آفتاب یلدا

قسمت هفدهم برنامه آفتاب یلدا به کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین سخنور


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:08/12/1400

برنامه:آفتاب یلدا

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام و عرض ادب و خدا را شکر که یک بار دیگر توفیق داریم در خدمت تان باشیم از برنامه آفتاب یلدا، ابتدای برنامه عرض سلام و ادبی داریم خدمت استاد عزیز و خواهش می کنیم که بفرمایید.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

بسم الله الرحمن الرحیم

من هم عرض سلام و خسته نباشید دارم خدمت شما و بینندگان عزیز و عرض تسلیت به مناسبت شهادت جانسوز حضرت باب الحوائج إلی الله موسی بن جعفر که واقعاً به قول مرحوم کمپانی

 این قصه قصه ی هست جهانسوز و جانگداز

خاموش باش سلسله دارد سر داز

واقعاً قصه حضرت موسی بن جعفر غصه جانسوزی است و همچنین وفات حام الرسول حضرت أبو طالب (علیه السلام) را تسلیت عرض می کنم.

مجری:

آنچه که از هفته های گذشته، پیش گرفتیم اگر همراه ما بوده باشید و این افتخار را داشتیم آخرین بخش رسیدیم به بخش های از شناخت منصور حلاج به عنوان یکی از نمادهای فرقه تصوف، طبیعتاً این شناخت نیاز به زمان بیشتری دارد و هفته گذشته هم مختصری از آن را اشاراتی از آن را خدمت استاد عزیز داشتیم، آنچه که جناب استاد برای ما به عنوان کسانی که در این موضوع تحقیق نکردیم و یک لغت شنیدیم یک اسم شنیدیم این است که در ادبیات شعری ما گاه به اینها اشاره می شود و آن شعر از طرف فرد دوستداشتنی معتبر و بزرگواری است می تواند دو حالت داشته باشد؛ یا اینکه اشاره به فردی مثل منصور حلاج به معنی تأیید او یا ارزش گذاری او باشد، یا نه، اقتضای ادبی یا یک برداشت یا یک برش یا یک مفهوم باشد، من اینجا یک اشارۀ هم داشته باشم معروف ترین شعرهای حافظ مثل اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها ظاهراً تضمین شده است شعر یزید ملعون است و حالا مکاشفه ای هم هست یا حالا خوابی یا رؤیای که یکی گفته جناب حافظ اینهمه آدم بود آخر شعر یزید را چرا تضمین کردی؟ یا از آن حالا اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها اَلا یا اَیُّهَا السّاقی که ایشان فرموده بودند که مال کافر به مسلمان حلال است حالا با این تعبیر تنازانه، اینجا چه اتفاقی دارد می افتد؟ و موارد اینچنینی را با چه سنجه های و با چه معیارهای می توانیم یک فهم منطقی شیعی و سلیم از آن داشته باشیم؟

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

جلسات گذشته من عرض کردم خدمت تان صوفیان از جای اینکه آبروی ندارند و وجهه ای ندارند مقبولیتی ندارند در جامعه سعی می کنند خودشان را پشت شخصیت های مذهبی یا حتی سیاسی قایم بکنند لذا در عمده ادوار تاریخی که نگاه می کنیم صوفیان چاکران دربار بودند هر درباری که می خواهد باشد حالا کافر باشد یا مسلمان، به هر شکلی که می خواهد باشد و دسیسه ها می کردند حتی بعضاً معتقدند می گویند ما صلح کل هستیم و کاری انجام نمی دهیم، اما نه، عمده جنایت ها را انجام دادند، این شخص فرهیخته ی که در حمام فین کاشان جناب امیر کبیر را چه کسی کشت؟ دسیسه های بود که صوفیان کردند، بسیاری از جنایات را صوفیان انجام دادند با بهانه اینکه بله صلح کل هستیم ما به کسی کاری نداریم یک گوشه نشستیم و در خانقاه هستیم و دوتا هو می کشیم و دنبال زهد هستیم و دنبال ...، نه، وقتی که تاریخ سیاسی را نگاه می کنیم می بینیم به شدت هم کار کردند به شدت هم جنایت کردند به شدت هم سفاکی خونریزی کردند، در لشکرهای سلاطین ظالم بودند، پس اینها می خواهم این نتیجه را بگیرم همیشه چاکران قدرت بودند بادمجان دور قاب چینان قدرت بودند، این یک بخش اش هست، یک بخش دیگرش این هست که قدرت یک وجهه ی دارد دیگر، اینها می خواهند خودشان را موجه نشان بدهند لذا در کنار قدرت اند، یک جای دیگر نه، یک سری بزرگان مذهبی و شخصیت های مذهبی ما تلاش می کنند خودشان را پشت سر آنها قایم بکنند دیگر بگویند بله ما هم با اینها متصل هستیم، طیفور بن عیسی بن آدم بن سروشان بایزید بسطامی سقای خانه امام صادق بود در حالی که هفته گذشته گفتیم اصلاً بعد از امام صادق به دنیا آمده، حسن بصری پیغمبر را درک کرد در حالی که سال 21 هجری به دنیا آمده معقول مشهور خود صوفیان هم هست، معروف کرخی سقای خانه امام رضا بوده در حالی که اصلاً معروف کرخی در بغداد بوده، معروف کرخی که در بغداد بوده خود صوفیان معتقدند پا از بغداد بیرون نگذاشت و در تاریخ نگاه کنید امام رضا هرگز پا داخل بغداد نگذاشت، حتی در سفرشان به مرو از بغداد رد نشدند آقا از مسیر دیگر رفتند، چطور این سقاخانه امام رضا بوده؟ سعی می کنند خودشان را بچسپانند، از طرفی وقتی که نام منصور حلاج را می آوریم به عنوان شهید شطح یا کشته شطح نام می برند که هفته گذشته پیرامون شطح مفصلاً صحبت کردیم؛ شیخ شطح که بایزید بسطامی بود، شارح شطح روبهان بقلی شیرازی و کشته شطح که منصور حلاج بود، منصور حلاج وقتی که محاکمه اش کردند عرض کردیم گذرا هفته پیشین که این نبود محاکمه اش کردند به صرف این گفتی «أنا الحق» بگیرید اعدامش بکنید، نه، سحر؛ چهل نمونه عروسش سحر می آورد که این سحر انجام داده، حکم ساحر چه هست؟

مجری:

اعدام است.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

نوشته بود به یکی از مریدانش در دینور کرمانشاه «من الرحمن الرحیم منصور حلاج إلی فلان بن فلان»؛ ادعای خدایی کردن، تقدیس إبلیس کردن؛ می گفت إبلیس موجودی است بسیار مقدس صاحب من و استاد من إبلیس و فرعون اند إبلیس را به آتش تهدید کردند دست برنداشت فرعون حالا می خوانیم امروز نیت داریم که إبلیس را از دیدگاه صوفیان کمی بررسی کنیم، و ... که خود اکابر صوفیه پای حکم اعدامش را امضا کردند، این شخص با اینهمه انحرافات انحرافات اعتقادی، انحرافات عملی، انحرافات رفتاری، انحرافات ...، می آید می گوید که امام در دیوان شان گفتند که همچون منصور خریدارِ سر دار شدم توان شد، چون امام گفتند امام خمینی فرمودند که همچو منصور خریدارِ سر دار شدم یعنی هر آنچه که منصور حلاج به آن اعتقاد داشته امام امضا کرده گفته همه اعتقاداتش درست است، به خاطر همین یک مصرع؟ این فریب است این تزویر است، چون یک مصرع گفته تمام اعتقادات منصور حلاج سحر و جادو و تنجیم و نمی دانم کفر گویی و تقدیس إبلیس و همه این حرف ها را امام امضا کرده؟ شما باید فردا جواب امام را بدهی روز قیامت، به چه حقی همچین حرفی می زنی؟ در حالی که در ابیات دیگرش امام به صراحت او را نسبت کفر و شرک می دهد؛ دارد در دیوانش

گر تو آدم زاده هستی عَلَّم اَلاَسمٰا چه شد‏

‏‏«قابَ قَوْسَینت» کُجا رفته است «أَوْ أَدْنیٰ» چه شد‏

‏‏بر فراز دار فریاد «أَنَا الحَق» میزنی‏

‏مُدّعیِّ حق طلب! اِنیَّت و اِنّا چه شد‏

مُرشد! از دعوت بسوی خویشتن بردار دست‏

تو داری دعوت به سوی خویشتنت می کنی نه به سوی خدا

«لاالهت» را شنیدستم ولی «الّا» چه شد‏

کسی که می گوید لا إله یعنی خدای نیست إلا الله ات کجاست؟ دارد نسبت کفر به او می دهد

فریاد «أنا الحق» راه منصور بود یا رب مددی که فکر راهی بکنیم

آن راه آنها هست ما راه ما از اینها جداست، بعد تمام اینها را شما نمی بینید ابیات متعدد که الآن در حافظه ام نیست ابیات متعدد امام دارد کافر، مشرک، زندیق می خواند او را، نمی گویید همچون منصور خریدار سر دار شدم یعنی اعتقادات همه را امضا کرد، این تزویر است، این فریب است که پشت اسم می ایستد که یک جا اسم برده امام، چرا پس امام استفاده کرده؟ ببینید در ادبیات پارسی حلاج نماد مقاومت شد ولو در باطلش، سنگ اش زدند باز هم آن چرندیات را گفت، اعدامش کردند چرندیات را گفت، حضرت امام می خواهد بگوید هر چقدر هم که آمدند من را اذیت بکنند من در راه خدا هستم ثابت قدم هستم، این به معنای این نیست که من تمام اعتقادات این را امضا می کنم، این یک تزویر است و قایم شدن پشت چهره های معنوی و سیاسی و این حرف هاست و این حنا دیگر رنگی ندارد که بخواهید قایم بشوید پشت این چهره ها، خیر، نحن ابناء الدلیل ما به دنبال ثقلین هستیم از ثقلین بیاید اثبات، پشت اسم نه امام صادق قایم بشوید که سقای اینجا بوده سقای آنجا بوده چنین کرده چنان، پشت هیچ کس قایم نشوید، بفرمایید از ثقلین باورهای تان را مطرح بکنید ببینیم صحیح است یا صحیح نیست.

یکی از جنجالی ترین مباحثی که از دیرباز در تصوف مطرح شده و معرکه آرای این نقد تصوف اصلاً اندیشه های صوفیانه بوده بحث إبلیس است تقدیس إبلیس است دفاع از إبلیس؛ بسیار دفاع می کنند به عنوان الگو، اسطوره، موحدین جهان حتی که إبلیس الگو و اسطوره موحدین جهان است و القابی مانند سیدالموحدین به او می دهند که این سید الموحدین است، حتی می گویند جوانمرد حقیقی إبلیس است، إبلیس را در کنار رسول الله می گذارند، می خوانیم که او را مظهر اسماء و صفات الهی می دانند؛ یعنی یک دیدگاه این طرف و دیدگاه قرآن و عترت این طرف، دقیقاً همان که حضرت فرمود امام هادی (علیه السلام)

«الصُّوفِيةٌ كَلُّهُمْ مِنْ مُخالِفِينا وَ طَرييقَتُهُمْ مُغايرَةٌ لِطَريقَتنا»

راه آنها از راه ما جداست، دقیقاً همین شعر

فریاد انا الحق ره منصور بود

یارب مددی که فکر راهی بکنیم

راه ما اصلاً با این فرق دارد ما را قاطی با این حرف ها نکنید، ببینیم حالا چطوری است.

مجری:

اول دفعه یک تعریفی از إبلیس، حالا شاید دو شِق بکنید؛ إبلیسی که تعریف دقیقش در قرآن و ادبیات شیعی اصیل هست و تعریف إبلیس حالا در صوفیه، اول یک تعریفی بفرمایید إبلیس کیست؟

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

إبلیس جن هست

«کان من الجن»

قرآن می فرماید

«إبلیس کان من الجن»

ملک نبود اینکه بعضی تصور می کنند إبلیس ملک بوده و در آسمان بوده أبدا اینطور نیست، جن بوده جنسش هم أجنه بوده از ملک نبوده جدا بوده قرآن می فرماید

«کان من الجن»

از نار سموم، خدا در قران می فرماید

«خَلَقْنَاهُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ»

از آتش بی دود خلق شده بوده و این شخصی بوده که مثلاً عبادت می کرده زهدی داشته تقوای داشته عباداتی کرده بوده حتی به مراتبی رسیده بوده، با ملائک در آسمان ها عبادت می کرده چنین و چنان.

