سایر قسمت ها
حبل المتین _ امامت الهی از منابع شیعه و اهل سنت

قسمت صد و هفتاد و سوم برنامه حبل المتین با کارشناسی آیت الله سید محمد حسینی قزوینی
موضوع: «سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی» امیرالمؤمنین؛ عِدل «تِبْیانُ کلِّ شَی‌ء» قرآن کریم!


دیگر قسمت ها

 بسم الله الرحمن الرحیم

17/02/1402

موضوع: «سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی» امیرالمؤمنین؛ عِدل «تِبْیانُ کلِّ شَی‌ء» قرآن کریم!

برنامه حبل المتین

فهرست مطالب این برنامه:

خلاصه‌ای از مطالب جلسات گذشته پیرامون حدیث ثقلین

«سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی» امیرالمؤمنین؛ عِدل «تِبْیانُ کلِّ شَی‌ء» قرآن کریم!

دفاع جالب و شنیدنی «سعد بن أبی وقاص» از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)

تماس‌های بینندگان برنامه

اندر احوالات عجیب و غریب «شمس الدین ذهبی»!!

چرا عده ای از صحابه به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نسبت هذیان دادند!؟

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم

من بی تو دمی قرار نتوانم کرد * احسان تو را شمار نتوانم کرد

گر بر تن من زبان شود هر مویی * یک شکر تو از هزار نتوانم کرد

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب و الأئمة المعصومین (علیهم السلام)

اللهم صل علی فاطمة و أبیها و بعلها و بنیها بعدد ما أحاط به علمک اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

السلام علی المهدی الذی وعد الله به الأمم السلام علی ربیع الأنام و نضرة الأیام السلام علیک یا بقیة الله

دوستان عزیز و همراهان گرانقدر «شبکه جهانی حضرت ولی عصر»، بینندگان عزیز و نازنین، خانم‌ها و آقایان محترم، برادران و خواهران ایمانی خودم سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید به برنامه زنده «حبل المتین».

در یک یکشنبه شبی دیگر مهمان خانه‌های شما شدیم و مهمان لحظات باصفا و معنوی شما شدیم و ان شاءالله بتوانیم تمام قد در دفاع از امامت و ولایت مورد لطف و عنایت و مرحمت خداوند عزیز و اهلبیت عصمت و طهارت قرار بگیریم.

خیلی خوشحال می‌شویم که شما دوستان عزیز بیننده هم مروج و مبلغ باشید. اینکه پای تلویزیون «شبکه جهانی حضرت ولی عصر» بنشینید و از مباحث استفاده کنید و بعد هم لذت ببرید کافی نیست. هرکدام از شما باید مبلّغ باشید.

بعضی از عزیزان بسیار در فضای مجازی فعال هستند. آن‌ها گاهی همین برنامه‌ها را از طریق سایت و صفحات شبکه دریافت می‌کنند و تقطیع می‌کنند و انتشار می‌دهند. این‌ها هم به نوعی از ولایت اهلبیت عصمت و طهارت و ولایت امیرالمؤمنین دفاع می‌کنند.

توقع و انتظار ما این است که هم شبکه را به دیگران معرفی کنید و هم برنامه‌هایی که فکر می‌کنید مفید است را به دیگران معرفی کنید. ان شاءالله شما هم در غالب برنامه‌هایی که از شبکه پخش می‌شود مبلغ باشید.

موضوع بحث و گفتگوی ما در یکشنبه شب‌ها درس‌هایی از امامت و ولایت بود و این جلسه هفتاد و هفتمین برنامه ما هست.

ان شاءالله طبق معمول هر هفته ابتدا مباحثی را خواهیم داشت و اگر فرصت شد بخشی از برنامه هم اختصاص پیدا خواهد کرد به مخاطبین. برای ما فرقی نمی‌کند که مخاطب دارای چه مذهب و چه دین و چه اعتقادی است.

مهم این است که اگر دوست دارد، می‌تواند روی خط ارتباطی برنامه ما بیاید. اگر مخاطب مطلب یا سؤالی دارد و ذهنش را مشغول کرده است، می‌تواند با ما در میان بگذارد.

اگر سؤال یا شبهه‌ای ذهن عزیز شیعه یا عزیز اهل سنت ما را مشغول کرده است، می‌تواند مطلب خود را مطرح کند. آقایان وهابی یا گویندگان شبکه‌های وهابی هم می‌توانند روی خط ارتباطی برنامه ما بیایند.

این شبکه تمام قد در خدمت مخاطبین عزیز است. الحمدلله رب العالمین این شبکه همیشه دست پر بوده و هست. امشب هم در محضر سرور عزیز و گرانقدر استاد فرزانه حضرت آیت الله حسینی قزوینی هستیم. حضرت استاد سلام علیکم و رحمة الله، خوش آمدید؛

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

السلام علیک یا بقیة الله فی أرضه السلام علیک یا میثاق الله الذی أخذه و وکده السلام علیک یا وعد الله الذی ضمنه السلام علیک یا صاحب المرئی و المسمع فما کان لنا شیء الا و انتم له السبب و الیه السبیل

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته؛ خدمت همه بینندگان عزیز و گرامی خالصانه‌ترین سلامم را تقدیم می‌کنم و موفقیت بیش از پیش برای همه گرامیان از خداوند منّان خواهانم.

ما طبق برنامه همیشگی یادی از حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) می‌کنیم، باشد که آن بزرگوار گوشه چشمی به ما کنند و دین و دنیا و آخرت ما را بیمه نمایند.

ظلم اشرار کجا، فاطمه زار کجا * ضرب مسمار کجا، مخزن اسرار کجا

آتش کینه کجا، محسن شش ماهه کجا * در خور سنگ جفا شاخه پربار کجا

بهر احقاق حقوق و طلب حق علی * پهلوی دخت نبی و در و دیوار کجا

این چه سرّی است خدایا بنما افشایم * یک تن و این همه رنج و غم و آزار کجا

در جوانی ز جهان سیر شدن یعنی چه * این تمنا ز گل گلشن دادار کجا

عوض مزد رسالت ز ره ظلم و ستم * پیکر فاطمه و صدمه بسیار کجا

و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون

خدا را به قلب سوخته حضرت صدیقه طاهره و به قلب آتش گرفته امیرالمؤمنین سوگند می‌دهیم بر ما منت بگذارد و فرج امام زمان را نزدیک کند و با آمدنش بساط ظلم و ستم را برای همیشه از صفحه گیتی برافکند.

ان شاءالله حضرت ولی عصر حکومت عدل الهی بگستراند و انتقام مظلومان عالم به ویژه حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) بستاند و ما را از یاران خاص و سربازان فداکار و شهدای رکابش قرار بدهد.

مجری:

حضرت استاد بسیار از شما ممنون و متشکرم. روز گذشته مناسبتی بود و شبکه موضوعات و برنامه‌های مختلفی در این زمینه داشت. ما هم بر حسب وظیفه یادی می‌کنیم از حضرت حمزه سیدالشهدا (سلام الله علیها) که روز گذشته روز شهادت ایشان و واقعه جنگ احد بود.

همچنین روز گذشته سالروز رحلت سید الکریم حضرت عبدالعظیم حسنی بود. یاد این جمله مشهور و معروف افتادم که امیرالمؤمنین در خصوص حضرت حمزه و حضرت جعفر (علیهم السلام) فرمودند: اگر این دو بزرگوار بودند، شاید این اتفاقات و وقایع بعد از رحلت پیامبر نمی‌افتاد. این نشان از جایگاه و مقام و منزلت و عظمتی است که این دو بزرگوار دارند و حامی بسیار بالا و والای امیرالمؤمنین بودند. ان شاءالله که خداوند ما را رهرو راه آن بزرگواران قرار بدهد.

حضرت استاد ما در برنامه‌های گذشته از محضر شما استفاده کردیم و محور گفتگوی حضرتعالی با مخاطبین عزیز حدیث ثقلین بود که یکی از معتبرترین احادیثی است که در بین شیعه و سنی و در منابع مختلف مطرح شده است.

ما داریم این حدیث را از ابعاد مختلف بررسی می‌کنیم و هفته‌های مختلفی است که بحث امامت و ولایت را داریم. خلاصه‌ای از مباحث گذشته بفرمایید تا به سراغ سؤالات جدید برویم.

خلاصه‌ای از مطالب جلسات گذشته پیرامون حدیث ثقلین

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله أفوض أمری إلی الله إن الله بصیر بالعباد حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر یا أبا صالح المهدی ادرکنی

همانطور که حضرتعالی هم اشاره فرمودید، موضوع بحث هفته‌های گذشته ما حدیث ثقلین بود که یکی از احادیث مسلم و قطعی بلکه متواتر نزد فریقین یعنی شیعه و سنی است. این روایت در صحاح اهل سنت، مسانید، سنن، تفاسیر به صورت گسترده آمده و جایی برای انکار آن نیست. انکار این حدیث در حقیقت توهین به سنت پیغمبر اکرم و توهین به نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) است.

