ویژه برنامه کشتی نجات حجت الاسلام روستایی

قسمت سوم ویژه برنامه کشتی نجات به مناسب دهه اول محرم با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین روستایی


بسم الله الرحمن الرحيم

تاريخ: 20/ 05/ 1400

عنوان برنامه: کشتی نجات

استاد: حجت الاسلام والمسلمین روستایی

مجری: آقای شرافت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

شور به پا می کند، خون تو در هر مقام

می شکنم بی صدا در خود هر صبح و شام

باده به دست تو کیست؟ طفل جوان جنون

پیر غلام تو کیست؟ عشق علیه السلام

در رگ عطشان تان، شهد شهادت به جوش

می‌شکند تیغ را، خندۀ خون در نیام

ساقی، بی دست شد، خاک ز می مست شد

میکده آتش گرفت، سوخت می و سوخت جام

بر سر نی می برند، ماه مرا از عراق

کوفه شود شامتان، کوفه مرامان شام

از خود بیرون زدم در طلب خون تو

بندۀ حُرّ توأم، اذن بده یا امام!

عشق به پایان رسید، خون تو پایان نداشت

آنک پایان من، در غزلی ناتمام.

 صَلَّى اللَّهُ عَلَيْک یَا رَحْمَة اللَّهِ الْوَاسِعَة و یا باب نجاة الامة المظلوم یا ابا عبدالله. بینندگان ارجمند سلام علیکم عزاداری‌هایتان مقبول هرجای عالم که هستید ان شاء الله دلتان کربلای کوچکی از محبت و مودت و ارادت به حضرت سید الشهداء باشد و ما را هم دعا کنید.

در خدمت شما با ویژه برنامه کشتی نجات هستیم و ان شاء الله که دنیا و آخرت زیر سایه نام آسمانی سرشار از نور روشنی باشیم. در خدمت شما هستیم و در خدمت کارشناس ارجمند برنامه جناب حجت الاسلام روستایی و این شب‌ها و روزها بهانه‌ی خوبی است که معرفت خودمان را نسبت به قیام عاشورا و نسبت به مسائل پیرامونی قیام عاشورا بیشتر کنیم. حاج آقای روستایی سلام علیکم عزاداری‌ها قبول باشد بفرمایید.

استاد روستایی:

بنده هم خدمت شما برادر عزیز و بینندگان محترم شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) عرض سلام، ادب و احترام دارم و امیدوارم که عزاداری حضرتعالی و بینندگان عزیز و ارجمندمان مورد قبول درگاه حضرت ارباب آقا ابا عبدالله الحسین (صلوات الله و سلامه علیه) واقع شده باشد و قرار گرفته باشد و نام ما را در زمره محبان، نمی‌گوییم شعیان - چون این واژه سنگین است- نام ما را در زمره محبان خالص آن آقا ثبت و ضبط بکند.

مجری:

ان شاء الله. دعا می‌کنیم به برکت این شب‌ها نزدیک به شیعه بودن حضرات معصومین بشویم. شبکه حضرت ولی عصر گفتید، امروز توفیق داشتم زیارت آل یاسین بخوانم، دعای بعد از زیارت تعبیری که برای حضرت صاحب الزمان شده یکی از تعابیر «سفینة النجاة» است و عنوان برنامه ما هم است و ان شاء الله که این سفینه نجات حضرت سید الشهدا و حضرت ولی عصر و رسیدن به چنین نجاتی نصیب همه ما بشود.

راجع به قصه عاشورا از آغاز هم در خود سال 61 و دهم محرم جدالی بوده و هم در ادامه بحث فرهنگ عاشورا همیشه معارضان و مبارزانی داشته است تا قیام سید الشهداء را منحرف کنند. و این شکل‌های مختلفی هم می‌تواند داشته باشد می‌خواهم از شما بشنویم و یاد بگیریم خدای ناکرده ما مبتلا نشویم گاهی وقت‌ها ناخواسته در یک مسیری داریم می‌رویم اسمش عاشورا است اما حرکت عاشورایی نیست و شاید مقابل قیام سید الشهداء هم باشد.

استاد روستایی:

بسم الله الرحمن الرحیم، همان‌طوری که بینندگان عزیزمان مستحضر هستند اگر خاطرشان باشد ما سال گذشته دو تا بحث را مطرح کردیم، یکی گونه‌های عاشورا ستیزی بود که قریب به ده گونه ستیز با خود عاشورا را بحث کردیم. و یکی بحث‌ نظریه‌های حرکت امام حسین بود انواع و اقسام نظریه‌های درباره حرکت حضرت است که تقریبا شش نظریه بود، بخشی از آن را بیان کردیم و اگر خدا توفیق‌مان بدهد بعد از دهه محرم سعی می‌کنیم بخش باقی مانده را هم بگوییم.

اما یک بحث دیگری که باید مطرح بشود و ابعاد و زوایای آن کاویده بشود بحث گونه‌های مبارزه با رخداد قیام حسینی است. خود این قیام، یک وقت ما ناظر به عاشورا داریم بحث می‌کنیم، آقا با عشورا چه مبارزه‌های شد؟ با محوریت خود کلمه عاشورا، روز عاشورا.

یک زمانی نه، با اصل قیام می‌خواهیم درباره‌اش صحبت کنیم و مبارزات در این زمینه را بررسی کنیم و طبیعتا این مبارزاتی هم که ما می‌خواهیم بررسی کنیم طبیعتا در حوزه غیر شیعه است؛ چون شیعه در طول تاریخ درواقع خودش را عزادار حضرت سید الشهداء (علیه الصلاة والسلام) می‌دانسته؛ بنابراین حوزه مطالعاتی ما و بحث ما در منابع غیر شیعی است و یا کسانی که به ظاهر ادعای شیعه‌گری دارند اما در فرقه‌های منحرف جا گرفته‌اند.

ما در این مسئله چهار شیوه را می‌توانیم در مبارزه با رخداد قیام حسینی مورد بحث و بررسی قرار بدهیم، یک شیوه، شیوه عرفان و تصوف است. یک شیوه، شیوه تقدس و پرهیزگاری است. یک شیوه، شیوه انکار است. و یک شیوه را شاید بتوانیم اسمش را شیوه اجتهاد بگذاریم، فکر می‌کنیم بهترین واژه برایش این باشد.

هرکدام از این شیوه‌ها نمایندگانی دارند؛ یعنی طبیعتا ما به صرف نظر یک نفر نمی‌آییم بگوییم این یک شیوه است، نه یک نمایندگانی این تفکرات دارند که البته ما این‌جا نمی‌خواهیم آن تحلیل عمیق تاریخی را بکنیم، به خاطر که طبیعتا هرکدام از این شیوه‌ها یک زمینه‌های تاریخی دارند.

یک زمینه‌های تاریخی ممکن است داشته باشند، یک زمینه‌های اعتقادی ممکن است داشته باشند، و این افرادی که می‌آیند درواقع هرکدام در این کانتکس‌های مختلف قرار می‌گیرند هرکدام بر اساس آن ایدئولوژی که دارند این مسئله را پی گرفته‌اند.

ما خیلی نمی‌خواهیم وارد آن بسترها و زمینه‌ها بشویم این‌ها یک بحث مبسوطی می‌طلبد و طبیعتا از حوصله یک ساعت برنامه خارج است. به طور کلی و نمای کلی را می‌خواهیم بیان کنیم.