مجری:

خودش یک صوفی بوده.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

حالا نمی توانیم بگویم، آن موقعی که عبادت می کرده الحق عبادت می کرده، اما یک صفت پست و رذیله او که همیشه در دل داشت وقتی که آدم را خلق کرد ظهور و بروز پیدا کرد این نبود که پاک بوده بعد یکدفعه نجس شد نه، این در درونش همیشه کبر ورزی را داشته آن موقع خودش را نشان داد لذا در حدیث شریف هست که می فرماید وقتی که از کنار بدن آدم هنوز روح ندمیده بودند رد می شد می گفت این از گِل گندیده است من از آتش بی دود هستم اگر خدا امر به سجدۀ این کند من هرگز او را اطاعت نخواهم کرد، روایت صحیح است حالا با آدرس هم عرض می کنیم، این کبر را در درونش داشته، بله

«أَبىٰ وَاستَكبَرَ وَكانَ مِنَ الكافِرينَ»

کافر شد خدا هم گفت بفرمایید اینجا جای کفار نیست جای چرندگوها نیست ما اینجا عبد می خواهیم نه کسی که برای خودش ادعای دارد، عبد می خواهیم اینجا، بنده می خواهیم، در اوج تألیفش رسول الله را می گوییم

 «وَأَشـْهـَدُ أَنَّ مـُحـَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»

بهترین بنده خداست، ما اینجا عبد می خواهیم عبادت، گفت آقا رها کن من عبادت می کنم شما را که کسی مثلش عبادت نکرده، خدا فرمود من نیاز به عبادت تو ندارم  من می خواهم بنده ام باشی گفتم اینطوری بگو چشم، یک نکته ای را می خواهم عرض بکنم؛ چرا می گوییم آن را که دوستی علی نیست کافر است، گـو زاهـد زمانـه و گو شـیخ راه بـاش؟ حالا که دارد عبادت می کند دارد نماز می خواند دارد روزه می گیرد چرا شما می گویید چون دوستی علی نداری کافری؟ علت این است ببینید شیطان یک سجده نکرد خب خدا دوتا چوبش می زد دیگر اینهمه لعن و دوری و آتش و غضب برای چه هست؟ سجده نکرد مثل این جوانی که مثلاً خدای نکرده تارک الصلاة است خدا می گوید جوبش می زنم دیگر، دیگر نمی گوید لعن و فلان و قیامت و ابد و «مُخَلَّ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا» و این حرف ها ندارد که، یک سجده نکرد اینهمه عبادت ات کرده بود خدایا، نکته دارد اینجا؛ آن جوانی که تارک الصلاة می شود و کوتاهی می کند در نمازش نمی گوید نماز واجب نیست، اگر بگوید نماز واجب نیست که کافر است، او می گوید نماز واجب است من تنبلی می کنم نمی خوانم من الآن تارک الصلاة شدم، وجوبش را زیر سؤال نمی برد، خدا بنده می خواهد خداوند می فرماید من مگر خدا نیستم؟ من می خواهم تو از طریق امیرالمؤمنین مرا بپرستی

«فِي بُيُوت أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»

در بیوتی که خدا إذن داده اجازه داده در آن خانه نام خدا برده شود اصلاً کسی حق ندارد خارج از آن خانه نام خدا ببرد، اصلاً خدا می گوید تو حق نداری غیر درِ خانه علی نام من را ببری، اجازه اش را نداری

«فِي بُيُوت أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»

آن بیوت چه کسانی هستند؟ اهل بیت، امیرالمؤمنین، می گویم نه خدایا من همینطور عبادت ات می کنم همینطور پرستش، فقط علی را قبول ندارم، می گوید ببین مثل همان سجده به حضرت آدم است سجده إبلیس، این مفهومش یعنی چه؟ یعنی خدا همه جا را درست رفتی اینجا را داری اشتباه می روی خدایا، همه جا را درست رفتی ولی این سجده، من «خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» ببین خدا داری اشتباه می روی، من را از آتش خلق کردی من به او سجده بکنم؟ خدا می گوید ببین من خدا هستم بفرما، الآن من نفهمیدم تو فهمیدی؟ بفرما، می خواهم بگویم صرف یک سجده کردن نبوده صرف کفر ورزیدن بوده صرف اینکه خدا را نسبت عدم آگاهی دادن به او بوده، خدا می گوید از طریق امیرالمؤمنین من را پرستش بکنید، می گوید نخیر من از راه خودم، لذا خداوند در آن جریانی که حضرت موسی رد می شود از کنار یک جوانکی که سجده کرده است دارد زار می گیرید و از خدا طلب حاجت می کند، می رود به کارش می رسد موسی بر می گردد می بیند باز دارد زار گریه می کند، می گوید خدایا اگر حاجت این جوان دست من بود به او می دادم تو که ارحم الراحمین هستی، خدا وحی فرمود که موسی اگر تا قیام قیامت در سجده باشد و زار بگیرید که به مانند مشکی خشکیده شود حاجت او را نمی دهم، چرا؟ چون او من را می خواند از راهی که من نمی خواهم، به او گفتم به ولایت موسی و نبوت موسی ایمان بیاور، می گوید نه این را نه خدایا ولی من خودت را همینطوری می خوانم، این نیست، خدا می گوید من را بندگی کن من که نیاز به عبادت تو ندارم فکر کردی دو رکعت نماز می خوانی می رسد به روح خدا؟ خدا که نیاز ندارد که، پس إبلیس یک موجود متمرد است، ببینید در میان تمام ادیان بعضی از مسائل مشترک داریم بین ادیان؛ در میان تمام ادیان این موضوع مشترک است که إبلیس و شیطان موجودی است که می خواهد انسان را به انحراف کشانده و جهنمی اش بکند، چه مسیحیت، چه یهود، چه زرتشت، چه ادیان دیگر، چه اسلام «عَدُوٌّ مُبِينٌ» می بینند شیطان را، اما اگر نگاه بکنیم که چه کسی ابتدا إبلیس را تقدیس کرده شیطان را وجود مقدس دانسته نگاه که می کنیم در تاریخ می بینیم اول کسی که شیطان و إبلیس را وجود نورانی و مقدس مطرح می کند آقای حسن بصری است از همان ابتدای انحراف زهد افراط گونه، آن رفقای که جلسات قبلی پیگیری کردند الآن می دانند کجا را دارم می گویم.

