عصر انتظار

قسمت بیستم برنامه عصر انتظار با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین مجتهد سیستانی


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:26/01/1401

برنامه:عصر انتظار

مجری:

شب گر رخ مهتاب نبیند سخت است

لبتشنه اگر آب نبیند سخت است

 

ما نوکر و ارباب تویی مهدی جان

نوکر رخ ارباب نبیند سخت است

بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولیعصر (عج) عرض سلام و ادب و احترام دارم و عرض شب بخیر و در آستانه میلاد حضرت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی این روز عزیز را هم به شما عزیزان تبریک عرض می کنم، امیدوارم که طاعات و عبادات تان مورد قبول حق تعالی  واقع شده باشد با برنامه عصر انتظار کاری از شبکه  جهانی حضرت ولیعصر در خدمت شما هستیم، و به مسائل پیرامون مهدویت می پردازیم، در خدمت کارشناس محترم برنامه استاد مجتهدی سیستانی هستیم، استاد عرض سلام و ادب دارم و قبولی طاعات خدمت شما

حجت الاسلام و المسلمین مجتهد سیستانی:

سلام علیکم و رحمة الله من هم خدمت شما و بینندگان عزیز عرض سلام و احترام دارم

مجری:

استاد فکر می کنم این هفته قرار هست که در رابطه با مسئله مهدویت تحقیقی یک نکاتی را در خدمت بیندگان باشیم شروع بحث را در خدمت تان هستیم

حجت الاسلام و المسلمین مجتهد سیستانی:

بسم الله الرحمن الرحیم یکی از مسائلی که در مسئله مهدویت بسیار حائز اهمیت هست و با بروز فرقه های انحرافی در مهدویت خصوصاً در دوره های اخیر بسیار نیازش قابل لمس تر شده بحث مهدویت تحقیقی هست، مهدویت تحقیقی یک سری امتیازها و نشانه هایی دارد که اگر ما آنها را به درستی و به خوبی رعایت نکنیم برداشت ها و صحبت هایی در مورد مهدویت به مردم ارائه می شود در قالب کتاب یا در قالب سخنرانی که اینها غلط هست و خودش بستر ساز انحراف است، من برای اینکه بینندگان عزیز یک مقداری با آنچه که در ذهن بنده هست نسبت به مهدویت تحقیقی آشنا بشوند بعضی از آنها امتیاز ها و آن نشانه ها را خدمت شان عرض می کنم، نکته اولی که در مهدویت تحقیقی حائز اهمیت بسیار بالا است، اثبات اعتبار سند یک روایت سات، همانطور که حتماً بینندگان عزیز در جریان هستند، در میان کسانی که روایات را از اهل بیت (ع) نقل کرده اند افرادی که از عمد دروغ بر اهل بیت می بستند وجود داشتند، همچنین افرادی که ممکن بوده حافظه ضعیفی داشته باشند، و مطلب را از غیر امام شنیدند اما اشتباهی فکر می کنند از  امام شنیدند و به امام نسبت می دهند، یا از امام مطلبی را شنیدند  و به اشتباه چیز دیگری را نسبت به امام می دهند اینها وجود داشتند،  لذا صرف اینکه یک حدیثی در یک کتاب حتی کتاب معتبر مثل کتاب کافی مثل کتاب غیبت نعمانی یا کتاب غیبت شیخ طوسی  ثبت شده باشد دلیل بر اینکه حتماً این حدیث از امام معصوم صادر شده و دقیقاً مطابق نظر دین هست همچین دلیلی ما نداریم، لذا اگر نویسندگانی که در مسئله مهدویت قلم می زنند یا سخنران هایی که روی منبر به اینگونه احادیث تمسک می کنند توجهی به این مسئله نداشته باشند که اصلاً این حدیثی که شما دارید مورد استناد قرار می دهید و از آن یک معنایی را برداشت کردید و بعنوان مهدویت اصیل شیعی دارید ارائه می دهید به مردم، آیا این اعتبار و صدورش قابل اثبات هست؟ که شما رفتید سراغ محتوی یا نه، این یکی از آن مسائل بسیار مهمی است که متأسفانه بسیار مورد غفلت قرار گرفته در مسئله مهدویت، چرا؟ چون شاید در ذهن بزرگواران این بوده که أصل مسئله مهدویت متواتر است و قطعی است که اسلام نظر به مهدویت نظر به منجی عالم بشریت نظر به مصلح جهانی در آخر الزمان دارد لذا بررسی سند جایگاهی ندارد وقتی یک چیزی قطعی باشد، اما شاید توجه به این مسئله نشده آنچه که متواتر هست و قطعی است کلیات مسئله مهدویت است اما جزئیاتی که در بعضی روایات آمده و در بعضی نیامده اینها همه متواتر و قعطی نیست، لذا اگر شما می خواهید در تمام این جزئیات نظر بدهید کتاب بنویسید روی منبر سخنرانی کنید برای مردم، و اینها را ترویج بدهید بعنوان اینکه این احادیث اهل بیت (ع) هستند، بدون توجه به مسئله اثبات اعتبار و اثبات صدور این حدیث از معصوم این روش روش غلطی است و به عبارتی می شود مهدویت تقلیدی اینکه هر چه در هر کتابی آمده بدون اینکه بررسی بشود ما این را ترجمه کنیم و در اختیار مردم بعنوان مهدویت اصیل شیعی قرار بدهیم، این اولین امتیاز و اولین نشانه مهدویت تحقیقی است که باید در  مورد راوی این احادیثی که نقل شده انسان تحقیق بکند و اعتبارش را به هر روشی که قبول دارد اعتبار این حدیث را ثابت کند

مجری:

استاد معذرت می خواهم پس فرمودید که مهدویت تقلیدی دقیقاً در مقابل مهدویت تحقیقی قرار دارد

حجت الاسلام و المسلمین مجتهد سیستانی:

بله همین که در هر کتابی هرچه آمده از قدیم همینطور مرسوم بوده اینها را می خواندند ترجمه می کردند و اختلاف هم پیدا می شده که مثلاً این حدیث با آن حدیث چطور جور در می آید، مشکلاتی پیش می آمده، این را ما برای عصر حاضر دیگر اصلاً کافی نمی دانیم بلکه عرض کردیم حتی مضر و مخل می دانیم، و خود این باعث می شود که احادیثی که بعضی وقت ها اصلاً جعلی بودنش روشن هست، بعنوان مثال اینکه اسم قائم اسم پیغمبر هست و اسم پدرش هم اسم پدر پیغمبر هست، این جعلی بودنش اظهر من الشمس است، که پدر امام زمان اسم شان حسن هست، اسم شان عبد الله نیست، اما این حدیث در یک کتابی نقل شده جعلی بودنش صد در صد قطعی است، اما همین کتاب را می بینید ترجمه فارسی می شود در اختیار مردم قرار داده می شود، و بعد روی منبر هم بعضی وقت ها ممکن است همین ها خوانده بشود یا در کتاب های دیگر هم اینها نقل بشود و بعد بخواهند یک طوری توجیه بکنند، در حالی اگر کسی راوی این حدیث را نگاه بکند که این آقا معروف به کذاب است و این حدیث اصلاً جایگاهی ندارد در میان شیعه دیگر نیازی نبوده آدم توجیه بکند یا تأویل ببرد یا جور دیگر، در همین زمینه یک نکته ای را هم عرض بکنم که بعضی از روایات مهدویت منحصراً توسط یک فرقه انحرافی بسیار منحرف که الآن البته نیستند، یک نفر هم از آنها وجود ندارد در عالم خارج ولی خب در آن زمان بودند، به اسم واقفیه، هفت امامی ها که اینها اصرار داشتند امام کاظم (ع) زنده هستند و قائم موعود هم ایشان هستند، و امامت امام رضا (ع) را انکار کردند، و به شدت هم با ایشان دشمنی داشتند، امثالی مثل علی بن ابی حمزه بطائنی، و پسرش حسن و زیاد قندی یا افراد دیگری که اسم شان آمده، که اینها به شدت با ائمه دشمنی داشتند و مشکل داشتند اینها بعضاً آمدند احادیثی را در مهدویت نقل کردن که هیچ  شیعه دیگری نقل نکرده، منحصراً توسط اینها نقل شده این هم باز یکی از  آن معضلاتی است که متأسفانه کسانی که نویسنده کتاب مهدوی هستند یا منبری مهدوی هستند به این توجه نمی کنند، که مثلاً این راوی اش علی بن ابی حمزه بطائنی است، به این توهم که در فقه به احادیث علی بن حمزه بطائنی استدلال می شود، پس در مهدویت هم چه اشکال دارد چه فرقی بین اینها است، فرقش این است که آن آقا شاید در فقه انحرافی از او دیده نشده، لذا احادیث فقهی اش را عمل می کردند، اما در مهدویت که انحراف به این بزرگی داشته که قائم موعود را امام کاظم (ع) می دانسته و امامت امام رضا (ع) را منکر بوده چه بسا می آمده برای اثبات قائمیت امام کاظم (ع) احادیثی را جعل بکند،  کسی که مخالفت دارد و دشمنی دارد با امام حاضر عصر خودش چه بعدی دارد که بیاید دست به جعل حدیث هم بزند، چرا ما جرعت می کنیم ایشان را نسبت جعل به او می دهیم؟ چون احادیثی را بعضاً نقل می کند در مورد مهدویتی که همه شیعه قبول داشته که هیچ بشری نقل نکرده است فقط این آقا دارد نقل می کند که من از ابوبصیر شنیدم که امام اینطور فرمودند، هیچ کس دیگری چنین مضمونی از هیچ امامی نشنیده، لذا اینها باید توجه بشود این راوی اگر واقفی هست خیلی  باید با احتیاط بیشتری با این احادیث بخواهیم تعامل بکنیم، این نکته اول در مورد مهدویت تحقیقی

نکته دوم که این هم بسیار حائز اهمیت است، بررسی متن است، اولی بررسی سند بود، دومی بررسی متن هست، این هم حتماً بینندگان عزیز در جریان هستند، گاهی اوقات یک حدیث در دو کتاب دوجور ثبت شده، اینکه من بروم ببینم یک حدیثی در یک کتابی هست و همین را بگیرم ترجمه کنم و بگویم بله این حدیث این را می گوید، بدون توجه به اینکه همین حدیث را شخص دیگری از همین کتاب جور دیگری ثبت کرده که این چیزی که شما می گویید را نمی گوید، یا گاهی اوقات همین حدیث را از همان راوی به سند دیگری نقل کرده مثلاً بعنوان مثال مرحوم کلینی با سند خودش از عمر بن حنزله حدیثی را از امام صادق (ع) نقل کرده یک طور، شیخ نعمانی از همان عمر بن حنزله اما با سند دیگری همان مطلب را جور دیگری یعنی با یک سری تفاوت ها نقل کرده که این یکطور می گوید آن یک طور دیگر می گوید

مجری:

استاد معذرت می خواهم در نتیجه هم اختلاف ایجاد می کند؟

حجت الاسلام و المسلمین مجتهد سیستانی:

بله بعنوان مثال حالا ما در بعضی جلسات تذکر دادیم، مثلاً همین حدیث عمر بن حنزله، در یک ثبت گفته «یمانی من المحتوم» در یک ثبت دیگر من المحتوم ندارد، فقط گفته یمانی، نگفته این از حتمیاط است، لذا بعضی قائل شدند که اصلاً ثابت نیست یمانی از علائم محتوم باشد، چون یک روایت دارد آن روایت دو گونه ثبت شده،

مجری:

در واقع با همین واژه من المحتوم

حجت الاسلام و المسلمین مجتهد سیستانی:

بله نتیجه عوض می شود یمانی محتوم هست یا نیست، البته خب ماجای خودش توضیح دادیم که به نظر ما یمانی من المحتوم هست توضیحاتش هم جای خودش گذشته، حالا بعنوان مثال عرض می کنم، یک حدیث را یک نفر نقل کرده شخص دیگری از همان کس نقل کرده در کتابش فرق می کند، مثلاً شیخ نعمانی چون شاگر شیخ کلینی است، گاهی اوقات احادیث اصول کافی در مهدویت را از خود کافی نقل کرده، اما طوری که نقل کرده با مرحوم کلینی فرق می کند، گاهی اوقات یک دانه حرف هم یک لام مفتوح همین اضافه هست در نقل مرحوم نعمانی معنا را تغییر می دهد، گاهی اوقات آنجا فیه است، اینجا فیها است، یعنی آنجا ضمیر مذکر است اینجا ضمیر مؤنث است، معنا عوض می شود، این یک طور اختلاف متن هست، گاهی اوقات اختلاف متن در این است ک همان روایت را ایشان با یک سندی نقل کرده، شخص دیگری همان روایت با یک سند دیگری نقل کرده، یعنی نعمانی از کلینی نقل نکرده، اما همان حدیث را نقل کرده با طریق دیگر،اختلاف نسخه وجود دارد، گاهی اوقات هم همان مطلب را از یک راوی دیگری نقل کرده، مثلاً کلینی از عمر بن حنزله نقل می کند از امام صادق (ع) مثلاً شیخ نعمانی همان مطلب را از محمد بن مسلم از امام باقر (ع) باز می بینیم اختلاف وجود دارد او یک طور دارد نقل می کند، این یک طور دیگر دارد نقل می کند، این سه گونه یک وقت هم هست خود این کتابی که ما داریم چندتا نسخه خطی از آن موجود است خود نسخه های خطی با هم فرق دارند، پس ما چهار جور اختلاف نسخه را الآن ذکر کردیم، خب من که می خواهم بگویم امام صادق (ع) مثلاً در حدیق عمر بن حنزله این را فرمودند نمی شود که به نسخه های دیگر توجه نداشته باشم بگویم این را فرمودند، خب از کجا می گویی این را فرمودن، چون در نقل شیخ نعمانی این را نفرمودند، طور دیگر فرمودند، یا در همان نسخه بدل کلینی اینطور نیست جور دیگری هست،  پس نکته دوم در مهدویت تحقیقی این هست که اگر ما می خواهیم یک حدیث را ترجمه کنیم بگوییم امام این را فرمودند تمام نسخه هایی که آن حدیث دارد را باید بررسی بکنیم چه نسخه هایی که خود کتاب دارد چه نسخه هایی که از آن کتاب نقل کرده اند، چه احادیثی که از همان راوی به طریق دیگر نقل شده است، و چه روایاتی از راویان دیگر در همین مضمون آمده، همه اینها را باید بررسی بکنی تا روشن بشود که آبا می توانیم بگوییم امام صادق (ع) این را فرمودند، یا نمی توانیم بگوییم، بگوییم فوقش دوتا نسخه هست ما نمی توانیم بگوییم کدام درست است، پس نمی توانیم در مورد این حدیث اظهار نظر بکنیم.

مجری:

منظور تان این هست که همه جوانب متن را باید در نظر بگیریم،

حجت الاسلام و المسلمین مجتهد سیستانی:

نکته سوم مهدویت تحقیقی بررسی محتوا هست، بررسی محتوا یعنی چه؟ بررسی محتوا این هست که اولاً برداشت ما از روایت باید صحیح باشد، این را متأسفانه خیلی از کسانی که کتاب مهدوی می نویسند،  یا سخنرانی های مهدوی می کنند متأسفانه سهل انگاری دارند در این زمینه، یعنی مثلاً می خواهند یک ترجمه عوامانه ارائه بدهند به مردم، دقت های ادبی رعایت نمی شود این را من بارها دیدم که متأسفانه حدیث مؤنث هست ولی می بینی 5تا 10 تا 20 کتاب این حدیث را با توهم اینکه مذکر است مرجعش را یک چیزی گرفتند مثلاً از آن در آمده که امام زمان (ع) بین اهل خودشان غریب هستند، بعد گفتند اهل هم یعنی خانواده پس امام زمان (ع) زن و بچه دارند، توجه نشده که این گفته فیها، فیها مؤنث است، مثلاً می خورد به مدینه، امام زمان در مدینه غریب هستند، مثلاً حالا ما کاری به متن روایت فعلاً نداریم، هیچ توجهی نشده که اینجا زمین مؤنث هست اصلاً مذکر نیست که بخورد به کلمه اهل که بعد بخواهد آن نتیجه را بدهد، پس اینکه ما می گوییم برداشت صحیح، بعد از اینکه سند را نگاه کردیم تمام نسخه ها را نگاه کردیم، حالا یک نسخه را فهمیدیم هین درست است، یا اصلاً روایت نسخه بدل ندارد، وقتی می خواهیم خود روایت را ترجمه و تفسیر بکنیم دقت های ادبی را باید انجام بدهیم، ببینیم این ضمیر مؤنث هست یا مذکر است، این واو آیا عاطفه هست یا عاطفه نیست، اگر این واو عطف است به کجا دارد عطف می خورد، اگر این ضمیر مذکر است مرجعش این هست یا کلمه قبلی هست یا کلم بعدی هست؟ همینطور روی هوا و با عجله با سهل انگاری ما بخواهیم یک چیزی را ارائه بدهیم، خب این دیگر تحقیقی نمی شود این می شود همان حالت مهدویت تقلیدی که یک عمر این حدیث اینطور  بوده، حالا من بعنوان مثال البته اینکه می خواهم بگویم در مورد متن نیست در مورد سند هست، روایتی داریم از امام جواد (ع) بنده نگاه کردم در 50 کتاب همه بالإتفاق گفته بودند که امام باقر (ع) فرمودند، چون کنیه امام جواد با امام باقر (ع) هردو ابو جعفر هست این که گفته کتب ابو جعفر اینها به خیال خودشان که امام باقر (ع) قال، اولاً که نگفته قال می گوید کتب امام نوشتند و بر اهل فن پوشیده نیست که نامه های امام یا نوشتار امام با گفتار امام فرق می کند، یعنی نوشتار امام را علما برایش اعتبار کمتری قائل هستند چون می گویند این احتمال داشته چون نامه هست دارند می فرستند، احتمال داشته دست دشمن بیافتد در صد تقیه در آن بالا است، اما در گفتار امام درصد تقیه کمتر است چون ممکن است مجلس مجلس خصوصی بوده و نیازی به تقیه نداشته باشند، ولی در نامه که می خواهد از خانه برود بیرون چرا، درصد احتمال تقیه بالا است، خب این روایت نمی گوید امام فرمودند، این روایت می گوید امام نوشتند، نامه نوشتند به کسی این مطلب را همه بالإتفاق گفتند امام فرمود، یعنی یک نفر نگفته امام نوشته، نکته دوم همه گفتند امام باقر در حالی که اگر کسی نسبت به سلسله روات آگاهی داشته باشد، می داند که شیخ نعمانی با سه واسطه نمی تواند از امام باقر (ع) نقل بکند شیخ نعمانی برای غیبت صغری و مقداری از غیبت کبری است، امام باقر (ع) سال 114 یا 117، به شهادت رسید، اصلاً امکان ندارد با سه تا واسطه به امام باقر برسد، یا خود راوی را اگر نگاه بکنیم، این راوی روای از امام رضا و امام جواد (ع) هست اصلاً امام باقر را ندیده که بخواهد از او نقل بکند، لذا است که دقت نمی کنند یک نفر به ذهنش رسیده که این ابو جعفر مثلاً امام باقر همه هیمنطور از روی هم دیگر یا بلاخره همه گفتند اما باقر فرمود، دقت های به این سادگی هم بعضی وقت ها رعایت نمی شود چه برسد که بخواهم خود متن حالا امام فرمود، چه فرمود، این چه فرمودش هم می بینیم بعضی وقت ها ترجمه ها اشتباه هست، ضمائیر را توجه نمی کنند مرجع ضمیر واو عاطفه است، یا نیست یا مسائل دیگر را اصلاً اینجا فعل است اینجا مصدر است توجه نمی شود و آن برداشتی که ارائه می شود برداشت اشتباه است.

مجری:

استاد در واقع این بخش محتوایی که شما فرمودید علم به محتوا لازم است، یعنی مثل همان کاری که مثلاً یک ویراستار علمی در کتب انجام می دهد و اشراف دارد به محتوا آن شخص باید حتماً علم به این کار را داشته باشد که اینها را مورد نظر قرار بدهد

حجت الاسلام و المسلمین مجتهد سیستانی:

بله حالا من اینجا یک نکته لطیفی هم عرض بکنم که بعضی از دوستان که زبان عربی بلد هستند گاهی اوقات به برداشت های کسانی که زبان مادریشان عربی نیست اشکال می گیرند، که مثلاً ما که عرب هستیم پس ما بهتر می فهمیم، بعضی وقت ها اختلاف می شود بین برداشت ها، مثلاً شخصی که عرب نیست می گوید این، آن که عرب هست می گوید نه اینطور، این که شما عرب باشید دردی را دوا نمی کند، چرا؟ چون زبان عربی که شما دارید برای 1400 سال بعد از اسلام و احادیث است، آن زبانی که بوده دقت ها بسیار ویژه ای داشت فصاحت و بلاغتی داشته که الآن اصلاً نیست اینجا عربی شکسته دارد صحبت می شود، لذا استدلال به اینکه من چون عرب هستم پس بهتر می فهمم این استدلال استدلال صحیحی نیست، شما اگر نگاه بکنید کتب اربعه شیعه را هر سه تایش را نویسنده هایش فارسی هستند، مرحوم کلنی برای ری هست، مرحوم صدوق برای ری هست، شیخ طوسی هم که برای طوس خراسان هست، و بسیاری از مراجع ما چه بعد از آنه چه در دوره های متأخر اینها همه ایرانی هستند، علامه مجلسی که دیگر بزرگ حدیث شناسان شیعه هست، ایشان ایرانی هست، صرف اینکه کسی عرب باشد این امتیاز برایش نیست که بگوید من بهتر می فهمم، نه همه ما ریزه خوار همان شیخ طوسی و شیخ کلینی و علامه مجلسی و دیگران هستیم، اینها همه فارسی بودند، اصلاً عرب و عجم ملاک نیسـت، ملاک تسلت بر ادبیات عرب و همچنین تسلت بر نوع تکلم اهل بیت (ع) در احادیث هست، یعنی باید با احادیث بسیار شما سر و کار داشته باشید و ادبیات عرب را هم در آن حدی که نیاز هست تسلت داشته باشید و غیر از تسلت توجه هم به آن داشته باشید در جایی که می خواهید حدیث را ترجمه و تفسیر بکنید، رعایت بکنید این نکات را تا برداشت غلط نشود و خدای نکرده  یک معنایی که امام اراده نکرده را به امام نسبت ندهیم، حالا من نکاتم در انیجا زیاد در ذهنم هست مواردی که خب رعایت نشده ادبیات عرب توجه نشده، که دیگر اینها خیلی الآن بخواهیم بگوییم وقت گیر هست و  شاید مخاطبین هم خیلی متوجه نشوند، همین کلیت مسئله را مورد توجه قرار بدهند این خودش خیلی اثر گذار است.

مجری:

بسیار عالی، استاد اگر اجازه بدهید این مسئله ای که مطرح کردید را جمع بندی کنیم در بخش اول فرمودید که بررسی سند بررسی متن، و بررسی محتوا از اصلی ترین گزینه های مهدویت تحقیق است تا برسیم به بخش بعدی

حجت الاسلام و المسلمین مجتهد سیستانی:

در ادمه همین بررسی محتوا یک نکته ای را هم عرض بکنم، که بعضی وقت ها یک روایت ممکن است مخالف مذهب باشد، حتی ممکن است سندش هم به ظاهر معتبر باشد، ولی چیزی می گوید که مذهب شیعه مخالفش هست، خب آن کسانی که اطلاع ندارند در این زمینه و حالت های اخباری مسلکی دارند اینجا گیر می کنند، یعنی ممکن است بخاطر این روایتی که سندش هم مثلاً به ظاهر معتبر است معتقد به یک مطلب باطل بشوند، و بگویند این هم سندش معتبر است پس امام فرموده، نه گاهی اوقات ممکن است سند معتبر باشد ولی ما نمی دانیم چرا این معنا اینطور صادر شده، حالا روی تقیه بوده روی چه حسابی بوده،  لذا صرف اینکه یک سند معتبر باشد دلیل نمی شود دیگر ما این را حتماً بگیریم و بخواهیم پخش بکنیم و رواج بدهیم و ترجمه بکنیم دست مردم قرار بدهیم، نه بلاخره مذهب شیعه یک سری چیزهایش قطعی است که اینها قابل بحث نیست، عصمت اهل بیت (ع) قابل بحث نیست، حالا آمد و یک روایتی با سند صحیح آمد که اهل بیت عصمت ندارند، یا یک طوری از آن برداشت می شد که اینها معصوم نیستند، آن روایت حتی  اگر سندش هم معتبر باشد این را می بوسیم می گذاریم کنار، اصطلاحاً می گویند علمه الی اهله، علم این حدیث مولکول هست به اهلش، اهلش هم همان اهل بیت، یعنی خودشان می دانند اینجا چه فرمودند و چرا اینطور فرموده شده، چرا اینطور گفته شده، لذا این را هم مورد توجه قرار بدهید،  در همان مسئله تسلط بر ادبیات عرب این نکته را هم عرض بکنم که این هم در بین کسانی که اصالتاً عرب زبان نیستند مرسوم هست متأسفانه هم در کسانی که عرب زبان هستند که وقتی مراجعه می کنند به آیات قرآن یا مراجعه می کنند  به روایات بر اساس آن مرتکزات ذهنی خودشان می آیند حدیث و آیه را ترجمه می کنند، بعضی از چیزهایی که در آیات و روایات در آن زمان آمده الآن هم ما دقیقاً همانطور استعمال می کنیم، همان کلمه را همان نوع تعبیر را استعمال می کنیم، اما بعضی از چیزها به مرور زمان عوض شده یعنی تعبیری که در آنجا بوده، غیر از تعبیری است که من الآن در 1400 سال بعد به زبان فارسی یا به زبان عربی دارم همان را تعبیر می کنم، یا آن کلمه را استفاده می کنم، لذا اینطور نباید باشد که ما یک چیزی در ذهن مان هست، بر اساس همان چیزی که در ذهن مان هست مثلاً بعنوان مثال، من این مثال هایی که  می زنم، صرفاً مثال است، مثلاً کلمه قضا و قدر، قضا و قدر من یک چیزی در ذهم هست، چون یک چیزی در ذهنم هست دیگر بروم آیات و روایاتی که در مورد قضا یا قدر هست بگیرم و بروم جلو و ترجمه کنم و تفسیر کنم، این غلط است، بعضی وقت ها یا خیلی وقت ها آن معنایی که  الآن در ذهن من هست غیر از آن معنایی است که در آیات و روایات بوده، لذا هم باید به علم لغت اشراف داشته باشم که این لغتی که من الآن دارم نگاه می کنم، مثلاً 700 سال پیش یا 1000سال پیش، بعضی از کتاب های لغت ما بالغ بر 1000 سال پیش نوشته شده، اشراف به آن زمان دارد که این لغت معنایش این است، باز هم مثال مثلاً لطیفی که وقتی ما می گوییم، لطیف در ذهن مان نرم است، اما این لطیف در زبان عربی به معنای نرم است آیا یا نه، اصلاً ارتباطی دارد باهم یا ندارد، نباید یک چیزی در ذهن مان باشد،  و همینطور مستقیم برویم روایات را ببینیم، این را من چون زیاد دیدم تذکر می دهم کسانی که مترجم هستند کتاب های حدیثی را ترجمه کردند  گاهی اوقا دچار این شدند که آیه را یا روایت را  با همان چیزی که در ذهن مبارک شان بوده همانطور ترجمه کردن و ترجمه غلط است.

مجری:

استاد در واقع همان عنوان غلط مصطلحی که ما زیاد در روز مرده استفاده می کنیم و واژه هایی که غلط مصطلح شدند به دلیل اینکه زیاد استفاده شدند در روایات ما هم ممکن است که باشد

حجت الاسلام و المسلمین مجتهد سیستانی:

حالا یک بخشش غلط مصطلح اسـت، یک بخش هم ممکن است که یک لفظی چندتا معنا داشته باشد،یک معنایش الآن مشهور هست در ذهن ما است، ولی این معنا آن زمان مشهور نبوده، یا مراد روایات این معنایی که الآن هست نبوده معنای دیگری بوده، اینها را باید آدم در نظر بگیره

نکته چهارم و امتیاز چهارمی که مهدویت تحقیقی دارد بررسی نسبت است، بررسی نسبت مضمون این حدیث با احادیث دیگر، گاهی اوقات دوتا حدیث با هم ناسازگاری دارند، شما نمی توانید یک حدیث را ببینید بردارید بیاورید ترجمه بکنید به مردم ارائه بدهید چه در قالب کتاب چه در قالب سخنرانی،خب وقتی این حدیث با احادیث دیگر نمی سازد نمی شود که من بدون اینکه حل بکنم این ناسازگاری را بردارم این حدیث را ارئه بدهم یا حل کنید بعد راه حلش هم منطقی باشد ارائه بدهید، یا اگر نمی توانید حل کنید حق ندارید همین طور ترجمه کنید ارائه بدهید به مردم، چون ممکن است این آقا این خانم که این حدیث را از شما شنید قبلاً خودش حدیث دیگری که مخالف این حدیث است دیده باشد، بعد اینجا می گوید اینها باهم چه می شود، چرا اینها با هم جور در نمی آید، شما هم که هیچ نگفتید، هیچ اشاره ای نمی نکنید که احادیثی داریم خلاف این حدیث است، راه حل هم که ارائه نمی دهید، این باعث این می شود که مخاطب متحیر بشود، گیج بشود یا حتی برایش انحراف ایجاد بشود، لذا باید حتماً نسبت این روایت با روایات دیگر سنجیده بشود، کاری که معمولاً انجام نمی شود، نکته دیگر این هست که اگر شما با روایات دیگر سنجیدید دیدید اینها قابل  سازگاری باهم نیستند، عده ای روش شان این هست که وقتی می بینند یک حدیثی با احادیث دیگر نمی سازد به هر ضرب و زوری هست می خواهند توجیه بکنند، خب ببینید این هم روش درستی نیست، اگر این حدیث لفظش نمی سازد با آن حرفی که شما دارید می زنید، با آن برداشتی که شما دارید ارائه می دهی، این واقعش این است که حدیث این را نمی گوید شما دارید به زور می گویید که شاید این حدیث این باشد، خب نمی شود این، لذا است اگر نتوانستید جمع ببندید بین دوتا حدیث باید همان باب تعادل و تراجیح مراجعه بکنید، ببینید کدام یکی از این دوتا حدیث امتیاز سندی یا امتیاز محتوایی دارد، اگر امتیاز داشت یکی از دوتا حدیث همان حدیثی که امتیاز دارد و قوی تر است همان را می گیریم، و نقل می کنیم و رواج می دهیم، اگر هیچ کدام بر دیگری امتیاز نداشت دوتایش را می بوسی می گذاریم کنار و علمه إلی اهله می شود، واگذار می کنیم به خود اهل بیت که ما نمی دانیم اینجا چرا اینطور گفته شده، بعنوان مثال در باب 14 غیبت نعمانی اولین حدیثی که آمده آنجا یک حدیثی آوردند که یکی از فرزندان جعفر پرچم را به قائم موعود می دهد، خب این خلاف آن چیزی است که ما از این همه حدیث دیدیم، احادیثی که در مورد قائم موعود وجود دارد این هست که پرچم پیغمبر از میراث پیغمبر دست ایشان هست، حالا نمی خواهید اینطور بگویید دست جبرائیل است دست پسر جعفر چکار می کند این وسط، و اصلاً این پسر جعفر چه کسی هست؟ حالا بیایید دیگر نگاه بکنید چه توجیهاتی کرده، کی گفته منظور از پسر جعفر سید حسنی است، خب سید حسنی که از اولاد امام حسن است به جعفر چه ربطی دارد؟ اصلاً قبول منظور از ابن جعفر سید حسنی است، پرچم چه ربطی به او دارد پرچم به سید حسنی نرسیده که، پرچم پیغمبر به امام زمان (ع) رسیده نمی خوهید این را قبول کنید، لاأقل بگویید دست جبرائیل است، بخاطر بعضی روایاتی که جای خودش ما توضیح دادیم که آن برداشت هم اشتباه بوده،این روایت قابل پذیرش نیست، حالا سند هم ندارد، حالا ما آنها را کار نداریم، فرض کنید سند معتبر است،  و نسخه بدل هم ندارد، و هیچ مشکل دیگر هم ندارم و فقط رسیدیم به اینکه این مضمون با روایات دیگر نمی سازد، خب وقتی نساخت می بوسیم می گذاریم کنار، نمی گوییم صد در صد جعلی و باطل و دروغ است، این را نمی گوییم، اما چون با روایات متعدد که پرچم پیغمبر بدست خود قائم هست یا از میراث پیغمبر هست یا بر فرض دست جبرائیل هست، نمی سازد این را می بوسیم می گذاریم کنار، نه نیازی به آن توجیهات عجیب و غریب است و نه نیاز به این هست که بخواهیم خودمان را به تکلف و به زورگویی بیاندازیم و یک چیزی بگوییم که اصلاً این حدیث با آن جور در نمی آید، لذا از توجیهات و تأویلات و جمع های تبرئی که به زور بخواهم دوتا روایت را باهم جور در بیاندازیم از این روش هم باید خوداری بکنیم، تا خدای نکرده یک معنایی که امام اراده نکردند را به امام نسبت ندهیم.

آخرین نکته ای که در مهدویت تحقیقی خدمت بینندگان عزیز عرض می کنیم توجه به برداشت علمای سلف هست،  ببینید اینکه من تکیه بکنم بر فهم خودم و بر علم خودم این چیز بدی نیست، بلاخره من هم عقل دارم من هم درس خواندم من هم فهم دارم،  مراجعه بکنم به روایت مراجعه بکنم به آیه قرآن و یک برداشتی داشته باشم، این فی نفسه اشکال ندارد چیز بدی نیست،  اما اگر بخواهم خود رأیی بکنم،  و خود محوری داشته باشم این چیز خوبی نیست، محمد عبده در کتاب تفسیر المنار می گوید من هیچ نیازی نمی بینم که بروم ببینم مفسیر گذشته چه گفتند چون «أنا رجل و هؤلاء رجال» اگر آنها عالم بودند و علم داشتند و چیزی خواندند خب من هم عالم هستم  نیاز ندارم که آنها چه گفتند، خودم می روم قرآن را نگاه می کنم، می گویم این را گفته، اینجا ما در کتاب شناخت نامه روش ها و گرایش های تفسیری که می خواستیم یک مقدار در مورد المنار توضیح بدهیم آنجا تذکر دادیم به محمد عبده البته خب او مرده نیست، ولی خب تذکر دادیم به خوانندگان که متوجه باشند اینکه من خودم مستقیم بروم برداشت کنم، البته خودم که می گوییم نه خود عوامی، خودی که رجال بلد است، خودی که علم کلام دارد، خودی که علم حدیث دارد، علم تفسیر دارد یعنی در حدی است که بتواند مراجعه مستقیم بکند، آن خود را می گویم، اینکه خودم من بروم مراجعه بکنم به آیه یا به روایت این چیز بدی نیست فی نفسه بلاخره من برداشتم این است، اما خیلی اوقات اتفاق می افتد که وقتی می روم نگاه می کنیم می بینم علامه مجلسی می روم می بینم فیض کاشانی می روم می بینم ملاصاحل مازندرانی مرحوم قزوینی شراح اصول کافی، یا شراح تهذیب یا بعضی کتب دیگر، شراح استبصار اینها یک برداشت دیگر از حدیث دارند که با توضیحاتی که دادند اتفاقاً آن بداشت است، برای خود بنده اتفاق افتاده که یک برداشتی که خیلی هم برایم واضح بوده که این حدیث این را می گوید و جور هم در نمی آید که چطور دارد این را می گوید، بعد که مراجعه کردیم دیدیم که علامه مجلسی یک نکته ای را  توجه به آن داشتند، مثلاً به یک ضمیری توجه داشتند، مثلاً به یک کلمه ای توجه داشتند، که ما چون به آن کلمه توجه نداشتیم این برداشت برایمان اتفاق افتاده، در عینی اینک در آن حدی بودیم که بتوانیم خودمان حدیث را بفهیمم،  نه اینکه اصلاً هیچ چیز نمی فهمیم نه می فهمیدیم اما گاهی اوقات فهم آنها از ما واسع تر بینش آنها از ما بلند تر بوده، و آنها اتفاقاً درست گفتند، لذا اینکه ما بخواهیم بدون توجه به اینکه علامه مجلسی چه فرموده هیچ وقت مراجعه نکنیم، بگوییم أنا رجل هؤلاء رجال، مثل محمد عبده، باعث می شود همان تفسیر المنار بوجود بیاید که در آن  پر از حرف های نادر و عجی و غریب است، تا جایی که شاگر او رشید رضا علناً معجره شق القمر را درد می کند می گوید  پیغمبر شق القمر نکردند، روایاتش هم همه اش ضعیف است، حالا روایاتش در صحیح بخاری آمده که اصح الکتب بعد از قرآن،  روایاتش هم همه اش ضعیف است،  و نتیجه اش این می شود که مثل آن محمد خان هندی در آن تفسیرش بردارد بگوید اینکه موسی عسی را زد به دریا آب رفت کنار، این منظور یعنی آنجا خشک سالی بوده کم آبی بوده مثلاً رد شدند، خب این چه ربطی به اعجاز دارد که داری می زنی، یک چیزی به ذهن تان می آید، برویم ببینید کسانی که مسلط بر احادیث بودن، مسلط بر علم کلام بودند، مسلط بر تاریخ اسلام بودند، مسلط بر رجال بودند، مسلط بر علوم حدیث بودن، مسلط بر همه چیز بودند، و قطعاً از شما هم اعلم بودند، کسی نمی تواند بگوید من از علامه مجلسی اعلم هستم، قطعاً از  شما هم اعلم بودند، این برداشت را دارند، من عرض می کنم نمی خواهم بگویم ما مقلد باشیم، فهم خودمان را مراجعه بکنیم ما این را فهمیدیم حالا ببینیم آنها چه گفتند، اینکه بخواهیم کلاً بگذاریم کنار این روش درستی نیست، حالا من بعنوان مثال بخواهم عرض بکنم ما وقتی کتاب درس هایی از حجاب اسلامی را می نوشتیم،  مراجعه خیلی داشتیم به تفاسیر مختلف که یک کتاب جامعی در مورد حجاب در آیات حجاب در روایت، حجاب در تجربه و حجاب در شبهات بنویسیم،  بعد رسیدیم به این آیه که می فرماید که خانم ها چادر بگیرند، جلباب بگیرند بعد می گوید

«ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ»

احزاب /59

این نزدیک شان می کند به اینکه شناخته بشوند،   حالا طبق تفسیری که ما کردیم که شناخته بشوند به عفت و مورد اذیت و آزار قرار نگیرند، هرچه فکر می کردیم چرا می گوید چادر شما را نزدیک می کند، نفهمیدیم، أدنی نکته اش چیست، اصلاً شاید توجه نداشتیم، بعد اینکه کتاب چاپ شد به ذهنم رسید، خب همینطور می گشتم دیدم یک آقای خلف مصری  که سنی هم بود او آقا گفته بود که بخاطر این گفته أدنی که صرف چادر گرفتن انسان را عفیف نمی کند شما باید در کنار چادر باید رفتار عفیفانه هم داشته باشید، لذا اگر صرف چادری سرت کنی که موهایت را هم پوشانده باشد البته آرایش هم نداشته باشی، این خیلی خوب است ولی این شما را کامل به هدف نمی رساند فقط نزدیک به هدف می کند، حرف خوبی زده، هیچ مفسر دیگری هم چون ما بالای 30 تا تفسیر نگاه کرده بودیم از شیعه و سنی  و صوفی و هرچه گیر مان می آمد، هیچ مفسری که این ادنی اینجا چرا گفته شده ادنی توجه نداشت، او توجه کرده بود، پس مراجعه به فهم دیگران به برداشت دیگران به تحقیق دیگران هیچ ضرری برای ما ایجاد نمی کند و نباید آدم فراری باشد یا بی اهمیت باشد یا یک حالت غرور و تکبر داشته باشد که من خودم فهمیدم چه نیازی دارم ببینم بقیه چه فهمیدند، این پنج تا نشانه در مورد مهدویت تحقیقی بود که البته عرض کردیم نشانه ها و امتیازات متعددی دارد ولی همین پنج تا را هم اگر کسی رعایت بکند بسیاری از برداشت هایی غلطی که در کتب هست، برداشت های غلطی که در سخنرانی ها دیده می شود،  حرف های ضعیفی که بعضی وقت ها زده می شود و رواج داده می شود، در بین شیعه بعنوان مهدویت شیعی جلوی اینها ان شاء الله گرفته می شود و تا یک حد زیادی اصلاح می شود و بسترهای انحرافی که گاهی اوقات همین رفتارهای غلط ایجاد کرده ان شاء الله  برچیده می شود.

مجری:

بسیار ممنونیم استاد، در رابطه با موضوع کلی صحبت کردیم و مهدویت تحقیقی جز به جز استاد صحبت کردن در رابطه با بررسی سند، بررسی متن و نسبت و همینطور محتوی و مراجه به علمای سلف که بخش اول صحبت هایمان بود، و بخش دوم را استاد قرار است که اگر برسیم به چندتا حدیث که در این رابطه هست بپردازیم ان شاء الله ببینیم چقدر فرصت می کنیم.

حجت الاسلام و المسلمین مجتهد سیستانی:

ما برای اینکه بینندگان عزیز کاملاً متوجه بشوند و به عمق نیاز مهدویت تحقیقی پی ببرند،  همان پنج تا مسئله ای را که در ابتدا ذکر کردیم که بحث بررسی سند، بررسی متن، بررسی محتوا، بررسی نسبت این روایت با احادیث دیگر، و بررسی برداشت علمای سلف بود را روی چندتا حدیثی که یک مقدار مشکل ساز شده از نظر اینکه دقیقاً چه چیزی دارد می گوید و برداشت های اشتباهی گاهاً اتفاق افتاده از این احادیث به اقتضاء زمان خواهیم پرداخت؛ اولین حدیثی که خدمت تان عرض می کنم، حدیث فرزندان و مولی امام زمان (ع) هست، شیخ طوسی از عبد الله بن جبله که واقفی و هفت امامی بوده عقیده به قائم بودن امام کاظم (ع) داشته از عبد الله بن مستنیر، از مفضل بن عمر نقل کرده که می گوید از ابو عبد الله شنیدم، ابوعبدلله در روایات ما 99 درصد و 9 دهم درصد منظور امام صادق   (ع) هستند، چون همانطور که می دانید امام حسین (ع) هم کنیه شان ابو عبد الله بوده اما خیلی خیلی نادر اتفاق افتاد که راوی بخواهداز ایشان با عنوان ابو عبد الله در متن سند روایت یاد بکند، می گوید امام صادق (ع) فرمودند

«إنّ لِصاحِبِ هذا الأمرِ غَيبتَينِ : إحداهُما تَطولُ، حتّى يقولَ بعضُهُم : ماتَ، و يقولَ بعضُهُم : قُتِلَ ، و يقولَ بعضُهُم : ذَهبَ ، حتّى لا يَبقى على أمرهِ مِن أصحابِهِ إلاّ نَفَرٌ يَسيرٌ »

تا اینجا شاهد مثال ما خیلی نیست،

«لا يَطَّلعُ علي موضعه احدٌ من وُلده و لا غيره الا المولي الذي يلي امره»

برای صاحب این امر دو غیبت است یکی از آن دو طول می کشد تا بعضی شان می گویند مرده، بعضی شان می گویند کشته شده، و بعضی شان می گویند رفته، تا اینکه بر امامت او از اصحابش باقی نمی ماند، مگر عده ای اندک،

تا اینجا خیلی کاری نداریم البته این را هم بعداً بررسی می کنیم که ببینیم اصلاً این آیا با مهدویت ما اصلاً سازگاری دارد واقعاً در مورد امام زمان (ع) شیعه ها اینطور دسته دسته شدند، اصلاً درست است این مسئله یانه؟ فعلاً به این کاری ندرایم، شاهد مثال ما فعلاً این هست

احدی از مکان او از  فرزندانش و غیر آن خبر ندارد

از این فقره بسیار دیده شده که در سخنرانی ها یا در بعضی کتاب ها استاده کردند برای اینکه پس امام زمان بچه هایی دارند، چون می گوید احدی از فرزندان ایشان و غیر آن از مکان ایشان خبر ندارد در آن غیبت مگر مولایی که متولی امر وی باشد، یک فرقه باطل هم به این تیکه دوم  استدلال کرده، که گفته مولا یعنی صاحب ولایت امر امام هم که یعنی همان امامت می گوید إلّا آن صاحب ولایتی که امر امامت را بعد از ایشان متولی می شود، قائل شدند به 13 تا امام، چون قائم موعود که امام دوازدهم هم هستند، این هم می گوید از جای امام در غیبت کسی خبر ندارد مگر آن مولا، مولا هم که یعنی صاحب ولایت صاحب ولایت هم یعنی امام، پس این فقره اولش را این تیکه اش را که گفته من ولده بعضی ها هم قائل شدند که امام زمان پس بچه دارد و ازدواج کرده، در زمان غیبت، آن تیکه دوم هم یک فرقه باطل ادعا کرده کا ما 13 تا امام داریم، چون خودش گفته

«الا المولي الذي يلي امره»

خب ما اگر بخواهیم  همان مهدویت تحقیقی را  مورد بررسی قرار بدهیم، باید هم سند این روایت را بررسی کنیم هم محتوایش را بررسی کنیم، هم نسخه های این حدیث را بررسی کنیم،  و هم برداشت علما و نسبتش با احادیث دیگر، باید بدانند بینندگان عزیز این روایت هم از نظر سند هم از نظر نسخه و هم از نظر محتوی و هم از نظر برداشت علما و هم از نظر نسبتش با دیگر احادیث از همه جهات مشکل دار است، از همه جهاتش پیچدگی دارد و مشکل دارد ولی متأسفانه در کتاب های متعدد مهدوی می آورند ترجمه می کنند،  و استناد هم می کنند که امام زمان بچه دارد  و یا حرف های دیگر

ما می خواهی نکته نکته برویم جلو و همان مهدویت تحقیقی را نسبت به  این حدیث رعایت بکنیم، نکته اول این هست که مضمون این حدیث کاملاً منفرد است، و در هیچ روایت دیگری نیامده، بله چون این روایت از امام صادق (ع)  با کنیه ابو عبد الله ثبت شده، بعضی از اهل سنت که این روایت را خواستند نقل بکنند گفتند

«و قال الحسین (ع)»

چون بلد نبودند امام های ما را خوب بلد نیسند نمی شناسند  خیلی فکر کردند این ابو عبد الله که اینجا هست، این  ابا عبد الله الحسین هست، لذا گفتند امام حسین اینطور گفتند، که مثلاً هیچ کدام از فرزندانش از جایش خبر ندارند «الّا مولی الذین یلی امره» ام اگر کسی توجه به طبقات روایت بکند صد در صد متوجه می شود که این غلط است، یعنی حتی یک درصد هم احتمال ندارد آن عالم سنی که گفته اما حسین(ع ) همچین حدیثی فرمودند اگر سند را نگاه بکند آن راوی راوی از امام صادق هست، اصلاً امام حسین (ع) را ندیده به عمرش، اصلاً بدنیا نیامده بوده آنجا،  که بخواهد از امام حسین بگوید؛ لذا اینکه بعضی از نویسنده ها می گوید این مضمون از دوتا امام رسیده هم امام صادق چون درکتاب غیت نعمانی است،  یا غیبت شیخ طوسی است، هم از امام حسین که فلان عالم سنی گفته امام حسین، این یکی از همان بی توجهی ها است که عرض می کنم، امام حسین (ع) طبق روایاتی که ما داریم ابداً همچین چیزی نفرمودند،  ما که از علم غیب که خبر نداریم که فرمودند یا نه، طبق احادیثی که ما داریم از امام حسین (ع) ابداً چنین چیزی نفرمودند، این حدیث فقط  و فقط منصوب به امام صادق (ع) هست، این نکتۀ اول، آن عالم سنی اشتباه کرده، نکته دوم این هست که این روایت منحصراً از طریق واقفیه به ما رسیده، عرض کردم عبد الله بن جبله واقفی است،  و طریقی شیعی ندارد که همه شیعه باشند و به ما رسید باشد ، از طرفی نام یکی از راویانش که خوانم عبد الله بن مستنیر، در هیچ سند دیگری وجود ندارد، یعنی در صد هزارتا حدیث اگر ما داریم در شیعه فقط و فقط یک حدیث بنام عبد الله بن مستنیر در کتاب غیبت شیخ طوسی ثبت شده که این همان روایت است، حالا این آقا کیست نمی دانیم، یعنی نه تنها هیچ حدیث دیگری برای ما به ارمغان نیاورده که هیچ کس نمی داند اصلاً چه کسی هست این آقا، اصلاً  شیعه هست، سنی هست، واقفی هست زیدی هست، اصلاً کذاب هست، آدم درستی هست آدم ناخلفی هست که همچین حرفی آمده نقل کرده، هیچ چیز نمی دانیم، کاملاً ناشناس، حالا ببینید ما ناشناس هایمان فرق می کند گاهی اوقات یک کسی نمی دانیم کیست ولی 20 تا حدیث در کتاب های ما دارد، 30 تا حدیث دارد، 10 تا حدیث دارد، گاهی اوقات یک کسی را می دانیم کیست، یعنی گفتند ثقه هست، ولی در کتب ما فقط یک حدیث دارد، حالا علتش چه بوده کاری نداریم، گاهی اوقات نه اسمش در کتب رجال آمده نه هیچ حدیثی برای ما آورده، فقط یک حدیث مثلاً از او نقل شده، این حدیث فوق العاده از نظر رجالی داریای ضعف است، و واقعاً قابل اعتماد نیست؛ بله شیخ طوسی همین روایت را صد صفحه قبلش این روایت را در صفحه 161 نقل کرده، در صفحه 61 یعنی صد صفحه قبلش همین روایت را  بجای عبد الله بن مستنیر نوشته ابراهیم بن مستنیر حالا این خودش هم باز یک دردی هست که بلاخره عبد الله مستنید یا ابراهیم مستنیر، شیخ نعمانی هم ثبتی که کرده گفته ابراهیم بن مستنیر،اما این دردی را دوا نمی کند، چرا؟ چون اولاً ابراهیم بن مستنیر هم کاملاً مجهول است اصلاً نمی دانیم کیست، نه عبد الله را می دانیم نه ابراهیم را می دانیم، اینها چه کسانی هستند، ثانیاً اسم ابراهیم هم همچین وضعیت خوبی نداردف اگر عبد الله در تمام احادیث شیعه فقط یک دانه حدیث به اسمش ثبت شده، ابراهیم بن مستنیر ه دوتا حدیث ثبت شده، یکی این است یکی هم حدیثی در کتاب تفسیر قمی، یعنی هیچ حدیث دیگری ابراهیم بن مستنیر برای ما به ارمغان نیاورده، و خودش هم که مجهول است، پس این هم ک از راوی اش، نکتۀ سوم؛حالا از سند که ما چشم پوشی بکنیم، البته در مورد آن واقفیه بعداً یک بحثی داریم، از سند که بخواهیم چشم پوشی بکنیم محتوایش چیست، آیا این حدیث می تواند ثابت بکند امام زمان (ع) در دوره غیبت فرزندانی دارند،  جواب این است که شما باید بروید سراغ امتیاز و نشانه سوم که بررسی نسخه ها بود، این روایت سه تا نسخه دارد، یکی ندارد که شما بخواهید بگویید امام زمان طبق این حدیث بچه دارد، یعنی هم شیخ طوسی در صد صفحه قبلش و هم شیخ نعمانی و هم اهل سنت،  به جای کلمه من ولده که ترجمه اش می شود از فرزندان قائم، کلمه دیگری ثبت کرده اند، که من ولده نیست و هیچ ربطی هم به فرزند ندارد، نقل شیخ طوسی در آن صد صفحه قبل اینطوری است، 

«ولا یطلع احد علی موضعه و امره و لاغیره»

احدی بر مکانش و امرش و نه غیر آن  مطلع نمی شود

اصلاً هیچ صحبتی از فرزند ندارد، شیخ نعمانی و اهل سنت هم اینطوری نقل  کردن

«لا یطلع علی موضعه احد من ولی و لا غیره»

احدی ازدوست و غیر دوست از مکان وی مطلع نیست،

اصلاً کلمه من ولده که ترجمه فرزندان باشد وجود ندارد، طبق این دوتا نسخه ای که الان گفتنم و طبق نقلی که اهل سنت کردند، این حدیث اصلاً صحبتی از فرزندان قائم نداشته خب آیا عقل حکم می کند ما بیاییم این سه تا نسخه را بگیریم یا یک نسخه ای که خود ناقلش صد صفحه قبلش با آن مخالفت کرده، یعنی این نسخۀ من ولده که شیخ طوسی صفحه 161 ولده آورده، خود همان شیخ طوسی صفحه 61، ولدهنیاورده، آنطوری که گفتم آورده،

«لایطلع علی موضعه و امره و لا غیره»

 آنر ا بیگیریم، یا این سه تا را بگیریم، عقل کدام را حکم می کند؟ غیر از اینکه ما دلیل های دیگری را هم داریم که روشن می کند من ولده ثابت نیست، دلیل اول این هست که کلمه ولی من ولیٍ در نقل شیخ نعمانی با کلمه ولد ولی و ولد، خیلی از نظر نوشتاری نزدیک به هم هستند، لذا اینکه نقل دوم شیخ طوسی که در صفحه 161، ثبتش کرده، تحریف شده همان کلمه من ولی شیخ نعمانی باشد احتمالش خیلی قوی است،  و وقتی یک احتمال قوی وجود داشته باشد، شما نمی توانید آن نسخه دیگر را انتخاب بکنید، نکته دوم طبق بیانی که علامه سید جعفر مرتضی آملی دارند، می گویند گفته «من ولده و غیره» ولد به معنای فرزندان هست، جمع است به معنای فرزندان غیره ضمیر مفرد هست، اگر اینجا کلمه ولد بود  نباید ضمیر مفرد می آورد باید ضمیر جمع می آورد، می گفت «من ولده و غیرهم» نه فرزندانش و نه غیر آنها از مکان او اطلاع ندارند، اما این چیزی که  الآن هست من ولده و غیره، یعنی نه فرزندانش و نه غیر آن  آن یعنی چه، اصلاً معنا پیدا نمی کند، باید می گفت غیرهم که میشود آنها نه فرزندانش و نه غیر آن اصلاً معنا ندارد، لذا این روشن می کند که این من ولیٍ بوده یعنی نه دوست و نه غیر دوست، که دوست مفرد است و غیره هم مفرد است به هم می خورد، دوست و غیر دوست از مکانش مطلع نیستند، نه فرزندان و غیر آن که معنا پیدا نمی کند، بعضی ها به این بیان علامه اشکال کردن که ولد از نظر معنا جمع است، اما از نظر لفظ مفرد است، علامت جمع که ندارد چون آنهایی که ادبیات عرب واقف هستند، می دانند جمع مذکر سالم داریم، که  واو و نون دارد یا یاء و نون دارد، اینجا چون علامت جمع ندارد در خود لفظ، پس با لفظش معامله مفرد شده، لذا اشکال ندارد غیره بیاید،  خب ما هم در کتاب مهدی جواب دادیم، که این حرف غلط هست چون کلمه ولده نگاهش به معنای این کلمه هست، می خواهد بگوید فرزندان حضرت هم از جای حضرت مطلع نیستند، نگاهش به لفظ کلمه ولد نیست که شما بگویید چون لفظش علامت جمع ندارد پس با آن معامله مفرد شده است، این که با یک لفظ جمع معامله مفرد بشود، هرجا هرجا نیست، برای جایی هست که لفظش مورد اعتنا تر باشد، تا معنا در حالی که اینجا معنای جمع مورد اعتنا هست به لفظش کاری ندارد لذا اگر اینجا من ولده بود، حتماً باید می گفت و غیرهم، این هم توضیح علامه جعفر مرتضی، نکته سوم این هست که شبیه این مضمون با دوتا سند صحیح اعلائی اینکه گفتیم راوی اش مجهول علی الإطلاق است اصلاً نمی دانیم که هست، اما دوتا سند داریم یکی صحیح اعلائی کلینی دارد یکی هم موصخ که شیخ نعمانی دارد، مضمون این حدیث را در آن قسمتی که می خواهد بگوید کسی از مکانش مطلع نیست آوردند، در آنجا هم هیچ حرفی از فرزند زده نشده، حالا ما الآن می خوانیم متن را، آیا عقل سالم حکم می کند متنی که با دوتا سند صحیح اعلائی و سند موثق معتبر ثبت شده را بپذیریم که هیچ صحبتی از فرزند نکرده یا متنی که را توسط یک راوی مجهول علی الإطلاق نقل شده را بپذیریم، قطعاً عقل روشن است چه حکم می کند.

مجری:

استاد این همان نسبت می شود؟

حجت الاسلام و المسلمین مجتهد سیستانی:

بله همان بحث نسبت هست،  این نسبتش با آن روایت دیگر که می سنجیم می بینیم که آن هیچ بحثی از فرزند ندارد، این متنش این است

«للقائم غیبتان»

برای قائم دوتا غیبت است

یعنی مثل همان روایتی که الآن خواندیم که میگفت دوتا غیبت این هم دارد می گوید،

«إحداهما قصیره و الأخری طولیه»

این هم شبیه همان یکی کوتاه است یکی بلند است،

«الغیبة الأولی لا یعلم بمکانه فیها الّا خاصة شیعة»

غیبت  کوتاه که همان اولی باشد کسی از مکان ایشان مطلع نیست الّا خواص شیعیان ایشان

«و الأخری لایعلم بمکانه فیها إلّا خاصة موالیه»

اصلاً هیچ صحبتی از فرزند نشده، این هم یک دلیل؛ دلیل آخری که ما بررسی می کنیم که اصلاً بر فرض گفته باشد فرزندان، آیا صرف اینکه در این روایت گفته باشد، حتی فرزندان قائم از مکان او مطلع نیستند، دلالت می کند که قائم فرزند دارد؟ خیر، چون ما یک اسلوبی داریم در زبان عرب بنام اسولب مبالغه در اسلوب مبالغه لازم نیست حقیقتی وجود داشته باشد بلکه با فرض هم می شود گفت، یعنی بر فرضی که فرزند داشته باشد آن فرزندان هم از مکان او مطلع نیستند، ثابت نمی کند که همین الآن فرزند دارد و آن فرزندان هم طلع نیستند، به این می گویند اسلوب مبالغه، لذا پس سه تا دلیل یا قرینه آوردیم که «من ولده» اصلاً نیست چهارم هم که گفتیم بر فرض من ولده باشد دلیل اثبات اینکه قائم در زمان غیبت ازدواج کرده و فرزندانی دارد باز نیست، این برای قصه فرزندان؛ اما برویم سراغ آن فرقه باطل که گفته «الّا المولی الذین یلی امره» یعنی صاحب ولایت، پس بعد از امام زمان یک صاحب ولایتی داریم یک امامی داریم امام سیزدهم، ببینیم آیا مولا در این رویات به معنای صاحب ولایت هست یا نه، شما باید بدانید که مولا همه جا به معنای صاحب ولایت نیست، بلکه در روایات بسیار زیادی که ما داریم به معنای شیعه و همچنین به معنای خادم وارد شده کلمه مولا و جمعش هم به معنای موالی، که مثلاً می گوید فلانی از موالی شما است، موالی یعنی شیعیان شما، نه اینکه صاحب ولایت شم است، بر شما ولایت دارد، خب آن دوتا نقلی که گفتیم یکی صحیح اعلائی سندش و یکی هم موثق و معتبر است بجای لفظ مولا گفته بودند موالیه، موالیه در روایات ما به معنای شیعه یا به معنای خادم می آید، به معنای صاحب ولایت موالیه نداریم، مولا  را شما می خواستید بگویید، «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»  از مولا می خواستی صاحب ولایت در بیاوریم، از موالیه که نمی توانید در بیاورید، آن دوتا نقلی که سندهایش کاملاً معتبر و  خیلی مولد اعتنا هست، یکی در کافی است یکی هم در غیبت نعمانی از لفظ موالیه استفاده کرده که لفظ موالیه قطعاً به معنای شیعه ها یا به معنای خادمین هست، در اینجا به معنای خادمین هست چرا؟ چون شیعه ها را قبلاً گفته بود، گفته بود در غیبت صغری خواص شیعه از او اطلاع دارند اگر بخواهد این هم به معنای شیعه باشد که دوتایش شد یکی، در غیبت صغری خواص شیعه در غیبت کبری هم شیعه از او خبر دارند از مکانش معنا پیدا نمی کند،  لذا موالیه اینجا به معنای شیعه نیست فقط یک معنا برایش میماند آن هم به معنای خادمین حضرت هست، خب وقتی این روایت دارد می گوید هیچ کس از جای حضرت در غیبت کبری اطلاع ندارد الا خادمان حضرت اگر بخواهم آن روایت قبلی را که گفته بود مولا ترجمه به صاحب ولایت بکنیم با هم تعارض پیدا می کند، این می گوید فقط آنکه صاحب ولایت هست از مکانش خبر دارد فقط، چون با إلّا آمده حصر است،  این می گوید فقط خادمینش از مکانش اطلاع دارند، این می شود تعارض، پس این برداشت شما غلط هست چون اینجا موالیه بمعنای خادمان هست آنجا هم مولاه به معنای خادم هست که ما داریم در روایات متعدد داریم که مولاه به معنای خادم باشد، با این توضیح خیلی روشن و واضح شد که پس این جا مولاه بمعنای صاحب ولایت نیست، باهمین توضیحی که دادیم شیخ مفید اینطور فرمودند

«فقد کانت الأخبار عمن تقدم من أئمه آل محمد ع متناصره بأنه لابد للقائم المنتظر من غیبتین»

اخبار متعدد از اهل بیت رسیده که قائم منتظر دوتا غیبت دارد

یعنی دقیقاً همان متن روایت را ایشان آورده، حالا اینها شاهد مثال ما نیست، به شاهد مثال می رسیم

«إحداهما أطول من الأخری»

یکی از این دو طولانی تر ازدیگری است

«یعرف خبره الخاص فی القصری»

او می گفت شیعة الخاص است ، این هم همین را می فرماید، می گوید در غیبت صغری شیعیان خاص از اخبارش و جایش مطلع هستند

«و لایعرف العام له مستقرا فی الطولی»

اما عامه مردم در غیبت دوم مکان حضرت را نمی دانند

«إلا من تولی خدمته»

یعنی بجای «إلّا المولی الذی یلی امره» ایشان دیگر جایگزین گذاشته که دیگر نیازی به تفسیر نداشته باشد، الّا کسی که متولی خدمت به ایشان است، اصلاً بحث ولایت نیست، شیخ مفید که اشراف داشته است به این مسائل اینجا می بینید چقدر قشنگ اینطور ترجمه می کند، نمی گویم دارم طبق آن حدیث می گویم، ولی خب شیخ که از خودش حرف نمی زند، طبق احادیث صحبت می کند.

«من ثقات أولیائه و لم ینقطع عنه إلی الاشتغال بغیره»

این خادم مخصوص حضرت است، و هیچ اشتغال دیگری بغیر از امام زمان ندارد

دیگر از این واضح تر، خادم خاص امام هست، این نکته اول، نکته دوم از اولین کسی که این حدیث را ثبت کرده که شیخ طوسی بوده و شیخ نعمانی بوده، تا آخرین کسی که این حدیث را ثبت کرده که همین الآن هر کس ثبت می کند، احدی از لفظ مولی غیر از خدمتکار نفهمیده، اینکه من گفتم مراجعه بکنید به علمای سلف، حالا این سلف و خلف و همه را که مراجعه بکنید،  یک نفر بیاید بگوید اینجا مولاه به فلان معنا است، بخاطر همین هیچ کسی که این حدیث را نقل کرده حاشیه نزده اینجا، نه علامه مجلسی نه فیض کاشانی نه ملا صالح مازندرانی، هیچ کسی

مجری:

چون واضح بوده

حجت الاسلام و المسلمین مجتهد سیستانی:

روشن بوده مولاه یعنی چه، «إلّا المولی الذی یلی امره» با توجه به روایات دیگر کاملاً مشخص بود، این هم نکته دوم، نکته سوم عرض کردیم که در آن دو تا نقلی که یکی صحیح اعلائی است و یکی هم  موثق  معتبر است، لفظ موالیه آمده و آنها سند هایش مشخص است، و موالی هم معنای مشخص است، ما آن را بپذیریم یا این مولایی که راوی اش مجهول علی الإطلاق است اصلاً نمی دانیم کیست، قطعاً وقتی یک روایتی صحیح اعلایی است و گفته موالیه و معنایش هم روشن است، ارجحیت دارد بلکه اصلاً متعیناً باید این را قبول بکنیم  تا یک روایتی که راوی اش مجهول علی الإطلاق است و لفظ مولا را هم آورده بر فرض ما نمی دانیم مولا یعنی چه خب اینجا که موالی می دانیم یعنی چه، و سندش هم کاملاً معتبر است، و آخرین نکته ای که در این زمینه عرض می کنم این هست که اصلاً عدد ائمه و عدد اولیاء و عدد خلفا و عدد اوصیاء و حجت های امت اسلام طبق صدها روایتی که شیعه و سنی و زیدیه و غیره نقل کردند مشخص است که اینها منحصر در دوازده تا بودند، شما نمی توانید با یک روایتی که راوی مجهول علی الإطلاق است که اصلاً نمی دانیم کذاب است چه هست که هست از کجا بوده، چه بوده، جعل کرده واقعاً از امام اینطور شنیده، یک روایت پیدا بکنید، و بیایید بگویید که این «إلّا المولی الذی» پس ما 13تا امام داریم 12 امام عددش فوق متواتر است که کتاب های مختلفی در این زمینه از قدیم نوشته شده، کفایة الأثر بوده، مقتضب الأثر بود، کتاب هایی توسط سید هاشم بحرانی حدود 400 سال پیش نوشته شده، و ما هم یک کتاب 12 خورشید داریم که در آنجا باز همین احادیث را مورد بررسی و واکاوی قرار دادیم که عدد ائمه و اولیاء و اوصیاء و خفاء منحصر در 12 نفر است، لذا با این حرف ها کسی نمی تواند بیاید امام سیزدهم بتراشد، ما یک نکته پایانی را هم عرض بکنیم تا دیگر این روایت را کنار بگذاریم آیا یک خادم حضرت دارند یا چندتا خادم، به عبارت دیگر اینکه گفته «إلّا المولی الذی» این الف و لام ، برای تعیین یک شخص است یعنی هیچ کس از جای حضرت خبر ندارد إلّا آن خدمت  کار؟ یعنی یک خدمتکار خاصی می خواهند بگویند، اگر این باشد لازمه اش این است  که این خدمتکار هرچقدر امام عمر بکند او هم عمر بکند، اما اگر 1200 سال عمرشان هست، او هم الآن 1200سال عمرش باشد و مثل امام جوان باشد، یعنی معجزه بشود همینطور جوان بماند که بتواند خدمت بکند، این یک طور برداشت کردن است، یا بگوید منظور از این «إلّا المولی» جنس مولی است، یعنی آن خدمتکار نه، خدمتکار حضرت، حالا خدمتکار حضرت در هر عصری یک نفر باشد، یعنی آنکه فوت کرد یکی دیگر آنکه فوت کرد یکی دیگر، یا نه لفظ موالیه را بگیریم در آن دوتا نقل معتبر که گفته إلّا خدمتکاران حضرت بگوییم امام در هر زمانی نه یک خدمتکار، خدمتکارانی دارند، باید چکار بکنیم؟ ما اگر بخواهیم هردو روایت را بگیریم یک روایت گفته «إلّا المولی» مولا یک نفر است، آن روایت گفته «إلّا موالیه» موالیه یعنی چندتا خدمتکار اگر بخواهیم اینها را کنار هم بگذاریم و هیچ کدام را رد نکنیم نتیجه این می شود که امام در هر زمانی یک خادم دارند، چون این گفته إلّا المولی یک دانه گفته نه موالی آن گفته خادمان حضرت خبر دارند منظورش نه در یک زمان، خادمان نسبت به همه زمانها بوده بلاخره من الآن یک خادم دارم 50سال دیگر فوت می کند، یک خادم دیگر دارم 50 سال دیگر فوت می کند، روی هم اینها را می گویند خادمان حضرت، نه اینکه امام در یک زمان چندین خادم داشته باشند، البته مانمی خواهیم نفی بکنیم، طبق این روایت داریم این را عرض می کنیم بلکه ممکن است در عالم خارج که م اطلاع نداریم امام صدتا خادم الآن داشته باشند، بنده که اطلاع ندارم، ما هستیم و روایات، می خواهیم دوتا روایت را کنار هم بگذاریم یکی می گوید «إلّا المولی» مولا یعنی یک دانه، او می گوید موالیه یعنی چند دانه، اینها را که بخواهیم کنار هم بگذاریم یعنی یکدانه در هر زمان، بعد روی هم می شود چند دانه، این هم روشن شد، آخرین نکته ای که بخواهیم عرض بکنیم و این حدیث را دیگر کلاً ببوسیم بگذاریم کنار، این هست که آیا این حدیث ممکن است از مجعولات واقفیه باشد از بیخ یا نه؟ بله امکانش هست، چرا؟ با توجه به محتوایی که می گوید، شما اگر توجه کرده باشید به اول این حدیث ما آخرش را داشتیم بررسی می کردیم، اول حدیث را رها کردیم، البته تذکر دادم آخر می خواهیم یک نگاهی داشته باشیم، می گوید این حدیث هیچ کس از اصحاب حضرت باقی نمی ماند، می گوید عده ای از اصحاب حضرت می گویند آقا مرده، عده ای می گوید به قتل رسیده، عده ای هم می گویند رفته بینی و بین الله  شما ببینید تاریخ شیعه را نگاه بکنید ببینید بین شیعه هایی که بعد از امام عسکری (ع) بودند همچین قائلینی ما داشتیم یکی بگوید امام زمان مرده، یکی بگوید امام زمان به قتل رسیده، یکی هم نه عده ای، حالا یکی ممکن است یک آدمی مخش تاب داشته باشد، این حرف را بزند، همیشه هم بودند از این افراد، یک عده ای اینطور بگویند، یک عده هم بگویند رفته، خب کجا رفته، اصلاً رفته یعنی چه؟ بعد می گوید که چیزی از اصحاب حضرت باقی نمی ماند الّا اندکی در حالی که این هم نبوده قاطبۀ شیعه بعد از وفات امام عسکری (ع) به امامت امام زمان (ع) قائل شدند، این که شما شنیدید یک عده دنبال  جعفر کذاب راه افتادند یک عده متحیر شدند و بر امامت امام عسکری تقوف کردند قبول است اینها، اما آن یک عده خیلی نادر بودند، ما خودمان چیزی که گشتیم شاید چهار نفر فقط دنبال جعفر راه افتادند، این عده منظور این نبوده که مثلاً! این روایت دارد می گوید همه از امامت امام زمان برمی گردند إلّا عده ای قلیل، «إلّا عدد یسیر» کجا همچین چیزی بوده، اصلاً همچین چیزی نبوده، اما اگر شما تاریخ واقفیه را نگاه بکنید، واقفیه می گویند امام کاظم همان قائم موعود است ،دقیقاً همین حرفها برای امام کاظم همه اش بوده، عده ای گفتند امام کاظم به مرگ طبیعی در زندان مرده، اینکه می گوید گفتند مرده، مرده، عده ای بودند، عده ای گفتند امام کاظم قتل به شهادت رسیده که ما هستیم، شعیه، عده ای هم گفتند رفته، رفته یعنی چه؟ یعنی واقفیه می گفتند این آقایی که دفن کردن امام کاظم نبوده، امام کاظم رفته، حالا بعضی می گفتند در کوه توا رفته بعضی می گفتند کجا رفته و کجا رفته، خلاصه رفته بعد برمی گردد، بعد از قائلین به امامت امام کاظم نماند کسی إلّا قلیلی چون همه رفتند امامت امام رضا را قبول کردند، کسی بر امامت امام کاظم باقی نماند الا قلیلی یعنی تمام محتوای این حدیث بر قائمیت قائمی منطبق هست که قائم نبوده، بر اما کاظم (ع) منطبق هست،

مجری:

و نظر واقفیه است در واقع

حجت الاسلام و المسلمین مجتهد سیستانی:

بله دقیقاً نظر واقفیه است یکبار دیگر پس بنده سریع این را عرض بکنم، می گوید عده می گویند مرده، هیچ کدام از شیعیان نگفتند امام زمان مرده عده ای می گویند کشته شده، هیچ کدام نگفتند امام زمان کشته شده، کجا کشته کسی که غائب است چطور کشته شده،  عده ای گفتند رفته، کجا رفته خب، بعد کسی از اصحاب این آقا باقی نمی ماند الا نفر سیر، الا 4 نفر، 5 نفر، 10 نفر، 20 نفر، مثلاً همه برمی گردند، در حالی که هیچ کدام از اینها نبوده، قاطبه شیعه قائل به امامت امام زمان بودند،  نگفتند مرده، نگفتند کشته شده، نگفتند رفته و نه از امامت برگشتند، بودن همه همه بودند، بخاطر وجود نواب اربعه، مخصوصاً نائب اول و دوم که بسیار جلیل القدر بودند و  توسط خود امام عسکری توثیق شده بودند که حتی تصریح شده بود که پسر عثمان امری و کیل پسر من هست، توسط خود امام عسکری اینها به وکالت منصوب شده بودن، قاطبه شیعه برنگشتند از امامت و اعتقاد پیدا کردند به خاطر همین هم دستگاه وکالت و سفارت امام زمان به شدت و با قدرت بر حیات خودش ادامه می داد، برنگشتند، افرادی بودند برگشتند افرادی بودند، نه اینکه همه افراد برگردند الّا یسیری اما تمام این چهارتا مورد بر قائمیت امام کاظم (ع) منطبق هست و از همه جالبتر این است که اصلاً شیخ طوسی در کتاب غیبت شان آوردند که یکی از مستندات  واقفیه برای اینکه ثابت کنند امام کاظم همان قائم موعود است همین حدیث است، می گفتند چون شیعه های امام کاظم این شکلی شدند،  یک عده تان می گویند که فوت شده در زندان یک عده می گویید با سم به شهادت رسیده یک عده همه که ما هستیم که می گویم رفته بعداً می آید، همه تان هم که از امامت این آقا برگشتید رفتید امامت امام رضا را قبول کردید، اصلاً یکی از مستندات واقفیه به تصریح شیخ طوسی همین حدیث بوده، لذا اینکه متأسفانه بعضی نویسنده ها یا بعضی سخنرانها می آیند به این حدیث تمسک می کنند برای اثبات اینکه امام زمان بچه دارد و ازدواج کرده است،  صد در صد کار غلطی است ما نمی گوییم الّا و لله نسخه من ولده غلط است،  اما حرف های زیادی زدیم که لااقل برساند قابل استناد نیست، نسخه من ولده، چه از نظر سند چه از نظر نسخه، چه از نظر نسخه چه از نظر نسبت سنجی با روایات دیگر، این حدیث اولی بود که  ما مورد بررسی قرار دادیم احادیث در این زمنیه بسیار زیاد است، حالا اگر فرصت بود باز در ادامه احادیث دیگری را هم مورد بررسی قرار می دهیم.

مجری:

بسیار ممنونم استاد من فکر می کنم تا پایان برنامه خیلی زمان نداشته باشیم، بسیار ممنونم بینندگان عزیز که ما را تماشا می کنید و ما چند دقیقه ای تا پایان برنامه فرصت داریم استاد به حدیث دوم هرچقدر برسیم در خدمت شما هستیم، حالا ما اصراری نداریم که حدیث دوم را مثل حدیث اول مورد بررسی قرار بدهیم، چون بینندگان محترم وقتی روش را متوجه بشوند که ما چطور داریم می رویم جلو و چگونه واکاوی می کنیم سند متن محتوا برداشت علما و مسائل دیگر را دیگر برایشان روشن می شود که این احادیث دیگر را هم  باید همینطوری مورد بررسی قرار داد، لذا حدیث دوم را خیلی خلاصه عرض می کنم، حدیثی هست که محمدث نوری و بعضی های دیگر اینطور ادعا کردند طبق آن که در هر زمانی در زمان غیبت کبری امام زمان 30 تا یار خاص دارند، و این 30 تا باید عددش حفظ بشود وقتی یکی فوت می شود یکی باید جایگزین بیاید جای اینها من می خواهم ببینیم همچین چیزی از این روایت در می آید، و واقعاً قابل اثبات هست این مسئله یا نه، نکته اول  این است که راوی این حدیث که در مضمون هم منفرد است و هیچ حدیث دیگری، از هیچ آدمی از هیچ راوی که از حرف غیر باشد به این مضمون ما نداریم این حدیث منحصراً توسط واقفیه و آن هم بطائنه که توثیق ندارد، به دست ما رسیده، این نکته اول که ببینید این را اول می شود به آن تکیه کرد یا نه، نکته دوم متن حدیث این هست می گوید که

«وَ مَا بِثَلاَثِينَ مِنْ وَحْشَةٍ»

«لابد لصاحب هذا الامر من غيبة»

این صاحب امر باید یک غیبتی بکند

«ولابد له في غيبته من عزلة»

و در این غیبت عزلت دارد

یعنی از مردم کناره گیری دارد بر خلاف عده ای که ادعا می کنند که امام در مردم دارد زندگی می کند همانجا خانه دارد زن و بچه دارد، نه عزلت دارد

«و نعمة المنزل طیب»

و خوب جایگاهی است مدینه

و آخرش هم می گوید

«و ما بثالثین من وحشة»

با سی و حشتی نیست،

خب با سی یعنی چه؟ محدث نوری و بعضی دیگر گفتند منظورش سی نفر هست، یعنی با سی نفر دیگر امام زمان احساس تنهایی نمی کند،  اولاً ای نفر را شما از کجا می آورید، روایت اسمی از نفر نیاورده، گفته با سی بعضی ها احتمال دادند که منظور سن سی سال است، چون امام پیوسته در سن حدود سی هستند، بعضی روایات گفته سی بعضی گفته سی و دو، گفته در سن حدود سی سالگی آدم نه آن وحشت های کودکی را دارد و نه آن ترس و وحشت های پیری را دارد، منظور سن حضرت است، البته علامه مجلسی گفتند این خیلی برداشت بعیدی است ولی خب یک بداشتی است، ما می گوییم این برداشت بعید قبول، سلمنا روی چشم ما، اما برداشت شما هم دلیلی ندارد، چون هیچ روایت دیگری ما نداریم که اصلاً از این سی صحبت کرده باشد، که برای ما روشن بشود که منظور از ا ین سی یعنی سی نفر نه تنها هیچ روایتی ندرایم بلکه یک روایتی بر ضدش داریم که شیخ صدوق از امام رضا (ع) نقل فرمودند که مونس وحشت و تنهایی قائم خزر است، یک نفر است سی نفر نیست، «إن الخزر» که این خزر را هم توضیح بدهم که این خزری که می گویند بعضی قبول ندارند می گویند خزر غلط است و خَزِر درست است، حضرت خَزِر لذا بنده هم دارم خَزِر الآن می خوانم

«إن الخَزِرَ شرب من ماء الحیات و هو حی»

می گوید حضرت حزر از آب حیات خورد و همانطور زنده است

«سیؤنس الله به وحشة قائمنا فی غیبته»

و قائم ما در آن تنهایی در غیبتش

خدا بواسطه خزر این وحشت را از بین می برد، پس نه تنها اینکه شما می گویید امام زمان سی تا یار خاص دارد که اگر یکی بمیرد باز یکی جای گزینش می آید و این سی همینطور می ماند، نه تنها دلیل برایش نداریم مؤید هم نداریم که ضدش روایت داریم،

«و یصل به وحدته»

می گوید قائم تنها است

«یصل به»

بواسطه خزر است که از تنهایی در می آید

پس هیچ خبری از آن سی نفری که شما می گویید ندارد، حالا اگر ما بخواهیم مماشات بکنیم، و این راوی که عرض کردم قابل قبول هم نیست روایتش بخواهیم مماشات بکنیم ما باید اینطور بگوییم که  این روایتی که می گوید مونس تنهایی قائم خزر است، بگوییم درغیبت کبری است، آن روایتی که می گوید سی تا که حالا نگفته سی نفر ما حالا بر فرض هم بگیریم سی نفر بگوییم مربوط به غیبت صغری است، لذا اینکه شما می گویید در غیبت کبری سی نفر هستند و هر کس فوت کند یکی جایش می آید کلاً یک افسانه است که هیچ  واقعیتی ظاهراً طبق این روایاتی که فعلاً ما داریم هیچ واقعیتی ندارد و بر داشت غلط است، و اینکه می گویند فلانی جزو آن سی نفر بوده و چیزهای دیگری که می گویند، اینها هیچ کدام اساس و اصلی ندارد، توضیح این روایت خیلی بیشتر از این است ما چون فرصت کم بود فقط همینقدر تذکر دادیم این افسانه سی تا را هم ببوسی بگذاریم کنار ان شاء الله.

مجری:

بسیار عالی در این فرصت کم خیلی خوب بیان فرمودید و به حدیث سوم هم نرسیدیم که ان شاء الله در برنامه های بعدی در خدمت بینندگان عزیز خواهیم بود، امیدوارم که بهره برده باشید بینندگان عزیز و تشکر می کنم از شما که با ما همراه بودید، گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم، چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی، التماس دعا خدا نگهدار.


عصر انتظار>

مهدویت تحقیقی فرق انحرافی بررسی نسخه های حدیثی امامت غیبت فرزندان حضرت