سوگواره

قسمت هشتم ویژه برنامه سوگواره با کارشناسی حجت الاسلام والمسلمین جباری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 14/05/1401

برنامه: سوگواره

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

قطعه هایی از تنش قطع یقین پیدا نشد

دشت را گشتند و اکبر بیش از این پیدا نشد

 

تیرها اجزای اکبر را به صحرا دوختند

اسب زخمی شد، رکاب افتاد، زین پیدا نشد

 

تا عقیقی که سلیمان داشت افتاد و شکست

بر رکاب سبز پیغمبر نگین پیدا نشد

 

ناگهان شیرازه اش پاشید از هم، بعد از آن

شرحی از آیات قرآن مبین پیدا نشد

 

گشته ام، اما برای زائر کویش شدن

بهتر از حال و هوای اربعین پیدا نشد

 

کربلا را از علی هایش فقط باید شناخت

جز علی در این جهان حبل المتین پیدا نشد

 

صفحه صفحه بارها تاریخ را خواندم ولی

غیر حیدر یک امیرالمؤمنین پیدا نشد

عرض سلام و ادب و احترام و تسلیت و تعزیت ابتدا تقدیم به صاحب عزای عظیم عاشورا حضرت ولی عصر قطب عالم امکان مهدی موعود (عج)، بعد از آن تقدیم به تمام بینندگان سوگواره در غمگین ترین لحظات عالم هستی، در آستان تاسوعا و عاشورای حسینی کسانی که دلهای شان گره خورده به محبت اهل بیتی است که مظلوم ترین اهل بیت عالم هستند، که خانه ای از خانه آنها با برکت تر در این عالم هستی وجود ندارد، خدا را شکر که توفیق پوشیدن پیراهن مشکی عزای شان را خداوند متعال به ما داده و باز هم در محضر  درس استاد دکتر جباری هستیم، جناب استاد خیلی خوش آمدید عرض ادب و احترام و تسلیت

استاد جباری:

بسم الله الرحمن الرحیم، حضور حضرت عالی جناب آقای علوی و شما بینندگان عزیز عرض سلام و ادب دارم عرض تسلیت دارم و آرزوی قبولی عزاداری ها و عرض ارادات به ساحت مقدس اباعبدالله الحسین (ع) در روز جمعه در غروب جمعه قرار داریم به محضر مقدس مولا و سرور مان ولی نعمت مان امام عصر (ع) عرض تسلیت داریم، عرض ارادت داریم ان شاءالله که آن بزرگوار از همه شما و ما بپذیرد و نام ما را جزء عزاداران جد مطهرش ابی عبدالله (ع) ثبت بفرمایید و ان شاءالله نام ما را جزو یارانش ان شاءالله مقرر بفرماید.

مجری:

ممنونم از شما داستان عاشورا اینقدر گسترده است با این زمان کمی که برنامه ما دارد به خیلی از ابعاد آن نمی توانیم بپردازیم، امروز سؤالات زیادی از محضر حضرت عالی دارم اولین سؤال را از جناب حر بن یزید ریاحی آغاز کنم که جناب حر در روز عاشورا چگونه توبه کرد و چه زمانی شهید، شد آیا توبه اش همان روز عاشورا بود یا نه، همان اول محرم که با امام حسین مواجه شد همان زمان پس از دیدار این قضیه توبه اتفاق افتاد.

استاد جباری:

بله در واقع توبه جناب حر در روز عاشورا اتفاق افتاد در همان اوایل صبح عاشورا حر موفق به توبه شد زمانی که دید که امر جنگ دیگر قطعی شده و عمر سعد عزم جنگ دارد و به هیچ وجه حاضر نیست کوتاه بیاید بخصوص که دید که شمر هم روز قبلش، عصر تاسوعا از کوفه رسید به کربلا و به عنوان یک مراقب رفتار عمر سعد و جاسوسی از سوی عبیدالله آنجا حضور داشت و اصرار داشت بر اینکه کار با جنگ پیش برود و حتماً حسین (ع) باید بیعت بکند آن هم با ابن زیاد از جانب یزید، و دید که مسئله دارد خیلی جدی می شود و چنین تصور نمی کرد، و لذا خودش را به تعبیری که خودش به کار برده و برخی از او نقل کردند گفت که من خودم را مخیر بین بهشت و دوزخ دارم می بینم، شخصی است به نام مهاجر بن اوس او نقل می کند از حر که دیدم حر را رعشه گرفته البته قبلش آن صحنه ای که دیگر توبه بر او منجز شد و قطعی شد، شخصی است به نام قروة بن قیس او نقل می کند می گوید که من کنار حر بودم، حر گفت که اسبت را آب دادی یا خیر، من احساس کردم که او خیلی مایل به حضور در عرصه نیست و با اینکه خیلی نیاز نداشتم اما گفتم بله می خواهم آب بدهم، و دور شدم از حر که چکار می خواهد بکند، و اگر می دانستم که ملحق به حسین (ع) خواهد شد من هم چنین می کردم، خب این باب توجیه هست که قبلاً هم اشاره کردیم و بعد حر کم کم می آید از آن جایی که بود دورتر می شود مهاجر بن اوس می گوید دیدم حالت رعشه به حر دست داده، و در حالی که اگر من می خواستم یک شجاعی را در عرصه نبرد مثال بزنم به حر مثال می زدم، و تعجب کردم آن حالت رعشه و ترسی که به او دست داده، و بعد به او گفتم این را گفت که من خودم را مخیر میان آتش و بهشت می بینم، بین دوزخ و جنة خودم را مخیر می بینم و به خدا قسم اگر من را قطعه قطعه کنند و در آتش بسوزانند، من بهشت را ترجیح می دهم و باید بروم، و لذا زد به اسبش و تاخت به سمت اباعبدالله (ع)، در گزارش های تاریخ و همینطور در روایتی که مرحوم شیخ صدوق نقل کرده در این ارتباط، آمده که با یک حال خاصی مواجه شد با اباعبدالله (ع) آمد در حالی که دست هایش را روی سر گرفته، سپرش را واژگون کرده،  با سپر واژگون و با دست بر سر آمد مقابل اباعبدالله (ع) قرار گرفت و گفت این من بودم که راه را بر شما بستم، این من بودم که ترس و دلهره بر عیال تو بر خاندان تو وارد کردم، الآن برای توبه آمده ام، آیا این توبه ام پذیرفته است یا خیر؟ خب با مثل اباعبدالله (ع) کسی این چنین سخن بگوید چه توقع می رود از اباعبدالله (ع)، فرمود که