اما شیوه اول، شیوه عرفان و تصوف است. ما در  نگاه‌های صوفیانه گاهی اوقات نسبت به قیام ابا عبدالله یک نگاهی می‌بینیم که می‌آید و به عزاداری برای امام حسین ایراد می‌گیرد و کانّ به آن مسائلی که در روز عاشورا رخ داده این‌ها را نادیده می‌گیرد.

یکی از نمایندگان این شیوه «عبدالقادر گیلانی» است. «عبدالقادر گیلانی» کتابی به نام «الغنیه لطالبی طریق الحق عز وجل» دارد. ایشان در جلد دوم این کتاب که انتشارات دار الکتب العلمیه بیروت لبنان است، ملاحظه بفرمایید چاپ 1417 است در صفحه 93 ایشان یک بحثی را مطرح می‌کند می‌گوید:

«وقد طعن قوم على من صام هذا اليوم العظيم»

یک عده می‌آیند ایراد می‌گیرند چرا در این روز بزرگ شما روزه می‌گیرید؟

ما قبلا بحث کردیم، که این روز را یهود عید می‌گرفت، البته اگر قبل از دوره یهود برگردیم، دوره جاهلیت و درواقع کفار این روز را عید می‌گرفتند، یهودی‌ها عید می‌گرفتند، بنی امیه عید می‌گرفتند و نواصب شامی عید می‌گرفتند و افراد مختلف.

در این روز عاشورا که عید گرفته می‌شد، و در این قیام حسینی یک عده می‌آمدند روزه می‌گرفتند، هم روزه می‌گرفتند و هم لباس‌های خیلی خوب می‌پوشیدند و هم بهترین غذاها و بهترین عطرها را استفاده می‌کردند و الان هم است.

الان هم ما در «مراکش» یک سری وهابیت را داریم که این کار را انجام می‌دهند، در «سعودی» یک سری افرادی را داریم که این کار را انجام می‌دهند، جشن‌های مفصلی در این ایام دارند. در «کویت» این مسئله را داریم. در بعض جاها الان هم است.

آقای «عبدالقادر گیلانی» می‌گوید عده‌ی می‌آیند به ما ایراد می‌گیرند که چرا شما این روز بزرگ را روزه می‌گیرید؟ و چرا یک سری احادیثی می‌آورید این‌جا ذکر می‌کنید که این روز خیلی خوب است و خیلی فضیلت دارد؟ این‌ها گمان می‌کنند که به خاطر شهادت امام حسین نباید روزه گرفت.

بعد ایشان می‌آید ادامه می‌دهد می‌گوید این‌ها می‌گویند که در این روز به خاطر فقدان امام حسین باید همه مردم مصیبت زده باشند. - در این روز یعنی به طور کل در این ایام- اما شما:

«وأنتم تتخذونه يوم فرح وسرور»

اما شما این روز را شادی می‌گیرید.

«وتأمرون فيه بالتوسعة على العيال والنفقة الكثيرة»

شما دستور می‌دهید که برای زن و بچه خرج بکنید و وسعت بدهید به سفره زن و بچه.

 «والصدقة على الفقراء والضعفاء والمساكين»

و صدقه دادن برای فقرا و مساکین

«وليس هذا من حق الحسين رضي الله عنه على جماعة المسلمين»

این حق امام حسین نیست، بلکه باید روز ماتم باشد.

 جناب اقای «عبدالقادر گیلانی» می‌آید حرف مخالف خودش را این‌طوری طرح می‌کند. بعد خودش می‌خواهد تحلیل کند که وارد آن قصه و شیوه عرفان و تصوف می‌شود.

«وهذا القائل خاطئ»

کسی که این‌طوری می‌گوید خطا می‌کند.

 «ومذهبه قبيح فاسد»

مذهبش و این رویکردش و عقیده‌ی که دارد زشت و هم فاسد است.

چرا؟

 «لأن الله تعالى اختار لسبط نبيه صلى الله عليه وسلم الشهادة في أشرف الأيام وأعظمها وأجلها وأوقعها [ أرفعها ] عنده»

می‌گوید خدا اراده کرده در بهترین روزها نوه دختری پیامبرش شهید بشود و درجه‌ اش بالا برود.

اتفاقا به وصال معشوق رسیده! حالا چرا؟

 «ليزيده بذلك رفعة في درجاته وكراماته»

می‌خواهد درجاتش را بالا ببرد.

چرا ناراحتی؟ شادی کن، چرا برای امام حسین ناراحتی؟ درواقع شیوه عرفان و تصوف در عاشورا سخن از شادی دارد. می‌گوید آقا شما در مقابل این قیام عاشورا نه فقط روز عاشورا، نه در مقابل این مسئله این‌طوری عمل نکن.

در حالی که شما می‌بینید ما در روایات‌ مان داریم بالاخره آقا موسی ابن جعفر که از ائمه بسیار بزرگ است و حتی به زهد و عبادت مذاهب اسلامی ایشان را قبول دارند. ما روایت معتبر داریم از روز اول محرم ایشان محزون بود و هرچه هِیْ رفته رفته به عاشورا نزدیک می‌شد حضرت حزن‌شان بیشتر می‌شد.

یا آن روایت «یابن شبیب» معروف که آقا امام رضا (سلام الله علیه) روز اول محرم روضه گرفتند و خودشان درواقع به نحوی برای «پسر شبیب» روضه خواندند. این‌ها همه نشان دهنده این است که ما باید محزون باشیم، ائمه ما این‌طوری بودند؛ اما آقای «عبدالقادر گیلانی» می‌گوید خدا می‌خواست شهید بشود و درجات و کراماتش را بالا ببرد.  

«مضافة إلى كرامته»

علاوه بر آن کرامات و درجاتی که داشته است.

حالا این‌جایش حداقلش خیلی برای من دردناک است.

 «وبلغه منازل الخلفاء الراشدين الشهداء بالشهادة»

می‌خواهد برساند به درجه خلفای راشدین- یعنی خلفای سه گانه به اضافه امیر المؤمنین «صلواته و سلامه علیه) که به خاطر شهادت و این‌ها- خلفای راشدین که شهید شدند به واسطه شهادت بیاد این کار را انجام بدهد

«ولو جاز أن یتخذ يوم موته [يوم] مصيبة»

اگر جایز باشد شما روز شهادت امام حسین را روز مصیبت بدانید

 «لكان يوم الاثنين أولى بذلك إذ قبض الله تعالى نبيه [محمدا] صلى الله عليه وسلم فيه، وكذلك أبو بكر الصديق قبض فيه»

روز دوشنبه که بهتر است. چرا؟ چون خداوند پیامبرش را در آن روز به شهادت رسانده و ابوبکر.

حالا پیامبر ظاهرا آن‌ چیزی که بر اساس ادله است بعضی‌ها دوشنبه گفته‌اند و بعضی‌ها پنجشنبه گفته‌اند؛ ولی حالا بماند بعض نقل‌ها دوشنبه دارند ایشان هم براساس آن نقل دارد صحبت می‌کند.

می‌گوید خداوند پیامبرش در آن روز از این دنیا برده شما آن روز را مصیبت بگیرید. شما چرا برای امام حسین مصیبت می‌گیرید؟ این‌جا درواقع به نظر من آقای «عبدالقادر گیلانی» پیامبر را بهانه کرده است؛ چون این‌ها در اراء و افکارشان دارند که ابوبکر هم در این روز از دنیا رفته است.

