آینه تاریخ

قسمت پنجاه و ششم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:31/04/1401

برنامه: آینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام بینندگان عزیز و همراهان گرامی شبکه جهانی ولی عصر هست و شامگاه جمعه برنامه آینه تاریخ تقدیم حضور شما عزیزان می شود برنامه ای که به سؤالات تاریخی شما عزیزان و سؤالاتی که مطرح هست ان شاءالله به مناسبت هایی هم که داریم در خدمت جناب آقای دکتر جباری هستیم و از محضر استاد خواهیم پرسید و ان شاءالله پاسخ مناسب را خدمت شما عزیزان خواهند داد، وقت شما را بیش از این نگیرم خب بالأخره ماه ذی الحجه ماه ولایت کلی مناسب شاد داشتیم و هفته گذشته بزرگترین عید خدا، عید سعید غدیر خم که جای تبریک دارد و مناسبت هایی چون نزول آیه ولایت آیه تطهیر و روز مباهله که در همین روزها هست، و اما امروز که شهادت جناب میثم تمار آن یار وفادار امیرالمؤمنین علی (ع) هست این را هم خدمت شما تسلیت عرض می کنم؛ جناب آقای جباری سلام وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید اعیاد را تبریک عرض می کنیم خدمت شما و همچنین مناسبت شهادت میثم تمار را تسلیت عرض می کنیم.

استاد جباری:

خواهش می کنم بسم الله الرحمن ا لرحیم متقابلاً عرض سلام و ادب دارم حضور شما جناب آقای غضبانی و حضور همه بینندگان عزیز این برنامه ان شاءالله که همیشه موفق و پیروز و سربلند باشید مؤید به تأییدات خداوند متعال و عنایات خاص مولا و سرور و ولی نعمت مان امام عصر (عج) و تبریک عرض می کنم اعیادی که پشت سر گذاشتیم و پیش رو داریم، بالأخص عید سعید غدیر خم را که همچنان رایحه ولایت به مشام می رسد و الحمد الله در ماه ذی الحجه همانطور که فرمودید مناسبت های بسیار خوبی که ما را به یاد اهل بیت (ع) می اندازد و حقی که آنها بر گردن همه ما دارند و تکالیفی که بر دوش ما است در ارتباط با اینکه حقوق و شئون و جایگاه اهل بیت (ع) را بتوانیم بازگو کنیم و بیان بکنیم و وظایف مان را در قبال آنها ان شاءالله انجام بدهیم و بالأخص ولی نعمت مان امام عصر (ع) که هر یک از ما به فراخور توانی که داریم باید در خدمت آن حضرت باشیم، به تعبیر زیارت آل یاسین مصداق «نصرتی لکم معده» باشیم که خطاب می کنیم به حضرت که یاری من آماده است برای شما همواره در خدمت شما هستم.

مجری:

خیلی متشکرم جناب آقای دکتر عزیز که تشریف آوردید امروز ما در خدمت شما خواهیم بود با برخی از سؤالات حالا سعی کردیم که بین سؤالاتی که در خود برنامه آماده است و بین سؤالاتی که بیننده ها فرستادند ان شاءالله جمع کنیم تا به نحو احسن ان شاءالله استفاده کنیم از حضور حضرت عالی.

استاد یک سؤالی هست در خصوص اندیشه ترور که بالأخره همراه پیامبر اکرم (ص) در معرض این خطر بودند که بالأخره دشمنان ایشان را به شهادت برسانند در طول حیات شان حالا این گاهی از اوقات از سوی یهودیان بوده بعضی از وقت ها نبوده، اما این جریان، جریان نفاق هست بالأخره این جریان نفاق که ثابت شده و در قرآن هست، بخصوص دیگر در سالهای اخیر در آخرین سال های عمر مبارک پیامبر خب بعد از غدیر خم آیا تروری هم در اندیشه منافقین بوده که پیامبر را به شهادت برسانند و قضیه را یک طوری خلاصه فیصله بدهند یا نه.

استاد جباری:

بله عرض می کنم که چون همانطور که اشاره فرمودید جریان نفاق تا آخرین روزهای حیات رسول خدا (ص) برقرار بود و فعال بود در مدینه، و رسول خدا غالب بر کفار شدند اما منافقین خیر، دلیلش هم مشخص است، آن مرکزیت جریان کفر و شرک مکه بود، و خب قبایل دیگری که در شرک به سر می بردند رسول خدا (ص) تا آخرین روزهای حیات شان در مصافی که جبهه کفر داشتند پیروز شدند، فتحه مکه در سال هشتم انجام گرفت، و قسمت شامل جزیرة العرب جنوبش، شرقش، این همه مناطق تحت سیطره حاکمیت اسلامی در آمد، اما جبهه نفاق که بیخ گوش پیامبر در همان مدینه بود، بخاطر اینکه خودشان را در پس پرده نفاق مخفی کرده بودند و طبعاً به ظاهر و به زبان شهادتین را جاری می کردند، اسلام را به ظاهر داشتند با آنها کاری نمی شد کرد، مگر اینکه یک اقدام علنی و آشکاری را انجام بدهند، و اینها بودند همراه پیامبر در مدینه بودند، کار شکنی می کردند در غزوات مثل غزوه تبوک که خیلی کار شکنی کردند در سال نهم، عزیزان بیننده همین سوره مبارکه توبه را که ملاحظه می فرمایید از صدر تا ذیل آن چقدر از آیات، 129 آیه هست در این سوره درباره جریان نفاق است، بحث می کند دوباره انسان احساس می کند که دیگر فروکش کرد دوباره می آید سراغ جریان نفاق و خیلی جریان فعالی بود، سال 9 تازه مسجد ضرار را می سازند و امثال اینها، همین جریان نفاق در سال 9 در بازگشت از غزوه تبوک اینها همراه پیامبر حضور داشتند در غزوه تبوک، تعداد زیاد شان بودند، گرچه تعدادی از آنها در مدینه ماندند برای آن هدف شوم شان که در غیاب پیامبر مدینه را به دست بگیرند که پیامبر از جانب خدا امیرالمؤمنین را قرار داد در مدینه، فرمود

«إِنَّ المَدينَةَ لا تَصلُحُ إلّا بي أو بِكَ»

و لذا امیرالمؤمنین ماند و آن حدیث منزلت و امثال اینها؛ اما همین منافقینی که آمده بودند همراه پیامبر در غزوه تبوک در بازگشت همان توطئه معروف عقبه را رقم زدند که شتر پیامبر را شبانگاه وقتی که از بالای آن پرتگاه عبور می کرد، رم بدهند که پیامبر سقوط بکند، که توطئه شان ناکام ماند، با تدبیر پیامبر و اقبال جبرئیل، در روایات می خوانیم شبیه همین توطئه را همان کسان که اسامی شان هم در روایات ما آمده حدود 14 نفر بودند، که الآن من معذورم از ذکر اسامی همه آنها و همان ها که تعداد هم باز دوباره در این روایت مربوط به بعد از غدیر همین 14 تا آمده، که اینها دوباره توطئه کردند، اصلاً همین ها بودند که در مکه پیامبر اکرم می خواست بحث خلافت امیرالمؤمنین را مطرح کند، سر و صدا می کردند و کار شکنی می کردند که آن روایت جابر بن سمرة هست که می گوید در عرفات پیامبر می خواست صحبت بکند، و فرمود که بعد از من 12 نفر خواهند آمد که دین به وسیله آنها قائم خواهد بود و غالب خواهد بود، تا خواست برود پیامبر به سمت معرفی آنها، جابر بن سمرة می گوید سر و صدا شدند، بعضی بلند شدند بعضی نشستند،

«کانوا یقومون یقعدون»

و می گوید سر و صدا شد

«سمّنی ها»

نشنیدم سخن پیامبر را در این سر و صدا، چرا سر و صدا شد؟ همین ها این وسط مانع می شدند پیامبر به برهه ای وارد بشود که دیگر اسامی آن خلفاء و ائمه را بیان بکند، و طبیعتاً در منا هم چنین مجالی فراهم نشد و همین ها حضور داشتند، اینکه پیامبر خوف داشت از اینکه اینها کاری بکنند، خوف از این داشت که یک جنگی راه بیاندازند یک فضایی را به دست بگیرند، و زحمات بر باد برود، لذا تأخیر انداخت تا رسیدند نزدیک جحفه و غدیر که جبرئیل آیه شریف 67 سوره مائده را بطور کامل نازل کرد، چون بر اساس روایات که قبلش آیه نازل شده بود، منتهی

«وَاللَّهُ يَعصِمُكَ مِنَ النّاسِ»

مائده/67

آخرش نازل نشده بود،

«يا أَيُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَيكَ مِن رَبِّكَ ۖ وَإِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ»

تا اینجا نازل شده بود، پیامبر می خواست این کار را بکند، اما اطمینان نداشت که بتواند غالب بر این فضای نفاق بشود نزدیک غدیر دیگر جبرئیل نازل شد و

«وَاللَّهُ يَعصِمُكَ مِنَ النّاسِ»

این اطمینان خاطر برای پیغمبر ایجاد شد که اینها کاری از پیش نمی توانند ببرند، لذا پیامبر جریان بیعت گیری و مسئله ابلاغ ولایت را در غدیر انجام داد، حالا آیا اینها ساکت نشستند؟ خیر، هم در غدیر ما گزارش داریم کارشکنی می کردند و هم بعدش، من یادم هست همین چند روز قبل که به مناسبت غدیر در همین جا حضور پیدا کردیم در برنامه اشاره ای آنجا کردم به برخی از روایات از جمله این روایت که در برخی از متون شیعه و اهل سنت آمده که رسول خدا (ص) در غدیر فرمود

«أیها الناس إنه قد کرهت تخلفکم عنی»

این اشاره به این دارد که در آن روایت دارد که پیغمبر اکرم وقتی به غدیر رسیدند و دستور دادند که آن مکان زیر دوحات درختان بزرگ خمس را، دوحات الخمس، پنج تا درخت بود در منطقه غدیر که پیامبر فرمودند چون سایه بود زیرش را تمیز بکنند، که آن جهاز شتران را بگذارند و سکویی فراهم بشود بروند روی آن وقتی به غدیر وارد شدند و این دستور را دادند بعضی ها رفتند این طرف و آن طرف تخلف کردند، نمی آمدند، اینجا هم باز امیرالمؤمنین آمده به دستور پیامبر جمع شان کرد، خیلی عجیب است، در آن برنامه هم عرض کردم که گاهی توجه به این نکته نیست که در غدیر هم اینها باز داشتند کار شکنی می کردند دستورات پیامبر را عملی نمی کردند، در حدی که پیامبر در خطبه شان فرمود

«أیها الناس إنه قد کرهت تخلفکم عنی»

اینکه تخلفی کردی برای من ناپسند بود

«حتی خیل إلی أنه لیس شجرة أبغض إلیکم من شجرة تلینی»

در حدی که برای من پیامبر این تصور ایجاد شده است که گویا نزد شما هیچ خاندانی نزد شما مردم مبغوض تر از خاندان من نیست

خیلی مظلوم است پیامبر ما با این بیانی که از آن حضرت رسیده در حدی که من اینطور فکر می کنم که گویا خاندانی مبغوض تر از خاندان من نزد شما نیست، «من شجرة تلینی» و به هر ترتیبی بود پیامبر اکرم با وجود این زمینه ها خطبه شان را ایراد کردند و بیعت گرفتند خب وقتی که بیعت گرفتند حالا مردم رفتند در چادر هایشان رفتند در چادر ها در سایه بان ها حضور پیدا کردند اینجا یک گزارشی داریم در تفسیر عیاشی آمده، تفسیر عیاشی از تفاسیر کهن ما است مربوط به قرن سوم و چهارم است، در جلد2 صفحه 98 و  99 به نقل از زید بن ارقم، او نقل می کند مفصل است تا می آید به اینجا، می گوید وقتی که رسول خدا (ص) دستور داد جمع شدند و آن جمله را فرمود «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»

«وَ کَانَ إِلَی جَانِبِ خِبَائِی نَفَرٍ مِنْ قُرَیْشٍ»

از اینجا می رود سراغ آن بحث نفاق، یک گروهی از قریش  که اسم نمی برد

تفسیر عیاشی، ج2 ص 98-99

«وَ هُمْ ثَلَاثَةٌ»

سه نفر از این قریشیین حذب قریش کنار خیمه من بودند

«وَ مَعِی حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ»

حذیفة بن یمان هم با من بود در خیمه من

«فَسَمِعْنَا أَحَدَ الثَّلَاثَةِ وَ هُوَ یَقُولُ»

یکی از آن سه نفر را شنیدم که می گفت

خب خیمه کنار هم بوده صدا می آمده، من نمی توانم این بیان را بیاورم چون خیلی بیان جسورانه  و جسارت آمیزی است به ساحت مقدس پیامبر و گفتند که قسم به خدا که محمد فلان هست، یک نسبت بدی دادند به پیامبر که اگر فکر می کند که

«إِنْ کَانَ یَرَی أَنَّ الْأَمْرَ یَسْتَقِیمُ لِعَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ»

اگر فکر می کند که کار برای علی راست خواهد شد بعد از او

دیگری گفت که این نیست بالاتر از این است او مجنون است، محمد مجنون هست و اینها، و سومی هم گفت که می خواهد آن باشد یا مجنون باشد هرچه این که گفته ما نمی گذاریم عملی بشود، می گوید حذیفه این را شنید خیلی غضبناک شد

«فَغَضِبَ حُذَیْفَةُ مِنْ مَقَالَتِهِمْ فَرَفَعَ جَانِبَ الْخِبَاءِ»

این چادر را بالا زد و سرش را کرد داخل خیمه آنها و گفت که من شنیدم آنچه که گفتید، این حرف ها را می زنید در حالی که پیامبر هنوز زنده است در بین ما است و وحی بر او نازل می شود قسم به خدا می روم و خبر می دهم به رسول خدا آنچه که گفتید، آنها گفتند که تو اینجا هستی شنیدی آنچه که ما گفتیم؟

«اکْتُمْ عَلَیْنَا فَإِنَّ لِکُلِّ جِوَارٍ أَمَانَةً»

اینجا امانت داری بکن

المجالس امانة، تو در جوار ما هستی امانت داری بکن و نگو کتمان کن، و حذیفه گفت که

«مَا هَذَا مِنْ جِوَارِ الْأَمَانَةِ وَ لَا مِنْ مَجَالِسِهَا»

اینجا آنجا نیست که من بخواهم امانت داری بکنم

شما چنین خبث باطنی دارید من باید بروم به پیامبر بگویم و من خیر خواهی نکردم، می گفت که

«مَا نَصَحْتُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ أَنَا طَوَیْتُ عَنْهُ هَذَا الْحَدِیثَ»

خیر خواهی برای خدا و رسول نکردم اگر این را کتمان بکنم

و گفتند که حالا که می خواهی بروی بگویی، برو بگو اما بدان که ما قسم خواهیم خورد و تکذیب می کنیم، هرچه می خواهی بگویی بگو، می گویم تو داری به ما افترا می بندی به ما، ما سه نفر هستیم تو یک نفر هستی، این گفت که هرچه می خواهید بگویید، من می روم وظیفه ام را انجام می دهم، بعد این حذیفه رفت خدمت پیامبر و جریان را به حضرت بازگو کرد و پیامبر آنها را احضار کرد، آن سه نفر را، فرمود که

«مَا ذَا قُلْتُمْ»

چه گفتید

گفتند

«وَ اللَّهِ مَا قُلْنَا شَیْئاً فَإِنْ کُنْتَ بُلِّغْتَ عَنَّا شَیْئاً فَمَکْذُوبٌ عَلَیْنَا»

اگر به شما چیزی از جانب ما رسیده این دورغ است به ما دروغ بسته اند

یعنی در همین لحظه جبرئیل نازل شد،

«فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ»

نمی گوید «نزل هذه الآیه» «انزل هذه الآیه»، می گوید هبط، چرا؟ چون این آیه قبلاً در سوره توبه نازل شده بود سال قبل بخاطر همان جریان توطئه عقبه، آنجا نازل شده بود ذیل آیات سوره توبه که

«یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا»

این راجع به همان توطئه عقبه بود در بازگشت از تبوک این آیه نازل شده بود، جبرئیل این آیه را قرائت کرد، چو مواردی هست جبرئیل آیه ای را که قبلاً نازل شده برای تطبیق بر مورد مشابه مجدد قرائت کرده بر پیامبر تطبیق داده، می گوید

«فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا»

قسم می خورند که نگفتند

«وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ»

اینکه راجع به پیامبر چنین چیزی بگویند در حد کفر است

«الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا»

قصد کردند به آنچه که به آن نرسیدند

این راجع به این روایتی که در تفسیر عیاشی هست و ادامه هم دارد،؛ اما اینکه آیا به همین بسنده کردند؟ خیر در مسیر بازگشت کمی که از جحفه دور می شویم به سمت مکه در نزدیکی جحفه یک عقبه ای باز هست که الآن در نقشه ها هم باز هست و موجود است، عقبه حرشا معروف است، اینها باهم تصمیم گرفتند که کاری می خواستند در همان عقبه تبوک انجام بدهند این کار را مجدد اینجا اقدام کنند، شبانگاه وقتی شتر پیامبر از آن عقبه عبور می کند دوباره همان توطئه را بکنند و شتر پیامبر را رم بدهند.

در کتاب شریف بحار الأنوار جلد 28 صفحه 96-97 اشاره به این شده، در تفسیر قمی هم باز اشاره به همین توطئه عقبه حرشا شده، من فقط آن عبارتی که مرحوم مجلسی آن را از ارشاد القلوب دیلمی نقل می کند در جلد 28 بحار، تا می آید در اینجا می گوید که

«وَ دَارَ الْکَلَامُ فِیمَا بَیْنَهُمْ وَ أَعَادُوا الْخِطَابَ وَ أَجَالُوا الرَّأْیَ فَاتَّفَقُوا»

باهم تصمیم گرفتند که

بحار الأنوار، ج28

«لَی أَنْ یَنْفِرُوا بِالنبی (صلی الله علیه و آله) نَاقَتَهُ علی (علیه السلام) عقَبَهْ هَرْشَی»

که دوباره ناقه پیامبر را رم بدهند در عقبه هرشی

که هرشی یک عقبه ای است در  نزدیک جحفه

«وَ قَدْ کَانَ مثل ذلک فی غزوة تبوک»

شبیه این کار را در غزوه تبوک کرده بودند

که

«فصرف الله شرّ عن نبی ص فجتمعوا فی امر رسول الله من القتل و الإقتیال

و می گوید تصمیم بر این کار گرفتند که در  عقبه تبوک این کار را بکنند؛ در تفسیر قمی آمده که وقتی که رسید پیامبر اکرم ناقه شان به عقبه تبوک شبانگاه بود پیامبر عبور می کرد، خود پیامبر هم گاهی بر روی ناقه حالت خواب خفیفی به ایشان دست می داد، و رسیدند بر آنجا جبرئیل خبر داد به پیامبر که اینها 14 نفر هستند، 7 نفر سمت راست این عقبه ایستادند 7 نفر هم سمت چپ که ناقه را رم بدهند، پیامبر به اسم صدایشان کردند، اینها شتران شان را یکجا بسته بودن خودشان آمده بودند که این کار را انجام بدهند، به اسم صدا کرد اینها فهمیدند لو رفتند پیامبر این ها را متوجه شده، حذیفه هم باز آنجا همراه پیامبر بود که داشت ناقه پیامبر را حمل می کرد و حذیفه شناخت و پیامبر اسم هایشان را بیان کرد، حذیفه هم شنید، و لذا فرار کردند آنجا دیگر مجدد نتوانستند که توطئه شان را علنی بکنند و پیامبر به سرعت عبور کرد از آنجا؛ و باز بعدش مجدد انکار کردند وقتی بعد از عقبه پیامبر اکرم از آنها پرسید، و خب خیلی وقت ها سؤال می شود که چه اینجا چه در عقبه تبوک پیامبر اکرم چرا اینها را تحمل کرد چرا اعدام نکرد، چرا مجازات شان نکرد، خب پاسخ مشخص است اینها اقدام ظاهری نکرده بودن، یعنی برای دیگران عیان نبود، امر باطنی بود، جبرئیل خبر داده بود.

مجری:

قبل از اینکه اصلاً جرمی مرتکب بشوند

استاد جباری:

بله قبل از اینکه جرمی مرتکب بشوند به صورت ظاهر طبیعتاً جنجال می کردند که به ناحق کسانی از اصحابت را کشتی و آن جمله معروف پیامبر اکرم که گاهی می پرسیدند که چرا این عبد الله بن اُبَی منافق را تحمل می کنی، فرمود نمی خواهم گفته بشود که

«إن محمد یقتل اصحابه»

بپیچد در جزیرة العرب نزد آن قبایل دور دستی که خبر از ماجرا ندارند، نزد آنها بپیچد که این محمد کسی است که آمد از اینها سواری گرفت در مدینه مهمانش کردن حالا که خرش از پل گذشته دارد یکی یکی اینها را می کشد و از بین می برد،

«إن محمد یقتل اصحابه»

لذا بر اساس این منوال پیامبر اکرم اینها را تحمل کرد لذا رفتند و بعد از بازگشت پیامبر از غدیر در آن دو سه ماه دوباره به فکر اجرای توطئه خودشان افتادند که بعد از رحلت پیامبر در بحث سقیفه و حوادث بعدش این را عملی کردند

مجری:

نقش شان را به یک طریق دیگری ایفا کردن، حاج آقا حرشا با ح جیمی است؟

استاد جباری:

ح جیمی است بله،

مجری:

گفتم شاید بیننده ای بخواهد سرچ کند تا بتواند عقبه را ببیند

استاد جباری:

حالا در نقشه هایی که برای جزیرة العرب هست مثلاً همین اطلس تاریخ اسلام را حسین مونس آنجا هست در نقشه مشخص کرده کمی بعد از جحفه نوشته عقبه حرشا.

مجری:

خیلی متشکریم جناب آقای جباری عزیز چقدر زیبا بود و چه روشن شد این قضیه برای ما و ان شاءالله برای بینندگان عزیز که این سؤال ذهن شان را مشغول کرده هم روشن شده باشد.

اما 18 ذی الحجه غیر از اینکه عید غدیر خم هست، 25 سال بعد از آن واقعه قتل عثمان صورت گرفته در 18 ذی الحجه، سؤالی که مطرح می شود آقایان خیلی ادعا می کنند که بالأخره مردم این خلفا را انتخاب کردن و صحابه به آنها رأی دادند و بالأخره همپای آنها بودند، خب این یک چیزی است که آنها به ما می گویند، اما تاریخ می گوید که همین صحابه عثمان را به قتل رساندند و حتی اجازه دفن هم ندادند، این تناقض را چطور می شود در این گزارش ها حل کرد و در این صحبت ها.

استاد جباری:

بله متأسفانه عملکرد خلیفه سوم، به هیچ وجه عملکرد قابل دفاعی نیست، خیلی بد عمل کرد، این بد عمل کردن را همین نوع رفتار مردم مدینه و غیر مدینه، مردم مصر، مردم کوفه، مردم بصره همه آمده بودند در مدینه به اعتراض نسبت به عملکرد عثمان و عملکرد کارگزاران عثمان، عملکرد خودش، حیف و میل بیت المال، اینکه بیت المال مثل مایملک شخصی خودش تصرف می کرد به بستگان خود می بخشید، بستگانش را به عنوان گارگزار در جاهای مختلف نصب می کرد، اصلاً کاملاً حکومت انگار پادشاهی است برای خودش، این کجا و پیامبر کجا، و خلافت رسول خدا (ص) کجا

مجری:

حاج آقا مروان حکم و اینها هم در همان دوره بر می گردند مدینه یا نه؟

استاد جباری:

بله از جمله کارهای عثمان است، در حالی که پیامبر اینها را تبعید کرده بود، و مجموع اینها موجب پدید آمدن خشم و غضب شدیدی در مردم شد که منجر به کشتن عثمان شد، من چند تا از کارهای عثمان را فقط در حد فهرست عرض می کنم یک برنامه مفصلی می خواهد که سیر اقدامات عثمان، بدعت های عثمان همین کارهایی که کرد اینها را بیان کنیم، بخصوص در دوره دوم خلافتش 12 سال دوره حکومت عثمان است، در 6 سال دوم خیلی بیشتر متأسفانه بروز کرد این رفتارها، یکی همین اشرافیت عثمان است، عثمان آدم اشرافی بود و خلق و خویش این بود، اصلاً از همان آغاز هم اینطور بود، به عنوان نمونه بخواهم عرض بکنم، از همین پیش از مسائل دوران رسول خدا (ص) جریان ساختن مسجد النبی معروف است، مسجد النبی را که در مدینه می ساختند صحابه داشتند کار می کردند، سنگ می آوردن گل می آوردند، عمار بخصوص، دو تا دو تا سنگ می آورد، امیرالمؤمنین (ع) شعری می خواند و عمار هم یاد گرفته بود و می خواند

لا یستوی من یعمر المساجدا یداب فیه قائما و قاعدا                و من یری عن الغبار حائدا

عمار اینطور، عثمان هم لباس اتو کشیده یا به تعبیر امروز داشت و گاهی یک سنگی بر می داشت می آورد این طرف می گذاشت لباسش را می تکاند، و دوباره همینطور، این شعر عمار را به خودش گرفت، شعر این است،

لا یستوی من یعمر المساجدا

مساوی نیست کسی که در کار عمران آبادی مساجد می کوشد

یداب فیه قائما و قاعدا

بر می خیزد و بلند می شود

این مساوی نیست با کسی که

و من یری عن الغبار حائدا

و کسی از غبار دوری می کند

این تصور کرد که عمار تعریض به این دارد، دنبال عمار افتاد با عصا، که بگوید داری به من متلک می پرانی، به تعبیر امروز که رسول خدا دید این صحنه را فرمود که چه می کنی با عمار چرا این چنین می کنی؟ عمار شما را به سمت بهشت فرا می خواند و شما او را به سمت دوزخ، پیامبر این جمله را فرمود اما گویا دارد پیامبر آینده را می بیند، دوره خلافت عثمان را می بیند که اتفاقاً همینطور شد، وقتی که عثمان این رفتار ها را بروز داد جمعی از صحابه نامه ای نوشتند می ترسیدند ببرند بدهند به عثمان چون می دیدند که او نخواهد پذیرفت مجازات می کند افراد را، دادند به عمار، عمار آمد نزد عثمان در خانه عثمان نامه را به او داد و او هم نامه را خواند و گفت اینها را چه کسانی نوشتند، گفت جمعی از صحابه، گفت که تو جرأت کردی بیاوری این را بدهی، دستور داد غلامانش زدند عمار را و خودش هم مشارکت کرد در زدن عمار و عمار را با شکم دریده، فتق شده

«فتقت بطن عمار»

زیارت جامعه ائمه المؤمنین اشاره دارد به این نکته که شکم عمار دریده شد، در اینجا و از خانه انداختند بیرون یک چنین رفتارهایی، این حالت اشرافی را دارد که در زمان خلافتش خیلی بروز کرد روحیه اشرافی او، منازلی خیلی گران قیمت برای خودش ساخت از سنگ و آجر و ساروج و از چوب های هندی گفته شده بعضاً آوردند و باغ هایی زمین هایی، چشمه های زیادی را به ملکیت خودش در آورد و این اموال را که گفتند که هنگامی که کشته شد، اموال او 150 هزار دینار کم نیست، و یک میلیون درهم، هزار هزار درهم می شود همان یک میلیون درهم نزد خزانه دار او بود، که در این اموال هرطور می خواست تصرف می کرد، افزون بر این زمین های اطراف منطقه حنین را که 100 هزار دینار قیمت داشت، در ملکیتش در آورده بود گاو و گوسفند و شتر فراوانی را از خودش به جای گذاشت، آدرس از منبع اهل سنت می دهم، مروج الذهب مسعودی، جلد2، صفحه 341، اتفاقاً مسعودی که از مورخان قرن 4 اهل سنت هست این جزئیات خوبی را در این قسمت هم از عثمان هم از بعضی از صحابه نقل کرده، به برخی از صحابه که همسو با او بودند مثل عبد الرحمن بن عوف که شوهر خواهرش بود، عضو شورا بود و نقش کلیدی داشت در به خلافت رسیدن عثمان، و همینطور به زبیر، زبیر هم خوب به اموال رسیده در دوره عثمان از مال و باغ و زمین، طلحه همینطور، و خانه های سنگی و آجری، خود زبیر فقط بعد از مرگ او 50 هزار دینار، هزار غلام، هزار اسب، از خودش به جا گذاشت، همان مسعودی نقل می کند در مروج الذهب در آن آدرسی که عرض کردم، عبدالرحمن بن عوف وقتی در زمان خلافت عثمان مرد وراث او شمش های طلا را با تبر تقسیم می کردند خودشان، این عدالت خلفایی است که این چنین متأسفانه عمل کردند، یا از جمله کارهای دیگر قصه عبید الله بن عمر است، وقتی که عمر ضربت خورد در همین ایامی که پیش رو داریم، 26 ذی الحجة عمر ضربت خورد توسط ابولولو، ابولولو  یک نفر بود عمر را ضربت زد، باید قصاص می شد، اما فرزند عمر عبید الله بن عمر آمد در خانه ابو لولو دختر او پسر او و همسرش را کشت افزون بر اینها، هرمزان که یک ایرانی بود او را هم به جرم اینکه تو همدست ابولولو بودی او را کشته، جفینه که غلام سعد ابی وقاص بود او هم ایرانی بود او را هم کشت، پنج نفر بی گناه را به جرم همدستی با ابولولو کشت و همه صحابه اینها متوقع هستند که عثمان این را قصاص بکند وقتی که به خلافت رسید، متأسفانه نه تنها قصاص نکرد، بلکه دستت درد نکند هم به او گفت، او را از مدینه فراری داد رفت به کوفه زمین هم آنجا به او داد که معروف شد آنجا به کویفة ابن عمر، آن زمین و روستایی که در کوفه داد به کویفة ابن عمر معروف شد، و امیرالمؤمنین می فرمود که اگر من روزی دست یابم بر عبید الله بن عمر او را قصاص خواهم کرد، به جرم کشتن بی گناهان و در صفین عبید الله بن عمر می ترسید که به مواجه بشود با امیرالمؤمنین ولی کشته شد در صفین جزو همان گروه معاویه بود، و کشته شدگان در صفین است، این هم یکی از کارهایی او و آن اشاره ای که کردی حکم بن ابی العاص که عموی عثمان می شد، مروان حکم پسر عموی عثمان می شد، حکم بخاطر خبث باطن و رفتار زشتی که در زمان پیامبر نسبت به رسول خدا داشت ادای پیامبر را در می آورد، با اینکه به ظاهر مسلمان شده بود، اما دنبال پیامبر راه می افتاد ادای راه رفتن پیامبر را در می آورد یک وقت پیامبر فرمود

«کن کذلک»

همینطور باش

در حرکتش یک مقدار حالت غیر اختیاری داشت با نفرین پیامبر، پیامبر او را تبعید کرد او را و پسرش مروان را تبعید کرد به طائف و نفرین شده و ملعون پیامبر او و پسرش مروان در طائف بودند، نه ابوبکر جزأت کرد او را بر گرداند، نه عمر جرأت کرد، عثمان بر گرداند، عمویش مروان را و پسر عمویش را نه فقط بر گرداند، بلکه صد هزار درهم از اموال مسلمان ها را به حکم داد، خمس غنائم افریقا را که صد هزار دینار بود غنیمت یعنی همه مسلمان ها در آن شریک هستند اینها را به مروان داد، فدک را به مروان بخشید، و مروان را همه کاره خودش کرد، این هم یکی از کارها، و ولید بن عقبه هم که به تعبیر قرآن

«إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»

حجرات/6

ولید بن عقبه، او را والی کوفه کرد، همان ولید فاسق شراب خواری که شراب خورد شبانگاه تا صبح مجلس عیش و شراب داشت صبح با حالت مستی آمد به مسجد کوفه و بجای دو رکعت چهار رکعت خواند، بعد گفت اگر کم تان هست بیشتر بخوانم، یک چنین کسی را گرفته بود والی مسلمان ها؛ خب اینها گوشه ای بود از اقدامات خلیفه سوم دیگر چطور ارادت دارند برخی ها همچنان برای این خلیفه با چنین رفتارهایی و او را خلیفه مسلمان ها می دانند دیگر خودشان باید پاسخگو باشند

مجری:

نکته ای که باز خود مردم و آن صحابه آمدند و او را کشتند

استاد جباری:

و این موجب شد که از مدینه و از مصر کسانی به اعتراض به عبدالله بن سعد بن ابی سرح که برادر شیری عثمان بود، او را نصب کرد، حالا پیشینه ای دارد این ابن ابی سرح که فرصت نیست عرض بکنم، یک زمانی پیامبر دستور قتل او را داده بود که عثمان آمد واسطه گری کرد در فتح مکه و ادعا می کرد من هم می توانم مثل قرآن بیاورم و امثال اینها، و مرتد شد بخاطر ارتدادش پیامبر خونش را هدر اعلام کرد در فتح مکه عثمان واسطه گری کرد و پیغمبر از او گذشته او را عثمان کرد والی مصر، واینقدر جنایت کرد در مصر که از مصر ناراضیان آمدند به مدینه از بصره آمدن، از کوفه آمدن، و نزدیک 50 و 49 روز مردم معترض بودند خانه عثمان را محاصره کردند و آخرش هم جریان قتل عثمان که در 18 ذی الحجه سال 35 اتفاق افتاد یک مقدار طول کشید این قسمت اما بگذارید شدت خشم مردم، از عثمان و عملکرد عثمان را ببینید، کتابی که الآن مقابلم هست، کتاب طبری است، تاریخ طبری، مورخ معروف در جلد سوم، همین چاپ اعلمی بیروت، صفحه 438، این روایت را نقل می کند بینید که چطور مردم خشمگین از عثمان بودند با سند خودش می آید می گوید که

«نبذ عُثْمَان ثلاثة ایام»

سه روز جسد عثمان را اجازه دفن ندادند،

کشتند رهایش کردند در جایی،

«لا یدفن»

دفن نمی شد

حکیم بن حزام یکی از این سران قریش بود، و همینطور جبیر بن مطعم بن عدی، این دوتا آمدند از طرفداران عثمان بودند، آمدند

«کلما عَلِیًّا»

با امیرالمؤمنین مذاکره کردند

آمدند سراغ علی، علی را واسطه کنند،

«کلما عَلِیًّا فِی دفنه»

گفتند شما بیایید واسطه بشوید بگذارید دفنش بکنیم

«وطلبا اِلَیْهِ ان یاذن لاهله فِی ذَلِکَ»

گفتند خانواده اش می خواهند این کار را بکنند

«ففعل، واذن لَهُمْ علی»

حضرت واسطه گری کرد بنا شد دفن بکنند

اما

«فلما سمع بِذَلِکَ»

اما مردم وقتی دیدند که اینها می خواهند بروند دفن کنند،

«قعدوا لَهُ فِی الطریق بالحجارة»

سنگ برداشتند در راه که این جنازه را می بردند در یک منبع دیگری حالا یادم نیست در طبقات ابن سعد بود یا کجا، که در یک تخته پاره ای گذاشتند بدن عثمان را و غلامانش با عجله می بردند که سرش هم می خورد به این تخته پاره و بردند در حش کوکب، حش کوکب یک جایی بود مربوط به یکی از انصار بود آنجا که یهودیانی که ساکن مدینه بودند از دیرباز جنازه هایشان را آنجا دفن می کردند، مردم اجازه ندادند که این جنازه عثمان در بقیع دفن بشود، اگر مسلمان می دانستند اولاً تجهیز می کردند بدنش را فوری دفن می کردند، در بقیع اما نه بدنش را دفن کردند نه اجازه دفن در بقیع دادند، بردند در این حش کوکب آنجا، می گوید

«خرج بِهِ ناس یسیر من اهله، وهم یریدون بِهِ حائطا بِالْمَدِینَةِ، یقال لَهُ حش کوکب»

بردند درآنجا که

«کَانَتِ الیهود تدفن فِیهِ موتاهم»

یهودیان در آنجا اموات شان را دفن می کردند

«فلما خرج بِهِ عَلَی الناس رجموا سریره»

سنگ می زدند مردم به جنازه

«وهموا بطرحه»

می خواستند بیندازند از روی آن چوب

«فبلغ ذَلِکَ عَلِیًّا»

باز ببینید امیرالمؤمنین در اینجا آمده واسطه گری کرده، اما چطور قدر شناسی کردند از حضرت، می گوید خبر به علی رسید

«فارسل اِلَیْهِم یعزم عَلَیْهِم»

حضرت فرستاد سراغ مردم قسم شان داد که

«لیکفن عنه»

دست بردارید بگذارید دفن بشود

«ففعلوا»

بخاطر واسطه گری علی این کار را کردند

«فانطلق حَتَّی دفن رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فِی حش کوکب»

بردند در آنجا دفن کردند

«فلما ظهر مُعَاوِیَة بن ابی‌سُفْیَانَ عَلَی الناس»

دوره معاویه که رسید

«امر بهدم ذَلِکَ الحائط»

دستور داد آن دیوار حائط بین بقیه و بین آن حش کوکب را خراب کنند

«حَتَّی افضی بِهِ اِلَی البقیع»

ملحق کرد به بقیع

«فامر الناس ان یدفنوا موتاهم حول قبره»

به مردم گفت بروید مرده هایتان را دور قبر عثمان دفن بکنید که

«حَتَّی اتصل ذَلِکَ بمقابر الْمُسْلِمِینَ»

که وصل به قبور مسلمان ها بشود

و الآن هم کسانی که مشرف شدند بقیع می بینند قبر عثمان آن اواخر بقیع هست، در حالی که قبور ائمه (ع) و همسران پیامبر و دختران پیامبر در همین قسمت جلوی بقیع یا بعد از آن هست، که آن مؤید این نکته است.

مجری:

خیلی جالب بود این، دست شما درد نکند متشکرم از این دقتی که در پاسخ این سؤال فرمودید و اینقدر بست و اینقدر دقیق، ممنونیم از شما جناب آقای دکتر جباری.

واقعاً هم نگاه می کنیم حقیقت آدم هم نمی داند چه بگوید همچین افرادی بیایند ایقندر مورد عنایت برخی قرار بگیرند اینقدر آنها را دوست دارند در حالی که خود همان هایی که در عصر خوشان هستند، واقعاً تناقضی که اینجا پیش می آید یک خورده سؤال برانگیز می شود برای ما

استاد جباری:

به تعبیری دیگر مگر برادران اهل سنت فعل صحابه را حجت نمی دانند، مگر «الصحابه کلهم عدول» عثمان را چه کسانی کشتند؟ مگر کسانی جز صحابه بوده؟ بعد چطور می شود؟ بالأخره یا آن صحابه حق داشتند یا عثمان

مجری:

می گویم آدم ناراحت می شود می بینیم کسانی هستند مسلمان هستند در عصر خودمان زندگی می کنند، دوست داریم اینها هدایت بشوند به راه راست، و الّا ما که مشکلی نداریم اینکه بالأخره حقیقت را یک خورد در آن فکر بکنند، منابعی هم که شما فرمودید همه منابع اهل سنت بود

استاد جباری:

رسالت این شبکه هم بیان واقعیات و حقایق تاریخی است، خواه پند گیرند، خواه ملال، ما جز حقایق بیان نکردیم

مجری:

بله ان شاءالله که بشود حق را بشناسند در این خصوص.

استاد خب طبیعتاً بعد از  قتل عثمان در همین روزها می شود حال او سه روز بعد از آن که عثمان با هر شیوه دفن شد و با هر صورتی خب مردم آمدند سراغ امیرالمؤمنین (ع) و متأسفانه بعد از 25 سال شاید فهمیدند، بهتر از امیرالمؤمنین نیست، و آمدن در خانه امیرالمؤمنین و اصرار فراوان که شما بیا خلیفه شو، و حکومت را به دست بگیر، خب معروف است امیرالمؤمنین که چه نوع عکس العملی نشان دادند، شما برای ما بهتر بفرمایید، عکس العمل امیرالمؤمنین در مقابل این درخواست مردم چه بود و حالا چرا اول نپذیرفتند؟

استاد جباری:

اگر بر اساس بحث دموکراتیک یا دموکراسی هم بخواهیم وارد خلافت امیرالمؤمنین (ع) بشویم در صدر اسلام بعد از رحلت رسول خدا (ص) دموکراتیک ترین حکومت در میان خلفای صدر اسلام حکومت امیرالمؤمنین (ع) بود، جدای از اینکه آن حضرت در غدیر منصوب شده خلافت الهی دارد، و منصوب من قبل الله است، وصی پیامبر هست، این را اصلاً بگذاریم کنار، ابوبکر در یک شورای محدود سقیفه آن هم با آن جنجال و اکراه دیگران، هجوم به خانه ای مثل امیرالمؤمنین و با زور و ضرب و شتم،

مجری:

آن رعب و وحشتی که بنی اسلم فکر می کنم

استاد جباری:

بله بنی اسلم آمدن، بعدش هم حرکت مصلحانه منافقین بعد از اعتراض 12 نفر بر ابوبکر که معروف است، عمر که منصوب توسط ابوبکر است، اصلاً مردم انگار هیچ کاره هستند، ابوبکر نصبش کرد، و عثمان هم یک شورای شش نفره ترتیب داده شد و تحمیل شد بر مردم، آن هم با آن قوانین کذایی که توفیق باشد هفته بعد یک مقدار بازش بکنیم، چون زمان بحث شورای شش نفره عمر هست، اما نوبت به امیرالمؤمنین (ع) که رسید بعد از قتل عثمان، این مردم خشمگین خلیفه ایده عال خودشان را و ملجاء و پناه خودشان را  هیچ  کس نمی دیدند جز شخصیت امیرالمؤمنین (ع)، بعد همه هجوم آوردند در خانه امیرالمؤمنین به عنوان تنها گزینه، حتی گزینه بدیل و کاندید دیگری هم اصلاً مطرح نکردند، نبود که حالا شما قبول نمی کنید فلانی است، ابداً، فقط علی آمدند سراغ امیرالمؤمنین حضرت در فقراتی از کلمات شان در نهج البلاغه و غیر از آن اشاره کردند به این موضوع، از جمله خطبه سوم نهج البلاغه همان خطبه شقشقیه که

«فَمَا رَاعَنِي إِلَّا»

نهج البلاغه/ خطبه 3

در آن خطبه می دانیم حضرت آغازش با خلافت ابوبکر شروع می کند، و نکاتی که راجع به ابوبکر می فرمایند بعد راجع به عثمان برای هر کدام اوصافی را بیان می کند، و لذا بعضی از محققی شاید بجا فرمودند که این بعید است که یک خطبه عمومی باشد، یک جمع خصوصی بوده حضرت چون یک نکاتی را راجع به هر کدام بیان می کند، و از جمله راجع به عثمان و بعدش هم قتل عثمان تا می آید اینجا،

«فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ»

می گوید چیزی نگذشت بعد از قتل عثمان که مردم هجوم آوردند به سوی من

«كَعُرْفِ الضَّبُعِ»

بخاطر این حضرت بحث تشبیه در کلام عرب و تمثیل خیلی رایج بوده، حضرت می گوید مثل موی گردن کفتار بوده، گردن کفتار متراکم است این موهایی که دور گردنش هست، تراکم مردم بر در خانه امیرالمؤمنین را به آن تشبیه می کند،

«حَتَّى وُطِئَ الْحَسَنَانِ»

می گوید در حدی هجوم آوردند که

«وُطِئَ الْحَسَنَانِ»

مفسران نهج البلاغه این «وطی الحسنان» را گاهی گفتند مراد از حسنه در اینجا شصت پا است، یعنی شصت پا زیر دست و پا ماند، نه این شاید تعبیر خیلی مناسبی نباشد، مراد خود حسنان هستند، امام حسن و امام حسین، امام حسن و امام حسین در این برهه بیش از 3 0سال دارند، یک 31 یا 32 سال دارد، آن یکی 33 دارد، اینها گویا داشتند از امیرالمؤمنین محافظت می کردند کنار حضرت بودند، اینها نزدیک بود زیر دست و پا بمانند، بس که جمعیت هجوم آوردند برای بیعت با امیرالمؤمنین؛ یک تعبیر دیگری را ترجمه اش را من می خوانم از کتاب الغارات ثقفی عزیزان با این کتاب آشنا هستید، یکی از کتاب های بسیار ارزشمند یکی از مؤلفان شیعی است، محمد ثقفی از علمای دوره غیبت صغری است، دویست و نود و اندی وفاتش هست، کتاب معروف الغاراتش هنوز باقی مانده است، و هست و حقایقی را زا آن دوره آورده،

مجری:

اصلاً الغارات به چه معنا است؟

استاد جباری:

الغارات ناظر به آن غارت گری های معاویه، بحث غارات یکی از وقایع تلخ دوران اواخر خلافت امیرالمؤمنین است، معاویه وقتی که در صفین آن شیطنت کرد و کار به حکمیت کشید و بعدش هم خوارج و اینها، در آن یکی دو سال آخر عمر امیرالمؤمنین معاویه راهزن هایی را می فرستاد به نقاط تحت حاکمیت امیرالمؤمنین، و اینها می رفتند روستا ها را غارت می کردند برای اینکه امیرالمؤمنین را عاجز و غیر مدیر نشان بدهد که این توان اداره حکومتش را ندارد، مناطق را امنیتش را نمی تواند تأمین بکند، لذا الغارات اشاره به این قضایا دارد در آنجا حقایقی دارد از جمله کلمات امیرالمؤمنین در هنگام هجوم مردم برای بیعت می فرمود:

تا آنگاه که به خلافت عثمان برخواستید آمدید و او را کشتید و روی به من نهادید که با من بیعت کنید، و من سر باز می زدم و دستم را واپس داشته بودم،

الغارات، محم ثقفی، ص 112

یکی از نکات است گاهی هم افرادی که سوء غرض دارند می گویند پس پیدا است امیرالمؤمنین طالب خلافت نبوده، خلافت پس حقش نبوده، در حالی که این نیست، خلافت حق علی است، امام واقعی علی است، منتهی آن سه خلیفه فضا را آن چنان مشوش و آلوده و همراه با بدعتها کرده بودند، که این مردم دیگر آماده نبودند با اصلاحات نهادینه مثل امیرالمؤمنین (ع) مواجه بشوند، اصلاحات اساسی

مجری:

این را اشاره هم فرمودید قبلاً در مورد همان نماز  تراویح چگونه عکس العمل نشان می دهند، خیلی سخت می گرفتند

استاد جباری:

بله، لذا می گوید که ما یک فضای مه آلودی را در پیش رو داریم آماده هستید بسم الله، اول دست می کشید دست را کنار می کشید از این باب،

دستم را واپس داشته بودم با من به کشاکش پرداختید تا دستم بگشایید و من مانع می شدم و شما دستم را می کشیدید و من نمی گذاشتم پس بر سر من چنان ازدحام کردید که پنداشتم یا یکدیگر را خواهید کشت یا مرا و گفتید که بیعت می کنیم چون جز تو کسی را نیابیم، و جز تو به کسی رضا ندهیم، و زمانی که بیعت کردیم نه پراکنده می شویم و نه خلافی میان ما پدید خواهد آمد به ناچار با شما بیعت کردم و مردم را به بیعت خود فرا خواندم هر کس به میل خود بیعت کرد، این یک نکته است که امیرالمؤمنین فرمود باید حتماً در مسجد باشد، بیعت آزاد باشد، کسی اکراه به بیعت نشود،

اینکه عرض کردم دموکراتیک ترین حاکمیت است

مجری:

چقدر جالب است وقتی که ما اینجا را می بینیم امیرالمؤمنین می گوید هر کس با میل خودش بیاید بیعت بکند، و حالا در نمونه ای که شما فرمودید، در مسجد نشسته و با زور می آوردن می گفتند بیعت کنید.

استاد جباری:

و جریان شورای شش نفره حضرت حاضر به بیعت با عثمان نبود، عبدالرحمن بن عوف گفت طبق فرمان عمر باید گردنت زده بشود اگر بیعت نکنی، این قصه ها پیش از این بوده،

و هر کسی به میل خود بیعت کرد،  از او پذیرفتم، و هر کس نخواست اکراهش نکردم و به حال خودش واگذاشتم، در میان کسانی که با من بیعت کردند طلحه و زبیر هم بودند اگر نمی خواستند بیعت کنند من به زور وادار شان نمی کردم، نه آنان را و نه دیگران را

این در الغارات ثقفی است، در صفحه 112 کتاب الغارات که از منابع دست اول ما و کهن ما است و خود این یکی از نشانه های این مسئله هست.

مجری:

حالا قبل از اینکه این را بگویید از خود شما این را گرفتم شما این را تصحیح بفرمایید اگر اشتباه است، شما در جریان قتل عثمان فرمودید که از مصر آمدند از بصره آمدند از نقاط مختلف آمدند به اعتراض و خب هم اینهایی که آنجا هستند با امیرالمؤمنین بیعت می کنند، پس ما می بینیم که علاوه بر مهاجرین و انصار که آنجا هستند افراد متعدد از نقاط مختلف از

استاد جباری:

بله اولین بار است، نه در بیعت ابی بکر نه در بیعت عمر نه در عثمان، غیر از اهل مدینه نبودند در آغاز کار، این اولین بار است که موقع بیعت از عراق هستند از شمال افریقا هستند، از مدینه هستند، انصار و مهاجرین هستند، و البته دیگر حضرت بعد از اینکه مردم بیعت کردند با حضرت، آن اساس نامه و مرام نامه حکومتش را بیان کرد که من چنین خواهم کرد و چنان خواهم کرد، اموالی که به ناحق گرفته شده، اینها را باز پس خواهم گرفت حتی اگر مهره زنان باشد، و هشدار داده که ما با یک فضای سختی مواجه هستیم باید آماده باشید که مـتأسفانه چهار سال و اندی خون به دل امیرالمؤمنین کردند، سه تا جنگ تحمیل کردند و بعدش هم غارات که جنگ چهارم هست، که اشاره کردم.

مجری:

درست اس،ـ حالا ما در مورد جنگ چهارم را من خودم شخصاً خیلی چیزی نشنیدم چون مثلاً معروف ترین جمل هست و قضیه صفین و بعد نهروان حالا غارات را هم از شما شنیدم، یک چیزهایی شنیدیم با بیننده ها ولی خب شاید آن تفصیلی که باشد را متأسفانه وقت نیست که بیش از این در خدمت حضرت عالی باشیم و از حضرت عالی استفاده بکنیم، این نکات را ان شاءالله بتوانیم در جریان های بعدی، در جلسات بعد هم از حضرت عالی بپرسیم و یاد بگیریم ان شاءالله، ما حالا سؤالاتی داشتیم در خصوص مباهله در خصوص خود جناب میثم تمار، که مناسبت هایش هست حالا اگر وقتی بود ان شاءالله در جای مناسب آن سؤالات را مطرح خواهیم کرد، پایان برنامه هست و یک دعایی بفرمایید ما استفاده کنیم و بعد ان شاءالله برنامه را به پایان برسانیم.

استاد جباری:

خداوند متعال ان شاءالله به حرمت امیرالمؤمنین (ع) به حرمت این عید بزرگی که پشت سر گذاشتیم نعمت ولایت را که در همین عید هم همه شکر کردیم

الحمد الله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و الأئمة المعصومین (ع) این نعمت بزرگ را از ما نگیرد و ما را همواره پاسدار این نعمت و قدر دان این نعمت قرار بدهد در خود مان و زریّه مان و به همه توفیق بدهد در حد توان مان ان شاءالله هر کس به هر نحوی که می تواند ان شاءالله در مسیر ولایت حرکت کند و خدمت به نعمت ولایت ان شاءالله داشته باشیم.

مجری:

ان شاءالله، ان شاءالله که هرچه سریع تر فرج آقا امام عصر هم برسد و ان شاءالله که همه ما بتوانیم در رکاب آقا امام عصر ایفای وظیفه کنیم، خیلی متشکرم جناب آقای دکتر جباری عزیز استاد حوزه و دانشگاه متخصص در مسائل تاریخ در خدمت شما بودیم و بهره مند.

بینندگان عزیز از شما هم تشکر می کنم امیدوارم که برنامه مورد استفاده شما قرار گرفته باشد، تا دیدار دیگر التماس دعا و خدا حافظ.

اللهم عجل لولیک الفرج.

 


  
  • دکتر وحید رضایی

    11 شهریور 1402 - ساعت 01:06

    نام این چهارده منافق که قصد ترور رسول اکرم صلوات الله علیه وآله وسلم را داشتند در کتاب المحلی ابن حزم آندلسی آمده است با سند صحیح.اما ابن حزم تضعیف کرده

    0 2
  • رضایی

    7 مرداد 1402 - ساعت 14:14

    عاشقتونم استاد جباری مومن و عزیز

    0 2
  • رضایی

    18 تير 1402 - ساعت 03:17

    درود خداوند بر حضرت عمار یاسر سلام الله علیه

    0 2

آینه تاریخ>

اندیشه ترور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جریان نفاق عملکرد عثمان صفین بدعت های عمر بیعت با امیرالمومنین علی علیه السلام حکومت دموکراتیک