«أَنْتَ الْحُرُّ كَما سَمَّتْكَ أُمُّكَ»

ای حر تو آزاده هستی،  همانطور که مادرت تو را به این نام نامیده

«وَ أنْتَ الْحُرُّ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ»

حضرت چه بشارتی به ایشان می دهد ان شاءالله تو آزاد شده هستی در آخرت هم عذاب الهی آزادی

«اَنْزِلْ»

فرو بیا

حر گفت که یا اباعبدالله من سواره باشم بهتر است، بگذارید من ساعتی با این قوم مبارزه بکنم، گرچه می دانم سرانجامم فرود خواهد بود، به شهادت خواهد انجامید، و حضرت اذن داد و حر رفت یک جولانی در میدان داد و تعدادی از آنها را هم نصیحت کرد، و هم تعدادی از آنها را به درک واصل کرد، و برگشت، این صحنه اول هست، یعنی ما اگر حر را صحنه های مبارزه اش را و مواجه اش  با اباعبدالله (ع) لحاظ کنیم سه نوبت هست این نوبت اول همین اول صبح است که حر دیگر در آغاز جنگ که دیگر می خواهد محقق بشود می آید و توبه می کند و یک جولانی در میدان می دهد، بعد می آید ملحق می شود به اباعبدالله (ع) در جمع یاران آن حضرت و وقتی مواجه بین دو سپاه صورت گرفت و آن حمله عمومی دسته جمعی اول از جناب سپاه عمر سعد صورت گرفت وکه در همان حمله اول نیرو های ابا عبدالله با نیزه و تیر مواجه شدند که آنها کاری نتوانستند انجام بدهند، بعد از حمله عمومی اول، فردی است به نام یزید بن سفیان، که او حصین بن تمیم نقل می کند، حصین با صاد، حصین بن نمیر معروف شقی که قبلاً هم اسمش را بردیم از فرماندهان سپاه عمر سعد بود، او نقل می کند که یزید بن سفیان می گفت که آن وقتی که حر رفت و به سپاه حسین پیوست اگر من می دانستم با نیزه ای کارش را می ساختم، و وقتی که حر رفت ملحق شد به جبهه اباعبدالله (ع) و بعد از حمله دسته جمعی اول حر آمد میدان و این حصین بن تمیم به  یزید بن سفیان می گوید تو که منتظر مصاف با حر بودی الآن آمده به میدان برو، و این می رود یزید بن سفیان به مصاف حر، و خود حصین بن تمیم نقل می کرد که گویا جان یزید بن سفیان در دست حر بود، در مدت بسیار کوتاهی او را به درک واصل کرد، این هم برهۀ دوم هست که می آید یک جنگی می کند و از سپاه دشمن به درک واصل می کند و بر می گردد دوباره خدمت اباعبدالله (ع) بوده و می رسد برهه سوم که به شهادت حر می انجامد این دیگر هنگام ظهر است، هنگام ظهر و قبل از اینکه نماز ظهر عاشورا اقامه بشود یک صحنه باز حمله عمومی قبلش صورت گرفته، حمله دست جمعی سوم و آن دیگر منجر شد به همین مبارزه های تن به تن که حبیب بن مظاهر در همین لحظه قبل از نماز ظهر به شهادت می رسد و در بعد از شهادت او حر و زهیر می آیند به میدان و آنجا کمک همدیگر می کردند، در نبرد و در اینجا است که حر در مصاف با دشمن به شهادت می رسد، که در نقل دارد که اباعبدالله (ع) آمدند به بالین حر در این لحظات آخر که البته حالا در این مواردی که حر می رود به میدان، خب بحث اتمام حجت و جهاد تبیین و اینها را که ما تأکید بر آن داشتیم در هر برهه ای انجام گرفته، که در نقل هم دارد بعد از شهادت جناب حبیب حر به شهادت رسید توسط پیادگان سپاه عمر سعد، پیاده ها حمله کردند احاطه کردند و حر را به شهادت رساندند، امام آمدند بر بالی، جمله ای دارد اباعبدالله (ع) «بخٍ بخٍ یا بخ بخ» در واقع این تعبیر بخ بخ به تعبیر بعضی از بزرگان و محققی همان به به فارسی است که عرب بخ بخ می گویند که در جاهای مختلف بکار رفته،

«یاحُرُّ، اَنْتَ حُرٌّ کَما سُمّیتَ فیِ الدّنیا وَ الاْآخِرَةِ»