خب اگر ابوبکر هم در این روز از  دنیا رفته می‌گوید چرا برای ابوبکر عزاداری نمی‌گیرید؟ و گرنه خودش که می‌داند که ما شیعیان برای پیامبر عزاداری می‌گیریم، برایمان فرقی نمی‌کند؛ اما ایشان می‌آید یک همچنین چیزی بیان می‌کند.

بعد می‌گوید:

«وقد اتفق الناس على شرف يوم الاثنين، وفضيلة صومه»

ببینید در مورد روز دوشنبه چطوری مردم اتفاق دارند که این روز خوبی است و خوب است که روزه بگیریم، این روز هم روز خوبی باشد.

در حالی‌ که این دارد مغالطه می‌کند، اصلا ربطی ندارد، آقا شما یک زمانی می‌آیی می‌گویی روز دوشنبه به عنوان یکی از ایام هفته این فضیلت را دارد، کما این‌که روز جمعه و یا روز دیگر. اما ناظر به یک حادثه خاصی نیست روز دوشنبه، همیشه روز دوشنبه است ممکن است در این روز دوشنبه و در این تاریخ حادثه‌ی رخ داده باشد ممکن است در یک تاریخ دیگر و در یک دوشنبه دیگری این مسئله اتفاق افتاده باشد.

 اما ماجرای عاشورا و دهم محرم با یک روز دوشنبه و ایام هفته فرق می‌کند دهم محرم همیشه یادآور یک حادثه است آن هم رخداد شهادت آقا ابا عبدالله و در واقع دهه محرم و نه فقط دهم محرم این دهه یادآور عزاداری برای سرور و سالار شهیدان و یادآور ظلمی که به اهل‌بیت (علیه الصلاة والسلام) شده. فرق می‌کند با یک روز دوشنبه‌ی که ما در جایگاه‌ها و روایات‌ دیگر ناظر به مسائل دیگری مثلاً فضیلت صومش را یا چیزهای دیگرش را آوردند.

«وأنه تعرض أعمال العباد فيه»

می‌گوید روز دوشنبه، روزی است که اعمال بر حجت خدا عرضه می‌کند

«وفي يوم الخميس ترفع الأعمال»

روز پنج‌شنبه، اعمال بنده‌ها بالا می‌رود

«وكذلك يوم عاشوراء»

روز عاشوراء هم همین‌طور است.

«لا يتخذ يوم مصيبة»

این نباید روز مصیبت گرفته بشود.

 یعنی می‌آید یک مغالطه‌ی می‌کند کاملاً این‌ها را با هم مقایسه می‌کند این شیوه‌ی است که آقای «عبدالقادر گیلانی» دارد از آن طرفداری می‌کند. بله امروز امام حسین شهید شده و شما در این روز عزاداری انجام ندهید بلکه برای امام حسین شادی بکنید بالاخره به وصال معشوق رسیده است.

غیر از آقای «عبدالقادر گیلانی» ما در کتاب «مثنوی معنوی» آقای «جلال الدین محمد بلخی رومی» معروف به «مولوی» این را می‌بینیم در دفتر ششم مثنوی باب 24، صفحه 964 یک اشعاری ایشان دارد ماجرای را دارد نقل می‌کند می‌‌گوید روز عاشوراء همه اهل «حلب» باب انتاکیه اندر تاب شب، در روز عاشوراء اهل «حلب» در باب انتاکیه از صبح تا شب بودند. گرد آید مرد و زن جمعی عظیم / ماتم آن خاندان دارد مقیم. این‌ها دور هم جمع می‌شوند. ناله و نوحه کند اندر بکاء/ شیعه عاشوراء برای کربلا

این‌ها برای امام حسین شروع به گریه می‌کنند، آن ظلم‌ها و امتحان‌های که از «یزید» و «شمر» و ... آن خاندان دیدند این‌ها را بیان می‌کنند نعره‌هاشان می‌رود در ویل و وَشت/ پر همی گردد همه صحرا و دشت. صدای این‌ها همه جا را فرا می‌گیرد. بعد می‌گوید یک شاعر غریبی از راه رسید و این ناله و افغان را شنید و دنبال این ناله و افغان رفت تا ببیند کجا است پرسان پرسان آمد و گفت این جریان چه است؟ گفتند یک همچنین ماجرای اتفاق افتاده است. ایشان گفت من غریب هستم نام و القابی این شخصی که در این روز شهید شده را به من بگویید که من برای شما شرح بدهم و در این زمینه توضیح بدهم این‌ها گفتند مگر دیوانه هستی، تو شیعه نیستی تو دشمن این خانه هستی.

 آن یکی گفتش که هی دیوانه‌ی** تو نه‌ای شیعه عدو خانه‌ای

روز عاشوار نمی‌دانی که هست**ماتم جانی که از قرنی بهست.

 این حرف‌ها را زدند در ادامه می‌گوید این شاعر آمد و در طعن شیعه‌ی حلب یک سری اشعاری سرود و گفت شما اتفاقاً در خواب غفلت هستید.

خفته بودستید تا اکنون شما/ که کنون جامه دریدیت از عزا .

 شما اتفاقاً در خواب غفلت هستید شما اگر می‌خواهید عزای انجام بدهید برای خودتان عزا بگیرید نه برای امام حسین. چرا؟

روح سلطانی ز زندانی بجست  ** جامه چه درانیم و چون خاییم دست

روح سلطانی ز زندانی بجست می‌گوید روح یک سلطان از زندان جسم پرواز کرده و ما چرا جامه پاره بکنیم.

چونک ایشان خسرو دین بوده‌اند** وقت شادی شد چو بشکستند بند

اصلاً‌ وقت شادی است امام حسین (علیه الصلاة والسلام) به شهادت رسیده و زنجیر روح را از تن جدا کرده به دیدار ملکوت شتافته و در محضر خداوند حاضر شده و این روز، روز شاهنشاهی ایشان است اگر شما یک ذره آگاه باشید.

ببنید بنابراین آن‌گونه که از «مثنوی» هم به دست می‌آید آقای «جلال الدین رومی»‌ هم این نگاه صوفیانه را دارد که امروز، روز عزاداری نیست اگر بخواهید عزاداری بکنید برای خودتان باید بکنید چون امام حسین به وصال معشوق رسید این هم نگاه ایشان

مجری:

همین نگاه را ما در گروه‌های انحرافی که شما اشاره‌ی هم کردید شیعیان به واسطه همین ادبیات و شعر و خواندن آراء عرفاء و اهل تصوف در محافل و مجالس حتی گاهی وقت‌ها در رسانه بیان می‌کنند، همین که به مقام وصال رسیده و اول شادی‌ها است و آن حزن و عزا گاهی وقت‌ها به واسطه همین قصه زیر سوال برده می‌شود؛ یعنی تسری پیدا کرده در برخی از انسان‌های که به ظاهر یا به نام شیعه هم هستند.

استاد روستایی:

ببینید جناب اقای شرافت عزیز! ما منکر آسیب‌های عزاداری نیستیم یعنی آسیب‌های نگاه‌های مختلف، طبیعتاً یک عده هم ممکن است در اثر همین نگاه‌ها این‌گونه تصور داشته باشند، ما مواردی داریم متأسفانه بعضی از افراد این‌قدر عاشق یک فردی می‌شوند که افکار او، روی آن‌ها تأثیر می‌گذارد.

