آینه تاریخ

قسمت سی و هفتم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:24/10/1400

برنامه:آینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

بینندگان عزیز سلام وقت شما بخیر خواهران و برادران گرامی شما عزیزانی که در شام روز جمعه که متعلق به امام عصر (عج) هست بیننده برنامه آینه تاریخ هستید از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)، بسیار خوشحالیم که این توفیق را داریم که امشب و در این برنامه خدمتگذارشما هستیم و از محضر استاد عزیزمان جناب آقای دکتر جباری استاد حوزه و دانشگاه و محقق در مسائل تاریخ و متخصص در مباحث تاریخ اسلام هستیم و إن شاءالله سؤالات شما را مطرح می کنیم خدمت استاد و ایشان پاسخ مناسب را تقدیم حضورشما عزیزان خواهند کرد.

سلام علیکم استاد عزیز خیلی خوش آمدید.

استاد جباری:

علیکم السلام و رحمة الله

بسم الله الرحمن الرحیم

حضور حضرت عالی جناب آقای غضبانی و عزیزان بیننده این برنامه عرض سلام و وقت بخیر دارم بنده هم آروزی قبولی طاعات و عبادات در شب و روز گذشته شب جمعه و روز جمعه که شب و روز عبادت هست و عید مؤمنان هست دارم برای همۀشما عزیزان، ایام فاطمیه را پشت سر گذاشتیم و در پیش داریم ایام مربوط به حضرت زهرا را به لحاظ ولادت آن حضرت، إن شاءالله که همه مشغول توجهات خاص آن حضرت بوده باشیم و همینطور مشمول عنایات مولا و سرورمان امام عصر (عج)، در خدمت تان هستم.

مجری:

سلامت باشید، استاد عزیز سؤالی شده در خصوص این بحث که حالا معروف هست در نزد اهل سنت که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با أبو بکر بیعت نکرد تا زمانی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) به شهادت رسیدند و وفات فرمودند، سؤال شده که آیا واقعاً امیرالمؤمنین بیعت کردند بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) یا نه؟

استاد جباری:

سؤال خوبی هست متناسب با این ایام هم هست به هر حال بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) اینکه امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) چه مشی را در پیش گرفتند؟ همانطوری که فرمودید متأسفانه در برخی از متون اهل سنت تلاش در این جهت قرار گرفته از جمله در صحیح بخاری و دیگر آثارشان تلاش شده که به گونه ای جلوه بدهند که مانع امیرالمؤمنین برای بیعت با أبی بکر فاطمه بود و وقتی که فاطمه (سلام الله علیها) از دنیا رفت امیرالمؤمنین رفته و با طیب خاطر بیعت کرده با أبی بکر و اینها، یا مثلاً به نحوی دیگری تلاش شده که اینچنین جلوه داده بشود که

«کانَ لِعَلیٍ وَجْهٌ فِی حَیاةَ فاطِمَةَ عِندالناس»

تا فاطمه زنده بود مردم یک احترامکی به علی (علیه السلام) می گذاشتند و بخاطر فاطمه برای علی جایگاه بود اما وقتی که فاطمه از دنیا رفت دیگر مردم اعتنای به علی نداشتند و لذا مثلاً چه بسا بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به تعبیر آنها وفات حضرت زهرا علی (علیه السلام) برای اینکه جایگاهی نزد مردم پیدا بکند رفته و با أبی بکر بیعت کرده، از این نوع تعابیر خب طبیعی هست که کسانی که تابع مکتب خلافت هستند یا مدرسه خلافت به تعبیر مرحوم علامه عسکری، طبیعی هست که یک چنین مسیری را طی بکنند چنین نسبتی را به حضرت (سلام الله علیه) بدهند، بهتر که به کلمات خود امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) مراجعه بکنیم که چه رخ داده است و اگر بیعتی رخ داده بر چه اساس بوده؛ من ارجاع می دهم آدرس عرض می کنم نامه ی دارد امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به مردم مصر بعد از شهادت محمد بن أبی بکر، یک بخشی از آن نامه در «نهج البلاغه» نامه 62 نهج البلاغه فکر می کنم آمده، به صورت کامل در منابعی آمده از جمله در «اَلْمُسْتَرشَدُ فِی الاِمامَة» طبری امامی، ما طبری چندتا داریم؟ غیر از آن طبری سنی معروف صاحب تاریخ و تفسیر و اینها، یک طبری شیعی امامی داریم مربوط به همان قرن چهار و پنج بعضاً گفتند تاریخ وفاتش دقیق روشن نیست، کتاب معروفی دارد «اَلْمُسْتَرشَدُ فِی الاِمامَة» کتاب بسیار خوبی هست و در آن حقایقی، مسائلی، روایاتی در ارتباط با مسائل امامت مطرح هست اطلاعات تاریخی خوبی هم در این کتاب هست، این یکی از مستندات این نامه هست، نامه مرحوم إبن طاوس در «کشف المحجه» هم نقل کرده صفحه 173، عزیزان بیننده با این کتاب حتماً آشنا هستید «کشفُ المَحَجّة لِثَمَرة المُهجَة» در واقع یک وصیت نامه ی هست یک نصیحت نامه ی هست توسط إبن طاوس به فرزندش «لِثَمَرة المُهجَة» آشکار کردن راه روشن برای میوه دل، آنجا هم اشاره به این نامه کرده در «نهج البلاغه» هم عرض کردم که مرحوم سید رضی شریف رضی نامه 62 را آورده، کاملش در همان «المسترشد» هست من سعی می کنم که بخش های که به بحث مربوط هست را عرض بکنم، خود امیرالمؤمنین توضیح داده که چه رخ داد و من چه کردم، اصل مسئله زمانی بود که بعد از شهادت محمد بن أبی بکر کسانی از اصحاب امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) آمدند خدمت حضرت و گفتند که

«بَیِّنْ لَنَا مَا قَوْلُکَ فِی أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ»

