-
حجت الاسلام روستایی
01:25:54 دقیقه
ایستگاه اندیشه 24 شهریور 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:25:54 دقیقه
ایستگاه اندیشه 17 شهریور 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:26:21 دقیقه
ایستگاه اندیشه 10 شهریور 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:22:58 دقیقه
ایستگاه اندیشه 3 شهریور 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:25:14 دقیقه
ایستگاه اندیشه 13 مرداد 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:26:08 دقیقه
ایستگاه اندیشه 30 تیر 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:21:03 دقیقه
ایستگاه اندیشه 23 تیر 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:25:10 دقیقه
ایستگاه اندیشه 16 تیر 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:23:26 دقیقه
ایستگاه اندیشه 9 تیر 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:22:03 دقیقه
ایستگاه اندیشه 26 خرداد 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:18:13 دقیقه
ایستگاه اندیشه 15 اردیبهشت 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:23:00 دقیقه
ایستگاه اندیشه 25 فروردین 1400 -
حجت الاسلام روستایی
01:23:57 دقیقه
ایستگاه اندیشه 13 اسفند 1399
ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی
قسمت چهل و چهارم برنامه ایستگاه اندیشه به کارشناسی حجت الاسلام روستایی
دیگر قسمت ها
بسم الله الرحمن الرحيم
تاريخ: 1400/06/30
عنوان برنامه: ایستگاه اندیشه
موضوع برنامه: پاسخ به شبهاتی پیرامون وقایع عاشوراء و ماجرای کربلا
استاد: حجت الاسلام والمسلمین روستایی
مجری: خدا بنده
مجری:
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا ابا عبدالله!
شنیده بود که این بار باز دعوت نیست/ کشید از ته دل آه و گفت قسمت نیست/ بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق/ اگر که حوصله داری اگر که زحمت نیست/ غمی است در دل جا ماندههای کرببلا/ که هر چه هست یقین دارم از حسادت نیست/ میان ما که نرفتیم و رفتهها شاید/ تفاوتی است در آغاز و در نهایت نیست/ همیشه آنکه نرفته است بیقرارتر است/ همیشه آنکه نرفته است کم سعادت نیست/ خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد/ نباید این همه دل دل کند که فرصت نیست.
عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما بینندگان محترم شبکه جهانی حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دارم، امشب هم با یکی دیگر از برنامههای ایستگاه اندیشه مهمان دیدگان مهربان شما هستیم، قبل از هر چیزی لازم میدانم عرض و ادب و احترامی داشته باشم خدمت کارشناس محترم برنامه جناب حجت الاسلام والمسلمین استاد روستایی، حاج آقا سلام علیکم شب شما بخیر.
استاد روستایی:
علیکم السلام ورحمة الله بنده هم خدمت حضرتعالی و بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولیعصر (ارواحنا له الفداه) عرض سلام و ادب و احترام دارم و امیدوارم که تا به این لحظه عزاداریهایشان مورد قبول حضرت حق واقع شده باشد و ما را از دعای خیرشان فراموش نکنند. ان شاء الله همانطوری که اطلاع رسانی شده بنا داریم که از امشب به بعد برنامه ایستگاه اندیشه را به جای چهارشنبه شبها سه شنبه شبها روی آنتن ببریم و به صورت زنده در خدمت بینندگان عزیز و ارجمندمان کما فی السابق باشیم.
مجری:
همانطور که بینندگان عزیزمان مستحضر هستند چند برنامهی هست در خصوص شبهات باستان گرایان یا کسانی که اعتقادی به خدا ندارند در برنامه بحث میشود، امشب هم با توجه به اینکه موضوع برنامه همین است اگر اجازه بدهید با هم کلیپ شماره 1 را ببینیم
(کلیپ شماره 1)
اسراء زمانی که از خدمت عبیدالله به سمت یزید میروند در محضر یزید هم داستان جالبی شکل میگیرد ابن ثعلبه عائذی که سر حسین را برای یزید میبرد زمانی که وارد درگاه یزید میشود اشاره میکند به سر احمقترین و فرو مایهترین مردم را برای شما آوردم ای امیر المؤمنین! و در آنجا است که یزید اشاره میکند که مادر ابن ثعلبه مادری کسی است که احمقترین فرد است، و این نشان میدهد که یزید دشنام دادن به حتی دشمن شکست خورده خود را نمیپذیرد!
مجری:
بینندگان عزیز باهم صحبتهای ایشان را تماشا کردیم، استاد ایشان مدعی هستند یزید اخلاق خوب و پسندیدهی داشته به دلیل اینکه وقتی به به امام حسین (علیه السلام) سر امام حسین در مجلس یزید توهین میشود یزید خیلی محترمانه برخورد میکند و میگوید آن کسی که توهین کرده توهین به خودش بر میگردد و احترام قائل میشود این هم جزء عجائب روزگار است، پاسخش را از شما میشنویم.
استاد روستایی:
هم این از عجائب روزگار است، این تحلیلی که اینها میآیند ارائه میدهند و عجیبتر از آن، آن بینندهی است که حرف اینها را میشنود و باور میکند دو دو تا چهار تا است اگر واقعاً یزید اهل ادب و احترام بود آیا دستور میداد این انسان وارسته را به شهادت برسانند و سرش را جدا کنند؟ آیا اهلبیت او را در بدترین وضع ممکن به اسارت میگرفت با آن وضعیتی که در تاریخ ثبت و ضبط شده و آنها را وارد میکرد و در دروازه «شام» معطل میکرد و شهر را آزین میبستند و این کارها را میکرد اگر واقعاً یزید ادب داشت؟
این چه حرفی است تو به خاطر یزیدی که سالها و قرنها پیش به درک واصل شده، داری آخرت خودت را خراب میکنی، یک کم فکر بکن و حرف بزن، یک مقداری فکر کردن هم خوب است.
مجری:
خودش در همین کلیپ به اسارت اشاره میکند که دور از ادب و شأن و احترامی است که حتی در آن زمان برای اهلبیت قائل بودند، و خودش به این مطلب اشاره میکند و اینکه اشاره به مجلس یزید میکند خیلی فجایع دیگری در مجلس اتفاق افتاده است.
استاد روستایی:
بله، خدمتتان عرض میکنم، ما قبل و بعدش را میگوییم ما روایات متعدد داریم.
مجری:
البته اینها دل شیعه را به درد میآورد، هر کسی نمیتواند اینها را به راحتی بشنود بعد شخصی بیاید یک گزاره بسیار بسیار ناقصی را بگیرد و همچنین ادعای را بکند.
استاد روستایی:
بله، از این کارها اینها زیاد میکنند چون روشمند نیستند نه علمش را دارند نه میفهمند که چطوری حرف بزنند، نه اعتبار سنجی بلد هستند همینطور فقط یک حرفی زده باشد که مواجیبش قطع نشود وگرنه اگر آدم یک ذره فکر داشته باشد، آیا اینها بزرگ زاده بود یا نبودند؟ فرزند رسول خدا بودند یا نبودند؟ این نحو برخورد از نگاه شما یعنی ادب!!
حالا بعدش ما جملاتی را از لحظه ورود اهلبیت میگوییم، ببینیم این آقا راست میگوید یا تاریخ راست میگوید. بررسی بکنیم این آقا اصلاً به هیچی معتقد نیست به قول معروف میگویند اگر تو میخواهی دزد هم باشی لااقل شرافت داشته باش، دزد خوبی باش! این آقا دزد عقیده مردم است اما شرافت ندارد که بخواهد به درستی و روشمند یک مسئلهی را ذکر بکند.
ببینید ما وقتی مصادر تاریخی و روائی و کتابهای مختلف را بررسی میکنیم جملاتی از یزید میبینیم، یزید یک جملهی را بیان کرده که آقای آلوسی در روح المعانی میآورد به نقل از بعضی از کتابهای دیگر در کتاب روح المعانی صفحه 72، جلد 26 پایین صفحه مد نظرم است میگوید:
«وكتاب الوافي بالوافيات أن السبي لما ورد من العراق على يزيد خرج»
میگوید در الوافی بالوفیات آمده وقتی اسراء را وارد عراق کردند و بر یزید وارد شدند خرجُ، یزید بیرون آمد!
«فلقي الأطفال والنساء من ذرية علي والحسين رضي الله تعالى عنهما»
اطفال، زنان و فرزندان امیر المؤمنین را دید
«والرؤس على أطراف الرماح»
سرها روی نیزها بود.
«وقد أشرفوا على ثنية جيرون»
اینها نزدیک پیچ باب جیرون رسیده بودند.
باب جیرون یکی از ابواب دمشق بوده است.
«فلما رآهم نعب غراب»
زمانی که آنها را دید یک دفعه کلاغها شروع به قار قار کردند.
«فأنشأ يقول»
یزید این شعر را گفت:
«لما بدت تلك الحمول وأشرفت تلك الرؤس على شفا جيرون»
زمانی که این کاروان با شترانی که اینها را حمل میکنند دیده شد و اشکار شد و سرها در کنار باب جیرون دیده شد.
«نعب الغراب»
میگوید کلاغها شروع به قار قار کردند.
«فقلت قل أو لا تقل»
به کلاغها گفتم که شما بخوانید یا نخوانید بگویید یا نگویید
«فقد اقتضيت من الرسول ديوني»
من دین خودم را از رسول گرفتم!
روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني؛ اسم المؤلف: العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: 1270هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج 26، ص 72
«الرسول» رسول خدا، یعنی من یک جورهای با رسول خدا تسویه حساب کردم، از نظر این آقا این یعنی ادب یزید!! این یک نمونه.