مجری:

البته شما این برش را از صدر اسلام می فرماید نه در ادیان دیگر.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

بله، در اسلام آن کس از صوفیه، ما بحث مان تصوف هست دیگر، حسن بصری آمده این کار را انجام داده که حافظ حسین کربلایی که از تابعین فرقه ذهبیه هست می گوید اکثر سلاسل درویشان به حسن بصری می رسد تقریباً که اینطوری است، اما حسن بصری در مورد إبلیس چه می گوید؟

اگر إبلیس نور خود را به خلق نماید همه او را به معبودی خدایی بپرستند

اولین کسی که این را مطرح می کند، در مورد حسن بصری قبلاً صحبت کردیم که چطور بوده و مخالفت اهل بیت داشته و این حرف ها، سنایی که اولین شاعر بزرگ صوفی متصوفه است و فارسی زبان شعر گفته اینجا ببینید چطور طرح می کند، یک جلسه لازم هست به نظرم که بینندگان عزیز بحث تأویل را متوجه بشوند که اگر ما تأویل گرایی را بخواهیم دامن بزنیم «لم یثبت الحجر علی الحجر» سنگ روی سنگ بند نمی شود، ولی کفر گویی را تو می توانی یک طور دیگر در بیاوری، همه چیز را می شود بر عکس کرد، ببینید خودت آن حالت تأویل را؛ می گوید که سنایی

از توبه و از گناه آدم

خود هیچ ندانی، ای برادر

سر بسته بگویم، ار توانی

بردار به تیغ فکرتش سر

تا اینجا که می گوید

در سجده نکردنش چه گوئی؟

مجبور بده‌ست یا مخیر؟

إبلیس مجبور بوده یا مخیر بوده؟

گر قادر بود، خدای عاجز

ور عاجز بود، خدا ستمگر

ببینید یک نکته است؛ رویکرد کلامی اکثر قریب به اتفاق صوفیان جبری است حبری مسلک اند لذا می بینید مولوی جلال الدین محمد بلخی رومی در جریان إبن ملجم و امیرالمؤمنین می گوید امیرالمؤمنین به إبن ملجم گفت تو دست خدای هستی خدا می خواست من را شهید بکند تو را واسطه کرد غم مخور جانا شفیع تو منم خودم شفاعت ات می کنم إبن ملجم غصه نخور، اگر قرار است دست خدا بوده که خدا چرا عذابش بکند که شما بیایی شفاعتش بکنی؟ جبری مسلک اند یعنی اعتقادات شان جبری است یعنی رویکرد اشعری مسلک دارند لذا می گوید اینجا اگر قادر بود که مخالفت بکند خدا را، خدا عاجز است این وسط؛ نه عجر ندارد اینجا؛ مخالفت با إراده تشریعی خداوند که چیزی بزرگی نیست، إراده تشریعی یعنی چه؟ خداوند إراده تکوینی دارد و إراده تشریعی، إراده تکوینی خداوند یعنی چه؟ یعنی «کن فیکون» بشو، می شود، درست شو، درست می شود، خلق شو، خلق می شود، آسمان بشو، می شود، زمین بشو، می شود، إراده تشریعی یعنی خواست قانون گذاریش؛ خدا إراده کرده که من و شما نماز بخوانیم یا نه؟ إراده کرده، إراده کرده مسلمان نماز بخواند یا نه؟ بله إراده کرده، تمام مسلمانان نماز می خوانند بعضی ها تارک الصلاة اند این خلاف إراده خدا عمل کرده؟ بله خلاف إراده تشریعی، خدا إراده کرده است که مردم ظلم کنند؟ ابدا، ظلم اتفاق نمی افتد؟ چرا، خلاف إراده خدا عمل کرده؟ بله خلاف إراده تشریعی اش، اینجا می گوید

گر قادر بد، خدای عاجز

اگر قدرت داشت که سجده، خدا عاجز بوده پس که جلویش را نتوانسته بگیرد، جبر نیست که

ور عاجز بود، خدا ستمگر

اگر نمی توانست که سجده بکند و خدا یک طور کرده بود که این سجده نکند خدا ستمگر است که یک طور جبر کرده که این سجده نکند بعد عذابش بکند، این نکته ی بود که لازم بود.

میبدی در تفسیر خود می گوید:

 ذوالنون مصری گفت در بادیه بودم إبلیس را دیدم که چهل روز سر از سجود بر نداشت، گفتم یا مسکین بعد از بیزاری و لعنت اینهمه عبادت چیست؟ گفت یا ذوالنون اگر من از بندگی معزولم او از خداوندی معزول نیست سبحان ربی الأعلی و بحمده، سجده می گرد إبلیس خدا را.

در «مصیبت نامه» عطار می گوید حالا تمثیل می کند متنش طولانی است دنیا را بازار شیطان می داند که اگر خود شیطان نباشد کار بیع و شرا معطل می شود و می گوید اصلاً ضروری است شیطان باید باشد، در «الهی نامه» اش می گوید که

در آن ساعت که ملعون گشت إبلیس

زبان بگشاد در تسبیح و تقدیس

که لعنت خوشتر آید از تو صد بار

که سر پیچیدن از تو سوی اغیار

چطور ترسیم می کند؟ شیطان را یک عاشق دلباخته ترسیم می کند که من به غیر از تو سجده نمی کنم خدایا، چقدر خود شیطان استاد است در تأویل و تفسیر، ظاهر قشنگی دارد نه؟ که من جز برای معشوق سجده نمی کنم آدم سجده کنم؟ ابدا، سر فقط برای تو فرود می آورم، آدم حسابی تمام ملائک مشرک و کافر شدند؟ پس چرا خدا به این می گوید «کان من الکافرین»؟ تمام ملائک فرمانبرداری کردند و سجده کردند هیچ کدام عاشق نبودند این إبلیس جن عاشق بود، یک، دو: اگر تو عاشق هستی

بکش من را و در خونم بغلطان

تـــــماشا كـــردن از تــو، پرپر از من

تو اشاره بکن من با سر بیایم کجا را سجده کنم؟ چه کسی را سجده کنم؟ هر چه تو بگویی خدا

لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی

چرا ادای عشاق را در می آوری اینجا؟ ما همگی مسلمانان به سمت کعبه سجده می کنیم غیر از این است؟ کعبه را می پرستیم؟ خدا گفته این سمت سجده کنید، چشم، سجدۀمان برای کعبه است؟ نه، سجدۀمان لله است خدا گفته، یک زمان خدا فرموده بوده که سمت بیت المقدس، گفتیم چشم، فرمودید حالا برگردید سمت کعبه، گفتیم چشم

لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی

هر چه شما بفرمایید چشم، این می شود عاشق حقیقی، پیغمبر عاشق حقیقی است که عبد خدا است هر چه تو بگویی خدا من تسلیمش هستم، سمت بیت المقدس، چشم، این سمت، «سجدت لک یا سیدی متعبداً و رقا» فقط برای تو سجده می کنم، حالا روایتش را می خوانیم که اصلاً قصه سجده بر آدم، آدم را سجده کردند یا خدا را به سمت آدم قبله گاهی بود، سجده برای غیر خدا جایز نیست.