نهج البلاغه، نامه 62

اَلْمُسْتَرشَدُ فِی الاِمامَة، نویسنده طبری، ص 408-412

کشفُ المَحَجّة لِثَمَرة المُهجَة، نویسنده إبن طاوس، ص 173

نظر امیرالمؤمنین را در باره أبو بکر و عمر خواستند، خیلی روشن نیست حالا چه ارتباطی بین شهادت محمد بن أبی بکر، ولی خب چرا؛ می شود گفت روشن است چون محمد بن أبی بکر شهید شد در زمان خلافت امیرالمؤمنین در حالی که والی امیرالمؤمنین در مصر بوده و توسط نیروهای معاویه عمرو عاص در مصر به آن طرز فجیع شهید می شود لذا حارث بن اعور همدانی، حارث معروف همان شخصیت معروف و قبیله همدان که شخصیت شیعی است صحابی حضرت بوده، حبه عُرنی عُرنی بوده از قبیله بنو عُرینه معروف است باز از اصحاب خوب امیرالمؤمنین بوده، حجر بن عدی کندی هم یکی از آنها هست، عبدالله بن وهب راسبی و عَمرو بن حَمِق خُزاعی؛ عَمرو بن حَمِق هم صحابی خوب حضرت بوده، اینها می آیند خدمت حضرت در حالی که حضرت

«هُوَ مَغْمُومٌ حَزِین»

حضرت محزون بود بخاطر شهادت محمد بن أبی بکر که حکم فرزند داشت برای حضرت دیگر، بزرگ شدۀ در خانه امیرالمؤمنین بود

«فَقَالُوا لَهُ: بَیِّنْ لَنَا مَا قَوْلُکَ فِی أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ»

نظرشما در باره این دوتا چه هست؟

«فَقَالَ لَهُمْ أَنَا مُخْرِجٌ لَکُم کِتَاباً أُخْبِرُکُمْ فِیهِ عَمَّا سَأَلْتُمْ»

یک نامه ی من می نویسم خارج می کنم برای شما و در آن توضیح می دهم مسائل را

«فَاقْرَءُوهُ عَلَى شِیعَتِی»

این را برای شیعیان من بخوانید

این را حضرت توجه داشتند از مسئله مهمی سؤال کردند این را دیگر می خواهد یک سند مکتوبی بدهد که حقایق روشن بشود چون از یک برهه خاصی بناست سخن بگوید

«وَ کُونُوا أَعْوَاناً عَلَى الْحَقِّ»

شما منتشر بکنید و لذا چه ما چه شما عزیزان بیننده مخاطب این جمله امیرالمؤمنین هستیم چنانکه آن کسانی که آن زمان نامه را از حضرت گرفتند مخاطب بودند حضرت می گویند که به شیعیان برسانید و ما هم وظیفه داریم این حقایق را از زبان خود حضرت به شیعیان منتقل بکنیم

«وَ کُونُوا أَعْوَاناً عَلَى الْحَقِّ»

یار حق باشید

«وَ هَذِهِ نُسْخَةُ الْکِتَابِ»

بعد حضرت یک مقدمه ی دارند در آن مقدمه به پیشینه جاهلی مردم جاهلی اشاره می کند که خودش یک عبارات خیلی جالبی است در جای خودش شما عزیزان خواستید از زبان امیرالمؤمنین وضعیت عرب جاهلی را ملاحظه بفرمایید مقدمه این نامه عبارات جالبی است

«فإنّ اللّه َ بَعَثَ محمّدا صلى الله عليه و آله نَذيرا للعالَمينَ ، و أمِينا علَى التَّنزيلِ»

تا اینجا می آید

«وَ أَنْتُمْ یَومَ عَشَرَ الْعَرَبِ یَومَئِذٍ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ مُنِيخُونَ عَلی حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ»

نهج البلاغه، خطبه 26

تا آخر که حالا این تیکۀ از این نامه را در خطبه 26 نهج البلاغه هم آمده همین قسمت اول که توصیف عصر جاهلی است در نهج البلاغه تحت عنوان خطبه 26 هم آمده و بعد از این مقدمه حضرت اشاره می کند که پیامبر اکرم (ص) در چنین جامعه ی مبعوث شد و وقتی که دوره پیامبر تمام شد

«فلمّا مضى لسبیله تنازع المسلمون الأمر بعده»

وقتی که پیامبر از دنیا رفت مسلمان ها در امر خلافت بعد پیامبر دچار تنازع شدند

«فو اللّه ما کان یلقى فی روعى و لا یخطر على بالى»

من اصلاً تصور نمی کردم که

«أنّ العرب تعدل هذا الأمر بعد محمّد صلّى اللّه علیه و آله عن أهل بیته»

که عرب اصلاً بیاید و امر خلافت را از اهل بیت پیامبر دور بکند

«وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ»

از من دور بکند آنچه که پیامبر اینهمه سفارش رویش کرده

«فما راعنی إلا انثیال النّاس على أبی بکر و اجفالهم إلیه لیبایعوه»

یک وقتی هم مردم رفتند با أبی بکر بیعت کردند و

«و رأیت أنّی أحقّ بمقام رسو الله فی النّاس ممّن تولى الأمر من بعده»

در حالی که من سزاوارتر می دیدم خودم را بر این مسئله

«فأمسکت یدی»

دست نگهداشتم از بیعت، بیعت نکردم

«حتّى رأیت راجعه من النّاس رجعت عن الاسلام»

دیدم که یک گروهی از مردم از اصل اسلام دارند مرتد می شوند، همان جریان ارتداد

«یدعون إلى محق دین اللّه و ملّه محمّد صلّى اللّه علیه و آله و إبراهیم (علیه السلام»

و می خواهند اصل را از بین ببرند

«فخشیت إن لم أنصر الاسلام و أهله أرى فیه ثلما و هدما»

ترسیدم اگر اسلام را یاری نکنم موجب شکاف یا اصلاً انهدام اسلام بشود که

«تکون المصیبه اعظم عَلَیَّ »

مصیبتش بر من خیلی بزرگ تر بشود از

«من فوات ولایه امورکم»

از اینکه چند صباحی من بخواهم خلیفۀشما باشم

«التی إنّما هی متاع أیّام قلائل»

چند روزی حالا می خواهم من به صورت ظاهری خلیفه باشم اما به قیمت از بین رفتن اصل اسلام، فرمود که

«فمشیت عند ذلک إلى أبی بکر فبایعته و نهضت فی تلک الأحداث»

رفتم نزد أبی بکر و بیعت کردم

تکمیل این قسمت را که حالا عرض کردم در همان از «اَلْمُسْتَرشَدُ» می خوانم که عبارتش یک مقدار وسیع تر هست کامل تر هست

