آینه تاریخ

قسمت هفتاد برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 04/09/1401

برنامه: آینه تاریخ

مجری:

بسم‌الله الرحمن الرحیم و به نستعین اللهم صلی علی‌محمد و آل محمد و عجل فرجهم، عزیزان بیننده سلام وقت شما بخیر آینه تاریخ برنامه ای که هر هفته در همچین ساعتی و در یک همچین روزی که روز جمعه است و متعلق به امام عصر تقدیم حضور شما عزیزان می شود از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) عرض سلام ما را پذیرا باشید، و همچنین ان شاءالله ساعات خوبی را برای شما فراهم کرده باشیم در همین حالتی که اتفاقات خوبی هم افتاده و همه خوشحال هستند و همچنین در خدمت کارشناس محترم برنامه جناب آقای دکتر جباری استاد حوزه و دانشگاه و متخصص در مسائل تاریخ هستیم، چون در مقابل ما شبکه های بود که حضرت آیت الله قزوینی هم در مورد این شبکه صحبت هایی کردند، آنها ناراحتی خود شان را ابراز کردند از اینکه همچین اتفاق خوبی افتاد ما بخاطر این هم که شده و دشمن مان را غمگین می بینیم ابراز شادی و خوشحالی را برای شما عزیزان داریم، و می کنیم، جناب استاد سلام وقت شما بخیر در خدمت شما هستیم با برنامه آینه تاریخ.

استاد جباری:

علیکم السلام و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحیم متقابلاً عرض سلام دارم حضور شما جناب آقای غضبانی و شما بینندگان عزیز این برنامه هر جای این کره خاکی که شرف حضور دارید، امیدواریم که همواره موفق و سربلند باشید ایام خوبی را پشت سر گذاشته باشید و پیش رو داشته باشید و ایام خوب آن ایامی است که، همه ما مشغول باشیم به آنچه که رضای خداوند در آن است و شادی قلب مولی و سرور مان امام عصر (عج) و ان شاءالله که خداوند همواره شادکامی را نصیب شما عزیزان بکند و نصیب همه مؤمنان و آن شادکامی اصلی که ظهور موفور السرور مولی و سرور مان هست ان شاءالله.

مجری:

ان شاءالله، ان شاءالله که همه شادی ما در آنجا محقق بشود با ظهور آقا امام عصر (عج)؛ استاد در خدمت شما هستیم با برخی از سؤالات تاریخی با توجه به مناسباتی که در هفته گذشته که در پیش رو هست، یکسری سؤالاتی هم که بینندگان احتمالاً بالأخره برخی از سؤالاتی که یکی می فرستد سؤال بقیه دوستان هم می شود، و برای همه مورد استفاده است؛ آخر ربیع الثانی، یعنی 30 ربیع الثانی در واقع روزی است که در تاریخ می بینیم که ذکر شده سال مرگ خالد بن ولید است، خب خالد بن ولید از طرفی مورد تکریم برخی از مسلمان ها و بخصوص اهل سنت و پیروان خلفا است که آنها او را صحابی ارجمند و بزرگی می دانند و در مقابل شیعیان هستند که این شخص از صحابی را زیاد مورد تأیید نمی دانند، همانطور که شیعه همه اصحاب را در یک ردیف قرار نمی دهد، خوب ها را تمجید می کند و آنهایی که در شرایط خاصی هستند مطعون می داند، استاد در مورد شخصیت ایشان برای ما توضیح می فرمایید؟ بیشتر بدانیم.

استاد جباری:

همانطور که اشاره فرمودید ما نگاه مان به صحابه یکسان نیست، اینطور نیست که مثل بخش معظم برادران اهل سنت کل صحابه را عدول بدانیم و یک شعری بگوییم که در قافیه اش واقعاً می مانند، چگونه می توان عدالت را متوجه کرد به همه صحابه درحالی که صحابه در میان آنها منافق وجود داشته، فاسق و فاجر وجود داشته، مرتد بعداً پدید آمده و وجود داشته به هر حال گونه های مختلف دارند، درجات مختلفی دارند، معصوم که نبودند که دائماً عدالت را بر آنها قائل باشیم البته آنها بعضاً چاره ای هم جز این ندارند خود شان هم مطرح می کنند می گویند که چون واسطه ما و پیامبر صحابه هستند، دین مان را از صحابه گرفتیم لذا باید کل صحابه را عادل بدانیم و تنقیص نکنیم، حتی می گویند کسی که صحابه را تنقیص بکند نقد بکند «فهود زندیق»، چرا؟ چون واسطه اخذ دین را دارد تنقیص می کند، در حالی که ما شیعیان به حمد الله مفتخر هستیم به اینکه دست به دامان اهل بیت پیامبر (ص) زدیم که قرآن کریم آنها را مطهر و معصوم برای ما معرفی کرده، قرآن کریم صحابه را معصوم معرفی نکرده، مطهر معرفی نکرده، در هیچ جای قرآن راجع به صحابه نیامده که اینها «یطهرهم تطهیرا» خداوند متعال، بلکه در آیاتی حتی صحابه را مورد نقد قرار داده است، کسانی که احیاناً اذیت می کردند پیامبر را و مخالفت می کردند

«إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ»

احزاب/57

در میان صحابه کم نبودند کسانی که بعضاً مخالفت پیامبر می کردند، اذیت می کردند یکی به دو می کردند با پیامبر، حالا به هر حال خالد بن ولید از آن دسته از صحابه است که چهره  منفی نزد ما شیعیان دارد و در تاریخ چهره منفی دارد و طبیعتاً آن دسته از برادران غیر شیعی ما که بخواهند منصفانه با تاریخ و چهره ها مواجه بشوند طبیعتاً باید هم نظر و هم رأی ما بشوند، در نوع نگاه به خالد بن ولید، خالد بن ولید سه دوره داشته حیات او یک دوره قبل از اسلام آوردن او است، دوره ای بعد از اسلام آوردن او تا رحلت پیامبر و دوره سوم هم دوره بعد از رحلت پیامبر که به نظرم هر دو دوره یعنی هم دوره بعد از اسلام آوردنش دوره سیاهی است، و هم دوره بعد از رحلت پیامبر، سیاه که عرض می کنم خب به ظاهر مسئولیت هایی پیامبر به او داده اما به این مسئولیت ها درست عمل نکرده، بر اساس ارق جاهلی عمل کرده، چنان که درباره اسلام آوردن او هم که در حدود سال 7یا 8 اسلام آورده قبل از فتح مکه ما گزارش داریم در مغاذی واقدی، گزارش وجود دارد دال بر اینکه او و عمرو عاص که عازم شدند به سمت مدینه برای اسلام آوردن که هنوز مکه فتح نشده بود و به ظاهر الزامی برای اسلام آوردن نبود، بعد از فتح مکه آن بقایای قریش و مشرکان ناچار شدند یک اسلام ظاهری مثل ابوسفیان و اینها اسلام ظاهری را پذیرفتند، اما قبلش نیامدند، اما از کلماتی که رد و بدل شده بین او و عمرو عاص کاملاً تصریح وجود دارد در همین مغاذی واقدی وجود دارد که می گوید که الآن قدرت دست اسلام است، دست مسلمان ها است، دست محمد (ص) هست و ما یک قدرت دیگری را در جزیرة العرب الآن معاصر این قدرت سراغ نداریم که به او پناه ببریم، و مثل ما مثل آن روباه است، ثعلب در یک جا دارد ضبع مثل کفتار است که در سوراخش است و با یک مختصر آبی که به این سوراخ بگیرند ناچار می شود بیاید بیرون و دست شکارچی بیفتد، یعنی کاملاً مشخص است کلمات او که اسلامش از روی حساب رسی و محاسبات دنیایی است از روی آن حساب گری است که دارند برای آینده می کنند، آینده را از آن قدرت اسلام می بینند، لذا خود را می چسبانند به این قدرت، نمی گوید ما این را حق دانستیم، حق می بینیم و شرک را داریم باطل می بینیم، به هر حال این گزارش ها وجود دارد، و لذا ما را دچار تردید جدی می کند در اینکه اسلام اینها از روی حقیقت بوده، بعدش هم که پیامبر اکرم مسئولیت هایی به او داد که خیلی بد عمل کرد در آن مسئولیت ها، مهمترین آن جریان بنو جذیمه است، مثلاً آن کوچک‌ترهایش را یعنی کم‌اهمیت‌ترها را عرض نمی کنم اما جریان بنو جذیمه  بعد از فتح مکه که پیامبر فرستاد سراغ آن قبیله که آنها را به اسلام دعوت کند، بت خانه ای هست بشکند، این بر اساس کینه جاهلی چون عمویش فاکه ابن مغیره بود، در جاهلیت توسط این قبیله کشته شده بود از کینه دوره جاهلی شمشیر کشید و دستور داد کشتند تعدادی از افراد این قبیله را و اموال آنها را غارت کردند، پیامبر شنید خیلی ناراحت شد، و امیرالمؤمنین را برای جبران خسارات فرستاد و دست به آسمان بلند کرد

«إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِد»

فرمود: خدا یا من به تو پناه می برم بیزاری می جویم از آنچه که خالد انجام داد

 و شبیه این را بعد از رحلت پیامبر (ص) در واقعه معروف مربوط به بنی یربوع و مالک بن نویره که شاخه ای از قبیله بنی تمیم بود انجام داد که خیلی جنایت بزرگتری بود، چون تعدادی مظلوم و شیعه را، می توانیم شیعه بگوییم چون مالک بن نویره مرتد که نبود مخالف سیاسی ابوبکر بود و قبیله او اگر زکات را نمی دادند، بخاطر اینکه ابوبکر را قبول نداشتند، نه اینکه منکر اصل زکات باشند، و از اشعار اینها کاملاً پیدا است چه این قبیله چه قبایل دیگری بود که اینها با ابی بکر مخالف بودند در اشعار شان هست که اگر کسی از اهل بیت پیامبر بیاید ما حرفی نداریم زکات را به او پرداخت می کنیم، اما ابوبکر کجا و خلافت کجا، و اینها را ابوبکر و  یاران او با چوب مرتد راندند از جمله همین قبیله مالک بن نویره که خالد بن ولید اینها را اسیر کرد و در حالی که مقابل او ایستاده بودند همسر زیبای مالک بن نویره هم کنار او ایستاده بود، خیره خیره خالد به او نگاه می کرد مالک بن نویره گفت که من به واسطه تو کشته خواهم شد، به همسرش گفت، می دانست و خالد را هم شاید می شناخت که یک شخصیت این چنینی دارد و دستور قتل مالک بن نویره را داد و تعداد دیگری از آن قبیله را و همان شب ازدواجی کرد با همسر مالک بن نویره در حالی که اصلاً شکل ازدواج هم ندارد این، این تعدی نامشروعی است چون به هر حال اگر ازدواج هم باشد باید دوره عده تمام بشود، عده وفات است 4 ماه و 10 روز تصریح قرآن باید انجام می گرفت هم مرتکب زنا شد، هم مرتکب قتل نفوس محترمه شد هم مرتکب غارت شد، چند جرم صریح و مخالف قرآن و آمد به مدینه، صحابه همه متوقع بودند آقای ابی بکر او را محاکمه بکند مجازات بکند بخاطر این قصه و رفت نزد ابی بکر و آمد بیرون  متلک پرانی به صحابه کرد، فهمید از او درگذشته  به ابی بکر گفتند چرا این چنین گفت که

«أن خالد تأول، فأخطأ»

جمله معروف او، خالد یک حسابگری و اجتهادی کرده و خطا کرده در این اجتهادش که در اینجا هم آقای ابوبکر محکوم هست در مقابل قرآن کریم و در مقابل تاریخ باید پاسخ بدهد و هم پیروان او که این نقص بزرگ را متعرض نمی شوند برای آقای خلیفه اول و هم خالد بن ولید را عرض کردم ابتدای عرضم که نزد ما منفور است بخاطر این رفتارها و بدتر از اینها جزو کسانی است که هجوم به خانه فاطمه (س) برده، بدتر از اینها جزو کسانی است که کودتای مسلحانه مربوط به اخذ بیعت از اصحابت پیامبر را برای ابی بکر ترتیب داده، فرصتش الآن نیست اما اگر خداوند توفیق داد در یک جلسه ای چون داریم به ایام فاطمیه هم نزدیک می شویم شاید مناسب باشد این نقلی که هم مرحوم شیخ صدوق در کتاب خصال شان آورده اند، کتاب خصال مرحوم صدوق روایات عددی را عددی یعنی در یک روایتی اگر به یک عددی پرداخته شده آن را در باب مخصوص آن آورده در عدد 12 این روایت را آورده، و مرحوم احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، صاحب الإحتجاج از علمای قرن 6 هم در کتابش آورده که حدود 12 نفر از یاران خاص و خالص امیرالمؤمنین آمدند خدمت حضرت و عرض کردند که هر طور بفرمایید ما انجام می دهیم می خواهید شمشیر بکشیم یا کار دیگر، فرمود که تعداد شما کمتر از آن است که بتوانید با شمشیر کاری پیش ببرید، اما بروید در مسجد آنچه که از پیامبر شنیده اید بیان کنید، اینها روز جمعه ای آمدند به مسجد و ابوبکر رفت به منبر می خواست خطبه بخواند که یکی یکی بلند شدند اولین شان خالد بن سعید بن عاص بود و سپس سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، بریدة بن حصیب، جالب است روایت جالبی است که جا دارد که مضامین و پیامد آن اشاره بشود، و ابوبکر ماند بر منبر که جواب اینها را چه بدهد، اینها آنچه  که از پیامبر راجع به امیرالمؤمنین در ولایت و خلافت شنیده بودند یکی‌یکی گفتند و ابوبکر چاره‌ای جز گوش دادن و تسلیم نداشت، نتوانست پاسخ بدهد چون خودش بوده که اینها را شنیدند از پیامبر و عمر رفت دستش را گرفت و یک خطاب تحقیر آمیز هم به او کرد و گفت تو که نمی توانی جواب بدهی چرا اینجا نشستی بیا پایین، و برد منزل تا سه روز در منزل بود بعد از سه روز  ابوبکر را از منزل آوردند بیرون تعداد زیادی افراد مسلح که یکی از آنها خالد بن ولید بود با نیروهایی و بعضی از منافقین مدینه همراه شدند و آوردند به مسجد و با این حرکت مسلحانه مجدداً او را بر مسند خلافت نشاندند، این نقلی است که مرحوم شیخ صدوق دارد و مرحوم طبرسی در الإحتجاج، نقش خالد را در اینجا اینطور می بینیم و جنایات دیگری که به هر حال عزیزان اگر مایل باشید مفصل تر مطالعه کنید در الغدیر مرحوم علامه امینی پرداخته فکر کنم جلد6 به بعد الغدیر، پرداخته به اینها و به هر حال به عنوان یک عاملی بود گوش به فرمان نزد خلیفه، مثلاً حتی آماده بود به دستور جریان خلافت امیرالمؤمنین را به قتل برساند، مأمور این هم شد که با سلام نماز ابی بکر که از حضرت هم در مسجد حضور داشتند، که ابوبکر سلام داد این شمشیر بکشد هنگام نماز علی (ع) را به قتل برساند که ابوبکر پشیمان شد بعد از نماز گفت

