ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی

قسمت چهل و پنجم برنامه ایستگاه اندیشه به کارشناسی حجت الاسلام روستایی


 بسم الله الرحمن الرحيم

عنوان برنامه: ایستگاه اندیشه

موضوع برنامه: لیلة المبیت

تاريخ: 20/ 07/ 1400

استاد: حجت الاسلام والمسلمین روستایی

مجری: آقای غضبانی

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم وبه نستعین اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم؛ بینندگان عزیز خواهران و برادران گرامی سلام وقت شما بخیر، در ایستگاه اندیشه هستیم از شبکه جهانی حضرت ولی‌عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ان شاء الله قصد داریم در این برنامه همچون برنامه‌های گذشته به برخی از شبهات تاریخی بپردازیم و در آن‌ها بیاندیشیم و بکاویم و ان شاء الله از محضر استاد گرانقدر و کارشناس عزیز برنامه جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا روستایی استاد حوزه و دانشگاه بهرمند بشویم الحمدلله توفیق این را داریم که در خدمت ایشان هستیم. ابتدا خدمت استاد عرض سلامی داشته باشم سلام علیکم خیلی خوش آمدید در خدمت شما هستیم.

استاد روستایی:

علیکم السلام ورحمة الله، بسم الله الرحمن الرحیم بنده هم خدمت شما و بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی‌عصر (ارواحنا له الفداه) عرض سلام و ادب و احترام دارم، و امیدوارم که تا به این لحظه طاعات‌شان مورد قبول حضرت حق واقع شده باشد و بتوانیم با برنامه خوبی مهمان لحظه‌های خوش عزیزان‌مان باشیم، در خدمت شما هستیم

مجری:

ان شاء الله تحت عنایت آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) این اوقات جزء صالح اعمال ما و شما بینندگان قرار بگیرد و ان شاء الله مرضی درگاه خود حضرت باشد. استاد! ماه ربیع الاول در طلیعه این ماه و در شب اول این ماه، شب بزرگی است لیلة المبیت شبی که امیر المؤمنین، جان فشانی و فداکاری می‌کند آن گونه شجاعانه به جای پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در بستر ایشان می‌مانند و به این طریق جان پیامبر را حفظ می‌کنند که درواقع آغاز هجرت پیامبر از مکه به مدینه است. دوست داریم که در این خصوص از حضرتعالی استفاده کنیم و بهرمند بشویم تاریخ و وقایع این شب را که لیلة المبیت در شب اول ماه ربیع است را از حضرتعالی بشنویم و تحلیل تاریخی داشته باشیم در خدمت شما هستیم.

استاد روستایی:

بسم الله الرحمن الرحیم، همان‌طور که مستحضر هستید و بینندگان عزیز و ارجمندمان می‌دانند ما در ابتدای ماه ربیع که چند روز قبل بود و این ایام را پشت سر گذاشتیم ماجرای لیلة المبیت را داشتیم. مسئله لیلة المبیت یک فصل نوئی در تاریخ تشیع و یک مسئله مهم و حیاتی در تاریخ اسلام است. یک قضیه‌ی است که باید ابعاد مختلفش کاویده بشود تا بتوانیم در حد فهم خودمان درک بکنیم.

اصلاً این ماجرا چه بوده و چرا انجام شده و پیامدی که برای ما داشته چه جایگاهی دارد، چه چیزی را می‌خواست اثبات بکند؟ پیامد فهم این واقعه و پیامد عدم فهمش چیست؟ این‌ها یک مواردی است که باید راجع به آن صحبت بکنیم.

مجری:

آیه 207 سوره بقره در این خصوص است خودش نکته خیلی مهمی است این واقعه آن‌قدر مهم است که آیه در این خصوص نازل شده است.

استاد روستایی:

بله، همین‌طور است ما قبل از این‌که بخواهیم راجع به لیلة المبیت صحبت بکنیم ناگزیر هستیم که یک مقداری راجع به زمینه این واقعه صحبت کنیم، اصلاً چه شد که همچنین واقعه‌ی رخ داد؟

در عصر نبوی، پیامبر برای تثبیت اسلام تلاش‌های فراوانی انجام داد در دوره نبوت رسول خدا وقتی می‌بینیم مشرکین حرکت‌های مختلفی انجام می‌دهند در عصری که حضرت ابوطالب (علیه الصلاة والسلام) زنده هستند به عنوان یک پشتیبان خیلی مستحکم پیامبر، ایشان قرار دارند و حتی در بعضی از تعابیر داریم تا زمانی که حضرت ابوطالب زنده بود پیامبر خیلی چیزی حس نکرد؛ یعنی حضرت ابوطالب یک سد مستحکمی بودند برای این‌که کسی پیامبر را آزار ندهد.

مجری:

یک پشتیبان قوی بود.

استاد روستایی:

بسیار قوی بود، وقتی که حضرت ابوطالب از دنیا رفت طبیعتاً فشارها بر پیامبر (صلوات الله وسلامه علیه وآله) زیاد شد. در عصر رسول خدا خیلی‌ها را شکنجه می‌کردند به خود رسول خدا خیلی نمی‌توانستند متعرض بشوند به خاطر این‌که یک پشتیبان قوی مثل حضرت ابوطالب داشت، بنی‌هاشم هم به تبع حضرت ابوطالب پشتیبان حضرت بودند و هم پیمانان بنی‌هاشم، این‌ها درواقع همه پشتیبان این قوم و قبیله و خانواده بودند.

علی رغم تمامی تلاش‌های پیامبر ما در دوره مکی یعنی در دوره 13 سال پیامبر 88 تا مسلمان داریم. تا جای که پیامبر به یک مرحله‌ی می‌رسد که دعوت در مکه به بن‌بست رسیده؛ یعنی حضرت در این وضعیت سراغ قبایل مختلف مانند بنی عامر و صعصعه، کِنده می‌رود کجا سراغ این‌ها می‌رود؟ پیامبر بعد از حضرت ابوطالب خیلی نمی‌تواند بیرون بیاید، گرچه بعد از حضرت ابوطالب، حضرت حمزه (سلام الله علیه) پشتیبانی دارد اما قدرتی که حضرت ابوطالب داشت حضرت حمزه نداشت ولی پشتیبان حضرت بود.

حضرت با یک بن‌بستی مواجه می‌شوند وقتی حضرت با قبیله بنی عامر و کِنده که دیدار می‌کنند در موسم زیارت بیت الله الحرام است، زمانی که آن‌ها خودشان می‌آیند حضرت در مکه با این‌ها گفتگو می‌کند.

مجری:

این‌ها بعد از وفات حضرت ابوطالب است؟

استاد روستایی:

بله، این‌ها می‌آیند و جالب این‌جا است که هر دو قبیله، صحبت‌شان این است که اگر ما با شما بیعت کنیم آیا جانشینی خودت را به ما می‌دهی یا نمی‌دهی؟ مثلاً بنی عامر ابن صعصعه وقتی می‌خواهند با حضرت بیعت کنند بیحرة ابن فراس که یکی از بزرگان این‌ها است می‌گوید:

«أرأیت لو بایعناک علی هذا الامر»

اگر ما با تو بیعت بکنیم و ولایت تو را بپذیریم و قبول کنیم

«ثم أظهرک الله علی من یخالفک»

خداوند تو را بر مخالفینت پیروز بکند.

«أیکون لنا الأمر من بعدک»

آیا امر بعد از شما مال ما خواهد بود یا خیر؟

حضرت می‌فرمایند:

«الأمر إلی الله یضعه حیث یشاء»

با این‌که نیازمند به پشتیبان است، با این‌که در مکه با بن‌بست این دعوت مواجه شده و این قبایل اطراف مکه اگر بیایند پشتیبانی کنند، حضرت می‌تواند یک مقداری با قوت بیش‌تری کار را جلو ببرد؛ اما این را کنار می‌زند می‌گوید نه «الأمرُ لله» جانشینی و امامت، انتخاب من نیست بلکه یک امر الهی است«یضعه حیث یشاء»!

 یعنی بر امامت الهی حضرت آن‌جا تصریح می‌کنند و دست رد می‌زنند به سینه این‌های که به طمع جانشینی می‌خواهند اسلام بیاورند. یک مسئله مهم است ما در بین عزیزان اهل‌سنت می‌بینیم که می‌گویند نه آقا پیامبر کسی را معین نکرده پیامبر به مردم واگذر کرد کجا؟ بروید مطالعه بکنید از علمای‌تان بپرسید.

جناب اقای غضبانی ماجرای بنی عامر ابن صعصعه سندش معتبر است من یک مقاله پژوهشی در این زمینه نوشتم البته هنوز چاپ نشده ان شاء الله چاپ خواهد شد که راوی به راوی روشمند بر اساس قواعد علم رجال و درایه اهل‌سنت توثیقات، تضعیفات همه را بررسی کردم و تضعیفات را پاسخ دادم و صد در صد این روایت معتبر است بنا بر مبانی دانش رجال اهل‌سنت؛ حضرت امر خلافت الهی را این‌جا گوشزد می‌کنند؛ اما این‌ها چون به طمع جانشینی می‌خواهند ایمان بیاورند و گمان‌شان بر این است که امامت، امامت انتخابی است نه انتصابی حضرت می‌گویند نه این گمان شما غلط است امامت به انتصاب خدا است، دست من هم نیست حتی به انتخاب من نیست چه برسد به مردم این را کنار می‌زنند.

 بعد از این ماجرا ما یک دیداری را داریم که پیامبر با انصار دارند. یعنی 6 نفر در دیدار اولیه، از مدینه می‌آیند با حضرت دیدار می‌کنند، یکی از آن‌ها جابر ابن عبدالله انصاری است، پدر جابر است خود جابر است و افراد دیگری هم هستند من بنا ندارم اسم تک تک این‌ها را ببرم چون موضوع بحث‌مان نیست نمی‌خواهم بحث به حاشیه برود.

