کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام

قسمت یازدهم برنامه کاوش با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین روستایی
موضوع: تقیه و توریه در اسلام و ....


 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

عنوان برنامه: کاوش  (پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام)

 

تاريخ: 23  02 1402  (قسمت یازده)

استاد: حجت الاسلام والمسلمین روستایی

مجری: آقای سید محمد صفایی

مجری:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ وَأحْشُرنَا مَعَهُم وَالعَن اَعدائَهُم

عرض سلام، تحیت و احترام خدمت شما پیروان رسول مکرم خاتم حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه واله وسلم) و اهل بیت طاهرین و معصومین ایشان در هر نقطه ای از جهان.

 خوشحال و مفتخریم از این که با برنامه کاوش ویژه پاسخ به شبهات باستان گرایان، از شهر مقدس قم و جوار کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) در خدمت تان هستیم. ان شاءالله برنامه خوبی را با کارشناسی جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر روستایی تقدیم تان کنیم آقای دکتر سلام علیکم خیلی خوش آمدید بفرمایید

استاد روستایی:

علیکم السلام ورحمة الله بنده هم خدمت حضرتعالی و بینندگان عزیز و ارجمند شبکه ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عرض سلام و ادب و احترام دارم و خرسند هستم که خداوند توفیق دوباره ای نصیبم کرد تا بتوانم از قاب تلویزیون مهمان لحظه های خوش عزیزان باشم امیدوارم که بتوانیم با برنامه خوب دیگری در کنار دوستان مان سپری بکنیم.

مجری:

ان شاء الله رب العالمین همین طور خواهد بود. بینندگان عزیز طبق روال همیشگی برنامه که مستحضر هستید و با روال برنامه آشنا هستید معمولاً کلیپ هایی از شبکه های که منتسب به باستان گرایان هستند آماده می شود و شبهاتی را که پیرامون تاریخ صدر اسلام، پیرامون بزرگان اسلامی، نبی مکرم خاتم، حضرت امیر المؤمنین و اهل بیت (علیهم السلام) مطرح می کنند این ها به صورت خاص و تک تک بررسی می شود بیشتر از بُعد و زاویه تاریخی جناب استاد به این شبهات می پردازند. جناب استاد مقدمه ای را بفرمایید تا ان شاء الله سراغ کلیپ برویم.

استاد روستایی:

مسئله ای که درباره این آقایان وجود دارد شبهاتی را مطرح می کنند. گاه این شبهات شان به مسائل و آمیزه های فقهی بر می گردد. گاهی اوقات به بزرگان و شخصیت های برجسته اسلام امشب بحثی را که در نظر گرفتیم در تلفیقی از این دو مورد است. یکی از شبهات به آموزه تقیه بر می گردد و مسئله ای که این آقایان از او تحت عنوان دروغ یاد می کنند.

این را می آورند این مسئله یک مسئله اسلامی است در قرآن هم به آن اشاره شده است و شیعیان این مسئله را آوردند و از آن سو استفاده کردند و دروغ هایی به این نام می گویند و حضرت امام را هم متهم می کند به این که او به نام تقیه دروغ های را بیان کرده است. این یک کلیپ ما است.

کلیپ دیگری داریم که به برجسته ترین شخصیت تاریخ اسلام یعنی وجود نازنین، مقدس و مبارک نبی خاتم حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) بر می گردد. باز یکی از این آقایان این مسئله را ذکر می کند و معلمینی را برای آن حضرت تصور می کند که بله ایشان در طول تاریخ معلمینی داشته است از این دست حرف ها.

مثلا بعضی از آیات قرآن را ذکر می کند بدون این که آیه ای نشان بدهد. بدون این که متنی را دقیق بخواند بالاخره پیامبر را متهم می کند به شخصیتی که تناقض گو است و پیامبر را متهم می کند به عنوان شخصیتی که در یک برهه ای دسترسی به معلمینی داشته و در برهه ای به معلمینی دسترسی نداشته است و از این دست حرف ها.

کلیپ دیگری هم داریم که به رابطه معنوی دو شخصیت بزرگ صدر اسلام یعنی رسول خدا (صلوات الله وسلام علیه وآله) و امیر مؤمنان علی (علیه الصلاة والسلام) بر می گردد. در تاریخ و آموزه های دینی آمده است که رابطه این دو بزرگوار با هم بسیار صمیمی بود حتی از کودکی امیر المؤمنین (سلام الله علیه) در آغوش پیامبر بود.

اما آن فردی که می آید شبهه مطرح می کند سعی می کند بر پایه فقط یک سری حدس و گمان خودش و مطالب بی اساس، بدون سند و مدرک یک نسبت ناروایی به این دو بزرگوار بدهد چه بسا این نسبت ها لایق امثال خودش است. این فضای کلی کلیپ هایی است که ان شاء الله امشب در برنامه در خدمت بینندگان مان هستیم. کلیپ اول را ببینیم ان شاء الله به تفصیل به نقدش بپردازیم.

کلیپ شبهه اول از شبکه های معاند و دین ستیز:

یک سخنی پیش آمد تقیه که بین اهل تسنن و اهل تشیع داستان تقیه مورد بحث است اهل تشیع این را استفاده کردند برای دروغ گفتن در هر امری بعد می گویند ما تقیه کردیم. در قرآن سوره 16 نحل آیه 106 یک چیز خیلی خاصی است البته کلمه تقیه را به کار نبرده است. ما یک کراکتوری در صدر اسلام داریم به نام عمار یاسر که جزء اولین مسلمانان بود. بسیار به رسول الله و علی ابن ابی طالب وفادار بود. وقتی که این ها مهاجرت کردند عمار هم همراه آن ها بود. آن جا مسجد ساخت و کارها کرد در همه جنگ های رسول، عمار یاسر که نام مادرش سمیه بود مشارکت داشت و زنده بود تا روزگار خلافت علی ابن ابی طالب و در جنگ صفین کشته شد. این بابا را مشرکین گرفته بودند می زدند که بد و بیراه به محمد بگو.

مادرش را هم به شتر بسته بودند و یک وضعیت وحشتناکی بود این هم از وحشت آن چیزی که باید به محمد می گفت، گفت و رهایش کردند پیش رسول الله به گریه و زاری رفت، رسول گفت اشکالی ندارد در این آیه اشارتی به این وضعیت است. اشکالی ندارد چون جانت در خطر بوده عیبی نداشته است. این نیست که شما صبح تا شب دروغ بگویید؛ بگویید تقیه کردیم، تُوریه کردیم!

این داستان رافضی گری بی جهت مورد نفرت یک میلیون و اندی مسلمان نیست. نزد بسیاری از این ها که کشتن رافضی از واجبات است. یک بار خدمت تان عرض کردم مرحوم علامه تقی زاده با یکی از دوستانش با قطار عراق می خواستند به ترکیه بروند می گوید پیاده رفتیم خسته شدیم دَرْ یک منزل یک مرد عرب را زدیم در را باز کرد. می دانید اعراب در میهمان نوازی خیلی خیلی ممتاز هستند دروغ هم بین اعراب رسم نیست قول هم قول است. درست بر عکس خودمان پیش خودمان بماند. می گوید آن جا رفتیم نشستیم گفت رافضی که نیستید؟ گفتیم نه ما کجا رافضی هستیم؟ این ها این جا تقیه کردند یادمان باشد می گوید خدا را شکر گفتیم چرا؟ گفت من قسم خوردم برای این که به بهشت بروم دو نفر رافضی را بکشم.

اما امروز در مزرعه خیلی کار کردم بازوهایم خسته بود گفتم خدا کند این ها رافضی نباشند که من مجبور شوم دست به شمشیر، بیلی یا چیزی ببرم و این ها را بکشم. داستان رافضی این طوری است بابت آن چه که می گوید دروغ است، رافضی تا حالا راست نگفته است. کتاب ها و احادیث شان را نگاه کنید واقعاً رافضی حیرت انگیز است. حیرت انگیز از فساد است. خمینی قول می دهد چنین و چنان است این ها می گویند تُوریه کرده و تقیه کرده است توریه اگر لغتش را درست گفته باشم یعنی این که شما سخنی بگویید که طرف مقابل فکر کند شما موافق هستید ولی در حقیقت مخالف هستید.

مجری:

دوستان کلیپ اول را با همدیگر دیدیم و موضوع مشخص شد موضوع تقیه و توریه است. جناب استاد پیرامون این دو واژه که واژه فقهی و اعتقادی در عقیده شیعه است و وجود دارد توضیح بفرمایید. ایشان از میل خودش انواع و اقسام اتهام ها را شروع کرد و از این دو واژه کمال سو استفاده را برد که مذهب و مکتب تشیع را که به قول خودش مدام تأکید هم می کرد رافضی گری است متهم به دروغگویی کند.

یعنی سرتاسر مذهب را به خاطر تقیه زیر سوال می برد ابتدا خود تقیه را توضیح بفرمایید تا واضح شود این که موارد تقیه چه است واقعاً مشخص بشود این اتهاماتی که این آقا به مکتب و مذهب می بندد کاملاً بی اساس است.

