سوگواره

قسمت چهارم ویژه برنامه سوگواره با کارشناسی حجت الاسلام والمسلمین جباری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:10/05/1401

برنامه: سوگوراه

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم،

به روی خاک می انداختی سجاده خود را

به استقبال تو با روی باز آمد امام اما چه مشکل

گفته بودی حرف های ساده خود را

چه کردی با دل فرزند پیغمبر که می خواهد

چنین در بر بگیرد پیکر آزاده خود را

ز جا برخیز و سیری کن در آفاق و ببین با او

شکوه پیکر در خاک و خون افتاده خود را

شهادت روزی مردان سر مست است و قسمت شد

که از دستان مولایت بگیری روزی آماده خود را

بی نهایت سلام و درود و عرض تسلیت و تعزیت ابتدا تقدیم به ساحت مقدس حضرت ولی عصر  مهدی موعود (عج) تمام ملائکه، تمام پیامبرانی که عزادار حسین هستند و تمام شما بینندگان محترمی که شبکه نورانی ولی عصر را برای دیدن انتخاب کرده اید، با سوگواره در محضر شما هستیم و در محضر استاد ارجمندم جناب دکتر جباری که سیر تاریخی واقعه کربلا را هنوز به واقعه عاشورا نرسیدیم و داریم اتفاقات قبل از این داستان را ارزیابی می کنیم راجع به آن صحبت می کنیم، و مستندات تاریخی خدمت تان ارائه می دهیم، جناب استاد خیلی خوش آمدید خوشحال هستیم که در خدمت تان هستیم، یک سلام علیک با بیننده ها بکنید و من در خدمت تان باشم.

استاد جباری:

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین،

عرض سلام و ادب حضور حضرت عالی جناب آقای علوی عزیز و شما بینندگان گرامی این برنامه هر جایی که شرف حضور دارید، همگی در آغاز برنامه سلامی محضر مقدس مولا و سرور مان اباعبدالله (ع) تقدیم کنیم، «صلی الله علیک یا اباعبدالله» و خطاب به یاران با وفای آن حضرت و شهید در رکاب آن حضرت عرضه کنیم که «یا لَیْتَنی‌ کُنْتُ مَعَکُمْ فَافُوزَ فَوْزاً عَظیماً» این تکلیفی است و راهی است که معصومان (ع) آموختند به ما محضر اباعبدالله (ع) هر گاه یاد کردیم آن حضرت را این چنین سلام کنیم محضر آن بزرگوار و همینطور به یاران آن حضرت هم خطاب کنیم که ای کاش این آرزو را اعلام کنیم که ای کاش ما در کنار شما بودیم و به فوز عظیم می رسیدیم خداوند متعال از دریای فضل خود عنایت خواهد کرد ان شاءالله ما را هم در زمره شهدای کربلا محشور کند، ان شاءالله و طبیعتاً همراه آنها ان شاءالله باشیم در دنیا و در آخرت.

مجری:

ممنونم از شما جناب استاد امروز اجازه بدهید با این سؤال آغاز بکنم که، پیش خودم همیشه فکر می کنم می گویم که اگر از نزدیک ترین اصحاب امام حسین قبل از راه افتادن این کاروان حسینی یک لیستی می خواستند می گفتند که شما پیش بینی کنید که اگر جنگی بین امام حسین (ع) و یزید در بگیرد چه کسانی همراه امام حسین (ع) هستند خیلی از این شهدایی که ما به نام شهدای 72 تن می شناسیم جزو این لیست نبودند و خیلی افردا دیگری جزو این لیست بودند که جای خالی شان ما را متعجب می کند ما را شگفت زده می کند، افرادی که سالها در مسیر اسلام قدم زدند تلاش کردند جهاد کردند می بینیم که اینها کسانی هستند که باید آن صف اول را تشکیل بدهند، اصلاً حضور پیدا نمی کنند یک کسانی هستند که اصلاً در یک طرف دیگر داستان مانده اند، نه ادعایی بر مسلمانی و پیروی از اهل بیت داشتند، نه اسمی داشتند که شناخته شده باشند، جریان این داستان چیست که بعضی با اشتیاق به سوی مرگ می شتابند  یک مرگ سرخ و یک عده هم کنار زده می شوند از این واقعه

استاد جباری:

بله در برنامه دیروز یک اشاره ای به این نکته ای که فرمودید شد و وعده دادیم به بینندگان عزیز که در این باره چون فرصت کافی نبود امروز یک مقدار بیشتر صحبت کنیم، همانطور که فرمودید در عرصه حرکت اباعبدالله (ع) هر دو گروه را می بینیم بلکه می توان حتی بیش از دو گروه ترسیم کرد، یعنی کسانی که در اوج شقاوت در مقابل حضرت قرار گرفتند کسانی که در اوج سعادت همراه حضرت قرار گرفتند و به شهادت رسیدند و کسانی در بین این دو طیف هستند کسانی بین این دو طیف هستند آنهایی که متمایل به جبهه باطل هستند اما همراه باطل دیگر در کربلا شرکت نکردند، بالأخره اگر غش می کردند آن سمت غرش می کردند، و کسانی هم که در جبهه اباعبدالله (ع) بودند اما فوز عظیم شهادت در رکاب او را از دست دادند، مثلاً دیروز مثال زدیم طرماح بن عدی شخصیت خوبی است سابقه خوبی هم دارد در جبهه امیرالمؤمنین (ع) بود در جنگ ها، و علیه معاویه سخن گفته، و در آن مسیر هم که آمد و با حضرت ملاقات کرد در راه چهار نفر از کوفیان اشعار خوبی می خواند در شوق لقاء اباعبدالله (ع)، اما از این فوز باز ماند چون می خواست آزوقه ای را به اهلش برساند و هنگام بازگشت دید که خبر شهادت حضرت منتشر شده، من گفتم شاید در یک تحلیل بشود اینطور مطرح کرد که اگر طرماح این مسؤلیت را به کس دیگر می سپارد یا حداقل از حضرت استفسار می کرد، شما چه می فرمایید من بمانم بین دو واجب، یعنی رساندن نفقه به اهل و عیال هم واجب باشد که هست، اما واجب و اوجب داریم یاری امام معصوم یک واجب است نفقه عیال یک واجب، بین این دو باید انتخاب می کرد، و اینها یعنی گروه هایی هم هستند که مقابل امام نیستند دل شان با امام هست، اما از این فوز باز مانده اند، اما آنهایی که در نقطه مقابل قرار گرفتند یک نمونه را دیروز عرض کردم عبیدالله بن حر جعفی که امام در قصر بنی مقاتل خودشان رفتند به خیمه عبیدالله بن حر بعد از اینکه او اجابت نکرد و پاسخش را عرض کرد اینکه متأسفانه با اینکه اقرار کرد که من می دانم تو بر حق هستی، اگر کسی در کنار تو به شهادت برسد به فوز می رسد و به فوز می رسد اما من آمادگی اش را ندارم من آمادگی کشته شدن را ندارم، من چند مورد را الآن می خواهم سریع عرض بکنم، از مواردی که در مسیر اباعبدالله (ع) رخ داده، در همان منزل بنی مقاتل باز یک مورد دیگر هست که انس بن حارث بن کاهلی که دیروز اشاره کردیم، این گفت و گوی اباعبدالله (ع) با عبیدالله بن حر را شاهد بود و این امد ملحق شد به اباعبدالله (ع) گفت که من هم مثل عبیدالله بن حر با همان نیت عدم مواجه با حسین بن علی از کوفه خارج شدم، اما وقتی که سخنان حسین بن علی (ع) را با عبیدالله بن حر و گفت و گوی اینها را شنیدم دلم با حسین رفت، و رفت جزو شهدای در رکاب اباعبدالله (ع) هست، اما در همان منزل امام (ع) با دو نفر برخورد می کند که اصطلاحاً مشرقی هستند حال قبیله ای بوده به این نام عمر بن قیس مشرقی پسر عموی او که او نقل می کند که ما با اباعبدالله (ع) مواجه شدیم و آن حضرت دعوتش را به ما عرضه کرد و این عمر بن قیس مشرقی به حضرت عرض می کند که بله می دانم شما بر حق هستید اما من پیر مرد هستم و بدهکار هستم اهل و عیال دارم، باید بروم بدهی هایم را بپردازم و به اهل و عیالم برسم، پسر عمویش هم یک عذر مشابه ای را می تراشد و اینها ملحق به امام نمی شوند، دو نفر در همان منزل قصر بنی مقاتل با امام مواجه می شوند، اینجا هم باز باید همین تحلیل را مطرح کرد که نهایتاً اگر دادن بدهی و رسیدن به اهل و عیال واجب باشد خب یکی از اینها می توانست این کار را انجام بدهد، این بسپارد به او و یکی بماند در رکاب امام، اما پیدا است که در درون اینها آماده نیستند، چرا؟ چرایش را عرض می کنم

مجری:

من بگویم چرا؟

یوسف شناس ها همه در لشکر حسین، دنیا پرست ها پی اموال و عائله

استاد جباری:

احسنتم، عرض کنم که این هم یک مورد؛ مورد سوم می خواهم مثال بزنم شخصی است به نام حرثمة بن سلیم، این حرثمه نقل می کند که در آثار متقدم ما آمده مثل وقعة الصفین نصر بن مزاحم، حرثمه می گوید ما در رکاب علی بن ابی طالب (ع) رفتیم در جنگ صفین شرکت کردیم هنگام بازگشت از صفین رسیدیم به سرزمین کربلا امیرالمؤمنین (ع) در آنجا توقف کردند و نماز خواندند در آنجا همراه حضرت نماز خواندیم اقتدا کردیم به امیرالمؤمنین (ع) سلام نماز امیرالمؤمنین (ع) که تمام شد مشتی از آن خاک برداشتند و بوئیدند و فرمودند که در قیامت گروهی از این سر زمین به دون حساب محشور خواهند شد و وارد بهشت خواهند شد، این حرثمه می گوید من برگشتم آمدم به کوفه و رفتم نزد همسرم، همسر شیعه ای داشته، از خودش وضعش  خیلی بهتر بوده، می گوید به همسرم گفتم مولای تو، خب این تعبیر نشان می دهد که نگاه این به امیرالمؤمنین مثل نگاه همسرش نیست، مولای تو یک سخنی در سرزمین خاص و سر زمین کربلا گفت و این رفتار را کرد که گویی خبر از غیب دارد از غیب گویا دارد خبر می دهد، تعجب می کند که امیرالمؤمنین دارد از آینده چنین خبر می دهد و چنین گفته، این خانم با معرفت بر می گردد در پاسخ می گوید که تردید نکند درباره امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) که آنچه که می گوید بر حق است، ابن حرثمه می گوید ایام گذشت تا رسید به همین واقعه کربلا و آمدن اباعبدالله (ع) به سرزمین کربلا و در کوفه سپاهی عبیدالله بن زیاد فراهم کرد و من هم جزو این سپاه عازم شدم آمدم کربلا دیدم همانجا است، همان مکانی است که امیرالمؤمنین (ع) و ما اینجا آمدیم و حضرت چنین فرمود بعد می گوید من رفتم مقابل حسین بن علی (ع) جریان را نقل کردم، گفتم روز با پدر تو، در حالی که خود اباعبدالله در آن سفر همراه امیرالمؤمنین بود، با خود حضرت هم نقل می کند آن جریان را آمدن امیرالمؤمنین را، می گوید من یادم هست که در آن سفر بازگشت از صفین به اینجا رسیدیم و پدر شما چنین گفت و اکنون رسیدیم به اینجا و من همراه آن سپاه آمدم، حضرت فرمود که تو با این وصف با ما هستی یا بر ضد ما؟ او گفت نه با شما نه با ضد شما، می گوید این را گفتم و از کربلا خارج شدم، نه با سپاه دشمن ماندم نه با حسین بن علی (ع) و می آید بعداً جزء ناقلان آن جریان قرار می گیرد، این هم یک نمونه است، که با اینکه از امیرالمؤمنین می شنود بعد با اباعبدالله (ع) مواجه می شود خب یک تحلیل هم می توانست بکند که آن سپاه نماینده چه کسی است مثل یزید و این چه کسی است سبط پیامبر (ص) اما آن عقل و آن وجدان و آن فطرت را بکار نمی گیرد.

