سایر قسمت ها
تاریخ بدون روتوش - بازخوانی نو از آیین زرتشت و ایران باستان

قسمت هشتاد و هفتم برنامه تاریخ بدون روتوش با کارشناسی استاد حسینی
(فصل سوم)


دیگر قسمت ها

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:17/03/1402

برنامه: تاریخ بدون روتوش

استاد حسینی:

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

عرض سلام و ادب خدمت شما بینندگان  عزیز و ارجمند بیننده سیزدهمین قسمت از فصل سوم سلسله برنامه های تاریخ بدون روتوش هستید، که خدمت شما عزیزان و بزرگواران هستیم، 87 قسمت از مجموعه قسمت های تاریخ بدون روتوش، داریم به قسمت 90 هم دیگر نزدیک می شویم در برنامه، و سیری را شروع کردیم مطالبی را خدمت شما عرض کردیم و مستنداتی را خدمت شما نشان دادیم، سعی کردیم که آنچه که تاریخ بدون روتوش بوده، آنچه که ناگفته های تاریخ بوده، آنچه که پنهان کاری در تاریخ بوده است را به نمایش بگذاریم در حد توان خودمان مستند صحبت بکنیم و برای شما هر آنچه که می گوییم، حاصل مطالعه چند صد کتاب و مقاله باشد که فقط برای این برنامه به صورت خاص مدنظر بوده و روی آن کار شده و همین روال را هم ادامه دادیم و همچنان هم با همان روال و سبک پیش می رویم، فصل اول فصلی بود که در مورد زرتشت پرداختیم، سه تا سؤال اساسی و معروفی که در مورد زرتشت مطرح شد، سه تا سؤال بدون پاسخ و سه تا سؤال ساده که پاسخ هایش سخت بود و سه سؤال سه بخشی که، زرتشت که بوده است؟ زرتشت کجا بوده است؟ آیا زرتشت پیامبر بوده یا نبوده؟ که بوده کجا بوده است، یعنی ایرانی بوده است یا ایرانی نبوده است و سؤال بعدی اینکه زرتشت چه زمانی بوده است؟ یعنی در مورد مکان زرتشت، در مورد نبوت زرتشت، در مورد زمان زرتشت، سه تا سؤال مطرح کردیم، و آن فصل متمرکز بود روی کتاب اوستا و آثار زرتشتی ها، فصل دوم آمدیم بحث تاریخ هخامنشیان را مطرح کردیم، از فتح بابل که به عنوان یک قله در بحث های تاریخی است و اگر واقعاً درست نگاه شود نسبت به آن، باعث می شود که خیلی از توهمات خیلی از روتوش ها کنار برود، آن را آمدیم مطرح کردیم برای شما و با شما صحبت کردیم، داستان کمبوجیه و بردیا را گفتیم، رسیدیم به قضیه داریوش، و آن سال خونین که در ایران رقم خورد بعد از به قدرت رسیدن داریوش که خودش در کتبیه بیستون در خصوص آن توضیح داده است؛ بعد از آن آمدیم گفتیم ما فصل سوم می خواهیم همان سیر و روال تاریخی در مورد هخامنشیان و داریوش را ادامه بدهیم منتهی اینجا دیگر مبنا را می گذاریم روی کتیبه های هخامنشی، روی آن مباحث داریم موضوعات را مطرح می کنیم، به آن سه سؤال اول هفت سؤال جدید اضافه کردیم، شد ده سؤال، منتظر پاسخ بودیم، نمونه هایی از این پاسخ هایی که به زور از طرف پرسیدیم را دیدید چگونه بوده، دیدید در چه سطحی بوده، در چه کیفیتی بوده، چقدر مستند بوده، چقدر قانع کننده بوده و می دانیم که این ده تا سؤال هم پاسخ ندارد، اما اگر کسی بیاید هر کدام از سؤالات ما را پاسخ بدهد از آن ده سؤال یکی را کم می کنیم یک سؤال دیگر جایگزین می کنیم از بانک سؤالاتی که داریم.

بحث را در فصل سوم که ادامه دادیم آمدیم در مورد کوروش صحبت کردیم، بت ها و آن خدایانی که کوروش به تصویر کشیده بود، به سایر کتیبه ها پرداختیم و گفتیم که بعد از داریوش خشایار شاه می گوید که دیو کده ای بوده است و دیو پرستیده می شده است و دیو وجود داشته، در مورد مصداق  آن دیو صحبت کردیم با شما که همان کتیبه ضد دیو شان بود، آمدیم جلوتر گفتیم اهورامزدایی در کتیبه های هخامنشی آمده و این اهورامزدا چه هست، ارتباط آن با آن اهورامزدا که در اوستا آمده را بررسی کردیم، خود اهورامزدا در کتیبه ها را مستقل بررسی کردیم در برنامه، اهورامزدا در اوستا را مستقل بررسی کردیم، خلاصه آن را هم حتی خدمت تان عرض کردیم براساس آن پاورپوینت که خدمت شما عرض شد، و بحث اینکه اهورامزدا و رابطه ای که با دخترش داشته، دخترش باردار می شود و آن دختری که حاصل آن ازدواج اهورامزدا و دخترش هست (ارت) که حاصل اهورامزدا و سپندارمزد هست با زرتشت رابطه اش به چه شکلی بوده و چگونه به تصویر کشیده شده در اوستا.

امشب می خواهیم موضوعی را شروع کنیم چند قسمتی با این مسئله می خواهیم پیش برویم که  قبلاً گفتم اگر بنا شد به این موضوع بپردازم مفصل می پردازم، حالا می خواهیم روی آن تمرکز بکنیم، دیگر ریشه یابی بکنیم، بدون روتوش بررسی بکنیم، یکسری زوایایی که پنهان گذاشته شده است را به شما نشان بدهیم. از امشب من می خواهم بحث فروهر را مطرح کنم، آن نمادی که الآن معروف است و مشهور است، برخی منکر آن هستند که این نماد، همان نماد دو بال بازی که مردی در بین آن ایستاده حلقه ای در دور کمرش دارد و بالهایی در پایین آن به تصویر کشیده شده، معروف شده است به فروهر؛ می خواهیم به این موضوع بپردازیم منتهی من باید به صورت مقدمه یک نکته ای را خدمت تان عرض کنم که این نکته هم یک مقدار طولانی است یک قسمت وقت می گیرد اما مهم است، و فکر می کنم خیلی جدید باشد برای شما، حتی آن عزیزانی که پژوهشگر هستند، آن عزیزانی که رشته تخصصی شان تاریخ ایران و باستان هست یا حتی بحث زبان را کار می کنند، احتمالاً برای آنها خیلی بدیع و نو باشد، اصلاً یک بابی را می تواند باز بکند خیلی از مسائل را نسبت به این بسنجند و نسبت به این برآورد بکنند، معانی را و اسطوره ها را و تعابیری که در اوستا و سایر کتب آمده است.

من امشب می خواهم راجع به یک حیوان صحبت بکنم با شما، این شروع بحث بنده است و یک مقدمه است، حالا ارتباط آن را رفته رفته در کلام بنده متوجه می شوید که با قضیه فروهر چه ارتباطی دارد، که قطعاً یک جلسه نخواهیم داشت در مورد فروهر، چند جلسه خدمت تان خواهم بود. یکی از آن حیواناتی که در مورد آن در جامعه به عنوان توهین از آن یاد می شود یک وقتی خطاب به افراد دیگر باشد، و یک حیوانی است که از آن  استفاده هم شده در طول تاریخ، الآن هم دارد استفاده می شود، حیوانی است که به آن گفته می شود خر، این تعبییر را احتمال دارد امشب زیاد به کار ببریم، پیشاپیش ببخشید مجبور هستیم زیاد به کار ببریم؛ اما لازمه بحث ما و این مقدمه است؛ این حیوان، این خر قبلاً در دوره هایی از تاریخ اصلاً این جایگاهی که الآن دارد در بین مردم را حداقل در جامعه ما و ایران را نداشته است، یک موجودی بوده که نماد از قدرت به حساب می آمده، حتی از خدایان به حساب می آمده و یک موجود خیلی مهمی بوده  است و محل ستایش بوده است، رفته رفته تغییر پیدا کرد جایگاه خر و الآن به عنوان یک توهین و فحش شاید اگر در مورد یک کسی استفاده شود به کار برده می شود و برای تحقیر گاهی به کار برده می شود، یک بخش آن گذار تاریخی این حیوان است، که این در دوره هایی از تاریخ نمادش و نمودش مثل الآن در جامعه نبوده است و نمود بالا و والایی داشته که اشاره خواهم کرد خدمت شما، یک بخش آن عبارتی است که از خر استفاده می شود به عنوان یک صفت، و تعابیری استفاده می شود برای خر که آنها در جامعه دارد استفاده می شود، شاید برای تحقیر به کار برده می شود، یا شاید برای یک شیء ناموزون استفاده بشود، یک شیء که بیش از حد بزرگ است، یک شیء که اعضای آن باهم همسانی ندارد؛ ما امشب بحثی را که می خواهیم مطرح بکنیم در مورد این دومی نیست، یکسری اسناد در مورد آن تعبیر دوم به کار بده شده آن را به شما نشان می دهیم، ولی در مورد  این خر اول است، که این خر خیلی مورد ستایش قرار می گرفته در تاریخ، مجبورم برای شما در مورد این خر هم یکسری سندها نشان بدهم و مقدمه بحث بنده است. من قبلاً در برنامه های تاریخ بدون روتوش  در مورد گاو با شما صحبت کردم، گاو نخستین، گاو مقدس که حتی گفته بودم فلسفه اینکه اصلاً زرتشت برانگیخته شد این بود که از این گاو بخواهد نگهداری بکند، و گاو هم خیلی معترض بود، گوش ارنه که بعضی گفته بودند، گَوش اِرِنه که بعضی گفته بودند نه این روان آفرینش است، گفتیم نه این روان آن گاو است، گَوش همان گاو است که به کار برده شده، متعدد برای شما سند آوردیم نشان دادیم، و نشان دادیم که این واقعاً یک گاو بوده، در مورد یک حیوانی که وقتی می گوییم گاو، در ذهن  شما می آید همان حیوان منظور بوده است، و رفته رفته دیدند که این حیوان جایگاهش را از دست داده به عنوان یک طعنه و کنایه ممکن است مورد استفاده قرار بگیرد، تعابیر دیگری برایش به کار بردند؛ حالا  امشب می خواهیم در مورد خر صحبت بکنیم که در متون باستانی آمده است و اینکه چه در مورد آن گفته شده، این مقدمه بحث، در مورد ادعایی که همان اول خدمت شما عرض کردم، من یک سندی را خدمت شما نشان می دهم، در کتاب دانشنامه اساطیری جانوران و اصطلاحات وابسته، دکتر  خسرو قلی زاده این را نوشته است، عزیزانی که با این کتاب آشنایی دارند می دانند در جمع آوری تلاش کرده حقیقتاً و خیلی جاها وقتی که می خواهند مقاله بنویسند وقتی که می خواهند یک پژوهشی را انجام بدهند، محل  استناد قرار می گیرد این دانشنامه اساطیری جانوران، ما تصویری را از این کتاب می خواهیم برای شما نشان بدهیم، بخشی از این کتاب که راجع به خر صحبت کرده را برای شما به نمایش می گذاریم، ایشان نوشته که

بر خلاف امروز که به چشم حقارت در این حیوان می نگرند در متون پیش از اسلام نشانی از این نگرش منفی دیده نمی شود

دانشنامه اساطیری جانوران، خسرو قلی زاده

حالا گردن مسلمان ها می خواهید بیندازید، یا اینکه بگویید نه جامعه تغییر پیدا کرده، از لحاظ زمانی بدون اینکه مسلمان ها بخواهند دخیل باشند در مورد جایگاه خر که بالا و پایین می شود، هر گونه که بخواهید قضاوت بکنید، ایشان آمده تقسیم بندی کرده، جایگاه خر را به قبل از اسلام و بعد از اسلام، می گوید اصلاً قبل از اسلام اینطور منفی نگاه نمی شده نسبت به خر

زیرا خر جانوری اهورایی است

شاید الآن بشنوید بگویید، یعنی چه توهین به اعتقادات زرتشتی ها و توهین به ایران و باستان است، نه  اصلاً تاریخ خر یک چیز دیگر بوده، الآن به گونه ای دیگر دارد به نمایش گذاشته می شود

زیرا خر جانوری اهورایی است و همه جانوران اهورایی نیک اند و تحقیر آنها به منزله تضعیف سپاه همرزد است.

اگر کسی خر را تحقیر کند سپاه اهورامزدا را تحقیر کرده است، خر خیلی مهم بوده، بعد خر در اساطیر ودایی را آورده در مورد آن توضیح داده، گفته

در ریگ ودا خر با دو جنبه کاملاً متضاد ظاهر شده و یک جنبه خدایی و دیگری جنبه دیوی،

یعنی خر جنبه خدایی داشته در شرق ایران در هند یا ایران شرقی

باید جنبه سومی هم اضافه کرد و آن بعد میانه است

خر یا جنبه خدایی داشته یا دیوی داشته، یک خر میانه هم این وسط وجود داشته،

در هند از ابتدا خر جانوری مورد تمسخر و استهزا نبود شاید بدین علت که گونه های شرقی خانواده خر از گونه های غربی آن اصیل تر و شکیل تر هستند

گفته خرهای هندی که ورود فرهنگ، حالا تعبیر آریایی را به کار ببریم و کوچی که اتفاق افتاده، براساس آنچه که مشهور است این ورود فرهنگ از شرق ایران است، یعنی از شمال که می آید وارد هند و شرق می شوند این فرهنگ وارد ایران می شود، پس این مسیر و هند یک مسیر ورود افکار و تفکرات و تابو ها و روش های زیستی و اعتقادی بوده، می گوید خری که آنجا بوده خیلی از این خرهایی که در غرب هستند بهتر بوده به خاطر همین خیلی جایگاه والاتری داشته که گفته بود جنبه خدایی داشته

خر شرقی معمولاً سر زنده بشاش و تیز پا است، نمونه خرهای هندی را می توان در نقش برجسته های هخامنشی دید که واقعاً تنومند هستند

براساس کلام ایشان در دانشنامه اساطیری جانوران، آقای دکتر خسرو قلی زاده بعضی از این نگاره هایی که دارید از زمان هخامنشیان می بینیم و تصور می کنیم اینها اسب هستند، نه اینها اسب نیستند اینها خر هستند، منتهی خرها خیلی خرهای خوبی بودند در شرق ایران، یعنی تنومند بودند بخاطر همین جایگاه خیلی بالایی داشتند؛ بحثی که امشب ما داریم وقتی که از این حیوان نام می بریم بحث ابعاد توهین آمیز و تحقیر آمیز نیست، هرچند که می تواند ریشه هایی داشته باشد،  من مجبورم چند تا کتاب لغت هم برای اثبات این سخن و این مقدمه که عرض کردم خدمت تان نشان بدهم، کتاب لغت نامه دهخدا هست که، در جلد7، ذیل واژه خر، صفحه 9622، ایشان آمده در مورد خر توضیح داده، مصادیقی را آورده و نکاتی را گفته، می گوید که

برای بیان مبالغت هم استفاده می شود مثل فرخاشگر، پرخاشگر، هر چیزی که در بدی و زشتی و ناهمواری و بزرگی و ناتراشیدگی به نهایت رسیده باشد

لغت نامه، دهخدا، ج7، ص 9622

مثال هایی هم آورده که بعضی از مثال ها هم خیلی ملموس است مثلاً خرچنگ، چنگ خیلی بزرگی دارد، خر مگس، مگسی که بزرگ است، خرموش، اینها مثال هایی است که به کار برده می شود، یا مثلاً حتی گفته می شود خرمهره، یعنی مهره ای که وقتی در یک بند یک مهره از بقیه مهره ها درشت تر باشد مثلاً گفته می شود خرمهره، یک ریخت بزرگتر یک ریخت درشت تر و یک ریخت غیر متوازنی نسبت به بقیه اجزایی که در کنارش هست داشته باشد، این تعبیر خر برایش به کار برده می شود؛ کتاب بعدی که می خواهم برای شما نشان بدهم فرهنگ عمید هست که این را هم ملاحظه بفرمایید، فرهنگ فارسی یا همان فرهنگ جیبی، صفحه 477،  که ذیل واژه خر توضیح داده

هر چیز درشت و بزرگ و ناهموار به صورت پیشوند در اول بعضی کلمات در می آید مثل خربط، خرپا، خرچنگ

فرهنگ فارسی، عمید، ص 477

خر می آید بعد یک واژه دیگر بعد از آن می آید، پس ما با دو نوع نگرش به خر مواجه هستیم، یکی آنچه که در باستان بوده است بخصوص در سمت شرق، ایران شرقی یا در هند بوده در وداها منعکس شده، و به برخی از خرها جنبه خدایی داده شده، جنبه اهورایی داشتند اینها، و یک نوع خر که جنبه دیو داشته و یک خر میانه هم به تصویر کشیده شده بود؛ اما ما می خواهیم برویم سراغ یک عبارتی که در اوستا آمده است در مورد همین خر، گاو را که قبلا گفتیم، حالا می خواهیم به بحث خر بپردازیم، اوستای جناب آقای دوستخواه، حرفی را می آورد و نقل می کند که چه گفته است براساس آن سخن باهم ببینیم؛ اوستا برگردان جناب آقای جلیل دوستخواه، که شکی در این مورد که آقای جلیل دوستخواه برگردان اوستا شان از بهترین برگردان ها است وجود ندارد، صفحه 212 می گوید

«خَرَ» یِ پاک را می ستاییم

اوستا، جلیل دوستخواه، ص212

یک خری بوده این مورد ستایش قرار گرفته در کتاب اوستا

که در میان دریای «فراخ کرت» ایستاده است، دریای «فراخ کرت» را می ستاییم

یعنی یک خری است در اوستا می گوید من این خر را می ستایم، آقای زرتشت این خر را می ستاید و دریایی که فراخ کرت هست و این خر در آن دریا است دریا را هم می ستاید، که چه بسا این دریا و مورد ستایش قرار گرفتن این دریا به واسطه وجود این خر در آن دریا است، حالا شاید یک مقدار برای شما عجیب باشد ولی دیگر به هر حال با یک متون و با یک کتاب هایی ما سر و کار داریم که اینها را نگفتند، حالا ما می خواهیم بیاییم اینها را مطرح کنیم، خیلی برای تان عجیب نباشد، یعنی آن اعتقادی که صراحتاً گفته خروس تخم می گذارد اگر لازم شد به شما نشان می دهم، خیلی برای تان عجیب نباشد یک خری هم در دریا باشد مورد ستایش قرار بگیرد، خیلی از اینها جنبه های اساطیری دارد، خیلی واضح است، این خر را که ما قائل نیستیم وجود خارجی داشته، ولی در اوستا هر آنچه که آمده است را داریم نشان می دهیم، پس آقای جلیلی دوستخواه در مورد خری که در اوستا مورد ستایش قرار گرفته و دریایی است به نام فراخ کرت که این دریا هم مورد ستایش قرار گرفته است؛ آقای پور داوود در برگردان سنا که انتشارات آن هم انتشار الکترونیک هست، بخش یسنا برگرداننده شادروان ابرهیم پور داوود، که منتشر هم شده قابل دسترس هم هست ، ایشان هم می آید یسنا را می آورد، این بخش اول، بخش دوم، پات 43 هست، برگه شماره 248، این هم سه در مورد ستایش ها، می رویم بخش چهارم یسنا می گوید که

«خَرَ»ی پاک را می ستاییم که در میان دریای فراخ کرت ایستاده است

یسنا، ابراهیم پور داوود، ص 249، سنا 42 بند 4

آن آقای دوستخواه صراحتاً و این هم آقای پور داوود

دریای فراخ کرت را می ستاییم

بعد از اینکه می گوید خر در این دریا است، خود دریا هم مورد ستایش قرار می گیرد؛ پس در اوستا خری بوده است و این خر مورد ستایش قرار گرفته است از جانب زرتشت، و این جزو متون مقدس زرتشتیان است که ستایش شده از آن. این خر چه ویژگی هایی دارد، اواخر کتاب آقای جلیل دوستخواه که یکسری اصطلاحاتی که در اوستا آمده را آنجا آمده توضیح داده در موردش و نکاتی را گفته، و منابع دیگری را آورده برای کمک کردن به معرفی آن اصطلاح و ترجمه آن اصطلاح و  شفاف سازی در مورد آن واژه و اصطلاح، کتاب اوستا آقای جلیل دوستخواه، در صفحه 972

خَرَ: جانوری است اساطیری که نام آن تنها یک بار در اوستا آمده

اوستا، جلیل دوستخواه، ص 972

شاید بشود یک نقد علمی نسبت به این داشته باشیم، که این یک جا آمده است یا چند جا آمده، بعد می گوید یسنا،42، همانطور که عرض کردم، سینا 42 بند 4، که خدمت تان قرائت کردم

و درباره آن هیچگونه توضیحی داده نشیده

در اوستا توضیح داده نشده، یک خری آمده مورد ستایش قرار گرفته

 در بندهش بخش 19 شرح مفصلی درباره این جانور می خوانیم بنا به نوشته این کتاب «خَرَ» جانوری است سه پا با تنی سفید و شش چشم نُه پوزه دو گوش یک شاخ زرین

حالا درست است خر هست ولی شاخ هم دارد، یک مثال معروفی است که می گوید خدا به خر شاخ نداده است، اما اهورامزدا به این خر شاخ داده بوده، آن هم چه شاخی

و یک شاخ زرین که هزار شاخ دیگر از آن روییده است

یعنی تصور بکنید یک خر سه پا را، سفید هم باشد، شش چشم دارد، نُه تا پوزه دارد، دو تا گوش دارد، حالا این نُه به معنای پوزه است یا چیز دیگر است من نمی خواهم وارد آن شوم، چون شاید یک معنای دیگری هم به جای پوزه بشود به کار برد در مورد واژه ای که آمده، حالا می گوییم پوزه، یک شاخ هم دارد که هزار تا شاخ دیگر از آن شاخ روییده است

و با آن جانوران اهریمنی را نابود می کند

خری است که شاخ می زند

گوشهایش چندان بزرگ است که سرزمین مزندران را فرا تواند گرفت

گوش بزرگ را می اندازد روی سرزمین مازندران آنجا را می گیرد

گرداگرد کوچکترین پایش

پاهایش هم کوچک و بزرگ است، می گوید دور کوچکترین این سه پایی که دارد

هزار سوار دور تواند زد

هزار نفر سوار اسب شان دور آن می توانند دور بزنند

این جانور در میان دریا فراخ کرت ایستاده و هنگامی که سر در آب دریا فرو برد و گوشهایش را بجنباند دریا به جوش و خروش افتد و لرزه و جنبش در کرانه های کوه گناود پدید آید

سونامی ایجاد می کند این خر اگر سرش را بکند در آب گوشش را تکان بدهد

بر اثر بانگ او

یعنی عر عر که می کند این خر مقدسی که در اوستا آمده است و مورد ستایش قرار گرفته است وقتی که بانگ می دهد این خر

همه جانوران ماده اهورایی در آب آبستن شوند

ماده ها در دریا باردار می شوند

و همه جانوران اهریمنی دشتک (جنین) فرو نهند

آن حیوانات اهریمنی که ماده های شان که باردار هستند آنها سقط جنین می کنند

پالودن آبهای دریا آبهای به سوی هفت کشور روان شود خویشکاری این جانور است

پالایش آب هم انجام می دهد

 اگر اهورامزدا او را نمی آفرید آب دریا از گزند اهریمن زهرآگین می شد و همه جانوران نابود می گشتند

وسط دریا فراخ کرت، هفت تا دریا از آنجا دارد سرچشمه می گیرد و این دستگاه تسویه آنجا محسوب می شود

در مینوی خرد (بخش 26 بندهای 26 و 27) نیز از این جانور یاد شده و چنین آمده است که او همه آبهای آلوده به مردار را که به دریا می رسد پاک و پالوده می کند. واژه خر که در فارسی نام چهار پای دراز گوش معروف است از همین واژه اوستایی باز مانده

مترجم اوستا می گوید این که یک حیوانی است به آن می گویید خر از همین خر باقی مانده است، دیدید خر صفتی است یا تعبیری است برای شیء یا موجودی استفاده می شود که این ناموزون باشد، واقعاً ناموزون است، یعنی یک خر سه پا که سه پای آن هم اندازه هم نیستند، سفید است شاخ دارد، از هر شاخ آن هزار شاخ روییده و این تعداد پوزه ها که پوزه باشد یا نباشد، دو تا گوش دارد، چند تا چشم دارد که قطعاً یکسری پوزه ها بدون چشم و بدون گوش می ماند و گوش های بسیار بزرگی دارد سرزمین مزندران را می تواند بپوشاند گوش هایش در آب که می زند این گوش را سونامی راه می افتد، اصلاً خر همین هست واقعاً، اگر ما یک مصداق بگوییم در مورد این ناموزون ها واقعاً همین است، یعنی درست می گوید واقعاً آقای جلیل دوستخواه خیلی جور در می آید که می گوید این خری که الآن ما داریم می گوییم از همین تعبیر باقی مانده است در زبان فارسی؛ این خر مورد ستایش قرار گرفته در اوستا، در چه دریایی بود؟ دریای فراخ کرت، چند تا آدرس داده بود آقای جلیل دوستخواه، آن را هم نگاه می کنیم در بندهش چه آمده، سرآغاز بخش نخست که شروع می شود در صفحه شماره 151،

خرِ سه پای را گوید که میان دریای فراخ کرد ایستد او را پای سه و چشم شش و گُند نُه گوش دو شاخ یک

بندهش، ص151

بعد همان تعابیر که این چقدر بزرگ است و چقدر جلالت دارد در آن دریا که مورد ستایش اوستا قرار گرفته و چه وضعیت و ویژگی هایی دارد در ادامه اش آمده است مثلاً ببینید که اینجا

چون در دریا  میزد همه آب دریا مطهر بشود

یعنی این همان کار تسویه دریا را هم انجام می دهد که

به هفت کشور زمین بدان سبب همه خران چون آب ببینند فرو می زند

که کار تسویه را هم انجام می دهد، بعضی هم گفتند که این طهارت دادنش به چه شکل بوده و چه شکل نبوده، پس این تا اینجا ثابت شد این خر در دریا فراخ کرت است

نکته بعد در کتاب اوستا برگردان آقای جلیل دوستخواه یک داستانی نقل شده، داستان افراسیاب است، آن افراسیاب اوستایی،  اتفاقی برایش افتاده که ارتباط این افراسیاب و داستانی که در اوستا آمده را با این خر ما می خواهیم امشب مشخص کنیم که رابطه شان چطور بوده و چه اتفاقی افتاده و بعد می رویم سراغ مسائل دیگر، بحث لغوی که این ترکیب لغوی چطور به وجود آمده است، کتاب اوستا جلیل دوستخواه، کهن ترین سرودهای ایرانیان، یشتها 495، کردۀ هشتم، براساس برگردان آقای جلیل دوستخواه، آن خر در کدام دریا بود؟ فراخ کرت، و یک ویژگی های خاصی داشت و در جایی از اوستا مورد ستایش قرار گرفته بود سه تا پا هم داشت

افراسیاب تورانی تباه کار به آرزوی ربودن فرّ ناگرفتنی (فرّی) که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زرتشت اشونَ است

اوستا، جلیل دوستخواه، یشتها ص495، کردۀ هشتم

افراسیاب می خواهد برود سراغ فر

جامه از تن برگرفت و برهنه به دریا فراخ کرت جست و شنا کنان در پی فرّ شتافت

دنبال فر می گردد افراسیاب، چرا؟ چون این فر در تاریخ گاهی گفتند فر موبدان است، گاهی گفتند فر شاهی است، اواخر دوره ساسانیان هم آن فر تقریباً معنای دیگری پیدا می کند و به معنای خوشبختی و اینها شاید استفاده می شده، این فر را کسی به دست بیاورد به یک قدرتی می رسد که آن قدرت را کسی نمی تواند از او بگیرد

فر تاختن گرفت

فر شروع کرد تاختن، واژه تاختن برای چه استفاده می شود؟ شما به کتب لغت مراجعه بفرمایید تاختن مثلاً برای اسب زیاد به کار می برند در عرف جامعه هم هنوز همین است می گویند این اسب شروع کرد تاختن، این فر می تازد، می بیند افراسیاب دارد می آید دنباش، فر شروع می کند فرار کردن

و از دسترس او بدر رفت از آنجا است که شاخابه ای به نام دریاچه خسرو از دریای فراخ کرت پدید آمد

این فر چیست که دریای فراخ کرت است؟ به تعبیر آقای دوستخواه، آقای هاشم رضی این تعبیر را به کار نبرده، این تاختن را، ولی آقای دوستخواه می گوید تاختن، این فر تاختن دارد در همان دریای فراخ کرت است و افراسیاب دنبال این است که به دست بیاورد این فر را، خب این فر چه می تواند باشد؟

ای سپیتمان زرتشت: آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند ناسزا گویان از دریای فراخ کرت برآمد

این فر رفت و فرار کرد، افراسیاب به او نرسید همنیطور افراسیاب داشت فحش می داد می آمد بیرون از  دریا

«ائثَ، ایَثِ، یثنَ، اهمای»

فحش او این بوده، حالا این فحش پاورقی شماره یک خورده، چرا اینجا ترجمه نشده، آقای دوستخواه هرچه آورده ترجمه است برگردان از اوستا است، چرا اینجا را ترجمه نکرده، عدد شماره یک را پاورقی زده، من این را بیاورم

در برابر این واژه ها و آنچه در بندهای 60 و 63 از زبان افراسیاب آمده است، در گزارش های اوستا هیچ معنایی ننوشته اند و تنها آنها را به عنوان دشنام ها و ناسازاهای افراسیاب شناخته اند.

یعنی این حرف ها را ترجمه نکرده است کسی ،گفتند فقط فحش داده، چه گفت دوباره؟

من نتوانستم این فرّ را (فرّی را) که هم اکنون و از این پس از آنِ تیره های ایرانی و زرتشت اشونَ است بربایم

فحش می داد که من نتوانستم این را بدزدم

اینک همه تر و خشک  و بزرگ و نیک و زیبا را بهم درآمیزم تا اهورامزدا به تنگنا افتد

افراسیاب گفت همه چیز را بهم می ریزم تا اینکه اهورامزدا به تنگنا افتد

ای سپیتمان زرتشت: آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند خود را به دریای فراخ کرت افکند

دست بردار نبود بار اول رفت در دریای فراخ کرت دنبال این فر، فر فرار کرد یک رودی باز شد، بار دوم رفت به دریا، دوباره لباسش را در آورد افراسیاب رفت در دریا، دارم اوستا می خوانم چه اشکالی دارد، ما شاید کمتر برنامه ای در فضای ماهواره ای آمده باشد اینقدر اوستا خوانده باشد؛ صفحه 496

پس دومین بار افراسیاب به آرزوی ربودن فرّ ناگرفتنی فری که هم اکنون و از این پس از آن تیره های ایرانی و زرتشت اشونَ است جامه از تن برگرفت  و برهنه به دریای فراخ کرت جست و شنا کنان در پی فر شتافت

دوباره رفت در دریا دنبال فر

فرّ تاختن گرفت و از دسترس او بدر رفت از آنجا است که شاخابه ای به نام دریاچه ونگهزداه

با این اعراب گذاری که آقای دوستخواه دارد، بعضی از اینها واقعاً خیلی مشخص نیست که مصداق هایش کجا است، کتاب های مستقلی هم نوشته شده ولی خیلی مشخص نیست؛ یک دریاچه دیگری به وجود آمد از این دریای فراخ کرت، وقتی که آن فر داشت فرار می کرد یک دریاچه دیگری باز شد

از دریای فراخ کرت پدید آمد. ای سپیدمان زرتشت آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند ناسزا گویان از دریای فراخ کرت برآمد

دوباره نتوانست به آن برسد آمد گفت

«ایث، ایثَ، یثن، اهمایی، اویث، ایث، یثنَ، کهمایی»

که این فحش را هم ترجمه نکردند چه هست، حالا شاید می گفته من چرا باید بروم دنبال این خر یا این فر، البته آن موقع خر فحش نبوده اگر بخواهیم مثلاً همچین تعبیری را به کار ببریم

من نتوانستم این فرّ را، فرّی را که هم اکنون و از این پس از آن تیره های ایرانی و زرتشت اشونَ است بربایم؛ اینک همه تر و خشک و بزرگ و نیک و زیبا را بهم درآمیزم تا اهورامزدا به تنگنا افتد

دوباره لباسش را پوشید گفت من اینها را بهم می ریزم تا اهورامزدا به تنگنا افتد، باز دوباره بار سوم، پشتکار هم داشته

پس سومین بار افراسیاب به آرزوی ربودن فر ناگرفتنی فرّی که

حالا چه کاری بود کتاب مقدس این همه صفحه دوباره عبارات معنای جدیدی که ندارد، یک زمانی مثلاً کتاب اخلاقی است تکرار در آن هست یکسری آیات، اخلاقی است تکرارش نیاز است، ولی دیگر داستان می گوید سه بار مثلاً این اتفاق افتاد، حالا شاید سلیقه ای باشد شاید بگوییم لازم بوده متن را بیاورد، بخاطر همین ما داریم می خوانیم عبارات تکراری را

فرّی که هم اکنون و از این پس از آن تیره های ایرانی و زرتشت اشونَ است، جامه از تن برگرفت  برهنه به دریای فراخ کرت جست و شنا کنان در پی فر شتافت؛ فر تاخن گرفت

دوباره شروع کرد تاختن که دست افراسیاب به او نرسد

و از دسترس او بدر رفت، از آنجا است که شاخابه ای به نام «اوژدان ون» از دریای فراخ کرت پدید آمد. این سپیتمان زرتشت آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند ناسزا گویان

واقعاً زور داشته در دریا می رفته دنبال خر می گشته

ناسزا گویان از دریای فراخ کرت برآمد

بعد گفت که

«ایث، ایثَ، پثن، اهمایی، اویث، ایث، یثنَ، اهمایی، اویه ایثَ پثنَ، اهمایی»

حالا این تعابیری که دیگر ترجمه هم نکردند، حالا امیدواریم کسی پای گیرنده یا اینکه بعداً برنامه ما را می بیند این حرفها خیلی زشت نباشد ما داریم می گوییم، واقعاً ما نمی دانیم معنای این چیست، اگر گفتیم این را براساس بی ادبی ما نگذارید، این متن اوستا بود داشتم می خواندم

او نتوانست این فرّ را، فرّی را که هم اکنون و از این پس از آن تیره های ایرانی و زرتشت اشونَ است برباید، برای فر و فروغش من او را فرّ مزدا آفریدۀ ناگرفتنی را به نماز(ی به بانگ) بلند و با زَور می ستایم

چه کسی را دارد می ستاید، مشخص است که افراسیاب اینجا مورد ستایش نمی تواند قرار بگیرد

فر نیرومند مزدا آفریده ناگرفتنی را می ستاییم

یک نکته دیگر اینجا به شما نشان بدهم، من می آیم پایین کتاب در مورد اینکه رودهایی که آمده است به چه شکل است، صفحه بعد آن یک نکته ای آورده است، ادامه همین مسئله و موضوع می گوید

فرّ کیانی از آنِ او است، ای زرتشت اشون، چندان فر کیانی در اوست که می تواند همه سرزمینهای امیران را برکند و در خود فرو برد

چه نکاتی بوده اینجا؟ متن را خواندم که حالا دیگر روی این نکات صحبت بکنیم، نکات  این بود، یک خری بود سه پا و آن ویژگی هایی که برایش گفته شده بود در دریای فراخ کرت و این خر مورد ستایش اوستا و زرتشت قرار گرفته بود، و گفته بود این خر را می ستاییم، افراسیاب آمده بود و رفته بود برای اینکه به فر دسترسی پیدا بکند و فر را به دست بیاورد وارد همان دریای فراخ کرت شده بود، گذاشته بود دنبال یک موجودی، فر دارد می تازد و این موجود دارد فرار می کند، و در آخر افراسیاب به آن فر نمی رسد و آن موجود سه پا سه جا را باز می کند در این دریا، حالا سه رود، سه دریاچه، سه آبچه، سه حوضچه هرچه که می خواهید اسم آن را بگذارید، و آخر کار دوباره در اوستا می آید که این فر را ما می ستاییم، مورد ستایش قرار می گیرد، آیا این فر که افراسیاب به دنبال او بود و می تاخت در دریا و به دست آوردن آن باعث به قدرت رسیدن می توانست بشود، بی خودی که نرفته بود به دنبال آن، سه بار هم دل به دریا زد، این فر آیا همان خر نیست؟ اینکه «ف» دارد اینجا که «خ» داشت، آقای حسینی ف با خ فرق دارد، چطور آن فر اینجا شد خر؟ من اینجا برای شما چند تا کتاب می خواهم نشان بدهم در این خصوص، چند تا واژه، برخی ها این قضیه فر را یا فرَّ را گفته اند زا خورنه گرفته شده، اما وقتی اینها را کنار هم می گذاریم تصویری که کنار هم می گذاریم از اوستا در مورد این خر و فر، و آن تصویری که از بندهش به تصویر گذاشته شده در مورد آن خر و این فر را کنار هم می گذاریم از لحاظ لغوی هم به آن نگاه می کنیم به نتیجه واحدی می توانیم برسیم، ممکن است کسی بیاید بگوید نه به نتیجه نمی توانیم برسیم و نمی آییم بگوییم که این نصی است که در اوستا آمده، نه خیلی منطقی داریم اینها را نشان می دهیم به شما تطبع داریم می کنیم در متن تاریخی در متن اوستا؛ آقای حسینی قبل از شما چرا کسی نیامده بگوید این فر همان خر است؟ این مشکل به من برنمی گردد ولی من ادله خودم را در این برنامه می خواهم مطرح بکنم، دارید می بینید دارم تک تک پیش می روم، حتی یکسری چیزها که ممکن است بدیهیات باشند برای همان هم لازم دیدم سند آوردم و مطلب آوردم؛ من می خواهم چند تا مطلب به شما نشان بدهم خُورنَ، خرَ، خُرَّ، چون خُرّ کیانی گفته می شود این چرا اینجا ضمه گرفته، چرا فرَّ فتحه گرفت، فرّه هست، آخر آن ه دارد یا فرِّ هست ه ندارد؟ این ف هست یا خ هست، من می خواهم پشت سر هم چند تا سند برای شما به نمایش بگذارم حرف ها حرف های من نیست فقط ببینید خیلی از اینها زبان شناس هستند، برخی از اینها اوستا پژو هستند، و عمده اینها باستان گرا هم هستند؛ یک مقاله می خواهم به شما نشان بدهم فر یا فرّه، چه کسی نوشته این را؟ این کتاب را همین ابتدا توضیح داده است

مقاله حاضر ترجمه مقاله فر یا فرّه از دایرة المعارف ایرانیکا است

فر یا فرّه، سعید انواری و سپیده رضی

این مقاله ترجمه است از دایرة المعارف ایرانیکا، جناب آقای سعید انواری که ایشان همینجا مشخص کرده دیگر استادیار دانشگاه علامه طباطبایی هستند از افرادی است که خیلی به دنبال پیدا کردن ریشه ها و گره زدن یکسری مفاهیم اسطوره ای و باستانی با معارف اسلامی و شیعی است، یک سخنرانی هم دارد که معروف است، بحث فرّه را مطرح می کند یا خرّه کیانی را مطرح می کند و این را به عنوان ولایت در شیعه می خواهد تطبیق بدهد و بعد می گوید سهروردی این را جزو مشترکات گرفته است و هم ریشه دانسته است، بعد یک بحث هایی در مورد ابن عربی دارد، حالا یک همایش در این زمینه برگزار شده است، آقای سعید انواری همان شخص است، مقاله اش ترجمه دایرة المعارف ایرانیکا است، همینجا آمده گفته فر/ فرّه اینها فرقی باهم ندارند، این ه آخر نباید به غلط بیندازد انسان را فکر کنند دو تا لغت کاملاً از هم جدا هستند و استفاده خیلی مجزایی از هم دارند، صفحه شماره 103

در زبان فارسی جدید هر دو صورت کلمه وجود دارد، یعنی هم صورتی که با «ف» و هم صورتی که با «خ» یا خرّه شروع می شود، اما صورتی که با «ف» آغاز می شود در متون عربی رایج تر است

فر یا فرّه، سعید انواری و سپیده رضی، ص 103

یعنی هر دو تا هست، خرّه، فرّه، اصلاً اینجا درست است خرّه را آورده است ولی موضوع مقاله اش اصلاً فرّه است، جلوتر هم توضیح داده مفصل خواستید مقاله شان را بروید بخوانید، بخصوص آنهایی که بحث و کار ادبیات انجام می دهند، خوَرنه را هم که بعضی ها می گوید این فر  از خورنه گرفته شده از آن خرّه نیست و می گوید اصلاً خورنه ربطی به خره ندارد، اگر همچین ادعایی بخواهند بکنند، اینجا گفته

خورنه بر مبنای محتمل ترین ریشه شناسی و نیز کارکرد معنایی آن که از طریق کاربرد های مختلف این کلمه در عبارت ها و متن های گوناگون زبان های ایرانی به دست آمده است از نظر لغوی به معنای شکوه است

همین الآن هم استفاده می شود گاهی فر به معنای شکوه، فر را که به معنای شکوه است ذیل چه آورده؟ همان خورنه آورده

این واژه به غیر از زبان اوستایی و پهلوی که در آنها با حرف «خ» یا «x-u» آغاز شده است «خورنه خورّه» در تمام گویش های ایرانی با حرف «ف» آغاز می شود

زبان اوستایی با «خ» زبانهای اوستایی با «خ» شروع می شد، در گویش های ایرانی با «ف» آغاز می شود

به نظر می رسد که همواره در کتیبه های فارسی میانه مربوط به دوره ساسانی و نیز در خط پهلوی این کلمه با حرف «خ» آغاز شده اگرچه فلیپ ژینیو نسبت به این مسئله ابراز تردید کرده است

خود ایشان می آید می گوید محتمل ترین ارتباط این است ولی حالا یک نفر تشکیک در آن وارد کرده است، باز جای دیگر در همین مقاله بر اساس چاپ نشریه هفت آسمان، صفحه شماره 103 که مقالات مسلسل باید باشد،

نام فارسی میانه خورّه که در اسامی مکان ها به کار رفته است در عربی بیشتر به صورت خرّه ظاهر شده

یعنی خرّه هم همان واژه خورّه هست، کارکرد آن همان است منتهی آن واژه در عربی اینطور استعمال شده است، می خواهم بگویم این چند تا لغت هم خانواده هستند، هم استعمال هستند و چه بسا ریشه واقعاً یکی است، فرّه است «ف» تغییر می کند در پهلوی «خ» می شود، در زبانهای فارسی «ف» می شود در اوستایی «خ» می شود در زبانهای فارسی «ف» می شود و این «ه» که آخر آمده است گاهی می آید و گاهی نمی آید، این خیلی تعیین کننده برای این لغت نیست و گاهی با فتحه آورده شده است و گاهی با ضمه، خرّه کیانی یا فرّه گفته می شود

در زبان فارسی جدید هر دو صورت کلمه آمده

ببینید «ف» همان صورتی است که با «خ» آمده، اینجا همان خرّه را آورده است، این خیلی واضح و آشکار است

اما صورتی که با «ف» آغاز می شود در متون ادبی رایج تر است، فر صفتی الهی و شاهانه است که اوصاف زیر را نیز به همراه دارد «کیانی، شاهی، شاهنشاهی»

همان است، پس این ترجمه مقاله ایرانیکا، یک خرار هم ما داریم که در مورد این خرار هم توضیح داده شده در دانشنامه مزدیسنا دکتر جهانگیر اوشیدری، این کتاب را اینقدر نشان دادیم دیگر همه می شناسند، چاپ ششم، دکتر جهانگیر اوشیدری تقریباً هیچ زرتشت فاصل و عالم نسبت به اعتقاد خودش نیست الّا اینکه ایشون را قطعاً بشناسد و بزرگان زرتشتی شاگردان ایشان هستند، دانشنامه این اصطلاحات زرتشتی و اوستایی را ترجمه کرده، صفحه 253، البته واژه های دیگری هم به تناسب محتوا آورده است هر جایی که خواستند اضافه کردند برای توضیحات آوردند

خرا یا کرَ نام جانوری دریایی بزرگ و عظیم است

دانشنامه مزدیسنا، جهانگیر اوشیدری، ص253

اینجا که می گوید جانور دریایی است خره پس خر آبی باید باشد در دریای فراخ کرت خر آبی باید باشد ولی واقعاً این خر شنا می کند یا اینکه نه پاهایش بزرگ است از آب بیرون زده یا فقط قدم در دریای فراخ کرت می گذارد این دیگر مشخص نیست، اما به تعبیر ایشان این نام جانور دریایی بزرگ و عظیمی است، گفتم خر که استفاده می شود به معنای بزرگ و ناموزون و اینها استفاده می شود این هم یک شاهدی از مطلب، پس این خرا هم گفته همین موجود بزرگ و عظیم است که میان دریای فراخ کرت زندگی می کند

در یسنای 42 بند 4 یکبار از او یاد شده و به او درود فرستاده شده است در بندهش مفصلاً این جانور صحبت شده که ضد جانوران زیانبار است

این توضیحاتش در مورد خرا، پس این خرا هم با همین است با این خر فرقی ندارد؛ کتابی دیگر، چقدر هم تنوع در مصادر می خواهیم بدهیم از زوایای مختلف می خواهم به این واژه نگاه کنیم که می خواهم مسئله در این مسئله شناسی اش ثابت بشود به شما بزرگواران، ما اینها را می گوییم شروع کنند هر چقدر خواستند بپردازند به بحث و جواب بدهند، بیایید مشغول باشید شروع کنید جواب دادن ما جواب های تان را دیدیم، وقت بگذارید برنامه های تان را بیایید شروع کنید جواب دادن نسبت به اینها، آن دوره گذشت که ما می آمدیم فقط می خواستیم جواب بدهیم حالا داریم طرح مسئله می کنیم، طرح سؤال می کنیم، خیلی رک به شما بگویم طرح شبهه می کنیم، منتهی طرح شبهه منطقی خیلی جاها را هم من برای خودم خط قرمز می گذارم هنوز ورود به آن پیدا نکردم، می خواهید بگویید که یعنی برنامه تاریخ بدون روتوش می گوید که از این چیزهایی که گفتید بدتر هم هست؟ می گویم بله هست. کتاب ایران باستان که موله نوشته است، و خانم دکتر ژاله آموزگار آمده این را ترجمه کرده است، خانم ژاله آموزگار را هم که می دانید از همان قسمت اول فصل سوم هم یاد کردیم، و عرض کردیم که اگر خواستند یک گفت و گویی باهم داشته باشیم، صفحه شماره 103 این کتاب، خیلی صریح و واضح اینجا هم ایشان آمده در ترجمه ای که دارد می گوید

خورنه، خوره در پهلوی

ایران باستان، موله، ترجمه ژاله آموزگار، ص 103

یعنی واژه خورنه در زبان پهلوی

و فر یا خوره در فارسی

تفاوت این خورنه با فر که آورده می شود، تفاوت استعمال در دو زبان پهلوی و فارسی است در زبان پهلوی می شود خورنه در فارسی می شود فر. کتاب بعدی را من نشان بدهم خدمت شما باز هم کتابی است که در مورد مباحث اسطوره ای و فرهنگی صحبت کرده از طریق فضای مجازی هم می توانید این کتاب را تهیه بکنید پی دی اف آن هست، زرتشت، ایران نامه جستاری در فرهنگ کهن ایرانی، آقای رضا خلیلی امیری این کتاب را نوشته، ایشان هم آمده در کتاب خودشان فره را توضیح داده، صفحه 41،

فرّه که در زبان ایرانی باستان در اوستا «خوَرِنَه» و در پارسی میانه خُوَرَّه بوده است همان واژه فر یا خُرّه پارسی امروزی است

زرتشت، ایران نامه جستاری در فرهنگ کهن ایرانی، رضا خلیلی امیری، ص41

می گوید این واژه همان واژه است دیگر این «ف» این هم «خ»، ف فتحه دارد و خ ضمه دارد، در آخر خ «ه» آمده است در ف «ه» ندارد منتهی گفته همان واژه فر یا خرّه است، پس اگر به جای واژه خُرّه کیانی بگوییم فر کیانی همان است، پس این فر و این خر  با آن خُرّه اینها باهم دیگر یکجا هم استفاده شدند، تعبیر و لفظ یکی است نگوید آنجا افراسیاب دنبال فر بود در دریای فراخ کرت، ف و خ استعمال متفاوتی می توانند داشته باشند و داشتند، حالا اینکه در ترجمه اوستا چرا اینجا گفته فر، من نباید اینجا را جوابگو باشم این مشخص است که همان خر است.

در همان دانشنامه دایرة المعارف بزرگ اسلامی که نویسندگان شان هم رویکرد شان برخی جاها واقعاً اسلامی نیست و می دانید افراد باستان گرا متعددی از نویسندگان هم هستند، در همین ساید که شما مراجعه بفرمایید، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی

در ادبیات ایران باستان  نیز فرّ و  و فرّه به صورت دیگر آن خُرّه به معنای فروغ الهی آمده است

https://www.mehrnews.com/news/5574364/

خُرّه و فرّه، اینها ریخت و شکلش فرق دارد و الّا هر دو یکی است. من می خواهم یک مقاله دیگر به شما نشان بدهم، پدیدار شناسی سیاسی فرّه در اوستا و شاهنامه، خب می دانید بحث فرّه و فرّه ایزدی اینها هم در شاهنامه به آن اشاره شده است و هم در اوستا، روح الله السلامی وحید بهرامی نوشته اند، و در این مقاله هم صفحه 19

معنا و مفهوم فر: فر یا فرّه دو لغت مصطلح فارسی هستند که اولی به لهجه فارسی هخامنشی و دومی به لهجه اوستایی نزدیک است

پدیدار شناسی سیاسی فرّه در اوستا و شاهنامه، روح الله اسلامی و وحید بهرامی، ص 19

چرا می گوید به اوستایی نزدکی است؟ چون می شد خورنه و این تعابیر برده شده بود، احتمالاً چون آن خورّه «ه» آخر آمده بخاطر این می گویید به آن نزدیک تر است از آقای پور داوود نقل کرده، معانی مختلفی را آورده، در مورد معانی اش هم توضیح می دهم، در مورد خوردن هم اینها می گویند که از این ریشه است؛ سند بعدی کتابی است تحت عنوان بر بال سیمرغ، آقای محمود کویر آمده است در مورد شاهنامه نکاتی را آورده و توضیحاتی را داده است، نکاتی را در مورد هم اصل شاهنامه گفته هم جاهایی توضیح موضوعی در مورد آن داده است بخش همه پسران فریدون، که حالا بزنید همه پسران فریدون این بخش هم معروف و مشهور شده، صفحه 153، می گوید

فره و فر یا خره و خور، آن نور تابنده است

بر بال سیمرغ، محمود کویر، ص 153

حالا این هم اینطور تعریف کرده، باشد اصلاً نور است اسم آن، شد نور اشکال ندارد واژه فره فر خره و خور، حالا با فتحه روی واو و فتحه روی خ تمام مدل ها را ما داریم نشان می دهیم، اینجا دیگر آن ضبط و اعراب گذاری که مد نظرش بوده را دقیق نگذاشته مشخص است منظورش چیست پس همه اینها یکی شدند. نتیجه گیری تا اینجای بحث، برای نتیجه گیری قبل از اینکه خودم توضیح بدهم یک کتاب دیگر به شما نشان بدهم، اینجا یک ترجمه ای کتاب دارد، کتاب خانم ماریا بروسیوس که این خانم واقعاً یک باستان پژو هست، یک ایرانی پژو هست یک هخامنشی پژو هست، مطالب خوبی دارد، چند تا کتاب البته دارند، زن در ایران در دوره هخامنشی را توضیح دادند، و تاریخ مردمان ایران را به هر حال توضیح دادند، چند تا کتاب دارد خانم ماریا بروسیوس و این کتاب ایرانیان باستان او هست، ترجمه مانی صالحی علامه هست، من دارم از چاپ دوم می گویم ایشان ببینید چه آورده، این کتاب است، صفحه 94، نکاتی را می آورد بعد جمع بندی می کند، می گوید من قول ارجح را معتبر تر میدانم

اما معتبر ترین فرضیه در این مورد عبارت است از اینکه نقش گوی بالدار

ایران باستان، ماریا بروسیوس، ترجمه مانی صالحی علامه، ص 94

همان فروهری که ما قرار است به آن بپردازیم

نمادی از خره یا فره یا طالع و اقبال نیک بود

طالع و اقبال نیک تقریباً می شود گفت معنای متأخر از فره است، دوره ساسانیان شاید آمده بعضی ها تصریح کردند این را

که نمایانگر مقام و جایگاه ویژۀ خاندان هخامنشی بود که اهورامزدا پادشاهی را به آنان اعطا کرده بود (نگاه کید به تصویر 15)

می رویم سراغ تصویر 15، این تصویر معروف و مشهور که ما می خواهیم به آن بپردازیم، در صفحه 95، پاورقی هم براساس این چاپ و این ترجمه، تصویر 15

فره یا خَرّه سلطنی در گوی بالدار، تخت جمشید

واژه فروهر با این مقدماتی که ما خدمت تان عرض کردیم بخش اول آن از کجا آمده است و چه هست؟ آن بخش دوم واژه فروهر برخی گفتند به معنای پوشاننده بعضی گفتند کِشنده، به معنای بُرنده، ولی نه به معنای جسم تیز به معنای کسی که می برد، چیزی که می کِشد، این را من در برنامه تاریخ بدون روتوش نمی خواهم توضیح بدهم در موردش که این فر اگر همان خر است این کِشندگی آن به چه چیزی بر می گردد،ت فقط می خواهم چند تا جمله صحبت بکنم با آنهایی که در این زمینه ها می خواهند پژوهش کنند و می خواهند یک بابی باز شود، ببینند به نتیجه می رسند یا به نتیجه نمی رسند، این صفت کِشندگی اگر به یک خر داده شده باشد، چه رابطه ای میان این فر که کِشنده است و گردونه مهری که مورد حرکت قرار می گیرد واقع شده است؟ واژه دوم را هرچه که می خواهند اینجا ترجمه بکنند، چون ما بعد از اینکه در مورد بخش اول واژه که مهم است از بخش دوم خیلی مهمتر است یک قسمت وقت گذاشتیم ریشه هایی را گفتیم در مورد این کلمه توضیح دادیم برای شما می خواهیم برویم روی شکل فروهر، همین که توی این کتاب هم چاپ شده می بینید، این نماد معروف و مشهوری که هست، فره اول می تواند از همان ریشه ای باشد که در اوستا آمده بود و ما خدمت شما عرض کردیم و نشان دادیم، اگر کسی بیاید بگوید که چطور حالا مثلاً خر می شود مهم، جوابش را ما همان اول برنامه دادیم، این خر در تاریخ یک جاهایی خیلی مهم بوده، و گفته بودند که جنبه خدایی هم به آن داده شده در هند و ایران شرقی، همان ایران شرقی که یک طریق است یک مسیر است برای آمدن آریایی ها به داخل ایران و اعتقاداتی که تحت تأثیر آنجا قرار گرفته در مورد اهورا ها برای تان توضیح دادم چطور بوده، دویه ها را توضیح دادم برایتان چطور بوده آنجا هم به آن پرداختم که هند چه جایگاهی داشته در مورد انتقال این تفکرات از لحاظ اجتماعی، از لحاظ عقیدتی از لحاظ حتی ممکن است پوشش و البته مادها و هخامنشیان پوشش شان متفاوت با هندی ها بوده اما چه بسا تحت تأثیر بودند تا یک دوره ای ولی منطقه زیستی سرد شان هم تفاوت هایی را ایجاد کرده است به هر حال از آن مسیر گذشتن و عبور کردن که زمان بر هم بوده، تأثیراتی را پذیرفتند از هند آمدند، پس می توان گفت که خر چیز بدی نبوده، که اوستا می گوید من این خر را می ستایم، که می گوید درود فرستاده شده بوده بر این خر، اینکه افراسیاب می افتد دنبال این فره یا خری که در دریای فراخ کرت یک فره ای آنجا است که می تازد و می دود و فرار می کند، این به معنای این نیست که بد بوده آن موقع، بگوییم امکان ندارد که بگوییم اصلاً فره از آنجا گرفته شده، اصلاً مگر می شود خر بیاید بشود یک نمادی برای یک قدرت، نه این خیلی چیز منفی نبوده البته حیوانات برخی جاها هم هست که واژه و کاربرد و کارکرد شان منفی استعمال نمی شود، حالا بخاطر آن صفتی که در آن حیوان بارز شده به چشم می آید یا هر مورد دیگری، ما در اسلام هم داریم، تشبیهاتی که مثلاً نسبت به شیر داده می شود، نسبت به اسد داده می شود، یک فردی را تشبیه می کنند، در فرهنگ های مختلف همچین چیزی را داریم، آن موقع خر منفی نبوده، الآن است که اگر به یک کسی بگویی خر خیلی بد است، آن موقع اگر به کسی می گفتند مثل خر، منظور شان اگر آن خر اهورایی بوده است خیلی هم خوب بوده اصلاً چیز بدی نبوده، این تعابیر و این تشبیه ها با اینکه خیلی قضیه خر مشخص بود که سه تا پا داشتن و پوزه داشتن و شاخ داشتن چشم داشتن و گوش داشتن به چه معنا است، اینقدر در طول تاریخ مورد تغییر قرار گرفت و آمد تبدیل شد به یک صفت تبدیل شد به یک جایگاه تبدیل شد به یک موهبت، و تبدیل شد به شوکت، اینقدر مورد تکامل این واژه قرار گرفته که می دانید اوستا هم نگارشش سیر تکاملی دارد، زبان اوستا را شما اولش را باز کنید گاتاها را اصلاً نمی شود خواند، اگر به زبان خود اوستایی نگاه کنیم بعد می آیید آخر به خورده اوستا که می رسید دیگر خیلی نزدیک می شود به زبان فارسی حال حاضر، البته در طول زمان نوشته شه، اینها که معتقد نیستیم اوستا را زرتشت نوشته، خود زرتشتی ها هم عموماً گاتاها را می گویند کتاب خود زرتشت هست، منتهی می گویند کل اوستا مقدس است و تعبیر را دیدید اگر سایر بخش های اوستا نباشد گاتاها فهم نمی شود، با این وجود سیر نگارش آن داشته، و این نگارش ممکن است لغتی در آن سیر تفاوت هم در آن به وجود آمده باشد، این تفاوت و این سیر و این اختلاف که اصلاً معنا یک معنای عکسی شده، من یک مثال هم بزنم، واژه ها گاهی ممکن است معنای عکس پیدا بکنند، مثلاً عمران و آبادی را شما نگاه کنید، عمران کردن و آباد کردن، طلب آباد کردن طلب عمران کردن چیز بدی نیست ولی الآن من به شما بگویم واژه استعمار چه به ذهن شما می آید؟ جنبه مثبت دارد یا منفی دارد؟ مگر از همان عمران و آبادانی نمی آید؟ می گویی این واژه اینقدر از آن سوء استفاده شده در تاریخ، اینقدر بهره کشی شده، اینقدر استعمار تبدیل به استحمار شده که این معنا دیگر منفی است، واژه خر هم همین سیر را داشته، و لذا خیلی دور از ذهن نیست که این فر همان خر باشد و فره ایزدی یک نشانی از آن خر اوستایی داشته باشد که افراسیاب دنبال آن بود به آن نرسید برخی دیگر معتقد هستند که پادشاهان به آن فره رسید، اینقدر این سیر زیاد بوده و عمیق بوده که آقای ابراهیم پور داوود در یشت ها برگردان بخشی از اوستا شان ببینیم در پاورقی چه آمده این را ببینیم، یشت ها 1و 2 اوستا، گرد آورنده و تألیف ابراهیم پور داوود، یشت ها که آمده است از اوستا آقای ابراهیم پور داوود برگردان آن را انجام داده است، البته حیف که همه یاداشت های پور داوود به دست ما نرسید، ویراست نو فرید مرادی انجام داده است، براساس این چاپ می خواهم خدمت تان عرض کنم، یک مقدمه دارد این را باید بخوانم تا بعد مشخص شود آن پاورقی که می خواهم بیاورم از چه کسی است و کجا است

سخنی درباره یشت ها: در این گزارش استاد ارجمند بر سر هر بخشی از یشت ها پیشگفتاری نوشته و آن یشت را از نظر تاریخی داستانی، واژه شناسی روشن ساخته است در پانویس گزارش همه جا مشکل ها را گشوده اند، این مقدمه ها و توضیحات که بدون آنها فهم مطالب کتاب آسان نیست در این گزارش چهار چندان خود متن است، و خود دانشنامه ای بسیار گرانبها است

یشت ها 1.2 اوستا، ابراهیم پور داوود، ویراست فرید مرادی،

یعنی اگر شما همین توضیحات و همین پاورقی را همین حل کننده ها را که مباحث را توضیح داده جمع بکنی، می شود یک دانشنامه

و این کار جز با دانش استوار و بینش گشاده ایشان نمی توانست فراهم آید.

 خب پس این تعریف از اینکه خود استاد، یعنی آقای ابراهیم پور داوود، اگر خلافش هست بیایید به ما بگویید، می رویم سراغ همین بخش که ترجمه کرده ایشان، کردۀ 8 یسنای 42 ایشان می آید یک بخشی را که آورده پاورقی زده در این بخشی از پاورقی شان که به صفحه بعد هم کشیده شده، صفحه شماره 136 می شود پاورقی، اینقدر این خر عجیب و غریب به تصویر کشیده می شود که ایشان اصلاً یک تعبیری را به کار می برد می گوید

از این تعریفات به خوبی بر می آید که کلمه خرا در ایران قدیم برای تعیین اسم جانوری که امروز به این اسم معروف است نبوده

یشت ها 1.2 اوستا، ابراهیم پور داوود، ویراست فرید مرادی، ص136

آقای جلیل دوستخواه گفته بود، بوده آقای ابراهیم پور داوود می گوید نبوده، چرا؟ بخاطر اینکه این سیر در مورد این خر وجود داشته، یک خر بوده و آن وضعیت ظاهری اش که به تصویر کشیده شده در اوستا بعد آمده تبدیل شده به یک موهبت الهی، آقای جلیل دوستخواه دارد ریشه ای به مسئله نگاه می کند می گوید این واژه خر همان هست که همین الآن هم استفاده می شود، آقای ابراهیم پور داوود می آید می گوید اصلاً یک تعریفاتی در مورد آن آمده که این خر آن خر نیست که اسمش جانور باشد و آنچه که معروف است و مشهور است، یعنی این سیر داشته، این نیست که شما بیایید یک جایی پیدا بکنید، بگویید دیدی اینجا خر به آن معنا نبود، بله ما داریم می گوییم ریشه اش این است، قدیمی ترین جایی که خر آمده است همین اوستا است، خلاف آن را می گویید؟ باید آورده شود، البته خر به این معنا که در ایران باستان را داریم می گوییم، در متون اوستایی را داریم می گوییم، اگر بخواهید یک خر دیگری بیاورید همان خرهایی باشد که در هند مورد ستایش قرار گرفته و جنبه خدایی برای آن قائل بودند، این خر اوستایی هم که جنبه اهورایی داشت و مشخص هست که مورد ستایش اوستا قرار گرفته، مشخص شد احتمالاً این بخش ریشه فر از همان خر آمده، خُره کیانی اگر شنیدید تصور نکنید ین چون خ آمده است و ه آخرش دارد و ضمه بر روی خ آمده پس فرق دارد با این فرّه یا فر یا خر، چه بسا واژه خُره در این لفظ خ نزدیکتر باشد به همان خر که هست، در طول تاریخ واژه ها متفاوت است، منتهی ریشه آن را باید پیدا کنیم، ریشه ای که ما پیدا کردیم این اوستا است، همان خری است که مورد ستایش قرار گرفته است، این هم تا اینجا بحث. بعضی وقت ها واقعاً یکسری واژه ها است خود زرتشتی ها نمی دانند چیست، باستان گراها نمی دانند چیست، زبان شناس ها هم نمی دانند چیست، احتمالاتی در مورد آن مطرح می کنند که شاید این شکل و ریختش نزدیک به فلان لغت باشد شبیه آن باشد، و حتی براساس آن احتمال ترجمه هم بکنند، یک بخش هایی که اصلاً ترجمه نمی کنند مثل همین افراسیاب آن فحش هایش که هر سری هم تکمیل می شد، یعنی اول چند تا پارت بود، بعد تکمیل شد دیگر آخرش خیلی تعابیر بیشتر شد، آن فحاشی که می کرد اصلاً ترجمه نکردند، واقعاً یکسری چیزها هم هست در برخی از تعالیم ادیان گذشته حقیقتاً معلوم نیست واقعیت آن چیست، یعنی اصلاً خیلی نمی شود انتظار داشت که دقیق معلوم بشود چیست، الآن واقعیت این گاو نخستین معلوم است برای ما چیست، اصلاً یک تعبیر دیگر من این کتابی که اینجا است، دکتر حسین وحیدی آمده زحمت کشیده در مورد زرتشت یک کتابی را نوشته من چند وقت پیش شاید یک ماه دو ماه قبل بود چند وقت گذشته بود یک سؤال پرسیدم گفتم خب زوروان و زروان که استفاده می شود، این یک تعبیری بعدش آمده این واقعاً به چه معنا است؟ از پژوهشگران و دوستان مان که کمک می کنند به برنامه که البته این را هم به شما بگویم عزیزان و بزرگوارانی که جزء مجموعه هستند و دارند ذیل مؤسسه زحل دارند فعالیت می کنند این بزرگواران حالا تعبیرش را به کار نمی برم، ولی خود بنده با اینها چند سال کار کردم، البته تلاش های بسیار زیادی داشتند، و الآن من دارم از آنها مطلب می گیرم، اینها یک پژوهشگران جدا نبودند، با خط و سیری که پیدا کردند افتادند در آن خودشان دارند پیش می روند دارند مطالب را می بینند، منابع را می بینند و خیلی هم خوب دارند کار می کنند، و اینقدر هست که من گاهی سؤالاتم را و اشکالاتم را به جای اینکه خودم بخواهم وقت بگذارم بروم چند تا کتاب ببینم و مطالعه بکنم به این بزرگوارن می دهم و اینها نتیجه را می فرمایند که به چه شکل و به چه صورت است، با این بزرگواران که برای همین برنامه هم خیلی زحمت کشیده اند، اصلاً اسم شان را بیاوریم چون واقعاً دارند زحمت می کشند، سرکار خانم عبدالهی و سرکار خانم احمدی، هر دو بزرگوار اینها خیلی زحمت می کشند، حتی همین اسکن ها را من خودم آماده نمی کنم، با اینکه پژوهشگر هستند باید به کارهای پژوهشی بپردازند گاهی خود این بزرگواران می نشینند حتی اینها را علامت می زنند و مشخص می کنند بعد از جلساتی که داریم به نتیجه می رسیم که چه سیری برای بحث داشته باشیم، اینها را به ما می دهند و ما اینجا دیده می شویم همه فکر می کنند فقط ما هستیم داریم اینجا پژوهش می کنیم، نه این بزرگواران هم هستند. سؤال پرسیدم از آنها گفتم که این زروان درنگ خدایی که گاهی آمده این یعنی چه؟ یکی از این بزرگواران فرمود که من یکجا پیدا کردم که در موردش چه گفتند، ببینیم، شناخت زرتشت، این کتاب سمت خیابان انقلاب به فروش گذاشته می شود، دکتر حسین وحیدی، دفاعیاتی است از بحث زرتشت، توضیحاتی داده شده آمده در صفحه 187، و توضیح داده زروان یا زوروان، بعضی زروان را بیشتر استفاده می کنند، یک مؤسسه ای راه انداختند برای همین اسم و اینها، این درنگ خدای که اضافه می شود به این اسم این یعنی چه؟ به راستی چه معنایی دارد، بعد یک جمله آورده هرچند یکسری توضیحات داده، ولی در صفحه 188 ایشان می گوید که این

زروان درنگ خدای دارای هیچ معنا و مفهومی نیست

شناخت زرتشت، حسین وحیدی، ص 188

اما می گوید یک زروانی داریم زروان دیرپای خدا داده، یا زروان دیرپای خود آفریده او دارای معنا است، خب زروان درنگ خدای معنا ندارد، چه کاری بوده استفاده از آن، ممکن است یکسری احتمالاتی در مورد آن استفاده شود، ممکن است بعداً به نتیجه برسند که به یک معنایی بوده ولی نمی شود انتظار داشت همه چیز را دقیق ما واقعاً از اینجا همه موارد را دقیق بفهمیم چه بوده است، آنچه که ما داریم می آوریم و در مورد این گفتیم، در مور این فره گفتیم، در مورد این خره گفتیم، در مورد این خُره گفتیم اینها ریشه شناسی بود که از اوستا انجام دادیم، حالا آقای حسینی چرا کسی نیامده این ارتباط فرّه یا خورّه با این خرّه را بگوید؟ من نمی دانم واقعاً چرا، خب می آمدند کار می کردند می گفتند، و مشخص است این توصیفی که در مورد فرّه آمده و افراسیاب با همان خر یکی است، همان دریا، و دریا یکی است، سه تا راه باز می شود هر دو مورد ستایش قرار می گیرند، زمین و زمان را هم یکی بهم ببافد به نظر من، چون هرچه که می شد احتمال ایراد می شد بگوییم، براساس متن اوستا براساس یکسری پژوهش ها به این مسئله را من تقریباً همه اش را رفتم دیدم که اگر کسی همچین چیزی بگوید چه احتمالی وجود دارد در پاسخ ارائه بشود نسبت به این که اگر واقعیت ندارد و من استدلالم نقیض قوی دارد، نقیض مستند دارد، نقیض علمی دارد، مطرح نکنم ولی نه پیدا نکردم، حالا کسی فکر می کند پیدا کرده 20 قسمت برنامه داریم اگر می خواهد جواب بدهد،  من منظورم بیشتر آن معاندین است. دیدی ما بعضی از این تعابیری که آوردن صراحتاً گفتند که ما نمی دانیم معنای آن چیست، من در فرصتی که دارم و مخالف زنگ نزده، اجازه بدهید چون من قسمت های قبلی آن ده تا سؤال را نخواندم، یکبار دیگر این سؤالات را بخوانم برای شما و پاسخ بطلبیم از این سؤالاتی که ما مطرح کردیم، سؤالات را داریم تکمیل می کنیم، ببینید ما داریم براساس سؤالات پیش می رویم و در کنار آن در عین حال داریم براساس کتیبه ها پیش می رویم، منتهی چرا به فروهر می پردازیم؟ بخاطر اینکه یک نمادی است در کتیبه بیستون آمده است برای داریوش، بخاطر اینکه یک واژه ای است که در کنار اهورامزدا زیاد استفاده می شود، ببینیم چیست از کجا آمده است، اهورامزدا را گفتیم، فروهر را می گوییم.

سؤالات را من یکبار دیگر خیلی سریع می خوانم و بعد برنامه تمام شد در اتاق فرمان تماس های موافقین را جواب می دهم آنهایی که سؤال دارند، تقریباً هر قسمت ما هستیم و چندین نفر از عزیزانی که زنگ می زنند تا آنجایی که برسیم جواب می دهیم، حالا برخی از همکاران و دوستان مان که می ایستند مدتی بعد از برنامه شماره ای که افتاده باشد سؤال پرسیده باشد را می گیرند از طرف ما به آنها زنگ می زنیم و درخواست می کنیم سؤال شان را بپرسند جواب بدهیم، ولی در برنامه سعی می کنیم فرصت را بیشتر به مخالف بدهیم که دیدید بعضی وقت ها یکی دو تا آمدند روی خط، دیدید چقدر شفاف و واضح می شود مسئله برای شما، این کمک می کند به ما، نمی خواهیم موافق عزیز هستند بزرگوار هستند زنگ می زنند تشکر می کنند، دعا می کنند برای ما، متشکر هستیم از شما لطف دارید، ممنون از دعای تان ولی در برنامه می خواهیم مخالف بیاید، چون آن خیلی بیشتر تعیین کننده است به دنبال این نیستیم که ما مخالفان هم حرف هایی می زنند، همه مردم روی زمین بگویند شما ناحق می گویید، اگر حرف حق را بدانیم یک چیزی است ما همان حرف را می زنیم تکرار می کنیم، همه را هم می گویند شما حق می گویید، همان وضعیت را داریم باز همان حق را تکرار می کنیم و پی می گیریم، خیلی واقعیتش برای خود من اهمیت ندارد، که چه تعدادی افراد می خواهند تأیید کنند یا چه تعداد می خواهند رد کنند، آن عزیزانی که دعا می کنند اظهار محبت و لطف می کنند خیلی بزرگوار هستند، خدا خیر شان بدهد، من هم به یاد شان هستم اگر جایی برای زیارت بروم، ولی برنامه منطقاً این است که مخالف بیاید بهتر شفاف شود.

سؤال اول از آن هفت تا سؤال، چون سه تا سؤال که پرسیده بودیم در مورد زرتشت، که زرتشت که بود، کی بود، کجا بود، سؤال اول از آن هفت تا سؤال که شد ده تا سؤال،

اول: کوروش براساس کتیبه ها از جمله منشور بابل بت مردوک را از خدایان بزرگ دانسته است، اصلاً کوروش حرفی از اهورامزدا ندارد در کتیبه هایش، حداقل تا الآن، بروند پیدا بکنند ببینیم اسم اهورامزدا کجا آمده است، کوروش براساس کتیبه ها از جمله منشور بابل که ما تسامحاً ذیل کتیبه ها آوردیم و داریم از آن استفاده می کنیم، از متن و محتوای آن بت مردوک را از خدایان بزرگ دانسته است، خود را ستایشگر او می داند، و فتح بابل را به اراده او نسبت می دهد، همچنین در زمان و بت موش خوشو، یا موشو خوشو در دروازه تخت جمشید یا پارسه ساخته شد، آیا می توان کوروش را یکتا پرست دانست؟، کوروش می گوید من بت پرست هستم، اینها می گویند نخیر ایشان دارد اشتباه می کند؛

دوم: با توجه به ادعای وجود قبر کوروش در پاسارگاد کنونی و کتیبه او در نزدیکی این مکان کوروش دفن شده است؟ ادعای شان هست ما که قبول نداریم ولی می گویند این قبر در پاسارگاد قبر کوروش است، می گوییم شما که می گویید دفن شده، در حالی که اوستا دفن مردگان را پتیارگی از جانب اهریمن و گناه نابخشودنی می داند، بر این اساس آیا کوروش فرزندان او و داریوش پیرو اهریمن بودند؟ اوستا می گوید دفن کردند، گناه پتیارگی از جانب اهریمن است، بعد شما می گویید کوروش قبر دارد دفن کردند او را؟ رفته بودیم آنجا یکی از این بزرگواران می گفتند نه این را در سقف گذاشتند، می گوییم سقف سنگ یک تیکه مگر نیست، یعنی چه در سقف گذاشتند، اصلاً چه کاری است، دخمه باید می گذاشتند اینها؛ اینها دیگر دوره اش گذشت حالا ممکن بود دوره های قبل چهار نفر بروند آنجا بندگان خدا، بعد صحبت کردیم آن بنده خدایی که داشت توضیح می داد در پاسارگاد، آخر گفت به ما گفتند اینطور بگوییم می گوییم، گفتم خیلی خب حالا به شما گفتند دیگر اگر می خواهید بگویید مأمور هستید و معذور این با حق مطابقت ندارد، چند وقت پیش هم بنده یزد رفته بودم که عرض کردم برای تان گزارش تهیه می کنم، گزارش تهیه کردم از دخمه هایی که در یزد هست، آنها را هم برای تان پخش خواهم کرد، یکبار به این سؤال پرداختم به صورت مجزا یا ضمن موضوع دیگری به این مسئله می پردازم که بحث دخمه گذاری را دوباره مطرح خواهم کرد

سوم: خشایار شاه در کتیبه ضد دیو معابدی که در آن بت پرستیده می شده را دیو دان یا دیو کده و معتقدین به آن را دیو پرست می نامد، با توجه به متن این کتیبه منشور بابل، و معبد دروازه پارسه، آیا کوروش دیو پرست و گشاینده دیو کده ها بوده؟ این سؤال است توضیح هم دادیم در مورد آن، متن کتیبه خشایار شاه را هم نشان دادیم، در مورد دروازه پارسه هم مسئول آن را آوردیم اینجا در برنامه برای ما توضیح داده است

چهارم: براساس رویدادنامه نبونید کوروش در اوپیس کشتار راه انداخت، اوپیس در شمال بابل است ،در اوپیس و سیپار اتفاقاتی افتاد در رویدادنامه نبونید آمده، من جدا به این می خواهم بپردازم، و هرآنچه که فکر کردند جواب دادند نسبت به این نه، متن و کتیبه از زمان خود کوروش و توضیح که چه اتفاقی آنجا افتاده است، براساس آن متن، با توجه به این مستند تاریخی، آیا فتح قلمرو نبونید بدون جنگ و غارت بوده؟ بابل را می گویید بدون جنگ و غارت فتح شده، رویدادنامه نبونید برای همان زمان است، ترجمه اش مطالب آن، تک تک کلماتش که راجع به آن صحبت شده در برنامه مفصل توضیح می دهم، آن قسمت را هنوز نرسیدیم

پنجم: براساس منشور کوروش ادعا می شود مردم بابل در زمان نبونید کوروش را پذیرفتند اما در زمان داریوش همان مردم به پیروی از فرزند نبونید، حداقل ادعا داشت فرزند نبونید هستم، طرف، چندبار علیه هخامنشی ها قیام کردند، در این چند سال فاصله که حاکمان بابل هخامنشیان بودند چه اتفاق یا اتفاقاتی باعث نارضایتی مردم در بابل شده بود؟ می گویید کوروش با به به و چه چه وارد بابل شد، گل دادن به او وارد شدند، آنجا جنگ هم نبود همه را می گوییم باشد درست، همین مردم چند سال بعد چرا علیه داریوش قیام خونین کردند، دسته دسته در داخل رود ریختند اینها را کشتند، که خود داریوش دارد می گوید، چه باعث شده بود؟ چه چیزی باعث شده بود دوباره این همه مردم برگردند به سمت کسی که ادعا می کند من فرزند نبونید هستم، حالا بوده یا نبوده، یا فرزند شاهان گذشته بابل هستم و این همه کشتار عجیب و غریب، چطور برخورد کردید در آن دوره، چه شده بوده، مگر حاکمی غیر از هخامنشیان بر آنجا حکومت کرده بوده

ششم: براساس کتیبه بیستون، بخش بزرگی از آریایی ها یعنی سکاها و ایلامیان یا خوزیه، بعضی ترجمه را ایلامیان ترجمه کرده بودند برخی ها خوزیه دو تا را ما آوردیم کنار هم، حداقل سکایه و یک جای دیگر، اصلاً اهورامزدا را قبول ندارند، داریوش دارد می گوید اینها اصلاً اهورامزدا را قبول ندارند، و همین باعث حمله نظامیان داریوش به آنها شد، یکی از دلایل جنگ به گفته اینها، با توجه به این اعتقاد آیا می توان آنها را زرتشتی و طرفدار هخامنشیان دانست؟ طرف نه اهورامزدا را قبول دارد، نه داریوش را قبول دارد، آریایی ها هم بودند تعداد کمی هم نبودند، مناطق وسیعی هم نسبتاً در دست داشتند که چه بسا برخی از این مناطقی که ما الآن داریم نام می بریم الآن به اندازه چند کشور با مقیاس کشور اروپایی باشد، چه جوابی دارید نسبت به این؟

هفتم: مکتوبات فراوانی از زمان هخامنشیان به دست آمده، اما تا کنون هیچ نامی از زرتشت و اوستا، حالا گاتاها یا هر چیزی، چون ممکن است بگویند اوستا بعداً توسط موبدان نوشته یا جعل شد، چون در اوستا می گوید اهورامزدا این را گفت و جزو کتاب مقدس آمده، به هر تعبیری نه از زرتشت نه از گاتاها در آثار آن زمان دیده نشده است، دوره هخامنشیان چرا اسمی از زرتشت نیست، مگر نمی گویید پیامبر بود؟ و او را قبول داشتند هخامنشیان، کسانی که این ادعا را دارید، این بی توجهی چگونه با ادعای زرتشتی بودن هخامنشیان قابل جمع است؟ ؛ و این هفت سؤال و سه سؤال دیگر که زرتشت که بود، و چه زمانی بود و کجا بود، آیا پیامبر بود یا پیامبر نبود، مفصل فصل او پرداختیم، چه زمانی بود؟ زمان آن را مفصل پرداختیم بعضی هم تلاش کردند اینها را پاسخ بدهند، وضعیت را دیدید و اینکه کجا بود، براساس اوستا چطور می خواهید بگویید که زرتشت ایرانی بوده؟ اصلاً دارید کجا به دنیا آمده؟ چطور همچین ادعایی را مطرح می کنید، اگر کسی قائل به اوستا باشد نمی شود بیاید بگوید براساس شواهدی که بیرونی است، خارجی است و خارج از متون است، آمده است به این نتیجه رسیده زرتشت ایرانی بوده، بله یک پژوهشگر ممکن است بیاید واقعاً از لحاظ تاریخی بررسی هایی بکند زبان شناختی بررسی بکند، همه اینها را کنار هم بگذارد و بگوید زرتشت در ایران حال حاضر بوده است، ولی کسی که قائل به اوستا است چطور می تواند بگوید زرتشت ایرانی بوده، در حالی که توصیفی که در مورد منطقه زندگی زرتشت آمده است با هیچ دوره ای از تاریخ بشری، حتی آن 8 هزار سال قبل هم که گفته می شود همخوانی ندارد.

تماس گرفتید با ما و نکاتی را فرمودید بعضی از اینها لطف شما بوده، یکسری مثلاً فرمودند که شما زیاد عذرخواهی می کنید در برنامه و این را کم بکنید، اجازه بدهید که من از شما دوباره عذرخواهی بکنم بابت عذرخواهی زیاد ولی هر جا که لازم شد باز عذرخواهی بکنم، به هر حال طیف وسیعی ممکن است از لحاظ سن و جنس و اعتقاد و نگرش پای گیرنده های ما باشند، من برخی از تعابیر را اصلاً استفاده نمی کنم بخاطر اینکه یک عزیز زرتشتی دارد برنامه را می بیند، قبلاً گفتم الآن هم می گویم، خدا شاهد است من قصدم هیچ وقت توهین به اعتقادات زرتشتی ها نبوده، دارم خدای خودم را شاهد می گیرم، شاید هم یک عزیزی باشد مخالف هم باشد واقعاً بداند که واقعاً قصد من  این نیست، و خیلی وقت ها دیگر مطلبی را نمی خوانم بخاطر اینکه دیگر واقعاً انگار توهین شده، ولو مستنداتش هم هست اصلاً نمی خوانم، برخی های دیگر روش های دیگری دارند در فضای مجازی، ما آنها را قبول نداریم، و حسرت به دل گذاشتیم خیلی ها را که همان اول که ما برنامه را شروع کردیم برخی از این پان های پان ترک و اینها شروع کردند کلیپ های ما را پخش کردن که بله ایران باستان این چنین است زرتشت این چنین است، ما گفتیم که این خیلی غلط بزرگی است که شما بخواهید بیایید از برنامه ما استفاده بکنید، اگر شما تجزیه طلب هستید بیخود می کنید از برنامه های ما استفاده می کنید، کار بیخودی است و کار غلطی است، و اجازه نمی دهیم، و حسرت به دل گذاشتیم اینها بتوانند بیایند استفاده کنند، پیام هم دادیم از کانال ها و جاهای مختلف باید پاک کنند، و در کانال شان هم گفتیم، من گفتم اگر این کار را نکنید من ممکن است در برنامه بیایم یکبار هم در مورد شما صحبت کنم، ببینید الآن چه بساطی به پا شد در مورد موضوعات علمی این چنینی، بیایم آنها را هم مطرح کنم، کم هم مطلب ندارم، اینکه گروه های مختلف بیایند، حالا اشکال ندارد این تجزیه طلب هست این پان ترک است این فلان است ولی بگذارید برنامه شما را پخش بکنند بگذارید بگویند، نه اصلاً من همچین اجازه ای را نمی دهم، هم آن مخاطبینی که برنامه ما را دنبال می کنند، هم آن عزیزانی که کمک می کنند به برنامه همین برای ما کافی است، لازم نیست که شما بخواهید بیایید همچین کاری بکنید، من این را دوباره لازم دیدم که تذکر بدهم در مورد آن، اخیراً ندیدم همچین اتفاقی افتاده باشد، با همان تذکر قبلی اثر آن را دیدیم ولی از الآن هم باز بگوییم باز بعداً هم خواهیم گفت اصلاً ما به دنبال این نیستیم که گروه های مختلف تشکیل بدهیم، نه ما کشور مان ایران یکپارچه باید باشد، عزیزان زرتشتی عزیزان مسیحی، عزیزان اهل سنت باهم داریم زندگی مسالمت آمیز می کنیم این بحث ها، بحث های علمی است، این برای یک برنامه تخصصی است، آن عزیز زرتشتی که بخواهد باهم برویم دوری بزنیم، باهم گپ و گفتی داشته باشیم شاید لازم ندانم این بحث ها را مطرح کنم شاید دوست نداشته باشد، شاید ناراحت بشود، فلذا این انتخابی است که طرف می تواند داشته باشد برنامه ما را هم بیاید ببیند، البته در مورد کسانی که شبهه اندازی کردند، کسانی که به اسلام حمله کردند، کسانی که اهورامزدا و فروهر در دست گرفتند حمله کردند به ایران و به اعتقادات اسلامی جلوی آنها ایستادیم، و زمین بازی را هم دیدید چطور عوض شد، حالا بیایند جواب بدهند به ما آن هم از وضعیت جواب هایی که دارند مطرح می کنند.

ممنونم از شما متشکرم، ممنون از اتاق فرمان، بزرگوارانی که اینجا هستند فقط شما ما را می بینید، ممنون از عزیزانی که در پژوهش به ما کمک می کنند ان شاءالله در پناه حق باشید، بحث نماد فروهر آغاز می شود در قسمت های بعد ان شاءالله به آن هم می پردازیم، یا علی مدد، ممنونم از شما خدا نگهدار.


  
  • رضایی

    23 خرداد 1402 - ساعت 02:31

    درود خداوند بر استاد حسینی عزیز برادر مومنم

    0 1

تاریخ بدون روتوش - بازخوانی نو از آیین زرتشت و ایران باستان>

ایران باستان کورش زرتشت سوال از باستانگرایان دیو پرستی کتیبه های هخامنشیان اهورامزدا خر جانور اهورایی خر شاخ دار اوستا فرّ و فرّه فرّ مقدس دخمه دیوکده