آینه تاریخ

قسمت شصت و دوم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 01/07/1401

برنامه: آینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلاة و السلام علی اشرف الأنبیاء و المرسلین ابالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین

سلام وقت شما بینندگان عزیز بخیر شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) هست و برنامه آینه تاریخ، در شامگاه جمعه روزی که متعلق به آقا امام عصر (عج) هست و دعا و آرزوی ما تعجیل در فرج آقا امام عصر هست بهترین سلام ها را تقدیم حضور شما عزیزان می کنیم و تسلیت ما را پذیرا باشید به مناسبت ایامی که در پیش رو داریم و در آن قرار داریم، اواخر ماه سفر ایام رحلت یا به روایتی شهادت پیغمبر اکرم و همچنین امام حسن مجتبی و حضرت امام رضا (ع) هست که این سه مناسبت را خدمت شما تسلیت عرض می کنیم، مهمان عزیز ما در این برنامه و استاد کارشناسی که همیشه در این برنامه در خدمت شان هستیم جناب آقای دکتر جباری هستند و ان شاءالله به سؤالات تاریخی شما پاسخ خواهند داد، عرض سلام خدمت استاد داشته باشیم و برنامه را آغاز کنیم؛ استاد عزیز سلام وقت شما بخیر ما هم خدمت شما هم تسلیت عرض می کنیم و هم زیارت قبول چون در هفته گذشته شما مشرف بودید در حرم حضرت امام حسین (ع) ان شاءالله که مقبول درگاه الهی باشد.

استاد جباری:

خواهش می کنم، بسم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و ادب دارم حضور شما جناب آقای غضبانی و شما بینندگان عزیز این برنامه هر جایی که شرف حضور دارید و آرزو توفیقات و تأییدات روز افزون الهی را برای همه شما عزیزان دارم ایام اربعین را پشت سر گذاشتیم ایامی در عین حالی که شیعیان سوگوار هستند به لحاظ بازگشت اسرای اهل بیت و زیارت قبل مطهر ابی عبدالله (ع) در عین حال ایام پر افتخار برای شیعه در این زمان که یک چنین حرکت عظیمی را سامان می دهند به راه می اندازند، محقق می کنند به جهانیان اعلام می کنند این یکپارچگی شیعه را این حرکت عظیم را و در واقع یک زیست نمونه انسانی را در یکی دو هفته ای که در این مسیر منتهی به کربلا انسان های پاک و شیفته حقیقتی حضور پیدا می کنند، صحنه های ایثار و همزیستی اسلامی انسانی را همراه با انس و محبت و گذشت و ایثار در کنار هم که انسانها واقعاً اگر تجربه کنند، آن کشیش آمریکایی گفته بود لازم است هر کسی برود و اربعین را درک بکند، و حضور در این سرزمین پیدا بکند که اگر کسی ولو یک ساعت آنجا حضور پیدا بکند و ببیند آن صحنه را طبیعتاً آرزو می کند ای کاش زیست انسانها همواره این چنین بود در کنار هم این چنین دلشان برای هم میتپید با انس و محبت نسبت به هم و ایثار گذشت و بذل و بخشش و اوصاف متعددی در آنجا از کمالات انسان بروز می کند توفیقی شد ما هم یک حضور مختصری داشتیم به نیابت از همه شما عزیزان بیننده و دوستانی که در شبکه ولی عصر در خدمت شان هستیم، قصد نیابت کردیم در پیاده روی در زیارات، و ان شاءالله که نصیب همه آرزو مندان و طبیعتاً چون این ریشه در جان انسانها دارد روز افزون خواهد بود چنانکه امسال آماری که می دادند فراتر از تمامی سالهای پیشین بوده بیش از بیست و چند میلیون نفر امسال حضور پیدا کردند و دشمن هر مقدار هم تلاش بکند که این را کمرنگ بکند نخواهد توانست، دلیل آن این است که همانطور که عرض کردم این ریشه در جان دارد، در نهاد حقیقت جوی انسانها دارد، مگر اینکه بخواهند نهاد ها را عوض کنند و الّا اگر تا انسان  در روی کره زمین حضور دارد و دنبال حقیقت هست طبیعتاً عاشق حضور در یک چنین صحنه هایی است، و تسلیت عرض می کنم شهادت امام حسن مجتبی و شهادت رسول خدا (ص) را و همینطور شهادت امام رضا (ع) را در روزهایی که در پیش رو داریم ان شاءالله که توفیق تأسی و تشیع و پیروی موالات راستین نسبت به  این بزرگواران را در تمامی لحظات عمر مان داشته باشیم.

مجری:

خیلی متشکرم ان شاءالله که خدا بر توفیقات شما بیفزاید و ان شاءالله که ما هم توفیق داشته باشیم که بارها و بارها به زیارت حرم ائمه بخصوص حضرت اباعبدالله الحسین بتوانیم مشرف بشویم، و یک روزی برویم پشت سر آقا امام عصر (عج) در زیارت شرکت کنیم، یعنی امام عصر را به صورت حضوری ببینیم و در جوار ایشان باشیم به زیارت کربلا برویم.

درسهای اربعین که زیاد هست اگر بخواهیم به آن بپردازیم شاید بعضی از مباحث را از دست بدهیم لذا آن را می گذاریم در جای خودش بیشتر بحث کنیم؛ در خصوص مباحث تاریخی حضرت استاد این روزهای ایام آخر صفر یکی از مناسبت هایش وفات یا شهادت پیامبر اکرم (ص) هست در اواخر عمر شریف پیامبر اتفاقات عجیب و غریبی رخ داده که شاید خیلی های آن کمتر در موردش صحبت شده یکی از مباحثی که خیلی مهم است بحث تجهیز جیش اسامه هست، که واقعاً پیامبر در آن ایام این جیش را تجهیز می کند و هدف از این جیش در آن روزها چیست و چه اتفاقاتی افتاده در مورد این اگر برای ما بیان کنید ممنون می شویم.

