آفتاب یلدا

قسمت سی و پنجم برنامه آفتاب یلدا به کارشناسی حجت الاسلام نوادری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 29/08/1401

برنامه: آفتاب یلدا

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم، صلوات می فرستیم بر محمد و آل محمد و برنامه خود مان را آغاز می کنیم، سلام و عرض ادب دارم خدمت همه شما بیننده های عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) در خدمت شما هستیم این هفته با آفتاب یلدا، برنامه ای که در آن بررسی می کنیم بحث موعود و مهدویت را در ادیان دیگر اگر خاطر تان باشد هفته های گذشته بعد از بررسی بحث موعود در دین مسیحیت و یهود رسیدیم به آئین زرتشت و  2-3 جلسه گذشته را این آئین را بررسی کردیم و بحث مهدویت و موعود را در آن شکافتیم، این هفته هم کارشناس محترم و عزیز برنامه مان اینجا حضور دارند استاد نوادری بزرگوار اینجا تشریف دارند با ایشان سلام علیک می کنیم و بعد هم بحث خود مان را آغاز می کنیم، سلام علیکم استاد خیلی خوش آمدید.

حجت الاسلام نوادری:

سلام علیکم و رحمة الله عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما و همچنین تمامی بینندگان عزیز که این بحث را می بینند ان شاء الله که امشب از این بحث ها بهره کافی و وافی را ببرند.

مجری:

ان شاءالله، ان شاءالله که این بحث باعث بشود که آئین خود مان را بهتر بدانیم و  قدر آن را بدانیم، بدون شک این اتفاق خواهد افتاد وقتی که جنبه های مختلف بحث موعود و مهدویت در آئین دیگر و ادیان دیگر بررسی می شود اولین نتیجه این هست که به خود مان ببالیم و افتخار کنیم، و خدا را شکر کنیم بابت داشته ای که به ما عنایت کردند، هفته گذشته استاد ما بحث آئین زرتشت را داشتیم و موعود را در این آئین بررسی کردیم، کارشناس عزیزی که اینجا حضور داشتند، آن سه تا موعودی که در دین زرتشت وعده داده شده اسم آورده شد بررسی شد هر کدام شرایط و ویژگی های شان توضیح داده شد برای بیننده های عزیز مان و یک جاهایی هم مقایسه شد با بحث موعود در شیعه و اعتقادات ما شیعیان که خیلی جالب بود، حالا اینجا یک سؤالی مطرح می شود و آن هم این هست که آیا زرتشتیان قدیم و جدید در بحث موعود اعتقاد مشترکی دارند یا نه؟ این زمانی که گذشته بین این چند هزار سال، یا این هزار سال که گذشته باعث شده که تغییر بکند اعتقادات شان و انتظارات شان از موعود، این را شما به عنوان کارشناسی که زمان گذاشتید و بررسی کردید این آئین را با جزئیات و مصداق آن برای بیننده های ما لطف کنید توضیح بدهید.

حجت الاسلام نوادری:

بسم الله الرحمن الرحیم، برای فهم این مطلب ما باید یک نکته را مد نظر داشته باشیم و آن این است که باورهای زرتشتیان بعد از سخنرانی مارتین هوگ در نیمه قرن 19، در آن تحول بنیادینی ایجاد شد.

مجری:

عذر می خواهم این جناب آقای مارتین دقیقاً چه پیشینه ای داشتند چه کسی بودند و چرا حرف شان مهم بود برای باورهای زرتشتیان؟

حجت الاسلام نوادری:

ایشان یک زبان شناس بود و دین او یهودی بود، یک آلمانی زبان شناس بود در نیمه قرن 19 زرتشتیان تا قبل از سخنرانی ایشان اعتقاد شان بر این بود که کل مجموعه اوستا و شرح اوستا و همچنین شرح واژگانی که به قول زبان شناس ها یا خود زرتشتیان، زند و پازند، یعنی بعد از یک مدتی زبان اوستایی تبدیل به یک زبان مرده شد و فهم آن برای خود موبدان هم حتی سخت شد، به همین خاطر یک تمهیدی اندیشیدند و آن این بود که بیایند با زبان پهلوی و این کلمات اوستایی را به زبان پهلوی بنویسند توضیح بدهند البته ترجمه های تحت لفظی بود

مجری:

روان تر بشود در واقع

حجت الاسلام نوادری:

بله روان تر بشود چونکه زبان آن دوره زبان، زبان پهلوی بود، دیگر زبان اوستایی نبود، بعد از یک دوره دیدند چونکه، زبان پهلوی نقطه نداشت و اگر کلمات یا حروف به هم وصل می شد خیلی سخت می شد، مانند خط فارسی امروزی اگر نقطه ها را از آن برداریم فهم کلمات مشکل می شود، این هم یک اینطور خطی بود، به همی خاطر دیدند که بعد از یک مدتی آن شرح هایی که به زبان پهلوی بود، آن ترجمه هایی که به زبان پهلوی بود هم دیگر مشکل است که واقعاً معنای اصلی چه بوده، آمدند از همان زبان اوستایی که فهم آن آسان تر بود، یعنی تعداد حروف بالایی داشت و خیلی راحت تر بود برای خوانش، آمدند آن ترجمه های تحت لفظی پهلوی را به خط اوستایی دوباره بازنویسی کردند، که آن ترجمه شد زند، آن برگردان اوستایی آن ترجمه پهلوی شد پازند، به قولی که بگوییم خیلی راحت باشد البته دقیق نیست، بگوییم شرح، و شرح بر شرح مثلاً خیلی با تسامح، اینها حتی می گفتند آن شرح و شرح بر شرح هم از طرف خداوند از طرف اهورامزدا بر زرتشت نازل شد، تمام این مجموعه اوستا و تمام زند و پازند می گفتند وحی منزل است از طرف خدا است، در شاهنامه هم که می بینید آن داستانی که زرتشت می آید به دربار گشتاسب هم می گوید که من این زند و اوست را از جانب خدا گرفتم، یعنی زند و اوستا را از خدا گرفتم این به عنوان کتاب من است، موقعی که زرتشتیان این باور را داشتند، این باور چه مشکلی داشت؟ که زند و اوستا و پازند همه وحی منزل باشد، زرتشتیان با مشکلی مواجه بودند و آن این بود که این کتاب، کتاب اوستا، کتابی از لحاظ توحید و ثنوی، کتابی ثنوی بود، در بخش های متعدد اوستا شما می بینید که خداوند رقیبی دارد و آن رقیب ازلی است، اهورامزدا رقیب و شریکی به نام اهریمن دارد که مثلاً در فصل وندیداد که یکی از بخش های اوستا است که بخش احکام می شود، در آن فصل های اول، خداوند که اهورامزدا باشد، مثلاً یک سرزمینی را خلق می کند، می گوید من سرزمین سغد، خوارزم و فلان جا و فلان جا را خلق کردم، اهریمن برای اینکه این خلقت یا آفرینش خدا را خراب کند علیه آن یک بیماری یا زمستان، یا آفت را آفرید.

مجری:

مشکلاتی که در دنیا وجود دارد را می گویند اهریمن بوده

حجت الاسلام نوادری:

مشکلات بله، از نظر کتاب اوستا تمام چیزهایی که در جهان زشت هست و آسیب رسان هست، سخت هست اینها یا حتی زمستان، مخلوق یا آفرینش اهریمن است، حالت تعادل بهار است، گرما از اهورامزدا است، گرما، نور، خوشی از اهورامزدا است، سرما ناخوشی، تری، رطوبت، سردی از اهریمن است.

مجری:

در حالی که علم این را ثابت کرده که آن سرما و رطوبت کمک می کند به طبیعت، باران و برفی که می آید بدی نیست، ظاهر آن یک خورده سخت است

حجت الاسلام نوادری:

بله همینطور است؛ به همین خاطر حتی ما وقتی اوستا را بررسی می کنیم حتی می گفتند معلولان، طرف خلق شده و یک آسیبی در بدن او وجود دارد، حالا یا می لنگد یا چشم او نابینا است یا موی او ریخته، یک معلولیتی در او هست، حتی دندان او ریخته، یا بد قواره هست، تمام این کلماتی که گفتم استفاده شده در اوستا، می گوید اینها حق حضور در فلان مراسم آئینی یا دینی را ندارند، چرا؟ می گوید چونکه اینها داغی از اهریمن در بدن شان وجود دارد، خب این خلقت انسان که به دست اهورامزدا است، و در تمام کتاب در اوستا در متون پهلوی و دیگر کتب تصریح شده که انسان مخلوق اهورامزدا است، پس چرا اجازه نمی دهید که در این مراسم یا بعضی از مراسم ها شرکت کند؟ می گوید چونکه داغی از اهریمن در بدن او وجود دارد، این باور خیلی ریشه دارد، حتی در خود همین اوستا موقعی که آن طوفان بزرگ یا یخبندان بزرگ به وجود می آید اهورامزدا به جمشید می گوید که یک غاری درست کن تا مردم را بتوانی نجات بدهی، بعد خداوند به این می گوید که، یا اهورامزدا به جمشید می گوید که اگر قرار است مردمی را در اینجا جمع کنی که از مردن نجات بدهی، بد قواره، شل، کور، پیس، دندان افتاده، قوز اینها حق ورود به اینجا را ندارند، چرا؟ چونکه اینها داغی از اهریمن در بدن دارند، و آن طوفان بزرگ طبق آن روایات اساطیری آن طوفان بزرگ به وجود می آید، این قوم برگزیده خودش که انسان های سالم بودند را در آن غار نجات می دهد و باقی هلاک می شوند، به جرم اینکه داغی از اهریمن در بدن آنها بوده، یعنی این زرتشتیان با این مشکلات مواجه بودند، حالا از احکام آنها بگذریم، در کیهان شناسی شان گفتند دو خدا وجود دارد، خدا مخلوقاتی دارد، در عبادت یا توحید عبادی می گفتند که ما علاوه بر اهورامزدا مخلوقات اهورامزدا که اینها هم ایزدان هستند باید ستایش کنیم، دقیقاً با همان عبارات و الفاظی که اهورامزدا در کتاب اوستا ستایش می شود، دقیقاً و دقیقاً با همان عبارات مخلوقات اهورامزدا هم ستایش می شود.

