کلمه طیبه

قسمت شصت و ششم برنامه کلمه طیبه با کارشناسی حجت الاسلام یزدانی


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:15/01/1401

برنامه:کلمه طیبه

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

بینندگان محترم سلام وقت شما بخیر خوش آمدید به برنامه خودتان کلمه طیبه و شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)، در ایام ابتدایی ماه مبارک رمضان هستیم حلول این ماه مبارک را تبریک عرض می کنیم خدمت شما و در خدمت شما خواهیم بود در این برنامه و از محضر جناب استاد یزدانی استاد حوزه و دانشگاه بهرمند خواهیم شد و إن شاءالله با ایشان به گفتگو خواهیم نشست در خصوص برخی از کلیپ های که از شبکه های معاند پخش می شود و مباحثی که در آنجا وطرح می شود إن شاءالله که ساعت خوبی را بتوانیم برای شما ایجاد کنیم.

جناب آقای یزدانی سلام وقت شما بخیر، خیلی خوش آمدید به برنامه خودتان.

استاد یزدانی:

سلام عیکم و رحمة الله

اَعُوذُ بِاللّه مِنَ الشَّیّطانِ الَّعِینِ الرَّجِیمّ  بِسّمِ اللّهِ الرَّحّمنِ الرَّحِیمّ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ.

من هم سلام و عرض ادب دارم خدمت حضرت عالی و خدمت همه بینندگان عزیز شبکه جهانی حضرت ولی عصر، امیدوار هستم که طاعات و عبادات همه بینندگان عزیز مورد قبول درگاه خداوند قرار بگیرد و إن شاءالله نامه همه ما جزو روزه داران واقعی ثبت بشود و إن شاءالله جزو منتظران حضرت ولی عصر (عج)، در خدمت تان هستم.

مجری:

سلامت باشید، جناب آقای یزدانی عزیز روال برنامه همیشه بر این بوده که ابتدای برنامه جدا از بحث تعجیل فرج آقا که همیشه خواسته قلبی ما هست و در رأس همه دعاهای ما هست مطلبی را هم در مورد حضرت حجت بن الحسن العسکری (عج) بیان بفرمایید بعد إن شاءالله به بحث اصلی بپردازیم.

استاد یزدانی:

همانطور که حضرت عالی فرمودید روال برنامه ما بر این بوده که اول هر برنامه یادی از حضرت بکنیم با خواندن یک روایتی چون این شبکه شبکه حضرت ولی عصر هست و تمام آنچه ما داریم در زندگی مان از حضرت ولی عصر (عج) هست.

یک روایت بسیار زیبای هست در کتاب «الغیبه» شیخ طوسی که وظیفه شیعه را در دوران غیبت روشن می کند روایتی که با سند صحیح نقل شده شیخ طوسی از جماعتی از شیعیان از جمله که شیخ مفید قطعاً جزء این جماعت هست از شیخ صدوق از پدر شیخ صدوق و دو تن از بزرگان شیعه محمد بن حسن و محمد بن موسی المتوکل از عبدالله بن جعفر حمیری از محمد بن عثمان که وکیل حضرت هست و می گوید من از محمد بن عثمان سؤال کردم

«سألت محمد بن عثمان فقلت له رأیت صاحب هذا الأمر»

آیا صاحب این امر را تا حالا دیدی یا ندیدی؟

الغیبه، شیخ طوسی

فرمود

«نعم»

بله دیدم

«وَ آخِرُ عَهْدِي بِهِ عِنْدَ بَيْتِ اَللَّهِ اَلْحَرَامِ»

آخرین جای که با ایشان ملاقات داشتم در کنار خانه خدا بود که حضرت می فرمود

«اَللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي»

خدایا آن وعده ای را که به ما دادی را محقق بفرما

بعد در ادامه نقل می کند که محمد بن عثمان می گفت

«وَ رَأَيْتُهُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ مُتَعَلِّقاً بِأَسْتَارِ اَلْكَعْبَةِ»

دیدم که حضرت حجت به پرده کعبه خودش را چنگ زده بود و این دعا را می خواند

«اَللَّهُمَّ اِنْتَقِمْ لِي مِنْ أَعْدَائِكَ»

خدایا از دشمنان من انتقام بگیر

روایت روایت بسیار جالبی هست مطالب متعددی می شود از این روایت استفاده کرد از جمله اینکه امام زمان هم برای ظهور خودش دعا می کند و این به ما چه را ثابت می کند؟ اینکه ما اگر شیعه حضرت حجت هستیم مثل آن حضرت باید برای تعجیل در فرجش و برای اینکه خداوند زودتر آن وعده را که داده عملی بفرماید دعا کنیم و إن شاءالله ماه ماه رمضان ماه مبارک دعا هست ماه دعا کردن است ماهی هست که هم دعا ثواب دارد هم همه عبادت ها در آن ثواب دارد و هم قطعاً خداوند به ما نگاه ویژه ای خواهد کرد در این ماه مهمان خدا هستیم در این ماه قطعاً از خدا هر چه بخواهیم نه نمی گوید مهمان وقتی می رود خانه صاحب خانه اگر از صاحب خانه چیزی بخواهد اگر صاحب خانه اهل کرم باشد چیزی را از مهمان خودش دریغ نمی کند و ما هم در این ماه مبارک رمضان آن چیزی را که از خدا می خواهیم آن آرزوی را که داریم از خداوند می خواهیم و آن دعای که می خواهیم بکنیم همین «الهم عجل لولیک الفرج» هست که إن شاءالله خداوند تعجیل بفرماید در ظهور مولای مان و آقای مان امام زمان و شیعه را از این بدبختی این فلاکتی که هست إن شاءالله نجات بدهد و زودتر آقای مان را برساند.

مجری:

إن شاءالله، خیلی متشکریم از این مقدمه ای که ارائه کردید جناب آقای یزدانی.

اولین کلیپ را با هم مشاهده می کنیم و بعد در خدمت آقای یزدانی خواهیم بود.

کلیپ:

مولوی عبدالغنی بدری:

«وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا»

تو مولای ما هستی

مولا به معنای صاحب، مولا به معنای صاحب اختیار، مولا به معنای مشکل گشا، حاجت روا، کسی که همه امور ما به دست او هست

«أنت مولانا»

تو مولای ما هستی

«فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»

ما را بر قوم کافرین یاری ده، هیچ وقت قوم کافر را که دشمنان تو هستند بر ما مسلط مگردان.

مجری:

بله جناب آقای یزدانی کلیپ را مشاهده فرمودید و بیننده ها هم دیدند در خصوص مولا هست طبیعتاً باید ببینیم واقعاً مولا معنی واقعیش چه هست که اینها یک بار به یک معنای می گیرند و در جای دیگر معنای دیگر می کنند، نمی دانم روش و منش و همه چیزشان با هم متفاوت هست یک جا یک چیزی را می گویند جای دیگر دقیقاً شاید 180 درجه با آن حرف قبلیش متفاوت باشد، در خدمت شما هستیم.

استاد یزدانی:

بله متأسفانه برخوردهای دو گانه را ما همیشه از اینها می بینیم با حقایق برخورد های دوگانه انجام می دهند هر جای که نفع شان باشد آن کلمه یک معنا را می دهد جای دیگر که به نفع شان نباشد همان کلمه کاملاً معنای 180 درجه متفاوت را برای اینها در نظر می گیرد، اینجا ایشان اعتراف کرد که طبق این آیه قرآن کریم که «أنت مولانا» اینجا مولا به معنای سرپرست هست صاحب اختیار هست آن کسی که به ما حاجت می دهد آن کسی که فلان می دهد، همه را قبول کرد، اما از همین آقا اگر بپرسیم پیغمبر بزرگوار اسلام فرموده

«من کنت مولاه فعلی مولاه»

تازه قبلش هم پیغمبر گفته من چطور مولای هستم چه ولایتی دارم ولایت خودش را بیان کرده، نه آنجا دیگر به معنای دوستی هست؛ یعنی هر جا که به نفع شان باشد یک طور معنای می کنند جای که به ضررشان باشد یک طور دیگر معنای می کنند، حالا من کلیپ را پخش کردم تا داشته باشیم حالا در ایام غدیر قطعاً بیشتر این کلیپ را باز هم پخش خواهیم کرد، من حالا یک روایت می خوانم از زبان ایشان معنا کنیم همین روایت را ببینیم که ایشان همینطور معنا می کند یا نه؛ کتاب «المطالب العالیه» احمد بن علی بن حجر عسقلانی (ابن حجر عسقلانی معروف) متوفی 852، جلد شماره 16، چاپ دارالعاصمه در ریاض عربستان سعودی، سند روایت هم خود آقای ابن حجر عسقلانی می گوید صحیح است از خود امیرالمؤمنین هم هست روایت از زبان حضرت امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام) هست و استدلال حضرت به حدیث غدیر، می گوید پیغمبر بزرگوار اسلام در منطقه خم در کنار آن درخت دست امیرالمؤمنین را گرفت و فرمود

«ألستم تشهدون أن الله تبارک و تعالی ربکم؟»

آیا شما شهادت نمی دهید که خدا پروردگارتان هست؟

المطالب العالیه، احمد بن علی بن حجر عسقلانی، متوفی 852، چاپ دارالعاصمه در ریاض عربستان سعودی، ج 16

دانه دانه این عبارات پیام دارد معنا دارد، همه گفتند بله ما که موحد هستیم همه مسلمان شدیم مثلاً

«قال ألستم تشهدون أن الله ورسوله أولی بکم من أنفسکم وأن الله تعالی ورسوله أولیاؤکم؟»

آیا قبول دارید یا ندارید که خدا و پیغمبرش أولی بر شماست؟

دیگر اصلاً از کلمه مولا و ولی هم نیست اولویت را ثابت می کند

«النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»

