مهدی یار

قسمت هشتاد برنامه مهدی یار با کارشناسی حجت الاسلام هوشیار


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 31/03/1401

برنامه: مهدی یار

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم، السلام علی مهدی الذین وعد الله عزوجل به الأمم و علی آبائه الطیبین الطاهرین المعصومین

عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما بینندگان جان منتظران جان جانان حضرت مهدی موعود ارواحنا فداه در هر نقطه ای از جهان، بسیار شاد و مسرور هستم از اینکه در خدمت شما هستم با برنامه دیگری از سلسله برنامه ای مهدی یار کرسی مهدویت از شهر مقدس قم جوار کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (س) و از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)، این هفته ان شاءالله در خدمت استاد گرامی و ارجمند جناب حجت الإسلام و المسلمین هوشیار هستیم، با موضوع بررسی جایگاه ولایت فقیه در عصر غیبت، حاج آقا سلام علیکم خیلی خوش آمدید بفرمایید.

حجت الاسلام هوشیار:

سلام علیکم و رحمة الله

بسم الله الرحمن الرحیم، لا حول و لا قوة إلّا به الله العلی العظیم و صلّ الله علی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین، اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ و عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، و فی کُلّ ساعَة وَلیّا و حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً و تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً

عرض سلام و ادب و احترام خدمت بینندگان گرامی، ان شاءالله که بحث خوبی را با موضوع بررسی جایگاه ولایت فقیه در عصر غیبت مولای مان و صاحب مان حضرت بقیة الله الأعظم روحی له الفداه داشته باشیم.

مجری:

خیلی ممنون و متشکرم، همانطور که اشاره فرمودند جناب استاد، بحث ولایت فقیه می توانیم بگوییم یکی از موضوعات بسیار مهم است، در دوره عصر غیبت کبری، بحث که البته یک مقدار هم ممکن است در موردش حرف و حدیث باشد، یک مقدار ممکن است بحث چالشی باشد، و باید هم مطرح بشود، ساکت گذاشتن و یا مسکوت گذاشتن او خیلی به صلاح نیست، سؤالاتی هست شبهاتی است باید مطرح بشود و پاسخ داده بشود، ابتدا این چنین من مطرح کنم که از اساساً پیشینه موضوع ولایت فقیه در جریان شیعی چیست؟ اینکه آیا پیشینه ای دارد سابقه ای دارد، در میان متقدمین و متأخرین آیا این موضوع یک موضوع جدید هست، یک موضوع حدیث هست، صرفاً در دهه های اخیر و یا بعد از انقلاب اسلامی این موضوع تأسیس شده است، یا نه قبل از آن هم بوده با معانی مختلف با واژه های دیگر پیشینه آن را بررسی بفرمایید.

حجت الاسلام هوشیار:

بله خیلی ممنون از شما، بحث ولایت فقیه را باید کاملاً به شکل مبنایی ما خدمت عزیزان ارائه بدهیم، آیاتی که هست باید بررسی بشود، روایاتی که هست باید بررسی بشود، گفت و گو بشود خدمت عزیزانم، حتی این هم باید صحبت بشود که اصلاً متولی بحث از ولایت فقیه کدام علم است، علم فقه متولی بحث از ولایت فقیه است، علم کلام متولی است، فلسفه متولی است، بالأخره این مسئله در کدام ساحت علمی باید بررسی بشود، اینها بحث های لازمی هست که انجام می شود، با توجه به سؤالی که عزیزمان مطرح فرمودند خوب است که بحث های مبنایی بماند برای جلسات آینده ان شاءالله و یک پیشینه شناسی در بین اندیشه عالمان شیعه داشته باشیم، ببینیم که مسئله ولایت فقیه را آن هم ولایت مطلقه، حالا من توضیح خواهم داد که مراد از مطلقه چیست، و بلکه در جلسات آینده ان شاءالله بیشتر صحبت می کنیم، چون برای بعضی ها ایجاد شبهه می کند فکر می کنند که این اطلاقی که اینجا آمده به معنای دیکتاتوری است، نه اینطور نیست اینها توضیح علمی دارد که گاهی بعضی ها بخاطر اغراضی دامن می زنند به شبهات و مسئله را واژگون جلوه می دهند اینها در جای خودش صحبت می کنیم، اما در دیدگاه عالمان شیعه واقعاً چه پیشینه ای دارد، همان افرادی که سعی می کنند، مقابل نظریه ولایت فقیه بایستند همیشه این مسئله را پمپاژ می کنند که  مسئله ولایت فقیه یک چیز مصلحتی است برای بعد از انقلاب، و تمام تلاش بر این است که بگویند فلان عالم فلان فقیه فلان اندیشمند دینی و شیعی نظرش کاملاً مخالف ولایت فقیه هست،  حالا چه برسد به بحث ولایت مطلقه فقیه را، مثلاً خیلی روی نظریات جناب شیخ انصاری بعضی پافشاری می کنند که بگویند شیخ انصاری با آن جلالت، با آن مقام و عظمتش ایشان ولایت فقیه را قبول نکرده، ما امروز سعی می کنیم با این بحث پیشینه شناسی و ردیابی اندیشه ولایت مطلقه فقیه در قاموس اندیشه ای عالمان شیعه به دوستان ان شاءالله عرض بکنیم که اینگونه نیست، شما عالم شیعی پیدا نمی کنید،  مگر اینکه معتقد به ولایت فقیه باشد، و در بین علمای شیعی علمای سلف  بزرگان و زعمای شیعه تقریباً من آن طوری که حساب کردم بررسی کردم نگاه کردم، بیش از 90 درصد عالمان شیعی تصریح کردند به مطلقه بودن این ولایت، حالا گاهی به لفظ و واژه تصریح شده، گفتند فقیه ولایت مطلقه دارد سلطان حاکم هر اختیاری در بین مردم دارد، فقیه هم همان اختیار را دارد، به این عنوان گفتند، یا نه آمده اند آن اختیارات را بر شمرده اند، گفتند فقیهی که جامع الشرایط باشد دارای این اختیارات است، یک تا ده تا بیست شمرده اند که یعنی همه ساحت های زندگی فردی و اجتماعی  آن انسان مورد نظر ما را آنجا بیان کردند، من یک بار می گویم شما مدیر کل این مجموعه هستید، یک بار نمی گویم مدیر کل می گویم شما مسئول این اتاق هستید، مسئول آن اتاق هم هستید، مسئول این اتاق هم هستید، مسئول کل ساختمان هم هستید، همینطور می شمارم برای شما و کل مجموعه را من ریز به شما تفویض می کنم، شما می گویید خب اینکه شد همان مدیر کلی این ساختمان می گویم احسنت همین است، ما هر دو مدل را در بین دیدگاه های علمای شیعه داریم، از چه تاریخی شروع بکنیم؟ ما ان شاءالله هفته های بعد به امید خداوند می آییم روی مبانی هم بررسی می کنیم، صحبت می کنیم، روایاتی که هست، آیاتی که هست، و اینها خیلی اهمتی دارد، استدلال های عقلی که وجود دارد، البته من در مسئله ولایت فقیه سعی می کنم که از آیات و روایات استفاده کنم، چون وقتی که یک استدلال عقلی شما می آورید آن استدلال عقلی را بعضی به آن مشروعیت نمی بخشند، می گویند شما یک استدلال عقلی خلاف حرف شما می آوریم اما اگر آن شخص شنونده متشرع باشد، و ملتزم به آیات و روایات باشد، برای او آیات و روایات را خواندیم، و بلکه روایاتی که تصریح بر این مسئله دارند ما خواندیم، آن موقع دیگر خلع سلاح هست، مگر اینکه بگوید من روایات را قبول ندارم، که آن موقع بحث مان جدا است با او

