آفتاب یلدا

قسمت چهاردهم برنامه آفتاب یلدا به کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین سخنور


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:17/11/1400

برنامه:آفتاب یلدا

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم

بینندگان عزیز شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) سلام علیکم، خدا را شکر یک بار دیگر توفیق هست که مقابل شما زانوی ادب بزنیم و إن شاءالله خدمت تان باشیم برای شرح و تبیین بخشی از معارف اهل بیت (علیه السلام)، در خدمت استاد عزیز هستیم اول برنامه سلام و عرض ادب داریم خدمت تان.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

بنده هم عرض سلام و خسته نباشید دارم خدمت شما و همکاران گرامی تان.

مجری:

این روزها برای ما خیلی ملموس هست مخصوصاً بعد از این یکی دو سالی که گذشته بحث کرونا؛ کرونا یک تعبیرش جهان شمول شدن یک ویروس هست که ضررهای آن کم کم به همه ما ثابت شد، اما وقتی بحث تفکر و اعتقادات هست ویروس های مخرب مخصوصاً آنهایی که قدرت پخش بالای دارند شناخت شان سخت است و تبیین آنها سخت تر، در هفته های گذشته تا کنون به بخش های از فرقه های انحرافی پرداختیم دو جلسه گذشته به فرقه ی پرداختیم که استاد عزیز از ابتدای خلقت یک سیر زیبا و ملموس را برای رسیدن به اینکه چه اتفاقی افتاد تا شیطان یک استراتژیِ یک تکنیکِ یک راهبرد مؤثری را برای انحراف تفکرات ارزشمند پیش بگیرد و در این مسیر هم به ظاهر توفیقاتی داشته اما آنچه که مهم است شناخت آن و لایه های پنهان آن است.

استاد عزیز اگر لطف بفرمایید یک سیری از گذشته خلاصه برای اینکه آمادگی پذیرش و فهم آنچه که قرار است امروز داشته باشیم ممنون می شوم بفرمایید.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

دقت داشته باشند بینندگان عزیز تصوف یک سبیل یا کشکول و تبرزین نیست اینها نمادهای تصوف است، تصوف یک اندیشه انحرافی است یک جهان بینی شیطانی است یک خطا پرستی من در آوردی است، خورشید پرستان به زعم خودشان خدا را می پرستیدند، ستاره پرستان، گاو پرست، بُت پرست خدا را می پرستیدند اصل مشکل انبیاء این بود که اینها به انحراف دارند دینداری می کنند لذا انبیاء همه نیامدند بگویند که بیا خدا پرست بشو، تماماً گفتند شعارشان این بود که «لا إله إلّا اللّه» مسیر فقط الله، راه الله، فقط خدا را بپرستید، آنها به زعم خودشان عبادت می کردند بندگی می کردند مراسم داشتند مناسک داشتند اما من در آوردی، از خودشان؛ یعنی مشکل تمام انبیاء 124 هزار پیغمبر این بود که اینها از جیب خودشان در آوردند خدا پرستی را، راه یگانگی راه بندگی راه توحید راه عبودیت و ... را از خودش درآورده، اینها می آمدند که نخیر شما به توحیدتان بپردازید به یگانگی خدا بپردازید و مسیر آن است که خود خدا فرموده، نه از جانب خودتان بیایید بندگی بکنید و دینداری بکنید، مشکل فرقه ها و انحراف و دردی که دارد برای بشریت همین است که می گوید بیا خدا را بپرست آنطوری که من می گویم، نه آنطوری که امام صادق گفته، نه آنطوری که امیرالمؤمنین فرموده، نه آن طوری که اهل بیت فرمودند، نه آنطوری که خدا فرموده در قرآن، می بینیم در آموزه های شان انطباقی با کتاب الله و عترتی ندارند، عرض شد در جلسات پیشین که شیطان آمد برای إغوا کردن قسم خورد که إغوا بکند و در این راه هم کمر بست و انجام هم داد واقعاً و الآن نیز هم بلکه همت دوصد چندان دارد شیطان برای اینکه بتواند انحراف ایجاد بکند و حرفه ای تر، ببینید کار به کجا رسیده که شیطان از إغوا کردن برای بیا گناه بکن بیا توحید را به هم بزن به جای رسانده که خود شیطان پرستش بشود یعنی خداوند برود کنار شیطان پرستش بشود و در این راه هم علی الظاهر تا حدودی به تعبیر حضرت عالی موفق بوده حالا توفیقی که خودش یعنی به خاطر جهل افراد یا آن فعالیتی که دارند شیاطین توانستند تا حدودی پیش بروند.

مجری:

پیروزی ظاهری و مقطعی.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

دقیقاً، إن شاءالله با ظهور حضرت بلکه تصریح روایات داریم که این بساط شیطان و أبالیسه و اعوان و انصارش جمع خواهند شد، اما صحبت اینجاهاست که به اینجا رسیده بودیم؛ آموزه های صوفیه را اگر بررسی بکنیم می بینیم آموزه ها همان آموزه های من در آوردی است ریشه ی در ثقلین ندارد آن توحید و آن نبوت و آن امامت و آن معادی که پیامبر فرموده اینها آن را نمی گویند یک چیزی از خودش در می آورد، خدا به ما گفته 17 رکعت نماز بخوان، روزه بگیر ماه مبارک رمضان، چنین کن و چنان کن، وظائفی که از طریق حضرت ختمی مرتبت پیامبر اسلام به ما رسانده، اهل بیت (علیهم السلام) تبیین کردند و ما مؤظفیم به این اعمال تا به خط پایان برسیم و موت عارض بشود و برویم آن دنیا به حساب و کتاب و کسی که عمل نیک انجام داد برای خودش و آن که عمل بد انجام داد برای خودش و حساب کتاب بشود، اما اینها می گویند نخیر بیایید آنگونه ی که ما تعبیر، اینها ظواهر است رکوع و سجود تو ظاهر دین است، باطن دین چیست؟ باطن دست من است بیا من به تو بگویم باطن دین چه هست، اگر خاطر بینندگان عزیز باشد سامری ادعای باطن گرای کرد گفت توحید موسی ظاهر توحید است بیایید باطن توحید را به شما نشان بدهم و آن گوساله ای است که

«عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ»

آن چیزی که من می گویم، مشکل همین بوده، درد همین بوده، انحراف هم همین بوده و همین کار را انجام دادند و رفتند جلو.