 این‌ها با حضرت دیدار و گفتگو می‌کنند و به حضرت ایمان می‌آورند این 6 نفر می‌روند و در مرحله بعد در بیعت عقبه 12 نفر با حضرت می‌آیند. بعضی‌ها بیعت عقبه اولیٰ می‌گویند، از این 12 نفر ابو الهیثم ابن تیهان است، سعد ابن عباده است، اسید ابن حضیر است، عبادة ابن صامت، اسعد ابن زراره است بعد ابن معرور است. اگر بخواهم دانه دانه نام‌شان را ببرم باید مراجعه‌ی داشته باشم البته نام این‌ها را دارم که تا انتهای برنامه خدمت شما بیان بکنم.

مجری:

سعد ابن معاذ را بعداً می‌بینیم چه جایگاهی دارد خودش رئیس قبیله‌ی است.

استاد روستایی:

نه سعد ابن معاذ، سعد ابن عباده است.

مجری:

سعد ابن معاذ و دیگران بعداً می‌آیند

استاد روستایی:

آن‌ها اطراف پیامبر هستند؛ اما سعد ابن معاذ جزء آن 12 نفر نیست. در جنگ‌ها هشت نفر از این‌ها از دنیا می‌روند، چهار نفرشان باقی می‌ماند که آن هم یک بحث مفصلی دارد. اما صحبت من این‌جا است یک نکته‌ی که این‌جا خیلی کلیدی است این 12 نفر به حضرت ایمان می‌آورند می‌روند با بیش از 70 نفر بر می‌گردند که می‌شود بیعت عقبه ثانیه! بعضی‌ها 70 نفر گفتند بعضی‌ها 72 و 73 نفر تا 73 و 74 نفر گفته شده است.

وقتی این‌ها با این افراد محضر رسول خدا بر می‌گردند، حضرت یک بیعتی با این‌ها می‌کند و آن بیعت مفاد مختلفی دارد یکی‌اش این است:

«وَأَنْ لاَ نُنَازِعَ الأَمْرَ أَهْلَه»

خود این‌ها می‌گویند مثلاً خود عباده می‌گوید حضرت با ما بیعت کرد بر این‌که:

«وَأَنْ لاَ نُنَازِعَ الأَمْرَ أَهْلَه»

بر سر امر امامت، با اهلش نزاع نکنید

موطأ الإمام مالك؛ اسم المؤلف: مالك بن أنس أبو عبدالله الأصبحي الوفاة: 179، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - مصر -  -، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج2، ص445

این بیعت را حضرت از این‌ها می‌گیرد این نکته و جالب است

مجری:

سعد ابن عباده در این‌جا حضور داشته و آن موقفی که بعداً می‌گیرد!

استاد روستایی:

راجع به سعد ما حرف داریم. آقای عبادة ابن صامت این را نقل می‌کند عباده می‌گوید پیامبر از ما بیعت گرفت که: «لاَ نُنَازِعَ الأَمْرَ أَهْلَه»؛ امر را علمای مختلف شافعی مثل ابن حجر عسقلانی، مثل سیوطی علمای حنفی مثل بدر الدین عینی. علمای مالکی مثل زرقانی مالکی، علمای حنبلی مثل ابن قیّم جوزیه یا حتی علمای سلفی مثل رشید رضا همه می‌گوید این «امر» یعنی امامت و خلافت، یعنی ما در سر امامت و خلافت با اهلش نزاع نکنیم بیعتی که پیامبر از این‌ها می‌گیرد این است.

بعد پیامبر یک نکته‌ی را به این‌ها گوشزد می‌کند وقتی با این هفتاد و خورده‌ی نفری بیعت می‌کنند 12 تا نقیب و جانشین معین می‌کنند که این‌ها برای تبلیغ اسلام بروند، که بعضی‌های‌شان را خدمت شما نام بردم بعد غیر از این‌ که این‌ها را انتخاب می‌کنند حضرت یک نکته‌ی را گوشزد می‌کنند. حضرت می‌فرمایند شما، احدی را نباید به هیچ عنوان جای خودتان بگذارید. چرا؟ چون شما توسط جبرئیل انتخاب شدید.

یعنی حتی نقبائی که قرار است اسلام را تبلیغ و منتشر بکنند، به عنوان جانشینان پیامبر این‌ها به انتخاب الهی انتخاب شدند؛ پس معلوم است انتخاب مردمی در کار نیست لذا خیلی بحث مهمی است، حضرت می‌فرماید جبرئیل آمده این کار را انجام داده است؛ بنابراین شما اصلا حق این‌که کسی را بخواهید جای خودتان بگذارید به هیچ عنوان ندارید.

مجری:

و این را بزرگان ‌آقایان تأیید کردند و ثقه گذاشتند.

استاد روستایی:

بله، از روایات بسیار بسیار مهمی که در تاریخ آمده و این‌ها ذکر کرده‌اند. اما آن 12 نفری که می‌خواستم اسم‌شان را خدمت شما عرض بکنم 1. اسعد ابن زراره 2. سعد ابن ربیع 3. عبدالله ابن رَواحه 4. رافع ابن مالک 5. براء ابن معرور 6. عبدالله ابن عمرو 7. عبادة ابن صامت 8. سعد ابن عباده 9. منذر ابن عمرو 10. اُسید ابن حضیر 11. سعد ابن خثیمه 12. ابو الهیثم ابن تیهان هستند.

هشت نفر از این‌ها در زمان خود رسول خدا از دنیا رفتند، که آقای اسعد ابن زراره شخصیت خیلی مظلوم و مجهوری است. براء ابن معرور که گفتند به مرگ طبیعی و قبل از جنگ بدر از دنیا رفتند؛ ولی در مورد اسعد احتمال این‌که یهود او را کشته باشند در منابع تاریخی است. بعد سعد ابن ربیع و رافع ابن مالک و عبدالله ابن عمرو در جنگ احد به شهادت رسیدند. عبدالله ابن رواحه در جنگ موته، منذر ابن عمرو در سریه بئر مؤونه، سعد ابن خثیمه در جنگ بدر این‌ها به شهادت می‌رسند.

چهار نفر‌شان باقی می‌مانند که ابو الهیثم ابن تیهان و سعد ابن عباده و عبادة ابن صامت و اُسید ابن حضیر است که این‌ها بعد از عصر پیامبر حضور دارند عملکرد و رفتار‌شان که در دوره پسا نبوی چه کار کردند الان موضوع بحث ما نیست.

پس پیامبر با یک عده از انصار، اول یک دیدار 6 نفره بعد دیدار 12 نفره و بعد دیدار هفتاد و اندی نفره و در این دیدار هفتاد و اندی نفره با این‌ها بیعت می‌کنند و همه این‌ها ایمان می‌آورند بعد این دوازده نقیب نفر از طرف جبرئیل مشخص می‌شوند، این‌ها در یثرب که آن موقع مدینه نبود شروع به تبلیغ می‌کنند و زمینه را برای مهاجرت مهاجران آماده می‌کنند. حالا چه اتفاقی می‌افتد؟ در این ماجرا پیروان پیامبر هجرت می‌کنند

مجری:

بیبخشید یک سوالی برای من پیش آمده شما فرمودید در عصری که در مکه بود 88 نفر به پیامبر پیوستند، آیا در این 88 نفر که فرمودید مهاجران به حبشه هم بین‌شان است؟

استاد روستایی:

بله همه‌شان را دارم عرض می‌کنم. شما ببینید در مکه چرا این‌قدر ماجرا این‌طوری است؟ ما در مکه داریم که این‌ها اول ایمان می‌آورند، بعد به شدت شکنجه می‌شوند یک عده کشته می‌شوند امثال پدر و مادر جناب عمار. فشار مشرکین بسیار زیاد می‌شود که حضرت ام سلمه (سلام الله علیها) می‌گوید پیامبر هم دیگر نمی‌توانست کاری بکند این قدر فشار زیاد شده بود، پیامبر به این‌ها اجازه می‌دهد به سمت حبشه بروند آن‌‌ها به حبشه می‌روند.

بعد پیامبر با تعدادی از بنی‌هاشم می‌ماند این‌ها به شعب ابی‌طالب پناه می‌برند، بعد دوباره این افراد از حبشه می‌آیند و دوباره فشارها بسیار زیاد می‌شود، این‌ها مجبور می‌شوند بر گردند و حتی بعضی‌های‌شان تا سال‌ها بعد از هجرت پیامبر در حبشه می‌مانند؛ اما آماری که کتاب‌های تاریخی دادند گفتند کلاً 88 نفر در مکه بودند.

وقتی آقایان انصار هفتاد و اندی نفر از یثرب آمدند با حضرت بیعت کردند و بعد زمینه سازی کردند که مسلمان‌ها هجرت بکنند این‌جا است که:

«ثم هاجر بعد ذلك»

هجرت صورت می‌گیرد افراد بعد از این مسئله هجرت می‌کنند.

«ثم خرج سائر المسلمين»

می‌گوید سایر مسلمین حرکت می‌کنند

 بعد می‌گوید:

«وبقي النبي صلى الله عليه وسلم وعلي بن أبي طالب وأبو بكر»

پیغمبر و علی ابن ابی‌طالب و ابوبکر ماند

«ومن لا قوة له في الحركة من ضعف وفاقة»

فلما رأت قريش أن شيعة النبي صلى الله عليه وسلم قد خرجوا فزعوا من ذلك وعلموا أنه إن خرج واقع بهم فاجتمعوا في دار الندوة وتشاوروا في أمره وروي أن الشيطان صرخ على العقبة يا أهل الأخاشب هل لكم في محمد وأصحابه فقد اجتمعوا لحربكم

می‌گوید پیامبر، امیر المؤمنین، ابابکر و کسی که قدرت در حرکت ندارد «مِن ضعف وفاقةٍ» به خاطر ضعف و سستی در مکه ماندند. گرچه این گزارش، گزارش خیلی دقیقی نیست گزارش مَقدسی است ما افراد دیگری داریم که در مکه باقی ماندند، راجع به آن صحبت می‌کنیم من جمله یک پسری ابابکر دارد که او هم در مکه باقی مانده است و بعد راجع به آن صحبت خواهیم کرد .

بعد دارد:

«فلما رأت قريش»

زمانی که قریش دید

«أن شيعة النبي صلى الله عليه وسلم قد خرجوا فزعوا من ذلك»

زمانی که قریش دید پیروان پیامبر از مکه خارج شدند ترسید.

 چرا؟

«وعَلِموا»

 دانستند که:

«أنه إن خرج واقع بهم»

اگر پیامبر هم خروج بکند این یک تهدید بزرگی بر علیه قریش می‌شود.

 لذا:

«فاجتمعوا في دار الندوة وتشاوروا في أمره»

در دار الندوه جمع شدند و در امر پیامبر مشورت کردند که چه کنیم!

«وروي أن الشيطان صرخ على العقبة يا أهل الأخاشب هل لكم في محمد وأصحابه فقد اجتمعوا لحربكم»

 بعد می‌گوید روایت شده که در ماجرای بیعت افراد با پیامبر شیطان ناله زد و جملاتی گفت...

«ذكر دار الندوة قالوا فاجتمع رؤسآء قريش في دار الندوة ومنهم أبو جهل بن هشام وعتبة بن ربيعة وشيبة بن ربيعة والعاص بن وائل وأبو سفيان بن حرب ونبيه ومنبه ابنا الحجاج»

کسانی که در دار الندوه جمع شدند ابو جهل و  عتبه و شیبه ابن ربیعه، عاص ابن وائل، ابو سفیان و افراد دیگر بودند.

  بعد گفتند چه کنیم؟

 «قال بعضهم فاعترض لهم إبليس في صورة شيخ جليل عليه...»

بعد آقای ابلیس به صورت یک پیره مردی ظاهر می‌شود و با این‌ها صحبت می‌کند.

در نهایت یک پیشنهادی مطرح می‌شود مبنی بر این‌که پیامبر کشته بشود، و این پیشنهاد مورد قبول واقع می‌شود. آقای ابو جهل می‌گوید:

«أریٰ»

 نظر من این است:

«أن نجمع من كل قبيلة منا فتى شبيبا نشيطا ثم نعطي كل واحد منهم سيفا صقيلا فيعمدون إليه ويضربونه ضربة رجل واحد ويفرقون دمه في القبائل فلا يقدر بنو عبد مناف على الإقادة بجميع الناس»

از هر قبیله یک جوان با نشاط بیاید با شمشیر آماده باشند و حمله بکنند و پیامبر را از بین ببرند تا این‌ها نتوانند انتقام بگیرند وقتی این افراد در قبایل متفاوت باشند بنی‌هاشم قدرت انتقام نداشته باشند.

مجری:

چرا؟ چون که 40 نفر هستند.

استاد روستایی:

بله، 40 نفر از 40 قبیله بودند. این پشنهاد آقای ابو جهل است.

«فقال إبليس هذا الرأي»

ابلیس می‌گوید این حرف، حرف خوبی است.

البدء والتاريخ؛ اسم المؤلف: وهو المطهر بن طاهر المقدسي الوفاة: 507هـ، دار النشر: مكتبة الثقافة الدينية – بورسعيد، ج4، ص168

خلاصه امرشان بر این صورت می‌گیرد که به پیامبر حمله بکنند پیامبر را در جایگاه خودش به شهادت برسانند، این ماجرا زمینه وقوع لیلة المبیت می‌شود.

قرار است که پیامبر هجرت بکند قرآن می‌فرماید:

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ (إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا)»

اگر او را ياري نکنيد، خداوند او را ياري کرد؛ (و در مشکلترين ساعات، او را تنها نگذاشت؛) آن هنگام که کافران او را (از مکه) بيرون کردند.

سوره توبه (9): آیه 40

اگر شما یاری‌اش نکردید خدا یاری‌اش کرد زمانی که کفار او را اخراج کردند. وقتی ماجرای لیلة المبیت پیش می‌آ‌ید پیامبر از طریق وحی متوجه می‌شود که این‌ها می‌خواهند پیامبر را به شهادت برسانند. این‌جا حضرت یک کاری انجام می‌دهند که بسیار بسیار مهم است اولاً ماجرای هجرت را فقط و فقط و فقط به امیر المؤمنین علی (علیه السلام) اطلاع می‌دهند و نه به احد دیگری!

مجری:

در آن‌جا ما جناب ابوذر و عمار یاسر را هم داریم ولی پیامبر فقط به حضرت علی (علیه السلام) اطلاع می‌دهند.

استاد روستایی:

این‌ها می‌گویند همه این‌ها رفته بودند شما فرض کن عمار و ابوذر و کس دیگری نیست ما هستیم و چند نفر در مکه یکی‌ آن همین آقای ابوبکر است؛ اما پیامبر به ابوبکر هم نگفته چرا این را عرض می‌کنم؟ بعضی از منابع اصرار دارند بگویند ابوبکر خبر داشته و با پیامبر در غار رفت و ... ما کاری نداریم که ابوبکر در غار رفته یا نرفته؟ این‌جا پیامبر به او اطلاع نداد. چرا این را عرض می‌کنم؟

ما یک گزارش معتبری در منابع اهل‌سنت داریم که سندش هم کاملاً معتبر است آقای احمد ابن حنبل که از علمای بزرگ اهل‌سنت است این را نقل می‌کند. بالاخره از منابعی که توسط احمد نگاشته شده مثل فضائل الصحابه و مسند احمد این‌ها منابع دسته اول اهل‌سنت است احمد متوفای 241 است؛ یعنی نیمه اول قرن 3 کتابش از منابع دست اول است و حتی قبل از کتاب آقای بخاری نگاشته شده است.

آقای احمد حنبل در کتابش دارد، ابن ابی عاصم در کتابش دارد، نسائی در کتاب خصائص علی دارد و دیگران دارند. صحبت این‌جا است پیامبر به امیر المؤمنین دستور می‌دهد در جای من بخواب که راجع به این فضیلت صحبت خواهیم کرد که چه فضیلتی است و چه جایگاهی دارد.

اما فعلاً صحبتم روی این قسمت است که فقط امیر المؤمنین می‌دانست ولا غیر! شما عبارت را دقت بکنید می‌گوید:

«وشري عَلِىٌّ نَفْسَهُ»

امیر المؤمنین جانش را در راه خدا به فروش گذاشت.

آمد جای پیامبر بخوابد چون می‌دانست که این‌ها با شمشیرهای آخته منتظر هستند تا ضربه بزنند هر لحظه ممکن بود این اتفاق بیافتد، اَقلش این است که من دارم با چشم می‌بینم حداقل یک کتک سیر از 40 نفر می‌خورم نه از یکی دو نفر این را می‌دانم و مأمور هم هستم کسی نفهمد من جای پیامبر هستم باید تا می‌توانم کتک را بخورم خودم را بپوشانم که پیامبر بتواند برود و جان سالم به در ببرد.

«لَبِسَ ثَوْبَ النبي صلى الله عليه وسلم»

لباس پیامبر را پوشید

 این‌جا مقصود همان روپوشی است که پیامبر روی خودشان می‌انداختند.

«ثُمَّ نَامَ مَكَانَهُ»

سپس جای پیامبر دراز کشید و خوابید.

 ابن عباس که راوی است می‌گوید:

«وكان الْمُشْرِكُونَ يَرْمُونَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم»

این‌ها سنگ می‌زدند!

«فَجَاءَ أبو بَكْرٍ وعلي نَائِمٌ قال وأبو بَكْرٍ يَحْسَبُ أَنَّهُ نبي اللَّهِ»

ببینید مشرکین دور خانه را گرفتند، حالا ابوبکر از در مخفی آمد، چون می‌گویند خانه یک دری در پشت داشت. ایشان به هر صورت وارد شد.

«وعلي نَائِمٌ»

پیامبر هم رفته.

«يَحْسَبُ أَنَّهُ نبي اللَّهِ»

 او فکر کرد پیامبر است.

«فقال يا نبي اللَّهِ»

ای پیامبر خدا

«فقال له علي ان نبي اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قَدِ انْطَلَقَ نحو بِئْرِ مَيْمُونٍ»

پیامبر سمت بئر مَیمون رفت.

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج1، ص330

یعنی ابوبکر اصلاً نمی‌داند که پیامبر کجا است خبر ندارد، این نشانگر این است که پیامبر وقتی دارد هجرت می‌کند غیر از امیر المؤمنین احدی خبر ندارد. بنابراین تمام گزارشاتی که ذکر می‌کنند ابوبکر از چند روز قبلش می‌دانست پیامبر به او اطلاع داد همه‌اش کذب است این روایت به لحاظ سندی، کاملاً معتبر است، این اتفاق افتاده است. حالا این چه فضیلتی است؟ فرصت دارم عرض کنم؟

مجری:

اجازه بدهید بعد از میان برنامه در خدمت تان باشیم. یک میان برنامه ببینیم بعد بحث شیرینی که جناب استاد روستایی دارند بحث می‌کنند را پی خواهیم گرفت.

(میان‌برنامه)

مجری:

همچنان با برنامه ایستگاه اندیشه در خدمت شما هستیم و از جناب استاد روستایی استاد حوزه و دانشگاه بهرمند هستیم، استاد خسته نباشید چقدر فضای خوبی را برای ما ترسیم کردید، از آن ایامی که در مکه و بخصوص ایامی که نزدیک به لیلة المبیت و خود لیلة المبیت را داشتید و این‌که امیر المؤمنین، تنها کسی بود که از آغاز هجرت پیامبر به مدینه خبر داشت با آن بحثی که داشتید. بحث قبل از این میان برنامه به این‌جا رسید که فضیلت امشب را بدانیم.

استاد روستایی:

خدمت شما عرض کنم این یک فضیلت برای امیر المؤمنین است. پیامبر، امر به این مهمی را به امیر المؤمنین سپرد؛ چون بحث جان پیامبر است آن هم محمد ابن عبدالله (صلی الله علیه وآله وسلم) موضوعیت ندارد، آن‌چه که موضوعیت دارد رسول الله است یعنی کسی که جایگاه نبوت پیامبر و رسالت دارد، این موضوع است. چرا؟

چون آن‌ها با شخصی به نام صرفاً اگر یک شخص حقیقی باشد و جایگاه حقوقیش را کار نداشته باشیم یک شخص حقیقی به عنوان محمد باشد. او را به اسم امین می‌شناسند و حتی در همان لحظات هم که می‌خواهند او را اخراج بکنند امانت‌های خودشان را به او سپردند؛ یعنی به لحاظ شخصی، به لحاظ راستی، به لحاظ درستکاری این آدم را قبول دارند با چه چیز او مشکل دارند؟ با این‌که این دارد با بت‌پرستی مبارزه می‌کند یعنی آن جایگاه رسالتش، حالا قرار است این رسالت حفظ بشود.

(إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا)

آن هنگام که کافران او را (از مکه) بيرون کردند.

کفار آمدند خارجش کردند می‌گوید:

(إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ)

اگر او را ياري نکنيد، خداوند او را ياري کرد

سوره توبه (9): آیه 40

این یاری خدا چطوری تحقق پیدا کرد؟ پیامبر فقط به 1 نفر گفت که داستان این است یعنی اگر قرار است یاری‌ای صورت بگیرد و یاری الهی باشد، توسط این 1 نفر است فقط امین پیامبر همین است. ابوبکر هم نمی‌دانست حالا پیامبر به این شخص گفته. مرحوم شیخ مفید در کتاب «الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد» یک بیان جالبی دارد در صفحه 51 این کتاب یک عنوانی می‌زند:

«مبيته (عليه السلام) في فراش رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله)‏»

خوابیدن امیر المؤمنین در جایگاه پیامبر!

 حالا ببینیم تحلیل شیخ مفید از این عبارت چه است؟ مرحوم شیخ مفید یک عبارتی ذکر می‌کند می‌گوید:

«و هذه منقبة جليلة اختص بها أمير المؤمنين (علیه السلام)»

فضیلت بزرگ است که فقط به امیر المؤمنین اختصاص دارد

«ولم يشركه‏ فيها أحد من المهاجرين الأولين و لا الأنصار و لا أحد من أهل الإسلام»

هیچ کدام نه از مهاجرین اول و نه انصار، هیچ کدام از این‌ها در این فضیلت با امیر المؤمنین شریک نیستند.

این فضیلت چه است؟ یاری رسول الله است. (إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ)؛ خدا او را یاری می‌کند. خدا چطوری می‌خواهد یاری بکند؟ توسط این شخص است؛ چون فقط این می‌داند و خدا می‌داند و رسول خدا می‌داند. و اولین مأموریت به این آقا داده می‌شود که ایشان باید جای پیامبر بخوابد.

«و ليس لغيره عدل لها من الفضل و لا مقارب على حال»

می‌گوید غیر از امیر المؤمنین هیچ همتائی برای این مسئله در فضائل با حضرت وجود ندارد.

 و بعد می‌گوید در خبر به این مسئله:

«و في الخبر بها ما يفيد أن به (علیه السلام) تمكن النبي (صلی الله علیه واله وسلم) من تبليغ الرسالة و إظهار الدعوة»

این خبر را که می‌خواهیم برای شما بگوییم مفید فایده است به این‌که:

«تمكن النبي (صلی الله علیه واله وسلم) من تبليغ الرسالة »

بواسطه امیر المؤمنین (علیه السلام) پیامبر توانست رسالتش را تبلیغ بکند.

«و إظهار الدعوة»

اگر امیر المؤمنین جای پیامبر نمی‌خوابید آیا پیامبر می‌توانست اسلام را گسترش بدهد؟

«و الصدع بالإسلام»

مجری:

چه بسا در همان‌جا به شهادت می‌رسید.

استاد روستایی:

اصلاً نمی‌توانست اسلام را گسترش بدهد مدینه‌ی دیگر در کار نبود. یک عده‌ی بیعت کردند کافی است چهار تا فشار هم به آن‌ها وارد بشود مگر اسعد ابن زراره را یهود از بین نبرد؟ اسعد ابن زراره یک شخصیت بسیار محوری در مدینه است، او را به راحتی حذفش می‌کنند در همان 9 ماه اولی که پیامبر هجرت کرده در ماه شوال از دنیا می‌رود بعضی‌ها زودتر هم گفتند ولی نوعاً ماه شوال بود.

طبیعتاً وقتی اسعد را می‌توانند از بین ببرند بقیه را هم می‌توانستند از بین ببرند، اسعد که یَل بود و قدرت عجیب و غریبی در مدینه داشت به راحتی حذفش کردند بقیه مردم را هم حذف می‌کنند. جابر ابن عبدالله انصاری که بچه بود حذفش می‌‌کردند و دیگران.

 اما امیر المؤمنین با این کارشان، کاری کردند که پیامبر بتواند تبلیغ رسالت و اظهار دعوت کند و اسلام را گسترش بدهد.

«و لولاه لم تثبت الملة»

اگر امیر المؤمنین نبود که ملت اسلامی و این مسائل ثابت و تثبیت نمی‌شد

«و لا استقرت الشريعة»

اصلاً شریعت، استقرار پیدا نمی‌کرد.

«و لاظهرت الدعوة»

این دعوت پیامبر به اسلام اصلاً ظاهر نمی‌شد.

«فهو (علیه السلام) ناصر الإسلام»

امیر المؤمنین ناصر اسلام است.

«و وزير الداعي إليه من قبل الله عز و جل»

امیر المؤمنین پشتیبانِ دعوت کننده به سوی اسلام است منتها از طرف خدا.

الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ نویسنده مفيد محمد بن محمد (وفات: 413)، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ناشر : دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، ج1، ص51

مجری:

(وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ)

و بار سنگين تو را از تو برنداشتيم؟!

سوره شرح (94): آیه 2

این‌جا خود خدا او را وزیر کرده است.

استاد روستایی:

بله، چون گفت (فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ) تحقق یاری خدا این‌جا به چه کسی است؟ ما نشان دادیم ابوبکر هم نمی‌دانست.

مجری:

یعنی (نَصَرَهُ اللَّهُ) را اگر بخواهید مجسم‌اش کنیم دقیقاً‌ امیر المؤمنین با آن کارش می‌شود.

استاد روستایی:

بخواهیم آن ماجرا را تحلیل بکنیم امیر المؤمنین می‌شود. تا آخر این عبارتی که می‌گوید بعد می‌فرماید که کوه‌ها هم وزن این فضیلت نیستند، تمام فضائل به لحاظ جایگاه و قدر و منزلت به این فضیلت نمی‌رسند این مسئله بسیار فضیلت مهمی است و احدی هم در این اختلاف ندارد ما در بین علمای اهل‌سنت اتفاق بر این ماجرا داریم.

یکی از علمای اهل‌سنت به نام ابن ناصرالدین دمشقی این را تحلیل می‌کند می‌گوید اتفاق در این زمینه وجود دارد و کسی در بحث لیلة المبیت، اختلافی ندارد. عین عبارت را خدمت شما عرض بکنم که اتفاق علماء‌ در این زمینه وجود دارد آقای ناصر الدین دمشقی کتابی دارد به نام «جامع الآثار فی السیر ومولد المختار» درباره سیره و تولد و زندگی پیامبر این کتاب است. در جلد 4، صفحه 268 ماجرای ورود پیامبر و ابوبکر در غار را مطرح می‌کند بعد می‌گوید:

«وقام عليٌ عن فراشه»

امیر المؤمنین در جایگاه پیامبر قرار گرفت.

«فلما دنوا منه عرفوه»

آمدند او را شناختند بعد از این‌که این برخوردها صورت گرفت.

 حضرت بلند شد از او پرسیدند:

«فقالوا له: أین صاحبک؟»

همنشین تو یعنی پیامبر کجا است؟

«قال: لا أدری»

حضرت فرمودند من چه می‌دانم

«أورقیبا کنت علیه»

مگر من مراقب و نگهبان ایشان هستم؟

«أمرتموه بالخروج فخرج»

شما گفتید برو او هم رفت.

من که الان همراه او نیستم که بدانم او کجا است. بعد دارد:

«فانتهروه فضربوه»

حضرت را کتک کاری کردند.

«وأخرجوه إلى المسجد»

او را به مسجد بردند.

«فحبسوه ساعة ثم ترکوه»

ایشان را زندانی کردند بعد رهایش کردند.

«ونجى الله رسوله من مکرهم»

و خداوند پیامبرش را از مکر آن‌ها نجات داد.

بعد می‌گوید:

«وهذه القصة مشهورة معروفة متفق على معناها بین المحدثین والإخباریین والمفسرین» »

این قصه مشهور، معروف است، در معنای این مسئله اتفاق وجود دارد.

جامع الآثار فی السیر ومولد المختار، ابن ناصر الدین دمشقی (متوفای 842هـ)، تحقیق: ابي یعقوب نشأت کمال، (ط الاوقاف – قطر)، ج4،ص268 و 269  

بین محدثین «والإخباریین» البته ایشان می‌گوید علمای أخبار که مورخین مد نظر است «والمفسرین» این مسئله اتفاقی است؛ پس بنابراین یک زمینه آن‌چنانی به وجود آمدند.

یک عده آمدند با پیامبر بیعت کردند بعد مسلمان‌ها هجرت کردند قریش دید پیروان پیامبر هجرت کردند ترسید گفت اگر پیامبر هم برود بین‌شان یک اتحاد محکمی علیه قریش شکل می‌گیرد، لذا آمدند پیامبر را بکشند امیر المؤمنین، جان پیامبر را «مِنْ قِبل الله» آمد و نجات داد.

 این ماجرای که ما در قبل از لیلة المبیت می‌‌توانیم به آن توجه کنیم که این رخداد چه جایگاهی دارد، و انتخاب امیر المؤمنین در این جایگاه بسیار بسیار انتخاب دقیق و حساب شده‌ی است.

مجری:

چه کسی بهتر از امیر المؤمنین می‌توانست این کار را به درستی انجام بدهد؟

استاد روستایی:

احدی نمی‌توانست!

مجری:

هیچ کس نمی‌توانست در شعب ابی‌طالب ما داریم که امیر المؤمنین هر شب این کار را می‌کرد هزار شب امیر المؤمنین امتحانش را پس داد.