نمونه دیگر داریم وقتی سر مبارک را مقابل این نا نجیب گذاشتند شروع کرد جسارت کردن، ببینید ابن کثیر دمشقی در البدایة والنهایه جلد 8، صفحه 192 و 193 نقل میکند میگوید:
«لما جىء برأس الحسين جعل يزيد يطعن بالقضيب»
زمانی که سر مبارک امام حسین را مقابل یزید گذاشتند یزید شروع کرد با آن چوب به سر حضرت زدن!
البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج 8، ص 192
آقای سلیمان امیری این ادب یزید است! این هم نکته بعدی.
نکته دیگر در انساب الاشراف بلاذری جلد 3، چاپ دار الفکر، صفحه 415 در باب مقتل امام حسین سند را ارائه میدهد تا به اینجا میرسد میگوید زمانی که سر مبارک امام حسین را مقابل یزید گذاشتند شروع کرد این اشعار را خواندن یک اشعاری است که نهایت جسارت و توهین به اهلبیت است میگوید:
«يفلّقن هاماً من رجالٍ أعزّةٍ ... علينا وهم كانوا أعقّ وأظلما»
أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى: 279هـ) الوفاة: 279 ، دار الفكر، ج3، ص 415
همان تکه آخرش «أعقّ وأظلما» میگوید اینها آدم ظالمی بودند، جسارت میکند، حالا من این عبارات را چه بگویم آدم سختش است که بخواهد اینها را ترجمه بکند.
مجری:
عبارت آنقدر سخت است شما حاضر نیستید ترجمه بکنید بعد این آقا ادعا میکند که یزید آدم با اخلاقی بوده، نمیدانم چطور در قاموس فکر این فرد میگنجد؟
استاد روستایی:
این چیزها را ذکر میکند، بعد هم عبارات دیگری میآورد آدم قلبش درد میگیرد که بخواهد اینها را ذکر بکند و معنا بکند من واقعاً سختم است.
مجری:
اینها روضههای ما است، شیعیان برای اینها سالها گریه کردند و اشک ریختند و این فرد میآید با احساسات شیعه بازی میکند، اگر هر کس صدای ما را در این برنامه میشنود اگر خود ایشان، هر کسی میخواهد بیاید از همچنین فکری دفاع بکند حتی فکر میکند میتواند دفاع بکند زنگ بزند ما صدایش را میشنویم و بینندگان ما منطق و حرف اینها را ببینند که چه منطقی دارند. کسی که 1400 سال کسی در اخلاق و نیکوئی او سخن نگفته این آقا مدعی میشود که این فرد یعنی یزید با اخلاق است خیلی عجیب است در خدمتتان هستیم استاد.
استاد روستایی:
محضر مبارک تان عرض کنم باز نقلهای دیگری هم است میگوید وقتی ابو برزه اسلمی وقتی سر را مقابل یزید گذاشت این را کتاب الأمالی جرجانی نقل میکند میگوید وقتی سر را جلوی یزید گذاشتند ابو برزه اسلمی کنار یزید بود.
«فوضع بين يديه وعنده أبو بزرة الأسلمي»
سر را مقابل یزید گذاشتند ابو برزه اسلمی کنار یزید بود.
«فجعل يزيد ينكث بالقضيب على فيه ويقول:
نفلق هاماً من رجال أعزة . . . علينا وهم كانوا أعق وأظلما»
میگوید یزید شروع کرد با چوب دستی به دهان حضرت زدن و این اشعار را شروع کرد خواندن.
«فقال له أبو برزة»
ابو برزه گفت:
«ارفع قضيبك فوالله لربما رأيت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم على فيه يلثمه»
میگوید بارها و بارها من دیدم که رسول خدا دهان ایشان را میبوسد، دهان به دهان ایشان میگذارد.
كتاب الأمالي وهي المعروفة بالأمالي الخميسية؛ اسم المؤلف: المرشد بالله يحيى بن الحسين بن إسماعيل الحسني الشجري الجرجاني الوفاة: 499 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1422 هـ - 2001م، الطبعة: الأولى ، تحقيق: محمد حسن اسماعيل، ج1، ص251
این محل بوسه رسول خدا است این محل احترام رسول خدا است این چوب را بر دار، این چیزی که در آنجا رخ داده موقعی که سر را مقابل یزید میگذارند. و این آقا با بیادبی و بیحیائی از یزید دفاع میکند.
باز نکته دیگری که در مجلس یزید رخ داده، نمیدانم این آقا چطوری میخواهد اینها را به عنوان ادب یزید تلقی بکند بچههای امام حسین در مجلس یزید بودند، حتی در بعضی نقلها داریم که «فاطمه بنت الحسین» و «سکینه بنت الحسین» روی پنجه پا میایستادند سر پدر را در مقابل یزید ببینند، یزید یک عمل خیلی ناپسندی در مقابل زن و بچه انجام داد.
من تقاضایم این است آن کسانی که به این آدم نفهم تریبون میدهند بیایند این را جواب بدهند آیا مصداق ادب است؟
شما در «رد المختار ابن عابدین حنفی» جلد 9، صفحه 615 پایین صفحه یک بحثی مطرح میکند در باب سرمه کشیدن میگوید:
«وأما كونه سنة في يوم عاشوراء»
اینکه سرمه کشیدن در روز عاشوراء سنت باشد.
«فقد قيل به»
بعضیها این را گفتند.
«وإلا أنه لما صار علامة للشيعة وجب تركه»
اگر این علامت برای شیعه شود واجب است ترکش کنید
بعد میگوید:
«وقيل إنه يكره »
یک «قیل» دیگری گفته شده که این کراهت دارد.
چرا؟ و چرایش خیلی مهم است.
«لان يزيد وابن زياد اكتحلا بدم الحسين رضي الله عنه»
میگوید یزید و ابن زیاد برای چشم روشنیشان با خون امام سرمه کشیدند.
رد المختار؛ نويسنده: ابن عابدين (وفات : 1252)، ج9، ص615
لا حول ولا این چیزی که آدم میبیند. یا بعضی جاها دارد که بعضیها گفتند با «اثمد» سرمه کشیدند برای اینکه چشمشان به قتل امام (علیه الصلاة والسلام) روشن شود! آیا این مصداق ادب است که این آقا میآید از یزید دفاع میکند؟
کتاب رد المختار علی درالمختار فقه حنفی است طلبههای حنفی اهلسنت اگر بخواهند مجتهد بشوند باید این کتاب را بخوانند این کتاب، کتاب بسیار معتبری در فقه حنفی است.
یا در اعانة الطالبیین آقای دمیاطی این را نقل میکند میگوید کراهت دارد سرمه کشیدن در روز عاشورا چون یزید و ابن زیاد:
«اكتحلا بدم الحسين هذا اليوم»
اینها با خون امام حسین سرمه کشیدند!
إعانة الطالبين؛ نويسنده : البكري الدمياطي (وفات : 1310)، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان: 1418 - 1997 م، ج2، ص301
این چیزی است که اینجا وجود دارد، طبیعتاً «هذا الیوم» مقصودشان خود روز عاشوراء نیست؛ چون غروب 11 به سمت کوفه حرکت کردند و بعد روز 13 و یا در بعضی از نقلها روز 15 به سمت یزید رفتند تا به یزید رسیدند.
طبیعتاً بعد از روز عاشوراء رسیدند هم پیش ابن زیاد در کوفه و هم پیش یزید در شام؛ اما اینکه میگوید در امروزی سرمه کشید یعنی به میمنت و مبارکی چنین روزی با خون امام حسین، جلوی اهلبیت امام حسین این آقا سرمه کشیده است.
باز در کتاب تنزيه الشّريعة المرفوعة فى الاحاديث الشّنيعة الموضوعة جلد 2، صفحه 157 همین مسئله را ذکر میکند میگوید:
«وفي بعض كتب الحنفية ما نصه يكره الكحل يوم عاشوراء لأن يزيد أو ابن زياد اكتحل بدم الحسين»
در بعضی از کتب احناف این عبارت و این تصریح آمده که روز عاشوراء سرمه کشیدن کراهت دارد چون یزید یا ابن زیاد این کار را کردند.
ما بعضی از کتابهای احناف را نشان دادیم که یزید و ابن زیاد هر دویشان این کار را انجام دادند. آیا این ادب است که ایشان میآید مصداقا راجع به ادب یزید میآید بحث میکند؟
یا اینکه با سر مبارک امام حسین چه برخوردی کرد بعد از آن چوب زدنها و بعد از آن رفتارها این آقا میگوید حاضر نبود دشنام به او داده بشود ای کاش اعتبار نقلت را ثابت میکردی، ای کاش میگفتی این نقل به این دلیل معتبر است، اینها را باید جواب بدهی آخر یزید و ادب؟ مگر ممکن است؟ یزیدی که اصلاً لحظهی ایمان به پیامبر ندارد لحظهی ایمان به دین امام حسین ندارد امام حسین را به عنوان خارجی میداند بیاید و ادب بکند!!
آیا اصلا در قاموس یزید ادب دیده میشود؟ فردی که اهل شرب خمر است فردی که نماز نمیخواند فردی که اهل (نستجیر بالله) خلاف عفت با مادران و خواهران خودش است. آیا در مورد این آدم میشود ادب را تصور کرد؟ آیا همچنین چیزی شدنی است؟
من راجع به آن گزارش هم ان شاء الله صحبت خواهم کرد در البدایة و النهایة ابن کثیر جلد 11، صفحه 581 یک بحثی را مطرح میکند میگوید:
«أن يزيد حين وضع رأس الحسين بين يديه»
زمانی که آن فرد آمد سر امام حسین را مقابل یزید گذاشت.
