-
حجت الاسلام روستایی
01:25:54 دقیقه
ایستگاه اندیشه 17 شهریور 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:26:21 دقیقه
ایستگاه اندیشه 10 شهریور 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:22:58 دقیقه
ایستگاه اندیشه 3 شهریور 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:25:14 دقیقه
ایستگاه اندیشه 13 مرداد 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:26:08 دقیقه
ایستگاه اندیشه 30 تیر 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:21:03 دقیقه
ایستگاه اندیشه 23 تیر 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:25:10 دقیقه
ایستگاه اندیشه 16 تیر 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:23:26 دقیقه
ایستگاه اندیشه 9 تیر 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:22:03 دقیقه
ایستگاه اندیشه 26 خرداد 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:18:13 دقیقه
ایستگاه اندیشه 15 اردیبهشت 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:23:00 دقیقه
ایستگاه اندیشه 25 فروردین 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:23:57 دقیقه
ایستگاه اندیشه 13 اسفند 1399
ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی
قسمت چهل و سوم برنامه ایستگاه اندیشه به کارشناسی حجت الاسلام روستایی
دیگر قسمت ها
موضوع برنامه: شبهاتی پیرامون وقایع عاشوراء و ماجرای «کربلا»
مجری: آقای مرعشی
مجری:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمدٍ وآله الطاهرین؛ عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت همه شما بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، الحمد لله این توفیق حاصل شد باز هم محضر همه شما گرامیان برنامه ایستگاه اندیشه را در چهارشنبه شبی دیگر تقدیم بکنیم، برنامهی که ان شاء الله بتوانیم در آن، اندیشههایمان را ترقی بدهیم و این را فرصتی قرار بدهیم برای افزایش معرفت خودمان نسبت به اهلبیت، نسبت به هر وجودی که معرفت به آن لازم است.
ان شاء الله امشب هم از محضر استاد روستایی بزرگوار بهرهمند میشویم و استفاده میکنیم، ان شاء الله بتوانیم تا انتهای برنامه نکات کلیدی را از ایشان یاد بگیریم در ماه صفر هست ابتدا سلامی داشته باشیم خدمت حضرت استاد و هم عرض تسلیتی، ان شاء الله بحث را پی خواهیم گرفت سلام علیکم
استاد روستایی:
علیکم السلام ورحمة الله بنده هم خدمت حضرتعالی و بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولیعصر (ارواحنا له الفداه) عرض سلام، ادب و احترام دارم و ایام عزاداری آل الله را به بینندگان عزیز و ارجمندمان تسلیت و تعزیت میگویم و امیدوارم تا به این لحظه عزاداریهایشان مورد قبول حضرت حق واقع شده باشد و ان شاء الله با برگزاری هر چه باشکوهتر این مراسمها و این عزاداریها ان شاء الله در تعظیم شعائر الهی تلاش کنند و خادمان خودشان را در شبکه جهانی حضرت ولیعصر از دعای خیرشان فراموش نکنند.
مجری:
حاج آقا از یک طرف در ماه محرم و صفر حضرت آقا ابا عبدالله الحسین هستیم، از آن طرف شبکه، شبکهی هست که خیلی از بینندگان و مخاطبان دنبال این هستند که شبهه شناسی و پاسخ به این شبهات را از طریق همین برنامه و کانال بتوانند پی بگیرند و پاسخی برای آن شبهات داشته باشند از ترکیب این دو تا امشب از محضرتان استفاده بکنیم ببینیم چه شبهاتی نسبت به حادثه عاشوراء و این جریاناتی که وجود دارد مطرح میشود ان شاء الله که بتوانیم پاسخ زیبایی را از حضرتعالی کسب کنیم.
استاد روستایی:
همانطوری که فرمودید شبهات متعددی از افرادی که نوعاً معاند هستند مطرح میشود، چون یک زمانی کسی طرح سوالی میکند کسی که به دنبال پاسخ برای یک سوال است به یک عالم مراجعه میکند و از او سوالش را میپرسد. اما کسی که در صفحه عمومی فضای مجازی، یک سری مطالب را یَله و رها مطرح میکند و گاهاً بر اساس عدم تخصص و عدم مطالعه است، یا گاهی اوقات میبینیم که یک سری مطالب را با طعنه و تهمت و ... مطرح میکنند، این دنبال شبهه افکنی است و دنبال یافتن پاسخ نیست نمیخواهد مجهول خودش را تبدیل به معلوم بکند بلکه میخواهد فقط یک چیزی گفته باشد.
از این دست افراد ما در جماعت «وهابی» داریم و در جماعت «آتئیست» و خیلی منحرفین دیگر داریم. یکی از این جماعتی که این مدل شبهات را بدون تخصص و مطالعه دقیق و فنی و روشمند مطرح میکند آقایان «آتئیست» هستند که در قالبهای متعددی این مسائل را مطرح میکنند یکی از آن افراد همین «سلیمان امیری» است که ما پاسخش را در این برنامه میدهیم. من از اتاق فرمان خواهش میکنم کلیپ شماره 1 را پخش بکنند تا ان شاء الله پاسخ شبهه را داشته باشیم.
(کلیپ شماره 1- سلیمان امیری)
به هرحال در تیراندازی عمومی که صورت میگیرد، آوردند که بین 38 تا 50 نفر از یاران حسین کشته شد، یکی از کشته شدگان «عبدالله» بود که در واقع یکی از کودکان حسین بود، که این کودک در تیراندازی عمومی که صورت گرفته کشته شد ظاهراً بر روی پای پدر همان کودکی که در حدود 4- 5 سال سن داشت و شیعیان بعدها از او به نام «علی اصغر» استفاده کرد، در حالی که حسین، کودک شیرخوارهی نداشته که بخواهد بر روی دستها بگیرد و طلب آب بکند. این را به نوعی از مصادر تاریخی کنار گذاشتند نقلی از «ابن اعثم کوفی» را گرفتند و برآورد کردند که بله حسین، کودکی داشته وقتی طلب آب کرده با تیری او را هدف قرار دادند.
مجری:
همانطور که دیدید شبهاتی که کأنه برای ماها سوالاتی که به وضوح برایمان تا الان بدیهی بوده، دارند اینها را مطرح میکنند اما نسبت به اصل مطلب، جنبه تاریخیاش را بخواهیم بررسی بکنیم این شبهه از چه زمانی شروع شده و پاسخش چگونه است؟
استاد روستایی:
این شبههی که این شخص مطرح میکند که امام حسین، شیر خوارهی نداشت، اینکه بگوییم تاریخچهی کجا است؟ قبل از آقایان «آتئیست» حداقل بنده ندیدم که کسی مطرح بکند ممکن است بعضی جریانات مطرح کرده باشند؛ اما طبیعتاً کسی اینگونه صحبت میکند که با تاریخ آشنا نیست. ایشان میگوید بله در یک تیراندازی و حمله عمومی بچه 4- 5 ساله کشته شد این تعبیر را به کار میبرد.
میگوید امام حسین شیر خوارهی نداشته و میگوید شیعیان از یک منابعی مثل «ابن اعثم» این حرفها را گرفتند، این ماحصل حرفهای این فرد است. معلوم است نه تاریخ را درست خوانده نه «ابن اعثم» را دیده همینطوری یک چیزی که برایش نوشتند اکتفاء میکند و بدون مطالعه کتاب «الفتوح - ابن اعثم» یا دیگر منابع تاریخی یک سری چیزهای که برایش نوشته و دیکته شده به عنوان شبهه مطرح میکند.
اما منابع تاریخی ما بر اساس آن تتبعی که حقیر انجام دادم، در باب حضرت «علی اصغر» این مسئله را 3 جور گزارش کردند، یک عده بر عطش کودک بر اثر تشنگی تکیه کردند، یعنی بچه تشنه بود امام درخواست آب کرد و آن بچه را کشتند یک عده فقط گفتند شیر خوارهی بود و شهید شد، یک عده گفتند 6 ماهه بود، منابع متعدد گفتند.
پس بعضیها روی عطش و شهادت این شیر خواره تکیه کردند، بعضیها فقط گفتند شیر خوارهی شهید شد بحث عطش را ذکر نکردند و بعضیها هم سن این آقازاده را گفتند. بنابراین وقتی ما مجموع اینها را در میآوریم به دست میآید هم امام حسین (علیه السلام) کودکی داشتند که شیر خواره بود، به شهادت رسید و با عطش هم به شهادت رسید و جالب اینجا است ایشان میگوید شیعیان این حرفها را میزنند.
اتفاقاً منابعی که بحث شهادت و عطش را مطرح میکنند، اصلا از اهلسنت هستند، طرف شیعه نیست. ببینید من اول از عطش و شیر خوارگی از کتاب «تذکرة الخواص - علامه سبط ابن جوزی» بگویم، «سبط ابن جوزی» چه شخصیتی است؟ فکر میکنم قبل از اینکه بخواهم عبارت «سبط ابن جوزی» را بخوانم اول شناسنامهای «سبط ابن جوزی» را به قول خودمان نمایش بدهیم و بیاییم آن شرح حال «سبط» را بیان بکنیم که بینندگان عزیزمان آشنا بشوند.
مجری:
بالاخره آقای «سلیمانی» هم بداند اگر قرار است بدون مطالعه بیاید، یک وقت نیاید بگوید که این هم شیعه بوده!
استاد روستایی:
بله، ببینید کتاب «تاریخ الاسلام - شمس الدین ذهبی» از علمای اهلسنت، شاگرد «ابن تیمیه» هست ایشان در این کتاب در حوادث سال 651 تا 660 که انتشارات دار الکتاب العربی چاپ کرده در صفحه 183 عبارتی دارد:
«يوسف بن قُزْغْلي، الإمام، الواعظ، المؤرخ شمس الدين، أبو المظفر التركي، ثم البغدادي العوني الحنفي، سِبْط الإمام جمال الدين أبي الفرج ابن الجوزي»
پس «الحنفی» این آدم «سبط الجوزی» که با واژه پیشوا، واعظ، مورخ «ذهبی» از او نام میبرد «حنفی» مذهب است، در ادامه در صفحه 184 میگوید:
«وكان إماما، فقيها، واعظا، وحيدا في الوعظ، علاّمةً في التاريخ والسير، وافر الحرمة، محبباً إلى الناس، حُلْوَ الوعظ، لطيف الشمائل، صاحب قبول تام و...»