مجری:

من به این تعبیر بگویم؛ دین، حقیقت یک مفهوم است یک جایگاه دارد این به اضافه یک چیزی یا منهای یک چیزی دیگر باطل است، دیگر آن نیست؛ یعنی ممکن است این را نگهدارد بگوید به اضافه این یک چیزی هم من می گویم یا از این یک تیکه اش را کم کن.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

حضرات اهل بیت فرمودند

«انّ لدین حدٌ لحد الدار»

دین مشخص است واضح است کسی که داخل خانه باشد داخل خانه است، کسی که بیرون خانه است بیرون خانه است ولو یک سانت بیرون خانه باشد بیرون خانه است، حضرت می فرماید برای دین حد و مرزی هست مثل حد خانه، مثال زده، بیرون خانه باشد بیرون خانه است ولو یک سانت یا می خواهد صد کیلومتر، صد کیلومتر دورتر از خانه شدی ولی بیرون خانه هستی، یک سانت هم بیرون خانه است حالا هر چقدر تو می خواهی حساب بکن یک ذره تغییرش بده یک سانت بیرون از خانه هستم این که چیزی نیست، نه، تو بیرون هستی در این مسیر نیستی، از صراط مستقیم خارج شدی حالا با آن حرف های من در آوردی، اگر بخواهیم به تصوف بپردازیم گاهی بعضی از افراد دیدم که تمام هم و غم شان این که چرا سبیل گذاشتند صوفیه؟ چرا کشکول و تبرزین دارید؟ چرا چنین و چنان؟ آموزه های صوفیه را باید بررسی بکنیم آنها نماد صوفیه هست.

مجری:

از صوفیۀ کت شلواری بترس.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

دقیقا،ً از صوفی عمامه به سر بترس، ملا سلطان گنابادی مال گنابادی عمامه سرش بود، این دو سه قطب آخر عمامه سرشان نبود، در فرقه های مختلف دیگر با عمامه به سر آمدند کار کردند، علی محمد باب عمامه سرش بود عمامه مشکی، الآن می دیدی او را اینجا می خواستی دو لا بشوی دستش را ببوسی می گویی عالِم است سید اولاد پیغمبر است، نمی دانستی باطن چه خبر است، از صوفی عمامه به سر بترس که از این طریق شیطان می تواند انحراف ایجاد بکند می گوید این آخوند است این دین خوانده است ولی توحید و اعتقاداتش را می آید بر اساس من در آوردی که اینها درآوردند خودشان نه که ثقلین، بیایم ببینم فلان صوفی چه گفته است عطار و خیام و جنید و فلان و شروع کنم از اینها بگویم، قال الصادق ات کجاست؟ مگر دین را ما قرار است از اینها بگیریم؟ یک نکته ای را عرض بکنم که خیلی نکته مهمی است؛ گاهی اوقات بعضی از بزرگان و عزیزان و افرادی که انسان های وارسته ای بودن از آنها تعریف می کنند و می گویند بله ما عقاید از ایشان می گیریم ایشان فردی بوده که عرفان داشته و ...، انسان خوب، عالی، آقای سخنور آدم خوبی است برای خودش خوب است تو مؤظف هستی دین را از اهل بیت بگیری، اعتقادات ما می دانیم شیعه اعتقادات تقلیدی نیست تمام، فروع دینت را آقا فرموده برو سراغ مراجع، فقها، اما عقاید که تقلیدی نیست او خوب بوده برای خودش أحسنت خیلی آدم عالی، ولی قرار نیست من دین را چشم ببندم جلسه پیش عرض کردم

«إيّاك أن تَنصِبَ رجُلاً دُونَ الحُجَّةِ فَتُصدِّقَهُ في كُلِّ ما قالَ»

فقط امام معصوم است، دقت؛ یکی از آموزه های که ابتدای انحراف می شود اواخر جلسه قبلی عرض کردم یکی از آموزه های مهم شان هم هست شریعت، طریقت، حقیقت، می گوید شریعت را به عنوان پوسته دین لازم است شبستری در «شرح گلشن راز» می گوید که

تبه گردد سراسر مغز بادام

گرش از پوست بخراشی گهی خام

ولی چون پخته شد بی پوست نیکوست

اگر مغزش بر آری بر کنی پوست

شریعت پوست، مغز آمد حقیقت

میان این و آن باشد طریقت

می گوید شریعت لازم است اما تا وقتی که به بطن و مغز نرسیدی، رسیدی دیگر تو نیاز به شریعت نداری به باطن رسیدی، برای جذب افراد سعی می کنند شستشوی مغزی بدهند.

مجری:

برای شریعت تاریخ مصرف می سازند.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

قطعاً، تاریخ مصرف دارد، بله بعضی از افراد می گویند خب اینها به عنوان اینکه ظاهر را مراعات کنند شریعت را هم، نماز؛ قطب شان نماز هم شاید بخواند می گوید برای اینکه این مردم طاقت ندارند اینها مثل موسی و خضر است که موسی طاقت نمی آورد کارهای خضر را

«إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً»

و چنین و چنان که بارها عرض کردم جواب های متعدد دادیم امام صادق (علیه السلام) می فرمایند موسی برتر از خضر بود اعلم از خضر بود، در روایتی در «علل الشرایع» حضرت می فرماید که این قصه ی که موسی و خضر بود

«قضیه فی واقعه»