«يا خالد لا تفعل ما أمرتك به»

که بعد معلوم شد امیرالمؤمنین پرسید مگر چکار بنا بود بکنی، گفت که این کار را، حضرت یقه اش را گرفت و فرمود که آن کسی که این کار را میکند به پستی تو نیست، حالا من این جمله امیرالمؤمنین را عرض نمی کنم، یعنی تو پست تر از آن هستی که بتوانی این کار را انجام بدهی؛ و بعدش هم کسی بود که مأموریت هایی به او می دادند همینطور انجام می داد، از جمله این مأموریت ها قتل سعد بن عباده خزرجی است، سعد بن عباده رئیس خزرج بوده از مخالفان ابوبکر کسی که در سقیفه انصار جمع شدند که با او بیعت کنند، اینها رفتند ابوبکر و  عمر و ابو عبیده رفتند و پیروز سقیفه ابوبکر شد و  سعد بیعت نکرد با ابوبکر در دوران ابی بکر بعد در دوران عمر، عمر اخراجش کرد از مدینه پس تو که بیعت نمی کنی در این شهر نمان، به عنوان قهر رفت به شام و این را که عرض می کنم نقل انصاب الأشراف بلاذری است که آنجا می گوید رجلی را عمر فرستاد گفت برو آنجا اگر حاضر به بیعت شد که خوب اگر نشد «فأعن علیه» یعنی کار او را بساز و رفت و همان کار را هم کرد او را کشت و بعد هم به نام جنیان تمام کردند

مجری:

این رجل در کدام کتاب بود

استاد جباری:

رجل انصاب الأشراف است و بعد ابن ابی الحدید می گوید که من می دانم که آن رجل کسی جز خالد بن ولید نبوده، و او تصریح به این جهت می کند، معروف است که به نام جنیان رقم زدند این شعر را هم رایج کردند

«نحن قتلنا سيّد الخزرج سعد بن عباده و رميناه بسهمين فلم نخط فؤاده»

فرمود ما جنیان بودیم  که تیر خطا ناپذیر

مجری:

اسناد و مدارک را یک طوری تهیه کردند که بگویند جنیان بوده

استاد جباری:

جالب ا ست که وقتی مؤمنی طاق که صحابی حاضر جواب امام صادق (ع) بود در پاسخ به این سؤالی که پرسیده شد چرا علی بیعت کرد گفت ترسید جنیان بکشند او را، کنایه مزید از اینکه هر کس که مخالفت می کرد  یک چنین بلایی بر سرش می آوردند، و به همین ترتیب این مأموریت ها را انجام می داد، و چون رجل نظامی بود در زمان هم ابوبکر و هم عمر او را می فرستادند نقاط مختلف در فتح عراق حضور داشته، در فتح شام حضور داشته، در مقابله با جریان ارتداد حضور داشته، کارهای نظامی این چنین هم کرده،

مجری:

خبر های خوبی هم نیست در تاریخ از عملکرد او، وقتی فتح می کرده عجیب جنایت ها و خونریزی های کرده

استاد جباری:

بله یعنی در فتوحات چیزهایی نقل شده بعضی از آنها البته مبالغه است که شاید به آن درجه نشود پذیرفت اینکه مثلاً چقدر به قتل رساندند از ایرانیان که آسیاب ها را تا سه روز با آن خون رودی که خون آلود شده بود با خون ایرانیان، یک مقدار مبالغه در اینها شده، اما فی‌الجمله کسی بوده ابایی از خونریزی و قتل تحت فرمان خلفا نداشته و نهایتاً با فراز و نشیب هایی که مفصل هست در فتح شام حضور دارد در فلسطین داشته، در بیت المقدس داشته در قنسرین و امثال اینها در شهر های مختلف در فتح آن حضور داشته نهایتاً یک مقدار شکر آب می شود بین او و بین خلیفه دوم چون مسئولیت را می سپارد به ابو عبیده جراح، آخر عمر بیمار هم می شود و در حمص بوده و همانجا از دنیا می رود در سال 21 یا 22 هجری در همین تاریخ آخر ربیع الثانی و آنجا هم الآن قبری دارد یک مسجد با شکوهی هست و قبری هست و باید افسوس خورد که سبط پیامبر امام حسن (ع) در بقیع هیچ اثر و نشانه ای و تکریم از قبر او نمی شود اما مثل چنین شخصی را در شهر حمص می روید می بینید که برای او قبر و قبه ای ساخته اند

مجری:

و جالب این است که تکفیری ها و بخصوص وهابی ها که این همه می گویند اصلاً کاری به آن ندارند و می روند سراغ حرم شریف ائمه بقیع، بله این هم متأسفانه برگ سیاهی از تاریخ است که به وسیله خالد بن ولید رقم خورده و  اتباع او همچنان آن برگ سیاه را حفظ کردند و مرتب آن را در تاریخ نگاه داشتند .

استاد جباری:

در واقع ما مقداری تعمد داریم که در این مناسبت ها یک مقدار این گونه شخصیت ها را بیشتر مطرح کنیم، بیان کنیم واقعیت های تاریخ را بیان کنیم که کسانی که یک مقدار از روی تعصب نگاه به صحابه دارند ببینند که واقعیات این است، حالا ما هرچه بخواهیم بگوییم که ان شاءالله که اینطور بوده ان شاءالله که فلان بوده تاریخ این را دارد می گوید، آنچه که در متون اصلی تاریخ آمده راجع به عملکرد اینها این هست و لذا با هزار آب دریا هم نمی توان شست این جنایاتی که متأسفانه انجام دادند، زنا انجام داده ما چطور تطهیر بکنیم؟ قتل نفس محترمه انجام داده، غارت انجام داده و تعدی به خانه وحی انجام داده ما چطور می توانیم چهره او را تطهیر کنیم؟

مجری:

بله، خیلی متشکریم جناب آقای دکتر جباری عزیز بخاطر این مباحثی که مطرح فرمودید؛ استاد الحمد الله چند وقتی هم هست این افتخار را داریم در محضر حضرتعالی آشنا می شویم بیشتر با برخی زا روایات تاریخی که در اثبات ولادت و وجود آقا امام عصر (عج) هست، هر جلسه اخیراً این توفیق را داریم در شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) از این روایات برای ما و برای بینندگان هدیه می آورید هدیه امشب تان را می خواهیم بشنویم.