تو حر هستی همانطور که تو را مادرت نام گذشته در دنیا و آخرت

و نقل شده حضرت دو بیت شعر خواندند

«لنعم الحرّ حرّ بني رياحم

حر خوبی است حر قبیله بن ریاح

«و نعم الحرّ عند مختلف الرماح»

حر خوبی است هنگامی که نیزه ها در مصاف با یک دیگر هست

«ونعم الحرّ إذ نادى حسيناً»

خوب حری هستی تو هنگامی که حسین را ندا دادی

آمدی به جبهه حسین (ع)

«فجاد بنفسه عند الصباح»

و جانت را فدا کردی ای حر هنگامی که ندا داده شد

 و یاری طلبیده شد توسط حسین (ع)، و ظهر عاشورا است قبل از اقامه نماز ظهر هنگام شهادت جناب حر هست، این شخصیتی که واقعاً عبرت آموز است، درس آموز است، و درسش این هست که انسان ممکن است در واقع خود حیات حر و سر نوشت حر جالب است که یادم نرود که خود حر نقل می کند این ظاهراً به خود اباعبدالله (ع) نقل کرده که من وقتی که از خانه داشتم در کوفه خارج می شدم عزم کربلا داشتم، ندایی شنیدم که

«یا حر ابشر بالجنة»

بشارت باد بر تو بهشت

دو باره و سه باره ندا را شنیدم، تعجب کردم گفتم من دارم به جنگ فرزند پیامبر می روم، و بشارت بهشت می شنوم، یعنی خود حر هم می دانسته که ماهیت این کار ماهیت درست نیست، اما خودش چنانکه از خودش نقل شده می گفت که من فکر نمی کردم که کار به اینجا بی انجامد، گفتم در بعضی از دستور های این قوم از آنها اطاعت می کنم و کار فیصله پیدا می کند، یعنی در واقع می خواست هم آن جانب را داشته باشد هم جانب اباعبدالله (ع) را، اما درسی که از حیات حر انسان می گیرد این است که مایه بشارت و امیدواری است برای اهل معصیت، کسانی که ممکن است بارها توبه کرده باشند، و توبه شکسته باشند، فراز و نشیب های فراوانی در عمر شان داشته باشند، رفته باشند برگشته باشند،  دیگر گناه بالاتر از گناه مثل حر که نیست.

مجری:

من هم یک درس بگویم از حر یاد گرفتم، از داستان حر این را آموختم که انسان ها گاهی اوقات می توانند چه تاجر های بدی باشند، چه تاجر های ناموفقی باشند چرا که تمام کسانی که در لشکر یزید بودند، اینها اغلب می دانستند حق با حسین است، فقط بخاطر به دست آوردن دنیا رفتند در سپاه یزید، حالا بیاییم یک تجارت معکوس را از آن صحبت کنیم، اگر می آمدند در سپاه امام حسین آنجا رفتند تا دنیا را به دست بیاورند نمی دانم به دست آوردند دنیا را یا نه؟ اما اگر می آمدند در سپاه حسین هم دنیا را داشتند هم عقبی را داشتند، پس متضرر ترین تاجران عالم هستند،

استاد جباری:

«خسر الدنیا و الآخرة»

و اینهایی که همه سهیم در خون اباعبدالله (ع) بودند سرنوشت خوبی پیدا نکردند، حتی سیاه لکشر هایشان عقوبت شدند در دنیا با ذلت زندگی کردند، چه ذلتی بالاتر از اینکه کسی مثل ابن زیاد بر روی سر آنها است، ولی نعمت شان مثل ابن زیاد است، مثل یزید است،  درس همین است که نباید مأیوس شد تا آن لحظه آخر اباعبدالله (ع) الآن هم هست، امام عصر الآن هم هست، باید به پیشگاه آنها رفت و عرض توبه و بازگشت کرد و اینها نشان می دهد که باب احسان آنها و کرم آنها همواره باز هست، هیچگاه نباید از لطف و رحمت الهی و فضل الهی مأیوس شد، وقتی توبه مثل حری پذیرفته شد آن هم با تکریم دیگر  بقیه حساب کار شان را دارند.

مجری:

خیلی امروز یک مطلب جدید را یاد گرفتم، تا امروز فکر می کردم که جناب حر همان اول محرم که با امام حسین مواجهه داشت همان روز توبه کرد و از همان روز همراه امام بود، ولی امروز متوجه شدم که این اتفاق صبح عاشورا افتاده، ممنونم از شما.

آقا اجازه هست سؤال بعدی را مطرح کنم؟ ما یک داستان عظیمی در قرآن داریم به نام مباهله که محکم ترین سند حقانیت اهل بیت است، همچون غدیر این مباهله چرا در کربلا اتفاق نیفتاد؟

استاد جباری:

چرا اتفاقاً مباهله از جانب برخی از یاران اباعبدالله (ع) اتفاق افتاده و همانطور که اشاره فرمودید یکی از بالاترین شواهد حقانیت اهل بیت و ولایت امیرالمؤمنین (ع) فضائل امیرالمؤمنین هست اینکه عرض می کنم، به دلیل آن مباحثه یا احتجاج امام رضا (ع) با مأمون است، مأمون عباسی یک وقت سؤال کرد از بالاترین فضائل جدت امیرالمؤمنین چیست؟ حضرت مباهله را اشاره فرمودند، خب استناداتی که در آن بحث امام (ع) دارند،  و در کربلا اتفاق افتاد از جانب یکی از یاران برجسته اباعبدالله (ع) که بریر باشد، بریر بن خضیر یک شخصیتی است که معروف به تقوا، معروف بوده به عبادت و قرائت قرآن، قاری قرآن بوده حافظ قرآن بوده، لذا خیلی مایل نبودند برخی دیگر که در جبهه مقابل بودند، با او بجنگند ملامت می کردند کسانی که رفتند به مصاف او، دارد که در همان اوایل صبح عاشورا است که امام (ع) قبل از اینکه اصحاب بروند به میدان عبدالله بن عمیر رفته و یکی دوتای دیگر بعد بریر می آید به میدان که رجز می خواند،