یک جا یگ گوشه ای خدا به موسی بن عمران فرموده که برو دنبال خضر، به جمیع انبیاء گفته بروید دنبال خضر بگردید؟ یک قضیه یک جا اتفاق افتاده چطور تأمیم اش می دهی به کل بشریت؟ که تمام بشریت یک موسی اند و باید بروند دنبال خضر طریق بگردند، ببینیم شریعت وارد می شود اول و ابتدا می گوید شما مقلد چه کسی هستی؟ جوان است می گوید من مقلد نیستم اصلاً تقلید چه هست این حرف ها، می گوید استغفرالله شما باید تقلید داشته باشی سراغ مرجع تقلید بروی، نمازت را به موقع بخوانی، روزه ات را بگیری، حتی ذکری که به تو می گویم مازاد بر اینهاست، نماز شب هم باید بخوانی، نمازهای مستحبی، توسلات و اذکاری که به تو می گویم، چله باید بگیری، فلان تا چه حدی ببینم مُخ طرف شستشو شده، یک سری اذکار می دهم که شما فکر بکنی الآن در این یک سِری نهفته است، می آیی و می بینم نه هنوز آقای گلپایگانی مستعید نشده،  شما باید تزکیه نفس بکنی تا لایق فیض حضور شوی، چله به تو می دهم، چله می دهم، چله می دهم، چله می دهم، چله می دهم تا بگویم آقا آن آتش اشتیاق در شما تبلور کرده، می گوید پس چه زمانی می رویم این عارف را ببینیم؟ قطب و پیر و مُرشد همان ابتدا نمی گوید می گوید یکی از عرفای الهی است یکی از اولیاء الله است خدا به او عنایاتی فرموده می خواهیم اگر برویم خدمت آقا و به شما عنایتی بکند باید خلاصه یک فیض حضور پیدا بکنی یک لیاقتی پیدا بکنی برای فیض حضور و اینها را فعلاً شما انجام بده تا بعد، به این جوان یک ماه، دو ماه، سه ماه، چهار ماه، ذکر می دهم، ذکر می دهم، ذکر می دهم می گویم مثلاً روز 26 اسفندماه مثلاً 1400 ساعت سه بعد از ظهر می رویم خدمت آقا و ببینیم البته شما لایق شدی هنوز آن نور در جبین ات پیدا شده؟ می رود و می آید می بینم نه خوب مُخ اش را پیاده کردم می گویم نه مثل اینکه یک نوری در وجنات شما پیداست، اگر می بینم نه هنوز تردد دارد می گویم نخیر شما هنوز خوب تزکیه نشدی، تا بتوانم، این آقا دیگر جوان ذکر گفته ذهنش کاملاً شستشو شده این شب 26 اسفند خواب ندارد سه تا چهارتا چله گرفته منتظر است تا به اینجا برسد، ساعت سه قرار است آنها دوازده ظهر درِ خانه ماست، می رویم آنجاها و ساعت یک ربع به سه این دیگر قلبش دارد، آماده اش کردم، نور پردازی اتاق تشرف، کیفیت تشرف، غسل تشرف، و...، اینها یک مقوله ای دارد که در فرقه ها مختلف است که چطور بیاید باید جوز همراه خودش داشته باشد سکه داشته باشد انگشتر داشته باشد بعضی از فرقه ها، بعضی از فرقه ها اصلاً بیعت شان مستهجن است حتی به زبان نمی توانیم بیاوریم، متفاوت اند، ایشان آمده داخل اتاق نشسته و آن نور پردازی و آن حالت اتاق و دل در دلش نیست ساعت سه شد آقا هنوز نیامده، سه ماه است من منتظر این قصه هستم، سه و ده دقیقه، سه و ربع در باز می شود می بیند حالا یک پیره مردی که مثلاً قطب فرقه است می آید داخل، این آی اشک می ریزد گریه می کند می افتد به پاهایش آقا منتظر یک همچین لحظه ای بودم، شستشوی مغزی دادند.

مجری:

دو سه نفر هم اطراف دارند جو می دهند فضا می دهند.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

بله آقا آمد آنها اشک می ریزند شعر می خوانند، بیعت می کند، بیعت که کرد می گوید باید سرسپرده بشوی اطاعت محض از پیر و قطب و مرشد.

مجری:

با همین لغت.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

بله، باید سرسپرده بشوی، اگر شما سرسپرده نشوی نمی توانی به فناء فی الله برسی، فناء فی الله اصلاً چه هست؟

مجری:

فناء فی القطب.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

یعنی چه؟ گاهی اوقات ما باید فکر بکنیم ببینیم زیرک باشیم مؤمن کیّس است مؤمن زرنگ است بحث فناء فی الله فناء چه هست؟ فناء این است که من خدا می شوم؟ خدا من می شود؟ چه هست این اصلاً چه اتفاقی می افتد؟ نه، هر چه می بینم قدرت خداست، خب چوپان در بیابان هم می گوید قربانت بروم خدایا چه آسمانی چه زمینی چه چمنی چه بز و شتری به من دادی خدایا شکرت، نان و ماستش را هم می خورد کیف هم می کند، این همه شلوغ کردن ندارد که، پس این فناء فی الله چه هست قصه اش؟ که آن حقیقتی است که شما اینهمه مُخ مردم را می زنی و سوار او می شوی سوءاستفاده فکری می کنی، سوءاستفاده اعتقادی می کنی، سوءاستفاده اقتصادی می کنی، سوءاستفاده جنسی می کنی برای اینکه مثلاً به فناء و حقیقت برسد، آن حقیقت چیست؟ من خدا می شوم؟ خدا من می شود؟ چه هست قصه؟ می دانید مبتکر اندیشه فناء بایزید بسطامی بوده؟ که فانی فی الله بشوید، قبل از او نگاه کنید در متون نیست.

مجری:

یعنی در متون اصیل اسلامی نداریم.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

نه، طیفور بن عیسی بن آدم بن سروشان معروف به بایزید بسطامی که عطار او را سلطان العارفین اش می خواند، سخن اینجاهاست که این فریب کجای دین؟ اگر قرار بود تمام فونداسیون اعتقادات من را آن هدف نهای من را فناء بگذارد دین و برای این من را خدا خلق کرده که سرسپرده یک قطب و پیر و مُرشدی بشوم تا به فناء فی الله برسم چرا امیرالمؤمنین از فناء فی الله حرف نزده؟ مگر اهل بیت آمده اند آداب و فروع دین را به ما یاد بدهند خب اینها که پرچمدار توحید اند اگر مقوله فناء است چرا امام صادق به من نگفته؟ چرا پیغمبر نفرموده؟ چرا اهل بیت نفرمودند؟ چرا قرآن اینهمه از توحید و خدا پرستی صحبت کرده چرا از فناء صحبت نکرده؟ کجای متون دینی می توانیم پیدا بکنیم که تو فانی فی الله بعد تلاش بکنی تا فانی فی الله بشوی؟ فریب نخوریم زرنگ باشیم کلماتی که از دهان خارج می شود باید معنایش را بفهمیم.

مجری:

یک استادی می گفت بسیار بترسید از مشهورات زمانه؛ یک لغتی که همه می گویند اما هیچ.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

مرحبا

 «لا اَصلَ لَه»

