راه روشن حجت الاسلام ابوالقاسمی

قسمت شانزدهم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی
موضوع: نقد دگر اندیشان شیعی


بسم الله الرحمن الرحیم
 
تاریخ: 1400/05/21
 
 برنامه:راه روشن
استاد أبوالقاسمی

 

أعوذ باالله من الشیطن الرجیم بسم الله الرحن الرحیم الحمد الله رب العالمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ المُصْطَفي وَ عَلِيٍّ المُرْتَضي وَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ وَ الحَسَنِ الرِّضا وَ الحُسَيْنِ المُصَفّي (المُصْطَفي) وَ جَمِيعِ الأَوْصِيآءِ مَصابِيحِ الدُّجي وَ صَلی علی مَن بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری وَ بِوُجودِهِ ثَبَتَتِ الاَرضُ وَ السَّماء مَولانَا صَاحِبَ اَلعَصرِ وَ اَلزَّمَان(عج).

عرض سلام و وقت بخیر دارم خدمت شما عزیزان و گرامیان بینندگان برنامه راه روشن از شبکه جهانی حضرن ولی عصر، ما در این برنامه پاسخ می دادیم به شبهات دیگر اندیشان شیعی کسانی که با عقیده شیعی یا ادعای عقیده شیعی مسائلی را بر ضد عقیده شیعه مطرح می کنند به شیعیان اتهاماتی می زنند، در ابتدا به شبهات آقای سروش جواب داده شد و مشخص شد آنجای که آقای سروش ما را می خواهد ببرد ناکجا آبادی است که إباهی گری محض است آقای سروش آنچه دارد شِبه ادعای نبوت هست و مدارک را نشان دادیم.

بعد از او شبهه دیگری از شخص دیگری مطرح شد که ادعا کرده بود شیعیان تکفیری هستند؛ ما گفتیم برای اثبات تکفیری بودن شیعیان کاری که باید انجام بشود این است: ببینیم اساساً تکفیر در کدام مذاهب هست و تا چه حدی و بعد با شیعیان مقایسه بکنیم آیا واقعاً شیعیان تکفیری هستند یا خیر، موارد از تکفیرهای مذاهب مختلف نسبت به همدیگر، اصلاً به شیعه کار نداشتیم، حنفی به حنبلی، حنفی به شافعی، حنفی به مالکی، حنفی به خود حنفی، شافعی نسبت به بقیه مذاهب، مالکی نسبت به بقیه مذاهب، حنبلی نسبت به بقیه مذاهب نشان دادیم که چطور همدیگر را تکفیر کردند، اینها را بیان کردیم بعد از آن نوبت رسید به جنگ های بین مذاهب؛ گفتیم ما اصلاً کاری به جنگ های بین شما و شیعیان نداریم یا کشتارهای که از شیعیان کردید، ببینیم در طول تاریخ شما از همدیگر جنگ های مذهبی چقدر کشته داشتید، چه جنایاتی مذاهب نسبت به همدیگر داشتند، آیا اینکه مطرح می کنند مذاهب با شیعیان دشمن هستند درست هست یا اینکه مذاهب خودشان با همدیگر دشمن بودند همدیگر را تکفیر کردند؟ تا سال حدود 554 که تخریب نیشابور به خاطر جنگ و درگیری بین احناف و شافعیان بود صحبت شد بیان کردیم مدارک را در کتب متعددی درگیری مذهبی بین احناف و شافعیان بود که موجب تخریب بزرگترین شهر ایران در آن زمان که نیشابور شد، نیشابور را تاتارها خراب نکردند نیشابور را خود احناف و شافعیان در جنگی که با همدیگر داشتند خراب کردند، این خیلی مهم است اینکه در تاریخ چه شد نیشابور از آن جایگاه بالای خودش به سرعت افول کرد و پاین آمد، در جنگ های مذهبی که بین شافعیان و احناف رخ داد، بعد از این مرحله که در سال 553 بود می رسیم در سال 582 جنگ احناف و شوافع در اصفهان، هر انسانی در آن دوران طبق آن چیزی که ما بسته بندی تاریخی کردیم در زمان حیات خودش حداقل با سه جنگ، اگر آن را تبیین می کرده، با سه جنگ مذهبی مواجه شده؛ یکی در دوران خوردسالیش، یکی در دوران میانسالی، یکی در دوران پیری، یعنی فاصله بین جنگ ها تقریباً بیست تا بیست و پنج سال حداکثر سی سال درگیری های مذهبی بین مذاهب بوده آن هم درگیریهای بزرگ درگیریهای که شهر خراب می کرده.

حالا برویم سراغ درگیری بین احناف و شوافع در اصفهان در سال 582؛ عبارتی که مطرح می کنند آقای إبن خلدون در تاریخ خودش راجع به یکی از حکام صحبت می کند پهلوان محمد؛ حاکمی بود به نام پهلوان محمد در تاریخ إبن خلدون جلد 5 صفحه 99 آورده

«ثم توفی الپهلوان محمد بن أیلدکز أول سنة إثنتین وخمسمائة»

در سال 502

تاریخ إبن خلدون، ج 5، ص 99

«وکانت البلاد والرعایا فی غایة الطمأنینة»

منطقه آرام بود اما بعد از وفات او در اصفهان بین حنفی ها و شافعی ها جنگ رخ داد

البته می گوید درگیریهای هم بین سنی و شیعه که حالا بعداً می گوییم این سنی و شیعه نبودند مدارکش هست که سنی ها با هم درگیری بودند و شیعیان هم در آن درگیری دچار مشکل شدند.