من یادم نمی‌رود یک موقعی با یک فردی روبرو شدم و برخورد می‌کردم که در عزای یکی از آدم‌های خیلی بد، لباس سیاه به تن می‌کرد. به او گفتم چرا این کار را می‌کنی؟ چرا؟ چون عاشق کتاب‌ها و تفکرات او شده بود. کسی که خارج از دایره ایمانی بود در این حد دارم عرض می‌کنم یعنی به این حد بر اثر مطالعه کتاب‌های او عاشق شده بود.

 ممکن است بعضی‌ها همین نگاه‌ها را مورد توجه قرار بدهند به خاطر عشقی که به «مولانا» یا امثالهم دارند این تفکر را رواج بدهند در حالی که ما باید دقت بکنیم «مولانا» بر اساس آن جهان‌بینی و ایدئولوژی اعتقادی که خودش دارد این‌طوری صحبت می‌کند.

یک شعری هم منصوب به ایشان است، شما اهل شعر هستید در نزد شما در مورد شعر صحبت کردن خیلی سخت است و من هم آن تخصص را ندارم.

مجری:

خواهش می‌کنم

استاد روستایی:

 اما یک شعری منصوب به ایشان است که می‌گوید:

پس ولی حی قائم آن ولیست** خواه از نسل عمر خواه از علیست.

به نظرم در دفتر پنجم مثنوی است. می‌گوید آن فردی که زنده است و قرار است قیام بکند می‌تواند از نسل کس دیگری غیر از امیر المؤمنین باشد در حالی که اعتقاد شیعه این نیست او یک جهان‌بینی و اعتقاداتی برای خودش دارد بر اساس آن اعتقاداتش یک سروده‌های هم رواج می‌دهد و بیان می‌کند.

مجری:

این مهم است ما، ما قال را ببینیم یعنی با اندیشه خودمان و با حق آدم‌ها را بسنجیم نه حق را با انسان‌ها بخواهیم عیارش بسنجیم

استاد روستایی:

«إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ، بَلْ بِآيَةِ الْحَقِّ، فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ»

الأمالي (للطوسي)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر: دار الثقافة ، مصحح: ندارد، ص626

کلام مقدس آقا امیر المؤمنین (صلوات الله وسلامه علیه) است ما ماقال را ببینیم من اعتقادم این است به هیچ عنوان ما نباید بت سازی بکنیم؛ یعنی ما وقتی می‌خواهیم یک اثری را مطالعه بکنیم کاملاً بیاییم بیرون از بالا بدون تعصب یک نگاه این‌چنینی بکنیم.

رشته تحصیل دانشگاهی‌ من تاریخ اسلام است تاریخ یک خصوصیت این‌چنینی دارد یعنی معمولاً می‌آیند به قصه از بیرون نگاه می‌کنند.نمی‌گوییم باورهای اعتقادی یک شخصی در روی اندیشه‌اش تأثیر نمی‌گذارد این که خلاف است بخواهیم همچنین حرفی بزنیم؛ اما یک رویکردی این‌چنینی معمولاً در تاریخی‌ها است که ما بیاییم از بیرون به این مسئله نگاه کنیم حالا آقای «جلال الدین رومی» گفته یا فرد دیگری فرق نمی‌کند.

مجری:

من دو تا نکته را عرض کنم اولاً چشم‌مان به دیدار پخش زنده حرم سید الشهداء (علیه السلام) روشن شده می‌توانید این تصاویر روشن، این تصاویر جانبخش، این تصاویر معطر را ببینید و ما را هم دعا کنید و ان شاء الله به زودی از نزدیک به اتفاق بتوانیم در چنین فضائی حضور پیدا بکنیم.

 نکته دوم این‌که اگر بحث اول راجع به عرفان و تصوف به پایان رسیده این بخش را به پایان برسانیم و در بخش بعدی ادامه بحث را داشته باشیم و در خدمت شما بینندگان ارجمند شبکه ولی عصر خواهیم بود.

(میان‌برنامه)

مجری:

 من این روضه‌ها الحمد لله/ من و یاد شما الحمد لله/ رسد روزی که در سجده بگویم/ رسیدم کربلا الحمد لله. ان شاء الله این سجده شکر را به کرّات و با معرفت در آن ارض مقدس و در آن فضای نورانی ان شاء الله به جای بیاورید.

با ویژه برنامه کشتی نجات در خدمت شما هستیم، ادامه گفتگو با حجة الاسلام «روستایی» شیوه‌ها و گونه‌های تقابل با فرهنگ عاشوراء و راجع به بحث عرفان و تصوف نکاتی باقی مانده ان شاء الله خواهند گفت و استفاده خواهیم کرد بفرمایید

استاد روستایی:

همان‌طوری که بینندگان عزیزمان مستحضر هستند و آن دسته از عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستند بحث ما درباره به نوعی شیوه‌های مبارزه با رخداد کربلا است و 3 شیوه را می‌خواهیم مورد بررسی قرار بدهیم شیوه اول گفتیم شیوه عرفان و تصوف است از «عبدالقادر گیلانی» و عباراتش نام بردیم و «جلال الدین رومی» جناب «مولوی».

 اما نفر سومی که ما می‌توانیم از او در این‌جا نام ببریم جناب «عمان سامانی» است که در کتاب «گنجینة الاسرار» خودش یک سری اشعار دارد که یک نگاه عرفانی به ماجرای «کربلا» دارد و گویی آن ظلم‌ها در ابیات ایشان دیده نشده. البته نمی‌خواهم صد در صد متهم بکنم آنی که ما از این عبارت می‌فهمیم ظاهراً چنین است.

بینندگان عزیز کتاب «گنجینة الاسرار» را ملاحظه می‌فرماید که مربوط هست به «تاج الشعراء» که مشهور به «عمان سامانی» هست خانم «آزاده لاری» هم این بحث را جمع آوری کردند در این کتاب در صفحه شماره 13 یک بحثی را درباره امام حسین (علیه الصلاة والسلام) دارد که از آقا ابا عبدالله (علیه الصلاة والسلام) به عنوان سر حلقه اولیاء نام می‌برد.

