سوگواره

قسمت پنجم ویژه برنامه سوگواره با کارشناسی حجت الاسلام والمسلمین جباری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 11/05/1401

برنامه: سوگواره

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

این زن که از برابر طوفان گذشته بود

عمرش کنار حضرت باران گذشته بود

 

صبرش امان حوصله ها را بریده بود

وقتی که از حوالی میدان گذشته بود

 

باران اشک بود و اتش شعل می کشید

آب از سر تمام بیابان گذشته بود

 

آتش گرفته بود و سر از پا نمی شناخت

از خیمه های بی سر و سامان گذشته بود

 

از قتلگاه از پسرانش برادرش

از نخل های بی سر و عطشان گشته بود

 

هنوز آتش در را به یاد داشت

آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود

 

آن لحظه های آخر صفین ناگهان

از پیش چشم آینه یک آن گذشته بود

 

می دید آیه آیۀ آن زیر دست و پا است

کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود

 

زینب هزار بار خودش هم شهید شد

از بس که از کنار شهیدان گذشته بود

 

بر صفحه های سرخ مقاتل نوشته اند

این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود

 

عرض سلام ادب و احترام و فروتنی و تسلیت و تعزیت، مثل همیشه ابتدا تقدیم به محضر با کرامت حضرت ولی عصر قطب عالم امکان مهدی موعود (عج) کسی که صاحب این عزای عظیم است، و همینطور این عرض سلام و تسلیت ها خدمت شما بینندگان محترم که با اینکه خیلی هایتان هزاران کیلومتر از حرم ها از کربلا از ایران دور هستید دل هایتان از من که در قم و در کنار حرم اهل بیت هستم به اهل بیت نزدیک تر است، خوش به سعادت تان خوش به حال شما که صاحب اشک هستید صاحب معرفت هستید، با سوگواره باز هم در خدمت شما هستیم و استاد ارجمندم جناب دکتر جباری که خدمت ایشان هم از طرف خودم و شما عرض سپاس و سلام و ادب دارم خیلی خوش آمدید

استاد جباری:

خواهش می کنم، بسم الله الرحمن الرحیم، عرض سلام و ادب و احترام دارم حضور شما جناب آقای علوی عزیز و شما بینندگان گرامی در هر جایی که تشریف دارید از خداوند متعال افزونی توفیقات و تأییدات را برای همه شما خواستارم و عرض تسلیت به مناسبت این ایام و شکری که هر روز انجام می دهیم بر  نعمت بزرگ توفیق سیاه پوشی برای مولا و سرور مان اباعبدالله الحسین (ع) و این آرزو که ان شاءالله بتوانیم این مسیر را ادامه بدهیم در این مسیر باشیم تا آخرین نفسی که در این دنیا داریم.

مجری:

خیلی از اتفاقاتی که در کربلا و در عاشورا افتاد سر لوحه شد سر فصل شد ضرب المثل شد، مثلاً اگر کسی بخواهد شقاوت یک کسی را مثال بزند در ضرب المثل ها وارد شده، می گویند فلانی مثل شمر بود، یک اتفاقات این چنینی، اگر کسی بخواهد یک کسی را نشان بدهد و بگوید که این خیلی حسرت به دل است و این از آن آدم هایی است که به هدفش نرسیده و حسرت آن داستان به دلش مانده داستان گندم ری را مثال می زنند که نصیب عمر سعد ملعون نشد، شروع کنیم وارد واقعه کربلا بشویم که عمر سعد لعنت الله علیه چه روزی وارد کربلا شد و اصلاً این داستان ری چه بود این ری چه جذابیتی داشت که عمر آمد این را بر بهشت انتخاب کرد و برگزید

استاد جباری:

بله همانطور که اشاره فرمودید در واقع بخش های حادثه کربلا را باید با نگاه عبرت آموز دنبال کرد البته تاریخ به طور کلی اینطور هست، بر اساس منطق قرآن

«لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ»

یوسف/111

یا

«فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»