«تمثل بشعر ابن الزبعرى»
آمد شعر ابن زبعری را خواند
«يعنى قوله:
«ليت أشياخى ببدر شهدوا ** جزع الخزرج من وقع الأسل»
ای کاش بزرگان ما آنهای که در بدر کشته شدند شاهد میبودند و میدیدند این کاری که من انجام دادم!
شعرش طولانی است بعد میگوید:
«ثم نصبه بدمشق ثلاثة أيام»
3 روز سر امام حسین را در دمشق آویزان کرد!
و بعد دارد:
«ثم وضع فى خزائن السلاح حتى كان زمن سليمان بن عبد الملك»
میگوید بعد سر را در زاغه مهمات (محل نگهداری سلاحهای آن زمان) تا زمان سلیمان ابن عبدالملک گذاشتند.
البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج 8، ص 204 (براساس نرم افزار الجامع الکبیر)
یعنی شما حساب کن بعد از یزید، معاویه پسرش میآید بعد از او مروان حکم میآید بعد عبدالملک میآید عبدالملک تا حدود سال 73 حکومت میکند بعد او از دنیا میرود و تا زمان سلیمان میرسد؛ یعنی 15- 16- 20 سال بعد این سر، تا زمان سلیمان بود.
این آیا ادب است، اگر واقعاً یزید اینقدر بچه مثبتی است و میخواهد ادب داشته باشد اینطوری با سر فرزند رسول خدا برخورد میکند؟
جناب اقای خدابنده عرض بنده این است این آقایان بیش از این، نمیفهمند و فقط میآید یک حرفی بگویند که آن مواجیبشان قطع نشود.
مجری:
استاد امروزه در فضای مجازی یک بحثی که خیلی داغ است بحث تطهیر چهره طالبان است، حتماً بینندگانمان و شما مشاهده کردید بحثش داغ است، اما من نمیخواهم واردش بشوم، ولی این برای من عجیب بود و خیلی من را به تعجب وا داشت که این آقا تطهیر چهره یزید دارد میکند.
یعنی 1400 سال است کسی نیامده از او تعریف بکند یک شخصی پیدا میشود و متاسفانه همچنین حرفهای میگوید. من خیلی تأسف میخورم برای مخاطبی که پای صحبت این آقا مینشیند
استاد روستایی:
بله حرف ما هم همین است آن کسی که میآید پای حرف این شخص مینشیند و باور میکند وگرنه این حرفها معنا ندارد. کسی که یک ذره مطالعهی داشته باشد متوجه میشود.
ما مواردی که داریم نقل میکنیم اینها پسر عموی امام حسین که نیستند بگوییم اینها فامیل امام حسین و فامیل شیعه هستند، نه ما داریم حتی از مصادر اهلسنت هم نقل میکنیم. نمیخواهیم بگوییم فقط ارشاد شیخ مفید برو بخوان این کتابهای اسلامی است این تاریخی است که علمای فریقین نوشتند.
شما اگر بخواهی علمای فریقین را به دروغ متهم بکنی خود شما به اتهام به دروغ بیشتر سزاوار هستی که خودت متهم به دروغگوی باشی نه علمای فریقین، بالاخره علمای فریقین انکارش نکرده یعنی اینقدر جسارتهای یزید سنگین و بیادبانه بوده که کسی توان انکارش را ندارد.
حتی من سالهای قبل ده - پانزده سال یک عبارتی را در کتاب «ابن کثیر» دیدم که آنجا آقای ابن کثیر دمشقی راجع به اسارت و جسارت اهلبیت صحبت میکرد، ابن کثیری که گرایشات ناصبیگری دارد، ابن کثیری که بسیار بسیار در یک مواردی با امیر المؤمنین (علیه الصلاة والسلام) بد است و انکار میکند مطالبی که قطعی است میگوید قلب من قبولش نمیکند.
این ابن کثیر میگفت اینقدر جسارت کردند که من حیا میکنم ذکر بکنم. ابن کثیر حیاء میکند ابن کثیر آیا رابطه خوشی با امیر المؤمنین و امام حسین دارد؟ نه. ابن کثیر حیا میکند، تو نمیفهمی این چیزی نیست که بگوییم ابن کثیر ساخته، نه آنی که هست را دارد نقل میکند.
این کثیر، گرایش شامی دارد مکتب و تاریخ نگاری شام ساخت گزارش برای بنی امیه است و قهرمان سازی بنی امیه است. باز اینکه میخواهد قهرمان سازی هم بکند یک جاهای دیگر میگوید من هم دیگر نمیتوانم انکار بکنم و قبول نمیتوانم بکنم در خدمت شما هستم.
مجری:
خیلی ممنون از محضر استاد روستایی استفاده کردیم، بینندگان عزیز باهم برویم یک میان برنامه کوتاه ببینیم دوباره در خدمت تان هستیم
(میانبرنامه)
مجری:
بینندگان عزیز و محترم خدمت تان عرض وقت بخیر مجدد دارم، در خدمت شما با ادامه برنامه ایستگاه اندیشه هستیم. استاد کلیپ شماره 2 را باهم تماشا کنیم
(کلیپ شماره 2)
در آن مجلس، از فاطمه دختر حسین نقل قول است که من به یزید اشاره کردم سپاهیان «عمر سعد» همه اموال ما را گرفتند دقت بکنید این بانو، یک کنیز است در واقع کنیزی است که پدر او قیام کرده طبق سنت اسلامی شکست خورده و حالا در محضر خلیفه پیروز است. یزید اشاره میکند هر چه از شما گرفتهاند میگویم دو برابر آن را به شما بدهند. در آن مجلس، یکی از «شامیان» میگوید فاطمه را دید و این نقل قول از خود فاطمه است که حتی شیخ مفید و دیگران هم آوردهاند اشاره میکند که امیر المؤمنین این کنیز زیبا را به من ببخش! فاطمه میگوید من وقتی این حرف را شنیدم تمام بدنم به لرزه در آمد طبیعتاً او حال و روز کنیزان و بردگان را دیده بود پدران او عموهای او و دیگران کم برده و کنیز نداشتند حالات آنها را میدانست. در این میان گفتگوی شکل میگیرد و زینب اشاره میکند که نه شما حق نداری ما را به کنیزی بگیری، اما آن شخص «شامی» اشاره میکند که نخیر ما پیروز هستیم و من میتوانم شما را به کنیزی بگیرم اما در اینجا یزید اجازه چنین کاری را نمیدهد؛ یعنی آنگونه که علی ابن ابیطالب دختران مردم، زنان مردم و کودکان مردم را که در منطقه فارس و شیراز در اصتخر فارس گرفته بود فروخت و بعد مطالبه پول کرد، حال مقایسه بکنید با این یزیدی که شیعیان او را ملعون میدانند. او زنان و به نوعی کودکان حسین را مورد احترام قرار داد حتی دستور داد به خانواده خود که 3 روز برای حسین عزاداری بکنند، هر چه اموال از آنها گرفته بودند به آنها بر گرداند از علی ابن الحسین دلجوی کرد و اشاره کرد هر زمان او مشکلی دارد میتواند به او مراجعه بکند یا برای او بنویسد حتی افرادی را هم فرستاد تا این افراد را به «مدینه» ببرند در کمال صحت و سلامت و اشاره کرد هر کجا به نوعی اسراء و یا خانواده حسین خواستند بتوانند بمانند، بنشینند و هر زمان که حرکت کردند شما آنها را مشایعت کنید. این داستانی است که بر حسین و خانواده او گذشت.
مجری:
باهم کلیپ شماره دوم را دیدییم، دیدید که ایشان ادعا میکند که یزید در رفتار بهتر از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) رفتار کرده و احترام خاصی برای اسراء قائل بوده که با همدیگر جواب استاد روستایی را خواهیم شنید.
استاد روستایی:
شبهه ایشان چند تا بُعد دارد اولاً اینکه میگوید يزید حاضر نشد که اینها را کنیزی بدهد و خیلی از یزید دفاع میکند، اول اجازه بدهید بحث این مجلس را بگویم و بعد ان شاء الله آن بخشی که نسبت به امیر المؤمنین این آقا جسارت میکند را عرض بکنم.
اولاً گفت که فاطمه بنت الحسین، ما گزارشهای تاریخی را باید ببینیم که میزان دقت این آقا چقدر است؟ در انساب الاشراف بلاذری جلد 3، صفحه 416 چاپ دار الفکر روایتی نقل میکند که:
«ذكروا أن رجلاً من أهل الشام نظر إلى ابنة لعلي»
اصلاً فاطمه بنت علی است نه فاطمه بنت الحسین!
چیزی که بلاذری نوشته این است.
«فقال ليزيد هب لي هذه»
آن مرد شامی گفت: این دختر را به من بده!
بعد دارد:
«فأسمعته زينب كلاماً»
حضرت زینب یک جواب تندی به آن طرف داد.
«فغضب يزيد»
یزید ناراحت شد
از چه کسی؟ از حضرت زینب!
«وقال: لو شئت أن أهبها له فعلت»
اگر بخواهم این را به این بدهم این کار را میکنم.
«أو نحو ذلك»
أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ) الوفاة: 279، دار الفکر، ج3، ص416
یزید گفت بخواهم این کار را میکنم. این شخص یک چیز دیگر دارد میگوید، میگوید نه یزید حاضر نشد و فلان میخواهد دفاع بکند
مجری:
کأنه غضبش به طرف مخالف بود که درخواست کنیز کرده بود، کاملا خلاف این است.
