-
ایستگاه اندیشه 27 مهر 1400
01:18:20 دقیقه -
حجت الاسلام روستایی
01:25:22 دقیقه
ایستگاه اندیشه 20 مهر 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:25:32 دقیقه
ایستگاه اندیشه 30 شهریور 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:25:54 دقیقه
ایستگاه اندیشه 24 شهریور 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:25:54 دقیقه
ایستگاه اندیشه 17 شهریور 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:26:21 دقیقه
ایستگاه اندیشه 10 شهریور 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:22:58 دقیقه
ایستگاه اندیشه 3 شهریور 1400
ایستگاه اندیشه
قسمت چهل و هفتم برنامه ایستگاه اندیشه به کارشناسی حجت الاسلام روستایی
دیگر قسمت ها
عنوان برنامه: ایستگاه اندیشه
موضوع برنامه: شبهات باستان گرایان (شبههی سیره علی (ع) در گرفتن خراج و فشار بر افراد مختلف)
تاريخ: 04/ 08/ 1400
استاد: حجت الاسلام والمسلمین روستایی
مجری: آقای خدا بنده
مجری:
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم؛ عرض سلام، ادب و احترام دارم خدمت شما همراهان گرامی شبکه جهانی حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، با یکی دیگر از برنامههای ایستگاه اندیشه در خدمت شما هستیم قبل از هر سخنی لازم میدانم سلامی خدمت کارشناس محترم برنامه استاد روستایی عزیز داشته باشم، حاج آقا سلام علیکم
استاد روستایی:
علیکم السلام ورحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی ولیعصر (ارواحنا له الفداء) عرض سلام، ادب و احترام دارم، ایام را به آنها تبریک میگویم، امیدوارم که با برنامه خوبی مهمان لحظههای خوش عزیزانمان باشیم.
مجری:
همانطور که بینندگان عزیزمان مطلع هستند، در این ایام با استاد روستایی همراه هستیم با برخی از شبهات باستان گرایان که اگر استاد موافق باشید کلیپ امشب را به همراه بینندگان ببینیم
(کلیپ شماره 1)
من سعی میکنم یک نکته جالبی را خدمت عزیزان ارائه کنم از تاریخ یعقوبی در مورد سیره علی در گرفتن خراج و فشار بر افراد مختلف. علی ابن ابیطالب در یک نامه به برخی از والیان خودش که در آن زمان در ایران بودند نکاتی را میگوید که من دو سند را ارائه میکنم که شما ببینید این افراد با ایرانیان چگونه برخورد میکردند و چگونه نگاه میکردند؟ اولین نامهی است که به عمر ابن مسلمه ارحبی میگوید یکی از والیان خودش و در مورد او سخن میگوید من عیناً متن را از تاریخ یعقوبی میخوانم میگوید: "همانا دهقانان حوزه مأموریتت از درشت خویی تو شکایت کردند و در کار ایشان نگریستم و خیری ندیدم." یعنی چه؟ یعنی یک عدهی به نزد علی آمده بودند دهقانان منطقه بودند گفتند این والی که برای ما منصوب کردی عمر ابن مسلمه الحبی بر ما خیلی ستم میکند و درشت خو است. علی میگوید که من به کار اینها نگاه کردم به حرفهایشان توجه کردم دیدم درست نمیگویند. حالا میخواهد یک سفارشی هم به عمر ابن مسلمه بکند "پس اگر آنان سر افکنده به ما باج دادند، پس آنچه از نزد ایشان داری بگیر و آنان سر افکنده باشند" دقت بفرمایید دارد میگوید که اینها با خفت و خاری به ما پول، باج و جزیه بدهند. "و خدای عز وجل درباره اهل کتاب گفته یهود و ترسایان را دوستدار خود نگیرید و نیز گفته است و هر کس از شما آنان را دوست بدارد پس خود از آنان است" خوب به این نکته دوستان توجه کنید "و خراج را بر ایشان سخت بگیر و با کسانی که آن سوی ایشان هستند نبرد کن" پس میبینیم علی ابن ابیطالب نسبت به گرفتن مالیات، جزیه بسیار سختگیر بود، طبیعی بود مردم در دورانی که علی آمده بود به خاطر جنگهای داخلی بودجههای که علی نیاز داشت فشارها بر مردم حتی افزایش پیدا کرده بود مردم هم سعی به هر نحوی میکردند اعتراض بکنند. این اعتراضی که بر والیان داشتند علی چندان جدی نمیگیرد و میگوید نخیر حتی بر گرفتند مالیات سختگیری کن صفحه 117 و 118. دیگر نکته اینکه یکی دیگر از والیان علی که اتفاقاً یکی از خونریزترین والیان او بود که البته انسان بسیار سیاس هم بود زیاد ابن ابیه بود زیاد ابن ابیه والی فارس بود او به بخشی از مردم تحت امر خود، آن موقع فارس سرزمین بزرگی بود که کردها در آن بودند، فارسها در آن بودند و افراد مختلف! زیاد ابن ابیه در مورد خراج به بخشی از این مردم تخفیف داد و این خبر به گوش علی رسید که بله زیاد آمده در مورد خراج مردم کمی سهل انگاری کرده و تخفیف داده حالا ببینید علی به او چه میگوید؟ میگوید: "همانا فرستادهام خبری شگفت به من داد گفت که تو میان خود و او گفتهی که کُردها تو را بر انگیختهاند تا بسیاری از خراج را بر خود شکستهی و به او گفتهی که امیر مؤمنان را بدان خبر مده، ای زیاد به خدا سوگند همانا تو دروغگویی و هر آینه اگر خراجت را نفرستادی چنان بر تو فشار آورم که تو را تهی دست و سنگین بار سازد جز آنکه آنچه را از خراج نقض کردهی در عهده گیری." یعنی شما با یک انسانی روبرو هستید که حتی وقتی میبیند یک والی بنا بر مصلحت خود بر مردم دارد آسان میگیرد او میگوید نخیر تو حق نداشتی چنین بکنی، یا آن خراج را از مردم میگیری به من میدهی یا من از اموال خودت اینها را جبران میکنم و میگیرم در صفحه 120 تاریخ یعقوبی.
مجری:
بینندگان عزیز باهم به تماشای این کلیپ نشستیم، قبل از اینکه پاسخ استاد عزیز و گرامی را بشنویم لازم به ذکر است که شما میتوانید از طریق راههای ارتباطی که عوامل شبکه زیر نویس خواهند کرد با ما در تماس باشید سوالات تان را حول این برنامه و این کلیپ و یا حول تاریخ از استاد روستایی عزیز بپرسید. استاد در خدمتتان هستیم.
استاد روستایی:
محضر مبارک تان عرض کنم، همانطور که بینندگان عزیز و ارجمندمان دیدند این فردی که ادعای علم و دانش دارد که اصلاً از دانش تاریخ هم هیچ خبری ندارد و مطالعهی هم به صورت تخصصی ندارد میآید و یک عبارات فارسی برای خودش میخواند بدون اینکه اصل عبارت عربی را نمایش بدهد و بدون اینکه منبع را به درستی حتی اسم آن را شخص را هم به درستی نمیداند چون در مورد آن شخص هم اختلاف است.
ولی میگوید عمر ابن مسلمه ارحبی و مطالبی را میگوید و سعی میکند امیر المؤمنین را یک موجودی نشان بدهد که (نعوذ بالله) ظالم است و میخواهد به مردم سخت بگیرد میخواهد مردم را از بین ببرد به خاطر فشارهای اقتصادی و امثالهم...
مجری:
استاد! من فکر میکنم که شبهه ایشان را شاید بتوانیم به دو قسمت تقسیم کنیم، یکی به نفس مردم و نحوه حکومتداری امیر المؤمنین به تمام مردم، یکی در خصوص ایرانیان یعنی آن عِرق ملی را میخواهد کأنه ایشان تحریک بکند من اینطور از کلیپ ایشان تصور کردم.
استاد روستایی:
بله همینطور است، تمام تلاشش این است که بگوید علی ابن ابیطالب با ایرانیان رابطهی نامناسبی دارد و این رابطه خوب نیست. ما در چند محور باید به این مسئله بپردازیم اولاً: یک محور تبیین متن است یعنی آن متنی که ایشان دارد به قول خودش میگوید من از روی تاریخ یعقوبی میخوانم و شروع میکند یک چیزهای فارسی گفتن ما اصل تاریخ یعقوبی را نشان میدهیم این که جرأت ندارد نشان بدهد.
متن این نامه را در تاریخ یعقوبی ببینیم و در مصادر دیگر هم ببینیم و تحلیل محتوا کنیم، یعنی ما در مرحله اول باید این محتوا را تحلیل بکنیم ببینیم محتوا چه است؟ واقعاً آیا اینگونه است که این آقا دارد میگوید یا اینکه نه مسئله به گونه دیگری است. و در یک بخش دیگر باید رابطه امیر المؤمنین (علیه الصلاة والسلام) را با مردم بگوییم و یک بخش هم رابطه حضرت را با ایرانیان بگوییم تا این کلیپ پاسخ داده بشود.
من ابتدا سعی میکنم که از خود کتاب تاریخ یعقوبی شروع کنم، البته یک بخشی هم درباره نوع ترجمهی که این آقا دارد میکند باید راجع به آن هم صحبت بکنم.