«ورأیت الناس قد امتنعوا بقعودی عن الخروج إلیهم»

این تکمله را دارد که عبارت خوبی است، می گوید دیدم که مردم در جریان حروب رده نمی روند برای مقابله

«ورأیت الناس قد امتنعوا»

امتناع می کنند

«بقعودی»

چون من در مدینه نشستم و به رسمیت نشناختم این خلافت را

«عن الخروج إلیهم»

به جبهه ها نمی روند برای مقابله با مرتدین

«فمشیت عند ذلک إلی أبی بکر»

خودم رفتم، وقتی اینچنین دیدم

«فتألفته»

اینجا دارد «فتألفته» آنجا دارد «فبایعته»

رفتم و بیعت کردم با أبی بکر

«ولولا أني فعلت ذلك لباد الإسلام»

اگر این کار را نمی کردم اسلام از بین می رفت

ببینید حضرت کامل دارد به صورت روشن علت این بیعت را مشخص می کند، عزیزان بیننده توجه دارید داریم در باره بیعتی صحبت می کنیم که غیر از آن بیعت اجباری است که ریختند در خانه فاطمه و علی (علیه السلام) و بردند به مسجد و دست بسته ی به دست أبی بکر چسپاندند که بیعت اجباری است آن، این بیعت إکراهی است، تفاوت اجبار و إکراه هم مشخص است برای عزیزان، اجمالاً عرض می کنم؛ یک اجبار داریم کسی مجبور هست، یک کسی می گوید مُکره است دچار إکراه شده، کسی که دچار اجبار می شود از خودش اختیاری دیگر ندارد یعنی مثل روزه داری که می گیرند دست و پایش را می بندند می خوابانندش آب را با زور می ریزند به حلقش؛ این می شود مجبور، یک وقت می آید در مقابل روزه دار اسلحه را می گذارند در شقیقه فرزندش می گویند اگر روزه ات را افطار نکنی گلوله می زنیم و این را می کشیم، با اختیار خودش آب را بر می دارد و می خورد این می شود مُکره (دچار إکراه)، در إکراه طرف کار را با اختیار خودش انجام می دهد اما از طیب خاطر با رضایت قلبی نیست، در اجبار اصلاً آن اختیار همان مقدار هم ندارد مجبور است یعنی اصلاً با إراده خودش کاری را انجام نمی دهد، بیعت اولی که از امیرالمؤمنین گرفته شد بیعت همراه با اجبار بود بردند حضرت را به مسجد که همه می دانیم در برنامه های قبل هم بحث های داشتیم، این بیعت دوم بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) هست و بعد از بالا گرفتن جریان ارتداد و حتی تا نزدیکی های اُحد آمدند مرتدان و لذا دیگر کار خیلی سخت بود مرکز اسلام در معرض خطر قرار گرفته و اینها و خود حضرت تشریح می کنند دیدم که

«ورأیت الناس قد امتنعوا بقعودی عن الخروج إلیهم»

من اگر بخواهم بنشینم بخاطر قعود من مردم رسمیت بر این خلافت أبی بکر قائل نیستند و لذا رفتم و بیعت کردم، می فرماید که

«ولولا أني فعلت ذلك لباد الاسلام، فنهضت في تلك الاحداث»

برخواستم

«حتى أناخ الباطل، وكانت كلمة الله هي العليا»

«اَلْمُسْتَرشَدُ فی الإمامة» صفحه 408 تا 412 چیزی حدود چهار صفحه این نامه امیرالمؤمنین آنجا هست، این یک نامه ی از حضرت هست که صورت مسئله را روشن می کند و یک نقلی هم داریم.

مجری:

حالا عدۀ آمدند سوءاستفاده کردند این را با آن بیعت یک طوری جلوه دادند که مثلاً بعد از شهادت حضرت زهرا.

استاد جباری:

بله بعد از حضرت زهرا خود امیرالمؤمنین دیگر با طیب خاطر رفته و مشکلش حل شده و اینها با أبی بکر بیعت کرده، یک نقلی داریم که این در «انساب الأشراف» بلاذری هست در همین «اَلْمُسْتَرشَدُ فی الإمامة» هست، بلاذری در جلد 1، صفحه 587؛ یعنی هم در متون اهل سنت آمده مثل بلاذری و هم در متون شیعی مثل «اَلْمُسْتَرشَدُ فی الإمامة» صفحه 383، این نقل در واقع یک مقدار دارد بیشتر تکمیل می کند صورت قضیه را و آن این است که می گوید عثمان آمد نزد امیرالمؤمنین و دارد که

«ثم وقع امر الردّ وامتنع کثیر من الناس أن یخرجوا إلی محاربت هم»

مسئله جنگ های ارتداد رخ داد بسیاری از مردم امتناع می کردند بروند برای جنگ های رده

انساب الأشراف، بلاذری، ج 1،ص 587

«فقالوا لأبی بکر کیف نخرج و ابن عم رسول الله قائد عنک»

چگونه ما برویم به جنگ در حالی که پسر عم پیامبر (علیه (علیه السلام)) گوشه ی نشسته و با تو بیعت نکرده و همراه با تو نیست

«قائد عنک»

«فضرع ابی بکر إلی عثمان بن عفان»

أبو بکر متوسل به عثمان شد

«و سأله أن یکلم علی بن ابی طالب و یسأله بیعته»

از عثمان خواست برو ببین علی بیاد رسماً بیت انجام بدهد

«فإنه لو لا  مخافت اضطراب الأمر علیه لجعلها لعلیاً»

گفت که اگر من نمی ترسیدم که امر مضطرب بشود امر خلافت را می دادم به علی

حالا اینکه رفته با زور علی را بردن به مسجد برایش بیعت گرفتند الآن دارد چنین ادعایی را مطرح می کند

«فعندها مشا عثمان إلی علی (ع)»

می گوید وقتی که ابوبکر چنین اصرار کرد عثمان رفت نزد علی

«فقال له یابن عم رسول الله إنه لا یخرج إلی قتال هذا العدو احد و انت قائد»

کسی نمی رود برای جنگ تا زمانی که شما اقبال نمی کنید و رسمیت نمی دهید و بعیت  نمی کنی،