این واضح هست پیغمبر ولایت مطلق دارد هر چیزی پیغمبر بگوید اطاعت از پیغمبر واجب است حتی اگر جان ما را بخواهد ما باید جان مان را در اختیار پیغمبر، مال مان را بخواهد، هر چه بخواهد پیغمبر به هر حال او اولویت دارد، ما دل مان یک چیزی می خواهد پیغمبر یک چیز دیگر تشخیص می دهد ما باید طبق تشخیص پیغمبر عمل کنیم، پیغمبر الآن تشخیص می دهد که آقای فلانی باید برود جنگ و کشته بشود باید بروی جانت را فدای پیغمبر بکنی، در این شک و شبهه ای نیست آیه هم همین را می گوید و پیغمبر از همه مردم دارد این مطلب را اعتراف می گیرد

«ألستم تشهدون أن الله ورسوله أولی بکم من أنفسکم وأن الله تعالی ورسوله أولیاؤکم؟»

همه گفتند بله همین است که شما می فرمایید

«قال فمن کان الله ورسوله مولاه فإن هذا مولاه»

هر کس خدا و پیغمبر مولای او هست این علی هم مولای او هست

دست امیرالمؤمنین در دستش بوده، مولا را همینجا یک معنا کنیم؛ آقای عبدالغنی بدری بزرگوار شما که معاوین آموزش دارالعلوم زاهدان هستی بفرمایید اینجا مولا چه معنا می دهد؟ چرا همان معنای که آنجا می کنی اینجا نمی کنی؟ اگر همان معنای صاحب اختیار و نمی دانم همه کاره فلان و فلان که گفتی را اینجا بگیری دقیقاً چه ثابت می شود؟ باید دست از همه چیزتان بکشید و بیایید ولایت امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب را بپذیرید ولی متأسفانه.

مجری:

اینجا این مشکل هست اگر بخواهند اینها قبول کنند باید دست بکشند.

استاد یزدانی:

باید از همه چیز دست بکشند ولی نمی توانند این کار را انجام بدهند، همان معنای که مولا را کردی همینجا هم پیغمبر قبلش اعتراف می گیرد

«ألستم تشهدون أن الله و رسوله أولی بکم من أنفسکم؟»

و بعد می گوید هر کس من ولی او هستم هر کس خدا ولی او هست و بر او اولویت دارد امیرالمؤمنین هم دقیقاً همان اولویت را بر همه دارد، سند روایت هم آقای ابن حجر عسقلانی می گوید

«هذا إسناد صحیح»

سند روایت صحیح هست

دیگر چه بهتر از این می خواهید؟ روایت در بهترین کتاب های شما با سند صحیح، متن هم واضح و روشن ولی متأسفانه آن تعصب اجازه نخواهد داد که اینها قبول کنند، به هر حال حجت را ما تمام می کنیم بر اینها.

مجری:

حتی آیه ولایت را وقتی ما نگاه می کنیم

«إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ»

این «و» عاطفه دیگر حالا بحث علمیش جای خودش هست همان معنی ولی که آنجا هست برای الله برای رسول، برای امیرالمؤمنین هم باید باشد هیچ فرقی نباید بکند حالا با تفصیلی هم که حضرت عالی فرمودید کاملاً مطابقت دارد.

خیلی متشکریم، کلیپ بعدی را با هم مشاهده کنیم بعد در خدمت استاد یزدانی خواهیم بود.

کلیپ:

خیلی جالب هست یک مثالی هم می آورد خود شیخ الإسلام إبن تیمیه می گوید که بعضی از کسانی که من را دوست داشتند می گوید که مثلاً در مشکلی بوده بعد من را می بیند یا من را صدا زده بوده، کار نادرست و شنیع هست، بعد می گوید گفتند که ما تو را دیدیم تو آمدی کمک ما، ما از تو کمک خواستیم، بعد می گوید به آنها گفتم که شما من را ندیدید این شیطانی بوده که در شکل و شمایل من آمده خودش را به شما نشان داده، گفتند پس چرا؟ امکان دارد فرشته باشد، می گوید به آنها گفتم که امکان ندارد هیچ وقت فرشته نمی آید اجابت مشرک کند شما به من استغاثه کردید این عمل شرک هست چطوری فرشته می آید؟ اگر از خدا خواسته بودی آن وقت درست است ولی وقتی که من را ندا می زنی صدا می زنی از من کمک می خواهی این شرک هست وقتی که من را در شکل و شمایلم دیدید منی که در دمشق هستم شما در مثلاً بغداد مثلاً باشید این فرشته نیست این شیطان هست، من که نشنیدم من خبر هم ندارم، این شیطانی بوده که آمده در شکل و شمایل من آمده و شما او را دیدید.

مجری:

اینهم جالب بود شیطان در شکل إبن تیمیه، برای ما هم خیلی جالب بوده، در خدمت شما هستیم.

استاد یزدانی:

بله شیطان در چهره إبن تیمه یا إبن تیمیه در چهره شیطان؟ مطلب بسیار قشنگی بود ولی متأسفانه عجیب است از این وهابی به این پلیدی که همچین مطلبی را صریح و واضح بیاید اعتراف بکند و خیلی مسائل را این مطلب ثابت می کند، إبن تیمیه این مطلب را در کتاب های متعدد خودش بیان کرده که حالا من خدمت بینندگان عزیز نشان بدهم از جمله در کتاب «الجواب الصحیح» خودش؛ کتاب «الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح» نویسنده إبن تیمیه متوفی 728، با تحقیق دکتر علی بن حسن بن ناصر، مجلد ثانی، چاپ دارالعاصمه ریاض، صفحه شماره 321، حالا یک سری مطالب در باره بعضی از صحابه می آورد که شیطان به آنها مطالب را القا می کرد و اینها کار به آنها نداریم، می گوید مثل همان چیزهای که شیطان برای بعضی از صحابه القا می کرد

«وقد جری مثل هذا لی و لغیری ممن أعرفه»

این داستان برای من هم اتفاق افتاده

الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح، نویسنده إبن تیمیه، متوفی 728، محقق دکتر علی بن حسن بن ناصر، چاپ دارالعاصمه ریاض، مجلد ثانی، ص 321

که چه هست این؟ برای من و برای خیلی های دیگر که من آنها را می شناسم، خیلی ها آمدند

«ذکر غیر واحد أنه استغاث بی من بلاد بعیده وأنه رآنی قد جئته»

می گوید خیلی ها آمدند به من گفتند ما استغاثه کردیم به تو از شهرهای دور و دیدیم که تو آمدی به داد مان رسیدی، بعضی ها می آمدند می گفتند

«رأیتک راکباً بلباسک وصورتک»

ما آمدیم دیدیم همین لباس همین چهره همین قیافه سوار اسب سواره آمدی، بعضی ها می گفتند

«رأیتک علی جبل»

ما تو را دیدیم بالای کوه بودی

بعضی ها هم یک چیزهای دیگر می گفتند

«فأخبرتهم أنی لم أغثهم»

من به همۀشان گفتم من به دادشما نرسیدم من نبودم که، چه کسی بوده؟

«إنما ذلک شیطان تصور بصورتی لیضلهم لما أشرکوا باالله ودعوا غیر الله»

این شیطان بود که خودش را به چهره من درآورده بود تا بیاید شما را گمراه کند شما را مشرک کند چون شما مشرک هستید شیطان خودش را به چهره من درآورده و آمدم شما را گول بزند، خب از کجا معلوم الآن تو شیطان نیستی، این سؤال است دیگر، آنجا شیطان خودش را به چهره تو در آورده بود، شاید همین الآن هم شاید شیطان باشه، شاید نطفه شیطان باشد، نطفه شیطان که قطعا ًهست، ولی الان هم شاید شیطان هستی تو، ما از کجا بدانیم تو ابن تیمیه هستی یا شیطان،  وقتی اینطوری شد دیگر برای مردم شک می افتد، از کجا معلوم الآن تو شیطان نباشی، این یک کتابش، باز کتاب دیگری دارد بنام قائدة الجلیلة فی التوصل و الوسیله، که این هم  با تحقیق آقای عبد القادر الأرنعوط چاپ شده، در ریاض عربستان سعودی چاپ اول چاپ 1420،  صفحه 233 گاهی شیطان می آید حاجت مردم را می دهد مشکلات مردم را حل می کند، حتی گاهی شیطان می رود وارد بت می شود، با بندگان، با آنهایی که بت را می پرستند با آنها حرف می زند حاجت آنها را می دهد، شیطان چقدر قدرت و توانایی دارد، بعد می گوید بعضی آمدند گفتند که شیطان را به چهره من دیدند و من استغاثه کردم و همان مطالبی که آنجا گفته بودم، مثلاً از آسمان برای آنها إذا می آورند اسلحه می آورند، نفقه می آورند، چه می آورند و چه می آورند فکر می کنند که این شیخ شان هست، نه این شیخ شان نیست،بلکه شیطان است، شیخ الإسلام ابن تیمیه نیست بلکه شیخ الشیطان ابن تیمیه بوده، آنجا دیگر ابن تیمیه نبوده؛ مجموع فتاوای ابن تیمیه جلد35، چاپ ریاض عربستان سعودی در سال 1425، صفحه 115 دقیقاً باز همین مطلب را ایشان نقل می کند می گوید طائفه ای از یاران من به من گفتند

«أنهم استغاثوا بی فی شدة اسابتهم»

بعضی ها گرفتار مشکل بد بختی و بیچارگی می  شدند، به من استغاثه می کردند

مجموع فتاوای ابن تیمیه، چاپ ریاض عربستان سعودی، 1425، جلد35، صفحه 115

یکی از ارمینی ها می ترسید، یکی از تاتار ها و مغولها می ترسید، همه اینها به من استغاثه می کردند من را در هوا می دیدند، و من از آنها دشمنشان را دفع می کردم، من گفتم منکه از این چیزها خبر ندارم، من همچین کارهایی را نکردم،

«و إنما هذا الشیطان تمثل لأحدهم  فأغواه لما أشرک بالله تعالی»

آن شیطان بوده که آمده خودش را به چهره من در آورده تا شما را بیچاره بکند، شما را اغوا بکند شما را مشرک تر بکند،

خب این سؤال باقی است، آقای ابن تیمیه این تو هستی الآن داری حرف می زنی یا شیطان دارد حرف می زند، چه کسی هست، خب نمی توانی ثابت بکنی خودت هستی یاشیطان است، چون شیطان می تواند خودش را به چهره تو در بیاورد و آورده بارها و بارها به چهره تو در آمده و مردم را گول زده، الآن هم شاید خودت نیستی شاید همین شیطان است شیطان دارد مردم را گول می زند،  جالب است، ابن تیمیه در جاهایی دیگر گفته شیطان خودش را به چهره چه کسانی می تواند  در بیاورد، چرا به چهره بعضی چیزها در می آید، خودش در کتاب مجموع فتوای ابن تیمیه جلد، 17، همان چاپ ریاض، چاپ 1425، بحث اینکه روایت نقل می کند که نعوذبالله پیغمبر فرموده باشد،

«أن مرور الکلب الأسود یقطع الصلاة»

اگر سگ سیاه از جلوی شما رد بشود نماز را قطع می کند

مجموع فتوای ابن تیمیه جلد، 17، همان چاپ ریاض، چاپ1425

چرا؟ چون سگ سیاه شیطان است،

«الکلب الأسود شیطان»

سگ سیاه شیطان است،

«فلعل بأنه شیطان»

یک سگ سیاه از جلویت رد شد شاید شیطان باشد،

و این نمازت را باطل می کند،  خب ما هم می گوییم آقای ابن تیمیه شما که گفتی،

مجری:

همین شایدی که آنجا هست اینجا هم هست

استاد یزدانی:

بله اینجا هم هست،  از جلوی کسی ابن تیمیه رد بشود شاید نمازش باطل بشود، چرا؟ چون شاید شیطان باشد،  چو شیطان خودش را به چهره سگ سیاه در آورده،  به چهره شما هم در آورده،

«و هو کما قال رسول الله (ص) فإن الکلب الأسود شیطان الکلاب» 

سگ سیاه شیطان سگها است

«و الجن تتصور بصورته کثیراً»

 جن خیلی خودش را به چهره سگ سیاه در می آورد

«و ذلک بصورة القط الأسو لأن السواد أجمع للقوی الشیطانیة من غیره و فیه قوة الحرارة»

چون سیاهی حرارت را جمع می کند، و قدرتهای شیطانی در این جمع می شوند،  و شیطان خودش را به چهره سگ سیاه در می آورد،

خب به چهره ابن تیمیه هم که در آورده دیگر، ما چکار کنیم این وسط، چرا شیطان نخودش را به چهره ابن تیمیه در می آورد، ما که روایت داریم در کتاب های شیعه و سنی با سند صحیح که پیغمبر فرمود

« مَنْ رَآنِي فِي اَلْمَنَامِ فَقَدْ رَآنِي»

هر کس من را در خواب ببیند خود من را دیده

چرا؟ شیطان نمی تواند خودش به چهره من در بیاورد، روایت در صحیح بخاری است، کتاب های ما هم با سند صحیح نقل شده، ائمه هم همینطور ائمه هم گفتند هر کس ما را در خواب ببیند خود ما را در خواب دیده، چون شیطان هیچ وقت خودش را نمی تواند در چهره ما در بیاورد، اتفاقاً ادامه روایت دارد که در چهره مؤمن هم خودش را نمی تواند در بیاورد، در چهره چه کسانی در می آورد، در چهره سگ های سیاه،  شیطان در چهره سگ های سیاه در می آورد، و ابن تیمیه هم خودش اعتراف کرده که شیطان بارها و بارها در چهره من در آمده و مردم را هم گول زده

مجری:

و این خودش نشان می دهد که از صالحین نیست

استاد یزدانی:

دیگر قضاوت را واگذار می کنیم به طرفداران ابن تیمیه، بیایند به ما بگویند چرا شیطان خودش را به چهره این آقا در آورد، حالا خودش قبلش می خواهد خودش را تبرئه بکند می گوید  گاهی به بعضی از صحابه توهین ها و جسارت هایی به پیغمبر می کردند، شیطان بود که الغاء کرد به زبان آنها که این حرف ها را بزنند، شیطان اینطور کرد، خب دیگر از یک گروه هستند همه شان،  قضاوت را واگذار می کنیم به طرفداران ابن تیمیه،

مجری:

هر کسی با پیروان با کسی که از او پیروی می کند مأنوس و همنشین و در همان گروه قرار می گیرد، این هم خیلی نکته مهمی بود که فرمودید، که بلاخره خودش دارد اعتراف می کند شیطان به شکل من ظاهر شده و از آنطرف هم می گوید بصورت مؤمنین در نمی  آید، وقتی که اینطور هست دیگر چه بگوییم، حضرت عالی هم فرمودید، قضاوت را با بینندگان و کسانی که طرفدار ابن تیمیه هستند و پیرو او هستند.

ما باز هم کلیپ داریم، برویم کلیپ بعدی را هم ببینیم بعد ان شاء الله در خدمت شما باشیم برای بقیه مباحث و تعلیقاتی که حضرت عالی به این مبحث خواهید داشت، کلیپ سوم را هم با هم ببینیم.

کلیپ:

ولی یک حکایت دروغینی ساختند و به یک شخص بزرگ و معتبری نسبت می دهند، شما الآن وقتی می بینید که این آخوندها می روند روی منبر، چقدر دروغ می سازند و به انسانهایی که حالا معاصر هم هستند،  نسبت می دهند، چون با این دروغ ها می خواهند مجلس را گرم نگه دارند،  از جمله این دروغ ها که  خیلی هم مشهور هست،  می گویند که امام شافعی رحمت الله علیه، می گوید وقتی من مشکلی دارم، نیازی دارم، می روم سر قبر ابو حنیفه آنجا دعا می کنم و خدا نیاز من را برآورده می کند، این یک حکایت کاملاً دروغین است، امام شافعی کسی است که از شرک به قبرها اصحاب قبور را شریک خدا قرار دادن برحذر داشته، نهی کرده از اینکه بر قبر ساختمان سازی شود، این نهی که امام شافعی کرده بخاطر ایمانش به رسول الله (ص) است، چرا که رسول الله لعنت کرده، نهی کرده، شافعی نمی رفت مثلاً بگوید بروم سر قبر رسول الله،  یا بروم سر قبر اصحاب رسول الله، یا بزرگان تابعین، چگونه؟ می گوید میروم سر قبر ابوحنیفه؟ و بعد در زمانی که امام شافعی  در بغداد بودند گنبد و بارگاهی نبوده، ولی این گنبدهایی که ساخته می شود، دیگر بعد از قرن چهارم است، زمانی که آل بویه و اینها تسلط پیدا می کنند، در زمان امام شافعی در زمان امام احمد، امام ابو حنیفه، امام مالک این بحث ها اصلاً نبوده، بحث گنبد و بارگاه سازی در شهرهای اسلامی اصلاً وجود نداشته قبری نبوده که مردم بروند بگوید که این قبر فلانی است،  و آنجا از او تقضای دعا کنند بخواهند.

مجری:

جناب آقای یزدانی من بعنوان یک بیننده ساده یک همچین کلیپی را ببینم،  اولین مسئله ای که مطرح می کنم این است می گویم اگر امروزه که دیگر عصر رسانه و اینطور چیزها است به من می گویند شما به فلان شخص بزرگی آمدی فلان حرف را چسپاندی که نزده باشد، من بعنوان یک شخص ساده قبول نمی کنم، می گویم هر کسی امروز از نظر فیلم صدا و اینها که جای خودش، از قدیم متنی کتابی چیزی هست، اگر بخواهم دروغ بگویم، اگر در آنجا نباشد می گویند دروغ است، به این سادگی نمی شود به کسی دروغ بست،  که این خیل راحت دارد می گوید فلان فلان،  آثار شان هست، و بحث دیگرش من اینجا یاداشت کردم گفت که منع می کرد مردم را از ساختمان سازی بر سر قبرها، پس آیه قرآن که می گوید که «وأبن علیهم مسجدا» این چیست؟ در مورد اصحاب کهف که مسجد بسازند دیگر، ببخشید من جسارت کردم، من بعنوان یک شخص عادی اینها به ذهنم تبادر کرد، شما که دیگر استاد هستید و در این قضیه کار کردید.

استاد یزدانی:

داستان توصل شافعی به قبر ابوحنیفه اینقدر معروف و مشهور هست که دیگر انکار وهابی ها برایش کارساز نیست، دلایل عجیب و غریبی هم آورد که این دروغ است، اصلاً در زمان شافعی در عراق و اینجا قبر نبوده، واقعاً نبوده؟ کجا دفن می کردند، قبرش که دیگر معلوم بوده، می گوید گنبد و بارگاه نبوده،  خب گنبد و بارگاه نباشد، می گوید گنبد و بارگاه را آل بویه درست کرده، خب آل بویه می آید روی قبر ابو حنیفه گنبد و بارگاه درست می کند، آل بویه شیعه بودند، شیعه که نمی آید روی قبر ابو حنیفه گنبد و بارگاه درست بکند، عجیب و غریب است، استدلال های عجیب و غریبی می کند ابن تیمیه هم دقیقاً همین مطلب را آورده همنطور استدلال کرده، آن زمان گنبد و بارگاه نبوده، خب روایت نگفته طرف رفته روی گنبد و بارگاهش حاجتش را خواسته، می گوید رفتم روی قبر ابو حنیفه و حاجتم را خواستم،  علمای اهل سنت، علمای حنفی و حتی شافعی، یان مطلب را نقل کردند، بعنوان فضائل ابو حنیفه و تصحیح هم کردند، حالا من خدمت شما نشان می دهم، کتاب الخیرات الحسان فی مناقب الامام أعظم ابی حنیفه النعمان،  بارها این را نشان دادیم دیگر مشهور و معروف است در  اینترنت هم موجود هست این کتاب و می توانند بینندگان عزیز ببینند، الخیرات الحسان مکتب حقانیه پاکستان چاپ شده، نویسنده ابن حجر حیتمی مکی شافعی هست، متوفی 974،  خود شافعی ها این را نقل کردند، خود حنفی ها این را نقل کردند، سلفی ها می گویند نه این دروغ است، جعلی هست، جعل کردند دروغ گفتند، اگر دروغ گفتند به ما چه، یعنی این داستان مثل چوب دوسر طلا است، این مسئله مثل یک تف سربالا است،  یا شما همه تان دروغگو هستید اینها را بعنوان فضائل دروغ ابو حنیفه نقل کردید، یا راست است، هر کدام که باشد خوب است، در هردو طرف به ضرر شما است،  یعنی شافعی ها و احناف همه دروغ گفتند، این داستان جعلی را برای ابو حنیفه ساختند، برای شافعی ساختند، فقط شما سلفی ها راستگو هستید این وسط، ببینید داستان را، فصل 35 از این کتاب صفحه 129،

«فی تأدب الأئمه معه فی مماته کما هو فی حیاته و أن قبره یزار لقضائ الحوائج»

، الخیرات الحسان، ابن حجر حیتمی مکی شافعی، مکتب حقانیه پاکستان، متوفی 974،  فصل 35، صفحه 129،

عنوان داده باب را ابن حجر مکی شافعی،

«إعلم أنه لم یزل العلماء و ذو الحاجات یزورون قبره و یتوصلون عنده فی قضاء حوائجه و یرون نجح ذلک»

بدانید که علما می رفتند، هر کسی حاجت داشت می رفت سراغ قبر ابو حنیفه، قبر ابو حنیفه را زیارت می کرد و آ نجا حاجت شان را می گرفت،

برای قضاء حاجت شان می رفتند آنجا و تصور شان این بود که این قضیه هم درست است، «و یرون نجج ذلک» چه کسانی رفتند؟

«منهم الإمام الشافعی»

امام شافعی هم رفته روی قبر ابو حنیفه و آنجا حاجتش را گرفت، آن زمانی که در بغداد بود، چون شافعی  اول در بغداد بوده، یک سری کارها کرده، بعد رفته مصر یک سری فتاوای دیگر داده،  کلاً عوض شده نظراتش، وقتی در بغداد بود

«فإنه جاء عنه قال إنی لأتبرک بأبی حنیفه»

من می رفتم خودم را به ابو حنیفه تبرک می کردم،

می رفتم سراغ قبرش، وقتی حاجتی داشتم دو رکعت نماز می خواندم، می رفتم سراغ قبر ابو حنیفه از خدا می خواستم خدا هم سریع حاجتم را می داد، خب این مطلب در این کتاب، و محقق کتاب در پاورقی چه می گوید،

«رجال هذا السند کلهم موثقون عند خطیب»

چون داستان را خطیب بغدادی نقل کرده از علمای قدیم اهل سنت، در آن عصر می زیسته این داستان را ایشان نقل کرده، می گوید تمام راویان این روایت از نظر خطیب بغدادی ثقه هستند خب خطیب بغدادی هم که عالم بزرگ رجالی شما است، این در یک کتاب، ابن عابدین حنفی، دیگر از بزرگان احناف است همه احناف این را می شناسند،  و کتابش ازمهمترین کتاب های فقهی احناف است، و شاید بگوییم مهمترین کتاب فقهی احناف همین حاشیه ابن عابدین هست که همه، کوچک و بزرگ می شناسند، مثل شرح لمعه ای که همه طلبه های شیعه می شناسند، حاشیه ابن عابدین را هم همه می شناسند، کتاب درسی در حوزه ها بوده،  در قرن های متمادی الآن هم همینطور است همه می خوانند، محل مراجعه هست این کتاب، حاشیه ابن عابدین، نویسنده محمد امین الشهیر به ابن عابدین، تحقیق شیخ عادل احمد موجود، چاپ دار عالم الکتب ریاض، جلد اول، کتاب الطهارة، صفحه 149، می گوید از آن چیزهایی که روایت شده که مردم در برابر ابو حنیفه رعایت ادب می کردند،  خب چکار می کردند؟شافعی در برابر ابو حنیفه چطور ادب می کرد؟ می گفت

«إنی لأتبرک بأبی حنیفه و أجیء الی قبره»

من خودم را به ابو حنیفه تبرک می کنم می آیم سراغ قبرش

حاشیه ابن عابدین، ابن عابدین، تحقیق شیخ عادل احمد موجود، چاپ دار عالم الکتب ریاض، ج 1، کتاب الطهارة، ص 149

 وقتی حاجتی داشته باشم، دو رکعت نماز می خوانم از خدا در کنار قبرابو حنیفه حاجتم را می خواهم

«فتضی سریعاً»

حاجتم سریع داده می شود

این هم نقل مطلبی که ایشان کرده، ابن عابدین با آن بزرگی خودش با آن کله گندگی خودش، این داستان را نقل کرده، خطیب بغدادی نقل کرده،

مجری:

این بحث برای امروز و دیروز نیست،  که بگوییم حالا مثلاً امروز آمدند این کار را کردند، از قدیم بوده همینطور نسل به نسل آمده به ما رسیده.

استاد یزدانی:

خطیب بغدادی که دیگر در تاریخ بغداد خودش گفته، که متوفای 463 هست، یعنی برای قرن چهارم و پنجم زندگی می کرده در تاریخ بغداد خودش این داستان را نقل کرده، و صریح و واضح و روشن هست، از الآن هم همینطور محمد عمر سربازی را که دیگر همه اهل سنت جنوب می شناسند، محمد عمر سربازی، ایشان هم در این کتاب فتاوی منبع العلوم کوهون خودش، که آنجا فتاوای محمد عمر سربازی را نقل کردند و آوردند، در ایرانشهر چاپ شده این کتاب، دیگر همه مشخصاتش هست، در سال 1385، جلد1، صفحه 168، عنوان میدهد، توصل امام شافعی،  ابوبکر بن خطیب ابن  علی از میمون روایت می کند که از امام شافعی شنیدم که فرمود من تحصیل مرادات و آرزوهای خود به توصل امام ابو حنیفه می خواهم و تکمیل می شوند، این هم محمد عمر سربازی، دیگر از قدیم الأیام تا امروز این داستان در بین حنفی ها ودر بین شافعی ها معروف است،  البته ما می دانیم دروغ است، ما هم یقین داریم دروغ است، و ابو حنیفه کسی نبوده که بتواند حاجت بدهد، ما این را یقین داریم، ولی اگر راست است، توصل را ثابت می کند، استغاثه را ثابت می کند به قبر اگر دروغ است، که از قدیم تا امروز هم گفتند، سند رویات معتبر است، و شما یک روایت دروغین جعل کردید با یک سند معتبر، یا شما دروغگو هستید یا توصل درست استو

مجری:

بلاخره یکی از این دو طرف را باید قبول کنند.

خب استاد ما سه تا کلیپ را دیدیم یک کلیپ دیگر را هم ببینیم و در خصوص آن گفت و گو بکنیم بعد ان شاء الله اگر تماسی بود با تماس ها ان شاء الله ادامه بدهیم برنامه را، خب این کلیپ را هم ببینیم و ان شاء الله در خدمت استاد یزدانی باشیم.

کلیپ:

- می گویم یعنی بی حیائی به حدی است و من همیشه یاد این حدیث پیامبر می افتم که وقتی حیا نداری هر کاری دلت خواست بکن، واقعاً چیزی که مانع می شود انسان هر کاری را بکند همین حیاء است، شرم و حیا و آذر، لخت است هیچ چیز ندارد، حالا حرفش را بشنویم.

+  ارتدت العرب، من این را می زنم جست و جود در یک نرم افزار اهل سنت، خب می رویم سراغ کتاب های معتبر مثلاً مثل سنن نسائی که یکی از کتاب های خیلی معتبر است،  جلد6، صفحه 6، انتشاراتش هم کاملاً در این نرم افزار ذکر شده، در اینجا اگر این قسمت را نمایش بدهند، دارالنشر مکتبة المطبوعات الإسلامیة در حلب چاپ شده، چاپ دوم، تحقیق عبد الفتاح ابو غده، اینجا در جلد6 صفحه 6 سنن نسائی که یکی از کتاب های ششگانه شما عزیزان اهل سنت است، به نقل از انس بن مالک اینطور آمده ببینید،

«لما توفي رسول الله ارتدت العرب»

زمانی که رسول خدا از دنیا رفتند همه عرب مردت شدند

سنن نسائی، تحقیق عبد الفتاح ابو غده، حلب، چاپ دوم، ج6، ص 6

این چیزی است که در منابع شما عزیزان آمده است، و این را از علمای اهل سنت لطف کنید بپرسید بلکه جواب قانع کننده ای داشته باشند

- متشرکم من برایتان جواب قانع کننده می دهم، ما الآن در سوره دیدیم که

«وَرَأَيتَ النّاسَ يَدخُلونَ في دينِ اللَّهِ أَفواجًا»

نصر/2

وقتی که فتح آمد مردم می آیند داخل دین می شوند، چون فرصت طلب ها هم در آن هست، و فرصت باشد خارج می شوند، ولی چه کسی آنها را بر می گرداند، همین صحابه اولیه اما اگر نکته ای که این آقا از شما پنهان کرده ارتدت العرب را درست ترجمه نکرده، زبان فارسی است من الآن بگویم که من پهلوانی هستم که شیر را می توانم بخورم، قانوناً شیر جنگل ما را می خورد ولی وقتی من می گویم من پهلوانی هستم که می توانم شیر را بخورم اینجا کلک زدم کلمه پهلوان را بیخود اضافه کردم منظور من شیر خوراکی هست، بله من می توانم شیر خوراکی را بخورم اما شیر جنگل را که نمی توانم بخورم، پیامبر هم ما هم عرب بوده اما اینجا عرب معنی دیگر دارد،  عرب به معنی بیابان گردها، مثلاً این آیه را ببینیم، در همان سوره هست، این خبیث نگاه نمی کند، ببینید به فارسی هم هست،

«الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‌ رَسُولِهِ»

توبه /97

عربها، می گوید که بدترین کفر و نفاق را دارند، پیغمبر مگر عرب نبوده؟ علی مگر عرب نبوده؟ فاطمه عرب نبوده؟ آیا ما باید بگوییم قرآن گفته «الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً» پس منظورش حضرت علی است؟ حضرت عمر هست زبانم لال، خاک بر دهان شما و خاک بر سر شما؛ خب شیر کوهی، شیر کوه را می گوید شیر خوراکی را می گوید بدبخت بیچاره تو این را نمی دانی؟ می دانی ولی می خواهی مردم را گمراه کنی، باز یک گوینده که می گوید عرب کافر شدند، منظور حضرت عایشه هست، حضرت عایشه عرب نبوده؟ دیگر یعنی من هم کافر شدم؟ منظورش این است که بیابان گردهایی که مسلمان شده بودند دوباره فرصت پیدا کردند، آن  هم کافر کافر نشدند مثل امروز، گفتند ما زکات نمی دهیم، بقیه چیزها را قبول داریم، پول نمی دهیم، که حضرت ابوبکر قبول نکرد، فقه حضرت ابوبکر از حضرت عمر در اینجا بیشتر بود،حضرت عمر گفت کسی که لا اله الا الله می گوید چطور با او بجنگیم، گفت نه همان نخی هم که به رسول الله می دادند ندادند من قبول ندارم و با آنها می جنگم، و همه شان را آدم کرد؛ من حرفم به این آدم خبیث است،  که تو نمی دانی الأعراب منظورش صحابه نیستند، منظورش بیابانگردها هستند، پس این قرآن را چکار می کنی؟ زبانم لال آیا پیامبر چون اقرب است، ما می گوییم که آیه قرآن گفته، یک خری می تواند بیاید این حرف را بزند می گوید در قرآن نوشته الأعراب اشد کفر و نفاق، آیا شما این را قبول می کنی که این آیه در مورد پیغمبر ما است؟ یا در مورد حضرت فاطمه هست، یا در مورد حضرت علی است، یا در مورد حسین هست، یا در مورد همه عربهایی است که الآن اینجا هستند، خودت می دانی که منظور چیز دیگر است، من چکارت کنم، هیچ چاره ای نداری جز آتش جهنم که تو را بسوزاند.

مجری:

خوب است مایه خنده و فرح و سرور ما هم می شوند این دوستانی که با این کلیپ ها و با این چیزهایی که ما آماده کردیم، برای بینننده ها یک لحظات خوب و خوشی را ایجاد کنیم، اینطوری نیست که بقول بعضی بگویند شبکه ها همه اش از غم و غصه می گویند،  نه اینها هم سبب شادی و فرح و سرور هست برای بیننده ها، درخدمت هستیم، حالا چیز خیلی ساده و راحتی است، اعراب که جمع عرب نیست و خیلی واضح است که این چه می گوید و به کجا دارد می زند، در خدمت شما هستیم.

استاد یزدانی:

ایشان کلیپ از استاد روستایی بزرگوار را پخش کردند، و جایشان خالی است ان شاء الله که باز ببینیم شان در این شبکه مدتها است که ندیدیم شان، مدعی بود که این روایتی که ایشان نقل کرده از کتاب های اهل سنت با سند صحیح که بعد از وفات پیغمبر ارتدت العرب، مقصودش از عرب صحابه نبوده،  مقصودش عرب بیابانگرد منظورش بوده،  خب می گوییم منظورش اصلاً همان عرب، این عرب صحابه بودند یا نبودند، شما تعریف تان از صحابه چیست، کسی که زمان پیغمبر مؤمن باشد مسلمان باشد پیغمبر را دیده باشد، این عرب های بیابانگردی که طبق این آیه که ایشان خواند در سوره مبارکه فتح بعد از فتح مکه مسلمان شدند

«بِسمِ اللَّهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ إِذا جاءَ نَصرُ اللَّهِ وَالفَتحُ۝ وَرَأَيتَ النّاسَ يَدخُلونَ في دينِ اللَّهِ أَفواجًا»

نصر/1.2

فوج فوج آمدند مسلمان شدند، آمدند پیغمبر را دیدند  ایمان آوردند، مسلمان شدند صحابه شدند، بعد همین ها مرتد شدند، بعد شما می گویید الصحابه کلهم عدول، کلهم اولیاء الله، کلهم من اهل الجنة، کلهم سرور متقابلین، این مطالبی که شما درباره همه صحابه می گویید، پس صحابه دو دسته می شوند، یک عده صحابه ای که عرب بودند مرتد شدند، یک عده دیگر هم مرتد نشدند، خب اینهایی که مرتد شدند، کافر شدند، همچنان عادل هستند، یا نیستند، اگر همچنان عادل هستند، کافر هستند و عادل خب این عادل کافر فقط بدرد دین شما می خورد که از اینها پیروی می کنید،

مجری:

خب آدم از عقل و اینها هم می زد، این هم عقلی هست،

استاد یزدانی:

یک روایت استاد روستایی خواند که اینقدر عصبانی اش کرده بود، همینطوری فحش می داد، ناراحت شده بود، خب واضح است مطلب، مشخص است، این عرب هم که خدا در قرآن می فرماید الأعراب اشد کفراً و نفاقاً خب همین عرب ها هم صحابی بودند زمان پیغمبر طبق مبنای شما همین ها هم صحابی بودند،

مجری:

همین که آمده مسلمان شده، پیامبر را دیده تو داری می گویی صحابی است دیگر حالا مرتد شده،

استاد یزدانی:

صحابی است دیگر حالا مرتد شده، خب کل اعتقادات شما از بین می رود، سراسر اعتقادات شما نابود می شود؛ من یک دوتا روایت هم نشان بدهم، از کتاب های اینها، کتاب مصنف ابن ابی شیبه، روایت بسیار قشنگی نقل کرده، جلد21، چاپ عربستان سعودی ریاض، چاپ اول، چاپ 1436، صفحه 150، که نقل می کند که

«توفی رسول الله(ص) فنزل فلان، ما لو نزل...»

«اشرب النفاق بالمدینة و التدت العرب»

مصنف ابن ابی شیبه، چاپ عربستان سعودی ریاض، چاپ اول، چاپ 1436، ج 21، ص 150

این دیگر نکته جالبی هست، سند روایت هم خود محقق کتاب می گوید صحیح است، وقتی پیغمبر از دنیا رفت نفاق در مدینه سراسری شد، تمام مدینه را نفاق گرفت، عرب هم کافر شد مرتد شد، خب این را دیگر چکار کنیم، مردم مدینه اینها که دیگر از همان صحابه اولیه بودند جزو السابقون الأولون بودند، از اصحاب بدر بودند، فلان بودند، فلان بودند، اینها منافق شدند که منافق هم جایگاهش بدتر از کافر است در قیامت، جایگاهش در آخر جهنم جایگاه منافق هست طبق آیه قرآن کریم، و عرب هم بقول شما همان عرب بیابانگرد، اینها هم که مرتد شدند، چه می ماند از صحابه؟ دیگر چه ماند از این اعتقاد شما الصحابه کلهم عدول، اساس مذهب تان نابود شد،

مجری:

می خوام ببینم آن صحابه مگر غیر از اینها بودند؟

استاد یزدانی:

دقیقا همین ها بودند، این هم یک روایت، یک روایت جالب دیگری هست، که احمد بن حنبل امام حنابله نقل کرده، و همینطور ترمزی در سنن خودش نقل کرده، روایت بسیار قشنگی است از صحابه که در عصر پیغمبر بودند، ببینید پیغمبر با چطور صحابه ای برخورد داشتند، چطور آدم هایی بودند، مستند احمد حنبل با تحقیق آقای شعیب الأنعوط وهابی جلد36، چاپ مؤسسه الرساله بیروت، چاپ اول، چاپ 1421، صفحه 225،

«أن ابی واقد اللیثی»

از ابی واقد لیثی نقل شده که

مستند احمد حنبل با تحقیق آقای شعیب الأنعوط وهابی، چاپ مؤسسه الرساله بیروت، چاپ اول، چاپ 1421، ج36، ص 225،

«أنهم خرجوا عن مکه مع رسول الله الی حنین»

صحابه با پیغمبر از مکه خارج شدند برای جنگ حنین، به سمت حنین

«قال و کان للکفار سدرة یعکفون عندها»

کفار یک درخت سدری داشتند که کنارش جمع می شدند، برای استراحت

«و یعلقون بها اسلحتهم»

اسلحه شان هم روی این درخت ها آویزان بود

«یقال لها ذات انواط»

اسمش را چه گذاشته بودند، ذات انواط، یعنی شاخه داشته که بشود راحت روی آن اسلحه را آویزان کرد،

«فمررنا بسدرة خضراء عظیمة»

ما از کنار یک درخت سدری که سر سبز بود و بزرگ بود عبور کردیم،

«قال فقلنا»

ما صحابه گفتیم،

«یا رسول الله اجعل لنا ذات انواط»

یک ذات انوات هم برای ما قرار بده

ما هم داشته باشیم، آنها عبادت می کنند، اعتکاف می کنند دورش، عبادت میکنند، ما هم یک بتی هم برای ما قرار بده، پیغمبر چه جواب داد؟

«قلتم و لذی نفسی بیده کما قال قوم موسی إجعل لنا إلهاً کما لهم آلهة قال إنکم قوم تجهلون»

شما همان قوم موسی هستید،

مجری:

جقدر جالب عین همان را شما از من خواستید

استاد یزدانی:

دقیقاً قوم موسی چه می خواست از حضرت موسی، بت پرست ها بت دارند، چندین خدا دارند، چندین بت دارند، برای ما هم چندتا آلهة یک خدا یا دوتا خدا برای ماهم انتخاب کن،

مجری:

یا خدایی مثل آنها بده، که ببینیمش دست بزنیم،

استاد یزدانی:

خدایی مثل خدای مشرکین،

«قال إنکم قوم تجهلون»

حضرت موسی گفت شما قول جاهل هستید

ای اب واقد اللیثی چه کسی هست؟ از اصحاب پیغمبر است، از اهل بدر است، از اصحاب بدر هست این آقا همانطور که آقا بخاری نقل کرده در تاریخ کبیر خودش، تاریخ کبیر آقای بخاری، جلد اول از قسم دوم، صفحه 258، که

«حارص بن عوف ابو واقد اللیثی مدینی شهد بدراً مع النبی»

تاریخ کبیر، بخاری، جلد اول از قسم دوم، ص 258

این شخص از اصحاب بدر است با پیغمبر در جنگ بدر بوده، می گوید ما در جنگ حنین رفتیم به پیغمبر گفتیم برای ما هم یک بت درست کن، آنها بت دارند، آنها ذات انواط دارند، یک درختی که دورش جمع می شوند و عبادتش می کنند،  ما هم می خواهیم داشته باشیم، پیغمبر آن جواب را به اینها داد، خب آیا همچین صحابه ای می توانند برای ما الگو باشند؟ همچین آدم هایی می توانند برای ما الگو باشند؟ حتی محمد بن عبد الوهاب در کتاب های متعددش این داستان را نقل کرده، از جمله در کتاب کشف الشبهات خودش دقیقاً به همان آیه ای استدلال می کند که آقای سجودی هم استدلال کرد، کتاب کشف الشبهات آقای محمد بن عبد الوهاب امام وهابیین، صفحه 39، به آیات استدلال می کند،

«و یقال ایضاً اذین قال الله فیهم { يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ}

کشف الشبهات، محمد بن عبد الوهاب، ص 39

اینها به خدا قسم می خورند ولی کلمه کفر می گویند

«و لقد قالوا کلمة الکفر و کفروا بعد اسلام»

بعد از اینکه مسلمان شدند اینها همه کافر شدند

صحابه بودند، چون صحابه چه کسانی هستند؟ صحابه کسی که مسلمان باشد، به پیغمبر ایمان بیاورد، بعد دیگر مرتد شد دیگر از صحابی بودن اگر بیافتد یک مصیبت نیافتد مصیبت بد تر؛ بعد محمد بن عبد الوهاب ادامه می دهد

«أما سمعت الله کفرهم بکلمة کونهم فی زمن رسول الله»

نمی بینی که خدا همه این صحابه ای که با پیغمبر بودند جهاد می کردند با پیغمبر

«و یجاهدون معه و یصلون معه»

پشت سر پیغمبر نماز می خواندند

«و یزکون»

زکات هم می دادند، حج هم می رفتند،

«و یوحدون»

موحد هم بودند

خدا می گوید اینها کافر شدند بعد از اسلام شان، می گوید ما چرا نتوانیم

«وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ ۚ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ۝ لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ»

بعد می گوید

«فهؤلاء الذین صرح الله فیهم أنهم کفروا بعد ایمانهم و هم مع رسول الله فی عزوة تبوک»

اینها با پیغمبر بودند در جنک تبوک بودند، اما کافر شدند، بعضی از صحابه آمدند پیش پیغمبر

«و قال أناس من الصحابه»

صحابه می گویند

آقای سجودی دقت کن دارد می گوید الصحابه، دیگر از عرب هم نیست، این آقایی که گفته از اصحاب بدر است،

«و قال أناس من الصحابه اجعل لنا ذات انواط»

یک ذات انواط برای ما هم قرار بده

و پیغمبر هم قسم خورد که شما هم مثل بنی اسرائی هستید که گفت «إجل لنا إله» یک خدایی برای ما هم درست کن، یک بتی هم برای ما بتراش، این صحابه همچین آدم هایی بودند، این هم حرف محمد بن عبد الوهاب است حرف من نیست که، حرف استاد روستایی بزرگوار هم نیست، کتاب های شما مملو هست، صحیح بخاری و صحیح مسلم و جای دیگر که صحابه بعد از پیغمب مرتد شدند، یا این داستان ها راست است، که دیگر تکلیف معلوم است، یا دروغ است که دروغ گوهم

مجری:

که باز هم تکلیف معلوم است،در هر صورت

استاد یزدانی:

یا دروغگو هستید یا این مطالب واضح و روشن هست، این صحابه با این وضیعت بعد از مدتها با پیغمبر زندگی کرده، معجزه بدر را دیده جنگ احد را دیده، جنگ خندق را دیده، جنگ احزاب را دیده، همه اینها را دیده، بعد از آن آخرین سالهای عمر پیغمبر، با پیغمبر می خواهدبرود جنگ حنین، در آخر عمر پیغمبر می گوید پیغمبر این مشرکین یک درختی دارند خیلی هم خوب هست، قشنگ است، دورش جمع می شوند عبادتش می کنند، یک دانه برای ما هم درست کن، یک درخت هم برای ما معین کن که دورش جمع بشویم عبادت کنیم، خب این صحابه هم بودند، خود محمد بن عبد الوهاب گفت دیگر اینها صحابه بودند.

مجری:

خیلی ممنون این بحث خیلی بحث شیرین و جذاب و مهمی است که واقعاً دوست داشتم بیشتر از این اگر در همین برنامه فرصت شد بعد از تماس ها ان شاء الله به گفت و گو خواهیم نشست.

خب دوست عزیز مان آقای سعید از تهران سلام وقت شما بخیر در خدمت شما هستیم.

بیننده:

سلام و رحمة الله احوال شما چطور است؟ مجری محترم خوب هستید ان شاء الله، یک آیه قرآن هم خواندی البته من این آیه قرآن را در قرآن حقیتش پیدا نکردم، فرمودید وبن علیهم مسجدا، در سوره کهف چیز دیگر آمده، جناب آقای یزدانی حال شما چطور است؟

استاد یزدانی:

سوره مبارکه کهف «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً»

بیننده:

بله درست است

استاد یزدانی:

خب ایشان چه خواندند

بیننده:

ایشان خواندن «وبن علیهم مسجدا»

مجری:

حالا مهم نیست آیه را پیدا کردید الآن؟

بیننده:

جناب آقای یزدانی حال شما خوب است؟ خسته نباشید، امشب در تأیید استغاثه ای که حضرت عالی در دین امامیه انجام می دهید، فرمودید که علمای سنی می رفتند سر قبر همدیگر و استغاثه می کردند، در تأیید استغاثه خودتان یک مطالبی آوردید، فرمودید فلان عالم رفت سر قبر فلان عالم دو رکعت نماز خواند و از خدا حاجتش را خواست، اینجا حضرت عالی تعبیر می کنید به استغاثه به غیر الله؟ این چه ارتباطی به آنچه شما می کنید دارد؟

استاد یزدانی:

این توصل است، استغاثه نیست،

بیننده:

این توصل به چه کسی کرده؟

استاد یزدانی:

این توصل به ابو حنیفه کرده،

بیننده:

کجا توصل کرده اصلاً کجا هست

استاد یزدانی:

می گوید من در کنار  قبر ابو حنیفه

بیننده:

من سؤالم این است کجا صحبت توصل به ابو حنیفه بوده

مجری:

خب این سؤالت است دیگر، شما منتظر باش استاد جواب بدهند

استاد یزدانی:

من نشان می دهم خودت بگو چه هست این،

بیننده:

نه نمی خواهد نشان بدهی چون من دیدم، شما همینجا بفرما کجا استغاثه کرد به ابوحنیفه،

استاد یزدانی:

توصل کرد

بیننده:

توصل به غیر الله می شود استغاثه عزیزم

استاد یزدانی:

توصل با استغاثه خیلی فرق دارد آقا سعید بزرگوار، اگر فرقش را نمی دانی من مفصل در همین شبکه از زبان علمای وهابی فرق توصل و استغاثه را گفتم، از زبان ابن تیمیه فرق توصل و استغاثه را گفتم می خواهی فرقش را بگویم

بیننده:

نه این را نمی خواهم من بسیار بهتر از جناب عالی بلدم،

استاد یزدانی:

خب بفرمایید فرق توصل و استغاثه در چیست؟

بیننده:

به وقت می دهید برای سؤال قبلی ام من به شما توضیح می دهم، خیلی قشنگ توضیح می دهم، اجازه می دهید؟

استاد یزدانی:

بفرمایید فرق توصل و استغاثه را بگویید که چه هست

بیننده:

توصل این است که، توصلات جایز و درستی در اسلام وجود دارد، در اعتقادات مسلمانان، انسان مسلمان می تواند بگوید خدایا بجاه و بزرگی فلان عالم حاجت من را بده،

استاد یزدانی:

این توصل است؟

بیننده:

بله، خدایا با توجه به اعمال صالح بنده حاجت من را بده، همانطور که حضرت علی در خطبه نهج البلاغه می گوید، اینها توصلات مجاز است، مشروع است،

استاد یزدانی:

این نظر شما است مجاز است، نظر وهابی ها چیز دیگر است،

بیننده:

اجازه بده، شما قرار شد اول صحبت من را بشنوید، شما حرف من را بعداً رد کن، یک زمانی شم می روی می گویی فلان عالم تو به من حاجت بده، این می شود استغاثه، شما داری از آن آدم یعنی ایشان را در جای خدا قرار دادی، صفات خدا را به ایشان دادی، این را شما با من موافق هستی

استاد یزدانی:

نه من با این موافق نیستم

مجری:

آقا سعید ببینید شما باید الآن توصل و اتسغاثه را توضیح بدهید، خب توصل توضیح دادید یعنی  به این قضیه، استغاثه یعنی اینکه از خدا یا از هر کس دیگری بخواهی کمک بگیری، خب این معنی استغاثه و توصل شد، حالا که مصادیقش چه هست آن بحث دیگر است،

استاد یزدانی:

حالا این توصل است یا حرف دیگر است،

مجری:

حالا این نمونه ای که آقای یزدانی فرمودند

بیننده:

این کاری که این دوتا عالم بزرگوار رفته کرده، یا مثلاً ابن حبان سر قبر امام رضا کرده، این نه استغاثه است نه توصل است،

استاد یزدانی:

پس چیست؟

بیننده:

شما بفرما ارتباطش با توصلی که شما می گویی چیست؟

استاد یزدانی:

«و أنه قبره یزار لقضاء الحوائج» را می شود ترجمه کنید برای من؟

بیننده:

خب شما ترجمه کن

استاد یزدانی:

قبرش را زیارت می کردند که حاجت شان را از خدا بگیرند

بیننده:

خب درست است از خدا بگیرد برادر، آیا می گفت صاحب قبر تو به من حاجت بده

استاد یزدانی:

نه آن می شود استغاثه، این می شود توصل من که بحث اتسغاثه نکردم، ما بحث توصل کردیم،

بیننده:

آقا توصل به چه کسی کرد؟

استاد یزدانی:

به ابو حنیفه، «إنی لأتبرک بأبی حنیفه و أجیء إلی قبره فإذا عرضت لی حاجة صلیت رکعتین و جعت الی قبره و سألت الله عنده»

بیننده:

آقای یزدانی بزرگوار من امروز حرف های شما را شنیدم شما فرمودید، این در تأیید استغاثه هست،

استاد یزدانی:

بحث توصل است استغاثه نیست،

مجری:

سعید جان شما الآن خودت توضیح دادی گفتی  توصل این است که ما به شخصی توصل کنیم، و از خدا بخواهیم، این دقیقاً همان چیزی است که در این متن بود

بیننده:

مجری محترم آقای یزدانی در بدو امر ایشان گفت صحبت این دوتا عالم تأیید کننده استغاثه است،

استاد یزدانی:

من اگر کلمه استغاثه از زبانم جاری شده یادم نمی آید، اگر گفتم اشتباه کردم، این توصل است

بیننده:

بارها این را گفتید، حالا من می خواهم به شما بگویم آیا توصل شرعی و غیر شرعی را شما قبول دارید یا نه؟

استاد یزدانی:

ما همه نوع توصل را قبول داریم با توصل مشکل نداریم، این توصل این شرک است یا نیست؟ این توصل هست یا نیست؟

بیننده:

نخیر این چه توصلی است؟ اصلاً توصل نکرده، ایشان رفته آنجا بعنوان یک مکانی که بقول خودش احساس کرده اینجا بابرکت است کما اینکه ابن حبان هم رفته در مرقد امام رضا احساس می کرد این مکان بابرکت است، دو رکعت نماز خواند حاجت از خدا خواست، اینها هم نماز خواندند حاجت از خدا خواستند، از قبر نخواستند، نگفتند به برکت این قبر به من حاجت بده

استاد یزدانی:

آن استغاثه است شما چرا قاطی می کنید،آقا سعید بزرگوار، شما چرا قاطی می کنید توصل و استغاثه را، ما اصلاً این داستان و بحث استغاثه را نگفتیم اینجا آمدیم، این آقای وهابی گفت این داستان دروغ است، همچین چیزی، این بت پرستی است قبر پرستی است، شرک است، 

بیننده:

چه چیزی را گفت دروغ است؟

استاد یزدانی:

همین داستان را، این داستان توصل شافعی به قبر ابو حنیفه را

بیننده:

توصل نکرده،

استاد یزدانی:

خب چکار کرده،

«و أنه قبره یزار لقضاء الحوائج»

یعنی چه؟

بیننده:

این یعنی اینکه قبر ایشان یک مکان پربرکتی بود وقتی من می رفتم آنجا حاجتی از خدا می خواستم، نمی گفتم به برکت این قبر به من حاجت به من بده

مجری:

خب معنی این را شما چه می گویی سعید جان؟

بیننده:

می رفتم آنجا از خدا حاجت می خواستم به کرامت این قبر

استاد یزدانی:

خب چه می شود این؟

مجری:

چه می شود این شما یک تعبیری بکن ما بفهمیم این قضیه چه می شود

بیننده:

من که این کار را قبول ندارم برادر عزیزم من تأیید کننده حرکت ایشان نیستم، اما ایشان چون برای خودش ثابت شده اگر برود اینجا یا در این مکان از خدا حاجت بخواهد خدا حاجتش را خواهد داد،

استاد یزدانی:

خب این توصل می شود یا استغاثه؟

بیننده:

این هیچ کدام نیست، ایشان توصل به خدا کرده،

استاد یزدانی:

خب در توصل از خدا می خواهیم که

مجری:

الآن این عمل شافعی را ما چه بگوییم، این چکاری کرده رفته پیش ابو حنیفه نماز خوانده تبرکاً هر چیزی که حاجتش رفع بشود، به این عمل شما چه می گویید؟

بیننده:

من می خواهم همین را خدمت شما جواب بدهم،  الآن بنده می روم در یک مسجدی دو رکعت نماز می خوانم از خدا حاجتم را می خواهم، درست است؟

استاد یزدانی:

در مسجد اگر قبر باشد چه؟

بیننده:

نه نه بخاطر قبر نمی رود،

استاد یزدانی:

«و أنه قبره یزار لقضاء الحوائج» یعنی چه؟

بیننده:

آقای یزدانی این توصل را لطف می کنی به من بگویی، شما توصل مجاز و غیر مجاز را در چه می دانی، ما مشکل مان با شما بگذار حل بشود اگر به من وقت می دهی، توصل مجاز و شرعی و غیر مجاز و نا شرعی چیست، اصلاً فرقی دارد یا نه؟

استاد یزدانی:

قدم به قدم برویم جلو، این کاری که الآن شافعی کرده  چه هست اسمتش،

بیننده:

هیچ چیز رفته آنجا بعنوان

استاد یزدانی:

هیچ چیز مسخره بازی است؟

بیننده:

آقا این توصل نیست،

استاد یزدانی:

«و أنه قبره یزار لقضاء الحوائج» یعنی چه؟

بیننده:

نخیر برادر من دارم به شما می گویم، من الآن می روم مسجد محل خانه مان، مثلاً یک مشکلی داریم دو رکعت نماز می خوانم همانجا حاجتم را از خدا می خواهم، به چه کسی توصل کردم،

استاد یزدانی:

هیچ توصل نکردی برای اینکه سراغ قبری بروی اگر سراغ قبری بروی برای اینکه کنار قبر از خدا حاجت بخواهی می شود توصل، برای تبرک به قبری بروی نگاه کن «أتبرک به ابی حنیفه»

بیننده:

عیبی ندارد شما این را می گویی توصل؟

استاد یزدانی:

بله این توصل است دیگر، شما چه می گویید به این عمل،

مجری:

شما بگو چه می گویید چه می گویید ما همان را می گوییم

بیننده:

من این کار را نه می گویم اشکال دارد نه می گویم غلط است، من می گویم این آقا عقیده داشته اینطوری احساس می کرده حاجت روا می شود،

استاد یزدانی:

کنار قبری حاجت روا می شود

بیننده:

اما کاری که شیعه می کند چیست، شیعه می گوید یا علی مدد،

استاد یزدانی:

آن استغاثه است ربطی ندارد، ما بحث استغاثه را جای دیگر انجام می دهیم، این توصل است، توصل هست یا نیست،

بیننده:

آقای یزدانی من امروز برای این به شما زنگ زدم، چون یکسره گفتی این صحبت مؤید استغاثه است،

استاد یزدانی:

می توانید بروید از اول برنامه یکبار دیگر نگاه کنید، هفته بعد هم بیایید، هفته بعد کلیپ من را بیاورد که من گفته باشم این استغاثه کرده.

بیننده:

عجب صحبتی می فرمایید،

استاد یزدانی:

همین الآن می شود از سایتش بروند پلی بکنند، اصلاً بحث استغاثه نکردم من امشب

بیننده:

آقای یزدانی این را نفرمایید شما این را فرمودی آقا عیبی ندارد،

استاد یزدانی:

آقا نگفتم! خب باشه گفتم می گویم اصلاً نگفتم، اصلاً من آن زمان، بارها صدبار بیشتر فرق بین توصل و استغاثه را تدریس کردم، می فهمم فرق اینکه توصل چیست استغاثه چیست، این اصلاً بحث اتسغاثه نیست، بحث توصل است، یک شخصی رفته روی قبر ابو حنیفه برای حاجتش، رفته روی قبر برای حاجتش،

بیننده:

روی قبر که نرفته

استاد یزدانی:

خودش می گوید من رفتم «إنی لأتبرک بأبی حنیفه و أجیء الی قبره» وقتی حاجت داشتم دو رکعت نماز خواندم «و جئت إلی قبره و سألت عنده» خب اینها دیگر توصل است دیگر، توصل از این واضح تر

بیننده:

آقای یزدانی می گوید من رفتم سر قبر او، منظور اینکه کنار قبر، من دو رکعت نماز خواندم، نماز که اولاً برای خدا خوانده، بعد حاجتش را هم از خدا خواسته، گفته خدایا به برکت این قبر تو جاجت من را بده؟

استاد یزدانی:

«إنی لأتبرک بأبی حنیفه»

بیننده:

خب چه کسی گفته این را؟

استاد یزدانی:

«إنی لأتبرک لأبی حنیفه»

بیننده:

من که قبول ندرام، اسم این کار را شما چه می گذارید،

استاد یزدانی:

این توصلی است که شافعی به قبر ابو حنیفه داشته

بیننده:

عیبی ندارد این توصل بوده، استغاثه که نکرده که؟

استاد یزدانی:

نه نکرده،

بیننده:

پس چرا شما همه اش می گویی استغاثه؟

استاد یزدانی:

اینکه توصل کرده ما می گوییم توصل کرده استغاثه نکرده،

بیننده:

آقا این اصلاً توصل هم نیست برادر،

استاد یزدانی:

دوباره برمی گردی سر حرف اولت، پس آقای آقا سعید عزیز ممنونیم از شما، بینندگان عزیز ملول می شوند با روی لجاجت بخواهی اینطوری لجاجت بکنی، بیننده ها ملول می شوند، وقت تلف می شود، واضح است می گوید من تبرک می کنم به قبر ابو حنیفه، این می گوید نه تبرک نکرده به قبر، می گوید من تبرک می کنم

مجری:

بحث مان همین است که اولاً این کار شده، بعد اسمش را چه می گذاری، استغاثه نیست توصل نیست چه هست؟ بلاخره یا استغاثه است یا توصل است، بعد جالب است یکجایی آمده گفته رفته مسجد دو رکعت خواند و آمده، حالا اگر قبری آنجا بوده، باز این نقض همان حرف اول است که بر سر آن قبر باز مسجد ساخته شده

برویم سراغ دوست دیگر مان از اراک محمد آقای عزیز سلام وقت شما بخیر در خدمت شما هستیم

استاد یزدانی:

بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و احترام خدمت مجری محترم و جناب استاد یزدانی، ماه مبارک رمضان را بر همه مسلمانان تبریک عرض می کنیم،  سه تا سؤال داشتم جناب استاد، سؤال اولم اینکه یکی از این مولوی هایی که در ایران خیلی فعالیت می کند در فضای مجازی، البته یکطرفه صحبت می کند، یک روایتی را در رابطه با فضیلت جناب خلیفه اول و دوم و سوم نقل کرده که می خواستم بدانم که آیا طبق مبنای خودشان صحیح است قابل استدلال و قابل احتجاج هست یا خیر، روایت در صحیح بخاری، در جلد5، صفحه 11، چاپ دار توق نجات آمده، «حدثنا مسدد حدثنا یزید بن زریر» تا می رسد به «انس بن مالک قال سعد النبی إلی احد و معه ابوبکر و عمر و عثمان»، تا اینجا که پیامبر فرمود «اسکن احد فما علیک الّا النبی او صدیق او شهیدان» که منظور خلیفه اول و دوم وسوم هستند، می خواستم توضیحاتی در رابطه با این بفرمایید، و سؤال دوم اینکه، ما از بعضی از مخالفین می شنویم، حتی از بعضی از شیعیان که شیعه حق ندارد در نسب خلیفه اول طعن و خدشه ای وارد بکند، به دو دلیل، دلیل اول روایاتی وجود دارد که در کتب شیعه ما را نهی کردند از خدشه وارد کردند به نسب جناب خلیفه اول و دلیل دوم هم اینکه اگر طعن وارد بشود به نسب خلیفه او خب طعن وارد می شود به نسب امام صادق (ع) چونکه امام صادق (ع) از نسل مادرشان ام فروه بودند که می رسد به قاسم بن محمد بن ابی بکر، که او هم فرزند خلیفه اول است، پس نباید طعنی وارد بشود، اسلام آمده این نسب ها را درست کرده و شیعه حق ندارد که طعنی وارد بکند،  و درخواست آخر هم اینکه می خواستم از جناب استاد که زیباترین روایت شان را که از جناب استاد آیت الله دکتر حسینی قزوینی یا از بقیه اساتید شان در رابطه با فضائل اهل بیت(ع) شنیدند لطفاً زیباترین فضیلتش را که شنیدید برای ما از کتب شیعه نقل بفرمایی، تقدیر و تشکر  می کنم والسلام علیکم و رحمة الله.

مجری:

خیلی متشکرم دوست عزیزمان محمد آقای عزیز از اراک، استاد تقریباً سه تا سؤال شد و زیاد هم فرصت نداریم.

استاد یزدانی:

فکر می کنم این سؤالات را اگر از حضرت آیت الله قزوینی بپرسند قطعاً بهتر جواب خواهند داد، من خیلی خلاصه بگویم می گوید در این روایت، راوی که انس بن مالک است، پیغمبر رفت روی کوه احد فلانی و فلانی فلانی با او بودند، هیچ کس دیگر هم با آنها نبود، خب تو از کجا شنیدی اینها را؟ توی آقای راوی این را از کجا شنیدی، آقای انس بن مالک، جنگ احد هم هست، در جنگ احد خیلی بچه کوچکی بوده شاید دو ساله یک ساله سه سال اینقدر بیشتر نبوده انس بن مالک، این داستان را از کجا شنیدی شما، این داستان را برای ما بگو که آیا خدا به تو وحی کرد، پیغمبر برایت نقل کرد،  می گوید پیغمبر رفت و فلانی ها با او بودند، پیغمبر اینطوری گفت، این خیلی واضح است و روشن، حالا دیگر روزهای یک شنبه و پنج شنبه می توانند به برنامه حضرت آیت الله قزوینی زنگ بزنند آنجا مفصل ایشان جواب خواهند داد، و ما وارد این بحث نمی شویم، اما بحث نسب که فرمودند، بحث نسب واضح است مفصل هم بحث کردیم، که شهربانو مادر امام سجاد (ع) از نسل خسرو پرویز هست،  از پادشاه ایران بوده، امام باقر امام صادق (ع) باز از نسل، طبق این استدلال طبق این مبنا اگر بخواهیم بحث بکنیم، پس امام صادق (ع) از نسل اینها است، همه ائمه ما از نسل خسرو پرویز هست پس باید بگوییم خسرو پرویز هم خیلی آدم خوبی بوده هیچ مشکلی در نسب خسرو پرویز تا روز اول نبوده، اینها خیلی آدم های خوبی بودند، پس این را هم باید بپذیریم، می شود؟ اگر آنجا نمی شود اینطرف هم همین است، مشخص است جزو قطعیات تاریخ است، که سر آن کلی بحث هم شد همین امسال که یک عده ای به این استدلال می کردند به بحث شهربانو، خب شهربانو و خسرو پرویز هم از اجداد امام باقر هست، از اجداد امام صادق هست، از اجداد امام کاظم هست، پس خسرو پرویز هم خیلی آدم خوبی هست، می شود گفت این حرف را؟ پس هیچ طعنی نباید به خسرو پرویز هم بکنیم، خسرو پرویز را هم همینطور مقدس بدانید و از او پیروی بکنید.

مجری:

خیلی متشکرم، خب این هم جالب بود بلاخره این بحث فضیلت و اینهایی که مطرح شده و از اینجا آمدند به این فضائل رسیدند، استاد اگر نکته خاصی نیست

استاد یزدانی:

بحث را پیدا کردم در کتاب  اخبارالدول و آثار الأول آقای قرمانی نقل شده این مطلبی که خدمت تان گفتم، بحث اخبار الدول و آ ثار الأول آقای قرمانی، مجلد 1، چاپ عالم الکتب، صفحه 334، اصلاً این داستانی که ایشان نقل کرده ام فروه، دختر آن که شما می گویید نبوده، ام فروه بنت قاسم بن محمد بن ابی سمره است، نه آنکه شما می گویید، در این کتاب نقل شده واضح است که از علمای اهل سنت گفته، این هم یک جواب آن هم جواب دیگری که خدمت تان گفتم.

مجری:

بله دیگر جواب مفصل را ان شاء الله در  برنامه های دیگر در وقت خودش بگیرند، حالا حتی سؤال آخر که زیباترین فضیلتی که شنیدید چیست، از خودشان بپرسند بهتر است، خیلی متشکریم استاد عزیز، خیلی جالب بود بحث هایی که امروز شنیدیم از حضرت عالی و همچنین از برخی از تماس ها چیزهای جالبی هم به دست مان آمد، ان شاء الله که خداوند همه ما را به راه راست هدایت بکند، و حق را به ما نشان بدهد و حالا نشان دادن حق یک بحث است، و اینکه ما از حق طبعیت کنیم، بحث دیگری است،

استاد یزدانی:

بله متأسفانه دوست عزیزمان آقا سعید می آید لجاجت می کند، اولش خودش تعریف می کند، توصل این است، بعد که تطبیقش می دهیم، می گوید نه

مجری:

خودش یک جاهایی خودش را نقد می کند، در عرض یک دو دقیقه خودش تعریفش کرد و بعد خودش نقض کرد

استاد یزدانی:

از خدا بخواهد با قسم دادن به آبروی شخصی  به مقام شخصی به جاهش، به چه و چه، و تبرک بکند، کلمه تبرک را هم بکار برده،

مجری:

جالب این است که ما اول برنامه الحمد الله حتی تماس هم موافق روش و بحث ما بود، اول برنامه دوگانگی در معنی ولی بود، بعدش رسیدیم به بحث دوگانگی در همان مباحث بعدیشان و بحث توصل و آخرش هم که باز دوگانگی از خود همین پیروانشان که با ما تماس گرفتند را دیدیم، و دیدیم همیشه اینها در همان روال خودشان پایبند هستند و بودند و هستند.

خیلی متشکریم در پایان برنامه از شما تشکر می کنم ان شاء الله که بتوانیم در برنامه های بعد هم افتخار این را داشته باشیم از محضر حضرت عالی استفاده کنیم، از شما بیننده ها هم تشکر می کنم امیدوارم که در این شبها و روزهای ماه مبارک رمضان ما و دست اندر کاران ما را در شبکه جهانی حضرت ولیعصر از دعای خیرتان فراموش نکنید تا دیدار دیگر التماس دعا و خدا نگهدار.

 

 

 


  
  • رضایی

    17 آبان 1402 - ساعت 22:56

    من از شما دلگیرم چون این سعید از تهران که ناصبی و پر رو هست رو همیشه وصل میکنید

    0 2
  • رضایی

    4 آبان 1402 - ساعت 14:39

    سلام خسته نباشید طاعات قبول.دوستدار شما وحید رضایی رافضی از شیراز

    0 2
  • حسن امیدی

    22 فروردين 1401 - ساعت 04:14

    سلام خسته نباشید طاعلت قبول دوستدار شما حسن امیدی از کاشان

    0 2

کلمه طیبه>

پاسخ به شبهات شبکه های وهابی وظیفه شیعه مولا من کنت مولا ابن تیمیه شیطان زیارت توسل حاجت دادن