عصر انتظار

قسمت یازدهم برنامه عصر انتظار با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین موسوی


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:10/10/1400

برنامه:عصر انتظار

مجری:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین،الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم.

«اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلي آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّي تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا وَهَبْ لَنا رَحْمَتَهُ وَ رَأفَتَهُ وَ دُعائَهُ وَ خَیْرَهُ»

عرض سلام و ادب و احترام و شب بخیر حضور همه شما بینندگان عزیز برنامه عصر انتظار از شبکه جهانی حضرت ولی عصر، با عصر انتظار دیگر به خدمت شما عزیزان رسیدیم به کارشناسی جناب حجت الإسلام و المسلمین موسوی حسن رودی که حضور ارزشمندشان سلام و خیر مقدم عرض می کنیم، سلام علیکم حاج آقا.

حجت الاسلام و المسلمین موسوی:

عرض سلام و ادب دارم خدمت شما و عرض تسلیت دارم به مناسبت این ایام به قطب عالم امکان حضرت حجت (صلوات الله علیه) و همه شیعیان و محبین بی بی حضرت زهرا (سلام الله علیها).

مجری:

سپاسگذارم ما هم عرض تسلیت داریم ایام شهادت جانسوز و جانگداز بانوی دو عالم حضرت صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را اولاً به پیشگاه حضرت بقیة الله الاعظم به همۀشما شیفتگان راه امامت و ولایت و همچنین در آستانه شهادت سیدالشهدای مقاومت حاج قاسم سلیمانی عزیز هستیم یاد و خاطره همه شهدای اسلام به ویژه شهید حاج قاسم سلیمانی و أبو مهدی المهندس و شهدای همراه شان را گرامی می داریم و به روح بلندشان درود و سلام می فرستیم.

إن شاءالله می خواهیم با موضوع بصیرت از کلام حاج آقای موسوی إن شاءالله بهره ببریم و از ایشان تقاضا بکنیم که بحث را آغاز بکنند و یک تعریفی از بصیرت برای ما داشته باشند که به هر حال بی ارتباط با ایام هم نیست هم ایام فاطمیه و هم ایام شهادت شهدای مقاومت بحث بصیرت را داشته باشیم و تعریفی از بصیرت و إن شاءالله از بیان ارزشمندتان بهره ببریم.

حجت الاسلام و المسلمین موسوی:

بصیرت در لغت مثلاً در «مفردات راغب» آمده که به إدراک قلبی بصیرت گفته می شود یا

«یُقالُ لِقُوَّةِ القَلبِ المُدرِکَةِ: بَصیرَةٌ»

در واقع به آن إدراک قلبی می گوید.

در کتاب «العین» آمده که:

«البَصِيرة اسم لما اعتقد في القلب من الدين و حقيق الأمر»

به باورهای قلبی دینی و حقیقت امور هم بصیرت گفته می شود، اما آن چیزی که اصطلاحی مفهوم بصیرت به آن گفته شده و پیرامون آن صحبت شده علامه طباطبایی (رحمة الله علیه) بصیرت را اینطور معنی می کند که بصیرت به معنی رؤیت قلبی و إدراک باطنی و درونی هست، من در مقدمه بحثم حالا این تعریف لفظی و مفهومی بصیرت.

یک مقدمه ای را خدمت تان بگویم خیلی کوتاه و بعد ادامه بحث را داشته باشیم؛ الآن به فراخور مناسبتی که وقتی کلمه بصیرت استفاده می شود معمولاً آن چیزی که بیشتر متباده می شود به ذهن و برجسته تر هست و پر رنگ تر هست در بحث بصیرت، بصیرت سیاسی هست حال اینکه وقتی ما در ادبیات دینی خودمان در آموزه های دینی کلمه بصیرت را در قرآن در روایات مورد مداقه قرار می دهیم فراتر از این هست یعنی آن چیزی که مهم هست برای ما بصیرت دینی هست که در واقع بصیرت سیاسی هم جزئی از آن هست و جالب هست بدانید ما زمانی بصیرت سیاسی مان به اعلا درجه خودش می رسد و قشنگ ترین حالت را پیدا می کند که بصیرت دینی ما در واقع کامل شده باشد و مراد بزرگان ما هم همانطور که مقام معظم رهبری هم بارها بحث بصیرت را فرمودند در واقع همین قسمت هست که بصیرت سیاسی جزئی از آن هست، حالا إن شاءالله در بحث بصیرت ما یک مقداری بیشتر صحبت می کنیم که در لسان روایات چه هست و حضرات معصومین (علیهم صلوات الله) پیرامون آن چگونه در واقع تعریف کردند چه خواسته ای از ما دارند در بحث بصیرت.

در قرآن وقتی ما نگاه می کنیم دوبار کلمه بصیرت آمده، 38 مرتبه کلمه بصیر آمده که اصلاً خیلی وقت ها خدا را این شکل در واقع معرفی کرده به عنوان بصیر که در واقع اوج یا بهتر بگوییم مظهر بصیرت هست و ما بصیرت را از او الهام می گیریم و جالب هست که 148 مرتبه از کلمه بَصَرَ این مشتقاتش در قرآن پیرامونش صحبت شده و لذا این معلوم می شود که یک مفهومی هست که قرآن برایش مهم هست و به فراخور آن هم بعد هم حالا إن شاءالله در بحث روایات که ورود پیدا کنیم بهتر متوجه می شویم که روایات چقدر برایشان مهم هست.

یک مصداق خدمت تان قرآنی بگویم و بعد إن شاءالله بحث روائی اش را داشته باشیم؛ قرآن سوره یوسف آیه 108 می فرماید که:

«قُلْ هَٰذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ»

108/یوسف

خدا در قرآن خطاب به پیامبر اینطور می فرماید که ای پیامبر بگو که این راه من هست که در واقع این راه صراط مستقیمی که قرار هست همه بروند سمت آن

«قُلْ هَٰذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ»

ای پیامبر تو هم همه را بخوان سمت خدا، همه وقتی می خواهند دعوت کنند به سمت خدا، پیامبر و دیگران، ائمه و انبیای گذشته مبنای دعوت این هست

«أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ»

یعنی مبنای دعوت به سوی خدا بر مبنای بصیرت هست.

حالا برویم آرام آرام ورود پیدا کنیم به اینکه بصیرت در لسان روایات چه هست، من یکی یکی روایت ها را می خوانم به فراخور هر روایت یک توضیح کوتاهی خواهم داد چون من برایم مهم هست لفط روایت را ما شنیده باشیم ولو اینکه خیلی تفسیرش هم ندهیم، یک روایتی هست از امیر مؤمنین (صلوات الله علیه)؛ حضرت فرمودند که:

«مَن طالَت فِكرَتُهُ حَسُنَت بَصيرَتُهُ»

غرر الحکم

در «غُرر الحِکم» آمده، حضرت فرمود که هر کس فکر کردنش تفکرش زیادتر باشد طولانی تر باشد

«حَسُنَت بَصيرَتُهُ»

بصیرتش زیباتر می شود بصیرتش بهتر می شود، این رابطه مستقیم بین تفکر و بصیرت هست، این را پس داشته باشیم که خیلی مهم هست؛ کسی می تواند ادعا بکند که من با بصیرت هستم که اهل تفکر باشد یعنی خودش یک قوۀ درون ذهنش باشد درون مغزش باشد که این تفکر همیشه کار بکند و لذا ما هم اگر می خواهیم إن شاءالله آدم با بصیرت باشیم باید اهل تفکر باشیم و از نوع همین تفکرات هم هست که در روایات داریم که یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت هست، نه هر تفکری، آن تفکری که یک گام ما را به سمت خدا نزدک تر بکند.

باز در روایت داریم حضرت فرمودند که:

«لا بَصيرَهَ لِمَن لا فِکَر لَهُ»

کسی که اهل تفکر نیست اصلاً نمی تواند ادعا بکند که من بصیرت دارم، رابطه باز مستقیم تفکر و بصیرت.

باز حضرت فرمودند که، این روایات همه اش از امیرالمؤمنین (ع) هست، باز حضرت فرمودند:

«الفکر رأس الاستبصار»

اساس، بنیان و آن رأس بصیرت داشتن فکر کردن هست؛ یعنی شما اهل تفکر باشید نه اینکه یک اتفاقی افتاد همینطور سرسری از آن بگذری، باید تفکر کنی بتوانید تحلیل کنی بتوانید حرف برای گفتن در ذهن خودت حداقل داشته باشی و پیرامون آن موضوع در ذهن مان فکری داشته باشیم.

یک روایت بسیار زیبای هست از امام صادق (علیه السلام) در کافی، جلد 9، صفحه 599 آمده حضرت فرمود:

«إنَّ التَّفكُّرَ حَياةُ قَلبِ البَصيرِ»

کافی، ج 9، ص 599

حضرت می فرمایند که:

تفکر حیات قلب بصیر هست

در تعریف بصیرت گفتیم چه هست؟ آنچه که درونی قلبی هست، اعتقاد قلبی درونی، آن نوع نگرش قلبی ما، بعد حضرت فرمودند:

«إنَّ التَّفكُّرَ حَياةُ قَلبِ البَصيرِ»

اگر می خواهید قلب بصیرشما همیشه زنده بماند حیاتش به این هست که همیشه اهل تفکر باشید، بعد حضرت هم با تأکید در واقع بیان می کنند «إن» اولش می آورند یعنی یادتان باشد حتماً این همین هست که بیان می شود، بعد حضرت در ادامه می فرمایند:

«كما يَمشي المُستَنيرُ في الظُّلُماتِ بالنورِ ، يُحسِنُ التَّخلُّصَ ، و يُقِلُّ التَّربُّصَ»

حضرت فرمود همانطور که یعنی اینکه بصیرت کجا کمک می کند؛ مثل چه می ماند؟ مثل کسی که یک چراغ به دست در ظلمات دارد راه می رود، فرض کنید مثلاً یک شبی هست شما در روستایی هستید حالا مثلاً در روستا خیلی از روستاها هنوز هم که هنوز هست شما رفته باشید مثل الآن اینجا نیست که ببینید که تمام چراغ ها کوشه ها همه روشن هست، یک جای هست یک زمین کشاورزی می خواهی سر بزنی مثلاً، کاملاً تاریک هست شما باید یک فانوسی دست تان باشد، حضرت فرمود کسی که قلبش بصیر هست و بصیرت دارد

«كما يَمشي المُستَنيرُ في الظُّلُماتِ بالنورِ»

مثل کسی می ماند که چراغ به دست در ظلمات دارد نور را همراه خودش می برد، بعد چه اتفاقی می افتد؟

«يُحسِنُ التَّخلُّصَ»

همچین آدمی به خوبی نجات پیدا می کند؛ یعنی اینکه مطمئناً با آن نوری که هست در چاله چوله نمی افتد، اگر مثلاً خطری چیزی جلویش باشد اتفاقی برایش نمی افتد

«و يُقِلُّ التَّربُّصَ»

می فرماید که:

 کمتر هم توقف پیدا کند

کسی که جلویش معلوم نیست تا یک صدای می شنود تا یک احساس خطر می کند می ایستد درنگی می کند این باعث می شود دیرتر شما به مقصد برسید، ولی کسی که نور دارد معلوم هست چیکار دارد می کند کجا دارد می رود، این در واقع روایتی بود که می خواستم خدمت شما عرض بکنم.

برویم راویت بعدی؛ روایت بعدی می فرماید:

«لا عِلمَ لِمَن لا بَصِيرَةَ لَهُ»

اینجا خیلی جالب هست حضرت دارد در مورد یک، باز امیرامؤمنین می فرماید، می فرماید که

«لا عِلمَ لِمَن لا بَصِيرَةَ لَهُ»

کسی که بصیرت ندارد اصلاً نمی تواند ادعا بکند من علم دارم، گاهی وقت ها پیش می آید خودم را عرض می کنم؛ من تحصیلات مثلاً حوزوی ام خوب هست مثلاً مدرک کارشناسی ارشد دارم، دکترا دارم، دانشگاهی همینطور، از جهت مدرکی بله این مدرک را دارم، اما اگر بصیرت نداشته باشم به اندازۀ که در روایات گفته شده نمی توانم من ادعا بکنم که علم درست حسابی دارم آن علمی که مقصود و مطلوب خداوند هست.

باز در روایت داریم امام صادق (علیه السلام) فرمودند که:

«کَيفَ يَهتَدي مَن لَم يُبصِر وَ کَيفَ يُبصِر مَن لَم يَتَدبَّر»

کافی، ج 1، ص 183

حضرت فرمود که:

چگونه کسی که بصیرت ندارد هدایت بشود و چگونه بصیرت داشته باشد کسی که اهل تدبر نیست؟

روایت در کافی، جلد 1، صفحه 183 آمده، یعنی باز رابطه مستقیم بین تدبر یعنی آن تفکر عمیق تعقل عمیق و بصیرت داشتن، شما زمانی می توانی به بصیرت برسی که تدبرتان قوی باشد و تدبر داشته باشی.

روایت دیگری هست امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«إِنَّهُ مَنْ دَخَلَ فِي هَذَا الْأَمْرِ بِغَيْرِ يَقِينٍ وَ لَا بَصِيرَةٍ خَرَجَ مِنْهُ كَمَا دَخَلَ فِيهِ رَزَقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكَ مَعْرِفَةً ثَابِتَةً عَلَى بَصِيرَةٍ»

کافی، ج 1، ص 7

کافی، جلد یک، صفحه 7، حضرت فرمود:

که کسی که بدون یقین و بصیرت وارد این امر بشود

 امر اینجا ظاهراً منظور بحث ولایت اهل بیت هست بحث حالا اصل حقیقت دین هست، کسی که این خصوصیت را نداشته باشد یعنی بدون بصیرت وارد این دین بشود بدون بصیرت مثلاً وارد ولایت اهل بیت بشود حضرت فرمود:

«خَرَجَ مِنْهُ كَمَا دَخَلَ»

همانطوری هم می رود بیرون

یعنی خیلی راحت در واقع از آن خارج می شود، بعد حضرت دعا می کنند که خدا إن شاءالله به ما و شما معرفت ثابت بدهد

«عَلَى بَصِيرَةٍ»

 یعنی اینکه با بصیرت باشیم.

باز در روایت امام صادق (علیه السلام) فرمودند که:

«العامِلُ عَلى غَيرِ بَصيرَةٍ كَالسّائرِ عَلى غَيرِ الطَّريقِ لاَ  يَزِيدُهُ سُرْعَةُ اَلسَّيْرِ إِلاَّ بُعْداً»

کافی، ج 1، ص 43

کافی، جلد 1، صفحه 43، حضرت فرمودند که:

کسی که عمل می کند می رود جلو پیش می رود به غیر بصیرت

یعنی بدون بصیرت دارد این کار را انجام می دهد حضرت فرمودند که

«كَالسّائرِ»

مثل کسی می ماند که دارد سیر می کند یک سیری را دارد می رود

«عَلى غَيرِ الطَّريقِ»

یعنی چه؟ شما فرض کنید مثلاً می گویم مقصودشما این هست که مثلاً از اینجا مثلاً قم هست مقصودشما این هست که بروید سمت مثلاً کاشان که مثلاً شهر بعدی به سمت جنوب هست بروید سمت کاشان، ولی شما در اول اتوبان تهران هستید دارید این طرفی می روید، حضرت می فرماید که هر چقدر طی طریق بکنید شما دارید زحمت هم می کشید طی طریق می کنید ولی فقط دورتر می شوید، این روایت نشان دهنده این هست که چقدر مهم هست که آدم بصیرت داشته باشد و با بصیرت پیش برود.

باز امام صادق (علیه السلام) فرمودند که:

«مَن فَتَحَ الله عَينَ قَلبِهِ وَ بَصيرَهَ عَيِنهِ بِالاعتِبارِ فَقَد أعطاهُ مَنزِلَهً رفيعَهً وَ زُلفَهً عظيمَهً»

حضرت فرمود: کسی که خداوند متعال چشم ولش را و دیده بصرش را، این دوتا کلمه را کنار هم آورده کأنه حضرت می خواسته بصیرت را برای ما معنی بکنند، حضرت می فرمایند که:

«مَن فَتَحَ الله عَينَ قَلبِهِ»

چشم دل که روایت دیگری داریم که مثلاً آنجا که خدا در قرآن می فرماید کسی که کور هست در این دنیا، در آن دنیا هم مثلاً کور محشور می شود منظور این چشم که نیست، متأسفانه سلفی ها همین ظاهر قرآن را می گیرند، در روایت داریم که نه این چشم نیست چشم قلب شما چشم دل شما هست، اینجا حضرت می فرماید که:

«عَينَ قَلبِهِ»

کسی که خداوند معتال چشم دلش را و بعد بلافاصله حضرت می فرماید:

«وَ بَصيرَهَ عَيِنهِ»

و دیده بصیرتش را

برای عبرت گیری باز کرده باشد در واقع مقام بالا و مرتبط بزرگ و منزلت عظیمی را به دست آورده، این در واقع کسی می تواند بگوید من مقام بزرگی پیدا کردم که چشم دلش و بصیرتش به کار بیفتد.

یک روایت دیگر هم هست که حضرت می فرمایند که:

«لَا یَصِحُّ الِاعْتِبَارُ إِلَّا لِأَهْلِ الصَّفَا وَ الْبَصِیرَهً»

عبرت صحیح و مفید فقط برای اهل بصیرت و پاکداران میسر هست

یعنی شما از حادثه های که اتفاق می افتد که عرض کردم ممکن هست در کشور ما یا در جامعه ما در شهر ما حتی در فامیل ما یک اتفاقی بفتد شما باید آنجا بصیرت به خرج بدهی که چگونه با این اتفاق مواجه بشوی و چه موضعی داشته باشی، حضرت فرمودند این اتفاق نمی افتد مگر اینکه شما این خصوصیت را داشته باشید.

مجری:

تعریف بصیرت را از زبان حاج آقای موسوی حسن رودی شنیدیم و آیات و روایاتی خوبی را هم اشاره فرمودند و ادامه می دهیم بحث را با موضوع بصیرت.

حجت الاسلام و المسلمین موسوی:

باز من دوسه تا روایت دیگر خدمت تان عرض بکنم و بعد یک پیوندی می خواهم با توجه به مناسبتی که در آن هستیم إن شاءالله ایجاد بکنیم، روایت بعدی خیلی روایت زیبای هست امام کاظم (علیه السلام) فرمودند «بحار الأنوار» جلد 10، صفحه 247، حضرت فرمودند:

«تَفَقَّهُوا فِي دِينِ اللَّهِ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتَاحُ الْبَصِيرَةِ وَ تَمَامُ الْعِبَادَةِ»

بحار الأنوار، ج 10، ص 247

خیلی جالب هست حضرت یک راه خیلی مهمی را برای ما تعیین می کنند که در واقع کلید رسیدن است آغازگر رسیدن است به بصیرت یا باز کردن قفل بصیرت به ه صورت هست، حضرت فرمودند که

«تَفَقَّهُوا فِي دِينِ اللَّهِ»

اگر می خواهید که به بصیرت برسید باید تفقه در دین خدا داشته باشید یعنی دین خدا را بشناسید، این در واقع حداقل هایی که در آن بیان شده، بعد حضرت فرمودند:

«فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتَاحُ الْبَصِيرَةِ وَ تَمَامُ الْعِبَادَةِ»

کامل کننده عبادت هم همین هست.

باز یک روایت دیگری هست امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند «بحار الأنوار» جلد 34، صفحه 248، حضرت فرمودند:

«لا يَحمِلُ هذَا العَلَمَ إلاّ أهلُ البَصَرِ وَ الصَّبر وَ العِلم بِمَواقع الحَقِّ»

بحار الأنوار، ج 34، ص 248

این پرچم امامت و رهبری و قبول آن جز افرادی با بصیرت و آگاه و با استقامت و عالِم به جایگاه حق کسی دیگری نمی تواند این را به دوش بکشد؛ یعنی شرط اینکه ما بتوانیم که این مقام ولایت و رهبری پرچم اش را نگه بداریم حداقل در وجود خودمان و بعد هم برای دیگران، این هست که آدم باید با بصیرت باشد، این چیزی هست که ما به آن امر شدیم.

یک نکته دیگر هم خدمت شما عرض بکنم در مورد پیوندی که می خواستم خدمت تان بگویم؛ با توجه به ایامی که در آن هستیم ایام فاطمیه هست با یک مقداری تأمل می شود اینطور برداشت کرد که اوج تجلی داشتن بصیرت را ما می توانیم در فاطمیه ببینیم، فاطمیه چه اتفاقی افتاده؟ و بزرگ ترین درس فاطمیه چه هست؟ بزرگ ترین درس فاطمیه به خیال بنده این هست که ما حواس مان به امام زمان مان باشد، بزرگ ترین درس فاطمیه این هست که حضرت زهرا به ما این را در واقع فهماندند که در هر حالی دست از امام زمان تان برندارید، بزرگ ترین درس فاطمیه این هست که شما باید با تمام وجودتان از امام زمان تان حمایت بکنید، یک چیزی که خیلی حضرت زهرا را در آن ایام اذیت می کرد شاید یکی از سخت تری رنجش های حضرت زهرا این بود که یک عده ای نکته را نمی فهمیدند بعضی از زنان اهل مدینه به تبعیت از همسران شان شوهران شان گاهی وقت ها می آمدند پیش حضرت زهرا به خیال خودشان مثلاً حضرت زهرا را آرام بکنند چه می گفتند؟ می گفتند که فاطمه جان حالا همسر تو خلیفه نشد چیزی نیست سخت نگیر اشکال ندارد حالا مثلاً کوتاه بیا، این خیلی حضرت زهرا را اذیت می کرد که چرا نمی فهمیدند اصلاً بحث خلافت جایگاه مثلاً مادی و ظاهریش نیست بحث حمایت از امام هست بحث حمایت از امام زمانم هست جدای از اینکه شوهر تو مثلاً خلیفه شده یا نشده، اصلاً بحث شوهر من نیست بحث امام من هست حمایت حمایت از امام هست ولذا بزرگ ترین درس فاطمیه برای ما حمایت از امام زمان هست، چگونه در واقع این اتفاق افتاد؟ با داشتن اوج بصیرتی که صدیقه طاهره (سلام الله علیها) داشتند، این داشتن بصیرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) یک چیزی در آن نهفته هست و آن این هست که حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمدند به این دنیا برای ما و حضرت زهرا، فاطمه شدند بخاطر اینکه در آن روایت داریم که

«سُمِيَّتْ‌ فَاطِمَةُ فَاطِمَةَ لاَنَّهَا فُطِمَتْ هِيَ وَ شِيعَتُها عَنِ‌ النّارِ»

می فرماید:

 حضرت فاطمه نامیده شد بخاطر اینکه شیعیانش را از آتش نجات بدهد و ببرد آنها را از آتش

حضرت زهرا آمدند به این دنیا و شیعیان و محبین خودش را از آتش نجات داد هم دفعی هم رفعی، منظورم چه هست؟ شاید شنیده باشید می گویند استغفار ما هم دفعی داریم هم رفعی داریم، یعنی چه؟ استغفار دفعی شما وقتی مثلاً اهل استغفار باشید مثلاً استغفار که می کنید می خواهد یک بلای بر شما نازل بشود با این استغفار شما آن بلا دفع می شود یعنی قبل از اینکه به شما برسد دفع می شود که جلسه گذشته خدمت تان عرض کردم چه بسیار شده در زندگی ما زندگی فردی و اجتماعی ما بلاهایی که قرار بوده سر ما نازل بشود بخاطر اعمال و رفتار خودمان و به دعا و استغفار حضرت صاحب (صلوات الله علیه) امام زمان مان وفع شده، یک استغفار رفعی هم داریم یعنی گاهی وقت ما یک مصیبتی یک بلای وارد زندگی مان می شود لمس اش می کنیم و بعد به دعای حضرت به استغفار حضرت آن از ما رفع می شود، حالا داستان حضرت زهرا هم همین هست یعنی آن بصیرتی که حضرت زهرا آنجا به خرج دادند اگر آن اتفاق نمی افتاد چه عاقبتی در انتظار آیندگان بود؟ یعنی با آن اتفاق حضرت زهرا دفع کرد آتش را از آیندگان و باز در روایت هم داریم که در آینده هم حتی حضرت زهرا به واسطه شفاعت شان رفع می کنند آتش را از کسانی که در واقع محب شان هستند و بخاطر اشتباهات شان دچار آتش شدند.

یک روایتی هست آن روایت را نمی دانم حالا بعضی ها یک مقداری سختگیرانه به این روایت نگاه می کنند و یا شاید مثلاً آن برداشتی که الآن خدمت عرض می کنم برداشت نمی شود و این روایت را مثلاً کم لطفی می شود به آن، یک روایت داریم که شاید خیلی ها شنیده باشند

«لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ»

حضرت حق سبحانه و تعالی خطاب به حضرت رسول مهربانی ها می فرماید که:

«لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ»

اگر تو نبودی من آسمان ها و زمین را اصلاً خلق نمی کردم

«وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُكَ»

اگر علی هم نبود تو را خلق نمی کردم

«وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما»

اگر فاطمه (سلام الله علیها) نبود شما دو بزرگوار را، این به این معنی نیست که مثلاً «وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُكَ» یعنی اگر علی نبود تو را خلق نمی کردم به این معنی نیست که مقام پیامبر کمتر از امیرالمؤمنین هست نه اصلاً اینطور نیست، بهترین تفسیری که در مورد این روایت می شود گفت به این صورت هست؛ ما در آیه قرآن غایت و هدف خلقت را اینطور می خوانیم که

«ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلّا لِيَعْبُدُونِ»

ما نیافردیم جن و انس را مگر اینکه به مقام عبودیت برسند

می دانید همین که بگوییم مگر برای عبادت این هم معنای دقیق نیست وگرنه هدف خلقت عبادت نیست عبودیت هست چه بسیار انسان های موجوداتی که در واقع عبادت کردند اما به مقام عبودیت نرسیدند، پس هدف خلقت عبودیت هست به این هدف خلقت در واقع رسیده نمی شود مگر به رسالت حضرت ختم مرتبط حضرت محمد مصطفی (صلوات الله علیه وسلم)، این معنی می شود:

«لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ»

یعنی اگر شما نبودی اصلاً آسمان ها و زمین را خلق نمی کردم، چرا؟ از لسان خدا بگوییم: چون با نبودن تو من به غایت خلقتم که عبودیت هست نمی رسیدم چون دین کامل به دست مردم نمی رسید.

«وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُكَ»

اگر علی نبود تو را خلق نمی کردم

یعنی چه؟ برگردیم به داستان غدیر آنجای که خدا می فرماید که اگر این بحث تبلیغ را نرسانی بحث ولایت امیرالمؤمنین را چه اتفاقی می افتد؟ انگار این 23 سال رسالت شما انگار انجام نشده

«فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»

انگار نه انگار، اینکه می فرماید

 «وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُكَ»

یعنی که اگر علی نبود تو را هم خلق نمی کردم چونکه باز رسالت تو ناقص می ماند که اگر رسالت تو ناقص می ماند باز هم هدف غایی خلقت ناقص می ماند، بعد می فرماید

«وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما»

یعنی اگر فاطمه نبود جفت تان شما دو بزرگوار را خلق نمی کردم، چرا؟ چون ولایت امیرالمؤمنین هم استمرار پیدا نمی کرد ادامه پیدا نمی کرد مگر با آن کاری که حضرت زهرا (سلام الله علیها) انجام دادند؛ یعنی با این یک حرکت از روی بصیرت حضرت زهرا باعث شد که ولایت امیرالمؤمنین استمرار پیدا کند و کم کم جدای از اینکه ماند کم کم جان بگیرد و رشد و نمو پیدا بکند و با ولایت امیرالمؤمنین، بخاطر آن کاری که حضرت زهرا (علیها سلام) انجام دادند غایت هستی و خلقت به مرعصه ظهور برسد و به اوج خودش برسد، این هست که اینجا معلوم می شود وقتی این روایات را اینکه داستان ها را کنار همدیگر قرار می دهیم تازه متوجه می شویم که حرکت حضرت زهرا چه بوده و بصیرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) یعنی چه.

 یک شخصی هست به اسم محمود بن لبید می گوید که آمدم محضر حضرت زهرا (سلام الله علیها) در مورد حق امیرالمؤمنین و کوتاه آمدن ایشان از حق شان سؤال کردم که مثلاً چه شد که امیرالمؤمنین کوتاه آمدند از حق شان و نشد که امیرالمؤمنین علی الظاهر به مقام خلافت برسند؟ حضرت زهرا فرمودند ای أبا عمرو رسول خدا فرمود

«مَثلُ الْامامِ مَثَلُ الْکعْبَةِ، اذ تُوْتی وَ لَا تَأْتِی»

بحار الأنوار، ج 36، ص 353

بحار الأنوار، جلد 36، صفحه 353، حضرت فرمودند که مَثَل امام مثل کعبه هست کعبه که نمی آید مثلاً دور شما بچرخد، شما باید بروید سمت کعبه که باز خیلی این درد بسیار بزرگی هست که بخاطر عدم داشتن بصیرت این فاجعه رخ داد بخاطر عدم داشتن بصیرت شما نگاه کنید مرحوم علامه مجلسی در بحار می گوید با سعی ها و تلاش های که حضرت زهرا (سلام الله علیها) و امیرالمؤمنین کشیدند در آن ایام، می رفتند می گفتند مگر تو در غدیر نبودی؟ مگر پیامبر اینطوری نفرمود؟ چرا کوتاه آمدید؟ یک عده را ترغیب کردند که بیایید پای کار بی ایستید، می فرماید که 44 نفر قول دادند که ما فردا می آییم فلان جا که یا قیام کنید یا حمایت از شما می کنیم و اینها، حضرت می فرمایند که زمانش که رسید فقط چهار نفر آمدند؛ یعنی بصیرت چقدر مهم هست.

من اینجا باید توجه بدهم شما را به یک روایتی که خیلی جالب هست این روایت؛ در حضور امام باقر (علیه السلام) صحبت از کسانی شد که با امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) جنگیدند، حضرت فرمودند که

«أنَّهُ ذَکَرَ الَّذينَ حَارَبَهُم عَلِيُ علیه السّلام»

تا اینجا که می فرماید

«فقال أمَا إنَّهُم أعظَمُ جُرماً مِمَّن حارَبَ رسولَ الله صلی الله علیه و سلم: قيل لَهُ وُ کَيفَ ذلِکَ يابنَ رَسُول الله»

وقتی که بحث شد در مورد کسانی که با امیرالمؤمنین جنگیدند حضرت فرمود کسانی که با امیرالمؤمنین جنگیدند جرم شان از آنهایی که با رسول خدا جنگیدند بالاتر هست، یک شخصی گفت آقا چطور ممکن هست همچین چیزی؟ تعجب کرد از این کلام حضرت و حضرت اینطوری فرمودند:

«قال لِأنَّ اُولئِکَ کانوا جاهِليَّهِ و هؤلاءِ قَرَءُوا القُرآنَ وَ عَرَفُوا فَضلَ أهلِ الفَضَلِ فَأتَوا ما أتَوا بَعدَ البَصيِرَةِ»

حضرت می فرماید که مشکل می دانید کجا بود؟ چون کسانی که با رسول خدا جنگیدند اینها در زمان جاهلیت می جنگیدند یعنی قبل آن چیزی سرشان نمی شد و در زمان جاهلیت بودند و بعد با حضرت رسول (ص) جنگیدند، ولی اینان کسانی هستند کسانی که با میرالمؤمنین جنگیدند که قرآن را خواندند و با توجه به اینکه قرآن را خواندند برتری اهل فضل هم می دانستند و آشنا شده بودند شناخته بودند که اهل فضل برتری دارند ولی با این حال بعد از اینکه این بینش حداقلی و این بصیرت این شکلی هم پیدا کرده بودند باز هم با امیرالمؤمنین جنگیدند، این روایت چندتا نکته دارد یکی اینکه فکر نکنیم چون ما اهل قرآن شدیم دیگر بس است من بصیرتم کافی شد؛ نکته بعدی که هست این است که انگار بصیرت ذو درجات است یعنی درجه بندی دارد شما اگر خودت را در سطح پایین نگه داری همان که در روایتی که قبلاً خدمت تان عرض کردم، اهل تفکر نباشد چرا باید همیشه اهل تفکر باشد بخاطر اینکه این درجه اش را بیاوری بالاتر، اعتبار بگیری از اتفاقاتی که افتاد درس بگیریم برای فتنه بعدی آماده بشوی، درس بگیری سطحت بیاید بالاتر، اینجا معلوم می شود این بحث بصیرت هم درجاتی دارد. و نکته بعدی این است که ممکن است در یک زمینه ای بصیرت پیدا کنیم اما این دلیل نمی شود چون در آن زمینه بصیرت پیدا کردیم دیگر ما در همه مسائل بصیرت داریم، نه باید هر موضوعی نسبت به خودش بصیرت داشته باشیم؛ اینجا است که امام باقر فرمودند که جرم اینها بالاتر است بخاطر اینکه آنها قرآن را خوانده بودند ولی باز هم با امیرالمؤمنین (ع) جنگیدند؛ جای دیگر مثلاً مصداق بخواهم خدمت تان عرض بکنم امیرالمؤمنین به اصحاب شان در جنگ صفین فرمودند

«مَا يُرِيدُ اَلْقَوْمُ اَلْقُرْآنَ لِأَنَّهُمْ لَيْسُوا بِأَهْلِ قُرْآنٍ فَاتَّقُوا اَللَّهَ وَ اِمْضُوا عَلَى بَصَائِرِكُمْ فِي قِتَالِهِمْ»

حضرت این حرف ها را حقیقتاً از روی ناراحتی می زدند این مردم معاویه و طرفدارانش قرآن را اصلاً نمی خواندند، درست است که قرآن به نیزه زدند ولی اصلاً بحث قرآن نیست اینجا چرا که اهل قرآن نیستند درست است قرآن دست شان هست ولی اهل قرآن نیستند اصلاً اینها، از خدا بترسید و با بصیرت و هوشیاری بروید به جنگ آنها، خیلی جالب است در روایت داریم در جنگ صفین یک شخصی از همین سپاه معاویه، حضرت دید که یک صفحه از قرآن آویزان هست دور گردنش انداخته، حضرت فرمودند که این چیست، گفت قرآن است، گفت خب چه نوشته است رویش گفت «عمه یتسائلون عن النباء العظیم الذیهم فیه مختلفون» آیات اولیه سوره نباء حضرت فرمود می دانی این یعنی چه؟ گفت بله دیگر معلوم است ،حضرت فرمود می دانی نباء عظیم من هستم که روز قیامت از شما «الذیهم فیه مختلفون» شما در من اختلاف دارید قوم پیامبر بعد از پیامبر امت پیامبر در من اختلاف کردند، شما حتی تفسیرش را هم نمی دانید، تأویلش را هم نمی دانید که این چه هست، این است که داستان بصیرت اینقدر مهم هست و این درس بزرگی است که فاطمیه به ما می دهد.

مجری:

خیلی بهره مند شدیم از بیانات ارزشمند شما در باب بصیرت و روایات و آیاتی که برای بینندگان عزیز مان بیان فرمودید.

 اگر حاج آقا صلاح بدانید یک پیوندی هم بین بصیرت و شهدا را هم اشاره بفرمایید با توجه به اینکه  در آستانه شهادت شهدای عزیز مقاومت مان حاج قاسم سلیمان و ابو مهدی المهندس و شهدای همراه شان هم هستیم یادی هم بکنیم از این عزیزان.

حجت الاسلام و المسلمین موسوی:

چشم، اجازه بفرمایید یک روایت بگویم بعد با مفهوم مخالف آن روایت می خواهم ورود پیدا بکنم به همین بحثی که شما فرمودید، امیرالمؤمنین (ع) در بحار، جلد70، صفحه 170 آمده حضرت فرمودند

«وَ الْأَمَانِيُّ تُعْمِي أَعْيُنَ الْبَصَائِرِ»

آرزوهای طولانی دیده بصیرت انسان را کور می کند

بحار الأنوار، ج70، ص 170

این یعنی اینکه انگار یک سری موانعی وجود دارد که ما باید حواس مان به آن موانع باشد، گاهی من آدم با بصیرتی هستم الآن اما اگر یک سری مسائلی را حواسم به آن نباشد آنها مانع می شوند برای اینکه بصیرت من یا افزوده بشود، یا اصلاً مانع می شوند که من دیگر بتوانم از این بصیرتم استفاده بکنم، باعث می شود که آن چشم دلی که ما بحث بصیرت را داشتیم آن کور بشود اصلاً دیگر قابل استفاده نباشد برای ما، و خیلی جالب است در روایات وقتی نگاه می کنیم موانع بصیرت را بحث ثروت اندوزی است، بحث فزون خواهی، مقام طلبی، غرور شهوت، علم بدون ایمان هست، ایمان منظورم بحث قلبی هست، آنجایی که قرآن می فرماید،

«یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، آمِنُوا»

نساء/136

که من گاهی وقت ها که منبر می روم، کسانی که پای منبر هستند می گویم من را نگاه کنید، اینکه خدا می فرماید ای کسانی که ایمان آوردید ایمان بیاورید، خدایا ما که ایمان آوردیم، چه چیزی را ایمان بیاوریم؟ دقیقاً اینطور هست

«یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، آمِنُوا»

کسانی که زبانی ایمان آوردید قلبی ایمان بیاورید

آن چیزی که برای خدا مهم است بحث قلب هست، این ایمان از همان است، عمل بدون ایمان، بحث رفاه طلبی هست، اینها مبانع فردی هست که باعث می شود که بصیرت انسان از بین برود، یا انسان به آن بصیرتی که باید و شاید نرسد، حالا فرمودید شهداء، شهدا یک خصوصیتی که داشتند خیلی از این موانع را رفع کرده بودند و در وجود شان نبود، خدا رحمت کند حاج قاسم عزیز را من یک بار توفیق داشتم ایشان را از نزدیک یک جلسه ای بود برای شهدا ایشان را زیارت کردیم، شاید کمتر از یک سال به شهادت شان بود، در آن جلسه ایشان لباس رزمی هم پوشیده بود، لباس رسمی عزیزان سپاه را پوشیده بود با آن درجه و فلان و این حرف ها، یعنی لباس رسمی ستادی خودشان را، ایشان وقتی آمد سمت ما و ما رفتیم سمت ایشان که عرض ادب بکنیم خدمت شان سلام بکنیم مثلاً دست بدهیم و روبوسی بکنیم، ایشان داشت نزدیک می شد ببینید آدم وقتی یک سردار سپاه را می بیند با آن لباس ها آن هیبت نظامی و یا آن وجهه نظامی اش می آید در ذهنش شاید باورتان نشود من آن لحظه ای که داشتم می رفتم سمت ایشان و به ایشان نزدیک می شدم، اصلاً زره ای بحث نظامی ایشان برای من اصلاً هیچ جلوه ای نداشت، چهره ایشان را که داشتم نگاه می کردم تمام وجودم را آرامش و معنویت، آن چیزی که از ایشان درک می کردم و دریافت می کردم با اینکه من یک نگاه ساده ای داشتم، و کیف کردم و گفتم چقدر خوب است آدم وقتی یک کسی را نگاه می کند اصلاً نه لباسش برایم مهم بود، نه سن و سال هیچ چیز، فقط چهره اش نگاه می کردم این برداشت را از او داشتم، حالا حاج قاسم عزیز یک جمله ای دارد، جلمه ایشان خیلی جمله ژرف و عمیقی هست، ایشان می فرماید که کسی نمی تواند شهید شود مگر اینکه شهید باشد، این مثل «یا ایها الذین آمنوا آمنوا» هست، می فرماید که نمی توانید شما شهید بشوید مگر اینکه شهید باشید، بعد خودشان توضیح می دهند یعنی اینکه شما عطر و بوی شهادت را داشته باشید، عطر و بوی شهید را داشته باشید، خصوصیات یک شهید را  داشته باشید، شما نگاه کنید کسانی که شهید شدند مخصوصاً شهدای برجسته، همه شان یک داستان هایی برای خودشان دارند، یک می گوید این شکلی بود مثلاً این خصوصیت را داشت، یکی می گوید آن شکلی بود، یعنی اینکه یک خصوصیت هایی داشتند که این مطلبید برای اینکه اینها شهید بشوند، دیدید الآن گاهی وقت ها بین دوستان مان احتمالاً هستند، بعضی ها اینقدر آدم های خوبی هستند، می گوییم توفقط به درد شهادت می خوری، یعنی تو رنگ و بوی شهید را داری، شما نگاه کنید الآن موانع بصیرتی که خدمت تان عرض کردم حاج قاسم یک جمله ای دارد ایشان خیلی تأکید می کردند رویش، که شما برای دیده شدن کار نکنید، آن که باید ببیند می بیند، این اصلاً متن روایت است، شما کار خودتان را بکنید شما دیده خواهید شد، شما حاج قاسم را دیدید که چه شکلی چقدر دل همراهش بود، چقدر عاشق داشت، اصلاً مخصوصاً خانواده های شهدا وقتی که خبر شهادت به آنها می رسید احساس کردند که یک بار دیگر شهید از دست دادند، فرزندان شهدا احساس کردند یک بار دیگر پدر شان را از دست دادند، این بخاطر آن خصوصیاتی بود که ایشان داشت، شهدا یک خصوصیتی که داشتند که دقیقاً انسان های با بصیرت هم این شکلی هستند، دلبسته به دنیا نبودند، حالا من اجازه می خواهم همین جا یک پیوند دیگر هم بزنم در واقع یک پیوند سه گانه ای بشود یا چند گانه، اینکه دقیقاً یاران امام زمان هم همین شکلی هستند، چون دقیقاً اصل برنامه ما مهدوی هست، یاران حضرت حجت هم این شکلی هستند یعنی جزء وظایف منتظران، و جزو شاخصه های منتظران و دوستان حضرت حجت همین هست، دلبسته دنیا نیستند، از دوستان راوی می فرمود در یکی از عملیات ها قرار بود یک عملیاتی انجام بشود از سمتی حمله کنیم به دشمن، زمان دفاع مقدس گفت یک تعدادی از رزمنده ها قرار شد بروند از یک سمت دیگری یک عملیات ایزائی انجام بدهند، یعنی از آن طرف حمله کنند، دشمن فکر کنند که از این طرف حمله کردند، حواس شان به آن طرف پرت بشود، عملیات اصلی از سمت دیگری باشد، خب قبلاً هم رفته بودند محل شناسایی راه را محور را شناسایی کرده بودند، و نیمه های شب شد زدند به خط  که قرار بود دقایقی بعد از حمله اینها آنها حمله کنند، خیلی مهم بود زمان بندی، گفت رفتیم خوردیم به میدان مین، آقا مگر قبلاً مسیر شناسایی نشده بود، ولی تازه گذاشتند مین گذاری کردند، گفت فرمانده گفت فدایی می خواهیم، باید یک نفر خودش را فدا کند تا دیگران سریع رد بشوند برویم به آن کار اصلی برسیم، هنوز خیلی راه مانده، گفت دو نفر سریع داوطلب شدند یکی شان سنش زیاد تر بود، حدود 50-60 آن یکی جوانتر بود، بحث شان شد، این به او می گفت که حاج اقا شما سنت زیاد هست بچه هایت نوه هایت خانم منتظرتان هستند، بزار من بروم شهید بشوم، او یکی می گفت نه عزیزم من عمر خودم را کردم همه شان را هم دیدم تو جوانی آرزو داری تو باید به خواسته هایت برسی بزار من بروم، فرمانده دید فایده ندارد اینطوری وقت دارد می گذرد و زمان خیلی تنگ هست، گفت «القرعة لکل امر مکشل» قرعه کشی می کنیم، کاغذ آوردند نوشتند و اسم دو نفر را قرار شد بنویسند، پیر مرده گفت آن که سنش بیشتر است، گفت من کاغذ دارم گفت باشه اسم ها را بنویس تا می کنیم تکان می دهیم اسم هر کس در آمد، فرمانده می گوید اسم ها را نوشت تا کرد داد به من، من اینطوری کردم یکی را بداشتم اسم همان پیر مرد در آمد، فدا شد و تمام شد، عملیات همه به خوبی انجام شد، گفت بعد از عملیات یادش افتادم گفتم عجب مرد نازنینی بود، شهید شد چقدر ما به او مدیون هستیم بخاطر این عملیات، یک دفعه یادش افتاد که دست خطش هنوز در جیبم هست، کاغذ هایی که نوشته بود، بعد با یک حال خاص مثلاً کاغذ ها را در آوردم نگاه کردم دیدم که اسم خودش هست، آن یکی را در آورد که آن هم اسم خودش است، آزاد آزاد اصلاً دلسبته به دنیا نبودند شهدا، این یک حقیقتی است کسی که دلبستگی داشته باشد به دنیا نمی تواند آدم با بصیرتی باشد، حاج قاسم را شما نگاه کنید، علاقه ای که به حضرت زهرا داشت دیگر مشهود است، کلیپ هایش را دیدید، یا روضه های فاطمیه ای که در محل خودشان می گرفتند تمام ارادتش حضرت زهرا بود، شما داستان امثال ابراهیم هادی را که می خوانید، تمامش عشق و ارادت به حضرت زهرا هست، از حضرت زهرا می خواهد که شهید گمنام باشد، و الآن چند سال از جنگ دارد می گذرد، 33 سال است از جنگ دارد می گذرد هنوز که هنوز هست ابراهیم هادی گمنام هست، اقتدا کرد به مادر گمنام مان صدیقه طاهره.

یک قدم برویم جلوتر با اجازه تان، گفتیم جزو موانع بصیرت این جاه طلبی هست، حقیقت این است که امثال حاج قاسم ها با اینکه جاه و مقام خیلی بلندی هم داشت هم پیش ما هم از جهت مادی فرمانده سپاه قدس برو و بیایی داشته برای خودش، اینها حقیقتش این است که جاه طلب نبودند و دل نبسته بودند به این مقامی که داشتند، شهدا جاه طلب بودند اما نه در این دنیا عند الله جاه طلب بودند، آنجا مقام می خواستند، و شما زیارت حضرت معصومه (س) را می خوانید ان شاء الله قسمت و روزی همه ان شاء الله، نائب الزیاره همه بینندگان هستیم، شما در زیارت نامه چه می خوانید؟

«یا فاطمة الشفعی لی فی الجنة»

در بهشت هم از ما شفاعت کنید ما بیاییم بالاتر، یعنی این زیارت دارد به ما یاد می دهد که شما باید جاه طلب باشید اتفاقاً اما چه جاه طلبی، چه مقام طلبی اشتباه نباید باشد، یا جزو خصوصیت های شهدا را شما نگاه می کنید، که اتفاقاً عرض کردم جزو خصوصیا یاران امام مهدی (ع) هم هست، یک بار هم بحثش را کردیم بحث تعاضد و تکافل هست، این است که سعی می کردند به دیگران کمک کند، خدا رحمت کند شهید سید ثار الله را ایشان دستش به کارهای فنی خیلی قوی بود، هر جا می رفت، خانه یکی می رفت یک چیزی خراب است، یک شیر آبی خراب است مثلاً یک لوله ای، یک برقی چیزی، سریع خودش دست بکار می شد، ابزار خودش را می آورد هنوز که هنوز است اقوام شان می گفتند که خانه ما نگاه می کنیم به اطراف حتماً یک یادگاری از ایشان هست که حتماً یک کاری کرده، حواسش بود به دیگران کمک بکند، از خودش آمده بود بیرون یا یک موقعی ایشان من خدمت شان بودم منزل شان بودم به من گفت حال داری با هم دیگر برویم یک جایی، گفتم کجا، گفت برویم جای قشنگی است خوش می گذرد، گفتم برویم، روز عید غدیر هم بود، بعد دیدم ایشان یک مقدار خوراکی و شیرینی و اینها گرفته رفتیم در کوچه پس کوچه های شهرشان که من اصلاً تا حالا پایم را آنجا نگذاشته بودم، یک کوچه هایی بود که خیلی قدیمی، رفتیم کی خانه خیلی قدیمی بود ولی خانه بزرگی بود، گفتم اینجا کجا است، گفت اینجا یک یتیم خانه است، وارد شدیم چه هایی که بد سرپرست یا بی سرپرست بودند، آنجا بودند، ایشان وظیفه خودش می دانست که همیشه، حداقل آن موقع هایی که می توانست سر بزند به آنها، برایشان هدیه بگیرد و اینها، خب اجازه بفرمایید یک بازگشتی داشته باشیم و من پیرامون موانع بیرونی بصیرت هم یک عرضی را داشته باشم، اینها موانع فردی بود که خدمت تان عرض کردیم، حالا اگر فرصت شد باز بیشتر در موردش صحبت خواهیم کرد، موانع بیرون گاهی وقت ها حاکمیت طاغوت هست که در واقع نمی گذارد انسان به آن بصیرتی که باید برسد، بخاطر اینکه آدم به استضعاف کشیده می شود.

نکته بعدی تبلیغات سوء هست که دشمن انجام می دهد این را باید دقت داشته باشیم، یعنی گاهی وقت ها ما سعی و تلاش خودمان را می کنیم، مطالعه می کنیم، تفکر می کنیم برای اینکه با بصیرت باشیم در یک حداقل هایی اما با تبلیغت سوء حالا چه در شبکه های اجتماعی، چه در اخبار و ماهواره اینطرف و آنطرف، بعضاً ممکن است بعضی ها بخواهند آنها را ملاحظه داشته باشند، آنها باعث می شود که دوباره این خط بصیرت ما از بین برود، یعنی این بصیرت داشتن به این معنا نیست که حالا من بصیرت پیدا کردم، نسبت به یک موضوعی، نه گاهی وقت ها عوامل بیرون باعث می شود که این از بین برود.

یک نکته دیگری که باید خدمت تان عرض بکنم بحث تعصبات بی جا هست، باعث می شود که انسان بصیرتش را از دست بدهد، تعصبات بی جا، حالا این تعصبات بیجا می تواند تعصبات قومی قبیله ای باشد، مثلاً شاید باورتان نشود من یک موقعی رفته بودم یک جا تبلیغ دیدم یک اختلافی هست، در یک خانواده ای حرف به حرف شد و گفتیم چه هست داستان، گفتند پدر خانواده از دنیا رفته ما رسم مان هست به خانم ها ارث نمی دهیم، گفتم مگر شما مسمان نیستی شیعه نیستی، گفت چرا، گفتم قرآن روایت، گفت ما رسم مان هست، گفت رسم چیه، اصلاً رسم اینجا معنا پیدا نمی کند اگر واقعاً دین برای ما مهم هست این دیگر حرف باطلی هست ما به خانم هایمان اصلاً ارث نمی دهیم، فقط آقایان ارث می بردند، یعنی فرض کنید، یک خانواده ای پدر خانواده از دنیا می رود، دوتا پسر دوتا دختر دارد، تمام اموال فقط دوتا پسرها، دخترها هیچ چیز، شما دارید خلاف قرآن و خلاف روایات عمل می کنید، گاهی وقت ها تعصبات تعصبات قومی و قبیله ای هست، گاهی وقت ها تعصبات تعصبات بی جای دینی، حالا نمی دانم بگوییم دین، چون تعصب واقعی که خیلی خوب است، تعصبات به اشتباه دینی خوانده می شود، مسئله بعدی تعصبات که خیلی مهم هست گاهی وقت ها تعصبات حزبی و سیاسی باعث می شود آدم بصیرتش را از دست بدهد، شما نگاه کنید مثلاً  در جامعه یک فتنه ای رخ می دهد، این طرف گاهی می خواهد برود به سمت آن چیزی که صحیح است، اما تعصبات سیاسی، من در فلان گروه در فلان حزب سیاسی هستم، من فلان آقای سیاسی را قبول دارم این اجازه نمی دهد که من بروم سمت حق و حقیقت، داستان کوفه و مسلم بن عقیل دقیقاً همین شکلی بود، خیلی به خاطر این جوز تعصبات بود که نمی گذاشت آنها حقیقت را آنطور که باید حمایت بکنند، چطور اولش آن شکلی آمدند حمایت کردند، بعد داستان اصلاً از اینطرف به آنطرف شد، این نکته ای هست که باید حواس مان باشد، که تعصبات این شکلی باعث می شود که انسان یا بصیرتش را از دست بدهد یا نرسد به آن نقطه ای از بصیرت که مطلوب هست؛ این هم نکته ای بود که می خواستم خدمت تان عرض بکنم.

مجری:

خب تشکر می کنیم باز هم خدا قوت به عوام محترم برنامه عصر انتظار، در خدمت حاج آقا موسوی حسن رودی هستیم و در باب بصیرت پیوندی که بین بصیرت و فاطمیه وجود داشت بیان فرمودند پیوند بین بصیرت و شهدای عزیز را بیان فرمودند و شاخصه های اصلی یاران حضرت مهدی را هم بصیرت عنوان کردند و بهره بردیم و ان شاء الله ادامه می دهیم جلسه را با کلام جناب استاد موسوی حسن رودی.

حجت الاسلام و المسلمین موسوی:

در بحث پیوند بین بصیرت و فاطمیه من احساس کردم که هنوز جا دارد یک مقداری با هم صحبت کنیم، چون شما فرمودید که پیوند هم داشته باشیم در بحث شهدا، یک گریزی هم داشتیم اگر اجازه بدهید در این زمینه بیشتر صحبت بکنیم، یکی از نشانه های اینکه آدم بصیرت دارد یا ندارد، خط کش برای خودمان قرار بدهیم، که آیا من الآن بصیرت دارم یا ندارم از کجا بدانم؟ یک موضوعی پیش می آید، شاخصه اصلی بصیرت بحث صراحت و روشنی هست، یعنی باید قضیه ای که پیرامونش می خواهی صبت بکنی یا در موردش فکر بکنی نگاه بکنی به آن باید برای شما صراحت و روشنی داشته باشد، باید برای شما استدلال داشته باشد، منطق پشتش باشد، باید برای شما شفافیت داشته باشد، بر خلاف جهل، بر خلاف ابهام بر خلاف شبهه، که هر جا شما احساس کردید این مسائل در ذهن شما هست معلوم می شود من آنجا بصیرتی که باید داشته باشم را ندارم، حضرت زهرا (س) با آن مقام بلندی که داشتند، آمدند تا این قضیه را برای ما حل بکنند، یعنی حضرت این بصیرت را بخرج دادند برای اینکه ما بصیر بشویم، برای اینکه ما هم شفاف بشود برایمان قضیه، در آن فتنه بزرگی که به نوعی می توانیم بگوییم بزرگترین فتنه عالم اسلام بود که حضرت توانست در آن فضای غبار آلود برای ما حقیقت و نور حقیقی را به ما بنمایاند، اینکه می گویم حضرت زهرا با آن مقام و منزلت، اجازه بفرماید من یک نکته ای را بگویم، و خود همین معرفت افزایی بکنیم، ان شاء الله با همدیگر، که مقدمه ای بشود ان شاء الله برای بصیرت مان نسبت به حضرات معصومین (ع)؛ ما در زیارت جامعه می خوانیم

«خَلَقَكُمُ اللّهُ أنْوارا فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقينَ»

خداوند شما را بصورت نورهایی آفرید که گرداگر عرش الهی بود

در یک روایت درایم که حضرت زهرا در ساق عرش هستند، می خواهم به شما مقدمه ای را بچینم و آن اینکه شما نگاه می کنید الآن در بحث های کیهان شناسی این دنیایی که ما در آن هستیم کره زمین، جقدر با عظمت و بزرگ هست، شما یک مقداری از این می آیید بالاتر مثلاً می شود منظومه شمسی، بعد منظومه شمسی را می آیید بالاتر می شود کهکشان راه شیری، که منظومه شمسی در کهکشان راه شیری شاید یک نقطه خیلی کوچکی باشد، بعد از کهکشان راه شیری بیایید بالاتر می شود فضایی که بزرگتر از آن هست، کهشکشان های دیگری که تا الآن پیدا کردند، و خیلی جالب است چند وقت پیش، اعلام کردند که ما با پیشرفته ترین تلسکوب هایی که داریم توانستیم بعضی از نقاط ستارگانی و بعضی از سیارات را ما ستاره ها را بیشتر پیدا بکنیم در افق بسیار دوری از فضا که دو میلیارد سال نوری با ما فاصله دارند، خیلی عجیب است، یعنی شما خیلی عددها را کنار هم بگذاری یک چیز وحشت ناکی می شود شما، اگر سرعت تان 300 هزار کیلومتر در ثانیه باشد، بعد این ثانه تبدیل به دقیقه بشود، دقیقه بشود ساعت، ساعت بشود روز، روزش بشود ماه و سال، می گوید 2 میلیارد سال نوری فاصله داریم ما با آنها، این تازه چیزی است که تا الآن توانستند فقط ببینند یک نقطه، بعد شما فکر کنید چقدر از این بزرگتر هست این عالم فضا بعد همه این را شما با چیزهایی که هنوز خیلی هایش را ما نمی شناسیم تازه می شود آسمان اول، با این عظمت اصلاً مافوق تصور است، بعد در این عظمت و این آسمان اولی که تازه ما گفتید در روایت دراد که آسمان اول، قبلش یک چیزی بگویم شما انگشتر تان را بیاندازید اینجا بعد این را بخواهید مقایسه کنید با کره زمین، نه با منظومه شمسی، نه با کهکشان راه شیری، نه با کل آسمان اول، در روایت داریم که آسمان اول در مقابل آسمان دوم این مثل یک حلقه می ماند، بعد آسمان سوم، چهارم، پنجم می رود بالاتر تا کرسی می شود، بعد کرسی می شود عرش، بعد عرش الهی در آن اوج افقش، که مرکز، عرش الهی کجا است؟ مرکز حکومت اسماء الله، یا تجلی اسماء الله است که در واقع آنجا تمام عالم تدبیر می شود، آن وقت ما این را می خوانیم که حضرات معصومین (ع) آنجا هستند، و آن شکلی، قبل از اینکه تازه خداوند چیزی را بیافریند، اینها آنجا بودند و انوار شان آنجا بوده، این است که حضرت زهرا با این عظمتش، یا مثلاً یک روایتی درایم امام صادق (ع) در تفسیر فرات کوفی فرمودند، اتفاقاً عمداً این روایت را آورد گفتم اگر فرصت بشود خوانده بشود خیلی خوب است، صفحه 581، حضرت در تأویل و تفسیر سوره قدر