مجری:

پس به حسب ظاهر اگر بخواهیم بگوییم بر ادبیات عقلی بر ادبیات دو دوتا چهارتا که کار مذموم است دستوری رسیده بوده و نپذیرفته، اگر بر ادبیات عاشقانه و حسی هم بخواهیم تعریف کنیم کدام عاشق است که امر معشوقش را زمین بگذارد و هیچ توجیه حسی، عشقی، دوستانه ای بر رد امر معشوق ممکن نیست.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

می گوید بردار و کوه بتراش فرهاد می تراشد چون معشوقش گفته ولو برود سراغ یکی دیگر برود دنبال خسرو ولی فرهاد کوه را می تراشد، این می شود یک عاشق حقیقی نه ادای اصول نه حرف های که برای خودمان توجیه کنیم و إبلیس را بخواهیم یک فرد عابد، حالا دیدگاه خداوند ببینید چنان ملعون و مطرود و « يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَالفَحْشَاءِ»، می خوانیم.

مجری:

آقا جان آقا امام زمان، در دنیایی هستیم که زشت ها را می شود زیبا بزک کرد، و طبعیتاً زیبایی ها را ما نخواهیم دید، در دنیایی که ابلیس تقدیس می شود و تذهیب، بفرمایید استاد.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

مولوی در مثنوی اینطور می گوید :

ترک سجده از حسد گیرم که بود

آن حسد از عشق خیزد نه از جحود

 

هر حسد از دوستی خیزد یقین

که شود با دوست غیری همنشین

 

بی گنه لعنت کنی ابلیس را

چون نبینی از خود آن تلبیس را

این همان است  که از عشق آمده، چرا؟ چون ابلیس خیلی عاشق خدا بود، من مگر عاشق خدا نبودم؟ فقط ابلیس عاشق خدا بوه که برای خدای سجده نکرده که عرض کردیم، اگر هر طور حسابش بکنیم، این وسط دارد کلک می زند، اگر تو عاشقی که باید بدوی دنبال امرش، اطاعتش کنی، یک زره یک حدیث و آ یه بخوانیم این سیاهی ها را بشورد ببرد آقای گلپایگانی

«إِنَّ اَلْعَبْدَ إِذَا سَجَدَ فَأَطالَ اَلسُّجُودَ نادَا إِبْلِیسُ یَا وَیْلَهُ أَطَاعَ وَ عَصَیْتُ وَ سَجَدَ وَ أَبَیْتُ»

وقتی که بنده ای سجده خدا می کند واین سجده را یک کمی طولانی می کند شیطان بر سر خود می زند می گوید وای بر من که او سجده کرد و من عبا کردم

قرآن بقره آیه 268

«الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ ۖ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»

بقره /268

«فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ»

یوسف/42

شیطان دشمن شما است، عدو مبین است، خدا یک چیز می گوید ولی آقای احمد غزالی و ثنائی و حلاج و حسن بصری و جلال الدین محمد بلخی یک چیز دیگر می گویند ما نمی دانیم باید حرف قرآن را گوش کنیم که او دشمن است عدو مبین است یا نه یک عاشقی خودباخته، احمد غزالی چنان از ابلیس تقدیس می کند که جایی می گوید کسی که ابلیس را موحد نداند کافر است، احمد غزالی، اینکه ما خیلی بعنوان یک عارف داریم معرفی اش می کنیم، به جوان های مان، احمد غزالی را بعنوان یک عارف و آثارش را بعنوان یک آثار خیلی ناب معرفی می کنیم، در حالی که می گوید کسی که ابلیس را موحد نخواند کافر است؛ عین القضات همدانی، غزالی استاد عین القضات همدانی بوده، و بسیاری از آراء عین القضات، غالب آراء عین القضات پیرامون ابلیس از تفکرات غزالی سرچشمه می گیرد، عین القضات در کتاب تمهیدات، فصل های متعددی را برای دفاع از ابلیس قرار می دهد، و اینطور می گوید، می گوید علت سجده نکردن ابلیس این است که در پنهان و سر به او گفتند که سجده نکن، همچنان که یوسف در خلوت بنیامین را از صحنه سازی که در آینده انجام می دهد و او را به دزدی متهم می سازد خبر داد، حالا من یک سؤال دارم، این کجا بوده پشت پرده ابلیس و خدا؟ از کجا این حرف را در آورده؟ آن وسط بوده شنیده؟ چه اصراری است بر تقدیسش، چه اصراری است که این ابلیس را مقدس جلوه بدهید؟

مجری:

استاد یک چیزی، مگر نمی گویند که شیطان را کسی به او گفته که نپذیر از آنطرف هم می گویند که هر کس شیطان را مسلمان نداند کافر است، همان که پشت پرده به شیطان گفت به من  هم گفته، چرا اینطوری نمی شود برای من شامل بشود؟ خب من هم یکی از آن پشت به من خبر داده

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

حرف حساب جواب نداره،عین القضات می گوید در ادامه می گوید ابلیس عاشقی صادق است که مهر و قهر و رحمت و لعنت از طرف معشوق برایش فرقی ندارد، می گوید فقط می خواهی لعنت بکن، می خواهی ظرف مرا بشکست لیلی این فقط برای من رحمت است، تو می خواهی لعن بکن، تو معشوق من هستی؛ چندتا نظریه مطرح است در دیدگاه صوفیانه، یکی اینکه دیدگاه اول در مورد صوفیان، چون چند دسته است یعنی از طرق مختلف ابلیس را یک موجود مقدس می خواهند جلوه بدهند یک اینکه می خواهند بگویند صفت فتوّت داشته، و این برجسته از فرازهای روحی یک انسان کامل است که شیطان هم یک موجود کامل بوده، سپس پذیرش نقش استادی برای ابلیس و فرعون در مسیر توحید که بعضی از متون عرفانی که حال در کلام آقای ابن عربی هم هست فرعون را می گوید

«مات طاهراً مطهرا»

در دریای معرفت الهی غرق شد فرعون، نمی دانم، در این دیدگاه می گوید تمام موجودات مظهر اسماء و صفات الهی هستند، پیامبر، در کنار رسول الله می گذارد ابلیس را، می گوید پیامبر مظهر رحمت الهی هست و ابلیس مظهر یا مظل الهی هست، در کنار رسول الله، در حالی که قرآن می فرماید که یونس آیه 90

«وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا»

یونس/90

دشمنی سرکشی

«حَتَّىٰ إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ»

گفت من ایمان آوردم، که جبرئیل لجن به دهانش می زند الآن

«آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ»

الآن که عذاب الهی آمده تازه می خواهی مسلمان بشوی؟

در حالی که قبلا این هم جنایت کردی، این همه شکم زنان باردار را دریدی،  این هم مردها و زنان را کشتی و به بردگی گرفتی، الآن تا عذاب آمد ایمان آوردی؟ ولی خب بعضی معتقدند که در دریای معرفت الهی غرق شد.