مجری:
یعنی ترجمه هم اشکال دارد؟
استاد روستایی:
ترجمهاش هم غلط است و خلاف واقع تاریخی هم دارد حرف میزند، یک سری مطالب را نسبت به ایرانیان میگوید که علی ابن ابیطالب آنها را خیلی در فشار قرار داده بود؛ یعنی به گونهی دارد القاء میکند که لحظه به لحظه این اهرم فشار دارد بیشتر و بیشتر میشود و بدنه ایرانی جامعه خراج بده دارد فقیر و فقیر و فقیرتر میشود این هم خلاف تاریخ است که ایشان دارد بیان میکند.
اما متن تاریخ یعقوبی، کتاب تاریخی یعقوبی، جلد 2، شرکت الأعلم للمطبوعات بیروت لبنان چاپ کرده تاریخ چاپ 1431 چاپ اول در صفحه 107 اینجا دارد:
«وكتب علي إلى عمر بن مسلمة الأرحبي»
همان کسی که ایشان قرائت کرد.
«أما بعد»
امیر المؤمنین به عمر ابن مسلمه ارحبی نامه مینویسد:
«فإن دهاقين عملك شكوا غلظتك»
دهقانان و مردم تحت فرمان تو از بد خویی و سخت گیری تو آمدند شکایت کردند.
«ونظرت في أمرهم فما رأيت خيرا»
میگوید من دقت کردم خیری در آن ندیدم!
دیدم اینها درست نمیگویند، بعد ادامهاش را درست و حسابی این آقا نمیخواند
«فلتكن منزلتك بين منزلتين»
نسبت به اینها جایگاهی که داری سعی کن برخوردت دو گونه و به این صورت باشد.
«جلباب لين بطرف من الشدة في غير ظلم ولا نقص»
میگوید لباس نرمی بپوش به همراه شدّت بدون اینکه ظلم بکنی و بخواهی آنها را مورد آزار و اذیت قرار بدهی!
این قسمت را اصلاً نمیخواند تحریف میکند، چرا این را نمیگوید؟
مجری:
یعنی حضرت با اینکه فهمیده مردم اشتباه گفتند باز نصیحت میکند.
استاد روستایی:
بله میگوید اگر بر فرض آنها اشتباه گفتند اما شما حواست باشد لباس نرمی بپوش همراه با شدّت.
مجری:
استاد! زیباترین تعبیر راجع به حکومتداری همین است.
استاد روستایی:
میخواهد بگوید در مواجهه با مردم هم نرمخو باش هم به جایش جدیّت داشته باش اینکه میگوید:
«جلباب لين بطرف من الشدة »
یعنی شما نرمخو باش اما به همراه جدیت در کار.
یک جوری نشود از تو سو استفاده بکنند از آن طرف:
«في غير ظلم ولا نقص»
اما مرتکب ظلم و نقصی نشوی.
در مورد آنها میگوید اگر اینها خراج خودشان را با تسلیم دادند؛ یعنی بدون جنگ و خونریزی خراج خودشان را دادند شما:
«فخذ ما لك عندهم»
آنچه برای تو نزد آنها است از آنها بگیر.
«وهم صاغرون»
در حالی که تسلیم باشند.
نه اینکه بخواهند شاخ و شانه بکشند، شما ببینید در هر حکومتی وقتی بخواهی مالیات را بگیری نمیشود بجنگی میگوید جدیت داشته باش ظلم هم نکن؛ اما مالیات را به گونهی بگیر که آنها نخواهند با تو بجنگند و جنگ و دعوا راه بیاندازند در حال تسلیم باید آن را بپردازند.
«ولا تتخذ من دون الله وليا»
ایشان از این به بعد شروع به ترجمه نادرست کردن کرد، که بله غیر خدا را دوست خودت نگیر؛ در حالی که این ولی به معنای سرپرست است بعد آیه میخواند:
(لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يأْلُونَكُمْ خَبَالًا)
محرم اسراري از غير خود، انتخاب نکنيد!
سوره آلعمران (3): آیه 118
(لَا تَتَّخِذُوا الْيهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِياءَ)
يهود و نصاري را ولي (و دوست و تکيهگاه خود،) انتخاب نکنيد!
میگوید یهود و ترسایان و دوستان خودت نگیر
(وَمَنْ يتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ)
و کساني که از شما با آنان دوستي کنند، از آنها هستند
سوره مائده (5): آیه 51
هر که آنها را دوست بگیرد از آنها است.
«وقرعهم بخراجهم»
این را به معنای سختگیری در خراج ترجمه میکنند، اما ماده «قرّعَ» و «تقرَّعَ» را بعضیها کوشش معنا کردند؛ یعنی در دریافت آن مالیات کوشش کن.
«وقابل في ورائهم»
مقابله بکن با کسانی که پشت سر آنها هستند.
ادامهاش را هم نخواند؛ یعنی پشت سر مرزها یک عده ممکن است بیایند به اینها ظلم بکنند با آنها مقابله کن، مواظب باش اگر یک عده خواستند شورش و جنگ و هجمه و تجاوزی به حریم اینها بکنند با آنها «قابِل» مقابله کن.
«وإياك ودماءهم»
حواست باشد خون اینها را نریزی و اینها را نکشی.
تاريخ اليعقوبي؛ اسم المؤلف: أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح اليعقوبي الوفاة: 292، دار النشر: دار الاعلم للمطبوعات – بيروت:1431، ج2، ص107
سراسر نامه را که آدم میبیند فضا چیز دیگر است؛ اما این آقا دارد یک جور دیگر معنا میکند اما نسبت به ترجمه غلطی که کرد: (لَا تَتَّخِذُوا الْيهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِياءَ)؛ اینها را گفت دوست نگیر! لازم است که راجع به ماده وَلَیَ و معنای ولی یک مقداری اینجا توضیح بدهیم
مجری:
استاد! البته این از آن واژگانی است که خیلی حولش بحث میشود متأسفانه در خصوص ولایت امیر المؤمنین هم معنای این لغت را تحریف کردند.
استاد روستایی:
بله، اینجا میخواهم یک لغتنامه نشان بدهم اتفاقاً کلمه «اولیاء» در آن است، «ولی» به چه معنا است؟ آیا به معنای دوست است؟ شما کتاب «مصباح المنیر» فیومی را ببینید جلد 2، صفحه 672 میگوید:
«الولي فعيل بمعنى فاعل»
«ولی» بر وزن فعیل است، صفت مشبه است؛ اما به معنای فاعل یعنی به معنای والی یعنی فرمانروا است. مثلا میگوید:
«مَنْ وَلِیَه»
چه کسی ولی اوست؟
«إذا قام به»
زمانی که یک کسی سرپرستی امور یک کسی را به عهده بگیرد میگویند ولی او کیست؟
«ومنه: اللَّهُ وَلِي الَّذِينَ آمَنُوا»
میگوید: (اللَّهُ وَلِي الَّذِينَ آمَنُوا)؛ از همین باب است خدا سرپرست و والی مؤمنین است.
«والجمع أولياء»
جمع ولی به معنای والی، اولیاء میشود.
المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي؛ اسم المؤلف: أحمد بن محمد بن علي المقري الفيومي الوفاة: 770هـ، دار النشر: المكتبة العلمية – بيروت، ج2، ص672
اولیاء یعنی سرپرست، سرپرستان، فرمانروایان به این معنا است والی یعنی فرمانروا که جمعاش اولیاء میشود، یک مثالی میخواهم خدمت شما بزنم میگویند جلسه اولیاء و مربیان یعنی جلسه رفقاء؟! نه یعنی جلسه سرپرستان، سرپرستان دانش آموزان بیایند و مربیان و معلمین مدارس هم باشند یعنی این. هیچ کس نمیگوید یعنی رفقای دانش آموزان بیایند با معلمها بنشینند اولیاء یعنی سرپرستان.
اینجا هم آقای فیومی در «مصباح المنیر» میگوید ولی، بر وزن فعیل است به معنای والی است بعد مثال برایش میزند میگوید جمع همین ولی، اولیاء میشود این ولی به معنای والی است. در تاریخ یعقوبی برویم عبارتی که در تاریخ یعقوبی بود این بود (لَا تَتَّخِذُوا الْيهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِياءَ)؛ یهود و نصارا را «اولیاء» نگیرید، سرپرست خودتان نگیرید نه با اینها رفیق نشوید صرف رفاقت را نمیخواهد بگوید.
بعد میگوید: (وَمَنْ يتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ)؛ هر کس آنها را ولی خودش بگیرد جزء آن دار و دسته است.
مجری:
«یَتوَل» کاملاً اولیاء را توضیح میدهد.
استاد روستایی:
بله، صحبت این است، میگوید زیر بار یهود نرو، زیر بار نصارا نرو، آنها نمیتوانند بر شما ولایت داشته باشند. شما باید خودتان بر خودتان ولایت داشته باشید نه آنها بر شما ولایت داشته باشند. این آقا غلط ترجمه میکند بخشی از عبارت را نمیخواند و این ترجمه غلطش دو تا حالت دارد یا بلد نیست اینطوری ترجمه میکند یا اینکه میخواهد شبهه افکنی بکند و بیمار است هر دو حالتش وای بر آن مخاطبینش یا مخاطبین پای سخن یک آدم نادان نشستند یا پای سخن یک آدم دروغگو نشستند که درست ترجمه نمیکند و دروغ میگوید عبارت این است. این جملاتی که حضرت میگوید با کسانی که وراء آنها هستند «قابل» مقابله کن خون آنها را نریز به آنها ظلم نکن هیچ کدام را این آقا در نظر نمیگیرد، این قسمت یعقوبی.