هیچ اصلی برایش نیست

تو اعتقادات ات چرا می گویی باید تلاش کنی تا فانی فی الله بشوی؟ این فناء یعنی چه اصلاً؟ به من بگو فناء یعنی چه؟ به آن فکر کردی فناء یعنی چه؟ بعد تمام فونداسیون اعتقادات من را گذاشتید هیچ دینی ندیدم در آن و إلا امام رضا باید صدتا روایت، «کتاب التوحید» می نویسد شیخ صدوق در توحید در عقاید خب چرا ده تا روایت، حداقل باید ده تا روایت در توحید هم داشته باشند یا نه که فناء است؟ با تک روایت که من نمی توانم فناء فی الله درست کنم که، آنهم در کتاب پشم علی میرزا دستخط نمی دانم خاکی سینه به سینه، این حرف ها نیست توحید زیر زمینی نیست اهل بیت آمدند انبیاء آمدند توحید را فریاد بزنند، نه چراغ خاموش سینه به سینه بیاید، جوابش چیست؟ همان حرف سامری اینها باطن دین است، اینها ظاهر دین است که شما می گویی لا إله إلا الله نماز می خوانی، باطن دین همان فناء است، کجا باطن و ظاهر درست کرد؟ دقیقاً همان باطن گرایی همان حرف ها به همان تزویر به همان فریب، می گوید تو باید داخل طریقت بیایی، طریقت چیست؟ باید سرسپردۀ قطب بشوی، آقا شما می خواهی بروی تهران، می خواهی بروی بندر عباس، می گویند که برو دنبال آقای سخنور، آقای سخنور خط بندر عباس را بلد است، می گوید میدان اول سمت چپ، میدان دوم سمت راست، میدان سوم مستقیم، میدان چهارم، شروع می کنند این طرف آن طرف گفتن، اگر دنبال آقای سخنور نروی شما می توانی به بندر عباس بررسی؟ می گویی نه، می گویی آقای سخنور رفته تا بندر عباس و برگشته جاده را بلد است، طی این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی، بارها و بارها جواب دادیم که یک: موسی اعلم از خضر بود پیامبر اولوالعظم است ما 124 هزار پیغمبر داریم در میان اینها 313 نفر مرسل اند، 5تا اولوالعظم اند موسی یکی از آنهاست ولایت بر خضر دارد، چطور تو افراد عوام را می گویی موسی هستند و من خزر طریق هستم؟ موسی اعلم از او بود که، صریح روایت است، ثانیاً اینکه موسی بن عمران وقتی که با خضر «وقضیة فی واقعیة» یادمان نرود موسی بن عمران وقتی با خضر همراه شد خضر از موسی کاری نخواست خودش بلند شد کارها را انجام داد خودش بلند شد بچه سر برید خودش بلند شد کشتی سراخ کرد نگفت موسی بلند شو سر ببر موسی بلند شو کشتی را سوراخ کن تو داری به من امر و نهی می کنی می گویی چنین بکن چنان بکن من خضر هستم تو حرف من را باید گوش کنی، خیلی باید زیرک باشد و اینکه چهار چنگولی این دینش را نگهدارد اعتقاداتش نیفتد دست یک مشت افراد شیاد دکاندار، توحید را فقط باید از لای دو لب مبارک امام صادق و امام رضا و اهل بیت بگیریم

«مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ‏ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُم الی الله تدعون و الی سبیله»

توحید دست شماست شما نیامدید آداب طهارت نجاست به ما یا بدهید که، اول توحید و عقاید بوده، در طریقت شما باید سر سپرده باشی هر چه او گفت بگویی چشم، به اینجاها می گویند استعناء بدایتی، یعنی چه؟ یعنی شما آمدی و سرسپرده شدی بیعت کردی، می گویم که ماه مبارک رمضان است و می خواهیم کارهای عام المنفعه هم خیلی انجام می دهم؛ می گویم آقا می خواهیم مثلاً مثل همان فرقه ی که در تهران گل می داد درِ خانه مردم فرمودید شما، کارهای که مثلاً خودش را می توانند جا بکنند بله اینها خیلی آدم های خیری اند و بودجه هم دارند دیگر، ما می خواهیم برای فقرا مثلاً کاری انجام بدهیم شما ولو در شهر خودمان هستی تا این سه روزی که ما می خواهیم مثلاً توزیع بکنیم شما نمی خواهد روزه بگیری تابستان هم هست گرمان و فلان، می گوید آقا من نه مسافرم نه عذر شرعی دارم نه بیمارم نه چیزی نه توانم کم می شود، می گوید ببین تو هنوز در شریعت گیری تو سرسپرده نیستی تو مستغنی از شریعت هستی به اندازه ی که منِ قطب می گویم، تو هنوز در رساله گیری بابا، هنوز در شریعت هستی بیا بالا

«إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا»

مجری:

خطرناک است آنچه که ما حس می کنیم در جلسات قبلی هم عرض کردیم یک وقت منِ جوانی که یک گرایشات ارزشی دارم می خواهند دعوتم کنند به گناه، گیرنده هایم حساس است آژیر می زند نه، اما شروع می کند پیچش را یک کمی کم می کند و آن هم در مقابل یک کار خوب دیگر، جای خاصی است.

در دهه فجر هستیم گرامی می داریم این روزها را و دل سپرده ایم به فجر اصلی عظمی و نهایی آنچه که پایان بخش این یلداها است، یلداهای کل تاریخ و اگر داریم صحبت می کنیم از انحرافات واقعاً اگر به ترسی که در اثر انحراف این انحرافات و این فرقه ها بر جامعه بشری در طول تاریخ پیش آمده نگاه بکنیم، دل مان بیشتر می تپد و دعا هایمان غلیظ تر می شود و عمیق تر می شود، برای آمدن خورشید.

استاد تعبیرم را اصلاح بفرمایید آنچه که من حس می کنم، یک بخش یک غده است، شاید یک جراحی سرپایی هست، یک وقت یک غده  رفته در مغز، انحرافات هرچه بحث ها فکری تر وعقیدتی تر است این جراحی اش ظریف تر است، از همان طرف هم ماندنش خطرناک تر است، طرف را فلج می کند، یعنی یک غده می گویند این دارد فشار می آورد به یک جای مغز یک بخش بدن را فلج می کند، این انحرافات انگار این شکلی است، یعنی دارد فشار می آورد یکجایی را قشنگ فلج می کند از کار می اندازد.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

واقعاً همینطور است ببینید، یک بار یکی هست عادت دارد به یک گناهی غده در پایش هست بله آن غده است و باید در بیاورد تا بدنش سالم بماند، ولی گاهی اوقات هست نه این غده در مغز است توحید را در نظر گرفته توحیدت هدف است، عقایدت هدف است، داعشی یک انسان است می گوید من اصلاً مشروب نمی خورم ولی عقایدش اینقدر خراب است که هزار جنایت احتمال دارد بکند، با همان اعتقادات خراب و اگر خاطر بینندگان باشد عرض کردیم اینکه فرقه ایجاد می کند بخاطر این است که بتواند اعمالت را کنترل بکند، تو یکبار یک گناه انجام می دهی یکبار فکرت را می دهی دست شیطان و او هر کاری دلش بخواهد می کند نه یک کار، اینجا در طریقت اتفاقات وحشتناکی می افتد، آنجا هر کاری که به او گفت ولو گناه رسمی باشد باید انجام بدهد، اگر هم انجام ندهد می گوید تو در شریعت گیر هستی هنوز، می گوید آقا این گناه این معصیت است، دیدی تو هنوز در شریعیت گیر هستی، در حلال و حرام گیر هستی، تو باید سر سپرده محض باشی، مرید در دست مراد باید کالمیت بین یدیه غسال باشد، هر کار به سر او آورد او دم بر نیاورد، حتی اجازه اعتراض به خودش ندهد، در دلش حتی، سؤال که دیگر کفر می شود برایشان، می گوید اصلاً  کردن، تصریح دارد، حالا اسم کتاب نمی دانم، ملا سلطان می گوید که تصریح دارد که اصلاً اجازه سؤال کردن نداری، عقل تعطیل اینجا عشق است شما باید عاشق بشوی، قطب را، فانی در قطب بشود تا بعد فانی فی الله بشوی، یعنی اینجا دیگر با علی علی گفتن، و یا زهرا گفتن و این حرفها جذبش می کند می گوید حالا همه را بگذاریم کنار هرچه من گفتم می گوید تو که علی علی می گفتی، با علی علی جذب کردی، می گوید هرچه علی گفت بگذار کنار، علی گفته است امیرالمؤمنین گفته است تا حالا هو یا علی می گفتیم، حالا دیگر از این به بعد هرچه گفته گفته است، می گویید آقا مولا یک چیز دیگر گفته، می گوید هرچه من گفتم باید بگویی چشم و به اسم امیرالمؤمنین در فرق شیعه شان سنی ها هم باز محبت نسبت به اهل بیت دارند اما خب این محبت کفاف نمی کند، باید اعتقاد رسمی به ولایت شان داشته باشیم، و سر سپرده اهل بیت باشیم، واقعاً وقتی که می گوییم قطب عالم امکان حجت بن الحسن است، هرچه او گفت باید بگویی چشم نه یک انسانی که جایز الخطا است، این خلف عقل است، ببینید اگر من افسار اعمالم و عقایدم را بسپارم دست کسی که احتمال خطا دارد خلاف عقل هست یا نیست، احتمال دارد من را به بیراهه ببرد به قهقراء ببرد، اصلاً این ره که می رود به ترکستان باشد، اصلاً عقل می گوید نه باید حتماً پیروی محض از کسی داشته باشی که عصمتش به تضمین الهی باشد، خدا گفته من ضمانت می کنم امام صادق خطا نکند، بعد تو با خیال راحت می گویی باشد چشم، اصلاً خلف عقل می شود، اصلاً عقل آدم را محکوم می کند، حالا حرف این است که در طبیعت خیلی جنایات اتفاق می افتد، جای دیگر در یک جلسه دیگر هم عرض کرده بودم، حالا جالب است تعریف بکنیم این قصه را که بدانند عمق جنایت کجا است و حتی از چه کانالهای قدرت هایشان را به دست می آ ورند، شما می آیی پیش من می گویم آقای گلپایگانی شما با یک ماشین نوک مدادی آمدی، سر کوچه ماشینت خراب شد با اتوبوس آمدی اتوبوست یک جا مشکل پیدا کرد، بعد آمدی در فکرت این بود نهار این را خوردی، با یک تسخیر جن می توانم این کار را انجام بدهم و شما مبهوت می شوی که آقای سخنور چشم برزخی اش وا شده، آقای سخنور دارد از غیب می گوید عارف واصل که می گویند فقط ایشان هست، یک ریشی هم بلند می گذارم و یک صفحه ای  و سرم پایین است و سبحان الله می گویم استغفار می کنم، و یک نگاه بالا می کنم، می گویند دیدی این گناهم را فهمید این چشم برزخی دارد من را شکل حیوانات دید، دقت داشته باشید ما حرف بی سند را نباید قبول بکنیم عرض کردم زرنگ باشید، ما توحید مان را بدون برهان قبول نمی کنیم، امامت مان پشتش استدلال خوابیده، معادمان پشتش استدلال خوابیده، چطور چشم برزخی آقای سخنور را با یک ادعا قبول می کنید؟ کجا در متون دینی چشم برزخی داریم، یک جا امام صادق در مسجد الحرام بین دو انگشت را باز کرد راوی عرض کرد، «ما اکثر الزجیج و اکثر حجیج» حضرت فرمود ما اکثر الزجیج و اقل الحجیج» حاجی کم است و سر و صدا زیاد است، گفت چطور، بین دو انگشت را باز کرد، حجت خدا است، هر شخص عادی نیست، گفت نگاه کن دید حیوانات دارند می آیند چندتا هم انسان ها بودند، آنها یک مشت طرفدارهای بنی عباس و بنی امیه بودند، تو چطور به بچه شیعه می گویی مثل حیوان دیده ات، خیلی از چیزها را هم مریدها درست می کنند، ادعا ها را هم مریدها درست می کنند، به خود شخص بگویی به تو می خندد، اصلاً می گوید چه کسی همچین حرفی زده، خاطرتان هست در مورد یکی از مراجع می گفتند نماز صبحش را اول می رود مکه می خواند با طی الأرض، بعد می رود مدینه می خواند بعد می رود نجف کربلا، بعد می آید اینجا نماز می خواند، اگر به خودش می گفتی، می گفت بردار این چرندیات را، مردم خودشان درست می کنند بعد یک عده هم فقط کافی است چندتا تبلیغ کننده داشته باشد که مرید هم باشند دیگر واویلا، همان افرادی که داخل اتاق می آیند و جو می دهند، بعد صدتا کتاب چاپ می شود، که ایشان یک سری معجزات داشته، یک سری کرامات داشته، چشم برزخی داشته، اینجا نگاه کرده به آقای گلپایگانی گفت تو اینطوری هستی، اینها را به راحتی می شود فریب خورد، عرض کردم آقای سخنور خوب برای خودش خوب، تو اعتقاداتت تقلیدی نیست،  اعتقادات را باید خودت بروی دنبالش، با برهان عقلی و ثقلین به اعتقاداتت در بیایی، چطور فکر و عقل و اعتقادات و اخلاق و شریعتت را همه چیزت را بسپاری دست یک کسی که مدعی است، و اینکه من خضر طریقم و من ادعا بکنم که چنین دارم و چنان دارم هیچ برهانی برایش نداری الّا ادعای خودش، چطور ادعایش را راحت قبول می کنی، به چهارتا فریب؟ فریب نخورید، این چمبره فریب شیطان است، که می گوید بیا تو خدا پرستی ات را آنطور که من می گویم انجام بده، دقیقاً همان فریبی که انبیاء با آن روبرو می شدند در انحرافات.