مجری:

بخصوص اینکه برخی مخالفین از این طریق وارد می شوند

حجت الاسلام هوشیار:

و بعضی از مخالفین سعی می کنند روایاتی را پیدا بکنند، که بگویند بله این روایت دلالت ندارد یا فلان هست و فلان هست، ما هم اگر بخواهیم یک بحث عمیقی را داشته باشیم باید مستندات ما مبتنی بر آیات و روایات باشد، و البته عقلی هم باشد، اشکال ندارد، این در جای خودش، عالمان شیعه معتقد بر ولایت فقیه هستند، و آن اختیارات را قائل شدند، من می خواهم از جناب شیخ مفید شروع بکنیم، شیخ مفید شخصیتی دارد که هم متکلم بوده و هم فقیه بوده، و در کلامش هم مباحث عقلی را جا می داده، و کلام هم مباحث نقلی جای خودش را دارد، یعنی کسی نیست که یک سویه نگاه کند به مسائل، فقط عقلی باشد یا فقط نقلی باشد یا فقط فقهی باشد، نه اینطور نیست، ایشان جامع الشرایط هست واقعاً یعنی همه زوایا را ایشان جمع کرده عقلی بوده نقلی هم بوده، فرد واقعاً فوق العاده ای بوده شیخ مفید، طیف های مختلف هم قبولش دارند، من لذا از شیخ مفید شروع می کنیم، و متن ایشان را از روی کتاب می خوانم تا دوستان بروند نگاه بکنند، من درخواست می کنم عزیزان هم نکات را بنویسند هم آدرس ها را بنویسند، و مراجعه بکنند، ما هفته های بعد هم حالا یکی دو هفته خدمت عزیزان می رسیم تا این بحث به یک سرانجامی برسد.

من چند تا از مطالب جناب شیخ مفید را برای عزیزان بخوانم، یعنی چند آدرس می خواهم بدهم با چند تا متن، این چند تا مطلب از شیخ مفید را کنار هم بچینیم و نتیجه بگیریم، و بعد از شیخ مفید سراغ سایر بزرگان و زعمای شیعه خواهیم رفت، شیخ مفید ایشان برای 336 هجری هست، قرن 3 و 4 هست، نزدیک به معصومین، و مشخص است.

متن اولی که من از ایشان می خواهم بخوانم،  این متن را در کتاب المسائل العشرة صفحه 106، جلد1، دوستان می توانند پی گیری بکنند، من ترجمه را می خوانم چون زمان کم است، امروز هم می خواهم از علمای زیادی متن بخوانیم، پس بهتر است که ترجمه بکنم، حالا دوستان خواستند مراجعه کنند متن عربی اش را هم ببینند، در این کتاب ما هست، ایشان فرمودند که :

آیا نمى بینى که شیعیان امام زمان [فقیهان] دعوت به حفظ شرع و ملت را انجام مى دهند، همان گونه که دعوت پیامبران را نایبان و پیروان آنان انجام مى دادند

المسائل العشرة ، شیخ مفید، ص 106، ج 1

می گوید همانطور که پیامبران و نایبان شان انجام می دادند، امروز کار شرع را فقهای شیعه انجام می دهند،  مثال می زند، یعنی پس اینها نایبان ائمه معصومین هستند در عصر غیبت

و براى آنان که از محل ظهور پیامبران دور بودند حجت را تمام مى کردند و نیازى نبود که پیامبران, خود, مسافت هاى طولانى را براى ابلاغ پیام, بپیمایند

یعنی کاملاً نیابت داشتند از پیامبران نیابت مطلق و تام الإختیار هم داشتند می رفتند نکات را در آن سوی دنیا در تانزانیا مثلاً می گفتند  که پیامبر این را فرموده امام این را فرموده

و نیز پس از مرگ پیامبران شمارى به عنوان نایب پیامبران, مردم را دعوت به پیام پیامبران پیشین کرده و حجت را بر آنان تمام کردند.

می گوید این را شما می بینید می دانید که اینطور هست، که پیامبران اوصیائی داشتند، می فرماید که الآن شیعیان جایگاه شان نسبت به امام چیست؟ همین جایگاه نیابتی هست، مثل نایبانی که پیامبران داشتند،  و این نایبان نیابت تام داشتند اختیار تام داشتند پیامبری در یک منطقه از کره خاکی زندگی می کرد، نایب هایش به کل منطقه می رفتند گویا همان پیامبر رفته با همان اختیارات با همان ولایت با همان حکم، در زمان امام صادق (ع) ایشان در مدینه زندگی می کردند، آیا ایشان می توانستند به همه جای عالم بروند؟ آیا مردمان عالم می توانستند همه شان بیایند با آن شرایط تقیه ای امام صادق (ع) را ملاقات کنند سؤال بپرسند؟ با این کثر مردم، اصلاً زمان نمی شود، خب چه کار می کردند آن موقع، مردم حکم شان را چگونه دریافت می کردند؟ مردم چگونه هدایت می شدند به لحاظ تشریعی، حضرت در همان زمان، افرادی را، نایبانی را فقهایی را، وکلایی را مأمور می کردند، وکلا  بعضی مالی بودند فقط اما عام هست، وکیل عام هستن کار فقهی و ولایتی هم می کردند، و بعضی ها را امام صادق اصلاً گسیل نمی داشت، شخصی می آمد در بین شاگردان بود از آن 4هزار شاگرد یاد می گرفت و می رفت در آن سوی عالم می نشست و فتوا می داد، و مکرر ما روایت داریم که من بعد بعدها خواهم خواند، به امام صادق می گفتند شنیدیم یک فقهی در فلان نقطه عالم دارد فتوا می دهد، حضرت پرسید که فتوایش مبتنی بر روایات ما است، یا خلاف آن هست، فرمودند که نه مبتنی هست، گفت اشکال ندارد بگذارید برود کار ولایتی اش را انجام بدهد، اصلاً آیه نفی برای همین است، بروید یاد بگیرد بیایید انذار بدهید و شما هم انذار را بپذیرید یک طرفه که نیست، پس این مدل کار را جناب شیخ مفید در بخش اول گفت، حالا بخش دوم که تصریحاتش بیشتر است بخوانیم، و دوستان عزیز مان بینندگان سخته نشوند از این متن خوانی های ما، به نظر من می آید که ان شاءالله مفید باشد مطالب.

متنی را جناب شیخ مفید در کتاب المغنیه آورده صفحه 675، می فرماید که:

آن گاه که برای اجرای احکامی که در این بابها شمردیم[بابهای فقه]سلطان عادل (امام معصوم)

المغنیه،شیخ مفید، ص 675

ممکن است نباشد، یعنی ممکن است درباره زمانی صحبت بکنیم که زمان حاضر ما هست آن سلطان عادل (امام معصوم ) نیست، ظهور ندارد، می گوید

 فقیهان عادل شیعه، که صاحب نظر و دارای عقل و فضل هستند، آنچه را که سلطان عادل برای مردم سرپرستی می کرد را باید بر عهده بگیرند

یعنی هر کاری را که آن سلطان عادل ( امام معصوم) در عصر غیبت که امام را مردم دسترسی ندارند، حالا این عصر غیبت باشد غیبت در زمان امام صادق، مردم می گویند من او را نمی بینم، خود تقیه، امام صادق در مدینه نشسته نوعی غیبت است، مردم نمی توانند ایشان را ببینند،

مجری:

دوران حضرت موسی بن جعفر در زندان بودند،

حجت الاسلام هوشیار:

در هر زمانی چه امروز باشد چه زمان امام باقر، امام صادق (ع) باشد، می فرماید هرآنچه را که سلطان عادل بر عهده داشت، و مردم دسترسی به آن سلطان عادل ( امام معصوم) نداشتند، می گوید فقهای شیعه، فقیهان عادل شیعه، که صاحب نظر و دارای عقل و فضل هستند، باید بر عهده بگیرند،

و اگر اجرای احکام بر او ممکن نبود گناهی بر عهد اش نیست

می گوید شما نروید یقه یک فقیه را در یک زمانی بگیرید  بگویید الآن امام غایب هست تو باید بیایی در فلان منطقه عربستان عهده دار بشوی، می گوید نه اجرای احکام ممکن نیست برایش، مبسوط الید نیست، اما اگر مبسوط الید بود و شرایط برای فقیه فراهم بود باید چکار بکند؟ باید برود اجرای حکم بکند، و هر آنچه را که امام معصوم بر عهد اش هست که درباره مردم انجام بدهد، می فرماید که فقیه عادل شیعه باید انجام بدهد، و می تواند انجام بدهد، هم می تواند امکان، هم باید انجام بده، می گوید مگر اینکه امکانش نباشد، یعنی مبسوط الید نیست، زمان تقیه ای هست، اصلاً امام معصوم هم نمی تواند این کار را انجام بدهد، امام صادق زمانش خودش امام هست، تقیه خفقان جرم ظلم، خودش هم نمی تواند اجرای حکم بکند، خب بر او هم گناه نیست، در ادامه در همین کتاب جناب شیخ مفید صفحه 810، آورده اند که

و اجرای حدودی که واجب عینی باشد، بر فقیهی است که قدرت حاکمه او را بر این کار بگمارد،

المغنیه،شیخ مفید،ص 810

یک قدرت حاکمه ای به شکل آمده، مثلاً دوره صفویه می آیند یک فقیهی را می گذارند سر کار، می گویند همه اجرای حدود مطلقی به عهده این فقیه است، حالا اگر خود فقیه قدرت حاکمه باشد چه؟ فبها المراد اصلاً خودش نشسته بر مسند، و یا حکومت قومی را به او بسپارند،

پس بر او لازم است حدود الهی را اقامه کند، و احکام شرعی را تنفیذ و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد با کفار بپردازد،

برود جنگ کند، لازمه جهاد چیست؟ به من بگوید تو باید بیایی جنگ بکنی، من بگویم زن و بچه من، می گوید باید بیایی، این ولایتی که در این باید در می آید چیست، ولایت بر جان هست، ولایت بر جان دارد، این می شود ولایت مطلقه فقیه، می گوید در این صورت که فقیه می خواهد حدود را انجام بدهد، می گوید حتی جنگ با کفار را هم می تواند انجام بدهد، و می گوید باید انجام بدهد، خب جنگ با کفار تنهایی که نمی شود، باید یک عده ای را مجبور بکند، بگوید آقای شیعه من می خواهم جنگ با کفار بکنم، تو باید بیایی، می گویم نه من می آیم کشته می شوم، می گوید باید بیایی، این باید یعنی چه؟ یعنی ولایت بر نفوس هم دارد، ولایت بر جان هم دارد، باید است که اگر نروم گناه کرده ام،  این می شود ولایت مطلقه، اطلاق در اینجا دیده می شود،  این را چه کسی می گوید؟ این را شیخ مفید می گوید، این برای بعد از انقلاب نیست.

در ادامه در همان کتاب صفحه 812، آوردند که

هر فقیهی که اهلیت داشته و این توانایی را از جانب حاکم ستم پیشه ای یافته است

المغنیه، شیخ مفید، ص 812

می گوید اصلاً حاکم ستم پیشه است فقیه را قبول کرده گفته تو بیا احکام دینی را به عهد بگیر کلاً  به هر دلیلی، می گوید

در حقیقت او از طرف صاحب الأمر که این کار را برای او جایز شمرده برای این کار اجازه پیدا کرده است،

یک حاکم جائری می آید می گوید که آقای فقیه تو بیا این کارها را انجام بده، و این هم حاکم جائر است هیچ اعتقادی هم به دین ندارد، حالا به مصلحتی گفته تو بیا، می گوید حواست باشد اینجا این فقیه را آن حاکم جائر بر مسند نگذاشته می گوید این را صاحب الأمر (ع) گذاشته، این یعنی این فقیه چه آن مردم چه آن حاکمان جور بپذیرند او را چه نپذیرند، صاحب الأمر (ع) او را بر مسند گذاشته است، و بر تو اعتقاداً واجب است که از او تبعیت بکنی، نه بخاطر اینکه این نماینده آن حاکم جائر است، یک اعتقاد است چرا؟ چون می گوید صاحب الأمر او را گمارده است،

و به او اجازه داده است که امیر حاکم باشد، نه از جانب حاکم غاصب گمراه

اگر چه ظاهراً تو می بینی که بله این حاکم زنگ زده نامه نوشته، حکمی نوشته برای یک فقیه جامع شرایط گفته تو بیا امور دینی کشور را به عهده بگیر، در همه اموراتش، من هم که پادشاه هستم، می گوید تو ظاهراً می بینی که این امیر گمراه گر فاسد این کار را کرده می گوید نه این کار را صاحب الأمر انجام داده، کتاب المغنیه شیخ مفید، صفحه 812.

در همان کتاب در همان صفحه شیخ مفید ادامه می دهد، و نکته اش خیلی جالب است می گوید کسی که شایستگی، می گوید حواست باشد هر فقیهی را منظورم نیست،

کسی که شایستگی داشته باشد صاحب الأمر او را گذاشته است،

المغنیه، شیخ مفید، ص 812

نه هر کسی که عمامه دارد لباس دارد فقه هم خوانده، می گوید فقیه عادل باید باشد، «صَائِنا لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدینِهِ مُخالِفاً لِهَواهُ مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ» این باید باشد، می فرماید که

کسی که شایستگی این ولایت را ندارد بخاطر نا آگاهی به احکام شرع یا ناتوانی از انجام کارهای مردم جایز نیست که مسئولیت ولایتی مردم را بپذیرد، و اگر چنین سمتی را بر عهده بگیرد گنهکار است، و از ناحیه صاحب الأمر (ع) که همه مسئولیت ها و ولایت ها مربوط به او است اجازه ندارد

خب کدام فقیه از صاحب الأمر که همه ولایت ها را او دارد مجاز به این کار است؟ فقیهی که عادل باشد، و با آن شرایط خاص باشد، جامع الشرایط باشد،  نه هر فقیهی، و هر کاری که در حوزه ولایت انجام بدهد باز خواست می شود، یعنی اگر فضولتاً بیاید کاری انجام بدهد، اینجا بازخواست است، این شرایط را نداشته

و در قیامت به آن رسیدگی خواهد شد

پس حواس مان باشد، وقتی درباره ولایت فقیه صحبت می کنیم، هر فقیهی نیست، فقیهی که جامع الشرایط باشد، و او می تواند، و الّا ممکن است شما بگویید پس فقها همه شان ولایت دارند، پس من به فلان مرجع مقلد هستم، مثل تقلید نیست ولایت یک مسئله اجتماعی هست، شجاع باشد و مدبر باشد، و دهها مورد حالا من در جلسه بعد به این مسائل مبتنی بر روایات خواهم رسید ان شاءالله که کدام فقیه مراد ما هست که او می تواند ولی بر مردم باشد، و ولی بر دیگر فقها، و اینکه اصلاً ولایتی که ما درباره فقها صحبت می کنیم چه نوع از ولایت است، آیا مراد مان این است که فقها آن فقیهی که ولایت دارد بر همه او ولایت تکوینی دارد؟ نه ما که قائل به ولایت تکوینی فقها که نیستیم، ما معتقد به ولایت تشریعی فقها هستیم، آن هم در عصر غیبت، امام معصوم ولایت تکوینی دارد و ولایت تشریعی دارد، من این یک تیکه را بگویم، برای جلسه بعد است، الآن بگوییم که مطلب خام نماند، فقیه مثل امام نیست، امام ولایت تکوینی دارد، و تشریعی دارد، تکوینی یعنی واسطه فیض است بین مردم و خدا، تکوینی یعنی می تواند تصرف در عالم کند، معجزه داشته باشد، تشریعی یعنی چه؟ یعنی می تواند قانون گذاری کند تفسیر و تبیین دین را به عهده بگیرد مدیریت اعتباری جامعه را به دست بگیرد، تعلیم و تعلم کند چهار تا ساحت دارد، بحث ولایت تشریعی، اما لازمه اجرای ولایت تشریعی چیست؟ ظهور در بین  مردم است، امام وقتی که در بین مردم ظاهر نباشد چگونه می خواهد تعلیم و تعلم مردم را به عهده بگیرد؟ چطور می خواهد پاسخگویی به احکام شرعی بکند؟ اصلاً من یک سؤال فقهی دارم می خواهم از امام بپرسم وقتی امام غایب است و ارتباط ظاهری نیست من از چه کسی باید بپرسم؟ احکام باید معطل بماند؟ اینجا است که می بینیم دین چقدر هوشمند است، آمده چکار کرده؟ آمده برای این عصر افرادی را آماده کرده تربیت کرده، آن هم نگاهش از زمان حضرات معصومین بوده، یعنی مفضّل ها و زراره ها و اینها، برای چه اینها اصحاب بودند چکار می کردند؟ اینها اینطور نبود که دنبال امام بیفتند فقط هرچه امام گفت بنویسند، اینها هر کدام در منطقه خودشان صاحب فتوا بودند و امام می گفت فلانی تو برو بنشین در مسجد مدینه و فتوا بده، فتوا یعنی چه؟ یعنی حرف های ما ر بگو؟ نه فتوا این نیست برو فهم خودت بگو، فهم خودت را مبتنی بر حرف های ما، این می گفت برو در مسجد مدینه من دوست دارم تو بروی روایت خوانی بکنی، برو کتاب فلان را به دست بگیر فقط روایات ما را بر مردم بخوان، می گوید ما دوست داریم همچون تویی را، یعنی هر کس مثل تو است، این یک قائده است دوست داریم ببینیم که در مسجد مدینه چکار می کند، می نشیند فتوا می دهد ما این را دوست داریم، یعنی باب را باز گذاشته نگفته فقط شخص تو، می گفته تو و هر کسی مثل تو هست، و همچون تویی را دوست داریم ببینیم که در مسجد مدینه نشسته فتوا می دهد، فتوا یعنی چه؟ حرف دل بخواهی؟ نه فتوا یعنی عین حرف های ما را بگو؟ آن هم نه، فتوا یعنی برو استنباط کن فهم خود را بگو،

مجری:

فقط در مورد امور عبادی هم نیست،

حجت الاسلام هوشیار:

مطلق است دیگر، در هر زمینه ای فقیه نشسته و مردم مراجعه می کنند، پس این ولایت را از زمان امام صادق ما می بینیم، حالا از اینها بگذریم اینها بحث های جلسات بعدی است که خیلی بحث های شیرین و جذاب و پر دامنه هست، فعلاً می خواهیم ببینیم که امروز علمای شیعه چه فرموده اند، شیخ مفید دیدیم که آمد آن اختیارات را برای فقیه اجازه داد، بعد از شیخ مفید برویم سراغ سید مرتضی برویم سراغ شیخ طوسی و صحبت بکنیم.

مجری:

خب جناب استاد در بخش اول برنامه اشاره فرمودید به نظرات جناب شیخ مفید پیرامون موضوع ولایت فقیه و البته خیلی صریح جناب شیخ مطرح کرده بودند یعنی مواردی را مطرح کرده بودند که واقعاً بنده خودم تا حالا نشنیده بودم که به این صراحت شیخ مفید در موردش اظهار نظر کرده باشد، و فرمودید دیگر فقها هم هستند دیگر، بفرمایید در خدمت هستیم.

حجت الاسلام هوشیار:

بله، ببینید من چون زمان کم هست، سعی می کنم با توضیحات کمتر که حداقل بتوانیم نظر چند عالم شیعه را بخوانم، چون من از زمان شیخ مفید مطالب را جمع کردم، تا الی یومنا هذا، که نظر همه علمای شیعه را تقریباً بتوانیم نگاه بکنیم.

جناب سید مرتضی 355 هجری قمری، یک مطلبی را در کتاب رسائل خودشان رسائل الشریف مرتضی اینجا صفحه 87 و 89 می فرمایند،

«فتولاها بامرهم فهو علي الحقيقه»

در حقیقت فقیه با دستور ائمه ولایت را پذیرفته

رسائل، مرتضی ص 87- 89

کدام ولایت؟ همان ولایت که حضرات داشتند،

در حقیقت فقیه با دستور ائمه ولایت را پذیرفته

«فتولاها بامرهم»

می گوید این متولی امور شده

ولایت را گرفته، «بأمرهم»

«فهو علي الحقيقه وال من قبلهم»

این ولایتش را از آن گرفته،

و متولی از جانب ائمه و صاحب اختیار به امر آنان است،

صریح است دیگر از این صریح تر؟

برای همین است که در روایات صحیح آمده است که چنین کسی می تواند حدود را اجرا کند

فکر کردید چرا می تواند حدود را اجرا کند؟ چون ولایت از امام گرفته،

دست دزد را ببرد، و تمام آنچه را

چون بعضی می گویند بله ما که قبول داریم در این حد که فقیه می تواند حدود را اجرا کند، قضاوت بکند، می گوید بله دست دزد را هم می تواند قطع بکند، چطور می تواند کسی دست دزد را قطع کند، دست است شوخی نیست،  در صورتی که ولایت بر نفوس هم داشته باشد، می گوید

و تمام آنچه را که شرع مقدس خواسته در حوزه ولایتش به اجرا در آورد

می گوید تمامی آنچه را که شرع خواسته فقیهی می تواند در حوزه ولایتی خودش اجرا بکند، تمام چیز ها را، این تمام چیزها را خود امام هم متولی آن تمام چیزها بود، امام ولایت مطلقه داشت، اطلاق در این هست یعنی همه چیز، اطلاق نه اینکه به معنای دیکتاتوری و اینها نیست، یعنی همه چیز در دین، هر آنچه دین گفته است که امام خودش به او ملتزم بود، همان همه چیز در دین که مطلق می بینیم فقیه هم در آن ولایت دارد، خب این نظر سید مرتضی هست، کتاب رسائل سید مرتضی صفحه 97 را دوستان ببینند، و واقعاً عجیب است که بعضی ها اینقدر می خواهند مقاومت کنند می گویند علما کجا گفتند ولایت مطلقه، هم تصریح به واژه ولایت کرده سید مرتضی اینجا،  «فتوالهم بامرهم فلان»، و هم اینکه اطلاق می گوید، تمامی آن چیز هایی که،

و کل مقتضة الشریعة

هر چیزی که اقتضای شریعت است می گوید که فقیه میتواند انجام بدهد، همه چیز را،

جناب شیخ طوسی، 385 هجری قمری، در کتاب النهایة صفحه 300،

گاهی امر به معروف و نهی از منکر به عمل نیاز دارد و چاره ای از ادب کردن بزهکاران به صورت های گوناگون ضرب و حبس و جرح و جریمه نیست، بلکه گاهی به کشتن ناگزیر می شود

النهایة، شیخ طوسی، ص 300

اینها همه به حالت نفوس است، یعنی آخرین اوج ولایت در ولایت بر نفس دیده می شود، آنجا که امام صادق می فرماید که هارون برو داخل تنور، چرا این کار را می کند؟ چون ولایت بر نفس دارد، حالا من می گویم او را بکشید، چون ولایت بر نفس دارم، فقیه این ولایت را دارد از چه کسی گرفته، مثل امام است، امام می گوید بکشید، فقیه هم می گوید بکشید، چرا؟ چونکه او دین را فهمیده و دین به او اجازه داده است که در تمامی ساحت هایش دخالت بکند و ولایت پیدا بکند،

هرگز شارع چنین حقی را به هیچ کسی جز حاکم وقت گمارده شده برای ریاست نداده است،

می گوید شرع این اختیار را برای حاکم من قبل خودش گمارده فقط به او این اختیار را می دهد

چرا که می دانیم داوری و رفع اختلافات بین دو شاکی را ائمه به فقیهان شیعه واگذارده اند،

می گوید این کار را داوری، رفع اختلاف صدور حکم، کشتن همه چیزی که لازم است برای تنبیه بزهکاران می گوید که همه اش را ائمه معصوم به چه کسی واگذارده؟ به فقها واگذارده است،

«وقد فوضوا ذلک الی فقهاء شیعتهم»

سلار دیلمی سال 400 هجری قمری، آورده که

امامان معصوم (ع) اقامه حدود و اجرای احکام میان مردم را به فقیها واگذارده اند تا واجبی کنار گذاشته نشود،

المراسم العلویه، سلار دیلمی،ص 264

احکام معطل نماند در زمان غیبت، و از حدود تجاوز نگردد،

و همچنین عموم شیعیان را به جهت اجرای این امور به یاری فقها موظف داشته اند،

یعنی هم فقیه باید اجرا بکند، ولایت دارد، و هم دیگران باید برای محقق شدن ولایت این فقیه او را یاری کنند، موظف شان کرده است، جناب سلار دیلمی دیگر از علماو اجلّای شیعه است دیگر، یعنی اسمش وقتی می آید آدم بدنش می لرزد بخاطر جلالت علمی که ایشان داشته، جناب سلار در کتاب المراسم العلویه، ص 264 این را گفته بودند

ابن ادریس حلّی، 543 هجری قمری، در کتاب السرائر خودش آورده، در جلد2 صفحه 25،

اما حکم در میان مردم و قضاوت میان دو سوی دعوا جز برای کسی که سلطان حق  اجازه حکم و قضاوت را به او داده جایز نیست،

السرائر، ابن ادریس حلّی، ج2، ص 25

فقط کسی می تواند حکم بکند که از سمت سلطان یعنی معصوم، اجازه پیدا کند،

و در زمان غیبت سلطان حق (امام معصوم) این کار به فقیهان شیعه واگذار شده است، همان فقیهان امینی که احکام شرعی را از سرچشمه های آن برداشت می کنند،

ابن ادریس حلّی، 543، ربطی به امروز و دیروز اینها هم ندارد.

ابن حمزه طوسی، 556 هجری قمری، در کتاب الوسیله الی نیل الفضیلة، صفحه 209، می گوید که

در حال بسته بودن دست امام معصوم

الوسیله الی نیل الفضیلة، ابن حمزه طوسی،ص 209

یعنی مبسوط الید نیست نمی تواند اجرای احکام بکند،

اگر حکومتی به مؤمنان عرضه گردد

حالا امام یا غایب است و مبسوط الید است نمی تواند در ظاهر اجرای حکم بکند، یا در مدینه نشسته در حال تقیه است، می گوید

اگر حکومتی به مؤمنان عرضه گردد مؤمنان جمع بشوند یک حکومتی را به دست بیاورند مثل حکومت ما، سرپرستی چنین حکومتی به عهده فقیهان از شیعیان امامیه است، 

سرپرستی این حکومت به عهده چه کسی هست؟ فقیهان از شیعیان امامیه هست، این یعنی چه؟

مجری:

اصلاً خود سرپرستی ولایت است دیگر

حجت الاسلام هوشیار:

بله دیگر اصل همان ولایت است دیگر، این همان است؛

«فإن عرض حكمه للمؤمنين في حال انقباض يد الإمام فهي إلى فقهاء شيعتهم»

اگر حکومتی به مؤمنین داده بشود  و این در حالی است که امام مبسوط الید نیست، بخاطر اینکه غایب است یا بخاطر اینکه در مدینه نشسته و مشکلات تقیه دارد، می گوید که «فهي إلى فقهاء شيعتهم» این مسئولیت و این ولایت و این حاکمیت را چه کسی باید به عهد بگیرد؟ باید فقهاء شیعه به عهده بگیرند، در کتاب الوسیله صفحه 209، جناب ابن حمزه طوسی آورده

محقق حلّی، سال 602 در کتاب شرایع الإسلام، که یک کتابی است که 40 شرح تا به حال داشته، مثلاً خود کتاب جواهر یکی از شرح های شرایع الإسلام یعنی اولین کتاب مدون فقهی که کولاک کرده، همین کتاب شرایع الإسلام است،  جناب محقق حلی است که در جلد4، صفحه 60، به بحث ولایت فقیه اشاره کرده است،

در ثابت شدن ولایت برای کسی

«یشترط فی ثوبت الولایة»

در ثابت شدن ولایت برای کسی

شرایع الإسلام، محقق حلّی، ج 4، ص 60

اجازه امام یا کسی که امام مسئولیت را به او واگذارده شرط است

 می گوید که ثابت شدن ولایت برای کسی این اجازه شرط است اینجا، یعنی من می خواهم بگویم من ولایت دارم، می گوید اجازه امام شرط است، و اگر مردم شخصی را قاضی قرار دهند، مردم خودشان می روند کسی را والی خودشان انتخاب بکنند

ولایت او بر امر قضا ثابت نمی شود،

خودشان بروند مثلاً یک شُرَیحی را پیدا کنند بیاورند،

و در صورت نبودن امام حکم فقیه شیعه دوازده امامی که همه ویژگی های مورد نظر در فتوا را دارا باشد روا است

می گوید مردم نمی توانند برای خودشان تعیین بکنند، داور انتخاب بکنند، اصلاً کار حاکم چیست؟ داوری است، که نگذارد حقوق بهم بریزد مدیریت می کند، مدیریت اقتصادی و غیره، می گوید مردم نمی توانند برای خودشان داور انتخاب کنند، باید امام انتخاب کند، می گوید خب حالا امام غایب است چکار بکنیم؟ می گوید حکم فقیه شیعه دوازده امامی که همه ویژگی ها را دارا است، حکم او روا است، یعنی ولایت از آن چنین شخصی است، علامه حلی 648 هجری قمری، در کتاب مختلف الشیعة فی احکام شریعه، جلد2، صفحه 239، آورده که

با توجه به اینکه فقیه امین از جانب امام معصوم است، و او آن را نصب کرده احکام او مورد تأیید است

مختلف الشیعة فی احکام شریعه، علامه حلّی، ج 2، ص 239

می گوید چون فقیه را امام نصب کرده، به اسم نصب نکرده به جایگاه نصب کرده، می گوید

احکام او مورد تأیید بوده و یاری او برای اقامه حدود و صدور حکم بین مردم واجب است

این یک فتوایی برای ما است، که وقتی که فقیهی امور دین را و جامعه را به عهده گرفت مخالفت که قطعاً حرام است، می گوید یاری او واجب است، این را چه کسی می گوید، علامه حلّی می گوید، مگر کسی علام حلّی را قبول ندارد، مگر کسی که سید مرتضی را قبول ندارد،  آن موقع دیگر بحث ما طور دیگری است با او، که من صحبت خواهم کرد کسی ممکن است بگوید اصلاً فقیه را من قبول ندارم، و یک فرد ضد فقاهتی است، ما با او بحث حدیثی خواهیم کرد بحث کلامی خواهم کرد، فعلاً ما مخاطب مان عزیزان هستند که عالمان شعیه را قبول دارند، و ما می خواهیم بگوییم شما شیخ مفید را قبول دارید، سید مرتضی را قبول دارید علامه حلّی را قبول داری، شیخ طوسی را قبول داری، اینها می گویند فقیه جامع الشرایط حکمش روا است در همه امورات زندگی انسان حکمش روا است، ولایت او اطلاق دارد در همه امور، حالا همه امور به شکل دیکتاتوری مثلاً دلش بخواهد چیزی بگوید؟ نه ایشان در چارچوب شریعت حکمش را بر ما می گوید، خروج از شریعت فقیه ندارد، اصلاً فقیه به محض اینکه خارج از شریعت بخواهد حرفی بزند حکمی بگوید اصلاً ولایت او ساقط می شود، ما که درباره چنین شخصی صحبت نمی کنیم، فقیهی که در محدوده دین است، فقیهی که خودش را ملزم به آداب ظاهری و باطنی دین می داند اینها مورد نظر ما است، این هم نظر علامه حلّی که بسیار واضح بود؛ یک نکته را هم دوباره از علامه حلّی بخوانم در کتاب مختلف الشیعه، جلد4، صفحه 463، و این هم جالب است می گوید که

و این دلیل ما است تعطیل حدود در انجام حرام ها و گسترش فسادها می انجامد

مختلف الشیعه، علامه حلّی، ج 4، ص 463

چون بعضی می دانی چه می گویند؟ می گویند به شما چه؟ زمان غیبت است اصلاً به شما ربطی ندارد بگذار هرچه می خواهد بشود، شما مجری احکام هستید، می گوییم بله فقیه مجری احکام است، این را امام واگذارده و این هم نظر فقها است؛ اما ایشان یک دلیل عقلی اینجا می آورد علامه حلّی می گویند، از لحاظ عقلی هم فکر بکنیم

تعطیلی حدود و احکام الهی به انجام حرام ها و گسترش فسادها می انجامد که بی گمان شارع به آن راضی نیست

خدا هیچ موقع دوست ندارد که احکام تعطیل بشود و فساد بشود،

و حدیث عمر بن حنظله و مانند آن که دلالت می کند بر روا بودن اجرای حکم برای فقیهان و آن عام است، در اقامه حدود و غیر آن

می گوید کاملاً عام است، یعنی مطلق است می گوید اقامه حدود از این روایات فهمیده نمی شود، شما بگویید امور حسبیه و اینها بعد بگویید ما تا این حد قبول داریم فقیه را بنشیند قضاوت کند، بگوید این اشتباه کرد او راست گفته و فلان، می گوید

و اجرای حکم برای فقیها و آن عام است در اقامه حدود و غیر آن

هر دو را می گوید شامل می شود

«و هو عامٌ فی اقامة الحدود و غیرها»

هم در اقامه حدود و غیر آن

این را چه کسی می گوید،  این را علامه حلّی می گوید، بشنوند عزیزانی که فقها را قبول دارند، علمای شیعه را قبول دارند،  اما درباره ولایت فقیه می گوید چه کسی گفته فقیه ولایت دارد، خب همان عالم شیعه که کتابش را باز می کنی برای مردم حدیث می خوانی، او می گوید که فقیه ولایت دارد فقیه جایگاه ولایتی دارد.

چون زمان کم است من یک نکته ای را از شیخ انصاری بخوانم، چون معمولاً متهم می کنند می گویند شیخ انصاری که قبول نکرد در کتاب مکاسب مان،

مجری:

و گفتند اثبات این سخت تر از دست کشیدن بر روی خار است

حجت الاسلام هوشیار:

من یک چیزی بخوانم شما کیف کنید، شیخ انصاری مگر یک کتاب مکاسب فقط دارد؟ بعضی ها فقط از بین پیامبر ها جرجیس را انتخاب می کنند، یک مکاسب را، من حق هم می دهم به این عزیزان مطلب زیاد واضح نشده، اما فقط مگر کتاب مکاسب را دارد شیخ انصاری، کتاب القضاء و الشهادات شیخ انصاری را کسی ندیده؟ که اتفاقاً بعد از مکاسب نوشته، من متن ایشان را می خوانم، کتاب القضاء و الشهادات صفحه 48، برای شیخ انصاری است، هر کسی که اهل علم است و اهل کتاب است و اهل مطالعه و حدیث و فلان هست باید حتماً کتاب القضاء و الشهادات شیخ انصاری را خوانده باشد، اینجا ایشان واضح تصریح می کند به اینکه فقیه ولایتش اطلاق دارد، من ترجمه را بخوانم دوستان مراجعه کنن کتاب القضاء و الشهادات صفحه 48، شیخ انصاری آورده،

حکم فقیه جامع الشرایط در تمام فروع احکام شرعی و گذاره ها، (تمامی گذارده های شرعی) حجت و نافذ است،

القضاء و الشهادات، شیخ انصاری، ص 48

در تمامی احکام شرعی، احکام شرعی چه چیز هایی هستند، جهاد جزء احکام شرعی است؟ قطعاً هست، لذا کسی و فقیهی نشسته می گوید ای مردم شما موظف هستید بسیج بشوید با فلان حاکم جائر ما بجنگیم، می گوید جان من، می گوید باید، چون حکم من نافذ است، شیخ انصاری هم می گوید

مجری:

کما اینکه نمونه اش را هم اتفاقاً در همین چند سال اخیر داشتیم، در خارج از ایران،

حجت الاسلام هوشیار:

بله در خارج، و مردم تبعیت کردند از فقیه، آنجا پذیرفتند ولایت ایشان را پذیرفتند که رفت جانش را داد و خودش را شهید دانست، و خانواده او پدر خانواده را شهید دانستند، پس درست بود

حکم فقیه جامع الشرایط در تمام فروع احکام شرعی و گذاره ها حجت و نافذ است،  

این را شیخ انصاری می گوید

زیرا مقصود از واژه حاکم در مقبوله عمر بن حنظله آمده نفوذ حکم او در تمام شئون و زمینه ها است و مخصوص امور قضایی نیست

می گوید مخصوص امور قضاوت نیست، چون آنجا واژه حاکم آمده من هم می خوانم،

زیرا مقصود از واژه حاکم در مقبوله عمر بن حنظله آمده نفوذ حکم او در تمام شئون و زمینه ها است و مخصوص امور قضایی نیست همانند آنکه سلطان وقت کسی را به عنوان حاکم بر گمارد که از آن چیرگی او بر تام شئون مربوط به حکومت چه جزئی و چه کلی استفاده می شود،

یعنی فقیه همان سلطانی است که بالای سر مردم حکومت می کند، و جایگاه او این است که چه در امورات کلی چه در امورات جزئی در تمامی شئون حکمش نافذ است، مخصوص امور قضا هم نیست،

از این روی امام (ع) در مقوبله بن حنظله لفظ حکم را که مخصوص باب قضاوت است بکار نبرده

نگفته که فقیه را حکم او بر شما روا است، فرموده که ما او را حاکم بر شما قرار دادیم،

از این روی امام (ع) در مقوبله بن حنظله لفظ حکم را که مخصوص باب قضاوت است بکار نبرده و بلکه به جای آن لفظ حاکم را به کار برده است تا عام بودن و روانی حکم او چیرگی حکم او از این  مسئله استفاده بشود

فوق العاده است انصافاً می گوید که

«إنّ الظّاهر من الروایات المتقدمة، نفوذُ حکم الفقیه فی جمیع خصوصیات الاحکام الشرعیة، و فی موضوعاتها الخاصّة إلى ترتّب الأحکام علیها، لأنّ المتبادر عرفا من لفظ «الحاکم» هو المتسلّط على الإطلاق»

می گوید در مقبوله عمر بن حنظله امام از لفظ حاکم استفاده کرد

«هو المتسلّط على الإطلاق»

از او اطلاق در می آید

تسلط مطلق در می آید، می گوید من عالم و فقیه را حاکم قرار دادم، می گوید از آن اطلاق در می آید تسلط مطلق 

«هو المتسلّط على الإطلاق، فهو نظیر قول السلطان لأهل بلدة»

می گوید این مانند سلطان است برای اهل بلدة خودش

در همه اموراتش امور فردی و اجتماعی و همه چیز خود را، بعد می گوید که

«جعلت فلانا حاکما علیکم»

این عالم را این فقیه را حاکم بر شما قرار دادم،

«حیث یفهم منه تسلّطه على الرعیّة فی جمیع ما له دخل فی أوامر السلطان جزئیا أو کلّیا»

چون گفته که من عالم و فقیه را بر شما حاکم قرار دادم، تمامی امورات شان

پس چه گفت؟ گفت که مخصوص امور قضاء نیست، همه امور را.

دوستان چرا به شیخ انصاری گاهی تهمت می زنند می گویند شیخ انصاری ولایت فقیه را قبول نکرده چه برسد به مطلقه اش، خب این ظلم در حق یک فقیه است، بدنام کردن او هست، یک کتاب از ایشان دیدند، که آنجا متن شاید زیاد گویا نیست، شاید ابهام دارد به هر دلیلی، اما کتاب بعدی او کتاب القضاء و الشهادات بالأخره برای شیخ انصاری است، ببینید چقدر واضح آنجا مستند بر روایت هم صحبت می کند و چه تعابیر لطیفی هم بکار برده، و قس علی هذا تمامی علمای شیعه درباره این مسئله نظرشان بر این است که ولایت فقیه اطلاق دارد.

مجری:

أحسنتم، متشکرم، واقعاً زمان ما بسیار محدود است در حد یک ساعت، حتی دیگر ما تلفن هم نمی توانیم پاسخگو باشیم و مطالب هم زیاد است، تشکر می کنم ان شاءالله فکر می کنم هفته آینده باز هم در خدمت حضرت عالی باشیم بحث را ادامه بدهیم، خیلی ممنون و متشکرم جناب استاد هوشیار و همچنین تشکر می کنم از شما بینندگان و همراهان عزیز و ارجمند، پایان بخش برنامه باشد این دعا که

اللهم عجل لولیک الحجة ابن الحسن، الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

 

 


مهدی یار>

ولايت فقيه در منابع شيعه ولايت مطلقه شيخ مفيد امام معصوم عليهم السلام دوران غيبت فقهاي عادل شيعه اجراي احكام