اما همین نامه در کتاب انساب الأشراف بلاذری هم آمده کتاب «جملٌ من انساب الأشراف» آقای بلاذری، جلد 2، چاپ دار الفکر بیروت لبنان، سال چاپ 1417 چاپ 1، صفحه 390 نامههای امیر المؤمنین به ولاتش، اینجا دارد که عمرو ابن سلمه ارحبی آن گفت عمر ابن مسلمه ارحبی؛ یعنی حتی نیامد بگرد عمرو است، عمر است؟ ابن سلمه است، ابن مسلمه است این چه کسی است؟ حتی اسم این را هم نمیداند و ژست نقاد تاریخ میگیرد فکر میکند یک حرفی زد هیچ کس جوابش را نمیدهد. میگوید نامه نوشت:
«أما بعد فإن دهاقين بلادك»
دهقانان سرزمین تو
«شكوا منك قسوة وغلظة»
از سخت گیری و درشت خویی تو شکایت کردند.
«واحتقاناً»
البته در بعضی جاهای دیگر «وإحتقاراً» است؛ یعنی آمدهاند به تو ایراد گرفتند که تو آنها را حقیر شمردی، کوچک شمردی! عرض کردم در بعضی از کتابهای دیگر «احتقارا» است.
«فنظرت فلم أرهم أهلاً لأن يدنوا»
میگوید من دقت کردم اینها را ندیدم به عنوان کسانی که اهلیت داشته باشند به آنها نزدیک بشوی
چرا؟
«لشركهم»
مشرک هستند.
اینها مشرک هستند، حرف حق را نمیپذیرند منطق ندارند من ندیدم اینها را به گونهی که شما بخواهی به آنها نزدیک بشوی و رفاقت صمیمی با آنها داشته باشی نه مشرک هستند و منطق قرآن این است:
(لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا)
بطور مسلم، دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان را، يهود و مشرکان خواهي يافت.
سوره مائده (5): آیه 82
قرآن میگوید شدیدترین دشمن برای مؤمنین یهود و مشرکین هستند اینها مشرک هستند پس صلاحیت ندارند به آنها نزدیک بشوی، اما:
«ولم أر أن يقصوا ويجفوا»
اما از آن طرف این را هم نبینم که شما بخواهی به آنها جفا و ظلم بکنی و آنها را کوچک بکنی حقشان را کم بشماری.
چرا؟
«لعهدهم»
ما با اینها هم پیمان هستیم.
«فالبس لهم جلباباً»
لباسی در مواجهه با اینها بپوش
«من اللين تشوبه بطرف من الشدة»
یک لباس نرمی به همراه شدت یعنی نرمخویی به همراه جدیّت داشته باش!
البته:
«في غير ما أن يظلموا ولا ينقض لهم عهد»
میگوید حواست باشد به اینها نباید ظلم بشود پیمانی که با اینها داری نباید نقض بشود من میگویم جدیت داشته باش اما جدیت منِ علی به معنای این نیست که با اینها ظالمانه برخورد کنی خیر جدیت من به معنای این نیست که شما نقض عهد و پیمان بکنی ما عهد و پیمان نقض نمیکنیم
«ولكن تفرغوا لخراجهم»
نسبت به خراج اینها و مالیاتی که باید از اینها بگیری باید «تَفرغوا» عرض کردم ماده «تَفَرّغَ» را بعضیها به معنای کوشش معنا کردند؛ یعنی برای گرفتن خراج تلاش کن نه لزوماً به معنای این باشد که (نعوذ بالله) گردن اینها طناب بیاندازی و سختگیری کنی نه، «تفرغوا» تلاش کن جدی باش، جدیت به خرج بده این مالیات را باید بدهد.
ببینید شما در هر جامعهی اگر بخواهی قانون رعایت بشود باید جدیت داشته باشی نمیشود قانون را یکی نقض بکند جدیت هم نداشته باشی سنگ روی سنگ بند نمیشود.
مجری:
لازمه اجرای قانون همین است.
استاد روستایی:
بله جدیت است. اینها پیش حضرت آمدند حضرت گفتند ما یک دینی به نام اسلام داریم این منطقش است و این تعالیمش است تو دو تا حالت داری یا این دین را میپذیری و در این مملکت زندگی میکنی از امکاناتش استفاده میکنی؛ اما باید یک مالیاتی به حکومت اسلامی بپردازی. چرا؟ چون داری از خدمات این نظام بهره میبری و از آن طرف دین و آیین اینها را هم قبول نداری این یک حالت است.
حالت دوم این است که این را بپذیر هیچ خراجی هم نمیخواهد بدهی، این یک قانون است حالا حضرت دارد به آن والی خودش میگوید در گرفتن خراج جدیت به خرج بده بالاخره اینها مشرک هستند میخواهد استفاده بکند طبیعتاً این استفاده طبق قوانین اسلامی و این زندگی در بلاد اسلامی طبق قانون فقه اسلامی یک لازمهی دارد.
مجری:
طبیعتاً او دوست ندارد بپردازد با توجه به عقاید و تفکراتش اگر جدیت نباشد نمیپردازد.
استاد روستایی:
بله نمیپردازد بعد میگوید:
«ويقاتل من وارءهم»
بعضیها گفتند به واسطه اینها با آنهای که پشت آنها هستند بجنگ! نقل دیگری هم است شما «قابل ورائَهم» با آنهای که پشت مرزهای اینها هستند مقابله بکن نسخ مختلف است و ترجمهها مختلف؛ اما یک ادامهی اینجا دارد که این آقا اصلاً نمیآید این را بررسی بکند میگوید:
«ولا يؤخذ منهم فوق طاقتهم»
از اینها بیشتر از طاقتشان نمیشود خراج گرفت به اندازه توان باید خراج گرفته شود.
«ولا یؤخذ» از اینها بیش از طاقتشان اخذ نمیشود؛ یعنی به میزانی که این دارد قرار نیست این را از بین ببری. این آقا چه میگفت؟ میگفت علی ابن ابیطالب به واسطه جنگهای داخلی که داشت فشار رویش بود بودجه سنگین بود حالا میخواهد از مردم بگیرد. اینجا حضرت چه دارد میگوید؟ حضرت میفرمایند بیشتر از طاقت اینها حق نداری بگیری.
«فبذلك أمرتهم»
من به تو امر کردم
«والله المستعان والسّلام»
خدا کمک میکند والسلام!
أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ) الوفاة: 279، دار النشر: دارالفکر، لبنان – بیروت: 1417، ص390
این هم نقل بلاذری، جناب اقای خدا بنده ببینید بلاذری شیعه که نیست، در مورد یعقوبی بعضیها این احتمال دادند که شیعه باشد فرض کنید یعقوبی شیعه بلاذری که شیعه نیست. بلاذری از هم نشینان و ندیمان بعضی از خلفای بنی عباس بود، بعضی از خلفای بنی عباس قاتل ائمه ما هستند. بلاذری یک آدمی نیست که بخواهد کنار ما باشد نه بلاذری مداح مأمون و همنشین متوکل بود.
شما «مختصر تاریخ مدینه دمشق» جلد 1، صفحه 425 را ببینید:
«أن البلاذري كان أديبا رواية له كتب جياد»
من با اینهایش کاری ندارم
«ومدح المأمون بمدائح وجالس المتوكل»
مأمون را مدح میکرد و همنشین متوکل بود.
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج6، ص75
مأمون چه کاره است؟ مأمون قاتل امام رضا است. متوکل چه؟ تاریخ الکامل ابن اثیر میگوید:
«وإنما كان ينادمه ويجالسه جماعة قد اشتهروا بالنصب والبغض لعلي»
همنشینها و ندیمان متوکل فقط کسانی بودند که نه تنها ناصبی هستند بلکه مشهور به بغض و نصب هستند.
الكامل في التاريخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ، الطبعة: ط2، تحقيق: عبد الله القاضي، ج6، ص109
این آقا همنشین متوکل است، این آقا مداح مأمون است. یا در کتاب دیگر میگوید جابر، جد آقای بلاذری این آقا خادم اینها بوده، یا در جای دیگر احمد ابن یحیی البلاذری میگوید این آقا را به عنوان ندیمان ذکرش کردند. این آقا گرایش شیعی ندارد که بخواهد از منِ شیعه دفاع بکند این گرایش شیعی ندارد که بخواهد از امیر المؤمنین (علیه الصلاة والسلام) دفاع بکند.
نهایت نهایت نهایت امیر المؤمنین را به عنوان خلیفه چهارم میشناسد نه بیشتر، بیش از این نیست همین میزان میشناسد این آقای بلاذری که اینچنین است میگوید نامه علی ابن ابیطالب این است:
«ولا يؤخذ منهم فوق طاقتهم»
أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ) الوفاة: 279، دار النشر: دارالفکر، لبنان – بیروت: 1417، ص390
در انساب الأشراف، جلد 2، صفحه 390 میگوید علی ابن ابیطالب گفت: «ولا يؤخذ منهم فوق طاقتهم»؛ بیش از طاقت اینها از اینها نگیر. اما این آقا چه میگوید؟ میگوید او میخواست به مردم فشار بیاورد یعنی حضرت را میخواهد ظالم جلوه بدهد.