در ادامه میگوید:
«وكان فاضلا عالما، ظريفا»
این هم نکته دیگری که در موردش میگوید. در ادامه میگوید:
«كثير المحفوظ، فصيحا»
این تعبیر را دارد و در ادامه میگوید:
«وكان حنبليا فانتقل حنفيا»
«حنبلی» مذهب بود بعداً «حنفی» شد.
تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام؛ اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 748هـ، دار النشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ج48، ص183 و 184 و 185
هم «حنبلی» مذهب، مذهب اهلسنت است و هم مذهب «حنفی» مذهب اهلسنت است، فرقی نمیکند. یا کتاب «الدارس» یک بحثی را مطرح میکند «الدارس في تاريخ المدارس» آقای «عبدالقادر ابن محمد النعیمی الدمشقی» در جلد 1، صفحه 367 بر اساس نرم افزار «جامع الکبیر» میگوید:
«ابن الجوزي العلامة المؤرخ شمس الدين أبو المظفر يوسف بن قز أوغلي التركي ثم البغدادي العوني و...»
تا میرسد به:
«الحنفي»
الدارس في تاريخ المدارس؛ اسم المؤلف: عبد القادر بن محمد النعيمي الدمشقي الوفاة: 978، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1410، الطبعة: الأولى، تحقيق: إبراهيم شمس الدين، ج1، ص367
پس منابع اهلسنت میگویند این آدم هم مورخ است تاریخ نگار است، و هم اهلسنت است. اول «حنبلی» بود و بعد «حنفی» شد این چیزی است که در منابع اهلسنت آمده است.
مجری:
تقریباً معاصر هستند فکر کنم 100 سال یا کمتر از 200 سال با «ذهبی» فاصله داشته درست است؟
استاد روستایی:
«شمس الدین ذهبی» متوفای 748 است، ایشان متوفای 654 است یعنی کمتر از 100 سال قبل از «ذهبی» از دنیا رفته است. کتاب «تذکرة الخواص» یک عالم اهلسنت، مکتبة النینوا الحدیثه در «تهران» چاپ کرده در صفحه 252
«ذکرُ مقتَلِهِ علیه السلام»
اینجا یک بحثی را مطرح میکند میگوید:
«فالتفت الحسين فإذاً بطفل له يبكي عطشاً»
امام حسین (علیه الصلاة والسلام) به خیام توجه کردند، بعد دیدند که طفلی است که گریان است «عطشاناً» این کودک عطشان است
«فأخذه على يده»
این کودک را بر روی دست گرفتند.
«وقال: يا قوم إن لم ترحموني فارحموا هذا الطّفل»
اگر نسبت به من رحم و مروت ندارید به این طفل رحم و مروت داشته باشید.
بعد دارد که:
«فرماه رجل منهم بسهم فذبحه»
یکی از آنها این کودک را با یک تیری هدف قرار داد و این کودک ذبح شد.
«فجعل الحسين يبكي ويقول»
امام حسین (علیه الصلاة والسلام) گریه فرمودند، و جملهی را به خدا فرمودند:
«اللّهمّ احكم بيننا وبين قوم دعونا لينصرونا فقتلونا»
خدایا، حکم کن بین ما و بین قومی که ما را دعوت کردند برای اینکه ما را یاری بکنند اما با ما جنگ کردند و اصحاب ما و خود ما را به شهادت رساندند
«فنودي من الهوى»
از آسمان ندا آمد:
«دعه يا حسين»
حسین جان این کودک را کنار بگذار
«فانّ له مرضعاً في الجنّة»
کسی که این کودک را در بهشت شیر بدهد برایش قرار دادیم.
تذكرة الخواص؛ نویسنده: سبط بن الجوزي الحنفي، شمس الدين أبوالمظفر يوسف بن فرغلي (متوفاى654هـ)، ناشر: مکتبة النینوا الحدیثه، تهران، ص 252
پس اولاً کودک است، ثانیاً شیر خوار است، و ثالثاً عطشان است. این منبع یک منبع غیر شیعی است ایشان میگوید شیعیان آمدند چنین حرفی زدند، نه آقا یک منبعی هم نیست، یک عالمی هم نیست که عالم بی نام و نشانی باشد، اولاً مدح و ثنائی که «ذهبی» در مورد او گفته را ذکر کردیم و ثانیاً حرفه او را که بحث تاریخ نگاری است از دیدگاه «ذهبی» و دیگران بیان کردیم. پس این آدم هم مورخ است تخصصش گزارش تاریخی است و هم اهلسنت است اما آمده این مسئله را به درستی روایت کرده است.
پس جناب آقای «سلیمان امیری» نگو شیعیان اینچنین گفتند، نه آقا این از کتب اهلسنت است فقط مسئله، مسئله شیعی نیست. اما بعضیها از شیر خواره شهید صحبت میکنند حتی منبعی که چند قرن قبل از آقای «سبط» است آن منبع هم منبع اهلسنت است کتاب «المعجم الکبیر» آقای «طبرانی» متوفای 360 هجری یعنی قرن 4، آن 654 قرن هفت بود، این قرن چهار است، یعنی تقریباً 300 سال قبل از او است.
کتاب «المعجم الکبیر» آقای «طبرانی» البته من شماره جلد را یاداشت نکردم و اینجا نیاوردم، در این جلدی که من دارم از آن روایت میکنم صفحه ،108 روایت 2803. راویها را یکی یکی نام میبرد تا میرسد به آقای «لیث ابن سعد» و بعد در پاورقی میگوید در «مجمع الزوائد» گفته شده راویانش، راویان «صحیح بخاری» هستند یک تعدادی از راویان را نام میبرد میگوید اینها راویان «صحیح بخاری» هستند.
بعد در اینجا ذکر میکند میگوید «معاویه» در ماه رجب از دنیا رفت، «یزید» به خلافت رسید در سال 61 امام حسین و اصحابشان را به شهادت رساند چه زمانی؟ ماه محرم، روز عاشوراء. بعد کسانی که شهید شدند را نام میبرد میگوید «عباس ابن علی» مادرش «ام البنین» بود، «جعفر ابن علی» همینطور یکی یکی ذکر میکند تا به صفحه 109 کتاب میرسد میگوید:
«وَعَبْدُ اللَّهِ رَضِيعُ الْحُسَيْنِ»
«عبدالله» شیر خواره امام حسین بود!
المعجم الكبير؛ اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج3، ص103 (براساس نرم افزار الجامع الکبیر)
در بعضی منابع نام «عبدالله» آمده بعضی جاها از او به عنوان «علی اصغر» یاد کردند. این آقا چه میگوید؟ میگوید امام حسین اصلاً شیر خوارهی نداشت این منبع اهلسنت دارد «عبدالله رضیع الحسین» میگوید.
نکته دیگری که باز ما در بعضی از منابع دیگر داریم این هست که بر 6 ماهه ایشان تأکید کردند. کتاب «مقتل الحسین» آقای «ابی مخنف»، این مقتل الحسینی که من الان دارم نمایش میدهم آن «مقتل الحسین» اصلی نیست که مال خود «ابو مخنف» بوده آن به دست ما نرسیده، این مقتل الحسینی است که از «تاریخ طبری» جمع آوری شده، چون مستحضر هستید خیلی از گزارشهای «ابو مخنف» در «تاریخ طبری» انعکاس پیدا کرده است.
«تاریخ طبری» هم مال اهلسنت است، دارد از «ابو مخنف» نقل میکند بعضیها این را جمع آوری کردند و در یک کتاب مجزا به نام «مقتل الحسین» چاپ کردند، در این «مقتل الحسین» که آقای «ابو مخنف» آورده در صفحه 129 دارد:
«يا أختاه أوصيك بولدي الاصغر خيرا»
خواهرم، من شما را توصیه میکنم به این کودک کوچکم که بهترین وضعیت را برای او رقم بزنید مواظبش باشید!
«فإنه طفل صغير»
این کودک کوچکی است.
«وله من العمر ستة أشهر»
این کودک سنش شش ماهه است.
كتاب: مقتل الحسين (ع)؛ نويسنده: أبو مخنف الأزدي (وفات : 157)، تحقيق: تعليق: حسين الغفاري، مطبعة العلمية – قم، ص129
این قبل از شهادت است، که حضرت میفرمایند من توصیه میکنم مواظب این بچه باشید، که بعد لحظه آخر میروند وداع بکنند که ایشان به شهادت میرسد. در بعضی نقلها مثل «سبط» میآید میگوید روی دست گرفت و گفت «یا قوم» در بعضی نقلها داریم که روی پای حضرت بود و ایشان را به شهادت رساندند، این منابع تاریخی.
اما ایشان گفت که شیعیان از «ابو مخنف» گرفتند، ما برویم ببینیم آیا واقع قصه این است؟ البته فقط هم این منابع حضرت «علی اصغر» را ذکر نکردند، ما منابع دیگری هم داریم که در مورد حضرت «علی اصغر» قلم زدند و گفتند. غیر از این منابعی که من نام بردم مثلا آقای «ابن صباغ مالکی» در مورد حضرت «علی اصغر» صحبت دارد، غیر از «ابن صباغ» منابع دیگری هم وجود دارد که این را باید خدمت بینندگان عزیزمان عرض بکنم.
در بعضی منابع اصل شهادت این کودک را ذکر کردند، نیامدند بگویند این کودک 6 ماهه بود یا عطش داشت فقط اصل شهادت بود، در کتاب «انساب الأشراف» آقای «بلاذری» جلد 3، چاپ دار الفکر، صفحه 407 میگوید:
«ورمى حرملة بن كاهل الوالبي عبد الله بن حسين بسهم فذبحه»
«حرملة ابن کاهل والبی» تیری به سمت «عبدالله ابن حسین» افکند و او را ذبح کرد، گلویش ذبح شد.
أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى: 279هـ) الوفاة: 279، دار النشر: ج1، ص422 (براساس نرم افزار الجامع الکبیر)
«عبدالله» پسر امام حسین است. آنجا در «معجم کبیر - طبرانی» «عبدالله رضیع» بود. میگوید «حرمله» این تیر را انداخت این یک منبع.