استاد روستایی:
مثلاً، اما اینطوری نیست. یا در «تاریخ طبری»، نه بلاذری شیعه است نه طبری شیعه است. دقت کنید تاریخ طبری جلد 5، صفحه 461 چاپ دار المعارف مصر، حوادث سال 61 روایتی را نقل میکند
«عن فاطمة بنت علي»
اصلا در خط اول و ابتدا این را دارد.
«قالت لما أجلسنا بين يدي يزيد بن معاوية رق لنا»
زمانی که ما در مقابل یزید ابن معاویه نشستیم یک مقداری ملاطفتی خواست به خرج بدهد. البته این را عرض کنم این ملاطفت یزید اهل ملاطفت نیست، بعد آن خطبه آتشین حضرت زینب، یزید ترسید و این کار را کرد اما میگوید وقتی ما مقابل یزید نشستیم یک دفعه:
«إن رجلا من أهل الشأم أحمر قام إلى يزيد»
یک مردی از اهل شام که بعضیها به نام احمر گفتند و بعضیها به گونه دیگر گفتند یک مردی از اهل شام بلند شد به سمت یزید و گفت:
«يا أمير المؤمنين هب لي هذه يعنيني»
این را به من بده و میگوید مقصودش من بودم
«وكنت جارية وضيئة فأرعدت وفرقت وظننت»
من نوجوان بودم بعد میگوید بدنم شروع به لرزیدن کرد گمان کردم
«أن ذلك جائز لهم»
این کار برای اینها جائز است.
«وأخذت بثياب أختي زينب»
لباس خواهرم زینب را گرفتم
«قالت وكانت أختي زينب أكبر مني وأعقل»
خواهرم زینب از من بزرگتر و عاقلتر بود.
«وكانت تعلم أن ذلك لا يكون»
ایشان میدانست که همچنین چیزی اصلاً جایز نیست.
و حضرت زینب فرمودند:
«كذبت والله ولؤمت»
به خدا قسم شما دروغ میگوی و تو آدم پستی هستی
«ما ذلك لك وله»
این نه برای تو است نه برای او
یعنی نه توی شامی همچنین تقاضای میتوانی بکنی و نه یزید میتواند همچنین تقاضای را اجابت بکند
«فغضب يزيد»
یزید غضبناک شد.
«فقال كذبتِ والله»
رو به حضرت زینب کرد «کذِبتِ والله» تو به خدا قسم دروغ میگوی!
«إن ذلك لي»
این حق را من دارم
«ولو شئت أن أفعله لفعلت»
اگر من بخواهم این کار را انجام بدهم انجام میدهم.
حضرت زینب فرمودند:
«كلا والله»
به خدا قسم هرگز نمیتوانی این کار را انجام بدهی.
«ما جعل الله ذلك لك»
خداوند این حق را برای تو قرار نداده
«إلا أن تخرج من ملتنا»
مگر از دین اسلام خارج بشوی.
«وتدين بغير ديننا»
غیر دین ما را داشته باشی.
اگر بخواهی دین ما را داشته باشی ما مسلمان هستیم، مسلمان که کنیز نمیشود. حالا این شخص مدام میگوید طبق سنت اسلامی باید کنیز بشود، برای خودت چه میگوی؟ سنت اسلامی گفته مسلمان کنیز میشود، سنت اسلامی اصلاً برای یزید مشروعیت قائل است؟ بعد وقتی که این حرف را زد
«قالت فغضب زيد واستطار»
یزید غضبناک شد.
«استَطار السیف» یعنی یک دفعه شمشیر کشید «استَطار» از پراندن پرنده و به این معنا است یعنی کنایه از این است که غضبناک شد و یک دفعه از جایش پرید.
«ثم قال إياي تستقبلين بهذا»
در مقابل من اینطوری جواب میدهید؟
«إنما خرج من الدين أبوك وأخوك»
رو به حضرت زینب دارد این حرفها را میزند پدر و برادر تو از دین خارج شدند.
«فقالت زينب»
حضرت زینب جواب داد:
«بدين الله ودين أبي ودين أخي وجدي اهتديت أنت وأبوك وجدك»
به دین خدا و دین پدر من و دین برادر من و دین جد من تو و پدرت و جدت هدایت شدید.
تو میگوی آنها از دین خارج شدند!!
مجری:
اصل دین اصلاً همینها هستند
استاد روستایی:
بله.
«قال كذبت يا عدوة الله»
دوباره یزید به حضرت زینب گفت (نعوذ بالله) ای دشمن خدا داری دروغ میگوی.
«قالت أنت أمير مسلط»
حضرت زینب فرمود تو پادشاهی تسلط داری.
«تشتم ظالما وتقهر بسلطانك»
در حال ظلم داری جسارت و توهین میکنی و به واسطه آن سلطنتی که داری قهر و غلبهی پیدا کردی و داری ستم میکنی.
«قالت فوالله لكأنه استحيا»
حضرت زینب میگوید گویا اینجا یزید خجالت کشید.
«فسَکَت»
دیگر ساکت شد
«ثم عاد الشامي»
دوباره شامی حرفش را تکرار کرد.
«فقال يا أمير المؤمنين هب لي هذه الجارية قال اعزب وهب الله لك حتفا قاضيا»
میگوید یزید اینجا به شدت ضایع شده بود جواب خیلی بدی از حضرت زینب گرفته بود اینجا به شامی گفت «اعزُب» دور شو از «عزب» میآید مجرد بمان دور شو اینجا منظورش دور شو است.
«وهب الله لك حتفا قاضيا»
خدا مرگ به تو هدیه بدهد مرگ، قسمتت بکند.
حتف به معنای هلاک است این حرفی که اینجا یزید دارد میزند. آیا اینجا یزید واقعاً نمیخواهد این کار را بکند؟ اتفاقاً به شدت دارد برخورد میکند حضرت زینب اینجا مانع میشود وقتی که بحث این را میفرماید که:
«بدين الله ودين أبي ودين أخي وجدي اهتديت أنت وأبوك وجدك»
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار المعارف – مصر، ج5، ص461
دارد یزید را رسوا میکند، یزید میداند که اگر بخواهد این دختر را به کنیزی بدهد اهلبیت (علیهم السلام) کوتاه نمیآیند و وضعیت بدتر میشود.
من در جلسات گذشته یک گزارشی را از آقای سیوطی نقل کردم، سیوطی میآمد بیان کرد مسئلهی که یزید با اینها ملاطفت به خرج داد بعد از چه بود؟ بعد از اینکه رسوا شد فشار رویش آمد مردم فشار آوردند.
آن وقت این شخص میگوید یزید 3 روز در خانهاش عزاداری گرفت و فلان کرد، یزید عزاداری گرفت؟ چرا عزاداری گرفت؟ به خاطر فشاری که به او آمد مجبور شد و شروع کرد به ابن زیاد توهین کردن وگرنه ما در تاریخ داریم که اصلاً علمای اهلسنت میگویند جسارتهای یزید متواتر است. خوشحالی یزید و اهانتش به اهلبیت متواتر است.
آقای تفتازانی این را میگوید و مناوی هم از او نقل میکند و اینها را علمای اهلسنت بیان میکنند اینطوری نیست که ما بگوییم.
مجری:
اگر کسی بخواهد به قضیه خوب نگاه بکند به نظرم این سوال برایش ایجاد میشود که اگر یزید میخواست احترام بکند چرا همچنین جسارتهای کرد؟ چرا ابی عبدالله (علیه السلام) را در آن شرایط قرار داد و به آن نحو به شهادت رساند؟ و سوالهای دیگری که در این مواجهه بر انسان مطرح میشود و تناقضاتی که پیش میآید، در حقیقت اگر آن جسارتها و مقابلهگری یزید با امام حسین را کسی در نظر بگیرد با چهار تا کتاب تاریخی معمولی هم بخواند به نظرم به این میرسد نمیتواند هضم بکند و اینها را جز حمل بر سیاست نمیتواند بکند.
استاد روستایی:
عرض کردم علمای اهلسنت توضیح دادند گفتند اهانتهای که نسبت به اهلبیت است به لحاظ معنای متواتر است شرح العقائد نسفیه آقای تفتازانی صفحه 103 میگوید:
«والحق أن رضا يزيد بقتل الحسين»
حق این است که رضایت یزید به شهادت امام حسین است.
«واستبشاره بذلك»
و خوشنودی یزید به واسطه این امر
«وإهانته أهلي بيت رسول الله صلى الله عليه وسلم»
و اهانت کردن یزید به اهلبیت پیامبر (علیه السلام)
«مما تواتر معناه»
میگوید به لحاظ معنوی، متواتر معنوی است.
«وإن كان تفاصيله آحادا»
بله، تفاسیر و ریز موضوعاتش خبر واحد است اما در کل متواتر است.
بعد میگوید:
«فنحن لا نتوقف في شأنه، بل في ايمانه»
ما اصلاً هیچ توقفی در پستی یزید و بیایمانی یزید نداریم.
«لعنة الله عليه وعلى أنصاره وأعوانه»
لعنت خدا بر یزید و یاران و همراهانش
شرح العقائد نسفیه؛ تفتازانی ص 103
این عالم اهلسنت میگوید اهانت این به اهلبیت متواتر معنوی است. بعد آن وقت این آقا میگوید نه آقا این مهربان بود، خوش زبان و با ادب بود یک چیزی که خلاف تاریخ است این نکته اول.