می‌گوید ایشان وارد صحرای «کربلا» شدند و بحث هجوم و ازدحام «کربلا»:

گوید او چون باده خواران الست ** هر یک اندر وقت خود گشتند مست

ز انبیا و اولیا، از خاص و عام ** عهد هر یک شد به عهد خود تمام

نوبت ساقی سرمستان رسید** آنکه بدپا تا بسرمست، آن رسید

بعد ادامه می‌دهد و یک سری از مسائل را می‌گوید در ادامه می‌گوید:

ناز معشوق و نیاز عاشقی **جور عذرا و رضای وامقی

بحث عاشق و معشوق بودن امام حسین را با خدا بیان می‌کند بعد می‌گوید امام (علیه الصلاة والسلام) این‌طور فرمودند زبان حال امام را می‌گوید:

گفت اینک آمدم من ای کیا ** گفت از جان آرزومندم بیا

خدا به امام حسین این‌طوری گفت حضرت فرمودند نگاه کن چه کار دارم می‌کنم حرف‌ها را یکی یکی می‌گوید حضرت به قول خودمان آستین بالا زد و حرکت کرد و به سمت خداوند آمد و خیمه عشق در آن‌جا زد، خداوند هم کاری کرد که امام وارد «کربلا» بشود:

 کرد بر وی باز درهای بلا ** تا کشانیدش به دشت کربلا

خداوند امام حسین را به «کربلا» آورد دید او می‌خواهد به وصال برسد گفت حالا بیا

داد مستان شقاوت را خبر ** کاینک آمد آن حریف در بدر

از این طرف امام حسین را کشید از این طرف خدا به یزید و یزیدیان گفت بیایید حالا نوبت شماها است با امام حسین بجنگید و بیایید آن‌چه از دست‌تان می‌آید انجام بدهید که:

نک نمایید آید آنچ از دستتان ** میرود فرصت، بنازم شستتان

 یعنی اینک آن کاری که از دست‌تان بر می‌آید انجام بدهید که فرصت از دست‌تان می‌رود. بعد ادامه ماجرا را ذکر می‌کند یک نگاهی دارد مطرح می‌کند در این نگاه عرفان و تصوف آن جنبه ظلم‌های که به اهل‌بیت شده دیده نمی‌شود؛ یعنی صرفاً یک نگاهی است که بله این‌ها به کائنات و ابا عبدالله خدمت کردند، امام را به مقام خودش رساندند یعنی آن بدعت‌های اموی دیده نمی‌شود آن طاغوت دیگر این‌جا بَزَک شده یا خواسته یا ناخواسته حالا کاری ندارم یک کسی ممکن است مثل «عبدالقادر گیلانی» یا «جلال الدین رومی» خواسته باشد ممکن است «عمان سامانی» ناخواسته باشد.

 اما دارد یک نگاه بزک کرده‌ی از «شمر» و «یزید» و ... نمایش می‌دهد، در حالی که در ادبیات ائمه (علیه الصلاة والسلام) این‌طوری نیست. شما ملاحظه بفرمایید حتی در نامه‌های که امام حسین (علیه الصلاة والسلام) با «معاویه» دارد نه به «یزید»، «یزید» که به جای خود! امام در نامه‌های که به «معاویه» دارد «معاویه» به امام توصیه می‌کند شما مسلمین را از بین نبر و شقَ عصای مسلمین نکن وحدت را به هم نزن و مشکل ایجاد نکن و فتنه ایجاد نکن، تعبیر «معاویه» فتنه است.

حضرت در جواب «معاویه» می‌نویسد من فتنه‌ی بزرگ‌تر از حکومت تو بر مسلمانان نمی‌بینم نگاه امام این است یا نگاهی که امام (علیه الصلاة والسلام) به «یزید» دارد یک نگاهی است که «یزید» آمده در دین بدعت ایجاد کرده، من می‌خواهم این را اطلاق بکنم اصلاً نگاهش این نیست که من می‌خواهم به وصال معشوق برسم  و می‌خواهم تکه تکه بشوم حضرت این را نمی‌خواهد بگوید حضرت می‌گوید:

«إِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَما»

تحف العقول عن آل الرسول (صلى الله عليه و آله)؛ ابن شعبه حرانى، حسن بن على، محقق/ مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: جامعه مدرسين، ص245

صحبت این است که با ظلم و طاغوت من نمی‌توانم زیر یک پرچم زندگی بکنم وگرنه شما فکر می‌کنید اگر آقا ابا عبدالله کوتاه می‌آمد جان سالم به در نمی‌برد. چرا «یزید» دنبال این بود که امام حسین (علیه الصلاة والسلام) کوتاه بیاید بعد بگوید شما طلقاء هستید ماجرای فتح «مکه» را جبران بکند، می‌خواست یک منتی سر اهل‌بیت بگذارد علی رغم این‌که بدعت‌های خودش را ادامه می‌دهد. چون شخصیت «یزید» یک شخصیت مثبتی نیست در «طبقات الکبری ابن سعد» وقتی ماجرای دیدار «عبدالله ابن حنظله» را با «یزید» بحث می‌کند بعد از ماجرای عاشورا در جلد 7، صفحه 70 می‌گوید وقتی ایشان بر کاخ یزید وارد شد با صحنه‌های مواجه شد «یزید» 30 هزار دینار به او می‌دهد که چیزی نگو ولی وقتی در «مدینه» می‌رود می‌گوید:

«فوالله ما خرجنا على يزيد حتى خفنا أن نرمى بالحجارة من السماء»

می‌گوید ما وارد بر «یزید» نشدیم جز این‌که ترسیدیم از آسمان سنگ بر سرمان ببارد.

چرا؟ می‌گوید «یزید» مردی است که:

«ينكح الأمهات والبنات والأخوات ويشرب الخمر ويدع الصلاة»

این آدمی است که با مادران و خواهران خودش (نستجیر بالله) خلاف عفت انجام می‌دهد، شراب می‌خورد و نماز نمی‌خواند.

الطبقات الكبرى؛ اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230، دار النشر: دار صادر – بيروت، ج5، ص66 (طبق نرم افزار الجامع الکبیر)

تازه این شخص آدمی است که در مسیر امام حسین نیست، دارد «یزید» را این‌طوری روایت می‌کند در حالی که ما در این نگاه، اثری از این روایت نمی‌بینیم این نگاه یک نگاهی را دارد نشان می‌دهد که بله «یزید» آمده است امام حسین و اصحابش را به وصال رسانده و درواقع یک خدمتی به ابا عبدالله (علیه الصلاة والسلام) کرده است.

حالا «یزید» شارب الخمر است؟ در این نگاه معلوم نیست، آیا «یزید» کسی است که به اصل دین و نبوت اعتقاد ندارد؟ او نیست که می‌گفت:

         لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلَا ** خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْيٌ نَزَل‏

الإحتجاج علی أهل اللجاج؛ نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، ناشر: نشر مرتضی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج2، ص370

در این نگاه، دیده نمی‌شود لذا از آسیب‌های این نگاه این مسائل است این شیوه اول.

مجری:

بسیار عالی، حالا ما چیزی که از اساتید یاد گرفتیم حاج آقای روستایی این است که قرائت‌های مختلفی از قصه عاشوراء است، قرائت ماتمی است، قرائت حماسی است و قرائت عرفانی. و به میزانی که چون قصه عاشوراء ابعاد مختلف دارد ما هر کدام از این ابعاد را نادید بگیریم به نوعی سید الشهداء را شهید کردیم؛ یعنی اگر فقط عرفان را ببینیم می‌شود همین چیزی که شما فرمودید فقط مصیبت را ببینیم می‌شود آن‌چه که گاهی وقت‌ها در بعضی فضاها می‌‌بینیم و اگر فقط حماسه را بخواهیم ببینیم و یک تصویری جامعی باید از قصه عاشوراء داشته باشیم. در هنرمان، در بیان‌مان، در عزاداری‌مان این‌ها را لحاظ کنیم اگر توانستیم این جامع الابعاد بودن قصه عاشوراء را حماسه و عرفان و پیام و مصیبت را با هم بیان کنیم آن موقع به قصه و آنِ قصه عاشوراء کمی نزدیک شدیم که ان شاء الله این‌گونه باشد. از این بحث که بگذریم بحث دوم، بحث تقدس است.