باز منبع دیگری که آمده اصل شهادت را گفته کتاب «ابن صباغ»، کتاب «الفصول المهمه فی معرفة احوال الأئمه» است، شما در مقدمه این کتاب صفحه 5 ببینید:
«نور الدين علي بن محمد بن أحمد بن عبد الله واشتهر بابن الصباغ المالكي»
میگوید ایشان مشهور به «ابن صباغ مالکی مکی» است.
چرا؟:
«لأنّه كان من أعيان المذهب المالكي في عصره»
چون ایشان در عصر خودش از بزرگان مذهب «مالکی» بوده است.
در این کتاب در صفحه 188میآید فرزندان امام حسین را نام میبرد. میگوید « شیخ کمال الدین طلحه» گفته امام حسین (علیه الصلاة والسلام) اولاد پسر و دختر داشت بعد میگوید 6 تا پسر، 4 دختر:
«فالذكور: علي الأكبر وعلي الأوسط وهو زين العابدين وعلي الأصغر»
میگوید بچه کوچک حضرت «علی اصغر» بوده البته بچههای دیگر را هم نام میبرد 6 تا پسر است.
«ومحمد وعبد الله وجعفر»
اما میگوید این سه تا که علی نام دارند «علی اکبر»، «علی اوسط» که امام زین العابدین است و «علی اصغر» بعد میگوید:
« وأمّا عليّ الأصغر فجاءه سهم وهو طفل بكربلاء فقتله»
او در «کربلا» بود تیری آمد و او را کشت.
اینجا نمیگوید چه کسی این تیر را زد؛ اما در کتاب «انساب الأشراف بلاذری» میگوید «حرمله» این کار را کرد. ایشان بالا از «شیخ کمال الدین ابن طلحه» میگوید پایین از «شیخ مفید» نقل میکند میگوید صاحب «الإرشاد» یعنی مرحوم «شیخ مفید» نامهای اولاد امام حسین را آورده بعد میگوید:
«وعبد الله بن الحسين قُتل مع أبيه صغيراً جاءه سهم وهو بكربلاء فذبحه»
«عبدالله ابن حسین» به همراه پدر کشته شد در حالی که کوچک بود، سهم و تیری در «کربلا» آمد و ایشان را کشت.
بعد میگوید: ایشان و «سکینه بنت الحسین» فرزندان «رباب» بودند هم جناب «عبدالله» هم «سکینه» که جای داریم «ام سکینه، رباب» بوده و جای دیگر هم داریم که مادر حضرت «علی اصغر علیه السلام»، «رباب» بوده.
«وهي أيضاً أُمّ عبد الله بن الحسين»
كتاب: الفصول المهمة في معرفة الأئمة؛ نويسنده: علي بن محمد أحمد المالكي ( ابن الصباغ ) (وفات: 855)، تحقيق: سامي الغريري، ناشر: دار الحديث للطباعة والنشر، قم: 1422، ج2، ص851 (براساس نرم افزار مکتبة اهلبیت)
خود ایشان هم تصریح میکند میگوید حضرت «رباب» هم «ام سکینه» است و هم «ام عبدالله ابن الحسین» است. از «شیخ مفید» اینجا نقل میکند.
منبع دیگر «مقاتل الطابیین» آقای «ابو الفرج اصفهانی» صفحه 24 اینجا میگوید:
«عبد الله بن الحسين بن علي بن أبي طالب وأمه الرباب»
البته ما «رُباب» میگوییم چون مشهور شده البته در بعضی نقلها «الرِباب» ضبط کردند مادرشان جناب «رباب» است. بعد میگوید:
«وكان عبد الله بن الحسين يوم قتل صغيراً»
ایشان زمانی که کشته شد کوچک بود.
بعد میگوید تیری آمد
«وهو في حجر أبيه فذبحته»
ایشان در دامان پدرش بود و آن تیر گلوی ایشان را پاره کرد.
مقاتل الطالبيين؛ اسم المؤلف: أبو الفرج الاصفهاني، علي بن الحسين (المتوفى: 356هـ) الوفاة: 356، دار النشر:، ج1، ص59
این هم نقل آقای «ابو الفرج اصفهانی» بود.
مجری:
عذر خواهی میکنم، «ابو الفرج» مذهبش چیست و نسبش به چه کسی میرسد؟
استاد روستایی:
اینطوری که خاطرم است «ابو الفرج» از نوادگان «مروان حکم» و «اموی»است؛ اما راجع به مذهبش تحقیق نکردم که چه مذهبی داشته؟ در آن دوره یعنی سال 356 ایشان قرن 4 است از دنیا رفته تابع کدام مذهب بوده؟ موضوع تحقیقم نبوده که راجع به آن بررسی بکنم.
ایشان در صفحه 59 این حرف را میزند در صفحه 60 میگوید کودکی در دامان امام حسین بود بعد «عقبة ابن بِشر» این را تیر زد بعضی جاها «حرمله» دارد و او ذبح شد سر کودک جدا شد. پایینتر یک سندی ارائه میدهد بعد میگوید:
«كان معه ابنه الصغير فجاء سهم فوقع في نحره»
فرزند کوچکش همراهش بود یک تیری آمد و در گلوی ایشان قرار گرفت.
«قال: فجعل الحسين يأخذ الدم من نحره ولبته فيرمى به إلى السماء»
امام حسین این خون را از زیر گلو و چانه گرفت و به آسمان پرتاب میکرد.
«فما يرجع منه شئ»
راوی میگوید از این خون، چیزی بر نگشت.
و بعد هم جمله امام حسین را نقل میکند این هم «مقاتل الطابیین»! کتاب بعدی «مقتل خوارزمی» است در مورد حضرت «علی اصغر»، «مقتل الامام حسین» جلد 2، صفحه 37 اینجا میگوید امام حسین (علیه الصلات والسلام) دم خیمه آمدند فرمودند:
«ناولوني عليا الطفل حتى أودعه»
این طفل را به من بدهید تا با او وداع بکنم.
امام میخواست با او وداع کند.
«فناولوه الصبي»
این بچه را دادند.
«فجعل يقبله ويقول: ويل لهؤلاء القوم إذ كان خصمهم جدك»
شروع کرد این بچه را بوسیدن و میگفت وای به این قومی که دشمنشان جد تو است.
«فبينا الصبي في حجره»
بعد میگوید زمانی که این بچه در دامان امام بود
«إذ رماه حرملة بن كاهل الأسدي فذبحه في حجره فتلقى الحسين دمه حتى امتلأت كفه»
«حرملة ابن کاهل اسدی (لعنة الله علیه)» تیر به این طفل زد و این بچه در دامان پدر ذبح شد، امام (علیه الصلات والسلام) دستشان را زیر خون این بچه گرفتند تا دستشان از خون پر شد.
«ثم رمى به نحو السماء وقال: اللهم ان حبست عنا النصر فاجعل ذلك لما هو خير لنا»
حضرت به سمت آسمان خون را میریختند. و جملهی را با خداوند تبارک وتعالی فرمودند که اینجا ذکر شده میگویند خدایا این را برای ما خیر بگردان!
مقتل الحسین؛ الخوارزمي، ج 2 ص37
این یک سری از منابع که عرض کردم اصل شهادت را میگویند، یک سری منابع هم که گفتم پیرامون عطش شیرخواره و شیرخواره بودن و سنش صحبت میکنند.
اما ایشان گفت شیعیان گفتند عطشان است! ما عبارت «شیخ مفید» را از کتاب «ابن صباغ» نقل کردیم اما باز هم از کتاب «الارشاد» هم نقل میکنیم «الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد شیخ مفید» جلد 2، صفحه 108 میگوید امام (علیه الصلات والسلام) جلوی خیمگاه آمدند:
«فَأُتِيَ بِابْنِهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ»
«عبدالله» را برایشان آوردند همان عبدالهی که «طبرانی» میگفت: «الرضیع»، ایشان شیرخواره بوده همان عبداللهی که 6 ماه بود، او را آوردند.
«وَ هُوَ طِفْلٌ»
او نوزاد بود.
«فَأَجْلَسَهُ فِي حَجْرِهِ فَرَمَاهُ رَجُلٌ مِنْ بَنِي أَسَدٍ بِسَهْمٍ فَذَبَحَهُ»
در دامان خودش نشاند مردی «اسدی» که همان «حرملة ابن کاهل اسدی» است این بچه را با تیر زد و ذبح کرد.
«فَتَلَقَّى الْحُسَيْنُ (علیه السلام) دَمَهُ فَلَمَّا مَلَأَ كَفَّهُ صَبَّهُ فِي الْأَرْضِثُمَّ قَالَ: رَبِّ إِنْ تَكُنْ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ مِنَ السَّمَاءِ فَاجْعَلْ ذَلِكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ وَ انْتَقِمْ لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ- ثُمَّ حَمَلَهُ حَتَّى وَضَعَهُ مَعَ قَتْلَى أَهْلِهِ»
بعد میگوید امام حسین خونش را برداشتند و تا ادامه ماجرا اینجا ذکر میکند و بعد هم میگوید ایشان را برداشتند و کنار کشتگان اهلبیت گذاشتند و از خداوند خواستند که از اینها انتقام بگیرد
الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ نویسنده مفيد محمد بن محمد (وفات: 413)، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، ج2، ص108
اما آخرین عرض من جناب اقای «مرعشی» در این بخش کتاب «الفتوح ابن اعثم» است، ایشان حرفش این است که بله شیعیان از «الفتوح ابن اعثم» گرفتند. من قبل از اینکه «الفتوح» را بخوانم یک بار دیگر کلیپ شماره 1 را ببینیم بعد عبارت «الفتوح» را نمایش بدهم.
مجری:
هرچند تا الان صحبتهای که شد بطلان حرف این آقا واضح شد؛ اما به خاطر اینکه بیشتر مطلب منقح بشود و هر چه هم داشته بر ملاء بشود کلیپ اول را دوباره با هم ببینیم.
(کلیپ شماره 1)
در تیراندازی عمومی که صورت میگیرد آوردند که بین 38 تا 50 نفر از یاران حسین کشته شد یکی از کشته شدگان «عبدالله» بود که در واقع یکی از کودکان حسین بود که این کودک در تیراندازی عمومی که صورت گرفت کشته شد، ظاهراً بر روی پای پدر همان کودکی که حدود 4- 5 سال سن داشت و شیعیان بعدها از او به نام «علی اصغر» استفاده کردند، در حالی که حسین، کودک شیرخوارهی نداشته که بخواهد بر روی دستها بگیرد و طلب آب بکند. این را به نوعی از مصادر تاریخی کنار گذاشتند نقلی است که «ابن اعثم کوفی» را گرفتند و برآورد کردند که بله حسین، کودکی داشته طلب آب کرده با تیری او را هدف قرار دادند.
