مهدی یار

قسمت هشتاد و یک برنامه مهدی یار با کارشناسی حجت الاسلام حجازی


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 07/04/1401

برنامه: مهدی یار

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِيِّ الَّذِي وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأُمَمَ و علی آبائه الطیبین الطاهرین المعصومین

عرض سلام و احترام خدمت شما بینندگان جان منتظران جان جانان حضرت مهدی موعود ارواحنا فداه، در هر نقطه ای  از جهان، ان شاءالله که تحت توجهات و عنایات خاص حضرت، زندگی تان پر از خیر و نور و برکت باشد و غمی جز غم دوری یار در دلتان برقرار نباشد.

در خدمت شما هستیم با برنامه دیگری از سلسله برنامه های مهدی یا کرسی مهدویت، از شهر مقدس قم جوار کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (س) و از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) این هفته در خدمت کارشناس ارجمند جناب حجت الإسلام و المسلمین  استاد سید محمد مهدی حجازی هستیم و از مباحث شان استفاده می کنیم، سیدنا سلام علیکم خیلی خوش آمدید.

حجت الاسلام حجازی:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الأرضین روحی و ارواح العالمین له الفدا و العن دائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

در خدمت شما هستیم

مجری:

خیلی ممنون و متشکرم، ما یک وقفه ای افتاده بین جلساتی که در خدمت حضرت عالی بودیم، موضوع کلی بحث هایی که در خدمت شما بودیم وظایف، منتظران بود، و ورود فرمودید به معرفت الإمام و فواید امام غایب فکر می کنم جلسه آخری که در خدمت تان بودیم پیرامون فواید امام غایب و برخی از روایات و تشبیهات هم اشاره فرمودید و فکر می کنم هنوز در همان بحث باشیم، بفرمایید در خدمت هستیم.

حجت الاسلام حجازی:

بله ما جلساتی را از همان ابتدا آغاز کردیم یعنی از اوایلی که همین برنامه مهدی یار شروع شد به عنوان وظایف شیعه در عصر غیبت وظایف منتظران، با فواصل زمانی که بود، بخاطر تعدد مشاغل و اساتید دیگر و موضوعات دیگر، فواصل زیاد بود بین بعضی از جلسات اما خب سیر بحث ما، سیر ثابتی داشت، و حالا دوستانی که مایل باشند می توانند بحث را ببینند در ساید شبکه موجود هست، و اینکه بحث سلسله وار هست، و یک سری مقدماتی بعضاً نیاز دارد که در جلسات قبل گفته شده ممکن است سؤالاتی به ذهن برسد که پاسخش جلسات قبل بیان شده، علی ای حال بحث ما در وظایف شیعه در عصر غیبت عناوین متعددی داشت،  خیلی از عناوین را عرض کردیم دیگر نمی خواهیم تکرار کنیم، نزدیک 13 یا 14 عنوان را بیان کردیم، و عرض کردیم در بحث معرفة الإمام که یکی از وظایف شیعه که مهمترین وظیفه شیعه در دوران غیبت است، عرض کردیم که ما در دوران غیبت موظف هستیم امام را بشناسیم، معرفت او را داشته باشیم، طاعت او را داشته باشیم، تسلیم او باشیم، و همه آنچه که به عنوان یک شیعه به عهده ما هست، اما این معرفت الإمام در کنارش یک شبهه ای وارد می شود همیشه که این امامی که در حال غیبت هست شما دسترسی به او ندارید چه فایده ای دارد که حالا مثلاً اینقدر اصرار بر معرفت او دارید، بر شناخت او دارید، اصلاً فایده وجود امام غایب چیست؟ و این را عرض کردیم که در روایات اهل بیت نسبت به اصل مسئله امامت تأکید های فراوانی شده که اصل امامت برای چه جعل شده است وضع شده است، خدای متعال برای چه امام را در روی زمین قرار داد، جعل کرد

«إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»

بقره /124

جعل به آن می گویند، و بعث هم می گویند، بعث انبیاء و بعث ائمه هم می گویند، علت بعثت انبیاء و بعد هم که حجت به عنوان مطلقش و بعد ائمه طاهرین، خدای متعالی برای چه انبیاء و ائمه را فرستاد حجت را به صورت مطلق، و آیا لازمه اینکه ی حجتی را خداوند بخواهد بفرستد لازمه اش این هست که  حتماً مردم در همه زمان ها باید به او دسترسی داشته باشند؟ و مثلاً بروند سؤال بپرسند جواب بگیرند حرف بزنند، بگویند بخندند غذا بخورند، آیا لزوماً این برای جعل حجت مقصود بوده است فقط، یا نه اصلاً یک امور حقیقی امور تکوینی امور باطنی، خیلی ورای این حرف ها هست، و آن چیزی که نسبت به مردم وجود دارد نسبت به عباد م خلق هست این هست که آنها بخاطر اینکه امتحان شان به امام هست، امتحان شان به حجت است، معرفت حجت است، معرفت نبی است، معرفت امام هست، چون امتحان شان به این هست، موظف هست که بگردند امام شان را بشناسند طاعت او را داشته باشند، و آنچه که از دستورات و فرامین او هست عمل کنند، اگر هم جایی دسترسی نداشتند، مستضعف هستند، بالاخره یکی از شئون امامت هست ارشاد خلق هدایت خلق یکی از شئون امامت هست، تنها وظیفه نیست، علت جعل امام نیست، علت حقیقی و تامه جعل امام نیست، یکی از شئون است، حتی شاید بگوییم که علت اصلی هم که حالا یقیناً نیست، جزو علل هم بعضی ها گفتند، شاید جزو علل هم نشود قرار داد، حتی بحث ائمه را مثلاً بگوییم یک، دو، سه، چهار، ده تا علت دارد یکی از علت هایش ارشاد بشر هست، بعضی ها گفتند نه حتی این علت هم نیست، این لطف خدا بر بشر است که ائمه را هادی آنها قرار داده است، مرشد آنها قرار داده است، دلیل بر هدایت آنها قرار داده است، اصلاً امام را ارسال کرده است برای اینکه مردم یک طریقی داشته باشند یک مسیری داشته باشند، برای هدایت، این لطف خدا بر امت است، و خب دلیل تکلیف هم می تواند باشد، که بحثش مفصل است، ما عرض کردیم که علت های فراوانی برای وجود امام هست در روایت به آن پرداخته شده است، و مثلاً برای مثال عرض کردیم که اولاً علت تکوین وجود امام هست و وجود حجت است، اگر امام و حجت نباشد عالم امکان درهم می پیچد، علت خلق امام هست، و دیگر اینکه حجت خدا کسی است که تمام امورات عالم باید بر او عرضه بشود و به واسطه او امضا  بشود و جاری بشود، واسطه تمام فیوضات الهی است در هر زمانی، و این امور باطنی که هست؛ موارد دیگری هم جلسات قبل گفتیم، نمی خواهم تکرار کنم، یکی از عناوین هم این بود که عرض کردم که امام دلیل طاعت است و دلیل عبادت است، و دلیل ایمان هست، یعنی چه دلیل طاعت است؟ حالا روایات فراوان هست برای مثال اگر بخواهیم مثلاً بعضی از این روایات را بخوانیم می فرماید