مجری:

یک اوقاتی هست که این خنثی بودن بیشتر از آن شقاوت انسان را آزار می دهد چون آنها شاید نمی دانستند ولی این می داند و بی تفاوت است.

استاد جباری:

بله و پیشینه هم دارد این در حقیقت اینگونه افراد به نحوی مصداق همان قاعدین هستند، قاعدین زمان امیرالمؤمنین، نه در جبهه جمل و قاسطین نه در جبهه امیرالمؤمنین، امرالمؤمنین با مذمت از اینها یاد می کند در نهج البلاغه؛ شخص دیگری را بخواهم مثال بزنم قرة بن قیس حنظلی نامی است، این قرة بن قیس حنظلی کسی است که وقتی که عمر سعد در مثل چنین روزی، روز سوم محرم روز دوم که اباعبدالله (ع) رسیدند به کربلا روز سوم محرم عمر سعد ملعون می رسد به کربلا ابن زیاد او را با 4 هزار نیرو پیش قراول می فرستد به کربلا بعد نیروها ملحق می شوند، و عمر سعد تلاش می کند کسی را بفرستد واسطه بین خودش و اباعبدالله (ع) که این سؤال را بکند که قصد حضرت چیست، هدفش چیست، چه می خواهد بکند، اول کسی را می فرستد آن شخص خیلی شقی و بد اخلاق و قصیر القلب بود که می آید و اعتماد به او نمی کنند اصحاب اباعبدالله (ع) و شرط می کنند که سلاحت را باید تحویل بدهی بعد برویم محضر امام قبول نمی کند، می گویند پس باید قبضه شمشیر تو را ما بگیریم باز قبول نمی کند این بر می گردد قرة بن قیس حنظلی را می فرستد و او می آید و حبیب بن مظاهر وقتی می بیند می گوید این آدم خوب و ملایمی است و من تعجب می کنم که چطور در اینجا حضور دارد، او می آید و پیغام را می رساند پیغام حضرت را می گیرد می برد به عمر سعد تحویل می دهد، چنین کسی روز عاشورا این نقل می کند می گوید حر بن یزید ریاحی، حر را یک وقت دیدم که یک حالت غیر طبیعی دارد، حر به من گفت اسبت را آب داده ای یا خیر من تصور کردم ک حر به نحوی می خواهد از میدان فرار بکند و می خواهد من کنار او نباشم و نبینم این صحنه را لذا به این بهانه که اسبم را آب ندادم از کنار حر شدم به سمت فرات که اسبم را آب بدهم و حر بعدش رفت ملحق شد به جبهه حسین بن علی و بعد می گوید اگر من می دانستم که حر بنا دارد ملحق بشود به حسین بن علی در آن روز من هم ملحق می شدم، در حالی که این یک بهانه ای برای آبرو تراشی برای خودش بیش نیست،  و از این فوز باز می ماند در جبهه مقابل قرار گرفته کنار حر هم هست این صحنه را می بیند اما ملحق به این جبهه نمی شود این هم باز یک نمونه از نمونه ها، و قبل از اینها هم آن جریان مربوط به منزل زباله، بعد از منزل ثعلبیه که عرض کردم قبر شهادت مسلم و هانی را شنید، بعدش منزل زباله است که آنجا دیگر رسماً این خبر را شنید، در منزل زباله آن پیک محمد بن اشعث و اینها بعد از شهادت مسلم که فرستاده بودند شخصی را و آنها آمدند و خبر را به اباعبدالله (ع) رساندند و حضرت در آنجا، و همینطور خبر شهادت پیک حضرت عبدالله بن بقطر این هم یک سفیر حضرت بود بعد از قیس بن مظهر اینجا حضرت نامه ای را خواندند اعلام کردند به آن جمعی که همراه او بودند که به من خبر رسیده که هم مسلم بن عقیل و هم هانی بن عروة و هم عبدالله بن بقطر به شهادت رسیدند و شما آزاد هستید با من همراهی بکنید یا به راه خودتان بروید، مرحوم شیخ مفید می فرماید که امام (ع) عمداً این را رسماً اعلام کردند چون در مسیر از مکه و در مسیر قبایلی که در مسیر برخورد می کردند به امام (ع) بعضی شان به تصور اینکه امام دارد به سمت پیروزی و ظاهری می رود و نیرو هایی در انتظار حضرت هستند همراه شده بودند، اینجا که دیگر یقین کرده بودند که