و بعد از آن دارد که امیرالمؤمنین(ع) همراه عثمان می گوید

«فلم یزل»

یک تتمه ای باز دارد که

«و أنت لم تبایع و انت طراقب الأمور کما تری و عسی الله أن یجعل فی  ما تری خیراً و إنی أخشی من الأمر أن یعضم فیعطی بما فیه زوال»

عثمان گفت که می ترسم شما بیعت نکنید کار دشوار بشود

«فلم یزل عثمان بعلی»

اصرار کرد، تأکید کرد عثمان

«حتی مشا به إلی ابی بکر»

علی (ع) را راضی کرد و امیرالمؤمنین برخواست رفت نزد ابوبکر

«و سر بذلک من حضر من المسلمین»

مسلمان ها هم خیلی خوشحال شدند که علی آمده و بیعت کرده

«و خرجت به الرکبان فی کل وجه»

سپاه راه افتاد و رفتند

«و جدّاً الناس فی القتال»

مردم با جدید و احتمام رفتند برای جنگ با مرتدین

این پاسخی است به این پرسش که امیرالمؤمنین (ع) بعد از شهادت حضرت زهرا (س) چگونه برخورد کردند با جریان خلافت، اگر شما عزیزان شنیدید که دو بیعت در واقع مطرح بوده به این توضیحی است که عرض شد، یک بیعتی بود که در برنامه های قبل همه اشاره شد 50 روز بعد از رحلت رسول خدا (ص) با هجوم به خانه امیرالمؤمنین و حضرت را بردند به مسجد و بیعت سوری اجباری از حضرت گرفتند و یک بیعت اکراهی این چنین هم بعد از شهادت حضرت زهرا منتهی دیگر تاریخش چنین نقل ها مشخص نیست، حالا شهادت حضرت زهرا سه ما بعد از رحلت پیامبر بوده این، بلا فاصله بعد از آن بوده یا یک ماه بعدش بوده، خیلی مشخص نیست ولی بلاخره هنگام بالا گرفتن جریان ارتداد بوده.

مجری:

خیلی متشکریم خیلی خوب روشن شد، خیلی ممنونیم مباحث خوبی را داشتیم، حالا بعضی از مباحث که الآن شما فرمودید مثل همین که فرمودید که این نامه را برای شیعیان بخوانید، نمونه این کارهای را اهل بیت همیشه داشتند، خود خطبه غدیر یکی از فرازهایی که پیامبر اکرم (ص) فرمودند همین بحث بود، حاضر به غائب بگوید، شاهد به غائب بگوید، یا پدر به فرزند  منتقل کند و نمونه اینگونه پیام های که از سوی ائمه معصومین هست الحمد الله زیاد هست، چند نمونه اش را شما لا به لای برنامه ها گفتید، این برای بیننده ها خوب است، اینها را یاد داشت کنند خوب است،

استاد جباری:

تکلیف هر کسی که حقی را شناخت مشخص می شود که این را وظیفه دارد که منتقل بکند، نباید بی تفاوت باشد نسبت به دیگران.

مجری:

خیلی متشکرم، استاد یک سؤالی شده در خصوص شیعیانی که معتقد هستند به مصحف حضرت زهرا (س) و حضرت امیرالمؤمنین و این مصحف در نزد امام زمان (عج)  به امانت هست تا ان شاء الله هرچه زودتر خداوند زمان ظهور را برساند و ما ان شاء الله اینها را ببینیم.

اهل وهابیت و وهابی ها در رسانه ها از این مطلب یک سوء استفاده ای کردند و گفتند که این مصحف یک نوع قرآن دیگری است و شیعیان قرآن شان با ما تفاوت دارد، این را برایمان بیان بفرمایید که آیا واقعاً این بحث جزوری دارد یک چیزی می شود از آن پیدا کرد یا نه؟

استاد جباری:

این را هم نسبت به مصحف فاطمه (س) مطرح می کنند هم نسبت به مصحف امیرالمؤمنین که در باره هردو یک توضیح کوتاهی را عرض می کنم.

عزیزان بیننده مستحضر هستند واژه مصحف چنین نبوده  که منحصراً در باره قرآن استعمال بشود گرچه بعداً کم کم شایع و رایج شد گفته می شد المصحف در معنای اولی دیگر می شد قرآن، اما در معنای لغوی اینچنین نبود که وقتی گفته می شد مصحف یعنی الزاماً قرآن، مصحف یعنی هر مجموعه نوشتاری، هر نوشته ای که کنار هم قرار داده شده و «اُصحِفَ» حالا به تعبیر امروز صحافی شده و به نحوی به هم دوخته شده کنار هم قرار گرفته حالا ممکن است که آن زمان صحافی های امروز طبیعتاً نبوده اما فرض کنید که تعداد 50تا، 100تا، هر مقدار ورق را شما کنار هم بگذارید دورش نخی هم بپچید و داخل مثلاً بقچه ی کیسه ی چیزی بگذارید صدق مصحف می کند، و اعم بوده از قرآن کریم منتهی چون از بس در باره قرآن به کار رفت وقتی گفته می شد مصحف (المصاحف) منظور قرآن بود، با این توضیح لذا وقتی که می گوییم مصحف فاطمه، الزاماً مقصود چنین نیست که قرآن فاطمه که لذا این وهابی ها بخواهند یک چنین سوءاستفادۀ بکنند بگویند که شیعیان به قرآن دیگری غیر از قرآن محمد (ص) مثلاً معتقد هستند می گویند قرآن فاطمه، یک وقتی می گوییم مصحف امیرالمؤمنین اینجا بله مراد اینجا قرآن هست اما معنایش این نیست که قرآن امیرالمؤمنین چیزی جدای از قرآن رایج میان مسلمان ها بود با این توضیحی که عرض می کنم؛ در باره مصحف فاطمه (سلام الله علیها) روایات متعددی ما داریم و عزیزان بیننده بخواهید یک مقدار کامل در این باره مطالعه کنید هم مقالاتی هست و هم اصلاً کتابی با همین عنوان «مصحف فاطمه» از استاد بزرگوار ما هست آقای دکتر محمد علی مهدوی راد که ایشان حق استادی بر ما دارند از اساتید مطرح علوم قرآن الآن هستند در کشور، کتابی دارند در ارتباط با «مصحف فاطمه» آنجا مباحث خوبی را در باره روایات مربوط به مصحف فاطمه مطرح کردند، این روایات مضمون شان این هست که بعد از رحلت رسول خدا (ص) که فاطمه (سلام الله علیها) دلتنگ پدر بود یک، و دوم اینکه حوادثی که پیش آمده بود در ارتباط با غصب خلافت و اینها و غصب فدک و ظلمی که بر اهل بیت (علیهم السلام) رفت دلتنگ بود فاطمه، خداوند متعال فرشته مقربش را، این فرشته مقرب در برخی از روایات تصریح به نام جبرئیل شده، در بعضی از روایات تعبیر رسول الله آمده، در روایات دیگر هم از فرشته به تعبیر رسول الله تعبیر شده یعنی فرستاده الهی که خب قابل جمع هم هست دیگر، رسول الله با جبرئیل با هم قابل جمع اند جبرئیلی که فرستاده خدا هست، جبرئیل نازل می شد و القا می کرد به فاطمه (سلام الله علیها) حقایقی را، آنها مشخص است از قبیل وحی رسالتی نیست وحی نیست، از قبیل وحی قرآنی نیست، وحی بیانی که برای پیامبر می آمد در تبیین شریعت از آن مقوله هم نیست.