مجری:
خیلی ممنون تا به این لحظه از محضر استاد روستایی عزیز استفاده کردیم، بیرویم باهم دیگر یک میان برنامه کوتاه ببینیم دوباره ان شاء الله در خدمت تان هستیم.
(میانبرنامه)
مجری:
عرض شب بخیر مجدد خدمت شما همراهان گرامی دارم با ادامه بحث در خدمت استاد روستایی هستیم. استاد فرمودید که شبهه برخی از باستان گرایان در خصوص برخورد امیر المؤمنین در نحوه گرفتن خراج از ایرانیان و مردم، مشرکین را بررسی کردید، ایشان ادعا کردند 2 سند وجود دارد برای سند اول فکر میکنم به اندازه کافی صحبت کردید یا بازهم میخواهید صحبت کنید.
استاد روستایی:
نه، ایشان گفت دو تا مطلب وجود دارد، یکی درباره عمر یا عمرو ابن مسلمه یا سلمه ارحبی و دیگری زیاد. ایشان یعقوبی را قرائت کرد هم غلط ترجمه کرد هم عبارت را تحریف کرد بخشهای که به ضررش است نیاورد و سعی کرد جای شهید و جلاد را عوض کند حضرت در نامهشان تصریح میکنند که بیش از طاقت اینها نگیر، به اینها نباید ظلم بشود، پیمانشان نباید نقض بشود اینها را اصلاً نخواند و آنطوری که دلش خواست معنا کرد.
اما این عبارت را میخواهم از نهجالبلاغه نمایش بدهم یعنی فقط در یعقوبی نیست متن یعقوبی را نمایش دادیم، متن بلاذری را نمایش دادیم؛ اما نهجالبلاغه، نهجالبلاغهی که ما انتخاب کردیم نهجالبلاغه دکتر صبحی صالح است همان نهجالبلاغه سید رضی است، اما این آقا پاورقی به آن زده و فهرستهای علمی به آن زده، اهلسنت است کتاب نهجالبلاغه دکتر صبحی صالح در نامه 19، صفحه 376 دارد.
«19 و من كتاب له (علیه السلام) إلى بعض عماله أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً»
دهقانان سرزمین تو درباره درشت خویی و برخورد سخت تو شکایت کردهاند!
«وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً»
جفا و حقیر شمردن آنها یعنی آنها را کوچک شمردی!
«وَ نَظَرْتُ»
من دقت و بررسی کردم
«فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلًا لِأَنْ يُدْنَوْا»
بررسی کردم آنها را ندیدم به عنوان افرادی که صلاحیت نزدیک شدن داشته باشند.
«لِشِرْكِهِمْ»
چون اینها مشرک هستند.
«وَ لَا أَنْ يُقْصَوْا وَ يُجْفَوْا»
اما این را هم بگویم نباید آنها را کوچک بشماری، نباید به آنها جفا بشود.
«لِعَهْدِهِمْ»
ما با آنها پیمان داریم.
«یُقصَوا» به معنای دور کردن هم است، آنها را نباید برانی، نباید به آنها جفایی بشود آنها را باید حفظ بکنی «لعهدِهِم» چون با آنها پیمان داریم، چرا برانی؟ سیاست حکومت علوی هدایت افراد است نه دور کردن افراد، جذب حداکثری است.
«فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللِّينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ»
درمواجهه با آنها لباسی بپوش لباس نرمی که مخلوط باشد با بخشی شدّت یعنی نرمخوئی به اضافه جدیت!
«وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ الْقَسْوَةِ وَ الرَّأْفَةِ»
بین دو چیز با اینها برخورد کن از این طرف جدیّت از این طرف رأفت!
«قَسْوَة» اینجا به معنای ظلم نیست قساوت و ظلم منظور نیست کنار رأفت باید معنا بشود، یعنی با آنها هم رأفت داشته باش هم جدیّت داشته باش!
«وَ امْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ التَّقْرِيبِ وَ الْإِدْنَاءِ»
مخلوط کن دو تا برخورد را در مواجهه با آنها بین نزدیکی و دوری.
یعنی نه آنقدر نزدیک شو که برخورد بکنی، یک مثال ساده بزنم آدم در جاده که میرود نباید اینقدر به ماشین جلو نزدیک بشود که تصادف بکند نه اینقدر دور بشود که در جاده تَک بیافتد اگر یک مشکلی پیش آمد گرفتار بشود این یک همچنین مثالی میماند میگوید: «وَ امْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ التَّقْرِيبِ وَ الْإِدْنَاءِ»؛ با اینها بین نزدیکی و دوری مواظب باش، در برخورد با اینها یک مخلوطی ایجاد کن، نه آنقدر نزدیک شو که خلافت تعالیم دینی باشد که آنها را ولی خودت بدانی نه آنقدر دور شو که بخواهد با جذب حداکثری منافات داشته باشد.
«وَ الْإِبْعَادِ وَ الْإِقْصَاءِ إِنْ شَاءَ اللَّه»
یعنی بین دور کردن و نزدیک شدن ان شاء الله با اینها اینگونه برخورد کن.
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص376
نامه حضرت این است، اینی که در نهجالبلاغه آمده این است، آنکه در تاریخ یعقوبی آمده بود آن بود. آن چیزی که بین همه اینها وجود دارد و این آقا این را فاکتور گرفت و نگفت این است که نباید به اینها ظلم بشود، اینی که باید به اینها توجه بشود در عین اینکه جدیت به خرج میدهی در عین اینکه باید آنها قانونمدار باشند اگر جدیت به خرج ندهی قانون را زیر پا میگذارند؛ اما حواست باشد ظلم و جفا نباید بکنی، دورشان نکن، بیش از طاقتشان نگیر حرف حضرت این است.
بنابراین در تحلیل محتوایی که ما داریم میگوییم این آقا متأسفانه به این محتوا توجه نکرد و این را ذکر نکرد این یک ناجوانمردی تحقیقی و پژوهشی است که از اخلاق پژوهشی به دور است.
اما یک نکته دیگر این است که ایشان تأکید کرد روی اینکه بله جنگهای علی ابن ابیطالب داشت فشار مالی بر او بود به مردم سخت میگرفت. یعنی میخواهد بگوید فنر را مدام فشردهتر و فشردهتر میکرد یعنی مردم روز به روز فقیرتر میشدند، در حالی که این خلافت تاریخ است ما اگر بیاییم تاریخ این مردم را در عصر ساسانی و عصر اسلامی بررسی بکنیم میبینیم، این آقا دارد دروغ میگوید.
شما ببینید آقای دکتر زرینکوب یکی از افرادی است که این آقایان خیلی قبولش دارند. آقای دکتر عبدالحسین زرینکوب در زمینه تاریخ کتابهای متعددی دارد در این زمینه کار کرده و تخصصش است ایشان کتاب دارد یکی از کتابهایش «کارنامه اسلام» است کتاب کارنامه اسلام، چاپ 24، انتشارات آنطوری که خاطرم است آرم انتشارات امیر کبیر است یعنی کتاب پر مطالعهی است و زیاد به آن مراجعه میشود در صفحه 12 حرفی دارد همین آقای زرینکوبی که این آقایان قبولش دارند چه میگوید؟
ایشان میگوید: "چنانکه مجوس، هم جزیهی که به اسلامیان میپرداختند به مراتب سبکتر و راحتتر از مالیات سرانهی بود که پیش از آن به حکومت خویش یعنی ساسانیان میدادند" یعنی حتی مجوس زمان عمر نه زمان مولی امیر المؤمنین یعنی حتی در زمان خلیفه اول، دوم و سوم آن مالیاتی که اینها میپرداختند خیلی به مراتب سبکتر و راحتتر بوده از مالیاتی که ساسانیان از اینها میگرفتند.
مجری:
یعنی فشاری کمتری به مردم میرسیده
استاد روستایی:
دقیقاً فشار حکومت اسلامی خیلی کمتر بود، تازه حکومت اسلامی سیاستش رأفت و رحمت است.
مجری:
این خراجها گرفته میشده برای خرج دوباره برای مردم یا گرداندن حکومت که لازم بوده الان در تمام دنیا این را به یک نحوه دیگر پذیرفتند.
استاد روستایی:
بله، امروزه یک سری خدمات رفاهی وجود دارد که آن موقع نبود، جاده سازیها، آسفالت کردن امروز است اما آیا آن روز برای تأمین امنیت شهر که دزد خانه مردم را نزند، ناموس مردم راحت عبور مرور بکند آیا هزینه نباید میشد؟ طبیعتاً نیروی نظامی که میخواهد جامعه را اداره بکند خرج دارد، این خرج باید از کجا تأمین بشود؟ طبیعتاً از مردم؛ اما آیا این سنگین بود؟ آیا این مردم را در فشار قرار داده بود؟ آقای زرینکوب میگوید نه، میگوید به مراتب سبکتر و راحتتر بود.
من منبعی را میخواهم مثال بزنم که این میتواند قبول نکند الان بپرسند فرض کن فلان مورخ عرب زبان مثلاً طبری، بلاذری یا آقای یعقوبی و امثالهم میگویند اینها از خودتان است. ایشان را که قبول دارید ایشان درست است مسلمان و شیعه است اما یک تاریخ نگاری است که شما قبولش دارید ایشان دارد میگوید اینگونه بود این هم یک مسئله که باید به آن توجه بشود.