مجری:
بسیار خب، استاد بفرمایید
استاد روستایی:
ببینید اولاً میگوید کودک 4- 5 ساله بود، در آن تیراندازی عمومی کشته شد و بعد شیعیان از او به عنوان «علی اصغر» نام میبرند و از نقلهای تاریخی کنار گذاشتند و «ابن اعثم» را گرفتند این حرفی هست که این آقا میزند. ما نسبت به قبلش بطلانش را ثابت کردیم موارد متعدد آوردیم شهادت این بچه، نحوه شهادت، تیراندازی عمومی نیست امام دارد با او وداع میکند در دامن امام (علیه الصلات والسلام) است و چه کسی این بچه را هدف میگیرد اینکه او عطشان و شیر خواره است از منابع اهلسنت آوردیم. اینها نقل شیعی نیست یک نقل مشترک است.
اما ایشان گفت اینها را کنار گذاشتند شیعیان، از «ابن اعثم» گرفتند، مطمئن باشید که این شخص مذهب «ابن اعثم» را نمیداند؛ اما کتاب «ابن اعثم» را ببینیم این شخص طوری دارد القاء میکند که یعنی شیر خواره بودن این طفل در «ابن اعثم» نوشته شده حرفش این است برویم کتاب «ابن اعثم» را ببینیم که «ابن اعثم» چه گفته؟
این کتاب «الفتوح ابن اعثم» جلد 5، صفحه 115، انتشارات دار الاضواء در «بیروت» این کتاب را چاپ کرده میگوید:
«فبقي الحسين فريدا وحيدا»
امام حسین تنها باقی ماند
«ليس معه ثان إلا ابنه علي رضي الله عنه»
نفر دومی با ایشان نبود مگر این فرزندش علی
«وهو يومئذ ابن سبع سنين»
ایشان در آن موقع 7 ساله بود!
بعد میگوید:
«وله ابن آخر يقال له علي في الرضاع»
یک فرزند دیگری داشت که به او «علی» میگفتند، «في الرضاع» ظاهراً منظورش «رضیع» بودن است که این در شیر خوارگی بوده!
بعد میگوید:
«فتقدم إلى باب الخيمة فقال: ناولوني ذلك الطفل حتى أودعه! فناولوه الصبي، فجعل يقبله وهو يقول: يا بني! ويل لهؤلاء القوم إذ كان غدا خصمهم جدك محمد صلى الله عليه وآله وسلم. قال: وإذا بسهم قد أقبل حتى وقع في لبة الصبي قتله، فنزل الحسين رضي الله عنه عن فرسه وحفر له بطرف السيف ورماه بدمه»
آمد در خیمه گفت این بچه را به من بدهید که با او وداع بکنم و بعد او را در آغوش گرفت و میبوسید و گفت ای پسرم! وای به حال این قومی که فردا - منظورش قیامت است- دشمنشان، جد شما پیامبر است و بعد میگوید یک تیری آمد و به این کودک اصابت کرد و ایشان را به شهادت رساند. بعد دارد امام حسین از اسبشان پایین آمدند و برای او با شمشیر یک قبری حفر کردند و خونشان را به سمت آسمان پرتاب کردند!
بعد می فرماید:
«وصلى عليه ودفنه»
بر او نماز خواندند و دفنش کردند.
«ثم وثب قائما وهو يقول»
بعد میگویند ایستادند و این شعر را خواندند:
«كفر القوم وقدما رغبوا * عن ثواب الله رب الثقلين...»
كتاب: الفتوح؛ نويسنده: أحمد بن أعثم الكوفي (وفات: 314)، تحقيق: علي شيري (ماجستر في التاريخ الإسلامي)، ناشر: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزيع، بیروت: 1411، ج5، ص115
ایشان دارد میگوید یک پسر 7 ساله و یک کودک هم داشته؛ اما ایشان دارد میگوید ما از «ابن اعثم» گرفتیم «ابن اعثم» متوفای 314 است، ما وقتی از کتاب «انساب الاشراف - بلاذری» نقل کردیم که یک کودکی به شهادت رسید این کودک امام حسین بود این نقل را دارم عرض میکنم «عبدالله ابن حسین» که «حرمله» به او تیر زد.
آقا «بلاذری» متوفای 279 است قبل از «ابن اعثم» است ما از «ابن اعثم» نگرفتیم. ما وقتی میگوییم این کودک، شیر خواره است این کودک، عطشان بود، از «ابن اعثم» نگرفتیم «سبط ابن جوزی» بحث عطش این بچه را مطرح میکند؛ بنابراین اینطور نیست که ما همه نقلهای تاریخی را کنار گذاشته باشیم از «ابن اعثم» گرفته باشیم نه این یک نکته.
نکته دوم «ابن اعثم» مگر چه مشکلی دارد؟ «ابن اعثم» یک تاریخ نگار است بله شما اگر در یک گزاره تاریخی حرفی دارد روشمند و علمی بیا نقدش بکن اما به طور کلی بخواهی «ابن اعثم» را بزنی به چه دلیل؟
مجری:
اگر واقعاً آن صحبت پیشنش درست بود، نمیگوید همه تاریخ نگارها این حرف را گفتند خودش یک گزارهی را از خودش میگوید بعدش حالا میگوید «ابن اعثم» خلاف این را گفته مضاف بر اینکه «قاضی نور الله شوشتری» در مجالس مؤمنین خود «ابن اعثم کوفی» را ظاهراً «شافعی» مذهب میدانند
استاد روستایی:
آن یک بحثی است من در بعضی از منابع معاصر اهلسنت تعبیری دیده بودم که «ابن اعثم» را «شافعی» میگفتند، دکتر «الخلیلی» در کتاب «ثقیفة ام الفتن» یک بحثی مطرح میکند و در بعضی از کتابهای دیگر که میگویند «ابن اعثم شافعی» این را گفته؛ اما ما کار نداریم اصلاً شما شیعه بگو، تاریخ که مذهب بردار نیست که بگوییم این شیعه است و آن سنی، بله یک زمانی میگویند تو از منبع مخالف من علیه من احتجاج نکن، چون قرینه دارم که آن منبع اینجا و اینجایش ایراد دارد.
ولی فرض بکنید اگر یک منبعی مخالف من بود و در آن مسئله ایراد نداشت میتوانیم بپذیریم، یعنی من توانستم گزارشش را بر اساس منابع خودمان هم ثابت بکنم و غرض و مرضی در آنجا پیدا نکردیم آنجا میتوانیم بپذیریم؛ اما به طور کل نمیشود همینطوری پذیرفت.
حالا به هر صورت «ابن اعثم»، «شافعی» باشد، یا شیعه باشد یا هر چه باشد ما از «انساب الاشراف بلاذری» قبلش نقل کردیم، «ابن اعثم» طبق این چیزی که ما نمایش دادیم متوفای 314 بود اما «بلاذری» متوفای 279 بود آن که قبل از «ابن اعثم» بود اصلاً ربطی به «ابن اعثم» ندارد.
ایشان میگوید که اینها از «ابن اعثم» گرفتند از «ابن اعثم» گرفته باشند، «ابن اعثم» فامیل ابا عبدالله (علیه السلام) است؟ او یک گزارشی مطرح کرده شما نقد علمی داری بیا نقد علمی بکن بگو به این دلیل من این گزارش «ابن اعثم» را قبول ندارم.
ببینید من یک مثالی بزنم برای اینکه مسئله حل بشود یک عبارتی درباره قیام امام حسین است که حضرت میفرمایند من هدفم امر به معروف و نهی از منکر است
«وأسير بسيرة جدي محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) وسيرة أبي علي بن أبي طالب وسيرة الخلفاء الراشدين»
من میخواهم به سیره پدرم و جدم و خلفای راشدین عمل بکنم!
كتاب: الفتوح؛ نويسنده: أحمد بن أعثم الكوفي (وفات: 314)، تحقيق: علي شيري (ماجستر في التاريخ الإسلامي)، ناشر: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزيع، بیروت: 1411، ج5، ص21
ما به این گزارش «ابن اعثم» ایراد میگیریم میگوییم واژه «خلفاء راشدین» درست نیست، اگر «ابن اعثم» آورده اشتباه کرده و ممکن است در ادامه اضافه شده باشد باز هم اشتباه است، چرا؟ چون واژه «خلفاء راشدین» در عصر ابا عبدالله کاربردی نداشته، میآییم یک نقد علمی اینطوری وارد میکنیم این تکه را نمیپذیریم اما بقیه ماجرا را میپذیریم که در منابع دیگر است.
«ابن اعثم» یک حرفی دارد میگوید امام حسین یک فرزند دیگری هم داشت که طفل بود و به این نحو به شهادت رسید این حرف «ابن اعثم» را ما شیعیان از «ابن اعثم» نگرفتیم. آیا «سبط ابن جوزی» هم شیعه است که گفته این عطشان بوده و اینطوری شهید شد؟ در منابع دیگری نقل کردیم به طور مثال آقای «طبرانی»، «عبدالله رضیع» میگوید ایشان متولد 260، متوفای 360 است معاصر با «ابن اعثم» است در یک دوره اینها زندگی میکنند.
آیا آن هم از «ابن اعثم» گرفته، آن هم شیعه است، آن هم فامیل امام حسین است؟ این یک حرفی بیاساس است که ایشان میزند. ما در خدمت هستیم.
مجری:
سلامت باشید بسیار زیبا، تا الان هم صحبت این آقا نقد شد و هم چه مطالب ارزندهی خودمان به دست آوردیم نسبت به اینکه واقعه «کربلا» که در آن زمان جریانی انجام شد؛ اما همچنان مغرضانی هستند افرادی هستند که تلاش میکنند به شیوههای مختلف همین جریان را تکرار بکنند، ما به وضوح الان امثالش را میبینیم در آن زمان «حرمله» چنین کار فجیعی را انجام داد و چنین فضاحتی را به بار آورد در این زمان هم میبینیم که به چه گونه دیگری میخواهند اینها باز هم به صورت دیگری همان حرکت «حرمله» را تکرار بکنند و نابود بکنند آن چیزی که از سیره پاکان برای ما مانده است.
