سایر قسمت ها
تاریخ بدون روتوش - بازخوانی نو از آیین زرتشت و ایران باستان

قسمت نود و پنجم برنامه تاریخ بدون روتوش با کارشناسی استاد حسینی
(فصل سوم)


دیگر قسمت ها

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

عنوان برنامه: تاریخ بدون روتوش

تاريخ: ۱۷/ 08/ 140۲

استاد: آقای حسینی

قسمت:9۵

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

استاد: حسینی

 عرض سلام و ادب احترام خدمت شما بینندگان عزیز و ارجمند بیننده نود و پنجمین قسمت از سلسله برنامه های تاریخ بدون روتوش هستید و الان قسمت بیست و یکم از فصل سوم است که تقدیم حضور شما عزیزان می شود قسمت های قبل دیدید بحث ما در بررسی تاریخ به کجا رسید و آن  عزیزانی که ما را دنبال کردند می دانند که یک روال و سیری را داریم، در فصل سوم پیش می بریم که بر اساس مستندات و کتیبه ها و الواح است یعنی مبنای کار در فصل سوم برنامه تاریخ بدون روتوش بر اساس الواح و کتیبه ها است همین طور که در فصل دوم مبنای ما تاریخ نگاری و عبارات تاریخ نگارانه و محققانه و پژوهشگرانه های پژوهشگران تاریخی بوده است یعنی ما هم به متون تاریخی مراجعه می کردیم و هم نگاهی به پژوهش های باستان گرایان و مورخان داشتیم و فصل اول هم که بر اساس متون زرتشتی با تمرکز بر بحث خود اوستا پیش رفتیم بحث را و بیشتر در فصل اول به سخنان موبدان استناد می کردیم.

 یک ادعایی مطرح شده بود در جلسات قبل به آن  پرداختیم که باز بر اساس کتیبه ها بود و الواح بود چون ما هم از سمتی داریم مستندات خودمان را سعی می کنیم محورش را کتیبه ها و الواح قرار بدهیم  و از طرف دیگر سعی می کنیم که همان روال تاریخی بحث هخامنشیان را پیش ببریم که در فصل دوم تا قضیه داریوش و جنگ خونینی که در ایران راه افتاد بود به آن پرداختیم، قضیه داریوش را ادامه دادیم و رسیدیم به خشایارشاه، هفته ی گذشته در یک قسمت قبل ما آمدیم به بحث خشایارشاه و بحث رویدادنامه نبونعید پرداختیم، قضیه فتح بابل مفصل چون فصل دوم ما نسبت به گزارش های تاریخیش بحث کرده بودیم با شما مستندات را نشان داده بودیم، در فصل سوم همان موضوع را بر اساس الواح و منشور با آن  روالی که در پیش داریم بررسی کردیم، ادعایی که مطرح شده بود این بود که جناب آقای موبد نیکنام آمده بودند در کتابی که در کشور ما چاپ شده است گفته بودند که: بابل بدون جنگ تصرف شد بدون درگیری و خونریزی و عباراتی که من دقیق از روی کتابشان برای شما بزرگواران قرائت کردم.

 آمدیم رفتیم سراغ رویدادنامه به عنوان یک لوح باقی مانده و ترجمه رویدادنامه را طبیعتا از زبان نوبابلی خدمتتان عرض کردیم برداشت هایی که وجود داشته است را کمی به آن پرداختیم خیلی زیاد است مطالبی که پژوهشگران در مورد عبارات رویدادنامه نبونعید گفتند اما گفتیم که دو سه مسئله باید اینجا حل شود یک ضمیر او است که به چه کسی برومی گردد؟ به نبونعید یا به کوروش؟ در آن مورد صحبت کردیم واژه نیشویی یا نیشوی اکد را با شما صحبت کردیم که معنایش چیست؟ و در خصوص داکو صحبت کردیم لفظ داکو به چه معنا آن جا استفاده شده است؟ و گفتیم که داکو وقتی که ضمیر را برگرداندند برای نبونعید راحت آمده بودند گفته بودند که اینجا به هر حال آن  کشتار اتفاق افتاده است ولی وقتی که برومی گردانند ضمیر را به سمت کوروش سعی می کنند خیلی آن  را واژه داکو را به هر حال خیلی تلطیف کنند و ترجمه لطیفانه ای از آن ارائه بدهند،  که باز هم حداقل حداقل تمام این برداشت ها این است که بابل یعنی تمدن بابل مجموعه ی بابل که شامل خود بابل بوده است و سیپر یا سیپار بوده است و مناطق دیگر آن جا بدون جنگ تصرف نشده است، اصلا ورود کوروش بعد از این بوده است که سپاهیانش وارد خود بابل به عنوان مرکزیت در آن  حکومت شده بودند.

  در این خصوص با شما صحبت کردیم این ادعا را نشان دادیم که با مستندات تاریخی که وجود دارد و خود پژوهشگران تاریخ و باستانگرایان قبول دارند هم این ادعاها جور در نمی آید، اگر خاطر مبارک شما عزیزان و بزرگواران باشد ما ده سوال هم در این برنامه مطرح کرده بودیم یکی در مورد همان رویدادنامه بود یکی از موضوعاتی که ما مطرح کردیم و بحث را داشتیم بر همان روال ادامه می دادیم بحث اعتقادات بود بحث کتیبه ضد دیو خشایارشاه بود و ورود پیدا کردیم به دوره خشایارشاه از لحاظ سیر تاریخی رسیدیم به دوره خشایارشاه کتیبه ضد دیو را گفتیم همان باب باز شد و رفتیم به مباحثی مثل همان قضیه موش و خشو به آن  پرداختیم بت کوروش و خدایان متعددی که شاهان هخامنشی داشتند برخلاف تصور خیلی ها که فکر می کنند این ها موحد بودند یا برخی هم می دانند این ها تصریح است و به هر حال مباحثی مثل بت پرستی داشتند اما به هر حال روتوش می کنند.

 آمدیم رسیدیم به موضوع خشایارشاه یک نکته از چندین نکته ای که ما خواهیم گفت در برنامه تاریخ بدون روتوش فصل سوم در مورد خشایارشاه بحث رخنه یهودی ها به دربار هخامنشی در زمان خشایارشاه است، ادعایی در این زمینه و در این قضیه است که من این ادعا که آیا واقعیت دارد یا واقعیت ندارد را نمی توانم در یک کلمه، یک جمله خدمتتان عرض کنم این قسمت از برنامه میخواهیم به این موضوع بپردازیم به همان موضوع و ماجرای معروف و مشهور استر و مردخای یا مرده خای یا مرده خوای که می گویم در مورد تلفظش هم به شما و کتاب استر در عهد عتیق.

 امشب می خواهیم بپردازیم داستان را اصلا ببینیم از چه قرار بوده است چون برخی هم که آمدند برای ریشه یابی قضیه جشن پوریم مسائلی را گفتند، نکاتی را گفتند که واقعا نمی دانیم از کجای تاریخ این ها را آوردند ولی در سخنرانی شان گفتند می خواهیم ببینیم واقعا در کتاب استر چه مسئله و چه موضوعاتی مطرح شده است آن  سعی می کنیم که اینجا در این برنامه بر اساس مستندات طبیعتا پیش برویم دیدید در هر برنامه چقدر ما مستندات سعی می کنیم تقدیم حضور شما کنیم که این مستندات ما بخشی از آن  مستنداتی است که در موردش پژوهش کردیم و جمع آوری کردیم و مطالعه کردیم و دیدیم و آماده کردیم.

 قبل از اینکه من به قضیه کتاب استر بخواهم بپردازم باز باید یک مراجعه کنم به مسئله یهود در دوره هخامنشیان، ببینید ما یک دیدگاهی را اینجا مطرح کردیم و با شما در خصوصش صحبت کردیم که کوروش یهودی ها را از بابل آزاد نکرد کوروش عملا یهودی ها را از بابل اخراج کرد و این را در موردش با شما آن فصل بحث کردیم همان مستندی که داشتیم را آوردیم در موردش توضیح دادیم هم شواهد و تحلیلی که خودمان داشتیم مبنی بر این موضوع را خدمت شما عزیزان و بزرگواران عرض کردیم  حالا این یهودی هایی که در بابل بودند و در زمان بخت النصر به بابل آورده شده بودند و دیگر ماندگار شده بودند در آن  جا بعد از کوروش همه آنها به اورشلیم برنگشتند این هم در موردش صحبت کردیم و بحث کردیم چه کار کردیم بخشی از این ها برگشتند به بیت المقدس بخشی از این ها ماندند در بابل و بخشی دیگر از این ها بر اساس برخی از گزارش ها جا به جا شدند در همان محدوده یعنی از بابل مثلا آمدند به سمت شوش آمدند به سمت حگمتانه همدان و نه در بابل ماندند و نه به بیت المقدس رفتند.

 چند عبارت در این خصوص بخوانم برای شما بزرگواران البته یک شواهدی هم در تاریخ مبنی بر این موضوع برخی را ارائه کردند شواهدی مثل همان مباحث تاریخی که اسامی عبری در زمان هخامنشیان بوده است یا نبوده است من فقط می خواهم یک سری تصریحات را بگویم یک کتاب را من قبلا به آن هستنداد کردم الان دوباره می خواهم به شما معرفی کنم سعی میکنم این مقدمه بحثم را که می خواهم بگویم فشرده باشد به اصل کتاب استر امشب برسیم که کامل بررسی کنیم، روابط ایران و یهود در دوره ی هخامنشیان کتاب کتاب انصافا خوبی است و رویکرد خوبی دارد نسبت به بررسی این موضوع هر آنچه که درون آمده است طبیعتا مورد اعتقاد ما نیست.

 نویسنده اش چه کسی است؟ جناب آقای فرهاد صبوری فر، آقای فرهاد صبوری فر در دانشگاه اراک کتاب آن  داد و ستد فرهنگی مسلمان و زرتشتی را ایشان نوشته است و یک شخصیت علمی است و مقالات متعددی دارد و از جناب آقای دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی هم کمک گرفت که ایشان دیگر کاملا سرشناس و نام آشنا برای باستان گرا و کسانی که مطالعات تاریخی میکنند است این شخصیت، این کتاب را اگر ملاحظه بفرمایید صفحه ی شماره صد و نه و صد و ده وصد و یازده وصد و دوازده وصد و سیزده وصد و چهارده و صد و پانزده در این چند صفحه را بتوانید مطالعه بفرمایید، یک گزارش جمع بندی و تحلیلی را به شما ارائه می دهد که مرتبط با موضوع ما است.

 منتها الان ما طبیعتا به این چند صفحه نمی رسیم این ها را بخواهیم  بخوانیم، محل شاهد من نکته ای است که در مورد بحث یهودیان متشکرم اتاق فرمان نکته ای است که در مورد بحث یهودیان در اینجا آمده است دوباره میرویم سراغ همین کتاب روابط ایران و یهود در دوره ی هخامنشیان صفحه شماره هشتاد و پنج آغاز مهاجرت واقعی یهودیان از بابل به سرزمین ایران، یعنی یهودی ها فقط به سمت بیت المقدس یا اورشلیم نرفتند به سمت ایران هم آمدند ایشان این گونه این بحث را مطرح می کند یکی از مسائل مهم یهودیان در عصر کمبوجیه فرزند کوروش و جانشین او استقرار جمعیت زیادی از این قوم در شهرهای مختلف ایران است، البته در مورد اینکه کمبوجیه جانشین مستقیم کورش باید می شده است یا نمی شده است قبلا توضیح دادیم.

 و نسبتش با بردیا در زمان کمبجیه هشت سال از بازگشت قوم یهود به سرزمین اورشلیم می گذشت و در این مدت مردم و پیشوایان آن ها در این سرزمین با سختی ها و ناهمواری های بسیاری مواجه شدند یهودی ها که برگشتند به اورشلیم خودشان درگیری هایی برایشان به وجود آمد مشکلاتی به وجود آمده بود قلمرو پیشین آن ها را همسایگان اشغال کردند و مردم با وضعیت نابسامان اقتصادی روبرو بود پس بازماندگان اسرای یهود در بابل که اهل تجارت و دارای ثروت بودند از یک طرف تمایل نداشتند به سرزمین اورشلیم بازگردند زیرا حاضر نبودند خود را در مخاطره تجاوزها جنگ و بحران اقتصادی بیندازند و از طرف دیگر عده ای از آنان از انحطاط اخلاقی بابلی ها آزرده و گریزان بودند که از بدیهیات این انحطاطات اخلاقی که در بابل بوده تعجب می کنم برخی ها می آیند می گویند که بابل وضعیت دیگری داشته است و ادامه ی زندگی در چنین سرزمینی را دوست نداشتند به همین علت راه سرزمین ایران را در پیش گرفتند.

 نه در بابل بمانند نه برگردند اورشلیم و در شهرهای ماد پارس از جمله همدان، شوش و پاسارگاد که جایگاه کار و ثروت جهان آن روز بود ساکن شدند و در میان ایرانیان با استفاده از سازمان شکوهمند فرمانروایی این کشور به فعالیت های بازرگانی پرداختند مهاجرت این قوم به سمت شهرهای مختلف ایران از عصر کمبوجیه شروع شد و بعدها هم ادامه یافت به طوری که در عصر خشایارشاه جامعه بزرگی از یهود در شوش وجود داشت یعنی یک بخشی از یهودی ها را ایشان می گوید آمده بودند به ایران یک علامت زده اینجا کتاب را شماره یک، یک نقدی هم دارد از کتاب هخامنشیان در تورات این کتاب کتاب آقای محمد قائمی است.

 به آن  کتاب هم سری بزنیم مطلبی که در آن جا آمده است را هم ببینیم کتاب هخامنشیان در تورات ملاحظه می فرمایید کتاب را این صفحه ی مشخصش است، این هم جلدش که یک مقداری  طبیعتا به خاطر تاریک بودن احتمالا شما درشت نبینید این است هخامنشی هم در تورات به خاطر تیره بودن هخامنشیان در تورات نگارش محمد قائمی، میدانید در بحث مطالعات تورات بزرگواران به این کتاب نگاهی دارند مدرس ادبیات باستانی ایران و کتیبه های هخامنشی در دانشگاه اصفهان چاپ اول هزار و سیصد و چهل و نه ایشان می آید در کتابی که در مورد هخامنشیان و تورات نوشته پژوهش خوبی انجام داده است ولی نمی توانم بگویم خیلی کتاب فوق العاده و قوی است ، در برنامه بعد هم شاید یک جایی به تناسب و نیاز مراجعه کنیم به این کتاب ایشان هم در صفحه شماره صد و پنجاه و شش خودش می نویسد.

 که در زمان داریوش بیشتر یهودیان بابل و اطراف به شوش و تخت جمشید و شهرهای دیگر فارس و همدان روی آوردند یعنی یک مهاجرتی را این ها دارند گزارش می کنند که از سمت بابل برومی گردند به سمت ایران یک تعداد که می روند اورشلیم یک تعداد در بابل می مانند یک تعدادی به سمت ایران می آیند اینها هنوز مقدمه این برنامه است که بخواهم خدمتتان عرض کنم برخی ها به بحث داد و ستدد یهودی ها در بابل پرداختند که در زمان نبونعید بوده و قبل از نبونعید هم احتمالا این شکل گرفته بوده است این فعالیت های اقتصادیشان.

 تصریحات دیگری هم داریم برای نمونه جناب آقای عبدالمجید ارفعی هم نکاتی در این خصوص فرمودند بخشی از این صحبت های ایشان را با هم ببینیم کلیپ اول را دقت بفرمایید که جناب آقای عبدالمجید ارفعی در مورد فعالیت اقتصادی یهودیان در بابل چه می گوید این ها را داریم می گوییم چون بعضی دیگر می گویند در بابل آن طوری که خودشان  دارند ادعا می کنندیا برخی که تحت تاثیر یهودیان دارند می گویند اوضاع بد و در اسارت و این ها نبوده است فعالیت اقتصادی داشتند که چه بسا این فعالیت اقتصادیشان چیره شده بوده است بر فرهنگ بابل در موضوعاتی و همین موضوع بانکداریشان به اصطلاح امروزی تداومی هم پیدا می کند در زمان خشایارشاه کلیپ جناب آقای عبدالمجید ارفعی را با هم ببینیم.

کلیپ

 ولی این نیست همه یهودی ها بر نگشتند به سرزمین خودشان خیلی ها ماندند و از قبل هم آن جا که ساکن بودند داد و ستد های بزرگی داشتند و صرافی بانکداری داشتن که بعدا آمدند در خدمت شاهان هخامنشی و شروع به کار کردند و کارگزار حکومت هخامنشین شده بودند دو سند از دو این خاندان ها خیلی زیاد پیدا شده است به اسم موراشور و ای گی بی که می شود یعقوب تقریبا که پول بهره می دادند کارگزار دولت بودند و چندان تمایلی هم به برگشت نشان نمی دادند.

استاد حسینی

  این سخنان جناب آقای دکتر عبدالجید ارفعی بود در خصوص عدم تمایل برخی از یهودی ها برای بازگشت از بابل به اورشلیم با اینکه اورشلیم و بیت المقدس محل مقدسشان بوده است و خیلی توجه به آن داشتند ولی بر نمی گشتند فعالیت های اقتصادی می کردند و حتی راه اندازی کارهای تجاری و ایشان می گفتند که حالا بهره می گرفتند یعنی ربا و سود و این ها هم در آن جا می گرفتند که باقی مانده اش هم هنوز مانده است این ربا گرفتن ها و این ها  ما میخواهیم برویم سراغ یک کتاب از مجموعه کتاب های عهدین مجبور هستم و لازم است اینجا یک توضیحی در مورد کتاب عهدین من به شما بدهم.

 این کتاب عهدین یعنی دو عهد طبیعتا مشخص است به زبان فارسی و عربی همان عهدین گفته می شود دو بخش دارد: بخش اول این کتاب از لحاظ حجمی نصف نیست اما بخش اول این کتاب می شود عهد عتیق یا عهد قدیم و بخش دوم عهد جدید  مسیحی ها و یهودی ها منبعمان است امشب به آن مراجعه کردیم باید توضیح بدهم در موردش می خواهم ببینیم کجای این کتاب کتاب استر آمده است چون در مورد اینکه اعتبار (16:04) چقدر است بحث هایی وجود دارد دو عهد است دیگر عهدین، دو  عهدی که گرفته شده است یهودی ها یک عهد بیشتر را قبول ندارند اصلا به خاطر به  آن نمی گویند عهد قدیم یا عهد اول می گویند عهد.

 اما مسیحی ها قائل به دو عهد هستند عهد اول را یهودی ها همان عهد مطلق که می دانند عهدی که می گویند از زمان حضرت ابراهیم( علیه السلام) شروع شد در زمان حضرت موسی ( علیه السلام)  تایید شد و تجدید شد مسیحی ها می گویند که نه در زمان حضرت عیسی( علیه السلام)  یک عهد جدیدی دوباره گرفته شد آن  عهد قبلی کنار رفت عهد شریعت کنار رفت یک عهد جدیدی گرفته شد به خاطر همین مجموعه این دو عهد را یعنی عهدین را مسیحیت قبول دارد به عنوان کتب مقدس خودش اما یهودی ها عهد جدید را قبول ندارند اصلا به رسمیت نمی شناسند این رویکرد و دیدگاه در تناسبات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی الان هم در دنیا هم تاثیر خودش را این دو رویکرد گذاشته است.

  پس ما به عهد جدید کار نداریم میرویم سراغ همان عهد قدیم بخش عهد قدیم  عهدین که ببینیم آن جا چه گفته شده است، دو نوع دسته بندی دارد عهدین عهد قدیم، یک دسته بندی دسته بندی است که مسیحی ها دارند از آن  البته این تنها دسته بندی نیست طبیعتا اما از دسته بندیی که مسیحی ها دارند که این کتاب عهد قدیم به سی و نه کتاب تقسیم می شود یعنی شامل سی و نه کتاب می شود، یک مجموعه هفده تایی، یک مجموعه پنج تایی و مجدد یک مجموعه هفده بخش اولش را هفده کتاب اول را شامل یک پنج مجموعه کتاب و یک دوازده مجموعه کتاب می دانند، آن  پنج کتاب اول همان تورات است که همان اسفار خمسه در آن آمده است و سفرهای مختلفی که می دانید کتاب های مختلفی که در تورات است و آن  پنج مشترک بین مسیحیت و یهود است.

 صفر پیدایش و صفر خروج و صفر لاویان و صفر اعداد و صفر تثنیه این پنج کتاب از هفده کتاب اول بر اساس رویکرد مسیحی ها در این بخش هفده تایی این پنج تا را که صرف نظر کنیم و بگذریم می رسیم به یک دوازده کتاب این دوازده کتاب یکی از این کتاب ها یک کتاب دوازدهمش می شود کتاب استر پس مسیحی ها با این تقسیم بندی کتاب استر را جزو کتاب مقدس خودشان می دانند یعنی این دوازده تا از کتاب یوشع شروع می شود تا کتاب بله کتاب استر می شود کتاب دوازده اگر اشتباه نکنم یک مقدار تردید دارم.

 به هر حال ذیل همین کتاب های تاریخی شان است بقیه اش چه به چه شکل است و به چه نوعی می شود آن  هفده تای اول پنج تای تورات شد دوازده تای دیگر کتاب های تاریخی شد که استر جزوش بود پنج تای بعدی همان کتاب های مناجات و شعر و حکمت ها است که زبور هم ذیل همان پنج کتاب قرار می گیرد وهفده کتاب دیگر که همان کتاب های پیشگویی انبیاء است که در کتاب عهد عتیق آمده است و با این تقسیم بندی کتاب اشعیای نبی هم در کتاب اول از بخش سوم هفده کتاب قرار میگیرد.

 یک تقسیم بندی دیگری دارد کتاب عهد عتیق که این تقسیم بندی دیگر نباید بگوییم عهد عتیق باید هم بگوییم کتاب عهد که مشهور است به تقسیم بندی تنخ، تنخ اگر  بخواهیم  یک واژه ای برایش یک توصیفی برایش داشته باشیم تقسیم بندی کلاسیک یهودی ها است تقسیم بندی کلاسیک یهودی ها در مورد کتاب مقدس شان بر اساس آن  کتاب عهد عتیق حالا اینجا ما میگوییم عهد عتیق و یا بخش کتب مقدس یهودی ها سه بخش می شود.

 بخش اول همان تورات می شود و پنج کتاب واضح در مورد تورات که در بخش کتب تقسیم بندی مسیحی هم وجود دارد و آن  پنج تا صفری که وجود دارد صفر پیدایش و خروج و لاویان و اعداد و تثنیه که می دانید صفر تثنیه همان تکرار است بخش هایی  از همان چهار کتاب اول آمده ولی چهار کتاب اول خودشان به جز کتاب تثنیه ماهیت جدایی دارند و آن  ده فرمان هم در برخی از این ها تکرار شده و جزء جزء آمده است ، کتاب دوم کتاب انبیا است بر تقسیم بندی تنخ کتاب انبیا است که در کتاب انبیا باز دو دسته می شود کتاب انبیا، انبیا متقدم، انبیا متاخر و بخش سوم همان مکتوبات است که بر اساس این تقسیم بندی کتاب استر در بخش سوم همان مکتوبات آمده است و این تنخ هم کلمات اول همین سه عبارت است طی اولش تورات است نون نبیون است و نبی بله نبیون انبیا کتاب انبیا که گفته می شود همان کتاب پیامبران بخش دوم تورات است و حالا چرا خیر شده به جای ک اگر واژه کتاب ها کلمه سوم این حرف سوم این کلمه تنخ باشد به دلیل اینکه بر زبان عبری اگر کلمه ک آخرین حرف از حرف ک آخرین حرف آخرین حرف از کلمه قرار بگیرد خیر تلفظ می شود چرا من این را دارم میگویم شده تنخ نشده تنک.

 به دلیل اینکه ما در مورد قضیه مردوخ یا مردوک هم همین را داشتیم من بعضی اوقات می گفتم مردوک یا مردوخ به خاطر اینکه باید مردوک باشد اما بر اساس عبری باید مردوخ تلفظ شود  حالا پس بر سه کتاب استر این کتابی که ما میخواهیم به آن مراجعه کنیم کتابی است بر اساس تقسیم بندی کلاسیک یهودی ها و تقسیم بندی تنخ می افتد در کتاب سوم از مجموعه کتاب ها بر اساس آن  تقسیم بندی مسیحی ها می افتد، ذیل هفده کتاب اول بخش دوم به جز تورت  حال یک مقداری می دانم پیچیده است این ها خیلی هم نیازی نیست حفظ کنند مخاطبان عزیز فقط آن  بر اساس آن  عزیزان بزرگواری که می خواهند پژوهش کنند در این زمینه آدرس یعنی مختصاتش کتاب استر را عرض کردم.

 اما در مورد کتاب استر که واقعا جزو کتاب مقدس باید باشد یا نباشد؟ مسائل مختلفی گفته شده است پژوهش های متعددی انجام شده است برخی ها آمدند بر اساس آن  نسخه های معروف به صدگانه ی بحرالمیت آمدند گفتند در آن جا کتاب استر نبوده است پس نباید این کتاب استر را اصلا جزو کتب مقدس بیاوریم.

 برخی دیگر بر اساس روال سنتی کتاب استر را جزو کتب مقدس می آورند برخی ها آمدند تفکیک کردند یعنی می گفتند اصل مسئله را کنار نمی گذاریم از کتاب استر اما ایرادات جدی وارد است به متن کتاب که باید نسبت به آن  ها توجه داشته باشیم خود نویسنده کتاب استر هم دقیق مشخص نیست چه کسی است و در چه زمانی دقیقا نوشته شده است، اما از لحاظ قدمت ظاهرا خیلی فاصله با دوره هخامنشیان ندارد یکی از دلایل بنده نقاشی است که در سوریه است احتمالا به دوره اشکانیان برومی گردد و اساس آن  نگاره حالا یک تصویری در آن است حالا اگر بتوانم نشان بدهمبر اساس آن نگاره، شخصیت های داستان بخش کتاب استر در آن جا به تصویر کشیده شده است اما آن  چند نفر از افرادی که اشاره کرد کردند بحث اعتبار و مسائل این چنین در مورد کتاب استر را خدمتون عرض کنم.

 ببینید داستانی که می خواهیم امشب خدمت شما عرض کنیم و در موردش توضیح بدهیم  که در دوره خشایارشاه اتفاق افتاده تقریبا انحصار دارد در همین نقل عهدین یعنی ما در کتب تاریخی باستان خودمان  و آنچه که یونانی ها هم تاریخ نگاری در آن  زمان انجام داده اند چنین داستانی نیامده است هرودوت هم این داستان را نیاورده است اما دیدگاه جناب آقای پیرنیا را ببینیم به عنوان یک مورخ ایرانی هر چند خیلی دور نیست دیگر برای دوره قاجاره ملاحظه بفرمایید تاریخ باستان جناب آقای حسن پیرنیا ایشان در این کتاب خودشان  به ماجرای استر اشاره می کنند و نکاتی را می آورند در صفحه شماره هفتصد و سی و هفت ذیل سلطنت خشایارشاه چون کتابی است که باب بندی زمانی دارد خوب و راحت می شود به محتوایش پی برد و محتوایش را به دست آورد ذیل سلطنت خشایارشاه  را مراجعه بفرمایید اینجا نکاتی را دارد و مسائل را مطرح کرده است.

 یک جمع بندی کلی را در صفحه ی شماره هفتصد و سی و هفت و هفتصد و سی و هشت دارد منتها این عبارتش جالب و قابل توجه است که برخی آمدند همین عبارت را تکرار کردند در کتب خودشان  ایشان می نویسد که آقای پیرنیا این را دارد که این است مضمون حکایت استر و مرده خا حالا توضیح می دهم مرده خا، مرده خای، مردخای و اگر از شاخ و برگ های داستانی داستانیان صرف نظر کنیم قبل از مراجعمان ما می خواهیم ببینیم دیدگاه ها چیست؟

 در موردش اطلاعاتی که می دهد همان است که مورخین یونانی هم داده اند وسعت مملکت از هند تا حبشه موافق تاریخ است در کتاب استر چنین مساحتی آورده شده است هفت نفر مشاور مخصوص همان کسانند که هرودوت هفت نفر قضات شاهی نامیده است یعنی هفت نفری که خود خشایارشاه در داستان از آنها مشورت می گیرد البته در صفحه ی بعدش آمده است مطالب و نکات مخالف را که با تاریخ است را و ایراداتی که ممکن است ایشان آورده در کتابشان کتاب بعدی که در این خصوص اظهار نظر کرده جدای از آن  پژوهش های متعددی که در این مورد انجام شده است و من حاصل آن  پژوهش ها را و حالا نکاتی که خودمان  داریم را ذیل خواندن متن کتاب استر امشب خدمتتان  عرض می کنم کتاب هخامنشیان در تورات است.

 جناب آقای محمد قائمی که خدمتتان  عرض کرد کردم اول برنامه را نشان دادم سند ازش مدرس ادبیات باستانی ایران و کتیبه های هخامنشی در دانشگاه اصفهان چاپ اول هزار و سیصد و چهل و نه ایشان آمده است از صفحه چهارصد و صد و هفتاد و صد و هفتاد شروع کرده است داستان استر و مردخای ایشان آمده است گفته که اولا استر همان در کتاب استر منظور همان خشایارشاه است یک شخص دیگر نیست چون بعضی ها گفتند که احتمال دارد اردشیر باشد برخی ها تردید در مورد اینکه خشایار باشد یا نباشد را مطرح کردند ایشان بر اساس لغت شناسی می آید می گوید که خشایارشاه است، منظور این این پادشاهی که در کتاب استر آمده آقای پیرنیا هم همین همان اول که مباحثش مطرح کرده است و نتیجه گیری کرده است خشایرشاه است حالا بین خشایار خشایارشاه  های اول باید باشدبر اساس تناسب زمانی پادشاهی خشایارشاه این اتفاق ممکن است بیفتد چون خشایارشاه  اول اگر ما نگیریم این را آن  مدت زمانی که در کتاب استر توصیف شده است برای جشن گرفتن هایشان و این ها یعنی سال هایی که دارد نام می برد وسعتش دیگر به خشایارشاه  دیگری نمی خورد که بخواهیم  بگوییم خشایارشاه  اول است.

 ایشان می آید توضیح میدهد نکاتی را می گیرد و یک ترجمه ای را از اینجا کلا کتاب استر مطرح می کند صد و هفتاد و یک و صد و هفتاد و دو و صد و هفتاد و سه و صد و هفتاد و چهار که ما ترجمه را از جای دیگر می آوریم توضیح می دهیم بحث چه ترجمه ای است ملاحظه میفرمایید بعد می آید در صفحه شماره صد و هفتاد و نه نکاتی را مطرح می کند ایشان می گوید که پیدا است که بسیاری از گفته های داستان درباره قوانین پارسا و مادها و رفتار و اندیشه شاه با مشاوران و اطرافیانش به هیچ وجه با حقیقت تاریخ سازگار نیست می گوید این بخشش جور در نمی آید بعد می گوید که شاید در روزگارانی دراز پس از وقوع اساس داستان که در هم ریختن نقشه شورش و تعیین مجازات و آن گاه بخشودگی باشند ارکان داستان را واژگون نموده اند و شاخ و برگ هایی فراوانی برایش به آن دادند.

 ایشان می آید می گوید جدای از آن  گذشته از شاخ و برگ هایی که به این داستان دادند برخی از آگاهی ها همان است که مورخان یونانی یاد کردند و نکاتی را می آورد پهنای شاهنشاهی ایران از هند تا حبشه و هفت نفر مشاور وزیر و این ها که حرف های آقای پیرنیا است این مسائل را ایشان هم اینجا آورده است و حالا آن  تقسیم بندی ماهانه را می گوید درست است ماه هایی که آورده شده است در آن جا مهمانی هم که در داستان آمده است را ایشان می گوید که بعضی جا آوردن این مهمانی درست هم می گوید ایشان میهمانی بود که تدارکی دیده شده بود برای لشکرکشی که خشایارشاه می خواست در خصوص یونان انجام بدهد و جنگی که با یونانی ها می خواست داشته باشد  ایشان هم توضیحاتی را دادند چند صفحه بعد به آرامگاه استر و مردخوای یا مرده خای یا مرده خوای اشاره کردند که حقیقتا فرصت نمی کنیم همه این ها را بنشینیم بخوانیم برای شما فقط من می خواهم زودتر بروم سراغ داستان.

 اما چند تا نکته را باید خدمتتان  اینجا عرض کنم ما با چند شخصیت اینجا مواجه هستیم که باید در مورد این شخصیت ها به شما توضیح بدهیم  اولا که شخصیت مرده خوای این تلفظ شما را بگوییم چیست؟ ما چند شخصیت داریم اینجا دیگر یکی مردخای یکی استر است یکی هامان یکی خشایارشاه است شخصیت مردخای اسمش را تلفظش را من خدمتون عرض کنم ببین چند جور این را گفتند همانطور که دیدید جناب آقای پیرنیا ایشان می آید آقای پیرنیا تصریح می کند که این مرده خا بود استه اسم را مرده خا ثبت کرده است بر اساس البته این چاپی که الان معروف است و مشهور مرده خا می گوید در کتاب اعلام است، کتاب اعلامه، کتاب مقدس که جناب آقای اعلم نوشته است آن جا یه جا اعراب گذاری ندارد.

 یک جای دیگر اعراب گذاری که دارد به کسره آمده در لاتین به کسره است یعنی مرده خای نوشته می شود یک کتابی است این کتاب مجموعه کتب مسیحی ها آمدند مجموعه کتب عهد را جمع کردند با هم دیگر ترتیب خوبی دادند این کتاب ترسایان تحت عنوان کتاب ترسایان چاپ شده است و ترجمه بین الکلیسایی یک این چنین عنوانی دارد آن جا مراجعه بفرمایید می بینید که در کنار حالا آن  بخش ها و یا آیاتی که ذکر شده است کنارش علامت زده شده است، که مشابه این در کجا آمده توضیحات پاورقی توضیحات خوبی است برای کسی که می  خواهد که در کتب عهدین پژوهش کند آن جا هم به کسر آمده مرده خای آمده است در آن  کتاب هم که سال چاپ سال دو هزار و پانزده است.

  یک شخصیت شد حالا ما می گوییم مرده خوای دیگر بر اساس متنش می گوییم روی آن  بخشی هم که در همدان یک جایی را تحت عنوان محل دفن استر و مرده خوای گذاشته شدند لاتینی که روی تابلو نوشته شده است به کسر است مرده خوی است استر واضح است که کلمه استر است با وشی کار داریم که حالا ان شاء الله به آن می رسیم مسئله به چه صورت است با هامان کار داریم و خود خشایارشاه اما بحث هامان این چند شخصیت این داستان است یک توضیحاتی ابتدایی باید در موردشان بدهم جلوتر برویم ببینید کتب مقدس از دیدگاه البته کتب مقدس مسیحیت و یهودی ها کتاب مقدس آمدند هامان را بر اساس همین کتاب استر به عنوان معاون  خشایارشاه معرفی کردند قرآن کریم از هامانی یاد می کند که این هامان در دربار فراعنه در مصر است.

 برخی آمدند گفتند یکی از مستشرقین و این ها که بله قرآن این را اشتباه گرفته است قرآن احتمالا حالا نعوذ بالله پیامبر اسلام مثلا کتاب استر را دیده است به یک هامانی برخورده است بعد این هامان را اشتباه گرفته است که معاون  خشایارشاه بوده است فکر کرده است مثلا معاون  فرعون بود البته نسبتش به این عنوان معاون  بودند طبیعتا در قرآن مطرح نشده است فقط آن  کارهایی که سپرده می شود و برخی از روایاتی که ذیل این آیات داریم این برداشت و معاون  بودن را مطرح می کند.

 اما این را باید خدمت شما عرض کنم که چه بسا داستان برعکس باشد یعنی اسطوره ی داستان استر اگر ما آن را به عنوان اسطوره به این مسئله کاملا صفر و صد نگاه کنیم هامانی که در مصر بوده است او آمده آمیخته است با داستان هخامنشیان و به خاطر همین این اختلاف شکل گرفته است مشکل دیگر مشکل قرآن نیست این را من عرض میکنم باز در تکمیل این موضوع که جناب آقای پروفسور مورییس بوکای نقلی از ایشان است که ایشان آمدند بررسی کردند چون می دانید یک کتابی دارد پرورفس موریس بوکای علم را در تورات انجیل و قرآن بحث کرده است حتی در آن  کتاب هیچ وقت نمی آید بگوید من مسلمان شدم برخی ها می گویند که حالا ایشان مسلمان شد و چه شد ایشان می گوید نه من تحقیقاتی که انجام دادم در قرآن تعارض و تناقضی با آن  بدیهیات علمی ندیدم ولی در تورات و انجیل دیدم.

 یکی از موضوعاتی که ایشان نقل می شود که کار کرده است همین موضوع هامان است و آن جا می آید مطرح می کند که این هامان آقای موریس بوکای  می گوید قضیه هامان را من به کمک پژوهشگران دیگری که متخصص زبان مصر باستان و هروکلیوس و این ها بودند بررسی که کرده ام به این نتیجه رسیدیم که اتفاقا این اسم در مصر باستان استفاده شده است و حالا متحیر شدن ایشان از اینکه همانطوری که بر اساس تعالیم اسلامی واگذار شده بود که یک ساختمانی را به آن  تناسب و اجزا خاص هامان درست کنند ایشان هم می گوید اصلا شغلی که این هامان داشته است متناسب با آن  ادعای مسلمان ها است از این ها بگذریم روی این خیلی نمی خواهم تاکید کنم در آثار موریس بکای می تواند محل باب خوبی برای پژوهش ها باشد اما این کتاب را ببینید جناب آقای امیر حسین خنجی، بازخوانی تاریخ ایران زمین آقای امیر حسین خنجی را احتمالا خیلی از بینندگان ما می شناسند از باب اینکه فکر کنم ا اگر اشتباه نکنم به کتابشان جای دیگر هم فکر می کنم اشاره ای کردم.

 دفتر اول ایرانی و ایران زمین از دورترین دوران تا پایان دوران شاهنشاهی هخامنشی و لشکرکشی اسکندر به ایران زمین  ایشان می آید در بخشی از کتاب خودشان  صفحه ی شماره بعد این باب را که وقتی می آورد صفحه عنوانش این است افسانه پوریم داستان استر و مرد خوای به پوریم میر رسیم توضیح می دهم قضیه از چه قرار است صفحه ی شماره چهارصد و هشتاد و هشت یک پاراگراف آورده در مورد هامان، یقینا تورات دیگری نزد یهودیان حجاز بوده است که داستان هایش با داستان های تورات یهودیان اورشلیم تفاوت داشته است این توراتی هم که من امشب بخواهم ترجمه اش را خدمتتان  عرض کنم بر اساس همان تورات اورشلیم است و آنچه مردم حجاز می شنیدند داستان های این تورات دیگر بوده است توراتی که کشتار یاد شده  همان کتاب استر، توراتی که کشتار یاد شده را مربوط به مصر می دانست وهامان را به درستی وزیر فرعون مصر یعنی کارگزار شهریار مصری می دانسته است.

 پس این جا می شود اتفاقا جهت اتهام به خطا را کاملا برگردان را به کتب عهد نمی خواهم الان در این قضیه وارد شوم یک  پژوهش های خوبی انجام شده است و حتی نگارش اسم هامان را هم برخی ادعا کردند که پیدا کردند به هر حال این طرف هیچی نیست یعنی ما در کتیبه ها در الواح در مورد این داستان هامان حتی از در کتب تاریخی آن  زمان مسئله تحت عنوان که هامان بخواهد وزیر خشایارشاه بخواهد باشد و این ها نداریم حتی اسم استر و مرده خوای هم در الواح و این ها به عنوان این افرادی که آمدند در درباره خشایارشاه مطرح نشده است و مورخین یونانی هم چون می دانید کسی مثل هرودوت هم عصر خشایارشاه است حتی هرودوت هم هیچ اشاره ای نسبت به هامان و استر و مرده خای نداشته است البته تحلیل هایی وجود دارد که برخی نکات کتاب استر مطابق است با آنچه که مثلا هرودوت گفته است مثلا هفت مشاوری که داشته است و این ها  با این سرعت من سعی کردم مقدمه خدمت شما عرض کنم رسیدیم به خود کتاب استر .

حالا می خواهیم داستان کتاب استر و اتفاقی که در زمان خشایارشاه بر اساس این کتاب استر عهدین نقل شده اش را برای شما قرائت کنیم و بخوانیم آن  جایی که نیاز بود بنده توضیع خدمتتان  عرض خواهم کرد و ان شاء الله که ببینید آنچه که عهدین نقل کردند در مورد خشایارشاه به چه شکل است کارگردان عزیزمان می گویند که تلفنو بگوییم دعوت کنیم ده سوال پرسیدیم دعوت می کنیم مخالف تشریف بیاورد اولویت به او داده می شود من برنامه ها که تمام می شود معمولا در اتاق فرمان چندین تماس از موافقین را جواب می دهم به سوالاتشان ولی دوست داریم مخالف روی خط تشریف بیاورد و هر ده سوال پرسیدیم دیگر در برنامه مان دوباره اشاره کنیم که در همین همه ی نود و پنج قسمت به سوالات مان اشاره کردیم چه آن جا که سه تا سوال پرسیده بودیم چه الان که شده ده سوال.

 می رویم سراغ کتاب استر و یک ترجمه است این ترجمه بر اساس کتاب عهد عتیق است اورشلیمی است که ترجمه شده به زبان فرانسوی توسط سی و سه نفر افرادی که خبره نام برده شدند و از فرانسوی هم به فارسی بازگردانده شده است تقریبا می توان گفت که جدیدترین ترجمه کتاب عهد عتیق است کتاب استر خودش یک کتاب است چند صفح است ولی  یکی از این کتب محسوب می شود مقدمه ای را در اینجا آورده است کتاب استر، کتاب استر گویای این حقیقت است که خدا بر آنچه در جهان می گذارد تسلط دارد چرا این جمله را اینجا آوردند یکی از دلایش این است که احتمالا یکی از دلایش این باشد از مواردی که ایراد گرفتند به کتاب استر و گفتند این را نمی توانیم  جزو کتب عهد عتیق و کتب مقدس شماریم.

 این است که اصلا یادی از خدا نشده است اصلا خدا اینجا وجود ندارد بر خلاف خیلی دیگر از کتب عهد تعتیق ایشان همان اول آمده گفت که کتاب استر گویا این حقیقت است که خدا بر آنچه در جهان می گذرد تسلط دارد زرنگ است حالا کسانی که از بنی اسرائیل هستند و یهودی هستند اینجا میگوییم چه کارهی کردند می رویم سراغ اصل متنش حالا این متن البته روان سازی شده است برای فهم بهتر و درک بهتر از عباراتی استفاده شده که حالا مشکلی نداریم ما با آن استفاده میکنیم من خودم چند ترجمه را نگاه کردم خیلی اختلاف خاصی ندیدم در ترجمه هایی که است که خدشه به اصل مسئله وارد کند فلذا همین متن را می خونیم با هم دیگر کتاب استر از عهد عتیق خشایارشاه پادشاه پارس بر سرزمین پهناوری سلطنت می کرد که از هند تا حبشه را در بر می گرفت و شامل صد و بیست و هفت استان بود.

می گوید که خشایارشاه پادشاه پارس بر سرزمین پهناوری که از هند بوده تا حبشه این مسئله ای درش نداریم این مختصات را این صد و بیست و هفت استان را از کجا آورده است کتاب استر در عهد عتیق نمی دانیم نه بر اساس کتیبه های خود هخامشی و شاهان هخامنشی به صد و بیست و هفت تا استان یا ساتراپ میرسد تعدادش نه بر اساس آنچه که هرودت می آورد تعداد خیلی فاصله دارد یعنی خیلی کمتر از این صد و بیست و هفت درست  یکی از ایراداتی که گرفته همین صد و بیست و هفت استان است، صد و بیست و هفت استانی که ایشان می گوید که خشایارشاه بر آن حکومت می کرده است یا صد دویست و هفت ساترا ،می گوید که در سال سوم سلطنتش در کاخ سلطنتی شوش خشایارشاه یک جشنی را گرفت و بزرگان را فرماندهان پارس و ماد را دعوت کرد امیران و استانداران را دعوت کرد جشن چقدر طول کشید شش ماه طول کشید بعد از اینکه این جشن تمام شد .

آمد گفت همه بیایند بعد از این شش ماه جشنی که برای آقازاده ها بوده برای مسئولین بوده گفت حالا بقیه بیایند یک هفت روز هم می خواهیم یک جشنی هم بگیریم که همه باشند و آن جا آمدند به هر حال ترتیبی را چیدند که این مهمان ها بیایند هر چقدر خواستند  از شراب استفاده کنند و ضیافتی بود که دیگر بر خلاف حالت عادی که مردم هر حقی را اجازه نداشتند برا اساس این ادعا می توانستند آن  جا هر چقدر دوست داشتند شراب بخورند او به آنان دستور داد ملک وشتی را که بسیار زیبا بود زنش را خشایارشاه گفت زنم را ملکه وشتی را که بسیار زیبا بود با تاج ملوکانه به حضورش بیاورند تا زیبای او را به مقامات و مهمانانش نشان دهد حالا خیلی این ترجمه مودبانه است که حال زیبایی او را نشان بدهد به این ها ملکه وشتی به عنوان همسر خشایارشاه در اینجا خودش یک مراسم زنانه ای جدا داشته است در موازات این مراسمی که اینجا گرفته شده بوده است بر اساس این متن خشایارشاه گفت من همسرم را بیارید تو به در ملا عام قرار بگیرد دیگران ببینند.

 این را دیگر بیشتر توضیح نمی دهم کسانی خواستند  می دانندکه یک سری جزئیات دیگری هم گاهی ذیل این موضوعات مطرح کردند انقدری که تاج و ملوکانه بیاوریم صرفا زیبایش دیده شود نیست اما وقتی خواجه سراها فرمان پادشاه را به ملکه وشتی رساندند او از آمدن سر باز زد گفت چرا من باید بیایم پیش این مردهای دیگر برای که به نمایش گذاشته بشوم من نمی آیم به حرف خشایارشاه گوش نداد  همسرش چی شد پادشاه از این موضوع بسیار خشمگین شد که من وقتی که به تو می گویم باید بیایی در اینجا و در مقابل مردان دیگر من تو را به نمایش بگذارم باید این کار را می کردی!! خشایارشاه مشاوران خودش را جمع می کند  چرا این زن من نیامده است مشاورانش را جمع می کند اسامی را از این مشاوران می آورد و مطرح می کند یکی از این مشاوران کیست؟

مموکان بود این هفت نفر جزو نفرات عالی رتبه پارس و ماد بودند از امیران ارشد مملکتی بودند خشایارشاه را از ایشان پرسید در مورد ملکه وشتی چه باید کرد؟ زیرا از فرمان پادشاه که به او ابلاغ شده سر باز زده است قانون چه مجازاتی برای چنین شخصی تعیین کرده است ممکان خطاب به پادشاه و امیران امیران دربار گفت: ملکه وشتی نه فقط به پادشاه بلکه به امیران دربار و تمام مردم مملکت اهانت کرده است هر زنی که بشنود ملکه وشتی چه کرده است او نیز از دستور شوهرش سرپیچی خواهد کرد، یک بابی را نباید این همسر خشایارشاه را باز کند که اگر مردی حرفی زد آن هم در چنین نوعی که بیاید در مقابل دیگران حضور پیدا کند زن بخواهد سرباز بزند نه فقط این موضوع بلکه موضوعات دیگر نباید زن ها سرباز بزنند از این چنین چیزی.

 پس باید ملکه وشتی مجازات شود پیشنهاد مموکان مورد پسند پادشاه و امیران دربار واقع شد و خشایارشاه مطابق صلاح دید او عمل کرد و به تمام استان ها گفتند دستور بده شما دستورچه بود؟ هر یک به خط و زبان محلی نامه فرستاد اعلام داشت که هر مرد باید رئیس خانه خود باشد خشایارشاه  گفت: یک همسر زن من تخلف کرده!! اما دستور میدهم و این را ابلاغ می کنم این دستور را مردها باید از رئیس خونه خودشان  باشند در ادامه چه شد یه مدت گذشت و خشایارشاه دید  نمی شود که اینطوری عذب بماند چیکار باید کند؟ باز رفت پیش مشاوران نزدیکش و و آن ا گفتند چی گفتند اجازه بدهید برویم و زیباترین دختران را پیدا کنیم و آن ها را به قصر پادشاه بیاوریم بعد آمدند گفتند که ما میایم اینجا لوازم آرایش آماده می کنیم به زیباترین دختران را نوامیس ایران را آرایش می کنیم دختر را از پدرش می گیریم بیاریم اینجا یک مدت نگه میداریم پادشاه همه این ها را تست کند و بعد ببیند که به هر حال بهترین زنی که می خواهد انتخاب کند.

 به چه شکل است پادشاه این پیشنهاد را پسندید و مطابق آن عمل کرد در شوش یک یهودی به نام مرده خای پسر یائیر و نوه شمعی از نوادگان قیس بنیامینی زندگی می کرده است وقتی نبکت نثر یا نه با کت نهثر نه با کد نکره پادشاه بابل عده ای از یهودیان را همراه یک نیا پادشاه یهودا از اورشلیم به اسارت برد مرده خوای نیز جزو اسرا بود مرده خای دختر عموی زیبایی داشت به نام این را حداثث گفتند حداثث دختر ابی هال ابی هایل احتمالا که به او استر هم می گفتند پدر و مادر استر مرده بودندند و مرده خای او را به فرزندی پذیرفته و مثل دختر خود بزرگ کرده بود  یک دختری در بین دخترانی که می خواهند به عنوان گزینه های ازدواج با یا ملکه شدن در دربار هخامنشی باشند همسر خشایار شاه باشند یک دختری است تحت عنوان استر یا حداکثر این استر همانطور که توضیح دادند پسر عمویی داشت که می شود مرده خای  هررد یهودی از یهودی هایی که از اورشلیم آمده بودند به بابل یا آورده شده بودند به بابل و این ها مونده بودند.

 چرا من اول برنامه آمدم بحث آمدن یهودی ها به مناطق داخل ایران که ادعا شده بود توسط برخی از افراد را مطرح کردند برای ریشه این که آقا این مرده خای و استر چیکار می کردند در شوش را با هم دیگر بدانیم که مبنایش چه می شود  این دختر را آوردن خشایارشاه و فرمان را صادر کرد استر هم همراه دختران زیبای بی شمار دیگر به حرمسرای قصر شوش آورده شد خیلی توضیح نمی دهیم یک سری کارهایی انجام میشود غذایی و لوازم آرایشی و این ها برای این ها در اختیار قرار می گرفته است به توصیه ی مرده خای پسر عموی استر به هیچ کس نگفته بود که یهودی است یکی از ایراداتی که به محتوای کتاب استر مییرند همین است که اگر بناست یهودی بودن پنهان شود چطوری بود که مرده خوای یهودی بودن خودش را پنهان نمی کرده اما به استر گفته بود و استر یهودی بودن خودش را پنهان می کرده است آن  یهودیان که تحت عنوان آنوسی یاد می شود برخی ریشه اش را همین میدانند یعنی یهودی مخفی.

 کسانی که حالا یهودی بودند به خاطر مسائیل یهودی بودند خودشان  را پنهان می کنند و پنهان می کردند البته پنهان کردند یک جا از ترس جان طرف است یک جا به خاطر اینکه خیلی بد  نام هستند این قوم از بر اساس واقعیت و رفتار واقعیشان بدنام هستند این ها این شق دوم این یهودی ها حالا چه کردند اینجا بر اساس چیزی که خودشان  ادعا کردند امشب می بینیم مرده خوای هر روز در محوطه حرمسرا رفت و آمد می کرد تا از احوال استر با خبر شود و بداند به او چه می گذرد گذشت یک داستانی به یک میهمانی ترتیب داده شده بود به هر حال برای آقای خشایارشاه و دختران می آمدند و چه می شد و یک اتفاقاتی و شب ها و می رسیم به اینجا به این ترتیب در دهم ماه تبت به این ترتیب در دهم دهم که ماه تبت باشد در سال هفتم سلطنت خشایارشاه،سال هفتم سلطنتش یعنی بازه هفت ساله را اینجا دارد فلذا باید به زمان سلطنت یک پادشاه بخورد دیگر وقتی بگوید سال هفتم سلطنتش نمی شود یک پادشاه که مثلا یک سال کلا پادشاهی کرده  است را بگوییم مصداق این داستان است.

 پادشاه استر را بیشتر از سایر زنان دوست داشت و استر بیش از دختران دیگر مورد توجه و علاقه ی او قرار گرفت به طوری که پادشاه تاج بر سر استر گذاشت و او را به جای وشتی ملکه ساخت به خاطر اینکه وشتی حاضر نشد آن  کار را انجام بدهد از ملکه بودن ساقط شد و استر به عنوان ملکه بر اساس کتاب استر عنوان ملکه هخامنشی انتخاب شد در این میان مرده خوای نیز از طرف پادشاه به مقام مهمی در دربار منصوب شد هر دو آمدند در دربار هخامنشیان اما استر هنوز به کسی نگفته بود که یهودی است چون هنوز هم مثل زمان کودکی دستورات مرده خای را اطاعت می کرد  در این بین استر آمده شده ملکه و همسر خشایارشاه،مرده خوای آمده به عنوان پسر عموی استر که هر دو یهودی بودند او هم آمده است در دربار خشایارشاه هخامنشی.

 خشایارشاه مرد خای که در آن  دربار در حال به هر حال خدمت رسانی بوده است یا جاسوسی بوده است یا نفوذ بوده از هر چی بخواهیم  اینجا عنوانش را بگذریم متوجه می شود که دو نفر از نگهبان ها قرار است بیایند خشایارشاه را ترور کنند و به قتل برسانند مرده خوای از این سو قصد با خبر شد و استر را که دیگر آن  موقع ملکه شده بوده در جریان قرارداد در جریان گذاشت استر نیز به پادشاه اطلاع داد که مرده خای چه گفته است  پادشاه گفت بروید بررسی کنید ببینید دارد راست می گوید این مرده خوای این ها می خواهند من را ترور کنند یا نه؟ فهمید بله پس از اینکه ثابت شد که حقیقت دارد پادشاه که همان خشایارشاه باشد آن دو را به دار آویخت به دستور خشایارشاه این واقعه در کتاب تاریخ پادشاهان ثبت گردید چندی بعد خشایارشاه به یکی از وزیران خود به نام هامان، همان هامانی که ما اشاره کردیم در از دقایقی قبل در برنامه یکی از وزیران خود به نام هامان پسر چی پسر همداتایی هامان پسر همداتای اججی  ، اججی هم در پاورقی اینجا مطرح کرده است که اججی چه کسانی بودند؟ در اجج یکی از پادشاهان عمالیقی بود عمالیقی دشمن دیرینه دشمن دیرینه قوم اسرائیل بودند چیست؟ واقعیت عمالیقی یا امالیغ های قوم عمالیقی آن  در جای خودش باید با شما عزیزان صحبت کنیم اما حالا می گوید که هامان از قومی بود که این ها دشمن چی بودند یهودی ها بودند حالا یک کسی بیاید مطرح می کند بعضی وقت ها واقعا نمی دانم آدم می گوید آقا ما فرزندان هامانیم  هامان که وجود نداشته احتمالا وجود خارجی نداشته یک اسطوره است بر اساس آن  انتقاداتی که به کتاب استر می شود اما این هامان آدم درست و حسابی نیست چرا واقعا باید از چنین شخصیتی تجلیل شود به صرف این داستان اگر آن هامان منظور در هامان مصر است که آن  در دربار فرعون بود و انسان ظالمی بود.

 و معلوم الحال در قرآن و روایات هم اگر این هامان هم میخواهید بگویید این هامان خودش به دنبال یهودی کشی بوده پس هیچ هامان مثبتی ما این وسط نداریم که آقا ما فرزند هامان و آقا حالا هامان هم اگر برسد واقعا به عمالقه ای ها برخی آمد ها اصلا گفتند یک تعابیر الان چون این جمله را گفتم نمی تونم تکمیلش کنم یک تعابیر بدی در مورد عمالیقه به کار بردن که عمالیقه چی بودند نمی توانم بگویم یک کلمه ای که آدم استفاده کرد حرفی که می زند ما فرزندان هامان هستیم این هامان اگر عمالیقی باشد واقعا منتسب به آن  قوم باشد آن قم کارشان یعنی وضعیتشان چه بوده است؟ خوب نبوده با آن وضعیت خوبی نداشت خود یهودی ها و بنی اسرائیلی ها آمدند شروع کردند البته برای دشمنان خودشان  یک سری توصیفات و این چنین داشتن من نمی دام واقعیت این بوده  است ولی بر اگر به این کتاب مراجعه می کنیم  این از بنی اشرائیل خودشان  توصیفات را دارند که دشمنانشان چه ویژگی داشت.

 هامان یک وزیر خشایارشاه بود پسر همهدوتایی ارتقا مقام داده او را رئیس وزرای خود ساخت نفر دوم مملکت شد در زمان هخامنشنیان هامان به دستور پادشاه همه ی مقامات دربار در حضور هامان سر تعظیم فرود می آوردند ولی مرده خای به او تعظیم نمی کرد دعوا دعوای شخصی می شود اصلا اینجا درباریان به مرده خای گفتند تو چرا تو از فرمان پادشاه سرپیچی می کنی او در جواب گفت من یک یهودی هستم و نمی توانم به هامان تعظیم کنم وقتی هامان فهمید که مرده خوای از تعظیم نمودن او امتناع می ورزد خشمگین شد و چون دریافت که مرده خوای یهودی است تصمیم گرفت نه فقط او را بکشد بلکه تمام یهودیانی را نیز که در قلمرو سلطنت خشایارشاه بودند نابود کند بنی اسرائیل و یهودی ها در تاریخ کارنامه خود معلوم است به خصوص بعد از آن  برهه کفران نعمت شد ولی الان واقعا هامان کار خوبی کرد؟! یعنی گفت آقا این یهودی است در دربار به من تعظیم نکرده همه ی یهودیان را می خواهم بکشم و این شخصیت مثبت شد واقعا؟؟ نه.

در سال دوازدهم سلطنت خشایارشاه پس تا سال دوازدهم همین اینجا در این داستان استر آمده و در ماه نیسان که ماه اول سال است هامان دستور داد قرعه که به پور به آن پور می گفتند پوریم هم از همین قرعه گرفته می شود از همین داستان گرفته می شود بیندازد تا تاریخ قتل عام یهودیان معلوم شود هامان می گوید مرده خوی به من تعظیم نمی کند همه ی یهودی ها را می خواهم بکشم البته این هم دارند یهودی را نقل می کنند یه تعبیری می خواهم به کار ببروم باید به کار ببروم این جا به جاست واقعا یهودی ها خودشان  را به کولی بودن می زدند و می زنند زمانی که یک حرفی بخواهد بر علیه آنها باشد ولو به حق باشد آن  کلیمیانی که هم جهت نیستند با این روال و با این سطح آن  ها داستانشان جدا است تخصصا خارج از این واژه ای که من دارم میگویم و یهودی ولی خودشان  را کلا سعی می کنند یک جاهایی واقعا موش مردگی بزنند به دیگر هر خفتی را حاضرند برخی جاها تحمل کنند فقط بگویند ما بدبخت هستیم.

 یعنی مظلوم نمایی کنند در حالی که مظلوم نیستند در بابل هم  همین کار را کردند دیگر رفتن اینجا بانک راه انداختند تجارت راه انداختند زمین کشاورزی داشتند املاک داشتند ببینید آقا ما بدبخت هستیم ما بیچاره ایم ما فلانیم ما بهمانیم یک شیشه از خانه آن ها میشکند داد و بیداد در دنیا راه می اندازند آقا اینها آمدند و تو دزدی رفتی آن جا دزدی آمده آن جا در ملک دیگران خانه درست کردی شیشه خانه ات هم که بشکند داد و بیداد راه می افتد بعد این همه هزاران هزار کودک را بزنی می کشی زیر آوار می ریزی قطعه قطعه می کنی می سوزانی آن جا دیگر چیزی نیست یعنی این توحش این قوم و گروه در عین حال ترسو بودندشان با هم جمع شدنش یک چیز عجیبی است  دیگر حالا چه برسد یک نفر مثل هامان بخوهاد بیاد به اینا بگوید که شما خلاصه باید از دم تیغ بگذرید.

 چه کار کنند این ها اگر داستان واقعی باشد، قرعه روز سیزدهم ماه ادار یا آد ادار هم گفته می شود یعنی ماه دوازدهم را نشان داد بنا بر چه شد؟ بنا بر این شد که ایشان یعنی هامان حکمی را از طرف پادشاه بزند زیرا پادشاه انگشترش را بیرون آورد و به هامان که دشمن یهود بود داد حالا انگشترش را داد یعنی چی؟ ببینید برخی از مهر های حکومتی همان انگشتر بوده است انگشترش را داد یعنی که اجازه داد آن چیزی که می خواهد را قانون کند ابلاغ کند و با مهر پادشاه مهر کند که انگشترش را به او داد یعنی این پادشاه انگشترش را بیرون آورد و هامان که دشمن یهود بود داد و گفت این قوم و دارایی شان در اختیار تو است هر طور صلاح می دانی با آنها ها عمل کن هامان آمد زیر مجموعه را احضار کرد و دستور و ابلاغ کرد که بله در فلان روز شما می توانید یهودی ها را بکشید و اموالشان را غارت کنید.

 با این دستور که باید تمام یهودیان زن و مرد پیر و جوان در روز سیزدهم ماه ادار قتل عام شوند و دارایی آن ها به غنیمت گرفته شود دستور ابلاغ شود  چه اتفاقی افتاد این کولی بازی مرده خای شروع شد یعنی این ها اصلا قومی هستند در تاریخ خیلی هم هی این رفتارشان تکرار می کردند چیکار کردند؟ دیگر به مرده  خای یهودی خبر رسید وقتی مرده خوای از این توطئه با خبر شد لباسش را پاره کرد لباسش را درآورد یکی لباس حالا دیگری که اصلا شان ورود به منطقه سلطنت را نداشته آن  را پوشید دیگر کارهای دیگری که کرد یهودیان عزا گرفتند گریه و زاری می کردند لب به غذا نزدند خودشان  داشتند خودشان و دیگران می کشتدن و اکثر ایشان آمدند لباس را خاکستر را خاکستر دراز می کشیدند همان دقیقا همان تعبیری که به کار بردم در برنامه یعنی واقعا کولی بازی یهودی در تاریخ وجود داشت آمدند رفتند.

مرده خای آمد شروع کرد همین رفتار را انجام داد و داد و بیداد و شیون و زاری که قرار است این اتفاقات برایمون بیفتد یک جاهایی به بنی اسرائیل ظلم شد مثلا در قضیه مثل آن  قضیه مصر و این ها درست است ولی آن  یک برهه ای و بخشی از تاریخشان بقیه اش دیگر اینا دیگر شروع کرد آمدند گفتند که ندیمه های استر آمدند و خواجه سرایان دربار از وضع مرده خوای که آمد و ر بردن برای استر، استر ناراحت شد گفت آقا اینجا پدر من بوده من را بزرگ کرده پدر و مادر من نداشتم ایشان به من تعالیم یهودی را یاد داده یک واسطه ای را فرستادند که این مکالمات بین استر و مرده خای به این واسطه نقل می شد مرده خوای یک نسخه از فرمان پادشاه مبنی بر کشتار یهودیان را که در شوش صادر شده بود به هتاک ظاهرا داد تا به استر نشان دهد منظور آن واسطه است.

 و از او بخواهد نزد پادشاه برود و برای قوم خود شفاعت کند یک نسخه هم فرستاد که برد پیش خشایارشاه بگوید هامان می خواد همه یهودیان را بکشند مرده خای یک پیغام را آوردند که آقا من استر گفت که اصلا اوضاع من الان اینجا درست و حسابی نیست و الان به این راحتی من نمی تونم اصلا بروم خشایارشاه را ببینم و که پادشاه مرا احضار نکرده است تا شرفیاب شوم مرده خای در جواب پیک گفت که به استر چنین بگویید خیال نکن وقتی تمام یهودیان کشته شوند تو در کاخ سلطنتی جان سالم به در خواهی برد اگر در این موقعیت تو ساکت بمانی رهایی برای یهود از جای دیگر پدید خواهد آمد اما تو و خاندانت کشته خواهی شد از این گذشته کسی چه می داند شاید برای همین زمان ملکه شده ای مرده خوای به استر گفت خودت هم یهودی هستی جلوی فرمان هامان را نگیری.

استر گفت  اول و آخرش مرگ است دیگر من بروم سراغ خشایارشاه ،استاد محمدی گفتند و کتاب مقدس شده من بروم سراغ خشایارشاه بالاخره آخرش این است که کشته می شوم شاید هم من را پذیرفت آمد داستانی را تدارک دید حالا من می خواهم سریع تر به آخر انتهای داستان برسم و جمع بندی کنیم زمان چقدر زود گذشت داستانی به وجود آورد یعنی تدارکی دید و مهمانی را در نظر گرفت استر بعد خشایارش و هامان را دعوت کرد آن جا  خشایارشاه که بر اساس این کتاب است مست بود آره داستان دیگر هی تکرار می شود این جاها دیگر در آن  مراسم ها بودند و چه بود و چه بود بله او را مواظب است او را خواست من دیدم قضیه مست کردن و این ها را هم یه جاهایی ظاهرا بود شراب خوردن این ها بود بله بله دار گفتند یک حرفی نزنم الان بگویند نه آقا کجا اینا اصلا شراب نمی خوردند پادشاه هخامنشی این است چنین ایرادی نگیرند الان به شما نشان می دهم.

 آنگاه پادشاه پرسید ملکه استر درخواست تو چیست؟ چون میزبان بود دیگر هر چه بخواهی به تو می دهم حتی اگر نصف مملکتم باشد یعنی خشایارشاه به ملکه می خواد تعارف بزند حتی در تعارف هم نمی گوید همه مملکت، می گوید نصف مملکت استر جواب داد پادشاه تمنا دارم امشب به اتفاق هامان به ضیافتی که برای شما ترتیب دادم شرفیاب شوید داستان آن  میهمانی پادشاه برای هامان پیغام فرستاد که هرچه زودتر بیاید تا در ضیافت استر شرکت کند پس پادشاه و هامان به مجلس ضیافت رفتند اینجا است موقعی که داشتن شراب می خوردند پادشاه آمد گفت  حالا چه می خواهی؟ بگو هر چه  باشد به تو میدهم حتی اگر نصف مملکتم باشد استر گفت که خواهش من این است که حالا که مورد لطف شما پادشاه مورد لطف خشایارشاه قرار گرفتم فردا را  هم دوباره با هامان بیایذ در مهمانی شرکت کند.

 شاه گفتند باشد هامان شاد و خوشحال از ضیافت ملکه برگشت ولی همین که در کاخ چشمش به مرده خای افتاد که نه پیش پای او بلند شد و نه به او تعظیم کرد به شدت خشمگین شد هامان از مهمانی داشت می آمد بیرون و ملکه مهمانی گرفته است یک مهمانی که سه نفر بودند در مهمانی من بودم ملکه بوده است شاه بوده است خیلی این جایگاه بزرگی است برای من که یک چنین مهمانی خصوصی من دعوت شدم یک مقام عالی است برای من رفت آن جا خلاصه پیش دوستانش یعنی جدا شد از آن  مراسم مردخایی را دید پیش دوستانش و همسرش برگشت گفت: من چکار کنم این مرده خای من می بینم امشب مهمانی بودیم زهرمارم شده است حالا این است همچین تعابیری شاید به کار برده یا تعبیر دیگرش که اینجا در کتاب آمده چون داستان طولانی شده است یک مقداری می خواهم این تعابیر را به کار ببرم خسته نشوید شما عزیزان گفت که من بله این عبارتش این است.

 همه این ها در نظرم بی ارزش می شود ،دوستان و همسر هامان به او پیشنهاد کردند که چوبه داری به بلندی بیست و پنج متر درست کند و صبح فردا از پادشاه اجازه بگیرد و مرده خوای را روی آن به دار بیاویزد سپس با خیال راحت همراه پادشاه به ضیافت برود که برگشت دیگر چشم به چشم با مرده خوای نشود هامان این پیشنهاد را بسیار پسندید و دستور داد چوبه دار را آماده کنند حالا بیست و پنج متر با سه چهار متر هم اعدام می شد طی اعدام و آن چه که در ذهن ما می آید معمولا با طناب انواع مختلفی را داشته است ولی دیگر بیست و پنج متر دیگر نکته اینجا است پادشاه در فکر فرو رفته بود و داشت به مسائل مختلف و این ها فکر می کرد یاد این افتاد که آقا یک زمانی من مورد سو قصد دو نفر در کاخ خودم قرار گرفته بودم مرده خای آمد به من این قضیه را گفت و لو داد و باعث شد که من جانم نجات پیدا کند پادشاه پرسید بله کتاب تاریخ پادشاه را می خواند یاد آن  داستان افتاد که داستان همان حکومت و سلطنت بخش آن  حکومت خودش از آن  قضیه ترور بود گفت  پادشاه پرسید در ازای این خدمت چه پاداشی به مرده خوای داده شد.

 خدمتگزاران پادشاه گفتند: پاداشی به او داده نشد هیچی او لو داد و خلاصه هیچ توفیقی هم پیدا نکرد به آن  کاری که انجام داده بود پادشاه گفت آیا  کسی از درباریان در کاخ است اتفاقا هامان تازه وارد کار شده بود تا از پادشاه اجازه بگیرد که مرده خوای را دار بزنند هامان آمده بود زیراب مرده خوای را بزند پادشاه یاد آن  قضیه لو دادن ترور پادشاه توسط مرده خوای افتاده بود سوال پادشاه این بود وقتی هامان آمد پادشاه به او گفت شخصی است که مایلم به او عزت ببخشم به نظر تو برای او چه باید کرد ؟ از چه کسی پرسید؟ از خود هامان هامان چی تصور کرد هامان دیده بود  من دارم در مجالس خصوصی این ها مهمانی ملکه شرکت می کنم لابد خود من را می خواهد بگوید و می خواهد یک امتیاز ویژه ای به من هامان بدهد  هامان با خود فکر کرد غیر از من چه کسی مورد عزت و احترام پادشاه است؟ پس جواب داد برای چنین شخصی باید ردای پادشاه و اسب سلطنتی او را که با زیورآلات تزیین شده است بیاورد آنگاه یکی از امیران عالی رتبه ی پادشاه آن ردا را به او بپوشاند و او را بر اسب پادشاه سوار کند و در شهر بگردانند فکر می کرد برای خودش است.

هامان تصور می کرد پادشاه دارد مشورت می گیرد که برای خودش چه شرایطی را در نظر بگیردنمی دانست برا مرده خوای چنین وضعیتی  را می خواهد رقم بزند و جار بزنند به شخص مورده عزت پادشاه این چنین پاداش داده می شود پادشاه به هامان فرمود ردا و اسب را هرچه زودتر آماده کن چون هامان گفته بود یک آدم بلند مرتبه بیاد این ردا و اسب سلطنتی را در اختیار آن  شخص قرار بدهد پادشاه به خود هامان گفت ردا  و اسب را هرچه زودتر آماده کن و هر چه گفتی با تمام جزئیاتش برای مرده خوای یهودی که در دربار خدمت می کند انجام بده بعد آمدند و همین کار را مجبور شد انجام داد هامان ابلاغ کرد که آقا این به هر حال اتفاق باید بیفتد و مورد تعظیم قرار بگیرد استر جواب داد.

 این بخش دارد چه می گوید؟ استر بعد از اینکه آن  میهمانی را گرفته بود ضیافت را گرفته بود چه درخواستی کرد؟  استر دنبال این بود که بر اساس این کتاب و این ادعای کتاب عهد عتیق بیاید این حکم را بردارد تقاضای من این است استر  به خشایارشاه گفت اگر مورد لطف پادشاه قرار گرفته ام و اگر پادشاه صلاح بدانند جان من و جان قوم مرا نجات دهند چون من و قوم من فروخته شده ایم تا قتل عام شویم اگر فقط مثل برده فروخته می شدیم من سکوت می کردم نی اینو ملکه هم بودند باز همین کولی بازی یهودیشان بوده و مزاحمتی برای پادشاه ایجاد نمی نمودند  ولی اکنون در خطر نابودی هستم خشایارشاه از استر پرسید این شخص کیست که جرات کرده چنین کاری کند او  کجاست؟

کسی که دستور داده همه یهودیان را بکشند که تو استر ملکه هم ذیل همین یهودی ها هستید کیست؟ چنین دستوری داده است؟ چون دستور بدون اطلاع خشایارشاه بوده است در ظاهر دیگر فقط خشایارشاه انگشترش و مهرش را داده بود دستور ابلاغ شده استر جواب داد: دشمن ما این هامان شرور است آنگاه هامان از ترس پادشاه و ملکه به لرزه افتاد پادشاه خشمگین شد و برخاسته به باغ قصر رفت اما هامان که می دانست پادشاه او را مجازات خواهد کرد به طرف استر رفت تا التماسش کند استر هم روی تخت خودش بود پادشاه یکه دفعه برگشت در اتاق دید که هامان نزدیک شده به ملکه بعد گفت که این مرد حتی در خانه من، ملکه را بی عصمت می کند تا این سخن از دهان پادشاه بیرون آمد جلاد بالای سر هامان حاضر شد در این وقت هرگوناست احتمال حالا من ضبط این را نگاه نکردم چی حربوناس هربوناست شاید حروناست باشد یکی از خواجه سرایان دربار به پادشاه گفت چون این اشخاصی که اینجا آمدند بعضی وقت ها فقط اینجا در تاریخ آمدند بعضی جاها هم نه اسامی جای دیگر هم تکرار شده است یک نفر آمد به پادشاه گفت قربان چوبه دار بیست و پنج متری در حیاط خانه هامان آماده است یعنی آن  داری که هامان در نظر گرفته بود برای این ها قرار شد که خود هامان را با آن دار کنند دار بزنند.

 او این دار را برای مرده خای که جان پادشاه را از سوء قصد نجات داد ساخته است پادشاه دستور داد هامان را روی آن به دار بیاویزنید پس هامان را روی همان داری که برای مرده خوای برپا کرده بود به دار آویختند و خشم پادشاه فرونشست  میرویم جلوتر بله هاربوناس ظاهرا هرگونا باید باشد چون الف اینجا نداشت هبونا هرگونها بوده بینیم جلوتر چه اتفاقی افتاد دیگر این تناسب پسر عمو و دختر عمو بودن بین استر و مرده خای حالا می خواد علنی شود وقتی استر به پادشاه گفت که چه نسبتی با مرده خوای دارد پادشاه مرده خای را به حضور پذیرفت و انگشتر خود را که از هامان پس گرفته بود درآورد و به مرده خای داد مقام هامان، هامان اعدام شد و همان چوب داری که آماده کرده بود برای مرد خای داستان دیگر حال را تو اه تعطق گفتند دیگر حالا متراژ تاریخی هم ندارد که بخواهیم  ببینیم به چه شکل بوده است.

 بیست و پنج متر چوبه اعدام درست کرده بودند یعنی خیلی دیگر عجیب است و آن  مهری که داد بود به هامان خشایارشاه که دستور قتل یهودیان را صادر کند با این حالا به اصطلاح نفوذی که این یهودی ها داشتند مرده خای و استر داشتن این مهر هم رسید به کی به مرده خای اموال او را هم آمدند ب استر نیز املاک هامان را به دست مرده خای سپرد،  در ادامه چه شد آمدند گفتند که استر آمد گفت که یک کار یک زحمتی برای پادشاه داشت و آن  این بود که پادشاه تمنا دارم اگر صلاح می دانید اگر مورد لطف شما قرار گرفتم فرمانی صادر کنید تا حکم هامان درباره قتل عام یهودیان سراسر مملکت لغو شود خود هامان کشته شده ولی دستورش ابلاغ شده است پادش هم گفت دستور لغو نمی کنم من دستور لغو شود من دستور دادم هامان را که می خواست شما یهودی ها را نابود کند به دار بیاویزند همچنین املاک او را به ملکه استر بخشیدم اما حکمی را که به نام پادشاه صادر شده و با انگشتر او مهر شده باشد نمی توان لغو کرد حالا چه کار کنیم؟ پیشنهاد خشایارشاه گفت ولی شما می توانید حکم دیگری مطابق میل خود به نام پادشاه برای یهودیان صادر کنید و آن را با انگشتر پادشاه مهر کنیم قبلی لغو نه ولی یه حکم جدیدی را ابلاغ کنید.

 آن روز بیست و سوم ماه سوم یعنی ماه سیوان بود منشی های درباری فوری احضار شدند و فرمانی را که مرده خوای صادر کرد نوشتند این فرمان خطاب به یهودیان حاکمان مقامات مملکتی و استانداران استان از هند تا حبشه بود و به خط ها و زبان های رایج مملکت و نیز به خط و زبان یهودیان نوشته شده بود مرده خای فرمان داد فرمان را به نام خشایارشاه نوشت خلاصه اش را به خدمتتان  بگویم با آن  انگشتر مهر زد فرستاد به جاهای مختلف و یک دستور داد این فرمان پادشاه به یهودیان تمام شهرها اجازه می داد که برای دفاع از خود و خانواده شان و خانواده هایشان متحد اند و تمام بدخواهان خود را از هر قومی که باشند بکشند و دارایی آن ها را به غنیمت بگیرند حکم برگشت علیه یهودییا بود برگشت به نفع یهودی شد حالا یهودی ها هر کسی را دوست دارند بکشند اموالش هم به غنیمت بگیرند روزی که برای این کار تعیین شد همان روزی بود که برای قتل عام یهودیان در نظر گرفته شده بود آن  روز را برگرداند بحث کتاب استر.

 نکته آن  روز برخی ها می گویند که قضیه سیزدهم فروردین یا حالا اصطلاحی که استفاده می شود در بین مردم سیزده بدر در برگرفته از این داستان مردم می روند بیرون به خاطر این که یهودی ها حمله کردند به مردم اینها مثلا می ترسیدنذ دیگر به باغ و دشت و صحرا می رفتنذ یک چنین توصیفی را برایش می آورند در حالی که بر اساس متن کتاب استر چی دهم فروردین نیست تقریبا اواسط اسفند چون دو سه روزی هم در نظر گرفته می شود و هنوز هم ادامه دارد یک جشنی که تحت عنوان پولی می گیرند مرتبط می شود و تقریبا اواسط اسفند ماه نه سیزدهم فروردین  داستان به این شکل رقم خورد که دستور مرد خای ابلاغ شد که یهودی و هر کسی را خواستند  در همان روزی که هامان مشخص کرده بود از بین ببرند و غارت کنند در این روز دشمنان یهود امیدوار بودند بر یهودیان غلبه کنند اما قضیه برعکس را در سراسر مملکت یهودیان در شهرهای خود جمع شدند تا به کسانی که قصد آزارشان را داشتن حمله کنند.

 من می گویم این را در عین حالی که مظلوم نمایی افراطی و کاذب دارند در عین حال توحش صادق دارند این است اما اولش نه هم آن  مظلوم نمایی شد نه که حالا جمع شدند می خواستید می گویند می خواستید به ما حمله کنید ما می دانیم با شما چکار کنیم همین این روزا را هم داریم می بینیم دیگر چکار می کند همه ی مردم از یهودیان می ترسیدند و جرات نمی کردند در برابرشان بایستند تمام حاکمان و استانداران مقامات مملکتی و درباریان از ترس مرده خای به یهودیان کمک می کردند زیرا مرده خای از شخصیت های برجسته دربار شده بود و در سراسر مملکت شهرت فراوان داشت و روز به روز بر قدرتش افزوده می شد به این ترتیب یهودیان به دشمنان خود حمله کردند و آن ها را از دم شمشیر گذراندند کشتند.

 آن ها در شهر شوش که پایتخت بود آن  زمان بر اساس کتاب استر پانصد نفر را کشتند ده پسر هامان دشمن یهودیان نیز جزو کشته شدگان بودند بعد می گوید که منتها یهودی اموالشان را غارت نکردند حالا ب دستور این بود که می توانید  غارت کنید کشتند افراد را حالا اموالش را غارت کردند یا نکردند صفحه شماره ی هشت کتاب استر است این ترجمه استر گفت یک درخواست دیگر استر مطرح می کند ملکه از خشایارشاه استر و پادشاه اگر صلاح بدانید به یهودیان پایتخت اجازه دهید کاری که امروز کردند فردا هم ادامه دهند و اجساد ده پسر هامان را نیز به دار بیاویزند این ها به قدرت برسند درسته این ها را تحت عنوان داستان یا رمان آوردند ولی این ها به قدرت برسند همین هستند، پادشاه با این درخواست هم موافقت کرد پس روز بعد باز یهودیان پایتخت پایتخت جمع شدند شوش منظورش است و سیصد نفر دیگر را کشتند ولی به مال کسی دست درازی نکردند فقط می کشتدن دست درازی به اموالش نمی کرد الان دیگر منت هم انگار دارد متن می گذارد.

 بقیه ی یهودیان در سایر استان ها نیز جمع شدند و از خود دفاع کردند آن ها هفتاد و پنج هزار نفر از دشمنان خود را کشتند  یک هفتاد و پنج هزار نفر که اینجا عدد آورده شده اگر بگوییم این جدایی آن  پونصد نفر و هفتصد نفر بوده بعد شود هفت هزار هفتاد و پنج هزار و هشتصد نفر یک پانصد نفر بود یک سیصد نفر هشتصد نفر با این هفتاد و پنج هزار نفر کار گرفت هفتاد و پنج هزار نفر را کشتند ولی اموالشان را غارت نکردند کشتی طرف و دیگر این کار در روز سیزدهم ماه ادار انجام گرفت و آن ها روز بعد یعنی چهاردهم ادار پیروزی خود را با شادی فراوان جشن گرفتند.

 یعنی بر اساس این داستان از عهد عتیق یهودی ها در این روز ایرانی ها را کشتند بیش از هفتاد و پنج هزار نفر را کشتند و شروع کردند جشن گرفتند و این دو روز ادامه داشت اما یهودیان شوش روز پانزدهم ادار را جشن گرفتند زیرا در روزهای سیزدهم و چهاردهم دشمنان خود را می کشتند مشغول کشتن بودند دیگر به آن  جشن هم رسیدند روز پانزدهمش را جشن گرفتند یهودیان روستاها به این مناسبت روز چهاردهم ادار را با شادی جشن می گیرند و به هم هدیه می دهند ما ایرانی ها را کشتیم ایده پوریم مرده خای تمام این وقایع را نوشت و برای یهودیان سراسر مملکت پارس چه دور و چه نزدیک فرستاد و از آن ها خواست تا همه ساله در روزهای چهاردهم و پانزدهم ادار به مناسبت نجات یهود از چنگ دشمنانشان نه نجات آن  روز نبوده نجات آن  روزی بود که اگر هم این داستان را قبول کنیم نجات روزی بود که حکم برگشت این روز روز نجات نبود این روز روز کشتار ایرانی ها بود یهودی ها گفتند که جشن بگیرند و شادی نمایند به یکدیگر هدیه بدهند به فقیران هم کمک کنند زیرا در چنین روزی بود که غمشان به شادی و ماتمشان به شادکامی تبدیل شد همان موقع هم گفته است وقتی این ها آدم می کشتند خوشحال می شدند همین الان می بینید می روند می ایستند در منطقه غزه آن جایی که اشراف دارد بمباران می شود وقتی که بچه ها آن جا کشته می شوند می سوزند زیر آوار می مانند همین بازماندگان اینها دارند شادی می کنند اینجا هم برای کشتن ایرانی ها شادی می کردند.

 الان موضوع این است که دستشان به ایرانی ها نمی رسد وگرنه همین را ادامه می دادند در ادامه می آید می گوید که بنابراین قرار بود بنابراین قرار بر این شد که یهودیان سراسر استان ها و شهرها ایام پوریم را نسل اندر نسل همیشه به یاد آورند و آن را جشن بگیرند که هنوز ادامه دارد هنوز دارند صهیونیست ها جشن می گیرند این روز را در ضمن ملکه استر با تمام اقتداری که داشت نامه ی مرده خای را درباره برگزاری دائمی مراسم پوریم تایید کرد همسر خشایارشاه این نامه را می گوید تایید کرد دست کتاب استر عظمت مرده خای پس از خشایارشاه مرده خای یهودی قدرتمندترین شخص مملکت را این داستان کتاب استر که همه داستان خدمتتان  عرض کردم.

 یک جایی که لازم بودم علامت زده بودم و از روی آن خوندیم جشن گرفتن به خاطر اینکه ایرانی ها را کشتند چه کسانی؟ همین یهودی ها و باز دارند جشن می گیرند به خاطر اینکه ایرانی ها را کشتند البته باز یک سری پژوهش ها وجود دارد یه مسئله را مطرح کند که جشن پوریم که نه تنها مسبوق به سابق است به نسبت این اتفاق بوده و حتی قبل از خشایارشاه هم وجود داشته یا نه؟

جشن هایی وجود داشته به صورت سالانه اما موضوع این است الان به چه مناسبت دارند جشن می گیرند در پوریم؟ چرا دو روز جشن می گیرند در پوریم؟ الان مناسبتش آن  همین موضوعی است که در کتاب عهدین آمده است یعنی ایرانی کشی یعنی ایرانی ها را کشتن با یک داستان این چنینی نفوذ پیدا کردند به دربار خشایارشاه و اگر این داستان واقعی باشد که این موضوع و این اتفاقاتی که گفتیم استوار بر کتاب استر است تقریبا می شود گفت صرفا اگر این داستان واقعی باشد دست گلی است که در زمان خشایارشاه به آب داده شده و نفوذی که پیدا شده است.

 جناب آقای خسرو معتضد که حالا ما یک انتقادی هم به ایشان کردیم در جلسات گذشته ایشان فرمود این پادشاه نادان نسبت به خطاب به خشایارشاه بود وی پادشاه نادان و حالا این هوس بازی هایی که داشته و باعث شده به هر حال اینقدر ایرانی کشته شود این را رقم زد واقعا برای من سوال است؟ چطور می شود یک کسی هم به باستان گرایش بخواهد داشته باشد و هم به جشن پوریم را بخواهد گرامی بدارد؟ چطور همه تناقض در شما جمع می شود؟ الان آن  از همان شخص ربع پهلوی مثلا هم بحث های باستانی را مطرح می کند که آن  بحث هایی را باستانیش از نظر علمی و پژوهشی که روی حواس حقیقتا ادعایی که در مورد منشور کوروش کرده است.

 و شما می آیید نوروز را به ایرانی ها تبریک می گویید هم پوریم را میروید به یهودی ها تبریک می گویید زشت است شاید شما نفهمید زشت است ولی بدانید زشت است این همه تناقض ایرانی ها را کشتند در تاریخ به همان مناسبت دارند جشن می گیرند و شما میروید به آنها تبریک میگویید از این طرف ادعای وطن دوستی ادعایی که ما تاریخ باستان را دوست داریم چطوری در شما  این همه تناقض جمع شده است؟ چطوری رویتان می شود شما یک چنین مواضعی را بگیرید در مورد جشنی که در مورد ایرانی کشی است  این موضوع کتاب استر اگر ما این مسئله را بخشی از واقعیت دوره خشایارشاه بدانیم مسئله مسئله جدی است.

 منتها یک مسئله دیگری هم است و آن  این است که مرتبط با این موضوع و قسمت های بعدی است که در مورد خشایارشاه  می خواهم صحبت کنم این اتفاق را برخی آمدند گفتند اشاره ام کردند اول برنامه یک جلسه ای بوده است و یک تجمعی بوده در شوش که حالا جشن هم شاید بوده یعنی ذیل جشن شاید آن  جلسه گرفته شده بوده برای ادامه بحث کشور گشایی هخامنشیان و خشایارشاه به اروپا اگر این اتفاق درست باشد که می تواند با یک سری شواهدی حتی بر اساس این داستان یا اسطوره مطابقت داشته باشداین ماجرا برای قبل از حمله به اروپا می تواند تقسیم بندی بشود مقدمه بر آن  بوده داستان جنگ ها چه شد قضیه اسپارتاکوسها چه بوده است؟ اتفاقاتی که آن جا افتاده به چه شکل بوده چه چیزی گزارش شده است چه چیزی را ما می توانیم بپذیریم و معقول بدانیم در گزارش های تاریخی را ان شاء الله من قسمت های بعد به سمع و نظر شما عزیزان خواهم رساند.

 مخالف که تماس نگرفت جناب آقای کیا دیدید وقتی میگویید اعلام کنید کار خوبی کردید ها ولی  من هم خیلی ناامید بودم به خاطر همین فراموش کرده بودم یادآوری هم کردم به خاطر اینکه اتمام حجت شود  این از داستان استر و مردخوای یا مرده خای و آنچه که در کتاب عهد عتیق آمده است و بخشی از تاریخ هخامنشیان این گونه به تصویر کشیده شده است اگر این داستان واقعی باشد معلوم است نشان دهنده به هر حال هوس باز بودن خشایارشاه است.

 اگر داستان درست باشد نشان دهنده ساده لوح بودن خشایارشاه است اگر این داستان درست باشد نشانه اتفاق وحشتناکی در تاریخ را شدن توحش یهودی ها است اگر این داستان درست باشد یا داستان درست نباشد که عموما دیگر توحششان دیگر ثابت شده اصلا نیازی به کتاب استر نیست ممنون هستم از همراهیتان متشکرم و با ما همراه باشید انشالله در قسمت های بعد موضوع خشایارشاه را ادامه خواهیم داد مخالف هم که تماس نگرفت و ان شاء الله که جلسات بعد تماس بگیرند ما داریم نزدیک می شویم به صد قسمت برنامه پنج قسمت دیگر ما صد قسمت بعد برنامه تاریخ بدون روتوش تقدیم حضور شما عزیزان کردیم صد قسمتی که تخصصی بوده سعی من بر این بوده مستند بوده سعی ما بر این بوده صد قسمتی که مودبانه سعی کردیم برنامه را خدمت شما عزیزان و بزرگواران عرض کنیم صد قسمتی که بعضی اوقات یک سری چیزها را به خاطر حفظ حرمت برخی ها طبیعتا نگفتیم و به خاطر حفظ حرمت حتی برخی از ادیان نگفتیم و نود و پنجمین قسمت از این صد قسمت است ان شاالله که با ما همراه باشید ادامه خواهیم داد فصل سوم هم تمام شود فصل چهارم در پیش است حالا چه از طریق همین شبکه آن  رسانه خواهیم خدمتتان  باشیم چه از طریق سنگر دیگری بخواهیم  ادامه بدهیم این بحث را برای شما این موضوع ادامه دارد تا برسد به تاریخ اسلام التماس دعا دارم از همه شما خوبان در پناه حق باشید یا علی مدد خدانگهدار.

 

 


تاریخ بدون روتوش - بازخوانی نو از آیین زرتشت و ایران باستان>

زرتشت تاریخ باستان کوروش کتیبه یهود و هخامنشیان بابل بیت المقدس ایران کتاب عهدین تورات و انجیل کتاب مقدس خشایار شاه هامان مردخای