مجری:
استاد! حقیقتا چند تا سوال از بینندگان در خصوص امیر المؤمنین و همچنین در خصوص کتب تاریخی آمده، ولی هر وقت شما صلاح دانستید ما در خدمت شما باشیم.
استاد روستایی:
باشه، اما نکته دیگر که ما باید به بُعد دیگر این مسئله بپردازیم این بود که ایشان امیر المؤمنین را دارد یک شخصیتی جلوه میدهد که نسبت به رعیت خودش نه فقط ایرانیها آدم سختگیری است؛ چون گفت فشار میخواهد به مردم بیاورد بر اثر مسائل جنگی و بودجهها. یک: نسبت به اصل مردم و دو: نسبت به ایرانیان؛ ما باید بیاییم بررسی بکنیم ببینیم آیا واقعاً اینچنین است؟ واقعاً همین است که این آقا میگوید یا نه حقیقت ماجرا چیزی دیگری است!
ببینید ما یکی از نمونههای برخورد امیر المؤمنین با رعیت خودش را میآوریم کتاب بلاغات النساء مال ابن طیفور متوفای 280 احمد ابن ابی طاهر در اینجا یک دیداری را ثبت میکند نسبت به سوده بنت عماره یا سوده همدانیه
مجری:
ایشان شخصیت خاصی بود؟
استاد روستایی:
بله، یکی از بانوان خیلی شجاع و تأثیرگذار در طول تاریخ، از بانوانی که باید راجع به او کار و پژوهش بشود، الگوهای زیبای تاریخ اسلام معرفی بشود و برای بانوان ما الگوهای خیلی خوبی است. یک زن ظلم ستیز یک زنی که به شدت مقابل ظلم قد عَلَم میکند میایستد نمیهراسد و از امامت و ولایت با قدرت دفاع میکند.
مجری:
هم عصر امیر المؤمنین است
استاد روستایی:
بله، این خانم یک بار به دیدار معاویه میرود که این دیدار حائز اهمیت است و باید روی این تحلیل بشود که در این دیدار چه چیزی بین این دو نفر میگذرد؟ سوده همدانیه بعد از امیر المؤمنین از ستمگریهای بثر ابن ارتداد والی معاویه شکایات و اعتراضاتی نسبت به معاویه دارد که باید ما این را بررسی بکنیم و راجع به آن صحبت بکنیم.
ایشان از شیعیان امیر المؤمنین، محدث و ادیب است در قرن 1 هجری است فصیح و بلیغ است، در گفتار ممتاز است نقشهای خیلی مهمی ایشان دارد و فکر میکنم از قبیله همدانیان باشد یعنی اهل یمن، آن جای که آن زمان تحت تصرف ایران بوده؛ یعنی میخواهم یک ایرانی برایتان مثال بزنم که دارد برخورد امیر المؤمنین با رعیت خودش را گزارش میدهد. یک کسی که جزء ایرانیها به حساب میآید، با معاویه خیلی تند برخورد میکند و یک بحثهای مطرح میکند معاویه آخر الامر به او میگوید:
«وما صنع بك حتى صار عندك كذلك»
علی با شما چطوری برخورد کرده که اینقدر مدحش را میکنی!
چون عبارات طولانی است من نمیخوانم کل عبارات از صفحه قبل شروع میشود فقط آمده از جنایات بثر ابن ارتاد شکایت بکند بعد میگوید: «وما صنع بك حتى صار عندك كذلك»؛ چطوری علی با تو برخورد کرده
«قالت قدمت عليه في رجل ولاه»
میگوید پیش علی رفتم درباره مردی که علی ابن ابیطالب او را به عنوان فرمانروا بر ما قرار داده بود.
میگوید علی (علیه السلام) داشت نماز میخواند و یک مشکلاتی بین من و آن فرد پیش آمده بود
«فأتيت علياً عليه السلام»
پیش علی (علیه السلام) رفتیم
«لأشكو إليه ما صنع بنا»
به خاطر آن ظلمهای که آن فرد به ما میکند رفتم شکایت بکنم
«فوجدته قائماً يصلي»
دیدم آقا امیر المؤمنین علی (علیه الصلاة والسلام) ایستادن دارند نماز میخوانند.
«فلما نظر إليّ»
داشتند نماز میخواندند بالاخره در بین رکعات مختلف نماز فرض کنید آقا دو رکعت بعدی را بخواند«فلما نظر إليّ»؛ به من که نظر کردند
«انفتل من صلاته»
یعنی انصرف من صلاته؛ بعضیها این طوری ترجمه کردهاند و بعضیها هم ممکن است بگویند نمازش را تبدیل به نافله کرد و سریع تمام کرد، «انتَفَلَ من صلاته» یعنی دیگر مشغول نماز خواندن نشد
«ثم قال لي برأفة وتعطف»
با یک رأفت و عطوفت و مهربانی به من فرمودند که:
«ألك حاجة»
چه مشکلی داری؟ حاجتی و کاری داری؟
«فأخبرته الخبر»
گفتم بله آقا والی شما چنین و چنان کرده است.
ببینید این خانم پیش معاویه رفته دارد از بثر ابن ارتاد شکایت میکند، بعد معاویه گوش نمیدهد شروع به مدح امیر المؤمنین میکند میگوید علی با تو چه کرده که اینطوری داری برخورد میکنی؟ یک خاطره مشابه برای معاویه میگوید.
مجری:
این خاطره را چه کسی میگوید؟
استاد روستایی:
خانم سوده همدانی! میگوید آقا امیر المؤمنین یک والی بر ما نصب کرده بود یک مشکلاتی بین من و آن به وجود آمده بود، من پیش امیر المؤمنین برای شکایت از او رفتم میگوید وقتی به حضرت گفتم
«فبكى»
حضرت شروع به گریه کردند
«ثم قال اللهم إنك أنت الشاهد عليّ»
خدایا تو شاهد بر من هستی
«وعليهم»
و شاهد بر آنها هستی.
«أني لم آمرهم بظلم خلقك»
من به آنها دستور ندادم که به محرومان تو ظلم بکنند
«ولا بترك حقك»
دستور ندادم که حق تو را ترک بکنند.
بعد میگوید دست کرد در جیب مبارک و یک قطعه پوستی در آورد و مطلبی نوشت نامهاش این است:
«بسم الله الرحمن الرحیم»
یک آیاتی از قرآن را میخواند که بینه آشکاری از طرف پروردگار آمده شما در کیل و میزان وفا بکنید عدالت به خرج بدهید نسبت به مردم به بدی برخورد نکنید فساد در زمین نکنید روایت طولانی است سریع بخوانم
«إذا قرأت كتابي فاحتفظ بما في يديك من عملنا حتى يقدم عليك»
- خطاب به آن والی است - زمانی که نامه من را خواندی آنچه که مال ما است یعنی مال بیت المال است نزد خودت نگه دار حتی تا اینکه بیاید پیش تو
«من يقبضه منك»
کسی بیاید از تو بگیرد!
یعنی والی بعدی بیاد.
مجری:
آن والی را عزل کرد؟
استاد روستایی:
بله، آن والی را عزل کرد.
«والسلام»
تمام!
«فأخذته منه»
نامه را از او گرفتم
«والله ما ختمه بطين ولا خزمه بخزام»
نامه را مهر و موم نکرده بود.
خیلی ساده و روان بخواهم ترجمه بکنم نامه را مهر و موم نکرده بود.
«فقرأته»
من نامه را خواندم.
بلاغات النساء؛ اسم المؤلف: أبو الفضل أحمد بن أبي طاهر ابن طيفور (المتوفى: 280هـ) الوفاة: 280، دار النشر:، ج1، ص14
بعد معاویه میگوید علی ابن ابیطالب با شما کاری کرده که جرأت بر سلطان پیدا بکنید، بعد هم معاویه یک چیزی برایش مینویسد. حرف من این است سوده همدانیه مال همدان یمن است یمن آن موقع جز ایران محسوب میشد، بله آن موقع جزء کشور اسلامی بود ولی میخواهم بگویم اینها یک موقعی ذاتاً جزء کشور ایران بودند.
یک فردی میتوانست نژادپرستی داشته باشد، یا حداقل عِرق سرزمینی حالا کسی ممکن است بگوید زبانشان عربی بود.
مجری:
فرمودید کدام منطقه میشدند؟
استاد روستایی:
اینها قبیله همدان و در یمن هستند، یمن در دوره رسول خدا جز ایران بود بعداً جزء ممالک اسلامی میشود امیر المؤمنین برایشان سخنرانی میکنند و مسلمان میشوند اما یک روزی اینها در جغرافیای غیر از حکومت اسلامی میزیستند. حداقل میتوانست عِرق سرزمینی داشته باشد بیاید مقابله بکند؛ اما نه یک ایرانی است که دارد از عدالت و لطف امیر المؤمنین میگوید.
ما موارد دیگری هم داریم که امیر المؤمنین (علیه الصلاة والسلام) اتفاقاً خیلی نسبت به ایرانیها برخورد مناسب داشتند و نه فقط ایرانیها کلاً نسبت به غیر عرب و موالی، و نسبت به ایرانیها هم برخورد مناسب داشتند اگر فرصت است یکی دو مورد را خدمتتان عرض میکنم البته هنوز بخش زیاد ما باقی مانده باید نقدش بکنیم.
