آینه تاریخ
قسمت پنجاه برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری
دیگر قسمت ها
بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ:30/02/1401
برنامه:آینه تاریخ
مجری:
بسم الله الرحمن الرحیم الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
بینندگان محترم سلام وقت شما بخیر خوش آمدید به برنامه آینه تاریخ از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) در شامگاه جمعه این برنامه تقدیم حضورشما می شود و ما در این برنامه افتخار این را داریم که از محضر استاد گرانقدر و پژوهشگر و مورخ جناب آقای دکتر جباری بهرمند بشویم استاد حوزه و دانشگاه.
حضرت استاد سلام وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید در خدمت شما هستیم.
استاد جباری:
علیکم السلام و رحمة الله
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام و ادب دارم حضور شما جناب آقای غضبانی و همه بینندگان عزیز این برنامه در هر جای این کره خاکی که شرف حضور دارند، امیدوارم همواره موفق و سربلند باشید مؤید باشید به تأییدات خداوند متعال و عنایات مولا و سرورمان ولی نعمت مان امام عصر (عج) در همه آنات و لحظات إن شاءالله، در خدمت تان هستم.
مجری:
استاد اولین سؤال ما چون در همین ایام هم یعنی در ماه شوال حالا تاریخ دقیق اش را شما می فرمایید که ظرف زمانی غزوه خندق هست؛ اولین سؤال ما این هست که علت رخ دادن این غزوه چیست؟
استاد جباری:
بسم الله الرحمن الرحیم
ماه شوال ماه خاصی است به لحاظ برخی از حوادث مهم که از حوادث صدر اسلام آن دوره ده ساله حضور رسول خدا (ص) در مدینه خب غزوات و سریه های فراوانی رخ داد مثلاً بیش از هشتاد مورد؛ یعنی 26-27تا غزوه و سی و اندی سریه حداقل، بیش از اینها، عزیزان مستحضر هستید فرق غزوه و سریه مشخص است غزوات آنهای که رسول خدا (ص) حضور داشتند و سریه ها آن نیروهای که حضرت اعزام می کردند اما همانطور که فرمودید چند تایش مورد شناخت است، دلیلش هم این هست که اینها نقش مهمی داشتند تأثیر گذار بودند نقاط عطف بودند، من همین الآن می توانم آن چند تا را به ترتیب سال عرض بکنم، عزیزان بیننده هم عزیزان بیننده هم در خاطر شریف شان قرار بگیرد، به هر حال تاریخ هست و آن تسلسل تاریخی و ترتب تاریخی حوادث که اینها مهم است، شناسنامه امت اسلامی همان تاریخ اسلام هست و بخصوص تاریخ رسول خدا (ص)، بعد از هجرت رسول خدا (ص) به مدینه از مهمترین غزوات، غزوه بدر است که قبلاً درباره اش صحبت کردیم و در ماه رمضان اتفاق افتاد، 17 رمضان سال دوم هجری، بعدش سال سوم هست تقریباً به فاصله یک سال بعد از بدر چون در شوال سال سوم که اشاره کردیم هفته قبل نیمه شوال سال سوم هجری غزوه اتحد اتفاق افتاد که بنابر قولی هم هفتم شوال و در سال چهارم از غزوات مهم درگیری با یهود بنی نذیر است که بحث بسیار مهمی است مخصوصاً شوره حشر که یک سوره نازل شده به مناسبت آن غزوه که اتفاقاً سوره حشر هم هم به لحاظ تاریخی و هم عبادی مهم هست قرائتش کار گشا هست راه گشا هست و توصیه شده هر شب خواندن سوره حشر و آثار معنوی خوبی دارد، حالا بحث ما تاریخی است اما عرض کنم بزرگانی از اولیاء خدا سفارش می کنند به شاگردان شان کسانی که در مسیر سلوک قرار دارند که مسبّحات را هر شب بخوانند که یکی سوره حشر است، آن سوره هایی که با سبح یا یسبح شروع می شود که به ترتیب اول سوره حدید هست، بعد سوره حشر هست، بعد سوره تغابن است و سوره جمعه و سوره صف، این پنج سوره هر شب خوانده می شود، بخصوص سوره حشر در سوره حشر هم مباحث مربوط به غزوه بنی النظیر آمده، و در سال پنجم دو غزوه بسیار مهم، یکی همین غزوه احزاب یا خندق هست، بلافاصله بعد از احزاب غزوه بنی قریظه است، یعنی درگیری با یهود سومین طایفه یهود در مدینه که بنی قریظه بودند که اصلاً غزوه بنی قریظه مترتب بر غزوه احزاب بوده، و در سال 6 جریان صلح حدیبیه است، در سال 7 جریان غزوه خیبر هست و فتح خیبر، و همینطور عمرة القظاء که به طبع صلح حدیبیه بنا شد سال بعد بروند عمره انجام بدهند، در سال 8 یکی از حوادث بسیار مهم و آن فتح مکه اتفاق افتاد به دنبال فتح مکه غزوه حنین اتفاق افتاد و در سال 9 غزوه تبوک و سال دهم هم حجة الوداع و آن حج معروف پیامبر، اینها مهم ترین حوادث بود البته سرایه و غزوات دیگری هم هست، غزوه