سایر قسمت ها
آینه تاریخ - پاسخ به شبهات تاریخی

قسمت هشتاد و ششم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


دیگر قسمت ها

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:05/03/1402

برنامه: آینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، اللهم صلی علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و عجل فرج آل محمد به حق محمد آله الطیبن الطاهرین

 خدمت شما عزیزان بیننده سلام عرض می کنم، خیلی خوش آمدید برنامه آینه تاریخ را می خواهیم تقدیم حضور شما بکنیم از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)، در شامگاه جمعه همانگونه که می دانید طبق روال شما در هر هفته در این ساعت می توانید شاهد این برنامه باشید و  از بیانات و صحبت ها و نکاتی که عزیز مان استاد گرانقدر مان جناب آقای دکتر جباری خدمت شما می فرمایند استفاده کنید و ان شاءالله بتوانیم بهره ببریم از حضور ایشان، ابتدای برنامه تعجیل فرج آقا امام زمان را از خداوند خواستیم، ان شاءالله که این جمعه و شامگاه این جمعه که دیگر الآن زمانی است که مسلمین غمناک می شوند اگر که آقا نیاید، ان شاءالله ما می خواهیم در همین دقایق هرچه سریعتر در همین هفته ها در دهه کرامت در ایام ولادت امام رضا (ع) عیدی ما ظهور آقا باشد و قیام ایشان ان شاءالله که عدل و داد هرچه سریعتر با قیام آقا برپا شود، خدمت استاد عرض سلام داشته باشیم و برنامه را آغاز کنیم؛ سلام علیکم و رحمة الله جناب آقای دکتر جباری دهه کرامت را تبریک عرض می کنم خدمت شما و از اینکه تشریف آوردید تشکر می کنم.

استاد جباری:

بسم الله الرحمن الرحیم، متقابلاً عرض سلام و ادب و وقت بخیر دارم حضور شما و همه بینندگان عزیز برنامه در هر جای این کره خاکی که شرف حضور دارند، از خداوند متعال توفیقات و تأییدات روز افزون برای همه عزیزان خواستار هستم، و همانطور که شما هم اشاره فرمودید در غروب جمعه هستیم، همواره باید به یاد ولی نعمت مان مولا و سرور مان امام عصر (عج) باشیم بخصوص در روزهای جمعه که در دعای روز جمعه که ان شاءالله همه خوانده ایم، تعبیر هست که «المتوقع فيه ظهورك»، ان شاءالله که جمعه ای برسد و همه ما چشم مان به جمال مبارک آن حضرت روشن شود و مهمتر از آن اینکه، در همه آنات و لحظات به گونه ای عمل بکنیم که مرضی آن حضرت باشد، و آماده باشیم ان شاءالله.

مجری:

ان شاءالله که آقا نگاهی به ما بیندازند بتوانیم ساعات خوبی را داشته باشیم، پر برکت برای بینندگان عزیز و این دقایق جزو صالح اعمال ما حضرتعالی و بینندگان عزیز ثبت بشود، ان شاءالله نظر عنایت آقا امام عصر هم در این برنامه در تمام زمانها و شئونات زندگی مان باشد صلواتی بفرستیم و آغاز کنیم برنامه را،

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

جناب آقای دکتر جباری شما در جلسات گذشته یکسری نکاتی را گاهی از اوقات بیان فرمودید برای برخی از بیننده ها ممکن است ایجاد سؤال کرده باشد، در سؤالاتی که به دست بنده رسیده به نظر می رسد اینطور باشد با توجه به پیشینه مطالبی که اخیراً فرمودید، برخی سؤال ها را ما انتخاب کردیم خدمت شما ارائه کنیم ان شاءالله بتوانیم جلب رضایت بیننده ها را بیشتر داشته باشیم و مورد عنایت باشیم.

در حوادثی که در ماه شوال بود غزوه احد بود یکسری نکات را آنجا فرمودید، وقت هم کم بود بینندگان امکان دارد برخی از سؤال ها برایشان پیش آمده باشد، ما یک بحثی داشتیم در خصوص اینکه پیامبر به اسرا توصیه زیاد می کرد بحث تاریخ که حضرتعالی فرمودید، ما زیاد شنیدیم و خواندیم، چقدر توصیه می کند به اسرا، ولی خب در بخشی از گزارش ها شخصی مثل ابوعزه، شاعری هست که می شنویم این محکوم به اعدام می شود به دستور پیامبر، می شود برای ما بفرمایید که ماجرا چیست، آن توصیه ها و این اتفاق.