«ألت إلی الخراب»

این منجر به خراب این شهرها شد

هم اصفهان هم ری، این یکی از مدارک.

مدرک دیگری که در این قضیه آمده است آقای ذهبی در «تاریخ الإسلام» آورده؛ می آید مطرح می کند عبارت را می گوید در اصفهان در کتاب «تاریخ الإسلام» جلد 41 صفحه 275 عبارت را اینطور آورده:

«قزل أرسلام»

«أخو الپهلوان محمد بن إلدکز»

«ولی أذربیجان»

این حاکم آذربایجان شد

تاریخ الإسلام، نویسنده ذهبی، ج 41، ص 275

«وأرَان، وهمدان، وإصبهان، والری بعد أخیه، وقد کان سار إلی إصبهان»

به اصفهان رفت

«والفتن بها متصلة بین المذاهب»

ری را اصلاً مطرح نمی کند می گوید:

 رفت به اصفهان در حالی که در اصفهان فتنه و جنگ بین مذاهب یک بند برقرار بود

«وقد قتل خلق»

گروه زیادی هم کشته شده بودند

«فقبض علی جماعة من الشافعیة»

برای تمام شدن درگیریها تعدادی از شافعی ها را گرفت و به دار کشید

درگیریهای مذهبی در دوران او بوده، این یک عالِم یک حاکم سنی آمده برای آرام کردن مملکت چیکار کرده؟ تعدادی از شافعی ها را به دار کشیده چون این شافعی ها خودشان با مذاهب دیگر درگیر بودند، چند نفر در این جنگ ها کشته شدند؟ تعداد کشته های آن زمان چقدر بوده؟ صد نفر؟ دویست نفر؟ آقای ذهبی در کتاب «تاریخ الإسلام» جلد 41 صفحه 14 می آید می گوید:

«الفتن بإصبهان وفیها وردت الأخبار بالفتن بإصبهان»

در این سال خبر رسید در اصفهان درگیری شده

تاریخ الإسلام، نویسنده ذهبی، ج 41، ص 14

«والقتال»

کشتار شده غارت شده

«وإحراق المدارس»

این کلمه را وقتی می آوردند یعنی درگیری مذهبی بود وگرنه در جنگهای که مذهبی نبود معمولاً سعی می کردند به مدارک دینی کاری نداشته باشند

«وقتل الأطفال»

خبر رسید که کودکان کشته شدند

«فقُتِل أربعة آلاف نفس»

در اصفهان چهار هزار نفر در یک شهر کشته شدند

آن هم شهر آن موقع، مثلاً شهر کلاً بیست هزارتا جمعیت دارد چهار هزار نفر کشته شدند، تازه بیست هزارتا خیلی زیاد بود اگر داشته باشد آن زمان، چهار هزار نفر از اهل سنت در جنگ های مذهبی یک شهر کشته شدند، سبب آن چه بود؟

«وسببه اختلاف المذاهب»

حنفی و شافعی با هم دعوای شان شد

«بعد وفاة زعیم إصبهان الپهلوان»

حاکم اصفهان پهلوان که از دنیا رفت بین مذاهب درگیری شد چهار هزار نفر فقط کشته شدند جدای از زخمی ها و بی خانمان ها و فراری ها، آن هم در یک شهر، شما تصور کنید این درگیریها چه نتایجی داشته.

بعد از این می رویم تقریباً 30 سال بعد، این مال حدود 582 بود حالا کمتر 589 هفت سال بعد درگیریهای که در مصر رخ داد در مورد صلاح الدین ایوبی، می دانید صلاح الدین ایوبی را بعضی از اهل سنت به خاطر گرایشات قومیتی، بعضی به خاطر گرایشات دینی خیلی بالا می برند یعنی این آقا کُرد بوده و اکراد بعضی شان به خاطر گرایشات قومیتی خیلی او را ترویج می کنند این آقا اهل سنت بوده و تعداد زیادی از شیعیان را کشته تعدادی از متعصبین اهل سنت به خاطر گرایشات سنی گری او را ترویج می کنند و این آقا کسی است که فاتح قدس بوده طبق نقل های تاریخی که بیان می کنند البته صحیح نیست چون لشکر او متشکل از گروه های مختلف اسلامی بود، اگر او هم باشد به خاطر این قضیه هم یک عده از اسلام گراهای تند ترویج او را می کنند اما کسانی که تاریخ کار کردند حتی خود اهل سنت چندتا کلیپش هم هست کلیپهای معروفی است از دکترهای تاریخ اهل سنت که شیعه هم نیستند هیچ کدام شان، آمدند می گویند آقای صلاح الدین ایوبی بیش از 500 هزار نفر را قتل عام کرده از مذاهب مختلف که در بین شان تعداد زیاد اهل سنت هم هستند، برای رسیدن به قدرت 500 هزار نفر را در آن دوران قتل عام کرده، راجع به او مطالب نقل شده در کتاب های مختلف، ابن ابی‌العز حنفی در کتاب «الإتباع» می آید مطرح می کند عبارت را جلد یک صفحه 89 راجع به درگیریهای که در زمان او رخ داد، عبارت به این صورت است:

«وفی أیام الملک الناصر صلاح الدین»

در زمان صلاح الدین ایوبی

الإتباع، نویسنده ابن ابی‌العز حنفی، ج 1، ص 89

«جری بین أهل المذاهب»

بین اهل مذاهب درگیری های شد

«ما أوجب أن کتاب القاضی الفاضل عن السلطان المذکور إلی أخیه الملک العادل وهو بمصر»

