راه روشن حجت الاسلام ابوالقاسمی

قسمت هجدهم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی
موضوع: نقد دگر اندیشان شیعی


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 1400/06/11

برنامه:راه روشن

استاد أبوالقاسمی:

أعوذ باالله من الشیطن الرجیم بسم الله الرحن الرحیم الحمد الله رب العالمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِل فَرَجَهُم.

عرض سلام و وقت بخیر دارم خدمت شما عزیزان و گرامیان بینندگان شبکه جهانی حضرت ولی عصر از برنامه راه روشن برنامۀ که به شبهات دیگر اندیشان شیعی پاسخ میدهد کسانی که عقاید شیعی دارند اما مطالبی که مطرح می کنند بر اساس مبانی شیعی آنقدر دقیق نیست و دچار مشکلاتی است.

 اما قبل از اینکه ما وارد آن بحث اصلی بشویم این ایام اتفاقاتی که رخ داده مطالب و مسائلی که در جای جای بلاد اسلامی دارد رخ می دهد مهم ترین مسئله مسئلۀ طالبان هست؛ من فقط چند نکته به عنوان مقدمه بحث امروز عرض بکنم و بعد به ادامه بحث سابق خودمان بپردازیم؛ ما در مورد اینکه طالبان چه عقیدۀ دارند یک برنامه مفصل رفتیم مطالبی را مطرح کردیم به صورت مفصل و اجمالاً عرض کردیم:

یک: وضعیت طوری هست که از جهت شرعی ما دخالت نباید بکنیم و از جهت سیاسی هم دخالت در افغانستان به مصلحت ما نیست از جهت نه قانونی می شد دخالت کرد، نه وضعیت مناسب دخالت بود چونکه حداقل آن این بود که حکومت در آنجا خودش اهل مقاومت نبود برخلاف سوریه که حکومت مقاومت کرد و شیعیان توانستند در مرکز جمع بشوند اما اینجا اصلاً چنین امکانی نبود، اما در چند روز اخیر مجدداً یک سری سؤالات و صحبت های مطرح شده، ادعاهای مطرح می کردند در مورد اینکه طالبان دیوبند است و دیوبند تکفیر نمی کنند شیعه را؛ ما در جلسه قبل به صورت مفصل به این مسئله پرداختیم و از مدارک خود دیوبندها از سایت های اصلی دیوبند به بیان آنچه که اعتقادات این آقایان است پرداختیم.

 در این چند روز اخیر من چند مسئله جدید شنیدم که این را مطرح کردند در مورد اینکه:

یک: در کتب و مجلات و صحبت های طالبان ما راجع به شیعه چیزی نداریم، اگر دقیق بخواهیم صحبت بکنیم اینها کمتر راجع به شیعه و ایران در این چند سال صحبت کردند نه اینکه چیزی نداریم، راجع به هیچ کشوری سعی کردند صحبت نکنند به صورت منفی، اما یک عبارتی است از سایت خود «الصمود» که مجله ماهیانه امارت اسلامی افغانستان یا همان طالبان است خدمت شما ارائه می کنم؛ «الصمود» تاریخ فبرایر 3/2018

 «لدغتان من جُحر واحد»

م. الصمود، فبرایر 3/2018

اینکه می گویند مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود این همین را دارد می گوید؛ می گوید از یک سوراخ دوبار گزیده شدیم، بعد سیف الله الهروی یکی از نویسندگان معروف همین مجله «الصمود» طالبان است می گوید بغداد دوبار سقوط کرد یک بار با هجوم تاتارها بود یک بار با هجوم آمریکای ها، ما هفته قبل مفصل راجع به اینکه چه شد بغداد سقوط کرد و شایعات و دروغ های که مطرح می کنند عرض کردیم البته یکی از عبارت ها یک مقداری مراجعه کردم تحقیق نیاز داشت، اما به هر صورت کلیات همان بود که عرض کردیم، ولی می آید می گوید؛ می گوید که مسئله این بود که عباسی ها به روافض خیلی تکیه کردند و روافض حکومت شان را از بین بردند، در این سری دوم هم حکومت بغداد به وسیله همین رافضی ها از بین رفت

«فی عهد التتار کان الوزیر رافضی، وفی عهد الأمریکان الوزراء وضباط الجیش والجنرالات روافض»

همانطوری که بغداد؛ ادعای شان این است طالبان در سایت رسمی طالبان، همانطوری که بغداد در زمان آخرین خلیفه عباسی سقوط کرد به دست رافضی ها با خیانت رافضی ها، در زمان آمریکای ها هم با خیانت رافضی ها سقوط کرد وگرنه صدام سقوط نمی کرد، یعنی این طرفدار حکومت صدام هم هست، این یک مطلب که ما نیاییم ادعا کنیم که این آقایان هیچ مطلبی بر ضد شیعه ندارند، بله کم صحبت کردند این را من قبول دارم اما اینکه در این مدت رسماً راجع به شیعه مطلبی نگفته باشند نه، هست مطالبی گفتند و آن چیزهای که در درون شان هست را بیان کردند یک آن این بود.

نمونه دیگر: هانی السباعی از القاعری های تند و تیز هست یک سخنرانی کرده بود بعد از کشته شدن ملا اختر منصور؛ بعد از اینکه او کشته شد یک سخنرانی کرد این سخنرانی را کامل در اینجا آورده و در اینجا مفصل به شیعیان توهین کرده به شیعیان جسارت کرده و هر آنچه توانسته گفته حتی شهدای مدافع حرم را شهدای حزب الله در آنجا را به صراحت مسخره کرده من بعضی از عبارت هایش را اگر پیدا بکنم:

«وهذا الصعلوک المجرم القاتل الرافضی أحد أبناء مغنیة وأخوه لما قتل من الذی نعاه؟»

این آدم بیچارۀ جنایتکار قاتل رافضی یکی از بچه های مغنیه و برادرش وقتی کشته شدند چه کسی آنها را تسلیت گفت؟