استاد جباری:

شاید بینندگان عزیز این واژه را شنیده باشند و اما سؤال برای آنها باشد که واقعاً چه ویژگی داشته جیش اسامه که رسول خدا در روز های آخر عمر شان حدود دو هفته قبل از رحلت شان اصرار می کنند با تأکید که اسامة بن زید با سپاهی که در مدینه فراهم شد و قریب به 3 هزار نفر حدوداً ذکر کردند، صحابه همراه بشوند با اسامه و بروند به سرزمین شام در همان محلی که پدر اسامه در آنجا به شهادت رسیده بود، توضیح کوتاهی عرض می کنم البته بینندگان عزیز فرهیخته هستند و طبیعتاً با این مباحث آشنا هستند، حالا کسانی که احیاناً ممکن است کمتر آشنا باشند اشارتاً عرض می کنم این اسامه در واقع فرزند همان زید بن حارثه است، نام زید بن حارثه را شما شاید عزیزان شنیده باشید همان فرزند خوانده رسول خدا (ص) بود کسی که به عنوان یک غلامی در مکه به خانه خدیجه آورده شد اما بعد آزاد شد و ترجیح داد با اینکه آزاد شده بود و پدرش آمد به مکه که او را برگرداند به سرزمین خودش، برنگشت گفت من ترجیح می دهم که همراه پیامبر باشم و ماند همراه پیامبر اکرم به زید بن محمد (ص) هم گاهی از او یاد شده، این زید بن حارثه خب شخصیتی است در کنار پیامبر بوده هجرت کرد به مدینه و نهایتاً در سال 8 در جنگ موته، جنگی که پیامبر اکرم فرماندهی را سپرد به جعفر بن ابی طالب برادر امیرالمؤمنین و فرمود که اگر او به شهادت رسید زید بن حارثه فرمانده باشد، اگر او به شهادت رسید عبدالله بن رواحه فرمانده باشد، چون می رفتند به سرزمینی که احتمال این داشت که به هر حال خطرات متوجه مسلمان ها بشود، رفتند به منطقه ابنا در موته الآن موقعیت فعلی موته در کشور اردن هست و در آنجا در جنگی که رخ داد جناب جعفر بن ابی طالب به شهادت رسید و بعد زید بن حارثه هم به شهادت رسید، عبدالله بن رواحه هم به شهادت رسید، و مسلمان ها به نحوی برگشتند به مدینه که جریان آن مفصل است این زید بن حارثه فرزندی داشت به نام اسامة بن زید که این زید بن حارثه با ام ایمن که او هم کنیز پیامبر (ص) بود با او ازدواج کرده بود و از او فرزند پسری به نام اسامة به دنیا آمده بود، اسامه حدوداً در سال آخر عمر پیامبر 19 ساله بود، حالا پیامبر اکرم تأکید می کند که اسامه 19-20ساله فرمانده این سپاهی باشد که در آن صحابه مسنی حضور دارند، شاید مثل سلمان و ابوذر و امثال اینها و از آن طرف هم ابوبکر و عمر و عثمان این صحابه ها، صحابه مسن تر خیلی بیش از او حضور داشتند، رسول خدا اینکه اشاره کرده این اتفاقات عجیب افتاده در اواخر عمر پیامبر یکی از آنها همین است که جای سؤال دارد که پیامبر اکرم اسامه 20 ساله را فرمانده قرار می دهد این یک، و دوم اینکه با اصرار که این سپاه باید عازم بشود، حالا روزهای آخر عمر پیامبر است حضرت بیمار هم شده و صحابه هم نگران بیماری حضرت هستند، پیامبر چه اصراری دارد که مدینه را خالی بکند از معظم صحابه ای که بنا است همراه اسامه بروند به این سفر، اینها سؤالاتی است که طبعاً باید پاسخ داده بشود، یکی دو نکته را عرض می کنم راجع به خود اینکه چرا اسامه، شاید اینکه پیامبر اکرم شخص اسمامه را جدای از بحث جوانی او انتخاب کرده، این است که چون این سپاه داشت می رفت برای خونخواهی و انتقام، یا تأدیب چون در آنجا سپاه موته و جعفر بن ابی طالب (ع) که رفته بودند طبیعتاً یک شکست ظاهری محسوب می شد برای اینها و پدرش بود، چون پدرش بود لذا انگیزه بیشتری طبیعتاً می توانست داشته باشد برای اینکه این مأموریت را خوب انجام بدهد، چون داشت می رفت برای خونخواهی پدرش، پیامبر هم مأموریت داد که برو یک مانور قدرت و مانور نظامی بده و بیا یعنی در واقع یک شبیه خون بزن، مأموریت شبیخون بود نه جنگ تمام عیار، شبیخونی بزن و سریع برگرد این در دستور پیامبر هست، این یک نکته؛ نکته دوم این است که رسول خدا (ص) همین که دید که اسامه را انتخاب کرد نق و نوق ها شروع شد چون دارد که پیامبر فرمود اگر دارید الآن برای اسامه اعتراض می کنید قبلاً برای پدرش هم اعتراض می کردید، چون آنجا وقتی که زید بن حارثه به عنوان جانشین جعفر انتخاب شد گویا آنجا هم کسانی اعتراض کردند پیامبر فرمود که چنانکه قبلاً هم درباره پدرش زید اعتراض کردید الآن درباره اسامه اعتراض می کنید کسانی که اعتراض می کردند جدای از سن اسامه، اینکه اسامة بن زید بن حارثه جزو قبایل اصیل قریش یا مدینه نبود از مهاجر و انصار، بلکه یک برده ای بود که زید بن حارثه از جای دیگر آورده شده بود به مکه و پیشینه برده بودن داشت، و لذا آن کسانی که نگاه های قبیله ای نژادپرستانه داشتند اینها بر نمی تابیدند و مشخص است چه کسانی این نگاه ها را داشتند و بعد از پیامبر هم زنده کردند این نگاه ها را، این اعتراضات وجود داشت، رسول خدا هم برای این جهت که این ملاک ها را بکوبد اینکه شما حتماً باید یک فرد اصیلی از انصار یا از مهاجرین از قبایل مطرح قریش یا اوس و خزرج باشد این حرف بی جایی است اصل شایسته سالاری است، نکته دوم بحث جوانی اسامه را رسول خدا (ص) لحاظ کردند برای چه برای اینکه احیاناً کسانی بر اساس همان خلق و خوی پیشین جاهلی قبیله ای که در آنجا شیخوخت مطرح بود و برای ریاست قبیله باید طرف یک سنی از او گذشته باشد این را زیر پا بگذارد عملاً که اصل شایسته سالاری است ولو طرف جوان باشد شاید پیامبر اکرم و به احتمال قوی این را انتخاب کرده که اگر احیاناً درباره امیرالمؤمنین (ع) هم کسانی این اعتراض را کردند که علی سنش کم است فعلاً بگذار افراد مسن تر بیایند، پیشتر پیامبر اکرم پاسخ عملی به این اعتراض داده باشند، که  علی (ع) در آستانه آغاز خلافت و امامتش هست ممکن است کسانی بگویند که علی فعلاً جوان است، و بگذارید تا سنی از او بگذر، حدود 32-33 سال داشت امیرالمؤمنین هنگام رحلت رسول خدا (ص) افراد مسن تری در میان صحابه بودند، اینها در مجموع عواملی بود که موجب شد پیامبر اکرم اسامه را انتخاب بکند و اما اینکه چرا اصرار داشت در این روزها این سپاه برود، دلیل آن مشخص است امثال مرحوم شیخ مفید و اینها تصریح کردند به این دلیل و آن اینکه پیامبر اکرم می خواستند مدینه خالی شود از معارضان امیرالمؤمنین، معارضان احتمالی و بلکه قطعی امیرالمؤمنین که هنگامی که پیامبر از دنیا می روند، آنهایی که ممکن است بیایند و معارضه کنند و مقابله کنند با امامت امیرالمؤمنین و خلافت آن حضرت اینها در مدینه نباشند، و زمانی برگردند که دیگر محقق و منجز  شده باشد راسخ شده باشد، تثبیت شده باشد خلافت امیرالمؤمنین (ع) خواستند از معارضان احتمالی امیرالمؤمنین مدینه خالی بشود، آن کسانی هم که در ذهن شان بود که مانع خلافت امیرالمؤمنین بشوند آنها هم نیت پیامبر (ص) را فهمیده بودند و لذا امروز و فردا می کردند، رفتند در اردوگاه جرف در بخش شمالی مدینه که سپاه اسامه در آنجا مستقر شده بودند و به بهانه اینکه ما نگران حال پیامبر هستیم در رفت و آمد بودند بین آن اردوگاه و مدینه و متأسفانه نرفتند، پیامبر سؤال می کرد که آیا جیش اسامه حرکت کرد و پاسخ می شنید خیر، خود اسامه هم در این قسمت به نظر می رسد که کوتاهی کرده و اسامه باید حرکت می داد این جیش را و می آمد پیش مادرش ام ایمن و به هر حال گرچه قصور می توانیم اسم آن را بگذاریم، نمی توانیم اسامه را به عنوان کسی که در ذهنش بود که کار شکنی بکند اما بالأخره در اینجا بر اساس امر الهی

«وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ»

احزاب /36

 وقتی پیامبر تأکید می کند دیگر بحث احساسات را باید گذاشت کنار و حرکت داده می شد، ولو اینکه بگوییم من بر اساس احساسات و اینکه نگران حال پیامبر بودم حرکت ندادم، اما ولو سپاه را به صورت غیر کامل بعضی ممکن بود همراه نشوند اما باید حرکت می داد که آن مقصد پیامبر محقق بشود متأسفانه خود اسامه هم می آمد مدینه و حتی روز آخر حیات پیامبر در آن صبحگاه اسامه در مدینه بود پیامبر اکرم تأکید کرد که

«انفذوا جیش أسامه»

و حتی لعن کرد که

«لعن الله من تخلف جیش اسامه»

 خدا لعنت کند کسی که تخلف بکند

این بحث تخلف کاملاً مشخص است کسی که تخلف کند و عمداً همراه نشود برای نیات دیگری که وجود دارد و نرفتند متأسفانه تا اینکه رسول خدا (ص) از دنیا رفتند، حال ابی بکر به هر ترتیبی که حاصل سقیفه بیرون آمد بر مرکب خلافت سوار شد، طبری نقل می کند که

«نادا منادی ابی‌بکر غداة وفات رسول‌الله أن لا یبقی فی المدینه احد الا أن یلحق به جیش اسامه»

فردای وفات پیامبر منادی ابی بکر در مدینه نداد داد که کسانی که بنا بود با جیش اسامه حرکت بکنند بروند و جیش اسامه را حرکت داد

خب کاملاً مشخص می شود شما اگر دلتان به حال جیش اسامه می سوخت و بنا بو که امر پیامبر را محقق کنید چرا قبلاً نرفتی چرا با وجود اصرار پیامبر در مدینه ماندی الآن چرا دارید می فرستید، به همان نیست، پیامبر می خواست مدینه از معارضان احتمالی علی خالی شود ابوبکر هم اینجا بلافاصله می خواهد مدینه را از معارضان خلافت خودش خالی بکند، لذا فرستاد، چند روزی طول کشید که تا این جیش آماده بشود و  سریع فرستاد جیش اسامه را و رفتند و مدینه چیزی حدود 40 روز تقریباً خالی بود از سران صحابه، 2-3 هزار نفر رفتند و اینجا خوب است همین نکته را عرض بکنم چون مورد بحث ما نیست که فاطمه (س) بنابر نقل ابن ابی الحدید ده روز بعد از رحلت رسول خدا (ص) که تشریف آوردند مسجد برای خطبه فدکیه خواندن در آنجا می بینیم که خیلی کسانی بر نمی خیزند از فاطمه (س) دفاع بکنند با وجود اینکه احتجاج می کند فاطمه با ابی بکر یکی از تحلیل ها هم این است که مدینه و آن مجلس در واقع از آن صحابه ای که می توانستند مدافع فاطمه باشند خالی بود، گاهی توجه به این نکته نمی شود، یعنی این برهه است، ده روز بعد از رحلت پیامبر دقیقاً آن برهه ای است  که جیش اسامه رفته و صحابه ای که بعد از برگشتن 10-12 نفرشان حداقل در مسجد برخاستند علیه ابوبکر سخن‌گفتن، از آنها خبری نیست، گاهی توجه نمی‌شود که اینها چطور پس الآن هنگام خطبه برنخاستند که اعتراض به ابی‌بکر کنند درحالی‌که بعد از برگشتن در آن روز جمعه برخاستند 12 نفر یکی پس از دیگری، خالد بن سعید بن عاص بریدة بن حصیب و سلمان و ابوذر، مقداد ابی بن کعب اینها برخاستند یکی یکی سخن گفتند علیه ابی بکر، چرا خبری از اینها نیست تحلیلی که می شود کرد تاریخ ساکت است اما بر اساس کنار هم نهادن این گزارش ها به این نکته می شود رسید.

مجری:

درست است خیلی ممنون؛ استاد چند نکته در اینجا واقعاً جای سؤال باقی مانده اینکه فرمودید پیامبر اسامه جوان را می گذارد فرمانده، آنها می آیند آنجا اعتراض می کنند یک نکته ای هست که در مورد امیرالمؤمنین همین را گفتند که شما هم اشاره داشتید پیامبر این کار را کرد که دیگر آنها جای حرف هم نداشته باشند،

استاد جباری:

ابو عبیده جراح گفت تصریح کرد به امیرالمؤمنین که فعلاً کم سن هستید،

مجری:

نکته دیگر خب خود همان ابوبکر دوباره همین جوان را می فرستد در حالی که چند روز قبل در سقیفه احتجاج کردند به سن پایین حضرت علی (ع) خود شان دارند همین اسامه را به عنوان فرمانده تجهیز می کنند برای رفتن

استاد جباری:

بله در واقع می خواستند بگویند ما تابع امر پیامبر هستیم

مجری:

تناقض این عملکرد در امروز تا فردای آن روز که قرار است این برود چقدر کوتاه است

استاد جباری:

بله اگر اینجا تابع امر پیامبر بودند در اعزام اسامه در مورد امیرالمؤمنین هم همینطور بود دیگر، چرا ابو عبیده جراح می آید و به امیرالمؤمنین می گوید فعلاً بگذار چند صباحی ابوبکر تجربه دیده تر هست

مجری:

بعد اینکه خود اسامه کوتاهی کرده تا حدودی، فرمودید خیلی هم شاید مقصر نبوده، چقدر متأثر شده از حرف همین هایی که آمدند آنجا و ملحق نشدند به اسامه، ممکن است بگویید حال اسامه متأثر شده از آن جیش و در اثر متأثر شدن از اینکه اینها شاید راست می گویند نگران پیامبر هستند و خودش هم در مدینه باقی مانده

استاد جباری:

تاریخ ساکت است در این باره، اجمالاً می گوید که اسامه هم می آمد مدینه و مادرش ام ایمن هم احیاناً داریم که آمد به پیامبر عرض کرد که اسامه نگران حال شما است بگذارید باشد و مطمئن بشود از سلامت شما، پیامبر تأکید کرده نه حرکت کند اسامه و این مقدار هست، اینکه اسامه به ظاهر نگران حال پیامبر بوده و می رفت و می آمد اما این درباره کسانی که نیات دیگر داشتند  و لعن پیامبر متوجه آنها شده صادق نیست.

مجری:

آیا این متخلفین را در منابع تاریخی هم داریم؟ چه کسانی متخلف از جیش اسامه بودند، حالا بحث مان سر همین عقیده برادران اهل سنت است که ادعا می کنند صحابه اینگونه است، خب پیامبر آنهایی که تخلف کردند مگر غیر از این افرادی بودند که در همین صحابه بودند، خب همان ها را پیامبر (ص) لعن کرده

استاد جباری:

بله این یکی از مواقفی است که صحابه ای تخلف از امر پیامبر کردند، امر صریح پیامبر را زیر پا نهادند،

مجری:

عده کمی هم نیستند طبیعتاً چون یک لشکر تضعیف شدند نتوانسته حرکت کند

استاد جباری:

البته این باید یک مقدار تفکیک قائل شد، عده ای در همان اردوگاه جرف منتظر فرمانده بودند، اردوگاه جرف در شمال مدینه منتظر بودند حرکت بکنند، اینها را متخلف نمی شود حساب کرد، کسانی مثل اسامه فرمانده بود امر پیامبر را عمل نکرد اما اینکه بگوییم تعمداً عمل نکرد از روی شیطنت نیست سوء این هم از تاریخ می شود استفاده کرد، چون آنطور که شواهد نشان  می دهد این است که بله حالا به هر حال به لحاظ مسائل احساسی بوده، اما کسانی شاهد تاریخ برای شان داریم که اینها از قبل برنامه داشتند برای زمان رحلت پیامبر اکرم که حالا دیگر در جای خودش باید شواهد آن مفصل بیان بشود، در مورد آنها قطعاً می شود گفت که تخلف شامل حال آنها می شود، جمله پیامبر و لعن پیامبر شامل حال آنها می شود که متخلفین هستند تخلف عمدی کردند، به جای ماندن در اردوگاه آمدند در مدینه حضور پیدا کردند، و از جمله در همان پنج شنبه قبل از رحلت پیامبر اینها در مدینه حضور دارند به جای اینکه بروند در اردوگاه و حرکت بکنند به سمت شام،

مجری:

خیلی متشکرم جناب آقای دکتر جباری عزیز خیلی مبحث خوبی را مطرح کردید در خصوص مصائب قبل از وفات حضرت پیامبر (ص)، بیننده ها هم خیلی سؤالاتی دارند در خصوص برخی از همان ایام که حالا زیاد می بینیم مثلاً بخاری در صحیح خودش، حالا صحیح که آنها ادعا می کنند در کتاب خودش در واقع، خودش حتی ادعا به صحت کتاب خودش هم شاید نداشته باشد، در کتاب خودش نقل می کند در مورد یک روزی به نام روز پنج شنبه رزیة یوم الخمیس و حتی می گوید ابن عباس پسر عموی پیامبر وقتی آن روز را یادش می آید گریه می کرد و با حالت گریه می گفت در آن روایتی که آنجا نقل کرده، در این خصوص  برای ما می فرمایید واقعاً این روز چه روزی است چه مصیبتی در آن روز رخ داده که اینقدر رزیة یوم الخمیس یعنی آن مصیبت اینقدر معروف شده.