نامه ای از قاضی فاضل از طرف سلطان به برادرش که حاکم مصر بود نوشت

«انتهی إلینا أن بالدیار المصریة و بالحضرة العلیة جماعة من الفقهاء»

به ما خبر رسیده در دیار مصر در آن منطقه در حضورشما در جای که شما حاکمش هستید گروهی از فقهاء

«قد اعتضدوا بجماعة من أرباب السیوف»

اینها از شمشیردارها کمک گرفتند

«وبسطوا ألسنتهم بالمنکر»

و شروع به حرفهای ناپسندی کردند

«غیر المعروف وأشاروا من العصبیة ما أطاعوا فی القوی الغضبیة»

اینها رفتند سراغ تعصب مذهبی، قوه غضبیه خودشان را به اصطلاح اطاعت کردند

«وأحیوا بها ما أماته الله من الحمیة الجاهلیة»

چیزی که خدا از بین برده بود که حمیه جاهلیت بود اینها دوباره زنده کردند

«ولا یزال التعصب للمذاهب یملأ القلوب باشحناء»

تعصب مذهبی دل ها را پر می کند

«وقد نهی الله عن المجادلة لأهل الخلاف فکیف بأهل الوفاق»

خدا می گوید با مخالفین تان مجادله نکنید چه برسد با آنهای که با همدیگر شما ادعا می کنید همه یک گروه هستید

این چه کاری بود کردید؟

«وقد قیل إن سبب استحکام هذا الافتراق شروط الواقفین فی المدارس»

شروطی بود که واقفین مدارس گذاشته بودند

شرط کرده بودند که این مدرسه برای فلان طایفه است مثلاً

«وهذه المدرسة علی الطائفة الفلانیة»

این مثلاً برای شافعی است، این برای حنفی است

«تمسکت کل طائفة بما ذهبت إلیه واعرضت عن غیره لئلا یحرم ذلک الوقف»

اینها هر کدام به خاطر اینکه آن وقف به مشکل نخورد هر کسی از گروه دیگری می آمد با او برخورد می کردند تند و بعد اینها موجبات درگیریها فراهم کرد.

در مصر کار به جای رسیده پادشاه مجبور می شود نامه نگاری کند این چه وضعیتی است در مصر؟ چه کار کردید؟ درگیری بین احناف و شافعیان و آتش زدن مسجد شافعیان در مرو حوالی 596 یعنی کمتر از 7 سال از اتفاقی که در مصر رخ داده بود، سُبکی در شرح حال یکی از وزرای خوارزم شاه این چنین می گوید: می گوید او از متعصبین برای شافعیان بود نسبت به شافعیان تعصب زیادی داشت، عبارت در «طبقات شافعیة الکبری» جلد هفت صفحه 296 مسعود بن علی شماره 991

«الوزیر نظام الملک المتأخر»

چندتا نظام الملک داریم این دومی است، وزیر سلطان خوارزم شاه

طبقات شافعیة الکبری، ج 7، ص 296، مسعود بن علی شماره 991

«وأحد المتعصبین للشافعیة»

از طرفداران پروپا قرص شافعی

«وقد بنی لهم جامعاً بمرو»

در مرو یک مسجدی درست کرد

حالا درست کرده باشد چه است؟

«شرفا علی جامع الحنفیة»

این مُشرِف بر مسجد حنفی ها بود

مسجد شافعی ها بالاتر از مسجد حنفی ها، مُشرِف به آن است

«فتعصبوا»

گفتند نه این نمی شود مسجدشما بالاتر از مسجد ما؟ یعنی چه؟ ما مسجدمان نباید پاینتر از مسجدشما باشد، اجازه نمی دهیم شما بالاتر از مسجد ما مسجد داشته باشید

«وأحرقوا»

آقایان احناف در مرو مرکز علمی اهل سنت مسجد اصلی شان، گفتند نه ما اجازه نمی دهیم که شما مسجدتان از مسجد ما بالاتر باشد

«وأحرقوا»

آتشش زدند

«ونمت فتنة هائلة»

و یک فتنه بزرگ شروع شد

«وکادت بها الجماجم تطیر عن الغلاصم»

نزدیک بود که دیگر کشتارهای زیادی بشود

سر یک مسجد که چرا مسجدشما در فلان محله است مسجد ما در فلان محله، مسجدشما بالاتر از مسجد ما است درگیری مذهبی راه انداختند به کشتار داشت منجر می شد، اینها همدیگر را تکفیر نمی کنند؟ شیعه تکفیری است؟ شیعه چیزی است که شما دارید بیان می کنید؟ یک مقداری به تاریخ مراجعه بکنید بخوانید اینها را ببینید چه است، این 596، برسیم به حدود 600، چهار سال بعدش؛ یاقوت حموی در مورد وضعیت اصفهان در زمان تألیف کتاب خودش مطرح می کند در «معجم البلدان» جلد یک صفحه 209 عبارتی که مطرح می کند این چنین است: می گوید که راجع به اصفهان؛ اصفهان خیلی آباد بوده و چنین و چنان

«وقد فشا الخراب فی هذا الوقت وقبله فی نواحیها»

الآن و در چند سال اخیر اصفهان خیلی خراب شده

معجم البلدان، نویسنده یاقوت حموی، ج 1، ص 209

چرا؟ شیعه ها حمله کردند؟ رافضی ها آمدند؟ عبدالله بن سبا حمله کرده؟ نه

«لکثرة الفتن والتعصب بین الشافعیة والحنفیة»

درگیریها بین شوافع و احناف زیاد بوده

«الحروب المتصلة بین الحزبین»

بین این دو گروه درگیری خیلی بالا گرفته متصل یک بند در این چند سال جنگ بوده

یک بار نشده این جنگ آرام بشود

«فکلما ظهرت طائفة نهبت محلة الأخری»

هر وقت یکی از این دو گروه قدرت پیدا کرد (مثل این بازهای کامپیوتری که هر کدام تا زورشان زیاد می شود حمله می کنند و دیگری را غارت می کنند) اینها هم همینطور؛ شافعی ها زورشان زیاد می شد می ریختند محله حنفی ها، حنفی ها زورشان زیاد می شد می ریختند محله شافعی ها، همدیگر را غارت می کردند.