اما نکته دومی که باید بررسی بکنیم اینکه ایشان گفت علی ابن ابیطالب (علیه الصلاة والسلام) نسبت به ایرانیها یک سری افراد را گرفت و فروخت و پول طلب کرد، و از این حرفها. ما در دو ساحت این را باید مورد بررسی قرار بدهیم یک: بحث اینکه آیا واقعاً این گزارشهای که آمده چه میزان اعتبار دارد؟
مجری:
در خصوص امیر المؤمنین
استاد روستایی:
بله، نکته دوم اصلاً در این گزارشها آمده که آیا امیر المؤمنین دختران ایرانی را فروخته باشد؟ نکته سوم: اگر همچنین چیزی بوده باشد اینها چه کار کرده بودند؟ این ساحت اول بحثمان است.
ساحت دوم: رویکرد امیر المؤمنین نسبت به ایرانیها است آن هم نسبت به اسرای ایرانی این هم ساحت دوم بحثمان.
ببینید کتاب فتوح البُلدان آقای بلاذری مؤسسة المآب چاپ کرده چاپ 1407 در «بیروت لبنان» صفحه 549 یک مطلبی را نقل میکند میگوید:
«وروى الحسن بن عثمان الزيادي أن أهل اصطخر غدروا في ولاية عبد الله بن عباس رضي الله عنهما العراق لعلي رضي الله عنه ففتحها»
اهل اصتخر فارس، بحث اصتخر فارس را میگوید:
«غدروا في ولاية عبد الله بن عباس»
اینها «غَدَروا» پیمان شکنی کردند در دورهی که عبدالله ابن عباس از طرف امیر المؤمنین علی (علیه الصلاة والسلام) والی بود پیمان شکنی کردند
«ففَتَحَها»
ایشان رفت و فتحاش کرد
فتوح البلدان؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري الوفاة: 279، دار المآب، لبنان - بيروت – 1407، ص549
اینجا نمیگوید کسی را فروختند و یا خریدند اینها پیمان شکنی کردند این رفت فتح کرد. یا در تاریخ ابن خلدون جلد 2، صفحه 644 بحث ولایت زیاد را بر فارس میگوید در این کتاب میگوید:
«ولما قتل ابن الحضرمي بالبصرة»
زمانی که ابن الحضرمی در بصره کشته شد
«والناس مختلفون على علي»
یک اختلافاتی نسبت به امیر المؤمنین شد و دور امیر المؤمنین جمع شدند
میگوید:
«طمع أهل النواحي من بلاد العجم في كسر الخراج»
اهل نواحی از سرزمینهای عجم طمع کردند بر اینکه مالیاتشان را ندهند.
مجری:
از این اختلاف استفاده کنند.
استاد روستایی:
بله.
«وأخرج أهل فارس عاملهم سهل بن حنيف»
اهل فارس فرمانروای خودشان سهل ابن حنیف را اخراج کردند.
«فاستشار علي الناس»
امیر المؤمنین با اطرافیان مشورت کردند که چه کنیم در مقابل این شورشی که شده اینها فرمانروا را بیرون کردند و نمیخواهند خراج و جزیه خودشان را بدهد.
«فأشار عليه جارية بن قدامة بزياد»
جاریة ابن قدامه به حضرت عرض کرد که شما زیاد را بر آنها حاکم قرار بده.
«فأمر ابن عباس أن يوليه عليها»
حضرت به ابن عباس دستور دادند که زیاد را بر آن منطقه والی قرار بدهد
«فبعثه إليها في جيش كثيف فطوى بهم أهل فارس»
زیاد را با یک لشکر بزرگی به آنجا فرستاد و زیاد اهل فارس را به هم پیچید.
بعد دارد که:
«وضرب ببعضهم بعضا وهرب قوم وأقام آخرون وصفت له فارس بغير حرب»
بعضیها درگیر شدند و بعضیها فرار کردند و بعضیها ماندند و سرزمین فارس بدون جنگ تسلیم شد.
یعنی اینها را محاصره کرد و دورشان را گرفت و اهل فارس مجبور شدند بدون جنگ تسلیم بشوند.
«ثم تقدم إلى كرمان»
بعد به کرمان رفت.
«فدوخها مثل ذلك»
«دَوَّخَ» به معنای ذلیل کردن و خار کردن است آنها را خار کرد یعنی آنها در مقابل این لشکر، توان مقابله نداشتند در ادامه میگوید:
«ونزل اصطخر وسكن قلعة بها تسمى قلعة زياد»
بعد در «اصتخر» رفت و ساکن قلعهی شد که معروف به قلعه زیاد شد.
مقدمة ابن خلدون؛ اسم المؤلف: عبد الرحمن بن محمد بن خلدون الحضرمي الوفاة: 808، دار النشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة، ج 2، ص 644
اینجا هم صحبت فروش دختران ایرانی نیست. بلکه هم در منبع قبلی و هم در این منبع صحبت پیمان شکنی است یعنی اینها پیمانی بستند که جزیه بدهند، مسلمان نشدند باید جزیه بدهند حالا آمدند پیمان شکستند جزیه ندادند و حاکم را بیرون هم کردند، این اتفاق افتاد حالا باید چه کار بکنند؟
در هر حکومتی وقتی اهل یک شهر و دیاری پیمان شکنی بکنند آن فرمانروا را بیرون بکنند آن حکومت چه کار میکند؟ طبیعتاً میآید این شورش را سرکوب میکند این طبیعی هر حکومتی است.
همان جای که این آقا دارد زندگی میکند اگر یک شورشی انجام بدهند حکومت مرکزی سرکوب میکند اما کجایش نوشته که دختران ایرانی را خرید و فروش کردند؟ کجایش نوشته آقا امیر المؤمنین مطالبه پول کرد؟ این نیست.
اینها قبلاً جنگیده بودند و مقابله کرده بودند طبق سنت اسلامی وقتی جنگی صورت میگیرد طرف مقابل کافر حربی است او به کنیزی گرفته میشود؛ اما آیا امیر المؤمنین این کار را انجام داده؟ نشان بدهند سند بگویند و عبارت بگویند تا ما بررسی بکنیم.
منبع سوم: در کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام دکتر عبد الحسین زرین کوب صفحه 350 میگوید: "در دوره خلافت کوتاه پر آشوب علی نیز چون بصره و کوفه در دست وی بود از این دو لشکرگاه کار فتوح همچنان دنبال میشد چنانکه بعد از کشته شدن عثمان باز اهل اصتخر سر به شورش بر آوردند و عبدالله ابن عباس به فرمان علی عصیان آنها را در سیل خون فرو شست" یعنی با آنها جنگید.
بعد در صفحه 351 ادامه میگوید: "یک بار به تشویق علی چهار پنج هزار تن از اعراب آهنگ غذای دیلم کردند - که در سرزمین دیلم بجنگند - و نیز در عهد وی ماهوی سوری مرزبان مرو به کوفه آمد و خلیفه به دهقانان و اسواران و ده سالاران نامه نوشت و دستوری داد تا جزیه خویش بدو بدهند" حضرت نامه نوشتند که شما باید جزیه بدهید.
"اما چندی بعد خراسان به هم ریخت، اهل نیشابور پیمان شکستند و از پرداخت جزیه و خراج امتناع کردند علی لشکر به خراسان فرستاد و نیشابور را گرفت چنانکه مرو را به صلح باز گشود، با این همه در پایان روزگار وی، خراسان همچنان آشفته بود و آشوبها و جنگهای عراق و شام آن ولایت را نیز آشفته میداشت، همچنین وجود اختلافات داخلی در بصره اهل فارس و کرمان را نیز به هوای شورش انداخت. اهل هر ناحیه عامل خویش را براندند و خلیفه ناچار شد برای رفع این آشوب، زیاد ابن علی ابیه را به ولایت فارس و کرمان گسیل دارد. - سال 39 هجری- زیاد به کور بزی و هوشیاری آن دو ولایت را امن کرد و به آشوب و شورش پایان داد." تمام شد و بعد هم سراغ مباحث دیگر میرود.
اصلاً اینجا صحبت خرید و فروش دخترهای ایرانی نیست این میگوید علی ابن ابیطالب چنین کاری کرده است.
ما از کتاب فارسی آقای زرین کوب خواندیم از کتاب فتوح البلدان بلاذری از کتاب تاریخ ابن خلدون آوردم جنگ کرمان و اصتخر و فارس و ... را آوردیم اصلاً صحبت خرید و فروش دختران ایرانی نیست این میخواهد جنگ عجم و عرب راه بیاندازد اینها هنوز در آن جهالتشان ماندند و میخواهد یک جوری دو نژاد را مقابل هم قرار بدهد اصلا این نیست.
یک نکتهی را عرض بکنم تا ان شاء الله در تایم بعدی برنامه رویکرد امیر المؤمنین را به ایرانیها و اسرای ایرانی مورد بررسی قرار بدهیم یک نکتهی را میخواهم خدمت شما و بینندگان عزیز و ارجمندمان عرض بکنم و آن هم این است اصلاً ایرانیها به زور شمشیر مسلمان نشدند. ما اعتقادمان این است.
یک مقالهی هم نسبت به شیعه شدن ایرانیها در سایت ولیعصر کار کردیم که آیا در زمان عمر بوده یا خیر و چطوری بوده اصلاً ایران و سرزمین ایران مردم متمدنی بودند و هستند آن چیزی که باعث شد ایرانیها مکتب اسلام و مذهب اهلبیت (علیهم الصلاة والسلام) را بپذیرند آن فرهنگ و تمدن و منطق ایران بود، نه اینکه به زور شمشیر باشد نه ایرانیها اهل شمشیر نبودند.