استاد جباری:

یوم الخمیس وقتی گفته می شود در واقع یک تبادلی به ذهن ایجاد می کند اصطلاحی است در واقع عزیزان بیننده مستحضر هستید در روز پنج شنبه ای هست که آخرین پنج شنبه عمر پیامبر (ص) مراد هست در این یوم الخمیس و ویژگی آن هم این است که در آن روز پنج شنبه رسول خدا (ص) همانطور که در بخش قبلی عرایضم اشاره کردم صحابه ای در حجره پیامبر بودند، حالا بگوییم دور بستر پیامبر به هر حال پیامبر روزهای آخر عمر شان هست در بیماری هستند در ضعف بدنی هستند نشستند در حجره شان کسانی هم از صحابه در آن حجره که حالا وسعت چندانی هم طبعاً نداشت حجره های پیامبر اما بالأخره تعدادی از صحابه در آنجا بودند و مشخصاً خلیفه دوم بوده آنجا از نقل ها کاملاً این استفاده می شود تصریح در نقل ها است عمر بن الخطاب بوده که نقشی ایفا می کند در آنجا و رسول خدا (ص) فرصت را مغتنم می شمارند یک، یا نکته دوم اینکه حرکت ها را می بینند، زمزمه ها را می بینند در گوشی صحبت کردن ها را توطئه ها را، برنامه ها را، نقشه ها را می بینند پیامبر اکرم، جریان نفاق را در مدینه کاملاً با آن آشنا هستند، و گرچه در غدیر حق مطلب را ادا کرده پیامبر اکرم و حجت را بر همگان تمام کرده، فاصله زیادی هم از غدیر نگذشته، چیزی تقریباً دو ما فاصله تا غدیر بوده و با این وجود پیامبر اکرم از باب تأکید آنچه را که فرموده بوده پیش تر درباره امامت امیرالمؤمنین و خلافت آن حضرت را می فرمایند که می خواهند تثبیت بکنند به صورت مکتوب لذا تعبیر کردند پیامبر اکرم که برای من یک نوشت افزاری را بیاورید «ائْتُونِي بِكِتابٍ» چون در نقل ها وجه مشترک آن همین تعابیر هست، «ائْتُونِي بِكِتابٍ» یا در بعضی تعابیر «أو بکتف و دواةٍ» کتف، نوشت افزار است چون در آن زمان گاهی کاغذ در اختیار نبود از کتف شتر یا گاو این استخوان پهن استفاده می شد، چون جای صافی است که روی آن می شد نوشت و دوات قلمی بیاورید که

«اکتب لکم کتاباً»

برای شما چیزی بنویسم

صحیح البخاری، ج 5، ص 2146 ش 5345، باب قول المریض قوموا عنی

یا در بعضی تعابیر

«لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ»

در بعضی هم «لن تضلّوا» لن نفی ابد می کند هرگز بعد از این گمراه نمی شوید در بعضی تعابیر دارد که «لایَضلِمون و لا یَضلَمون» یعنی هیچ ظلمی به شما نمی شود، ظلم نمی کنید و ظلم هم به شما نمی شود

مجری:

چقدر جالب است این قید در حدیث ثقلین و خلیفتین  که این روزها جناب آقای دکتر قزوینی خیلی مفصل در این خصوص در برنامه های شان صحبت می کنند و بیننده هایی که شبکه ولی عصر را می بینند این قید را بارها و بارها در این چند هفته شنیدند از اساتید دیگر و این چقدر قید جالبی است که در همینجا هم شما دارید می فرمایید که «لا تضلوا أو لن تضلوا» این قید همین هم هست، و با آن یک اشتراکی دارد.

استاد جباری:

احسنتم و لذا عرضم در این است که پیامبر همین را فرمودند که

«لن تضلوا بعده»

خب نفرمودند که من چه می خواهم بنویسم اما آنهایی که می دانستند پیامبر اکرم چه می خواهد، چون بیان، بیانی است که فهمیدند که پیامبر که می گوید «لا تضلوا» یا «لن تضلوا بعده» می خواهد دوباره همان حدیث ثقلین و تأکید بر اهل بیت و اینها را پیامبر مکتوب بکند، کاملاً مشخص بود

مجری:

و می بینیم آن طرف هم می گوید که «حسبنا کتاب الله» خیلی عجیب است این

استاد جباری:

بله همانطور که اشاره فرمودید در حتی صحیح بخاری و منابع متعددی از صحیح بخاری و صحیح مسلم و مسند احمد سنن نسائی و صحیح ابن حبّان و امثال این منابع متعدد بیش از 2 صفحه شاید من بتوانم برای شما نام کتاب ها را بشمارم در متون اصیل اهل سنت و شیعه، همه اینها این جریان را نقل کردند و جالب این است که نام عمر هم آمده در این نقل ها به صراحت آمده که، عمر وقتی که این را شنید از رسول خدا (ص) که می خواهد پیامبر این مطلب را بگوید،

«اِنَّ النَّبِیَّ قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ»

بیماری بر او غالب شده

 در بعضی تعابیر «مدّ علیه الوجع» هست، در بعضی تعابیر که خب این در صحیح بخاری و امثال اینها این نیامده در برخی از متون دیگری مثلاً شرح شفاء خفاجی «إن النبی یهجر» آمده که به تعبیر برخی بزرگان مثل علامه جعفر مرتضی و اینها فرمودند که در واقع خواستند این یهجر را یک مقدار آبرومند کنند در صحیح بخاری و اینها تعبیر غلبه الوجع آمده در حالی که از شنائت تعبیر نمی کاهد، چه بگویی دارد حزیان می گوید نعوذبالله چه بگویی بیماری بر او غالب شده حاصل آن چه می شود؟ کسی بیماری بر او غالب بشود یعنی حرف حجت نیست، یعنی حرف هایی که می زند از روی اختیار خودش نیست، همان هذیان است دیگر، منتهی تعبیر یک مقدار شنائت آن کمتر است در ظاهر، لذا آبرومندش کردند «غلبه علیه الوجع» را آورده اند که خب سؤال می شود که وقتی که نشود اعتماد کرد به سخن پیامبر هنگام بیماری بنابر این طبیعتاً در پیشینه عمر پیامبر، پیامبر اکرم در طول این 23 سال مواردی بوده که بیمار شده سخنانی گفته، وحی بیان کرده، نمی شود واقعاً به سخنان پیامبر اعتماد کرد؟ خب این با قرآن چگونه سازگار هست که

«وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‌ ۝ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‌»

نجم/3و4

و تعابیر مشابه فراوانی که در قرآن هست، امر به اطاعت مطلق از  پیامبر

«ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»

حشر/7

نگفته مگر هنگام بیماری پیامبر، آنجا دیگر امتثال امر نکنید، منتهی به نهی او نشوید، آنجا نفرموده قرآن مطلق فرموده اطاعت از پیامبر داشته باشید، خب چه خواهند گفت حضرات و اتباع آقایان خلفاء واقعاً پاسخ شان چیست، کسی هم تردید ندارد که گوینده این سخن عمر هست، همه تصریح کردند «فقال عمر» این جمله را، بعد ادامه داد گفت که

«غَلَبَ علیه الْوَجَعُ وَعِنْدَنا کِتَابُ اللَّهِ»

قرآن نزد ما هست

یا

«وَعِنْدَکُمْ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ»

اختلاف تعابیر هست و در ماهیت مسئله هیچ فرقی ندارد

مجری:

یعنی چیزی که عمر الآن اینجا دارد به صراحت ادعا می کند مقابل اینکه قرآن و اهل بیت باید باهم باشند

استاد جباری:

می گوید قرآن نزد شما هست و «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ» این تز بسیار خطرناک «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ» در نقطه مقابل پیامبر است که دارد پیامبر تأکید بر دو چیز می کند قرآن و مبین قرآن، قرآن مبین و مفسر می خواهد و یک چیزی را پیامبر به صورت ابدی و دائمی می خواهد کنار قرآن جفت قرآن قرار بدهد که اگر همراهی با این دو داشته باشند امت گمراه نمی شوند، و الّا امت باشد و فقط قرآن خب این فهم های عجیب و غریبی از ظواهر آیات قرآن متشابهات قرآن و امثال اینها اگر اینطور بود که پیامبر تأکید بر اهل بیت را به عنوان قرین قرآن نمی کرد، در دنبال آن دارد که

«فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَیْتِ»

کسانی که در آن اتاق بودند بعضی در دفاع از پیامبر بعضی در دفاع از سخن عمر

«فَاخْتَصَمُوا»

به اختصام و بگو مگو و اختلاف افتادند

و سر و صدا بلند شد و  بعضی گفتند

«قَرِّبُوا یَکْتُبْ لَکُمْ»

یک چیزی بیاورید که پیامبر کار را انجام بدهد

بعضی می گفتند

«القول ما قال عُمَرُ»

 نه همین که عمر گفت چیز خوبی است،

خب مشخص با یک دار و دسته ای آنجا حضور داشتند لذا پیامبر اکرم فرمود که

«قُومُوا عَنّی و ما ینبغی عندی»

یا

«عند نبی تنازع»

بلند شوید بروید و سزاوار نیست نزد پیامبر تنازع داشته باشید

و اینها را بیرون کردند از حجره شان و دیگر اقدام به این کار نکردند من دیدم گاهی سؤال می شود که خب چرا پیامبر اکرم کوتاه آمدند و خوب بود اصرار می کرد که نه با وجود اینکه عمر دارد این حرف را می زند بروید بیاورید نوشت افزار را، پاسخ این است که وقتی فضا این چنین شد اگر پیامبر اکرم با اصرار برای چیزی هم می نوشتند آن کسی که گفت این پیامبر دارد هذیان می گوید بعداً می گفت در حال هذیان نوشت، همین را خواهد گفت، و چه بسا کار بیشتر بیخ پیدا بکند، یعنی پیامبر اصرار بکند بعد اینها گام را بیشتر بگذارند جلو، چون جریان نفاق را هم پشت قصه هستند، در مدینه حضور جدی دارند، اواخر عمر پیامبر هم هست و اصلاً زیر کل اسلام بزنند و اصلاً مسئله برسد به آنجایی که کل زحمات 23 ساله پیامبر همه بر باد برود در مدینه ای که بنا است مرکز نشر اسلام بشود مدینه بشود مرکز اختلافات میان صحابه و همان جنگ هایی بر سر اصل اسلام نه بر سر خلافت ظاهری بعد از پیامبر، اینجا پیامبر اکرم بهترین موقف را اتخاذ کردند و چشم پوشیدند از کتابت و اکتفا کردند به همان که در عین حال در این روزهای باقی مانده پیامبر اکرم در مسجد آمده اند و به صورت شفاهی تأکید کردند بر همان بحث حق اهل بیت و تبعیت از اهل بیت و حدیث ثقلین در آن نقل ها هست که پیامبر با حال بیماری آمدند و در مسجد مجدداً سحن گفتند برای مردم

مجری:

حتی ماجرای آن نماز جماعت و امام جماعت ابوبکر در بعد از این روز رخ می دهد

استاد جباری:

بله آن قصه صلاة ابی بکر مربوط به صحبت دوشنبه هست، آخرین روز عمر پیامبر، حالا آن را که سؤال فرمودید، ببینید متون اهل سنت تلاش کردند که برای ابوبکر  چند نماز ترسیم بکنند البته خیلی مشوش است متون آنها که چند روز ابوبکر رفت نماز خواند، در بعضی یک نماز هست، اما آنچه که از متون ما استفاده می شود و همانطور برخی از متون اهل سنت در آن صبحگاه نماز صبح روز دوشنبه روز آخر عمر پیامبر که پیامبر اکرم از درون بیت پیامبر برخی همسران پیامبر که مشخص است چه کسانی هستند اینها دیدند که حال پیامبر خیلی نامساعد است و امکان رفتن برای نماز پیامبر ندارد لذا ندا دادند از درون خانه که ابوبکر وقتش هست برود برای نماز، یک وقت پیامبر متوجه شدند، خب فاصله هم زیاد نیست بین حجره پیامبر و مسجد، متوجه شدند که ابوبکر رفته در محراب ایستاده برای نماز بلافاصله حضرت برخاستند و دست بر شانه امیرالمؤمنین و فضل بن عباس، یعنی پیامبر حالش طوری بود که دیگر امکان حرکت هم برای شان نبود، باید کمک می کردند، حضرت رفتند در محراب ایستادند، بی اعتنا به ابوبکر که آنجا ایستاده و ابوبکر کناری رفت و پیامبر ایستادند برای نماز و حتی تا این مقدار هم اجازه ندادند پیامبر که سوء استفاده بشود، چون مشخص بود می خواستند بگوید که آن کسی که آخرین روز پیامبر، پیامبر فرستاده برای نماز، پس پیدا است که او اصلح است برای مقام خلافت هست، و پیامبر نماز را اقامه کردند، برای آبرو تراشی برای جریان خلافت آمدند در اینجا چیزهای عجیب و غریب گاهی سخیف و مضحکی ذکر کردند، مثلاً در بعضی نقل ها دارد که پیامبر ایستاد در محراب ابوبکر به پیامبر اقتدا کرد مردم به ابوبکر، خیلی عجیب است نمازی با دو امام جماعت و بالأخره آدم فضیلت تراشی می کند اما دیگر نه تا این درجه، اگر پیامبر اکرم معترض به امامت ابی بکر در اینجا نبود که  در حجره می ماند چرا بلند شد آمد برای اقامه نماز، پیدا است که اعتراض دارد پیامبر به این حرکتی که انجام گرفته و نقشه و توطئه ای که از درون خانه پیامبر هماهنگ با بیرون دارد صورت می گیرد برای حرکت های بعدی.

مجری:

خیلی متشکرم استاد ببخشید این سؤال یک مقدار بحثش طولانی شد خارج از موضوع شاید رفته ولی خب به ذهن آمد و فکر کنم شاید ضروری بود که بیان بشود، استاد عزیز اشاره داشتید به حجره پیامبر، محل دفن پیامبر همان حجره خود شان هست؟

استاد جباری:

بله محل دفن پیامبر بنابر شواهد متعددی همان حجره پیامبر (ص) است، الآن عزیزانی که مشرف شدید به مسجد النبی ضریح پیامبر را تصور بفرمایید در قسمت جلوی ضریح رو به قبله که می ایستیم، قسمت جلوی ضریح همان قبر پیامبر (ص) هست، و قسمت انتهای ضریح هم خانه فاطمه (س) هست، و بر اساس نقشه ای که از حجره های پیامبر در اطراف مسجد النبی قابل ترسیم هست از کتاب هایی که درباره مسجد النبی تدوین شده، اخبار مدینه ابن شبه و امثال اینها، وفاء الوفاء سمهودی، و اخبار دار المصطفی و امثال اینها که ترسیم کردند وضعیت مدینه را مسجد  النبی و حجره ها و امثال اینها را و شواهدی که یکی دو تا روایت آن را اشاره می کنم، پیامبر اکرم حجره خاصی برای خود شان داشتند، جدا از حجره هایی که برای همسرانشان بود، و آنجایی که الآن پیامبر دفن شده در آن حجره خاص خود پیامبر بود، بیت النبی، حجره نبی، در حالی که عایشه بعدها ادعا کرد حجره من هست، چرا؟ چون حجره خودش را ملحق کرد به این حجره پیامبر، حجره عایشه در قسمت سمت قبله قرار داشت، یعنی شما وقتی رو به قبله می ایستید،  در روضه مسجد النبی می‌ایستید سمت چپتان همان حجره پیامبر (ص) هست که حجره خاص حضرت بوده، رو به رو تان حجره عایشه است، و لذا در بعضی از تعابیر هست که حجره عایشه به گونه ای بود که اگر پرده اش کنار می رفت نماز گذاری که رو به قبله ایستاده درون حجره را می دید، و در جهت شام، باب حجره عایشه رو به شام بود، چرا؟ چون وقتی که باز می شود به سمت شمال باز می شود، مصلی که رو به جنوب می ایستد به سمت مکه حجره مقابل او  است، در حجره که به سمت مسجد باز می شود در واقع در روایت هست به سمت شام، و به سمت شمال یعنی به سمت قبله قبلی است، 2-3 تا روایت هست بد نیست در فرصت اندکی که باقی مانده اشاره بکنم، همه آنها هم در متون اهل سنت است این روایات، از آنها می خواهم نقل کنم، در متون شیعی هم هست منتهی تأکید من بر آن هست، در مسند احمد، جلد19، صفحه64، هست که

«إن النبی (ص) کان یصلی ذات لیلة فی حجرته»

مسند احمد، ج 19، ص 64

اگر حجره عایشه بود یا حجره یکی از زنها بود، حجرة فلان می شد، حجره عایشه یا ام سلمه و امثال اینها، «حجرته» پس پیدا است پیامبر حجره خاص خودش را داشته، این تعابیر را می خواهم عرض کنم، نسبت داده می شود به خود پیامبر

«فجاء أناس فصلوا صلاته...»

یا مثلاً ربیعة بن کعب اسلمی می گوید

«کنت ابیت عند حجرةٍ النبی»

می گوید کنار حجره پیامبر شب را صبح می کردم

و الّا حجره های زنها منصوب به خود شان می شد، حجرة عایشه و امثال اینها

مجری:

پس خود این حجره منصوب به خود پیامبر بود

استاد جباری:

بله یا مثلاً در صحیح ابن حبّان، جلد 2، صفحه 155، از خود عمر هست

«فبینما نحن فی منزل رسول الله»

صحیح ابن حبّان، ج 2، ص 155

در آخر عمر پیامبر بعد از رحلت پیامبر

«اذا رجل ینادی من وراء الجدار ان اخرج الیّ یا ابن الخطاب... فان الانصاراجتمعوا فی سقیفة بنی ساعدة»

 خب تعبیر منزل رسول الله دارد، پس پیدا است آنجا پیامبر از دنیا رفته و آنجا دفن شده، یا عایشه در سنن ابن ماجه هست، جلد1، صفحه 625، که

«لَقَدْ نَزَلَتْ آیَةُ الرَّجْمِ، وَرَضَاعَةُ الْکَبِیرِ عَشْرًا، وَلَقَدْ کَانَ فِی صَحِیفَةٍ تَحْتَ سَرِیرِی»

سنن ابن ماجه، ج1، ص625

ادعای کذایی که عاشیه می کرد که آیه رضا و آیه رجم تحت سریر و جایگاه استراحت من بود

«فَلَمَّا مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَتَشَاغَلْنَا بِمَوْتِهِ، دَخَلَ دَاجِنٌ فَأَکَلَهَا»

حالا کار به این ادعا ندارم که ادعای نادرستی است اما استفاده ای که می شود این است که دارد می گوید که آن تحت سریر من بود، من مشغول کار تجهیز بدن پیامبر شدیم یک داجن یا بز یا حیوان خانگی آمد و آن را خورد، پس پیدا است در آن حجره نبوده، حجره عایشه جدا از حجره ای است که پیامبر در آنجا رفته، یا مثلاً راجع به نماز بر بدن پیامبر، این جالب است، که در مسند احمد جلد34، صفحه 365 هست،

«قالوا کیف نصلی علیه»

صحابه گفتند که چطور بر بدن پیامبر نماز بخوانیم

مسند احمد، ج34، ص365

«قال ادخلوا ارسالاً ارسالاً»

گروه گروه داخل شوید

«قال فکان یدخلوان من هذا الباب فیصلون علیه ثم یخرجون من الباب الآخر»

که پیدا است حجره پیامبر دو در داشته، از یک در وارد می شدند نماز می خواندند، نماز هم که آن آیه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ» را می خواندند، نماز میت نبوده به آن معنا، نماز میت را امیرالمؤمنین و خواصی فقط خواندند بر بدن پیامبر، صحابه دستور داده شد بیایند آیه را خطاب به بدن پیامبر بخوانند و خارج بشوند، خب پس پیدا است حجره پیامبر دو در داشته، یک در گویا به مسجد، دری هم خارج، اما حجره عایشه تصریح است این در الأدب المفرد بخاری آمده که

«فسألت عن بیت عایشه فقال کان بابه من وجة الشام»

همان که اشاره کردم

«فقلت مصراع کان او مصراعین قال: کان بابا واحدا»

 و پس پیدا است که حجره عایشه یک در داشت، پس حجره عایشه چیز غیر از حجره خود پیامبر بود، و پیامبر در آن حجره خودش دفن شد؛ و جالب است این روایت را هم بد نیست بگویم الطبقات الکبری ابن سعد، جلد8، صفحه 131 می گوید

«و اشتری معاویه من عایشه منزلها»

معاویه از عایشه منزل را خرید

الطبقات الکبری ابن سعد، ج 8، ص 131

«یقولون بمأة و ثمانین الف درهم»

به صد و هشتاد هزار

یا به دویست هزار درهم

«و شرط لها سکناها حیاتها»

در حالی که اگر حجره عایشه همان جای دفن پیامبر بود که نمی توانست بفروشد، پس پیدا است حجره دیگری است که به معاویه فروخته و با این وجود بعد ادعا کرد این حجره من بوده است و متأسفانه مانع شد بدن مطهر امام حسن (ع)  در کنار بدن جد مطهرش دفن بشود، ادعای ملکیت کرد در حالی که ربطی به عایشه نداشت، بر فرض حجره عایشه هم بود که نبود نمی توانست این ادعا را بکند چون که حقی از آنجا نداشت جز در حد یک هفتاد و دوم

مجری:

خیلی جالب بود، و یکی از مباحث همین بود که اصلاً به چه حقی همچین شخصی می آید مانع دفن سبط النبی حضرت امام حسن مجتبی (ع) می شود و در حالی که دو نفری که اصلاً هیچ حق و حقوقی آنجا ندارند آنجا دفن می شوند، حال این را ان شاءالله در هفته آینده بیشتر به آن بپردازیم.

اگر نکته خاصی نیست دعا بفرمایید چون وقت مان تمام شد متأسفانه به خیلی از سؤالات نرسیدیم ان شاءالله بتوانیم در هفته های دیگر بیشتر در این خصوص صحبت کنیم.

استاد جباری:

امیدواریم خداوند متعال همه ما را جزو پیروان واقعی رسول خدا (ص) و احیا گران سنت آن حضرت در این عصر حاضر که عصر بدعت ها است ان شاءالله قرار بدهد و بدعت ستیز واقعی و حقیقی حضرت حجت (ع) را در ظهور شان تعجیل بفرماید ان شاءالله.

مجری:

ان شاءالله، خیلی متشکریم من یک نکته ای را می خواستم خدمت بیننده ها بگویم که آن چیزی که امروز حضرت استاد فرمودند بخصوص هر چه بود از منابع خود اهل سنت بود و جا دارد که برادران اهل سنت حقیقت این مباحث را خوب دقت کنند و بکاوند و  حق را خود شان می توانند خیلی راحت تشخیص بدهند با مراجعه به این حقایقی که شاید خیلی از بزرگان خود شان به خود شان نمی گویند.

خیلی متشکریم جناب آقای دکتر جباری استاد حوزه و دانشگاه متخصص در مباحث تاریخی ان شاءالله در هفته آینده در خدمت شما خواهیم بود و همچنین از شما عزیزان هم تشکر می کنم تا دیدار دیگر از همه شما التماس دعا داریم و تعجیل فرج آقا امام عصر، در رأس امور و دعاهای ما و شما  ان شاءالله خواهد بود

اللهم عجل لولیک الفرج.

خدا حافظ.

 


آینه تاریخ>

اربعین ایثار همزیستی زیارت پیامبر اکرم ص حضرت علی ع جیش اسامه مدینه صحابه ابوبکر یوم الخمیس حجره غدیر امامت خلافت نوشت افزار حدیث ثقلین عترت