شخصی بود بنام شیخ ابراهیم سقا، حالا جریاناتی دارم که واقعاً هم وحشتناک تر است، و هم مستهجن است، حالا این شاید یک زره کلیدهایی داشته باشد در اینجا، شیخ ابراهیم سقا بود در ایران ادعای عرفان کرد که من یک چیزهایی دارم، بیرونش کردند علمای قم، رفت نجف، در نجف هم ادعا کرد که من یک سری چیزها را دارم، اوضاء مالی خوبی نداشت، کارش چه بود، آن موقع لوله کشی نبود، با استر و قاطر رفت و آمد می کردند، می رفت سر چاه های بیرون نجف آب می کشید می آمد آب می فروخت به مردم، معروف شد به شیخ ابراهیم سقا، رفته رفته یک سری قدرت هایی داشت، و پیدا کرد، که مردم می آمد می گفت من خرم گم شده می گفت فلان جا است، دخترم شوهر می خواهد، می گفت این ذکر را بگو درست می شود می شد، آن یکی می گفت مالم گمشده، آن یکی می گفت پسرم زن می خواهد، یکی اوضاء مالی ام خراب است، همین بساط هایی که دعا نویس ها و رمالها دارند، یک فرصتی پیدا بکنیم که اصلاً پته اینها را بریزیم روی آب که چقدر اینها شیاد هستند،  چقدر اینها شیاد و کلاه بردار هستند، اصلاً خنده تان می گیرد که اینجا مردم هم چقدر اعتقاد پیدا می کنند به اینها، حالا بگذریم؛ اینقدر رفت و آمد زیاد شده بود در خانه شیخ ابراهیم سقا برای مشکلات شان که دیگر وضعش خوب شده بود، یک جوانی شده بود مسؤل آب آوری شیخ ابراهیم سقا، که فقط آب بدهد به اینهایی که دارند می آیند و این مراجعین و ارباب رجوع ها، اجازه بدهید اینطور تعریف بکنم جریان را یک شب بعد از نماز مغرب و عشاء در صحن حرم امیرالمؤمنین (ع) دیدم یک جوان کتک خورده لباس ها پاره خونین و مالین خودش را انداخت روی پای این امام جماعت صحن امیرالمؤمنین سید اولاد پیغمبر «سیدنا اکلت الخرّه» غلط کردم، شکر خوردم، «هل لی من توبه» ملت دورش جمع شدند که چه شده این جوان را، و گفتند چکار کردی مگر، این سر و وضع را این کتک خورده و اینها، حالا ملت جمع شدند این جوان شروع کرد تعریف کردن، گفت من سقای خانه شیخ ابراهیم سقا بودم، همیشه می آمدم می گفتم شیخ ابراهیم این چیزهایی که خدا به تو داده آن عنایاتی که کرده، او هم می گفت کار خدا است دیگر، در حالی که کار شیطان بود، می فگتم به من هم یاد بده، او گفت

«إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً»

کهف/75

تو اصلاً حرف گوش کن نیستی، اصرار قبول نمی کرد، یک روز دیگر خیلی التماسش کردم، به من گفت هرکار بگویم انجام می دهی؟ گفتم چشم، اعتراض نمی کنی، گفتم چشم، گفت چهل روز باید در زیر زمین خانه ما چله بگیری، روزها روزه شبها عبادت تا صبح، گفتم خیلی هم عالی، نون و آبم، گفت با من، بسم الله، چهل شب من در این زیر زمین با این امکانات مثلاً قدیم نجف، گرمای آن زمان روزها روزه و شبها عبادت تا صبح، چهل روز اول تمام شد، چهل روز به حرف راحت است ما یک ماه رمضان روزه می گیریم آخرها دیگر همه دنبال استحلال هستند، چهل روز رزوه

مجری:

یک جور زندان انفرادی

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

بعد از چهل روز آمد گفت حالت چطور است، گفت عالی یک نکته ای را بگویم، اینها همان اول نمی گویند بیا خلف شرع انجام بده برا جلب اعتماد حضرت عالی من اول چهارتا ذکر خوب می دهم که بعدش می گویم نظرتان چه هست آقای گلپایگانی از این نسخه ای که به شما دادم، شما خب چهل شب نماز شب بخوانی حالت خوب است، قرآن بخوان چهل شب حالت خوب است، دعای کمیل بخوان، ذکر بگو حالت خوب است، می گویند این ذکرهای که آقای سخنور می دهد خیلی عالی است، دانه پاشیدم برایت، چهلم اول اینطوری، گفتم عالی، گفتم تمام شد دیگر، گفت نه چهلم دومی هم هست، گفتم چکار باید بکنم، شما فقط امر بفرمایید، گفت چهلم دوم عین چهلم اول عبادت می کنید الا با این تفاوت کوچک که با ادرارت وضو می گیری، گفتم عجب مگر می شود با ادار وضو گرفت اینکه نجس است، هم کثافت کاری است هم مگر می شود نماز خواند با نجاست؟ گفت

«الم اقل لک»

دید حرف گوش نمی کنی،

«الم اقل لك انك لن تستطيع معي صبرا»

دیدی تو هنوز در شریعت گیری، حرفی که من می زنم را عمل کن، قانعم کرد، چهل روز من با ادرارم وضو می گرفتم نماز می خواندم، یعنی در اصل چهل روز نماز نخواندم 80 روز روزه و عبادت و بعد چله دوم  این شکلی، چهلم دوم تمام شد گفتم تمام است؟ گفت نه یک چهلم سوم دیگر هم هست چله باید بگیری، چه شکلی، گفت عین چهلم دوم یعنی وضو گرفتنت همین شکل، إلّا اینکه بعد از هر نمازت شما نستجیر بالله و نعوذ بالله، سنگین است حتی به زبان آوردنش هم سنگین است، لعن حضرت صدیقه طاهره باید بکنی، گفت من داد زدم سرش، گفتم ننگ بر تو باد، خجالت نمی کشی در نجف جلوی امیرالمؤمنین، حضرت زهرا قدیسه طاهره مطهره آن هم داد زد سر من

«إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا»