عین القضات همدانی در تمهیدات می گوید: مگر منصور حلاج از اینجا گفت،

«ما صحت الفتوة الا الاحمد و ابليس»

فتوت وجوانمردی، برای کس راست نیاید، مگر دارم ترجمه می کنم، این ترجمۀ این کلمه است، که فتوت و جوانمردی برای کس صحیح نباشد مگر برای پیامبر و ابلیس، هم دوش رسول الله بگذارند، پناه به خدا ببرند، مرکز نقطه مرکز شرف در عالم وجود چه کسی هست؟ رسول الله،اجداد رسول الله فخر می کردند که ما آباء رسول الله هستیم، ابناء رسول الله هم فخر می کردند که ما ابناء رسول الله هستیم،  این مرکز شرف است، و چطور دارد تلاش می کند که این را بچسپاندن که آن نقطه مرکز شرف.

دریغا چه میشنوی؟ گفت: جوانمردی دو کس را مسلم بود: احمد را و ابلیس را. جوانمرد و مرد رسیده، این دو آمدند؛ دیگران خود جز اطفال راه نیامدند.

سهل بن عبدلله تستری می گوید:

ابلیس را دیدم در میان قومی، بهمتش بند کردم چون آن قوم برفتند

خیل هم مثل اینکه ابلیس را ملاقات می کردند خیلی رفت و آمد خاصی داشتند،

گفتم: رها نکنم بیا در توحید سخن بگوی

توحیدش را هم می خواسته از ابلیس بگیرد، حالا نکاتی دارد اینا اگر بخواهیم واقعاً بپردازیم از نظر روان شناسی و از نظر دیدگاه واقعی در چه عالمی بودند که راه به راه ابلیس را می دیدند و از او درس توحید می خواهند بگیرند، نه از امیرالمؤمنین، ولی یک نکته ای هست کسی که در خانه امام رضا را رها بکند، توحید را از امام رضا نگیرد توحید را باید از ابلیس بگیرد، و راهی جز این ندارد.

گفتم: رها نکنم بیا در توحید سخن بگوی. گفت: ابلیس در میان آمد و فصلی بگفت: در توحید . که اگر عارفان وقت حاضر بودندی همه انگشت بدندان گرفتندی

عین القضات همدانی خلقت شیطان راخلقت نوری می داند، اینطور می نویسد:

آنجا که مصطفی گفت «إن الله تعلی خلق نوری من نور عزّته، و خلق نور ابلیس من نار عزته، گفت نور من از نور عزت خدا آفریده شده، و نور ابلیس از نار عزت او آفریده شد،

بلکه مقام را بالاتر می برد، می گوید،

الله نور السماوات و الأرض، حاصل این سخن آن باشد که الله جوهر باشد،

الله جوهر است؟

و نور عرض

الله جوهر باشد و نور عرض و جوهر هرگز بی عرض نبود و نباشد پس این سماوات و عرض ود به رمز گفته ام که دو نور او باشد که اصل آسمان و زمین، و حقیقت ایشان، این دو نور است. یکی نور محمد  و یکی نور ابلیس

عالم را از این دو نوز خلق کرده، نور محمد و نور ابلیس،

رسول خدا مظهر جمال و ابلیس مظهر جلال حضرت حق هست،

تمهیدات، عین القضات همدانی، ص 73

حالا ما همین تمهیدات را برمی داریم بعنوان یک کتاب عرفانی تدریس می کنیم می دهیم دست جوان ها، ما که قرار بود توحید را از اهل بیت بگیریم، ما که قرار بود دین را از اینها بگیریم، این یک دیدگاه، دیدگاه دوم:

می گویند اساس آفرینش ظهور زیبایی است و جمال عشق، خداوند عاشق دیدن خود بوده « کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتُ اَن اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف»

در هیچ یک از منابع معتبر شیعی این حدیث را پیدا نخواهید کرد، از مجعولات صوفیه هست، «کنت کنزاً مخفیا»، دوست داشتم من را بشناسند بعد «خلقت الخلق لکی اعرف» کو خلق کجا شناخت، پس باید یک خلقی خلق می کردی خدایا که بشناسند شما را، چون هدف شما این بود لذا باید یک کاری می کردیم، کجا هست شناخت؟ می گویند: در این دیدگاه مخلوقات عاشق خدا می شوند در نهایت در او فانی می شوند یکی از انگیزه های ابلیس در عدم سجده به آدم عشق به خدا بود که در اول عرایضم صحبت کردیم،  احمد غزالی می گوید

که آنگاه که مغضوب و مترود درگاه احدی گشت زره ای از محبت و خدمت و ذکرش کم نشد، چون به ابلیس گفتند «إن علیک لعنتی» گفت «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» یعنی من از خود تو این تعزز دوست دارم که تو را هیچ کس در تویی نبود و در خور، اگر تو را چیزی در خور بود آنگاه نه کمال بود و نه عزت

خود عزالی به اعتراف بعضی از محققین اندیشه هایش از اندیشه های عرفان مغانی و عرفان زرتشتی سرچشمه می گیرد، هرمزد و اهریمن، خدای خیر و شر،  عین القضات باز در تمهیدات می گوید

گناه ابلیس عشق او به خدا بود

احمد عزالی روی منبر گفت

ابلیس به موسی گفت گرچه خداوند جامع فرشتگی ام را به شیطنت تغیر داد

در حالی که اصلاً هچین چیزی نیست، خدا می فرماید:

 «کان من الجن» و لی این حالت است که می گردد  و به زودی تغیر خواهد کرد، ای موسی هر قدر او (خدا) محبتش را به غیر زیاد کند من عشقم به او زیاد کنم

این دیدگاه دوم، شبستری می گوید در گلشن راز:

چنان هستی خود در عشق او باخت که از او بر سجده آدم نپرداخت

گلشن راز، شبستری

می خواهم دیدگاه ها را بگویم ولو شاید چندش آور است، ولو شاید واقعاً یک زره بهت انگیز باشد که این چه حرف هایی است است واقعاً