با این وضعیت پیروزی با این وضعیت برای حضرت محقق نخواهد شد می گوید از چپ و راست مردم متفرق شدند، که ان شاءالله در ادامه مباحث توفیق باشد عرض خواهیم کرد که آیا بعد از رسیدن به کربلا هم کسانی از حضرت جدا شدند یا خیر که حالا آن بحث را عرض می کنیم که این چنین نیست، در شب عاشورا این نقل قابل قبول نیست و ماندند آنهایی که ماندنی بودند دیگر ماندند، اما در این منزل زباله کسانی متفرق شدند از گرد حضرت، آنهایی که صلاحیت ماندن در رکاب حضرت را نداشتند رفتند. دو نمونه دیگر هست یکی باز همان عبدالله بن عمر است، از او خیلی توقع نمی رود ابن عمر از جهت عقاید و مسائل درونی و پیشینه و امثال اینها از چنین کسی توقع نمی رود که بخواهد در رکاب اباعبدالله (ع) حضور پیدا بکند اما جالب است که در مقام نصیحت حضرت بر می آید یکی از کسانی که حضرت در یکی از منازل، گفتند بعد از خروج حضرت از مکه ابن عمر خودش را به حضرت رساند، عبدالله بن عمر خودش را به حضرت رساند و اظهار نگرانی کرد و اینکه به این مسیر نرو اینجا آخرش نابودی و هلاکت است، بیا و بیعت کن و اوضاع را بهم نریز به ظاهر در جانب خیر خواهی برای حضرت قرار گرفته و امام (ع) که پاسخش را داد که من بر اساس یک هدفی دارم حرکت می کنم و این شخص متأسفانه این چنین، با امیرالمؤمنین آن چنان بیعت نکرد با اباعبدالله (ع) این چنین کرد و بعد هم که جریانش معروف است زمان حجاج بن یوسف سقفی با پای حجاج به عنوان نماینده عبدالملک مروان بیعت کرد، چون حجاج مشغول غذا خوردن بود، دستش مشغول بود با ذلت رفت با پای مثل حجاج بیعت کرد، اینکه درک کرده محضر اباعبدالله را محضر امیرالمؤمنین اما آن رذالت درونی مانع شد که این مسیر را طی کند، آخرین مورد که عرض می کنم موردی است که به فوز رسیده اما نه به آن درجه دیروز هم اشاره کردم، گفتم کسانی هستند که اهل نجات هستند مثل طرماح و اینها، اما به آن درجه شهدای در رکاب حضرت نرسیدند، شخصی که می خواهم مثال بزنم برای این مورد ضحاک بن عبدالله مشرقی است، کسی است که جزو یاران حضرت است آمده در کربلا حضور پیدا کرده، روز عاشورا هم جنگیده در رکاب حضرت مقابل دشمن جنگیده، دو نفر از دشمن را کشته یک نفر را دستش را قطع کرده، اما با حضرت شرط کرده که من تا آنجایی با شما هستم که یارانی شما داشته باشید، اگر دیگر هیچ کس با شما نماند اجازه بدهید من از کربلا خارج بشوم، امام هم اجازه به او داده بود روز عاشورا وقتی که امام دیگر تنها ماند جز یکی دو نفر دیگر نماندند آمد اذن گرفت از حضرت که اجازه بدهید من بروم حضرت فرمود چگونه می خواهی از این ورطه خلاص بشوی، می گوید من گفتم که من اسبم را پنهان کردم چون اسب ها را پی می کردند، اسبم را داخل چادر مخفی کردم و رفت سوار بر اسبش شد و تاخت با اسبش خارج شد می گوید 15 نفر من را تعقیب کردند تا یک مسیری تا منطقه شفیه نزدیک فراط تعقیبش کردند و در آنجا به من رسیدند برگشتم دیدم بعضی از هم قبیله ای هایم آنجا هستند من را شناختند دیگر آنها واسطه شدند من را رها کردند و اتفاقاً ضحاک بن عبدالله مشرقی یکی از راویان حادثه کربلا است، بعضی از گزارش ها از او نقل شده، خب این خارج شد از کربلا حضرت را هم یاری کرد اما خب طبیعتاً در قیامت آنطور که ما می دانیم درجه اش در درجه شهدای در رکاب حضرت نیست.

مجری:

بسیار بسیار عالی، جناب استاد از سؤال قبل یک تحلیلی باقی مانده بود که قرار بود بگویید تا من بروم سراغ سؤال بعد ان شاءالله

استاد جباری:

بله نمونه هایی را اشاره کردم از کسانی که باز مانند از همراهی  اباعبدالله (ع) از این فوز عظیمی باز ماندند، دیروز که باز نمونه عبدالله بن حر جوفی را اشاره می کردم و انس بن حارث کاهلی هر دو با یک نیت از کوفه خارج شدند که مواجه با ابا عبدالله (ع) نشوند اما در یک مجلس هم عبدالله بن حر سخنان امام را شنید و هم انس بن حارث، این پشت کرد به امام، انس بن حارث همراه شد و جزو شهدای در این فوز عظیم و ابدی نایل شد، این تحلیل را از این باب عرض می کنم که حادثه کربلا، قیة فی واقعه نبوده که حادثه ای بوده که تمام شد و رفت و چه ربطی به ما دارد، نه در هر لحظه و هر روزی و هر ساعتی برای ما عرصه تصمیم گیری است در عمل کردن و اینکه چگونه عمل بکنیم در کدام جبهه باشیم چگونه پیش برویم چه سخنی بگوییم، چه موضعی بگیریم، چه کنیم در هنگام تصمیم گیری ها در دو راهی ها ما درست تصمیم بگیریم، مسیر حق را انتخاب بکنیم، از صراط مستقیم منحرف نشویم، سر مسئله چیست، چه چیزی داشتند آنهایی که همراه شدند با اباعبدالله (ع) و چه چیزی نداشتند آنهایی که پشت کردند به اباعبدالله (ع)، دو نکته در میان هست، یک نکته اینکه به لحاظ منشاء اعمال انسان، ما یک اعمال ظاهری و بیرونی داریم، این اعمال ظاهری و بیرونی اعم از گفتار و کردار ریشه های درونی دارد،  در درون ما دو چیز هست که تعیین کننده است، یکی آن افکار عقاید و باورها تعیین کننده است، من باورم چه باشد بر آن اساس تصمیم می گیرم رفتار می کنم، دوم غیر از باور ها صفات، خصلت ها، خصلت های اخلاقی، ملکات اخلاقی، ملکات یا رذایل اخلاقی که در درون ما هست، اینها موجب می شود که اگر کسی رذایل در درونش باشد مانع می شود که درست تصمیم بگیرد، رذیله حسادت در درون ما در جای خودش موجب می شود یک سخنی بر علیه یک کسی بگوییم از روی حسادت که عین گناه است، در حالی که اگر حسادت نباشد بلکه خیر خواهی برای افراد باشد سخن من و رفتار من هم بر اساس خیر خواهی و عطوفت مهربانی دیگر گرایی و انسان گرایی و امثال اینها خواهد بود، لذا توجه به این دو نکته باید در درون باشد، اینهایی که همراه با اباعبدالله (ع) نشدند در بعد معرفتی و باورها مشکل داشتند، معرفت کافی نسبت به حضرت نداشتند، این معرفت می توانست برای شان حاصل بشود، آن وقتی که هرثمة بن سلیم می بیند همسرش می گوید علی بن ابی طالب جز حق نمی گوید، باید در این باره تأمل کند که شاید همسرم درست می گوید، شخصیت علی را درباره اش مطالعه کنیم، وقتی اباعبدالله (ع) را می بیند و مواجه با حضرت می شود، درباره حضرت مطالعه بیشتر بکند تأمل کند این چه کسی است، بعد معرفتی را باید خلاصه حواس مان به آن باشد یک، دوم بعد درونی و ملکات اخلاقی است، این بعد دوم را می خواهم از این آیه استفاده کنم، آیه شریفه 155 سوره مبارکه آل عمران، خدا حفظ کند استاد بزرگوار مان آیت الله جوادی آملی، ایشان علامه است هم در عرصه فقه و اصول و تفسیر و عرفان و امثال اینها، در درس های تفسیر شان معمولاً می فرمودند قرآن کریم هم بیماری را داء و مرض را معرفی می کند و هم درمان را، هم درد را می گوید هم درمان را، در سوره مبارکه آل عمران عزیزان مستحضر هستید در جنگ احد، مسلمان ها وقتی که کوتاهی کردند و بعد از پیروزی اولیه شکست خوردند، حدود 60 آیه از سوره آل عمران درباره جریان احد نازل شد، در این 60 آیه تحلیل کرده قرآن کریم علت این شکست را، و آن کوتاهی هایی که کردند و امثال اینها را، آیات 120 و 121 آل عمران تا 180 حدوداً که بعضی از سیره نویسان مثل ابن اسحاق می گوید که آیه را که مطالعه بکنید همه درباره آل عمران است بعضی از حاضران در غزوه احد هم به دیگرانی که نبودند هم گفتند که سوره آل عمران را مطالعه کنید گویا با ما در عرصه احد بودید، آیه 155 ریشه یابی می کند چرا وقتی که دشمن هجوم آورد به سمت مسلمان ها در احمد بعضی ها پا به فرار گذاشتند پیامبر را وا نهادند، می فرماید

«إن الذين تولوا منكم يوم التقى الجمعان إنما استزلهم الشيطان ببعض ما كسبوا»

همانا آنهایی که روزی که دو سپاه مقابل هم قرار گرفتند و پشت کردند فرار کردند

آل عمران/155

فرار هم د ر حدی بود که از کوه می رفتند بالا، همان آیات در آنجا اشاره می کند

«إذ تصعدون ولا تلوون على أحد»

آل عمران /153

یاد بیاورید آن زمانی که  از کوه بالا می رفتید پشت سر تان را هم نگاه نمی کردید پیامبر از پشت سر شما ندا می داد گوش نمی کردید،

«وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ»

می فرماید:

«إن الذين تولوا منكم»

آنهایی که پشت کردند

 و فرار کردند در روز احد،

«يوم التقى الجمعان»

چرا این کار را کردند؟

« إنما استزلهم الشيطان»

ازله به معنای لغزش، شیطان اینها را به لغزش کشاند دچار لغزش کرد، چرا؟

«ببعض ما كسبوا»

بخاطر بعضی از کارهای پیشین شان

بعضی از کارها و گناهانی که قبلاً انجام داده بودند، اینها را جبران نکرده بودند آثارش را از بین نبرده بودن، اینها ماند در درون شان در جای خودش مانع شد درست تصمیم بگیرد، درون شان درون پاکی نبود، درون ناپاک، از درون ناپاک تصمیم پاک در نمی آید، از درون ناپاک تصمیم شجاعت و رشادت و در رکاب پیامبر خارج نمی شود بلکه دنیا طلبی رفاه طلبی، حفظ جان و امثال اینها خارج می شود،  آن نکته ای که هست این است، در کربلا هم به همین ترتیب آنهایی که پشت کردند به اباعبدالله (ع) اینها مسئله دنیا طلبی نوع نگاه شان به دنیا و نوع نگاه شان به امام توجه به اهل و عیال و رفاه و امثال اینها در آن غالب شده بود، خودشان را آماده نکرده بودند برای این صحنه ها، درسی که ما باید بگیریم این است که خود مان را آماده کنیم، هنوز عرصه تصمیم گیری نرسیده باید ما آماده باشیم که اگر آن عرصه رسید چگونه درست تصمیم بگیریم و این نمی شود مگر اینکه اگر خدای نکرده احیاناً لغزشی گناهی چه در بعد معرفتی اگر لغزشی هست کوتاهی و قصور است، چه در بعد رفتاری اگر هست این را بلا فاصله جبران و تدارک بکنیم، شب نخوابیم مگر با نفسی پاک، با نفس توبه کرده، و لذا است که بزرگان اخلاق می گویند که شما اهل مراقبه باشید اهل محاسبه باشید اهل مشارطه باشید،

«لَيس مِنّا مَن لَم يُحاسِبْ نَفْسَهُ في كُلِّ يَومٍ»

معصومین چقدر تأکید می کردند،

«حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا»

یک نکات ریز قرآنی اخلاقی است که کمک می کند، ما هم در این عرصه هستیم، امروزه ما هم باید تصمیم بگیریم، امروزه مواجه با منکرات هستیم، در مقابل منکرات تکالیفی داریم یا نداریم، چگونه باید عمل بکنیم، یک وقت عافیت طلب هستیم می گوییم ای بابا اینجا اگر من حرفی بزنم هوچی گری خواهند کرد و آبرویم می رود و امثال اینها، و ممکن است به تکلیف و وظیفه ام عمل نکنم اما اگر از قبل خودم را آماده کرده باشم و ساخته باشم خودم را طبیعتاً در جای خودش درست می توانیم تصمیم بگیریم.

مجری:

بسیار بسیار عالی، استاد مجاهدی ما یک بیت شعری دارد، خیلی عجیب است

راه فرار اغلب قاضی شریح ها

آن روز در بد آمدن استخاره بود

یعنی از هر بابی برای این توجیه به قول حضرت عالی استفاده می کردند. استاد فکر کنم فقط برای یک سؤال فرست داشته باشیم که من از محضر شما بپرسم؛ یک تشکیکی که خیلی ها وارد می کنند و بارها و بارها به آن پاسخ داده شده این است که می پرسند که آیا امام حسین اگر می دانست که چنین داستانی در شرف وقوع است پس چرا خانواده اش را به خطر انداخت، و همینطور اطرافیان، راجع به این اگر مستنداتی هست بی زحمت بفرمایید.

استاد جباری:

بله بر می گردد به آن بحث علم امام، به عبارت دیگر این پرسش را من اینطور تبیین می کنم که  آیا اباعبدالله (ع) نسبت به شهادت خودشان علم داشتند از قبل یا خیر، و اطرافایان حضرت نسبت به شهادت امام (ع) آگاه بودند یا خیر، شواهد چند گانه ای داریم در این ارتباط از جمله اینکه حضرت زینب (س)، اینکه خود امام می دانست این چند نمونه است که عرض خواهم کرد،  اینکه حضرت زینب (س) می دانست گزاش هایی در این باره وجود دارد و خیلی سخت است برای زینب مظلومه، این گزارش ها را از قبل شنیده از طفولیت امام حسین (ع) از مادر گرامی شان شنیده که جزو وصایای مادرش، از پدرش امیرالمؤمنین شنیده از برادر شان امام حسن (ع) (لایوم کیومک یا اباعبدالله) وقتی خطاب به اباعبدالله می کند پیدا است اینها آگاه هستند نسبت به این وقایع، و از جمله شواهد اینکه در منزل خزیمیه یکی از منازلی بود که از مکه که خارج شدند در منزل خزیمیه زینب (س)، بعضی ها این را به عنوان خواب مطرح کردند در حالی که من نقل را نگاه کردم خواب نیست، زینب (س) می آید خدمت اباعبدالله (ع) می فرماید که من ندای هاتفی را شنیدم، هاتفی که دو بیت شعر می خواند، حالا مضمون شعر این است که این قوم دارند می روند و مرگ هم همراه اینها حرکت می کند که از آن اشعار بر می آمد که مسئله، مسئله ای نیست که نجات و خلاصی در انتهای آن باشد، با نگرانی زینب (س) اینها را خدمت اباعبدالله مطرح می کند، یک مورد باز داریم که اباعبدالله (ع) در مسیر خوابی می بینند غیر از این خوابی که بین قصر بنی مقاتل و نینوا و رسیدن به کربلا آنجا خواب دیگری حضرت دیده، قبلش خوابی می بیند و می فرماید به یارانش که خواب دیدم که سگ هایی به من حمله ور شده اند و  در میان آنها سگی ابلق، سیاه و سفید بود که بیش از دیگر سگها به من حمله ور می شد، شمر، و من گمان می کنم که آنچه من در باره خودم می اندیشم این است که سرنوشت من مرگ خواهد بود، شهادت خواهد بود، خبر داده این را حضرت در مسیر؛ گزارش دیگری مربوط به حرکت حضرت از قصر بنی مقاتل هست به سمت کربلا که در مسیر حضرت باز خواب می بینند آن خواب را مطرح می کنند و علی اکبر می شنود، که در عالم رؤیا حضرت می فرماید که دیدم که یک اسب سواری همراه ما حرکت می کند

«یسیر القوم تقودهم المنایا»

این قوم دارد حرکت می کند و مرگ ها هم همراه اینها در حال حرکت هست

این را که اباعبدالله (ع) مطرح می کند وجود مقدس جناب علی اکبر این شخصیت با معرفت سؤالی که می کند چه هست می گوید

«اولسنا عی الحق»

ما بر حق نیستیم؟

حضرت می فرماید که بله ما بر حق هستیم تنها پاسخ این است که

«اذا لا ابالی بالموت»

ما دیگر از مرگ هراسی نداریم

چقدر باید یک جوان  خودساخته باشد نگاهش به مرگ چقدر متعالی باشد و به مسیر چقدر مطمئن باشد که می گوید اگر ما بر حق هستیم که مشکلی نیست، این پیام برای ما است، یعنی این جملات را اگر ما تحلیل بکنیم در زنگی روزمره خود مان مواجه با ناملایمات زیاد ممکن است بشویم، مواجه با زخم زبانها زیاد ممکن است بشویم، کسانی به ما ظلم بکنند بدی بکنند نیش بزنند، مشکلاتی پدید بیاید اما همین که انسان مطمئن باشد که در مسیر دارد حرکت می کند بر حق است، مطابق تکلیفش دارد عمل می کند چه مشکلی هست؟ همه قابل تحمل است همه می گذرد، وای از آن روزی که انسان ناحق باشد مسیرش، ناحق باشد و عرضه بر مبانی و اصول بکند و ببیند که نه سازگار نیست، مصیبت آنجا است، اما آنجایی که مصیبت های ظاهری می آید و انسان در مسیر حق دارد حرکتش را انجام می دهد می داند دارد در صراط مستقیم حرکت می کند واینها با او برخورد می کنند همین تعبیر جناب علی اکبر حتی مرگ هم بیاید، «اذا لا ابالی بالموت»

مجری:

اتفاق دیگری هم که برای من خیلی زیبا است این است که امام از زمانی که از مدینه حرکت می کنند همه جا به بهانه های مختلف می آیند یک صافی هایی را قرار می دهند، می آیند یک اطلاعاتی را به اصحاب و همراهان شان در کاروان اطلاع می دهند که هر لحظه به آنها خیلی روشن تر واضح تر اعلام می کنند که این سفری که داریم می رویم شمشیر است و شهادت است هر کس نمی خواهد برگردد، تا می رسیم دیگر به آنجایی که شب عاشورا و اینها دیگر امام می آید حجت را تمام می کند می گوید هر کس با من است دیگر راه برگشتی وجود ندارد، هر کس می خواهد از تاریکی شب استفاده بکند، یعنی ریز ترین صافی عالم را امام حسین آن شب به کار می گیرد که از آن صافی فقط 72 نفر عبور می کنند.

استاد جباری:

بله همینطور است نکته لطیفی را فرمودید در واقع امام با این گزارش های مختلف می خواهد حجت را تمام بکند آن افرادی که واقعاً صاف و خالص و بی غل و غش هستند بمانند در رکاب او که اثر جاودانه حرکت حضرت بماند، اما وقتی که حضرت مثل دیروزی رسیدند به سرزمین کربلا با آن تفصیلی که هست حضرت دیگر، چون نزدیک کربلا که رسیدند پیکی از جانب ابن زیاد آمد برای حر که حسین را در یک سرزمین بی آب و علف و دوری پیاده کن و اجازه ادامه مسیر دیگر به او نده چون ابن زیاد فهمید که اباعبدالله دارد همینطور حرکت می کند سپاه حر هم همراه حضرت، گفت نه دیگر متوقفش کن و اجازه حرکت نده، رسیدند حضرت پرسیدند که اینجا چه سرزمینی است، 2-3 تا روستا و آبادی آنجا بود به نام شفیّه غاضریه، نینوا آن منطقه اطلاق می شد، منطقه نینوا اما روستای کوچکی بوده پرسیدند آنجا شفیّه هست، در نزدیکی غاضریه است، عقر مثلاً نامیدند

«اللهم منی اعوذ بک من العقر»

عقر به معنای امر نامطلوب نکبت نحر حیوان، و امثال اینها آمده و بعد رفتند جلوتر جایی نزدیک فرات بود پرسیدند اینجا کجا است، گفتند اینجا کربلا است،

«اللهم من اعوذ بک من الکرب و البلا»

و آنجا دیگر فرود آمدند، و فرمودند

«ها هنا محط رقابنا، و سفک دمائنا، و مخط قبور نا، و مصبا حریمنا»