حنجرت را بهانه میدیدند* بغضشان جنگ با علی دارد* کوفه با دیدنت هراسان گفت* چقدر کربلا علی دارد!
(میانبرنامه)
مجری:
«ما رأیتُ الا حسین» عرض سلام مجدد خدمت همه شما بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، الحمد لله امشب هم با نام آقا ابا عبدالله الحسین و طفل 6 ماهه آن حضرت بحث را آغاز کردیم و ان شاء الله که این معرفت افزائی هم در راستای رضایت آن حضرت قرار گرفته باشد.
همانطور که مطلع هستید ما در همین برنامهها هم مثل شیوهی که داشتیم این امکان برایتان وجود دارد با شمارههای که زیر نویس شده با شبکه تماس بگیرید، صدای شما را داخل استدیو خواهیم شنید در انتهای برنامه عزیزان با شما تماس خواهند گرفت و سوالات خودتان را مطرح خواهید کرد و ان شاء الله از محضر حضرت استاد هم استفاده خواهیم کرد و به سوالات شما پاسخگو خواهند بود.
اولین کلیپی که دیدیم یکی از این افرادی که در ظاهر میخواست نقادانه و علمی صحبت بکند؛ اما در نتیجه دیدیم هر آنچه بافته بود در طی چند دقیقه پنبه شد و همه آنها از بین رفتند تمامی آن صحبتهای که کرده بود. حضرت استاد ایشان باز هم ادامه دادند و شبهه دیگری را مطرح کردند؟
استاد روستایی:
بله، ایشان متأسفانه ابزار دست یک عده قرار گرفته و بدون علم و آگاهی شبهاتی را میآید مطرح میکند، من دلم میسوزد به ایشان توصیه میکنم اگر ما را میبینند و برنامهها را دنبال میکنند، خودت را خراب نکن لااقل اگر میخواهی حرفی هم بزنی اگر میخواهی خودت را خرج بکنی درست خودت را خرج کن، مقابل ابا عبدالله قرار نگیر و چیزهای که داری میگوی لااقل با علم و دانش بگو اگر نقدی داری واقعاً شبهه و اشکال و سوالی داری به عالمش رجوع کن و بپرس. نه اینکه یک چیزی برایت دیکته کردند شروع به خواندن کنی و بعد هم بدون علم و آگاهی و دانش لازم یک سری حرفها را فقط مطرح بکنی.
ایشان حرف دیگری هم زده بحث میکند که بله امام حسین (علیه الصلات والسلام) وقتی با «حر» مواجه شد میخواست بر گردد و بعد یک جملهی را از کتاب «شیخ مفید» نقل میکند که این را اگر با هم ببینیم ان شاء الله پاسخش را خواهیم داد.
مجری:
عزیزان اطاق فرمان اگر امکانش است کلیپ شماره 2 را پخش کنند تا ببینیم که شبهه این آقا چه بوده ان شاء الله از محضر استاد استفاده خواهیم کرد.
(کلیپ شماره 2)
حسین زمانی که به نزدیک «کوفه» رسید با «حر ابن یزید ریاحی» روبرو شد آن زمان فهمید که دیگر «کوفه» به دست او و یاران او نیست، خبر «مسلم» را هم شنیده بود خبر مرگ «هانی ابن عروه» را شنیده بود، اما آمد احساس کرد که هنوز دروازههای شهر باز است و او میتواند وارد شهر شود، اما «حر» جلوی او را گرفت در اینجا حسین، چند بار سخن میگوید و از اوقات نماز و در هر بار اصرار میکند که این شما بودید که من را خواستید و حال اگر نمیخواهید اجازه بدهید از همان مکانی که از آنجا آمدم به همان جا بر گردم. خب این مطلب قابل پذیرش نبود این به نوعی قیام و شورش کلید زده بود، در داخل «کوفه» بیعت گرفته بود در میانه راه در کمین کاروان خلیفه را گرفته بود این عملی است که در فقه اسلامی یک خارجی یا باغی انجام میدهد کسی که بر حاکم خروج کرده، طبیعتاً «حر» اشاره میکند که من چنین دستوری ندارم فقط باید تحت الحفظ بمانی تا زمانی که دستور برسد. ظاهراً «عمر ابن سعد ابی وقاص» که «عبیدالله» او را مأمور کرده بود که به «ری» برود در میانه راه هم به او دستور داد که تکلیف داستان حسین را هم مشخص کند، باز هم گزارشات متنوعی از گفتگوی میان «عمر ابن سعد» و حسین وجود دارد و در یکایک آنها دائماً حسین اشاره میکند که اگر نمیخواهید اجازه بدهید من برگردم و مشخص نیست این ادعای شیعیان که این قیام مورد تأیید الهی بوده حسین باید کشته میشده و حسین برای امر به معروف و نهی از منکر رفته، حسین رفته که خون خود را نثار بکند که دین جد او احیاء بشود چگونه قابل بررسی و تناسب است با این عذرخواهی و تقاضای بازگشت کردن؟ در جلسهی که میان او و «عمر ابن سعد» مطرح میشود او بارها اشاره میکند اجازه بدهید من به طرف «یزید» بروم و خودم با او صحبت بکنم. ظاهراً او بیعت با «عبیدالله» را دون شخصیت خودش میدانست و سعی میکرد مشکل خود را با «یزید» حل بکند، از طرفی هم از «عمر ابن سعد» میخواست که اجازه بدهد او به سرحدات برود به جای برود که طبیعتاً نمیتوانست مشکلی برای حکومت باشد، ولی ظاهراً چون «عمر سعد» چنین دستوری نداشت سعی کرد با پا درمیانی نامهی به «عبیدالله» بنویسد و این نکات را گوشزد کند. در مجلس «عبیدالله» شاید «عبیدالله» هم چنین مطلبی را پذیرفت؛ اما مصادر تاریخی آوردهاند که «شمر ابن ذی الجوشن» اشاره کرد که حسین، امروز که در دست توست که به این نوع تضرع خواهی و زاری پرداخته اگر از دست تو خارج بشود یا از حیطه قدرت تو بیرون برود مسلماً تو نمیتوانی به او دست یابی «عبیدالله» طبیعتاً یک سیاستمدار و یک سیّاس، میدانست حال که حسین در دستان اوست اگر از او بیعت بگیرد طبیعتاً نشان قدرت اوست؛ اما اگر او را رها بکند حتی اگر حسین به نزد «یزید» هم برود نشان میدهد که او «عبیدالله» را چیزی حساب نکرده و شخصیت قابل اعتنائی او را منظور نکرده و این مقام «عبیدالله» را که با آن همه بلبشوها و آشوبهای «کوفه» درایت به خرج داده بود و آن را آرام کرده بود میکاهید، بنابراین سعی کرد بگوید خیر باید یا با من بیعت بکنی یا دستور جنگ به «عمر ابن سعد» بدهد. یکی از گزارشات تاریخی که خود «شیخ مفید» آورده و باز هم شیعیان باید توجه بکنند گفتگوهای است که در این میان، میان حسین و خواهرش زینب بود حسین به خواهرش میگوید اگر من را رها میکردند همانند مرغی میخوابیدم، در واقع این نشان دهنده پشیمانی حسین است از قیامی که صورت داده نامههای که به او رسیده و او مجبور شده به اینجا بیاید و حال که اوضاع را چنین میبیند تقاضا میکند که اگر بشود بر میگردد و همانند یک مرغ آرام میخوابد!
مجری:
بله این هم صحبت دیگر این آقا بود، بنده آن صحبت استاد را تکرار بکنم اگر افرادی به ایشان دسترسی دارند که بخواهند این صحبتها را به این آقا برسانند این از روی شفقت و مهربانی خواهد بود و اگر واقعاً این مطالب را دارد مطرح میکند که همان ابتدا استاد فرمودند طبق بیان حضرت آقا امیر المؤمنین:
«إذا سئلت فاسئل تفقّها و لا تسئل تعنّتا»
غرر الحكم و درر الكلم (مجموعة من كلمات و حكم الإمام علي عليه السلام)؛ نویسنده: تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، محقق/ مصحح: رجائى، سيد مهدى، ناشر: دار الكتاب الإسلامي، ص292
اگر از روی جهلش دارد این سوال را مطرح میکند به او برسانید بداند که مطالب به چه صورتی هستند؛ اما اگر قصد این را دارد که ملت را و تمام آن مخاطبینش را به انحراف بکشاند این برنامهاش جدا است و طور دیگری باید با او تا کرد.
حالا حضرت استاد این سوالی که مطرح شد و شبههی که بهتر بگوییم مطرح شد این بود که در جنبههای مختلف ما میبینیم که طبق بیان تاریخ نگارانهی که در این قالب قصد داشت این آقا ذکر بکند، میگفت حضرت آقا ابا عبدالله به صورتهای مختلف میخواست بر گردد به هر جای که شده یا به سر حدّات بر گردد یا به «شام» برود، «کربلا» را رها بکند این با بحث الهی بودن این قیام منافات دارد؛ چطور است این برنامههای تاریخی که وجود دارد در منابع تاریخی آیا چنین چیزهای را میبینیم؟
استاد روستایی:
شبهه ایشان چندین بخش داشت یک بخشاش این بود که امام حسین میخواست بر گردد، یا گفت من با «یزید» بیعت کنم یا به سر حدّات بروم. در آخر یک جملهی را از کتاب «شیخ مفید» نقل میکند و به غلط ترجمه میکند اصلاً آگاهی ندارد که معنای آن جمله چه است؟ و بعد هم میگوید این نشانه پشیمانی امام حسین است. میخواهد بگوید امام حسین از این اقدامش پشیمان شده بود.
اولاً نکتهی که وجود دارد ما باید ببینیم این نقلهای که میگوید امام حسین گفت من بر گردم یا اینکه با «یزید» بیعت کنم یا به سر حدّات بروم این نقل از کجا نشأت گرفته؟ ببینید ما نقلی که داریم در «تاریخ طبری» است «تاریخ طبری» جلد 5، صفحه 413 چاپ دار المعارف «مصر» یک مطلبی را ذکر میکند
«قال أبو مخنف وأما ما حدثنا به المجالد بن سعيد والصقعب بن زهير الأزدي وغيرهما من المحدثين»
آنچه که «مجالد ابن سعید» و «صقعب ابن زهير» و محدثین غیر این دو نفر برای ما نقل کردند
«فهو ما عليه جماعة المحدثين»
این نظر محدثین است.