«أنَا بُرَيرٌ وأبي خُضَيرُ لا خَيرَ فيمَن لَيسَ فيهِ خَيرُ»

این رجز را خواند و رفت و طبق نقل های معتبر مرحوم شیخ صدوق در امالی خودش نقل می کند که 30 نفر را کشت از سپاه دشمن، بُعدی هم ندارد یعنی کسی که با ایمان و شجاعت می رود میدان و هراسی از مرگ ندارد طبیعتاً این بُعدی نیست، و شخصی است به نام عفیف بن زهیر که شاهد این ماجرای آمدن بریر به میدان هست، می گوید که یزید بن معقل نامی از قبیله بنی عمیرة بن ربیعه، از لشکر ابن سعد آمد بیرون خطاب به بریر گفت ای بریر بن خضیر می بینیم خدا با تو چه کرد، بریر گفت که به خدا سوگند که خدا با من نیکی کرد،  و تو را به شر مبتلی کرد، آن یزید بن معقل گفت که دروغ گفتی تو پیش از این دروغگو نبودی، آیا به یاد داری که باهم در محله بنی لوذان قدم می زدیم و تو گفتی که عثمان بر خویش ستم و اصراف کرد،  نوع نگاه آن طرف به خلفا، اینجا در گفت و گو ها مشخص می شود، و معاویه پسر ابی سفیان گمراه و گمراه کننده است، و امام هدایت و حق علی بن ابی طالب است؟ حالا چرا اینها را در آن صحنه می گوید آیا تحریک می کنند دیگران را بر ضد بریر؟ بریر گفت بله گواهی می دهم که این اعتقاد و سخن من است که علی بر حق و هدایت است و آنها بر باطل هستند، ابن معقل گفت که من گواهی می دهم که تو از گمراهان هستی، ای بریر، بریر گفت حالا که اینطور است بیا مباهله کنیم، عزیزان مستحضر هستید، مباهله منحصر به عصر پیامبر و جریان نصارای نجران نبوده، هر مؤمنی آنگاه که طرف  مقابل اصرار دارد بر باطل خودش می تواند دعوت به مباهله بکند، گفت که بیا مباهله کنیم از خدا بخواهیم که خدا دروغگو را لعنت کند و هر کسی را که بر باطل هست هلاک کند، بعد با هم مبارزه کنیم، هر دو وارد میدان شدند و دست ها را بالا بردند، و همین دعا را کردن که خداوند لعنت خودش را متوجه فرد کاذب کند،

«فنجعل لعنت الله علی الکاذبین»

به تعبیر آیه و هر کسی را که بر حق هست یاری کن تا بتواند دیگری را بکشد، یعنی بحث مباهله شان بر این است که غلبه در جنگ با آن فردی باشد که مشمول رحمت خدا است، مغلوب آن کسی باشد که مشمول لعنت خدا است،  بعد رفتند به مبارزه و ضربات شمشیر بین اینها رد و بدل شد این یزید بن معقل یک ضربه حواله کرد به سمت بریر منتهی ضربه سبکی بود، که کاری نبود درباره بریر و بریر یک ضربتی بر او زد که کلاه خودش را شکافت و به مغزش رسید و بر خاک افتاد و می گوید شمشیر بریر در سر او گیر کرده بود، تلاش می کرد که شمشیر را خارج بکند که یک فردی از سپاه دشمن، رضی بن منقذ العبدی نامی آمد کمک کند به آن ابن معقل حمله کرد و با بریر گَل آویز شد، بالأخره آن طرف را بریر را به درک واصل کرد و این آمد گل آویز شد با بریر یک مقدار با هم نبرد کردند و بریر این را هم زد به زمین و بر سینه اش نشست و اینجا بود که این رضی بن منقذ فریاد بلند کرد و کمک خواست از یارانش، کعب بن جابر بن عمر و بن ازدی نامی آمد به کمکش و این جالب است این عفیف بن زهیری که دارد گزارش را نقل می کند می گوید من به آن کعب گفتم که این بریر است قاری قرآن است در مسجد به ما قرآن می آموخت داری می روی به مصاف این، می گوید کعب اعتنا نکرد و با نیزه از پشت به بریر حمله کرد و نیزه از پشت در کمرش فر رفت و بریر همین که سوزش نیزه را احساس کرد بینی آن حریف را گاز گرفت و کند و نیزه هم که در بدن او بود و اما آن طرف مقابل با ضربات شمشیری که بریر وارد کرد بریر را به شهادت رساند، و  می گوید آن فردی که مقابلش بود بلند شد و تشکر کرد از این شخصی که نیزه را فرو کرده بود،  و در ادامه دارد که وقتی که برگشت این کعب بن جابر که حمله کرده بود از پشت به بریر وقتی که برگشت به کوفه همسرش یا بنابر نقلی خواهرش  به او گفت که تو بر ضد پسر فاطمه جنگیدی و سرور قاریان قرآن را کشتی، گناهی بس بزرگ مرتکب شدی به خدا سوگند دیگر با تو حتی یک کلمه سخن نخواهم گفت، یعنی واکنش خانواده هایشان این همان نکته ای که اشاره فرمودید حضرت عالی اینکه دنیا شان هم این چنین شد، یعنی دنیایی همراه با ملامت مردمان و خانواده های خودشان، خواهرش همسرش و امثال اینها، این دنیای ذلیلانه ای که چند صباحی حالا چند سالی