مجری:

الآن به ذهنم خطور کرد در سوره مبارک مریم آنجا هم خب رسول خدا آمده برای حضرت مریم و حالا آن دلیل بر وحی نیست دیگر، آنجا می گوید من رسول خدا هستم برای شما.

استاد جباری:

بله، و چه جبرئیل چه ملائکه

«فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ»

که در قرآن خطاب به حضرت زکریا هست

«فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ»

فرشتگان گاهی می آمدند مورد ندا قرار می دادند، اما در باره حضرت مریم هم باز نزول فرشته الهی هست که

«فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا»

آن آیات، لذا آن آیات یکی از شواهد خوب قرآنی هست دال بر اینکه استبعاد نداشته باشند به اینکه بگویند چطور فرشته بر غیر پیامبر نازل شده، فرشته بر غیر پیامبر چون در قرآن کریم فرشته بر غیر پیامبر مثل حضرت مریم (سلام الله علیها) نازل شده، یا فرشتگان به خانه حضرت إبراهیم آمدند و جریان بشارت فرزند دار شدن به حضرت ساره را همسر حضرت إبراهیم را مطرح کردند که تعجب کرد در همان لحظه ساره هم در خانه بود و حضرت إبراهیم هم در خانه بود و اینها، و اصلاً چرا راه دور برویم خود اهل سنت معتقد هستند در باره عمر که محدث بوده فرشتگان بر عمر حدیث می گفتند، راجع به عایشه هم چه بسا چنین ادعای را کردند و لذا اگر بخواهند در این ارتباط استبعاد داشته باشند پاسخ نقضی برای شان محیا است و لذا این فرشته مقرب الهی بر فاطمه (سلام الله علیها) نازل می شد آنچه که این اخباری که برای حضرت زهرا گفته شده مطرح می شد عبارت بود از برخی اخبار مربوط به جایگاه پیامبر در عالم آخرت که فاطمه دلتنگ پدرش بود با آن فوج دلبستگی که به رسول خدا (ص) داشت دلتنگ بود لذا راجع به پیامبر، بخش آن راجع به انبیاء پیشین و اُمم پیشین بود، بخشی هم در باره آینده بود اخباری در باره آینده و اولاد فاطمه و نسل فاطمه (سلام الله علیها) که اینها چه مسائلی پیش می آید و نهایتاً بحث حاکمیت روی زمین که به آنها می رسد، در واقع به نحوی نوع تاریخ گذشته و آینده بود حوادث گذشته و آینده بیان می شد برای فاطمه و حضرت زهرا (سلام الله علیها) اینها را القاء می کرد به امیرالمؤمنین املا می کرد و امیرالمؤمنین می نوشت، مجموع این نوشته ها شد مصحف فاطمه و این مصحف فاطمه دست ائمه (علیهم السلام) بود یک به یک به عنوان یکی از موارث فرهنگی و علمی و اخبار غیبی و تا رسید به حضرت حجت (سلام الله علیه) که یکی از میراث ها و اماناتی که دست امام عصر (سلام الله علیه) هست و بعد از ظهورشان آشکار خواهند کرد همین مصحف فاطمه (سلام الله علیها) هست و اما مصحف امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) یک توضیح دیگری دارد.

مجری:

در خصوص مصحف حضرت زهرا (س) و حضرت امیرالمؤمنین توضیح می دادید، بخصوص که قرار بود در مورد حضرت امیرالمؤمنین و مصحف ایشان، به ما بفرمایید و استفاده کنیم.

استاد جباری:

حالا به نحوی اتصال این سؤال را هم به امروز و مناسبت روز جمعه که تعلق به حضرت حجت (عج) دارد را باید توجه داشته باشیم،اشاره کردیم در بخش قبلی در توضیح مصحف حضرت زهرا (س) که هم آن مصحف و هم مصحف امیرالمؤمنین  از مواریث علمی و فرهنگی و غیبی است که در دست امام عصر (ع) هست بعنوان یک امانت و یادگاری از اجدادشان و ان شاء الله بعد از ظهور شان آشکار خواهند کرد، گفتیم مصحف فاطمه (س) قرآن نیست، و لذا گویا در همان زمان ائمه (ع) چنین تهمتی را به شیعه می زدند و اینهایی که الآن در شبکه های وهابی که دارند چنین تهمتی را می زنند، اصلاً اینها را اسم نبرم یک آقایی از همین وهابی ها که کتابی نوشت دو سه جلدی علیه شیعه امامیه که پاسخ هم به آن داده شد، آنجا همنین بحث را مطرح می کند که می گوید که شیعیان به مصحف و قرآنی غیر از این قائل هستند، از مصحف فاطمه یاد می کند، و پیدا است که زمان ائمه هم چنین تهمتی وجود داشت لذا ائمه (ع) تأکید می کردند که و الله اولاً حجم مصحف فاطمه سه برابر این قرآن است، و در آن یک آیه هم وجود ندارد، از باب تأکید که اصلاً بحث آن از قرآن جدا است، مصحف است به معنای لغوی خودش یعنی کتاب، و اینطور نیست که شیعه داد داشته باشد که این قرآن  کریم محرف است، یا آیاتی از آن حذف شده و در مصحف فاطمه آن آیات وجود دارد، ائمه (ع) از باب تأکید به اینکه اصلاً ربطی به این قرآن ندارد می گفتند حتی یک آیه از قرآن هم در آن نیست، توضیحش را عرض کردم که محتوایش طبق روایات چگونه است، این در ارتباط مصحف فاطمه؛ مصحف امیرالمؤمنین (ع) قرآن امیرالمؤمنین هست، و همان قرآنی است که رسول خدا (ص) املاء کرده بود، و امیرالمؤمنین بعنوان اصلی ترین کاتب وحی کتابت کرد بود، آیات را و در حجره پیامبر بود «خلف فراشی» در روایت هست که پیامبر وصیت کرد به امیرالمؤمنین که «المصحف خلف فراشی» پشت آنجایگاه استراحت من هست، آن وقت در حجره اختصاصی پیامبر که در همانجا دفن شد، به امیرالمؤمنین وصیت کرد پیامبر که بعد از رحلت من آن را تنظیم کن، جمع آوری نیامده نوشته، نوشته شده بود، تنظیم کن و عرضه کن بر امت، و چندین روایت داریم در این ارتباط از روایات بر می آید که آن مصحف دارد که«کما انزل» آیات در آنجا دقیقاً همان آیاتی است که بر پیامبر نازل شده، و هیچ تفاوتی ندارد، منتهی در روایات  که مرحوم شیخ مفید و دیگران توصیف کردند،  آن مصحف را به اینکه در آنجا توضیحات و تبیین ها نسبت به آیات آمده بود، اسباب نزول یا شأن نزول ذکر شده بود که این آیه این سوره به چه مناسبت نازل شده، ناسخ و منسوخ ذکر شده بود، که فلان آیه ناسخ است برای فلان آیه، این توضیح داده شده بود، در حواشی آیات اینها آمده بود، احیاناً مصادیق تعابیر کلی که در آیات وجود داشت یا تعابیر عامی که وجود داشت، ذکر شده بود، لذا برخی از آیاتی که راجع به منافقین مثلاً آمده بود فرض کن، سوره منافقین وقتی نازل شد، آن سردرمدار عصر منافقین عبد الله بن اُبی بود، طبیعتاً درآنجا گفته شده که بخاطر سخن او که گفت

«يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ»

منافقون/8

این سوره نازل شد، طبیعتاً اسامی اینها آمده بود، یعنی اگر امت دسترسی به اینها پیدا می کردند، به یک اندوخته عظیمی از معارفی که مبین قرآن هست دسترسی پیدا می کردند، متن آن مصحف همین آیات است، همین قرآن است، اما توضیحاتی در حواشی داشت که  امیرالمؤمنین، به تعبیر بنده مصحف مفسَر بود تفسیر شده، قرآنی بود که تفسیر ها در حواشی آمده بود، آنها هم با املاء های پیامبر و کتابت امیرالمؤمنین، این معنایش این نیست که قرآن در زمان پیامبر جمع نشده بود، چرا در زمان پیامبر چه امیرالمؤمنین چه دیگران از صحابه این قرآن ها را پیامبر املا می کردند کتابت کرده بودند،  در دست صحابه مصاحف وجود داشت، لذا این ادعا ادعای باطلی است که ابوبکر اولین جمع کننده قرآن است، ابوبکر تلاش کرد قرآن جمع بکند، اما توضیحش این روایتی است که الآن می خوانم، انگیزه ابی بکر از جمع قرآن این بود،

مجری:

سؤال مهمی هم هست که پیامبر قرآن را جمع کرده، «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله» را قشنگ صریح آورده، چه انگیزه ای دارد ایشان جمع کند؟

استاد جباری:

در رروایات اهل سنت مثل صحیح بخاری، در صحیح بخاری روایتی هست و دیگر آثار همینطور خواستند القاء بکنند که در جریان حرب یمامه، جنگ مرتدان که اشاره کردیم در بخش قبلی در زمان ابی بکر جنگ هی ارتداد در گرفت از جمله جنگ با مسیلمه کذاب بود، مدعیان دروغین نبوت، در این جنگ با مسیلمه کذاب خیلی از مسلمان ها شهید شدند،  و چند صد نفر از کسانی که حافظ قرآن بودند شهید شدند، در این روایت خواستند القاء بکنند که وقتی که اینها شهید شدند، لذا ابوبکر و عمر به دغدغه افتادند که مبا قرآن از بین برود قرآن را هم که نوشته نشده، پس بیاییم به زید بن ثابت که یکی از کاتبان است، جوانکی بود که در زمان پیامبر کتابت وحی می کرد، از انصار بود سواد داشته لذا او را هم یکی از کتّاب وحش آوردند،  به او بگوییم که بیاید قرآن را از صحابه بشنود به شرطی که  هر کدام دوتا شاهد داشته باشند، بیایند و هرچه از آیات بلد هستند و نوشتند و دارند، بگویند و قرآن جمع بشود، ادعای این گونه روایات که شاید ده بیست تا روایت را آیت الله خویی جمع کرده اینها را در آن کتاب ارزشمندشان، البیان فی تفسیر القرآن شان، کتاب تک جلدی ارزشمندی است، در آنجایی ایشان نزدیک 22تا روایت می آورد در باره همین جریان جمع قرآن در اینها ادعا این است که ابوبکر و عمر دغدغه مند شدند نسبت به از بین رفتن قرآن و به زید بن ثابت چنین مأموریتی دادند و او هم نشست در مسجد همراه عمر اگر کسی دوتا شاهد می آورد آیات از او می پذیرفتند، که مرحوم آیت الله خویی می گوید اگر قرآن اینطور جمع شده باشد، ملازم با تحریف است، یعنی قرآنی که باید دهها نفر و صدها نفر شاهد وجود داشته باشد، معتقد هستند فوق تواتر فوق فوق تواتر هست آیات قرآن که جمع آوری شده و اینها، ادعای این روایت است که با دوتا شاهد این قرآن جمع شد،  و لذا این ملازم با بحث تحریف است، واقع مطلب این است که انگیزه اینها از بحث جمع قرآن این قصه نبود، در کتاب الإحتجاج، محروم طبرسی، از علمای  قرن 6، طبق همین تحقیق مرحوم سید محمد باقر موسوی خرسان، صفحه 155، دارد که