عبارت چه است؟ این است که:
«اختاروا مني خصالا ثلاثا»
سه چیز برای من انتخاب بکنید.
«إما أن أرجع إلى المكان الذي أقبلت منه وإما أن أضع يدي في يد يزيد بن معاوية فيرى فيما بيني وبينه رأيه وإما أن تسيروني إلى أي ثغر من ثغور المسلمين شئتم فأكون رجلا من أهله»
یا بر گردم به مکانی که بودهام یا دست در دست «یزید» بگذارم و نظر او را ببینم و یا به سر حدّات بروم و رجلی مثل بقیه مردم باشم.
من مردی از اهل همان مردم باشم یعنی مثل بقیه مردم!
«لي ما لهم»
هر چه برای آنها است برای من هم باشد
«وعلي ما عليهم»
هر چه بر علیه آنها است بر علیه من هم باشد.
آقای «طبری» این را نقل میکند میگوید آقای «ابو مخنف» هم گفته این نظر، نظر محدثین است. این را یادمان باشد با این کار داریم. باز نقل دیگری آقای «ابو مخنف» از آقای «مجالد» و آقای «صقعب ابن زهير» دارد و همین ماجرا را از این دو نفر دوباره نقل میکند قبلش چه گفت؟ گفت اینی که این دو نفر گفتند
«فهو ما عليه جماعة المحدثين»
این نظر جماعت محدثین است.
باز دوباره همین دو نفر میآید ماجرا را نقل میکند یعنی همان نظر جماعت محدثین است. بعد در ادامه در صفحه 414 همان ماجرا را نقل میکند که بله «عمر سعد» چنین حرفی را زد با امام حسین (علیه الصلاة والسلام) روبرو شدند و امام حسین گفت:
« قال الحسین إختر واحدة من الثلاث»
امام حسین گفت یکی از این سه تا را انتخاب کن!
یا من را رها کنید بر گردم همان جای که آمدم یا پیش «یزید» بروم، یا به سر حدّات بروم. و بعد هم «عمر سعد» نامهی به «عبیدالله» نوشت و او هم نپذیرفت، گفت نه اینطور نمیشود تا اینکه دست امام حسین را در دست من قرار بدهی امام حسین هم گفت:
«لا والله لا يكون ذلك أبدا»
هرگز اینطوری نخواهد شد!
تاريخ الطبري، اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار المعارف (بيروت)، ج5، ص413 و 414
این هم نقلی است که ریشه و اساسش به نظر آقایان محدث بر میگردد. باز در صفحه 392 همین جلد میآید همان نظر محدثین را نقل میکند، نظر دو تا محدث خاص نیست گفت این دو تا محدث، که این را گفتند این حرف نظر جماعت محدثین است ولو اینکه ممکن است سندش جای دیگر فرق کند ولی نظر، نظر محدثین است.
مجری:
قول مشهور بخواهیم بگوییم
استاد روستایی:
بله، همین ماجرا را نقل میکند میگوید اجازه بدهید من بروم این کار را انجام بدهم و آنها هم موافقت نمیکنند. در «انساب الأشراف بلاذری» جلد 3، چاپ دار الفکر همین مسئله آمده میگوید امام حسین و عمر سعد با همدیگر خلوت کردند و نشستند امام حسین گفت یکی از این سه راه را انتخاب بکن و بعد میگوید نه یک قول معارضی هم دارد مثلاً در روایت دیگری آمده که امام فقط یک جمله فرمود گفت اجازه بدهید به «مدینه» بر گردم، میگوید یک نقل دیگر هم این است یعنی سه تا نیست.
آقای «ابو مخنف» گفت این نظر جماعت محدثین است، این محدثین که نظرشان این است چه آدمهای بودند؟ اینها افرادی بودند که خودشان فتوای قتل امام حسین را صادر کردند!
ببینید آقای «ابن قطیبه دینوری» در کتاب «الاختلاف في اللفظ و الرد علي الجهميه و المشبهه» عبارتی نقل میکند در صفحه 54 میگوید بسیاری از محدثین، فضائل امیر المؤمنین را نقل نکردند و موضع گرفتند آنگونه که وجود دارد آن احادیثی که سندش صحیح است نقل نکردند.
«وجعلوا ابنه الحسين عليه السلام خارجيّا شاقّا لعصا المسلمين حلال الدم»
بسیاری از محدثین نظرشان راجع به امام حسین این است، آمدند در مورد امام حسین گفتند خارجی است شخصیتی است که میخواهد شق عصی المسلمین بکند و تفرقه و گسست در جامعه ایجاد بکند حلال الدم است بعد میگوید به خاطر این قول رسول خدا که گفت:
«من خرج على أمتي وهم مجتمعون فاقتلوه كائنا من كان»
نام کتاب: الاختلاف في اللفظ والرد على الجهمية نویسنده: ابن قتيبة الدِّينَوري، ج1، ص 54
من قبلاً راویانش و کسانی که در این مورد نظر دادند را مفصل در همین شبکه مورد بررسی قرار دادم. محدثین نظرشان راجع به امام حسین این است، «کثیرٌ من المحدثین» آن هم میگوید حرف محدثین است معلوم نیست این حرف محدثین درست باشد، ما قبلاً بررسی کردیم امشب هم اشاره خواهم کرد اصلاً این نقدی که این آقایان میگویند جالب است در کتب شیعه هم با سند معتبر نقل نشده است.
نهایتاً با «صیغه تمریضیه» در بعضی منابع آمده و با سند معتبری این نقل را نداریم، این نقل، نقل معارض حتی در منابع اهلسنت دارد؛ نقل معارضش در کتاب «تاریخ طبری» جلد 5 از آقای «ابو مخنف» نقل میکند:
«فأما عبدالرحمن بن جندب فحدثني عن عقبة بن سمعان»
«عقبة ابن سمعان»
«مولی الرباب»
یعنی غلام حضرت «رُباب» یا «رِباب» بوده است.
میگوید:
«صحبت حسينا»
من با امام حسین بودم
«فخرجت معه من المدينة إلى مكة ومن مكة إلى العراق»
از «مدینه» تا «مکه» و از «مکه» تا «عراق»
«ولم أفارقه حتى قتل»
امام را رها نکردم تا اینکه کشته شد.
میگوید:
«وليس من مخاطبته الناس كلمة»
در کلام امام حسین که با مردم داشت کلمهی نبود
«بالمدينة ولا بمكة ولا في الطريق ولا بالعراق ولا في عسكر إلى يوم مقتله إلا وقد سمعتها»
هر کلمهی بود چه در «مدینه» چه در «مکه» چه در راه، چه در «عراق» چه در لشکر تا روز شهادت من شنیدم.
«ألا والله»
به خدا قسم امام حسین (علیه الصلاة والسلام) نیامد به اینها بگوید من بروم با «یزید» دست بدهم، و امام حسین نفرمود که من را به سر حدّات بفرستید.
«ولا أن يسيروه إلى ثغر من ثغور المسلمين»
نگفت من را سِیر بدهید و بگذارید به سمت مرزها حرکت کنم.
ایشان میگوید یک جمله گفت، گفت من را بگذارید در سرزمین عریض خدا بروم
«دعوني فلأذهب في هذه الأرض العريضة حتى ننظر ما يصير امر الناس»
بروم در این سرزمین عریض خدا ببینم امر مردم چه میشود!
تاريخ الطبري، اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار المعارف (بيروت)، ج5، ص413
این با هدف امام حسین سازگاری دارد؛ چون امام حسین، در منزلگاههای مختلف فرمودند که منِ امام حسین (علیه الصلاة والسلام) به خلافت و امامت جامعه سزوارتر هستم از این افرادی که درواقع ادعا دارند، امام یک جا میگویند هدف من، امر به معروف است در همان کتاب «الفتوح ابن اعثم» جلد 5، صفحه 21 میگوید:
«وإني لم أخرج أشرا ولا بطرا ولا مفسدا ولا ظالما»
من نه میخواهم فساد کنم نه بیهوده خروج کردم نه ظلم!
«وإنما خرجت لطلب النجاح والصلاح في أمة جدي محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) أريد أن آمر بالمعروف وأنهى عن المنكر وأسير بسيرة جدي محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) وسيرة أبي علي بن أبي طالب»
هدف من اصلاح است، هدفم نجات امت است میخواهم امت جدم را اصلاح بکنم اراده امر به معروف و نهی از منکر دارم، اراده دارم که بر سیره جدم و پدرم علی ابن ابیطالب عمل بکنم و این مسیر را ادامه بدهم.
كتاب: الفتوح؛ نويسنده: أحمد بن أعثم الكوفي (وفات: 314)، تحقيق: علي شيري (ماجستر في التاريخ الإسلامي)، ناشر: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزيع، بیروت: 1411، ج5، ص21
هدف امام این است. آن وقت امام بگوید من پشیمان شدم، با همدیگر نمیخواند. جناب آقای «سلیمان امیری» یکی از متدها و روشهای که در نقد گزارش تاریخی معتبر است این است که ما ببینیم با شخصیت تاریخی آن فرد سازگار است یا نیست، آقا اینکه امام حسین بخواهد پشیمان بشود با شخصیت تاریخی امام حسین سازگار نیست؛ لذا ما آن گزارش را اصلاً قبول نداریم آن را کنار میزنیم وقتی امر دائر مدار بین اینها بشود.
در همان دیداری که امام دارد و دیدارهای دیگر، حرفهای مهمی زده، امام (علیه الصلاة والسلام) میدانند که اگر بخواهند به سمت «یزید» بروند عاقبتش ذلت است، «یزید» نهایت کاری که میکند میگوید آزادتان کردم «انتم طلقاء» همان حرفی که در «مکه» بود که پیامبر در مورد پدر و جد «یزید»، «ابی سفیان» گفت: «انتم طلقاء»، «یزید» همان را تلافی میکرد و میگفت شما آزاد شده ما هستید. امام میداند آخرش ذلت است.
شما در همین کتاب «تاریخ طبری» جلد 5، صفحه 425 «قیس ابن اشعث کِندی» میگوید چرا نمیآیی بر حکم پسر عمویت عمل بکنی؟
«فإنهم لن يروك إلا ما تحب»
اینها درباره تو آنگونهی حکم خواهند کرد که تو دوست داری، و هیچ مشکلی برای شما پیش نمیآید هیچ مکروهی به شما نمیرسد حضرت فرمودند:
«أنت أخو أخيك»
تو برادرِ برادرت هستی!
کنایه دارند میزنند چون برادرش «محمد ابن اشعث» به امام نامه نوشته بود و بعد مقابل امام ایستاد که حضرت به آقای «محمد ابن اشعث» خطاب میکند مگر تو برای من نامه ننوشتی، تو برادر همان هستی!
در بعضی نقلها داریم که برادرش به حضرت «مسلم» امان دارد و حضرت «مسلم» را شهید کردند میگوید تو برادر همان هستی تو الان میخواهی به من امان بدهی، میگوی مشکل و مسئلهی پیش نمیآید!!
بعد حضرت فرمودند:
«أتريد أن يطلبك بنو هاشم بأكثر من دم مسلم بن عقيل»
آیا تو اراده داری که «بنی هاشم» بیش از خون «مسلم» از تو طلب بکنند؟
«لا والله لا أعطيهم بيدي»
به خدا قسم من دست به دست اینها نمیدهم
«إعطاء الذليل ولا أقر إقرار العبيد»
من دست به دست اینها نمیدهم که دست دادن ذلت آمیز باشد و مانند بندگان اقرار نمیکنم!
تاريخ الطبري، اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار المعارف (بيروت)، ج5، ص425
خود امام دارد میگوید نه من این کار را نمیکنم آن وقت شما میگوی امام پشیمان شده بود. بله ماجرای «حر» قبل از این است اما امام همان امام است اگر امام حسین (علیه الصلاة والسلام) میخواست کوتاه بیاید بعدش هم کوتاه میآمد، بعد از اینکه «حر» فرمانده بالاتر آمد آن وقت کوتاه آمد ولی اصل و اساس آن نقل مشکل دارد.
مجری:
حاج آقا خیلی نکته ظریفی است که متأسفانه ممکن است خیلی وقتها رعایت نشود و دقت نکردن به همین نکته هم ممکن است سر از صحبتهای «ابن تیمیه» و «وهابیون» و «داعش» در بیاورد چه شد که اینها چنین برداشتهای کردند؟ خدا را بدون اینکه شخصیت شناسی بکنند نسبت به آن معنای امروزی خودمان نمیخواهیم بگوییم؛ اما بدون اینکه ذات الهی را بشناسند آمدند با چهار تا ظاهر مواجه شدند که بله خداوند دست دارد پس ما باید بگوییم دست دارد. خداوند فلان است پس ما باید بگوییم فلان است. با یک سری از ظاهر شناسیها بدون تعمق و تفکر به یک نتایج دیگری رسیدند اگر واقعاً شخصیت ابا عبدالله را میشناسی، وقتی که چنین روایتی میبینی وقتی که چنین گزارش تاریخی میبینی، میبینی که با مسلمات دیگر گزارشات مشکل دارد قطعاً باید آن را کنار بگذاری.
استاد روستایی:
اصلا آقای مرعشی عزیز! این آقا شخصیت امام را نمیشناسد، من قبلاً هم در شبکه نقل کردم وقتی که بین امام (علیه الصلاة والسلام) یک نامه نگاری میشود «معاویه» پدر «یزید» میگوید شما فتنه ایجاد نکن، بیا با «یزید» بیعت کن آن موقع امام نه در «کربلا» است نه اتفاقی افتاده و جایش هم امن است؛ اما امام به «معاویه» چه میگوید؟ میگوید من فتنهی بزرگتر از حکومت تو بر این مردم نمیبینم.
شخصیت امام این است چه آن موقعی که در خانهاش است آن وقت اینجا میگوید بگذارید به «مدینه» بر گردم! نه حرف این نیست امام (علیه الصلاة والسلام) از اول برای امر به معروف آمدند، از اول هدفشان تشکیل حکومت اسلامی است حالا اگر یک جملهی فرموده باشد من توضیح میدهم همان جملهی که «عقبة ابن سِمعان» گفت من در این سرزمین عریض الهی باشم تا ببینم امر مردم چه میشود، مردم به آن بصیرت لازم میرسند یا نمیرسند؟ هدف حضرت این است وگرنه از آمدنش پشیمان نشد.
شما ببینید در همان منزلگاهی که امام با «حر» دیدار کرد منزل ذی حسم طبق نقل «طبری» جلد 5، صفحه 402 دارد:
«وانصرف الحر»
همان جایگاهی که امام با «حر» دیدار کرده، امام چه میگوید:
«فحمد الله وأثنى عليه ثم قال أما بعد»
بعد از اینکه نماز میخواند این جمله را میگوید، ایشان میگوید نماز میخواند و میگفت بگذارید من بر گردم ببینید امام چه میگوید؟
«أما بعد أيها الناس فإنكم إن تتقوا وتعرفوا الحق لأهله يكن أرضى لله»
ای مردم اگر شما تقوا پیشه کنید و حق را برای اهلش بشناسید این بیشتر مورد رضای خدا است.
«ونحن اهل البیت»
ما أهلبیت هستیم
«أولى بولاية هذا الأمر عليكم من هؤلاء المدعين ما ليس لهم»
ما اهلبیت اولیٰ و سزاوارتر «بولایة هذا الامر» هستیم به حکومت این جامعه بر شما در واقع به عهده گرفتن امر جامعه و امامت و خلافت، از این کسانی که ادعا میکنند چیزی که مال اینها نیست ما اولیٰ هستیم.
در کنار «حر» دارد این حرفها را میزند.
«والسائرين فيكم بالجور والعدوان»
ما اولیٰ هستیم از این کسانی که به جور و عدوان در بین شما دارند سِیر میکنند.
«وإن أنتم كرهتمونا»
حتی اگر شما امامت ما را کراهت داشته باشید
«وجهلتم حقنا»
و شما نسبت به حق ما جاهل باشید. حتی اگر اینطوری باشد.
بعد میفرمایند:
«وكان رأيكم»
رأی شما این بوده که ما بیاییم شما از ما خواستید به اینجا بیاییم و فرستادگان شما آمدند گفتند و ما آمدیم!
«حر» گفت من نمیدانم این نامههای که شما میگویید چه است؟ حضرت میفرماید:
«يا عقبة بن سمعان أخرج الخرجين»
آن خورجین را بیاور، این نامهها را در بیاور!
تاريخ الطبري، اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار المعارف (بيروت)، ج5، ص425
به قول معروف بیاور و نامهها را نشان بده، ایشان میآید و نامههای زیادی میآورد، «حر» میگوید آقا من نامه ننوشتم! به من گفتند شما نمیتوانید بروید و من نمیتوانم شما را رها کنم، مگر اینکه کنار «ابن زیاد» ببرم و ادامه ماجرا که در اینجا تا اخر نقل میشود.
من حرفم این است این چیزی که است در همان کنار «حر» هم امام میآید بحث امامت و خلافت را میگوید، بحث غصب حکومت توسط بنی امیه را بیان میکند.
اما اینکه مثلا امام در آن گزارش «عقبة ابن سمعان» میفرماید که من در یک سرزمین عریض بروم تا ببینم امر مردم چه میشود، نه اینکه به «مدینه» بر گردم! چرا این حرف را میزنند؟ چون در آنجا زمینهی تشکیل حکومت نبوده است.
ملاحظه فرمایید در همین کتاب «تاریخ طبری» یک عبارتی در جلد 5 صفحه 425 است:
«فنادى يا شبث بن ربعي ويا حجار بن أبجر ويا قيس بن الأشعث ويا يزيد بن الحارث ألم تكتبوا إلي أن قد أينعت الثمار واخضر الجناب وطمت الجمام وإنما تقدم على جند لك مجند»
مگر شما برای من نامه ننوشتید که میوهها رسیده، گیاهان سرسبز شده، و همه شرایط محیا است و لشکری آمده است.
«فأقبل»
شما بیا
مگر شما ننوشتید؟
«قالوا له لم نفعل»
نه، ما ننوشتیم!
حضرت فرمود:
«سبحان الله بلى والله لقد فعلتم»
شما این کار را انجام دادید
«ثم قال أيها الناس إذ كرهتموني فدعوني أنصرف عنكم إلى مأمني من الأرض»
ای مردم اگر میخواهید من بر شما حکومت کنم؛ پس من را رها کنید که در زمین به مأمنم بروم!
نه اینکه به «مدینه» بر گردم، این یعنی چه؟ یعنی وقتی آن بصیرت لازم نیست وقتی شما نمیخواهید امام را با بصیرت بپذیرید، نپذیرید بهتر است. پذیرفتن و نپذیرفتن تان فرقی نمیکند وقتی از روی بصیرت نباشد.
حالا مثلا من بیایم با زور شمشیر بر شما حاکم بشوم، نتیجهام چه میشود وقتی بصیرت نباشد. ببینید این تاکتیک همان تاکتیک امیر المؤمنین است. امیر المؤمنین (علیه السلام) وقتی بعد از قتل عثمان محضر حضرت آمدند و از ایشان خواستند بیا حکومت کن! حضرت میدانستند که اینها به آن بصیرت لازم نرسیدند اینها از ناچاری به سراغ علی ابن ابیطالب آمدند.
اینها بعضیهایشان یک جورهای فرارا عن المعاویة سمت علی بیایند، و گرنه علی را نمیشناسند، علی را که پیامبر در غدیر معرفی کرده است به آن بصیرت اینها نرسیدهاند. حضرت فرمود شما به عهد تان وفادار نخواهید ماند.
شما ببینید وقتی حضرت آمد پذیرفت اولین کسی که با حضرت بیعت کرد «طلحه» بود، همین «طلحه» آمد مقابل حضرت ایستاد، ایشان سودای حکومت داشت. «طلحه» از «قبیله تَیْم» است، پسر عموی ابوبکر است سودای حکومت داشت برای خودش بیعت میگرفت این مطلب در کتاب «البدء والتاریخ مقدسی» آمده است.
حضرت میدانست اینها وفا نمیکنند گفت شما وفا نمیکنید من نمیآیم، آخرش به اصرار حضرت را آوردند و بعد نتیجهاش «جنگ جمل، صفین و نهروان» و بعد هم شهادت حضرت شد. همینها آمدند این کار را کردند. این نتیجه این است که امام را به زور خودشان بیاورند حاکم بشود اما بدون بصیرت!
