنجا که قبور اینها هست مظلومیت مضاعف شان این جهت هست که این وهابیت با این تعصبی که دارند ده ها شهید از علویان و غیر آنها در قیام شهید فخ شرکت کردند به شهادت رسیدند و قبورشان آنجاست اما دریغ از یک تابلویی یک نوشته ای که اینجا قبور این علویان اولاد و نواده های پیامبر و کسانی که بر ضد ظلم قیام کردند هیچ تابلوی نیست یک خرابه مانند چهار دیواری هست و دری دارد منتهی کنار آن در بنابر یک احتمال آنجا قبر عبدالله بن عمر هست یک احتمال دیگر هم جای دیگری از مکه، آنجا تابلو زدند «قبرُ (مرقد) عبدالله بن عمر الرقم الثانی» این را زدند چون احتمال هست بنابر یک احتمال قبر عبدالله بن عمر باشد اما دریغ از یک تابلو دال بر اینکه اینجا تعداد ده ها شهید در اینجا مدفون هستند از جمله جناب حسین بن علی معروف به شهید فخ؛ جریان حسین بن علی.

مجری:

اینها که به هر حال هر چه باشد مخالف حاکم ظالم آن دوره هستند وهابی ها هم که موافق آن حاکمان ظالم هستند طبیعتاً نباید یک همچین کاری بشود.

استاد جباری:

بله دیگر طبیعتاً به همین جهت این تعصب کور، در حالی که اینها اگر حق گرا بودند خب اینها دنبال به هر حال مخالفت با ظلم هادی عباسی بودند جریان شان.

حسین بن علی از نواده های امام حسن (سلام الله علیه) هست حسین بن علی بن حسن بن حسن بن حسن؛ یعنی نوه حسن مثلث هست حسن بن حسن بن حسن به او می گفتند حسن مثلث فرزند حسن مثنی (حسن بن حسن).

مجری:

پس ایشان هم از نسل پیغمبر اکرم می شود.

استاد جباری:

بله علوی هست از نسل امام حسن، بله حسین بن علی بن حسن بن حسن بن حسن (علیه السلام) و معاصر امام کاظم (سلام الله علیه) هست از جهت دوران حکومتی معاصر دوران مهدی عباسی و سپس هادی عباسی هست، قیامش را در واقع در دوران مهدی می خواست انجام بدهد اما زمینه اش فراهم نشد در دوران هادی انجام داد دلیلش هم ظلم عامی بود که بنی العباس داشتند و ظلم خاص اینکه در مدینه در آن زمان یکی از نوادگان از نسل عمر یک والی بود از نسل عمر؛ بغض شدیدی داشت نسبت به علویان و مقرر کرده بود که اینها هر روز باید بیایند در آن دارالعماره و خودشان را معرفی بکنند (علویان) و یک وقتی فرزند محمد نفس زکیه در واقع نواده عبدالله محض فرزند محمد که قیام هم کرد در زمان منصور عباسی و کشته شد فرزند او را مقرر کرده بود که بیاید، او سه روز غایب شد نیامد لذا تحدید کرد گفت اگر نیاید مثلاً من چنین می کنم با علویان، خانه های شان را خراب می کنم، این حسین بن علی را هزار تازیانه خواهم زد، اینها ضامن بودند که بیاورند او را، گفت هزار تازیانه خواهم زد، همین باعث شد که قیام شان را سریع تر انجام بدهند در مدینه قیام کردند تعدادشان هم زیاد نبود می گویند 26 علوی بودند، یک ده نفری از حجاج بودند، تعدادی از موالی بودند از این عجم ها ایرانی ها و اینها، همراه شدند و قیامی کردند و این فرد عمری فرار کرد از مدینه و یک مؤذنی را فرستادند بر مئذنه مسجد النبی و أذان شیعی گفت یعنی «حی علی خیر العمل) گفت، این را که اعلام کرد دیگر مردم فهمیدند اینها که به هر حال اینها شهر را در دست گرفتند و توانستند شهر را در دست بگیرند و بعد حرکتش را به سمت مکه ادامه داد رفت در مکه دیگر حکومت عباسی احساس خطر کردند و حدود چهار هزار نیرو نفرستادند در قبال صد و اندی جمعیت در منطقه فخ همین منطقه ای که الآن قبرشان هست درگیری انجام گرفت و متأسفانه به شهادت ایشان و آن تعداد علویانی که همراه او بودند و بخشی دیگری از جمعیتی که بودند و آنجا به هر حال دفن شدند اما سرهای اینها را جدا کردند بردند به مدینه و در یک مجلسی که می گویند امام کاظم (سلام الله علیه) هم آنجا حضور داشت آوردند سرهای اینها را، حضرت سر ایشان را دید جمله ای دارد در روایت هست که فرمود که:

«انالله و انااليه راجعون لقد کان والله صوّاماً وقوّاماً آمِراً بالمعروف، ناهِیاً عَنِ المُنْکر لم یکن فی أهله مثله»

این نقل نشان می دهد که.

مجری:

چه شخصیت وارسته ای بوده.

استاد جباری:

بله، می گوید صوام بود حضرت می گفت خیلی اهل روزه بود خیلی اهل قیام و عبادت بود آمر به معروف بود ناهی از منکر بود و در میان اهل بیتش یعنی علویان مثل این وجود نداشت، این جملات تمجید آمیزی که امام (سلام الله علیه) در وصف او دارد و به نظر می رسد که یکی از قیام های سالم در عصر ائمه (علیهم السلام) هست که البته آمد خدمت امام کاظم و دعوت کرد که حضرت بپیوندند به این قیام، حضرت فرمودند که من که نمی توانم به هر حال حضرت یک رسالت و حرکت دیگری داشت و گفت که تو کشته خواهی شد اما این قوم «فسّاق» هستند فاسق هستند ضربت کاری بزن حرکتت را خوب انجام بده و این هم باز یک جمله ی هست که بعضاً.

مجری:

این چقدر جالب هست آن بحثی که شما داشتید یک بار در خصوص قیام ها یک ملاکی به ما دادید، ظاهراً این قیام همه آن ملاک ها دارشت.

استاد جباری:

بله، اصلاً نهی امام به نظر نمی رسد که در این قیام بوده و اینهم باید انجام می شد بالاخره برای اینکه آن ظلم.

مجری:

فخ به چه معنی هست حاج آق؟

استاد جباری:

فخ نام منطقه هست آن کوهی که عرض کردم شهید فخ بخاطر آن منطقه ای که آنجاست.

مجری:

خیلی متشکریم استاد.

استاد جباری:

حالا همین تکمیل بکنم که روایاتی را أبو الفرج اصفهانی در «مقاتل الطالبیین» این کتاب را عزیزان بیننده حتماً آشنا هستید أبو الفرج اصفهانی خودش اموی نسب بوده اما زیدی مذهب بوده از مؤلفان و خبر نویسان تاریخ نگاران قرن چهارم بوده دو کتاب معروف دارد «مقاتل الطالبیین» راجع به همین علویان و قیام های آنها و همینطور «الاَغانی»، در «مقاتل الطالبیین» چند گزارش دارد راجع به همین قیام شهید فخ و از جمله اش این هست که می گوید پیامبر اکرم یک وقتی عبور می کردند از منطقه فخ خبر دادند از یک چنین قیامی و اینکه از نسل من کسی در اینجا قیام خواهد کرد که در یک نقلی باز دارد که اجر دو شهید به اینها داده خواهد شد، شاید به خاطر این مظلومیت خاصی که اینها داشتند در مقابل سپاه کثیری می ایستند مقاومت می کنند، از امام جواد (سلام الله علیه) هم باز روایتی نقل می کند که حضرت فرمود بعد از شهادت أبا عبدالله (سلام الله علیه) و حادثه کربلا حادثه ی خونبارتر و اندوهگین ناک تر از شهادت این شهید فخ و یارانش برای ما اهل بیت اتفاق نیفتاده، اینهم روایت امام جواد (سلام الله علیه) ایشان آنجا ذکر می کنند.

مجری:

خیلی متشکریم استاد عزیز از فرصت تا جای که توانستیم از حضرت عالی بهره بردیم و سؤال کردیم و شما پاسخ دادید، سؤال ها زیاد هست متأسفانه وقت مان کم، دیگر ما هم محدود به زمان و مکانیم دیگر، در خدمت شما هستیم دعای آخر برنامه را بفرمایید و إن شاءالله با بینندگان خدا حافظی کنیم.

استاد جباری:

خدا إن شاءالله که تأییدات و نصرتش را نصیب همه اهل عالم منصفین از اهل عالم، مؤمنین بالخصوص و شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) بفرماید این بیماری منحوس را إن شاءالله هر چه زودتر ریشه کن بفرماید و دعای همیشگی مان إن شاءالله در ظهور موفور السرور مولا و سرور مان امام عصر تعجیل بفرماید.

مجری:

إن شاءالله

الهم عجل لولیک الفرج

خیلی متشکرم شما عزیزان بیننده از اینکه تا این لحظه بیننده ما بودید، إن شاءالله که سؤالات تان را بفرستید، تا دیدار دیگر از همۀشما التماس دعا داریم و شما را به خدای منان می سپاریم.

الهم عجل لولیک الفرج.

 

 

 

 


آینه تاریخ>

شبکه ولی عصر آینه تاریخ دکتر جباری تاریخ اسلام خانه وحی