ما در کتاب «الغارات» ثقفی داریم، مغیره ابن شعبه میگوید کسی که دشمن امیر المؤمنین است، البته این مغیره نمیخواهم بحثم به حاشیه برود، مغیره یک شخصیتی است که از طرف حکومت مأمور است با فضائل امیر المؤمنین مبارزه بکند، یقه صعصعه را میگیرد میگوید تو نباید از فضائل علی در مسجد بگوی تاریخ طبری و دیگران نقل کردند این مغیره آدمی است که خطبائی را منصوب میکند برای اینکه به امیر المؤمنین دشنام بدهند اما همین مغیره میگوید:
أَمْيَلَ إِلَى الْمَوَالِي وَ أَلْطَفَ بِهِمْ وَ كَانَ عُمَرُ أَشَدَّ تَبَاعُداً مِنْهُمْ»
الغارات (ط - القديمة)؛ ثقفي، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال، محقق / مصحح: حسيني، عبدا لزهراء، ناشر: دار الكتاب الإسلامي – قم:1410 ق. ج2، ص341
میگوید علی ابن ابیطالب نسبت به موالی یعنی چه ایرانیان، چه غیر ایرانیانی که عرب نبودند به عنوان برده یا به عنوان هر چیز اسیر شده بودند میگوید «امیَل» مایل به اینها بود «الطف» به اینها لطف میکرد، به اینها نزدیک میشد؛ اما عمر نه اینها را دور میکرد. این سیره علی ابن ابیطالب نسبت به ایرانیان است.
یا ماجرای جناب شهربانو که خدمت شما عرض کردم وقتی امیر المؤمنین دید عمر میخواهد با آنها بد برخورد کند میخواست ایرانیها را اسیر بکند اسیرهای که بیایند عربها را کول بکنند دور کعبه بچرخانند آن هم عربهای که بیمار بودند امیر المؤمنین فرمودند نه
«قَالَ رسول الله (صلی الله علیه واله) أَكْرِمُوا كَرِيمَ كُلِّ قَوْمٍ»
با برزگزاده باید به درستی برخورد بکنید!
نام كتاب: دلائل الإمامة( ط- الحديثة)؛ نويسنده: طبرى آملى صغير، محمد بن جرير بن رستم (تاريخ وفات مؤلف: قرن 5) محقق / مصحح: قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، ناشر: بعثت، ايران؛ قم: 1413 ق، ص195 و 196
بعد نگذاشتند با این خانم شهربانو برخورد بدی بشود چون از امثال عبدالله ابن عمر و دیگران برخوردهای بسیار بسیار زشت و زننده که من حیاء میکنم بگویم نسبت به کنیزها در تاریخ گزارش شده؛ اما امیر المؤمنین آنجا حائل شدند نگذاشتند همه اسراء را آزاد کردند دیگران به حضرت بخشیدند اینها ایرانی بودند همه را آزاد کردند گفت این باید پشت پرده برود احترامش حفظ بشود، اگر کسی میخواست خواستگاری کند با احترام با اختیار این سیره امیر المؤمنین است آن وقت این میگوید به ایرانیها سخت میگرفت.
مجری:
فکر کنم شما در همین برنامه روایت را خواندید که حضرت حتی به زبان فارسی صحبت کردند به خاطر اینکه ارتباط بهتر باشد و حس قرابت با ایشان بیشتر بشود.
استاد روستایی:
بله، حضرت با زبان فارسی با ایشان صحبت کردند به تمدن ایرانیها احترام گذاشت زبان نماد فرهنگ و تمدن است حضرت آمدند هم قرابت ایجاد بکنند هم برای ایران و ایرانیان اصالت قائل شدند با این نوع ادبیاتشان. این نسبت به بخش اول؛ اگر مایل هستید ما بخش زیاد را هم مطرح بکنیم به یک جای برسانیم بعد من برای سوالها خدمت شما باشم، میخواهم از کلیپ فاصله نگیریم.
مجری:
میخواهید قبل از اینکه به بخش دوم بپردازیم یک میان برنامه کوتاه داشته باشیم و سوالات را هم آخر برنامه در خدمت تان هستیم. خیلی از شما بینندگان عزیز ممنونم که با ما همراه شدید باهم یک میان برنامه کوتاه ببینیم دوباره ان شاء الله در خدمت در خدمت استاد روستایی هستیم.
(میانبرنامه)
مجری:
بینندگان عزیز و محترم با ادامه برنامه ایستگاه اندیشه در خدمت شما هستیم. استاد ایشان طبق عبارت تاریخ یعقوبی دو تا نامه را مطرح کردند، حول نامه اول صحبت فرمودید و خلافش از تاریخ فرمودید که اصلاً برخورد امیر المؤمنین با رعیت چگونه بوده اما فکر میکنم وقت نامه دوم است.
استاد روستایی:
بله، نامهی دومی را ایشان درباره زیاد گفتند و بعد اینطوری تحلیل کرد که بله زیاد میخواست به مردم تخفیف بدهد، علی ابن ابیطالب یقه ایشان را گرفته که چرا تخفیف دادی؟ چرا نمیخواهی فشار بیاوری؟ کأنه علی ابن ابیطالب (صلوات الله وسلامه علیه) میخواهند هر فشاری به لحاظ جنگها به ایشان وارد شده از ایرانیها بگیرند میخواهند اینطوری تعبیر بکند.
متن همین نامه را در تاریخ یعقوبی ببینیم در کتاب بلاذری ببینیم و تحلیل بکنیم ببینیم آیا واقعاً آنی است که او میگوید یا ماجرا چیز دیگری است؟ ببینید کتاب تاریخی یعقوبی، جلد 2، صفحه 109 دارد:
«وكتب إلى زياد وكان عامله على فارس»
میگوید امیر المؤمنین به زیاد نامه نوشت، زیاد فرمانروا از طرف حضرت بر سرزمین فارس بود.
«أما بعد فإن رسولي أخبرني بعجب»
فرستاده من یک خبر عجیبی به من داده
«زعم أنك قلت له فيما بينك وبينه»
اینجا «زَعَمَ» اینجا به معنای گمانها نیست، به معنای یقین است میگوید اعتقادش این است که تو در بین خودت و خودش اینطوری گفتی:
«إن الأكراد هاجت بك فكسرت عليك كثيرا من الخراج وقلت له لا تعلم بذلك أمير المؤمنين»
تو گفتی کردها بر تو هجوم آوردند و بخشی از خراج را ندادند و به او گفتی به امیر المؤمنین نگو.
ماجرا چه است؟ ماجرا این است فرستاده امیر المؤمنین میرود برای اینکه خراج را از زیاد بگیرد، زیاد آن خراج را اختلاس کرده، یک بخشی از آن برداشته به فرستاده امیر المؤمنین میگوید کردها بر من حمله کردند و بخش زیادی از خراج را به من ندادند. دروغ میگوید داستان این است؛ یعنی هم دارد به مردم دروغ میبندد ایرانیها را دارد شورشی نشان میدهد و هم به فرستاده امیر المؤمنین میگوید بعد به او میگوید:
«لا تعلم بذلك أمير المؤمنين»
این را به امیر المؤمنین نگویی!
یعنی جوری وانمود بکن که خراج همینقدر است، ولی آن فرستاده حضرت امین است میگوید این شخص همچنین چیزی گفت ولی این نیست حضرت میفرمایند:
«يا زياد وأقسم بالله انك لكاذب»
ای زیاد! به خدا قسم تو داری دروغ میگویی!
«ولئن لم تبعث بخراجك لأشدن عليك شدة تدعك قليل الوفر ثقيل الظهر»
اگر آن خراج خودت را نفرستی من به تو چنان سخت میگیرم که پشتت زیر این خم بشود!
تاريخ اليعقوبي؛ اسم المؤلف: أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح اليعقوبي الوفاة: 292، دار النشر: دار صادر – بيروت، ج 2، ص 204
من خیلی کوتاه و مفهومی ترجمه میکنم تا بتوانم سوال شما را در وقت باقی مانده پاسخ بدهم. ماجرا چه است؟ ماجرا اختلاس یک: آقای زیاد است. و دو: تهمتی است که به ایرانیها میزند. حالا این دفاع از ایرانیها است یا علیه ایرانیها است؟ حضرت به ابن زیاد فرمود تو دروغ میگوی خراج را بفرست چرا به مردم تهمت میزنی؟ این متن یعقوبی است. این آقا چطوری تعبیر میکند؟ خلاف تعبیر میکند. همین مسئله در کتاب انساب الأشراف بلاذری، جلد 1، صفحه 290 آمده است.
«ووجّه عليه السلام إلى زياد رسولاً ليأخذه لحمل ما اجتمع عنده من المال، فحمل زياد ما كان عنده وقال للرسول: إن الأكراد قد كسروا من الخراج، وأنا أداريهم، فلا تعلم أمير المؤمنين ذلك»
میگوید حضرت یک کسی را فرستاد اخذ کند آنچه که زیاد پیش خودش جمع کرد، زیاد به او گفت کردها بخشی از خراج را ندادند و به امیر المؤمنین نگو!