«و فی روایت اباذ الغفاری»

الإحتجاج، طبرسی، تحقیق سید محمد باقر موسوی، ج1، ص 155

از ابوذر غفاری نقل می کند که

«أنه قال لما توفی رسول الله (ص)»

وقتی پیامبر از دنیا رفت

«جمع علی القرآن»

قرآن را امیرالمؤمنین  جمع کرد

در روایتی از امام باقر (ص) دیدم حدود یک هفته طول کشید بعد از یک هفته حضرت آورد به مسجد،

«و جاء به إلی المهاجرین والأنصار،»

حضرت قرآن را جمع کرد و آورد نزد مهاجرین وانصار،

«و عرضه علیهم»

عرضه کرد

«لما قد اوصاه بذلک رسول الله»

بخاطر وصیت پیامبر

«فلما فتحه ابوبکر خرج فی اول صفحة فتحها فضائح القوم»

ابوبکر گرفت وباز کرد دید که در همان صفحه اول در تفسیر آیات فضیحت های برخی از افراد از مهاجرین و انصار که اینها نباید افشا بشود این پیشینه ها اینجا وجود دارد.

عمر عم وقتی متوجه شد

«و وثب عمر وقال یا علی اردده فلا حاجت لنا فیه»

گفت این برای خودت ما نیازی به این قرآن تو نداریم

«فأخذها علی (ع) انصرف»

امیرالمؤمنین هم کتاب را گرفت

روایت دیگر دارد که فرمود من این را آوردم برای اینکه شما حجتی نداشته باشید که علی عرضه نکرد، و حضرت برد منزل و شاید در بعضی از روایات دارد که این را نخواهید دید تا زمانی که حضرت حجت (عج) فرزندم ظهور بکند و این را عرضه کند،

«و انصرف ثم احضروا زید بن ثابت»

زید بن ثابت را در پی این قصه احضار کردند

«و کان قارئ للقرآن»

قاری قرآن بود

« فقال له عمر إن علی جاء بالقرآن و فیه فضائح المهاجرین و الأنصار»

این قرآنی که علی آورده با توضیحات وتفسیرها است و فضیحت هایی که افراد در آن وجود دارد

«و قد رأینا أن نألف القرآن و نسقط منه ما کان فضیحتاً و هتک للمهاجرین و الأنصار»

ما می خواهیم یک قرآن خالی و مجرد بنویسی برایمان، در آن این توضیحات نباشد

«و قد رأینا أن نألف القرآن و نسقط منه»

قرآنی بنویسد که این توضیحات در آن نباشد

«ما کان فضیحتاً و هتک للمهاجرین و الأنصار فأجابه زید إلی ذلک»

زید بن ثابت هم اجابت کرد

و در روایت هست که اینها نشستند و  مهاجر و انصار به صحابه گفتند هر کس هرچه از قرآن دارد بیاورد چرا این کار را کردند، اولاً برای اینکه قرآن عاری از تفاسیر و توضیحاتی که در قرآن علی بود این را جایگزین کنند بنویسند، ثانیه بتوانند سرکی بکشند به قرآنهای صحابه، که یک وقت در قرآن های آنها هم ازا ین خبرها نباشد که در قرآن علی بود، آنها از هم از پیامبر چیزهایی شنیدند در تفسیر آیات و در حواشی نوشتند، و لذا عبد الله بن مسعود قرآنش را نداد، و زمان عثمان حتی عثمان تلاش کرد که مصحف عبد الله مسعود را بگیرد حاضر نشد، بدهد، و یک بگو مگویی بین عثمان و او صورت گرفت، به نظر می رسد که ناشی از چنین مسئله ای است، و اینجا تصریح می کند به اینکه بگیریم قرآنی تهیه کنیم که

«نسقط منه ما کان فضیحتاً للمهاجرین و الأنصار»

زید هم اجابت کرد

البته در ادمه دارد که زید بن ثابت گفت اگر

«فإن فرقت من القرآن علی ما سألتم و اظهر علی القرآن الذی علفه ألیس قد بطل کل ما عملت»

حالا ما آمدیم قرآن را نوشتیم، علی هم قرآنش را دوباره عرضه کرد باطل می شود کار ما و از بین می رود بی ثمر می شود

«قال عمر فما الحیله»

پرسید که چاره چیست؟

که زید گفت

«أنتم أعلم بالحیله»

شما آگاه تر هستید

که اینجا به بعد آن جریان مأموریت خالد بن ولید را مطرح می کند که گفتند چاره این است که ما به نحوی از دست علی خلاص بشویم، این در روایات کتاب سلیم و امثال اینها هم هست، که به خالد مأموریت دادند، که علی وقتی آمد در نماز و ابوبکر سلام نماز را داد، تو شمشیر بکش و علی را به قتل  برسان، و ابوبکر در روایت همینجا دارد، که آن شب فکر کرد که اینکه به این آسانی برایشان سؤال می شود که چرا انجام دادی، از خالد می پرسند بعد به افتضاح اینها می آنجامد، پشیمان شد، سلام نماز را می خواست بدهد، دوباره برمی گشت تشهد و اینها می خواند، تا اینکه چند بار تکرار کرد بعد گفت «یا خالد لا تفعل ما أمرتک، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» که بعد دارد که امیرالمؤمنین چون از درون خانه ابوبکر خبر رسانده بودند به امیرالمؤمنین

«إن القوم یأتمرون بک»

با این ایه به نظر می رسد که

کار اسماء بنت عمیس بوده که طرفدار امیرالمؤمنین بود، از آن طرف هم همسر ابی بکر بود و لذا این خبر داده بود، لذا امیرالمؤمنین یقه خالد را گرفت که تو چکار بنابود که بکنی، خالد هم گفت، گفت بنا بود که چنین مأموریتی انجام بدهم، که حضرت فرمود که تو حقیرتر از این هستی که بتوانی چنین کاری را انجام بدهی، این قصه جمع ابی بکر نسبت به قرآن است، و مصحف امیرالمؤمنین، و لذا وقتی می گوییم مصحف امیرالمؤمنین، مفهومش این نیست که ما به مصحفی غیر از این باور داریم، نه متن همین مصحف است، و روایات دیگر هم هست، مثلاً زمانی که عثمان جمع مصاحف می کرد، توحید مصاحف می خواست آن اختلافات برداشته بشود، آمدند سراغ امیرالمؤمنین طلحه ظاهراً آمد، حضرت فرمود این که الآن جمع شده توسط عثمان قرآن است یا غیر قرآن، گفت قرآن است، فرمود به همین عمل بکنید به هدایت می رسید، این مؤید این است که مصحف امیرالمؤمنین جدای  از مصحفی که دست مسلمان ها بود نیست، و تفاوتش فقط در همان تبیین ها و تفسیر ها و توضحات بوده.