امام حسین (علیه الصلاة والسلام) میگوید:
«أيها الناس إذ كرهتموني»
حالا که نمیخواهید، زمینه حکومت نیست باشد، من به مأمن خودم در زمین میروم، یعنی همان عبارت که از «عقبة ابن سمعان» بود بروم ببینم اوضاع چطور میشود اگر بعدا به بصیرت رسیدید فبها المراد من با بصیرت شما میآیم و کار را جلو و پیش میبرم اگر هم به بصیرت نرسیدید فایده ندارد.
مجری:
به وسیله دیگری این بصیرت را حضرت ایجاد کردند که باز خود شهادت...
استاد روستایی:
بله، وقتی که دیدند اینطوری نیست و اینها متوجه نیستند و حالیشان نیست، گفتند نه پس اینجا من نمیگذارم یزید بتازد من خون خودم را فدا میکنم و بعد هم از همه اینها اعتراف گرفتند آیا حلالی را حرام کردم؟ خیر. آیا حرامی را حلال کردم؟ نه. تمام اینها را گفتند.
چرا اینها را گفتند؟ آیا امام از روی عجز این حرفها را میزند؟ نه. امام میخواهد به جامعه و به تاریخ بفهماند که آقا حسین ابن علی جرمی مرتکب نشده خود اینها خواستند ایشان به عنوان امام و حاکم جامعه زمام امور را به دست بگیرد، ایشان هم لبیک گفته و حرف اینها را جواب داده؛ اما خود اینها بصیرت ندارند و علی رغم که ایشان حلالی را حرام نکرده و حرامی را حلال نکرده میخواهند ایشان را به خاطر خطام دنیا و این چیزها بکشند.
و بعد حضرت (علیه الصلاة والسلام) وقتی هم میآیند فرمایند:
«وقال: يا قوم إن لم ترحموني فارحموا هذا الطّفل»
تذكرة الخواص؛ نویسنده: سبط بن الجوزي الحنفي، شمس الدين أبوالمظفر يوسف بن فرغلي (متوفاى654هـ)، ناشر: مکتبة النینوا الحدیثه، تهران، ص 252
آیا از روی عجز است؟ نه آن هم از روی عجز نیست. میخواهد حضرت این را به کل تاریخ بفهماند که اینها ذرهی از انسانیت و از تعالیم دینی بو نبردند هیچی، حتی به انسان بودن خودشان هم اینها پایبند نیستند، یعنی اساسا انسان نیستند.
مجری:
کاملا رسوایی آنها است.
استاد روستایی:
این کاملا رسوایی جریان طاغوت است، امام فقط نمیخواهد آن افرادی که آمدند در «کربلا» قرار گرفتند، امام حتی میخواهد آن محدثی که فتوا به قتلش میدهد، امام حتی میخواهد آن فرمانده و آن سرباز و حتی آن خلیفه و فرمانروایی که بالا قرار گرفته تمام اینها را برای تاریخ گزارش کند که اینها نه به اصول انسانی و نه به اصول دینی و ایمانی پایبند نیستند.
مجری:
حاج آقا فرصت هم خیلی کم است؛ اما از همین نمیشود استفاده کرد به این صورت که بالاخره الان افرادی هستند که این ما علیه اکثر المحدثین را میپذیرند بعضا هستند که پذیرفتند اما حالا بین همینها نمیشود این طور بیان کرد، حالا یک فردی مثل این آقای «سلیمان امیری» اصلا هدفش این است که بخواهد بگوید حضرت ابا عبدالله الحسین (العیاذ بالله) سودای فرار داشتند و میخواستند از این مسیر خارج بشوند؛ اما از آن طرف اگر کسی بخواهد بگوید خود حضرت همینها را و همین اختیارها را و همین انتخابها را دادند تا بخواهند رسوایی آنها را نشان بدهند که خود آنها اصلا سر جنگ با خاندان اهلبیت داشتند آیا میتوانیم بخواهیم با این هدف پیش برویم؟
استاد روستایی:
بعضیها آمدند این مسئله را مطرح کردند، و گفتند حضرت آنها را مردد هم گذاشت، البته نه در آن بحث بیعت با «یزید»، بیعت با «یزید» مردود است. اینکه حضرت بگوید من حتی به سرحدات بروم بعضیها این را مطرح کردند و بعضیها حتی بحث بازگشت به مدینه را مطرح کردند. و گرنه آن بحث بیعت با «یزید» را حضرت هیچ وقت مطرح نمیکند؛ چون نور و ظلمت هیچ وقت باهم کنار نمیآیند امام به قول معروف نماینده جبهه حق است و یزید نماینده جبهه باطل است، امام ولی الله است و آن طاغوت و ولی شیطان است اینها هیچ وقت باهم کنار نمیآیند. ولی بحث مدینه را بعضی اینطوری که شما میفرمایید طرح کردند.
اما من عرضم این است آن سه شق سند معتبری ندارد و ما علیه محدثین است، نظر محدثین را هم که گفتم و با هدف امام حسین سازگاری ندارد. نهایت اینکه از «عقبة ابن سمعان» است در «طبری» آمده و آن را هم به لحاظ سندی بخواهیم بررسی کنیم آن هم از لحاظ سندی ایراد دارد.
اما آن میگوید من بروم امر مردم چه میشود؟ آن با شخصیت تاریخی امام (علیه الصلاة والسلام) میسازد که امام به دنبال بصیرت جامعه است.
مجری:
خیلی نکته کلیدی است ما شخصیت آقا ابا عبدالله را بشناسیم و بر اساس آن اصلا بیاییم تمام گزارشها را تطبیق بدهیم.
استاد روستایی:
من در این چند دقیقه پایانی وقتم آن گزارش «ارشاد شیخ مفید» را اشاره کنم، ایشان آمد یک گزارشی از «ارشاد» نقل کرد که بله امام حسین (علیه الصلاة والسلام) به خواهرشان گفتند من مثل مرغی قطا هستم که اگر بگذارند میخوابد این نشانه پشیمانی حضرت است! دقت بکنید. الارشاد شیخ مفید جلد 2 صفحه 93 دارد:
«وَ تَرَقْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوعِ»
اشک از چشمان حضرت میآمد
«وَ قَالَ لَوْ تُرِكَ الْقَطَاةُ لَنَامَ»
اگر مرغ قطا رها کرده شود میخوابد
الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ نویسنده مفيد محمد بن محمد (وفات: 413)، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، ج2، ص93
ایشان از این میخواهد چه استفادهی کند؟ میخواهد استفاده کند بله امام (علیه الصلاة والسلام) میگوید اگر من را ویلم کند میروم سر جای خودم میخوابم این یعنی پشیمانی، میخواهد این را استفاده کند. در حالی که اصلا معنای این جمله این نیست، شما ببینید ما برویم در کتابهای که این را تفسیر کردند ببینیم.
کتاب «جمهرة الامثال»، آقای «ابی هلال عسکری الشیخ الادیب ابی هلال العسکری» اقای «ابی هلال» شخصیت کمی نیست. «جمهرة الامثال» ضرب المثلها را میآید توضیح میدهد. ایشان در صفحه 194 کتاب میگوید:
«قولهم لو ترك القطا لنام»
این یعنی چه؟
«يضرب مثلا للرجل يستثار للظلم فيظلم»
كتاب: جمهرة الأمثال؛ نويسنده: أبي هلال العسكري (وفات : 395)، تحقيق: محمد أبو الفضل إبراهيم - عبد المجيد قطامش، ناشر: دار الجيل - بيروت – لبنان، ج2، ص19
این اصلا ضرب المثل است برای مردی که از او طلب میکنند تا بیاید ظلم را بر طرف کند. يستثار للظلم؛ از او دعوت میکنند که بیا ظلم را از بین ببر، اما فيظلم خود او مورد ظلم قرار میگیرد و مورد ظلم واقع میشود.
حضرت دارد میگوید زینب جان، خواهر جان «لو ترك القطا لنام» این اصلا ضرب المثل است و بعد ماجرای این ضرب المثل را هم میگوید که ما جرا چیست که شب آمدند در خانه کسی و مرغان قطا صدایشان بلند شد همسرش گفت و نهیبی زد گفت این مرغان قطا از خواب پریدند اون گفت «لو ترك القطا لنام» و آمدند کشتنش، توطئه چیده بودند.
این یک ضرب المثل است برای مردی که برای او توطئه میچینند امام فرمودند ماجرا این است، اینها از من خواستند بیایم ظلم را بر طرف کنم خودم مورد ظلم واقع شدم، نه اینکه من پشیمانم.
امیر المؤمنین هم فرمودند من مظلومم، پیامبر هم میفرمودند من مظلومم و هیچ نبی مثل من اذیت نشده است. امیر المؤمنین فرمودند:
«ظُلِمْتُ عَدَدَ الْمَدَرِ وَ الْوَبَر»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج28، ص373
و امثال این تعابیر. بنابراین امام دارد میگوید من مورد ظلم واقع شدم، یعنی اینها ظالم هستند این را میخواهد بگوید نمیخواهد بگوید من پشیمانم، اما این آقا بدون توجه به معنای ضرب المثل به گونه دیگر معنا میکند در خدمت شما هستم.
مجری:
بسیار خوب الحمدلله خیلی با دقت و ریز بینانه هم توانستیم این صحبتها را بشنویم و اتفاقا خیلی وقتها در خیلی از مرثیههای که خوانده میشود عین عبارت نقل بشود و بازهم نه با آن اهداف پلیدی که ممکن است بعضی از شبهه افکنان آنها را مطرح کنند بالاخره ممکن است هرکسی صحبتی بکند و طبق میل خودش ترجمه بکند اما انسان که اصل واقعیت را بتواند دریابد قطعا در همان معرفتش هم میتواند مستقیمتر و با استقامت بیشتری ان شاء الله پیش برود.
استاد بسیار از محضرتان استفاده کردیم خیلی لطف کردید، همچنین تشکر میکنم از همه شما بینندگان عزیز و ارجمند که تا انتهای برنامه همراه برنامه خودتان، برنامه ایستگاه اندیشه بودید ان شاء الله همواره در پناه آقا ابا عبدالله الحسین مؤید و منصور باشید تا دیدار آینده خدا نگهدار.