مجری:

دلیل طاعت خلق دیگر؟

حجت الاسلام حجازی:

بله دلیل طاعت خلق نسبت به مخلوقات که اصل وجود امام، اصل جعل امام دلیل طاعت است، دلیل عبادت است و الا اگر امامی نباشد نخواهد شد، حقیقت طاعت به طاعت امام است، معنایش این است، که عرض کردیم

«إِنَّمَا كُلِّفَ اَلنَّاسُ ثَلاَثَةً»

مردم در خلقت خودشان، و در مسئولیت های خودشان به سه چیز مکلف شدند، بالاتر از این خدا از آنها نخواسته است

«مَعْرِفَةَ اَلْأَئِمَّةِ وَ اَلتَّسْلِيمَ لَهُمْ فِيمَا وَرَدَ عَلَيْهِمْ وَ اَلرَّدَّ إِلَيْهِمْ فِيمَا اِخْتَلَفُوا فِيهِ»

اول امام شان را بشناسند دوم اینکه تسلیم او باشند، و سوم اینکه در اختلاف ها رد علم کنند به صاحبان علم و به ائمه خودشان

رجوع کنند، در اختلاف شان

«وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَىٰ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ»

نساء /83

این اشاره به آن آیه است، که آیه اولو الأمر هست، مردم مکلف هستند به این، مردم تکلیف شدند به شناخت امام، و این لطف خدا بر عباد است که آنها را ما لایطاق تکلیف نکرده است، مالایطاق چیست؟ معرفت الله است،  معرفت الله یعنی چه؟ یعنی معرفت ذات، ادعای معرفت ذات، معرفت ذات الهی تکلیف به مالایطاق هست ممکن نیست، پس ما امر شده ایم به توحید، توحید چیست؟ چطور توحید داشته باشیم، بحث دقیق است، ما مأمور هستیم به توحید، توحید معنایش معرفت ذات نیست، متفاوت است، و اصلاً کسی که ادعا بکند توحید معرفت ذات است این عین شرک است، چون ما راهی به معرفت ذات خداوند نداریم، تنها از آثار او می توانیم او را تصدیق بکنیم، که عرض می کنیم بالاترین اثر بالاترین علامت خود وجود امام هست، از آثار او از علامات او از مخلوقات او، از صفات او از اسماء او، او را تصدیق می کنیم، که صفت اقرار لا صفت احاطة، آنچه که ما درباره خدا می دانیم، می توانیم دست پیدا بکنیم و بفهمیم صرفاً اقرار است، ما باید صرفاً اقرار بکنیم که خدای احد واحد فرد صمد وحده لا شریک له هست و ما موظف هستیم به عبودیت و طاعت او، اما او چیست چه شکلی است کیفیتش چگونه است، از چه زمانی آمده است، کیفیت حیاتش چطور هست، اینها چون مربوط به ذات می شود، حالا بحثش مفصل است نمی خواهیم وارد مباحث توحیدی بشویم، عرض مان در این جهت امامتی اش هست، مردم مکلف به شناخت ذات خداوند متعال نشدند، در عین حال صفت اقرار، باید اقرار بکنند، به وجود خدا، وجود خدا را چطور بشناسند؟ از آثارش، از آثار خدا ما خدا را می شناسیم، از علاماتی که خداوند قرار داده است برای ما خدا را می شناسیم، از اسماء او می شناسیم، اسم یعنی چه؟ هر اسم الهی مرشد و دال بر صفات الهی هستند، تمام اسماء الهی دلالت به یک یا چند صفت از صفات الهی می کند،

مجری:

تجلی صفاتی می توانیم بگوییم

حجت الاسلام حجازی:

اصطلاح تجلی به کار می برند ولی تجلی نیست، خود اسم مفاهیم مستقلی دارد، اما برگشتش چیست؟ برگشت مقسمی اش به صفات الهی است، می گوییم اسماء الهی، که ما خدا را با اسماء اش می شناسیم  در روایات وارد شده است، «نحن أسماء الحسنی» اگر بخواهیم مثلاً بعضی از روایاتش را بخوانیم در کافی شریف می فرماید که،

«عن ابی عبدالله (ع) فی قول الله عزوجل و لله الأسماء الحسنی فادعوه بها»

برای خدا اسماء حسنی هست، خدا را با آن بخوانید

الکافی

حضرت فرمودند امام صادق (ع)

«قال نحن والله الأسماء الحسنی»

آن اسماء حسنی الهی ما هستیم

 «اَلَّتی لاَ یَقْبَلُ اَللَّهُ مِنَ اَلْعِبَادِ عَمَلاً إِلاَّ بِمَرفتنا»

آن أسمائی که خدا هیچ عملی را قبول نمی کند جز به معرفت ما

یعنی چه اسماء خدا ما هستیم؟ این خیلی دقیق است، بعضی ها اینجا مفاهیم صوفیانه و مفاهیم باطلی که بعضاً از تفکرات عقلی برگرفته شده است، این معانی را داخل می کند، یعنی گفتند آقا اسماء الله یعنی همین الله که ما می گوییم، الله، رحمن، رحیم، جبار، همه صفاتی که برای خداوند متعال هست، عالم، حمید، صمد، اینها خود این اسماء اهل بیت هستند، بعضی این چنین گفتند، و اهل بیت (ع) در واقع العیاذ بالله، این را دیگر حرف های غالیانه است صوفیان است، که مثلاً من وقتی در صلاة و در اذکارم می گویم، نام الله را می برند اینطور می گویند، می گویند وقتی نام الله را می برید مثلاً استفاده کردید شما آن اسم الهی بوده، و مقصود تان مثلاً ائمه بوده حقیقتش ائمه هستند، این حرف باطلی هست غالیانه است شرک است کفر است غلوّ است، بدیهی است، آن مفهوم را باید بفهمیم، روایت فراوان است حالا در این روایاتی که این معنا را بیان می کنند، تفهیم می کنند، توضیح می دهند، اسم مقصودش چیست و منظور از اسم چیست؟ اسم چیزی است که دلالت بر مسمی می کند، هر چیزی که دلالت بر مسمی می کند به آن می گویند اسم، الآن من می گویم لیوان دلالت بر این شیء خارجی می کند، در آن روایت امام رضا (ع) هست، حضرت می فرماید

«الخبز اسم للمأكول»

من وقتی می گویم خبز، نان، اسمی هست برای این چیزی که ما می خوریم

این خمیری که پخته می شود و می خوریم،

«وَ اَلْمَاءُ اِسْمٌ لِلْمَشْرُوبِ»

آب اسمی هست برای آن چیزی که من می خورم

این ماء خودش این آب نیست، ماء، این آبی که من می خورم خودش ماء نیست، این یک چیز و یک مایع جدایی است، اما من یک اسمی برایش قرار دادم، چرا؟ چون می خواهم او را اراده بکنم، مجبورم اسمی را قرار بدهم، حالا اینکه واضع اسماء خداوند بوده یا توسط بشر وضع شده این یک بحث اصولی دارد برای خودش، یک بحث مستقل است کاری به آن هم نداریم، بالأخره یک اسمی وضع شده است هر کسی  وضع کرده، اسمی وضع شده است برای این آب، که من به آن بگویم آب، اما این آبی که من می گویم، هزار بار هم بگویم آب، آب سیراب نمی شوم، هزار بار هم بگویم نان نان نان، سیر نمی شوم، گرسنگی ام برطرف نمی شود، درمورد اسماء همه اسماء همینطور است اسم دلالت می کند بر مسمی، خدای متعالی ذاتش قابل معرفت و شناخت نیست، اسمائی را قرار داده، یعنی افرادی را قرار داده، اینک می گویند «نحن اسماء الحسنی» یعنی افراد، افرادی را قرار داده است که این افراد خودشان اسم هستند برای خدا، یعنی چه؟ یعنی معرف هستند برای خدا، نه اینکه آن الله، رحمن، رحیم، قادر و صمدی که من می گویم اینها هستند، مقصود از الله، رحمن رحیم، بسم الله الرحمن الرحیم که در صلاة هست العیاذ بالله مقصودش این است، نه این نیست، خود وجود مقدس امام اسم الله است، اسم حسنی الهی است، یعنی چه؟ بالاترین اسم حسنی که، در نماز وقتی می خوانم فقط خدا مقصود من است، اما وقتی می گویند اسم اینجا، یعنی چیزی که دلالت می کند بر آن حقیقت،

مجری:

لزوماً نباید لفظ باشد

حجت الاسلام حجازی:

بله یک حقیقتی می تواند باشد، باز یک مثال دیگر برای شما بزنم، مثلاً شما مشرف می شوید حرم حضرت معصومه (س) از دور قبه مبارکه را که می بینید گنبد مطهره حضرت را می بینید این دلالت می کند بر حرم حضرت معصومه، می فهمید که به حرم نزدیک شدید، نزدیک تر می شوید دیوارها و در های حرم را می بینید از بیرون، می فهمیم که نزدیک تر شدید، داخل صحن می شوید آن قسمت عطبه اصلی را می بینید، متوجه می شوید که نزدیک شدید، می آیید داخل ضریح مقدس را می بینید می فهمید که خیلی به قبر مطهره حضرت نزدیک تر شدید، خب اینها همه دلالت بر چه می کند؟ دلالت بر این می کند، همه اینها اسم است به یک عنوان، یعنی دلالت می کند بر اینکه قبر مطهر حضرت معصومه (س) در این مکان وجود دارد، و هرچه من نزدیک تر می شوم این اسماء دلالت شان آشکار تر می شود، دلالت ضریح مقدس دیگر خیلی آشکار تر است بر قبر، دلالت خود آن قبری که داخل ضریح است وقتی نگاه می کنیم، این دلالتش آشکار تر است، اینها هر کدام یک وضوحی دارد، بالاترین اسمی که دلالت می کند بر خدا، خود وجود مقدس امام هست، ذات مقدس امام هست، دلالت می کند بر وجود خدا، یعنی چه دلالت می کند بر وجود خدا؟ ما گفتیم معرفت الله به آثار است، یعنی بالاترین مخلوقی که خدا دارد، من با او بخواهم خدا را بشناسم بفهمم خدایی هست و آن خدا و رب من چه صفاتی هم دارد، عالم است، قادر است، حکیم است، خبیر است، به این بنده خوب او است، به این عبد خوب او است، اصلاً او را خدا خلق کرده است برای اینکه من با او خودش را بشناسم و صفاتش را بشناسم، خب روایت در این معنا زیاد هست، مثلاً می فرماید که

«إن الله تبارک و تعالی إنما احب أن یعرف برجال و أن یطاع بطاعته»

خدا اینطوری اراده کرد، اینطور دوست داشت که «أن یعرف برجال» خدا می خواست شناخته بشود با یک رجال،

مجری:

یعنی چه با رجال معنای مرد که نیست

حجت الاسلام حجازی:

همین که عرض کردم، رجال منظور افراد است، اشخاصی، به عنوان تقریب رجال استفاده می شود، با یک افرادی که همان حجج خودش هستند، یک افرادی را خلق کرد می خواست خودش شناخته بشود، چطور شناخته بشوند، معرفت ذات که ممکن نیست، من چطور خودم را به مخلوقاتم معرفی بکنم و بشناسانم

مجری:

خود خداوند هم که نمی تواند برای ما ظهور و بروز بکند

حجت الاسلام حجازی:

نمی تواند، باید آثاری بگذارد نشانه هایی بگذارد بالاترین نشانه هایی که ممکن است را در یک رجالی جمع کرده، از علمش از قدرتش، از رحمانیتش از لطفش، صفات خدا عین ذاتش هست، نمی توانیم بگوییم صفات خدا است، اما خدا به آنها اعطا کرد، اینها دیگر ذاتی نیست، صفات لدنی است علم شان لدنی است، اعطایی است، صفات خدا فرقش با صفات ما این است، صفات ما یعنی مخلوق «حق و خلق لا ثالثة بینهما و لا ثالث غیر هما» دو تا عنوان بیشتر نیست، یا خدا است یا مخلوق است، هرچه غیر ذات خدا باشد مخلوق است، و تباین بین خالق و مخلوق است، هیچ اشتراکی نیست هیچ سنخیَتی نیست بین خالق و مخلوق، عدم سنخیت مطلق، هرچه که هست مخلوق او است، ائمه طاهرین (ع) مخلوق او هستند،

«بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ»

انبیاء/26

«لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»

عباد او هستند، اما عباد مکرمون که اکرام شده اند، عبادی که

«لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»

عبادی که

«وَمَا یَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ»

مشیت شان مشیت خدا است، چیزی نمی خواهند جز آنچه که خدا می خواهد

«قُلُوبُنا أَوْعِیةٌ لِمَشِیةِ اللّهِ»

وعاء مشیت خدا، ظرف مشیت خدا است

 این هست عباد حقیقی خداوند متعال، اما این نیست که خود صفات خدا، لذا عرض کردم اصطلاح تجلی، اصطلاحش شاید صحیح نباشد، گاهی وقت ها از اصطلاح تجلی اراده غلطی می کنند، اگر بخواهیم تجلی را به این معنا بگیریم که خدا صفاتی را در اینها ایجاد کرده است، برای اینکه دلالت بکند به صفات خودش باز، مثلاً علمی را به اینها داده است، علمی لدنی را به اینها داده برای اینکه دلالت کند به اینکه او عالم است، دلالت کند که پس خدای عالم است، حکمت را به اینها داده برای اینکه دلالت کند بر این که خالق آنها حکیم است، همه اینها، رحمانیت را رحیمیت را

«إنک لعلی خلق عظیم»

این خلق عظیم را به پیامبر اکرم (ص) داد برای اینکه همه بفهمند این که نبی خدا است و فرستاده خدا است، خلق برتر خدا است محبوب خدا است، حبیب الله است، این حبیب الله در خلق عظیم است، دیگر حالا خالق او چیست، پروردگار او چیست معبود او چیست، کسی که او را خلق کرده است، فرمود که

«إنما احب أن یعرف برجال»

می خواست با این رجال شناخته بشود، و فقط معرفت؟ نه

«و أن یطاع بطاعته»

و اصلاً طاعت خدا هم به طاعت اینها است، یعنی چه؟ طاعت خدا که ممکن نیست، طاعت خدا، من ذات خدا را درک می کنم؟ نه فهم دارم؟ نه، اصلاً کسی که ادعای فهم ذات بکند معرفت ذات بکند، لازمه اش ادعای احاطه است، اگر من احاطه به چیزی نداشته باشم نمی توانم درک بکند، نمی توانم بفهمم،

«و أن یطاع بطاعته»

اطاعت بشود به طاعت اینها

حالا این را باز توضیح می دهیم

مجری:

خیلی خب، جناب استاد در بخش اول برنامه اشاره فرمودید به اینکه اساساً معرفت ذات الهی ممکن نیست و خداوند تکلیف لایطاق نمی کند، در نتیجه لازم است که معرفت امام و حجت حاصل بشود و طاعت خدا هم از طریق طاعت امام حاصل می گردد، رسیدیم به همین جا بفرمایید ادامه اش را

حجت الاسلام حجازی:

بله، خدای متعال این چنین اراده کرده است که شناخته بشود با عباد خودش با بندگان خودش، با مخلوقات خودش، و بالاترین عبادش مخلوقاتش حجج او هستند، و آنها را قرار داد برای دلالت بر خودش، دلالت بر وجود خودش، دلالت بر صفات خودش به آنها علم داد قدرت داد، حکمت داد لطف داد مهربانی داد، عطوفت داد، همه اینها را خلق عظیم داد، شجاعت داد، برای اینکه دلالت بکنند بر خالقی که همه صفات را در آنها قرار داده است و او خالق تمام این صفات هست،  این روایت بود از بصائر الدرجات، که امام صادق (ع) فرمودند که

«إنما احب أن یعرف برجال»

خدا می خواهد شناخته بشود، معرفت الله به این رجال بود

به این افراد بود که حجج او هستند، و اطاعت خدا هم به اطاعت اینها است، یعنی من نمی توانم خود خدا را ذاتش را اطاعت کنم، ذات خدا که دسترسی ندارم، و طاعت ذات خدا، آیا من می توانم مستقیم با خدا ارتباط برقرار کنم؟ نه مگر کسی ادعای نبوت بکند، بر من وحی نازل نشده است، بر ما مخلوقات وحی نازل نشده الا افراد خاص که همین رجال هستند، اینها خودشان را اثبات کردند به امور متعدد، به معجزات فراوان به علم شان به وصایایی که از انبیاء گذشته خودشان داشتند و غیره، با امور متعدد خودشان را اثبات کردند که حجج الهی هستند، من مکلف هستم آنها را طاعت بکنم، یعنی من در واقع با طاعت آنها طاعت خدا را کردم، و إلّا طاعت خدا که میسر نیست برای من، چرا؟ چون مسیر انحصار طاعت، طاعت اینها است، لذا در ادعیه و زیارات خیلی هست، حالا آن آیه شریفه که اولین دلیل هست، دلیل واضح است

«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا»

نساء/64

حتی گناه هم که می کنند، باید اول بیایند محضر تو یا رسول الله، چون طاعت تو را اول زیر پا گذاشتند، نافرمانی تو را اول کردند، «جاءوک» باید بیایند محضرت تو، «فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» و در محضر تو استغفار کنند از خدا طلب عفو بکنند، شما هم برای آنها طلب عفو بکنید آن وقت است که «لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا»

مجری:

فرزندان حضرت یعقوب هم همینطور

حجت الاسلام حجازی:

فرزندان حضرت یعقوب هم همینطور «یا ابانا استغفر لنا» باید بیایند چون او را تعدی کردند، از فرمان او تعدی کردند، در توبه این چنین است، در معصیت این چنین است، در دعای توسل می خوانیم،

«یَا سَادَتِی وَ مَوَالِیَّ إِنِّی تَوَجَّهْتُ بِکُمْ أَئِمَّتِی وَ عُدَّتِی لِیَوْمِ فَقْرِی وَ حَاجَتِی إِلَى اللَّهِ وَ تَوَسَّلْتُ بِکُمْ إِلَى اللَّهِ وَ اسْتَشْفَعْتُ بِکُمْ إِلَى اللَّهِ فَاشْفَعُوا لِی عِنْدَ اللَّهِ وَ اسْتَنْقِذُونِی مِنْ ذُنُوبِی عِنْدَ اللَّهِ»

من را نجات بدهید از ذنوبم، عند الله، باید بیایم محضر شما باید از شما بخواهم که شما اول من را ببخشید، من اگر گناهی می کنم، معصیتی می کنم باید بروم محضر امام عصر (ع) از حضرت معذرت بخواهم، حالا نمی خواهم بگوییم که توبه انسان، مثلاً استغفر الله نگویند، از محضر خدا استغفار نکند، می خواهم بگویم راهش منحصرش به استغفار از محضر امام معصوم هست، یعنی اینکه کسی بگوید من کاری به امام ندارم می روم از خود خدا استغفار و طلب عفو می کنم، این باطل است، طبیعتاً کسی که شیعه هست موالی هست محب است استغفار از خدا هم طلب استغفار می کند، با حب و با ولایت ائمه طاهرین دارد استغفار می کند، یکی است، این استغفار دوئیتی بین آن نیست، وقتی از امام طلب عفو می کنم از خدا طلب عفو کردم، وقتی از خدا طلب عفو کردم، با ولایت امام است، با وساطت امام هست، این دوئیتی بینش نیست، حرف درباره کسی است که ولایت امام را ندارد، ولایت حجت خدا را ندارد، او می گوید که نه من حالا گناه کردم می روم از خود خدا

مجری:

من مستقیماً با خدا صحبت می کنم ارتباط می گیرم، کما اینکه صحبتی که می کنم دیگر

حجت الاسلام حجازی:

در ابلیس همین شد دیگر، که در بعضی از نقل ها داریم الآن در خاطرم نیست که این روایت است یا نه، ولی در بعضی از نقل ها هست که ظاهراً زمان موسی بود، که خطاب کرد، که موسی گفت درباره رحمانیت و رحیمیت خدا صحبت کرد با بنی اسرائیل ابلیس آمد محضر موسی عرض کرد که یا موسی تو که اینقدر می گویی خدا رحمان و رحیم است آیا من را هم می بخشد یا نه؟  گفت باید بپرسم جبرئیل نازل شد گفت به ابلیس بگو بله می بخشد خدا به شرطی که الآن هم سجده کنی بر حجت او که موسی است، راهش همین است، آخرش باید بر حجت او سجده بکنی، باز هم قبول نکرد، یعنی من حاضرم بروم در درگاه خدا تا روز قیامت طبق همان عرضی که داشتیم،

«إِنّی أُحِبُّ أَنْ أُطاعَ مِنْ حَیثُ اُرید لا من حیث ترید»

من نمی خواهم، محتاج نماز و روزه و ذکر و استغفار تو نیستم، من می خواهم تو طاعت من را داشته باشی بعد بروی در محضر ولی من، در محضر حجت من آن گونه که من می گویم، آنطور که من می خواهم باید طاعت بکنی، نه آنطور که خودت دوست داری، «یطاع بطاعتهم» با طاعت اینها می خواهد اطاعت بشود

«فجعلهم سبیله»

پس این رجال را سبیل خودش قرار داد

مسیر خودش قرار داد، سبیله حصر هم در آن هست، سبیل منحصر الهی است، راه دیگری نیست هرچه هست پرتگاه است، بی راه است، هلاکت است ضلالة است،

«و وجه الذی یعطی منه»

آن وجه الهی که یعطی منه

فقط از آن وجه، اینجا به معنای صورت و چهره نیست وجه یعنی جهتی که آن

«فأينما تولوا فثم وجه الله»

یعنی به هر سمت رو بکنید، «فثم وجه الله» در بعضی از روایات تعبیر به امام شده است که باید به سمت امام بروید،

«و وجه الذی یعطی منه»

آن وجه الهی که باید از سمت او بروید به سمت خدا فقط امام است

«لا یقبل الله من عباد غیر ذلک»

خدا غیر از این را از عباد نمی پذیرد

هیچ صوم است حج است، صلاة است، زکات است، هرچه می خواهد باشد لا یقبل الله، انحصار هستند منحصر هستند،  لذا در روایات فراوان داریم بابش خیلی مفصل است، شاید نزدیک 50 روایت است که غیر از کسی که ولایت معصوم را و حجت خدا را قبول کرده است کس دیگری موحد نیست و بلکه توحید از او سلب می شود، حالا برای مثال یکی از روایاتش را بخواهم بخوانم، می فرماید که

«عن أبي الجارود سألت ابا جعفر (ع)»

از امام باقر

«یوم یقوم الرح و الملائکة صفا لا یتکلمون الا من اذن له الرحمن  و قال صوابا»

آن روزی که ملائکه و روح همه صف می ایستند لا یتکلمون، هیچ کس اجازه تکلم ندارد الا این کسی که خدا به او اذن داده است

«و قال صوابا»

و حرف ثواب و حق می زند

«قال إذا کان یوم القیامة»

وقتی روز قیامت می شود

حضرت شروع کردند تفسیر کردن،

«إذا کان یوم القیامة»

وقتی روز قیامت می شود

«خطف قول لا اله الّا الله من قلوب العباد»

خطف به معنای خاموش می شود، سلب شدن است، أُخذ سُلِبَ، سلب می شود، روز قیامت که می شود قول لا اله الّا الله همین کلمه توحید از همه گرفته می شود، سلب می شود،

«فی ال موقف»

در آن موقف قیامت

«الّا من أقر بولایة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب»

مگر کسی که اقرار بکند به ولایت امیرالمؤمنین

یعنی حتی کلمه توحید هم از او سلب می شود، در روز قیامت دیگر حجتی هم نزد خدا ندارد، چون نمی تواند بگوید من موحد هستم، چرا سلب می شود؟ همان علت هایی که گفتیم از مسیرش توحید نگرفتی تو یک خدایی برای خودت ساختی، خدایی هم که برای خودت ساختی می شود مو فرفری و دست و پا و صورت و شکل، شب جمعه نازل شدن، خدای خود ساخته، همه از این خداها دارند، هیچ کس نیست خدا نداشته باشد عرض کردیم «قل یا ایها الکافرین لا اعبدوا»

مجری:

غیر مسلمانان هم دارند، بت پرستان هم برای خودشان یک خدایی دارند

حجت الاسلام حجازی:

اصلاً هیچ کس در عالم نیست الا اینکه کسی را دارد طاعت می کند و عبادت می کند دهریین طبیعت را طاعت می کنند، می گویند خدایا ما ده را طاعت می کنیم،

مجری:

یا نفس شان یا ابلیس را

حجت الاسلام حجازی:

بودایی ها یک مجسمه ای ساختند، مسیحی ها تثلیث، یهودی ها خدایی که برای خودشان در این دین تحریف شده شان قائل هستند، غیر شیعه از مذاهب دیگر اسلامی همه قائل به تجسیم و تشبیه هستند که بحثش مفصل است و ثابت شده است و حتی کسانی که می گویند ما قائل به هیچ خدایی نیستیم اینها دارند یک کسی را عبادت می کنند، لاجرم دارند کسی را عبادت می کنند

«قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ ﴿۱﴾ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴿۲﴾ وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۳﴾ وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ ﴿۴﴾ وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۵﴾ لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ ﴿۶)»

همه مان داریم یک چیزی را می پرستیم، فقط من خدای شما نمی پرستم شما هم خدای من را نمی پرستید، شما هم خدا دارید، «لکم دینکم ولی الدین»، شما هم یک دینی دارید، «لا أعبد ما تعبدون» شما هم یک چیزی را  می پرستید، همه دارند یک چیزی را می پرستند، همه در حال پرستش هستند یک خدایی برای خودشان قرار دادند، خب این مهم نیست، آن خدایی که خودش معرفی کرده است، خود خدای متعال الله احد واحد، معرفی کرده است،

«من اهل ولایته فهم الذین یؤذن لهم بقول لا اله الا الله»

فقط کسانی که خدا به آنها «من إذن له الرحمن و قال صواباً» چه کسانی هستند؟ آن شیعیان امیرالمؤمنین هستند،  و من اهل الولایة، اینها کسانی هستند که

«یؤذن لهم بقول لا اله الا الله»

اینها فقط می توانند قول لا اله الا الله را بگویند،

چرا؟ چون اینها حقیقت را می گویند،

مجری:

همان مطلبی که امام رضا (ع) فرمودند، شرط ها که این شرط اش امام است دیگر، حالا این کلمه لا اله الا الله بخواهد حصن بشود باید با شرط امام باشد

حجت الاسلام حجازی:

بله خب باز در روایت دیگر، در کافی شریف اینها همه روایت های مبنایی هست، خیلی زیاد است، نکته هایی که زیر هر کدام از این موقعیت ها است، یک موقع هایی من می خواهم بگویم طولانی می شود منبر می شود، نمی خواهیم خیلی تفصیلی اش کنیم، ولی خیلی نکته های جالبی گاهی وقت ها از همین روایت ها  نکته های مهمی در می آید، بعضی هایش هم نمی شود در فضای شبکه گفت،

«عن زرارة عن ابی جعفر (ع)»

زراره از امام باقر (ع) نقل می فرماید که

«قال سألته عن قول الله عزوجل»

این یکی از روایت های معرفتی است، شاید جزو ده روایت معرفتی اول ما در مسئله امامت است، مبنایی، معرفتی مبنایی در مسئله امامت است، که اینجا زراره دارد از امام باقر (ع) نقل می کند، در کافی شریفی، بعضی از نادان هایی که می گویند مثلاً زراره از اصحاب معرفت نبود فقط اصحاب احکام بود، نه روایات زراره را هم از حیث کمیت هم از حیث کیفیت عرض می کنم تأکید می کنم هم کمیت و هم کیفیت از هر دو حیث، نمی خواهم مقایسه بکنیم با دیگران، همه اصحاب ائمه که بزرگوارانی که بوده اند اینها همه شان زحمت کشیدند، اما روایات زراره در کمیت و کیفیت کمتر از سایر اصحابی که بعضاً معروف شدند به اصحاب معارفی و فضائلی نیست، این را اثبات می کنیم، حتی در کیفیت، در کمیت که همه متفق هستند، کسی نمی تواند بگوید، حتی در معارف، نه فقط در احکام یعنی حتی در کافی شریف که شما ببینید در اصول کافی که ابواب توحید و امامت و غیره هست، در اصول کافی حتی روایات زراره محمد بن مسلم بیشتر از روایت های سایرین هست، ولی خب اینها بزرگانی هستند که زحمت کشیدند،

«قال سألته عن قول الله عزوجل وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»

این آیه که اینها به ما ظلم نکردند، خدا دارد می فرماید،

«ولکن کانوا أنفسهم یظلمون»

به خودشان ظلم کردند

«قال»

حضرت فرمودند

«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَعْظَمُ وَ أَعَزُّ وَ أَجَلُّ وَ أَمْنَعُ مِنْ أَنْ يُظْلَمَ»

«وَ لَكِنَّهُ»

اما خدا بالاتر از این است، عظیم تر از این است، اجل از این هست، اکرم از این هست، امنع از این هست، یعنی قابل توصیف نیست به این مسئله یعنی منع شده است خدا که

«من أن یظلم»

اینکه کسی بخواهد خدا را ظلم بکند

پس چرا می گویند

«و ما ظلمونا»

اینها به ما ظلم نکردند به خودشان ظلم کردند

صفت ظلم را نسبت به خودش داده،

«و لکنه خلطنا بنفسه»

ما را مخلوط کرد با خودش

باز همان که در روایت قبلی در بحث اسماء الحسنی هم عرض کردم، که بعضی ها از اینجا معانی باطل صوفیانی و وحدت معانی گرفتند، وحدت وجودی اصلاً، که بله خلطنا بنفسه، یک آقایی من دیدم ایشان می فرمود که، حالا انسان بزرگواری هم هستند، ولی مثلاً مثال هم زده بود که «یخالطهم بنفسه» که در یک روایتی  دارد که «یخالطهم بنفسه» که البته برای زوار سید الشهدا است که در روز عرفه خدای متعال به زوار سید الشهدا نظر می کند و نگاه می کند که در زیارت حضرت هستند، و بعد به زوار خودش که در عرفات هستند، و بعد آنجا دارد که «یخالطهم بنفسه» در کامل الزیارات هست روایتش، مرحوم علامه مجلسی همین را نقل می کند از کامل الزیارات، «یخاطبهم» دارد، یخاطبهم بنفسه، یعنی خودش آنها را مورد خطاب قرار می دهد، این اصلاً معنای فرق می کند، اما «یخالطهم بنفسه»، را ایشان اینطور معنا کرده بود که، حالا این روایت را هم بعضاً همینطور معنا کردند، می گفت شما وقتی مثلاً شکر را می ریزید در چایی بعد هم می زنید حل می شود یکی می شود این می شود «یخالطهم بنفسه» خدا می آید با زوار می آید، این عین کفر است، حالا توجه ندارند، بعضاً نمی خواهیم بگوییم گوینده کافر است، اشتباه نشود، گاهی وقت ها بعضی ها، انسان ممکن است یک حرفی بزند، متوجه به لوازمش نباشد، اما حرف حرف باطلی است، حرف کفر است، در روایات فرمودند، «تبرء من فلعه» «تبرء من عمله، و لا تبرء منه» وقتی شیعه هست می گوییم این حرفت غلط هست، این حرفت باطل است، کلامت کفر است اما خودت کافر نیستی، چرا؟ چون ملتفت نبوده به لوازم شان، دقت نداشتند یا بد برایشان جا افتاده، اینجا حضرت می فرماید که

«وَ لَكِنَّهُ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ»

خدای متعال ما را با خودش مخلوط کرد

این «خلطنا بنفسه» یعنی چه؟ نه اینکه ذات ما را با ذات خودش مخلوط کرد، خودش توضیح می دهد

«فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ»

خود حضرت دارد می فرماید، یعنی در این آیه که فرمود «و ما ظلمونا» ظلم به ما را مخلوط کرد با ظلم به خودش، یعنی چه؟ یعنی فرمود کسی که به ما ظلم بکند به من ظلم کرده است، ظلم خودش را چه قرار داد؟ ظلم به ما اهل بیت، مقصود این است، اصلاً کاری به ذات ندارد، مقصود این است، روایت فراوان است که

«فاطمة بضعة منی، فمن آذاها فقد آذانی»

معنایش همین است

«و من آذانی فقد آذا الله»

همین است دیگر، که کسی که به صدیقه طاهره (س) جسارت کند ظلم بکند، بی حرمتی بکند، به پیغمبر اکرم کرده، به پیغمبر اکرم به خدا،

مجری:

برعکس آن هم هست، محبت داشته باشد

حجت الاسلام حجازی:

بله،

«فمن احبها فقد احبني ومن ابغضها فقد أبغضني»

خلطنا بنفسه یعنی این، ظلم ما را خدا ظلم به خودش قرار داد، چون خدا محل ظلم قرار نمی گیرد، محل وقایع قرار نمی گیرد، در خدا تبدیل و تغییری ایجاد نمی شود، چون لازمه اش می شود تغییر و تبدیل ظلم به کسی اطلاق می شود که یعنی من باید یک کاری بکنم که یک تغییر و تبدیل در طرف مقابلم انجام بشود بگویند ظلم یا مالش را از او بگیرند، یا جانش را از او بگیرند،  یا خدشه ای به او وارد بکنند، یک تغییری در او انجام بدهد، در خدا تغییری اصلاً رخ نمی دهد، غیر از اینکه نمی شود اصلاً قابل تغییر و تبدیل نیست، چیزی عوض نمی شود، ظلم ما را ظلم خودش کرد، اگر به ما ظلم کردی به خدا ظلم کردی

«وَ وَلاَيَتَنَا وَلاَيَتَهُ»

«خلطنا بنفسه» یعنی همین، یعنی ولایت ما را ولایت خودش قرار داد، یعنی ولایت الله ولایت حجت خدا است، چون ذات خدا که قابل ارتباط نیست، خدا حجتی را فرستاده گفته او را طاعت کن، ولایت او را داشته باش، اگر داشتی ولایت من را داری، اگر او را عبادت کردی عبادت من را کردی، عبادت به معنای عبد در طاعت است، اگر او را طاعت کردی، من را طاعت کردی، اگر او را عصیان کردی من را عصیان کردی، تمام دین همین است،

«حَيْثُ يَقُولُ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِي اَلْأَئِمَّةَ مِنَّا ثُمَّ قَالَ فِي مَوْضِعٍ آخَرَ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون َّ ذَكَرَ مِثْلَهُ»

خب این هم روایتی که در همین مفهوم و معنا عرض کردیم؛ پس عرض مان این بود، حالا روایات دیگر فراوان است؛ عرض کلی مان این بود که خدای متعال حجت های خودش را قرار داده است نه فقط برای اینکه ما به آنها دسترسی داشته باشیم و برویم مسائل مان را بپرسیم، مشکلات مان را حل کنند، فقط حاجت بدهند، بله اگر بودند اگر اقتضای حکمت الهی این بود بله مشکلات ما را چه حاضراً چه غایباً حل می کنند، حاجت مان را هم می دهند، توسل هم به آنها بکنیم، حاجت مان را می دهند، کما اینکه خودشان فرمودند در آن توقیع شریف امام عصر (ع) در دوران غیبت صغری است، در دوران غیبت صغری یکی از شیعیان آمد محضر نایب اول، بنظرم مرحوم  عثمان بن سعید عمروی بد، آمد محضر ایشان، نایب اول و عرض کرد که من می خواهم حضرت را ببینم، چکار کنم، یک را حلی به من نشان بده، دوران غیبت صغری، ایشان گفت باید بپرسم و پی گیری بکنم، بعد از یک مدت به او خبر داد که نمی شود، رفت و آمد و اصرار کرد،  شاید نزدیک چند سال خود راوی خود کسی است که ماجرا را نقل می کند می گوید سالها رفتم و اصرار کردم، به من اینطور عرض کرد، آخرین بار، به من فرمود که «أمّا القاء فلا» نمی توانی حضرت را ببینی، «ولکن توجه إلیه بالزیارة» اما می خواهی با حضرت ارتباط داشته باشی «توجه إلیه بالزیارة» زیارت کن حضرت را، شما با زیارت می توانی، دقیقاً مثل لقاء است،  هیچ فرقی بالقاء قائل نباشد، خودت را در محضر امام بدان و امام حاکم است بر زمین و زمان می بیند می شوند، احساس می کند و دوست دارد شما با او حرف بزنید، با او تکلم بکنی، این را می خواهند از ما، این خودش از اسباب قضاء حوائج است انسان باید برود، فرمود که «توجه إلیه بالزیارة»  بعد همان زیارت آل یاسین را به او بیان فرمودند که از طرف خود امام عصر (ع) بیان شده بود که اگر می خواهید ما را ببینید با این زیارت زیارت آل یاسین ما را زیارت کنید، حالا عرض مان این است، لازم نیست حتماً محضر امام برویم، حضوراً ظاهراً، امام معصوم (ع)، ائمه طاهرین و به صورت مطلق حجج الهی اینها وظایف و جایگاه و شؤونی را در عالم دارند که ما بخواهیم یا نخواهیم با این شؤون امام مرتبط هستیم، تمام عالم با این شؤون امام متصل است، حالا یکی قبول می کند شکر می کند، معرفت پیدا می کند، طاعت می کند، یکی نه کفران می کند، خدا همه را خلق کرده است، همه مخلوقات خدا هستند، اما یکی طاعت می کند اقرار می کند، به اینکه من عبد الهی هستم، سجده می کند و اقرار می کند، یکی هم اقرار نمی کند، همه عالم در تحت ملک امام هست، در تحت حکومت امام است، یکی اقرار می کند شکر می کند، حق طاعت و ولایت را انجام می دهد، یکی انجام نمی دهد، ما موظف هستیم در دوران غیبت به این، که امام را بشناسیم، «اعرف امامک» فرمودند از مهمترین وظایف شما در عصر غیبت که اگر همین را داشته باشید همین را بفهمید، همین را عمل بکنید هیچ چیز دیگری به شما آسیب نمی زند، امامت را بشناس،

«فَإِنَّكَ إِذَا عَرَفْتَ لَمْ يَضُرَّكَ تَقَدَّمَ هَذَا اَلْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ»

امام را شناختی هیچ فرقی برایت نمی کند، هیچ ضرری به تو نمی رساند، ظهور تعجیل بیفتد یا عقب بیفتد

تو وظیفه ات را شناختی، بعداً می توانی نصرت کنی حضرت را در دوران رجعت یا جای دیگر یا مواقف دیگری که باز هست،  اگر من معرفت الإمام نداشته باشم حضرت امروز هم ظهور بفرمایند من العیاذ بالله جزو خاذلین حضرت یک وقت خدای نکرده خواهم بود، اما اگر معرفتم را بالا ببرم می توانم حضرت را نصرت کنم، اگر زنده بودم، درک کردم ظهور را بله، اگر هم از دنیا رفتم که رجعت می کنم

«فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي مُؤْتَزِراً كَفَنِي، شاهِراً سَيْفِي، مُجَرِّداً قَناتِي»

از قبر خارج می شوم و نصرت می کنم حضرت را، این از فواید وجود امام غایب که ما در دوران غیبت موظف هستیم به شناخت او و ایمان همین است، طاعت این است، ولایت همین است، معرفت همین است، غیر از این خدای متعال از ما چیز دیگری را در دوران غیبت نخواسته است.

مجری:

احسنتم، طیب الله انفاسکم، خیلی ممنون و متشکرم جناب استاد حجت الإسلام و المسلمین سید محمد مهدی حجازی تشکر می کنم، و همچنین تشکر می کنم از شما همراهان و بینندگان عزیز و ارجمند و عرضه می داریم که

اَللّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دینی

تا برنامه آینده شما عزیزان را به ایزد منان می سپارم

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.


مهدی یار>

معرفت امام لطف خدا بر امت علت خلق امام است اسماء حسنی حجت های الهی ولایت حجت خدا