اعراف /176

حادثه کربلا مستثنی از این اصل نیست، جدای از آن بعد معرفتی و شناختی که نسبت به ذوات مقدس معصومین (ع) اباعبدالله (ع) پیدا می شود عملکرد آن حضرت و شخصیت آن حضرت و اصحاب و یارانش اما دشمنان را هم باید بررسی کرد وضعیت شان را و از خلال رفتار های آنها عبرت آموخت درس هایی گرفت و یکی از مواردی که واقعاً عبرت آموز است همین جریان عمر سعد است که حجت کاملاً بر او تمام شد سالها قبل حجت بر او تمام شد، حالا قبل از اینکه وارد بحث بشوم در یک نقلی داریم این را سبط ابن جوزی نقل می کند عزیزان آشنا هستید با نام سبط ابن جوزی از علمای قرن هفتم هست، از اهل سنت هم هست منتهی محب اهل بیت هست، و درباره اهل بیت کتاب نوشته کتاب معروفش تذکرة الخواص معروف است، این کتاب را درباره فضائل ائمه (ع) نوشته او نقل می کند در آنجا که یک وقتی امیرالمؤمنین (ع) به عمر سعد می گذشتند عبور می کردند دیدند عمر سعد را فرمودند که تو حالت چگونه خواهد بود، آن زمانی که تو مخیر میان بهشت و دوزخ شوی و دوزخ را برگزینی، یعنی هشدار ها داده شده بود از قبل به او و جریان ملک ری هم این است که قبل از اینکه ابا عبدالله (ع) بیایند به سمت عراق و کوفه و این جریانات شکل بگیرد به او وعده فرمانروایی و حاکمیت و ولایت ری داده شده بود، ری که گفته می شود تنها ری فعلی در ذهن نیاید، یک شهری است از شهر های ایران، بلکه یک منطقه بوده محدوده بوده و شهر های مختلفی جزء آن ناحیه به حساب می آمده، چنانکه وقتی گفته می شد فارس تنها شیراز لحاظ نبود بلکه محدوده ای بوده که نواحی مختلف را شامل می شده، و در ایران چند بخش بوده همینطور که اینها یک نواحی وسیعی را شامل می شدند،

مجری:

مثل طبرستان سجستان، و سیستان و فارس و خراسان

استاد جباری:

و خراسان که منطقه بسیار وسیعی بوده، و لذا ری که گفته می شد در واقع یک محدوده وسیعی تحت حاکمیت این فرد قرار می گرد خب زمان بنی امیه مطلق می توانست آنجا بتازد و دست اندازی بکند، و به اموال کلان دست پیدا بکند و شهواتش کاملاً تأمین بشود، لذا یک لقمه چربی بود، و حکمش را هم برای او نوشته بودند، منتهی قبل از اینکه برود به ری این بنا بود که برود حملات دیلمیان را دفع بکند، دیلم منطقه ای است در شمال ایران که الآن با چالوس امروزی تطبیق می کنند، از جهت منابع جغرافیایی که تطبیق کردند خب منطقه دیلم یک منطقه ای بود که سخت فتح شد در آن دهه های اولیه اسلامی و صدر اسلام به لحاظ اینکه مردم آن منطقه مردم شجاعی بودند کوهستان های بلندی آنجا وجود داشت دره ها و امثال اینها سخت فتح شد، و صعب العبور بود، و لذا وقتی گفته می شود اهالی دیلم بیشتر در ذهن این مسلمان ها افراد دشمن سخت به ذهن می آمد بنا بود این برود دست اندازی دیلمیان بر منطقه دست بی، دست بی یک منطقه ای هست در حدود قزوین در جنوب قزوین الآن جایی به آن دست بی یا دست وا بعضاً گفتند نداریم اما بر اساس تطبیق جغرافیایی که صورت گرفته گفتند همین نواحی جنوب قزوین و اینها بوده، بنا برود آن مأموریت را در آنجا انجام بدهد با 4 هزار نیرو که در خارج کوفه اینها محیا بودند در منطقه حمام اعین،

مجری:

من متوجه نشدم جناب استاد قرار بود که برد دست بی فتنه ای را خاموش بکند، یا نه؟

استاد جباری:

بله برود دست بی فتنه ای که دیلمیان، حملات به آنجا کرده بودند تصرف کرده بودند آن را فرو بنشاند و بعد برود به ری،  یعنی حکم ری منوط به این بود نیروهایش را هم آماده کرد بود در منطقه حمام اعین، حمام اعین منطقه ای است نزدیک کوفه، سه فرسخی کوفه بوده اردوگاهی بوده 4 هزار نفر آنجا آماده بودند که با عمر سعد بروند به آن منطقه که یک دفعه مواجه می شود با جریان آمدن اباعبدالله (ع) و اوضاع بهم می ریزد، و ابن زیاد از این فرصت استفاده می کند می گوید که  قبل از اینکه بروی به آنجا باید بروی به کربلا چون می شوند که اباعبدالله (ع) آمدند و منزل کردند در کربلا و این مأموریت را به عمر سعد پیشنهاد می کند که قبل از اینکه به آنجا بروید با نیرو هایت برو به کربلا و کار حسین را یکسره کن و بعد برو به آن منطقه، عمر سعد خیلی سختش بود که این را بپذیرد می دید که کار آسانی نیست و از آن طرف هم اطلاع اجمالی نسبت به ابا عبدالله (ع) داشت و به تعبیر دیگری یا بر اساس عرق قبیله ای هم که حساب بکنیم او خودش را به نحوی خویش می دید با اباعبدالله از این جهت که هر دو از قریش بودند اباعبدالله (ع) از بنی هاشم بود این هم از بنو زهره، پسر سعد ابی وقاص از قبیله بنو زهره بود و قبیله بنو زهره هم قبیله ای است که مادر گرامی رسول خدا (ص) آمنه بن وهب از آن قبیله است لذا به نحوی چنین قرابتی احساس می کرد با بنی هاشم و مورد ملامت قرار می گرفت بیاید درگیر بشود با اباعبدالله (ع) و قوم و خویش و اطرافیان ملامتش می کردند با آنها مشورت کرد، آنها نهی کردند از این کار، آمد پیش ابن زیاد گفت که من را معاف بدار، گفت طوری نیست حکم ری را بده تو را معاف کنم، دید نمی تواند دست بردار از حکم ری، رفت و دوباره مشورت کرد و تأمل کرد و اینها برگشت گفت من افرادی را الآن که ملک ری را برای من نوشتید دست من باشد من افراد مناسبی را برای این مسئولیت پشنهاد می کنم که آنها بیایند این کار را انجام بدهد به کربلا بروند که ابن زیاد گفت که من نیاز به مشورت تو ندارم و افراد را لازم نیست به من معرفی کنی، من می شناسم، در اینجا بعضی از گزارش ها هست که ابن زیاد یک مقدار  سخت تر گرفت گفت که اگر نروی گردنت را می زنم و خانه ات را خراب می کنم؛ برخی در این تردید کردند گفتند چه بسا این را ساختند برخی مورخان برای نوعی آبرو بخشی به عمر سعد، به هر حال این تهدید باشد یا نباشد در نتیجه قضیه فرقی نمی کند، او جهنم را برگزید عملاً  و نتوانست این ملک ری دست بکشد و پذیرفت با وجود اینکه برخی از اطرافیانش ملامتش می کردند این حتی یکی از کسانی که او را ملامت کرد و نهی کرد از انجام این کار و گفت این  سرانجامش شقاوت و دوزخ است این کار را نکن، جالب است حمزة بن مغیرة بن شعبه، مغیرة شعبه معروف است که خودش شخصیت علیه السلامی نیست، او گویا خواهر عمر سعد را گرفته دختر سعد بن ابی وقاص را این حمزة بن مغیرة بن شعبه می شد پسر خواهر عمر سعد در واقع، او در گزارش ها هست که آمد و نهی کرد دایی اش عمر سعد را گفت که این کار را نکن هم از این جهت که جایگاه و شخصیت حسین را می شناسی، و از جهت قرابت و رحم و خویشی که میان تو و او است این را گفته بود، گفت پس من بیاندیشم در این باره، اما سرانجام در دو راهی دنیا و آخرت و بهشت و دوزخ تسلیم شد و نتوانست، این یکی از همان بخش ها است که بعدش هم به آن ملک ری نرسید، همانطور که حضرت عالی هم اشاره فرمودید بله حتی بعد از حادثه کربلا هم ابن زیاد عهدش وفا نکرد، و ملک ری را نداد به او و پنج سال بعد از حادثه کربلا که به دست مختار به درک واصل شد، اما خود قصه عمر سعد یکی از بخش های عبرت آموز تاریخ کربلا است که برای او این امتحان در آن سطح عظیم پدید آمد سطح عظیم یعنی در دو راهی قتل مثل اباعبدالله (ع) و این حکومت، برای خیلی از ما ها ممکن است در سطح نازل تر پدید بیاید و آنچه که می تواند به عنوان یک اصل اساسی سر کلید سعادت مطرح کرد، به عنوان کلید سعادت مطرح کرد که در دو راهی میان طاعت و معصیت باید معصیت خط قرمز ما باشد هرچه بادا باد، خانه ات را خراب کنم، ملک ری به تو ندهد، از منافع مادی، آبرویت برود و در اشعار اباعبدالله (ع) هست

«الموت خیر من رکوب العار                        والعار أولی(خیر) من دخول النار»

اگر امر دایر شود بین اینکه من کشته شوم یا اینکه به ذلت بیعت بامثل یزیدی مرگ بهتر است،

«والعار أولی(خیر) من دخول النار»

این را گفتند اشاره دارد حضرت که یک وقت است که امر دایر می شود بین اینکه آبروی  ظاهری دنیایی من برود یا اینکه وارد دوزخ بشود وارد آتش بشوم عیب ندارد، آبرویم برود اگر امر دایر شد بین  دوزخ و هر چیز دیگر فرار از دوزخ را انسان باید ترجیح بدهد،  لذا این باید دیگر یک اصل اساسی در ذهن همه ما به عنوان مؤمنان شیعیان مسلمانان باشد که در دو راهی طاعت و معصیت خط قرمز مان معصیت باشد، و به هیچ وجه انسان نباید معصیت را ترجیح بدهد،  «ولو بلغ ما بلغ» اگر این فرد شقی عمر سعد توجه به این نکته کرده بود هشدار هایی را که از قبل به او داده شده بود طبیعتاً عالماً و عامداً یک چنین وضعی انتخاب نمی کرد البته حالا وقتی که نگاه می کنیم تا آن آخرین لحظات هم تلاش داشت که کار به درگیری نینجامد، می خواست به نحوی هم به ملک ری برسد و هم کار اباعبدالله (ع) با صلح و سازش ختم بشود اما موفق نشد این را می شود از تاریخ به خوبی استفاده کرد.