استاد روستایی:

یک شیوه، شیوه تقدس است، ما در شیوه اول به نوعی وقتی شیوه عرفان و تصوف گفتیم به نوعی شیوه تطهیر می‌گوییم اول ناظر به خود «یزید» است که بله «یزید» امام حسین را به وصال رسانده است. اما در شیوه تقدس، می‌گوید اصلاً «یزید» از زهاد است نمی‌شود او را لعنش کرد نمی‌شود به او توهینی کرد چه کسی گفته امام حسین را کشته؟ و او آدم خیلی دینداری است.

مجری:

قائل دارد، یا به قول شما قائلین دارد؟

استاد روستایی:

بله، اتفاقاً راجع به دیندار بودن او قائل دارد نمونه‌اش را خدمت شما عرض کنم در کتاب «العواصم من القواصم» آقای «قاضی ابی‌بکر ابن عربی مالکی» غیر از آن «محی الدین ابن عربی» معروف عارف است در این کتاب خیلی موارد را می‌گوید یکی از مواردش بحث زاهد بودن «یزید» است.

می‌آید از چه کسی نقل می‌کند؟ جالب است این را از «احمد ابن حنبل» نقل می‌کند، نماینده تفکر اهل حدیث، شخصیتی که 4 سال مشاور خاص «متوکل عباسی» بوده.

من داخل پرانتز یک کوچولو راجع به «احمد» صحبتی بکنم البته به بحث‌مان ارتباط ندارد، بعضی‌ها خیلی دنبال تطهیر «احمد حنبل» هستند، البته بعضی‌ها ناخواسته هست نمی‌خواهم بگویم قطعاً خواسته هست نه این‌طوری نیست. بعضی‌ها واقعاً ناخواسته است روی عدم اشراف به نوع تفکر «احمد» است یک جملات و تک گزاره‌های از قسمت‌های مختلف می‌گیرند بعد از این‌ها یک نتیجه کلی می‌گیرند.

در حالی که اگر ما بخواهیم «احمد حنبل» را بشناسیم باید منظومه فکری او را کامل مطالعه بکنیم، ابعاد مختلفش را ببینیم و زمینه‌های فکری را بررسی بکنیم بعد «احمد» را قضاوت بکنیم، احمدی که 4 سال مشاور خاص «متوکل عباسی» است «متوکل عباسی» که در تاریخ «ابن اثیر، الکامل» آمده:

«وإنما كان ينادمه ويجالسه جماعة قد اشتهروا بالنصب والبغض لعلي»

الكامل في التاريخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ، الطبعة: ط2، تحقيق: عبد الله القاضي، ج 6، ص 109

می‌گوید همنشین‌هایش فقط «ناصبی»ها هستند! آیا این «احمد» می‌تواند به اهل‌بیت نگاه مثبت داشته باشد یا آن تک گزاره‌ی که گاهی اوقات در یک جای دیده می‌شود یک معنا و محملی دارد، باید به این‌ها توجه بشود اصلش را دید نمی‌خواهم بحث خیلی تخصصی بشود تبار شناسی فوکویی و خیلی دقیق راجع به این افراد انجام بشود.

«احمد حنبل» یک شخصیتی است که از «یزید» تعریف می‌کند نماینده اهل حدیث است و گرایشات ناصبی‌گری خودش را در جاهای دارد، در کتاب «العواصم من القواصم» در صفحه 245 از «احمد» یک چیزی نقل می‌کند می‌گوید:

«وهذا أحمد بن حنبل على تقشفه وعظيم منزلته في الدين وورعه»

می‌‌گوید «احمد» با این جایگاه بلند و رفیع و زهد و عبادت و ورعش در دین

«قد ادخل عن يزيد بن معاوية في كتاب الزهد انه كان يقول في خطبته»

در کتاب زهدش یک خطبه‌ی از «یزید» آورده کتاب زُهد احمد به زهاد می‌پردازد که زاهدان چه کسانی هستند؟ یکی‌ ‌آن را «یزید» می‌گوید؛ بعد می‌گوید:

«إذا مرض احدكم مرضا فأشفى ثم تماثل فلينظر إلى افضل عمل عنده فليلزمه ولينظر إلى أسوأ عمل عنده فليدعه»

 «یزید» در خطبه‌اش گفت زمانی که یکی از شما مریض شد و شفا گرفت بیاید ببیند چه عملی خوبی انجام داده که باعث شفایش شده ملازم این عمل باشد، و ببیند چه عمل بدی انجام داده که به خاطرش گرفتار شده این عمل بد را کنار بگذارد.

«وهذا يدل على عظيم منزلته»

البته «ابن عربی مالکی» تحلیل می‌کند می‌گوید این جمله‌ی که «احمد حنبل» از «یزید» دارد می‌آود، دلالت می‌کند بر جایگاه بزرگ «یزید»:

«عنده»

یعنی احمد حنبل جایگاه بزرگ «یزید» نزد «احمد حنبل»

«حتى يدخله في جملة الزهاد من الصحابة والتابعين الذين يقتدى بقولهم»

العواصم من القواصم في تحقيق مواقف الصحابة بعد وفاة النبي صلى الله عليه وسلم؛ اسم المؤلف: محمد بن عبد الله أبو بكر بن العربي الوفاة: 543هـ، دار النشر: دار الجيل - لبنان - بيروت - 1407هـ - 1987م، الطبعة: الثانية، تحقيق: محب الدين الخطيب - ومحمود مهدي الاستانبولي، ج 1، ص 245

می‌گوید «یزید» آن‌قدر جایگاه پیش «احمد» دارد که «احمد» او را در جمله زهاد آورده صحابه و تابعینی که زاهد هستند در کنار آ‌ن‌ها «یزید» را ذکر کرده کنار افرادی که ما به گفتارشان اقتداء می‌کنیم یعنی به گفتار «یزید» هم باید اقتداء کرد.

ببینید در نگاه «احمد حنبل» انگار «یزید» قاتل نیست انگار «یزید» میمون باز نیست انگار «یزید»‌ نگفته:

         لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلَا ** خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْيٌ نَزَل‏

الإحتجاج علی أهل اللجاج؛ نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، ناشر: نشر مرتضی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج2، ص370

این شیوه تقدس است، شیوه‌ی است که می‌آید جای شهید و جلاد را می‌خواهد یک جورهای عوض بکند یعنی جلاد را دارد یک عارف و زاهد و واصل نشان می‌دهد

مجری:

قصه «کربلا»، قصه «مدینه»

استاد روستایی:

جاهای است که آن هم نقل شده، ببینید امثال «احمد حنبل» نان به نرخ روز می‌خورند، کسانی که می‌گویند «احمد» خوب است یک بحثی راجع به «احمد» مطرح می‌کنند می‌گویند تا قبل از «احمد» می‌گفتند خلفاء 3 تا هستند «احمد» گفته که:

«من لم یعتقد بالتربیع فهو اضل من حمار اهله»

هر کس به 4 خلیفه قائل نشود که امیر المؤمنین چهارمیش باشد این از الاغ خانه‌اش پست‌تر است!