«وأحرقتها»

آتشش می زدند

«وخربتها»

خرابش می کردند

«لا یأخذهم فی ذلک إل ولا ذمة»

نه فامیلی حالی شان می شد نه قرارداد

آقا قرارداد بستیم؛ مهم نیست برای مان، ما حنفی ها الآن زورمان زیاد شده قراردادهای که قبلاً بستیم مهم نیست حمله می کنیم شافعی ها را نابود می کنیم، ما شافعی ها زورمان زیاد شده، آقا فامیل هستی با او ازدواج کردی؛ نه این مهم نیست برای مان، حمله می کنیم اینها را کشیم.

«ومع ذلک فقل أن تدوم بها دولة سلطان أو یقیم بها فیصلح فاسدها»

و نمی شد با اینکه اینقدر هم فساد بود جای اینکه حکام بیایند آرامش کنند هیچ حاکمی نمی آید آنجا مستقر بشود و آنجا را اصلاح بکند.

این عبارتی است در «معجم البلدان» در زمان خودش دارد می گوید.

در «تاج العروس» این را مطرح می کند جلد 17 صفحه 408 می گوید:

«قلت: وهذا الذی ذکره یاقوت»

این عبارت

تاج العروس، ج 17، ص 408

«کان فی سنة ستمائة من الهجرة»

در سال 600 هجری بوده

اما الآن چه شده؟ نه الآن شیعیان در آنجا غالب شدند اغلب شیعه اند، چطوری؟ اینها همدیگر را کشتند شیعه در آنجا قدرت گرفته، حالا بعداً می رسیم درگیریهای بعدی هم مطرح می کنیم، این نبوده که شیعیان اهل سنت آنجا را بکشند، اینقدر از این افسانه ها گفتند که شیعیان آمدند کشتند حالا بعد می رسیم ببینید چه افسانه های درست کردند واقعیت دارد می تواند واقعیت داشته باشد یا نه، این راجع به درگیری سال 600.

می رویم تا سال 619 عبارتی است که درگیری را کامل نشان می دهد که چه اتفاقی رخ داد؛ «الروض المعطار في خبر الاقطار» آقای حمیری جلد یک، 622

«وفی سنة تسع عشرة و ستمائة»

سال 619

الروض المعطار في خبر الاقطار، نویسنده حمیری، ج 1، ص 622

«نزل الططر علی اصبهان»

تاتارها به اصفهان حمله کردند

به اندازه هجومی که به اصفهان آوردند از هجومی که به بغداد بردند و موجب سقوط پایتخت بلاد اسلامی آن دوران شد سنگین تر بود

«وقاسوا علیها زحوفاً»

چنان حملۀ به اصفهان کردند که به هیچ شهر دیگری در بلاد اسلام نکردند اما فایده نداشت، چه سبب شد اصفهان سقوط بکند؟

«إلی أن نشأ بین رئیس الشفعویة فیها وبین رئیس الحنفیة فتنة»

درگیری بین رئیس شافعی ها و رئیس حنفی ها رخ داد

«فقتل الشفعوی الحنفی»

بزرگ شافعی ها بزرگ حنفی ها را کشته

«وسما ابن الحنفی لطلب الثأر»

پسر حنفی قد بلند کرد که من انتقام خون پدرم را می خواهم بگیرم

«فسار إلی الططر»

رفت پیش تاتارها

می گویند شیعیان خائن بودند با تاتارها بستند درست است؟ مهم ترین شهر بلاد ایران را احناف رفتند قرارداد بستند با تاتارها که بیایید داخل

«وضمن لهم أن الحنفیة معه»

گفتند ما تضمین می کنیم

 تاتارها بیایید ما هم کمک تان می کنیم

«فأرسلوا معه جمعاً عظیماً»

نیروهای زیادی فرستادند

«فکان ذلک سبباً لأن غلبوا علیها»

این شد که تاتارها بر اصفهان پیروز شدند وگرنه تاتارها بر اصفهان پیروز نمی شدند و بعد به پایتخت بلاد اسلامی نمی رسیدند، آن چیزی که موجب قدرت آنها شد درگیری حنفی و شافعی بود آن وقت آقای شافعی حنفی را کشته پسر حنفی هم رفته با تاتارها قرارداد بسته، چرا برای مردم این قضایا را نمی گویید که سنی ها زدند همدیگر را کشتند بعد هم رفتند با تاتارها قرارداد بستند بعد هم دو دستی شهر را تقدیم کردند به تاتارها، چرا اینها را مطرح نمی کنید؟ فقط می گویید شیعیان خیانت کردند، اینقدر این افسانه ها را گردن شیعیان انداختند و مظلوم تر از شیعیان در این قضایا نبوده است.