مجری:

جناب استاد من می توانم سؤال خودم را از شما بپرسم؟ این سؤالی است که در ذهن خیلی از مخاطبین قطعاً هست خیلی ها از خود من پرسیدند، یک سریالی ساخته می شود مثل سریال مختار این سریال نه تنها در ایران بلکه در کشور های دیگر هم همه آن کسانی که دغدغه اهل بیت را دارند دیدند، بسیار هم دیدند، شما به عنوان یک استاد تاریخ سیر تاریخ سریال مختار را تا چند درصد تأیید می کنید،

استاد جباری:

سر جمعش با شواهد تاریخی منطبق بود،  حالا مثلاً می تواند گفت بیش از 70 درصد،

مجری:

اما بعضی جاها در جزئیات

استاد جباری:

بله جزئیات اینها تفاوت هایی دارد با آنچه که در گزارش های تاریخی بعضاً آمده و بعضاً هم در گزارش های تاریخی نیامده و عرض می کنم که این کارگردان اینها ناچار بودند این خلاء ها را پر بکنند،  اما به هر حال در بعضی قسمت ها یک تفاوت های اجمالی دیده می شود اما در مجموع سریال موفقی هست به لحاظ اینکه مردم را برد در حال و هوای صدر اسلام و آن مسائل تاریخی که پدید آمد، و بخصوص مسئله کربلا که برای خیلی ها مسئله هست.

مجری:

پس با اجازه تان من سؤال بعدی را بپرسم و آن اینکه وقتی که اصحاب به کربلا رسیدند ما یک رویش هایی داریم و یک ریزش هایی داریم رویش ها آن کسانی هستند که جذب می شوند در آن لحظات آخر و روز های آخر، غیر از آقا امام حسین (ع) که دوست داشت دست خیلی ها را بگیرد و از جهنم آنها را بکشد به بهشت آیا اصحاب حضرت هم تلاشی می کردند در این زمینه که یک نیرویی جذب بکنند، یک کسی را به سمت این بهشت راهنمایی بکنند.

استاد جباری:

بله در روزهای قبل هم اشاره کردم با همان جهاد تبیین عنوان بسیار خوبی است که مقام معظم رهبری مطرح کردند تا آن آخرین لحظات در روز عاشورا، قبل از عاشورا همینطور بوده، هر گاه مواجه می شدند اصحاب اباعبدالله (ع) با طرف مقابل تلاش می کردند که هشدار بدهند بگوید تو مگر نبودی که سابقه ات این چنین است مگر تو نبودی که نامه دعوت نوشتی، و امثال اینها، مگر تو نبودی که قبلاً با من چنین رفاقتی داشتی، همینطور گوش زد می کردند جایگاه اباعبدالله (ع) را یادآور می شدند و در روز عاشورا، بخصوص اصحاب شاخص اباعبدالله (ع) خطبه خواندند و نصیحت کردند، بریر خطبه خوانده، حبیب بن مظاهر همینطور، مسلم بن عوسجه، زهیر اینها با دشمن صحبت کردند تلاش کردند حداکثر، و همان تعبیری که روزهای قبل به کار می بردیم و به کار گرفته از قرآن راجع به رسول خدا،

« لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ»

توبه/128

خیلی آیه بلندی است، چه وصف های بلندی درباره پیامبر که حریص علیکم این وصف همه ما باید داشته باشیم، و طبعاً اصحاب ابی عبدالله (ع) داشتند، حرص بورزیم برای هدایت دیگران، حریص باشیم بی تفاوت نباشیم نسبت به امر به معروف نسبت به نهی از منکر که الآن ایام یادآوری واجب فراموش شده امر به معروف و نهی از منکر هست خیلی وقتی ها من خودم شخصاً نگران هستم درباره اینکه چه پاسخ خواهم داد در برابر پیشگاه الهی که از من سؤال بکنند درباره این منکر چرا سکوت کردی، سکوت هم نه از باب بی اعتنایی است که از باب این هست که انسان احتمال تأثیر را منتفی می بیند، اما با این وجود می گوید شاید اگر می گفتم یک اثر دیگری داشت.

مجری:

چه بسا در این جامعه که ما زندگی می کنیم تأثیر معکوس هم داشته باشد

استاد جباری:

ممکن است داشته باشد، اما باز همینجا خوب است عرض بکنم خیلی وقت ها ما چون راه امر به معروف و نهی از منکر را بلد نیستیم تصور می کنیم که باید با تندی گفت و درگیر شد و طرف اگر حرف من را نپذیرفت برای من یک افتی دارد پس باید دنبال بکنم و در حالی که نه امر به معروف و نهی از منکر با اصل

«فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً»