مجری:

یعتنی انسان ها هم باید به همان شکل ستایش بشوند

حجت الاسلام نوادری:

ایزدان فقط، البته انسان ها هم در کتاب اوستا مورد ستایش قرار می گیرند مثلاً می گوید ما فلان زنان را می ستاییم مردان را می ستاییم، حتی به حیوانات می رسد به دریاها و کوه ها به همه مخلوقاتی که نیک هستند این ستایش می رسد؛ کار به همینجا ختم نمی شود خود اهورامزدا به زرتشت دستور می دهد که به مردم بگو که این ایزدان را ستایش کنید، همانند من که نماز می برید برای من ستایش می کنید اینها را هم بستایید برای آنها قربانی کنید، و اهورامزدا به قول ابراهیم پور داوود برای اینکه خودش اسوه و الگویی باشد، می گوید حتی من که خدا هستم، من که اهورامزدا هستم ناهید یا مهر را ستایش کردم، حالا یا ایزدان دیگر را، یعنی خودش می گوید من اینها را ستایش کردم، من پیش قدم می شوم، ابراهیم پور داوود همینطوری توجیه می کند یعنی می گوید اهورامزدا خواست که الگو سازی کند و منیت خودش را بگوید که منیتی در کار نیست، خواست تواضع خودش را به بندگانش ثابت کند، در کتاب یشت ها این مطلب را می گوید در ترجمه یشت ها، بعد خود اهورامزدا دست به دعا بر می دارد و از یکی از همین ایزدان در کتاب اوستا می گوید ای فلان ایزد به من این توفیق را عطا کن که من بتوانم فلان کار را انجام بدهم، و آن ایزد هم درخواست اهورامزدا را برآورده می کند؛ کار به همینجا هم ختم نمی شود، اهورامزدا برای چندین ایزد، مثلاً مهر می گوید من فلان ایزد یا مثلاً ایزد مهر را در شایستگی نیایش و برازندگی نیایش مانند خودم که اهورامزدا هستم آفریدم، یعنی هر چقدر من شایستگی ستایش دارم، هر چقدر شایستگی نیایش دارم این هم همان قدر شایستگی نیایش دارد در حالی که «لیس کمثله شیء» وقتی هیچ کس مانند خداوند نباشد، ما عبادت خدا را برای چه می کنیم؟ بخاطر این شایستگی که دارد، بخاطر وجودی که در اوج هست، تمام خلقت به دست او است، تمام کیهان به دست او است، خب این اهریمن که مخلوق تو است، تمام کیهان که به دست او نیست، پس در مرتبه ستایش هم محال است که همانند تو باشد، یعنی محال عقلی است که کسی که خالق هست، مخلوق هم همان شایستگی را داشته باشد، می گوید نه من او را در شایستگی ستایش و برازندگی نیایش مانند خودم آفریدم

مجری:

داشته تعارف می کرده

حجت الاسلام نوادری:

بله تعارف می‌کرده، البته این جمله را برای مهر می‌گوید و اتفاقاً در خود اوستا ما، جایی را داریم، خدای زرتشتیان را به نام اهورامزدا نام می برند، ترجمه آن اختلافی است، بماند، نکته مهم این است که این مهر هم در همین اوستا اهورا میترا نام دارد، یعنی اصلاً تا مقام اهورایی بالا رفته، این نشان می دهد که مهر خودش آفریدگاری بود و در این منظومه زرتشتی بعداً حل شد، با اینکه مخلوق اهورامزدا شد اما هنوز از آن خدای خدایان بودن خودش را دارد، که آن میترا اهورا باشد. زرتشتیان با این عقاید مواجه بودند که در اوستا هست، داشتیم می گفتیم که چرا زرتشتیان در مورد سوشیانت یا منجی ها تغییر باور دادند، دیروز و امروز چه اتفاقی افتاده، گفتیم قبل از این باید یک مقدمه بگوییم، و آن مقدمه این است که تا قبل از نیمه قرن19 که مارتین هوگ آن سخنرانی تاریخی را بکند، زرتشتیان می گفتند تمام زند و اوستا و پازند همه وحی منزل است، و بین اوستا و آن بخشی که امروزه به نام گاهان نام دارد و  منصوب به زرتشت می کنند، خود زرتشتیان امروز می گویند تنها چیزی که منصوب به زرتشت هست از این مجموعه اوستا فقط این کتاب هست، تا قبل از این همچین باوری نداشتند، گفتیم با چه مشکلی مواجه بودند که اتفاق افتاد، گفتیم با باورهای خرافی، با باور های نا معقول در این کتاب مواجه بودند، خب این باورهای نا معقول چه مشکلی برای اینها ایجاد کرده؟ اینجا هم یک مقدمه دارد، این تغییر باور ابتدا از پارسیان هند شروع شد، زرتشتیانی که در جلسات قبل هم اساتید، آقای مصلح آقای جمشیدیان مطمئناً توضیح داده اند، زرتشتیان هند را پارسیان می نامند و اعتقاد شان این است که ما زرتشتی بودیم و از ایران مهاجرت کردیم به هندوستان، البته مورخین بسیاری از جمله خود مورخین زرتشتی هم ما داریم که این نظریه را رد کردند، یعنی گفتند ما همینجا بودیم، ما زرتشتیان هند هستیم و این چیزی که گفته می شود آن داستان قصه سنجان همه ساختگی است، هیچ مبنای تاریخی ندارد، این هم بماند؛ زرتشتیان هند یا پارسیان هند تا قبل از این سخنرانی با شرکت ها یا کمپانی بریتانیا همکاری داشتند، همکاری میان پارسیان هند و دولت یا حکومت بریتانیا و شرکت های بریتانیا کمپانی بریتانیا اینقدر زیاد بود که نویسنده های زرتشتی می گفتند که پارسی دشمن بریتانیا همان قدر نادر است که شلغم سیاه نادر است، یعنی می خواستند بگوید ما تمام دوستدار و همکار این بریتانیا هستیم، همانطور که می دانید موقعی که حکومت بریتانیا، یا آن کمپانی هند شرقی که زیر نظر بریتانیا بود موقعی که می آمدند همراه خود شان این کشیش ها این آباء کلیسا که می آمدند دعوت می کردند، اینها هم همراه شان می آمدند، یک دوره ای یکی از این کشیش ها که به نام جان ویلسون هست، این شخصیت می آید می بیند این زرتشتیان یا پارسیان انسان های آرامی هستند و سر شان در لاک خود شان هست، می گوید ما اینها را جذب مسیحیت کنیم، با همین باورهایی که در کتب پهلوی و همین اشکالاتی که ما به چند نمونه آن اشاره کردیم که فراوان هست، اگر کتب اوستایی را بررسی کنیم و متون پهلوی را بررسی کنیم هزاران اشکال هست، همین اشکالات را چاپ می کرد در روزنامه ها، در جراید چاپ می شد در کتاب ها چاپ می شد، سردمدار جان ویلسون بود این کشیش مسیحی، این کار را انجام می داد، کار به جایی رسید که، چند تا از این بچه های زرتشتی ها چه شدند؟ مسیحی شدند، آن وقت اینها دیدند که کار از کار گذشت، مجبور هستند یک دفاعی بکنند از خودشان، خب چطور باید دفاع بکنند، ما مسلمان ها وقتی شبهه می اندازند، وهابیت، بهائیت مسیحی، یهودی هر چیزی، وقتی شبهه می کند بر اساس کتاب شما اینطور است ما وقتی می خواهیم جواب بدهیم، اگر جواب نقضی نباشد، اولین جواب این است که بر اساس منابع ما بر اساس این روایت یا بر اساس این سخن که فلان کتاب هست به این گونه می شود، شما برداشتت اشتباه بوده، ترجمه ات اشتباه بوده، آن چیزی که دیدی ناقص بوده، آیات دیگر را دیدی روایات دیگر را ندیدی، به صورت ناقص دیدی، مستند جواب می دهیم، زرتشتی ها می خواستند مستند جواب بدهند، خب مستند چه هست؟ مستند همین اوستا، زند و پازند و  متون پهلوی و متون فارسی زرتشتی است، که همه اینها بر اساس دو بن باوری و ثنویت است، یعنی مثلاً آن کشیش مسیحی می گوید شما به دو خدا باور دارید و هر دو خدا را ازلی می دانید، و معتقد هستید که شر خلقت اهریمن است، نیکی خلقت اهورامزدا است اینها باهم جنگ کردند، هنوز ما در این جنگ هستیم، اینها می خواستند جواب بدهند، جواب را چطور می دادند؟ در اوستا خب همین است نمی شود کاری بکنیم، به همین خاطر اینها آمدند جواب بدهند، جواب را از هر متون اوستایی متون پهلوی و مشکل دیگر این بود که اینها تحت تأثیر تعالیم هندویی هم بودند، و تحت تأثیر تعالیم بودایی هم بودند، اینها آمدند جواب دادند جان ویلسون جواب اینها را مسخره می کرد و عیناً می نوشت که شما مغز تان از کار افتاده اینها چه جواب هایی است که دارید به ما می دهید، این خیلی مشکل شده بود، تا اینکه شخصی بنام مارتین هوگ نیمه قرن19 می آید یک نظریه می دهد، ایشان به عنوان زبان شناس، می گوید من وقتی اوستا را بررسی کردم از لحاظ زبانی میان بخش های اوستا اختلاف زبان و اختلاف زمان وجود دارد، و این نشان می دهد که این بخش های طی زمان های مختلفی به نگارش در آمده اند، قدیمی ترین این بخش ها کتاب یا فصل گاهان یا گاتاها است، از مجموعه این اوستا اگر ما بگیریم به طور تخمینی اگر هزار صفحه از اوستا را در دست داریم از این هزار صفحه، فقط 40 صفحه یا 30 صفحه برای زرتشت است، و خیلی قدیمی هست، خب توجیه چه بود خب شاید انی هم نباشد، می گوید چون این کتاب از اول منسوب به زرتشت بوده و کس دیگری نگفته که این کتاب منسوب به من است، از اول می گفتند این کتاب منسوب به زرتشت است، این قدیمی ترین باید منسوب به زرتشت باشد، البته ما نظریات دیگر میان اوستا پژوهان را داریم که می گویند که معلوم نیست این کتاب برای زرتشت باشد، از لحاظ تاریخی ما هیچ چیز در دست مان نیست که واقعاً این را ثابت کند، از آن دارمستتر از جان کلنسی، از شروو، اینها اوستا پژوهان غربی از قدیم و از همین امروزه هم ما کسانی را داریم که در انتساب این کتاب گاهان، اوستا را که خود زرتشتیان امروز هم می گویند برای زرتشت نیست بعد از آن نظریه مارتین هوگ، می گویند واقعاً ما چیزی نداریم که همچین چیزی را ثابت بکند، ایشان گفت نها بخشی که از اوستا برای زرتشت است همین بخش گاتاها است و تمام، باقی بخش ها چه؟ گفت اینها ساخته و پرداخته موبدان زمان است، بلا تشبیه مانند قرآن و این منابع روایی، در حالی که ما می گوییم این منابع روایی و قرآن همه از یک اصل هست، بلا تشبیه گفتم برای اینکه مطلب جا بیفتد، گفت اینها را بعدها روات یا موبدان یا علمای دین ساختند و پرداختند و قالب کردند به نام زرتشت، شما کتاب وندیداد را که بردارید از اول تا آخر سؤال زرتشت هست از اهورامزدا، می گوید زرتشت از اهورامزدا پرسید اگر سگی انسانی را گاز بگیرد چطور می شود، اهورامزدا پاسخ داد که آن سگ را فلان طور کنید، مجازات کنید، یعنی تمام این بخش ها را از زبان اهورامزدا و زرتشت ساختند، بعد همین اشکال می شود، چطور می شود که این کتاب اوستا و این گاتاها از زرتشت است و خودتان هم می گویید که این اوستا از دست موبدان به دست ما رسیده، و موبدان همین کسانی بودند که این دروغ ها را به قول خودتان ساختند و پرداختند، خب چطور می شود این منظومه ای که رسیده به دست از این موبدان دروغگو که خودتان می گویید، قبول کنیم.

مجری:

اینجا یک اختلاف نظری پیش می آید بین طرفداران زرتشت که بخشی از آنها قبول می کنند که این اضافاتی که به عنوان کتاب به آنها ارائه می شود کار موبدان هست بعضی این را می پذیرند، هستند بخش هایی که نپذیرند بگویند نه تمام آن برای خود زرتشت هست؟

حجت الاسلام نوادری:

بله، مانند تمام نظریات موقعی که خوانش جدیدی از دین می آید که با قرائت قبلی یا قرائت سنتی مخالف بوده ،مطمئناً اجتماع یا جامعه دیندار سریعاً آن قرائت را قبول نمی کنند، مقاومت می کنند، اما اگر آن جماعت اصلاح طلب، آن جماعتی که می خواهند رفرم بکنند این اصلاح را بیاورند، این نظریه را قالب کنند اگر زیاد بشود مخصوصاً اگر این مشکلاتی که زرتشتیان داشتند و داشته باشند کم کم آنها را هم تغییر می دهند.

مجری:

خیلی هم عالی حالا این بحث را به زیبایی باز کردید شما ممنونم از شما، این بحث که زرتشتیان قدیم و جدید چه مقدار از اعتقادات شان را همچنان قبول دارند، جدیدی ها چه مقدار آن را قبول دارند، یک اشاراتی فرمودید، و اینکه چه دلایل دیگری وجود دارد که این دو تا دسته از زرتشتیان قدیم و جدید در اعتقادات شان یک سری تفاوت هایی ایجاد شده و کنار هم بنشینند و گپ و گفت داشته باشند، مشخص می شود که باهم یک مقدار اختلاف نظر دارند اینها.

حجت الاسلام نوادری:

برای ادامه بحث همانطور که این چند جلسه گذشته مطرح شد استاد مصلح و استاد جمشیدیان در مورد باور زرتشتیان درباره منجی باور سنتی توضیح دادند بطور مفصل و بینندگان هم می توانند به آرشیو برنامه مراجعه بکنند و استفاده کنند، حقیقتاً بحث های خوب و عالی بود، من چونکه امروز خودم مراجعه داشتم دیدم که بحث کامل بوده و دیگر نمی خواهد من توضیح بدهم باور سنتی را، باور سنتی همان چیزی بود که در این سه هفته خدمت دوستان و سروران عرض شد،  باور سنتی این بود که سه منجی بعد از زرتشت در سر هر هزار سال قبل از هزار سال تمام بشود، دختری از نوادگان زرتشت به رودخانه ای می رود در آنجا حمام می کند و آن نطفه زرتشت که در آن رودخانه به یادگار مانده و محافظت شده با آن خانم آمیخته می شود و از او فرزندی به دنیا می آید، منجی اول هوشیدر، به همین طریق منجی دوم هوشیدرماه، و منجی آخر که سوشیانت باشد، سر هر هزار سال این اتفاق می افتد و اینها می آیند قبل از این هزاره ها، قبل از اینکه هزاره تمام بشود دنیا پر از بدی و ظلمت است، هر کدام با نشانه ها با یارانی که داشتند بر می گردند، بعضی مرده بودند رجعت می کنند، بعضی ها زنده بودند و منتظر بودند که این منجی ظهور کند و اینها بر گردند.

مجری:

دقیقاً همینجا این شکاف ایجاد می شود که نسل جدید طرفداران زرتشت دیدند که نزدیک سه هزار سال گذشت و هیچ کدام از این منجی ها نیامدند درست است؟

حجت الاسلام نوادری:

بله، به همین خاطر ما موقعی که سفرنامه های خارجی ها مستشرقین موقعی که می آیند ایران، مثلاً سفرنامه جکسون اگر اشتباه نکنم در سال 1903 آمده و سفرنامه را دارد می نویسد، در مورد زرتشتیان یزد دارد توضیح می دهد، می گوید من آمدم شهر یزد از باورها می گوید، می گوید زرتشتیان یزید به یک منجی باور دارند، یعنی این باور برای چه زمانی است؟ 120سال پیش، می گوید اینها به آمدن یک منجی باور دارند کسان دیگری که بودند، همینطور گزارش ها را دارند، منتهی این نیمه قرن 19، آن سخنرانی که مارتین هوگ کرد، گاتاها را از اوستا جدا کرد، خب در گاتاها دیگر هیچ چیزی در مورد منجی ها نیامده، فقط یک لفظ سوشیانت هست، اما این کیست، چطور می آید، چه اتفاقاتی می افتد

مجری:

عادی بوده خاص بوده هیچ توضیح ندارد

حجت الاسلام نوادری:

احسنت هیچ توضیحی اصلاً در مورد آن نمی دهد و دو منجی دیگر را هم که اصلاً و ابداً، سخنی از او نیست، بله در مجموعه اوستا هست، در اوستا هست در متون پهلوی هست، در متون فارسی هست، اما در آن گاتاها نیست، به همین خاطر یکی از ایراد ها این بود که شما که منتظر منجی ها هستید، خب هزار سال گذشت، مطالعات اوستایی انجام بشود شما خودتان می گفتید 600 قبل از میلاد، الآن می گویید 1700 قبل از میلاد و بیش از آن، الآن 1700 قبل از میلاد را ما حساب کنیم حداقل 300-400 سال از منجی آخر الزمان هم گذشته و  نیامده، آنها که طبق همان قول 500 سال یا 600 قبل از میلاد هم هنوز نیامدند، پس این به عنوان یکی از شبهات بود شما که می گویید هزار سال هزار سال منجی ها می آیند پس کجا هستند، اینها دیدند که بهترین جواب چیست؟ بهترین جواب این است که ما بگوییم در گاتاها هیچ نامی از اینها نبوده و زرتشت هم اعتقادی به اینها نداشته، اصلاً کلاً زیر این مطلب زدند، به قول معروف راحت ترین پاسخ این است که انکار کنی، بگویی از اساس قبول نداری، و تمام نویسندگان زرتشتی امروزی، فرهنگ مهر، شهزادی، ساسانفر، همه می گوید، مثلاً شهزادی می گوید، اینها باورهای دور از عقل مضحک عجیب و غریب، فرهنگ مهر می گوید ناسازگار با تعالیم زرتشت، دیگران همه همین حرف را می زدند، می گویند اینها تماماً بر خلاف آموزه های زرتشت است، اصلاً قابل پذیرش هم نیست که همچین چیزی باشد، خب آن باور قدیمی چه؟ می گویند آن باور قدیمی را که زرتشت نگفته بود، از اوستا تنها چیزی که برای زرتشت است این گاتاها است بله اگر در گاتاها گفته ما باید بگردیم دنبال آن که چرا نیامده، آن وقت ما می توانیم جواب بدهیم، ولی وقتی که در گاتاها نامی از آن نبرده ما هم خود مان را ملزم به جواب دادن به شما نمی دانیم؛ گفتیم علل چه بود؟ گفتیم علل یکی همین شبهات بود، یکی دیگر از علل این بود که، یعنی یکی از علل تغییر این باور در مورد منجی این بود که نهضت اصلاحات به صورت عام که باورها را به صورت عام می دیدند که اشکال وجود دارد در آنها، مجبور بودند اینها را تغییر بدهند و مستمسک شان همین کتاب گاتاها بود، تمام احکام زرتشتی را کنار زدند، دخمه گذاری را کنار زدند، این احکام در مورد زنان همه را کنار گذاشتند، تمام این باورها کنار گذاشته شد، تنها چیزی که برای زرتشت است گاتاها است، ثنوی هستید، می گوید نه ما یکتا پرست هستیم بر اساس گاتاها، حتی بعضی ها می گویند که تمام آن چیزی که در منشور حقوق بشر آمده و حتی اضافه بر آن در گاتاها آمده، یعنی اینقدر سخنان گزافه، همه چیز را می توانیم در آن پیدا کنیم، تساوی زن همه چیز می شود در آن پیدا کرد، بعد عدم ظهور منجی، گفتیم یکی از این علل خاصه بود در این مسئله؛ نکته بعد مدعیان دروغین بودند چونکه در سر هر هزاره کسی نمی آمد و باور این بود که این هزار تمام شد و باید یک کسی بیاید و آن شخص نمی آمد، مردم دچار تزلزل ایمان می شدند، به همین خاطر اهل بیت می فرمایند که برای آمدن حضرت حجت تعیین وقت نکنید، یکی از اشکالات این است، بله تعیین وقت یک سودهایی دارد، مثلاً مشخص است که فلان زمان می آید، اما اگر نیامد چه؟ خب همین می شود، یک این می شود که باورها سست می شود، آن افراد پیش خود شان می گفتند خب پس معلوم است که این متون دروغ است، از اساس مشکل دارد، این باورهایی بوده که نسل‌اندرنسل از اوستا متون پهلوی اجداد، آباء همه این باور دروغ را داشتند، اشتباه را داشتند، بعد می گفتند ما که می گفتیم این آمدن منجی ها جزء اوستا است در اوستا آمده و شما هم که می گویید این اوستا وحی منزل است، و این وحی منزل با واقعیت مطابقت نمی کند پس معلوم است که این وحی منزل نیست، یعنی به همین راحتی وقتی انسان تفکر کند به این مسئله می رسد که اصلاً از اساس دین را دارد زیر سؤال می برد؛ نکته بعدی این است که چرا در مورد سوشیانت یا منجی ها تغییر باور دادند، گفتیم یکی نهضت اصلاحات بود که کل باورهای زرتشتی را نه تنها سوشیانت، سوشیانت یک گوشه ای بود، آن نهضت اصلاحات بود تغییر داد؛ نکته بعدی این قضیه ای بود که  منجی ها ظهور نمی کردند؛ نکته بعدی این بود که در خود اوستا باورهای نامعقول بود که یکی از همین جمله باورهای نامعقول مسئله منجی ها بود، دیگر شما  خواندید چطور می شود این نطفه را در چند هزار سال در رودخانه نگهداری کنند بعد یک دختری از همان نسل بیاید این باردار بشود، بعد از آن این بیاید دستور بدهد خورشید 10 روز، نفر بعدی 20 روز نفر بعدی 30 روز این خورشید در میانه آسمان بایستد که خود زرتشتیان امروزی هم می گویند اینها ناسازگار با عقل است، وقتی زرتشتی امروز می گوید، این زرتشتی که با آن میسیونرها ، با آن کشیش های مسیحی که می خواستند دین شان را بدزدند و آنها را مسیحی کنند درگیر بودند، و این باورها را به عنوان یکی از چه چیزهایی به کار می بردند؟ می گفتند این دین شما اشکال دارد؛ نکته بعدی فرصت طلب ها بودند یعنی زرتشتیان می دیدند که قرار است سر این هزاره یکی از آنها ظهور کند، فرصت طلب ها می دیدند، می گفتند ما خود مان را جای پیامبر جا زدیم، ما خود مان را به عنوان امام، نایب، فلان، فلان جا زدیم زرتشتی ها هم اتفاقاً چه دارند؟ همین باور را دارند که در آخر الزمان یک منجی می آید، چطور است که ما هم خود مان را به عنوان منجی آنها هم قالب کنیم

مجری:

مخصوصاً که همه منتظر آن منجی بودند و آن منجی نمی آمد، فرصت کاملاً محیا بود برای آنها

حجت الاسلام نوادری:

بله، اینطور برای شما بگویم که چقدر شرایط برای اینکه آمدن منجی در میان  زرتشتی ها چقدر داغ بود، یک شخصی است به نام دستور تیرانداز با جلال الدین میرزا حاکم کرمان یا یزد دقیق یادم نیست، با این شرط بندی می کند و می گوید که به همین زودی منجی ما ظهور می کند، این برای قضیه زمان قاجار است، یعنی در زمانی که دقیقاً یکی از این فرصت طلب های بزرگ باعث می شود با این ادعا که من منجی زرتشتیان هستم 250 نفر حداقل زرتشتی ها را در یک بازه زمانی کوتاه به دین خودش جذب می کند، جلال الدین میرزا و  این موبد دستور تیرانداز که دستور یا موبد همان بزرگ دین و روحانی دین است، این ادعا می کند که منجی به زودی ظهور می کند، بعد می بینند که چند وقت می گذرد و خبری نمی شود و جلال الدین میرزا آن شرط را می برد، می خواهم بگویم در آن زمان قاجار، فضایی که منجی می آید این همه داغ هست، نویسندگان زرتشتی به عنوان مثال ماستر خدابخش که یکی از زرتشتیان به نام در انجمن زرتشتیان صاحب مقام هست، رفته نزد پارسیان درس گرفته و آمده، این کتاب نوشته گلدسته چمن آیین در این کتاب که ترجمه آزاد و به علاوه چیزهای خودش را نوشته، اینجا می گوید که منجی به زودی در همین عوان و زمان ظهور می کند و آماده باشیم، خب در همین زمان شخصی به نام میرزا حسین علی بهاء ادعا می کند می گوید من همان بهرام ورجاوند من همان سوشیانت شما زرتشتیان هستم، خب اینها که مشتاق ظهور منجی بودند، وقتی که حسین علی بهاء، یا بهاء الله این ادعا را می کند کم کم می گویند که ما منتظر منجی بودیم، این هم که می گوید من همان بهرام ورجاوند هستم، همان که شما منتظر بودید که شما را از این بدبختی بیرون بیاورد و شما را خوشبخت کند، می گوید من همان شخص هستم، نامه نگاری هایی شد به خود بهاء، و بعد ها پسر او عبدالبهاء، نامه هایی زدند به زرتشتیان دعوت ها کردند و گفتند ما همان موعود شما هستیم، زرتشتیان هم که منتظر منجی بودند، این دعوت را پذیرفتند البته یک سیری دارد، ابتداً چند نفر این دعوت میان آنها گرایش وجود داشت با کمک مستشرقین این دعوت فراگیر شد، تا آنجا که می گویند در یک بازه زمانی کوتاه 250 نفر از زرتشتیان بهائی می شوند، در یک بازه زمانی کوتاه 250 نفر، این زرتشتیان ایران چند میلیون و چند ده میلیون نبودند که ما بگوییم 250 نفر خیلی کم است عددی نیست، زرتشتیان کلاً 10 هزار نفر بودند در آن بازه زمانی، 10 هزار نفر یعنی چند درصد جامعه یک مرتبه تغییر آیین بدهند تغییر دین بدهند، و این یک مصیبت بزرگ می شود برای یک جمعیت 10هزاری 250 نفر یعنی کل خانواده های زرتشتی را این مسئله درگیر می کند، اینها آمدند و منتهی یکسری زمینه هایی داشت، و یکسری مقدمات، بعد از مقدمات ذی المقدمات داشت که رسیدند به این آمار زیاد که توانستند 250 نفر را به طرف خود شان جذب کنند؛ میرزا ابوالفضل گلپایگانی یکی از نمایندگان پارسیان هند که باورهای صوفیانه داشت، باورهای بودایی هم در او بود به نام مانِکجی لیمجی هاتَریا، این می آید ایران، چونکه دارای باورهای صوفیانه هست با این دراویش نعمت اللهی یک نشست و بخواستی دارد و از یکی از قطب های این دراویش لقب درویش فانی را می گیرد، و این لقب را تا آخر عمر در نامه ها استفاده می کند، و بعد می روند نزد میرزا حسین علی بهاء، یعنی بعد از آن رابطه با دراویش و حتی نزد میرزا حسین بهاء هم این شخص می رود، و خیلی استقبال می کند از او مانکجی بر می گردد و این باب مراودات میان این کسی که به عنوان سرپرست زرتشتیان بود، و میرزا حسین علی بهاء باز می شود، یکی از بزرگترین مبلغین بهائی که میرزا ابوالفضل گلپایگانی باشد این می آید در دستگاه مانکجی، و می شود معلم و مدرس مدرسه زرتشتیان، این بچه ها بزرگ می شوند و زیر دست آموزگاری که بهائی هست، اینها خود شان می شوند قطب بهائی، یعنی بچه های زرتشتی  زرتشتی زادگان اینها می شوند زرتشتی استاد کیومرث بهائی می شوند و اینها موقعی که انجمن زرتشتیان ایران در یک دوره ای تشکیل می شود از این جمعیت 20 نفره شاید 10 نفر آنها همین زرتشتی زادگان بهائی شده هستند، که اینها می گویند جلسات را بهم می زدند و نظرات خود شان را می خواستند بگویند، ترغیب می کردند که زرتشتی ها بهائی بشوند

مجری:

پس هنوز هم اعتقاد دارند که این ادعایی که حالا ما می گوییم دروغین است و بخشی از آنها می گویند دروغین است، هنوز هستند زرتشتیانی که  فکر می کنند نه واقعاً یکی از منجی های شان آمده و آن آقای بهائ منجی هست درست است؟

حجت الاسلام نوادری:

بله، زرتشتیانی که به دین بهائی گرایش پیدا کردند که عبد البهاء یک کتابی دارد، کتابچه ای دارد که در آن به زرتشیانی که بهائی شده بودند، نوشته های خودش را به آنها می نویسد، جمع کرده، یاران پارسی این عنوان را داشته و بعد این باعث شد که این یعنی یکی دیگر از دلایلی که باعث شد تغییر بدهند باور شان را در مورد سوشیانت این بود که علاوه بر اینکه این باور باور خرافی بود خود شان هم امروزه می گویند این چیز هایی که آمده با عقل ما سازگار نیست به همین خاطر ما کلاً آن را قبول نداریم، گفتیم یکی از دلایل هم این باور های خرافی و ناسازگار بود، یکی از دلایل این بود که منجی ها می آمدند، فرصت طلب ها می گفتند شما منتظر منجی هستید ما همان منجی هستیم، من یک عدد منجی آماده؛ و بزرگتری ضربات را از همین کسانی که ادعا می کردند که یک دوره 250 نفر از اینها را در یک حوزه زمانی جدا کردند.

مجری:

حالا صحبت هایی که شما داشتید خیلی جالب بود، من یک بخشی حس می کنم که آن جناب مارتین لطفی کرد در حق آئین زرتشت به نظر من شخصاً حالا این تناقضاتی که وجود داشت ظاهراً انگلیسی ها به وسیله جناب مارتین آمدند و  یک حیات مجددی بخشیدند به آیین زرتشت، با حذف کردن بخش هایی که دچار تناقض شده بود، و اصالت بخشیدن به یک بخشی که، خیلی شفاف هم نیست خیلی هم واضح نیست سعی کردند که این آیین را زنده کنند و بگذارند به عنوان یک آیین که یک گوشه ای باشد و مسیر خودش را برود.

خیلی متشکرم از شما استاد، خیلی لطف کردید، ما ظاهراً زمان مان تمام شده تا ساعت هفت و نیم در خدمت شما بودیم اینقدر صحبت های شما شیرین و جالب و در واقع این داستان ها جذاب بود که بنده و بینند های عزیز  متوجه نشدیم که این یک ساعت به چه شکل به پایان رسید، متشکرم باز هم از شما تشکر می کنم بابت حضور تان و این مطالبی که آماده کردید و همین چنین شما بیننده های عزیز که برنامه  خود تان را دنبال کردید این هفته هم و پای گیرنده های خود نشستید و آفتاب یلدا را تا انتها تماشا کردید، احتمالاً هفته آینده هم باز هم ما بحث زرتشت داشته باشیم تا بتوانیم این آیین را و بحث موعود در آیین زرتشت را جمع بندی کنیم و نهایی کنیم، پس تا هفته آینده که باز هم در خدمت شما باشیم و به خانه های شما بیاییم همه شما را به خداوند بزرگ و  منان می سپارم خدا یار و نگهدار تان.


آفتاب یلدا>

زرتشت اهورا مزدا اهریمن اوستا خلقت مخلوق منجی وحی پارسیان هند موبدان تعیین وقت باورهای غلط بهاء الله موعود بهائیت