استاد روستایی:

ایشان دو تا مسئله را در نظر گرفت و به قول معروف سعی کرد با استفاده از این دو مسئله یکی تشیع را متهم کند و ثانیاً بگوید علت کشتن شیعه این است. طبیعتاً در صورتی ما می توانیم حرف ایشان را بپذیریم که آن دو مسئله ایشان یک: در اصلش درست باشد و ثانیاً: واقعاً این منحصر در مذهب تشیع باشد و ثالثاً: عالمان اسلامی علت قتل تشیع را همین مسئله گفته باشند.

این سه مقدمه لازم است بفهمیم آیا حرف این آقا درست است یا غلط است؟ یعنی برای ارزیابی حرف این آقا این مسئله باید دقت شود. اما نسبت به نکته اول: از تقیه شروع می کنیم آیا اساساً تقیه اختصاص به تشیع دارد، یا این که نه اولاً تقیه نه در شیعه و بلکه حتی در اهل سنت هم است؟ خود ایشان در کلامی که داشت یک جمله ای گفت، گفت این عقیده اسلامی است. پس اگر این یک عقیده اسلامی شد طبیعتاً معنا ندارد که شیعه را تحت عنوان رافضه یا تحت عنوان شیعه به این خاطر کسی بخواهد بکشد این معنا پیدا نمی کند. این نکته اول.

 اما نکته دوم عالمان اسلامی صرف نظر از شیعه ببینیم اساسا تقیه یا توریه را قبول دارند یا ندارند و برای چه؟ در چه مواردی؟ چند موردی را می خواهم نمایش بدهم. ببینید این کتاب تفسير غرائب القرآن ورغائب الفرقان آقای نظام نیشابوری، جلد 2، چاپ دار الکتب العلمیة، صفحه 140 ذیل آیات 26 تا 34 سوره آل عمران یک نکته ای را از شافعی نقل می کند.

کتاب، کتاب اهل سنت است عالمی که دارد از او نقل می شود او هم عالم اهل سنت است آقای شافعی می گوید:

«أن الشافعي جوز التقية بين المسلمين كما جوّزها بين الكافر محاماة على النفس»

«محاماة على النفس» برای حفظ جان

 «ومنها»

دوباره علاوه بر حفظ جان

«أنها جائزة لصون المال على الأصح كما أنها جائزة لصون النفس»

تفسير غرائب القرآن ورغائب الفرقان؛ اسم المؤلف: نظام الدين الحسن بن محمد بن حسين القمي النيسابوري الوفاة: 728 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1416هـ - 1996م، الطبعة: الأولى، تحقيق: الشيخ زكريا عميران، ج2، ص140

برای حفظ مال و برای حفظ جان! پس ببینید تقیه یک مسئله ای است که فقط شیعه قبول ندارد آقای نظام نیشابوری به نقل از بزرگ و مؤسس اصلی مذهب شافعی، فرقه شافعی یک فرقه بزرگی در جهان اسلام هستند و از او دارند تبعیت می کنند او تقیه را بین مسلمان ها و حتی بین کفار برای حفظ جان و مال جایز می داند.

مجری:

قبل از این که یک مستند بیاورد در حقیقت یک دلیل عقلی می آورد؟

استاد روستایی:

یک نحوه به این صورت اصلاً حفظ جان است شما فرا دینی فرض کنید منِ نوعی با یک داعشی روبرو می شویم او می خواهد بفهمد تو تابع یک مکتبی هستی یا تو را بکشد.

مجری:

به خاطر عقیده می خواهد بکشد.

استاد روستایی:

بله به خاطر عقیده یا به هر دلیلی می خواهد شما را بکشد می گوید شما فلان دین را داری یا نداری؟ فلان عقیده را داری یا نداری؟ فلان نظر را داری یا نداری؟ یا فلان مبلغ را داری یا نداری؟ و امثال این ها، آیا شما اگر به خاطر حفظ جانت یک چیز دیگر بگویی این خلاف عقل است؟ این ربطی به شیعه و سنی ندارد کسی ملامت نمی کند.

می گوید جانم واجب است می گوید گردنم را پای تیغ بدهم به آن آقایی که به هیچ اصولی پایبند نیست، ربطی به دین ندارد بگویی این تقیه را رافضه دارد و به این خاطر شیعه را می کشند. عالم اهل سنت هم این را دارد. اولاً‌ این آقا آمد تقیه و توریه را قاطی کرد بعد آمد درست کند من هر دویش را بحث می کنم.

باز برای حفظ آبرو کتاب المبسوط آقای شمس الدین سرخسی عالم اهل سنت حنفی مذهب نوشته، جلد 24، چاپ دار المعرفة بیروت، صفحه 46، یک بحثی را درباره آقای مسروق مطرح می کند می گوید این آقا دید معاویه یک سری مجسمه ها را به سرزمین هند می فرستد، دو نقل در این زمینه داریم. یک نقل است که مجسمه های از جنس مس و یک نقل است که مجسمه های از جنس طلا و نقل هایی از این دست داریم. این آقا یک سری مجسمه ها را از جنس مس یا طلا به سرزمین هند می فرستاد تا فروخته بشود.

به چه عنوان؟ این تماثیلی که می فرستاد تماثیل بت بود، معاویه در زمان حکومتش بت فروشی می کرد. مسروق از این جا رد شد نگاه کرد گفت:

«لو أني أعلم أنه يقتلني»

اگر من می دانستم که معاویه من را می کشد

«لغرقتها»

من این کشتی را که حاوی و حامل این بت ها است غرق می کردم

«ولكني أخاف أن يعذبني»

می ترسم شلاقم بزند، شکنجه ام بدهد، آبرویم را بریزد از این می ترسم ولذا این کار را انجام نمی دهم.

 و بعد می گوید:

«فيفتنني والله لا أدري أي الرجلين معاوية»

 نمی دانم معاویه کدام یک از این دو فرد است؟

«رجل»

فردی که:

«قد زين له سوء عمله أو رجل قد يئس من الآخرة فهو يتمتع في الدنيا»

مردی که اعمال زشتش برایش زیبا جلوه داده شده است. یا فردی که از آخرت مأیوس شده است و می خواهد از دنیا بهرمند شود؟

المبسوط؛ اسم المؤلف: شمس الدين السرخسي الوفاة: 483، دار النشر: دار المعرفة – بيروت، ج24، ص46

ایشان از ترس شلاق خوردن و آبرو رفتن می گوید من این کشتی را غرق نمی کنم اگر می توانستم این کار را می کردم به خاطر این که شکنجه ام می کند آزارم می دهد و در بعضی نقل ها داریم خانواده ام را آزار می دهد این فرد در بین اهل سنت جایگاه دارد، مشخص است مسروق چه جایگاهی دارد؟ روی پیشانی این آقا شیعه ننوشته است که این آقا بگوید این رافضی بود. این هم یک نمونه دیگر از تقیه.

 مورد دیگری در کتاب المحلی داریم. محلی متعلق به ابن حزم آندلسیِ ظاهری مذهب است. مورد اول نشان دادیم از شافعی بود. مورد دوم از یک عالم حنفی بود مورد سوم کتابی را داریم نمایش می دهیم در مورد یک عالم ظاهری مذهب آقای ابن حزم آندلسی در جلد 8، صفحه 336 این کتاب مطلبی را ذکر می کند.

 از عبد الله ابن مسعود نقل می کند حارث این سوید می گوید از عبد الله ابن مسعود صحابی پیامبر شنیدم

«ما من ذِي سُلْطَانٍ يُرِيدُ أَنْ يُكَلِّفَنِي كَلاَمًا يَدْرَأُ عَنِّي سَوْطًا أو سَوْطَيْنِ إِلاَّ كُنْت مُتَكَلِّمًا بِهِ»

می گوید هر صاحب سلطنتی باشد که بخواهد من را مجبور کند به گفتن کلامی که آن کلام یک تازیانه یا دو تازیانه را از من بر می دارد، من آن کلام را می گویم. یعنی اگر بخواهم در امان باشم شلاق نخورم، آبرویم نریزد، شکنجه نشوم این را می گویم. بعد آقای ابن حزم آندلسی وقتی این مسئله را از عالمان حنفی ذکر می کند تا به این روایت می رسد می گوید:

«وَلاَ يُعْرَفُ له من الصَّحَابَةِ رضي الله عنهم مُخَالِفٌ»

و برای این سخن ابن مسعود مخالفی شناخته نشد کسی مخالفت نکرد!

المحلى؛ اسم المؤلف: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد الوفاة: 456، دار النشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ج8، ص336

پس این عبارتی که درباره تقیه دارد ذکر می شود. پس تقیه یک مسئله ای نیست که فقط بگوییم شیعه قبول داشته باشد.

مجری:

اختصاص به تشیع ندارد

استاد روستایی:

بله، اما در تشیع این مسئله است همان طور که در بین اهل تسنن بود مرحوم صدوق در کتاب الهدایة، باب التقیه

«التَّقِيَّةُ فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ عَلَيْنَا فِي دَوْلَةِ الظَّالِمِينَ»

این یک فریضه واجبی بر ما در حکومت ظالمین است

«فَمَنْ تَرَكَهَا فَقَدْ خَالَفَ دِينَ الْإِمَامِيَّةِ وَ فَارَقَهُ.»