طه/44

آیه قرآن باید همراه باشد و یک لسان نرم و لیّنی که برای مثل فرعونی قرآن به موسی و هارون (ع) می فرماید که با لینت و نرمی با اینها سخن بگویید، اگر با لینت و نرمی باشد یک تذکر داده بشود و رد شود انسان، این مقدار هم انجام نمی دهیم، این مقدار هم با یک تذکر نرمی گفته بشود این تکلیف در این مقدار انجام بشود، به هر حال این حریص علیکم در اصحاب ابی عبدالله (ع) بود اما یک حرکت خاصی توسط حبیب بن مظاهر صورت گرفت و آن اینک از گزارش ها بر می آید روز ششم، یعنی حدود چهار روز بعد از ورود به کربلا از اباعبدالله (ع) اذن خواست چون سپاه دشمن را داشتند می آمدند به تدریج اضافه می شدند اذن خواست از حضرت و گفت که در این نزدیکی ها از قبیله من، چون از بنی اسد بود،  از بنی اسد در عراق گفت که تیره هایی در این نزدیکی ها ساکن هستند، چه بسا همان ها بودند آمدند و بحث دفن بدن مطهر را انجام دادند، گفت که اجازه بدهید من بروم و از اینها یاری بجویم و کسانی از اینها را دعوت بکنم اباعبدالله (ع) اذن داد و او رفت و خودش را به آنها رساند و خدا می داند لابه لای این فضا، چون روز ششم بود شاید هنوز فضا محاصره تکمیل نشده بود، توانست برود و خود را به آن قبیله برساند و بگوید جریان را و اینکه این اباعبدالله (ع) با دعوت این کوفیان آمده و اکنون چنین کرده اند با او، و او فرزند پیامبر هست مظلوم واقع شده و بیایید برای یاری او 70 نفر را با خودش همراه کرد، آمدند متأسفانه شخصی متوجه این قصه شد رفت جریان را به عمر سعد ملعون گفت و او عده ای را فرستاد برای ممانعت و آنها آمدند سر راه این جمع و مانع شدند نتوانست آن حبیب بن مظاهر آنها را بیاورد و آنها برگشتند اما خودش آمده و خودش را رسانده به خیام اباعبدالله (ع) دیگر در نقل خیلی مشخص نیست که چگونه خود را رساند اما آمد و منتهی یک حرکت به تعبیری ناکام بود و نتوانست این را بتواند انجام بدهد اما در این حد گزارش شده در روز ششم این اتفاق افتاد.

مجری:

ممنونم از شما.

قرار است دیگر کم کم وارد روضه ها بشویم و از آقا بپرسیم که آقا این قصه آب از چه زمانی شروع شد؟ دو اینکه در این زمان قحط آب و تحریم آب، تحریم مایع حیاط آیا سپاه کوچک اما عظیم امام حسین توانستند به آب دسترسی پیدا کنند یا نه؟

استاد جباری:

بله بر اساس آنچه که در متون تاریخی نقل کردند روز هفتم بود از روز سوم که عمر سعد ملعون وارد کربلا شد و نیرو های یکی پس از دیگری آمدند تا روز هفتم ابن زیاد مقاومت اباعبدالله و یارانش را دید و گزارش شد علی رغم تمام تلاشی که کرد مبنی بر اینکه باید از حسین بن علی برای یزید بیعت بگیری و او را حاضر به این جهت بکنی و حضرت به هیچ وجه هیچ نشانی از تسلیم از خودش بروز نداد طبعاً دشمن می رود سراغ ابزارهایی که از آن طریق بتواند حضرت را به تسلیم بکشد، مسئله آب مسئله بسیار مهمی بود، لذا روز هفتم طی نامه ای دستور العملی به عمر سعد گفت که آب را بر حسین بن علی و اصحاب و یاران و حرمش ببند که حتی قطره ای از آن ننوشند، چنانکه آب را بر خلیفه مظلوم بستند، یک تهمتی بود داشت می زد به خاندان اهل بیت (ع) چون عثمان را در محاصره ای که خانه عثمان را انجام دادند معترضینی که آمده بودند از مصر و بصره و کوفه، و اینها روز های آخر اجازه رساندن آب به خانه عثمان ندادند، و این مروت و کرامت و جوانمردی امیرالمؤمنین (ع) بود که با وجود انتقادی که به عثمان داشت اما این روش را درست نمی دید و لذا امیرالمؤمنین به حسنین فرمود که آب ببرید به خانه عثمان و بردند و امام حسن هم مجروح شد حتی در جریان آب بردن به خانه عثمان، اما بنی امیه، زمان معاویه زمانی بود که تمام فضائل امیرالمؤمنین با ناجوانمردی حتی اینجا که دیگر به عثمانی که از بنی امیه بود حضرت لطف کرده بود، همه انکار شد و عکسش ترویج شد، و چنین تبلیغ کردند که علی سهیم بوده و دخیل بوده در این ظلمی که به خلیفه شده و ابن زیاد به گونه ای می خواست بگوید ما می خواهیم تلافی بکنیم، اینها نقش داشتند در آب نرسیدن به خانه عثمان و این خلیفه  مظلوم تشنه از دنیا رفته، الآن هم آب را بر خیام حسینی ببندید، و عمر سعد عمرو بن حجاج زبیدی را با 500 سوار مأمور شریعه کرد که برود و مانع بشود از شریعه فرات که نتوانند اصحاب ابی عبدالله (ع) به آب برسند و این کار در روز هفتم انجام گرفت و این دستور اجرا شد، حالا من تعبیر شریعه فرات که بکار بردم چون می بینم که هنوز هم گاهی سؤال می شود در اذهان این مطرح است متأسفانه در قالب شبهه یعنی دشمن ما الآن چه دشمن وهابی چه دشمن دین ستیز این شبکه ها تلاش می کنند به هر نحوی است قصه کربلا را این مضامین را زیر سؤال ببرند از جمله همین پارسال دیدم که این شبهه را یکی از این شبکه ها مطرح کرده بود که مشخص است برای آنها که آگاه هستند این شبهه نمی تواند جا بیفتد، برای جوانی که توجه ندارد به مسائل و اینکه اصلاً رود فرات چقدر فاصله دارد با خود کربلا، پس اینکه میگویند در کنار فرات آمدند و تشنه جان دادند و فلان دروغ های تاریخ است، در حالی که گفته می شود شریعه فرات یک بخش فرعی یک رود فرعی بوده، نهری که از جوب منشعب شده، کیلومتر ها جلوتر از کربلا آن نهر منشعب شده و می آید از کربلا عبور می کند و بعد می رود کیلومتر ها بعد دوباره به فرات ملحق می شود، یک نهر فرعی است، و شریعه هم که می گوییم یعنی راه آب، یعنی شریعه آن محلی که انسان از آن طریق می تواند به آب دسترسی پیدا بکند.