می گوید شما بیایید برای ملا اختر تسلیت بگویید ما تسلیت گفتیم، یعنی نگاه کنید مدل صحبت کردن چه مدلی است، بعد پاورقی هم زدند راجع به آن صحبت کردند پاورقی شماره (1) کس شک نکند که این چه کسی هست

«الشیخ یقصد الرافضی الخبیث»

این دیگر حرف خودشان است خوب دقت بکنید این حرف خودشان هست این که تعلیق زدند

«مصطفی بدر الدین الذی قُتل فی محیط مطار دمشق الدولی»

این دیدگاه مشخص است دیدگاه تعییر نکرده همان دیدگاه است، اینکه ما وظیفه مان الآن چیست یک مسئله است بارها ما گفتیم ما نباید این جنگ را مذهبی کنیم، اما اینکه اینها اعتقادشان در مورد ما چیست مشخص است؛ اگر صحبت نمی کنند این سیاست شان است در این چند سال سیاستی داشتند مبنی بر اینکه راجع به ما چیزی نگویند اما این نیست که چیزی نداشته باشند، پس اولین مسئلۀ که می خواستم مطرح بکنم؛ ما وظیفه مان را در جلسه قبل مفصل عرض کردم به هیچ وجه من الوجوه ما در قضیه افغانستان نباید دخالت می کردیم هر دو طرف شیعه کش بودند، هر دو طرف کسانی هستند که سابقه منفی دارند بسیار هم منفی، هر دو طرف دارند ضد ما کار می کنند و می کردند، وارد شدن ما در این جنگ فقط کشته شدن شیعیان بی دلیل و شروع جنگ مذهبی توسط ما بود، این یک.

مسئله دیگری که هست دفاع آنها از کسانی که به اصطلاح ضد شیعه صحبت کردند؛ مجلۀ دارند به نام مجله «حقیقت» در این مجله «حقیقت» سال ششم شماره سوم رجب و شعبان 1440 مدح فخر رازی:

او در تفسیر الکبیر به شدت بر معتزله، جبریه، قدریه و رافضیه رد کرده است

م. حقیقت، س 6، ش 3، رجب و شعبان 1440

این مشخص است اعتقاد چیست، پس اعتقاد آنها در مورد ما مشخص هست ولی بیان نمی کنند و تصمیم هم دارند که بیان نکنند فعلاً و تصمیم هم دارند فعلاً با ما داخل درگیری مذهبی نشوند.

اما مسئله دیگری که در این چند وقت مطرح شد پس یکی از چیزهای که گفتند گفتند اینها ضد شیعه مطلبی ندارند اینها اصلاً تکفیر ندارند که ما سایت دیوبند را آوردیم جلسه قبل، گفتند اینها خلاصه در این چند وقت ضد شیعه چیزی نگفتند؛ اینکه نگفتند دلیل نمی شود عقیده شان این نباشد، ثانیاً گفتند ولی سعی کردند کم بگویند بعضی جاها چیزی در درون شان بوده در رفته از زیر زبان شان.

نکته سومی که مطرح کردند و من شنیدم و باز غصه خوردم اینکه می آیند می گویند طالبان فرقش با داعش در این است که داعش نگاهش یک حکومت جهانی است، طالبان نه، امارت افغانستان فقط، لذا اینها با آنها درگیر هستند؛ اینهم یک اشتباه جدی است باز من ارجاع می دهم به حرف های که خودشان زدند؛ اولاً همان مجله «حقیقت»

تأملی بر پیام عالیقدر امیرالمؤمنین

هبة الله أخند زاده سخنرانی کرده بود آمدند بر این شرحی زدند سال سوم، شماره پنجم، ذی العقده 1437

طالبان فراتر از افغانستان غم کل جهان اسلام را دارند.

م. حقیقت، س 3، ش 5، ذی القعده 1437

ما راجع به سوریه راجع به بقیه جاها نظریاتی داریم و خلاصه باید حواس مان باشد جلوی اینها را بگیریم

بیشتر از این نگذارند با ظلم به سوریه باعث ناامنی در تمام جهان گردند

پس این اولاً رسماً می گوید ما نگرانی جهانی داریم، عرض سلام جهانی کرده ایشان، مخاطبش کل مردم جهان هستند و

طالبان فراتر از افغانستان غم کل جهان اسلام را دارند.

اینجا که این را گفته بود، از این واضح تر عبارتی است در همان مجله «بیعت و اهمیت آن در اسلام» مجله «حقیقت» صفحه 58، سال سوم، شماره ششم، محرم صفر 1438، خیلی هم نگذشته از این قضیه (1395) پنج سال گذشته

بیعت و اهمیت آن در اسلام

م. حقیقت، ص 58، س 3، ش 6، محرم صفر 1438

چند جلسه صحبت کرد راجع به بیعت

مفتی ابو حکمت غوری

یک شخصی هست یعنی مفتی شان هست این آدم، از نویسنده های معروف هم هست می آید

طریقه انعقاد امامت و خلافت

و بعد چیزی که می آید مطرح می کند

تحقیق یک مسئله

صفحه بعد هست این قضیه صفحه 59

اینکه آیا در یک وقت و زمان از برای همۀ مسلمانان جهان یک امام و امیر ضروری است و یا تعدد آن جوار دارد؟

در تحقیق این مسئله دو قول است:

1: قول جمهور علماء اینست که تعدد خلیفه یا امیر جواز ندارد

در کل جهان؛ خوب دقت کنید آقایانی که می گویند طالبان نگاه جهانی ندارند!

زیرا مقصود از نصب امام یا خلیفه وحدت امت و جلوگیری از اختلاف است و در صورت تعدد این مقصد فوت می شود.

2: قول بعضی علماء اینست که در وقت ضرورت ودیعت مملکت اسلامی تعدد خلیفه یا امیر جواز دارد.

قول دوم به چند دلیل گفتند اما الآن چه است؟ می گوید ما الآن وضعیت ضرورت داریم

و این قول را که در وقت ضرورت تعدد امیر جواز دارد و هر امیر در جای خود امیر است شیخ مولانا محمد زاهد عزیز خیل در کتاب مشهور خود الارهاب نوشته است، همچنین علامه شیخ عبدالعزیز فرهاری رحمة الله تعالی در نبراس شرح شرح العقاید نوشته است:

«ولا یخفی»

می آید متوجه می کند که الآن ضرورت دارند

در چنین وقت مردم هر ملک با همان امیر که از طرف بیشتر علماء و اهل دانش و مصلحت در آن ملک اول تعیین شده باشند باید بیعت نمایند.

چرا این حرف را زده؟ این نیست که اینها دید جهانی ندارند نه، یک شبهۀ ایجاد شده بود در بین طالبان که الآن آن طرف هست یک امیرالمؤمنینی آمده یعنی پنج سال قبل یعنی دقیقاً تاریخش را ببینید تاریخ قوس 1395 هه ش، محرم صفر 1438، در آن سال همان زمان اوج قدرت داعش بود و گفتند یک امیرالمؤمنین هست پس ما چیکار کنیم؟ یک امیر جهانی است؛ گفتند نه، ما الآن اضطراراً برویم سراغ منطقه خودمان، امیر منطقه خودمان در منطقه خودمان امیر مثلاً ملا اختر است، اما اینکه دید جهانی ندارند نخیر اینها دید جهانی برای خلافت شان دارند لذا فعلاً گفتند امارت افغانستان، اما بقیه جاها را هم به عنوان یک امارت های دیگر باید زیر نظر خودشان بیاورند، پس قطعاً اگر فرصت برای آنها مهیا بشود که قطعاً الآن مهیا نیست این را یقین بلاشک داریم، اینها به اصطلاح در همان منطقه خودشان خلافت را بسنده نخواهند کرد و اگر فرصت برای شان پیش بیاید به بقیه کشورها حداقل طبق مبنای فقهی خودشان به مناطقی که در آنها حالا غیر مسلمان ها باشند حمله خواهند کرد، پس اینهم راجع به مبنای فقهی شان.

دو مسئله در این ایام مطرح شد:

مسئله اول: اینها اصلاً ضد شیعه صحبت نکردند؛ عرض کردیم خیر اینطور نیست.

دوم: اینها نگاه جهانی ندارند؛ چرا نگاه جهانی هم دارند.

به همین دلیل است که در مجلات مختلف خودشان در زمانی که در سوریه درگیری داغ بود؛ من عبارت ها را خدمت شما نشان می دهم ببینید چه نوشتند اینجاها؛ این مثلاً در «حقیقت» سال سوم، قوس 1395 همان ایام

«در حلب چه می گذرد؟»

م. حقیقت، س 3، قوس 1395

«بأی ذنب دمرتم حلب»

مخاطبش چه کسی است؟ مخاطبش رژیم سوریه و طرفداران رژیم، می آید می گوید سوریه و روسیه البته اسم ایران را نمی برد، می گوید خلاصه کشورهای مختلفی همراه شدند برای چه؟ برای کشتن مردم سوریه، این یک، نمی گوید اینجا می خواستند بیایند و نابود بکنند هر آنچه که برای حکومت های ضد اسرائیلی بوده.

باز دوباره می آید همین را مطرح می کند می گوید که بله دو میلیون نفر محاصره هستند و مشغول کشتن شان هستند و

«یوم نبطش»

ما از آنها انتقام می گیریم و بعد اینجا

روسیه با سراسیمه گی حدود پنج هزار نیروی زمینی روسی در کنار نیروی ایرانی، افغانی، لبنانی، سوری، اردنی و پاکستانی که همه تحت نظام امر بشار اند به حلب فرستاد و دوباره وحشیانه شروع به کشتار کردند و ...

آمار وحشتناک که حتی ابروی حکام پست سرزمین های اسلامی را خم نکرد، چه برسد که در مقابل این اعمال وحشیانه عکس العمل نشان دهند.

حکام خاین سر زمین های اسلامی در مقابل این  جنایات افسار گسیخته کفار

چه کسانی را داشت می گفت؟ ایرانی، افغانی، لبنانی، سوری، اردنی و پاکستانی

بر مردم بی دفاع حلب حماه، حمص و ادلب هیچ کاری نکرده و نخواهند کرد زیرا این حکام دست نشانده گان کفار اند

خب پس از جهت سیاسی هم ما وقتی مراجعه می کنیم، فقط هم این نیست یعنی در مورد سوره زیاد صحبت کردند، و همچنین آخرین چیزی که چاپ کردند خودشان کتاب «امارت اسلامی به ما چه داده است» این را هم پخش کردند که بخوانید که بدانید ما دنبال جنگ نیستیم، مفتی انعام الله حبیبی سمنگانی می آید می گوید

اگر بیرون از افغانستان به سوریه نگاه شود

امارت اسلامی به ما چه داده است، انعام الله حبیبی سمنگانی، ص 128

آنجا قیام بزرگی بر ضد بشار بود اما اینها چونکه همه یک فرمانده نداشتند یک رهبر نداشتند سقوط  کرد، لذ آنها قیامشان به حق بوده اما سقوط کرده چون رهبر نداشتند ما در افغانستان رهبر داریم.

اجمالاً آن چیزی که مشخص است اینها از جهت عنوان محور مقاومت به هیچ وجه اعتقادی به محور ماومت ندارد، تنها چیزی که برایشان مهم بود بیرون کردن آمریکایی ها بود که بتوانند حکومتی تشکیل بدهند. خلاصه آن چیزی که حقیر در مورد طالبان به شما عرض بکنم این است که طالبانی ها با توجه به اینکه فکر دیو بند دارند، خوب دقت کنید اینها الآن یکی دو بار از زبانشان کلمه دیوبند آمده  اما در کتاب های شان سعی می کنند دیوبند بودن خودشان را مطرح نکنند ،همانطوری که وهابی ها وهابی بودن خودشان را مطرح نمی کنند اینها می گویند ما اسلام هستیم ،همانطوری که وهابیت می گفتند ما اسلام هستیم اینها هم می گویند ما اسلام درست هستیم، فقط فرقش در این است که اینها اسلامش بر اساس فقه مقلدین است وهابیت اسلامی بود که بر اساس فکر غیر مقلدین بود و از جهت سیاسی با هم اختلاف داشتند، فرق سیاسی این دو گروه با هم چه بود؟ وهابیت از جهت سیاسی می گفتند ما باید حکومت سلطنتی تشکیل بدهیم، دیوبند از جهت سلطنتی خنثی بودند، قبلاً هم عرض کردیم مراجعه بفرمایید کتاب های اولیه اینها ،عبد العزیز دهلوی و بقیه می گفتند به هیچ وجه من الوجوه حتی با انگلستان نباید در گیر بشوید، همکاری تام باید با حکومت بکنید، جماعت تبلیغ مطقا بحث های سیاسی را ممنوع کردند، آن زمانی که هندوستان از پاکستان جدا شد، جدا شدن هندوستان از پاکستان چرا دیوبند قدرت پیدا نکرد؟، چون دیوبندها می گفتند نباید جدا بشویم مصلحت نیست، پاکستان که از هندوستان جدا شد  اینها می گفتند مصلحت نیست جدا بشویم همه باید تحت یک حکومت باشیم ولو حکومت هندو ها، به هیچ وجه دنبال حکومت اینها نبودند، چرا؟ چونکه اینها را یک فکر سلفی خنثی بار آورده بود حالا با آن مدارکی که بعضی ارائه می کنند در اصل تأسی اینها چیست، به هر صورت آن چیزی که در تفکر اینها بود خنثی بود، اما این خنثی بودن فکر سیاسی به ضرر آنها تمام شده، می بینند اخوان المسلمین حکومت به دست آوردند یا شبهه حکومت، وهابیت حکومت دارد، بری لوی ها در هند و پاکستان حکومت دارند، خب همه گروه های فقهی مختلف حکومت به دست آوردند تنها گروهی که حکومت به دست نیاورده دیوبند است، لذا گفتند ما هم باید یک حکومت داشته باشیم، حکومت دیوبند، البته اسم دیوبند را نمی برند اما در عمل به دنبال اجرای فقه دیوبند هستند به همین دلیل همین هفته قبل بعد از تمام مدارس غیر مقلد را در افغانستان تعطیل کردند و بستند، چرا؟ ما اینجا غیر مقلد نباید داشته باشیم فقط مقلد باید باشد، آن دورانی که ما از جهت فکری  تابع شما بودیم گذشت اینکه در گزارش های زیادی مطرح می کنند، می گویند اینها می رفتند فلان کشور برای جهاد، در آن کشور که می رفتند به آنها می گفتند که نماز باید مثل ما بخوانید و ما قبول نداریم شما مثل خودتان نماز بخوانید اگر نه ما با شما نماز نمی خوانیم، اینها چون روی فکرشان خیلی تعصب دارند، روی فقه حنفی خودشان ،و الآن هم تأسیس یک حکومت خلافت اسلامی به قول خودشان بر اساس فقه حنفی دیوبندی خواهد بود، دقیقاً این را می خواهند پیاده بکنند، یک فقه حنفی دیوبند مستقل از بقیه فقه ها و می گویند ما خودمان باید اجرا بکنیم، خب ارتباط شان با بقیه چه خواهد شد؟ ارتباط شان با بقیه همان خواهد شد که  قبلاً بقیه کشور های سنی داشتند الآن عربستان، وهابیت بود با انگستان ارتباط داشت، با آمریکا ارتباط داشت مشکلی هم ندارد، قطر اخوانی بود با آنها ارتباط داشت مشکلی هم ندارد، بقیه کشورهای اخوانی همچنین، مصری ها اخوانی بودند وقتی که آقی مرسی روی کار آمد و بلافاصله با آمریکا ارتباط برقرار کرد اینها مدل سلفی شان مدل سلفی است که به راحتی با آمریکا ارتباط برقرار خواهند کرد، و با بقیه، اما می گویند ما دیگر قدرت پیدا کردیم ما دیگر مستقل هستیم از عربستان، ما دیگر مستقل هستیم از پاکستان، این را دارند ادعا می کنند این خلاصۀ آن چیزی که حکومت طالبان خواهد بود و پیش خواهد برد، این راجع به آن بحث های که در مورد این گروه ها می خواستم عرض کنم.

در این برنامه به شبهات دیگر اندیشان شیعی پاسخ می دادیم إن شاءالله این جلسه آخرین جلسۀ است که به شبهه تکفیری بودن شیعیان پاسخ می دهیم، ما مفصل راجع به اینکه شیعیان را تکفیری معرفی کرده بود یکی از آقایان پاسخ گفتیم، اینکه در بین خود اهل سنت تکفیرهای متعددی بوده این را بیان کردیم، موارد متعدد تکفیر در بین خود احناف، اینکه احناف آمدند شافعی ها، مالکی ها، حنبلی ها را تکفیر کردند، شافعی ها بقیه را تکفیر کردند، مالکی ها بقیه را تکفیر کردند، حنبلی ها بقیه را تکفیر کردند صحبت کردیم و راجع به این ادعا که شیعیان در کشتار بغداد دخالت داشتند صحبت شد.

 اما مقداری راجع به جنایاتی که بر ضد شیعیان صورت گرفته ما صحبت بکنیم: در زمان معاویه موارد متعددی از کشتار شیعیان رخ داده من اجمالاً بعضی شان را عرض بکنم؛ عبارتی است إبن أبی الحدید معتزلی آورده در «شرح نهج البلاغه» جلد یازده صفحه 25، می آید عبارتی را مطرح می کند می گوید:

«وروی أبوالحسن علی بن محمد بن أبی سیف المداینی»

این را مداینی در کتاب «الأحداث» گفته، یعنی إبن أبی الحدید خودش نمی گوید مدرک ارائه می کند

شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 25

«کتب معاویة نسخة واحدة إلی عماله بعد عام الجماعة»

بعد از اینکه خلافت به معاویه رسید این نامه را نوشته

«برئت الذمة ممن روى شيئا من فضل ابي تراب واهل بيته»

اگر کسی چیزی در فضیلت علی و اهل بیت او صحبت بکند ذمه از او بری است هر کاری خواستید با او بکنید

«فقامت الخطباء في كل كورة وعلى كل منبر يلعنون عليا ويبرءون منه ويقعون فيه وفي اهل بيته»

خطیبان در هر روستایی (حتی روستاها) در هر منبری علی را دشنام می دادند

«ويبرءون منه»

از او بیزاری می جستند

«ويقعون فيه»

به حضرت جسارت می کردند به اهل بیتش جسارت می کردند

«وكان اشد الناس بلاء حينئذ اهل الكوفة»

بیشترین مصیبت برای اهل کوفه بود چون در کوفه شیعیان زیاد بودند

«فاستعمل عليهم زياد بن سمية»

معاویه عامل خودش بر کوفه را زیاد بن سمیه زیاد بن أبیه قرار داد

«وضم إليه البصرة»

و بصره را هم ضمیمه کوفه کرد

«فكان يتتبع الشيعة»

دنبال شیعیان می گشت

«وهو عارف بهم»

شیعیان را هم می شناخت

چون در زمان حضرت علی (ع) خودش یکی از کسانی بود که به اسم نیروی های حضرت علی بود، جزو نیروی های حضرت علی به حساب می آمد

«فقتلهم تحت كل حجر ومدر»

زیر هر سنگ و ریگی بودند شیعیان را پیدا می کرد می کشت

آنها را ترساند

«وقطع الايدي والارجل»

دست و پاها را قطع کرد

«وسمل العيون»

چشم ها را کور کرد

«وصلبهم على جذوع النخل»

اینها روی درخت ها به صلیب کشید به دار کشید

«وطردهم»

آنها را طرد کرد از کوفه، تبعیت کرد

«وشردهم عن العراق»

از عراق بیرون شان کرد

«فلم يبق بها معروف منهم»

یک کسی که معروف به تشیع باشد در کوفه باقی نماند

«وکتب معاویة إلی عماله في جميع الآفاق»

معاویه به نیروهایش در همه جا فرستاد

«الا يجيزوا لاحد من شيعة علي واهل بیته شهادة»

به هیچ وجه شهادت شیعیان علی را قبول نکنید

در دادگاه هر کس شهادت داد شهادتش قبول نیست نگاه کنید چه کسانی شیعه عثمان بودند محبین عثمان بودند فضائل عثمان را روایت می کنند

«فادنوا مجالسهم وقربوهم واكرموهم»

آنها را إکرام بکنید نزدیک خودتان بیاورید

«واكتبوا لي بكل ما يروي كل رجل منهم»

هر کدام فضیلتی در مورد عثمان و اینها نقل کردند برایم بفرستید

اسم خودش را اسم پدرش را خاندانش را

«ففعلوا ذلک»

همین کار را کردند

«حتى اكثروا في فضائل عثمان ومناقبه»

یک عالَم روایت در مورد عثمان گفتند

«لما كان يبعثه إليهم معاوية من الصلاة والكساء والحباء والقطائع»

چون معاویه پول می داد صله می داد زمین می بخشید لباس می بخشید

«ويفيضه في العرب منهم والموالي»

هر کسی عرب بود یا از موالی بود یک فضیلت برای عثمان می گفت پول می گرفت

«فكثر ذلك في كل مصر»

در هر شهری در هر منطقۀ فضیلت عثمان زیاد شد

«وتنافسوا في المنازل والدنيا»

در دنیا با هم منافسه کردند

هر کسی بود می آمد فضیلتی مطرح می کرد

«الا كتب اسمه وقربه وشفعه فلبثوا بذلك حينا»

مدتی گذشت گفت الحمد الله فضائل عثمان زیاد شده در همه جا، الآن که آمد بگویید مردم روایت در فضائل صحابه و خلفای اولین بکنند

«ولا تتركوا خبراً يرويه أحد من المسلمين في أبي تراب إلا وتأتوني بمناقض له في الصحابة»

هر چه در مورد علی مردم روایت می کنند شما یک نقیض در مورد صحابه درست بکنید

«فإن هذا أحب إلي»

این را من خیلی دوست دارم

«وأقر لعيني وأدحض لحجة أبي تراب وشيعته»

این حجت شیعیان أبی تراب را از بین می برد

«وأشد إلیهم من مناقب عثمان وفضله»

درست است شما برای عثمان فضیلت تراشیدید اما فضیلت برای معارضۀ با فضائل علی اگر درست کنید؛ می گوید پیغمبر برای علی گفته «من کنت مولاه» می گوید برای فلانی هم گفته «من کنت مولاه»، برای علی گفته «أن مدینة العلم و علی بابها» برای فلانی گفته «فلانی پنجرتها»

«فقرئت کتبه علی الناس»

اینها را خواندند

«فرويت أخبار كثيرة في مناقب الصحابة مفتعلة لا حقيقة لها»

روایات جعلی که حقیقت نداشت شروع کردند گفتن

«وجدَّ الناس في رواية ما يجري هذا المجرى»

خیلی هم مردم پشت کارشان زیاد شد

دنیا هست دیگر

«حتى أشادوا بذكر ذلك على المنابر وأُلقي إلى معلمي الكتاتيب»

به معلمین گفتند

«فعلموا صبيانهم وغلمانهم من ذلك الكثير الواسع»

به بچه ها روایات دروغین فضیلت أبوبکر و عمر را یاد دادند، به زن ها و دختران و خدم و عشم یاد دادند، دوباره نامه نوشت به همۀ شهرها؛ حالا که اینطور شد الآن دیگر زمینه آماده شد ما قبلاً یک گروهی داشتیم اینها علوی بودند یک گروهی داشتیم عثمانی، عثمانیان نیرو های بودند که در زمان عثمان حکومتی بودند خانه گیرشان آمده بود پول گیرشان آمده بود و شده بودند طرفدار عثمان، علوی ها همۀ مردم بدبخت و بیچارۀ که در زمان عثمان پدرشان در آمده بود همه دشمنی داشتند، اولین کاری که کردیم عثمان شد آدم خوب، فضائل عثمان را گفتیم،شیعیان هم که حق حرف ندارند فقط ما یک طرفه باید بگوییم، بعد از اینکه عثمان شد آدم خوب؛ علی فضیلت دارد منِ معاویه نمی توانم منکر بشوم اما چیکار کردم؟ کسی حق نقل ندارد باید معارضش هم درست بشود که دیگر شیعیان نتوانند حرف بزنند، حالا که اینطور شد الآن دیگر جایگاه علی را پاین آوردیم جایگاه بقیه را بالا بردیم جایگاه عثمان هم درست شد، الآن این کار را کنید: نگاه کنید هر کسی

«يحب علياً وأهل بيته»

محب علی و اهل بیت اوست

«فامحوه من الديوان»

نامش را از دیوان حکومتی خط بزنید

دیگر در حکومت هیچ خدماتی به او داده نمی شود؛ دادگاه می خواهد برود قبول نیست، پولی بین مسلمان ها تقسیم می شود به او نمی رسد، زکاتی می رسد به او نمی رسد، فقیری است بدبخت هیچ چیزی کمک به او نمی رسد

«وأسقطوا عطاءه ورزقه»

هیچ عطا و زرقی به او نباید داده بشود

 نه فقط محبت علی

«من اتهمتموه»

کسی که احتمال دارید متهم بود

«بموالاة هؤلاء القوم فنكلوا به»

بروید عقوبتش کنید

احتمال دادید شیعه است

«واهدموا داره»

خانه اش را هم خراب کنید

«فلم یکن البلاء أشد ولا أکثر منه بالعراق»

از همه سخت تر در عراق و کوفه

«حتی إن الرجل من شیعة علی رضی الله عنه لیأتیه من یثق به، فیدخل بیته، فیلقی إلیه سره، ویخاف من خادمه ومملوکه، ولا یحدثه حتی یأخذ علیه الأیمان الغلیظة، لیکتمن علیه»

اگر کسی شیعه علی بود حتی به نزدیکانش هم فضائل علی را نمی گفت ولی می گفت من شیعه هستم، از خادم و مملوک خودش هم می ترسید، از اهل بیت خانه خودش هم می ترسید، اگر می خواست چیزی به او بگوید از او پیمان های محکم می گرفت که به هیچ کس نگو

تو را به خدا به پیر به پیغمبر این را که می گویم به کسی نگو

«فظهر حدیث کثیر موضوع»

حدیث های جعلی هم زیاد

«وبهتان منتشر، ومضی علی ذلک الفقهاء والقضاة والولاة»

قاضیان والیان فقهاء همه شروع کردند اینطور برخورد کردن

تا زمانی که امام حسن (ع) از دنیا رفت

«فازداد البلاء والفتنة»

بلا و فتنه باز بیشتر شد

تا زمانی که امام حسن بود باز یک ذره حالا امام حسن کمک شان می کرد

«فلم یبق أحد من هذا القبیل إلا وهو خائف علی دمه؛ او طرید فی الأرض»

هر کسی اسمش محب اهل بیت بود نه شیعه، هر کسی اسمش محب اهل بیت بود

«خائف علی دمه»

می ترسید بکشند او را

«طرید فی الأرض»

این بیچاره، بدبخت بیچاره بود

دوباره بعد از شهادت امام حسین وضع بدتر شد، عبدالملک بن مروان آمد

«فاشتد علی الشیعة»

باز سخت تر شد

یعنی روز به روز دارد سخت تر می شود وضعیت شیعیان، حجاج بن یوسف را متولی عراق کرد آنها آمدند اهل دین اهل صلاه گفتند الآن بغض علی و موالات اعداء او این جزو دین است، موالات هر کس دشمن علی باشد هم جزو دین است

«واکثروا من الغض من علی رضی الله عنه وعیبه»

شروع کردند به حضرت علی اشکال گرفتن، توهین کردن، طعنه زدن، دشمنی کردن

یک نفر آمد پیش او گفت امیر من أهلم خانواده ام پدر و مادرم با من دشمن بودند اسم من را علی گذاشتند، چون با من دشمن بودند اسمم را علی گذاشتند من بدبخت بیچاره ام نیاز به کمک امیر دارم، امیر شروع کرد خندیدن گفت بیا این پول را بگیر چونکه با اسم علی دشمنی می کنی من این پول را به تو می دهم

«للطف ما توسلت به قد ولیتک موضع کذا»

چونکه خیلی قشنگ من را خنداندی که اهل بیت من پدر و مادرم با من دشمن بودند اسمم را علی گذاشتند لذا من تو را به فلان جا به ولایت فلان جا می گمارم

نگاه کنید چیکار کردند با شیعیان حضرت علی (ع).

حسن بصری می گوید، رسیدیم به حجاج، حجاج را گفتیم، حسن بصری می آید راجع به هم زیاد بن أبیه هم حجاج صحبت می کند در «سیر اعلام النبلاء» جلد سه صفحه 495

«قال أبو الشعثاء کان زیاد أفتک من الحجاج لمن یخالف»

حجاج به اصطلاح اینقدر کشتار داشت، زیاد از حجاج مخالفین را بیشتر می کشت

سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 495

بعد إبن شوذب می گوید به إبن عمر خبر رسید که او خلاصه خیلی دنبال کشتار است، حسن بصری می گوید به امام حسن خبر رسید

«بلغ الحسن بن علی»

به امام حسن خبر رسید

«أن زیادا یتتبع شیعة علی بالبصرة»

شیعیان علی را دارد یکی یکی پیدا می کند و می کُشَت

«فیقتلهم فدعا علیه»

امام حسن نفرینش کرد و او مُرد

«وقیل إنه جمع أهل الکوفة لیعرضهم علی البراءة»

یک عده می گویند او اهل کوفه را جمع کرد تا همه را وادار بکند که باید تک تک بیایید نسبت به حضرت علی تبری بجویید

«علی البراءة من أبی الحسن»

«فأصابه حینئذ طاعون»

طاعون گرفت در سال 53 مُرد

«أفتک من الحجاج»

از حجاج بن یوسف، خود اهل سنت می گویند:

«لَو جَاءَ کُلُّ أمةٍ بِخَبِیثها»

اگر هر امتی بلیدترین فرد خودش را بیاورد

«وجئناهم بالحجّاج»

ما حجاج را بیاوریم

«لغلبناهم»

حجاج از همۀ آنها بلیدتر است

خود اهل سنت نقل کردند زیاد از حجاج پلیدتر بود و شیعیان را اینطور می کشت، در «المهن» مطرح کرده این را آقای تمیمی و کتاب های دیگری است، این را در «المهن» جلد یک، صفحه 279، در «سیر اعلام» و بقیه جاها هم آمده

«بلغ الحسن بن علی (ع)»

به امام حسین خبر رسید

المهن، تمیمی، ج 1، ص 279

«أن زیاداً کان یتتبع شیعة علی»

زیاد دارد یک یک دنبال شیعیان علی می گردد آنها را بکُشد

«ثم یقتلهم فقال الهم لا تقتل زیادا»

گفتند خدایا زیاد با قتل نمیرد

«وأمته حتف أنفه»

با مرگ طبیعی بمیرد

چونکه اگر کسی کشته بشود مقداری گناهایش کمتر می شود

«إن فی القتل کفارة»

اگر زیاد کشته بشود روز قیامت می آید به قاتلش می گوید تو من را کشتی یک مقدار از گناهایم مال تو، یک مقدار از ثوابت را به من بده

این مقدار هم نمی خواهم به اصطلاح زیاد بن أبیه در قیامت از گناهانش کم شود، می خواهم محاسبه کامل بشود اما بمیرد دیگر

«وأمته حتف أنفه»

او را بمیران با مرگ طبیعی که با مرگ طبیعی هم به اصطلاح بیماری گرفت از دنیا رفت، اینطور شیعیان را می کشتند.

باز در «لسان المیزان» إبن حجر عسقلانی می آید ماجرا را مطرح می کند در مود زیاد بن أبیه؛ در «لسان المیزان» جلد دو صفحه 493 می گوید:

«وکان زیاد قوی المعرفة»

زیاد آدم زرنگی بود

لسان المیزان، ج 2، ص 493

سیاست زیادی داشت در جوانیش جزو شیعیان علی بود

«وولاه أمرة القدس»

او را امیر قدس کرد

اما وقتی معاویه

«استلحقه»

وقتی معاویه گفت درست است تو زیاد بن أبیه هستی پدرت معلوم نیست اما پدر من أبو سفیان هم جزو کسانی بوده که در زنای با مادر تو مشارکت داشته و تو برادر منی، وقتی که معاویه

«استلحقه»

گفت بله برادر من به حساب می آیی خلاصه پدر من با مادرت شریک بوده

«صار أشد الناس علی آل علی وشیعته»

بدترین مردم بر ضد شیعیان شد

«وهو الذی سعی فی قتل حجر بن عدی»

او بود که دنبال کشتن حجر بن عدی بود

«ومن معه»

و آنها را کشت

این راجع به کشتارهای که در مورد شیعیان کردند در زمان معاویه.

تماس داریم آقای عرب از زرند کرمان سلام علیکم.

بیننده:

سلام علیکم خسته نباشید، حاج آقا یک سؤال داشتم؛ البته در مورد آقای زیاد إبن أبیه که دارید می گویید ایشان اول والی امیرالمؤمنین بودند در همدان درست است؟

استاد أبوالقاسمی:

بله

بیننده:

بعد با معاویه همدست شد درست است؟

استاد أبوالقاسمی:

بله درست است.

بیننده:

إبن زیاد آیا پسر همین است؟

استاد أبوالقاسمی:

بله إبن زیاد هم پسر او به حساب می آید، البته در زیارت عاشورا می فرماید عبید الله بن زیاد و ابن مرجانه، این هم باز یک کنایه ای است، یعنی همانطوری که زیاد بن ابیه پسر ابو سفیان نبود، و او را استلحاق کردند، عبید الله بن زیاد هم پسر زیاد نبود ولی او را استلحاق کرده بود او را به خودش نسبت می داد در واقع پسر کس دیگری بوده.

بیننده:

من می گفتم که برادر معاویه است، بعد حاج آقا من می خواستم یک سؤال دیگری بپرسم از آقایان اهل سنت همینجا از طریق شبکه شما، آیا می دانند خانم عایشه را چه کسی کشته؟ تا حالا تحقیق کردند برادران اهل سنت ما که ببینند خانم عایشه را چه کسی کشته؟ ام المؤمنین شان است دیگر، می خواستم بپرسم که چه کسی کشته، چرا می گویند معاویه رضی الله عنه.

استاد أبوالقاسمی:

بله این هم یکی از سؤالاتی است که اینها جواب برایش ندارند در کتاب های مختلفی هم این قضیه آمده و راجع به او صحبت شده. نکته ی دیگری ندارید آقای عرب؟

بیننده:

یک چیزی می خواستم بگویم آن اینکه زمان خلفای اموی بوده یک نفر یادش می رود سر نمازش امیرالمؤمنین را لعن کند به کفاره این کارش یک مسجد می سازد، من حیران هستم از این کار آن مردم که امیرالمؤمنین فاتح بدر و حنین به اینجا برسد، آن وقت معاویه ای که خدا لعنش کرده که خیلی ملعون است او بیاید بشود خلیفه مسلمین، ببینید این از کجا نشأت گرفته، اینها همه از سقیفه است. ببشخید مزاحم شدم.

استاد أبوالقاسمی:

خواهش می کنم موفق باشید؛ راجع به این چیزی که شما مطرح فرمودید که قاتل عایشه همسر پیغمبر چه کسی بوده در کتاب «تاریخ حبیب السیر» تألیف خاند میر در این کتاب می آید در صفحه 406، مطرح می کند عباراتی را از کتاب های مختلفی از جمله از تاریخ حافظ ابرو می آید می گوید که

معاویة بن ابی سفیان جهت بیعت یزید به مدینه رفته؛

 در تاریخ حافظ ابرو از ربیع الأبرار و کامل السفینه منقول است که در شهور سنه سته و خمسین معاویة بن ابی سفیان جهت بیعت یزید به مدینه رفته حسین بن علی و عبد الله عمر و عبد الرحمن بن ابی بکر و عبد الله بن زبیر را برنجانید، صدیقه رضی الله عنها زبان ملامت و اعتراف یا اعتراض بر وی بگشاد و معاویه در خانه خویش چاهی کنده سر آن را به خاشاک پوشید و کرسی آبنوس بر زیر آن نهاد آنگاه صدیقه را جهت ضیافت طلب داشته بر آن کسی نشاند تا در چاه افتاد و معاویه سر چاه را با آهک مضبوط کرده و از مدینه به مکه برفت اما در روضة الأحباب گفته شده است که عایشه به مرگ طبیعی در گذشت.

تاریخ حبیب السیر،ص 406

این یکی از نقل هایی است که در کتب اهل سنت است و در کتب دیگری هم این قضیه آمده که بیان کردند که خلیفه معاویه بوده است که عایشه را کشته؛ خب این راجع به این قضیه لذا ما اجمالاً عرض می کنیم اگر بنا باشد بحث تکفیر را نگاه بکنیم که فتوا به تکفیر دیگر مذاهب چه کسی داده است، مذاهب اربعه اهل سنت، مذاهب مختلف فتوا به تکفیر هم دیگر دادند بصورت متعدد بسیار زیاد، فتوا به تکفیر شیعیان بخواهیم نگاه بکنیم إلی ما شاء الله فتوا به تکفیر شیعیان هم داشتند  اگرچه مخالف آن فتوا هم دادند عده ای از آنها، اگر بنا به تکفیر است تکفیری بودن از اینجا مشخص می شود که اینها را بیان کردیم، اگر مسئله جنگ و کشتار باشد موارد متعدد ما آوردیم در طول تاریخ که اهل سنت خودشان به جنگ همدیگر رفتند گروه های مختلف سنی مذاهب مختلف سنی با هم جنگ مذهبی فقهی داشتند یعنی بر اساس مذهب فقهی باهمدیگر جنگیدند ،حنفی با شافعی، شافعی با حنبلی، حنبلی با مالکی، خب این جنگ ها هم بوده، همدیگر را بخاطر مسائل فقهی کشتند علاوه بر تکفیر به کشتار هم رسیده است اگر به کشتن شیعیان باشد از همان صدر اولی که خلافت را به دست آوردند و اسم شیعه رایج شد و اسم غیر شیعه که حالا آن موقع می گفتند شیعه عثمان یا ناصبی یا  عثمانی از زمانی که اینها از هم جدا شدند شروع به کشتار شیعه داشتند اما در طول تاریخ چقدر شیعیان تلاش در جلوگیری از جنگ با آنها داشتند، چقدر شیعیان تلاش بر صلح با آنها داشتند همین الآن بیشترین گرایش برای تقریب، بیشترین فتوا برای تقریب، بیشترین فعالیت رسمی مؤسسات برای تقریب بین مذاهب برای شیعیان است، خب اینکه آمدید شما مطرح کردید شیعیان تکفیری هستند، نه روایات شیعه مطابقت دارد، نه فتاوای علمای شیعه مطابقت دارد که ما قبلاً مطرح کردیم، عبارات آن کسی که به عنوان تکفیری معرفی می شود  مرحوم مقدس اردبیلی چقدر راجع به غیر شیعیان صحبت کرده که اینها احتمال بهشت رفتن شان است و از کرم خدا و کرم اهل بیت بعید نیست که اینها بهشتی باشند، بهشتی بودن شان را مطرح کرده است، دیگر از این بالاتر شما می خواهید؟ خود مرحوم صاحب حدائق که متهم به تکفیری بودن می شود مفصل راجع به احتمال بهشت رفتن عزیزان اهل سنت و دیگر مذاهب صحبت کرده؛ فقط مسئله این است عبارات آنها بد فهمیده شده، این آقایان اصطلاحی که دارند با اصطلاح رایج بقیه شیعیان فرق می کرده، اصطلاح آنها این بوده است که اگر کسی حق را بفهمد در باب ولایت و منکر شود به او می گویند ناصبی، اصطلاح آنها در مورد ناصبی این است نه اینکه هر کسی که غیر شیعه باشد ناصبی باشد یا مخالف باشد، کسی که حق را بفهمد و منکر بشود، صراحتاً گفتند «من یخالف النص» « من جاهد النص، من انکر النص» فهمیده و منکر شده راجع به چنین فردی گفتند خب چنین فردی جهنمی است در مورد هر حکم دیگری هم باشد، شما در مورد کوچک ترین مستحب یا کوچک ترین واجب شرعی هم بدانید و منکر بشوید همین حکم برایت جاری می شود اما راجع به بقیه اصطلاح آنها مستضعف بوده و تصریح کردند که ما اغلب مستضعفین را اعتقاد داریم که اینها می توانند به بهشت بروند، پس اجمالاً شبهه ای که مطرح کرده بودند پاسخ داده شد ان شاء الله از هفته آینده به سایر شبهات خواهیم پرداخت، موفق باشد و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

 


  
  • دکتر وحید رضایی

    12 شهریور 1402 - ساعت 20:41

    خداوند شر دشمنان شبعه و ایران رو به خودشون برگردونه ان شاء الله.الهي آمین

    0 1
  • سيد شهاب شاهرخي

    15 شهریور 1400 - ساعت 21:02

    سلام لطف بفرماييد زماني كه ويدئويي را كه ما تماشا مي كنيم تاريخش هم معلوم باشه

    0 1

راه روشن>

شبکه ولی عصر راه روشن استاد ابوالقاسمی