ما از جهات مختلف به این حدیث پرداختیم و از نظر سند، دلالت، پیام آن را مورد بحث قرار دادیم. همچنین در رابطه با این صحبت کردیم که این حدیث دلالت می‌کند که بعد از رسول اکرم تنها کسی که می‌تواند در تبیین آیه قرآن جای نبی گرامی اسلام را بگیرد، طبق آیه 44 و 64 از سوره مبارکه نحل، امیرالمؤمنین و اولاد طاهرینش هستند.

تنها کسی که می‌تواند اختلاف امت را حل کند و قولش مثل قول رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فصل الخطاب باشد و قول او قول پیغمبر اکرم و قول پیغمبر اکرم قول خداوند متعال باشد، امیرالمؤمنین و اولاد گرامی‌شان هستند.

این مطالب در حقیقت عصاره مباحث جلسات گذشته ما بود. من در خدمت حضرتعالی هستم.

مجری:

خیلی ممنون و متشکرم. جناب استاد وقتی ما به قرآن کریم نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که یکی از ویژگی‌ها و مؤلفه‌های قرآن کریم در بیان امام صادق (سلام الله علیه) این است؛

«إِنَّ الْقُرْآنَ تِبْیانُ کلِّ شَی‌ء»

تفسیر القمی، نویسنده: قمی، علی بن ابراهیم، محقق / مصحح: موسوی جزائری، طیب، ج 2، ص 451، باب (114) سُورَةُ النَّاسِ مَکیةٌ [مَدَنِیةٌ] آیات‌ها سِتٌّ

ما در این زمینه آیه هم داریم. با توجه به اینکه این بزرگواران ثقل و در کنار همدیگر هستند، طبق آنچه شما در بحث حدیث ثقلین هم مرتب فرمودید آیا اهلبیت هم این ویژگی و این مؤلفه و این خصوصیت را دارند یا خیر؟!

«سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی» امیرالمؤمنین؛ عِدل «تِبْیانُ کلِّ شَی‌ء» قرآن کریم!

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

نکته بسیار خوبی است، البته باید از جهات مختلف بحث شود. ما باید ویژگی‌های مختلف قرآن کریم را در یک طرف قرار بدهیم و ویژگی‌های اهلبیت را در یک طرف قرار بدهیم و آنها را با همدیگر مقایسه کنیم، در ادامه ببینیم آیا در روایات شیعه و سنی تمامی ویژگی‌های قرآن کریم برای اهلبیت (علیهم السلام) ثابت هست یا خیر.

البته با توجه به اینکه مسئله اهلبیت در حدیث شریف، عدل قرآن کریم قرار می‌گیرد، هیچ شک و شبهه‌ای نیست که اهلبیت تمام ویژگی‌های قرآن کریم را دارند. اگر اهلبیت عصمت و طهارت ویژگی‌های قرآن را نداشته باشد، نمی‌تواند عِدل قرآن قرار بگیرد.

یکی از بارزترین ویژگی‌های قرآن کریم «تِبْیانُ کلِّ شَی‌ء» هست که بیانگر همه چیز است. البته عزیزان دقت کنند بعضی از افراد بی سواد و منحرف که نه قرآن بلدند و نه سنت بلدند همانند بعضی از قرآنیون یا اعضای گروه فرقان می گویند که ما باید قرآن را ملاک قرار بدهیم، زیرا «إِنَّ الْقُرْآنَ تِبْیانُ کلِّ شَی‌ء». اگر چنین است که ما می‌توانیم قرآن را ملاک قرار بدهیم و از سنت دست برداریم، از نظر عقلی امکان پذیر هست یا خیر؟!

بارها بعضی از عزیزان اهل سنت روی خط آمدند و گفتند: قرآن هست و ما نیازی به اهلبیت نداریم، زیرا «إِنَّ الْقُرْآنَ تِبْیانُ کلِّ شَی‌ء». ما از این افراد فرمایش امام صادق را سؤال کردیم که حضرت می‌فرمایند: شما بیایید دو رکعت نماز صبح را از قرآن کریم برای ما اثبات کنید. این دو رکعت تکبیر دارد، حمد دارد، توحید یا آیه دیگری از قرآن کریم دارد، رکوع دارد، سجده دارد. در کجای قرآن کریم این آمده است؟!!

حضرات قرآنیون منحرف‌ترین افراد از قرآن هستند، جاهل‌ترین افراد به قرآن هستند و معاندترین افراد نسبت به قرآن کریم هستند. این افراد هم از هرنوع مناظره وحشت دارند و فرار می‌کنند. قرآنیون از وهابی‌ها بدتر هستند. وهابی‌ها گاهی اوقات دل و جرئتی دارند و برای مناظره حاضر می‌شوند، اما قرآنیون دل و جرئت وهابی‌ها را ندارند زیرا می‌دانند مشتشان خالی است.

بنده به حال بعضی افراد تأسف می‌خورم که از این افراد پیروی می‌کنند. اخیراً بعضی کتاب‌هایی نظیر «قرآن بسندگی» از سوی این افراد نوشته می‌شود. یک رساله دکتری از یکی از دوستان خودمان در دانشگاه ادیان بود. بنده استاد راهنمای ایشان بودم و سه نفر یا چهار نفر از اساتید استاد داور بودند. موضوع این رساله «قرآن بسندگی» و حرف‌های «طباطبایی» بود.

بنده شاید بیش از صد و پنجاه مورد در سطح سه و چهار یا ارشد و دکتری استاد داور یا استاد راهنما بودم. من هیچ دفاعیه‌ای اینطور ندیدم که اساتید داور حرفی برای گفتن نداشته باشند. این افراد در دقیقه اول شکست خوردند و سقوط کردند. فیلم این جلسه دفاعیه هم موجود است.

شخصی که کتابی تحت عنوان «قرآن بسندگی» نوشته بود، طوری مچاله شد که گفت: من در اصل جلسه دفاع می‌خواهم بیایم و از خودم دفاع کنم و کاری به رساله ندارم!!

عزیزان دقت کنند ما می گوییم «إِنَّ الْقُرْآنَ تِبْیانُ کلِّ شَی‌ء»، اما به انضمام آیه 7 از سوره حشر و آیه 44 سوره نحل که می‌فرماید:

(وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِم)

و ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها تبیین کنی.

سوره نحل (16): آیه 44

این سنت را به قرآن کریم اضافه می‌کند. کلام پیغمبر اکرم مبین قرآن کریم است. قرآن کریم «تِبْیانُ کلِّ شَی‌ء» است، اما به شرط آنکه پیغمبر اکرم تبیین کند.

(وَ ما آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)

آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید و اجرا کنید، و آنچه را از آن نهی کرده خودداری نمائید.

سوره حشر (59): آیه 7

یا فرمود:

(مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه)

کسی که از پیامبر اطاعت کند اطاعت خدا کرده.

سوره نساء (4): آیه 80

و:

(وَ مَنْ یعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فیها أَبَدا)

و هر کس نافرمانی خدا و رسولش کند آتش دوزخ از آن او است، جاودانه در آن می‌مانند.

سوره جن (72): آیه 23

بنابراین آقایانی که بحث «قرآن بسندگی» را مطرح می‌کنند، باید این آیات را از قرآن حذف کنند.

(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکم)

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را.

سوره نساء (4): آیه 59

من گمان می‌کنم در رابطه با اطاعت و عصیان نزدیک به بیست آیه در قرآن کریم داریم که شیعه و سنی با این آیات (وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ) مشروعیت سنت را تثبیت کرده‌اند. معنای (أَطِیعُوا اللَّهَ) که مشخص است، یعنی قرآن را اطاعت کنید. قرآن کریم کلام خداوند است. (وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ) اگر قرار باشد به قرآن کریم برگردد تکرار می‌شود. یعنی قرآن را اطاعت کنید قرآن را اطاعت کنید یا خدا را اطاعت کنید خدا را اطاعت کنید. این تکراری است که هیچ عاقلی چنین حرفی نمی‌زند، چه رسد به خداوند حکیم.

بنابراین روی این جهت واژه «إِنَّ الْقُرْآنَ تِبْیانُ کلِّ شَی‌ء» از هر جهت برای ما روشن می‌کند. اهلبیت (علیهم السلام) هم که عدل قرآن کریم هستند، اینچنین‌اند. بنابراین ما می‌بینیم در منابع اهل سنت بعضی مطالبی نسبت به امیرالمؤمنین و ائمه اطهار (علیهم السلام) آمده است که نشان می‌دهد «فیهم تبیان کلّ شیء».

به عنوان مثال در کتاب «فضائل الصحابة» اثر «احمد بن حنبل» جلد دوم صفحه 646 از قول «سعید بن مسیب» نقل شده است:

«لم یکن أحد من أصحاب النبی یقول سلونی الا علی بن أبی طالب»

هیچکدام از صحابه غیر از علی بن أبی طالب جرئت نکرد بگوید: هرچه می‌خواهید از من بپرسید.