استاد جباری:

بله توفیقی است که در محضر اینگونه روایات هستیم و کسانی که این سعادت نصیب شان شد در دوران غیبت صغری فعلاً روایات را عرض می کنیم بر اساس آنچه که مرحوم شیخ صدوق در کتاب شریف کمال الدین آورده اند در ابی که از این باب ما در طی هفته های قبل روایاتی را خواندیم، باب 43 کتاب کمال الدین، باب من شاهد القائم (ع)، و حالا امشب 2-3 تا روایت را عرض می کنم که جالب هست یکی روایت یازدهم این باب هست با سند خودش مرحوم شیخ صدوق می آورد تا ابراهیم بن محمد علوی، سند را دیگر عرض نمی کنم آخرین فرد این است

«حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيُّ قَال‏»

ابراهیم بن محمد علوی نقل می کند می گوید

كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 441

«حَدَّثَتْنِي نَسِيمُ خَادِمَةُ أَبِي مُحَمَّدٍ ع‏»

نسیم خانمی بوده، خادمه امام عسکری (ع) بوده در خانه امام عسکری جزو خادمات بوده

«قَالَتْ دَخَلْتُ عَلَى صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ ع بَعْدَ مَوْلِدِهِ بِلَيْلَةٍ»

یک شب از میلاد امام عصر (ع) من وارد شدم در آن حجره ای که آن حضرت تشریف داشتند و به محضر حضرت رسیدم

«فَعَطَسْتُ عِنْدَهُ»

عطسه ام گرفت

طفل یک روزه یک شبه می گوید بعد از یک شب از ولادت حضرت عطسه ام گرفت

«قَالَ لِي يَرْحَمُكِ اللَّهُ»

همین ادبی که در روایات آمده، حالا خوب است اینجا در پرانتز نکته ای را عرض کنم، اسلام در بحث آداب اجتماعی و ترابت و مراوداتی که انسان ها و مؤمنین در جامعه دارند حداکثر تلاش را کرده که به هر بهانه ای روابط نیکی برقرار بشود «و قولوا للناس حسنا» را عمل بکنند، یک رفتار طبیعی است عطسه، حالا بد نیست شما تاریخ عصر جاهلی را که مطالعه کنید در عصر جاهلیت عطسه را شوم می دانستند، الآن هم شاید بعضی چنین چیزی داشته باشند، می گویند  همین که صبر آمد در حالی که هیچ شاهد روایی و تاریخی ندارد اینکه عطسه آمد ما صبر بکنیم، هیچ جا نیامده چنین چیزی، در جاهلیت عطسه را شوم می دانستند لذا اگر کسی عطسه می کرد، می گفتند شومی اش به خودت برگردد، یعنی نفرین می کردند، اسلام آمده یک چنین رفتار طبیعی فیزیولوژیک را به عنوان یک نعمت الهی قلمداد کرده آن کسی که عطسه خب گفتند مستحب است بگوید الحمد الله رب العالیم، حمد الهی و آن کسی هم که مقابل هست بگوید «رحمک الله» خداوند تو را بیامرزد، این هم در جواب بگوید «غفرالله لک» خداوند تو را هم بیامرزد، ببینید چقدر یک رفتار طبیعی و فیزیولوژیک اما زمینه ای می شود برای ایجاد انس و الفت بین دو مؤمن و مسلمان اینجا حضرت بر اساس همین سیره طلب رحمت می کند برای این نسیم

«قَالَتْ نَسِيمُ فَفَرِحْتُ بِذَلِكَ»

می گوید من خیلی خوشحال شدم شاد شدم از حضرت این را شنیدم

«فَقَالَ لِي ع»

حضرت بلافاصله فرمود

«أَ لَا أُبَشِّرُكِ فِي الْعُطَاسِ»

می خواهی درباره عطسه بشارتی به تو بدهم؟

«قُلْتُ بَلَى»

عرض کردم بله

«قَالَ هُوَ أَمَانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ»

عطسه تا سه روز بشارت زندگی است برای فردی که عطسه می کند

نشانه سلامتی است در واقع، پیام این، این است که کسی که عطسه می کند به نحوی نشان سلامتی است و بهبودی است این عطسه، یعنی این رفتار طبیعی را باید حمل بر یک نعمت الهی کرد، این روایت را مرحوم صدوق دارد در اینجا

مجری:

حالا کسانی که بخواهند استبعاد کنند ادله قرآنی هم بر آن هست، حضرت عیسی (ع) در همان گهواره بازهم إنی عبدالله را سر داده، آن کودکی که برای حضرت یوسف شهادت داد، اینها همه در قرآن هم هست کسی نمی تواند استبعاد کند، چون خیلی وقت ها شبکه های وهابی همین ها را شاید برای استبعاد ذکر می کنند که این چه روایتی است.

استاد جباری:

بله، البته درباره حضرت عیسی صریح قرآن است که در مهد و در گهواره گفت «إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ» ولی راجع به حضرت یوسف در روایات هست که آن طفلی بود که گواهی داد، و در قرآن به‌صورت کلی شاهدی که در آنجا بود مطلب را بیان کرد، این یک روایت، روایت 15 هم، جالب هست در این ارتباط راجع به جعفر هست جعفر کذاب یکی از کسانی است که معارضه کرده با امامت امام عصر (ع) و آن حضرت هم مشاهده کرده گاهی، اولین مورد مشاهده، چون در زمان حیات امام عسکری (ع) جعفر صلاحیت این را نداشت که امام عسکری به او معرفی کند، می رفت لو می داد که بگوید من فرزندم متولد شده در این سن، یعنی برادر امام عسکری (ع) هست اما غریبه تر از غریبه ها، غریبه هایی بودند که می آمدند امام عسکری به آنها نشان می داد فرزندش را اما به جعفر نه بعد از شهادت امام عسکری وقتی که هنگام نماز بر بدن امام عسکری شد خب جعفر ایستاد برای امامت آن نماز که حضرت حجت (ع) از یکی از آن غرفه ها از اتاقی آمدند عبای این جعفر را گرفتند فرمودند: «یا عم» ای عمو برو کنار که من سزاوار تر به نماز بر بدن پدرم هستم و او هم مبهوت ماند و کنار رفت و طبق آن نقل معروف ابوالأدیان حالا در این شبکه هم در وقت خودش عرض کردیم جریان ابوالأدیان را که در روزهای آخر عمر امام عسکری (ع) مأموریت هایی پیدا می کند، حضرت می فرماید که آن علامات برای جانشین خودش از جمله آن کسی که بر بدن من نماز می خواند که این می آید و می بیند امام عصر در سن طفولیت آمد و نماز خواند، یکی آنجا است که جعفر دیده امام عصر را، غیر از آن این مورد دیگری است که مرحوم صدوق روایت 15 این باب 43 هست با سند خود شان نقل می کنند از فردی به نام محمد بن صالح بن علی او می گوید که

«خَرَجَ صَاحِبُ الزَّمَانِ عَلَى جَعْفَرٍ الْكَذَّاب‏»

امام خارج شدند بر جعفر

كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 442

«مِنْ مَوْضِعٍ لَمْ يَعْلَمْ بِهِ عِنْدَ مَا نَازَعَ فِي الْمِيرَاثِ»

چون بعد از شهادت امام عسکری جعفر کذاب ادعای ارث بری کرد گفت او فرزند که ندارد پس من وارث هستم، یعنی امام عسکری بلا فرزند است

مجری:

قدم اول پدر و مادر و فرزند هست وقتی نیستند به برادران می رسد، از آن باب؟

استاد جباری:

بله از آن باب

«نَازَعَ فِي الْمِيرَاثِ»

اما می گوید از یک موضعی که او نمی شناخت نمی دانست یک دفعه امام عصر (ع) را ملاحظه کرد

«بَعْدَ مُضِيِّ أَبِي مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ لَه‏»

امام خطاب کرد به جعفر

«يَا جَعْفَرُ مَا لَكَ تَعَرَّضُ فِي حُقُوقِي‏»

چرا متعرض حقوق من می شوی

«فَتَحَيَّرَ جَعْفَرٌ وَ بُهِت‏»

متحیر ماند مبهوت شد با دین این صحنه

«ثُمَّ غَابَ عَنْه‏»

بعد حضرت رفت و پنهان شد

و دیگر ندید امام عصر را

«فَطَلَبَهُ جَعْفَرٌ بَعْدَ ذَلِكَ فِي النَّاسِ فَلَمْ يَرَه‏»

جعفر می رفت دنبال می کرد در میان مردم ببیند پیدا کند اما حضرت را ندید

«فَلَمَّا مَاتَتِ الْجَدَّةُ أُمُّ الْحَسَن‏»

وقتی که مادر امام عسکری (ع) از دنیا رفت

که جدّه می گفتند معروف به جدّه بود

«أَمَرَتْ أَنْ تُدْفَنَ فِي الدَّار»

وصیت کرد که در همان خانه مدفون بشود

چون امام هادی امام عسکری در همان خانه خود شان مدفون شده بودند این مادر امام عسکری هم، همسر امام هادی وصیت کرد که در سوسن، در آنجا مدفون بشود باز متأسفانه جعفر آمد و منازعه کرد،

«فَنَازَعَهُمْ وَ قَالَ هِيَ دَارِي لَا تُدْفَنُ فِيهَا»

می گفت این خانه من است

ادعای ارث می کرد اینجا خانه من است عجیب است یعنی حتی برای این مادر امام عسکری هم حق قائل نیست که از ارث چیزی ببرد گفت که

«هِيَ دَارِي لَا تُدْفَنُ فِيهَا»

این خانه من است در اینجا دفن نمی شود

آنجا هم باز دارد که امام خارج شد

«فَخَرَجَ ع فَقَالَ يَا جَعْفَرُ أَ دَارُكَ هِي‏»

خانه تو است اینجا واقعاً؟

«ثُمَّ غَابَ عَنْهُ فَلَمْ يَرَهُ بَعْدَ ذَلِكَ»

دوباره پنهان شد و جعفر دیگر ندید مجدداً امام عصر (ع) را

 این هم روایتی است که نشان می دهد که حداقل در سه مورد جعفر دیده امام عصر (ع) را منتهی چه بسا رفته به خلیفه هم مطرح کرده و به بنی عباس اطلاع داده اما چون او را فرد فاسقی می دانستند شاید خیلی اعتنا به حرف او نکردند

مجری:

البته اگر اعتنا کرده باشند هم در حالت غایب که نمی شود

استاد جباری:

البته موجب شده طبیعتاً برای ایجاد حس کنجکاوی شان لذا در دو نوبت آمدند هجوم آوردند در زمان معتضد عباسی که نقل آن جدا است که در دو نوبت فرستاد، حتی جاسوس می فرستاد که مواظب باشند و حواس شان باشد به خانه امام عسکری، این هم یک روایت است که نشان می‌دهد که در سه نوبت جعفر جزو شهود بوده طبق این نقل‌هایی که این روایت کردند، آخرین مورد که من دیگر فقط اشاره می‌کنم حالا تفسیرش را می‌گذاریم برای جلسه بعد روایت 16 هست که حدود 1 صفحه است این روایت مرحوم شیخ صدوق در اینجا از یکی از روات به نام محمد بن ابی عبدالله کوفی نقل می کند که

«أَنَّهُ ذَكَرَ عَدَدَ مَنِ انْتَهَى إِلَيْهِ مِمَّنْ وَقَفَ عَلَى مُعْجِزَاتِ صَاحِبِ الزَّمَانِ ع‏»

تعدادی متنابه از افرادی که در زمان غیبت صغری معجزات امام عصر را دیدند

كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 442، ر 16

«وَ رَآه‏»

و دیده اند

هم خود حضرت را دیده اند هم معجزات و کرامات را در دو دسته ذکر میکند یک دسته وکلای امام عصر یک دسته غیر وکلا که می گوید

«رَآهُ مِنَ الْوُكَلَاءِ بِبَغْدَاد»

از وکلای در بغداد

«الْعَمْرِيُّ وَ ابْنُه‏»

عثمان بن سعید عمری نایب اول و فرزند او محمد بن عثمان

و حاجز، حاجز بن یزید وشاء که از وکلا بوده باز بحثی دارد این بزرگوار، بلالی همینطور بحثی دارد، توفیق بشود هفته آینده راجع به همین بلالی که بعد شد از معارضان نایب دوم عرض خواهم کرد

«وَ الْعَطَّار»

از بغداد اینها بودند، و از کوفه

«الْعَاصِمِيُّ وَ مِنْ أَهْلِ الْأَهْوَازِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَار»

برادر همین علی بن مهزیار اهوازی که از وکلای اهواز بوده

«وَ مِنْ أَهْلِ قُمَّ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاق‏ اشعری»

که الآن قبر او در سر پل ذهاب هست،

«وَ مِنْ أَهْلِ هَمَدَانَ مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحٍ وَ مِنْ أَهْلِ الرَّيِّ الْبَسَّامِيُّ وَ الْأَسَدِيُّ يَعْنِي نَفْسَهُ وَ مِنْ أَهْلِ آذَرْبِيجَانَ الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاء»

از اهل آذر بایجانت قاسم بن علاء

که وکیل آن ناحیه بوده

«وَ مِنْ أَهْلِ نَيْسَابُورَ مُحَمَّدُ بْنُ شَاذَان‏»

اینها از وکلای عصر غیبت صغری که امام را دیده اند و معجزات حضرت را متوجه شدند

«وَ مِنْ غَيْرِ الْوُكَلَاء»

دیگر می آید شهرهای مختلفی را اسم می برد افرادی را هم نام می برد، از اهل بغداد تعدادی را نام می برد و از اهل همدان نام می برد که من دیگر اشاره نمی کنم و از اهل اصفهان

«وَ مِنْ أَصْفَهَانَ ابْنُ بَاذْشَالَةَ  وَ مِنَ الصَّيْمَرَةِ زَيْدَان‏»

صیمره از قراء نزدیک بصره بوده، و از قم حسن بن نضر و محمد بن محمد همینطور از اهل ری قاسم بن موسی، و تعدادی دیگر، از اهل قزوین مرداس نامی را اسم می برد از شهر زور، که یک منطقه ای بوده، از فارس باز کس دیگری را نام می برد

«وَ مِنْ مَرْو»

از مرو

منطقه خراسان قدیم آن زمان

«صَاحِبُ الْأَلْفِ دِينَار»

را نام می برد و همینطور از نیشابور کس دیگری از یمن فصل بن یزید را نام می برد از مصر صاحب المولودین را و همینطور از مکه و از نصیبین و از اهواز، من دیگر برای اینک طول نکشد دیگر اسامی آنها را نخواندم اما پیدا است که در عصر غیبت صغری از نقاط مختلف خراسان دور آن زمان تا برسیم به یمن تا مکه تا مصر شمال آفریقا و خود نصیبین از شمال عراق و امثال اینها کسانی بودند که بالاخره رفتند در سامرا، در سامرا و در بغداد به هر حال توانستند حضرت را مشاهده بکنند معجزات حضرت را واقف بشوند و تعدادی از همین هایی که ایشان در اینجا با اشاره اسمشان را برد در همین باب‌های مختلف کتاب کمال‌الدین جریان را به‌تفصیل مرحوم صدوق بیان کرده.

مجری:

اینها همه در غیبت صغری هست، خیلی مهم هم هست، خیلی متشکریم، حالا بنده و امثال بنده چشم های مان به گناه آلوده است ان شاءالله که خداوند به نور خودش و با رحمت و مغفرت خودش ما را پاک کند چشم های ما را پاک کند و نورانی کند به دیدن آقا امام عصر (عج)، به نور حضرت امام عصر نورانی بشویم.

استاد در مورد برخی از کسانی که ادعای نیابت کردند در غیبت صغری هم اشاراتی داشتید سؤالی شده در خصوص شخصیت ها، برخی از شخصیت ها واقعاً نکات اخلاقی خاصی هم داشت اینکه اولش چگونه بودند آخرش چگونه تمام شد عمر شان این برای ما هم به گونه ای زنگ خطر هست حواسمان باشد، فکر می کنم آقای شلمغانی هم یکی از همین ها است، در خصوص ایشان اگر در مورد شخصیتشان برای ما توضیح بدهید خب بالاخره ایشان یک دوره‌ای ادعای نیابت از امام عصر کردند در مورد ایشان هم خواستند توضیح بفرمایید.

استاد جباری:

بله اگر بینندگان عزیز برنامه را دنبال فرموده باشند از هفته های قبل مستحضر هستند که در یکی دو برنامه قبل برخی از مدعیان دروغین نیابت در دوره غیبت صغری اشاره کردیم، مثل احمد بن هلال کرخی عبرتایی، هفته قبل اشاره شد، بعدش محمد بن نصیر اشاره شد، اینها کسانی بودند که زندگی شان مایه عبرت است یعنی متأسفانه با پیشینه خوبی که داشتند اما می توان گفت که به دلیل مشکل اعتقادی یا مشکل اخلاقی یا هر دو نتوانستند این ایمان را ایمان مصغری در درون شان قرار بدهند و با خود ببرند به آن عالم، عاقبت شان به شر شد به خیر نشد متأسفانه کار احمد بن هلال یا همان محمد بن نصیر به جایی رسید که ملعون ولی الهی و حجت الهی قرار گرفتند، توقیع ناحیه مقدسه صادر شد و مضمون توقیع لعن آنها بود چرا که بر مسیر باطل خود شان اصرار داشتند، دچار انحراف اخلاقی شدند انحراف اعتقادی نشدند، به این بسنده نکردند و دیگرانی را هم همراه خود شان می خواستند ببرند در این مسیر و هم ضال بودند و هم مضل، هم گمراه بودند هم گمراه کننده، یکی از دیگر شخصیت هایی که وضعیت آن موجب عبرت آموزی هست همین شلمغانی است که اشاره فرمودید، ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی ابن ابی العزاقر، شلمغان گفتند که یک روستایی بوده در حومه واسط، واسط هم از شهرهای عراق هست ما بین کوفه و بصره و حجاج بن یوسف این را بنا کرد بین این دو شهر بود به واسط معروف شد، و پیشینه ای دارد جزء اصحاب امام عسکری (ع) بوده، فرد فقیهی بوده، عجیب است و اگر به هر حال انسان ندیده بود بعضی از شخصیت های علمی که در تاریخ با وجود صاحب علم بودند و صاحب فقه بودند اما منحرف شدند یک مقدار باورش سخت است که کسی فقیه باشد، از فقها بوده 18 اثر داشته، 18 تا کتاب درباره همین مسائل اعتقادی و راجع به فقه شیعه نوشته بود که اسامی کتاب هایش را، هم مرحوم شیخ طوسی در کتاب رجال خود اسم آن را آورده و در فهرست خودش مرحوم شیخ طوسی کتاب های او را برشمرده و حالا اسامی کتاب های هست من دیگر عرض نمی کنم، یکی از کتاب های معروف او کتاب التکلیف بوده مرحوم نجاشی هم در رجال خود از این یاد می کند، و چنین پیشینه ای داشته بنابر این یک شخصیتی بوده که شیعه به او توجه داشته، و یک دوره ای هم گویا در دوره نایب سوم حسین بن روح نوبختی دستیار او بوده همراه او بوده و واسطه انتقال برخی از سؤالات شیعیان و  نامه های شیعیان به محضر حسین بن روح بوده و پاسخ از ناحیه امام عصر می آمده یکی از آن موارد که نقل کردند که دو نفر بودند می آیند در بغداد نزد شلمغانی و یک نامه ای را می دهند در آنجا، سؤالاتی داشتند یکی ابو غالب زراری بوده و دیگری هم یک دوستی یکی از دوستانش بوده، اینها می آیند بغداد به این اعتبار که شلمغانی دستیار حسین بن روح نوبختی است نزد او می روند، دوست ابوغالب زراری از شلمغانی تقاضا می کند که یک نامه ای من بنویسم از ناحیه مقدسه حضرت حجت (ع) طلب دعا بکنم، مشکلی داشته که حضرت برایش دعا بکند، ابوغالب زراری هم، اینکه می گویند ابوغالب زراری شاید از نسل زرارة بن اعین از اصحاب امام صادق (ع) بوده، لذا به زراری معروف بوده می گوید من هم یک حاجتی دارم می خواهم طلب دعا بکنم، اما دعایش را دیگر نمی گوید، او می نویسد  که حاجتم چیست، اما ابو غالب زراری نمی گوید می گوید من یک حاجتی دارم فاش نمی کند که دعا را برای رفع چه مشکلی می خواهد، کلی طلب دعا می کند، و در نیتش چه بوده؟ یک اختلافی گویا با همسرش داشته در ذهنش بوده که حضرت دعا بکند اختلاف رفع بشود، و شلمغانی هم در یک برگه ای درخواست این دو نفر را می نوسد و می پیچد و بعد از چند روز پاسخ صادر می شود از ناحیه مقدسه به واسطه یکی از وکلا ابو جعفر زجوزجی، چنین کسی بوده وکیل بوده از طریق او پاسخ می آید، خود این بحث توقیعات و چگونگی رفتن و برگشتن و واسطه چگونه می خورده و چقدر طول می کشد خودش بحث مفصلی است.

مجری:

فکر کنم در بحث های خود مان داشتیم و اشاره کردیم، حالات اگر به آرشیو مراجعه کنند بینندگان قطعاً می توانند پیدا کنند

استاد جباری:

بله، آن وقت این پاسخ که می آید می روند می بینند که در آن توقیع پاسخ سؤالات مختلفی پاسخ داده شده در لا به لای اینها پاسخ اینها هم آمده، و عرض کنم که پاسخ آن دوست ابوغالب زراری داده شده بود آن حاجتی که داشت و درباره زراری آمده بود که

«وَ أَمَّا الزُّرَارِيُّ وَ حَالُ الزَّوْجِ وَ الزَّوْجَةِ فَأَصْلَحَ اللَّهُ ذَاتَ بَيْنِهِمَا»

الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة، ص: 304

در حالی که این اصلاً نگفته بود من نیتم این هست و حاجتم این است که برای اصلاح رابطه ام با خانمم دعا بکند حضرت اما در این پاسخ می آید اینجا که «وَ أَمَّا الزُّرَارِيُّ وَ حَالُ الزَّوْجِ وَ الزَّوْجَةِ» خداوند اصلاح کند بین آنها را، این هم به عنوان یکی از کرامات امام عصر (ع) که این در نیتش فقط بوده آن دعا اما حضرت تصریح می کند در پاسخ و بعد این دارد که زراری وقتی که بر می گردد به کوفه آن همسرش که قهر کرده بود رفته بود نزد خانواده اش پیدا است در آن زمان هم از این کارها انجام می شد، زن وقتی قهر می کرد می رفت زند اهلش خانواده اش و رفته بوده آنجا آما بر می گردد نزد این خیلی با خوش اخلاقی طلب رضایت می کند و تا آخر عمر هم بدون کمترین اختلافی با این زندگی می کند، این به عنوان یک نمونه است از وضعیت شلمغانی در دوره استقامتش، دوره اینکه هنوز به انحراف نگرویده و در مسیر است، اما متأسفانه در اثر عواملی که ما خیلی تصریح آن را در تاریخ نمی یابیم که به چه دلیل این مسیر انحرافی را رفت ولی خب ظاهر قضایا این هست که به هر حال هم مشکل اعتقادی داشت هم مشکل اخلاقی بخصوص، چرا؟ چون می آید بحث حلول را مطرح می کند، عقیده حلول می گوید که خداوند متعال حلول کرد در اجسام همه انبیاء، یعنی پیامبری وقتی می آمده نبوت خود را اعلام می کرده خداوند در جسم او حلول کرده بوده  تا به پیامبر اکرم برسد، در جسم رسول خدا در بدن او حلول کرده و مجسم شده و سپس بعد از پیامبر در ابدان ائمه مجسم شده خداوند و سپس امام زمان (ع) و بعد از امام زمان هم در جسم من حلول کرده، شلمغانی ادعای حلول خداوند را در جسم خودش مطرح می کند و از آن طرف هم می گوید خداوند دشمنش ابلیس را خلق کرده و ابلیس هم در انسان های شرور در طول تاریخ حلول کرده و در تن آنها مجسم می شود و بعدش هم می آید ادعای دیگری را مطرح می کند در میان برخی از شیعیان می گوید که روح پیامبر اکرم در جسم نایب دوم حلول کرده، یعنی محمد بن عثمان بن سعید، روح علی بن ابی طالب (ع) در جسم نایب سوم حلول کرده یعنی حسین بن روح، روح فاطمه زهرا (س) در جسم ام کلثوم دختر نایب دوم بوده، و در جسم او حلول کرده، و این را نزد برخی از پیروانش از قبیله بنو بسطام و اینها مطرح می کرده، در عین حال برای اینکه یک مقدار راه نرود به آنها می گوید من رازی را به شما گفتم یک وقت فاش نکنید این رازی که من با شما در میان گذاشتم و عقیده حقی است، می گوید در یکی از روزها این خانم ام کلثوم که دختر نایب دوم بوده می رود در میان قبیله، فردی شاخص از این قبیله به نام ابو جعفر بن بسطام بوده نزد مادر این فرد می رود و او می بیند که می افتد بر قدم های این ام کلثوم و شروع می کند به کرنش و اینها می گوید شما مولاة من فاطمه هستید، این می پرسد یعنی چه می گوید بله شلمغانی به ما گفته که روح فاطمه در شما حلول کرده، این می آید خبر می دهد به نایب سوم به حسین بن روح نوبختی می گوید یک چنین وضعیتی است رفته در بسطام و اینها این‌چنین منحرفشان کرده از این عقیده حق و عقاید انحرافی حلول و امثال اینها را در میان اینها منتشر کرده

مجری:

خود همان کسی که مورد ادعا است یا مثلاً روحش در او حلول کرده خودش هیچ ادعایی ندارد اصلاً برای خودش جاخورده

استاد جباری:

بله ادعایی ندارد، و خب وقتی که این مطرح می شود از ناحیه نایب سوم این ترد می شود و انحراف او و لعن او از ناحیه مقدسه صادر می شود و دستور داده می شود که مردم تبری بجویند از این فرد و  عجیب است حقه‌بازی اینها و شیادی‌شان که وقتی که این به گوشش رسید گفت که علت اینکه من را ترد کردند یا لعن کردند این است که من این سر عظیم را فاش کردم به‌خاطر فاش شدن این سر من را ترد کردند در حالی که من موظف بودم این را کتمان بکنم و جالب است یک چیز دیگر هم گفت، گفت که این لعن باطن عظیمی دارد چون لعنت یعنی ابعاد و دوری کردن، مراد ابن روح هم از اینکه گفته خدا شلمغانی را لعنت کند این است که خدا او را از عذاب آتش دور کند نه اینکه از رحمت دور کند، به منزلة جایگاه خودم پی بردم یاد آن روایات مجعولی افتادم که به پیامبر در متون عامه بعضاً بستند که به پیامبر گفتند من هر کسی را لعن بکنم یعنی در واقع رحمت است رای او، این را درست کردم برای اینکه آن روایات لعن ابوسفیان و معاویه امثال اینها را به نحوی توجیه کنم، اینجا هم گویا همان است؛ و متأسفانه به هر حال این مسیر را طی می کند و  حالا مفصل عقایدی که بعضاً مطرح کردند درباره رسول خدا و اهل بیت و اینها تا دستگاه عباسی که دیگر حساس می شوند نسبت به این شخص و چون عقاید حلول و امثال اینها را داشت منتشر می کرد در جامعه اسلامی لذا این را می آیند دستگیرش می کنند و در سال 323، خلیفه الراضی عن الله که دوران خلافت خلیفه راضی خلیفه عباسی شلمغانی دستگیر می شود و حکومت عباسی در این تاریخ دستور به دار آویختن او را می دهد در بعضی از نقل ها هم هست که قبل از اینکه به دار بزنند و اعدام بکنند شکنجه اش کردند با بعضی دیگر، ابن ابی عون نامی بوده از پیروانش او را هم گرفتند و زیر شکنجه قرار دادند و بعد هم اعدام کردند و اجساد اینها را هم در بغداد در آن ناحیه غربی بغداد در مقر دار الشرطه می گوید سوزاندند، این سرنوشت این شملغانی شد

مجری:

این 6 سال قبل از این است که غیبت صغری تمام بشود

استاد جباری:

بله، در خلافت الراضی عن الله یک چنین سرنوشتی متأسفانه پیدا می کند و یک چنین عقایدی را ا« زمان آنهایی که مطرح می کردند تنها عقاید باطل نزد شیعه نبوده طبیعتاً نزد عامه مسلمان ها هم بحث حلول عقیده باطلی بوده لذا در دستگاه عباسی طبیعتاًت حساس می شدند نسبت به یک چنین انحرافاتی که بدنه جامعه اسلامی حساس هستند نسبت به این مسئله.

مجری:

حاج آقا این هم درست است که می گفتند از ناحیه مقدسه هم گفتند قبل از این بحثی که انحراف شروع شده اگر حرفی زده درست است به آنها استناد کنید و روایاتی که گفته و بعد از این به حرف او عمل نکنید، همچین چیزی هم داریم یا نه؟

استاد جباری:

آن قائده کلی است، فقط راجع به شلمغانی نیامده اما قائده کلی است درباره بنو فضال مثلاً آمده از امام عسکری (ع) که چون آنها هم فتحی شدند، لذا درباره آنها هست که

«خذوا ما رووا وذروا ما رأوا»

مجری:

این قائده رجالی هست دیگر، حتی در مورد واقفی ها هم همین را داریم

استاد جباری:

بله آنچه که روایت کرده اند یعنی در دوران استقامت شأن آنها را بپذیرید، «خذوا» اما آنچه که رأی خود شان هست و بعد آمده اند بافته اند آنها را رد بکنید؛ همین نکته در ارتباط با احمد بن هلال  کرخی که هفته قبل عرض کردم همان هم هست چون روایاتی از او داریم که بزرگان ما پذیرفته اند چون ثابت است که در دوران استقامت او آن روایات را نقل کرده و اما اگر ثابت شود در دوران انحرافش گفت طبیعتاً آنها باطل است.

مجری:

خیلی متشکرم استاد وقت مان خیلی کم است ولی خب یک سؤالی است چون مناسبت هم دارد در همین هفته حالا چند هفته ای هم می خواهیم مطرح کنیم وقت نمی شود، در مورد معاویه صغیر، معاویة بن یزید سؤال شده که شخصیت ایشان چگونه بوده و آیا واقعاً این بحث هست که جانشین یزید شده بود و خودش برکناری خودش را اعلام می کند و  کنار می کشد و عاقبتش چه شد؟

استاد جباری:

بله 25 ربیع الثانی بود، آنچه که در متون آمده تاریخ مرگ معاویه صغیر، معاویه دوم در واقع فرزند یزید این هم از موارد قابل توجه تاریخ است من نقل یعقوبی را در حد فرصتی که هست اشاره می کنم از متون کهن تاریخی است، در جلد دوم، صفحه 254،

«أیه معاویة بن یزید بن معاویة»

تاریخ یعقوبی، ج2، ص254

بعد از اینکه این را معرفی می کند و مادرش را اسمش را می آورد ام هاشم، می گوید 4ماه

«و قیل بل اربعة اشهر»

4 ماه بیشتر خلافت نکرد

«و كان له مذهب جميل‏»

تعریف می کند از او آقای یعقوبی می گوید مذهب خوبی داشت

«فخطب الناس»

رفت و خطبه خواند برای مردم

خطبه اش را نقل می کند بعد از حمد الهی و ثنای الهی

«أيّها الناس إنّا بلينا بكم و بليتم بنا فما نجهل كراهتكم لنا و طعنكم علينا»

ما می دانیم که نگاه شما نسبت به ما چه هست، شما مبتلی به ما شدید ما هم مبتلی به شما شدیم

«ألا و إنّ جدّي معاوية بن أبي سفيان نازع الأمرين كان أولى به منه»

جد من معاویه منازعه کرد در امر خلافت با کسی که اولی از او بود

به جهت قرابت با پیامبر و احق در اسلام بود، سابق المسلمین بود، اول المؤمنین بود ابن عم پیامبر بود

«و أبا بقيّة خاتم المرسلين»

پدر نسل پیامبر بود

یعنی علی (ع) پدر امام حسن و امام حسین نسل پیامبر بود

«فركب منكم ما تعلمون، و ركبتم منه ما لا تنكرون حتّى أتته منيّته، و صار رهنا بعمله»

رفت و رهین عملش، و هر غلطی که کرد دیگر رفت به آن عالم

بعدش پدرم آمد

«ثمّ قلّد أبي و كان غير خليق للخير»

پدرم اهل خیر نبود، سزاوار بحث خیر نبود

بر اساس هوا و هوس عمل کرد

«فركب هواه، و استحسن خطأه، و عظم رجاؤه»

و بر اساس آرزوها و اینها عمل کرد و أجل هم خیلی زود آمد سراغ او و او را برد آنجایی که باید برود مدتش هم تمام شد،

«و صار في حفرته رهنا بذنبه»

رفت در آن چاله و آن قبری که رهین گناه او در آنجا قرار دارد

«و أسيرا بجرمه»

بعد گریه کرد

اینها را گفت و پدر و جد خود را تنقیص کرد و گریه کرد و گفت که

«إنّ أعظم الامور علينا علمنا بسوء مصرعه، و قبح منقلبه، و قد قتل عترة الرسول صلّى اللّه عليه و آله»

عترت پیامبر را کشت،

کعبه را به آتش کشید و من که الآن آمدم در رأس این امر قرار گرفتم من نمی خواهم متحمل تبعات کار شوم شما می دانید و امر خلافت، اگر دنیا درش خیری بود پیشینیان بردند ارزانی همان ها، و اگر هم شر باشد به آل ابی سفیان همین مقدار کافی است، مروان بن حکم گفت که پس مثل عمر بیا این را شورایی کن مثل اینکه عمر شورایی کرد تو هم شورایی کن گفت که نه کجا است مثل آن کسانی که در شورای عمر بودند الآن و بعد هم رها کرد

«و توفی و هو و ابن ثلاث و عشرین سنة»

در حالی که 23 ساله بود از دنیا رفت

«صلی علیه خالد بن یزید معاویه»

مجری:

غیر از این که خودش استعفاء می دهد تا وفاتش خیلی فاصله نبوده، حالا شاید کشته شده یا اینکه چیز دیگر

استاد جباری:

بله احتمال قریب به یقین این را سوء قصد به جانش کردند

مجری:

حالا در آن سن کمی هم که داشت؛ خیلی متشکرم وقت مان هم به پایان رسید نشد بیشتر از این در خدمت شما باشیم متشکریم از شما بخاطر حضور تان و همچنین از شما عزیزان بیننده امیدوارم که موفق و پیروز باشید و برنامه مورد استفاده قرار گرفته باشد.

تا دیداری دیگر از همه شما التماس دعا داریم و آخر برنامه ما هم دعا برای فرج آقا امام عصر هست و از شما خدا حافظی می کنیم

اللهم عجل لولیک الفرج

خدا حافظ.


آینه تاریخ>

ربیع الثانی خالد بن ولید منافق صحابه عدالت شیعه عطسه غیبت صغری محمد بن علی شلمغانی حسین بن روح حلول روح خلافت امامت تاریخ اسلام