عبارتی که خدمت شما می خواستیم ارائه کنیم در کتاب «الروض المعطار في خبر الأقطار» جلد 1، صفحه 43، غیر از آن عبارتی که خواندم، عبارت دیگری است، می گوید

«وكان الططر ‌قد قاسوا عليها زحوفاً لم يقاسوها على غيرها من بلاد الإسلام»

الروض المعطار فی خبر الأقطار، ج 1، ص 43

تاتارها حمله های خیلی زیادی به اصفهان داشتند، به بقیه جاها اینطور حمله نکرده بودند تا اینکه بین رئیس شافعیان و رئیس حنفیان فتنه ای در گرفت شافعی حنفی را کشت، همان ها را مطرح می کند که احناف

«فأرسلوا معه جمعاً عظيماً»

تاتارها به همراه پسر حنفی نیروی زیادی فرستادند

«فكان ذلك سبباً لأن غلبوا عليها»

این سبب این بود که تاتارها به اصفهان غالب شدند

«فأبقوا على الحنفية»

حنفی ها را زنده گذاشتند

«وأفنوا الشفعوية»

اما شافعی ها را همه را کشتند

«وهدموا ديارهم»

خانه هایشان را خراب کردند

«وأحرقوا أملاكهم»

این سال 619، البته دوباره قیام هایی رخ داد آن منطقه را ظاهراً پس گرفتند، عبارت دیگری که هست مربوط به درگیری بعدی سال 630 هست، در سال 630 می گوید که مجدد در گیری هایی بین اینها رخ داده، حالا یا در نقل تاریخ اشتباه شده یا این درگیری های دیگری است، می گوید در «شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید» جلد 8، ص 140، می گوید تنها جایی که برای اهل سنت ماند

«لم یبق لهم إلّا اصفبان فإنهم نزلوا علیها مراراًد فی سنة سبع و عشرین و ستمائة»

در سال 627 به آنجا حمله کردند

«و حاربهم اهلها»

«و قتل من الفریقین مقتل عظیمة»

از هر دو گروه تعداد زیادی کشته شدند

«و لم یبلغوا منها غرضاً»

اما نتوانستند تاتارها از آنجا جایی را بگیرند

نیروهای چنگیز خان نتوانستند جایی را بگیرند، تا اینکه دوباره اهل اصفهان در سال 633 دیگری شد، دو گروه بودند، شیعه بودند؟ نه حنفی و شافعی و جنگ بین آنها زیاد بود

«و عصبیة الظاهره فخرج قوم من اصحاب الشافعی الی من یجاورهم و یتاخمهم من ممالک التاتار»

این سری شافعی ها پیش تاتارها رفتند

«فقالوا لهم اقصدوا البلد حتی نسلمه إلیکم»

گفتند تشریف بیاورید.

دفعه قبل شما با حنفی ها بستید ما را کشتید این سری ما شافعی ها با شما می بندیم، این خبر به قاآن رسید او بعد از وفات پدرش

«فأرسل جیوشاً من المدینة المسجدة التی بنوها»

از آن شهری که ساخته بود نیروها را فرستاد

از فلان جا و فلان جا هم نیرو آوردند

«فنزلوا علی اصفهان فی سنة الثلاث و ثلاثین المذکوره»

در سال 633 به اصفهان حمله کردند و محاصره اش کردند

«فختلف سیفا الشافعیه و الحنفیه فی المدینه»

در خود شهر شافعی ها و حنفی ها با هم درگیر شدند

«حتی قتل کثیرٌ منهم»

تعداد زیادی از هردو مذهب کشته شدند

«و فتحت ابواب المدینه»

درهای شهر گشوده شد

چه کسی بازش کرد؟

«فتحها الشافعیه»

دفعه قبل احناف بودند ایندفعه شافعی ها

«علی عهد بیه و بین التاتار»

پیمان بسته بودند

«أن یقتل الحنفیه و یعفوا عن الشافعیه»

که آقایان تاتار بیاید احناف را بکشید شافعی ها را زنده بگذارید

«فلمّا دخل البلد بدعوا بالشافعیه»

وارد که شدند شافعی ها را کشتند

اول شافعی ها را کشتند چون احناف که شکست خورده بودند توانایی نداشتند.

«فقتلوهم قتلاً ذریعا و لم یقفوا مع عهد الذی عهدوه لهم ثم قتل الحنفیه»

بعد احناف را کشتند

بعد بقیه مردم را کشتند زنها را به کنیزی گرفتند شکم زنها حامله را پاره کردند، اوال را غارت کردند، اغنیا را مصادره کردند

«ثم الضرموا النار»

بعد آتش زدند

«فأحرقوا اصبهان حتی صارد تلولاً من الرماد»

تا اینکه اصفهان تبدیل به تله هایی از خاکستر شد

بعد از این رفتند به سمت اربل یا همان اربیل عراق و جاهای دیگر که حالا راجع به آن صحبت می کنیم، بد نیست بدانید حاکم تنها منطقه ای که مقاومت کرد بر ضد آنها یک شیعه بوده که او هم گفته که من به عهدی که با حاکم منطقه بستم خلاف عهدم عمل نمی کنم، پابر جا می مانم، با اینکه آنها خیلی از شیعیان کشته بودند، حالا راجع به این صحبت خواهیم کرد که چه شد بغداد را گرفتند، آیا مسئله بغدا کار شیعیان بوده؟ شیعیان تکفیر کردند سنی ها را؟ راجع به این باید مفصل صحبت بشود، پس ما الآن دیگر نزدیک همان دوران رسیدیم داریم می بینیم که اینها چقدر با همدیگر در گیری داشتند، این سال 630، در سال 671، دوباره درگیری هایی، یعنی تقریباً 40 سال بعد از آن قضیه درگیری هایی بین احناف و شافعی ها در ری رخ داد، «معجم البلدان» جلد 3، صفحه 117، می آید مطرح می کند؛ می آید مطرح می کند راجع به منطقه ری، می گوید در اینجا، اینها سه گروه هستند

«کان اهل المدینة ثلاث طوائف»

معجم البلدان، ج3 ، ص 117

خود صاحب معجم البلدان شافعی است،

«شافعیه و هم الأقل»

اینها کمتر هستند

«و حنفیه و هم الأکثر»

احناف که بیشترهستند

«و شیعه و هم السواد الأعظم»

شیعیان از همه بیشتر هستند

«لأن اهل البلد کان نصفهم شیعه»

اهل خود شهر در ری همه شیعه بودند

اهل روستاها

«فليس فيهم إلّا شيعة»

آنجا هم فقط شعه ها هستند

«وقليل من الحنفيين ولم يكن فيهم من الشافعيّة أحد»

اما کسی از شافعی ها آنجا نبود

درگیری بین سنی و شیعه شد، احناف و شافعی حمله کردند

«حتى لم يتركوا من الشيعة من يعرف»

همه شیعه ها را کشتند

شیعیان همه فراری شدند، پس شیعه با وجود اینکه اکثر بوده به اینها کار نداشته اینها کشتند از آنها

«فلمّا أفنوهم»

وقتی شیعان را کشتند

خودشان با هم دیگر شدند

«وقعت العصبيّة بين الحنفية والشافعيّة ووقعت بينهم حروب»

جنگهایی شد

«كان الظفر في جميعها للشافعيّة»

شافعیها همیشه پیروز شدند

«هذا مع قلّة عدد الشافعيّة»

خود نویسنده شافعی است، می گوید ما شافعی ها خیلی کم بودیم اما خدا کمک مان می کرد بر ضد احناف

«أن الله نصرهم عليهم»

اهل روستاها که حنفی بودند با سلاح به شهر می آمدند

«يساعدون أهل نحلتهم»

اهل دین خودشان را کمک می کردند

انگار احناف یک دین دیگر هستند،

«فلم يغنهم ذلك شيئا»

اما فایده نداشت

هرچه هم نیروی کمکی برای احناف آمد خدا به ما شافعی ها کمک کرد پیروز شدیم

«حتى أفنوهم»

تا اینکه شافعی ها توانستند حنفی ها و شیعه ها را نابود کنند

«فهذه المحالّ الخراب التي ترى»

این خانه خرابهایی که در تهران و ری می بینی

«هي محالّ الشيعة والحنفية»

اینها محله های شیعه ها وحنفی ها است

«وبقيت هذه المحلة المعروفة بالشافعية»

این محله شافعی ها فقط سالم مانده

«وهي أصغر محالّ الرّيّ»

کوچکترین محله ری است

«ولم يبق من الشيعة والحنفية إلّا من يخفي مذهبه»

شیعه ها و احناف همه تقیه می کنند

احناف از شافعی ها در ری تقیه می کردند

«ووجدت دورهم كلها مبنية تحت الأرض»

همه خانه ها را زیر زمین ساختند

تونل کندند زیر زمین

«ودروبهم التي يسلك بها إلى دورهم على غاية الظلمة وصعوبة المسلك»

درها دالان مانند کوچکی برایش درست کردند تاریک

«فعلوا ذلك لكثرة ما يطرقهم من العساكر بالغارات»

چرا اینطور کردند؟ چونکه لشکریان شافعی حمله می کردند اینها را می کشتند

«ولولا ذلك لما بقي فيها أحد»

اگر این نبود هیچ کسی از آنها را زنده نمی گذاشتند

اینها می رفتند در بیغوله ساکن شدند وگر نه زنده نمی ماندند، ما شافعی ها اینطور کردیم با حنفی ها و شیعه ها، و بعد شروع می کند شعرهایی می گوید در ضم اهل ری که شافعی ها و شیعه ها بودند.

خب اینهم در گیری بعدی، آنوقت شیعیان تکفیری هستند، کدام یک از آن دیگری ها شیعه از طرف مقابل کشته اینقدر؛ عبارت دیگر مربوط به سال 716، آقای طوفی سرسری، می آید درگیری بین حنابله و بقیه را مطرح می کند در «التعیین فی شرح الأربعین» صفحه 260 این کتاب

«ومن تأمل ما حدث بين اتباع أئمة المذاهب من التشاجر والتنافر علم صحة ما قلنا»

کسی که ببیند چه درگیری هایی بین ائمه مذاهب رخ داده درستی حرف ما را می فهمد

التعیین فی شرح الأربعین، ص 260

«حتى إن المالكية استقلوا بالمغرب، والحنفية بالمشرق»

در مغرب فقط مالکی ها هستند، در مشرق حنفی ها

« فلا يُقارُّ أحد المذهبين أحدًا من غيره»

هیچ کدام ازاهل دو مذهب دیگری را راه نمی دهد

«فی بلاده»

در بلاد خودش

« إلا على وجهٍ ما»

مگر خیلی نادر باشد

حتی به ما خبر رسیده که اهل گیلان که حنبلی بودند

«إذا دخل إليهم حنفي قتلوه»

اگر یک حنفی برود پیش شان می کشند

و مالش را بعنوان بیت المال برمی دارند،

«کحکم بالکفار»

همان حکمی که در مورد کفار دارند

به ما خبر رسیده در بعضی از بلاد ماوراء النهر از بلاد احناف یک مسجد برای شافعی ها بود، والی هر روز می رفت آن مسجد را می دید، می گفت وقت این نرسیده که این کنیسه یهودی ها تعطیل بشود؟ حنفی به مسجد شافعی ها می گفت کنیسه، آنقدر این را گفت تا یک روز آمدند در آنجا را گل گرفتند مسجد شافعی ها را گل گرفتند، چرا؟ چون حاکم حنفی خوش نداشت در آن منطقه مسجد شافعی ها باشد، این هم در گیری های دیگر؛ و بعد از او همینطور هرچه ما جلوتر می رویم درگیری ها بیشتر و بیشتر می شود.