«من لم يربع بعلي في الخلافة فهو أضل من حمار أهله»

منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج4، ص402

می‌گویند «احمد» این‌طوری می‌گفت، می‌گویند ببینید «احمد» آمد حضرت امیر را مطرح کرد. در حالی که یک: اگر کسی ریز به ریز افکار «احمد» را بررسی بکند دو: تاریخچه بحث فضیلت را بحث بکند، که آیا واقعاً امیر المؤمنین چهارمی است یا نه؟ اتفاقاً در می‌یابیم در تاریخ تا قبل از «احمد حنبل» سلف اختلاف داشتند و بسیاری از سلف می‌گفتند امیر المؤمنین حتی از ابوبکر افضل است. «احمد» آمد چهامش کرد، اتفاقاً خیلی‌ها می‌گفتند اول است کاری که «احمد» کرده برعکس است خدمت به امیر المؤمنین نیست، «احمد» شخصیتی است که وقتی در مورد حدیث غدیر از او می‌پرسند:

«سألت أبا عبدالله عن قول النبي صلى الله عليه وسلم لعلي من كنت مولاه فعلي مولاه ما وجهه»

بگو یعنی چه؟

می‌گوید:

«لا تكلم في هذا دع الحديث كما جاء»

اصلاً حرف نزن!

السنة؛ اسم المؤلف: أبو بكر أحمد بن محمد بن هارون بن يزيد الخلال الوفاة: 31 هـ، دار النشر: دار الراية - الرياض - 1410هـ - 1989م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د.عطية الزهراني، ج2، ص348

حدیث منزلت «لا تکلم» اصلاً حرف نزن یک آدم این‌طوری است حالا این آدم می‌آید و از «یزید» به عنوان زاهد نام می‌برد یعنی آن نگاه زاهدانه، آن نگاه تقدس مآبانه که اصلاً قیام امام حسین در این‌جا دیده نمی‌شود، بله یک جاهای نقل کردند که «احمد» چنین حرفی زده اما «ابن تیمیه» انکار می‌کند.

مجری:

چون ما یک قِسم دیگر داریم می‌خواهیم صحبت کنیم، شاید هم دو تای دیگر، ولی برای من سوال است اگر «یزید» مقدس است نظر «احمد» راجع به سید الشهداء چه است؟ امام حسین هم مقدس است جنگ این دو نفر چه می‌شود؟

استاد روستایی:

آقای «تیجانی» یک حرفی زد می‌گفت کنار قبر «حجر ابن عدی» رفتم دیدم یک غیر شیعه ایستاده بود گفتم این چه کسی است؟ گفت:

«سیدنا حجر بن عدی قتله سیدنا معاویة»

هر دوی‌شان هم «رضی الله عنه» این یک پارادکس و تناقض است، ببینید من عرض کردم آقای «احمد حنبل» ماهیتش این است، آن هویت احمد این است، اگر شما بخواهید «احمد» را بشکافید، «احمد» معتقد به سید الشهداء نیست عقیده من این است؛ چون ببینید من عرض کردم ما باید چیزهای مختلف او را ببینیم کامل مورد مطالعه قرار بدهیم، در کتاب «مسند» اگر بخواهیم یک فصلی را باز بکنیم ایشان می‌آید نوع تفکر خودش را در روایت‌گری پیرامون «شیخین» نشان می‌دهد.

ما در مصادر متعدد داریم که در دوره خلیفه دوم حدیث سوزی بود، نمی‌گذاشتند حدیث نقل بشود «ابوذر»، «ابو الدرداء»، «ابا مسعود انصاری»، «ابن مسعود» این‌ها را عمر زندانی می‌کند می‌گوید:

«قد أكثرتم الحديث عن رسول الله صلى الله عليه وسلم»

 

المحدث الفاصل بين الراوي والواعي؛ اسم المؤلف: الحسن بن عبد الرحمن الرامهرمزي الوفاة: 360، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1404، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. محمد عجاج الخطيب، ج 1، ص 553

یعنی «ابوذر»ی که در مقام و منزلتش آمده که بر روی زمین راستگوتر از «ابوذر» قدم ننهاده آسمان بر راستگوتر از «ابوذر» سایه نیافکنده، می‌رود به جرم نقل حدیث از پیامبر پشت میله قرار می‌گیرد.

یا فراخوان می‌زنند احادیث‌ها را بیاورید بعد آن‌ها را آتش می‌کشند. یا وقتی فرماندار منصوب می‌کند می‌گوید:

«فَاقْلُوا الرِّوَايَةَ عن رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم وأنا شَرِيكُكُمْ»

روایت کم نقل کنید من شریک هستم.

الأم؛ اسم المؤلف: محمد بن إدريس الشافعي أبو عبد الله الوفاة: 204، دار النشر: دار المعرفة - بيروت - 1393، الطبعة: الثانية، ج7، ص339

همه این‌ها هست معتبر هم هست؛ حتی در منابع معاصر «احمد» حداقلش وجود دارد و افرادی که هم عصر «احمد» هستند دارند روایت می‌کنند اما آقای «احمد ابن حنبل» وقتی پیرامون دوران حکومت «شیخین» می‌آید روایت‌گری بکند تمام این‌ها را یادش می‌رود. مثلاً خلیفه دوم را فردی معرفی می‌کند که دارد توصیه می‌کند که سنت پیامبر را انتشار بدهید، در حالی که ما روایت صحیح و سند داریم می‌گوید «فَاقْلُوا الرِّوَايَةَ» اصلاً نگویید قرآن بخوانید از پیامبر روایت نخوانید، زندان می‌اندازد.

این یعنی «احمد ابن حنبل» یک جور دیگر، یک جاهای آن ایدئولوژی خودش را بر علم مقدم می‌کند و باور و تعصب خودش را دخیل می‌کند این شیوه «احمد» است.

مجری:

بسیار عالی، فکر می‌کنم ما در ادامه بحث هفت – هشت دقیقه فرصت داشته باشیم

استاد روستایی:

ان شاء الله شیوه دوم را به یک جایی برسانیم، در شیوه دوم «غزالی» هم یکی از نمایندگان شیوه تقدس است. کتاب «احیاء علوم الدین غزالی» ایشان در این کتاب یک بحثی را در صفحه 1014 مطرح می‌کند، می‌گوید اگر گفته بشود آیا لعن یزید جایز است چون قاتل امام حسین است، یا به قتل امام حسین امر کرده؟ 

می‌گوید:

«قلنا هذا لم يثبت أصلا»

کی گفته یزید قاتل است، کی گفته یزید امر کرده است؟

بابا این ثابت است، تاریخ می‌نویسد یزید آمر بود؛ حتی علمای از اهل سنت مثل آقای «تفتازانی» می‌گوید ما شکی در کفرش نداریم، چه برسد در لعنش بخواهیم شک بکنیم! اصلا می‌گوید متواتر است، این‌که یزید به اهل‌بیت اهانت کرده و کلیت این قصه و این‌که به شهادت امام حسین راضی بوده و این‌که اظهار شادمانی کرده است می‌گوید متواتر است. آن وقت آقای «غزالی» می‌گوید نه ثابت نیست.

«فلا يجوز أن يقال إنه قتله أو أمر به ما لم يثبت فضلا عن اللعنة»

جایز نیست که گفته بشود یزید امام حسین را کشته و یا به آن امر کرده است تا زمانی که ثابت نشده چه برسد به این‌که بخواهی لعنش بکنی!

«لأنه لا تجوز نسبة مسلم إلى كبيرة من غير تحقيق»

اصلا این درست نیست چرا؟ چون ما نمی‌توانیم بدون تحقیق گناه کبیره را به یک مسلمانی نسبت بدهیم.

 چقدر ژست مقدس مآبانه می‌گیرد، که نه آقا ما باید احتیاط کنیم، بعد ادامه می‌دهد می‌گوید اگر کسی این‌طوری بگوید آیا جایز است که بگوییم:

«قاتل الحسين لعنه الله»

قاتل امام حسین را خدا لعنت کند.

یا بگوییم که:

«أو الآمر بقتله لعنه الله»

امر به قتل امام حسین را خدا لعنت کند

اصلا اسم یزید را هم نیاوریم، این‌طوری بگویم هرکی.

«قلنا الصواب أن يقال قاتل الحسين إن مات قبل التوبة لعنه الله»

 می‌گوید نه، می‌گوید ثواب این است که قاتل امام حسین اگر قبل از توبه مرده خدا لعنتش کند.

«لأنه يحتمل أن يموت بعد التوبة»

شاید بعد از توبه مرده باشد

«وليس في السكوت خطر فهو أولى»

سکوت کنیم بهتر است.

بعد می‌گوید بیا اصلا لا اله الا الله بگو از آن بهتر است.

«فالاشتغال بذكر الله أولى»

بیا لا اله الا الله بگو از لعن مثلا یزید میمون بازی که آمد این حرف‌ها را زد این بهتر است.

«فإن لم يكن ففي السكوت سلامة»

در سکوت هم سلامت معلوم نیست باشد بیا اصلا سکوت نکن و لا اله الا الله بگو!

إحياء علوم الدين؛ اسم المؤلف: محمد بن محمد الغزالي أبو حامد الوفاة: 505، دار النشر: دار االمعرفة – بيروت، ج3، ص125(بر طبق نرم افزار الجامع الکبیر)

ببینید این نگاه، یک نگاه تقدس مآبانه به آقای یزید است. نگاه اول می‌آید او را تطهیر می‌کند، که نه این آقا امام حسین را به وصال رسانده و نگاه دوم می‌آید می‌گوید او یک آدم مقدس است.

شیوه سوم، شیوه انکار است حالا به شیوه اجتهاد نمی‌رسیم. در شیوه انکار اصلا می‌آید می‌گوید به هیچ عنوان، حالا آقای «غزالی» می‌گوید ثابت نشده. این می‌گوید نه اصلا نیست و یک ادعای خیلی گزاف می‌کند.

آقای «ابن تیمیه» یکی از کسانی است که درواقع در این شیوه جای می‌گیرد، ایشان در کتاب «منهاج السنه» جلد چهارم چاپ 1411 صفحه 472 می‌گوید «علامه حلی» گفته که یزید امام حسین را کشته و زنان و اهل‌بیت ایشان را به اسارت برده است. می‌گوید در جوابش من می‌گویم:

«إن يزيد لم يأمر بقتل الحسين باتفاق أهل النقل»

این دیگر خیلی درد آور است! می‌گوید به اتفاق اهل نقل؛ یعنی چه مورخین و چه محدثین اصلا یزید دستور نداده است. فقط به «ابن زیاد» نامه نوشت که نگذار او حکومت «عراق» را بگیرد. امام حسین هم گمان می‌کرد که اهل «عراق» یاریش می‌کنند چون نامه نوشتند بعد اهل «عراق» امام حسین را مظلومانه شهید کردند؛ یعنی اصلا این‌جا «یزید» هیچ نقشی ندارد!

بعد وقتی «یزید» فهمید اظهار ناراحتی کرد، گریه کرد اصلا به اهل‌بیت امام حسین توهین نکرد.

 «بل أكرم أهل بيته وأجازهم حتى ردهم إلى بلدهم»

اهل‌بیت امام حسین را اکرام هم کرد و اجازه داد این‌ها را به شهر و دیار خودشان ببرند.

منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج 4، ص 472

یعنی این نگاه، نه تنها خودش منکر است بلکه ادعای اجماع می‌کند که آقا اهل نقل هم حق ندارند همچنین حرفی بزنند. و اصلا نیست نه محدثین و نه مورخین نگفته‌اند که یزید همچنین کاری انجام داده است.

ایشان در کتاب «مجموع فتاوی» هم در جلد چهارم باز همین حرف را می‌زند

«وأما قتل الحسين فلم يأمر به ولم يرض به»

یزید نه امر کرد و نه راضی بود!

كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية؛ اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ج4، ص486

بعد هم می‌آید می‌گوید خیلی اظهار تألم و ناراحتی کرد و قاتل امام حسین را مذمت کرد. این در نگاه آقای «ابن تیمیه» است. اما در نگاه معاصر هم این وجود دارد کتاب «مجالس قطب الارشاد» آقای «محمد عمر سربازی» که در «بلوچستان» زیست می‌کرده و از دنیا رفته است.

ایشان در این کتاب در صفحه 277 می‌آید یک بحثی را مطرح می‌کند که اصلا می‌توانیم به «یزید» ظالم بگوییم؟ آقا «یزید» که فقط امام حسین را نکشته، «کعبه» را به منجنیق بست، «یزید» آمد واقعه حرّ را رقم زد. می‌توانیم بگویم؟ می‌گوید نه، نمی‌توانیم بگوییم، یک سری علما گفته‌اند ظالم جایز است ولی کافر نمی‌توانیم بگوییم. چرا؟ چون او فرد مسلمان، نمازگزار و دین دار بوده و به حالت تدین از دنیا رفته است.

عین عبارت ایشان و این عبارت فارسی است. بعد می‌آید می‌گوید: "«یزید» به قتل حضرت سیدنا حسین دستور نداد بلکه فقط دستور دستگیریش را داد." همین و تمام شد. این شیوه هم دارد انکار می‌کند.

از یک طرف این را ما می‌توانیم نماینده دو شیوه بدانیم، یک شیوه بین تقدس درواقع چون ایشان هم از صوفیه است. یک شیوه بین تقدس و انکار است، یک جا می‌آید می‌گوید دین دار بود و با حالت تدین از دنیا رفت، یک جا هم می‌آید می‌گوید نه اصلا دستور هم نداده است.

بعد در ادامه می‌گوید بله «یزید» نگفت، فقط گفت امام حسین را دستگیر کنید پیش من بیاورید نگفت با ایشان درگیر بشوید، نگفت او را بکشید، این ثابت نیست و برای اهل‌بیت هم احترام قائل بود. یعنی ایشان یک راهی بین «غزالی» و «ابن تیمیه» رفته سیر کرده است شیوه تقدس از یک طرف و انکار از یک طرف!

مجری:

در کرب و بلا حسین را می‌کشتند ** در گوشه‌ی حجره خواجه عرفان می‌گفت.

اوصاف همین‌ها است. ممنونم حاج آقای روستایی ان شاء الله توفیق و مجالی باشد بازهم در خدمت شما باشیم و بیشتر بیاموزیم. تشکر می‌کنم از شما بینندگان ارجمند، عرض کردم سعی کنیم در این شب‌ها قدم به قدم، مطلب به مطلب، منبر به منبر به معارف حسینی ان شاء الله نزدیک‌تر بشویم ما را هم دعا کنید التماس دعا خدا نگهدار.

 


ویژه برنامه کشتی نجات>

شبکه ولی عصر کشتی نجات حجت الاسلام روستایی ولیعصر