فضائل الصحابة، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1403 - 1983، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. وصی الله محمد عباس، ج 2، ص 646، ح 1098

این فرمایش امیرالمؤمنین به این معناست که هرچه شما سؤال کنید در سینه من هست. «احمد بن حنبل» می‌نویسد: غیر از علی بن أبی طالب احدی چنین ادعایی نکرد. در تاریخ هرکسی غیر از امیرالمؤمنین چنین ادعایی کرده است، رسوا شده است!!

همچنین «نووی» متوفای 676 هجری که از او به «فقیه الأمة» تعبیر می‌کنند، در کتاب «تهذیب الأسماء و اللغات» می‌نویسد:

«ما کان أحد یقول: سلونی، غیر علی»

غیر از علی بن أبی طالب احدی از صحابه نگفت: هرچه می‌خواهید از من بپرسید.

تهذيب الأسماء واللغات، اسم المؤلف: محي الدين بن شرف النووي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1996، الطبعة: الأولى، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ج 1، ص 317

امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به صراحت فرمودند: من «تِبْیانُ کلِّ شَی‌ء» هستم. این بسیار تعبیر زیبایی است. «ابن اثیر جزری» متوفای 630 هجری در کتاب «أسد الغابه» جلد چهارم صفحه 109 می‌نویسد:

«ما کان أَحد من الناس یقول: (سلونی)، غیر علی بن أَبی طالب»

احدی از مردم در تاریخ غیر از علی بن أبی طالب نتوانست بگوید: هرچه می‌خواهید از من بپرسید.

أسد الغابة فی معرفة الصحابة، اسم المؤلف: عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد الجزری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: عادل أحمد الرفاعی، ج 4، ص 109، ح 3775

بازهم در کتاب «تاریخ مدینة دمشق» اثر «ابن عساکر» متوفای 571 آمده است:

«لم یکن أحد من أصحاب النبی یقول سلونی إلا علی»

هیچکدام از صحابه غیر از علی بن أبی طالب جرئت نکرد بگوید: هرچه می‌خواهید از من بپرسید.

تاریخ مدینة دمشق وذکر فضل‌ها وتسمیة من حلها من الأماثل، اسم المؤلف: أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی، دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1995، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ج 42، ص 399

«مناوی» یکی از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب «فیض القدیر» از قول «ابن عباس» نقل می‌کند:

«ما أخذت من تفسیره فعن علی»

من هرچه از تفسیر قرآن یاد گرفتم، از مکتب علی بن أبی طالب یاد گرفتم.

اهل سنت برای «ابن عباس» بسیار احترام قائل هستند و از ایشان به عنوان تنها مفسر عصر صحابه تعبیر می‌کنند.

«کنت إذا سألته أنبأنی وإذا سکت ابتدأنی»

ابن عباس می‌گوید: وقتی من ساکت می‌شدم امیرالمؤمنین شروع به حرف زدن و سخن گفتن می‌کرد و اگر سؤال می‌کردم امیرالمؤمنین به سؤالات من پاسخ می‌داد.

«وکان عمر یتعوذ من کل معضلة لیس لها أبو الحسن»

خلیفه دوم به خدا پناه می برد از مشکلی که علی در کنارش نباشد.

«ولم یکن أحد من الصحب یقول سلونی إلا هو»

غیر از علی بن أبی طالب هیچکدام از صحابه نتوانست بگوید: هرچه دلتان می‌خواهد از من بپرسید.

فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، اسم المؤلف: عبد الرؤوف المناوی، دار النشر: المکتبة التجاریة الکبری - مصر - 1356 هـ، الطبعة: الأولی، ج 4، ص 357، باب 19 حرف العین

معمولاً اینچنین است که کسی می‌گوید: من در فقه عالم هستم. کسی می‌گوید: من در اصول عالم هستم. کسی می‌گوید: من در تفسیر قرآن کریم عالم هستم. کسی می‌گوید: من در کلام عالم هستم. در مقابل حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) می‌فرماید: هرچه دلتان می‌خواهد از من سؤال کنید.

جالب این است که نقل می‌کنند روزی امیرالمؤمنین در کوفه بالای منبر فرمودند:

«أَیهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»

ای مردم! از من سؤال کنید قبل از آنکه از میان شما بروم.

نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 280، خ 189

«سعد بن أبی وقاص» پدر «عمر بن سعد» گفت: یا علی! آیا از همه چیز باخبر هستی؟! حضرت فرمود: بله. «سعد» گفت: به من خبر بده موی سر من چند تاست؟!

به «ملأ نصرالدین» گفتند: ناف زمین کجاست؟! او گفت: جایی که میخ طویله الاغم را زدم. اگر قبول ندارید متر کنید!!

حضرت فرمود: اگر بخواهم بگویم می دانم که موی سرت چند تاست، اما قابل شمارش نیست. اما بدان در گهواره‌ات گوساله‌ای هست که این گوساله فرزندم حسین را به شهادت می‌رساند.

این قضیه را بارها به «عمر بن سعد» می‌گفتند. «عمر بن سعد» کسی بود که نسبت به او می‌گفتند: کبوتر مسجد بوده است. سجاده او از مسجد جمع نمی‌شد و عابد و زاهد و دوست دار اهلبیت بود!! وقتی به او می‌گفتند که حضرت درباره تو چنین چیزی گفته است، او تعجب می‌کرد و می‌گفت: من راضی نیستم کوچکترین خواری به انگشت امام حسین برود.

در مقابل وقتی که «عبیدالله بن زیاد» تشت پر از طلا و نقره را برای او فرستاد، او می‌چرخید و مردد بود که کدام را قبول کند. او تا صبح کلنجار می‌رفت و در آخر هم گفت: فعلاً حکومت ری نقد است و طلا و نقره هم نقد است، اما بهشت نسیه است. هیچ عاقلی نمی‌آید نقد را رها کند و نسیه را بگیرد!!

همانند بعضی افراد لامذهب که گناه می‌کنند و با خود می گویند: ان شاءالله استغفار می‌کنیم و خداوند ما را می‌بخشد. خداوند «ارحم الراحمین» است. خداوند «ارحم الراحمین» است، اما؛

«وَ أَیقَنْتُ أَنَّک أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکالِ وَ النَّقِمَة»

تهذیب الأحکام، نویسنده: طوسی، محمد بن الحسن، محقق / مصحح: خرسان، حسن الموسوی، ج 3، ص 108، ح 38

قرآن کریم از یک طرف می‌فرماید:

(نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیم)

بندگانم را آگاه کن که من غفور و رحیمم.

سوره حجر (15): آیه 49

بلافاصله در آیه بعد می‌فرماید:

(وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ)

(و نیز آنها را آگاه کن که) عذاب و کیفر من عذاب دردناکی است.

سوره حجر (15): آیه 50

نبی گرامی اسلام با آن عظمت به قاب قوسین أو أدنی رسیده است که انبیاء مرسل به ذهنشان هم خطور نمی‌کند به آنجا برسند.  انبیاء مرسل نه تنها نمی‌توانند به آنجا برسند، بلکه تصور رسیدن به آنجا را هم نمی‌توانند بکنند. خداوند متعال خطاب به رسول گرامی اسلام با آن عظمت و مقام می‌فرماید:

(قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیتُ رَبِّی عَذابَ یوْمٍ عَظِیمٍ)

بگو من (نیز) اگر نافرمانی پروردگارم کنم از عذاب آن روز بزرگ می‌ترسم.

سوره انعام (6): آیه 15

ما در این رابطه الی ماشاءالله روایت داریم. آقای «عبدالرزاق صنعانی» متوفای 211 هجری که استاد «بخاری» است، کسی است که «یحیی بن معین» می‌گوید:

«لو ارتد عبد الرزاق عن الإسلام ما ترکنا حدیثه»

اگر عبدالرزاق مرتد شود هم ما روایات او را از دست نمی‌دهیم.

سیر أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقیق: شعیب الأرناؤوط, محمد نعیم العرقسوسی، ج 9، ص 573، باب 220 عبد الرزاق بن همام ع

او در روایت دیگری می‌نویسد: اگر «عبدالرزاق» نصرانی هم شود، ما روایات او را قبول داریم. «عبدالرزاق صنعانی» کتاب «تفسیر القرآن» دارد. ایشان در ذیل سوره ذاریات می‌نویسد علی بن أبی طالب بالای منبر خطبه خواند و فرمود:

«سلونی فوالله لا تسألونی عن شیء یکون إلی یوم القیامة إلا حدثتکم به»

هرچه می‌خواهید از من سؤال کنید. به خدا سوگند تا قیام قیامت از هر چیزی می‌خواهید از من سؤال بپرسید تا به شما جواب دهم.

«وسلونی عن کتاب الله فوالله ما من آیة إلا وأنا أعلم بلیل نزلت أم بنهار أم فی سهل أم فی جبل»

از کتاب خدا سؤال کنید. به خدا سوگند می دانم کدام آیه شب نازل شده است، کدام آیه روز نازل شده است، کدام آیه در داخل مدینه نازل شده است، کدام آیه خارج از مدینه نازل شده است، کدام آیه داخل مکه و کدام آیه خارج مکه نازل شده است.

تفسیر القرآن، اسم المؤلف: عبد الرزاق بن همام الصنعانی، دار النشر: مکتبة الرشد - الریاض - 1410، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. مصطفی مسلم محمد، ج 3، ص 241، باب الذاریات: (1 - 4) والذاریات ذروا

جالب این است که در کتاب «تاریخ مدینة دمشق» جمله زیبایی آمده که امیرالمؤمنین بالای منبر فرمود:

«یا أیها الناس سلونی فإنکم لا تجدون أحدا بعدی هو أعلم بما تسألونی منی»

ای مردم! هرچه دوست دارید از من سؤال کنید. بعد از من کسی را پیدا نمی‌کنید که به سؤالات شما پاسخ دهد.

حضرت به صراحت فرمودند بعد از من نه «ابوهریره»، نه «ابو سعید خدری»، نه «حسن بصری»، نه «معاویه» و نه «حجاج به یوسف» و نه دیگران نمی‌توانند به سؤالات شما پاسخ دهند. کسانی که در سر قدرت قرار می‌گیرند، نمی‌توانند چنین ادعایی کنند.

«ولا تجدون أحدا أعلم بما بین اللوحین منی فسلونی»

نمی‌توانید کسی را پیدا کنید که نسبت به قرآن کریم مثل من مسلط باشد.

تاریخ مدینة دمشق، اسم المؤلف: أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله الشافعی، دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1995، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ج 42، ص 398، باب اخر الجزء الثامن والتسعين بعد الأربعمائة

البته عزیزان دقت کنند اینکه حضرت می‌فرماید: "نمی‌توانید کسی را مثل من پیدا کنید"، اهلبیت تخصصا از این دایره خارج هستند. مراد از فرمایش حضرت این است که از میان خلفا، امرا، علما، محدثین نمی‌توانید احدی را پیدا کنید که مثل من عالم باشد.

البته کسی هم جرئت نکرد چنین ادعایی داشته باشد. «ابو جوزی» بالای منبر رفت و چنین حرفی زد و پیرزنی او را از پشت پرده رسوا کرد. او از منبر پایین آمد و گفت: این عبارت تنها لایق علی بن أبی طالب است!

از طرف دیگر می‌بینیم که آقای «ذهبی» متوفای 748 هجری در کتاب «سیر أعلام النبلاء» جلد ششم صفحه 257 در شرح حال امام صادق (علیه السلام) می‌نویسد که حضرت همان ادعایی که جد بزرگوارشان امیرالمؤمنین داشتند را مطرح کردند. چرا که:

«أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّد»

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 36، ص 400، ح 9

ائمه اطهار (علیهم السلام) همگی یک نور هستند و در عالم ماده به چهارده قسمت تقسیم شدند. راوی نقل می‌کند که دیدم امام صادق (علیه السلام) نزد سنگ جمره ایستاده است و می‌فرماید:

«سلونی قبل أن تفقدونی»

از من سؤال کنید قبل از آنکه از میان شما بروم.

آقایان اهل سنت یکی از بزرگانتان را نام ببرید که چنین ادعایی کرده باشند. آیا «ابوحنیفه»، «مالک»، «شافعی»، «احمد بن حنبل»، «حسن بصری» و دیگران تا به حال چنین ادعایی کرده‌اند؟!

«فإنه لا یحدثکم أحد بعدی بمثل حدیثی»

زیرا بعد از من کسی را پیدا نمی‌کنید که آنطور که من برای شما بیان می‌کنم بیان کند.

سیر أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقیق: شعیب الأرناؤوط, محمد نعیم العرقسوسی، ج 6، ص 257، باب 117 جعفر بن محمد (ع)

ما در این زمینه حرف زیاد داریم، اما من می‌خواهم نکته‌ای بیان کنم. بعضی از آقایانی که امروز خودشان را به روشنفکری می‌زنند و بعضی از قداست‌های شیعه را انکار می‌کنند، حرف‌هایی می‌زنند که انسان مبهوت می‌ماند.

بعضی افراد ادعا می‌کنند که علم ائمه اطهار قدری از مراجع تقلید بیشتر بود. همچنین ادعا می‌کنند گاهی اوقات کرامتی از جن گیرها هم صادر می‌شود. مرتاض‌های هندی هم گاهی اوقات معجزه می‌کنند!!

من نمی‌دانم لقمه حرام یا شیر حرام یا تربیت نادرست بوده که سبب شده این افراد چنین حرف‌هایی بزنند یا اینکه تحت تأثیر جو ناسالم غرب زدگی است که یک بچه شیعه به اینجا می‌رسد!! اگر یک وهابی چنین ادعایی مطرح کند ما هیچ حرفی داریم، اما از بچه شیعه بعید است. به عنوان مثال «طباطبایی» نوه آیت الله میرزا احمد آشتیانی صاحب «حاشیه‌ای بر رسائل» است. ایشان از خانواده مرجعیت است و اجازه اجتهاد از جد مادری‌اش دارد. واقعاً این قضیه برای من قابل هضم نیست.

دفاع جالب و شنیدنی «سعد بن أبی وقاص» از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)

«حاکم نیشابوری» روایتی آورده است که هم ایشان و هم «ذهبی» می‌نویسد که روایت صحیح است. ایشان در کتاب «مستدرک علی الصحیحین» جلد سوم صفحه 571 روایتی از قول «سعد بن أبی وقاص» نقل می‌کند. «سعد بن أبی وقاص» هم جزو افرادی بود که در شورای شش نفره خلیفه دوم بود و بعد از قتل عمر بن خطاب برای خلافت کاندید بود.

ایشان نقل می‌کند که جمعیتی جمع شده بودند و یک نفر داشت به امیرالمؤمنین ناسزا می‌گفت و فحاشی می‌کرد و مردم هم تماشا می‌کردند.

گاهی اوقات افراد غیرت دینی خود را از دست می‌دهند. در فیلمی که در سبزوار از شهید غیرت منتشر شده است، نشان می‌دهد که ایشان دارد از ناموس مردم دفاع می‌کند در حالی که عده‌ای از کنارش رد می‌شوند و کاری هم ندارند. گویا این افراد ریشه ندارند و همانند چغندر بی رگ هستند. بعضی افراد اصلاً جلو نیامدند تا ببینند قضیه چیست یا حداقل آنها را از همدیگر جدا کنند.

ایشان نقل می‌کند که جمعیت جمع شده بودند، یک نفر داشت به امیرالمؤمنین ناسزا می‌گفت و دیگران هم تماشا می‌کردند. نمی‌دانم حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در آن سی سال چه خون دل‌هایی خوردند! غصب خلافت و ماجرای شهادت حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) به کنار، خون دلی که امیرالمؤمنین در آن سی سال خورد جای تعجب دارد. حضرت به صراحت فرمودند:

«فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَینِ قَذًی وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا أَرَی تُرَاثِی نَهْبا»

شکیبایی پیشه کردم در حالی که گویی در چشمم خاشاک بود و استخوان راه گلویم را گرفته بود، زیرا با چشم خود می‌دیدم میراثم به غارت می‌رود.

نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 48، خ 3

«سعد بن أبی وقاص» تا دید دارند به علی ناسزا می گویند به غیرتش برخورد آمد، گفت:

«یا هذا علی ما تشتم علی بن أبی طالب»

مردک! چرا به علی بن أبی طالب ناسزا می گویی؟!

«ألم یکن أول من أسلم ألم یکن أول من صلی مع رسول الله ألم یکن أزهد الناس ألم یکن أعلم الناس»

آیا علی اولین مسلمان نیست؟ آیا علی اولین کسی نبود که با پیغمبر نماز خواند؟ آیا علی زاهدترین انسان‌ها نیست؟ آیا علی اعلم‌ترین مردم نیست؟

«وذکر حتی قال ألم یکن ختن رسول الله علی ابنته»

او مطالبی ذکر کرد تا جایی که گفت: آیا علی داماد رسول الله نیست؟

«ألم یکن صاحب رایة رسول الله فی غزواته»

آیا علی صاحب پرچم پیغمبر اکرم در جنگ‌ها نیست؟

«ثم استقبل القبلة ورفع یدیه وقال اللهم إن هذا یشتم ولیا من أولیائک فلا تفرق هذا الجمع حتی تریهم قدرتک»

سعد سپس رو به طرف قبله ایستاد و دستانش را بلند کرد و گفت: خدایا این مرد یک ولی از اولیاء تو را ناسزا می‌گوید. خدایا این جمع متفرق نشود، مگر اینکه قبل از متفرق شدن قدرت تو را ببینند.

«قال قیس فوالله ما تفرقنا حتی ساخت به دابته فرمته علی هامته فی تلک الأحجار فانفلق دماغه ومات»

راوی می‌گوید: به خدا سوگند ما هنوز متفرق نشده بودیم که اسبی که این شخص بر روی آن ایستاده بود رم کرد و او را بر سنگ‌ها کوبید به طوری که مغزش از دماغش بیرون آمد و هلاک شد.

«هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه»

المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 571، ح 6121

«ذهبی» هم در پاورقی می‌گوید: این روایت شرایط «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» را دارد. شاهد مثال ما اینجاست که «سعد بن أبی وقاص» می‌گوید: «ألم یکن أعلم الناس»

آیا علی بن أبی طالب جزو کسانی نیست که «تِبْیانُ کلِّ شَی‌ء» هست و هرچه از او سؤال کنند پاسخ می‌دهد؟! این یکی از کراماتی است که نسبت به حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) مطرح شده است.

ظاهر قضیه این است که این قضیه مربوط به بعد از شهادت امیرالمؤمنین و در دوران امامت امام حسن مجتبی بوده است.

ملاحظه کنید یک صحابی خدا را به علی بن أبی طالب سوگند می‌دهد و از خداوند می‌خواهد که قدرت نمایی کند. خداوند عالم همانجا آنچنان قدرت نمایی می‌کند که تمام مردم مبهوت می‌مانند!! در این زمینه حرف زیاد داریم.

ائمه اطهار همانند قرآن کریم «تِبْیانُ کلِّ شَی‌ء» بودند. نشد یک نفر ادعا کند من از علی بن أبی طالب سؤال کردم و به من جواب نداد. از امام صادق سؤال کردم و به من جواب نداد. از امام حسن عسکری سؤال کردم و به من جواب نداد.

از طرف دیگر از تیمم سؤال می‌کنند، می‌گوید نمی‌دانم. از آیه قرآن کریم سؤال می‌کنند و می‌گوید نمی‌دانم. از فلان قضیه سؤال می‌کنند و مردم اصرار می‌کنند و می‌گوید:

«سأقول فیها برأیی فإن یکن صوابا فمن الله وإن یکن خطأ فمنی ومن الشیطان»

من به رأی خودم عمل می‌کنم. اگر درست بود از سوی خداست و اگر خطا بود از من و از شیطان است و خداوند و رسولش از این گفته من بیزار است.

الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، اسم المؤلف: أبو بکر عبد الله بن محمد بن أبی شیبة الکوفی، دار النشر: مکتبة الرشد - الریاض - 1409، الطبعة: الأولی، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ج 3، ص 556، ح 17117

شما این دو گفته را با همدیگر مقایسه کنید.

(هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یعْلَمُون)

آیا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند یکسانند؟

سوره زمر (39): آیه 9

و:

(هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّور)

ظلمت‌ها و نور برابرند؟

سوره رعد (13): آیه 16

به قدری تعبیر امام صادق (علیه السلام) حقیقت است که شکی در آن نیست. حضرت می‌فرمایند: حقیقت ولایت ما همانند آفتاب در روز روشن است. هیچ عاقلی در روز روشن نمی‌تواند به وجود آفتاب شک کند.

مجری:

بسیار خوب، خیلی ممنون و متشکرم. واقعاً حجت بر همه تمام است. این حقیقت از گذشته بوده و امروزه هم که رسانه‌ها و شبکه‌هایی نظیر «شبکه جهانی حضرت ولی عصر» هست و مسائل اینطور گفته می‌شود.

بیننده‌ها و عزیزان اهل سنت یا آقایان وهابی دقت داشته باشند روزی از این دنیا می‌رویم و از ما سؤال می‌شود. آنجا دیگر بهانه آوردن و مقصر گرفتن از ما پذیرفته نیست. امروزه هر آنچه حقیقت هست گفته می‌شود. هرآنچه در این شبکه گفته می‌شود از منابع اهل سنت است.

وقتی وجود نازنین امیرالمؤمنین می‌فرماید "هرچه می‌خواهید از من بپرسید" و طرف مقابل از موی سر می‌پرسد، واقعاً غصه است. این نهایت غربت و مظلومیت امیرالمؤمنین است که در یک عصر همانند علی بن أبی طالب و ائمه اطهار باشند و مردم سؤال نکنند.

ما امروزه داریم غصه می‌خوریم و غبطه می‌خوریم که‌ای کاش ما در آن عصر و زمان بودیم و بهره می‌بردیم. مخصوصاً وجود نازنین مولا و آقایی که سرآمد همه عالم هست.

استاد من داشتم با خودم فکر می‌کردم که «سلونی» که امیرالمؤمنین می‌فرمایند، در دوران پیامبر چه ادبی را به خرج می‌دادند که هیچ وقت از این واژه‌ها استفاده نمی‌کردند. ما در دوران رسول اکرم در خطبه‌ها هیچگاه این کلمات را نداشتیم.

این نهایت ادب امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در زمان رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) بود.

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

بله، امیرالمؤمنین خود می‌فرمایند:

«أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ»

من بنده‌ای از بندگان حضرت محمد هستم.

کافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 1، ص 90، ح 5

مجری:

گفتم که علی، گفت بگو سرّ الله * گفتم که علی، گفت بگو عین الله

گفتم که به وصفش چه بگویم، گفتا * لا حول و لا قوة إلا بالله

السلام علیک یا أمین الله فی أرضه و حجته علی عباده السلام علیک یا أمیرالمؤمنین

ان شاءالله که دل‌هایتان که می دانم مملو از عشق و ارادت و محبت حضرت مولا و آقاجانمان امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) هست، لبریز باشد به این عشق و ارادت و محبت و همچنان پایدار باشد.

با تمام وجود از خداوند بخواهیم که در فرزندان و نسل ما که ادامه دهنده نام و یاد ما هستند، کسانی نباشند که کم محبت نسبت به امیرالمؤمنین باشد. گاهی اوقات می گوییم که در نسل و فرزندان ما کسی نباشد که بغض و کینه و دشمنی امیرالمؤمنین را داشته باشد. ان شاءالله این که نیست، اما کم محبت نسبت به امیرالمؤمنین هم نباشد.

ان شاءالله فرزندان و نسل و ذریه ما همگی دل و وجود و جانشان لبریز از عشق و ارادت و محبت به حضرت مولا باشد.

ما در خدمت بینندگان عزیزمان هم هستیم. ان شاءالله اگر فرصت شد حضرت استاد ادامه مباحث را ارائه خواهند داد. فعلاً در خدمت مخاطبین و بینندگان هستیم. بازهم یادآوری می‌کنم چه عزیزان شیعه چه عزیزان اهل سنت حتی آقایان وهابی می‌توانند روی خط ارتباطی بیایند و پاسخگوی سؤالاتشان هستیم.

تماس‌های بینندگان برنامه:

آقای امیر از استان گلستان روی خط ارتباطی ما هستند. آقا امیر خدمت شما سلام عرض می‌کنم، بفرمایید:

بیننده (آقا امیر از گلستان – شیعه):

سلام بر استاد گرانمایه و مجری توانا، خدا قوت. درباره دو حدیث از کتاب «میزان الاعتدال» اثر «ذهبی» و کتاب «مستدرک علی الصحیحین» اثر «حاکم نیشابوری» سؤال داشتم. این دو حدیث را خدمت شما می‌خوانم و حضرتعالی بفرمایید این دو حدیث از نظر اهل سنت صحیح و قابل قبول است یا خیر.

در کتاب «مستدرک علی الصحیحین» حدیث 4755 آمده است که پیامبر می‌فرماید:

«أنا الشجرة وفاطمة فرعها وعلی لقاحها والحسن والحسین ثمرتها وشیعتنا ورقها»

در ادامه آمده است:

«هذا متن شاذ»

می‌خواستم ببینم مراد از «متن شاذ» چیست و این روایت صحیح است یا خیر. روایت دوم در کتاب «میزان الاعتدال» است که آمده است که رسول اکرم می‌فرماید:

«أنا الشجرة وفاطمة أصلها أو فرعها وعلی لقاحها والحسن والحسین ثمرتها وشیعتنا ورقها»

ایشان در ادامه یک پاورقی آورده است که خوب خوانده نمی‌شود و توضیحی داده است. می‌خواهم ببینم این حدیث هم از نظر اهل سنت صحیح است یا خیر. ممنونم از زحماتی که می‌کشید، خداوند به شما قوت بدهد. یا علی، خدانگهدار

مجری:

ممنون و سپاسگذارم، خدا نگهدارتان باشد. بیننده بعدی ما آقای رحمتی از لنگرود هستند. آقای رحمتی خدمت شما سلام عرض می‌کنم، بفرمایید:

بیننده (آقای رحمتی از لنگرود – شیعه):

سلام عرض می‌کنم خدمت مجری محترم برنامه و همچنین استاد عزیزمان حضرت آیت الله حسینی قزوینی عزیز، ان شاءالله همیشه در سایه حضرت ولی عصر محفوظ باشند و همیشه سلامت باشند.

سؤالی از محضر حضرت استاد داشتم و آن اینکه در آیات قرآنی که کفار و منافقین به نبی گرامی اسلام تهمت جنون و شاعر بودن یا افتراهای دیگر زدند، آیا تنها در زمانی که پیغمبر اکرم در مکه بودند به اصل نبوت است یا نسبت به تبلیغ ولایت حضرت هم هست؟

اینقدر که کفار و منافقین نسبت به ولایت و تبلیغ امامت حضرت این حرف را می‌زنند. در قضیه یوم الدار چنین نسبت‌هایی به حضرت داده شده است.

می‌خواستم ببینم آیا زمانی که حضرت در مکه بودند هم آیا چنین مبحثی مطرح شده است که به خاطر امامت و ولایت این اتهامات را به پیغمبر اکرم بزنند یا خیر؟! می‌خواستم جواب حضرت استاد را داشته باشم، ممنونم.

مجری:

خیلی ممنون و متشکرم جناب آقای رحمتی. دوستان اتاق فرمان اجازه بدهند که ما این سؤالات را پاسخ بدهیم و اگر فرصت شد بازهم در خدمت مخاطبینمان هستیم. استاد آقای امیر از استان گلستان به روایتی اشاره کردند.

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

اولاً اینکه این روایت در کتب شیعه با سندهای معتبر آمده است. در کتاب «بصائر الدرجات» اثر «مرحوم صفار» متوفای 299 هجری ذیل آیه شریفه:

(أَ لَمْ تَرَ کیفَ ضَرَبَ اللَّه مَثَلاً کلِمَةً طَیبَةً کشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکلَها کلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها)

آیا ندیدی چگونه خداوند کلمه طیبه (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه‌ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت و شاخه آن در آسمان است؟! میوه‌های خود را هر زمان به اذن پروردگارش می‌دهد.

سوره ابراهیم (14): آیات 24 و 25

با سند صحیح از امام باقر نقل می‌کند که رسول اکرم فرمود:

«أَنَا أَصْلُهَا وَ عَلِی فَرْعُهَا وَ الْأَئِمَّةُ أَغْصَانُهَا وَ عِلْمُنَا ثَمَرُهَا وَ شِیعَتُنَا ورقها»

من اصل این درخت هستم، علی فرع آن است، ائمه اطهار شاخه‌های آن درخت هستند، علم ما ثمره درخت است و شیعیان ما برگ‌های این درخت هستند.

«یا أَبَا حَمْزَةَ وَ اللَّهِ إِنَّ الْمَوْلُودَ یولَدُ مِنْ شِیعَتِنَا فَتُورِقُ وَرَقَةً مِنْهَا وَ یمُوتُ فَتَسْقُطُ وَرَقَةٌ مِنْهَا»

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّی الله علیهم، نویسنده: صفار، محمد بن حسن، محقق / مصحح: کوچه باغی، محسن بن عباسعلی، ج 1، ص 58، ح 1

«مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله تعالی علیه)» در کتاب «الأمالی» حدیث 1262 همین روایت را نقل کرده است. البته سند کتاب «بصائر الدرجات» اعتبار بیشتری دارد. ایشان هم همان تعبیر را دارد، اما روایت را از «عبدالرحمن بن عوف» نقل می‌کند.

حال در کتاب «مستدرک علی الصحیحین» روایت نقل شده است و «حاکم نیشابوری» در مورد سند روایت می‌نویسد:

«هذا متن شاذ»

«متن شاذ» دلیل بر ضعف روایت نیست. «شاذ» یا نادر به معنای آن است که روایتی است که مثلاً در برابر آن روایات دیگری مخالف آن هست. «شاذ» روایتی است که مخالف است با بعضی از روایاتی که در برابر آن هست.

ملاحظه کنید آقایان اهل سنت چه بلایی بر سر احادیثی که در رابطه با اهلبیت هست، آورده‌اند. در کتاب «میزان الاعتدال» اثر «ذهبی» نسبت به حدیث محبت امیرالمؤمنین وقتی نمی‌تواند اشکال سندی و دلالی به روایت کند، می‌نویسد:

«حدیثا فی فضائل علی یشهد القلب انه باطل»

قلب من شهادت می‌دهد که روایت باطل است.

میزان الاعتدال فی نقد الرجال، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1995، الطبعة: الأولی، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 1، ص 213، ح 293

اولاً کلمه «شاذ» در اینجا به معنای مخالف مشهور است و به معنای ضعیف نیست. در ادامه روایت آمده است:

«وإن کان کذلک فإن إسحاق الدبری صدوق وعبد الرزاق وأبوه وجده ثقات ومیناء مولی عبد الرحمن بن عوف قد أدرک النبی وسمع منه والله أعلم»

المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 174، ح 4755

بنابراین این روایت از دیدگاه «حاکم نیشابوری» این روایت معتبر است و راویان آن همگی ثقه هستند. اشکال او به این روایت این است که این روایت مخالف مشهور است. مشخص است که مشهورات اهل سنت چیست و اگر هم نگویند باید گلایه کرد!

اندر احوالات عجیب و غریب «شمس الدین ذهبی»!!

کتاب «میزان الاعتدال» اثر «ذهبی» هم این روایت را نقل می‌کند و نمی‌تواند هیچ اشکالی کند، به همین خاطر می‌نویسد:

«ولعله من وضع أبی عبد الغنی»

شاید این روایت از موضوعات ابو عبدالغنی باشد.

میزان الاعتدال فی نقد الرجال، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1995، الطبعة: الأولی، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 6، ص 583، ح 5006

یک عالم که نباید این چنین حرف بزند!! «لعل» کلام چوپان‌های بیابان است، «لعل» کلام یک عالم نیست که به واسطه آن یک روایت را از اعتبار ساقط کند. شب اول قبر، فردای قیامت و سر پل صراط چه جوابی می‌خواهید بدهید؟!

آقای «ذهبی» اگر این روایت جعلی هست، آن را اثبات کنید. «ذهبی» متوفای قرن هشتم هجری است و فاصله او با زمان پیغمبر اکرم نزدیک به هفتصد و چهل سال است. چطور بعد از هفتصد و چهل سال می گویید: «ولعله من وضع أبی عبد الغنی»

همین آقایان «ذهبی»، «ابن حجر»، «بدرالدین عینی» به قدری در حرف‌هایشان تناقضات دارند که انسان مبهوت می‌ماند. «شوکانی» تعبیری دارد و می‌نویسد: من تأسف می‌خورم اگر یک روایتی موافق مذهبشان باشد آن را قبول می‌کند و اگر مخالف مذهبشان باشد آن را رد می‌کنند.

او مثال می زند و می‌نویسد: «ابن حجر» شافعی مذهب است. اگر یک راوی علیه شافعی‌ها روایت نقل کند، او را مذمت می‌کند و او را فاسق و فاسد و کذاب می‌نامد. اگر همین راوی روایتی به نفع شافعی‌ها نقل کند، او را به عرش اعلی می‌رساند!

«بدرالعین عینی» حنفی مذهب است. اگر روایتی به نفع حنفی باشد، راوی او را ثقه بلکه در حد انبیاء مرسل می‌داند. اگر روایتی علیه حنفی باشد، راوی او را مذمت می‌کند و با خاک یکسان می‌کند.

ان شاءالله اگر در لا به لای مباحثمان فرصتی داشته باشیم، تناقضاتی که آقایان در رابطه با بررسی روایات دارند را بیان خواهیم کرد. شاید من بتوانم چهل جلسه در رابطه با تناقضات علمای اهل سنت در علم رجال صحبت کنم. یکی از توفیقات بنده این بود که بیست سال در حوزه علمیه رجال تدریس کردم و کتاب‌های رجالی را ورق زدم.

به قدری علمای اهل سنت در رابطه با بحث رجال تناقض دارند که اصلاً گاهی اوقات برای خود من قابل باور نیست. نمی‌توانم باور کنم که یک عالم همانند «ذهبی» به روایت نگاه کند و اشکالی پیدا نکند و بگوید: «یشهد القلب انه باطل».

بنده روزی با چند تن از دانشجویان دانشگاه أم القری کنار بیت الله الحرام مناظره می‌کردیم. من این عبارت را آوردم و گفتم: شما بعد از این نسبت به یک روایت صحیح ببینید قلب «ذهبی» هم به صحت آن شهادت می‌دهد یا خیر!!

یکی از مرجحات سندی روایت، قلب «ذهبی» باشد. ایشان می‌گوید: «یشهد القلب انه باطل». او هیچ دلیلی ندارد بر اینکه روایت سندا ضعیف است یا دلالتا ضعیف است.

شما یک عالم هستید و از استوانه‌های علمی اهل سنت هستید. مردم روی حرف شما حساب باز می‌کنند!! آیا این درست است که شما بر مبنای تقاضای قلب خود نظر بدهید؟! «علامه امینی» هم می‌گوید قلب ایشان از باب آیه شریفه:

(فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضا)

در دل‌های آن‌ها یک نوع بیماری است، خداوند بر بیماری آنها می‌افزاید.

سوره بقره (2): آیه 10

شهادت می‌دهد که روایات فضائل امیرالمؤمنین اشتباه است. اگر شما به روایتی در فضائل ابوبکر و عمر بن خطاب می‌رسیدید هم می‌گفتید: «یشهد القلب انه باطل»؟!

من یک مرتبه دیگر هم عرض کردم که همین آقای «ذهبی» در یک صفحه یا دو صفحه پشت سر هم از یک راوی روایتی در فضیلت امیرالمؤمنین نقل می‌کند و آن را رد می‌کند.

او چند سطر بعد از همان راوی روایتی در رابطه با فضیلت ابوبکر نقل می‌کند و آن را قبول می‌کند. نمی‌دانم مبنای این افراد چیست و چکار می‌خواهند کنند؟! شما دنیا را گذراندید و همین باعث شده است که عده‌ای را هم منحرف و گمراه کردید. فردای قیامت چکار می‌خواهید کنید؟!

(إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصاد)

مسلماً پروردگار تو در کمینگاه است.

سوره فجر (89): آیه 14

و:

(لا یغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کبِیرَةً إِلاَّ أَحْصاها)

هیچ عمل کوچک و بزرگی نیست مگر اینکه آن را شماره کرده است؟

سوره کهف (18): آیه 49

من در خدمت شما هستم.

مجری:

خیلی ممنون و متشکرم. پاسخ سؤال آقا امیر از استان گلستان را دادیم. آقای رحمتی از لنگرود هم سؤالی مطرح کردند. ان شاءالله تلفنی دریافت کنیم، سپس پاسخ آقای رحمتی را هم خواهیم داد.

آقای بهادری از کرج روی خط ارتباطی ما هستند. آقای بهادری سلام علیکم، بفرمایید:

بیننده (آقای بهادری از کرج – شیعه):

علیکم السلام و رحمة الله خدمت حضرت آیت الله حسینی قزوینی و جناب آقای اسماعیلی.

حضرت استاد همانطور که مستحضر هستید تمام انبیاء گذشته وصی‌های خودشان را خودشان انتخاب می‌کردند. در تاریخ نبوده وصی پیامبری را مردم انتخاب کنند، حتی قبل ا اسلام. سؤال من از وهابیت این است که چرا در این امر آقایان ابوبکر و عمر بن خطاب و معاویه تصمیم گیر بودند، اما در تصمیم گیری رسول خدا می گویند: «حسبنا کتاب الله»!

چنین حقی را رسول خدا در انتخاب خلیفه ندارد. همین که قرآن را آورده است، برای ما بس است. این در حالی است که در قرآن کریم داریم:

(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکم)

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را.

(فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَی‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ ذلِک خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً)

و هر گاه در چیزی نزاع کردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است.

سوره نساء (4): آیه 59

همچنین در سوره مبارکه محمد آیه 33 آمده است:

(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکم)

ای کسانی که ایمان آورده‌اید اطاعت کنید خدا، و اطاعت کنید رسول خدا را، و اعمال خود را باطل مسازید!

سوره محمد (47): آیه 33

با اینکه آقایان می‌فرمایند تمام اعمال صحابه عین اسلام است. سؤال من این است که مگر نمی‌شود اسلام به غیر از صحابه منتقل شود؟! مگر فرزندان ائمه اطهار فرزندان رسول خدا نیستند؟! چرا معاویه فرزندان صحابه را برای جانشینی مردم و خلافت ذکر کرده است، اما فرزندان رسول خدا را برای خلافت ذکر نکرده است؟!

در رأس صحابه ابوبکر و عمر بن خطاب و عثمان و معاویه و عایشه هستند. آن‌ها در شورای شش نفره گفتند: «لا تجتمعوا رسالة و خلافة فی بیت واحد»!! پس چرا خودشان در شورای سقیفه گفتند:

«نَحْنُ عَشِیرَةُ رسول اللَّهِ»

ما از خاندان رسول الله هستیم.

المعجم الکبیر، اسم المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی، دار النشر: مکتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانیة، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ج 19، ص 133، ح 293

چرا آنجا برایشان مشروع شد، اما برای علی بن أبی طالب که نفس رسول خدا بود و پسر عموی پیغمبر اکرم بود مشروع نشد؟!

مگر شما نگفتید که در سقیفه امت اجماع کردند که ابوبکر خلیفه رسول خدا شود؟! چرا در زمان به خلافت رسیدن معاویه آن ملت کجا رفت؟!

این تعبیر رسول خدا به علی بن أبی طالب است: یا علی! اگر میدان دادند خلافت داشته باش و اگر میدان ندادند مسائل شرعی و دینی را برای مردم بگو. این قضیه را مخالفان علی بن أبی طالب فهمیدند و گفتند: اجازه مسئله گویی هم به شما خاندان نمی‌دهیم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

مجری:

خیلی ممنون و متشکرم از آقای عباس بهادری عزیز و بزرگوار، استفاده کردیم و بهره بردیم. مطالبشان را کامل و جامع بیان کردند.

آقای رحمتی از لنگرود در خصوص تهمتی که به نبی مکرم و معظم زده شد که گفتند حضرت مجنون هستند، پرسیدند و گفتند: آیا این تهمت در دوران مکه بوده و بحث ولایت مطرح شده بود؟! یعنی به خاطر عداوت و کینه و دشمنی که احیاناً با بحث ولایت داشتند این تهمت را زدند یا موضوع چیز دیگری است؟!

چرا عده ای از صحابه به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نسبت هذیان دادند!؟

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

این قضایا با همدیگر فرق می‌کند. اولاً رسول اکرم سه سال در مکه به صورت مخفیانه رسالت خود را تبلیغ کرد. سال سوم رسول اکرم طبق آیه شریفه:

(وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِین)

خویشاوندان نزدیکت را انذار کن.

سوره شعراء (26): آیه 214

چهل نفر از بزرگان قریش را جمع کرد و در آنجا هم رسالت خود را مطرح کرد و هم ولایت علی بن أبی طالب را مطرح کرد. اولین مرتبه‌ای که قریش پیغمبر اکرم را مسخره کردند، خندیدند و توهین کردند همین جلسه بود.

«فقام القوم یضحکون ویقولون لأبی طالب قد أمرک أن تسمع لابنک وتطیع»

آن گروه برخاستند و در حالی که می‌خندیدند، به ابوطالب گفتند: تو را مأمور کرد تا از پسرت شنوایی داشته و از او اطاعت کنی!

تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 1، ص 542 - 543، باب ذکر الخبر عما کان من أمر نبی الله عند ابتداء الله تعالی ذکره إیاه بإکرامه بإرسال جبریل علیه السلام إلیه بوحیه

«ابن اثیر» هم در کتاب «الکامل» این روایت را با سند صحیح نقل کرده است. در مکه هم در طول دوازده سال که رسول اکرم در مکه بودند، بسیار در تنگنا قرار گرفتند و این افراد هر کاری توانستند انجام دادند.

عمده اینکه به رسول اکرم نسبت هذیان داده شد، بعد از آمدن به مدینه بود. این قضیه هم در کتب اهل سنت و هم در کتب شیعه مطرح شده است.

«مرحوم استرآبادی» یکی از علمای بزرگ و از اعلام قرن دهم هست، در کتاب «تأویل الآیات الظاهرة» روایتی را نقل می کند که امام صادق فرمود:

«لَمَّا أَوْقَفَ رَسُولُ اللَّهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ الْغَدِيرِ افْتَرَقَ النَّاسُ ثَلَاثَ فِرَقٍ فَقَالَتْ فِرْقَةٌ ضَلَّ مُحَمَّدٌ وَ فِرْقَةٌ قَالَتْ غَوَى وَ فِرْقَةٌ قَالَتْ بِهَوَاه‏»

وقتی رسول اکرم امیرالمؤمنین را برای خلافت در غدیر مطرح کرد، مردم سه دسته شدند. یک دسته گفتند: پیغمبر گمراه شده است. یک دسته گفتند: پیغمبر دیوانه شده است. یک دسته گفتند: پیغمبر تابع هوا و هوس شده است.

تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة؛ نويسنده: استرآبادى، على‏، تاريخ وفات مؤلف: 940 ق‏، محقق / مصحح: استاد ولى، حسين‏، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي‏، ايران؛ قم‏، 1409 ق‏، ص 604

آن‌ها ادعا می‌کردند که پیغمبر اکرم اهلبیت خود را جانشین خود قرار داده است. «شیخ صدوق» هم در کتاب «الأمالی» همین تعبیر را دارد. وقتی بحث خلافت و امامت امیرالمؤمنین مطرح شد، منافقین به سرکردگی «عبدالله أبی» گفتند:

«لَقَدْ ضَلَّ مُحَمَّد وَ غَوَی وَ مَا ینْطِقُ فِی شَأْنِهِ إِلَّا بِالْهَوَی »

پیغمبر اکرم گمراه شده و هرچه در رابطه با علی بن أبی طالب گفت همگی از روی هوای نفس بود.

«فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی وَ النَّجْمِ إِذا هَوی یقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَالِقُ النَّجْمِ إِذَا هَوَی- ما ضَلَّ صاحِبُکمْ یعْنِی فِی مَحَبَّةِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ ما غَوی. وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی یعْنِی فِی شَأْنِهِ- إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحی»

الأمالی، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، ص 565، ح 4

«مرحوم کلینی» هم در کتاب «کافی» جلد هشتم حدیث 574 روایت صحیح نقل می‌کند و در اینجا هم می‌آورد که به نبی مکرم اسلام نسبت‌های ناروا دادند. آیه نازل شد:

«وَ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ النَّجْمِ إِذا هَوی قَالَ أُقْسِمُ بِقَبْضِ مُحَمَّدٍ إِذَا قُبِضَ ما ضَلَّ صاحِبُکمْ بِتَفْضِیلِهِ أَهْلَ بَیتِهِ- وَ ما غَوی وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی یقُولُ مَا یتَکلَّمُ بِفَضْلِ أَهْلِ بَیتِهِ بِهَوَاهُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحی»

کافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 8، ص 380، ح 574

این قضیه هم در کتب شیعه و هم در کتب اهل سنت مطرح شده است. در بسیار از مسائل دیگر هم این قضیه تکرار شده است. در قضیه قرطاس پیغمبر اکرم فرمود: قلم و کاغذی بیاورید تا کتابی بنویسم که هرگز گمراه نشوید. صحابه گفتند: «إن الرجل لیهجر»

پیغمبر اکرم می‌خواستند چه چیزی بنویسند؟! آیا حضرت می‌خواستند مطلبی در رابطه با نماز بنویسند؟! آیا حضرت می‌خواستند مطلبی در رابطه با روزه بنویسند؟! آیا حضرت می‌خواستند مطلبی در رابطه با احکام بنویسند؟! رسول اکرم همه این فرائض را انجام داده است و آخرین لحظه عمر پیغمبر اکرم است. آیا پیغمبر اکرم می‌خواستند مطلبی در رابطه با دین بنویسند؟! آیه شریفه:

(الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دِینا)

امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین (جاودان) شما پذیرفتم.

سوره مائده (5): آیه 3

پیغمبر اکرم می‌خواستند چیزی بنویسند تا مردم گمراه نشوند. چرا صحابه گفتند: «إن الرجل لیهجر»؟! کتاب «ابن حجر عسقلانی» و کتاب «عمدة القاری شرح صحیح بخاری» اثر «بدرالدین عینی» و کتاب «إرشاد الساری» اثر «قسطلانی» را ملاحظه کنید.

ببینید پیغمبر اکرم می‌خواستند چه چیزی بنویسند؟! ما خودمان هیچ حرفی نمی‌زنیم. در کتاب «عمدة القاری شرح صحیح بخاری» آمده است:

«أراد أن ینص علی أسامی الخلفاء بعده حتی لا یقع منهم الاختلاف»

پیغمبر می‌خواست اسامی خلفای بعد از خود را معین کنند تا دیگر اختلاف به وجود نیاید.

عمدة القاری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف: بدر الدین محمود بن أحمد العینی، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، ج 2، ص 171، ح 114

یعنی اسامی همان خلفاء اثناعشر که حضرت در منا فرمود و مردم داد و بیداد کردند و مسخره کردند و خندیدند و بلند شدند و نشستند و نگذاشتند سخن پیغمبر اکرم تمام شود. رسول گرامی اسلام می‌خواستند اسامی خلفاء اثناعشر را روی کاغذ بیاورند. بعد از پیغمبر اکرم مردم در چه موضوعی با همدیگر اختلاف کردند؟! اولین اختلافی که مردم با همدیگر داشتند، بحث خلافت و امامت بود.

«قسطلانی» در کتاب «إرشاد الساری شرح صحیح بخاری» می‌نویسد:

«یکتب لکم (کتابًا) فیه النص علی الأئمة بعدی»

إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری، المؤلف: أحمد بن محمد بن أبی بکر بن عبد الملک القسطلانی القتیبی المصری، أبو العباس، شهاب الدین (المتوفی: 923 هـ(، الناشر: المطبعة الکبری الأمیریة، مصر، الطبعة: السابعة، 1323 هـ، ج 1، ص 207، ح 114

«بدرالدین عینی» می‌گوید: حضرت می‌خواست اسامی خلفای بعد از خود را معین کند، و «قسطلانی» می‌نویسد: پیغمبر می‌خواست اسامی ائمه بعد از خود را معین کند.

این روایت که از ما نیست. هیچکسی هم نگفته است «قسطلانی» شیعه است یا «بدرالدین عینی» شیعه است. این افراد همگی جزو استوانه‌های علمی اهل سنت هستند.

«احمد امین مصری» که انسانی آزادمرد است، کتابی به نام «یوم الإسلام» دارد. ایشان در این کتاب می‌نویسد:

«وقد أراد الرسول فی مرضه الذی مات فیه أن یعین من یلی الأمر من بعده»

پیغمبر در آخرین لحظات عمرش می‌خواست معین کند کسانی که بعد از آن بزرگوار مسئولیت حکومت جامعه را به دست می‌گیرند، چه کسانی هستند.

یوم الإسلام؛ تألیف: أحمد أمین، الناشر: مؤسسة هنداوي للتعليم والثقافة، القاهرة جمهورية مصرالعربية؛ ص 29

بعد از بیست و سه سال که پیغمبر اکرم زحمت کشیده و خون دل خورده است، آخرین لحظه که می‌خواهد از امت خداحافظی کند با جمله «إن الرجل لیهجر» قلب نازنین رسول اکرم را آزردند!! پیغمبری که آیه شریفه:

(وَ إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیم)

و تو اخلاق عظیم و برجسته‌ای داری.

سوره قلم (68): آیه 4

و:

(فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُم وَ لَوْ کنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک)

از پرتو رحمت الهی در برابر آنها نرم (و مهربان) شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می‌شدند.

سوره آل عمران (3): آیه 159

درباره آن بزرگوار نازل شده است، فرمود:

«قُومُوا عَنِّي ولا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ»

بلند شوید و از خانه من بیرون بروید. در پیش من نزاع و دعوا سزاوار نیست!

الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 1، ص 54، ح 114

ببینید چقدر بر پیغمبر اکرم سخت گذشت!! اگر کسی به خانه شما بیاید و در خانه شما به شما توهین کند، آیا شما به خود اجازه می‌دهید که او را از خانه بیرون کنید؟!

اصلاً وجدان بشری چنین اجازه‌ای را به انسان نمی‌دهد که حتی دشمن انسان هم به خانه او بیاید و انسان او را از خانه بیرون کند. در مقابل پیغمبر اکرم به قدری از سخن این فرد رنجیدند که خواستند نشان بدهند کسانی که اینجا هستند و نسبت هجر و هذیان دادند، شایستگی خلافت بعد از مرا ندارند.

کتب صحاح و سنن اهل سنت این قضیه را نقل کردند. تشکر می‌کنیم از این عزیزمان که این سؤال را مطرح کردند.

مجری:

بله، سبب خیری شد که این مباحث مطرح شود. غصه اینجاست کفار در دوران مکه بودن پیغمبر اکرم از این نسبت‌ها به حضرت بدهند، بعد از طرف دیگر در دورانی که مسلمان شدند و در مدینه در لحظات پایانی عمر شریف حضرت این نسبت‌ها را به کار ببرند.

استاد خیلی از شما ممنونم، بسیار استفاده کردیم و بهره بردیم. خداوند سایه شما را مستدام بدارد و ان شاءالله سلامت باشید.

دوستان عزیز بیننده تأمل کنیم و ببینیم آنچه امشب گفتیم مخصوصاً مطالبی که در پایان جلسه امشب بحث شد که فردی بیاید در کنار بستر پیامبر نسبت جنون و هذیان به حضرت بدهد، بسیار بسیار سخت است. برویم ببینیم که چه کسی این مطلب را گفته است. استاد فرمودند که در کتاب «صحیح مسلم» و «صحیح بخاری» از معتبرترین کتاب‌های اهل سنت است این قضیه آمده است.

آیا به نظر شما این افراد می‌توانند در جایگاه خلافت و جانشینی پیغمبر اکرم قرار بگیرند یا خیر؟! خودتان کلاه خودتان را قاضی کنید. از طرف دیگر امشب گفتیم که امیرالمؤمنین می‌فرمایند:

«سلونی قبل أن تفقدونی»

اصلاً فرض بگیریم پیغمبر اکرم و قرآن کریم هم علی بن أبی طالب را جانشین رسول اکرم معرفی نکرده است. چه کسی شایستگی خلافت و جانشینی و وصایت پیامبر اکرم را دارد؟! کسی که از همه جهات ویژگی‌ها و مؤلفه‌های شایستگی جانشینی حضرت را داشته باشد. در میان صحابه بگردیم و ببینیم جز امیرالمؤمنین کسی دیگر این شایستگی را داشته است یا خیر؟!

ممنونم که امشب هم با ما بودید و برنامه زنده «حبل المتین» را همراهی فرمودید. در پناه حضرت حق و زیر سایه آقاجانمان حضرت مرتضی علی باشید. با تمام وجودمان برای ظهور و فرج مولایمان امام زمان (ارواحنا له الفداء) دعا می‌کنیم.

اللهم عجل لولیک الفرج

خدانگهدار


حبل المتین _ امامت الهی از منابع شیعه و اهل سنت>

حدیث ثقلین قرآن عترت اهل بیت ع ویژگی های قرآن سلونی قبل ان تفقدونی صحابه امیرالمومنین علی ع تبیان کل شی حقیقت ولایت حقانیت شیعه وصی و خلیفه