هر کسی که بخواهد این را ترک کند در واقع با دین امامیه مخالفت کرد و ترک کرده است.

 بعد روایتی را از امام صادق می آورد که حضرت فرمودند:

«لَوْ قُلْتُ إِنَّ تَارِكَ التَّقِيَّةِ كَتَارِكِ الصَّلَاةِ لَكُنْتُ صَادِقاً»

امام فرمودند اگر شما بگویید ترک کننده تقیه مثل ترک کننده نماز است درست گفتید.

بعد صحبت می کند می گوید:

«وَ التَّقِيَّةُ»

 شرایطش را می گوید

«فِي كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَتَّى يَبْلُغَ الدَّمَ فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَا تَقِيَّةَ»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج72، ص421

یعنی چه؟

مجری:

این جا حدش را مشخص می کند

استاد روستایی:

می گوید تقیه در همه چیز است جز خون اگر به خون برسد تقیه ندارد یعنی چه؟ فرض کنید یک نفر یقه شما را می گیرد می گوید این آقا چه کاره است؟ فرض کنید این آقا اهل سنت یا مسیحی است آن آقا هم دشمن است می گوید یا بگو چه کاره است یا خودت را می کشم. این جا برای حفظ جان خودت نمی توانی او را لو بدهی خون او نباید هدر برود. حفظ جان و نفس محترم واجب است بله شاید این به زور بخواهد شما را بکشد اما شما حق ندارید کسی را دم تیغ بدهید آن نفس محترمه است. می گوید در این جا تقیه ای در کار نیست بعد موارد را یکی یکی ذکر می کند و روایات را می آورد.

 فقهای ما هم در این زمینه فرمایشات فراوانی دارند این نکته اول که بحث تقیه است سعی کردم خیلی مختصر و مفید عرض کنم.

اما نکته بعدی بحث توریه است یکی دیگر از آموزه های اسلامی که باز شیعه، سنی هم ندارد مسئله توریه است. مسئله توریه را در شیعه داریم و اهل سنت هم داریم. شما یک زمانی کتاب های اهل سنت را ذکر می کنید کتاب های اهل سنت می گویند هیچ اشکالی ندارد که شما به توریه باورمند بشوید و ذکر کنید موارد متعددی را ذکر می کند، البته ممکن است در یک مسئله فقهی اختلافی در آن باشد اما به طور کلی مسئله توریه یک مسئله ای است که جایز است و هیچ اشکالی ندارد در مواردی شما می توانید توریه را به کار ببرید. در شیعه می گوید اگر نیت کسی حفظ یک امانتی باشد و منع یک ظالمی باشد از چیزی که استحقاقش را ندارد همچنین نیت کند و توریه کند اشکال ندارد.

توریه این نیست که هر جا هر چیزی بگویید فرض کنید یک مالی در جیب شما است که متعلق به شخصی است یک ظالمی می آید یقه ات را می گیرد می گوید مال فلان شخص دست تو است؟ شما می توانید این جا توریه کنید بگویید دست من نیست یعنی در دست من نیست.

مجری:

چون می دانید نیت طرف مقابلت چه است؟

استاد روستایی:

بله می دانید می خواهد مال مردم را بخورد. این جا توریه چه اشکالی دارد؟ آیا شرعاً حرام است؟ فقها این را فتوا دادند مرحوم شیخ مفید و دیگران گفتند هیچ اشکالی ندارد. بله یک زمانی توریه نمی شود کرد که هیچ؛ اما یک زمانی توریه می شود کرد در شرایط توریه هم هستیم واقعاً مورد، موردی است که نمی توانید مال مردم را بدهید چه اشکال دارد توریه کنید؟

مجری:

برای دفع آن ضرر است.

استاد روستایی:

بله، این را شیعه و هم اهل سنت قائل است. بنابراین، این که این آقا می گوید این ها هر دروغی را می گویند بعد می گوید رافضی یک راست هم نمی گوید چه کسی گفت؟ رافضی می گوید خلافت الهی است از قرآن ثابت می کند. می گوید امیر المؤمنین شایسته ترین فرد است از روایات نبوی حتی اهل سنت ثابت می کند. باید معصوم باشد باید چه و چه باشد یکی یکی این ها را می گوید همه اش راست است.

مجری:

باید بگوییم شما دروغگو هستید

استاد روستایی:

بله خودش دارد دروغ می گوید اگر توریه در یک فرضی که فقها هم شرایطش را تعیین کردند کسی بیان کند این را بگویید رافضی هیچ راستی نمی گوید به چه دلیل؟ بعد می گوید اهل سنت هم به این خاطر شیعه را می کشند. نه اولاً اهل سنت، شیعه را نمی کشند وهابی ها حرف های تکفیری دارند در طول تاریخ بعضی از فتاوای تکفیری اهل سنت هم بوده اما نه به خاطر تقیه و نه توریه بوده است. به خاطر این است که اهل سنت هم تقیه و هم توریه را قبول دارند هیچ اختلافی در این زمینه نیست. لذا می گویند یا اگر ادعای توریه کند در ظاهر درست گفته است هیچ اشکالی هم ندارد.

 اما بله یک زمانی می داند که توریه جا ندارد آن جا دروغ می شود جایی که جا ندارد آدم نمی تواند به هر بهانه ای یک چیز دیگر بگوید. شرایط و تمام ضوابطش در فقه اسلامی مشخص شده است بنابراین حرف این آقا در این زمینه کاملاً بی اساس است و ای کاش یک خط منبع مورد قبول نشان می داد که علما گفته باشند علت کشتار شیعه توریه است. یا علت کشتار شیعه تقیه است علمای اهل سنت هم این را دارند یعنی یک چیزی می آورد که اختصاص به شیعه می داشت و فقط شیعه می گفت و آن دلیل هم دلیل قانع کننده ای هم بود ای کاش این کار را می کرد ولی این کار را نمی کنند این ها فقط ادعا می کنند.

مجری:

این آقا اگر واقعاً محقق، تاریخ دان و پژوهشگر است بیاید بقیه ادیان، مذاهب و مکاتب را بررسی کند و دیگر دروغ هایی که گفتند انواع و اقسام دروغ هایی که دارند می گویند آن ها را بررسی کند کشتارهای جمعی که می گویند انجام شده است آن ها را بررسی کند. شیعیان دروغی نگفتند و دروغی را مطرح نکردند تقیه یک موضوع فردی است حد و حدودش را هم جناب استاد فرمودند و مذاهب اسلامی هم فرمودند که معتقد به این هستند اختصاص به شیعیان ندارد.

همچنین امر توریه مورد مورد خاص دارد همه این ها کاملاً بیان شده است و علمای بزرگوار هم این ها را بررسی کردند و به صورت فقهی هم بیان کردند هر جایی هم نمی شود این را انجام داد و موارد خاص دارد.

(میان برنامه)

مجری:

صلی الله علیک یا امیر المؤمنین، عرض خیر مقدم مجدد دارم خدمت شما بینندگان عزیز و ارجمند همچنان با برنامه کاوش از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) در خدمت شما و در خدمت جناب آقای دکتر روستایی هستیم. در بخش قبلی برنامه کلیپی را پیرامون موضوع تقیه و توریه دیدیم. شبهه ای مطرح شد و اتهاماتی به مکتب و مذهب اهل بیت (علیهم السلام) وارد شد. جناب استاد فقط پیرامون توریه اگر نکته ای باقی ماند نمونه و شاهدی را هم اگر بیان بفرمایید ممنون می شوم تا سراغ کلیپ بعدی برویم.

استاد روستایی:

نمونه ها زیاد است یک نمونه را از شیعه، شیخ مفید نقل کردم از اهل سنت هم این مسئله را داریم. فقط یک نمونه عرض می کنم به خاطر این که مستنداتم بسیار زیاد است می خواهم خیلی بینندگان عزیزمان خسته نشوند. یک نمونه از اهل سنت خدمت بینندگان بگوییم.

مجری:

چون اگر موضوع مان تقیه و توریه بود قطعاً در یک برنامه کامل می آوردیم.

استاد روستایی:

بله مستندات مان خیلی زیاد است به خاطر این که به کلیپ های دیگر هم برسیم و از آن طرف هم غیر مستند صحبت نکرده باشیم موردی را ذکر می کنم. یکی از علمای حنبلی مذهب این بحث را مطرح می کند (درباره بحث دروغ) بعد می گوید واجب است که خلاصی پیدا کند مسلمان به واسطه همین دروغ از قتل

«ويباح لإصلاح وحرب وزوجة وقال ابن الجزوي»

برای اصلاح ذات البین مباح است و اشکال ندارد و جنگ یعنی خلاصی از جنگ و بحث طلاق و رابطه زن و شوهر، بعد از ابن الجزری نقل می کند می گوید:

«وكل مقصود محمود لا يتوصل إليه إلا به وهو التورية»

هر هدف نیکویی که شما به آن نمی رسید الا با آن دروغ اسمش توریه می شود.

المبدع في شرح المقنع؛ اسم المؤلف: إبراهيم بن محمد بن عبد الله بن مفلح الحنبلي أبو إسحاق الوفاة: 884، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت – 1400، ج10، ص221

 این ها توریه را این طوری تقریر می کنند ما این طوری تقریر نمی کنیم. ما می گوییم نیتش را عوض کند که در واقع در ظاهر هم دروغ نشود.

مجری:

دروغ مصلحتی نیست؟

استاد روستایی:

بله، ولی حتی او جایز هم می داند. تصویر را ملاحظه بفرمایید در جلد 10، صفحه 221 این کتاب است کسی می خواهد قتلی صورت نگیرد مثلاً می گویند این آقا شیعه است بعد این می گوید شیعه نیست یعنی شیعه واقعی نیست. مسلمان است مسلمان نیست یعنی مسلمان واقعی که پیامبر می خواهد صد در صد و همه جوره نیست واقعاً نیست چه کسی می تواند همچنین ادعای کند؟

این دارد راست می گوید اما بله آن احکام اسلامی بر آن فرد بار می شود خون و مالش محترم است اما این که می گوید مسلمان نیست یعنی آن حد کمال را ندارد توریه می کند که کشته نشود کجایش اشکال دارد؟ نه شیعه و نه سنی این را اشکال نمی گیرند. دو نفر رابطه شان به شدت خراب است شما می دانید مثلاً به آن یکی می گوید چرا رابطه ات با فلانی خراب است؟ می گوید پشت سر من حرف زد و فلان است.

شما می توانید دو جور تصور کنید پشت سر من حرف زده یعنی جایی دیگر رفت در خانه فلانی، در خیابان فلان، در فلان شهر یا نه پشت سر فیزیکی؟ می شود این طوری نیت کرد من که ندیدم پشت سرت حرف بزند که رابطه این ها اصلاح بشود این توریه است به خاطر این که کینه ها از وسط بر داشته شود. این که ممدوح است و اشکال ندارد حتی اهل سنت هم می گویند «یُباحُ للإصلاح» برای اصلاح ذات البین مباح است.

می خواهد جنگی صورت نگیرد و اختلافی نشود آقا دو طایفه یا قبیله هستند می خواهد دعوایی بین شان رخ بدهد شما می آیی توریه می کنید که خون و خونریزی نشود چه اشکالی دارد؟ یا رابطه زن و شوهری می خواهد به هم بخورد مثلاً عروس و مادر شوهر رابطه شان با هم خوب نیست کافی است یک نفر این وسط بدمد بدتر می شود. یا مثلا آقا یا خانمی مقداری سخت گیر هستند فرض کن می گوید شوهر من در موبایلش با فلان نامحرم چت می کرد همچنین چیزی ممکن است مد نظرش باشد. کسی از این طرف تذکری به شوهر می دهد از این طرف زن را یک جور دیگر توریه می کند تا رابطه شان به هم نخورد و زندگی شان از هم نپاشد و فرزندان شان، فرزندان طلاق و بی سرپرست نشوند این چه اشکالی دارد؟ این را هم شیعه جایز می داند و هم اهل سنت جایز می داند.

من این مورد را خواستم نمایش بدهم به خاطر این بود بینندگان عزیزمان بدانند یک مسئله فقط دورن شیعی نیست. پس چه تقیه و چه توریه؟ هم شیعه و هم اهل سنت جایز می داند. و نه شیعه به خاطر این مباحث قائل به کشتار اهل سنت است و نه اهل سنت به خاطر این مباحث قائل به کشتار شیعه است یک دو تا فرع فقهی است که شیعه و سنی هم دارد.

فقط نکته ای فراموش کردم عرض کنم اول گفتم مرحوم صدوق می گوید تقیه در دولت ظالمین جایز است. بعد این آقا آمد اسم حضرت امام را آورد گفت فلان چیز را وعده می داد بعد می گفت تقیه کردم، توریه کردم. امام در دولت خودش بود از چه کسی می خواهد تقیه کند؟ حفظ جان، مال و آبروی چه کسی؟ دولت خودش است جای توریه نیست که من بگویم کجا و کدام مورد؟ این که شما کلی بگویید این حرف شد!

 من به عنوان یک فرد مسلمان حتی نسبت به آقای مشیری که غیر روشمند دارد بحث می کند نمی توانم بگویم مشیری فلان جا، فلان چیز را گفت الکی بخواهم یک چیزی به او نسبت بدهم.

مجری:

مثلاً بگویم همه چیزش دروغ است هیچ راستی نمی گوید.

استاد روستایی:

نمی توانم بگویم یک حرفی زده است بله من اگر عرضه داشته باشم حرف علمیش را نقد می کنم می گویم این حرفی که ایشان زده است با میزان علمی سازگاری ندارد با سنجه های علمی و کارکترهایی که در آن علم خاص مورد بحث است سازگاری ندارد. این را می توانم بگویم اما حتی به آقای مشیری نمی توانم نسبت دروغ و کذب بدهم. بله اگر دروغ بگوید می گویم این آقا دروغ گفت همچنین چیزی نیست اما کلی بخواهم این را بگویم غلط است.

مجری:

خیلی ممنون و متشکرم، به این مقدار بسنده می کنیم چون موضوع برنامه، موضوع تقیه و توریه نیست صرفاً می خواهیم این کلیپ ها را بررسی کنیم و بیشتر از جنبه تاریخی بررسی کنیم دو کلیپ دیگر پیرامون پیامبر و حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) داریم.

کلیپ شبهه دوم از شبکه های معاند و دین ستیز:

یک نشانه دیگری عرض کنم خیلی جالب است شما وقتی به سوره کهف نگاه می کنید چون سوره کهف شصت و نهمین سوره به ترتیب نزول است یعنی یک سوره قبل از سوره نحل است که در زمان خروج مسلمانان از شعب آمده است. یعنی سوره کهف زمانی آمده است که پیامبر اسلام در شعب است و فقط چهار ماه از سال می توانست بیرون بیاید.

در این سوره به نوعی مشرکان و افراد دیگر از محمد پرسش های می کنند در مورد بحث ذو القرنین، در مورد بحث جوانانی که در غار رفتند یعنی همان اصحاب کهف. محمد به آن ها می گوید شما بروید من فردا به شما جواب می دهم که البته این در آیه 23 سوره کهف آمده است. داستان از این قرار است که فردا می شود و محمد هیچ پاسخی برای آن ها نداشت یعنی هیچ خبری در مورد اصحاب کهف، ذو القرنین و دیگر موارد نداشت.

ظاهراً همان معلمی که قرار بود برای او خبر بیاورد به مسافرتی رفته بود سی،‌ چهل روزی هم نبود. و این اسباب طعن و کنایه افراد را فراهم آورد به همین دلیل که در سوره بعد یعنی همان سوره نحل در آیه 103 است که مشرکان اشاره می کنند او این ها را از شخصی یاد می گیرد چون قبل از او دیده بودند وقتی سوال کردند محمد جوابی نداشت.

چهل روز هم گذشت جبرئیل نیامد به او خبر بدهد همان جبرئیلی که باید در کنار محمد می ماند. اما جالب این است که مسلمانان می گویند چون محمد ان شاء الله نگفت بنا براین خدا ناراحت شد. یعنی در میان نزاع محمد و قریش آقا نرخ تعیین می کند در حالی که باید به کمک یار خودش بیاید. اما برای ذهن افرادی که منطقی و استدلالی می اندیشند کاملاً مشخص است که محمد به آن شخص یا معلمین خود دسترسی نداشت نتوانست آن موارد را یاد بگیرد.

اما داستان خیلی جالب می شود و آن این که ظاهراً برخی از این معلمین هم در کنار محمد بودند ممکن است برخی ها برای مسافرت و تجارتی رفته باشند. در آیه 22 سوره کهف، محمد وقتی می خواهد تعداد اصحاب کهف را ذکر کند کاملاً متشتت حرف می زند یعنی می گوید سه نفر بودند با سگ شان چهار تا بودند. چهار تا بودند با سگ شان پنج تا، پنج تا بودند با سگ شان شش تا بعد دست آخر هم می گوید تعدادشان را فقط خدا می داند من نمی دانم.

این مسئله نشان می دهد که محمد به آن معلم خودش هم اطمینان نداشت، جبرئیل هم باید به کمک محمد می آمد دهان مشرکان را می بست در حالی که کاملاً دیدیم او را تنها گذاشت. در آیه 25 و 26 سوره کهف وقتی محمد می خواهد در مورد تعداد سال ها یا میزانی که این اصحاب در غار مانده بودند سخن بگوید می گوید 309 سال در حالی که طبق کتاب های دیگر مثل انجیل چون این داستان در تورات نیست در میان برخی از مسیحیان رایج بود، اشاره شد که آن ها 300 سال در غار بودند. محمد که ظاهراً به این مسیحیان دسترسی نداشت یا به قول آن استاد و معلم خودش چندان اعتمادی نداشت که به یک تواتُر برسد و قبول کند اشاره می کند 309 سال باز هم می گوید باز میزان دقیق او را خدا می داند. یعنی راه فرار را برای خودش باز می گذارد بعد هم در آیات 83 به بعد سوره کهف در مورد ذو القرنین سخن می گوید.

همه این ها نشان دهنده این مطلب است که اساساً پیامبر اسلام با معلمینی روبرو بود که در آن زمان در بستر حجاز وجود داشتند ازدواج محمد با خدیجه که از تیره بنی اسد بود هم بحث مالی را به او داد یعنی فرصت این را پیدا کرد که اندکی به امور معنوی بپردازد و تیره بنی اسد هم سعی کردند او را بر بکشند در کنار او هم معلمانی حضور داشتند که این موارد را یاد گرفته بودند. برخی ها را به واسطه تجربه و برخی ها را به واسطه مطالعه و این ها را در اختیار محمد قرار می دادند.

مجری:

بینندگان عزیز در حقیقت در این کلیپ همان شبهه معروفی را مطرح می کند که پیامبر مکرم خاتم حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه وآله وسلم) دارای معلمینی بود و این علم، آگاهی و آیات را از معلمین خودش اخذ می کرد که در حقیقت معلمین بشری بودند. خلاف نص صریح قرآن کریم است جناب استاد بفرمایید پیرامون همین مواردی که این آقا مطرح کرده است.

استاد روستایی:

چند تا مسئله را ایشان دارد ذکر می کند اولاً این که می گوید پیامبر معلمینی داشت دلیلش چه است؟ هیچ گزاره تاریخی معتبر و هیچ روایت مستندی ذکر نمی کند. معلمینی داشت دلیلش چه است؟ چون وقتی از او پرسیدند گفت بعداً جواب شما را می دهم این گفتار ایشان را بر قرآن عرضه کنیم و بعد می آید آیاتی از سوره کهف را می خواند می گوید با سگ شان چند نفر بودند بعد سه یا چهار تا بودند ارقامی را برای خودش ذکر می کند. بعد راجع به درنگ اصحاب کهف در غار صحبت می کند.

اولاً این که پیامبر معلمینی داشت در قرآن رد شده است آقایان مشرکین این حرف را می زدند این حرفی که این آقا دارد می زند حرف جدیدی نیست مشرکین هم این را می گفتند و بعد در دوره های بعدی مستشرقانی مثل ایدناس گلد زیهر، مونت گومری وات، هنری لامنس هم از این حرف ها زدند. آن ها یهود و نصارا گفتند. بعضی هم حتی اسم بعضی از افراد را عُرضه داشتند ذکر کنند کار نداریم که آن ها هم بی جا گفتند.

اما این آقا حتی این میزان را هم نمی داند معلمینی داشت همین، اگر این فرد معلمینی داشت آیا کلامش می توانست در شبهه جزیره و بین آن همه شعرای قَدر قدرت که معلقات سبع یا به تعبیری معلقات عشر داشتند آیا می توانست آن جا خودنمایی کند؟ و این کلامی که به عنوان کلام وحی ایشان عرضه می کند در بین آن ها جا باز کند و آن ها شبانه آن معلقات شان را از خجالت ببرند آیا امکان داشت؟

این ها معلقات را به کعبه وصل کرده بود در ایام حج و دوره جاهلی عده ای که می آمدند این ها به قدرت ادبیات شان مباهات می کردند. وقتی بر آقا رسول خدا (صلوات الله وسلامه علیه) آیاتی از قرآن نازل شد آمد آن جا ذکر کرد این ها شبانه آمدند معلقات شان را از آن جا بر داشتند بردند. این نیست که این کلام، کلام بشری باشد بعد ایشان بگوید بله پیامبر معلمینی داشت اگر داشت آن ها سراغ آن معلم می رفتند و از او تعبیت می کردند. در حالی که خود قرآن این را به شدت در سوره دخان نفی می کند می گوید:

(ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ)

سپس از او روی گردان شدند و گفتند: «او تعليم يافته ‌ای ديوانه است!»

سوره دخان (44): آیه 14

از پیامبر روی گرداندند (وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ) این تعلیم داده شده ای مجنون است این ها آمدند همچنین حرف های زدند، این طور نیست موارد متعددی داریم که قرآن این مسئله را نفی می کند. می گوید هیچ بشری نیامد این کار را انجام بدهد.

 حتی آن تحدی های قرآن می گوید یک آیه یا یک سوره مثل این بیاورید. اگر واقعاً می توانید مثل این قرآن بیاورید. اگر پیامبر معلمینی داشت همان معلمین می آمدند نیم آیه می ‌آوردند کدام معلم است که هیچ رد پا و نشانی از او نیست؟ بنابراین ادعایی که این آقا دارد مطرح می کند این ادعای خودش است یعنی چیزی که به حال و مزاج خودش سازگار است چون برایش می نویسند فکر می کند همه مثل خودش هستند. این نسبت به معلم بودن و این ها.

موارد متعددی در قرآن داریم فراوان در مورد این مسئله خداوند صحبت کرده است اصلاً صحبت معلم و بشری در کار نیست حتی این قدر این ها منکر بودند که خداوند می گوید اصلاً صحبت این حرف ها نیست اگر ما از آسمان یک چیزی را نازل کنیم

(وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَيكَ كِتَابًا فِي قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ)

(حتی) اگر ما نامه ‌ای روی صفحه ‌ای بر تو نازل کنيم، و (علاوه بر ديدن و خواندن،) آن را با دست های خود لمس کنند، باز کافران می ‌گويند: «اين، چيزی جز يک سحر آشکار نيست»!

سوره انعام (6): آیه 7

نوشته را در تکه کاغذی بر شما نازل کنیم (فَلَمَسُوهُ بِأَيدِيهِمْ) این ها با دستان شان لمسش کنند باز هم (لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ) این دفعه می گویند این جادو است. یعنی شما هر کاری کنید حتی از آسمان هم یک کاغذی بیاید باز چیزی به آن می چسبانند و انکار می کنند. یا می گویند تعلیم داده شده است یا می گویند یک معلمی آمد به او یاد داده است. یا می گویند سحر و جادو است یک چیزی می گویند.

حرف این آقا هم همین است چرا پیامبر چیزی را جواب نمی داد؟ بحثی در بحث علوم فرستادگان الهی داریم علوم این ها آیا استقلالاً از خودشان یا از خدا است؟ قطعاً از خدا است در بحث علم غیب در قرآن داریم خداوند آگاه می کند از غیب خودش چه کسانی را؟

(عَالِمُ الْغَيبِ فَلَا يظْهِرُ عَلَى غَيبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يسْلُكُ مِنْ بَينِ يدَيهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا)

دانای غيب اوست و هيچ کس را بر اسرار غيبش آگاه نمی ‌سازد، مگر رسولانی که آنان را برگزيده و مراقبينی از پيش رو و پشت سر برای آنها قرار می ‌دهد...

سوره جن (72): آیات 26 و 27

آن رسولی که خداوند راضی باشد می گوید (عَالِمُ الْغَيبِ) خدا عالم الغیب است (فَلَا يظْهِرُ عَلَى غَيبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ) خدا علمش را در اختیار آن رسولی که می خواهد قرار می دهد. و پیامبر خاتم و هر موجود قدسی اگر بخواهد علمی داشته باشد قطعاً به واسطه خدا است و بدون واسطه خدا صحبت نمی کند. خود پیامبر در قرآن مکرر در مکرر فرمود:

(قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يوحَى إِلَي)

بگو: «من نمي‌گويم خزاين خدا نزد من است؛ و من، (جز آنچه خدا به من بياموزد،) از غيب آگاه نيستم! و به شما نمي‌گويم من فرشته‌ام؛ تنها از آنچه به من وحي مي‌شود پيروي مي‌کنم.» بگو: «آيا نابينا و بينا مساويند؟! پس چرا نمي‌انديشيد؟!»

سوره انعام (6): آیه 50

این تعابیر و شبیه به این تعبیر را فراوان داریم. خداوند می گوید (قُل) بگو (لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ) نمی گویم خزانه های الهی نزد من است (وَلَا أَعْلَمُ الْغَيبَ) غیبت هم نمی دانم استقلالی است (وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ) نمی گویم که فرشته هستم (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يوحَى إِلَي) هر چه به من وحی بشود تبعیت می کنم. یعنی از پیش خودم نمی خواهم حرف بزنم. اگر پیامبر می آمد از پیش خودش حرف میزد طبیعتاً امرء القیس هم می گفت چه چیز من کمتر است؟ من شاعر یک عرب هستم من هم از خودم می گویم. ورقة ابن نوفل هم می گفت من هم از خودم بگویم ورقة ابن نوفیل، سریانی بلد بود و هم عربی بلد بود انجیل را بلد بود کتاب های آسمانی را بلد بود او هم می گفت من هم بلد هستم و از خودش می گفت. صحبت این جا است اگر آمدند از پیامبر تبعیت کردند اتفاقاً به خاطر منشأ وحیانیش بود.

(وَإِذَا تُتْلَى عَلَيهِمْ آياتُنَا بَينَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يوحَى إِلَي إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيتُ رَبِّي عَذَابَ يوْمٍ عَظِيمٍ)

و هنگامی که آيات روشن ما بر آنها خوانده می ‌شود، کسانی که ايمان به لقای ما (و روز رستاخيز) ندارند می ‌گويند: «قرآنی غير از اين بياور، يا آن را تبديل کن! (و آيات نکوهش بتها را بردار)» بگو: «من حق ندارم که از پيش خود آن را تغيير دهم؛ فقط از چيزی که بر من وحی می ‌شود، پيروی می ‌کنم! من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از مجازات روز بزرگ (قيامت) می ‌ترسم!»

سوره یونس (10): آیه 15

زمانی که آیات بینات و روشن ما بر این ها تلاوت می شود (قَالَ الَّذِينَ لَا يرْجُونَ لِقَاءَنَا) کسانی که امید به لقاء پروردگار ندارند می گویند (ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيرِ هَذَا) یک قرآن دیگر بیاور (أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي) از پیش خودم نمی توانم چیزی را تغییر بدهم. (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يوحَى إِلَي) فقط تبعیت می کنم از آن چیزی که خدا گفته است. اصلاً منطق پیامبر همین است.

 آیه دیگر:

(قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يوحَى إِلَي وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ)

بگو: «من پيامبر نو ظهوری نيستم؛ و نمی ‌دانم با من و شما چه خواهد شد؛ من تنها از آنچه بر من وحی می ‌شود پيروی می ‌کنم، و جز بيم‌ دهنده آشکاری نيستم!»

سوره احقاف (46): آیه 9

این که نمی دانم چه اتفاقی برای شما یا من می افتد؟ از پیش خودم استقلالی نمی توانم بگویم بله «إذا شاؤو عَلِموا» بابی در کافی داریم زمانی که ذوات مقدس بخواهند بدانند اراده کنند آگاه می شوند آن هم از ناحیه خدا اما این که بخواهد از پیش خودش نکته ای را بدون اتصال به وحی بیان کند غلط است و ما این را قبول نداریم. حتی اگر پیامبر هم وعده ای به این افراد می دهد بعداً پاسخ می دهم منتظر وحی الهی است وگرنه هر چه بگویند بگوید بیشتر متهم می شود به این که از طرف خودش حرف می زند. اگر می خواست از طرف بشری باشد و اگر قرار بود یک معلمی در کار باشد لازمه اش این بود که در این قرآن اختلافات زیادی پیدا بشود.

(أَفَلَا يتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا)

آيا درباره قرآن نمی ‌انديشند؟! اگر از سوی غير خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می ‌يافتند.

سوره نساء (4): آیه 82

(أَفَلَا يتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ) خود قرآن جواب می دهد (وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا) اگر از غیر خدا بود به قول این آقا، معلمی بود یا معلمینی بود طبیعتاً باید اختلافاتی صورت می گرفت. افراد مختلف نظرات مختلفی دارند قرآن دارد این مسئله را نقد می کند و حرف این آقا را قبول نمی کند. در تاریخ هم چنین چیزی ثابت نشده است. شما یک خط مستند، مورد قبول تمام فِرَق اسلامی بیاور که پیامبر از معلمش چیزی یاد گرفته باشد. اصلاً چرا به او أمی می گفتند؟ یکی از معانی أمی این است مکتب نرفته است از ناحیه خداوند دارد بیان می کند لذا قبول می کنند. نکته دیگر در عصر پیامبر یک چیزی را اشاره کردم البته در بعضی از کلیپ های دیگرمان هم این مسئله به کار می آید. بحث امین بودن پیامبر است چرا به پیامبر امین می گفتند؟ راستگو بود «لِصدقِهِ أمانَته» اگر این آدم بخواهد جلوی این ها دو دره بازی در بیاورد و دروغ بگوید الکی بگوید مال خدا است ولی مال یک معلم دیگر باشد دیگر به او امین نمی گویند. از دوره جاهلی به او امین می گفتند قبل از این که نبوتی در کار باشد و مبعوث بشود. کسی که این سابقه راست کرداری، راست رفتاری و راست گفتاری را دارد کسی می تواند او را متهم کند الکی می گویی و پشت صحنه معلم داری این از آن حرف ها است.

برویم سراغ آیاتی که این آقا قرائت کرد یکی از آن آیات درباره تعداد اصحاب کهف است. گفت محمد می گوید حرفش این بود سه، چهار یا پنج تا هستند آخرش هم می گوید خدا می داند. آیه را ببینیم چه می گوید؟

(سَيقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيبِ وَيقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا)

گروهی خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که چهارمين آنها سگشان بود!» و گروهی می ‌گويند: «پنچ نفر بودند، که ششمين آنها سگشان بود.» -همه اينها سخنانی بی ‌دليل است- و گروهی می ‌گويند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه کمی، تعداد آنها را نمی ‌دانند. پس درباره آنان جز با دليل سخن مگو؛ و از هيچ کس درباره آنها سؤال مکن!

سوره کهف (18): آیه 22

(سَيقُولُونَ) یعنی چه؟ آن ها می گویند (دیگران) عربی بلد نیست که هیچ ترجمه قرآن را هم نمی رود بخواند یک حرفی می زند آن ها می گویند (سَيقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ) دوباره یک عده می گویند پنج تا ششمین شان سگ شان بود. (رَجْمًا بِالْغَيبِ) همین طور روی هوا بعد می گوید: (وَيقُولُونَ) دوباره یک عده دیگر (سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ) هفت تا هستند هشتمین شان سگ شان است.

اما پیامبر شما چه بگو؟ (قُلْ) شما بگو (رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ) خدا عده شان را می داند شماها نگویید روی هوا حرف نزنید. (مَا يعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ) تعداد آن ها را جز افراد قلیل نمی دانند که آن ها هم باز خداوند در اختیارشان قرار داده است. (فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا) درباره این ها جر و بحث الکی نشود جر و بحث الکی دارید می کنید.

خدا عده شان را می داند این جا (سَيقُولُونَ ثَلَاثَةٌ) آمده است آن ها می گفتند نه پیامبر بعد می گوید بگو خدا عده شان را می داند.

مجری:

در حقیقت دستور الهی است (قُلْ) تو این طوری بگو

استاد روستایی:

تو این را بگو آن ها، این را می گویند چرا می گوید متشتت حرف می زند؟ لااقل یک دفعه از روی آیه بخوان بعد بیا حرف بزن.

اما نسبت به سال اصحاب کهف:

(وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا * قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِي وَلَا يشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا)

آنها در غارشان سيصد سال درنگ کردند، و نه سال (نيز) بر آن افزودند. بگو: «خداوند از مدت توقف شان آگاهتر است؛ غيب آسمانها و زمين از آن اوست! راستی چه بينا و شنواست! آنها هيچ ولی و سرپرستی جز او ندارند! و او هيچ کس را در حکم خود شرکت نمی ‌دهد!»

سوره کهف (18): آیات 25 و 26

می گوید سیصد سال در آن غار ماندند (وَازْدَادُوا تِسْعًا) نُه سال هم اضافه کردند. (قُلِ اللَّهُ) به این ها بگو خداوند (أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا) به آن چیزی که آن ها به خاطر آن درنگ کردند (بِمَا لَبِثُوا)، خدا آگاه است (لَهُ غَيبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) غیب آسمان و زمین دست خدا است. نمی خواهد بگوید سیصد و نُه سال بعد ببخشید خدا می داند قبلیش هم حرف خدا است. آن (بِمَا لَبِثُوا) یعنی هم میزان دقیق را خدا می داند گزارش دادیم سیصد و نُه سال و هم چرا درنگ کردند؟ چه شد که خداوند آن ها را در این میزان نگه داشت؟ این را خدا می داند حرف این است کجایش تناقض است و کجایش مشکل دارد؟ حرفی که این آقا می زند کلهم أجمعین ارزش حرفش همین میزان است که یک صفحه قرآن را اگر باز می کرد ورق می زد ترجمه اش را می خواند این طور حرف نمی زد. روی هوا یک حرفی را می زنند و هیچ ارزش علمی هم ندارد.

مجری:

خیلی ممنونم، پیرامون کلیپ بعدی توضیحی است بفرمایید.

استاد روستایی:

کلیپ بعدی ما درباره رابطه امیر المؤمنین (سلام الله علیه) با پیامبر است در مصادر اسلامی داریم وقتی خدا به حضرت ابوطالب (علیه الصلاة والسلام) فرزندانی داد منابع اهل سنت این طوری روایت می کنند به خاطر فقر بعضی از برادران آمدند فرزندانش را نگه داشتند پیامبر که برادر زاده حضرت ابوطالب بود و در دامان حضرت ابوطالب به نوعی بزرگ شده بود آمد و امیر المؤمنین را در دامان خودش گرفت از کودکی امیر المؤمنین در محضر رسول خدا بودند. این آقا یک برداشت ناپسند و یک ارائه ناپسندی از این قضیه می کند و یک تهمتی را می زند که واقعاً آدم حیا می کند منتها به خاطر این که در فضای مجازی این را مطرح کرده است باید پاسخش را بدهیم. کلیپ را بهم ببینیم و بعد نقد کنیم.

کلیپ شبهه سوم از شبکه های معاند و دین ستیز:

نکته دیگری که وجود دارد ما می دانیم که علی ابن ابی طالب زمانی که شش ساله است به خاطر همان مشکلات متعددی که از نظر مالی برای ابوطالب پیش آمد به خانه محمد می آید. رفتار محمد با علی را می توانیم در نهج البلاغه بنا بر اقرار خود علی ابن ابی طالب هم ببینیم. اجازه بدهید از مکارم شیرازی شرح عنوان یک خطبه ای را نقل کنیم ببینیم پیامبر اسلام چگونه با علی ابن ابی طالب رفتار می کرد که یک نوع رفتار حداقل نا متعارفی بوده است.

در خطبه 192 ایشان اشاره می کند یعنی نقل قول از خود علی است او یعنی پیامبر اسلام مرا در دامان خویش در حالی که کودک بودم می نشاند و مرا به سینه خود می فشرد و در بستر خویش در کنار خود می خوابانید. زمانی است که علی، شش - هفت ساله است و پیامبر اسلام هم سی و شش هفت سالش است. به گونه ای که بدن خود را به بدن من می چسباند و بوی خوش خود را به مشام من می رساند غذا را می جوید و در دهان من می گذاشت. این حرکت آخر خیلی عجیب است یک کودک هفت ساله قطعاً می تواند به راحتی غذا بخورد نیاز نیست کسی بخواهد غذایی را بجود و در دهان آن کودک بگذارد به هر حال شاید این را برای نزدیکی به رسول خدا می گوید. شاید هم از دل آن بشود تعابیر نا مناسبی هم بیرون آورد که ما قضاوتش را به عهده دیگران قرار می دهیم. بنابراین، این را در خطبه 192 نهج البلاغه از مناسبات میان این افراد می شود بیرون کشید!

مجری:

دیدیم و شنیدیم متأسفانه برداشت های نا صواب و بعضاً افراد آن چیزی که در درون و ضمیر خودشان است منتسب می کنند به صرف این که یک رابطه گرم، صمیمانه، پدر و پسری و یا به تعبیر قرآن کریم (أنْفُسَنا) حضرت امیر نفس و جان پیامبر بود آن رابطه گرم را یک جور دیگری این آقا تفسیر و توضیح می کند و آن چیزی که در ضمیر بیمار خودش است بیان می کند.

استاد روستایی:

شما توضیحات کامل را در این زمینه دادید، اما به ارزیابی حرف این آدم بپردازیم؛ اول شش ساله گفت، بعد هفت ساله گفت بدون این که نیم خط، سند تاریخی نشان بدهد. اولاً مصادر تاریخی را ببینیم، ببینیم اساسا سنی برای امیر المؤمنین مشخص کردند یا خیر. این نکته اول. نکته دوم: عبارات نهج البلاغه را ببینیم و در لغت معنا کنیم ببینیم چه چیزی از آن در می ‌آید؟

تاریخ طبری یک کتاب تاریخی است که برای مسلمین جایگاه دارد مخصوصاً اهل تاریخ به این کتاب زیاد مراجعه می کنند. تاریخ طبری، جلد 2، چاپ دار المعارف مصر، صفحه 312 به نقل از ابن اسحاق مطلبی را نقل می کند.

«قال كان أول ذكر آمن برسول الله وصلى معه وصدقه بما جاءه من عند الله علي بن أبي طالب وهو يومئذ ابن عشر سنين»

می گوید علی اولین فردی بود که به رسول خدا ایمان آورد با او نماز خواند، تصدیقش کرد آن چه که از جانب خدا آورده است و زمانی که ایمان آورد، نماز خواند و تصدیق کرد دَه ساله بوده است.

«وكان مما أنعم الله به على علي بن أبي طالب عليه السلام»

از نِعَم الهی که خدا به علی داد چه بود؟

«أنه كان في حجر رسول الله قبل الإسلام»

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج1، ص538

قبل از اسلام در دامان پیامبر بود. کجا پنج سال، شش سال، چهار سال و ... گفت؟ سنی مشخص نکرده است می گوید از قبل از اسلام بوده است. کتاب أسد الغابة فی معرفة الصحابة، جلد 4، صفحه 89 باز همین گزارش را به گونه دیگری می آورد می گوید:

«وكان مما أَنعم الله به على عَلِي»

از نِعَم الهی که خداوند به علی داده بود

«أَنه رُبِّي في حجر رسول الله قبل الإِسلام»

علی ابن ابی طالب قبل از اسلام در دامان پیامبر بوده است.

«وكان مما أَنعم الله به على عَلِي أَنه رُبِّي في حجر رسول الله قبل الإِسلام»

أسد الغابة في معرفة الصحابة؛ اسم المؤلف: عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عادل أحمد الرفاعي، ج4، ص101

این قبل از اسلام چند سالگی است؟ هیچی بله در دَه سالگی مسلمان شده است اما این که چند سالگی در دامان پیامبر بود؟ این کتاب تاریخ طبری و این هم کتاب أسد الغابة فی معرفة الصحابه است که این مسئله را ذکر نمی کند و آدرس های که وجود دارد. پس در یک سری مصادر تاریخی که نشان دادیم فقط قبل از اسلام گفتند هیچ زمانی معین نکردند.

اما برویم عبارت نهج البلاغه را ببینیم و بعد از آن، این رابطه عاطفی را تحلیل کنیم و نگاهی هم به شخصیت پیامبر داشته باشیم ببینید من آمدم نزدیک ترین بنا بر پژوهشی که داشتم نزدیک ترین نسخه خطی به عصر مرحوم رضی را که نهج البلاغه را جمع آوری کرده است به دست آوردم. مرحوم رضی متوفای 406 است این نسخه نهج البلاغه که عکسش است کتابتش سال 483 یعنی کمتر از 80 سال بعد از وفات رضی. خطبه در صفحه 254 شروع می شود

«و من خطبة له عليه السلام تسمى القاصعة»

خطبه قاصعة، عبارتی که در آن وجود دارد چه است؟ صفحه 266 می گوید:

«وَضَعَنِي فِي حَجْرِهِ وَ أَنَا وَلِيدٌ»

منِ ولید بودم می گوییم ولید یعنی چه؟ می گوید ایشان من را به سینه خودش می چسباند و در کنارش می خوابیدم بوی او را حس می کردم غذا را می جوید و در دهان من می گذاشت تا آخر. این عبارت «أنَا وَلِیدٌ» دارد.

این یک نسخه دیگر نهج البلاغه کتابت سال 494 آن نسخه 483 بود نسخه بعدی صفحه 172 می گوید:

«و من خطبة له علیه السلام تسمى القاصعة»

خطبه قاصعة

«وهي طویلة وفیها ذم ابلیس والعصبیة...»

می گوید خطبه طولانی است که مذمت شیطان و تعصب است صفحه 183 چون این خطبه، خطبه طولانی است این جا را ملاحظه بفرمایید:

 «وَضَعَنِي فِي حَجْرِهِ وَ أَنَا وَلِيدٌ»

 این دو تا نسخه خطی تا جایی که بنده پژوهش کردم قدیمی ترین نسخ خطی نهج البلاغه است. این آقا هیچ چیزی نشان نداد، ما دو نسخه خطی نشان دادیم ببینیم در علم لغت ولید به چه کسی می گویند؟ کتاب لسان العرب آقای ابن منظور کتاب لغت مشهوری که همه می شناسند جلد 3، صفحه 467 ذیل ماده وَلَدَ می گوید:

«الوليد: الصبي حين يولد»

بچه ای که تازه به دنیا می آید (نوزاد) به نوزاد ولید می گویند.

لسان العرب؛ اسم المؤلف: محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري الوفاة: 711، دار النشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولى، ج3، ص467

آن عبارت چه است؟ می گوید من نوزاد بودم در بغل خودش من را قرار می داد بوی او را حس می کردم من را در بغلش فشار می داد غذا می جوید در دهانم می گذاشت یعنی ماجرا، ماجرای نوزادی است نه بچه هفت ساله، اول بچه شش ساله می گوید بعد بچه هفت ساله می گوید که خودش راحت بتواند غذا بخورد. برای چه غذا در دهانش می گذارند می شود یک چیز دیگر برداشت کرد یک چیز دیگر برداشت کرد آن شاید حالا نگویم

مجری:

شاید درون ضمیر ایشان است

استاد روستایی:

 به قول شما درون ضمیر ایشان است بیش از این نگوییم. ضمیر ایشان خراب و ذهنش بیمار است وگرنه دارد: «الوليد: الصبي حين يولد»، امیر المؤمنین دوران نوزادیش را دارد روایت می کند. بله امیر المؤمنین به اندیشه منِ شیعه، معصوم است امیر المؤمنین به اندیشه منِ شیعه علم غیب دارد حتی به اندیشه اهل سنت روایت سلونی معروف است حضرت علم دارد می تواند آن زمانش را هم روایت کند. این علم را هم از پیامبر یاد گرفته و پیامبر هم از خدا یاد گرفته است هیچ اشکالی ندارد.