خندق در سال 5 اتفاق افتاد دلیلش هم این بود با این توصیفی که عرض کردم مشرکان در سال 2 یک شکست سختی خوردند از مسلمان ها نزدیک هزار نفر مشرک مجهز به سلاح های مختلف در مقابل 313 نفر مسلمانی که اینها به قصد جنگ خارج نشدند از مدینه، و آمده بودند برای تصرف کاروان تجاری قریش و به طبع آن ظلم های که قریش کرده بودند خب پیامبر اکرم رفتند سراغ کاروان و منتهی مواجه شدند با جنگ و حتی با امداد الهی و پایداری مسلمانانی مانند امیرالمؤمنین کار منجر شد به شکست سپاه قریش، خب این شکست سنگینی بود، 70 کشته دادند 70 اسیر دادند، سال بعد آمدند این شکست شان را جبران بکنند، جریان احد، در سال 3 در احد اول شکست خوردند، و پیروزی بعد از آن شکست به دست آوردند که تحمیل شد بر مسلمان ها به دلیل کارشکنی برخی از مسلمان ها و اینها و نافرمانی شان، منتهی نتوانستند کار اسلام را تمام کنند، و لذا در راه پشیمان شد ابوسفیان و می خواست برگردد و می گفت ما چرا نرفتیم داخل مدینه هجوم ببریم و کار اسلام و محمد (ص) را یکسره کنیم، و می خواست برگردد که جریان حمراء الأسد اتفاق افتاد و رسول خدا همان فردای جنگ اخد مأمور شد از ناحیه خداوند متعال که به تعقیب سپاه قریش حرکت بکنند، البته طبق نقل تفسیر قمی عجیب است که دارد که پیامبر اکرم مأمور شد که فقط مجروحان جنگ احد حرکت بکند، نه همه مسلمان ها، فقط مجروحین گویا بنابر این بود که تعریضی باشد بر کسانی که مجروح نشدند، اینها اهل فرار بودند، فرار کردند در احد، به حال این تعقیب پیامبر موجب شد که ابوسفیان وقتی مطلع شد که پیامبر در تعقیب او هست و بعد در پهنه بیابان در شب پیامبر دستور داد همه جا آتش روشن کنند و ابوسفیان خیال کرد که اینها سپاه گران مدینه است، در حالی که اینها نزدیک 100 نفر بودند، و دیگر پشیمان شدند رفت به سمت مکه برنگشتند به سمت مدینه مجدداً این دست آورد ابوسفیان بود از جنگ احد که خب اسلام همچنان پا برجا بود و حتی در احد وعده داد، فریاد زد با احساس غروری که به آنها دست داده بود که وعده ما و شما سال بعد در بدر یعنی سال 4 در همین زمان ما می آییم بدر ای محمد تو هم بیا بدر ما کار شما را یکسره کنیم، سال بعد یعنی سال 4بدر الموعد می گویند، پیامبر حرکت کردند همراه نیروهایی رفتند در بدر هم حضور پیدا کردند، یک مدت هم ماندند، آنجا دارد که مسلمان ها تجارت و اینها هم کردند، اما خبری از ابوسفیان نشد، ترسید و نیامد و برای مانور یک مقدار نیرو جمع کرد و تا مسیری از مکه خارج شد و دوباره برگشت داخل مکه و حضور در منطقه پیدا کرد، این هم یک پیروزی دیگری بود برای پیامبر اکرم (ص) و اینها همه موجب شد که در سال 5 تصمیم بگیرند که کار اسلام را یکسره کنند، گفتند نه فقط با نیروهای مکه، نیروهای مختلفی از جزیرة العرب فراهم کنیم، از نقاط اطراف مکه و از شمال مدینه، بعضی از قبایل مثل قبیله غطفان و بنی اسد و اینها از مناطق شمالی مدینه بودند که اینها را تجهیز کرد و مجموعاً 10 هزار نفر که از این 10 هزار نفر شاید حدود 4 هزار نفر از مکه بودند، 6 هزار نیرو بسیج کردند از جاهای مختلف با وعده غنیمت و اینکه ما بعدش شما را ذی نفع می کنیم در ماجرا و اینها حرکت کردند به سمت مدینه و خبر به پیامبر (ص) رسید که 10 هزار نیرو دارند می آیند به سمت مدینه از شمال مدینه و از جنوب که از مکه بود، حالا این خبر را چه کسی رساند به پیامبر دو دسته روایات هست، یک دسته یک روایت می گوید که قبیله خزائه، قبیله خزائه از قبایل دوست پیامبر بود از قبایل دوست عبدالمطلب بود از دوره جاهلیت با عبدالمطلب و بنی هاشم هم پیمان بودند و طرفدار بودند، و اینها تا دیدند که در مکه چنین خبری هست فوری تعدادی را فرستادند به سمت مدینه مخفیانه، سریع اینها در چهار روز خودشان را رساندن به مدینه و خبر را به پیامبر رساندند و طبق روایات دیگری از طریق غیب پیامبر مطلع شد، و منافاتی هم باهم ندارد جبرئیل خبر داده و قبیله خزائه هم آمدند و پیامبر مطلع شد و دیگر مراحل بعدی که بحث حفر خندق و اینها است، بنابر این زمینه غزوه خندق این سیری است که عرض کردم، که قریش تصمیم گرفت ضربه نهایی را بر پیکر اسلام وارد بکند با 10 هزار نیرو که یقین داشت با این 10 تا برود دیگر مدینه ای باقی نمی ماند اسلامی باقی نمی ماند و اما نتیجه عکس گرفتند از این قصه.
مجری:
هنوز یعنی آن کینه های بدر و احد را داشتند که بلاخره اینجا گفتند بلکه یک سره کنیم، حالا چرا غزوه خندق معروف شد؟ اتفاق خاصی افتاد که خندق شد یا نه؟
استاد جباری:
بله همین که پیامبر اکرم (ص) مطلع شد از جریان به مشورت نشستند خود بحث مشورت رسول خدا (ص) با اصحاب در این حوادثی که جنبه عمومی داشت یعنی برای پیش برد کار در اینگونه حوادث اجتماعی و حوادث نظامی مردم باید در صحنه حضور پیدا بکنند، و لذا اینطور موارد پیامبر اکرم به مشورت می نشیند طبق امر قرآن، چون قرآن کریم در سال سوم وقتی سوره آل عمران نازل شد بعد از جنگ احد فرمود
«فَاعفُ عَنهُم وَاستَغفِر لَهُم وَشاوِرهُم فِي الأَمرِ ۖ فَإِذا عَزَمتَ فَتَوَكَّل عَلَى اللَّهِ»
با اینها مشورت کن در امر یعنی امور اجتماعی که مردم باید سهیم باشند اما تصمیم نهایی را خودت بگیر
آل عمران/159
که بحثی است که البته مشورت های پیامبر فلسفه اش چه بوده آیا جهل پیامبر بوده به مسائل؟ قطعاً این نیست پیامبر به بهترین مسیر واقف به اذن الهی است، اما مشورت ها برای این است که مردم آمادگی پیدا بکنند، به اینکه پیامبر می گوید چکار باید بکنیم؟ در احد گفتند که برویم خارج از شهر آنجا دفاع کنیم از شهر پیامبر اکرم حرکت کردند، در خندق در مشورت مسئله خندق مطرح شد اما اینکه چه کسی مطرح کرده؟ آیا خود پیامبر اکرم مطرح کرد یا سلمان، از گزارش ها بر می آید چون پیامبر نامه ای هم نوشته به ابوسفیان در جواب ابوسفیان نامه ای نوشته بعدش، ابوسفیان چون سؤال کرد که تو چطور یک کاری کردی که در عرب مرسوم نبود این خندق چه بود که حفر کردی، پیامبر فرمود
«الهمنی الله»
خداوند به من الهام کرد
وجه جمع بین این دسته روایات که می گوید پیامبر پیشنهاد کرد و نقش سلمان این است که بله پیامبر اکرم پیشنهاد حفر خندق را داد، سلمان در قبال مخالفت هایی که برخی از افراد می کردند چون برایشان ناشناخته بود مسئله خندق خیلی برایشان رایج نبود در جزیرة العرب در ایران رایج بود در روم هم شاید رایج بود، آن وقت سلمان آمد دفاع کرد و تأیید کرد گفت بله ما در ایران هم که بودیم آنجا یک تاکتیک نظامی و یک روش نظامی بود که با حفر خندق شهره ها و قلعه را حفظ می کردند چون سلمان نقش خوبی دارد در تثبیت این تصمیم پیامبر لذا برای سلمان نقش خاصی قائل شدند و بحث حفر خدنق
مجری:
یعنی یک عامل شد که بقیه بیایند همراهی کنند
استاد جباری:
همراهی کنند و تثبیت بشود، خداوند ان شاء الله قسمت کند به همه آرزومندان زیارت مدینه و اماکن مدینه در بخش شمالی مدینه مساجد سبعه که معمولاً می روند زوار برای زیارت در همان منطقه خندق چندتا از آن مساجد سبعه آنجا است، حدود 6 مسجد آنجا است، یکی هم که مسجد ذوقبلتین است که با فاصله است
مجری:
این در همان حوالی خندق است این مسجدها؟
استاد جباری:
بله، از قدیم می گفتند مساجد سبعه شش مسجد در همین قسمت خندق است، یک مسجد هم مسجد ذوقبلتین که در بحث تغییر قبله با فاصله است چون در یک روز می رفتند مساجد شمالی مدینه را می دیدند، می گفتند 7 مسجد، اما در بحث خندق یکی از آن 6 مسجدی که در بخش سمت غربی خندق ساخته شده مسجد سلمان هست در همان پایین کوه است، یک کوهی است بنام جبل سلع که روی آن کوه محل استقرار پیامبر بود، صحنه را فرماندهی می کرد پیامبر، روی آن کوه مسجد کوچکی ساختند و آن مسجد فتح نام گرفت، خبر فتح و خبر رفتن قریش به پیامبر آنجا داده شد، لذا پیامبر آنجا نمازی خواندن و شکر کردند، و مسجد آنجا ساخته شد، پایین آن کوه، همان مسجدی که می رویم از پله ها می رویم بالا برای مسجد فتح، کنارش یک مسجد کوچکی است بنام مسجد سلمان، دلیل اینکه برای سلمان بطور خاص آنجا مسجد ساختند همین است که سلمان نقش داشت در حفر خندق و این پیشنهاد سلمان مؤثر بود در تثبیت سخن پیامبر
مجری:
یعنی جایگاه و مقاماتی که اصحاب یا خود پیامبر اکرم (ص) هست از قدیم جایش مشخص بوده و خیلی حایز اهمیت بوده اما وهابی ها چه می کنند با این
استاد جباری:
وهابی که به دنبال حذف این مسئله هستند مسلمان ها از قدیم با ساختن مسجد و نشانه گذاشتن بر این اماکن مقدس و مبارک یادی را گرامی می داشتند و وهابی ها آمدند در سالیان اخیر یک مسجد بزرگی آنجا ساختند به قصد تجمیع این مساجد و آن مسجد بالای کوه مسجد فتح یا مسجد سلمان آنطرف تر مسجد امیرالمؤمنین مسجد فاطمه که از سالها قبل بسته بودند یک دیواری کشیده بودند و گاهی زوار می رفتند در پیاده رو کنار آن مسجد نماز می خواندند، کنار مسجد فاطمه (س)، اینها همه را بستند و یک مسجد بزرگ نوی آنجا ساختند در محل همان مسجد خندق یا مسجد فتح.
مجری:
الآن خود خندق الآن آثاری از آن هست یا نه؟
استاد جباری:
نه الآن که هیچ اثری از آن نیست و دلیل آن هم پیشرفت شهر هست و خیابان کشی و محلات که ساختند اما محدوده اش مشخص است
مجری:
از نظر تاریخی تا چه زمانی این آثار بوده، درست است وهابی ها از بین بردند این را، در روایات تاریخ از قدیم هم داریم مثلاً زمان امام صادق در این مسجد نماز خوانده باشند؟ ائمه دیگر؟
استاد جباری:
بله این مساجد که از همان صدر اول مساجد بنا شد، خود خندق را اگر می فرمایید قرائنی داریم حداقل در قرن اول آثار خندق باقی بود شاهدش هم همان جریان حمله سپاه یزید هست به مدینه، و بعد از شهادت ابا عبدالله دو سال بعد از شهادت حضرت در سال 63 هجری یزید سپاهی را بعد از این که اهل مدینه اعتراض و شورش کردند بر ضد یزید، آنجا دارد در تاریخ همان جریان واقعه حرّه ، که مردم مدینه به تصور اینکه خندق می تواند مجدداً شهر را حفظ بکند شروع کردند به احیاء خندق، چون بعضی جاها شاید پر شده بود، و کم عمق شده بود، این خندق را احیاء کردند که از شهر محافظت بکنند اما سپاه یزید از بخش شرقی شهر که همان حرّه باشد و حره آن سنگلاخه های طولانی و وسیعی است که در پهنه بیابان و در سمت شرق مدینه، غرب مدینه، جنوب مدینه، و حالت نعل اسب از شرق و غرب و جنوب، مدینه احاطه شده با حرّه، حرّه سنگلاخه هایی است که در پهنه بیابان وجود دارد مثل اینکه شما وقتی حرکت می کنید در بیابان بوته زارها را می بینید، حالا فرض کنید سنگ های تیز سیاه پخش شده در کف بیابان، که اینها گدازه های آتش فشانی بوده در ادوار قبل که در کف این منطقه آمده و کم کم دیگر سنگها تفت دیده شده و امکان اینکه یک سپاه گران چند هزار نفری بتوانند از این قسمت ها وارد شهر بشوند وجود ندارد، در جریان حمله سپاه یزید اینها با خیانت بعضی از قبایل شرقی مدینه توانستند از سمت شرق نفوذ بکنند به سمت داخل شهر لذا به جریان حرّه واقع معروف شده آن قصه، یعنی منظور اینکه آن آثار بوده و لذا سعی کردند خندق را احیاء بکنند، طبیعتاً در قرن دوم و اینها آثارش مانده اما دیگر بر اثر گذر زمان دچار فرسایش شده و پر شده و اینها دیگر گزارشی نداریم در تاریخ که نقش خاصی و جنگی در مدینه رخ داده باشد دوباره خندق احیاء شده باشد چنین نیازی پیدا نشده، الآن دیگر اثری نیست چون محدوده سمت غربی خندق به همان جبل سلع از پشت این کوه سلع شروع کردن به حفر خندق لذا آثارش در آنجا وجود دارد، معمولاً هم زوار می روند برای زیارت این مساجد در واقع به سمت حد شمال غربی خندق را می بینند از خود خندق خبری نیست اما آن مسجد وجود دارد به عنوان نشانه ای از خندق باقی مانده است.
مجری:
استاد ببخشید آن وقت این توصیفاتی که می فرمایید یک جایی کوچکی هم نبوده این حفرش چقدر طول کشیده و همه اصحاب آمدند طبیعتاً کار کردند، چند روز طول کشیده این؟
استاد جباری:
بله گزارش های تاریخ را که ملاحظه می کنید، چیزهای عجیبی در آن می بینید در این قسمت از پایداری مسلمان ها، تربیت شده های رسول خدا (ص) اینکه خبر وقتی که به مدینه رسید که سپاه مکه می خواهند حرکت بکنند، خب بین مکه تا مدینه یک وقت هست که فرد حرکت می کند خود رسول خدا هنگام هجرت 9 روزه رسیدند، می فرمایند سپه حرکت می کند حداقل دوبرابر شاید وقت ببرد سپاه 4هزار نفره از مکه بخواهد بیاید یعنی سپاه قبایل دیگر خب اینها وقت بیشتری می برد آرامی بیشتری می برد، وقتی که خبر رسید به پیامبر(ص) توسط قبیله خزاعه یا از طریق غیب که باید حفر خندق بکنند، طبیعتاً باید حفر خندق در یک مدتی باشد که وقتی سپاه قریش رسیدند خندق حفر شده باشد، و لذا دارد در تاریخ که وقتی آنها رسیدند سه روز قبل از رسیدن سپاه خندق حفر شده بود، و لذا در میان اقوالی که وجود دارد برای مدت حفر خندق که کمترین قولش 6 روز است، ابن سعد در الطبقات الکبری که شاگرد واقدی است اینها هر دو از سیره نویسان اوایل قرن سوم هستند، واقتی معروف است المغاذی دارد متوفی 207 است، ابن سعد شاگردش هست معروف به کاتب واقدی الطبقات الکبری متوفی 230 هست، می گوید در 6 روز خندق حفرشد بعضی اقوال دیگر گفتند که
«بضعة عشر»
یک مقدار بیشتر از 10 روز
گاهی گفته شده 20 روز، گاهی قریب به یک ماه، گاهی گفته شده یک ماه، گاهی گفته شده 40 روز و مرحوم علامه استاد جعفر مرتضی آملی در الصحیح من سیرت النبی الأعظم (ص) ایشان تعبیر خوبی دارند می فرمایند که اینهایی که گفتند یک ماه، 40 روز، 20 روز، 25 روز با فلسفه حفر خندق سازگار نیست، چون سپاه دشمن حرکت کرده می خواهد بیاید باید طبیعتاً زودتر از رسیدن آنها کار انجام بشود، لذا ایشان براساس همین تحلیلی که قبیله خزاعه حرکت کردند 4 روزه رسیدند و اینکه سپاه قریش هم بیاید حداقل 16-17-18 روز طول می کشد تا برسند به مدینه ایشان نظرش همان حدود 10 روز هست، و لذا نزدیک می شود به همان قول ابن سعد که 6 روز گفته، خب این خیلی عجیب است که در مدت 6 روز تا 10 روز خندقی حفر بشود به طول 5/5 کیلومتر، یک پروفسوری هست اصالتاً پاکستانی، پروفسور محمد حمید الله، ایشان درباره این اماکن جغرافیایی و حوادثی که در حجاز رخ داده کتابی دارد، در آنجا ایشان تشخیص می دهد تأیید می کند که 5/5 کیلومتر بوده، این خندق، چرا؟ بدلیل اینکه بخش شمالی مدینه از سمت حرّه غربی که حرّه وبره باشد از سمت شرقی مدینه که حرّه واقم باشد خندق کشیده شد، از کجا در می آید 5/5 کیلومتر؟ پیامبر اکرم (ص) بین 3 هزار نفر نیرویی که در مدینه بودند تقسیم کار کردند، این 3 هزار نفر هر ده نفری باید 40 زراغ حفر می کردند، هر زراعی حدود نیم متر است، هر ده نفر 20 متر هر نفری دو متر، هر نفری 4 زراع حدوداً، 3 هزار نفر ضرب در دو متر می شود تقریباً 6 هزار متر، که یک فرسخ می شود منتهی چون زراع از نیم متر کمتر هست، حدس زدند که 5/5 کیلومتر تقریباً قریب همان یک فرسخ گفتند که خندق کنده شده که کاری شاقی بود در ضمن شش روز مثلاً هر نفری دو متر بکند، گرچه با هم کار را انجام می دادند کسی مقدار خودش را می کند می رفت به کمک دیگری بعضی هم از زیر کار در می رفتند مثل منافقین که در سوره احزاب به آن اشاره شده،
مجری:
این خیلی مهم است، خب بلاخره سابقه اینها در غزوات گذشته بوده، بعید نیست اینجا هم کم کاری کرده باشند
استاد جباری:
بله اصلاً تصریح آیات سوره احزاب هست که در این باره نازل شد، اینها می گفتند
«يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ»
اینها می گفتند خانه های ما بی حفاظ هست برویم سراغ خانه هایمان
احزاب/13
در حالی که قرآن می فرماید اینها خانه هایشان بی حفاظ نبود اما اینها می خواستند از زیر کار در بروند و بهانه جویی بکنند، خب این جور منافقین را باید مسلمانان مخلص می کشیدند و این خندق به طول 5/5 کیلومتر، به عمق حدود 2/5 متر، به عرض قریب به چهار تا پنج متر به گونه ای که یک سوار نتواند از عرضش بپرد به راحتی بیاید آن طرف، عرض 4-5 متری بود عمق 2/5 متری و طول حدود 5/5 کیلومتر، این رشادت هایی است که مسلمان ها در آنجا به خرج دادند.
مجری:
خیلی متشکرم، استاد خیلی مباحث شیرینی را گفتید از غزوه خندق، چون ظرف زمانی اش این ایام بود ما خلاصه امروز در همین غزوه خندق از حضرت عالی استفاده می کنیم و بهره مند می شویم، خب به برخی از کرامات اشاره کردید در غزوه خندق، خیلی مختصر و مفید و گذرا، می خواهیم به صورت خاص از کرامت ها بگویید چون خیلی کرامت نقل می شود د ر غزوه خندق برایمان می فرمایید از نظر تاریخی چه مباحثی است.
استاد جباری:
بله یک بخش از کرامات مربوط به خود حفر خندق است، یعنی چگونگی حفر، چون آن زمان آنچه که مسلمان ها داشتند، همین کلنگ و بیل بود، و می رفتند حفر می کردند با این کلنگ ها پرمردها که پیر تر بودند، حفر می کردند جوان ترها در سبدها می ریختند این خاک ها را و حمل می کردند روی سرشان می رفتند به سمت مدینه آن این طرف می ریختند که جبهه مسلمان ها بالاتر باشد، دشمن اگر خواست بیاید راحت بتوانند مسلط بر او باشند، و افزون بر این از این کوه های مثل همین جبل سلع و اینها سنگ هایی را آوردند که باید با این سنگ ها بتوانند دشمن را دفع بکنند، اگر داخل خندق شد و خواست بیاید بالا، و به این شکل کار را تقسیم کرده بودند، از یهودیان که اینها هم صاحب ابزارها و اینها بودند رفتند یک مقدار قرض کردند از این کلنگ و بیل و امثال اینها را، اما گاهی می رسیدند به، منطقه مدینه هم هموار هست، و هم گاهی کوه، کوه هست و سنگ لاخ هست و صخره هست و اینها، گاهی به این سخره ها می رسیدند، صخره بزرگی که دیگر با وسایل آن زمان وقت می برد تا بخواهی این را خوردش کنی و خورد خورد بزنی، و مثل امروز نبوده که راحت بتوان با بیل های مکانیکی و انفجار ببرند، اینطور وقت ها می رفتند سراغ پیامبر (ص) در چند نوبت رفتند سراغ رسول خدا و چند گزارش چون هست، ممکن است این گزارش ها ناظر به یک جریان فقط نباشد، طبیعتاً همینطور است، چند مورد اتفاق افتاده، یکی از این گزارش ها را جابر بن عبدالله انصاری نقل می کند که رسول خدا خودشان هم آغاز گر حفر خندق بودند در نقل هست پیامبر شروع حفر خندق را خودشان کردند، حالا وقت نیست از بخش های درس گرفتنی سیره است که رهبر کنار نمی ایستد فرمان بدهد، رهبری مثل پیامبر خودش وارد میدان می شود، رهبر آن است که نمی گوید برو می گوید بیا، خودش می رود جلو و ب دنبال خود حرکت می دهد، و پیامبر کلنگ را دست گرفته شروع کرد به حفر در حدی که عرق پیامبر در آمد و خسته شد و بعد مسلمان ها بعد وارد شدند، جابر می گوید پیامبر را در مسجد دیدم که یک مقدار خسته بود به قفی دراز کشیده بود و آثار خستگی بود، آمدم خدمت پیامبر عرض کردم که به یک تخته سنگی رسیدند که نمی شود آن را حفر بکنند به این آسانی بکنند، پیامبر حرکت کردند آمدند آبی را طلبیدند وضویی گرفتند و مزمزه کردن از آن آب مقداری و ریختند داخل آن ظرف آب مزمزه آب را مبارک کردند آن آب را و آب را پاشیدند روی آن سنگ خورد شد، و آن آبی که پیامبر متبرک کردند خودشان این یک صحنه است که جابر نقل می کند، یک گزارش دیگر را سلمان نقل می کند که به رسول خدا (ص) خبر دادندکه این سنگ ها قابل حفر نیست، تشریف آوردند و کلنگی را گرفتند سه تا ضربه زدند، در ضربه اول برقی جهید به سمت شام، که بخش شمالی مدینه است و ضربه دوم برقی به سمت عراق شرق شمال شرقی جزیرة العرب و مدینه، ضربه سوم به سمت یمن، که پیامبر خبر داند که با این سه ضربه شام و غرب و عراق و سمت شرق جزیرة العرب و جنوب که یمن باشد به فتح اسلام در می آید این بشارت بود، خود این موجب مضحکه شد، یعنی منافقین به تمسخر می گرفتند می گفتند ما وضع مان اینطور است که از ترس نمی توانیم برای قضای حاجت برویم این وعده فتح ایران و شام و عراق و امثال اینها را به ما می دهد به تمسخر می گرفتند که این هم باز در قرآن کریم منعکس شده در سوره احزاب، در ضمن آیات انعکاس یافته که اینها به تمسخر می گفتند که
«ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً»
ما را دارد فریب می دهد با این وعده ها
احزاب /12
آن ناظر به همین صحنه است،
مجری:
و چقدر جالب است قرآن که در وقایع یک سری مباحث را مطرح می کند، امیرالمؤمنین در هر واقعه ای ما می بینیم در قرآن فضیلتی از او نقل می شود، و کسانی که در مقابل امیرالمؤمنین که منافق هستند، همه مسلمان ها قبول دارند که هر کس مبغض امیرالمؤمنین است منافق است، قرآن در مورد منافقین همین که یک حرفی می زنند طعنش هم ذکر می شود در قرآن آیه در مذمت آنها نازل می شود، در مقابل امیرالمؤمنین هر کاری که می کند یک بحثی از مدح امیرالمؤمنین در قرآن می آید، و این دو جبهه حق و باطل خیلی ظاهر و عیان است
استاد جباری:
بله کاملاً عیان است و تمثل در این دو جبهه است و این دو وجود، و آن گزارش معروف کرامت رسول خدا در باره جابر بن عبدلله انصاری هست که روایت شده در بسیاری از متون روایی و تاریخی نقل کردند، بخشی از آن را عرض می کنم در کتب تاریخی مثل مغاذی واقعدی این را آورده، تفسیر قمی این را آورده، دلایل النبوة بیهقی از اهل سنت مستدرک حاکم و منابع متعددی، حالا این کتاب که جلوی من هست الصحیح من صورة النبی مرحوم علامه جعفر مرتضی است جلد 10، صفحه 268، قریب به نیم صفحه آدرس داده فقط که این جریان جابر هست، که جابر بن عبدالله انصاری می گوید که من دیدم پیامبر اکرم خودشان مشغول حفر خندق بودند و مدتی هم بود غذایی نخورده بودند، حتی عجیب است مثلاً این وضعیت اقتصادی مسلمان ها هم گویا سخت بوده، که در یک گزارش هم حتی داریم فاطمه (س) یک وقت نانی را پخت و آورد کنار خندق برای پیامبر و اینکه پیامبر آن نان را دید، فرمود که پدرت مدتی هست غذایی نخورده، حالا آن روز را یا یک دو روز به هر حالا با گرسنگی حفر می کردند، می گوید دیدم پیامبر را هم گرسنه هست و چیزی نخورده، و خسته است غبار هم بر چهره پیامبر نشسته، إذن خواست از پیامبر که برود به خانه و چیزی بیاورد رفت و در خانه نزد خانمش که اسمش را گفتند سهیله بنت مسعود الأنصاریه است، و گفتند پس برویم پیامبر را دعوت کنیم یک اطعامی بکنیم پیامبر را، در خانه شان یک بره ای داشتند، و یک مقدار هم آرد جو داشتند، و گفتند به این آن گوسفند را ذبح بکنیم و با این آرد پیامبر را دعوت کنیم، بعد رفت و پیامبر را دعوت کرد با یک نفر دیگر، پیامبر با یکی دو نفر می آمد، و پیامبر پرسید چه داری در خانه، گفت که اینها هست، یک بره هست و یک مقدار آرد جو هست، فرمود «کثیر طیب» و بعد پیامبر به اهل خندق و مسلمان ها گفت که بیایید برویم خانه جابر برای مهمانی، جابر به مهمانی دعوت کرد و سور می خواهد بدهد و یک وقت پیامبر حرکت کرد و مسلمان ها گروه گروه همراه حضرت آمدند و جابر می گوید صحنه را نگاه کرد و وحشت کرد گفت «و الله إنها الفضیحه» آبروی مان رفت این همه جمعیت، خانم فهیمه ای داشته، می گوید
«فأطیت المرأة فأخبرتها»
خبر دادم به خانم خود که پیامبر دارد با سپاه دارد می آید
خانم پرسید که
«أنت دعوتهم أو هو دعی هم»
تو این مسلمان ها را دعوت کردی یا پیامبر دعوت کرد
«فقلت بل هو دعی هم»
جابر گفت که نه خود پیامبر
«قالت دعهم هو اعلم»
رها کن خود پیامبر می داند کار را چطور انجام بدهد
و وقتی که رسول خدا (ص) رسیدند به نزدیک خانه جابر به اصحاب فرمودند 10 تا 10 وارد بشوید، تنور روشن بود و داشت نان پخته می شد آن ظرف غذا هم که آن دیگی که آن گوشت داشت در آن می پخت پیامبر فرمود که درش را باز بکنید بکشید در ظرف ها از نان تنور بردارید و این غذا هم بکشید اینها بخورند دوباره در دیگ را ببنید، در تنور را هم ببندید، و مجدداً باز می کردند هیچ حرکتی نکرده بود، غذا عیناً سر جایش بود، نان هم عیناً همان در تنور بود، خلاصه این جمعیت تمام سیر شدند و همچنان آن غذا و آن ماند، و فرمود که «کلوا و عهدوا» هم بخورید و هم هدیه بدهید به دیگران
« فإن الناس عصابتهم وجاءتهم شديدة فأکلنا و عهدینا»
چون گرسنگی
مجری:
آن برکت و آن بحث ها اینجا دیگر کاملاً به صورت ظاهر مشخص بود
استاد جباری:
این گونه کرامت رسول خدا (ص) تکرار شد شواهد آن در جاهای دیگر است، مثلاً در غزوه تبوک،
مجری:
در قضیه یوم الدار هم یک همچین بحثی را از حضرت عالی شنیدیم که یک همچین اتفاقی افتاده
استاد جباری:
با یک ران گوسفند و یک اسد من لبن با یک ظرف شیر، یا در غزوه تبوک این مسیر طولانی که تا شام رفتند و برگشتند چند نوبت آنجا اتفاق افتاده پیامبر با اعجاز و کرامت این سپاه را همه را سیر کرده، و سپاه را قریب به 30 هزار نفر همراه پیامبر حرکت کردند، بعد می گوید
«فلم نزل نأکل و نهدی»
همچنان می خوردیم و هدیه می دادیم،
«یومنا ذلک اجمعون»
کلاً آن غذا داشت همینطور مردم مدینه را اطعام می کرد،
«فلما خرج رسول الله ذهب ذلک»
با خروج پیامبر دیگر آن قطع شد
مجری:
حالا این نمونه کرامتی که حضرت عالی فرمودید را اگر بخواهیم تصور کنیم ان شاءالله در عصر ظهور آقا امام عصر (عج) خیلی از سؤالات ممکن است در ذهن بعضی ها باشد، 8 ماه مثلاً جنگی که معروف است امام عصر دارند این تغذیه شان چطور می شود نمونه اش را در تاریخ حیات پیامبر اکرم می بینیم.
استاد جباری:
بله اینها امورات پیش پا افتاده ای هست برای قدرتی که در اختیار آن حضرت است
مجری:
خیلی متشکرم جناب آقای دکتر جباری خیلی بحث شیرین و جالبی بود که ان شاءالله برای بیننده ها مورد استفاده قرار گرفته باشد، یکی دیگر از وقایع خیلی مهم که ما در همین غزوه خندق داریم و خیلی معروف هست رویارویی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) با آن شخص قول پیکری که در لشکر دشمن هست و اینها به نام عمرو بن عبدود، در این خصوص آن معجزاتی که آنجا رخ داده هم برایمان چیزی می فرمایید که ما بیشتر استفاده کنیم؟
استاد جباری:
بله عرض کنم که معمولاً وقتی که کاروان ها می آیند در همان مسجد فتح یا مسجد خندق آنجا دیگر بخصوص زوار شیعی لحظه نشاط شان هست، چون آنجا برایشان آن صحنه رشادت و شجاعت امیرالمؤمنین (ع) بیان می شود و همه به شور شعف می آیند و عرصه است که دشمنان امیرالمؤمنین و این وهابیت به طبع ابن تیمیه خیلی خوش شان نمی آید که این صحنه بیان بشود، چرا؟ چون خود ابن تیمیه تلاش کرده وجود تاریخی عمرو بن عبدود را انکار کند، خیلی عجیب است بعضی جاها ابن تیمیه خیلی عیان آبروی علمی خودش را برده، بعضی جاها یعنی خیلی از جاها، یک مسلّمات تاریخ را انکار می کند، مسلّمات حدیثی را انکار می کند، اهل علم این را قبول ندارند، در حالی که اجماعی است، اینجا هم تلاش می کند بخاطر کینه و بغضی که نسبت به امیرالمؤمنین دارد اصلاً بنایش در آن کتاب منهاج السنة النبویة که اسم غلطی رویش گذاشته، در اصل منهاج البدعة هست، در آنجا تلاش می کند که یک چنین فضیلتی را انکار بکند، جمله پیامبر درباره امیرالمؤمنین که
«ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین»
این را انکار بکند، زیر سؤال ببرد با بهانه هایی که چطور نام عمرو عبدود در غزوه بدر نبوده در احد نبوده، در حالی که در گزارش های اهل سنت است مثل مستدرک حاکم و اینها که عمرو بن عبدود در بدر حضور داشت در سپاه مشرکان و زخمی هم شد، و چشمش را روی همه اینها می بنند و چنین صحنه ای، خب اینکه پهلوان مطرحی بود، عمرو بن عبدود او معروف به فارس یلیل بود، یک تنه حریف تعدادی زیادی افراد می توانست بشود در یک صحنه جایی به نام یلیل حریف تعداد زیادی به تنهایی شده بود لذا معروف به این جهت بود، لذا چند روزی که از محاصره مدینه و آمدن سپاه شرک گذشت بعضی از قسمت های خندق باریک تر بود لذا در یک روز این عمروبن عبدود به همراه 3-4 نفر از پهلوانان از جمله عکرمة بن ابی جهل فرزند ابو جهل معروف که این هم پهلوان بود و کینه قتل پدرش در بدر طبیعتاً یک انگیزه ای داشت برای آمدن یک پهلوان دیگر هم زار بن خطاب بود که اصلاً ربطی به عمر ندارد که بعضی خیال کردند که این مثلاً برادر عمر است، این یک کس دیگری است، او بود و یک دو نفر دیگر که اسامی شان را گفتند، اینها توانستند عبور بکنند از خندق، آمد و در این صحنه بخصوص عمرو در رأس شان بود جولان می داد در این میدان و می تاخت اسبش را و رجز می خواند و رجزش را در تاریخ نقل کردند، که می گفت و نفس ها در سینه ها حبس شده بود و آخر کسی هم بر نمی خواست و امیرالمؤمنین در هر نوبت اذن می گرفت پیامبر او را می نشاند، آخر این شعر را عمر خواند
«ولقد بححت من النداء بجمعكم هل من مبارز»
من دیگر گلویم گرفت از بس که هل من مبارز گفتم
«و وقفت إذ جبن الشجاع مواقف القرن المناجز»
من در جایگاهی از مبارزه اینجا ایستاده ام که قهرمانان سخت به وحشت می افتند چ
اینها را همینطور می گفت و آخر پیامبر اذن داد، امیرالمؤمنین برخواست و عمامه اش را پیامبر بر سر امیرالمؤمنین گذاشت و شمشیر ذوالفقار را هم که حمائل کرد و دعا کرد، حرکت داد امیرالمؤمنین را به سمت عمرو و دعا کرد «اللهم أنصره» خدایا او را یاری کن و از هر جهت او را محافظت کن و حضرت آمد و حضرت شروع کرد به رجز خواندن که
«لاَ تَعْجَلَنَّ فَقَدْ أَتَاكَ مُجِيبُ صَوْتِكَ غَيْرُ عَاجِزٍ»
آن کسی که حریف تو است آمد و کسی که عاجز از مقابله با تو نیست، آمد
«ذُو نِيَّةٍ وَ بَصِيرَةٍ یرجوا بذک نجاة فَائِزٍ إنی لأرجوا أن اقیم علیک نائحة نجائز»
من آدم که افرادی که نوحه گر هستند بر جنازه ها بیایند سر جنازه تو نوحه کنند
«من ضربةٍ یجلی یبقی صوتها بعد الهضایض»
یک ضربتی به تو بزنم که صدایش بعد از هم باقی بماند
و این را خواند و بعد آمد مقابل عمرو که وقتی مقابل شدند عمرو پرسید تو کیستی؟ حضرت فرمود که من فرزند ابوطالب هستم، گفت من با پدر تو آشنا بودم من نمی خواهم دستم به خون تو آغشته بشود، حضرت فرمود: و لکن من می خواهم تو را به قتل برسانم، و ابن ابی الحدید یک جا نقل می کند از استادش که می گوید عمرو ترسید در اینجا چون آوازه شجاعت حضرت را در بدر و احد شنیده بود، لذا می خواست فرار بکند، با این بهانه بعد دارد که امیرالمؤمنین فرمود که من شنیدم تو کنار خانه کعبه با خدا نجوا می کردی می گفتی من در مواقف جنگ و اینها اگر کسی سه حاجت از من بخواهد یکی از آنها را حتماً پاسخ می دهم، گفت بخواه، فرمود اسلام بیاور، گفت نه این که شدنی نیست، من اگر اسلام می خواستم بیاورم اینجا نبودم، فرمود پس صحنه را رها کن، گفت نه این کار را بکنم موجب رسوایی نزد زنها می شوم، فرمود پس پیاده شو، تو سوار اسبی من پیاده هستم، با هم پیاده بجنگیم، این را قبول کرد، و پیاده شد و اسبش را پی کرد، یا راند، و به دیگر به مصاف هم قرار گرفتند، دارد که آن ضربتی حواله کرد به سمت امیرالمؤمنین حضرت با سپرش مقابل کرد، سپر را شکافت و از سپر عبور کرد به سر مبارک امیرالمؤمنین که اثر این ضربت عمرو بن عبدود هنگام ضربت ابن ملجم، اثر کرد، یعنی ابن ملجم ضربت را زد به همان جایی که عمرو بن عبدود زده بود که دیگر منجر به شهادت حضرت شد، حضرت بلافاصله ضربتی به شانه او زد، که از آن حلقه های زره او گذشت و ضربت دیگری بلافاصله به پاهایش زد، چون زره کوتاه بود پاهایش آشکار بود، زد به پایش، و پایش قطع شد، و عمرو افتاد و این گرد و غبار صحنه وقتی خوابید دیدند که حضرت نشسته روی سینه عمرو و اینکه معروف است که مولوی هم در شعرش می گوید او خدو انداخت در روی علی از علی آموز اخلاص عمل، این را مرحوم ابن شهر آشوب نقل کرده، ازعلمای قرن 6 در مناقب آل ابی طالب و بعدی هم ندارد پذیرش آن، چون بعضی می گویند علی که یک پارچه اخلاص بود، بله اخلاص بود و اینجا خواست تعلیم بدهد به تاریخ، و اینجا خواست زره ای اگر شائبه نفسانیت در او باشد براند از خودش و راه را هم یاد بدهد به دیگران، عمرو بن عبدود در آن لحظه می گوید هم آب دهان انداخت و هم شتم کرد، «شَتَمَ امها» به مادر حضرت جسارت کرد که حضرت بلند شد و چند قدمی حرکت کرد که آنجا دارد منافقین شروع کردند به اینکه چرا سرش را قطع نمی کند، چرا چنین می کند، پیامبر فرمود علی دلیل کارش را بیان خواهد کرد، و حضرت رفتند سراغ عمرو و سر عمرو را جدا کردند آوردند انداختند مقابل پیامبر (ص) که پیامبر آنجا سؤال کرد که چرا مکس کردی، آنجا توضیح داد، که نخواستم که نفسم دخیل باشد در این جریان، و بزرگی و کریمی دیگری که امیرالمؤمنین نشان داد این است که زره عمرو را از تنش جدا نکرد، گفتند فرمود که من حیا کردم که او را عریان بکنم، و همانطور رها کرد، در حالی که معمولاً در اینطور موارد می روند سراغ غنیمت
مجری:
در آن عصر با آن فرهنگ که حتی فرمودید هند با حضرت حمزه چه کرد، فرهنگ شان این بوده دیگر
استاد جباری:
احسنت، و لذا خواهر عمرو بن عبدود بعد اشعاری در مدح امیرالمؤمنین سرود بخاطر این کرامت حضرت و این بزرگ منشی که درباره عمرو بن عبدود نشان داد با اینکه قاتل برادرش هست اما بخاطر این بزرگ منشی و فتوت و جوانمردی می گویند اشعار در مدح امیرالمؤمنین (ع) سرود.
مجری:
درست است زبان عاجز است از وصف امیرالمؤمنین، استاد حالا چون شما در بحث تاریخ خوب پژوهش کردید وقتی سفر رفتید به سرزمین وحی به مکه و مدینه اینطور جاها را بلاخره شما راحت تشخیص می دهید می دانید کجا است، محل آنجایی که این اتفاق رخ داده همان مسجد امیرالمؤمنین بوده یا جای دیگر،
استاد جباری:
در همان محوطه بود، مسجد را ساختن به نشانه اینکه محل خبر فتح بوده محل وقوف پیامبر بوده، به نشانه تبرک جویی از پیامبر اما صحنه نبرد دیگر مشخص نیست، اما عرصه اش همان عرصه مقابل جبل سلع است، چون محل استقرار پیامبر بود و اینها هم دنبال آن خیمه پیامبر بودند، دنبال قتل پیامبر بودند.
مجری:
خیلی متشکرم استاد دوست داشتیم بیشتر در خدمت شما باشیم حیف که وقت نیست، ان شاء الله بتوانیم در فرصت های بعدی این مباحث را بیشتر و بیشتر با حضرت عالی گفت و گو کنیم و بیاموزیم از شما تشکر می کنم وقت واقعاً نداریم آخر برنامه هست و تعجیل فرج آقا را زا خداوند خواستاریم و شما را به خدای منان می سپاریم اللهم عجل ولیک الفرج.
دکتر وحید رضایی
16 مرداد 1403 - ساعت 05:40درود خداوند بر استاد جباری عزیز و مومن
رضایی
12 آبان 1402 - ساعت 02:33لعنت خدا بر آل سعود
دکتر وحید رضایی
4 شهریور 1402 - ساعت 06:47با سلام خدمت شما.عالی بود.ممنونم.درود خداوند بر حضرت جابر بن عبدالله انصاری و پدر شهیدش و همسرش سلام الله علیهم اجمعین