این در واقع به نحوی اخبار است، از آن خبر هایی که حضرت دارد می فرماید، اینجا محل فرود آمدن ما است، اینجا  محل ریخته شدن خون های ما است، اینجا محل قبور ما است، اینجا محل اسیر شدن حرم اما است، خب خدا می داند این با دل حضرت زینب (س) با این عیال ابا عبدالله (ع) که این را شنیدند چه کرد، و حضرت دستور فرود آمدن دادند، و آنجا اباعبدالله (ع) اشاره کردند به دو نکته، که هر دو نکته حکایت از این دارد که از حضرت خبر داشتند و می دانستند؛ یکی همان جریان ام سلمه را حضرت اشاره کردند که قبلاً هم عرض کردیم در اینجا و اینکه من در طفولیت در آغوش ام سلمه مردم و گریستم، و پیامبر در حجره ام سلمه بود و من را خواست و بعد جبریل نازل شد و پرسید که یا  رسول لله حسین را دوست داری و پیامبر فرمود بله، جبرئیل گفت اما امت تو او را خواهند کشت، و جبرئیل بالی گشود و کربلا را نشان پیامبر داد، و خاکی از کربلا به پیامبر اکرم داد و آن خاک را پیامبر به ام سلمه داد و قبل از حرکت هم ام سلمه اباعبدالله (ع) با ایشان دیدار داشتند خبر داد و امام حسین در دیدارش با ام سلمه فرمود که من می دانم، انتهای این سفر شهادت هست، ومی دانم محل قبرم کجا است، می دانم یارانی آنجا خواهند آمد  به زیارت قبور ما، تمام این دقایق را یا بقعه ای که بر قبور ما بنا خواهد شد، و در همانجا باز اباعبدالله (ع) اشاره کردند به همان جریان جنگ صفین بازگشت از صفین و اینکه پدرم امیرالمؤمنین (ع) به این سر زمین رسید و مشتی خاک از اینجا برداشت و بوئید و خبر داد از شهادت ما در این سر زمین، و امام حسین مشتی خاک برداشت.

مجری:

بقیه داستان ام سلمه هم همین است که درست من خواندم که می گویند که آقا رسول الله می فرماید که هر زمان دیدی در این خاک خونی پیدا شد بدان که  خون حسین بن علی هست

استاد جباری:

خاک را در قاروره در شیشه ای گذاشت ام سلمه پیامبر فرمود هر گاه خون تازه از این جوشید بدان که حسینم به شهادت رسیده که عصر عاشورا ام سلمه نگران بود، اباعبدالله رفته بود دنبال می کرد اخبار را دید خون تازه جوشید صدا به شیون بلند کرد در مدینه که شاید اولین کسی است که در عالم انسانی غیر از آن صحنه کربلا که حرم اباعبدالله (ع) شاهد این ماجرا هستند و صدا به شیون بلند کردند، اولین عزادار ابی عبدالله (ع) جناب ام سلمه است در مدینه، شیونی بپا شد و وقتی که دید مردم آمدند و دیدند بله ام سلمه صدا به شیون بلند کرده و خبر داد، گفت گمان می کنم حسینم به شهادت رسیده، و اباعبدالله (ع) خاک را برداشتند و بوئیدند و فرمودند این همان خاکی است که پدرم امیرالمؤمنین (ع) بوئید و این خبر داد و فرود بیایید، اینجا همان سر زمین موعود است و آنجایی که وعده داده شده و مثل دیروزی دیگر فرود آمدند، چگونه فرمود آمدند عیال ابی عبدالله (ع) زینب مظلومه (س) با جلالت قدر سوار مرکب ها شده و در هر منزل مشخص است برادر با غیرتی مثل اباعبدالله (ع) حواسش هست به خواهر مجلله ای مثل زینب (س) به عیالش حواسش هست، به این دخترانش حواسش هست، من عزیزان بیننده می خواهم یک مقدار ترسیم بکنم این صحنه را، من و شما به برکت اسلام و به برکت اهل بیت به برکت تشیع غیرتی داریم، هر کسی  فطری است هر انسانی دارای غیرت است نسبت به اهل و عیال و ناموسش، شما حساب بکنید شخصیت معصوم مثل اباعبدالله و غیرت این بزرگوار را، آن وقت در این مسیر در این منزل ها چگونه برخورد کردند با این عیالش با زینب مظلومه با همسرش با دخترانش، آن وقت وقتی که فرود آمدند در این سرزمین چگونه پیاده کرده اینها را حواس شان بوده، در روایت هست که دستور برپا کردن خیمه ها داده شد، خیمه های این زن ها در وسط خیمه های مردان اطراف اینها و خیمه های اصحاب اطراف خیمه های بنی هاشم، و یک چنین وضعیتی، و «لایوم کیومک یا اباعبدالله» در عصر عاشورا وقتی که خبر شهادت ابی عبدالله (ع) رسید دیگر این زن و بچه دیگر آماده اسارت شدند رخت اسیری بر تن کردند و چه گذشت بر عیال ابی عبدالله (ع) عصر یازدهم وقتی که فرمان حرکت صادر شد زینب مظلومه این زن و بچه را چگونه سوار این مرکب ها کرده و خودش چگونه سوار شده، زبان ما لال بشود و نمی توانیم بیان بکنیم آن صحنه را و ان شاءالله که خداوند متعال به برکت خون ابا عبدالله (ع) هرچه زودتر در ظهور منتقم اصلی آن حضرت تعجیل بفرماید.

مجری:

الهی آمین، سپاس گذارم از جناب دکتر جباری با این یک بیت شما را به خدای بزرگ می سپارم که

لطف حسین ما را تنها نمی گذارد

گر خلق وا گذارند او وا نمی گذارد

یا علی مدد.


سوگواره>

رد کنندگان دعوت امام حسین ع ضحاک بن عبد الله مشرقی علت عدم همراهی علم امام