نمیگویم اصلاً جنگ نکردند بله جنگ قادسیه و جنگهای دیگر است اما چه باعث شد که ایرانیها حق را بپذیرند؟ آن، منطق زیبای اهلبیت است.
در همان مقالهی که من عرض کردم ما کار کردیم یمن، جزء ایران بود، خالد ابن ولید آمد و توفیقی حاصل نکرد چه بسا شمشیر هم کشید؛ اما امیر المؤمنین (صلواة الله وسلامه علیه) به دستور رسول خدا به یمن رفتند و یک صبح تا ظهر صحبت کردند و قبیله هَمْدان شیعه شد اینها با شمشیر نبود اصلاً سنت اهلبیت این نبود که اول روی کسی شمشیر بکشد.
اهلبیت علیهم الصلاة والسلام با منطق و استدلال، عقل مردم را مورد مخاطب قرار میدادند و ایرانیها آدمهای بیفرهنگی نبودند ایرانیها آدمهای نبودند که به زور شمشیر کسی بخواهد سرکوبشان بکند نه آدمهای بودند که اهل فرهنگ و تمدن بودند.
این گزارشاتی که الان برای شما از اصتخر و ... خواندم، اینها گزارشاتی است که از بلاذری و ابن خلدون و اینها رسیده، آقای زرین کوب هم دارد آنها را روایت میکند.
آقا چه میزان ابن خلدون در گزارشش راستگو است؟ معلوم نیست. چه میزان بلاذری راستگو است؟ معلوم نیست آیا اینها نژاد پرست هستند یا نیستند؟ آیا اینها آن خوی عرب عجمی دارند یا ندارند؟ مواردی اینچنینی است که در تاریخ باید به همه اینها دقت کنیم و گزارشش را بپذیریم من، همینطوری نمیتوانم یک گزارشی را بی در و پیکر بپذیرم.
یکی از مباحث دقیق و دِقی است که باید خیلی عمیق و دقیق رویش فکر بکنیم؛ اما این گزارشی که حداقل موجود است اینها را خواندم نمیگوید دختران ایران را خرید و فروش کردند. یک بحث دیگر در مورد توجه امیر المؤمنین به ایرانیها و فرهنگ و تمدن ایرانیها، اسرای ایرانی است ان شاء الله در ادامه خواهم گفت.
مجری:
ان شاء الله بعد از میان برنامه در خدمت تان خواهیم بود.
(میانبرنامه)
مجری:
عرض شب بخیر مجدد خدمت شما همراهان گرامی دارم، خیلی ممنونیم که تا به این لحظه با برنامه ایستگاه اندیشه همراه شدید، در خدمت استاد روستایی عزیز با ادامه بحث هستیم
استاد روستایی:
نکته دیگری که در تاریخ موجود است رویکرد امیر المؤمنین است. ما اگر میخواهیم راجع به یک فردی قضاوت بکنیم دقیقاً بررسی بکنیم ببینیم آن فرد در جای جای مختلف چگونه عمل کرده این را باید ببینیم آن وقت در مورد یک فردی قضاوت بکنیم.
به عنوان من یک مسئلهی را میخواهم خدمت شما ذکر بکنم نسبت به برخورد امیر المؤمنین هم با اسرای ایرانی و هم برخورد امیر المؤمنین با فرهنگ تمدن ایرانی، این دو تا مسئله است.
این آقا میگوید بله علی ابن ابیطالب دختران ایرانی را فروخت و فلان و بیسار و از این حرفها نه اتفاقاً اینطوری نیست، من بعضی از نقلها را خدمت شما ارائه بدهم آن که با ایرانیها بد بود یکی دیگر بود امیر المؤمنین نبود، در کتاب الغارات ثقفی است و هم در بحار الانوار و جاهای دیگر است که عمر ابن خطاب با ایرانیها بود مغیره میگوید:
«كان علي عليه السلام أميل إلى الموالي وألطف بهم»
به اینها مایلتر بود لطف بیشتری نسبت به اینها داشت.
«وكان عمر أشد تباعدا منهم»
عمر از اینها خیلی دور بود.
كتاب : الغارات؛ نويسنده: إبراهيم بن محمد الثقفي الكوفي (وفات: 283) تحقيق: السيد جلال الدين الحسيني الأرموي المحدث، ج2، ص499
موالی فقط ایرانیها نبودند کلاً بودند؛ اما غیر از این ما موارد متعددی داریم که امیر المؤمنین نسبت به اسرای ایرانی سفارش کرده، توضیح داده، مانع شده که با آنها برخورد زشت بشود حضرت خودشان به فرهنگ و تمدن ایرانی توجه داشتند که خدمت شما عرض میکنم.
به عنوان نمونه در کتاب دلائل الامامه آقای محمد ابن جریر طبری شیعی صفحه 81 روایتی را میآورد میگوید:
«لَمَّا وَرَدَ سَبْيُ الْفُرْسِ إِلَى الْمَدِينَةِ»
زمانی که اسرای ایرانی را مدینه آوردند.
در زمان چه کسی؟ در زمان عمر.
«أَرَادَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ بَيْعَ النِّسَاءِ»
عمر ابن الخطاب اراده کرد زنان اسرای ایرانی را بفروشد.
«وَ أَنْ يَجْعَلَ الرِّجَالَ عَبِيداً لِلْعَرَبِ»
عمر میخواست مردان را ایرانی را بنده عرب قرار بدهد.
«وَ أَنْ يَرْسُمَ عَلَيْهِمْ»
و برای آنها یک سری قوانینی بگذارد که:
«أَنْ يَحْمِلُوا الْعَلِيلَ وَ الضَّعِيفَ وَ الشَّيْخَ الْكَبِيرَ فِي الطَّوَافِ عَلَى ظُهُورِهِمْ حَوْلَ الْكَعْبَةِ»
میخواست یک برنامه و قانونی بگذارد که ایرانیها، عربهای علیل و ضعیف و پیرمردها را روی کمر خودشان سوار کنند در ایام طواف دور کعبه بچرخانند.
پس عمر میخواست چه کار کند؟ یک: زنها را بفروشد. دو: مردان ایرانی را میخواست بنده و برده عرب قرار بدهد. سه: میخواست ایرانیها، عربها را کول کنند و دور کعبه بچرخانند.
«فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَالَ: أَكْرِمُوا كَرِيمَ كُلِّ قَوْمٍ»
رسول خدا فرمودند با بزرگان هر قومی با کرامت برخورد کنید اینها بزرگ زاده هستند اینها آدمهای کمی نیستند.
«فَقَالَ عُمَرُ: قَدْ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِذَا أَتَاكُمْ كَرِيمُ قَوْمٍ فَأَكْرِمُوهُ وَ إِنْ خَالَفَكُمْ.»
عمر گفت بله من هم شنیدم که پیامبر فرمودند زمانی که بزرگ قومی و کریم و بزرگ زادهی از قومی پیش شما میآید اکرام کنید اگر چه با شما مخالف باشد.
«فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): فَمِنْ أَيْنَ لَكَ أَنْ تَفْعَلْ بِقَوْمٍ كُرَمَاءَ مَا ذَكَرْتَ، إِنَ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ قَدْ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ، وَ رَغِبُوا فِي الْإِسْلَامِ وَ السَّلَامِ»
حضرت فرمودند تو اگر اینها را شنیدی پس با این قوم کریم و بزرگ اینطوری برخورد میکنی؟ اینها تسلیم شما شدند و رغبت به اسلام نشان دادند چرا اینطوری برخورد میکنی؟
«وَ لَا بُدَّ مِنْ أَنْ يَكُونَ لِي مِنْهُمْ ذُرِّيَّةٌ»
در آینده از اینها نسلی من خواهم داشت.
«وَ أَنَا أُشْهِدُ اللَّهَ»
من خدا و شما را شاهد میگیرم
«وَ أُشْهِدُكُمْ»
و شما را شاهد میگیرم
«أَنِّي قَدْ أَعْتَقْتُ نَصِيبِي مِنْهُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»
اگر من سهمی از این اسراء ایرانی به عنوان یک مسلمان دارم
«قَدْ أَعْتَقْتُ»
اینها را آزاد کردم.
«فَقَالَ جَمِيعُ بَنِي هَاشِمٍ»
جمیع بنی هاشم گفتند:
«قَدْ وَهَبْنَا حَقَّنَا أَيْضاً لَكَ»
ما هم به خاطر شما حقمان را بخشیدیم
«فَقَالَ عَليٌ»
امیر المؤمنین فرمودند:
«اللَّهُمَّ اشْهَدْ»
خدا شاهد باش!
«أَنِّي قَدْ أَعْتَقْتُ»
و من آزاد کردم جمیع آن که به من بخشیده شد، به قول معروف آن نصیبی که اینها دارند به من بخشیدند حقشان را به من بخشیدند و من آزاد کردم
«جَمِيعَ مَا وَهَبُونِيهِ مِنْ نَصِيبِهِمْ لِوَجْهِ اللَّهِ.»
جمیع آنچه که اینها به من هدیه کردند اینها را به خاطر خدا آزاد کردم
«فَقَالَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ: قَدْ وَهَبْنَا حَقَّنَا لَكَ يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ.»
ما هم حق خودمان را به تو بخشیدیم ای برادر رسول خدا
حضرت فرمودند:
«اللَّهُمَّ اشْهَدْ أَنَّهُمْ قَدْ وَهَبُوا حَقَّهُمْ وَ قَبِلْتُهُ، وَ اشْهَدْ لِي بِأَنِّي قَدْ أَعْتَقْتُهُمْ لِوَجْهِكَ.»