مجری:

هیچ عزتی برای آنها حتی ظاهری بر ارمغان نیاورد

استاد جباری:

نهایتاً 4-5 سال  دیگر اینها عمر کردند، سال 66 به دست مختار به درک واصل شدند این دنیا کجا و آن دنیایی که همراه باشد با عزت همراهی با حق، همراهی با اهل بیت (ع) همراهی با مثل اباعبدالله (ع)

مجری:

داستان هایی شنیدیم از اینکه آقا امام حسین (ع) زمانی که وارد سر زمین غاضریه، کربلا، نینوا، نمی دانم  شدند زمین های آن منطقه را خریدند اگر چنین چیزی صحت دارد دلیلش چه بوده؟

استاد جباری:

بله گاهی برخی از چیز هایی که مشهور هست در منابر و مجالس و اینها ممکن است که هیچ سندی نداشته باشد، یا نهایتاً صد سال دوست سال از قدمتش بگذرد، این نکته ای که فرمودید نه سندی دارد سندش هم از مرحوم شیخ بهائی است ابتدا، یعنی کهن ترینش مرحوم شیخ بهائی است، کتابی دارد به نام کشکول، کشکول شیخ بهائی، در برخی از نسخ کشکول شیخ بهائی این نکته آمده بعد از مرحوم شیخ بهائی هم مرحوم سید نعمت الله جزایری که از معاصرین علامه مجلسی بوده در کتاب زهر الربیع این را نقل کرده، و غیر از ایشان هم باز جناب یوسف بن احمد بن بحرانی به نقل از ابن طاووس آورده، اما مستند ما قبل از همه اینها همان نقل مرحوم شیخ بهائی است با این توضیحی که عرض می کنم، ایشان در آن کتاب کشکول از جد شان محمد بن علی جبائی، می دانیم که مرحوم شیخ بهائی ریشه شان به لبنان بر می گردد، و از منطقه شام بوده و هجرت می کنند به ایران و اصفهان در عصر صفویه،  جدش محمد بن علی جبائی  و جد مرحوم شیخ بهائی از دست خط ابن طاووس، از ابن طاووس دست خطی داشته و در آن دست خط مرحوم ابن طاووس از کتاب زیارات محمد بن احمد بن داوود قمی که از محدثان قم بوده پس این سلسله سند به این شکل هست ،و می دانیم مرحوم ابن طاووس یک کتاب خانه عظیمی داشته دسترسی خوبی به آثار حدیثی پیشین داشته، و اصلاً کتابی دارند به عنوان کتاب خانه ابن طاووس، یعنی بر شماری آثاری که در اختیار او بوده و الآن نیست، و در آن کتاب زیارت محمد بن احمد بن داوود قمی از امام صادق (ع) نقل شده که ابا عبدالله (ع) وقتی به آنجا رسیدند از اهالی نینوا و غاضریه 60 هزار درهم حضرت دادند به آنها، خب معنایش هم این نیست که این زمین ها متعلق به آنها بوده مثل امروز ملک بوده و سند داشته، نه در واقع مفهمومش این است، حضرت در واقع نوعی صدقه دادند نوعی پولی دادند به اینها به این شرط که بعداً کسانی به عنوان زائر می آیند در این سرزمین از زوار ابی عبدالله (ع) تا سه روز پذیرایی بکنند و راهنمایی بکنند، هم راهنمایی داشته باشند وهم پذیرایی نسبت به زوار ابی عبدالله (ع) بنابر این، اینکه مشهور است که زمین کربلا را حضرت خرید، بدون سند نیست بدون پیشینه نیست، با این توضیحی که عرض کردم، و خب اینها آنجا بودن، اولین کاری هم که اینها کردند قبیله بنی اسدی که در آن نزدیکی ساکن بودند، عصر و غروب یازدهم آمدند و اولین خدمت را کردند در کنار امام سجاد (ع) و امر تجهیز و دفن ابدان مطهر شهدا را عهده دار شدند بعد از آن هم تا زمانی که منعی وجود نداشت ،هم محدودیت در زمان بنی امیه بود هم در دوره بنی عباس بود اما به هر حال  اینها آنجا بودند و خدماتی به زوار ارائه دادند.

مجری:

و سؤال بعدی که می خواهم از محضر شما بپرسم دیروز یا پریروز بود راجع به حضرت قاسم بن الحسن صحبت می کردیم، علی رغم آن نقل مشهوری که بین همه هست، روضه خوانها منبری ها حضرت قاسم را نوجوانی 13 ساله نقل می کردند، حضرت عالی فرمودید که ایشان 16 ساله بوده به احتمال قریب به یقین، در مجالس روضه خانه که صحبت می شود و رسم و رسوماتی است بعضی از این مجالس می آیند یک شبی را که متعلق به حضرت قاسم هست یک حجله ای به عنوان حجله حضرت قاسم آماده می کنند، این حضرت قاسم را تازه داماد کربلا می دانند، این صحت داشت ازدواج حضرت؟

استاد جباری:

نه، آنچه که هست سکینه دختر ابی عبدالله (ع) را نقل کردند که به نحوی برادر قاسم عبدالله اکبر، از اولاد امام حسن بود، در کربلا حضور داشت، در واقع برای او در نظر گرفته شده بود،

مجری:

این عبدالله اکبر با آن عبدالله کوچکه به شهادت می رسد متفاوت است

استاد جباری:

فرق می کند بله،

مجری:

حسن مثنی هم که فرق می کند

استاد جباری:

متفاوت است بله،  یعنی دو عبدالله داشته امام حسن (ع)، عبدالله اصغر، عبدالله اکبر، عبدالله اصغر همان 11 ساله است که آخرین لحظات در آغوش اباعبدالله به شهادت رسید و این عبدالله اکبر که بعضی کنیه اش را ابوبکر ذکر کردند، که همینجا خوب است عرض بکنم این کنیه ها گاهی در اثر اشتهار میان مردم  یا گاهی در اثر کنیه ای که خانواده همسر امام، گاهی چون همسر امام می رفته در میان خانواده اش وضع حمل می کرده آنها کنیه را می دادند، ولی نام عبدالله بوده، کنی ابوبکر بعضی دادند، او 35 ساله بوده در کربلا، سنش بالاتر بوده از اکبر اولاد امام حسن (ع) بوده که در کربلا حضور داشت و یک قاسم بن الحسن هست و عبدالله بن حسن و حسن مثنی، چهار فرزند از امام حسن (ع) در کربلا حضور داشت،

مجری:

چهار فرزند ذکور، و دختر؟

استاد جباری:

دختر خیلی چون امام سجاد (ع) ازدواج کرده بود با فاطمه بنت الحسن، او هم احتمال دارد در کربلا حضور داشته باشد

مجری:

آقا یک حضرت شریفه هم نزدیک حلّها هست که خیلی معتقد هستند به او و به دارالشفای مردم مشهور شده، و خیلی صاحب کرامت است، ایشان را هم دختر امام حسن می نامند و معتقد هستند که جزو کاروانی بوده که در راه به شهادت می رسد

استاد جباری:

بله در نقل های متقدم این نیس تکذیب نمی کنیم، نفی نمی کنیم اینطور موارد را، یک وقت می گوییم نقل معتبر در متون تا قرن 6-7 یا نهایتاً 8، این گزارش نیست، در متون متأخر تر هست یک شهرتی میان مردم اینها همه ممکن است صحت داشته باشد، اما اگر بخواهیم بگوییم که در نقل های معتبر کهن هست، این نیست، عرض کردم این معنای باز تکذیب نیست، معتبر غیر معتبر  یک وقت می گوییم این نقل ضعیف است معنای نقل ضعیف الزاماً نقل مکذوب نقل غیر صحیح نیست، ممکن است این رخ داده باشد با قرائنی باید این را ثابت کرد،

درباره عروسی جناب قاسم عرض می کنم که در متون کهن چنین چیزی نیست، کهن ترین منبعی که بحث عروسی قاسم را مطرح کرده، همین کتاب روضة الشهدای ملا حسین کاشفی سبزواری است، اوایل دوره صفویه، معروف است، روضة الشهدا، روضه خوانی هم از همان جا شکل گرفته، او ابتدا نقل کرده حالا مستندش را عر ض می کنم، بعد از او در المنتخب طریحی که از منابع ضعیف است، از مقتل های ضعیف قرن 11هست، معاصر علامه مجلسی هست تقریباً، او نقل کرده بعد در کتاب اکثر العبادت فی اصرار الشهادت ملا آقا دربندی دوره قاجار او هم بعدش نقل کرده و همینطور مرحوم نراقی در محرق القلوبش نقل کرده و تذکرة الهشداء ملا حبیب الله شریف کاشانی، همینطور دیگر منابعی هستند که بعدها آمده، ولی کهن ترینش همین قرن دهم است از روضة الشهدا، مستندش یک بیت شعر است، از ابوالمفاخر رازی که از شعرای قرن 5-6 بوده یک بیت شعر دارد درباره قاسم می گوید با اساس و لباس دامادی عزم ترتیب راه خواهم کرد، از لسان قاسم نقل شده

مجری:

این شعر برای قبل از روضة الشهدا است؟

استاد جباری:

بله برای قرن 5 و 6، همین یک بیت با اساس و لباس دامادی عزم ترتیب راه خواهم کرد، این را که قالب شعر، شعر آمیخته با کنایه و استعاره و اینها است، و اصلاً مشخص است جناب قاسم 16 ساله ای که درآستانه دامادی است دیگر الآن این باید داماد بشود رفته به جبهه و به شهادت رسیده و اینها این هست، و الّا این هیچ دلالت تاریخ نمی تواند داشته باشد، این شده مستند آقای ملا حسین کاشفی و لذا به لحاظ تاریخی قابل تأیید نیست و الصلاً همین که صحنه کربلا صحنه عقد بستن سکینه به این بوده و حجله ای و فلان و امثال اینها از نظر علم تاریخ و متد نشر روایات تاریخی و منطق قابل تأیید نیست.