مجری:

خیلی ممنون استاد بحث ببحث شیرینی هم هست، حالا وقت برنامه کم هست، نمی توانیم خیلی مفصل این مباحث را به کار ببریم ان شاء الله در  برنامه خاص خود این موضوع ان شاء الله در شبکه بحث بشود.

استاد جباری:

تتمه بحث را عرض بکنم در عبارت بعدی دارد در همین روایت می گوید

«فلماً استخلف عمر»

وقتی که عمر به خلافت رسید

«سأل علی أن یدفع إلیهم القرآن فیحرفوه فیما بینهم»

از علی خواستند آن قرآنی که عرضه کردی بیاور ما ببینیم

منتهی قصدشان تحریف آن قرآن بود،

«فقال یا ابا الحسن إن جئت بقرآن الذین کنت قد جئت به ابی بکر حتی نجتمع علیه»

آن قرآن را می شود بیاوری که روی آن توافقی داشته باشیم،

«فقال علی هیهات لیس إلی ذلک سبیل»

دیگر دسترسی به آن قرآن نخواهید یافت

«إنما جئت به الی ابی بکر لتقوم الحجت علیکم»

برای اتمام حجت بود که آن را آوردم،

«و لا تقول یوم القیام إنّا کنّا عن هذا غافلی»

روز قیامت نگویید که ما غافل از آن بودیم

«أو تقول ما جئتنا به»

یا بگویید که علی نیاورد به ما عرضه بکند

«إن القرآن الذی عندی لایمسه إلی المطهرون و الأوصیا من ولدی»

این دست اوصیا و فرزندان وصی من خواهد بود

بعد دارد که

«قال عمل فهل لإظهاره وقت المعلوم»

وقت معلومی برای اظهار این قرآن هست

«فقال (ع) نعم إذا قام القائم من ولدی»

حضرت حجت قائم ازفرزندان من ظهور بکند

«یظهره و یحمل الناس علیه»

این قرآن را آشکار می کند و مردم را سوق می دهد به سمت این قرآن

«فتجری السنت به صلوات الله علیه»

سنت رایج در میان مسلمان ها بر اساس این قرآن خواهد بود

مجری:

چقدر زیبا بحث مان به پایان رسید دقیقاً در بحث خود آقا امام زمان هستیم، حاج آقا در این فرصتی که هست یک سؤالی هم برای من پیش آمد در خصوص مصحف حضرت فاطمه زهرا (س) فرمودید که ذکر اولاد ایشان هم در آن کتاب هست، طبیعتاً از حضرت امام عصر هم در این کتاب ذکر شده،

استاد جباری:

بله قطعاً هست، لذا یکی از بشارات است اصلاً جبرئیل نازل می شد برای تسلیت فاطمه (س) یکی از اهداف نزول جبرئیل تسلی دادن به فاطمه، تسلیت عاطفی است از دست دادن پدری مثل پیامبر، یک نه تسلیت فاطمه فوق اینها است، فاطمه نگران آینده مسلمان ها است، آینده اسلام است، این انحرافی که پیش آمده به کجا خواهد انجامید، در واقع دارد جبرائیل می گوید آینده تاریخ از آن صالحان خواهد بود، «لقد کتبنا فی الذبور من بعد الذکر أن الأرض یرثها عبادی الصالحون» تفسیر این آیه را جبرئیل بیان می کرد قطعاً بحث ظهور و حاکمیت امام عصر (ع) جزو آن بوده.

مجری:

معروف هم هست زیاد شنیدیم که حضرت زهرا در آن حادثه فجیعی که رخ داد در پشت در اسم آقا امام عصر را هم ندا داده،

استاد جباری:

بله حالا فرصت نشد، از خود حضرت زهرا (س) در باره امام عصر روایت داریم، هم حدیث لوح داریم هم روایت محمود بن لبید را داریم، در آنجا پیامبر اکرم مفصل درباره امام عصر و اینکه از نسل حضرت زهرا است سخن گفته و طبیعی است، حالا اگر سند این نقل هم که فرمودید در متون متقدم نباشد، اما کاملاً قابل قبول هست چون خود فاطمه خبر داده از ظهور امام عصر (ع).

مجری:

خیلی متشکریم استاد متأسفانه باز هم وقت ما به پایان رسید و فرصت خیلی کم هست ان شاء الله که بتوانیم در فرصت های بعدسؤالات عزیزان بیننده هم زیاد هست، ان شاء الله مطرح کنیم و در مناسبت خودش ان شاء الله پاسخ گو بخواهیم بود، دعای آخر برنامه را بفرمایید از زبان شیرین شما بشنویم.

استاد جباری:

اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ

ان شاء الله همه مشمول نصرت و دعا و رضایت قلبی امام عصر (ع) باشیم ان شاء الله.

مجری:

ان شاء الله، وقت شما را نگیرم متشکرم از اینکه این برنامه را دیدید ان شاء الله که برای شما مورد استفاده قرار گرفته باشد، همه شما را بخدای منان می سپارم و ما و همکاران عزیز مان در شبکه جهانی حضرت ولیعصر را از دعای خیرتان فراموش نکنید،

اللهم عجل لولیک الفرج.

 

 

 

 

 

 


آینه تاریخ>

امیر المومنین علیه السلام آینه تاریخ تاریخ اسلام دکتر جباری شبهات تاریخی بیعت خلافت ابوبکر نهج البلاغه نامه طبری امامت ابن طاووس محمد بن ابی بکر