بعد ایشان آمد به امیر المؤمنین خبر داد حضرت ادامهاش گفت تو داری کتمان میکنی، تو داری دروغ میگوی من قسم صادق میخورم این را بدان
«لئن بلغني أنك خنت من فيء المسلمين شيئاً صغيراً أو كبيراً»
اگر بفهمم تو کوچکترین خیانتی به مالیات مسلمین و بیت المال کردی یا چیز بیشتری!
«لأشدنّ عليك شدة تدعك قليل الوفر؛ ثقيل الظهر»
به تو بسیار سخت خواهم گرفت.
أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ) الوفاة: 279، دار النشر:، ج1، ص290
حرف این است، صحبت خیانت زیاد است؛ اما این آقا یک جور دیگر تحلیل میکند میخواهد نژادپرستی را زنده بکند میخواهد مقابله عرب و عجم ایجاد بکند، جهالتهای هزار سال پیش را میخواهد زنده بکند میگوید نه اینطوری است چرا دروغ میگوی؟ چرا به ایرانیها تهمت میزنی؟ حضرت دارد از ایرانیها دفاع میکند میگوید کردها هجوم نیاوردند این بندگان خدا خراجشان را درست دادند تو اختلاس و خیانت کردی بفرست بیاد وگرنه بیچارهات میکنم حرف این است.
مجری:
خیلی ممنون امشب از محضرتان استفاده کردیم. بینندگانمان سوالاتی داشتند من دو تا سوال را گلچین کردم فکر میکنم مرتبط با بحثمان است. من عین عبارتشان را میخوانم سوال پرسیدند شما آخوندها هر چه ما از تاریخ طبری و بیهقی و بقیه کتابهای تاریخی میآوریم سریع میگویید فایده ندارد و قبول نیست، اگر این مطلب قابل قبول نبوده پس چرا اینقدر برای جمع آوری و نوشتن آن زحمت کشیدند؟
استاد روستایی:
اولاً این حرف غلط است که هر چه از تاریخ طبری میآوریم، ما میگوییم غلط است نه اینطوری نیست. ببینید یک کسی که کار تاریخی میکند روشمند عمل میکند، طبیعتاً جاهای که با یک گزاره روبرو میشود نه بی در و پیکر و یَله و رها رد میکند و نه بی در و پیکر و یَله و رها میپذیرد. خیلی جاها به حرف طبری استناد میکنیم میگوییم طبری اینجا روی این مسئله اعتراف کرده. اینجا اقرار کرده. اینجا بیان کرده.
گزاره طبری را در کنار سایر گزارشها میسنجیم، با سایر روایتها میسنجیم. اگر مسئله به قرآن هم ارتباط داشته باشد با قرآن هم بررسی میکنیم به خرد و عقل عرضه میکنیم اگر مورد پذیرش بود میپذیریم.
مجری:
این سوال بر میگردد به همان حجیت مباحث تاریخی که میشود بحث کرد نمیدانم چقدر جای بحث دارد برای خیلیها سوال است شما به بخشی از آن در برنامه گذشته اشاره کردید و هم الان فرمودید، اگر شما بخواهید به صورت خلاصه بگویید چه شاکلهی باید داشته باشد یک کسی میخواهد تاریخ بخواند سراغش میرود بتواند بسنجد؟
استاد روستایی:
بفهمد که چه درست است و چه غلط است آن را عرض میکنم ما درباره آقای طبری یک حرفهای هم داریم یک جاهای واقعاً آقای طبری بعضی موارد را ذکر نمیکند، مثلاً حدیث غدیر را نمیآورد یا حتی بعضی موارد میگوید دلم نخواست بیاورم، ما این مواردی که میبینیم باعث میشود انتقاداتی به آقای طبری داشته باشیم، میگوییم شما نام اسبها و مرکبهای پیامبر را میآوری اما اسمی از غدیر نمیآوری میگویند یک کتابی به نام الولایه داد که درباره غدیر نوشته بود، میگوییم آن کتاب به دست ما نرسیده و بر فرض که در آن مورد هم نوشته باشد آن چه ربطی به این تاریخ دارد؟
تو وقتی داری تاریخ زندگی یک آدم را مینویسی ولو به حد مختصر، یک پاراگراف تمام وقایع زندگیاش را باید بیاوری، شما وقتی پیامبر را بررسی میکنی حجة الوداع پیامبر که تنها حج واجب پیامبر است که به جا آورده این را شما نباید ذکر بکنی، در حد یک پاراگراف در زندگی پیامبر نبود! اصلاً تو مولا را به معنای دوستی بگو فرض کنیم باید بگویی.
مجری:
استاد! کلاً بحث حجة الوداع را نگفته است؟
استاد روستایی:
بحث غدیر که حجة الوداع پیامبر صورت گرفت در آنجا یک ماجرای به نام غدیر رخ داد بیا این ماجرای غدیری که در حجة الوداع بوده ذکر کن این تنها حج واجب پیامبر است که یک مسئله مهم در آن رخ داده بعضیها تحلیل میکنند میگویند دعوای صحابه با همدیگر بوده حضرت میخواست اینها را آشتی بدهد بعضیها میگویند نه مسئله امامت و ولایت بوده. هر چه بوده جزء زندگی پیامبر است یا نه؟
ما این موارد را در طبری میبینیم و ایراد به طبری وارد میکنیم نه من، حتی یک مستشرق هم ممکن است همین ایراد را وارد بکند؛ اما یک زمانی نه من میآیم گزاره طبری را بر سایر گزارهها عرضه میکنم، میبینم موافق است میپذیرم این نسبت به نکته اول، اما نسبت به نکته دوم درباره متد، روش و چیزی که برای پذیرش یک گزاره تاریخی وجود دارد چند تا مسئله باید دقت بشود.
مجری:
قبل از اینکه بگویید میخواهم ببینم این تصور درست است که هیچ کتاب تاریخی صفر و صدی قابل قبول و رد نیست درست است؟
استاد روستایی:
بله، ما نمیخواهیم صفر و صدی رد بکنیم
مجری:
پس مخاطب ما بداند صرفاً فقط کتب تاریخی اهلسنت مسئله ما نیست در کل میخواهیم بگوییم هیچ کتاب تاریخی!
استاد روستایی:
کاری نداریم یعقوبی باشد، یا الغارات ثقفی باشد، ما متد میدهیم. ببینید پژوهشگرهای تاریخ گفتند عرضه بر قرآن، عرضه بر روایات، روایات که داریم میگوییم عام است یعنی هم روایات معصومین را شامل میشود هم سایر روایات تاریخی یعنی روایات به معنای علم اصول فقه را لزوماً نمیگوییم، کلاً روایات تاریخی که ممکن است در این زمینه وجود داشته باشد. اینها را بررسی میکنیم و دقت میکنیم این گزاره را با آنها میسنجیم و بعد حقایق تاریخی دیگر را بررسی میکنیم.
مثلا شما فرض بکنید در تاریخ طبری گفته باشد فلان قبیله مثلاً ایرانیها ده برابر زمان ساسانی خراج میدادند، ما تاریخ ایران را بررسی میکنیم ببینیم میزان خراج آن موقع چه چیزی بوده بعد میآییم با این میسنجیم؛ یعنی اینطوری نیست وقتی میگویم با سایر روایتها این عام است نه فقط با روایات معصومین، نه فقط با روایات مسلمین روایت اینجا به معنای گزارش است.
مجری:
حتی گزارشهای تاریخی
استاد روستایی:
حتی گزارشهای تاریخی غیر مسلمین میسنجیم؛ پس به عقل، قرآن، مطلق روایات عرضه میکنیم نگرش جامع به منابع داریم تمام منابع را میبینیم و بعد تحلیل میکنیم این یک بخش ماجرا است. بعد نسبت به خود مورخ، زیست علمی این مورخ را توجه میکنیم این مورخ کجا درس خوانده؟ چرا؟ چون شرایط سیاسی و فرهنگی بر روی نظر مؤلف تأثیر دارد.
مثلاً وقتی شما میخواهی تاریخ عباسیان را از دید بلاذری بخوانی بلاذری که همنشین متوکل و مأمون بوده، مأمون را مدح میکرده انتقادهای نسبت به عباسیان را از کتاب این به درستی فهمید؟ توقع بیجائی است، زیست هم علمی، هم گرایش سیاسی این آدم، هم گرایش فرهنگی، هم گرایش فقهی و اعتقادی، در پذیرش گزارش یک مورخ تأثیر دارد و خیلی موارد دیگر!
من یک بحثی درباره بایستههای تاریخ نگاری دارم که ده مورد را فقط در مورد خود این آقا گفتم، ما متن را یک جور میسنجیم نسبت به مورخ یک جور میسنجیم به همین راحتی یله و رها ما نمیتوانیم گزارش تاریخی را بسنجیم.
ببینید یک مثالی خدمت شما بزنم آقای هیثم ابن عدی، این آدم از تاریخ نگاری مکتب عراق است این آدمی که اهل تاریخ نگاری مکتب عراق است
«کانَ یریٰ رأی الخوارج»
نظریهاش نظریه خوارج و اصلا خارجی است، در مورد این آقا در تاریخ آمده وقتی آقا موسی ابن جعفر (علیه الصلاة والسلام) را آوردند روی پل و جسر بغداد گذاشتند، هارون حضرت را به شهادت رسانده بود امام را مسوم کردند، آمدند گفتند یک عده بیایند شهادت بدهند که ایشان چطوری از دنیا رفته است؟ بحث اینچنینی مطرح شد این آقای که رأی و نظر خوارجی دارد گفت که امام موسی ابن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.