در اندیشه شیعه و سنی این مسئله هیچ اشکالی ندارد حضرت این گونه است حالا دارد آن دوران را روایت می کند می گوید من نوزاد بودم آیا با نوزاد و بچه یکی، دو ساله مان چطور برخورد می کنیم؟ آیا کسی فرزند یکی، دو ساله دارد او را در بغلش فشار می دهد یا نمی دهد؟ آیا او را می بوسد یا نمی بوسد؟ آیا چیزی می جود در دهانش بگذارد یا نمی گذارد؟ وقتی بچه هنوز توان بلع درستی ندارد وقتی هنوز توان جویدن ندارد این کار را برایش می کند یا نمی کند؟ این نسخ نهج البلاغه و این هم معنای ولید؛ پس بنابراین ذهن بیمار این آقا می ماند و غیر از این نگاهی به شخصیت پیامبر داشته باشیم.

من این مسئله را در جلسه گذشته اشاره کردم و در این جلسه هم به یک نحوه اشاره ای داشتم. ببینید شخصیت پیامبر (نعوذ بالله) آیا یک شخصیت هوس ران است یا خیر؟ ما آن را که در تاریخ داریم چه است، چه نسبتی به مطلق کردار ایشان است که معروف به امین است؟

مجری:

در زمان جاهلیت

استاد روستایی:

بله در زمان جاهلیت، و چه نسبت به مسائل شهوانی می خواهیم تحلیل کنیم. ببینید تهذیب الاسماء واللغات جلد اول می آید بحث امین بودن پیامبر را مطرح می کند می گوید پیامبر به خاطر که از تمام دنس های جاهلیت محفوظ بود خداوند او را از تمام زشتی های جاهلیت بری کرد. من کل عیب از هر عیبی و تمام اخلاق نیکو را خداوند به او داد به گونه ای که:

«يعرف في قومه بالأمين»

در قوم خودش به عنوان امین شناخته می شد. چرا؟

«لما شاهدوا من امانته وصدقه وطهارته»

تهذيب الأسماء واللغات؛ اسم المؤلف: محي الدين بن شرف النووي الوفاة: 676هـ، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1996، الطبعة: الأولى، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ج1، ص51

 چون امانت، صدق و طهارت او را مشاهده کرده بودند. پاک دامنی او را دیده بودند. کتاب دیگر الفصول فی سیرة الرسول آقای ابن کثیر است که باز این را به گونه دیگر ذکر می کند.

علاوه بر این دو مورد ما در تاریخ داریم این طوری که خاطرم می آید مقدسی این را نقل می کند به پیامبر خاتم (صلی الله علیه واله وسلم) می آیند پیشنهاد می دهند می گویند دختران مان را به تو می دهیم بیا از این تعالیمت دست بردار، حضرت می فرماید اگر خورشید را در دست راستم قرار دهید و ماه را در دست چپم قرار دهید من دست از دعوتم بر نمی دارم.

با این که دختران زیبا به ایشان پیشنهاد داده بودند، اگر کسی می خواست دنبال مسائل (نستجیر بالله) شهوانی باشد که ایشان می خواهد همچنین برداشتی بکند طبیعی این بود که حضرت می پذیرفت.

مسئله دیگر، شما ازدواج های پیامبر را ببینید اگر کسی قرار است (نستجیر بالله) اهل مسائل شهوانی و ذواق باشد طبیعتا باید به دنبال افرادی باشد که جوان باشند.

مجری:

جوان باشند، باکره باشند!

استاد روستایی:

بله، ازدواج شان با حضرت خدیجه (سلام الله علیها) حضرت خدیجه باکره بودند، و طبق نقل اکثر محققین بیست و هشت ساله و سه سال از پیامبر بزرگتر بودند و طبق نقل بیهقی بیست و پنج ساله و همسن بودند.

اما بعد از حضرت خدیجه شما ببینید ایشان با چه کسانی ازدواج می کند؟ با عایشه ازدواج کرده است که مطلقه است طلاق گرفته است.

 مجری:

بر خلاف آن چیزی که می گویند ایشان ازدواج نکرده بوده است

استاد روستایی:

بله، با سوده ازدواج کرده است که ایشان قبلا شوهر داشته است. با حضرت ام سلمه (سلام الله علیها) ازدواج کرده که چهار تا بچه هم از شوهر قبلیش دارد. با زینب بنت جحش با ام مساکن، و افراد دیگر مانند حفصه، طبق نقل های که سال های قبل دیده بودم حفصه چهل و پنج سالش است پیامبر با او ازدواج می کند. حضرت با سن های بالا و افراد این طوری ازدواج می کند.

اگر (نستجیر بالله) به این آدم بشود این انگ را چسپاند طبیعتا باید در زندگی و ازدواج های که کرده است خودش را نشان بدهد، حداقلش من نمی گویم از راه حرام بلکه از راه حلالش برود بگردد جوان ترها را پیدا کند در حالی که این طوری نیست. تمام ازدواج های که پیامبر دارد انجام می دهد تماما یا برای مبارزه با فرهنگ جاهلی است، یا این ازدواج در راستایی حفظ آن طرف از به دام افتادن بستگان مشرکش است. یا برای این که به اصحاب بگوید این زنان بی سرپرستی که وجود دارد شما بیایید با این ها ازدواج کنید و موارد از این دست که سر وقتش حکمت های ازدواج های حضرت را دانه دانه بنابر شواهد تاریخی و دلایل تاریخی بیاییم ذکر و بررسی کنیم.

یا ازدواج حضرت برای ازاد شدن اسرا است و کارهای این چنینی که انجام داده است. هر کدام شان حکمت دارد، هیچ کدامش را هم نرفته بگردد زیبا ترین و بهترین را برای خودش پیدا کند. اصلا این نیست. بنابراین، این شخصیت، شخصیتی نیست که (نستجیر بالله) این موارد به او بچسبد و در زندگیش هم به هیچ عنوان آن مشرکین این مسائل را به حضرت نسبت ندادند.

حالا این آقا به قول معروف به کجا رسیده است که از مشرکین زمان جاهلیت هم پایین تر آمده و پست تر شده است.

مجری:

پناه بر خدا انسان بعضی از این چیزها را وقتی می شنود جناب استاد تعجب می کند ما خودمان همه فرزند داریم چه فرزندان پسر و چه دختر هر انسانی به طبیعت انسانیت خودش خیلی بچه ای کوچک را دوست دارد حتی فرزندان دیگر را، فرزندان که عزیز هستند آن ها را در آغوش بگیرد ببوسد و نوازش کند و این در حقیقت عیب و اراد نیست.

کسی که فرزندش را می بوسد و نوازش می کند فقط یک قلب بیمار است که می تواند برداشت دیگر بکند.

استاد روستایی:

اصلا نه تنها فرزند خود آدم، بارها شده ما داریم در خیابان می رویم یک بچه ای کوچک را می بینیم خیلی با نمک است شکلاتی چیزی دستش می دهیم بوسش می کنیم چه کسی همچنین فکری می کند؟ واقعا این رابطه انسانی و عاطفه انسانی است. منتها این آقا ذهن بیماری دارد و احیانا مطالبی در ذهنش است که می آید این طوری این را تحلیل می کند.

مجری:

متأسفانه این ها کور خود هستند و بینای دیگران، نمی بینند در نظام فاسد غربی و جوامع دیگر چه اتفاقاتی می افتد چه اجحاف و فسادهای در حق کودکان، در حق بانوان و در حق دختران انجام می شود. و این طوری به بعضی از گزاره های که در تاریخ است و در حقیقت واقعیت و اصل ماجرا را تحریف می کنند.

استاد خیلی ممنون و متشکر اگر نکته ای است بفرمایید.

استاد روستایی:

این ها این را هم می دانند، این ها خوب از غرب خبر دارند اتفاقات غرب را هم می دانند اما نکته این جا است که مواجب شان به این بند است که بیایند این تخریب ها را انجام دهند و گرنه کسی بخواهد به این صورت حقایق را زیر سوال ببرد و حتی حاضر نباشد یک خط قرآن بخواند مثلا فرض کنید در مورد امیر المؤمنین و رابطه و حالت پدر و فرزندی او با پیامبر، یا کسی که سوره کهف را نمی خواهد یک خطش را بخواند سیقولون را اقول می خواند این معلوم است مسئله، مسئله ای مواجب این فرد است و چیز دیگری در کار نیست.

مجری:

خیلی ممنون و متشکرم جناب آقای دکتر روستایی استفاده کردیم و بهره بردیم و ان شاءالله باز در جلسات بعدی در خدمت شما باشیم. همچنین خیلی ممنونم از شما بینندگان گرامی که تا پایان برنامه ما را همراهی فرمودید از همه شما گرامیان التماس دعا داریم و تا برنامه آینده شما را به خالق متعال می سپاریم. والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

 


کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام>

شبهات تاریخی تقیه توریه شیعه اهل سنت معلم پیامبر ص تحدی در قرآن اصحاب کهف ارتباط پیامبر ص و حضرت علی ع