دیدی هرچه من داد زدم او هم داد زد، آخرش گفتم باشه، گفت دهانم شکسته باد سید در صحن داشت می گفت، چهله سوم را بعد از هر نماز صد مرتبه لعنت کردم، یک نکته ای را داشته باشید، بینندگان عزیز یکی از مواردی که باعث می شود قدرتهای شیطانی به دست بیاورند افراد این است که به مقدسات اهانت کنند حالا یا به قرآن یا به اهل بیت، یا قرآن را نجس بکنند یا قرآن را درون فاضلاب بیاندازند، یا اهانت به اهل بیت، یه یک شکلی به مقدسات اهانت بکنند تا شیطان به آنها قدرت هایی بدهد، و این خیلی مهم است، شروع کردم این خباثت را، 80 روز نماز نخوانده 40 روز این خباثت را کرده، بعد از چهله سوم گفتم تمام؟ 120 روز شد، چهار ماه، در زیر زمین چله بگیر، تمام شد؟ گفت بله، فردا شما می روی بیابان نجف، می رسی به یک مجلسی که این مجلس مردم نشسته اند یک نفر هم روی منبر آن بالا نشسته دارد حرف می زند، سلام مرا به او می رسانی می گویی هر آنچه که به شیخ ابراهیم سقا دادی به من هم بده، خب باشد فردا رفتم بیرون، رفتم بیرون نجف دیدم اینجا بیابان نجف نیست، خب من بچه نجف هستم بیابان نجف را می شناسم، حالت مکاشفه برایش رخ داد، یک نکته اشاره جلسه مستقلی می خواهد در بحث کشف و شهود، چون یکی از مبانی صوفیه است، و برخی دیگر از فرقه ها، کشف و شهود مکاشفه جایی که شیطان راه دارد می شود حجت؟ خواب شیطان راه دارد می شود حجت؟ جایی حجت است که شیطان را در او راه نباشد، این عقلانی است، برهانی عقلی است، جایی حجت است و شما هر آنچه او گفت باید عمل بکنید که شیطان در آن راه نداشته باشد، خب اینطور مکاشفه برایش رخ داد، مکاشفه شیطانی، خود صوفیان هم معتقد هستند که مکاشفه شیطانی و غیر شیطانی داریم، مکاشفه برایش رخ داد، دیدم این بیابان جای دیگر است، رفتم دیدم بله یک مجلسی هست و ملت هم نشستند روبروی منبر و از دور گفتم سلام علیکم، شیخ ابراهیم سقا سلام رساند گفت هرچه به شیخ ابراهیم سقا دادی به من هم بده، از بالای منبر نگاه کرد به من گفت که، شیخ ابراهیم سقا تو را فرستاده؟ همانجا که ایسادی یک سجده بکن سمت منبر هرچه می خواهی به تو بدهیم، خب من هم عرب زبانم در زبانم همیشه می چرخد لعنت الله علی الشیطان، گفتم چرا به تو سجده کنم، لعنت الله علی الشیطان نکند تو خودت ابلیس هستی، گفت این حرف کامل از دهانم خارج نشده بود، یک نفر از پشت سر زد به گوشم، برگشتم دیدم شیخ ابراهیم سقا است، تا خوردم کتکم زد، به طوری که بیهوش افتادم، به هوش که آمدم دیدم نه مجلسی و نه منبری بیابان هم همان بیابان ها نجف است، غروب شده برگشتم، «سیدنا اکلت الخرّ» غلط کردم، توبه می توانم بکنم یا نه، این دروغ گفت کلک زد به من او ابلیس کن گفت سجده کن، عرض کردم از توحید تا به شیطان پرستی، تا به پرستش شیطان می رسد، که به تو یک قدرتهایی بدهد، و تو باید سر سپرده باشی هرچه گفت باید بگویی چشم، سوء استفاده می کند، ملت هم ریختند در خانه شیخ ابراهیم سقا او هم در رفته بود، قبل از اینکه ملت برسند فرار کرد، می خواهم بگویم یک سری از قدرت ها ها این وسط با عبادت شیطان با پرستش شیطان به دست می آورند بعد شما فکر می کنید اینها رحمانی است این دارد از باطن خبر می دهد چشم برزخی دارد، ادعا است، سرسپرده او می شوی به دنبال او می روی

مجری:

یک نکته ام که محبت بفرمایید تکمیلش بفرمایید، قدرت های شیطانی، من جوان یا برای تست یا یک سری چیزهای دنیایی دارم می گوییم حالا یکبار هم یک کاری بکنیم برویم و بگیریم و این قدرت ها هم دست مان بیاید، این شعار نیست واقعیت است، آن چه که شیطان می دهد، اولاً قدرت واقعی نیست، ظاهر است، مثل آن مارهای ساحران مقابل حضرت موسی دوماً همان  هم مقطعی است، سوماً چیزی که برای من خیلی جالب است، شیطان در رفاقتش نالوطی است، پشت آدم در نمی آید، او می گوید من با تو بودم سجده کردم، با تو بودم تا اینجا، در یک جایی رهایت می کند.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

تکمله فرمایش حضرت عالی حتی روز قیامت، می گویند شیطان تو ما را گول زدی، می گوید به من چه من فقط به شما گفتم می خواهید این راه را بروید، شما خودتان راه افتادید، آنجا هم پشتش را خالی می کند، روز قیامتی که همه دنبال یک چاره می گردند آنجا رهایشان می کند،

مجری:

حتی این دنیا مثلاً سیرش این است که جبهه باطل یکی که هست تمام اطرافیانش را هوایشان را دارد، در انسیان ظاهرش این است، مثلاً شاید معاویه خیلی پشت نیروهایش بوده حالا من نمی دانم مثال می زنم، اما شیطان حتی به این هم اعتقاد ندارد، خیلی نامرد هست، و خیلی راحت پشتت را خالی می کند، یعنی می خواهم بگویم این قدرت دنیایی هم حساب بکنی نمی ارزد.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

یک نکته را عرض بکنم خدمت تان، ما یک حقیقت داریم یک واقعیت داریم هر واقعیتی حقیقت نیست، قدرتهایی سحر و جادو و تلسم و جنگیری و این خباثت ها واقعیت دارد یا واقعیت ندارد؟ واقعیت دارد داریم می بینیم، تلسم می کند، سحر می کند، جادو می کند، تسخیر جن می کند، اما حق است؟ نه باطل است، واقعیت دارد اما حقیقت ندارد.