خدایا شاهد باش اینها به من بخشیدند من هم قبول کردم و من به خاطر خدا آزاد کردم.
بعد عمر یک جملهی گفت و حضرت فرمودند که خدایا شاهد باش چه گفت و اینکه من قبول کردم و آزاد کردم.
«فَرَغِبَتْ جَمَاعَةٌ مِنْ قُرَيْشٍ فِي أَنْ يَسْتَنْكِحُوا النِّسَاءَ»
بعد میگوید جماعتی از قریش رغبت پیدا کردند که با زنان اینها ازدواج بکنند، اینها را به همسری بگیرند.
«فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): هَؤُلَاءِ لَا يُكْرَهْنَ عَلَى ذَلِكَ»
امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند که اینها را مجبور نکنید
«وَ لَكِنْ يُخَيَّرْنَ، فَمَا اخْتَرْنَهُ عُمِلَ بِهِ.»
اینها باید اختیار عمل داشته باشند، هر کسی را که اینها اختیار کردند به آن عمل بکنند و در اختیار خودشان باشد.
«فَأَشَارَ جَمَاعَةُ النَّاسِ إِلَى شَهْرَبَانُويَهْ بِنْتِ كِسْرَى»
جماعتی به شهربانو دختر کسریٰ اشاره کردند.
«فَخُيِّرَتْ وَ خُوطِبَتْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ»
ایشان مخیر شد از پشت پرده!
امیر المؤمنین احترام نگه میدارد نمیگوید اینها اسیر جنگی هستند همین جا وسط بیاندازید بین نامحرم ما حتی پیشنهاد ازدواج بدهیم اینطوری نیست
«مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ وَ الْجَمْعُ حُضُورٌ، فَقِيلَ لَهَا: مَنْ تَخْتَارِينَ مِنْ خُطَّابِكِ؟
جمع حاضر بودند از پشت پرده حضرت ایشان را مخیر کرد و از ایشان خواستگاری کردند که میخواهی ازدواج کنی یا خیر؟
«وَ هَلْ أَنْتِ مِمَّنْ تُرِيدِينَ بَعْلًا؟»
آیا تو اصلا میخواهی ازدواج کنی؟
«فَسَكَتَتْ.»
ایشان ساکت شد.
«فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)»
امیر المؤمنین فرمودند:
«قَدْ أَرَادَتْ وَ بَقِيَ الِاخْتِيَارُ.»
ایشان اراده همسر گزینی دارد اما اختیارش در سر جایش باقی است.
اینها گفتند شما از کجا فهمیدی؟ حضرت فرمودند سکوت کرد و سکوت نشانه رضایتش است.
«وَ إِنَّ شَهْرَبَانُويَهْ أُرِيَتِ الْخُطَّابَ وَ أَوْمَأَتْ بِيَدِهَا»
بعد دارد شهربانو بعد از اینکه خواستگاری را متوجه شد و مختار شد
«وَ أَشَارَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ»
اشاره کرد گفت من با این آقا میخواهم ازدواج بکنم
«فَأُعِيدَ الْقَوْلُ عَلَيْهَا فِي التَّخْيِيرِ فَأَشَارَتْ بِيَدِهَا وَ قَالَتْ بِلُغَتِهَا، هَذَا إِنْ كُنْتُ مُخَيَّرَةً.»
حضرت دوباره تکرار کرد میخواهی ازدواج بکنی یا نمیخواهی؟ تو مختار هستی. ایشان دوباره این مسئله را فهمید گفت بله من این کار را انجام میدهم.
«وَ جَعَلَتْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) وَلِيَّهَا. وَ تَكَلَّمَ حُذَيْفَةُ بِالْخِطْبَةِ»
بعد دارد که امیر المؤمنین این را پذیرفت و حذیفه از طرف امام حسین آمد و برای او خواستگاری کرد.
«فَقَالَ: أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): مَا اسْمُكِ؟»
امیر المؤمنین فرمود اسمت چیست؟
«قَالَتْ: شَاهُ زَنَانَ»
شاه زنان است.
امیر المؤمنین اینجا یک کاری کردند. ببینید جناب آقای خدابنده، زبان یکی از نشانهها و نمادهای تمدن است امیر المؤمنین علیه الصلاة والسلام به این مسئله توجه کرد، فضا را در نظر بگیر چطوری است.
عمر ابن خطاب با ایرانیها خیلی بد است میخواهد این زنان و دختران را بفروشد و بعد امیر المؤمنین چطور برخورد میکند. فرض بکنید شما به کشور آلمان بروید همه زبانشان آلمانی است و جور دیگر حرف میزنند یک ایرانی ببیند که ایرانی حرف میزند چقدر شاد میشوید حس میکنی که دیگر غریب نیستی.
یا آنجا ببینی که یک مقام ارشد و بزرگی به زبان فارسی توجه میکند، میگوی چقدر فرهنگ و تمدن من قوی است و آنجا چقدر احساس قدرت و قوت میکنی.
امیر المؤمنین دقیقاً اینجا همین کار را کرد شروع کرد با این خانم فارسی حرف زدن توجه به فرهنگ و تمدن ایرانی، یعنی نمیخواهد یک نگاه پستی داشته باشد که شما جنگیدید و اسیر هستید نه اینطوری نیست.
اتفاقاً امیر المؤمنین به عنوان برادر رسول خدا که در اینجا آمده بود به عنوان نفس رسول خدا، به عنوان برترین صحابه رسول خدا یک شخصیت به این عظمت به فرهنگ و تمدن ایرانی توجه کرد، در عین اینکه یکی از فضائل حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها را بیان کرد شروع کرد با این خانم کنیزی که الان قرار است عروسشان بشود فارسی صحبت کرد «ماسمکِ» اسمت چه است؟ «قالت شاه زنان»
«قَالَ: نَه شَاهْ زَنَانُ نيست، مگر دختر مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)»
شاه زنان فقط دختر پیامبر است.
«وَ هِيَ سَيِّدَةُ نِسَاءٍ، أَنْتِ شَهْرَبَانُويَهْ»
اینجا عربی صحبت کردند این شاه زنان، دختر پیامبر است ایشان سرور زنان است و تو شهربانویه هستی نامت شهربانو است بانوی شهر!
بعد دارد:
«وَ رُوِيَ أَنَّ شَهْرَبَانُويَهْ وَ أُخْتُهَا مُرْواريد خُيِّرَتَا»
خواهرش مروارید هم مخیر شد که با چه کسی ازدواج کند
«فَاخْتَارَتْ شَهْرَبَانُويَهْ الْحُسَيْنَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، وَ مُرْوَاريد الْحَسَنَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)»
ایشان هم امام حسن علیه الصلاة والسلام را اختیار کرد و گفت من با این ازدواج میکنم.
نام كتاب: دلائل الإمامة( ط- الحديثة)؛ نويسنده: طبرى آملى صغير، محمد بن جرير بن رستم (تاريخ وفات مؤلف: قرن 5) محقق / مصحح: قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، ناشر: بعثت، ايران؛ قم: 1413 ق، ص195
برخورد امیر المؤمنین را اگر میخواهی با اسرای ایرانی ببینی اینجا باید ببینی. اینکه نه علی ابن ابیطالب به ایران آمد و دختران ایران را فروخت و فلان کرد؛ پس یزید از او بهتر است!!
برو بخوان و برو ببین آخر تو به خاطر یزید بیچاره جهنمی هستی، به خاطر یزید خودت را قعر جهنم میبری؟ لااقل آن بالا بالاها بمان خودت را آن پایین پایینها نفرست دقت کن. ببینید این توجه به فرهنگ و تمدن ایرانی است.
در مناقب آل ابیطالب ابن شهر آشوب، جلد 4، چاپ 1991، صفحه 55 همین مسئله را میآید نقل میکند و درواقع جملات امیر المؤمنین و این خانم را میآورد.
باز منبع دیگری که به این مسئله میپردازد کتاب الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم، در باب مناقب ائمه است. آقای جمال الدین یوسف ابن حاتم شامی از اعلام قرن 7 ایشان از علمای شیعه است ایشان نقل میکند میگوید:
«و أمّا أبو جعفر محمّد بن جرير بن رستم الطبري- ليس التاريخي»
نه آن محمد ابن جریر طبری تاریخی بلکه محمد ابن جریر طبری شیعه مد نظرش است.
میگوید ایشان روایت کرده است و بعد روایت را میآورد. ماجرا را کامل نقل میکند و همان جمله آخر:
«ماسمکِ»
اسمت چه است؟
«قالت: شاه زنان بنت كسرى»
قال أمير المؤمنين عليه السّلام: نه شاه زنان نيست مگر دختر محمّد صلّى اللّه عليه و آله، و هي سيّدة النساء، أنت شهربانويه، و اختك مرواريد بنت كسرى»
تو بانوی شهری، شهربانو هستی و خواهرت مروارید دختر کسریٰ است.
نام كتاب: الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم؛ نويسنده: شامي، يوسف بن حاتم (تاريخ وفات مؤلف: قرن هفتم) محقق / مصحح: ندارد، ناشر: جامعه مدرسين، ایران – قم: 1420 ق، ص580 ( آدرس براساس نرم افزار جامع الاحادیث مرکز نور)
البته نقلهای دیگری هم داریم پدر علامه حلی و دیگران هم نقل کردند که امیر المؤمنین اینجا با اسرای ایرانی اینگونه برخورد کرد، شخصیتی که در نهایت غربت است همه دورش را گرفتند، عمر میخواهد آنها را بفروشد حضرت به فرهنگ و تمدن او توجه میکند.