مجری:

از اینجا با این فرصت کمی که داریم برویم وارد داستان حضرت علی اکبر (ع) بشویم از مادر بزرگوار شان شروع بکنیم که آیا حضرت لیلا (ع) ایشان در کربلا حضور داشتند مثل حضرت رباب یا نه؟

استاد جباری:

از جهت متون تاریخی هیچ گزارشی دال بر حضور جناب لیلا این بانوی بزرگوار در کربلا نداریم، خیلی ابهام دارد، با اینکه راجع به جناب رباب، قطعاً حضور داشته، مادر جناب سکینه و جناب علی اصغر که در کربلا حضور داشته اما درباره جناب لیلا هیچ گزارشی نداریم، اینکه گزارش نداریم ممکن است حضور داشته بوده، ممکن هم هست نه

مجری:

ایشان زمانی که حضرت علی اکبر به میدان می رفته بر لبش

«یا راد یوسف علی یعقوب»

دعا می کرده که برگردد، 

استاد جباری:

نیست در متون تاریخی ما نیست،  و شاهدی بر حضور ایشان نداریم، نفیاً و اثباتاً گزارش نداریم و در اینکه اصلاً در آن برهه در قید حیات بود یا نه باز گزارش نداریم متأسفانه، در خلال این فراز و نشیب هایی که در تاریخ افتاق افتاده راجع به این شخصیت ها و گزارش های تاریخ خب خیلی از اطلاعات از بین رفته

مجری:

یک توضیحی هم راجع به حضرت شهربانو بدهید

استاد جباری:

آنچنان که راجع به شهربانو هم همینطور، منتهی درباره شهربانو آن ابهامی که درباره سرنوشت جناب لیلا هست، نیست، درباره شهربانو یک روایتی در عیون اخبار الرضا (ع) مرحوم شیخ صدوق دارند، دال بر اینکه هنگام وضع حمل شهربانو از دنیا رفت وضع حمل چه کسی؟ یعنی وضع حمل جناب علی بن حسین، امام سجاد، وضع حمل ایشان ولادت امام سجاد طبق مشهور سال 38 هجری است، دو سال قبل از شهادت امیرالمؤمنین و بنا بر غیر مشهور و قول دیگر سال 36 و لذا اینکه گفته می شود شهربانو در کربلا بود خودش را به فرات انداخت و به ایران آمد اینها هیچ کدام مستند تاریخی ندارد.

مجری:

چون در تهران هم یک بی بی شهربانو داریم، بعضی منتسب می کنند.

استاد جباری:

بله،  راجع به لیلا یک مقداری عرض بکنم، این شخصیت بزرگوار چون دیدم  همین یکی دو روز قبل، یک متن سراسر دروغ در فضای مجازی پخش شده که حسین بن علی را از منظر بشناسید، و تعابیر خیلی سخیفی درباره حضرت بکار بردند از جمله اینکه این آمد میانه اش خوب بود با معاویه از جمله اینکه با دختر خواهر معاویه ازدواج کرده و بنابر این میانه شان خوب بوده بعداً بر اساس چیزهای شخصی میانه اش با یزید بهم خورد، جناب لیلا دختر ابی مرّة بن عروة بن مسعود سقفی است، ابی مرّه فرزند عروة بن مسعود سقفی از بزرگان طائف بود، این ابی مرّة با دختر ابو سفیان ازدواج کرد، با میمنونه، میمون دختر ابی سفیان و ابو مرّه و فرزند شان همین لیلا است بنابراین لیلا می شود به تعبیری نوه دختری ابی سفیان و بله دختر خواهر معاویه می شود، اما اینها چه دلیلی می تواند باشد بر تأیید ابی سفیان و تأیید معاویه، اگر اینطور باشد نعوذبالله پیامبر اکرم هم با دختر ابو سفیان ازدواج کرد با ام حبیبه، بانویی بود که مسلمان شد علی رغم اینکه پدرش از دشمنان اسلام بود، هجرت به حبشه کرد و شوهرش در حبشه مرتد شد و به درک رفت، و پیامبر نوشت به نجاشی که او را در صورت رضایتش به عقد من در بیاور برای تکریم او، بنابر این بله از جهتی، و لذا در روز عاشورا امان نامه آوردند برای او، پیشنهاد امان نامه دادند به علی اکبر هنگامی که حضرت به میدان رفت چرا بخاطر این انتصاب از طرف مادر که به خاندان ابو سفیان داشت، و داستان بعد این که،

مجری:

من همیشه تا زمانی که نوجوان بودم فکر می کردم که آقا امام سجاد (ع) سن بیشتری نسبت به حضرت علی اکبر داشتند، بعد که مطالعه کردم متوجه شدم که حضرت علی اکبر، اکبر هستند، بزرگتر هستند، چند ساله بودند حضرت علی اکبر (ع)

استاد جباری:

اتفاقاً این نکته یکی از چیزهایی است که بعضی دچار یک لغزش یا اشتباهی شدند در تاریخ تصور کردند که امام سجاد (ع) بزرگتر هست و یکی از چیزهایی که نفی می کنند خود گفت و گوی  میان امام سجاد و ابن زیاد ملعون است در آن مجلس ابن زیاد که  گفت که مگر علی بن الحسین در کربلا کشته نشد، حضرت فرمود برادر بزرگتر من بود که در کربلا کشته شد، چون برخی از مورخان گفتند در زمان خلافت عثمان به دنیا آمد، خلافت عثمان هم 23 هجری است تا 35هست و لذا آن سالهای آخر خلافت عثمان را هم در نظر بگیریم و لذا سال 35 یا 34 فاصله میان ولادت علی اکبر تا شهادتش در سال 61 هجری حدود 27 سال، حداقلش آن بزرگوار 26-27 سال سن داشته در کربلا، و سنش بنابر ولادت امام سجاد 38، حدود حداقل 4-5 سال بزرگتر بودند از امام سجاد

مجری:

و قطعاً با این سن ازدواج هم کرده بودند

استاد جباری:

بله و لذا در متن زیارتی که درباره آن بزرگوار نقل شده در کامل الزیارات ما زیارت معتبری داریم راجع به علی اکبر که اتفاقاً از آن زیارت مأثور رسیده درباره جناب علی اکبر هم فقرات تاریخی از شهادت ایشان به دست می آید که در اینجا دارد که امام حسین (ع) خون او را به آسمان پاشید، و یکی از سه موردی است که خون به آسمان پاشیده شده، یعنی خون علی اکبر اولین مورد است بعد علی اصغر دومین مورد و خون خود اباعبدالله (ع) از آنجا بر می اید، و تعبیری هست روایت از امام صادق (ع) هسـت

«صلی الله علیک و علی عترتک»

خطاب به علی اکبر،

«و اهل بیتک و آبائک و ابنائک امهاتک الأخیار الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا»

تعبیر ابناء که دارد که از آن استفاده می شود شاید بشود دو فرزند داشته،  و عترت هم باز نشان می دهد که صاحب خانواده و همسر بوده، و باز اینکه کنیه ابوالحسن داشته، یا ابالحسن در تعبیر از امام صادق (ع) کنیه ابوالحسن برای جناب علی اکبر نقل شده که نشان می دهد که ایشان شاید فرزندی به نام حسن داشته که این کنیه را به او داده.

مجری:

کمتر از دو دقیقه زمان داریم این دو دقیقه روضه شهادت بخوانید برایمان یعنی اینکه روایت کنید،

استاد جباری:

یکی از سخت ترین عرصه های ورز عاشورا بر اباعبدالله (ع) بر خاندان ابی عبدالله (ع) و اهل بیت آن حضرت شهادت جناب علی اکبر هست، و در غیرت جناب علی اکبر همین بس که اولین فرد از بنی هاشم هست و بعد از شهادت همه اصحاب ابی عبدالله و تنها ماندن پدر گرامی شان جوان غیور می آید و از پدر گرامی اش اذن میدان می طلبد و امام حسین مقاومت نمی کند،  بلا فاصله اذن می دهد به میدان، ما بر ابا عبدالله خیلی سخت است این صحنه و لذا وقتی که علی اکبر رفت به میدان

«اللهم الشهد»، 

خدایا تو شاهد باش،

«فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ بنبیک»

خدایا یک جوانی ما فرستادیم به این میدان که شبیه ترین مردم به پیامبر (صهست،

«وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ»

هر وقت ما مشتاق بودیم پیامبرت را ببینیم نگاه می کردیم که به علی اکبر

که

«اشبه الناس خلقاً و خلقاً و منطقاً بنبیک»

خب سخت است برای ابی عبدالله علی اکبر رفت جنگ نمایانی کرد شجاعانه جنگید و برگشت، این برگشتن و خطابی که به ابی عبدالله کرده که

«يا ابة العطشی قد قتلني و ثقل الحديد قد اجهدني»

این سخت بود برای ابی عبدالله برخی از بزرگان خیلی تعبیری لطیفی داشتند در اینجا، خب علی اکبر معرفتش بالاتر از این بوده که بیاید می داند پدر آب ندارد، چرا به اباعبدالله (ع) می گودی «العطشی قدقتلینی» تعبیر خوبی داشتند یکی از اساتید می فرمودند که علی اکبر می دانست پدر هنوز دل نبریده از علی اکبر آن نگاه ولای ابا عبدالله پشت سر این جوان هست، لذا شمشیر ها کار ساز نیست، این بیان کنایی بود که دل از من ببر، اباعبدالله هم با کنایه جواب داد، برو امیدوارم که به دست جدت سیراب بشوی، و لذا علی اکبر آمد و چیزی نگذاشت که شمشیر را آن ملعون حواله کرد به فرق علی اکبر و طبق نقل مقتل خوارزمی می گوید حضرت خودش را انداخت بر روی گردن اسب و اسب او را برد به میان دشمن و دیگر هرچه بغضی که داشتند نسبت به حسین (ع) نسبت به نامن علی بر سر علی اکبر خالی کردند و یک وقت صدا کرد که

«یا ابا ادرک»

و صدا کرد اباعبدالله (ع) را و اباعبدالله خودش را رساند بر بالین علی اکبر و اینجا اباعبدالله (ع) جمله ای دارد که

«علی الدنیا بعدک العفی»

صحنه جانسوز تر اینکه در نقد دارد زینب (س) هم خودش را رسانده بر بالین علی اکبر و اباعبدالله (ع) زینب را برگردانده، نشان می دهد که مصیبت را زینب (س) احساس کرده که خیلی سخت است بر برادرش گویا برای دلجویی از ابی عبدالله کمک به ابی عبدالله خودش را رسانده به میدان و اباعبدالله (ع) زینب را برگرداند به خیام بعد دیگر طاقت ندارد که بدن مطهر علی اکبر را حالا یا عرباً عربا شده یا اینکه اباعبدالله (ع) طاقت ندارد لذا جوانان بنی هاشم را ندا دادند که بیایند و کمک کنند که بدن مطهر علی اکبر را به خیام برسانند

صلی الله علیک یا اباعبدالله

مجری:

اللهم عجل لویک الفرج

به برکت صلوات بر محمد و آل محمد، خدا نگهدار.


سوگواره>

توبه حر مباهله بریر بن خضیر خرید زمین کربلا عروسی قاسم بن الحسن ع لیلا ازدواج دختر خواهر معاویه حضرت علی اکبر ع