خب این آدمی که رأی خوارج دارد و مخالف ائمه است آیا من میتوانم گزارش این را درباره آقا موسی ابن جعفر بپذیرم؟ قطعاً نمیتوانم روی این حساب ما برای یک نقد گزاره تاریخی به این موارد باید توجه بکنیم.
مجری:
اما استاد سوال دیگری که انتخاب کردم مطرح بکنم، البته خیلی تکرار شده من جوابش را از زبان شما و اساتید دیگر در همین شبکه و برنامههای دیگر شنیدم، منتها خالی از لطف نیست چون موضوع برنامهمان امیر المؤمنین و نحوه برخوردشان بود
استاد روستایی:
بیبخشید من یک نکته دیگر نسبت به قبل بگویم، یک نکته دیگر که ما باید در گزارش تاریخی دقت بکنیم لزوماً گزارش تاریخی، سند معتبر نمیخواهد. چرا؟ تفاوتی که بین دانشها در علوم انسانی وجود دارد این سبب میشود که توقع ما از هر علمی به اندازه خودش باشد و نگرش ما نسبت به هر علمی به یک گونه خاص باشد.
یک زمانی شما یک علمی داری به نام علم فقه، علم فقه حجیت محور است میخواهد بگوید حلال کدام است؟ حرام کدام است؟ مستحب کدام است؟ مکروه کدام است؟ مباح کدام است؟ این وقتی میخواهد صحبت از حلال و حرام بکند طبیعتاً باید استنباطی صورت بگیرد این استنباط بر پایه قرآن و روایات باید باشد و اجماع و عقل و ...
زمانی من میتوانم بگویم یک چیزی واجب است که یک دلیل متقن، معتبر داشته باشم، زمانی میتوانم بگویم حرام است که باز همینطوری، اینجا صحبت این است که این مسئله واجب است یا حرام؟ پس علم فقه، حجیت محور میشود لذا علم فقه به سند معتبر و ضعیف کار دارد هم صحیح و هم ضعیف را کار دارد.
مجری:
یعنی با دیدگاه آنجا وارد اینجا نشویم
استاد روستایی:
بله، علم فقه حجیت محور است لذا سند صحیح میخواهد، اما علم تاریخ چه آیا حجیت محور است؟ نه. یک گزارهی را دارد مطرح میکند یک روایتی از یک رخداد آیا لزوماً باید سند صحیح باشد؟ مثال میخواهم بزنم مثلاً در یک جای این شهر تصادف صورت میگیرد، یک نفر یا دو نفر میگویند فلان جا تصادف صورت گرفته، شما آباء و اجداد اینها را بررسی میکنی که اینها موثق هستند یا نیستند؟
مجری:
به هیچ عنوان!
استاد روستایی:
یک گزارشگری یک چیزی میگوید شاید روزی 45 تا دروغ هم بگوید، ولی دارد یک رخدادی را بیان میکند و میگوید، یا از یک طریق دیگری ما میفهمیم حرفم این است لزوماً در گزارش تاریخی ما سند صحیح و معتبر نمیخواهیم لذا آقای نووی میگوید:
«اهل العلم متفقون»
اهل علم متفق هستند
«علی العمل بالضعیف»
بر عمل به گزارش ضعیف
«فی غیر الأحکام واصول العقائد»
در غیر احکام و اصول عقائد.
المجموع؛ اسم المؤلف: النووي الوفاة: 676، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1997م، ج5، ص62
یک گزارش تاریخی میگوید که سندش ضعیف است بعد اینطوری میگوید، البته این را هم بگویم سند ضعیف با جعلی فرق میکند ما جعل را کنار میگذاریم و نمیپذیریم چه در تاریخ و هر چیز دیگر باشد، اما اگر نه سند ضعیف بود آیا حتماً باید سند صحیح باشد؟ نه در تاریخ این نیاز نیست.
مجری:
خیلی ممنون استاد استفاده کردیم؛ پس بررسی لازم است اما بررسی به معنای که در فقه داریم با اینجا متفاوت است.
استاد روستایی:
بله متفاوت است، نسبت به طبری هم که سوال بود، ما طبری را یک جاهای خودش وقتی دارد میگوید دلم نخواست بیاورم و حذف کردم یا امثال غدیر را نمیآورد این سبب میشود یک اما و اگری نسبت به طبری داشته باشیم، اما به معنی این است که اصلاً نپذیریم؟ نه اینطوری نیست.
مجری:
طبق ادعای ایشان میخواستم این را عرض بکنم، از وقتی که با اساتید شبکه آشنا شدم بیشترین عبارات از تاریخ طبری و بیهقی و یعقوبی برای استدلال مباحث از اساتید شبکه شنیدم. اما سوال آخر که یکی از آتئیستها مطرح کرده در دشمنی حضرت علی ابن ابیطالب با ایرانیان همین بس که پسرانش را برای حمله به ایران فرستاد که از غنائم فتح ایران بینصیب نمانند آن هم با کشتن هزاران ایرانی بیگناه!
استاد روستایی:
بیایند اثبات کنند کجا داریم؟ اینطوری که خاطرم است ابن مجالد در سند این وجود دارد اولاً ما گزارش درست و دقیقی در این زمینه نداریم، من گفتم یک گزاره تاریخی را که میخواهیم بررسی بکنیم درست است که در گزاره تاریخی سند صحیحی نمیخواهیم
مجری:
این شد بحث کارگاهی
استاد روستایی:
اما اگر یک آدم جعال و وضّاع اگر چیزی گفت نمیپذیریم؛ این را دقت کنید، من یک نکتهی را بین عرائضم عرض کردم گفتم ما یک نگرش جامع به منابع میاندازیم میآییم حقایق تاریخی را بررسی میکنیم، یکی از موارد دیگری که به عنوان یک پارامتر در سنجش گزارش تاریخی به کار میرود و یکی از سنجهها درواقع هماهنگی با شخصیت تاریخی است. این چیزی که دارم به این شخصیت تاریخی نسبت میدهم اصلاً با این آدم میخورد یا نه؟ این یک نکته است.
نکته دوم با حقایق تاریخی بررسی میکنم من وقتی بررسی میکنم میبینم در فتوحات اصلاً اینها شرکت نکردند جالب است یک گزارش تاریخی وجود دارد میگویند عمر ابن خطاب میگوید چه کسی را به جنگ با ایرانیها بفرستیم؟ یکی به او مشورت میدهد میگوید یک آدمی را باید بفرستی هم شجاع باشد هم تاکتیکهای جنگی خوب بلد باشد. میگوید چه کسی؟ میگویند علی ابن ابیطالب، میگوید او در لشکر ما نمیآید و به جنگ نمیرود و نمیخواهد با ما همکاری بکند، اصلاً او در فتوحات سمت ما نمیآید.
این یک مسئله است، شخصیت اهلبیت این است در فتوحات حالا چه با ایرانیها و چه با غیر ایرانیها؛ چون برای آن نظام حاکم مشروعیت قائل نبودند یا حتی ما روایات معتبر در خصال مرحوم صدوق داریم اینکه گفتم به سایر روایات آن را عرضه بکنیم روایت معتبر در خصال صدوق میگوید اگر کسی بیاید بجنگد در رکاب کسی که:
«مَعَ مَنْ لَا يُؤْمَنُ عَلَى الْحُكْمِ»
کسی که صلاحیت حکمرانی ندارد در رکاب او بجنگد بعد کشته بشود
«وَ مِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّة»
به مرگ جاهلیت از دنیا رفته!
الخصال؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: جامعه مدرسين، ج2، ص625
این روایت امیر المؤمنین است. آیا حسنین مشروعیتی برای خلیفه دوم و سوم قائل بودند که بخواهند در رکاب آنها بیایند در ایران بجنگند؟ این به لحاظ اعتقادی که اصلاً نمیخواند خلاف روایات اهلبیت است، خلاف نظر خود اهلبیت هم در این زمینه است با شخصیت اینها هم نمیخورد. چرا؟
یک ماجرای مشابه خدمت شما نقل بکنم در مواجهه با همان کسانی که یک روزی در قلمرو ایران بودند، یمن، قبیله همدان، خالد ابن ولید اینها را قلع و قمع میکند 6 ماه میایستد مسلمان نمیشوند اما امیر المؤمنین چه کار میکند؟ امیر المؤمنین میآید با منطق و استدلال با اینها صحبت میکند یک صبح تا ظهر قبیله همدان مسلمان میشوند.
اصلا اهلبیت (علیهم الصلاة والسلام) راهکار اولیهشان مطلقا جنگ نیست، راهکار اولیهشان هدایت است؛ پس با شخصیتشان نمیخواند با حقایق تاریخی نسبت به برخورد اینها با فرهنگ و تمدن ایرانی که مواردش فراوان است یک برنامهی ان شاء الله با مواجه اهلبیت به فرهنگ و تمدنی ایرانی باید صحبت کنیم، با آن نمیخورد با روایات اهلبیت نمیخورد و سندش هم که به درد نمیخورد.
مجری:
خیلی ممنون، استاد از محضرتان استفاده کردیم خدا حفظتان کند ان شاء الله، از شما بینندگان عزیز و محترم خیلی ممنونیم که با این برنامه همراه شدید. شب تان بخیر، یا علی مدد خدا نگهدار.