استاد روستایی:

بله این را در تاریخ داریم که امیر المؤمنین در شعب ابی طالب جای پیامبر می‌خوابید. منتها عرضم این‌جا است آقایان اهل‌سنت که بحث ابوبکر را مطرح می‌کنند، چرا پیامبر ابوبکر را سر جایش نخواباند؟ آقای غضبانی ما دو تا گزینه داریم یک: شاید کسی بگوید یاری به دو صورت، انجام گرفته یکی جای پیامبر بخوابی و دیگر این‌که همراهش برود. حرف من این‌جا این است، در جای که امیر المؤمنین خوابید شمشیرها را می‌دید یا نمی‌دید؟ می‌دانست یا نمی‌دانست؟ 40 نفر از 40 تا قبیله خبر داشت یا نداشت؟

اقلش را می‌خواهم پس احتمال قطعی یعنی شک و شبهه نمی‌خواهیم بگوییم داریم، احتمال ده بیست درصدی نمی‌خواهیم بگوییم قطعاً و یقیناً احتمال حداقل زخمی شدن و قطع عضو و این‌ها ممکن بود، این‌ها خون جلوی چشم‌شان را گرفته موجودیت‌شان به خطر افتاده می‌ترسند پیامبر برود این‌ها را به باد می‌دهد،  کما این‌که جنگ‌های بعدا اتفاق افتاد، این‌ها در فتح مکه هیچ کاری نتوانستند بکنند

امکان داشت دست و پای حضرت را قطع کنند فرض بکنید کشتن در کار نیست که قرآن می‌گوید:

(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ)

بعضي از مردم (با ايمان و فداکار، همچون علي (علیه السلام) در «ليلة المبيت» به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر ص)، جان خود را به خاطر خشنودي خدا مي‌فروشند؛ و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.

سوره بقره (2): آیه 207

جانش را عرضه کرد؛ یعنی امیر المؤمنین آماده جان دادن بود قرآن این را می‌گوید. این‌که این جان گرفته نشد یا حتی فرض بکنید پیامبر بفرماید که برای تو اتفاقی نمی‌افتد یعنی جانت را از دست نمی‌دهی اما این را که می‌داند کتک می‌خورد.

مجری:

وقتی قرآن فرموده: (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يشْرِي نَفْسَهُ)؛ این کافی است برای این‌که هیچ جای شک و شبهه‌ی نیست که امیر المؤمنین آن‌جا جانش را عرضه کرده است هرچه پیش بیاد.

استاد روستایی:

بله آماده است یعنی این جان در طَبَق اخلاص!

مجری:

هر کس این را بخواهد منکر بشود باید منکر خدا و قرآن بشود.

استاد روستایی:

بله، این مسئله به این صورت است؛ اما آقای ابابکر که با پیامبر به سمت غار راه افتاد احتمال دارد اصلاً ‌مشرکین آن‌ها را ملاقات بکنند، احتمال دارد ملاقات نکنند. این‌جا مشرکین جلوی چشمش است. او احتمال دارد بشود یا نشود، تازه پیامبر هم خبرش نکرده آمده امیر المؤمنین را با پیامبر اشتباه گرفته این نشانگر چه است؟ این نشانگر این است که این فضیلت است نه آن!

در یکی از مراکز علمی مناظره‌ی با آقائی داشتم گفت این که چیزی نیست خوابیده او به دل بیابان زده. گفتم خواب است؟ گفتم این الان دارد با چشمش می‌بیند اما او هیچ چیزی را نمی‌بیند آن وقت علاوه بر این در قرآن داریم:

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ (إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِي اثْنَينِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا...)

اگر او را ياري نکنيد، خداوند او را ياري کرد؛ (و در مشکلترين ساعات، او را تنها نگذاشت؛) آن هنگام که کافران او را (از مکه) بيرون کردند، در حالي که دومين نفر بود (و يک نفر بيشتر همراه نداشت)؛ در آن هنگام که آن دو در غار بودند، و او به همراه خود مي‌گفت: «غم مخور، خدا با ماست!

سوره توبه (9): آیه 40

 (إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِي اثْنَينِ)؛ او را خارج کردند پیامبر دومین نفر بود بعد تا به این‌جا می‌رسد می‌گوید: (إِذْ يقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا)؛ محزون باش (نترس) خدا با ماست! آن هم (إِذْ يقُولُ) مکرر می‌گفت؛ یعنی طرف این ایمان را به حضرت نداشت که در همان لحظه اول بپذیرد، حضرت مدام می‌گوید (لَا تَحْزَنْ) او ترسیده، این نمی‌ترسد این زیر 40 تا شمشیر خوابیده در حالی که می‌بیند!

بعد در تاریخ داریم که این‌ها مدام می‌زدند «وهو یتزور» حضرت مدام به خودش می‌پیچید اما سر را بیرون نمی‌آورد سنگ می‌خورد بعد دارد که با شمشیر آمدند داشت که «ضَرَبُوهُ» از تاریخ نقل شده این‌ها می‌زدند حضرت تکان نمی‌خورد که پیامبر لو نرود.

اما او چه؟ او احتمال داشت رؤیت بشود احتمال داشت نشود؛ پس اگر نصرتی صورت گرفته با این است این دارد کتک می‌خورد که او برسد او که دارد می‌دود. اصلاً تحلیل بکنیم که (فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ) اصلاً می‌شود با همراهی ابوبکر صادق باشد؟ نمی‌شود. یکی این‌جا زیر شمشیر خوابیده و دارد کتک می‌خورد که او فرار کند آن‌‌جا یکی دارد می‌دود و هم می‌ترسد.

آیا ابوبکر آن‌جا به گوش یکی از مشرکین زد؟ آیا یک چوب به خاطر پیامبر در مسیر خورد؟ آیا یک سیلی به خاطر پیامبر خورد؟ نه. این چه یاری‌ای در بیابان است؟ این یاری است که حضرت علی جای حضرت پیامبر می‌خوابد و این کار را انجام می‌دهد.

 این نکته اول و دوم این‌که چه حادثه‌ی رخ داد و فقط امیر المؤمنین (علیه الصلاة والسلام) خبر دارد.

مجری:

امیر المؤمنین دل قرصی داشت و آن کسی که همراه پیامبر در آن‌جا بود حزن و اندوه داشت.

استاد روستایی:

بله، خود علمای اهل‌سنت هم تعبیرشان این است می‌گویند:

«إستخلافه (صلی الله علیه واله وسلم) عليا»

بعد می‌گوید جبرئیل آمد و یک مواردی را بیان کرد. پیامبر علی را جای خودش گذاشت و او را در آن‌جا خلیفه قرار داد.

 اما جناب اقای غضبانی نکته سوم که این‌جا ما باید به آن بپردازیم حادثه‌ی است که در شب لیلة المبیت رخ داده، غیر از این ماجرا چه حادثه‌ی اتفاق افتاده؟ اجازه بدهید این را با منبع نشان بدهم و خودم نگویم که آن شب چه اتفاقی رخ داد؟

این حادثه‌ی که رخ داد و سندش هم معتبر است این را خدمت بینندگان‌ عزیزمان عرض بکنیم، حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین، جلد 3، صفحه 6 یک عبارتی را نقل می‌کند بعد می‌گوید:

 «هذا حدیث صحیح»

می‌گوید صحیح الإسناد است.

 اما بخاری و مسلم نقلش نکردند. شمس الدین ذهبی وقتی سند را بررسی می‌کند می‌گوید:

 «إسنادُهُ نظیف»

 سند تمیز و درست است.

 متنش را ذهبی نمی‌تواند بپذیرد در گلویش گیر می‌کند می‌گوید:

 «والمتنُ منکَر»

 هیچ نِکارتی هم در متنش نیست اما سند معتبر است.

ماجرا چه است؟ امیر المؤمنین فرمودند:

«لما كان الليلة التي أمرني رسول الله صلى الله عليه وسلم أن أبيت على فراشه»

آن شبی که پیامبر به من امر کردند که در جای ایشان قرار بگیرم.

«وخرج من مكة مهاجرا»

و از مکه خارج شد و مهاجر شد.

«انطلق بي رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى الأصنام»

گفت علی بیا سراغ بت‌ها برویم قبل از این‌که راه بیافتد و امیر المؤمنین جایش بخوابد.

«فقال اجلس فجلست إلى جنب الكعبة»

...من کنار کعبه نشستم

«ثم صعد رسول الله صلى الله عليه وسلم على منكبي»

پیامبر روی شانه من رفتند.

«ثم قال انهض»

بلند شو!

 «فنهضت به»

بلند شدم.

 «فلما رأى ضعفي تحته قال اجلس فجلست»

 بعد حضرت ضعفی را در من دیدند بنشین، نشستم

«فأنزلته عني»

پایین آمدند.

بعد:

«وجلس لي رسول الله صلى الله عليه وسلم ثم قال لي يا علي اصعد على منكبي»

رسول خدا نشستند گفتند علی جان تو روی شانه من برو

«فصعدت على منكبيه»

رفتم روی شانه پیامبر!

 و بعد حضرت:

«وتنحى رسول الله صلى الله عليه وسلم فألقيت صنمهم الأكبر»

می‌گوید حضرت تَنحی کردند و من آن بت بزرگ این‌ها را انداختم.

«وكان من نحاس موتدا بأوتاد من حديد إلى الأرض»

 آن بت بزرگ از جنس مس بود با میخ‌های آهنی سفت و سخت به زمین چسبیده بود.

«فقال لي رسول الله صلى الله عليه وسلم عالجه فعالجته»

 پیامبر فرمود که این را تکان بده و از جا بکن

 می‌گوید:

«فما زلت أعالجه ويقول رسول الله صلى الله عليه وسلم إيه إيه فلم أزل أعالجه»

من مدام این کار را می‌کردم حضرت می‌فرمودند «إیهِ إیهِ» بکن بکن این را از جا بکن می‌گوید این‌قدر این کار را کردم

«حتى إستمكنت منه»

تا این‌که توانستم

 «فقال دقه فدققته»

بعد حضرت فرمودند: این را بشکن و ریز ریزش کن «فدققتُهُ» بکوب و خوردش کن من هم خوردش کردم.

«فكسرته»

شکستم و ریز ریز کردم.

 «ونزلت هذا»

المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى ، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج3، ص6، ح4265

در آن شب یک عملی دوباره به دست امیر المؤمنین صورت گرفته است. چه عملی؟ عملی که ذاتا وظیفه پیغمبر است. مبارزه با بت، شرک، بت‌پرستی ذاتاً وظیفه رسول خدا است مگر حضرت ابراهیم نرفت بت‌ها را شکست! حتی این مبارزه و مواجهه مستقیم با بت و بت‌پرستی اولاً و بالذات وظیفه پیامبر خدا است.

خود پیامبر خاتم می‌گوید علی جان تو این کار را انجام بده به دست با کفایت امیر المؤمنین این کار انجام شد؛ یعنی پیامبر می‌خواهد بگوید یا اهل عالم شخصیت دوم بعد از من، این آقا است.

مجری:

پس دو تا مورد داریم یکی شخصیت بعد از پیامبر، کسی که جای من است امیر المؤمنین که در جای پیامبر می‌خوابد و دوم بحث شکستن بت است.

استاد روستایی:

نکته مهم چیزی که عرض کردم به هیچ کس خبر نمی‌دهد غیر از این، یاری خدا قرار است توسط این آدم فقط انجام بشود. آقا مگر ابوبکر نبود؟ چرا پیامبر ابوبکر را نبرد بت بشکند؟ چرا امیر المؤمنین را برد؟ یک نکته است.

ما در تاریخ اسلام، موارد متعدد داریم که پیامبر، امیر المؤمنین را به عنوان امیر به جایگاه‌های مختلف فرستاده؛ حتی برای اخذ وجوهات؛ قاضی عیاض که یکی از فقهای مالکی مذهب است می‌گوید پیامبر هر وقت علی ابن ابی‌طالب را فرستاد به عنوان امیر فرستاد نه به عنوان صدقه بگیر! چون اصلاً بنی‌هاشم نمی‌توانند صدقه بگیرند.

 بعد می‌گوید اگر اعتراضی به علی ابن ابی‌طالب شد به خاطر صدقات نبود، به خاطر امارتش بود یک عده در همان دوره پیامبر گیر داشتند علی ابن ابی‌طالب، امیر باشد، مکرر این رفتار از پیامبر صورت گرفته است.

 اما نکته چهارمی که در ماجرای لیلة المبیت ما می‌توانیم به آن توجه بکنیم وا سپاری‌های مسئولیت‌های پیامبر به امیر المؤمنین است یعنی پیامبر یک سری مسئولیت شخصی دارد.

مجری:

این هم باز به همان شب هجرت است؟

استاد روستایی:

بعد از آن است. قبلش فقط این آقا خبر دارد احدی خبر ندارد این آقا انتخاب هم می‌شود افزون بر خبر داشتن که تو بیا این مأموریت را انجام بده این دو تا. این آقا بت را هم می‌شکند، حالا پیامبر رفته یک سری از وظایف شخصی پیامبر روی زمین مانده افراد دیگر هم هستند.

مجری:

با این وجود باز اعتماد پیامبر به علی را می‌رساند.

استاد روستایی:

بله، تاریخ طبری نقل می‌کند که اهل‌ مکه به خاطر صدق و امانتداری پیامبر هر چیزی که داشتند مانند مایملکی که داشتند نگران بودند می‌ترسیدند دزد بزند و از بین برود به پیامبر می‌سپردند، از آن طرف حضرت یک دیونی هم بر عهده داشت مثلا قرض و از این چیزها داشت. غیر از این ما در مکه چند تا طیف آدم داریم. گفتم گزارش مقدسی دقیق نیست که می‌گوید فقط پیامبر بود و ابوبکر و علی ابن ابی‌طالب و آدم‌های ضعیف نه این‌طوری نیست.

در تاریخ مثل کتاب «السیرةُ الحلبیه» داریم که نه یک سری از بنی‌ هاشم در مکه بودند، بعد علاوه بر این بنی هاشم، عبدالله پسر ابوبکر هم در مکه بود که خود علمای اهل‌سنت مثل ابن حجر عسقلانی در «الاصابه» می‌گوید جوان زیرکی بوده؛ پس تعدادی از بنی هاشم هستند عبدالله پسر ابوبکر هم است که آقایان در منابع اهل‌سنت می‌گویند که ابوبکر به او گفت اخبار مشرکین را به ما بگو در مسیری که هستیم.

این نشان دهنده چه است؟ نشان دهنده این است که مثلاً یک جوان تر و فرز و زبر و زرنگی است و می‌تواند هم این کارها را انجام بدهد، سنش هم کم نیست. یک جوان زیرک و بنی هاشم وجود دارند؛ اما پیامبر می‌گوید پرداخت دیون، ادای امانات و بحث هجرت کسانی که جا مانده‌اند این‌ها را علی ابن ابی‌طالب باید انجام بدهد.

امانات را به صاحبان‌شان بر گرداند. اصلاً در منابع اهل‌سنت آمده می‌گوید:

 «امرَ رسول الله»

پیامبر به او امر کرد که 3 روز ایشان در مکه بماند و این کارها را انجام بدهد یعنی وظایف شخصی پیامبر ما او را به عنوان امانتدار می‌شناسیم، او باید پس بدهد باز او به چه کسی اعتماد دارد؟ به پسر ابوبکر اعتماد ندارد به دیگران اعتماد ندارد فقط و فقط به امیر المؤمنین اعتماد دارد.

علی جان، تو این کار را انجام بده علی جان قرض‌های من را تو بده علی جان «فواطم» مثل حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) یا فاطمه دختر زبیر ابن عبدالمطلب در بعضی از نقل‌ها فاطمه بنت اسد، این دو نفری که گفتم در منابع سنی بود و بنی هاشم و مؤمنین ضعیف هر که هست امیر المؤمنین وظیفه دارد این‌ها را به مدینه برساند، ولذا حضرت شبانه حرکت می‌کرد و روزها مخفی می‌شد.

ما بر اساس این مسائل خیلی چیزها را می‌فهمیم. یک جمع‌بندی بکنم اولاً در شبی که مشرکان قصد حمله دارند قصد جان پیامبر را دارند آینده اسلام، انتشار اسلام، به سلامت پیامبر مبتنی است، موفقیت پیامبر در تبلیغ دین بستگی به هجرت سالم دارد، بستگی به این دارد که سلامت بماند چه کسی از نقشه مشرکین خبردار می‌شود؟ جبرئیل به پیامبر می‌گوید پیامبر به امیر المؤمنین می‌گوید. ما با توجه به این‌که می‌دانیم پیامبر:

(وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى)

و هرگز از روي هواي نفس سخن نمي‌گويد! آنچه مي‌گويد چيزي جز وحي که بر او نازل شده نيست!

سوره نجم (53): آیات 3 و 4

می‌دانیم که:

(إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يوحَى إِلَي)

من تنها از آنچه بر من وحي مي‌شود پيروي مي‌کنم

سوره احقاف (46): آیه 9

پیامبر از وحی فقط تبعیت می‌کند همین پیامبری که فقط از وحی تبعیت می‌کند می‌گوید علی جان جریان این است پس معلوم است از جانب خدا مأمور است که امیر المؤمنین را خبر بکند.

مجری:

در همین قضایای که فرمودید پیامبر اصلاً بدون اجازه و اذن خدا کاری نمی‌کند، چه آن نقبا و چه موارد دیگر.

استاد روستایی:

بله همه‌اش الهی است. بعد امیر المؤمنین را در این جایگاه انتخاب می‌کند افراد دیگری هم حضور دارند؛ اما طبیعتاً انتخاب و گزینش یک چنین فردی در بین صحابه برای این موقعیت حساس نشان از چه دارد؟ افزون بر این‌که خداوند وحی کرده خدا که بی‌حساب و کتاب وحی نمی‌کند. نشان از شایستگی آدم دارد در ماجرای بت شکنی و مبارزه با شرک کاری که خودش باید انجام بدهد می‌گوید تو انجام بده با دست تو محقق بشود.

من یک نکته بگویم شاید یک کسی در ذهنش بیاید علی ابن ابی‌طالب ضعیف بود زیر پای پیامبر نتوانست بماند آیا پیامبری که در ماجرای یوم الدار با معجزه کار می‌کند که آن جماعت 40 نفره با یک ظرف غذا سیر می‌شوند، نمی‌توانست عنایت بکند و قدرت بدنی پیدا بکند؟ می‌توانست.

 یک نکته به شما بگویم اعتقادم این است که ضعف و این حرف‌ها افزودنی‌های است که این‌ها اضافه کردند ما در منابع اهل‌سنت با سند معتبر داریم که امیر المؤمنین درب خیبر را که 40 نفر نمی‌توانستند جابجا بکنند از جا کند پل قرار داد از رویش رد شدند با سند معتبر این ثابت شده، خودم در این زمینه یک اثر علمی دارم.

مجری:

این چگونه با این قابل جمع است؟

استاد روستایی:

این آدم چگونه نمی‌تواند زیر پای بایستد؟ آن را گفت به قوت الهی بود این هم به قوت الهی است. چه فرقی می‌کند؟ شدنی است امیر المؤمنینی که عمرو ابن عبدود را از پا در می‌آورد، عمرو ابن عبدود که بچه شتر را به عنوان سپر برای خودش قرار می‌دهد.

مجری:

اگر این حوادث را کنار هم بگذاریم می‌بینیم خیلی جاهایش می‌لنگد

استاد روستایی:

بله، بعد برای امانت‌ها فقط از ایشان کمک می‌گیرد برای دیون فقط ایشان، برای هجرت فقط ایشان، چرا به کسی دیگر نسپارد؟

مجری:

به خاطر که نفس پیامبر است.

استاد روستایی:

نکته‌اش همین است، در واقع ما لیلة المبیت را اگر بخواهیم در یک قاب ببینیم به عنوان یک رفتار می‌بینیم، ما وقتی در سیره پیامبر نسبت به امیر المؤمنین نگاه می‌کنیم، پیامبر یک مجموعه گفتار دارد که امامت امیر المؤمنین را ثابت می‌کند و یک مجموعه رفتار دارد که امامت حضرت را ثابت می‌کند.

این در کانتکس رفتار دیده می‌شود یعنی لیلة المبیت از جنس رفتار است نه از جنس گفتار، با رفتارهای مختلف دارد این پیامبر این پالس را می‌فرستد که جانشین من پس از من فقط علی ابن ابی‌طالب است ولا غیر!

مجری:

خیلی ممنون یک میان برنامه ببینیم بعد ان شاء الله در خدمت شما و بینندگان باشیم

(میان‌برنامه)

مجری:

خیلی خوش آمدید به برنامه خودتان همچنان با برنامه ایستگاه اندیشه در خدمت شما هستیم، در این برنامه به بحث لیلة المبیت پرداختیم با استاد گرانقدرمان جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای روستایی که خیلی بحث دقیق و خوبی را ما از حضرت استاد شنیدیم ان شاء الله که برای شما هم مفید فائده قرار گرفته باشد. استاد باید از شما تشکر بکنیم به خاطر این بحث زیبا و شیرینی که انتخاب کردید و چقدر خوب که لیلة المبیت این‌طوری کاویده بشود و این‌گونه در مورد یک حادثه به این مهمی صحبت بشود.

حقیقتاً خیلی از مباحثی که شما فرمودید کمتر ما شاید شنیده باشیم یا کمتر کسی به آن توجه داشته باشد. استاد گرانقدر اگر نکته خاصی در مورد این مبحث ندارید یک سری سوالاتی است که ما این‌ها را مطرح کنیم. یکی از مباحثی که شما فرمودید در روایات و اتفاقاتی که افتاد فرمودید آن‌ها امیر المؤمنین را حتی به مسجد بردند و شب آن‌جا نگه داشتند این مسجد چگونه است؟ در مکه آیا مسجدی بنا شده یا همان مسجد الحرام منظورتان بوده؟

استاد روستایی:

طبیعتاً مسجد الحرام است، این‌که می‌گوید به مسجد بردند ظاهراً مسجد الحرام مد نظر است که در آن‌جا در یک مکانی ایشان را حبس کردند و نگه داشتند که بتوانند یک اعترافی بگیرند و حضرت بگویند پیامبر کجا است؟ اما امیر المؤمنین انتخاب شده که لو ندهد و گرنه امیر المؤمنین می‌داند پیامبر رفته و می‌داند کجا هم رفته است.

منتها این‌جا مأمور به این است که سکوت کند، این‌جا دستور است و ما طبق آیه قرآن این‌جا کسی نمی‌تواند به عمل حضرت اعتراض کند چرا؟ ما در قرآن آیه داریم:

(وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يكُونَ لَهُمُ الْخِيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا)

هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارد هنگامي که خدا و پيامبرش امري را لازم بدانند، اختياري (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرماني خدا و رسولش را کند، به گمراهي آشکاري گرفتار شده است!

سوره احزاب (33): آیه36

هیچ زن و مرد مؤمنی زمانی که خدا و رسول یک حکمی بکنند اختیار تغییرش را ندارند. حالا خدا و رسول آمدند چه گفتند؟ گفتند تو باید یاری کنی وظیفه ات همین است نباید هم لو بدهی. اگر قرار بود افشا بشود باید به همه می‌گفتند چرا فقط به امیر المؤمنین گفتند؟

مجری:

این هم خودش یک نکته مهمی است که اگر شخصی دیگری غیر از امیر المؤمنین می‌بود، یکی‌شان که کنار حضرت پیامبر است مرتب حضرت می‌گوید: «لاتحزن»، آن‌قدر استرس دارد و آن‌قدر نگران است که اگر آن شخص در آن‌جا بود شاید با یک سیلی همه چیز را می‌گفت.

استاد روستایی:

بله

مجری:

در کنار پیامبر، داخل غار آن همه آیات و نشانه‌ها تار عنکبوت و آن صوف و این‌ها که در آن‌جا هستند که بالاخره این‌ها آیات الهی و جنود الله است دارد پیامبر را حفظ می‌کند در آن شرایط تو نگران چه هستی؟

استاد روستایی:

اصلا یک نکته‌ی را من به شما بگویم، یک نکته‌ی ریز تاریخی است، ببینید در ماجرای جنگ خیبر وقتی که امیر المؤمنین سمت قلعه رفتند.

«يهرول هرولة»

هروله کنان سمت قلعه می‌رفتند.

   «فاطلع إليه يهودي من رأس الحصن»

یک یهودی از بالای قلعه نگاه کرد

 «فقال من أنت»

تو چه کسی هستی؟

حضرت فرمود:

«أنا علي بن أبي طالب»

یهودی گفت:

«علوتم وما أنزل على موسى»

به خدا قسم شما پیروز شدید.

السيرة النبوية لابن هشام؛ اسم المؤلف: عبد الملك بن هشام بن أيوب الحميري المعافري أبو محمد الوفاة: 213، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1411، الطبعة: الأولى، تحقيق: طه عبد الرءوف سعد، ج4، ص305

وقتی فهمید علی ابن ابی طالب است این مطلب را گفت. ابو نعیم اصفهانی یک تحلیل دارد که امروزه در اثر ابی نعیم نیست؛ اما علمای اهل‌سنت مثل سیوطی مثل نبهانی و دیگران گزارش کردند که ابو نعیم این حرف را زده است؛ یعنی معلوم است کتاب ابو نعیم دست این‌ها بوده. این طوری که خاطرم است چهار عالم گزارش کرده‌اند.

می‌گوید آقا ایشان تا گفت:

«أنا علي بن أبي طالب»

و یهودی گفت:

«علوتم والله»

نشانگر این است که در کتاب‌های یهود بود که شخص پیامبر قدرت می‌گیرد و شخص علی ابن ابی‌طالب می‌آید هیمنه یهود را می‌شکند و یهود را از بین می‌برد، آن‌جا مبارزه می‌کند قلعه یهود را تصرف می‌کند.

می‌دانید یهود یک نماد اقتصادی داشت و یک نماد نظامی! نماد اقتصادی آن‌ها فدک بود و نماد نظامی‌شان خیبر بود. حضرت علی آن را فتح کرد، وقتی یهودیان در کتاب‌هایشان می‌دانستند که پیامبر قدرت خواهد گرفت و حتی سال‌ها بعد از هجرت جنگ خیبر رخ خواهد داد، علی ابن ابی‌طالب می‌آید و ما را از بین می‌برد ابوبکر خبر نداشت!

با این‌که خبر دارد برای پیامبر هیچ اتفاقی نمی‌افتد هِیْ می‌ترسد. پیامبر می‌گوید «لا تحزن، لا تحزن، لا تحزن» این یک نکته است، او می‌دانست اما باز آن ایمان نبود؛ اما این‌جا نه، این‌جا امیر المؤمنین می‌داند پیامبر کجاست اما مجبور است باید به دستور عمل کند؛ چون دستور فرموده:

(وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يكُونَ لَهُمُ الْخِيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا)

هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارد هنگامي که خدا و پيامبرش امري را لازم بدانند، اختياري (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرماني خدا و رسولش را کند، به گمراهي آشکاري گرفتار شده است!

سوره احزاب (33): آیه36

خدا و رسول این‌طوری حکم کردند، کسی نمی‌تواند از دستور سرپیچی کند. کسی نمی‌تواند مقدم بر خدا و رسول بشود.

 (يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَينَ يدَي اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)

اي کساني که ايمان آورده‌ايد! چيزي را بر خدا و رسولش مقدم نشمريد (و پيشي مگيريد)، و تقواي الهي پيشه کنيد که خداوند شنوا و داناست!

سوره حجرات (49): آیه 1

آقا، خدا و رسول می‌خواهد این‌جا مسئله مکتوم بماند، امیر المؤمنین این را بیان نمی‌کند؛ ولی ممکن بود کسی دیگر باشد به راحتی بیان کند.

مجری:

خیلی متشکرم یک نکته دیگر است در عصر جاهلیت چقدر این‌ها از نظر علم و این‌ها، جهالت که آن یک بحث و دفتری است که به این سادگی‌ها تمام نمی‌شود؛ اما یک نکته‌ی است سیره و سنت انبیاء سلف مثل حضرت ابراهیم (علیه السلام) در آن‌جای که حضرت ابراهیم است همه بت پرستند و همه آن‌طوری از بت مراقبت می‌کنند حضرت ابراهیم رفته بت شکسته شهر هم خالی شده یک نفر هم بیشتر نیست، آن‌جا حضرت ابراهیم معلوم نیست تابعی و کسی داشته باشد.

بزرگان مکه این همه دور هم می‌شینند و در ندوه جلسه می‌گیرند فکر این را نمی‌کردند، سیزده سال است یک نفر به نام پیامبر اکرم محمد ابن عبدالله (صلی الله علیه واله وسلم) آمده، آیا خطر این را حس نمی‌کردند که شاید این هم بیاید به بت‌های ما حمله کند و بت‌های ما را بشکند؟ آن شب چگونه بوده که بت‌ها رها شده و هیچ‌کس هم حضور نداشته است؟

استاد روستایی:

ببینید اولا این مسئله را این‌ها اصلا فکرشان خطور نمی‌کرد. می‌دانید چرا؟ حضرت ابراهیم چند سالش بود که این کار را کرد؟ اول رسالتش بود بعضی‌ها سن ایشان 15 – 16 ساله گفته‌اند.

در «زاد المسیر – ابن جوزی» و این‌ها، این‌طوری خاطرم است من سال‌های پیش مطالعه کردم در آن‌جا سن حضرت ابراهیم در این ماجرا آمده 15 – 16 ساله بوده اول‌ رسالتش بوده. این‌ها سیزده سال با پیامبر درگیر بودند از پیامبر همچنین عملی را ندیده بودند.

مجری:

بیبخشید یک تماس تلفنی داریم، تماس را دریافت کنیم بعد ادامه جواب را بشنویم

استاد روستایی:

خواهش می‌کنم من در خدمتم

مجری:

آقای بهادری سلام علیکم بفرمایید در خدمت شما هستیم

بیننده بهادری:

علیکم السلام ورحمة الله، عرض سلام مجدد دارم خدمت حضرتعالی و خدمت جناب استاد روستایی.

استاد روستایی:

علیکم السلام ورحمة الله جناب اقای بهادری عزیز در خدمتم

بهادری:

امیدوارم که همه مسلمین مخصوصا شیعیان آقا امیر المؤمنین ان شاء الله خوب و خرم باشند. حضرت استاد روستایی! واقعا جنابعالی به نکته بسیار بسیار ارزشمندی ذهن‌ها را سوق دادید من هم عقیده‌ام بر این است که خداوند متعال و رسول مکرم اسلام؛ یعنی یک سناریویی را خداوند طرح ریزی کرد و در خدمت پیامبر در مورد آقا امیر المؤمنین قرار داد که این سناریو بصیرت زایی کند ذهن‌های آن زمان را، مردم آن زمان را اگر علنا پیامبر می‌ٰفرمود بارها هم که البته فرمود علی بعد از من جانشین است ولی با عمل هَیْ ثابت کرد که بابا چه کسی در میان صحابه لیاقت جانشینی من را دارد؟

یک مورد آن را در مورد همین قضیه کعبه فرمودید، رسول مکرم اسلام چه کسی را داخل کعبه برد که بت‌ها را سرنگون کند؟ جز صدیق اکبر فاروق اعظم علی ابن ابی طالب. این یک نمونه. همان لیلة المبیت که شما می‌فرمایید که در رختخواب پیامبر خوابیدند فقط فرمودند یا رسول الله با خوابیدن من شما زنده می‌مانید؟ نگفت من زنده می‌مانم گفت شما زنده می‌مانید. این بزرگترین فضیلت است. در شعب ابی طالب که سه سال مسلمانان تحت محاصره مشرکین بودند بارها حضرت ابو طالب (سلام الله علیه) علی را جای پیغمبر می‌خواباند این خیلی نکته حساسی است.

آقایان می‌آیند فقط یک فضیلت برای جناب ابوبکر درست کردند آن آیه غار است. (إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا)؛ در این آیه با وجود این که دو نفر هستند سکینه و آرامش را خداوند فقط به رسولش فرستاده، یعنی در این آیه خداوند به قول معروف سکینه را به نفر دوم نازل نکرده، اصلا جای تأسف است آقایان باید فکر بکنند که بابا این فضیلت اگر می‌خواهد فضیلت باشد پس فضیلت برای جناب ابوبکر نیست؛ چون ایشان همه‌اش داشته گریه می‌کرده وحشت داشته ایمان قلبی به پیامبر خدا نداشته؛‌ چون پیامبر فرمود: (لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا)؛ نترس خدا با ما است می‌گویند ایشان این‌قدر گریه کرده بود که محاسنش خیس شده بود. آیا وجدانا این فضیلت است؟ این که شما هَیْ یار غار رسول الله می‌گویید ایشان که همه‌اش گریان بوده، اضطراب داشته و اگر ایمان قلبی به پیامبر داشت که نباید وقتی رسول خدا می‌فرماید نترس خدا با ما است باید محکم و استوار می‌ماند هیچ خوفی هم به دلش راه نمی‌داد.

با این‌که ما اعتقاد داریم این شخصی که راه بلد راههای حجاز بوده عبدالله بن بكر بن اريقط بوده این آدمی بوده که ایمان نداشته پیامبر خواست از دست مشرکین مکه فرار کند او راه بلد جاده‌ها بوده. چرا؟ چون خود بخاری آمده وقتی که پیامبر به مسجد قبا رسیدند دیدند ابو بکر و جناب عمر به مولیٰ ابو حذیفه اقتدا کرده‌اند. این را که خود ابوبکر اعتراف کرده چطور ابوبکر در غار کنار پیغمبر بوده و یک مرتبه بال در آورده در قبا رفته آن‌هم پانصد کیلومتر راه را! این را اقایان مقداری تأمل کنند.

 در همین قضیه‌ی جنگ احد که یک نفر از آقایان گفته بود علی هم (نستجیر بالله) جزء فراریان بوده هرکس که بگوید علی فرار نکرده ما صد میلیون می‌دهیم. آخر آن صد میلیون تو سرتان بخورد آقای عقیل بی عقل! شما بببیند «تاریخ طبری» جلد2 آقای ابن جریر طبری در صفحه 72 دارد آقای برزنطی هم آورده پیامبر اکرم به اتفاق علی ابن ابی طالب بعد از جنگ احد برای شستن شمشیرهایشان آمدند از خون مشرکین داشتند می‌شستند، پیامبر و امام علی شمشیرها را به حضرت زهرا (سلام الله علیها) دادند که آن‌ها را بشویند آقا فرمودند:

«فوالله لقد صدقني اليوم»

امروز به خدا این شمشیر به درد من خورد.

 بعد پیامبر به علی ابن ابی طالب فرمودند:

«لئن كنت صدقت القتال لقد صدق معك سهل بن حنيف وأبو دجانة سماك بن خرشة»

علی جان! اگر تو مرد و مردانه جنگیدی یعنی این‌ افراد هم در کنار تو خوب جنگیدند.

تاريخ الطبري؛  اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج 2، ص 74

يعنی این دو نفر هم کنار ما بودند. محقق در پاورقی می‌گوید درسته که طبری بدون سند نقل کرده؛ ولی آقای طبرانی با سند صحیح در معجم خودش از ابن عباس نقل کرده که پیامبر به امیر المؤمنین علی فرمودند اگر تو خوب مردانه جنگیدی سهل ابن حنيف وأبو دجانة سماك بن خرشة هم بودند.

 «إن كنت أحسنت القتال اليوم لقد أحسنه سهل بن حنيف وأبو دجانة سماك بن خرشة»

 رواه هيثمي و رواه طبراني ورجالهم صحيح والحديث صحح الحاكم في المستدرك جلد 3 صفحه 24 و صحيح علی شرط البخاری. این‌ها همه فضیلت‌های است که خود خداوند مأمور کرده بوده دستور خداوند بوده و اجرایش توسط پیامبر بوده، پیامبر فرمان به علی ابن ابی‌طالب داده است.

خود شما حساب کنید جنگ احزاب بود، جنگ خندق بود، این یل عمرو ابن عبدود خود شما فرمودید بچه شتر سپرش بوده،‌ همه آقایان صحابه همین اولی و دومی از ترس پشت بقیه قایم می‌شدند و می‌لرزیدند. سه بار پیامبر فرمودند چه کسی حاضر است با این مرد عرب بجنگد؟ هر سه بار خود آقا امیر المؤمنین بلند شدند، پیامبر فرمود بیا جلو و عمامه‌اش به سر علی بست، شمشیرش ذولفقار را به دست علی داد و فرمودند: تمام ایمان در مقابل تمام کفر دارد خود نمایی می‌کند. این بزرگترین فضیلت است. کدام یک از صحابه این فضیلت را داشتند؟ اگر دارند به ما بگویند خدا وکیلی در مورد آقا امیر المؤمنین بی انصافی می‌کنید.

«أنا مدینة العلم و علي بابها»

«أنت مني بمنزلة هارون من موسى»

علی برای من به منزله هارون نزد موسی است.

کدام یک از این صحابه این فضیلت‌ها را داشتند که خداوند برای علی ابن ابی طالب ترسیم کرده است. جان عالم به فدای علی ابن ابی طالب، بیایند به ما جواب بدهند این‌قدر نگویند آیه غار، آیه غار به خدا قسم آیه غار برای ابوبکر فضیلت نیست نمی‌دانید چون همه اش گریه است خدا قیچی زده و سکینه را بر ایشان نازل نکرده. بیشتر از این وقت شما را نمی‌گیرم والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته.

مجری:

خیلی متشکرم آقای بهادری عزیز! ان شاء الله خدا توفیق تان بدهد وقت مان خیلی کم است من عذر خواهی می‌کنم. جناب استاد روستایی یک نکته جالبی باز ایشان شبیه همین مباحث را مطرح کرد باز آن‌جا پیامبر در بحث مبارزه حضرت امیر المؤمنین با عمرو ابن عبدود، عمامه خودش را بر سر امیر المؤمنین می‌بندد دقیقا این همان کاری است که دوباره...

استاد روستایی:

آن‌جا می‌گویند عمامه بر سر خودتان بگذار

مجری:

خود منم نفس من است.

استاد روستایی:

 اصلا ببینید ما در ماجرای جنگ احد یک نکته‌ی خیلی دقیق داریم. پیامبر به امیر المؤمنین می‌گویند. فرصت است که من مطلب را نمایش بدهم؟

مجری:

دقایق آخر است. یکی دو دقیقه بحث را ادامه بدهیم و بقیه بحث برای جلسه بعد باشد

استاد روستایی:

پیامبر در آن‌جا یک عبارتی را دارند که «تاریخ طبری» و خیلی جاهای دیگر این را نقل می‌کنند حضرت امیر المؤمنین به مشرکین حمله می‌کنند حضرت می‌بینند که مشرکین دارند از یک جایی می‌آیند حضرت می‌فرمایند علی جان برو به آن‌ها حمله کن! حضرت می‌روند به آن‌ها حمله می‌کند و عده‌ی را می‌کشند، بعد بازهم دارد دوباره یک عده دیگر را حضرت می‌بینند که آن‌ها حمله می‌کنند باز حضرت می‌روند آن‌ عده را می‌کشند درواقع پیامبر به علی می‌گوید حمله کن. بعد جبرئیل این صحنه را که می‌بیند می‌گوید به خدا قسم این مواسات است؛ یعنی این فدا شدن همه جوره در مقابل شما است.

بعد وقتی که مواسات است حضرت یک جمله‌ی می‌فرمایند:

«إنه مني وأنا منه»

اگر علی دارد این‌طوری که من به ایشان می‌گویم می‌رود حمله می‌کند این‌ها را می‌کشد و به قول معروف خودش را فدای من می‌کند. علی از من است و من از علی هستم. جبرئیل هم می‌گوید:

«وأنا منكما»

بعد این‌جا ندا می‌آید:

«لا فتى إلا علي لا سيف إلا ذو الفقار»

 

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص65

مجری:

استاد خیلی متشکرم من عذر خواهی می‌کنم وقت ما به پایان رسید مباحث ما تمام نشد همچنان این بحث ادامه دارد ان شاء الله در فرصت دیگر بتوانیم بحث را پی بگیریم و بیشتر در این خصوص صحبت کنیم. خیلی متشکرم که در این این برنامه ایستگاه اندیشه این‌گونه بحث را برای ما شکافتید و این راه را پیمودید. از همه بینندگان هم متشکریم که ما را همراهی کردند همه شما را به خدای منان می‌سپاریم اللهم عجل لولیک الفرج، خدا حافظ.


ایستگاه اندیشه>

شبکه ولی عصر ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی