آینه تاریخ

قسمت پنجاه و هفتم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 21/05/1401

برنامه: آینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم،

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ، السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

بینندگان محترم سلام وقتی شما بخیر شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) هست و برنامه آینه تاریخ، برنامه ای که متکفل پاسخ به سؤالت تاریخی شما عزیزان بیننده هست سؤالاتی که از طرفی فضای مجازی و رسانه های متعدد که ممکن است بر ما رسیده باشد، و همچنین می توانید با تماس هایی که بر قرار می کنید سؤالات تان را مطرح کنید و پاسخش را ان شاءالله در برنامه کارشناس عزیزمان میهمان گرانقدر مان جناب استاد دکتر جباری پاسخ خواهند گفت، من در خدمت شما عزیزان بیننده هستم در این برنامه و از محضر استاد مان هم پذیرایی می کنم و در خدمت شان هستم، استاد جباری سلام وقتی شما بخیر خیلی خوش آمدید تسلیت و تعزیت و قبولی طاعات و عزاداری های شما را از خداوند خواستارم،

استاد جباری:

بسم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و ادب و احترام دارم حضور شما جناب آقای غضبانی و شما بینندگان عزیز این برنامه ان شاء الله که موفق و سربلند و پیروز باشید و عرض تسلیت به مناسبت ایامی که در آن قرار دارید، مصیبت ها همچنان ادامه دارد، مصیبت بزرگ شهادت ابی عبدالله (ع) و اصحاب و یارانش و سپس آغاز مصیبت بزرگ اسارت اهل بیت آن حضرت که در آن ایام قرار داریم ان شاءالله که همه عزا داری ها و عرض ارادات در روزهای گذشته و روز های که در پیش است از جانب شما عزیزان مقبول درگاه خداوند متعال قرار گرفته باشد، و ان شاءالله ما همواره در جبهه حسینی (ع) حضور داشته باشیم و ایفای نقش بکنیم.

مجری:

ان شاءالله که توفیق داشته باشیم بتوانیم خوب عزاداری بکنیم و با عزاداری های مان دل آقا امام عصر را کی شاد کنیم و بتوانیم التیام ببخشیم، در حد خودمان، زخم هایی که ایشان دارند مرتب شما هم در برنامه متعدد اشاره داشتید،  و این توفیق را داشتیم در این شبکه حدود دو هفته از محضر حضرت عالی استفاده کردیم در برنامه سوگواره و بینندگان محترم هم مستحضر هستند برنامه شما را آنهایی که دنبال می کردند.

استاد سؤالات متعددی برایمان آمده زیاد هم هست، طبیعتاً بخاطر برنامه ای که شما در این روزها داشتید برای بیننده ها سؤالاتی هم پیش آمده و این سؤالات را مطرح می کنیم، حالا احیاناً شاید بعضی هایش هم تکراری باشد، پیشاپیش عذر خواهی می کنیم، یا ارجاع می دهید یا مختصراً پاسخش را می دهید با صلاح دید خودتان هست، خب یک سؤال شده که احتمالاً برای یک دو روز پیش بوده، گفته که در چنین روزی، خودش توضیح می دهد 13 محرم، که در چنین روزی اسرا در کوفه چه وضعیتی داشتند

استاد جباری:

همین روزهایی که در آن قرار داریم روز 13 محرم مثل دیروزی، روز های اسرا در کوفه است، همانطور که در برنامه هایی که اشاره فرمودید عرض کردم اهل بیت (ع) عصر یازدهم حرکت کردند از کربلا روز دوازدهم طبق تصریح متونی مثل ارشاد شیخ مفید رسیدند به کوفه، و در همان روز دوازدهم به دستور ابن زیاد اسرا را وارد دارالإماره کردن و آن صحنه درناک تعرض ابن زیاد به سر مطهر ابی عبدالله (ع) در مقابل حضار، و حضور عزت مندانه خاندان ابی عبدالله (ع)، بخصوص زینب کبری (س) که در نقل دارد بی اعتنا به ابن زیاد و در جمع زنانی که حضور داشتند حضرت زینب وارد شد بدون اینکه اعتنایی به او بکند و سلامی بکند، رفت و در گوشه ای نشست و زنها دور او را گرفتند، سیده جلیله زینب کبری (س) ورودش به این نحوه حرکت موجب جلب توجه ابن زیاد شد، و سؤال کرد آن زن کیست؟ حضرت جوابی نداد، بار دوم پرسید کیست، جوابی نداد، بار سوم جوابی نداد، یک کنیزی بعد گفت که این زینب کبری بن علی است، و بعد آن گفت و گویی فضاحت بار ابن زیاد به زعم خودش می خواست رسوا بکند و نمک بپاشد بر زخم زینب (س)

«الحمد لله الذي فضحکم و قتلکم و اکذب احدوثتکم»

گفت شکر خدایی که شما را مفتضح کرد و دروغ شما را آشکار کرد،

 و حضرت هم عزت مندانه گفت

«انما يفتضح الفاسق»

افراد فاسق مفتضح می شوند

ما نمی شویم، ما خاندانی هستیم که خداوند مطهر قرار داده ما را، و چنین بیانی، و مفصل  است در آن مجلس یک چنین وضعیتی پیش آمد و باز  گفت و گویی بین ابن زیاد و امام سجاد (ع) اتفاق افتاده این مربوط به روز دوازدهم است، و از نقل ها بر می آید که ابن زیاد در ادامه بحث دار الإمارة، چون جمعیتی که در دارالإمارة بودند محدود بودند، اسرا بودند و سران قبایل بودند و در همان دارالإماره هم چون به هدفش نرسید با این پاسخ ها مواجه شد می خواست در مسجد به نحوی قدرت نمایی بکند، و در عین حال در دارالإماره کسانی اعتراض به او کردند، سه چهار نفر یکی زید بن ارقم بود و دو سه نفر دیگر، وقتی که او تعرض به لب و دندان مبارک ابی عبدالله (ع) می کرد از جمله زید بن ارقم اعتراض کرد که این جایی است که من مکرر دیدم پیامبر (ص) می بوسید، به این بسنده نکرد در مسجد اعلام کرد مردم جمع شوند، در نقل روز تعیین نشده اما به نظر می رسد همان روز دوازدهم برای اینکه قدرت نمایی بکند این پیروزی اش را جشن بگیرد مردم را جمع کرد در مسجد کوفه و آنجا شروع کرد به تعریف از بنی امیه معاویه، یزید و امثال اینها، و بد گویی و سب و دشنام به امیرالمؤمنین (ع)، به اباعبدالله (ع) و آنها را دروغگو فرزند دروغگو، حسین بن علی (ع)، دروغگو فرزند دروغگو لقب داد که این موجب اعتراض برخی شد، از جمله عبدالله بن عفیف ازدی، که یکی از اعتراضات خونین در همین روزهای آغازین حضور اسرا در کوفه و روزها بعد از عاشورا همین اعتراض عبدالله بن عفیف ازدی است، از طایفه أزد بود با حمزه و را زا، یک طایفه مشهوری بودند، و در همان جا برگشت گفت که دروغگو پسر دروغگو تو هستی و پدر تو هست و یزید و پدرش هست، و به تعریف و تمجید و تطهیر ابی عبدالله (ع) و امیرالمؤمنین پرداخت، چون نابینا شده بود کسی بود که در رکاب امیرالمؤمنین در جنگ جمل یک چشمش را از دست داده بود، در جنگ صفین یک چشمش را، کلاً نابینا بود، اما در مسجد حضور پیدا کرده بود و هیمن که اهانات ابن زیاد را شنید نسبت به ابی عبدالله به سخن در آمد و گفت که اگر من عاجز نبودم از جهت چشم در رکاب حسین حضور پیدا می کردم و انجام تکلیف می کردم، ابن زیاد گفت او را بگیرید او کیست؟ نیروهایش آمدند و او را گرفتند و طایفه ازد که آنجا بودند جمع شدند تعداد زیادی آزادش کردند رهایش کردند از دست نیروهای ابن زیاد و او را به خانه اش رساندند، ابن زیاد فرستاد نیروهایش را به دنبال دو سه نفر از سران سپاهش را و نیروهایش را فرستاد و در مسیر و آن کوچه ای که منتهی می شد به خانه عبدالله بن عفیف جنگی در گرفت بین طایفه ازد و بین نیروهای ابن زیاد در نقل ها دارد که عده ای کشته شدند، یعنی کسانی در دفاع از عبدالله بن عفیف ازدی کشته شدند، یا می شود گفت حتی به شهادت رسیدند، اینها در جبهه حق بودند، حالا ممکن است بعضی هایشان با اِرق قبیله گرایی آمده باشند و بعضی هم ممکن است از کسانی بوده باشند که بر دفاع از حق آنجا وارد شدند، بعد رسیدند به خانه عبدالله بن عفیف این قهرمان نابینا اما با بصیرت درونی شروع کرد با همان حالت نابینایی جنگیدن، شمشیرش را به دست گرفت و دخترش آنجا راهنمایی می کرد، که دشمن دارد از سمت راست، می آید شمشیر را به سمت راست می زد، از سمت چپ می آید به سمت چپ می زد، و همینطور بالأخره مقداری دفاع کرد و آخر او را گرفتند و بردند نزد ابن زیاد و ابن زیاد ملعون هم دستور شهادتش را داد، این یکی از پیامد های رخ داده در کوفه هست که البته منحصر به این نبود، جندب بن عبدالله ازدی هم که هم طایفه این بود، او هم باز همینطور در دفاع از این برخواست، منتهی ابن زیاد دیگه ترسید، چون فرد متشخص معروفی بود، ترسید که اگر متعرض این هم بشود ازدیان در کوفه شورشی به پا بکنند، او را رها کرد، و این اعتراضات بالاخره رخ داد در مثل روز دوازدهم که در مسجد، جمع کرده بود، و به هدفش هم طبعاً نرسید خواست تنقیص بکند جانب ابی عبدالله را و با یک اعتراضات این چنین مواجه شد یا در مجلس خودش با اعتراض صحابه پیامبر مثل زید بن ارقم مواجه شد، و اما روز سیزدهم که از نقل ها بر می آید که فردای همان روز دوازدهم که در کاخش و در مسجد این اتفاقات رخ داد، این ملعون دستور داد، چون در تأویل دارد چون صبح شد، صبح بعد از آن، تعبیر چون صبح شد، چونکه اسرا روز دوازدهم رسیده اند و این اتفاقات افتاده چون صبح شد پس معلوم است اینجا سیزدهم بوده، دستور داد سر مطهر ابی عبدالله و سرهای شهدا را در کوچه های کوفه بگردانند، خود این گرداندن سرها با این هدف بود که زهر چشم گرفتن ابراز قدرت و ابراز پیروزی، سر بر نیزه کردن و گرداندن این از زمان معاویه ملعون رسم شد، اولین سری هم که در تاریخ هست که بر نیزه کردند و گرداندند در شهر ها سر عمرو بن حمق خزاعی بود، معاویه دستور داد، این جزو اولیات شوم معاویه است، معاویه یک سری اولیات دارد یعنی بدعت های عرفی اجتماعی شومی پایه ریزی کرد یکی همین که سر یک شهید مسلمان را بر نیزه دستور داد بکنند و بگردانند، و در پی او سر مطهر ابی عبدالله (ع) و این شهدا در کوفه روز سیزدهم دستور داد که گردانده بشود،  و این در متونی آمده هم در ارشاد مرحوم شیخ مفید تصریح به این معنا شده، در ارشاد جلد2، در کشف الغمّه اربلی منابع دیگر هم تاریخ طبری انصاب الأشراف بلاذری لحوف ابن طاووس اینها همه اشاره به این نکته کردند، اینکه عرض کردم صبح که شد، تصریح کرده مرحوم مفید این زیاد گفت که سر اباعبدالله  (ع) را در همه کوچه های کوفه و قبایل آن بگردانند، و در متون دیگر تعبیر سرها شده، لذا نشان می دهد که فقط سر حضرت نبوده، سرهای شهدا را گرد کوچه ها و محله ها همینطور می گرداندند و این باز از جمله مواردی است که پیش تر توسط برخی پیش گویی شده بود مثل میثم تمار مثل رشید حجری، در نقل هست که رشید حجری و حبیب بن مظاهر اینها مدتها قبل از حادثه کربلا در محله بنی اسد آنجا بهم رسیدند و رشید رو به حبیب کرد که گویا مرد سرخ رویی را می بینم که سر او در راه دفاع از فرزند پیامبر بریده خواهد شد و در کوچه های کوفه گردانده خواهد شد، حبیب هم نکته مشابه ای درباره رشید گفت که چون رشید هم بعد از این پیش گویی حبیب در راه دفاع از امیرالمؤمنین (ع) به شهادت رسید هم توسط میثم و هم توسط حبیب این پیشگویی شده بود و رخ داد عملاً

مجری:

این سه بزرگوار یکی حبیب بن مظاهر بود یکی میثم تمار و رشید حجری، رشید حجری که در کربلا نبوده قبل از کربلا به شهادت رسید همانطور که میثم هم قبل از ورود به کربلا شهید شد

استاد جباری:

بله، رشید قبل از حادثه کربلا توسط زیاد بن ابیه ملعون به شهادت رسید، و این نکته را هم قبلاً در آن برنامه سوگواره اشاره کردم که سر حبیب را که آوردند به کوفه این حصین بن نمیر، یا همان حصین بن تمیم، این فرد شقی که از فرمانده هان سپاه ابن زیاد و عمر سعد و اینها بود، با اینکه کس دیگری کشته بود حبیب را این هم می خواست به این افتخار برسد، آن فردی که به حبیب را به شهادت رسانده بود حصین در صحرای کربلا وقتی که حبیب به شهادت رسید آنجا را سر را گرفت و یک جولانی داد، آن فرد دیگری که اسمش به خاطرم نیست او سر را گرفت آورد به کوفه و به گردن اسبش آویخته بود در کوچه های کوفه می گرداند فرزند حبیب به نام قاسم او دید، سر پدر را به این شکل دنبال می کرد این فرد را و داخل دارالإماره می رفت دنبالش، این متوجه شد گفت برای چه؟ گفت برای چیز خاصی نیست، اصرار کرد، گفت نه تو برای هدفی دنبال می کنی، گفت این سر پدر من است، و بده من دفن کنم، او گفت نمی شود باید ببرم پیش ابن زیاد، و دارد که این دست بر نداشت، گفت به هر حال سر سرنوشت خودش را داشت، اما از این قاتلش بالأخره انتقام گرفت بعد از جریان مصعب و در دوره عبدالملک این در خیمه ای در آن جنگ هایی که بین مصعب و عبدالملک و اینها رخ داد در خیمه ای او را خوابیده یافت و به قتلش رساند انتقام حبیب را پسرش قاسم از این قاتل گرفت،  منظور این است که وضعیت سرهای مطهر شهدا این چنین در کوفه بود، و سیزدهم و روزهای بعد، اما اینکه این سرها چه سرنوشتی پیدا کردند ابن زیاد ملعون دستور داد که این سرها اعزام به شام بشود، توسط کسانی سرها را به شام فرستاد این قطعی است از جهت تاریخی، چه زمانی فرستاد، از نقل ها بر می آید که با تعجیل فرستاد، سرها را بلافاصله همان روز سیزدهم چه بسا همراه کرد با کسانی سر ابی عبدالله (ع) و یارانش را به شام ببرند، آن کسی که زیاد اسمش در اینجا آمده زحر بن قیس است، فرد خیلی شقی بدنام و از آنهایی است که عاقبت به شر شد، زحر بن قیس با ر، ز، و حاء، در حالاتش هست که این از یاران امیرالمؤمنین (ع) بود، در جنگ جمل و صفین در رکاب امیرالمؤمنین حضور داشت، و در رجز های خودش از مقام امیرالمؤمنین پس از پیامبر یاد کرده و امیرالمؤمنین را وصی پیامبر خوانده این نکته ای است که در شرح ابن ابی الحدید حتی آمده، و اما خب متأسفانه در دوره معاویه کم کم جذب بساط معاویه شد و کارش به آنجا رسید که یکی از شهادت دهندگان بر علیه حجر بن عدی و یارانش شد، در کوفه شهادت دادند به اینکه این دارد بر علیه اسلام و حکومت و اینها حرکت می کند و بر کفر اینها شهادت دادند و اینها را معاویه دستش افتاد از کوفه احضار کرد به شام و آنجا هم مظلومانه به شهادت رساند، بعدش هم جزو جریان اموی شد، سرها به این زحر بن قیس سپرده شد و کسانی هم دستور داده شد که او را همراهی بکنند، اهل کوفه مثل ابو برده بن عوف ازدی، طارق بن ابي ظبيان ازدي و امثال اینها که او را همراهی کردند بعضی گفتند شمر هم همراه بوده با زحر بن قیس در بردن سرها به شام، خب یک بحث بردن سرها به شام هست که این قطعی است با تعجیل برده شده، نقل ها معمولاً این را می رساند، اما اسرا هم آیا با همین سرها اعظام شدند به شام، در همین روزها یا اینکه اسرا دیرتر، گاهی مورخان بین اسرا و بین سرها خلط کردند و به نظر می رسد که سرها زودتر اعظام شده، چون می خواستند زودتر ببرند به شام و این پیروزی را جشن بگیرند و به یزید به نحوی از باب تملق و اینکه ما به چنین پیرروزی رسیدیم، این بردن سر نمادی است نشانه این معنا است، سرها زودتر فرستاده شده، اما اینکه اسرا چه زمانی، همین روز سیزدهم، چهاردهم، و اینها یا کمی با تأخیر، اگر ما ظاهر این نقل ها را لحاظ کنیم، مثلاً نقل مرحوم شیخ مفید و اینها که سپس سرها و اسرا را فرستادند، طبیعتاً می گوییم اسرا را هم در همین روزها فرستادند، اگر نه بعضی نقل ها را لحاظ بکنیم که در آنجا تصریح شده که ابن زیاد پیکی را فرستاد به شام و کسب تکلیف کرد از یزید که من اسرا را چه کنم و یزید گفت آنها را بفرست به شام اگر این باشد طبیعتاً باید یک چند روزی اسرا در کوفه بوده باشند، اینکه حالا در کجا ماندند، اگر بر فرض بگوییم مانده باشند، حالا آن پیک با سرعت معمولاً پیک ها می روند و برمی گردند شاید یک هفته ای مثلاً رفت و برگشت این پیک طول کشده باشد، برود به شام و برگردد، اگر این رخ داده باشد، چند روزی که بودند در کجا ماندند؟ با توجه به کینه ابن زیاد با توجه به سابقه و لاحقه با توجه به اینکه هنوز بنا نیست که با رأفت و رحمت نسبت به اسرا برخورد بشود، آن بحث شام که یزید ملعون آن اوایل اینها را در خرابه جا داد و بد رفتاری کرد، و بعد بخاطر اعتراضات ناچار شد که یک مقدار با ملایمت رفتار بکند، در نیمه دوم حضور اسرا در شام با ملایمت رفتار کرد، اما در کوفه از این خبر ها نیست اصلاً بنا بر این است که مثل ابن زیاد لعینی بنا است که اوج خشونت را داشته باشد، و عقده هایش را خالی بکند، و لذا این را عرض می کنم از این باب که نمی توان پذیرفت نقل امثال طبری و اینها را که گفتند که ابن زیاد خوش رفتاری کرد در کوفه با اسرا، دستور داد یک خانه خلوتی را فراهم بکنند و اسرا را در آنجا جا بدهند، در تعارض نقل طبری با نقل روضه الواعظین فتال نیشابوری، فتال نیشابوری شهید شیعی قرن ششم هست، صاحب روضة الواعظین در روضه الواعظین تصریح می کند که ابن زیاد دستور داد که اسرا را در یک زندانی محبوس بکنند، تعبیر زندان دارد، وقتی که این تعبیر وجود دارد، آدرسش هم روضة الواعظین، جلد1، صفحه 190، می گوید عبید الله بن زیاد اهل بیت را در زندانی محبوس کرده بود و بر آنان سخت می گرفت، اگر این باشد به طبیعت حال بیشتر می خورد، طبیعتاً روزها سختی را اهل بیت (ع) در کوفه جدای از این صحنه های در دارالإمارة و حضور در جمع مردم هنگام ورود اما اقامت شان در جای نامناسبی بوده طبق تصریح روضة الواعظین فتال نیشابوری؛ و بعد دیگر بحث عظیمت به شام مطرح است که آن دیگر مباحث بعدی

مجری:

اینکه شما فرمودید حالا رأی قطعی هم شما اشاره نکردید که نظر شخص حضرت عالی چیست اینکه آیا اسرا با سرها رفتند یا ماندند؟

استاد جباری:

نه به نظر می رسد که متأخر بوده، منتهی آنجا ملحق شدند،

مجری:

آنجایی که حضرت امام سجاد می گویند پول داده که این سرها را از زن و بچه ها دور کنند چطور می شود؟

استاد جباری:

احسنت قبل از ورود به شام سرها ملحق شدند به اسرا چون در بعضی نقل ها هست که در مسیر ملحق شدند اما قدر مُتَیَقَن این است که در مسیر کجایش، خیلی مشخص نیست، اما قدر مُتَیَقَن قبل از ورود به شام سرها را آورند و اسرا طبق تصریح متون تاریخی همراه باهم وارد شام شدند، آیا سرها کمی با تأنی در مسیر برده شدند

مجری:

احتمالاً همان بدعتی که گذاشتند سرها را در شهر ها می گرداندند یا این اسرا را با سرعت بردند

استاد جباری:

قبل از ورود به شام اینها باهم برده شدند و بعید است چون نقلی هم نداریم که سرها را رسانده باشند به یزید و بعد دوباره برگردانده باشند و با اسرا وارد کرده باشند، چون در نقل ها چنین تصریح وجود ندارد،

مجری:

این هم خیلی نکته زیبایی بود که شما فرمودید، این را من یادم می آید حالا شما در آن برنامه فکر کنم فرمودید که بعد از اسلام اصلاً رسم سر گرداندن در شهرها نبوده،

استاد جباری:

نبوده، اولین موردی که این بدعت را گذاشت، معاویه علیه العنة این بدعت را گذاشته در تاریخ اسلام،

مجری:

خیلی متشکرم نکات خوب و دقیقی را یاد گرفتیم و شما اشاره فرمودید.

استاد در یکی از برنامه های سوگواره اشاره فرمودید در خصوص حسن بن حسن مجتبی، معروف به حسن مثنی، اشاره داشتید که ایشان مجروح شدند و بعد با یک طریقی نجات پیدا کردند و از اصحاب امام حسین (ع) هم بودند، سؤال شده که نمونه دیگری هم داریم که از آن اشخاص آنجا کسی مجروح شده باشد یا زنده مانده باشد؟

استاد جباری:

دو سه تا گزارش داریم درباره دو سه نفر غیر از حسن مثنی، که اینها جزو مجروحین کربلا هستند اما مثل حسن مثنی زنده نمانده اند، با تفاوتی که عرض می کنم، حسن مثنی رفت و مداوا شد، زنده ماند و مدتی هم بعد از حادثه کربلا در قید حیات بود، اما از سه نفر نام برده شده، یکی سوار بن حمیر جابری این را هم در انصاب الأشراف بلاذری نامش آمده و هم در کتاب فضیل بن زبیر رسان کوفی که از اصحاب امام صادق بوده تسمیة من قتل مع الحسین که اثر بسیار قدیمی است از قرن دوم مانده و احیاء شده این کتاب اسامی شهدا در آن آمده، آنجا آمده که او پس از گذشت شش ماه از حادثه کربلا بر اثر جراحات وارده به شهادت رسید، در کتاب دیگر الحدائق الوردیه هم باز این مطلب را آورده، هم مجروح شدنش و همینطور شش ماه بعد به شهادت رسیدن او، یکی این است، سوار بن ابی حمیر که عرض کردم، دومی فردی است به نام عمرو بن عبدالله همدانی جندعی این هم در همان تسمیة من قتل مع الحسین فضیل بن زبیر آمده که جزو اصحاب بوده و مجروح شده، باز در همین الحدائل الوردیه آمده که بعد از گذشت یک سال بر اثر جراحات به شهادت رسید. این هم فرد دوم و سوم مرقع بن ثمامه اسدی این سومین فرد است که این هم باز مجروح شد نامش در انصاب الأشراف بلاذری آمده گاهی مرقع بن قمامه گفتند ولی معروف ثمامه است، و دارد که دو سه گونه نقل درباره سرنوشت این مرقع بن ثمامه آمده، یک نقل این هست که بلاذری نقل کرده که بعد از حادثه کربلا بر اثر همان جراحات در کوفه از دنیا رفت، این یک نقل است اما در بخری متون دیگر مثل طبری و همین بلاذری در جای دیگر انصاب الأشراف می گوید که افراد قوم او، او را امان دادند و رفت نزد قومش، عمرو سعد بعد از بازگشت از کربلا او را نزد ابن زیاد فرستاد ابن زیاد هم او را تبعید کرد به منطقه زاره در بحرین، و باز دینوری در اخبار الطول می گوید به منطقه رَوَزٍه تبعید کرد، پس بنابر این دو قول هست آیا تبعید شد به بحرین یاب رَوَزَه یا اینکه نه در همان کوفه بر اثر جراحات از دنیا رفت این هم سومین فردی است که بحث شد، پس چهار نفر در مجموع ما به عنوان افرادی که به حالت مجروح از کربلا خارج شدند با این سرنوشتی که داشتند،

مجری:

روز جانبازان حساب می شود.

چند تا سؤال دیگر داریم البته بعضی از اینها را عرض کردم در برنامه های قبلی توضیح دادید، حالا شاید بیننده ها ندیدند می توانیم حالا ارجاع بدهیم، یک دوستی از بیننده های ما هستند از مسیحیان، آقای ویلسون تماس گرفتند چند روز قبل و در خصوص جناب لیلا مادر بزرگوار حضرت علی اکبر (ع) سؤال کردند که نسبت ایشان با یزید و معاویه چیست؟

استاد جباری:

بله در همان برنامه های سوگواره که خدمت عزیزان بودیم اشاره کردم، جناب لیلا مادر گرامی حضرت علی اکبر (ع) ایشان فرزند ابو مرّة بن عروة بن مسعود ثقفی، عروة بن مسعود ثقفی از طایفه ثقیف که در طائف بودند فرد بسیار مطرحی بود، در طائف اتفاقاً یکی از آن بزرگان طائف است که در قرآن کریم مشرکان وقتی بهانه می خواستند بیاورند که چرا این قرآن بر پیامبر که از جهت مالی و اینها در ضعف هست، می خواستند مثال بیاورند چرا قرآن بر افراد شاخص پولدار و مطرح نیامده می گفتند

«و قالو لو لا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم»

مراد از قریتین مکه و طائف بوده، چرا قرآن بر یکی از این دو رجل از این دو قریه، در طائف منظورش همین عروة بن مسعود ثقفی بود، و در مکه هم منظور شان ولید بن مغیره بود که یک پیر مردی بود از سرشناسان از بنو مخزوم در مکه که خالد پسر او بوده، خالد بن ولید، و فرد شاخصی بود و بعد هم با کفر از دنیا رفت، یعنی کی از دشمنان پیامبر بود در مکه که سرنوشت او گفته شده، و منتهی این عروة بن مسعود بعد می آید مسلمان می شود بعدش هم شهید می شود، می رود در طائف و قومش او را به شهادت می رسانند و آنجا دفن می شود او فرزندی داشت به نام ابو مرة، این ابو مرّه با میمونه دختر ابو سفیان ازدواج می کند، حاصل این ازدواج لیلا می شود، لیلا در واقع از جهت مادر نوه ابو سفیان هست و معاویه و اینها می شوند دایی لیلا و از جهت پدر هم به طائف می رسد و عروة بن مسعود ثقفی، مادرش میمونه بوده دختر ابوسفیان، و روی همین جهت جناب علی اکبر از جهت مادر خب یک چنین نسبی داشته و لذا در صحرای کربلا روز عاشورا از آن طرف اعلام شد که برای تو امان هست بخاطر انتصابت به خاندان اموی، که علی اکبر (ع) شدیداً رد کرد و پاسخ کوبنده ای داد، این امان بخاطر همین نسب بود، دیدم در این ایام عاشورا هم بعضی این را مطرح کرده بودند به عنوان سؤال در واقع یک متنی بود متن خیلی سخیفی درباره اباعبدالله (ع) و اینکه بله این کسی بوده که با خاندان اموی رابطه سببی داشت، ازدواج کرده بود با لیلا که نوه ابو سفیان بوده و اختلافش با یزید بر سر یک زنی به نام ارینب بوده، از اینها که این حقیر توفیقی شد جواب دادم در 18 بند به آن متن سخیف جواب دادم پخش هم شد در فضای مجازی و عرض کنم پاسخی که در این قسمت دادم این است که بله این ارتباطات وجود داشته اما مثل همین ازدواج رسول خدا اگر نقیص باشد نعوذ بالله ازواج رسول خدا با ام حبیبه دختر ابو سفیان پیامبر اکرم با ام حبیبه دختر ابی سفیان در حالی که ابو سفیان در اوج کفر و شرک بود دخترش مسلمان شد در مکه و هجرت کرد به حبشه، و در حبشه شوهرش که عبید الله بن جهش بود مرتد شد، نصرانی شد به درک رفت و پیامبر برای تکریم این ام حبیبه پیغام داد به نجاشی که او را اگر مایل هست به عقد من در بیاور، یک از ازدواج های به تعبیری مصلحتی یا از روی حکمت بود پیامبر انجام داد که پیامبر در مدینه او در حبشه خب مشخص است این ازدواج ناشی از هوس رانی و اینها که قطعاً نیست برای تکریم این زن بود، پس اینها رخ می داد و ازدواج این ابو مرّه هم با این میمونه حاصلش لیلا بود و امام حسین با لیلا ازدواج کرد و هیچ تنقیصی هم وجود ندارد.

مجری:

خیلی متشکرم از این توضیحی که فرمودید، استاد چه کسانی با خانواده بودند در کربلا، حالا حضرت امام حسین (ع) که خاندان اهل بیت که خانواده حضرت زینب و همسر بزرگوار شان و بسیاری از زنان را ما داریم در کربلا، از غیر از امام حسین حالا از اصحاب هم بودند کسانی که در کربلا با خانواده حضور داشته باشند

استاد جباری:

بله، یکی زهیر است، خود اهل بیت (ع) غیر از ابی عبدالله (ع) که قطعاً همسر شان رباب در کربلا حضور داشت دختران شان حضور داشتند، پسران شان حضور داشتند، به هر حال خانواده حضرت بودند، راجع به خود لیلا تردید تاریخی است هیچ شاهدی نداریم به لحاظ تاریخی، از متون متقدم، متون متأخر یکی دو قرن اخیر بعضاً ادعا کردند که لیلا در کربلا بود، اما متون متقدم ساکت هستند درباره جناب لیلا، اما رباب قطعاً بوده که رباب مادر هم علی اصغر هست هم مادر سکینه هست؛ امام سجاد (ع) با همسر شان ام محمد که دختر امام حسن (ع) بود و مادر امام باقر (ع) با او حضور داشته، و خود امام باقر هم که طفل چهار ساله ای بوده، این هست و جعفر بن عقیل برادر جناب مسلم بن عقیل یکی از فرزندان عقیل که جعفر باشد او هم با همسرش ام حسن گفته شد که شرح الأخبار قاضی نعمان گزارش می کند که او هم با همسرش حضور داشته، زهیر هم که با دلهم با همسرش آمد در کربلا حضور داشت، باز از بنی هاشم یکی دیگر از فرزندان عقیل ابو سعید بن عقیل برادر همین جعفر بن عقیل بود، یا بعضی محمد بن ابی سعید ابن عقیل یک تردیدی از این جهت وجود دارد که آیا فرزند ابو سعید بوده یا خودش که او با همسرش فاطمه بنت امیرالمؤمنین، که دختری از دیگر همسران امیرالمؤمنین بوده با او حضور داشته، این سه چهار نفر از جهت دیگر هم باز در نقل هایی آمده جنادة بن کعب بن حارث سلمانی انصاری در مقتل خارزمی آمده که او هم با خانواده اش حضور داشته و عبدالله بن عمیر کلبی ذکر خیرش رفت در همین برنامه های سوگواره اشاره کردم اصلاً سرنوشت خیلی جالبی دارد این بزرگوار از کسانی بود که از بنو کلب بود در کوفه بود و بعد می گوید دیدم که در نخیله مردم دارند آماده برای جنگ می شوند گفتم کجا می روند، گفتند آماده برای جنگ با حسین بن علی می شوند، گفتم که من به دنبال جنگ با مشرکان بودم و فکر نمی کنم جنگ با شما اجرش کمتر از جنگ با مشرکان باشد، می آید با همسرش مطرح می کند همسرش می گوید من هم باید همراه تو بیایم، همسرش به نام ام وهب، به نظر می رسد فرزندی به نام وهب داشته این ام وهب که در کربلا می گویند همین همسر عبدالله بن عمیر کلبی است، با همسرش می آید و اتفاقاً همسرش تنها زن شهید در کربلا است، که وقتی شوهرش به شهادت می رسد می آید بر بالین شوهرش و شمر ملعون به غلامش رستم نامی می گوید که برو و با عمودی بر سر این زن می کوبد و زن هم کنار شوهر به شهادت می رسد، و اینها و غیر از اینها مسلم بن عوسجه را هم در بعضی از نقل ها گفتند که با خانواده اش بوده اما گویا سخن دقیق تر این است که کنیز او در کربلا حضور داشته و همسرش ثابت نیست.

مجری:

خیلی متشکرم، استاد در این خصوص هم سؤال شده که از اصحاب پیامبر چه کسانی در کربلا حضور داشتند، حالا نمی دانم این منظورش در لشکر مخالف بوده یا همراه امام چون شما برخی از اینها را اشاره فرمودید که از اصحاب پیامبر بودند مثل حبیب و اینها که در لشکر بودند

استاد جباری:

بله کسانی که صحابی بودن شان ثابت شده و در سپاه ابی عبدالله (ع) حضور داشتند 7 نفر را اسم بردند، یکی انس بن حارث کاهلی است این هم باز سرنوشت عبرت آموزی دارد، انس بن حارث را هم در برنامه های قبل اشاره کردم، این شخصیت همراه بود با عبید الله بن حر جعفی، عبید الله بن حر که ابی عبدالله فرستاد، آمدند، و تشریف آوردند به خیمه عبیدالله بن حر و دعوتش کردند و او نپذیرفت و گفت اسبم را حاضرم به شما بدهم و حضرت گفت ما را نیازی به اسب تو نیست، همراه عبیدالله بن حر جعفی از کوفه این انس بن حارث کاهلی خارج شده بود با همان نیت، با نیت اینکه با حسین (ع) مواجه نشوم، که در آن منزل در قصر بنی مقاتل مواجه شدند ابی عبدالله آمد سراغ شان این انس بن حارث می گوید من وقتی سخنان رد و بدل شده میان ابی عبدالله و عبید الله بن حر جعفی را شنیدم دلم منقلب شد، متمایل به حسین شدم و می آید همراه می شود با ابی عبدالله، از آن منزل قصر بنی مقاتل و دیگر جزو شهدای کربلا هست و سابقه صحابی بودن را هم دارد؛ عبدالرحمن بن عبد ربه انصاری صحابی پیامبر بوده با غلامش که آن جریان معروف صبح عاشورا که خیمه ای نصب بوده و به ترتیب می رفتند داخل آن خیمه خودشان را با مشک خوشبو می کردند این هم غلامش نقل می کند می گوید مولای من عبدالرحمن بن عبد ربه همراه بریر منتظر بودند وارد آن خیمه بشوند که بریر شوخی می کرد مزاح می کرد مولای من گفت که چه وقت شوخی هست الآن بریر گفت که خودت می دانی که من سابقه شوخی و اینها ندارم که آدم مزّاحی باشم، اما الآن بین خودم و حور العین فاصله ای نمی بینم بین نعیم الهی فاصله نمی بینم لذا از این جهت من دلشاد هستم سر خوش هستم، این باز شخصیت دوم؛ عبدالله بن بقطر که گاهی یقطر می خوانند، همان پیک و سفیر سوم امام حسین به کوفه، اولی مسلم بن عقیل مرد، دومین قیس بن مسهر سیداوی و سوم عبدالله بن بقطر که این هم باز ابن زیاد ملعون شهیدش کرد دستگیر شد و شهید شد مثل قیس بن مسهر این هم باز اصحاب بوده، در کوفه شهید شد، عمار بن ابی سلّامه دیلمی همدانی، این ظاهراً همان کسی است که دنبال ترور ابن زیاد بود در نخیله و موفق نشد و خودش را به کربلا رساند و شهید شد و از اصحاب پیامبر بوده، مسلم بن عوسجه اسدی این بزرگوار هم باز جزو اصحاب شمردند، نعیم بن عجلان انصار و بلاخره هانی بن عروة مرادی، همان هانی بزرگوار که همراه جناب مسلم بن عقیل در کوفه شهید شد، این هفت نفر چه در صحنه کربلا یا در خارج کربلا مثل عبدالله بن بقطر یا هانی اینها در کوفه به شهادت رسیدند و جزو اصحاب رسول خدا (ص) در سپاه ابی عبدالله (ع) هستند،

مجری:

درست است خیلی متشکرم باز سؤال دیگر به دست ما رسیده که خواستند از شما بپرسیم بجز کنیزان، حالا اشاره کردید به برخی از این زنان بجز کنیزان در اسرا کدام یک از زنان بودند

استاد جباری:

غیر از این کسانی که وابسته به اصحاب بودند مثل همسر دلهم یا آن عبیدالله بن عمیر و اینها که تعدادی از زنها بودند که همراه با اصحاب آمده بودند و یاران ابی عبدالله (ع)از بنی هاشم زنان اهل بیت (ع) آنهایی که قدر متیقن در متون متقدم تاریخ اسم هایشان آمده خود دختران امیرالمؤمنین (ع) بودند مثل زینب کبری(س) فاطمه بنت امیرالمؤمینن ام کلثوم بنت امیرالمؤمنین، و ام حسن، اینها دختران امیرالمؤمنین بودند حداقل چهار دختر با زینب کبری (س) اسم برده شد که اینها در کربلا حضور داشتند، دختران امام حسین (ع) فاطمه و سکینه جزو زنانی بودند که در کربلا حضور داشتند، و هر دو هم ازدواج کرده بودند، فاطمه با حسن مثنی ازدواج کرده بود، و سکینه هم با فرزند امام حسن، ابوبکر ابن الحسن، یا همان محمد اکبر که شهید شد در کربلا سکینه هم با او ازدواج کرده بود، که شوهرش به شهادت رسید در کربلا و لذا آن بحث مربوط به قاسم و عروسی قاسم و اینها این بحث مردودی است در کربلا، جناب سکینه قبلاً ازدواج کرده بوده، و دیگر رباب هست همسر ابی عبدالله (ع) که مادر سکینه و عبدالله رض، یا همان علی اصغر (ع) هست، و ام محمد که اشاره شد این همسر امام سجاد و مادر امام باقر و دختر امام حسن (ع) هست، یعنی امام سجاد با دختر عمویش ام محمد ازدواج کرده بود، نامش هم فاطمه بود، ام محمد کنیه اش بوده فاطمه بنت الحسن که همسر امام سجاد و مادر امام باقر هست و لذا ائمه بعد از امام باقر هم حسنی هستند و هم حسینی به این اعتبار هست، یعنی از جهت مادر امام باقر می رسند به امام حسن، از جهت پدر امام باقر به امام حسین،

مجری:

و حتی در زیارتنامه حضرت معصومه (س) داریم

استاد جباری:

بله السلام عیک یا بنت الحسن و الحسین، به این اعتبار است، و خب غیر از اینها هم کنیزان حضرت زینب و اینها بودند در کربلا که غیر از بنی هاشم هست،

مجری:

برخی از زنان را هم اشاره فرمودید که در کربلا نقش داشتند در این خصوص هم پرسیدند اگر زحمتی نیست توضیح بدهید که این زنانی که نقش آفرینی کردند در کربلا

استاد جباری:

وقتی که داشتیم بحث سفیران امام حسین (ع) را در آن برنامه های سوگواره بحث می کردیم، اشاره کردم که یکی از سفیران ابی عبدالله به بصره، سلیمان بود که ابو رزین کنیه اش بود، سلیمان رفت آنجا و ابن زیاد ملعون دستور داد گرفتند و به شهادت رساند، به صلیب مانند او را کشاندند و به شهادت رساندند، منتهی یک خانمی در بصره بود، یک بانوی شیعی در بصره بود که خانه او به نحوی محل تجمع شیعیان بود، به نام ماریه بنت سعد، چنین زنانی هم بودند در تاریخ که شیعیان مخفیانه در خانه او تجمع می کردن و از این جهت نقش آفرین بود و کسانی از خانه او عازم کربلا شدند، البته نتوانستند خودشان را کربلا برسانند، عازم شدند به ابی عبدالله (ع) ملحق بشوند؛ بانوی دیگر طوعه هست همان نام آشنایی که حضرت مسلم را پناه داد، گفته شده این کنیز اشعث بن قیس بود، طوعه کنیز اشعث منافق ملعون، این کنیز او بوده که بعد در دوره حادثه کربلا و آمدن مسلم چنین نقشی را این بانوی بزرگوار ایفا می کند و مسلم را پناه می دهد

مجری:

الآن یادم آمد در آن برنامه ای که خدمت شما بودیم در ایام شهادت حضرت مسلم، اشاره داشتید که جناب مسلم کوفه را خوب می شناخته آنجا این را اشاره کردید احتمال دارد پس بدون برنامه نبود،

استاد جباری:

منظور اینکه برنامه ریزی قبلی نبود که به خانه طوعه برود، اما طوعه متوجه شد مسلم، می شناخت مسلم را لذا در خانه اش پناه داد و به دیگری هم همین دلهم که همسر زهیر بود که او مشوق شد به زهیر گرچه زهیر آن جرقه در جانش در همان خیمه در دیدارش با ابی عبدالله (ع) رقم خورد اما همسرش ادامه داد تشویق کرد او را و گفت چه سعادتی است که تو در رکاب فرزند پیامبر بجنگی و خودش هم آمد و بالأخره یک بانوی دیگری، همان زنی که هنگام ورو اسرا به کوفه از بام نگاه می کرد به اسرا و دید که بعضاً لباس های مندرسی دارند این زنان اهل بیت و آمد و لباس هایی آورد، می گویم این مصیبت هایی که این روزها مربوط به اسرا است که گفتنش قلب انسان را به درد می آورد و صرفاً از باب اینکه اینها باید گفته بشود انسان می گوید ولی من به نظرم ذکر مصائب خود کربلا بسیار آسان تر است از مصائب مربوط به اسارت چون می دانم که مسئله اسارت برای اهل بیت بسیار سخت بوده و پرسیدند از آه من شام و امثال این تعابیر که اهل بیت در پاسخ گفتند، و بحث اسیری بانوان مثل حضرت زینب خیلی سخت است.

مجری:

این اسارت خیلی سخت تر از شهادت است، خب آنها که برای شهادت همیشه آماده بودند،

استاد جباری:

بانوان بی پناهی که به گونه ای بود که این زن احساس تکلیف می کند که لباس بیاورد برای آنها، چند زن دیگر هم هستند که اینها جزو معترضین هستند به دشمن که یکی از آنها ام عبدالله نامی است بنت حر کندی که این ام عبدالله شوهرش مالک بن یسر است، این همان است که لباس ابی عبدالله را و آن جبّه کلاه دار حضرت را برنس، آن را غارت کرد آورد به خانه، زنش دید و سرزنش کرد بد گفت به شوهرش و تقبیح کرد این کارش را، دختر عبدالله بن عفیف ازدی که در همین برنامه اشاره کردم که معترض شد عبدالله بن عفیف این پیر مرد نابینا در مسجد به ابن زیاد پدرش را در خانه راهنمایی می کرد، و زنی از قبیله بنی بکر بن وائل که وقتی لشکر عمر بن سعد مشغول غارت خیمه ها بودند گویا آنجا حضور داشتند در سپاه عمر سعد او اعتراض می کند به این اقدام که دیگر حالا کشتید چرا خیمه های آنها را غارت می کنید و دو نفر دیگر هم بودند زنی به نام نوار همسر یا دختر کعب بن جابر بن عمرو ازدی  که او هم با لشکر عمر سعد بود، عذر می خواهم به کعب بن جابر اعتراض می کند که بریر بن خزیر را آمده بود افتخار می کرد که من بریر را کشتم، اعتراض  به شوهرش کرد یا به پدرش کرد که می دانی چه کسی را کشتی، کسی که از قاریان بود، از حافظان قرآن بود، اعتراض می کند به شوهر یا پدرش، و آخرینش هم همسر خولی ملعون، خولی وقتی که سر مطهر ابی عبدالله را به خانه می آورد شوهرش را شماطت می کند می گوید من با تو سرم بر یک بالین دیگر جمع نخواهد شد،

مجری:

عزاداری و مجلس آنجا می گیرد، این زن خولی خودش هم نکته خوبی است در بحث عزاداری شاید شروع عزاداری را بتوانیم بگوییم، آنجا بوده، زنان همسایه را دعوت می کند، حالا وقت نیست و گر نه مفصل به آن می پرداختیم، خیلی متشکریم؛ سوالی شده در مورد دو منطقه در سوریه که وقت هم می گویند تمام شده وقت نداریم سؤال مطرح کنیم، مشهد النقطه و مشهد السقط ریشه تاریخی دارند و درست هستند؟

استاد جباری:

بله حالا دو نقطه به نام مشهد النقطه مطرح است در سوره و یک منطقه مشهد السقط، مشهد النقطه یک نقطه در حلب هست در مسیر عبور بردن شهدا به دمشق در نصیبین و در حلب، آنجا سر مطهر را قرار دادند و خونی از سر مطهر آمد، یک وقتی ما توفیق شد رفته بودیم به حلب آن مشهد النقطه را در آنجا دیدیم سنگی است و می گویند در آنجا سر مطهر را گذاشتند و خون حضرت در آنجا چکیده و قرار داشته آنجا مشهد محل زیارت قرار می دهد، یکی نصیبین هست که طبق نقل های تاریخی ابوالحسن هروی در کتاب الإشارة الی معرفت از کتب اهل سنت قرون 6 باشد، در صفحه 60 اشاره به این می کند که در شهر نصیبین مشهد النقطه وجود دارد که می گویند به یاد بود از خون سر حسین آنجا را ساختند، در بازار تیر سازان، مشهد الرأس هست، هنگامی که اسرا را از آنجا عبور  می دادند و سر در آنجا آویزان بود، در نصیبین که عراق می شد، در حلب که در سوریه فعلی است این هم در متون تاریخی آمده که آنجا هم باز سر مطهر را در آنجا نصب کردند گذاشتند که بنایی را در آنجا زدند، باز تعبیر را من بخوانم می گوید مأموران یزید سر ابی عبدالله (ع) را در شام از حلب عبور دادند آنان در کنار کوهی فرود آمدن و سر را بر روی سنگی از سنگ ها گذاشتند قطره ای از خون سر حضرت آنجا چکید و در پی آن زیارتگاهی به نام مشهد النقطه ساخته شد، در کتاب تاریخ حلب آمده که در جای این کتاب می گوید شاید آن سنگ پس از خرابی آن زیارت گاه به محراب الحسین منتقل و بر آن بنایی ساخته شده است، و بالاخره مشهد السقط هم که یاقوت هموی در معجم البلدان نقل می کند می گوید در غرب شهر حلب در دامه کوه جوشن، قبر محسن بن الحسین هست، گویند زمانی که اسرا را از عراق به دمشق بردند او سقط شده یا کودکی همراه آنان بوده که در آنجا دفن شده است.

مجری:

خیلی خب سؤالات هم خیلی زیاد است حالا ان شاءالله بتوانیم در فرصت های بعدی مطرح کنیم و پاسخ های خوب و دقیق شما را بشنویم واقعاً لذت بردیم خیلی خوب و دقیق پاسخ دادید، تشکر می کنم از صبر و حوصله ای که به خرج دادید، وقت هم نیست دیگر آخر برنامه دعا برای فرج آقا امام عصر هست و خداحافظی از شما عزیزان بیننده،

اللهم عجل لولیک الفرج

خدا حافظ.


آینه تاریخ>

کاروان اسرا در کوفه حضرت زینب س مسجد کوفه ابن زیاد ملعون حسن مُثَنّیٰ لَیلیٰ بنت اَبی‌مُرَّة همسر امام حسین(ع) مادر حضرت علی اکبر(ع) همسران امام حسین ع نقش زنان در کربلا