«أنا انزلناه فی لیلة القدر و ما أدراک ما لیلة القدر»

قدر/1و2

حضرت فرمودند که

«اللیلة فاطمه و القدر الله»

تفسیر فرات کوفی، ص 581

لیلة در اینجا فاطمه (س) هست، و قدر الله هست

بعد حضرت فرمودند

«فمن عرف فاطمه فقد عرف لیلة القدر»

کسی می تواند لیلة القدر را بشناسد که فاطمه (س) را بشناسد

بعد ادامه می فرماید

«و ما ادراک ما لیلة القدر»

نمی توانید بشناسید که چه هست

بعد خیلی جالب است در یک روایت دیگر درایم که

«ثمیت فاطمة فاطمه لأن الخلق فطموا عن کنه معرفتها»

فاطمه، فاطمه نامیده شد بخاطر اینکه هیچ کس نمی تواند از خلق حضرت زهرا را به کنه معرفتش برسد

بعد خیلی جالب است حضرت وقتی که اینطوری تفسیر می کنند لیلة القدر را به حضرت زهرا (س) این یعنی اینکه به هر حال وقتی حضرت فرمودند «فمن عرف فاطمة» یعنی یک راه شناختی هست، شاید به کنهش نتوانیم برسیم، اما هر چقدر شما به اندازه سئه وجودی خودتان بتوانید حضرت زهرا را بشناسید، همان قدر کافی است. اگر حضرت زهرا لیلة القدر هست شما در سوره قدر چه می خوانید؟

«إنا انزلناه فی لیلة القدر»

ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم

یعنی چه؟ لیلة القدر ظرف نزول قرآن است، آیا اگر فاطمه (س) لیلة القدر هست فاطمه (س) در کنار قرآن ناطق اعظم امیرالمؤمنین حضرت زهرا می شود ظرف نزول 11 قرآن ناطق، دیگر چه از او متوجه می شویم، اگر حضرت زهرا لیلة القدر باشد، شب قدر مجلای فیض الهی هست، و در شب قدر هست که خیلی از بندگان خدا آمرزیده می شوند، این یعنی چه؟ یعنی که حضرت زهرا به واسطه زهرا چقدر فیض ها به ما می رسد و به واسطه حضرت زهرا چقدر از انسان ها آمرزیده می شوند، باز داریم که لیلة القدر محبت و ظرف نزولی ملائکه و روح هست که امور را مقدر می کند، بخاطر همین هست که بعد از شهادت پیامبر (ص) در روایت داریم که جبرئیل به حضرت زهرا نازل می شد نه بعنوان وحی، می آمدند حضرت را تسلی می دادند بعد امیرالمؤمنین فرمود که زهرا جان هرچه که جبرئیل می گوید بگویید من می نویسم، یعنی بعد از پیامبر هم اینقدر حضرت زها رنگ و بوی پیامبر را داشت و آن انسی که جبرئیل داشت می آمد پیش حضرت زهرا، این لیلة القدری که هست که در واقع حضرت زهرا (س) هست.

کلام دیگری هم هست در مورد تفسیر لیلة القدر با توجه به آیه 36 سوره توبه که می فرماید

«إن عدة الشهور عند الله اثنا عشر شهرا»

توبه /36

که امام صادق (ع) به جابر جعفی فرمودند در هدایت الکبری صفحه 377 آمده که

«عدة الشهور عند الله اثنا عشر شهرا»

این 12 شهر و ماهی که در قرآن آمده ما دوازده امام هستیم حالا دیگر من نمی توانم و نمی فهمم که انیکه سوره قدر می فرماید که

«لیلة القدر خیر من الف الشهر»

یعنی چه، این را من نمی فهمم، فقط گفتم که اشاره کرده باشم، شاید با این روایت بهتر ما متوجه بشویم آن کلام و روایت امام حسن عسکری(ع) که فرمودند

«نحن حجت الله علیکم و امنا او جدتنا فاطمه حجت الله علینا»

ما امام ها حجت خدا بر شما هستیم، ولی مادر مان حضرت زهرا حجت خدا بر ما است

خیلی سخت است پیرامون این چیزها صحبت کردن، از این باب که من خودم را عرض می کنم چون چیزی سرم نمی شود، یک مقداری آدم می ترسد صحبت بکند، حالا اینکه باز در بحث بصیرت، اینها را برای این نکته گفتم که رابطه مستقیمی بین شناخت ما نسبت به حضرات معصومین و افزایش بصیرت ما است، شکی در آن نیست که هرچقدر معرفت ما نسبت به حضرات معصومین (ع) بیشتر بشود، بصیرت دینی ما بیشتر می شود، این خیلی نکته مهمی است؛ من نمی توانم بعضی از فرازهای جامعه کبیره یا بقیه ادعیه و آموزه های دین را متوجه بشوم مگر اینکه این فهمم نسبت به حضرات بیشتر بشود، یکی از ناراحتی های ما این هست که فرصت هایی که در زندگی از دست دادیم، مخصوصاً در دنیا، ناراحتیم چرا فلان فرصت را از دست دادم، حالا یا من تنبلی کردم یا به هر دلیلی نشد، اینها برای ما ناراحت کننده است، یا یک اشتباهی در زندگی انجام دادم باعث شده که مسائل دنیایی من با مشکل بخورد.

مجری:

و توجه نکردیم که «الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب»

حجت الاسلام و المسلمین موسوی:

بعد این تبدیل می شود به آرزو، ای کاش من آنها را از دست نمی دادم، ای کاش  مثلاً جبران می شد برای من، ولی چه کنم گذشته دیگر، این آرزو هست برای ما، اما وقتی نگاه می کنیم به جامعه کبیره یک فرازی دارد این فراز من خیلی این فراز را دوست دارم و علاقه دارم به آن، اینطور می گوییم که «بموالاتکم» یک جمله ای دارد و با واو عطف می شود و اضافه می شود به آن، «بموالاتکم اصلح ما کان فسد من دنیانا» با موالات و ولایت شما اهل بیت، با دوستی شما اهل بیت «اصلح ما کان فسد من دنیانا» آنچه که از دنیای ما فاسد دشه به واسطه ولایت شما دوستی شما اهل بیت جبران می شود، اصلاح می شود، یعنی هر چقدر رشته ولایی مان را به حضرات قویتر بکنیم، می بینیم که همه چیز دارد کم کم برای ما جبران می شود حیف است اینکه می گویم که رابطه مستقیمی بین بصیرت و معرفت حضرات معصومین (ع) هست بخاطر همین است که ما باید واقعاً برویم به سمت اینکه این شکلی بخواهیم بصیرت افزایی بکنیم.

مجری:

سپاسگذارم خیلی بهره مند شدیم از بیانات ارزشمند جناب حجت الإسلام و المسلمین حاج آقا حسن رودی عزیز که امشب در خدمت تان بودیم و با موضوع بصیرت هم آیات و روایا وهم کلمات ارزشمندی را فرمودند و بهره بردیم.

از نگاه های خوب شما عزیزان بیننده برنامه عصر انتظار از شبکه جهانی حضرت ولیعصر صمیمانه سپاس گذارم، از عوامل برنامه بسیار متشکرم و تشکر می کنم از زحمات شان و ان شاء الله تا عصر انتظاری دیگر همه شما عزیزان را بخدای بزرگ و مهربان می سپارم.

و عجّل اللهم فی فرج مولانا صاحب العصر و الزمان.

 

 


  
  • ایلخانی کرمی

    1 بهمن 1400 - ساعت 22:21

    بلوغ انسان و درک اظطرار به یک منجی الهی و مصلح معصوم ‌و اراده جهانی برای کنار زدن ابرها و نمایان شدن خور شید عالم تاب هستی

    0 0

عصر انتظار>

شبکه ولی عصر عصر انتظار انتظار ظهور مهدویت