مجری:

این همان نهر علقمه است؟

استاد جباری:

نهر علقمه همان هست، منتهی تعبیر علقمه در آن زمان بکار نمی رفت، آن بحث است که تعبیر نهر علقمه از چه زمانی درباره این نهر همین شریعه نهر بکار رفته است، دو دیدگاه وجود دارد یک دیدگاه که یک مقدار شاید بشود از جهت تاریخی تأیید کرد، اینکه این از قرن هفتم ابن علقمی وزیر آخرین خلیفه عباسی المستعصم بالله وزیر شیعی او بود، ابن علقمی، و او چون این نهر را به نحوی احیاء کرده، لایه روبی کرده لذا به نهر علقمی معروف شده، این وجهه تاریخی قوی تری است حالا یک وجه دیگر را هم بعضی گفتند که جلوتر هم به این نام معروف بود اما این قوی تر است از جهت تاریخ، بله این نهر همان نهر است منتهی نامش به نهر علقمی مـتأخر تر هست از قرن هفتم و اینها است و لذا این خود اصل رود فرات نیست، روز عظیمی است رود فرات که البته امروز هم با این عملکر ترکیه یک مقدار وضعیتش خراب شده،  به هر حال یک انشعابی از آن رود بوده و دستور داد که منع بشود و عمرو بن حجاج زبیری این کار را کرد، و از آن روز دیگر آب را منع کردند؛ اما آن بخش دوم فرمایش تان که آیا اقدامی صورت گرفت توسط اباعبدالله (ع) برای آب آوردن؟ بله من این را هم عرض می کنم برای اینکه در قالب این یک شبهه ای هم باز پاسخ داده بشود، و آنکه از متون تاریخی بر می آید قدر متیقن این هست چون تعبیر در تاریخ طبری و امثال اینها هست که بعد از منع آب اباعبدالله (ع) عباس بن علی (ع) را مأمور آوردن آب کرد، و لذا در متون تاریخی است از همان زمان به سقا معروف شد، و با 50 نفر، 30 نفر اسب سوار و 20 نفر پیاده و در متون معمولاً می گویند 20 مشک که آن پیاده ها ظاهراً مشک ها را حمل می کردند آن سواره ها هم حفاظت می کردند و می جنگیدند که اینها بتوانند بروند و مشک ها را پر کنند، در یک نقل به نظرم کتاب اخبار الطوال باشد که 50 مشک گفته، و الّا معروف همان 20 مشک هست و همان 20 نفر پیاده و اینها رفتند و نزدیک شدند به شریعه و نافع بن هلال که از اصحاب اباعبدالله هست و شخص شجاعی است، نافع آمد و نزدیک شد به عمرو بن حجاج گفت برای چه آمدی چکار داری؟ گفت که آمده ایم آب ببریم، گفت بنوش گوارایت باد، نه من نه به تنهایی ما بنا است برای خیمه و اباعبدالله و یارانم آب ببرم گفت نه ما چنین اجازه ای را نمی توانیم بدهیم به شما لذا اینها وارد درگیری شدند ابالفضل العباس (ع) نافع بن هلال و آن کسانی که همراه شان بودند درگیر شدند با این نیروها، 500 نفر نیرو اینها نهایتاً 30 نفر مقابل آنها و آن 20 نفر هم رفتند و مشک ها را پر کردند، و آنها هرچه کردند که بیایند مانع بشوند نتوانستند در مقابل رشادت حضرت عباس و اطرافیان و این مشک ها پر شد به خیام آورده شد، این از جهت تاریخی قطعی است و تاریخش هم دقیق گفته نشده، منتهی حدس می شود زد، استنباط می شود کرد، چون در نقل دارد که بعد از منع آب و شبانگاه رفتند، پس بوده، لذا ترجیح داده می شود که شام هفتم و شب هشتم این اقدام انجام شد و آب به خیام آورده شد، این قدر متیقن است، یک نقلی مرحوم شیخ صدوق دارد در کتاب امالی و در آنجا کاملاً شبیه این گزارش را به جناب علی اکبر (ع) نسبت می دهد، 50 نفر و 20 مشک و 30 سوار که لذا بعید است که آن یک اقدام جداگانه ای بوده باشد، طبیعتاً در اینجا علی اکبر هم همراه این جمع چه بسا بوده باشد، مرحوم صدوق این را نقل می کند لذا در مقابل این نقل معروفی که در متون معروف معتبر تاریخ هست که مربوط به شب هشتم هست آن نقل خیلی معروف نیست قوی نیست که علی اکبر (ع) بوده، چون خصوصیت خیلی منطبق هست با این نقل و خیلی بعید است که اقدام جداگانه ای به همین شکل بوده باشد، این یک اقدام بود که قدر متیقن انجام گرفت و دلیل تاریخی دیگری نداریم بر اینکه از شریعه فرات توانسته باشند آب آورده باشند، غیر از این یک گزارشی داریم که این هم روزش خیلی مشخص نیست، اما چه بسا در همان روز هفتم یا روز هشتم باشد که آمده که ابی عبدالله (ع) تشریف بردند بیل و کلنگی برداشتند رفتند 19 قدم پشت خیام زنها تعبیر روایت این است، 19 قدم پشت خیام زنها آنجا را حفر کردند و آب گوارایی ظاهر شد اصحاب آمدند و از آن آب برداشتند و آن چاه، چشمه که ظاهر شد دیگر محو شد از بین رفت آیا این یک امر خرق عادتی بوده یا نه بصورت طبیعی حفر شده که این خبر به گوش ابن زیاد ملعون رسید و لذا پیغام فرستاد به عمر سعد که شنیدم حسین چاه حفر کرده و به آب دسترسی پیدا می کند، بر حسین تنگ بگیر سخت بگیر نگذار، که می گویند محاصره را سخت تر کردند بیشتر توجه می کردند که مبادا اینها دسترسی به آب داشته باشند این گزارش هم هست آیا یک خرق عادتی بوده یا هر چیزی و این دو گزارش را داریم تا شب عاشورا که آخرین زاد و توشته از آب را در شب عاشورا دارد که باز همان گزارش مرحوم شیخ صدوق در کتاب امالی آنجا هست که دیگر قبل از نماز صبح نیمه شب، شب عاشورا است که، این در گزارش امالی صدوق هست فقط  که حضرت به اصحاب فرمود که از این آب توشه برگیرید و لباس هایتان را بشورید و غسلی بکنید و وضو بسازید و اینها تطهیر بکنید که این آخرین زاد و توشه شما است، آخرین بهره شما است، این را هم مرحوم صدوق نقل کرده و دیگر هیچ گزارشی نداریم، که روز عاشورا این سپاه از صبح تا شب بخصوص خود اباعبدالله (ع) از صبح تا عصر عاشورا بیشترین کسی که، من می توانم بگویم بیشترین تشنگی را حضرت داشتند چون آخرین شهید است، حالا اصحابی که صبح گاه آمدند در آن حمله عمومی اول اینها سیراب شدند و زودتر رفتند تا ظهر برخی دوام آورند، ظهر در نماز همراه حضرت بودند، و بعد از ظهر هم همینطور، بلاخره آنها زودتر رفتند تشنگی کمتری احساس کردند، آن کسی که بیشترین عطش را داشت ،حضرت زخم هم برداشت وقتی که رفتند همراه ابالفضل العباس (ع) به سمت شریعه برای آب آوردن، تیری خورد به دهان حضرت و خون آلود شد و حضرت برگشت و عباس (ع) رفت به سمت شریعه، این زخم ها خودش عطش می آورد جدای از این تکاپو و تلاشی که اباعبدالله (ع) داشته، یعنی وقتی که این نیرو ها اصحاب حضرت می رفتند به میدان بعد از شهادت حضرت را طلب می کردند حضرت می رفت به بالین آنها کمک می کرد، صحبت کردن و رفتن آمدن و تلاش کردن، شب قبل، شب عاشورا اینکه اطراف خیام را این خار ها را از اطراف خیام حضرت بردارد می داند که مثل فردایی این بچه ها در این بیابان خواهند دوید، و اینها همه بحث مصیبت عطش بیش از هر کسی متوجه ابی عبدالله هست، جدای از این اطفال مظلوم و اینهایی که در خیام بودند و من یک نوه ای دارم، همین دیشب داشتیم می رفتیم به سمت منزل از روضه برمی گشتند آنجا گویا آب نبوده به او بدهند، در مسیر همه اش می گفت آب، آب، می کرد و آب می خواست من سریع رفتم که به منزل برسیم چند لحظه در ذهنم خطور کرد که این طفل الآن طلب آب می کند چقدر در تکاپو هستیم که این را زودتر به آب برسانیم آن وقت در روز عاشورا در مثل این صحنه ها این اطفال و اینها در این وضعیت عطش عجیبی که وجود داشته چه گذشته بر ابی عبدالله، چه گذشته بر زینب کبری، چه گذشته بر این مادران این اطفال و مصیبت عطش، مصیبت بس بزرگی است.

مجری:

یک بیت بخوانم برایتان از استاد مجاهدی خدا حفظ شان بکند می گویند که

حسین در عطش جرعه ای محبت سوخت

چرا فرات به این ننگ متهم گردد

این دقایق پایانی می خواهیم یک ذکر توسل داشته باشیم، اگر اجازه بدهیم این سه چهار دقیقه را برویم سراغ آقا زاده امام حسن مجتبی، (ع) حضرت عبدالله

استاد جباری:

مصیبت عبدالله بن حسن از مصیبت های خیلی جانگداز کربلا است، گاهی هم من احساس می کنم که در مقاتل و اینها حق این مصیبت ادا نشده، ما این مقتل جامع سید الشهدا (ع) را که همراه دوستان بخصوص مرحوم استاد پیشوایی تدوین می شد، یادم است که جلساتی صرف شد برای اینکه یک مقدار آن دقایق شهادت عبدالله بن حسن را برسیم، بالأخره آنچه که سر جمع رسیدیم در آن جلسات اینکه جزو آخرین شهدا است و گاهی نقل ها کوتاهی دارند در بیان دقیق وضیعت اما به نظر می رسد که آن لحظه ای است که اباعبدالله (ع) دیگر در آن محل شهادت گودی قتلگاه هست و در آن لحظات آخر هست و این عبدالله بن حسن خودش را رها می کند از دست عمه و می رساند به اباعبدالله (ع) و حائل می شود این نازدانه میان آن دشمنی که می خواهد متعرض ابی عبدالله (ع) بشود و در آغوش ابی عبدالله (ع) به شهادت می رسد، هیچ کس این سؤال را یا این مطلب را یا این حقیقت تاریخی را مطرح نکرده که هر شهیدی که به شهادت می رسید اباعبدالله (ع) بدن مطهرش را می آورد به خیام، یا خودش می آورد یا بودند اصحاب و یاران بنی هاشم اینهایی که کمک می کردند می آوردند، الآن دیگر نه ابالفضل العباسی هست نه علی اکبری هست نه قاسمی هست هیچ کس نیست، عبدالله بن حسن آخرین شهید در آغوش اباعبدالله (ع) هست، پس به خیمه بر نگشته، پس بدن مطهرش در کنار بدن ابی عبدالله (ع) هست، پس آن فاجعه و مصیبت بزرگی که بعد از شهادت ابی عبدالله متوجه جسم مطهر آن حضرت شد دستور ابن زیاد ملعون را اجرا کردند که 10 اسب سوار  اسب تاختن بر بدن ابی عبدالله (ع) این نازدانه هم بدنش زیر سم اسب ها شد، این بدن این طفل 10 -11 ساله چقدر می تواند تحمل داشته باشند، این مصیبت خاصی که متوجه بدن مطهر ابی عبدالله شد متوجه بدن عبدالله بن حسن هم طبعاً شده و آن چیزی است که در نقل ها و در مقاتل کمتر به آن توجه شده، یا توجه نشده و او هم در این قسمت سهیم و شریک بود با اباعبدالله (ع) در این مصیبت بزرگی که هیچ گاه از یاد اهل بیت نرفت این جسارت و اهانتی که متوجه بدن مطهر ابی عبدالله شد و هیچ گاه از یاد نخواهد رفت،

صلی الله علیک یا اباعبدالله، صلی الله علیک یا مظلوم

مجری:

آقا اجازه بدهید چند بیتی تقدیم کنم به آقا امام حسن مجتبی (ع) و آن هم اینکه

همیشه آسمان بارانی چشم ترش بوده

کسی که داغ و غربت ارث زهرا مادرش بوده

 

حسن سهم پیمبر شد حسین اما علی را داشت

حسن بیش از حسین آیینه ی پیغمبرش بوده

 

خدا ما را کفایت میکند «اَلعزه لله»

چه نقشی بر نگین آبی انگشترش بوده

 

چه دردی بیش از این که میزده از پشت خنجر را

کسی که سالها پایین پای منبرش بوده

 

سپاهی داشته اما سپاه رو سیاهی که

قربان آقایی بروم که همان 72 نفر را هم نداشت

 

سپاهی داشته اما سپاه رو سیاهی که

فقط در گیر و دار کیسه ی سیم و زرش بوده

 

دم آخر برادر های خود را چه حالی دید

کسی که از شروع ماجرا تا آخرش بوده

 

خدا را شکر در شبهای تلخ خون دل خوردن

اگر مادر نبوده در کنارش خواهرش بوده

 

جمال قاسم و شیرین زبانی های عبدالله

چه رازی بین او با لاله های پر پرش بوده

 

پس از طشت مسی طشت طلا هم ماجرایی داشت.

 


سوگواره>

امر به معروف نهی از منکر حبیب بن مظاهر علیه السلام آب عطش عبد الله بن حسن علیهما السلام