ابلیس در دلیل این سخنش می گوید تو از خدا خواستی که خود را

غزالی از حلاج نقل می کند، به موسی می گوید ابلیس به موسی گفت که

تو از خدا خواستی که خود را بنماید، حال اگر عاشق بودی نظر به غیر نمی کردی، و فی الحال خدا را می دیدی

«انظرالی الجبل» را که گفت تو فوری رو را برگرداندی که کوه را ببینی، دیدی روی از خدا برگرداندی، ای موسی عشق من به خدا بیشتر از توی موسی پیامبر الوالعزم است،

فی الحال خدا را می دیدی، نه اینکه مستحق لن ترانی شوی، پس من که به غیرش سجده نکردم در توحید از تو صادق ترم، دعوی تو گر تمام بودی بر که نظرت حرام بودی، صدبار ندا برآمد آن دم مایل نشدم به سوی آدم

در حالی که خدا می فرماید : اعراف آیه 143

«انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ»

اعراف /143

خدا امر می کند انظر موسی باید برگردد، این است عاشق واقعی، که حرف را گوش می کند،

مجری:

استاد یک اشاره بکنم، چهارتا صحابی بعد از جریان سقیفه و اینها همراه حضرت ماندند، حضرت فرمودکه درگیری اتفاق نیافتد، یکی دست به شمشیر برد، ظاهرش هم این است که این از هم دو آتیشه تر بود، همان آدم بعد شمشیر کشید برای حضرت، جلویش ایستاد، یعنی تو از سلمان و ابوذر داغتری؟ دستور سکوت بود، نه دست به شمشیر بردن، پس پیدا است که این ظاهرشرش را بگویی علاقه یا هیچ چیزی،آخرش آن می شود که شمشیر می کشی، تا آن وقت هم پای کار نبودی، کاش ما فقط این را خوب یاد بگیریم که از در خانه امام رضا و اهل بیت پای مان را آنطرف تر نگذاریم، بگذاریم گیر هستیم، بگذاریم گیر اینها هستیم، بگذاریم باید سجده برای ابلیس بکنیم، اگر توحید را از امام صادق نگیری باید از ابلیس بگیری، دیدگاه مختلف، دیدگاه دیگر هم در مورد بحث وحدت وجود و اعیان ثابته است و...،  که نظر بزرگان، رابطه جبر هست که اشاراتی کردیم، در طواسینش حلاج در کتاب طواسین فصلی می گذارد مخصوص تقدیس ابلیس، می گوید

«لوعلمت أن السجود لآدم نجینی لسجدت و لکن قدعلمت أن ورائة قد الدوائرة  دوائرة»

حلاج گفته که از قول ابلیس، او انگار با ابلیس می نشسته صحبت می کرده، یک ارتباط خاصی داشتند، یا «لو علمت أن السجود»یا اینکه می دانستند سجود برای آدم نجاتم می دهد سجده می کردم، ولی من می دانستم پشت پرده دوائری هست، چیزهایی است، به قدری زیاد است حتی در بحث عرفان های نو ظهور که موسوم به عرفان حلقه هم هست عرفان کیهانی، لیدرهای این فرقه دقیقاً همین حرف ها را می زنند به عنوان عرفان؛ می گوید خداوند به إبلیس مأموریت داد که به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکند گفت ببین من به اینها گفتم سجده، شما سجده نکن، بعدش می گوید «عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى‌ يَوْمِ الدِّينِ»؟ پس در دید صوفیان اولاً إبلیس موجودی بوده عاشق، جمع بکنیم بحث را؛ إبلیس موجودی بوده که عاشق خدا بوده و این عشق باعث نافرمانیش شده و از این جهت مذموم نیست می توانیم تقدیسش بکنیم بله چشم.

 ثانیاً دیدگاه دوم: اینکه امر حتمی و مسلم است در مورد شیطان است و شیطان را هیچ راه گریزی از آن نبوده (جبر).

 سه: اصلاً خُرده گرفتن بر إبلیس اشتباه بوده و به قول آقایان إبلیس کلب معلَّم خداست و هر کسی را خدا إراده کند می گیرد و از راه به در می کند، مظهر اسم یا مذل الهی است و در واقع به نظر آقایان إبلیس واسطه یذل من یشاء است، به خدا دین این را نمی گوید الآن می خوانیم، اگر شیطان عاشق خدا بود حالا نقدها را دانه دانه سریع بگویم که هم گفتیم نقدها را هم بگوییم، اگر شیطان عاشق خدا بود نباید از حرف او سرپیچی می کرد کمااینکه عرض کردیم و باید به آدم سجده می کرد، اینکه گفته شد چون إبلیس نمی خواست به غیر خدا سجده کند به دستور خدا عمل نکرد و آدم را مسجود خودش قرار نداد از اساس غلط است هیچ جای ندارید، «عیون أخبار الرضا (علیه السلام)» می فرماید که

«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ آدَمَ»

خدا آدم را خلق کرد

ترجمه را می گویم امام رضا (علیه السلام) در «عیون أخبار الرضا» است می فرماید که خدا آدم را خلق کرد

«فأودعنا صلبه»

ما را در صلب آدم قرار داد

و امر کرد به ملائک که

«أُسْجُدُ لَهُ تَعْظِیماً لَنَا و إکراماً و کانَ سجودُهم للله عزوجل عبودیةً»

برای خدا سجده کنید مثل سمت کعبه سجده کردن یا سمت بیت المقدس سجده کردن (قبله اول)، اینهمه قبله قرار داد بخاطر اینکه إکرام قرار داد آن مولد امیرالمؤمنین کعبه است ما سمت او سجده می کنیم خدا فرموده، شرف پیدا کرد ما سجده می کنیم سمت او و الآن در صلب حضرت آدم هستند

«وَ لآِدَمَ إِكْرَاماً وَ طَاعَةً لِكَوْنِنَا فِی صُلْبِهِ»

اطاعت خدا کردند بخاطریکه ما در صلب او بودیم و ادامه حدیث.

یک نکته دیگر می خواهم عرض بکنم

«سألت أبا عبدالله عن قول إبلیس»

بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 60، ص 254

«بحار» علامه مجلسی، جلد 60، صفحه 254، یکی از راویان می آید خدمت امام صادق (علیه السلام) سؤال می کند که قول إبلیس که می گوید

«رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یوْمِ یبْعَثُونَ»

خدایا به من مهلت بده تا یوم یبعثون چه زمانی هست؟

«قالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنْظَرِینَ * إِلی یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»

به شما  زمان دادیم

«قال له وهب جعلت فداک أی یوم هو»

چه روزی است؟ حضرت می فرمایند

«یا وهب أَ تحسب انه یوم یبعث الله فیه الناس»

فکر می کنید آن روز قیامت است؟

«إن الله أنظره إلى یوم»

خدا او را مهلت داده است تا روزی که

«یبعث فیه قائمنا فإذا بعث الله قائمنا کان فی مسجد الکوفه»

در مسجد کوفه حضرت نشسته

«وجاء إبلیس»

إبلیس می آید

«حتى یجثو بین یدیه على رکبته»

روی زانوان می نشانندش جلویش حضرت و حضرت می گیرد موی پیشانی را

«ویضرب عنقه»

گردنش را حضرت می زنند.

اما حرف اینجاست، پاسخ ها را بدهیم تا عرض بکنیم:

1: بنابر آموزه های قرآنی شیطان هیچ گونه رسالتی از جانب خدا جهت إغوای انسان ندارد شما می گویی کلب معلَّم خداست مظهر یا مذل است بفرمایید به چه دلیل، اینهمه متون دینی داریم بفرمایید بگویید این اسم یا مذل خداست، من در آوردی که نمی شود دین درست کرد از جیب مان همیشه دربیاوریم که نمی شود.

2: «أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ» هیچ رسالتی از جانب خدا جهت إغوای انسان ندارد بلکه بخاطر کینه و حسد نسبت به بشر در صدد إغوای آنهاست همچنان که قرآن کریم هم می فرماید.

3: خداوند شیطان را برای اذلال انسان ها آموزش نداده کلب معلَّم خدا نیست بلکه شیطان با تمرد از فرمان الهی تبدیل به موجود کافر و خبیث شده، شیطان برای منحرف کردن انسان ها آفریده نشده بلکه بر فطرت توحیدی آفریده شده حتی شیطان بر فطرت توحیدی آفریده شده، برهان فطرت می گوید حتی شیطان بر فطرت توحیدی آفریده شده اما خودش بدی را انتخاب کرده، حالا چون بدی را انتخاب کرده می گوییم نه خدا از اساس او را بد خلق کرده؟ نه، خدا درست خلقش کرده «كُلُّ مَولودٍ يُولَدُ على الفِطرَةِ» هر مولودی بر فطرت خود خدا خلق می کند، این را پیغمبر می فرماید.

4: خداوند تنها مانع شیطان برای إغوای انسان نشده تمام نگفته برو بینداز، گاهی اوقات خدا مانع شیطان می شود گاهی اوقات نه، می گوید هر کار می خواهی بکن تو آدم بدی هستی گناه کردی به مادرت ظلم کردی تو را رها می کنم، چرا پیغمبر می فرماید خدایا دست من را رها نکن؟ «لا تَکلنی إلی نَفسی طَرفَةَ عَینٍ أبَداً»؟ چون اگر رها بکند این بین من و شیطان می مانم و با آن شیطان و دشمنی خودش.

5: شیطان در إغوا کردن انسان ها مجبور نیست و با کمال اختیار این کار را انجام می دهد این إغوا دستور الهی نیست نمی توانیم این إغوا را بیندازیم گردن خدا.

6: آنچه سبب رشد بشر می شود إراده قوی او در مقابل هوای نفسانی است.

7: نهایت کار شیطان کافر کردن است در حالی که خدا به کفر راضی نیست، با این وجود چگونه می توان او را کلب معلَّم خدا دانست؟

8: وجود شیطان در عالم خیر نیست بلکه شر است

«وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً ۖ وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ»

الأنبیاء/35

یک جواب جالب تر: اگر گمراه کردن شیطان موجب کمال اوست مظهر اسم یا مذل است دیگر، الآن باید شیطان اکمل موجودات باشد دیگر اینهمه گمراه کرده انسان ها را، أکمل موجودات باید باشد، چرا پس خدا تو را در جهنم می اندازد؟ و...

«إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ‌»

یوسف/5

«فَبِعِزَّتِكَ لَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ»

ص/82

إغوا می کنم از راهش به در می برم

«يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً»

 شیطان وعده به آنها می دهد  چنین می شود چنان می شود

نساء /120

«وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً»

دارد کلک می زند

غرر کلک، فریب

«وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ»

نمل/24

این همه قرآن و اهل بیت و آیات قرآن بخوانیم، اینقدر در مقابل شیطان حرف زده، چطور شیطان را شما موجود آسمانی می بینید

«الله نور السماوات و الأرض»

نور آسمان پیامبر، نور زمین ابلیس؟ به کجا رفتیم

«وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّيَاطِينِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِيرِ»

ما عذاب سعیر برایش آماده کردیم از آسمان هم سنگ به او می زنیم

نمل/5

«أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا»

کهف /50

عدو مبین است، بئس للظالمین بدلا، این خیلی دشمن بدی است برای شما؛ اگر واقعاً شیطان با مظهر اسم یا مذل خدا است و شیطان برای کمال ما آمده چرا به نظر طبق آن روایتی که خواندیم اما زمان ما را از این نعمت محروم می کند، چرا می کشدش؟ مگر قرار نیست برای ما باشد که بیاید و ما را به کمال برساند، پس چرا شیطان را امام زمان می کشد و روایات متعددی که الآن زمان هم کوتاه است و  امام صادق (ع) می فرماید «یعطی یوم القیامة بإبلیس، مع مذل هذه الأمة فی ضمامین» روز قیامت می آورند ابلیس را و گمراه کننده این امت را، به دو ضمام بسته اند، حضرت می فرماید به صورت می کشند در صحرای محشر که با حالت زمختی  به مانند کوه احد آنها را درون آتش جهنم می اندازند و روایات متعدد دیگر؛ ولی حرف اینجا است که شیطان تمام تلاش خودش را می کند که آن آبروی رفته خودش را برگرداند و او را بپرستند و او را قبول داشته باشند، ارتباط اکابر صوفیه با لژهای فراماسنوری و ارتباط این قضایا و این اندیشه ها با شیطان پرستی یک مقوله مفصل است.

مجری:

ان شاء الله، بسیار عالی، شنیدیم که می گویند دروغ هرچه بزرگتر پذیرفتنی تر از اصول جنگ های روانی معاصر است، لمس می کنیم این مفهوم را با این کلمات، یا علی التماس دعای فرج.

 

 

 

 

 


آفتاب یلدا>

فرقه تصوف صوفیه منصور حلاج شعر حسن بصری امیر کبیر چاکران قدرت بایزیدبسطامی شطحات شیطان