مجری:

استاد من می خواهم اینقدر نگاهم را بیاورم پایین اینقدر سطحی نگاه کنم کاملاً دنیایی، می گویم آقای جوان قدرت شیطان مثل لذت مواد مخدر است دنیایی هم حساب می کنی نمی ارزد، یک مقطعی دارد یک فضایی دارد، اما اینقدر ضررات دنیایی اش، بالا است که نمی ارزد، فکر نکنید که حالا ما تست بکنیم ببینیم چه می شود آخرش، این به تستش هم نمی ارزد.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

مردانگی می خواهی حجت ابن الحسن بخدا قسم ایندر آقا است، اینقدر کریم است، اینقدر مرد است در رفاقت آخرش هست، مرد امام زمان، مرد پسر زهرا بخدا قسم امتحانش کنید، جوانها هرجا گیر کردی، هر جا هر نقطه ای از دنیا گیر کردی یک لحظه دلت را بسپار به آقایت بگو

«المستغاث بک یا صاحب الزمان»

سه بار این را از ته دلت بگو، معجزه را به چشم خواهی دید، آقا این یک ادعا نیست بارها پیام های متعدد برای من آمد که استاد گفتیم و شد، رفیق حجت ابن الحسن، مردم حجت ابن الحسن است، «الإمام الأنیست، الرفیق و الوالد الشفیق و الام البر علی ولده الصغیر» بعد تو حجت ابن الحسن را رها کردی دنبال این راه افتادی؟ گولت زدن، فریبت دادن، در و گوهر گرفتن خزف در دستت گذاشتند، فریب خوردی، دنیا را هم به تو نمی دهند،

مجری:

دنیا را هم می خواهی از حضرت بخواه

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

لیست سوء استفاده های اقتصادی را برایتان بیاورم که چقدر پیام ها به شخص بنده حتی دادند، که از ما کشیدند و بردند و خوردندآخرش هم هیچ، هرچه کار کردیم ریختیم در حلق خانقاه هرچه کار کردیم دادیم به حلق این قطب و پیر و مرشد که بیا من تو را فانی فی الله بکنم، سر سپرده بکنم، آخرش فهمیدم که این هم یک دزد شارلاتان از آب در آمد جوان  رفت کار کرد، نه زن دارد نه بچه دارد نه زندگی توانست تشکلی بدهد فقط هرچه این آقا گفت باید بگوید چشم که به فنای فی الله برسد، بعد تو همه این جنایات را انجام بده هرچه هم من گفتم شما بگو چشم که چه؟ که بیایی فانی فی الله بشوی، فنای فی الله عرض کردم اول برنامه که معنای چیست، به حقیقت برسی، وقتی که به حقیقت رسیدی دیگر نیازی نداری به شریعیت تو به استغناء نهایتی رسیدی، یک مثال بزنم و جوابش بدهم، چون حرف برای زدن هست می گوید «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» تو عبادت وبندگی بکن تا به یقین رسیدی، وقتی به یقین رسیدی بندگی نمی خواهی، قرآن برایت می خواند، روایت برای می خواند با توضیح و تفسیر خودش، در حالی که در ادبیات عرب إلی و حتی متفاوت است، همه شان برای انتهای غایت رد زمان یا مکان قرار داده می شود ولی حتی ما بعد حتی در قبلش داخل است، مثال بزنم می گوییم «اکلت السمکة حتی رأسها» من ماهی را خوردم حتی سرش را هم خوردم، کله ماهی را هم خوردم، ولی می گوید «سرت من البصره إلی الکوفه» من از تهران مثلاً آمدم إلی قم، ابتدای قم که رسیدی دیگر وارد شدی دیگر تمام، قم داخل این سیر و رفت و آمد تو نیست، همین ابتدایش رسیدی کافی است، ولی او کله ماهی داخل ماهی هم هست، یعنی حتی ماهی هم،«وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» حتی وقتی که به یقین رسید، حتی وقتی که به قطع رسیدی، و از این فریب هایی که برای شما می گذارد، بعد یک نقطه شما به مقام حقیقت و فنای فی الله رسیدی با دوتا کله زدن و هو کشیدن یا ابالحسن امیرالمؤمنین که در محراب مسجد ضربت خورد، او که تا آخرین لحظه نماز خواند، سید الشهدا گفت که «جعلک الله من المصلین» نماز خواند آقا، امام سجاد تا آخرین لحظات نماز خواندن، اهل بیت به ما نماز و روزه و همین ها را به ما یاد دادند، ولی او نه می گوید فقط یک قشر است، واینجا وقتی که وارد می شوند شروع می کنند زبان باز کردن و اهانت کردن به فقها، اول قصه می آیند شریعت را، شما باید بروید تقلید بکنید، ولی اینجا شروع می کنند اهانت کردن به فقها می گویند اینها قشری هستند، ما ز قرآن مغز را برداشتیم، عذر خواهی می کنم تعبیر غلطی است است و اهانت است که اگر بگویم چقدر هتاک هستند بی ادبی هست عذر خواهی می کنیم ولی این شعر که ما ز قرآن مغز را برداشتیم پوست را بهر خران بگذاشتیم، اهانت می کند به فقها، می گوید اینها قشری هستند، دنبال پوسته دین هستند شما همه اش برو وضو و نماز و روزه و حج و زکات بیا باطن دین را به تو نشان بدهم، باطن دین دست چه کس هست؟ دست سامری و دست قطب

مجری:

دست شان درد نکند، خوب است که یک باطنی است که خروجی اش می شود، من اطلاعاتم محدود است اما می شود سکونت د  شکورهای غربی رفاه آنچنانی فرزندان شان، خودشان، خیلی جالب است و دست شان درد نکند با این دین خوشکل و زهدی که دارند، دست شان درد نکند خدا خیرشان بدهد که دلسوز ما هستند و می خواهند ما را به حقیقت برسانند.

جمله آخر را عرض بکنم یک بزرگواری می گفت که ما اگر می خواهیم مباحث سیاسی و انحرافات سیاسی اجتماعی را حل کنیم باید توحید را حل بکنیم، اگر توحید را تعریف درست شسته و رفت دقیق و سالم کامل بدون عیب بگذاریم در مباحث سیاسی هم مسئله مان حل است.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

دقیقاً اینها فقیه را هم بعنوان مرجع قبول ندارند، ابتدایش می گویند، بعد چطور می آیند به یک نظام جمهوری اسلامی بخواهد معقتد باشد، هر کس گفت اینها به نظام جمهوری اسلامی معتقد هستند، اینها دروغ دارند می گویند خودشان، اینها در باطن می گویند ولایت من، حالا در بحث ولایت در تصوف مشخص می شود که اصلاً اینها ولایتی قبول ندارند برای بقیه فقط می گویند ولایت برای من است، بعد چطور اینجا ادعا می کنی که اینها آسیب های اعتقادی اش را ما داریم قدم به قدم می شماریم، آسیب های سیاسی اش وحشتناک است.

مجری:

استفاده کردیم می دانید سیری که تا الآن آمدیم، در همین سه جلسه به ظاهر داریم به بحث تصوف می پردازیم اما یک سنجه هایی یک ابزارهایی یک راهکارهای عقلی و کاملاً ملموس و کاملاً قابل اجرا بدست مان می آید که گول شعبده بازان را نخوریم، استاد عزیز تشکر ممنون استفاده کردیم، ان شاء الله توفیقی باشد هفته آینده خدمت تان باشیم، یا علی.

 

 

 


آفتاب یلدا>

تصوف اندیشه انحرافی خداپرستی عبادت فرقه ها شیطان بسطامی فناء اعتقاد توحید