وقتی شما با زبان او صحبت کردی من برای تو اصالت قائل هستم و تو را رگ و ریشهدار میدانم، هم شما را بزرگ زاده میدانم هم زبانتان را با اهمیت میدانم و اینگونه برخورد میکند.
بنابراین ما اگر بخواهیم علی ابن ابیطالب را ببینیم باید اینگونه ببینیم برخوردش با اسراء را ببینیم بعد بیاییم همچنین ادعای مطرح بکنیم در خدمت شما هستم
مجری:
خیلی ممنون. آقای بهادری از کرج تماس گرفتهاند سلام علیکم شب شما بخیر
بیننده آقای بهادری از کرج:
علیکم السلام شب شما هم بخیر، همچنین عرض سلام مجدد خدمت جنابعالی و جناب استاد روستایی عزیز دارم. حضرت استاد روستایی تمام قرآن رسالتش برای فهم است.
(الم، ذَلِكَ الْكِتَابُ)
الم، آن کتاب با عظمتي است
سوره بقره (2): آیه 2
یعنی این کتاب دانشگاه انسان سازی است پیام قرآن رحمت و مهربانی است دین عدل و هدایت است اسلام به خدا، محاسن و زیبای و جذبهها است اسلام، عبوس نیست اسلام، کشتن و سر بریدن نیست. خداوند متعال در میان مردم شخصیتی برگزیده یکی از بهترین انسانها را به نام رسول مهربانی. بعد در سوره انبیاء آیه 107 میفرماید:
(وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ)
ما تو را جز براي رحمت جهانيان نفرستاديم.
سوره انبیاء (21): آیه 107
ای رسول ما تو را نفرستادیم مگر آنکه رحمت برای اهل عالم باشی. بعد فرموده:
(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)
مسلما براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيکويي بود
سوره احزاب (33): آیه 21
اخلاق و سیره پیامبر را سر لوحه زندگیتان قرار بدهید در قرآن سوره بقره آیه 256 میفرماید:
(لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ)
در قبول دين، اکراهي نيست.
سوره بقره (2): آیه 256
در انتخاب دین اجبار نیست. سوره رعد آیه 40 میفرماید:
(فَإِنَّمَا عَلَيكَ الْبَلَاغُ وَعَلَينَا الْحِسَابُ)
در هر حال تو فقط مأمور ابلاغ هستي؛ و حساب (آنها) برماست.
سوره رعد (13): آیه 40
ای رسول من تکلیف تو، رساندن قرآن و وحی به مردم است حسابرسیها به عهده خودم است. باز در سوره غاشیه آیه 21 میفرماید:
(لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ)
تو سلطهگر بر آنان نيستي که (بر ايمان) مجبورشان کني
سوره غاشیه (88): آیه 22
تو مسلط و توانا بر تبدیل کفر آنها نیستی. سوره انفال آیه 42 میفرماید:
(لِيهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَينَةٍ وَيحْيى مَنْ حَي عَنْ بَينَةٍ)
و آنها که زنده ميشوند (و هدايت مييابند)، از روي دليل روشن باشد؛ و خداوند شنوا و داناست.
سوره انفال (8): آیه 42
هلاکت و نابودی دلیل میخواهد بقاء و حیات هم دلیل میخواهد. حالا چگونه میشود که کتاب آسمانی قرآن ما برای آقایان فراموش میشود؟
ببینید مثلاً فتوحات مکیه در البدایة والنهایة اول فتوحات مکیه ابن حزم یا المحلب الآثار، بخاری هم نقل کرده مجلداتش با هم فرق دارد، مثلاً جلد 2، صفحه 60 در مسند احمد خبر 5014- 5115 یک روایتی از زبان پیغمبر آقای خلیفه دوم جعل کردند که (نستجیر بالله) پیغمبر فرمودند:
«جُعِلَ رِزْقِي تَحْتَ ظِلِّ رُمْحِي»
روزی من زیر سایه سر نیزهام یا شمشیرم قرار داده شده است.
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج3، ص1067،
بعد هم گفتند من آمدم با مردم بجنگم از طریقه شمشیر هر کس موافق من است که هیچ، هر کس مخالفت بکند او را بکشید پیغمبر فرمودند:
«إنی بعثت لأتمم مكارم الأخلاق»
من مبعوث شدم که اخلاق را توسعه بدهم
السير الكبير؛ اسم المؤلف: محمد بن الحسن الشيباني الوفاة: 198هـ، دار النشر: معهد المخطوطات - القاهرة - ، الطبعة : - ، تحقيق : د. صلاح الدين المنجد، ج 1، ص 97
آقای خلیفه دوم میفرماید پیامبر فرموده:
«أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ الناس حتى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إلا الله»
من مأمور شدم با همه بجنگم تا مردم لا اله الا الله بگویند.
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج6، ص2657
سوال دارم این کلمه زیر سایه زور چه معنی میدهد، چقدر بُرد دارد؟ پیامبر اسلام برای پادشاهان ایران و مصر و روم نامه فرستاد یا شمشیر فرستاد؟ کدام یک از این پیغمبرانی که خداوند از صدر خلقت آدم ابو البشر تا زمان رسول مکرم اسلام، 124هزار پیغمبر فرستاده شدند که به مردم بگوید به خدا ایمان بیاورید وگرنه همهتان را با شمشیر میکشم.
به اینجا میرسد که در کتاب البدایة ابن اثیر دمشقی جلد 9، صفحه 520، حوادث سال 12؛ دلائل الکامل ابن اثیر، جلد 2، صفحه 240 حوادث سال 12 هجری، آقای خالد ابن ولید در اصل خلافت جناب آقای ابیبکر 30 هزار ایرانی را در فتح الانبار سر برید 70 هزار ایرانی را به خاطر نذری که کرده بود گردن زد، این کجای دین اسلام است؟ خروجی این داستانها و این کتابها داعش، النصره، طالبان و شیعه کشی میشود. این است که اگر در دنیا الله اکبر بگویند مردم فرار میکنند چرا به این روز افتاده؟ خواهشم این است که روی این قصه خیلی مانور بدهید چون خیلی از آقایانی که اصلاً دین اسلام را نمیشناسند فکر میکنند واقعاً اسلام دین شمشیر است.
با اینکه آقای ویل دُرانت که در هوای صهیونیستها تنفس کرده، کتابی نوشته اسلام دین شمشیر! اصلاً ما همچنین چیزی نداریم، اسلام تجلی اش در رفعت و مهربانی و عطوفت است. زمانی به پیغمبر خدا آیه نازل شد وقتی پیغمبر میخواست ابلاغ کند نگذاشتند جلویش را گرفتند حتی میخواستند پیغمبر را در بستر بکشند پیغمبر فرمود نمیگذارند من ابلاغ کنم سوره حج آیه 39
(أُذِنَ لِلَّذِينَ يقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ)
به کساني که جنگ بر آنان تحميل گرديده، اجازه جهاد داده شده است؛ چرا که مورد ستم قرار گرفتهاند؛ و خدا بر ياري آنها تواناست.
سوره حج (22): آیه 39
یعنی الان تو باید سلاح دست بگیری و در مقابل اینها دفاع بکنی، این (يقَاتَلُونَ) یعنی «یدافعون» یعنی شما در مقابل شمشیر آنها آیه نخوانی شمشیر به کار ببری و دفاع کنی این سیره تکامل بشر است این را میخواستم شما توضیح بدهید والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
مجری:
ممنون آقای بهادری از تماس تان، از صحبتهای زیبای که فرمودید استفاده کردیم استاد اگر به عنوان نکته پایانی مطلبی است و یا در خصوص صحبت بیننده فرمایشی دارید در حد 1 دقیقه در خدمتتان هستیم
استاد روستایی:
خیلی کوتاه عرض میکنم متأسفانه فرصت ندارم کامل بپردازم من یک موقعی سیره نظامی رسول خدا و امیر المؤمنین را با این آقایان مقایسه میکردم، گرچه اینها اصلاً قابل مقایسه نیستند اصلاً معنا ندارد اینها را با آنها مقایسه بکنیم عرش کجا و فرش کجا!
اما در سیره نظامی رسول خدا، اسیر را دنبال نمیکنند در سیره نظامی امیر المؤمنین هم همینطور در سیره نظامی رسول خدا و امیر المؤمنین، زخمی را نمیکشند. اما در سیره نظامی ابابکر و عمر این چیزی که در تاریخ آمده خود علمای اهلسنت نقل کردند در سیره نظامی اینها دنبال اسیر میروند و زخمی را میکشند.
در سیره نظامی که ابابکر برای خالد ابن ولید دارد طراحی میکند و برای او مینویسد و به او دستور میدهد این است که مخالفین را با آتش بسوزان گودال آتش درست کن زنده زنده در آتش بیانداز و حتی خالد ابن ولید میگوید نامهی برای من نوشت که از او خون میچکید
مجری:
خیلی ممنون از جناب استاد روستایی عزیز امشب از محضرتان استفاده کردیم، از شما بینندگان عزیز هم خیلی ممنون هستیم که تا به این لحظه با ما همراه شدید شب تان بخیر یا علی مدد خدا نگهدار.
حسن امیدی
6 مهر 1400 - ساعت 20:42سلامخسته نباشد عزاداریها قبول اگه امکان داره در برنامه های خود نظرات آقای حسن آقا میری رو هم نقد کنید اخیرا داره وضو رو هم زیر سوال میبره ممنون یا علی
پاسخ نظر: