آینه تاریخ

قسمت چهل و دوم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:29/11/1400

برنامه:آینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

بینندگان محترم خواهران و برادران عزیز و شما بینندگان شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) عرض سلام و ادب و احترام دارم وقت شما بخیر برنامه آینه تاریخ است و جمعه شب دیگر که در خدمت شما عزیزان بیننده خواهیم بود و از محضر کارشناس محترم برنامه استاد حوزه و دانشگاه و متخصص در مباحث تاریخی جناب آقای دکتر جباری هستیم و از محضر ایشان إن شاءالله بهرمند خواهیم شد و سؤالات شما را هم به ایشان منتقل می کنیم و إن شاءالله پاسخگو خواهند بود.

عرض سلام استاد عزیز وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید.

استاد جباری:

علیکم السلام و رحمة الله

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب حضورشما جناب آقای غضبانی و شما بیننگان عزیز این برنامه هر جای که شرف حضور دارید إن شاءالله که همیشه موفق و سربلند باشید و مشمول عنایات و توجهات مولا و سرورمان امام عصر (عج)، در خدمت تان هستم.

مجری:

استاد عزیز در ماه رجب و مناسبت های که بالاخره در هفته های گذشته و آینده بود زیاد بود منتهی چون ما در این هفته هستیم در 18 رجب یک مناسبتی هست مناسبت خیلی مهمی هست حالا حتماً ریزش را بیننده ها در جریان هستند قضیه وفات حضرت إبراهیم پسر پیامبر که از همسر ایشان جناب ماریه بود، حالا آن مفصل هست که قربانی حضرت امام حسین شده و فدای او و این بحث هایش جای خودش، یک بحثی داریم که در بعد ولادت این فرزند برای جناب ماریه برخی از همسران پیامبر ظاهراً تهمت های زدند در این خصوص سؤال شده که این در چقدر از واقعیت هست و چند و چونش را برایشان بفرمایید ممنون می شویم.

استاد جباری:

بسم الله الرحمن الرحیم

بله درباره إبراهیم فرزند رسول خدا (ص) از ماریه قبطیه از چند محور می توان سخن گفت من دو سه نکته را قبل از این فرمایش که فرمودید عرض بکنم به آن اشاره می کنم حالا شاید بینندگان عزیز مشتاق باشند در باره خود این طفل خُرد سال رسول خدا (ص) بیشتر بدانند یا مادر گرامی ایشان و دوره حیاتش، راجع به مادرشان جناب ماریه قبطیه از منطقه مصر در واقع هدیه داده شد کنیزی بود وقتی که رسول خدا (ص) در آغاز سال هفتم محرم سال هفتم در واقع بعد از صلح حدیبیه که در ذی القعده سال ششم اواخر سال ششم منعقد شد و دیگر خیال پیامبر و مسلمان ها از جانب قریش راحت شد که تا ده سال جنگ نخواهد بود طبق پیمان حدیبیه، پیک های را پیامبر به نقاطی فرستاد از جمله به مصر، پادشاه نصرانی در مصر بود مقوقس و وقتی پیک دعوت پیامبر به او رسید محترمانه برخورد کرد برخلاف برخی دیگر از پادشاهان مثل خسرو پرویز و اینها و برای پیامبر هدایای فرستاد، پیداست یک نفس آماده و صافی داشته و رد نکرد دعوت را، احتمال داد که این دعوت دعوت آسمانی و راستین باشد و هدایای فرستاد غلامی و کنیزی یا دو کنیز را فرستاد و هدایای دیگری هم فرستاد، اینها آورده شد برای پیامبر اکرم که آن دو کنیز یکی آن همین ماریه بود به نام ماریه قبطیه از قبط در واقع جزء قبطی های مصر بود و این کنیز بعد به ازدواج پیامبر (ص) در آمد و بانوی خوبی بود با فضیلت بود صاف و ساده بود یعنی شیله پیله در وجودش نبود برخلاف برخی دیگر، حسود نبود و کاری به دیگر همسران پیامبر نداشت بر عکس برخی همسران که مشخص است نام شان برای بینندگان عزیز که متأسفانه کار داشت به دیگر همسران پیامبر، سرک می کشید، حالا نام شان معلوم است عایشه مشخصاً و حفصه را هم به دنبال خودش می کشید، این دو همسر که در قرآن هم در سوره تحریم به آنها اشاره شده طبق روایت شیعه و اهل سنت اتفاقاً یکی از زمینه های اذیت پیامبر به واسطه این دو که در سوره تحریم هم اشاره شده ماریه است که اینها حسادتی که نسبت به ماریه می ورزیدند به واسطه آن حسادت پیامبر را هم اذیت می کردند و سرک می کشیدند سوسه می دواندند به قول امروزی ها و اینها و اتفاقاً یکی از موارد هم همین است حالا ماریه صاحب فرزند شد بر خلاف اینها که فرزندار نشدند إراده الهی تعلق نگرفت که عایشه از پیامبر(ص) صاحب فرزند بشود حفصه صاحب فرزند بشود، برخی دیگر همسران پیامر باز همینطور صاحب فرزند نشدند، مقدر این بود إراده الهی این بود که اینها اگر صاحب فرزند می شدند و باقی می ماندند بعد از رحلت پیامبر ممکن بود ادعاهای مطرح بشود دعاوی مطرح بشود، خدا إراده کرده که نسل پیامبر از آن طریق پاک و مطهر طریق فاطمه استمرار پیدا بکند لذا تقدیر بر همین بود آنها صاحب فرزند نشدند اما ماریه صاحب فرزند شد و آغاز حسادت اینها بود یعنی وقتی که، این روایت هم که عرض می کنم در متون شیعه فقط نیست در متون کهن اهل سنت مثل «الطبقات الکبری» إبن سعد آمده در آنجا آمده که ذیل همین جریان إبراهیم و ماریه آنجا ذکر شده که وقتی پیامبر إبراهیم را در آغاز تولدش بود پیامبر ولیمه داد و عقیقه کرد و صدقه داد و یک وقت در آغوش پیامبر بود، طفل خوش چهرۀ هم بود سفید بود زیبا بود فربه بود و پیامبر گفت که شباهت او را به من می بینی عایشه نشسته بود می بینی شباهت إبراهیم را که این خود نام إبراهیم هم باز دارد که پیامبر اکرم فرمودند به نام پدرم یعنی حضرت إبراهیم جدم إبراهیم نامگذاری می کنم این را و جبرئیل هم همان روز آمد «أبا إبراهیم» کنیه داد پیامبر را، به هر حال پیامبر فرمود إبراهیم را می بینی شباهتش را به من؟ گفت نه شباهتی بین شما و او نیست، پیامبر فرمود که می بینی سفیدی چهره اش که مثلاً چون ماریه هم اینچنین بود سفید رو بود و اینها، می بینی سفیدی چهره اش و شباهت را به ماریه و من؟ گفته که نه بچه ها معمولاً متولد می شوند همینطور هستند و امثال اینها، و متأسفانه در برخی از روایات هست که تهمت زد به ماریه خیلی تهمت بزرگی زد به ماریه و اینکه شبیه شما نیست یعنی ماریه نعوذ باالله این را از جای دیگر آورده و اینها، ارتباطی با آن غلامی که از مصر آورده شده مثلاً چنین نسبتی داده شد، این در روایات اهل سنت هست در روایات شیعه هم هست از جمله در تفسیر قمی روایت مفصلی هست در این ارتباط که جریانش معروف است و چنین نسبتی داده شد و آیات سوره نور نازل شد یعنی بحث «إفکی» که در سوره نور مطرح می شود

«إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ ۚ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ ۖ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»

به بعد این آیات در سوره مبارکه نور خب اختلافی در آن هست آیا مربوط به جریان إبراهیم و ماریه و تهمت عایشه هست نسبت به ماریه یا مربوط به خود عایشه هست؟

مجری:

خیلی ها ادعا می کنند که بله این به عایشه تهمت زده شده مثلاً.

استاد جباری:

بله که حالا عرض می کنم من حالا عزیزان بیننده ممکن است برای شان سؤال بشود جریان مربوط به عایشه چه هست؛ روایتی آمدند یا روایاتی را نقل کرده اند که آیات مربوط به عایشه هست و نفی تهمت در واقع از عایشه دارد می کند به دلیل اینکه می گویند در سال ششم که غزوه بنی المصطلق اتفاق افتاد و عایشه همراه پیامبر در این غزوه بود هنگام بازگشت از این غزوه در یک منزگاهی عایشه رفته بود برای قضای حاجت از مسلمان ها و کاروان دور شده بود و یک مقدار معطل شد و گردنبندش مثلاً آنجا پاره شد و خواست جمع بکند و بعد برگشت دید که رفته سپاه اسلام حرکت کرده و رفته و این در بیابان نشست تنهایی و صفوان بن معطل نامی از سپاه اسلام در پی سپاه اسلام حرکت می کرد آمد و رسید و عایشه را سوار شترش کرد و رساند به مسلمان ها، منافقین شروع کردند به تهمت زدن که بین عایشه و این ارتباطی برقرار شده و بعد می گوید که معمولاً از زبان خودش هم نقل شده این بعد می گوید که من شب و روز نداشتم از گریه و اینها و آیات سوره إفک در تطهیر دامان من نازل شد، این را دسته ی از روایات که آقایان نقل کردند اینطور گفتند.

مجری:

خود عایشه یک همچین ادعای کرد که در مورد من بوده.

استاد جباری:

و من تهمت خوردم توسط منافقین در این قصۀ بازگشت از غزوه بنی المصطلق، در حالی که طبق روایات دسته دوم عایشه تهمت زننده است و ماریه تهمت خورنده است و لذا داعی جعل اصطلاحاً در اینجا خیلی زیاد است که وقتی آنطور باشد عایشۀ تهمت زننده می شود تهمت خورنده، اگر قصه ماریه باشد عایشه متهم می شود در واقع به تهمت زدن، و به هر حال اینکه عایشه چنین نسبتی را به ماریه داد منحصر به شیعه نیست عرض کردم در کتب اهل سنت هم موجود است از جمله در «الطبقات الکبری» بن سعد و اینها، اینها نقل کردند که عایشه ببینید خیلی عجیب است مثلاً مقابل پیامبر اکرم اینطور بگویی، پیامبر اکرم بگوید که شباهت او را به من می بینی؟ تشخیص پیامبر که دیگر چه در امور عرفی اجتماعی جزئی اینچنینی و چه در امور کلی دینی تشریعی که حرف در آن نیست مو لا درزش نمی رود اصطلاحاً، تردیدی نیست در صحت تشخیص پیامبر کلام پیامبر صدق پیامبر، پیامبر که دروغ نمی گوید یا تشخیص اش اشتباه نیست که این إبراهیم شباهت به من دارد، این را آشکار می آید مقابل پیامبر رد می کند می گوید که نه من شبهاتی نمی بینم، پیامبر می گوید شبه او را به من می بینی؟ می گوید نه من شبهی نمی بینم، این جرأت و جسارت را می رساند در مقابل شخصیت پیامبر و اینها را خب حضرات اهل سنت باید توجه داشته باشند، ما وقتی که برخی از همسران پیامبر را تفضیل می دهیم بر برخی دیگر، برخی را تنقیص می کنیم تعیب می کنیم انتقاد بر آنها می کنیم مثل همین جناب عایشه بی دلیل نیست بخاطر همینگونه روایات است هم عملکرد بدش در زمان پیامبر نسبت به خود شخصیت پیامبر جساراتی که به شخصیت پیامبر داشته و هم عملکرد بدش بعد از پیامبر در جریان های مختلف از جمله قصه های مربوط به عصر امیرالمؤمنین و تحمیل جنگ جمل و امثال اینها، اینها به هر حال مجموعه گزارش های است که نگاه ما را نگاه منفی می کند نسبت به این خانوم حالا به هر حال قابل دفاع هم نیست این حقایق تاریخی است که خود آقایان اهل سنت هم نقل کردند در مصادر موجود است انکار ناپذیر است و یکی از شواهد خوب تاریخی دال بر اینکه جریان مربوط به ماریه است تاریخ نزول سوره نور است؛ نزول سوره نور را کسی نگفته سال ششم، هر کسی گفته سال هشتم به بعد و اینها گفتند در حالی که غزوه بنی المصطلق که جریان عایشه را در آن نقل می کنند سال ششم اتفاق افتاده و نمی شود که آیات إفک مثلاً سال ششم نازل شده باشد بعد کل سوره سال های بعد نازل شده باشد این آیات معلق مانده باشد بدون سوره تا بعداً سوره اش نازل بشود، این نیست، اصل تفسیری هم این است که اصل این است که آیات همراه با سوره شان نازل می شوند مگر دلیل متقن خلافی داشته باشیم، به هر حال این إبراهیم به این شکل متولد شد و ولادتش هم اواخر سال هشتم هست یعنی ذی الحجه سال هشتم ولادت او هست، دوره حیاتش یک اختلافی در آن هست که بعضی گفتند 18 ماه در قید حیات بود، بعضی 16 ماه را گفتند، بعضی مثل یعقوبی در تاریخش 22 ماه را گفته، اما 18 ماه ظاهراً مشهورتر است یک سال و نیم در قید حیات بوده، و در باره تاریخ وفاتش هم باز اختلافی وجود دارد آیا در ربیع الأول سال دهم بوده یا در ماه رجب 18 رجب سال دهم؟ نقل مرحوم شیخ طوسی در «مصباح المتهجد» همین 18 رجب سال دهم هست که ما در آستانه اش قرار داریم یکی دو روز دیگر بله 18 رجب هست از این جهت، این یک نکته در ارتباط با إبراهیم و بعد وقتی که از دنیا رفت پیامبر اکرم (ص) خیلی محزون شدند و گریستند در مرگ إبراهیم طفلی که مورد علاقه پیامبر بود گریستند، اینجا باز خوب است یک گریزی بزنیم؛ گریستن بر اموات سیره پیامبر بوده برخی از اصحاب شاید در این وسط عمر در رأس است دیگر که کسی که اصلاً معتقد به گریه بر اموات نبوده مسئله روحیه خشین در خلیفه دوم باز از قطعیات تاریخی است و می دید که در مرگ افراد بستگان شان گریه می کنند آنها را عتاب می کرد و برخورد می کرد تندی می کرد چه در زمان حیات پیامبر چه بعد از رحلت پیامبر، حتی در زمان حیات پیامبر وقتی که دختران پیامبر مثلاً رقیه، ام کلثوم، زینب، اینها از دنیا رفتند و زنانی می گریستند عمر با عتاب آنها را نهی می کند از گریه بر اموات، وقتی أبو بکر از دنیا رفت دختران أبو بکر بر مرگ پدرشان می گریستند عمر حتی تا حد اینکه می خواست کتک بزند ام فروه دختر أبو بکر را پیش رفت و تا این حد تندی می کرد و اینها و به نظر می رسد در اینجا هم عمر یکی از معترضین بوده باشد که به پیامبر اعتراض کرده که شما چرا گریه می کنید و اینها این با روح توحید و اینها منافات دارد، پیامبر اکرم (ص) فرمود که چشم من چشم گریان است و قلب محزون است اما به کلام و زبان چیزی جاری نمی کنیم که

«ولا نقول إلا ما يرضى ربنا»

چیزی نمی گوییم که خداوند راضی نباشد خلاف صبر و تسلیم و رضا و اینها باشد، پیامبر در واقع دارد یاد می دهد به مسلمان ها مسئله عواطف که دیگر نمی شود این را کورش کرد عواطف انسانی احساسات در جای خودش امر معقول و منطقی است دین مان چنین دینی است مگر اینکه کسانی مثل آقای خلیفه دوم بیایند این را به افراط و تفریط بکشند.

مجری:

و پیروانی که مثلاً دقیقاً همانطور امروز هم می بینیم برخی از وهابی ها به شدت.

استاد جباری:

بله با این چیزها مخالف اند پیرو جناب خلیفه دوم هستند در اینطور چیزها و إلا اگر پیروی از آن اصالت های مکتب پیامبر (ص) داشته باشند چه دین معقول و منطقی است که به احساسات و عواطف در جای خودش بها می دهد آنجای که به افراط گرایش پیدا بکند به جزع و فزع بی انجامد نهی می کند بله اگر کسی در مرگ یکی از بستگانش دچار جزع و فزع بشود خیلی بیش از حد بی تابی بکند گریبان چاک بکند حرف های کفر آلود بگوید حرف های که خلاف رضا و تسلیم است بله دین نهی کرده، این یک نکته که پیامبر اکرم اینجا می گریدند و اشک می ریختند و به امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) مأموریت دادند که إبراهیم را غسل بدهد و کفن بکند و دفن کردند إبراهیم را و امیرالمؤمنین متولی امر دفن بود لحد چیدن و اینها با امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بود و بعد از اینکه دفن کردند برخی از همین افراد شاید حسود و اینها گفتند که پیامبر فراموش کرد نماز بخواند بر بدن إبراهیم، آنجا رسول خدا (ص) فرمودند که حکم مسئله را فرمودند یعنی حکم شرعی دفن اطفال را و تجهیز اطفال در اینجا در واقع یکی از جاهای که زمینه شد برای مشخص شدن این احکام همین جا بود که بله چنین اطفالی که سن شش سال شان تمام نشده و جلوتر از دنیا می روند اینها دیگر نماز ندارند مستحب است نماز خواندن بر این اطفال و آنجا پیامبر اکرم با همان غسل و کفن، دفن کردند إبراهیم را و قبرش هم قبری بود که پیامبر اکرم دستور فرمودند کنار قبر عثمان بن مَظْعون دفن بشود و «فرطنا» تعبیر کرد پیامبر چون عثمان بن مَظْعون در سال دوم بعد از غزوه بدر از دنیا رفت صحابی خوب پیامبر بود و از مهاجرین بود اهل عبادت بود معروف بود به این جهت و در جای مشخص کردن در بقیع هم معلوم است قبر إبراهیم و کنارش قبر عثمان بن مَظْعون، آنجا دفن شد إبراهیم و بعد هم برای او قبه و بارگاهی ساختند در طول تاریخ بوده مثلاً إبن بطوطه در قرن هشتم این سفر نامه نویس معروف در «رحله» خودش اشاره می کند به اینکه بر روی قبر عثمان بن مَظْعون و إبراهیم بن رسول خدا (ص) یک قبه مشترکی وجود داشت و این وجود داشته تا همین حدود قریب به صد سال قبل که وهابیت متأسفانه تخریب کردند همه این آثار را در بقیع به خصوص قبور ائمه آن را هم از بین بردند و الآن فقط اثرش باقی مانده.

مجری:

و چقدر زیباست قرآن کریم حتی در این قضیه بنا ساختن را هم خیلی راحت در مورد اصحاب کهف می فرماید دیگر حتی آنهایی که بالاخره مسلمان هم نبودند به دین آن زمان شان گفتند یک بنای بسازیم ولی آنجا قرآن تصریح می کند کسانی که مستولی شدند و پیروز شدند آنجا مسجد ساختند مسجد در جای که حالا مدفن شده.

استاد جباری:

«لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً»

و بله تصریح به این جهت و قرآن چون رد نمی کند کلام آنها را نقل می کند و رد نمی کند بر اساس این اصل تفسیری هر جای که قرآن چیزی از کسی نقل بکند اگر قبول نداشته باشد فعلی را یا کلامی را، ردش را می آورد، اینجا قرآن با لسان تأیید در واقع این را نقل کرده، آقایان متأسفانه چون بر اساس منطق حرکت نمی کنند و دین شان یک دین استحصاء نیست.

مجری:

در حسن ظنی که شما دارید در واقع، و إلا مشاهده می کنند بیننده ها که مذهب شیعه مذهبی نیست که همه صحابه را رد کند برخی از صحابه را حالا شما اشاره داشتید جناب عثمان بن مَظْعون که چقدر صحابی جلیل القدری است، برخی از همسران پیامبر که همین الآن شما بین دوتا از آنها مقایسه کردید و این فرهنگ ما شیعیان و پیروان اهل بیت است.

استاد جباری:

تعصبی در کار نیست ما تابع نقلیات هستیم و واقعیات تاریخی.

مجری:

دوستی سؤال کردند در خصوص همین مطلبی که فرمودید گفتند آیا قضیه إفک تنها راویش خود عایشه است یا کسانی دیگری هستند که روایت کرده باشند یک همچین چیزی را از غیر عایشه؟

استاد جباری:

از غیر عایشه هم بعضاً روایاتی هست منتهی راوی اصلی خود اوست و خیلی پیاز داغش را اصطلاحاً زیاد کرده و حالا ارجاع می دهم عزیزان بیننده را بخواهید بیشتر مطالعه بفرمایید فکر می کنم یک جلد کامل کتاب «الصحیح من سیرة النبی الأعظم (ص)» از مرحوم علامه سید جعفر مرتضی عاملی، شاید مجلدات دوازده اینها باشد که بعد از غزوه بنی مصطلق آنجا ذکر می کند یک جلد کامل راجع به جریان قصه إفک است جریان إفک است و نظر ایشان در آنجا با مستندات مفصل این هست که جریان مربوط به ماریه است و نه مربوط به عایشه، من یک وقتی جمع بندی کردم دیدگاه ایشان را خلاصه کردم حدود 14-15 شاهد خیلی خوبی آنجا می آورد برای تأیید اینکه آیات إفک مربوط به ماریه است و نه عایشه.

مجری:

خیلی متشکرم، استاد در جلسه گذشته اواخر برنامه هم بود در خصوص توقیعات صحبت کردید و اینها، شاید هم به خاطر همین است سؤالاتی که به ما رسیده در این هفته شاید خیلی هایش به همین قضیه مربوط می شود، در خصوص توقیع خواستند توضیح بدهید که توقیع چه هست اصلاً؟

استاد جباری:

وجه مسئله این بود هفته قبل اشاره کردیم به توقیعی که در مفاتیح هم به آن اشاره شده خارج شد «خَرَجَ التوقیع» در واقع اصطلاحی است که به کار می رفت توسط حسین بن روح نوبختی نائب سوم و مضمونش همین دعای است که در مفاتیح هم آمده

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالْمَوْلُودَيْنِ فِي رَجَبٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الثَّانِي وَ ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ»

که توضیحی هفته قبل عرض کردیم در این باره، این توقیع را مرحوم شیخ طوسی نقل می کند در «مصابح المتهجد» به نقل از إبن عیاش، إبن عیاش یک شخصیت شیعی بوده از اساتید مرحوم شیخ طوسی بوده مرحوم نجاشی بوده، دوره حیات شان 401 وفاتش است کُل قرن چهارم را در قید حیات بوده بیش از صد سال عمر کرده بعضی ها گفتند تا 130 سال شاید عمر کرده و لذا چونکه این توقیع هم می گوید از حسین بن روح نوبختی صادر شده که دوره نیابتش مربوط به همان اوائل قرن سوم هست سال 304 ظاهراً وفات نائب دوم هست از 304 تا 326 هجری دوره نیابت نائب سوم حسین بن روح نوبختی است و توقیع هم به واسطه او صادر شد و لذا از جهت سندی می خواهم عرض بکنم که واسطه نخورده یعنی خود إبن عیاش مستقیماً در واقع دارد نقل می کند و شاهد ماجرا بوده و خودش شنیده صدور این توقیع را، توقیع وقتی که گفته می شود از وَقَعَ است و وَقَّعَ؛ وَقَّعَ که ریشه وَقَعَ، وَقَعَ یعنی اثر نهادن، مثلاً می گوید «وقع الوبر ظهر البعیر» این پشم بر پُشت شتر اثر گذاشت، در کتب لغت مطرح می کنند، و وقتی می گوییم توقیع در واقع یعنی نوشتن روی کاغذ که چون آن جوهر اثر را روی کاغذ می کند وجه لغوی تناسب لغویش این هست، این در لغت هست، یعنی اثر گذاری اثر نهادن، اما در اصطلاح بخواهم به زبان امروز عرض بکنم توقیع در واقع به معنی همین پاراف کردن هست امروز نامه ی می نویسند به یک صاحب منصبی رئیسی امثال اینها دستوری می دهد یا جوابی می دهد، پاراف کردن جواب دادن که این در کاربردهای فارسی هم به کار می رفته در عربی هم به کار می رفته، نمونه هایی را من ذکر کردم، این کتابی که توفیق شد خب سال ها قبل سال 82 چاپ شده از این حقیر راجع به سازمان وکالت عنوانش هم عزیزان بیننده مستحضرید «سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه (علیهم السلام)» در باره شبکه وکالت هست در عصر ائمه، در آنجا به مناسبت اینکه در شبکه وکالت و نمایندگان ائمه (علیهم السلام) یکی از مهم ترین مسؤولیت های شان نقش ارتباطی بوده و شیعیان را مرتبط می کردند با ائمه (علیهم السلام) پاسخ سؤالات شیعیان را می گرفتند یکی از طروق مهم ارتباطی طورق مکتوب بوده از طریق نامه و لذا نقش ارتباطی در ذیل بحث نقش ارتباطی صفحه 309 کتاب به بحث توقیع آنجا پرداختیم در چند صفحه، عزیزان به این کتاب دسترسی داشته باشید یا حالا به متن خود کتاب اگر نتوانستید این کتاب در نرم افزار سیره معصومان هست سیره معصومان نرم افزار خوبی است مرکز کامپیوتری علوم اسلامی سال ها قبل این را استخراج کرد، عزیزانی که حالا ممکن است امکان کتابخوانی در منزل تان چندان نباشد اما یک نرم افزار سیره معصومان چهار صد و خُرده ای کتاب در باره سیره معصومان در آن وجود دارد و خیلی خوب است عزیزانی که می خواهند مطالعات در این زمینه داشته باشند یکی از کتاب ها که در آنجا هست همین کتاب سازمان وکالت هست در صفحه 309 به بعد این بحث صورت گرفته، در اشعار مثلاً هست در اشعار سنایی می گوید

هر که از درگاه عزت یافت توقیع قبول

یعنی امضای قبول یافت از درگاه خداوند متعال

پیش درگاهش کمر بندد به خدمت روزگار

روزگار می آید در خدمت او قرار می گیرد اگر خداوند متعال إراده بکند و تأیید داشته باشد.

یا مثلاً در اشعار فردوسی اینها باز مواردی هست که موجود است

به پاسخ چنین بود توقیع شاه

که آن کس که خسته بود بر گناه

چو بيمار زارست و ما چون پزشک

تا آخر، منظور که این کاربردها وجود داشته، باز یک نکته جالبی؛ صاحب بن عباد از جمله شخصیت های ادیب و دانشمند شیعی و وزیر شیعی در دربار آل بویه بوده معاصر شیخ صدوق با شیخ صدوق هم ارتباطات خوبی داشته در ری بوده صاحب بن عباد و شیخ صدوق هم با او مرتبط بوده و او آدم ادیبی بوده یک کسی می گوید نامه ی نوشت به صاحب بن عباد، نکته اخلاقی در این هست حالا بحث توقیع هم مطرح هست؛ نامه ی نوشت به صاحب بن عباد نوشت

«ان انساناً هلک و ترک يتيماً و اموالاً جليلة لاتصلح لليتيم»

خبر داد گفت یک کسی از دنیا رفته یک یتیمی به جا گذاشته از خودش و اموال زیادی هم به جا گذاشته که آن اموال صلاحیت ندارد دست این یتیم باشد، داشت تحریک می کرد صاحب بن عباد را برود تصرف کند آن اموال آن یتیم را، این هم جواب خوبی داد؛ در عبارت هست که در توقیعی این چنین جواب داد توقیع نمود اینچنین که

«الهالکُ رَحمهُ الله»

آنکه از دنیا رفته خدا رحمتش کند،

«والیتیم اصلحه الله»

یتیم را خدا عمرش را اصلاح بکند

«والمال اثمره الله»

مال را هم خدا برکتش بدهد

«والساعی لعنه الله»

تو که سعایت کردی و داری تحریک می کنی برای تصرف مال یتیم مشمول لعن خدا قرار بگیری، منظور این واژه توقیع در اصتلاحات ادبی کاربرد زیادی داشته،اما اصتلاحاً در باره نامه های امام عصر بخصوص در دوره غیبت صغری، در دوره غیبت کبری هم بعضاً بکار رفته، مثلاً صدور توقیع به مرحوم شیخ مفید، این را مرحوم طبرسی صاحب احتجاج نقل کرده، توقیع به شیخ مفید را سندش آنجا است، که خب مضمونش هم معروف است، یا مثلاً توقیع صادر معروف به مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی در دوره غیبت کبری، مواردی معدودی از امام عصر توقیع به برخی از بزرگان شیعه در این دوره صادر شده، اما عمدتاً در دوره غیبت صغری است، اما واژه توقیع بنظر می رسد منحصر به امام عصر و دوره غیبت صغری و اینها نیست، گاهی درباره نامه های امام عسکری (ع) و حتی امام هادی (ع) هم واژه توقیع بکار رفته و درباره نامه هایی که از این بزرگواران صادر می شده،

مجری:

یکی از سؤالاتی هم که بر ما رسیده همین هست که آیا توقیع مخصوص حضرت حجت بن الحسن هست؟ یا اینکه برای سائر ائمه هم در مکتوباتی که بود باز توقیع شکل می گیرد.

استاد جباری:

درباره امام عسکری به امام هادی بخصوص دارد تعبیر توقیع بکار رفته، اما درباره دیگر ائمه خیر، معمولاً کتب و اینها و از این واژه ها بکار رفته

مجری:

حضرت استاد خسته نباشید در خدمت شما هستیم، تماسی هست از شهر رشت دوست عزیزی به نام آقای صدر الدین سلام علیکم در خدمت شما هستیم.

بیننده:

سلام علیکم مجری محترم برنامه و جناب دکتر جباری، دوتا سؤال خیلی کوتاه داشتم، یکی اینکه جناب دکتر وقتی که ما تاریخ اسلام را بررسی می کنیم می بینیم که قبل از شهادت رسول الله، همه جا جای اسم عمر هست، مثلاً در قبرستان عمر می آید عبای پیامبر را می کشد، که با آن حرف های زشت بی ادبانه که مثلاً نماز نخوان، یا در جاهای مختلف در جنگ احد نظر می دهد، همه جا می بینی اسم عمر بعنوان یک شخصی که هتاک است و بی تربیتی می کند به رسول الله هست، می خواستم ببینیم آیا این شخص که مثلاً جزو صحابه بود کسی نبود که بگوید تو چرا اینطوری هستی، چرا اینقدر بی ادبی چرا اینقدر بی ادبانه برخورد می کنی، یا آیا شخصیت سیاسی بزرگی بود از لحاظ مالی که همه جا بوده وکس دیگری نبوده، و این رأس بی تربیتی به رسول الله بوده و کسی هم به او اعتراضی نمی کرده، یکی از سؤالات بنده این است، دوم اینکه اصحاب با حضرت امیر بد شده بودند و یک سری توهین ها در احادیث هست که به حضرت امیر می کردند با یک حرف هایی که استاد بهتر می دانند،  می خواهم ببینم چند سال قبل از شهادت از رسول الله این مرسوم شد بین اصحاب که با حضرت امیر کج افتاده بودند و بی ادبی می کردند و علت اصلی اش چه بوده این را ممنون می شوم استاد جواب بدهند.

مجری:

خیلی متشکرم از تماسی که گرفتید و سؤالی که مطرح کردید؛ حضرت استاد در خدمت شما هستیم.

استاد جباری:

خواهش می کنم، حالا ما فکر می کنم پاسخ تفصیلی به این سؤال عزیز بیننده را خوب است واگذار بکنیم به یکی از برنامه ها که مستنداً بر اساس شواهد روائی از خود متون اهل سنت، اخلاقیات خلیفه دوم را بررسی بکنیم که یکی از روحیات او جدای از آن بعد خشونت، بحث خشونت اصلاً جزو لازمه ذاتی خلیفه دوم هست، این را همه اقرار کردند، و خودش هم رد نمی کرده و مدعی بوده که باید اینطور بود، در زمان خلافتش بخصوص می گفت که مردم حرف گوش نمی دهند اگر من خشن باشم و با خشونت برخورد نکنم، و جالب است یک کسی آمد از کرگذاران جزء بود در زمان خلیفه دوم، در مدینه از دربان عمر پرسید از نگهبان عمر، پرسید که خلیفه چه روحیه ای را بیشتر دوست دارد؟ گفت خشونت تندی را، این هم وقتی رفت پیش عمر قیافه عبوسی به خودش گرفت بعد او خوشش آمد گفت که تو کجا هستی و فلان، گفت که فلان مسؤلیت را در یمن دارم، گفت که در همانجا از طرف من ابقاء بشو همنجا باش، این یک جهت است،

مجری:

چقدر خشن، چقدر خوب

استاد جباری:

مستندات زیادی هست حالا شاید در یک برنامه ای به این بپردازیم، و نکته دوم به تعبیری حالت ادعایی در ردیف رسول خدا (ص) داشتن، یعنی به تعبیری طبری یکجا نقل می کند که کسی در زمان خلافت عمر به او اعتراض کرد، که مردم نسبت به خشونت تو و نسبت بعضی از تشریعات و بدعتهایی آوردی معترض هستند، چون عمر را می توان گفت که سنبل بدعت آوردن است، اهل سنت هم فراوان نقل کردند، بسیاری از بدعت های سه زمان سه خلیفه به عمر برمی گردد، پاسخ را طبری نقل می کند، این واژه را عزیزان در نرم افزارهای تاریخ طبری سرچ بکنید می آید در بحث ذیل خلافت عمر، گفت

«أنا زمیل محمد»

زمیل یعنی همتا،هم ردیف، بعضی از آقایان متعصبین اهل سنت خواستند این را توجیه بکنند بگویند که مراد این است که

«زامله فی قرقرة الکدر»

در قزوه قرقرة الکدر مزامله با پیامبر داشته

یعنی مزامله یا تزامل این است که در روی شتر که سوار می شود در کجاوه باید یک طرف کجاوه، آن طرف هم عدلش برای اینکه سنگینی متعادل بشود یک کسی بنشیند گفتند بله

«زامله فی قرقرة الکدر»

این توجیه مضحک عجیبی است، مثلاً اینکه می گودی «أنا زمیل محم» او دارد سؤال می کند تو چرا بدعت آوردی در دین، این می گود من در فلان قزوه وقتی برمی گشتم روی شتر با پیامبر در یک ردیف نشسته بودم که جواب مشخص است که مرادش چنین چیزی نیست، بلکه می خواهد بگوید من هم ردیف پیامبر در تشریع هستم، مثل پیامبر من می توانم تشریع بکنم، حلال و حرام را جابجا بکنم، این مراد هست، هم ردیف پیامبر هستم، این در زمان خلافت خودش دستش را باز دید وارد شد، بدعت ها که یکی از بدعت ها که خودش هم اقرار بدت بودن کرد، صلاة تروایح بود دیگر وقتی در ماه رمضان گفت که نماز به جماعت شبها بخوانید، شب بعدش آمد دید بله مردم ایستادند پشت سر امام جماعتی که نصب کرده برای نماز های متسحبی گفت

«نعمة البدعة»

بدعت بدعت خوبی است

خوشش آمد از این بدعتی که خودش شب قبل گذاشته در دین، اقرار کرد به بدعت بودنش، این در زمان خلافتش دستش باز بود و بدعت هایی که یکی پس از دیگری بحث تحریم مطعه نکاح، متعه حج، حی علی خیر العمل، امثال اینها که زیاد هست، اما در زمان حیات پیامبر این دوست عزیز که پرسیدند که چرا کسی به او اعتراض نمی کرد، یک این نکته است، و اینکه چرا اصلاً چنین کارهایی با پیامبر می کرد ناشی از چنین روحیه ای در او هست،

مجری:

یعنی این نیست که یکباره همچین چیزی در وجودش پدید آمده باشد و حالا که خلیفه شده، همچین حالت طغیان گری را در آن وقت هم داشته.

استاد جباری:

بله از جهت قبیله نه قبیلۀ مهمی ندارد، قبیله بنی عدی اصلا به اقرار ابو سفیان گفت از قبیله های کم اهمیت است چنانکه بنو تیم قبیله ابوبکر بنو تیم، و بنو عدی از قبیله عمر از قبیله های ضعیف و پایین قریش بودن، در قریش قبائیلی مطرح بودند، مثل بنی هاشم، مطرح بود، بو مخزوم مطرح بود، بنو عبد الدار مطرح بود، بنی امیه مطرح بود، اما بنو عدی خیلی مطرح نیست، بنو تیم مطرح نیست.

مجری:

چقدر جالب این در مناطق شیخ نشین که هست، هنوز هم این رسم ها هست، برخی از طوایف از نظر جایگاه و منزلية صرفاً چون برای فلان طایفه هست خودش جایگاهش پایین می آید، یعنی هنوز هم داریم این را در قبیله هایی که در این عصر قبیله مداری زندگی می کنند.

استاد جباری:

و شاید چونکه از ارزل قبایل بود، از قبایل پست قریش بود نوعی عقده گشایی هم شاید، بود، اینکه بیاید خودش را مطرح بکند، جزو شخصیت های مطرح مکه نبود، و لذا روایاتی جعل شد برای اینکه خلیفه دوم را مطرح بکنند، مثل آن روایتی که می گوید وقتی که عمر آمد اسلام آورد، دیگر همه زدند کنار وقتی با شمشیر راه افتاد و از مسلمان ها و پیامبر هم پشت سرش راه افتادند آمدند با شجاعت عمر اسلام در مکه آشکار شد، اینجا چیزهای عجیب مضحکی است که نقل کردند، برای جبران این ضعف قبیله ای که عمر در مکه داشت، و این یک نکته از جهت جایگاه اجتماعی و قبیله ای که او داشت و این خلقیاتش هست روحیاتش هست و لذا می بینیم هیچ یک از صحابه مثل این جسارت و جرعت به پیامبر بخرج ندادند، که بیایند اعتراض بکنند، تندی بکنند، مقابل پیامبر بعضاً بایستند، در صلح حدیبیه با جسارت آمد مقابل پیامبر ایستاد و جسارت کرد، و گفت مگر تو نگفتی که ما وارد مکه می شویم، پس کو وعدۀ تو، پیامبر فرمود من مگر گفتم که امسال حتماً وارد می شویم، من خوابم را نقل کردم، پیامبر رؤیای صادقه ای دید که در سوره فتح بیان می کند

«لقد صدق الله الرسوله الرؤیا بالحق لتدخلنّ المسجد الحرام ان شاء الله آنین»

آن آیه با تأکید بیان می کند؛ منظور اینکه با جسارت مقابل پیامبر ایستاد و حتی در برخی از نقل ها دارد که من هیچ گاه مانند جریان پس از صلح حدیبیه در نبوت محمد شک نکرده بودم، نمی گوید من در آن لحظه شک کردم، می گوید هیچ گاه مانند او شک نکرده بودم،

مجری:

شک نکردم یعنی لایزال هنوز مشکوک هستم

استاد جباری:

بله این در متون اهل سنت هم هست، اینکه گفت که من هیچ گاه مانند آن شک نکردم، در نبوت او، بخشی از آن برمی گردد به این خلقیات و روحیات، خب طبیعتاً در میان اصحاب بودند کسانی که می پسندیدند این نوع برخورد با پیامبر را اما رسول خدا(ص) تحمل می کرد، و اصحاب هم به احترام پیامبر تحمل می کردند، نگاه می کردند به پیامبر اکرم که با ملاطفت برخورد می کردند، مثلاً در همین قصه صلح حدیبیه پیامبر اکرم عمرة القضا که شد، به او گفتند که سال بعدش که رفتند برای زیارت مکه صدق سخنش را به رخ عمرکشیدند، دوباره پیامبر در فتح مکه صدق سخنش را به رخ عمر کشیدند،  این نشان می دهد که پیامبر باید تأکید بکند بر اینکه تو آنجا به خطا رفتی،

مجری:

و هنوز هم شاید در همین فکر هستی و الّا پیامبر مرتب یادآوری کند حتماً یک چیزی بوده

استاد جباری:

سؤال دیگری هم بود راجع به امیرالمؤمنین در باره جسارات به امیرالمؤمنین

مجری:

بله که چرا در مقابل امیرالمؤمنین برخی کنیه توزی داشتند

استاد جباری:

بله ببینید حقد و کینه نسبت به امیرالمؤمنین همانطور که فرمودید، پیشینه دارد، مربوط به بعد از رحلت پیامبر نیست، منتهی بعد از رحلت پیامبر خیلی آشکار شد، بروز پیدا کرد، «اتحقاداً بدریه و خیبریه و حنینیّه و غیر هن» که اصلاً خود این تعبیر نشان ریشه این حقدها چیست، برخی از این حقد ها و کینه ها نسبت به امیرالمؤمنین از جانب این قبایلی بود که نحوی در جنگ ها نیش شمشیر امیرالمؤمنین متوجه افراد آن قبایل شده بود، هرچند این نکته را خوب است الآن تأکیداً عرض بکنم به عزیزان بیننده، من دیدم هفته قبل یک،  دشمن در صحنه هست، ما باید بیشتر از اینها در صحنه باشیم، یک شبهه ای را در فضای مجازی پخش کردند، مکتوب، کسی برای من فرستاد که علی قتال العرب، حتی کتابش کردند، بعنوان قتال العرب، یعنی امیرالمؤمنین بعنوان یک فردی که فقط شمشیرش خون می ریخته و اینها، بعد شروع کرده به یک آمارهای عجیب و غریب، دروغی را نسبت دادن، مثلاً ببینید در غزوه بنی قریظه از یهودیان که اسیر شدند و مجازات شدند، بالاترین آمار 900 نفر هست بعد می آید همینطور تا صد و خورده ای نفر، که محققین ما مثل علامه جعفر مرتضی صد و اندی را تریجح می دهند با دلایلی، از جمله اینکه خود قلیعه بنی قریظه گنجایش این تعداد جمعیت جنگ جو را نداشته، یعنی 900 نفر جنگ جو باشد باید مثلاً ده هزار نفر آنجا ساکن داشته باشد، در حالی که آن قلعه گنجایش آن را نداشت، یا مثلاً تعداد آن را در نصوص تاریخی، تعداد ا فراد قلعه را 750 تا 1000 نفر گفتند، کل زن و مرد و بچه و مردان و امثال اینها را، خب معمولاً یک پنجم این جمعیتی که یک جا ساکن هستند، مردان جنگ جو هستند، می شود صد و خورده ای نفر، این مردان جنگی بنی قریظه بودند که کشته شدند،  در آن شبهه آورده بود که علی در آنجا آنقدر کشت، در فلان جا فلان قدر کشت، در حالی که کل کشته های زمان حیات پیامبر هزار و خورده ای بیتشر نیست، یعنی پیابر این همه قزوات و اینها که داشته این را عزیزان بعضی تحقی کردند و مستنداً بر اساس همین گزارش های تاریخی به آن رسیدند، آن وقت در اینها اینطور نبود که همه را علی (ع) کشته باشد، و خب بخشی از آن همین بوده به هر حال امیرالمؤمنین در جنگ بدر تعدادی از  کشته گان به دست امیرالمؤمنین کشته شدند، در بنی قریظه به دست امیرالمؤمنین و زبیر آنها اعدام شدند مردان جنگی بنی قریظه و اینها، بخشی از آن کینه های مربوط به این قصه بود که به هر حال قبایلی که زخمی از علی (ع) خورده بودند، بخش دومش هم ناشی از جایگاه علی (ع) نزد پیامبر بود، جایگاه دینی علی خلافت علی، امامت علی اینها بود، که موجب می شد کسانی برنتابند، کینه ورزی بکنند، و خوب است همیجا اشاره بکنم، مثلاً نذر بن حارث، یکی از اسرای بدر است، که چون فرد بسیار عنودی بود یکی از دو نفر اسیر است از بدر که برمی گشت پیامبر اکرم دستور اعدام آنها را دارد، یکی نذر بن حارث بود دیگری عقبة بن ابی معیط پدر همان ولید فاسق، ولید بن عقبة یکی از هما دو اسیر بود، پیامبر دستور داد اینها در مسیر اعدام بشوند، از بس اذیت کرده بودند و پیشینه بسیار بدی داشتند، و فرزند ازن نذر جابر هست، جابر بن نذر در غدیر همان است که وقتی دید که پیامبر علی را نصب کرده برای خلافت و امامت آمد همان جمله معروف را گفت که این از جانب خدا است یا از جانب خودت است، گفت که از جانب خودم من چیزی نگفتم، او گفت

«اللهم إن کان هذا هو الحق من عند امطر علینا حجارة من السماء»

انفال/32

که در روایت دارد سنگی همان لحظه نازل شد و به هلاکت رسید در صحنه غدیر، اینها بخشی از آن بخاطر جایگاه امیرالمؤمنین(ع) بود و این کینه ورزی ها بود و لذا بخشی از همین کسانی که کینه به امیرالمؤمنین داشتند از منافقین بودند، پیامبر اکرم فرمود

یا علی لا یحبک إلّا مؤمن و لا یبغضک إلّا منافق»

خب منافق هم طبیعی است که با علی (ع) چون می دیدند جایگاه علی را نسبت به اسلام و پیش برد اسلام و پیامبر، و ابوذر هم در روایتی می گفت که ما در زمان پیامبر منافقین را از میزان بغض شان نسبت به علی می شناختیم،

مجری:

کسی که اصدق لهجة از او وجود نداشت دیگر

استاد جباری:

نداشته بله، و لذا طبیعی است که با حضرت علی (ع) کینه ورزی و دشمنی داشته باشند، اما اینکه دوست مان فرمودن از چه سالی خب طبیعتاً از همان سالهای آغازی پس از هجرت، از سال دوم جنگ بدر انجام شد و علی نقش بارزش را در بدر نشان داد، از 70 کشته مشرکان، مرحوم شیخ مفید می گوید نیمی از آن را علی (ع) به درک واصل کرد، و نیمی دیگر را هم در آن شریک بوده،

مجری:

خیلی عجیب است این جریان و فکر می کنم جریان طلقی هم خیلی تأثیر داشته در این قضیه که بهتر بتوانیم این را بکاویم، یک از بزرگان معاصر اهل سنت حتی این را من در یکی از رسانه ها دیدم، حالا اوضاعش هم که ظاهراً خوب نیست در کشور خودشان، تحت نظارت هستند، او می گوید که کلاً از قدیم عمای اهل سنت، از بعد از جریان فتح مکه کسانی که آمدند مدینه بعنوان صحابه، نمی شناختند، آنها را، کسانی که بعد از طلقی بود، حالا آن را مفصل در جای خودش بحث شده.

خب استا ما فکر می کنم وقت مان خیلی نباشد، شاید پنج دقیقه بیشتر وقت نداریم، در مودر توقیعات می فرمودید، سؤالات بینندها درمورد توقیعات این است که آیا توقیعات مخصوص نوشته هایی است که خود حضرت حجت بن الحسن (عج) اطلاق می شد یا به ائمه دیگر که فرمودید در خصوص امام هادی و اما حسن عسکری هم ظاهراً توقیع گفته شده،

استاد جباری:

خوب هست یک نقلی را اینجا داشته باشم که این چنین هست، مرحو م کشی نقل می کند در رجالش، صفحه 575، حدیث 1088، در رجال کشی،

«حکی بعض الثقات بنیشابور أنه خرج لإسحاق بن اسماعیل من ابی محمد توقیع»

رجال کشی، کشی، ص 575، ح 1088

که خب تعبیر تصریح توقیع دارد ابی محمد امام عسکری (ع) هست، یا مثلاً تعبیر توقیع در باره امام جواد (ع)، توقیع ابی جعفر، یکی از نامه های امام جعفر در مناقب آل ابی طالب ابن شهر آشوب بکار رفته، که اینها نشان می دهد که واژه توقیع منحصر نبوده، اینجا دیگر همان مضمون و مفهوم لغوی اش منظور هست یعنی در واقع آنچه که اثر می گذاشت بر روی کاغذ و مفهوم اصتلاحی اش هم پاسخ نامه ها و پاراف هایی که اشاره شد که ذیل نامه ها می کردند.

مجری:

کسی که نامه را می نوشته و جواب می گرفته به هردو بحث توقیع مطرح می شود؟ یا فقط آن جوابی که از حضرت می گیرند؟

استاد جباری:

جواب، همان طور که عرض کردم با توجه به مفهوم و معانی اش

مجری:

و به خط خود حضرت حجت بوده؟

استاد جباری:

بله دیگر فقط نامه را که می نویسند که آن پرسش هست، اما مرسوم این بوده که معمولاً تصریح به این شده، در نامه هایی که محضرت امام عصر داده می شد، نه همه موارد اما عمده موارد پاسخ در همان برگه ای نوشته می شد که سؤال در آن بود، حالا یا بالای برگه اگر جا بود،یا پایین برگه یا در لا به لای سطور، گاهی لا به لای سطر سؤالات جواب نوشته می شد این در متون توقیعات تصریح شده،

مجری:

این توقیعات جایی هم موجود بوده، یعنی بعد از آنکه در دست برخی از علما یا برخی از شخصیت ها مانده باشد،

استاد جباری:

از آن استنساخ می کردند، تعبیر استنساخ هم در خیلی از جاها هست، یعنی متن توقیع را نایب نشان می داده یا آن وکیل نشان می داده و از آن استنساخ می کردند، استنساخ ها بعد نقل شده، مرحوم شیخ صدوق در کمال الدین تعدادی از این توقیعات را نقل کرده، مرحوم شیخ طوسی در کتاب الغیبة نقل کرده؛ عزیزان بیننده خوب است مستحضر باشید کتابی داریم با عنوان معادن الحکمة فی مکاتیب الأئمه، این کتاب در دو جلد است از پسر مرحوم فیض کاشانی، آن هم ملقب به علم الهدی است، علم الهدی یک لقبی است برای مرحوم سید مرتضی شاگرد شیخ مفید، این هم لقب علم الهدی برای فرزند مرحوم فیض کاشانی هم ذکر شده، ایشان این کتاب را دارد و چاپ شده در دو جلد موجود است، تعداد زیادی از توقیعات را در آن کتاب آورده، چون اصلاً کتاب تدوین شده برای بیان مکتوبات ائمه و نامه های، فی مکاتیب الأئمه، و یک کتاب این است که برای مکاتیب ائمه داریم برای مکاتیب پیامبر هم که همه می دانیم کتاب مکاتب الرسول مرحوم آیت الله احمدی میانجی هست.

مجری:

خیلی متشکریم استاد متأسفانه وقت ما به پایان رسید، باقی مانده بحث ان شاء الله در جلسات بعد ان شاء الله بیشتر در این خصوص گفت و گو می کنیم، از این رو که سؤالات در مورد توقیعات زیاد هم هست، متشکریم استاد از شما تشکر می کنم وقت مان هم به پایان رسیده دعایی بفرمایید آخر برنامه و ان شاء الله بینندگان را به خدای منان می سپاریم.

استاد جباری:

ان شاء الله که خداوند متعال همه بینندگان عزیز و ما را هم در کنار بینندگان از اهل رجب قرار بدهد، نیمه دومی که باقی مانده از این ماه جزو رجبیون باشیم ان شاء الله و آن دعای همشگی ان شاء الله که بتوانیم در ماه رجب خودمان را صالح و لایق برای مولا و سرور مان امام عصر (عج) قرار بدهیم،  و درک کننده ظهور حضرت باشیم.

مجری:

خیلی متشکرم ان شاء الله که خدا بر توفیقات حضرت عالی و بینندگان بیافزای، ان شاء الله که ما را هم از دعای خیرشان فراموش نمی کنند، تا دیدار دیگر التماس دعا و خدا حافظ.

اللهم عجل لولیک الفرج.

 

 

 


آینه تاریخ>

ماه رجب ابراهیم فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ماریه قبطیه مصر صلح حدیبیه جنگ جمل نزول سوره نور عایشه دفن اطفال نماز میت توقیع