اما ما برویم سراغ آن چیزی که خدمت بزرگواران مطرح کردیم، راجع به ادعایی که مطرح می کنند می گویند شیعیان موجب کشتن اهل سنت در بغداد شدند، ما در تاریخ موارد بسیار زیادی داریم که شیعیان را کشتند و خوشحالی هم کردند، یعنی اینها را که ما نگاه می کنیم در هر قرن چندین مرتبه کشتار از شیعیان رخ داده اما آن چیزی که قبل از هجوم به بغداد بوده؛ خب هجوم به بغداد یک درگیری سنگینی بود و موجب کشتار تعداد زیادی شد، قبل از او آقای ذهبی ببینید چه می گوید. چرا وزیر ابن علقمی را که وزیر دربار عباسی بود متهم می کنند به اینکه با مغولها بسته، ببینید خود ذهبی چه می گوید در «سیر اعلام النبلاء» جلد 23، صفحه 180

«وجرت فتنة مهولة»

یک فتنه شد فتنۀ هولاکی در بغداد بین مردم و بین رافضه شد یک طرف کل اهل سنت، یک طرف رافضه

سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج 23، ص 180

«وقتل عدة من الفریقین»

تعدادی از دو طرف کشته شدند

چه بوده؟ از سنی ها چقدر بوده؟ نمی گوید، اما از شیعه ها چه؟

«وعظم البلاء ونهب الکرخ»

کرخ که شهر و محله شیعیان بود کلاً غارت شد

حالا فرض کنید مثلاً ده تا از آن طرف کشته شدند از این طرف یک شهر را کامل غارت کردند، کل شیعیان را کشتند منطقه را کلاً غارت کردند

«فحنق ابن العلقمی الوزیر الرافضی وکاتب هولاکو»

می گوید این شد که وقتی کل شیعیان را کشتند کل شهرشان را غارت کردند آن موقع این وزیر کینه به دل گرفت با تاتارها بس؛ اولاً اینکه این اینجا ادعا کرده با تاتارها بسته این که حالا دروغ هست چون ما راجع به آن صحبت می کنیم، اما خودتان می گویید قبل این قضیه چیکار کرده بودند؟ قبل این قضیه ریختند شیعیان را کشتند، باز در جای دیگر إبن کثیر مطرح می کند می گوید وقتی ریختند به کرخ، حتی نزدیکان و بستگان او را هم کشتند

«وفیها کانت فتنة عظیمة»

إبن کثیر در البدایه جلد 13، 196

 فتنه بزرگی در بغداد بود بین رافضییان و اهل سنت

البدایه و النهایه، نویسنده إبن کثیر، ج 13، ص 196

«فنهب الکرخ»

فتنه چطوری بود؟ در مناطق سنی ها بود؟ نه، کرخ غارت شد، خانه های رافضیان غارت شد، حتی خانه بستگان وزیر إبن علقمی هم غارت شد و این مهم ترین یا از مهم ترین اسباب همراهی او با تاتارها بود، پس اول بگویید چه اتفاقی رخ داد؛ اول ریختند یک منطقه کامل از شیعیان را گرفتند، این اتفاق که رخ داد إبن علقمی به محمد بن صلایای علوی نائب منطقه إربل که ما عبارتش را آوردیم که مغول ها به آنجا حمله کرده بودند، نامه ای نوشته؛ در این نامه می نویسد که از خادم منطقه نیل به مقام والای شما، منطقه کرخ و علویان غارت شد حسین اسوۀ آنها بود، الآن هم نزدیک عاشورا هستیم، عبارت در کتاب های مختلفی آمده از جمله در «تاریخ الإسلام» ذهبی، می گوید:

«وکان الذی حمله علی مکاتبة العدو»

تاریخ الإسلام، نویسنده ذهبی

آن چیزی که وادار کرد او را با دشمن نامه نگاری کند آن چه که دویدار صغیر و أبوبکر پسر خلیفه انجان دادند، چیکار کردند؟

«نهب الکرخ»

آنجا گفت فتنه روافض، نه، اینها ریختند کرخ را غارت کردند و روافض را اذیت کردند از جمله بستگان وزیر و دوستانش و علوی ها، نامه نوشت به نائب إربل تاج الدین محمد بن صلایای علوی، او هم شیعه بود، متن نامه اینطور بود: خادم شما از منطقه نیل عراق به شما که جناب والا مقام هستید یک جمله می گویم:

«نهب الکرخ المکرم والعترة العلویة»

کل کرخ را غارت کردند و کل سادات علوی را به اسارت گرفتند

«و حسن التمثل بقول شاعر»

شایسته است ما متمثل بشویم به شعر شاعر

«أمور یضحک السُفّها منها               و یبکی من عواقبها البیب»

«فلهم اسوة بالحسین»

آنها باید تأسی به سید الشهدا کنند در صبر

«حیث نهب حرمه»

حرمش را غارت کردند

«و أریق دمه»

و خونش را ریختند

«و لم یعثر فمه»

اما نتوانستند کلامش را خاموش بکنند

این برای کرخ بود. و تصمیم دارند و خدا نکند که انجام بشود

«علی نهب الحلّه و النیل»

تصمیم دارند منطقه حله را هم همینطور غارت بکنند، و منطقه نیل که شما حاکمش هستی را هم همینطور غارت بکنند

«بل سولت لهم انفسهم أمرا»

و کارهای دیگری هم می خواهند بکنند

«فصبر جمیل»

خدا به ما صبر بدهد

«و إن الخادم قد أسلف إنذار و عجل لهم الأعذار»

 من که خادم شما هستم پیش پیش برای شما فرستادم که حواستان را جمع بکنید که اینها می خواهند همه شیعیان را از دم تیغ بگذرانند

ابن صلایا یک نامه ای به حاکم نوشته، متن نامه به این صورت است، که ظاهراً از ابن صلایا است، به وزیر می گوید که تو هیچ دخالت نکن کارهای غیر عقلایی هم نکن، ابن صلایا با اینکه شیعه بود، نامه برایش فرستادند که آقای ابن صلایا می خواهند همه شیعیان را بکشند، جواب داد گفت که تو هیچ کاری نکن و صبر کن حتی اگر همه شیعیان را هم بکشند هیچ کار نباید بکنی

«و إلّا جرئناک الحمام تجریئا»

و گرنه خودت را هم خواهند کشت

یا خودما می آییم می کشیمت

«فکلامک کلام»

یک حرفی زدی

«و جوابک سلام»

اما جواب به تو نمی دهیم

«و لتترکنَّ فی بغداد احمل من المشط عند الأصلع»

تو ببر وظیفه خودت را این قر ار بده که  شانه پیش آدمهای کچل ببری

«و الخاتم عند الأقطع»

انگشتر برای آدمهای بی انگشت

هیچ سودی هم برایت نداشته باشد، باید خدمت این خاندان را بکنی، خاندان عباسی را، خب این را گفت اما ابن صلایا، چه اتفاقی رخ داد؟ حاکم منطقه اربیل این شخص شیعی تا آخرین نفس در مقابل مغولها مقاومت کرد نتوانستند بگیرند آنجا را، مغولها بغداد را گرفتند، این آقای شیعی در آنجا صبر کرد، وقتی بغداد سقوط کرد نامه فرستاد به آنجا که چکار کنیم الآن دیگر شما گرفتید دیگر هیچ راهی ندارد تحویل آنها داد و آنها آمدند ابن صلایا را کشتند. این اتفاقات رخ داده؛ یعنی آمدند در کرخ همه شیعیان را کشتند، می خواستند به حله حمله کنند همه شیعیان را بکشند، به جاهای دیگر حمله کنند تمام شیعیان را بکشند، آقای ابن علقمی هم نامه نوشته که من فقط می گویم مراقب شیعیان باشید تمام، قبلاً همه کشتند همه شان را، همین مقدار، خب آیا شیعیان کمک کردند به آنها که آنها بیایند برای گرفتن منطقه؟ و بعد اهل سنت بغداد کشته شدند؟ ما آوردیم سال 655، آنها از شیعیان کشتند، چند سال بعد مغولها آمدند منطقه را گرفتند دوباره در سال 663، یعنی بعد از آن حمله ای که رخ داده مجدداً آقایان سنی شیعیان را کشتند، یعنی تقریباً پنج سال یا شش سال بعد از آن ماجرا، اینها می گویند شیعیان آمدند همه اهل سنت را کشتند، درست است؟ کتاب  «البدایه و النهایه» جلد 11، صفحه 275، می آید مطرح می کند

«و قبیت شوکة سبکتکین و الاطراک ببغداد»

بعد طرکها خانه دیلمی ها را گرفتند آتش  زدند

البدایه  و النهایه، ج11، ص 275

«و قبیت السنة علی الشیعه»

دوباره زور سنی ها زیاد شد

«و احرق الکرخ لأنه محل رافضة ثانیا»

دوباره محله شیعیان را چونکه محله شیعیان بود آتش زدند

سؤال! اگر همه اهل سنت بغداد را کشتند در این پنج سال چطوری دوباره اهل سنت اینقدر  قدرت پیدا کردند زیاد شدند که توانستند محله رافضی ها را نابود کنند؟ اینکه الآن عرض کردیم مربوط به سال 663، بود درگیری قبلی قبل از فتنه ابن علقمی سال 655، هشت سال بینش فاصله است، یعنی حمله کردند به خانه شیعیان در کرخ شیعیان را کشتند، به اسارت گرفتند، به بیچارگی کشیدند یک سال و نیم یا دوسال بعد مغولها بغداد را گرفتند، اینها می گویند کل اهل سنت را با کمک رافضیان کشتند، بعد دوباره پنج سال بعد از گرفتن بغداد دوباره همان ها حمله کردند رافضی ها را کشتند، خب اگر همه اهل سنت را کشتند، چه کسی آمده رافضی ها را کشته؟ پس یک مقداری ما باید در تاریخ دقت بکنیم، تاریخی که اینها نوشتند تاریخی است که فقط برای تبرئه خودشان بوده، همانطوری که یزید را خواستند تربرئه کنند دیگران را خواستند تبرئه بکنند، درگیری های بین خودشان را هم خواستند به شیعیان نسبت بدهند، اما اینکه چه اتفاقی رخ داد مغولها وارد بلاد اسلامی شدند ان شاء الله برای جلسات آینده؛ چون آن هم به بحث تکفیر مرتبط است.

از همه کسانی که تا لآن بیننده برنامه ما بودند تشکر می کنیم، ان شاء الله که موفق و مؤید باشید و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.


راه روشن>

شبکه ولی عصر راه روشن استاد ابوالقاسمی