استاد جباری:

همانطور که اشاره فرمودید رویه رسول خدا (ص) که پیامبر رحمت بود و تجلی صفت «سبقت رحمته غضبه» در باره خداوند متعال داریم، پیامبر اکرم هم تجلی این صفت بود، طبیعتاً هدف آن حضرت خونریزی کمتر بود، جلب مخالفین بود، جلب معاندین بود، قرآن کریم می فرماید

«فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم ۖ وَلَو كُنتَ فَظًّا غَليظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِكَ»

آل عمران/159

نقش لینت و نرمی و عطوفت و رأفت و مهربانی در جذب مخالفان و دیگران که این برای همه ما هم درس هست که امروز اگر بخواهیم افرادی که یک مقدار حاشیه دارند زاویه دارند، دچار انحراف و لغزش هستند، بخواهیم آنها را جذب دین بکنیم، حتماً و حتماً راهش لینت و نرمی است نصیحت مهربانی است، که احساس بکند ما با حالت نُصح و خیرخواهی به سراغ او رفتیم، طبعاً در همان لحظه اگر اثر نکند در آنات و لحظات دیگر اثر خودش را خواهد کرد، این اصل در سیره پیامبر اکرم متجلی است و آشکار است و در جای جای سیره حضرت هم دیده می شود، پیامبر اکرم موارد بسیار معدودی بوده که چاره ای جز حذف فیزیکی یک انسان بر آن حضرت باقی نمانده، بحث اعدام، موارد بسیار معدود بوده در جنگ بدر با اینکه 70 اسیر از آن افراد خطرناک و سران معاندین قریش بعضاً بودند پیامبر اکرم (ص)، آنها را آزاد کرد، دو اسیر را فقط دستور اعدامش را صادر کرده در بدر که دلیل خاص داشت، عقبة بن ابی معیط بود و نضر بن حارث که خیلی اذیت کرده بودند پیامبر را در مکه جزو معاندین اصلی بودند، نضر بن حارث که آن بُعد ضد فرهنگی اش مطرح بود و می گفت من هم مثل قرآن می توانم بیاورم، با این داستان ها مردم را سرگرم می کرد، عقبة بن ابی معیط همسایه پیامبر بود که خیلی ایذاء و اذیت کرده بود، یک وقت پیامبر مقابل کعبه در سجده بود با لگد آمد آنچنان فشاری به گردن پیامبر داد در حال سجده بود پیامبر (ص) که خیلی اذیت کرد رسول خدا را، این دو نفر اعدام شدند و بقیه شان به طرق و شروطی آزاد شدند، و فدیه دادند بعضی شان به شرط سوادآموزی و یکی از آنهایی که در بدر اسیر شده بود همین شخصی هست که اسم بردید ابوعزه شاعر، فردی بود به نام عمرو بن عبدالله جمحی از بنی جمح از تیره بنو جمح در مکه بود و شاعر بود، اصطلاحاً به او می گویند از شعرای مخضرم، عزیزان بیننده این اصطلاح را حتماً مستحضر هستید، کسانی که هم دوره جاهلیت را درک کردند و هم دوره اسلام را درک کردند، به  اینها مخضرم می گفتند، شعرای مخضرم آنهایی بودند که دو دوره را درک کرده بودند، ابوعزه این چنین بود، و در بدر این را تحریک کردند با شعر با هجو پیامبر هجو مسلمان ها، و بدگویی از آنها قبایل را تحریک کرد بر علیه مسلمان ها، و در بدر پیامبر اکرم این را آزاد کرد یعنی باید فدیه می داد گفت که من چیزی ندارم می دانید که من مرد فقیری هستم، شاعر هستم اما از شعرای فقیر هستم، دخترانی دارم بی سرپرست می مانند، با التماس کردن، پیامبر اکرم با منت او را آزاد کرد، منتهی شرط کرد به  این شرط که وقتی رفتی دیگر علیه ما کسی را تحریک نکنی، شعر بر ضد اسلام و مسلمان ها نگویی، شرط کرد پیامبر، این آدم بی چشم و رو رفت و یک سال گذشت در آستانه جنگ احد قریش رفتند سراغ او، چون به شعرا نیاز داشتند، به او و سه نفر شاعر دیگر  که یکی ابن زبعری بود، این همان کسی است که

لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ

را این سروده بود و یزید هم بعداً تمثل به این شعر ابن زبعری کرد، یکی از شعرایی بود که در احد آمد همراه مشرکان و تحریک می کرد قبایل و افراد را، به این ابوعزه هم رفتند گفتند تو هم بیا، گفت که نه می دانید که من با محمد (ص)  چنین پیمانی بسته ام من را آزاد کرده به این شرط، گفتند الآن فرق می کند ما الآن دارای قدرت شدیم یک سال جمع نیرو کردیم در بدر این چنین نبودیم و خیلی تحریک و تطمیع کردند و آمد این آدم بخت برگشته، همراه مشرکان آمد و در احد شرکت کرد، قبلش هم می رفت در قبایل شعر می گفت، تحریک می کرد که بیایند همراه قریش که 3000 نیرو قریش آوردند در احد، و آمد و جنگ احد هم انجام شد و به پیروزی ظاهری مشرکان ختم شد و برگشتند مشرکان، و مشرکان هنگام برگشت یک مقداری در کنار کوه حمراء الأسد توقف کردند، استراحت کردند و این آدم بخت برگشته آنجا خوابش برد، سپاه مشرکان حرکت کردند، آنجا را ترک کردند، این خسته بود و هرچه بود یا عذاب الهی شامل حالش شد، و آنجا خوابید و می دانیم پیامبر (ص) بعد از روز شنبه ای که جنگ احد در آن اتفاق افتاد، بعد از دفن اجساد مطهر شهدا برگشتند به مدینه، غروب نماز مغرب و عشاء را در مسجد اقامه کردند، شبانگاه جبرئیل نازل شد و امر کرد به پیامبر، از جانب خداوند متعال امر کرد که باید به تعقیب سپاه مشرکان بروی، فقط با مجروحان، اینکه با مجروحان هم از روایات است، در تفسیر قمی یادم هست که این را ذکر کرده و هم این آیه شریفه که

«الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ ۚ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ»

آل عمران /172

که قرح و جراحت، اینهایی که اجابت کردند فرمان خدا را بعد از اینکه جراحت به اینها رسید اینها اجر عظیم دارند، و خود این هم نکته ای است نکاتی در این هست که، پیامبر اکرم با یک سپاه 3000 نفره، مجروحان حدود 100 نفر کمتر از 100نفر بعضی ها ذکر کردند، این خودش نکته ای هست، به نحوی تعریض است که آنهایی که مجروح نشده اند، پیدا است که در جنگ جدی حضور نداشتند، فرار کردند بالای کوه رفتند، اینکه جراحت دارد پیدا است که پای کار بوده، در رأس آن امیرالمؤمنین و خود پیامبر دهها جراحت امیرالمؤمنین داشت، و همینطور پیامبر اکرم که فاطمه (س) آمدند به احد و شروع کرد به بستن و مداوای جراحات پیامبر با خاکستر، حصیر را می سوزاند و خاکسترش را می ریخت روی جراحت که ضدعفونی شود، و رفتند به تعقیب رسیدند به حمراء الأسد، در جنوب مدینه است یک سالی ما همراه جمعی از دوستان، رفتیم اطراف مدینه رفتیم به آن منطقه حمراء الأسد، آنجا پیامبر اکرم شبانگاه رسیدند و دیدند بله این  آقای ابوعزه شاعر، آنجا خوابش برده، مسلمان ها گرفتند و آوردند خدمت پیامبر، اسیر شد، و دوباره شروع کرد به التماس کردن، که یا رسول الله من دوباره خطا کردم، ببخشید، پیامبر فرمود که مگر من شرط نکردم که دیگر کاری علیه اسلام نکن، گفت که بله اما اینها من را تحریکم کردند که این چنین است و امسال وضع فرق می کند و من را گولم زدند، پیامبر فرمود که دیگر چنین نخواهد شد که بروی به مکه و شانه هایت را بالا بیندازی و دست به ریش خود بکشی بگویی محمد (ص) را دو بار فریب دادم، و آن مثل معروف را پیامبر در اینجا فرمودند «لاَ یُلْدَغُ المُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ وَاحِدٍ مَرَّتَیْنِ»، مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود، دستور دادند یکی از مسلمان ها، گردن این ابوعزه را زدند و  کشتند او را

مجری:

یعنی در واقع دیگر اینجا حکم او حکم محارب بوده

استاد جباری:

محارب که بله قطعاً محارب بود، و اصلاً خود این درس است برای جامعه و حکومت اسلامی در روابط بین فردی، روابط اجتماعی، در روابط سیاسی بخصوص، بخصوص در مواجهه با کفار حاکم اسلامی خیلی باید حواسش جمع باشد دو بار از یک سوراخ گزیده نشود، آن زمان قریش بود این زمان اروپا است،  این زمان آمریکا است، این زمان دُوَل غارتگری هستند که ما در مذاکرات و اینها باید حواس مان جمع باشد متأسفانه، بعضی بودند در دولت مردان سابق که اینها توجه به این اصل نکردند از سوراخ اروپا گزیده شدند، از سوراخ آمریکا بیش از دو بار گزیده شدند و باز دل بسته بودند همچنان به مذاکرات با آنها، به هر حال اینها ناشی از بی توجهی به  اصول سیره پیامبر (ص) هست، نکته دیگر هم اینکه پیامبر نماد رحمت الهی هست اما خدایی که «أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فِي مَوْضِعِ العَفْوِ وَالرَّحْمَةِ، وَأَشَدُّ المُعاقِبِينَ فِي مَوْضِعِ النِّكالِ وَالنَّقِمَةِ» هست، یعنی هر چیز در جای خود باید باشد، چون عدالت این است که هر چیزی در جای خودش و اگر پیامبر بنا باشد دائماً ببخشد و رحمت داشته باشد، این موجب تجری معاندین و دشمنان می شود، و این درسی بود پیامبر اکرم دادند به امت و این جریان ابوعزه شاعر یک زمینه ای شد برای صدور آن مثل از پیامبر اکرم که به ظاهر مثل است اما در واقع یک حکمت است، و یک اصلی است از اصول سیره پیامبر اکرم(ص).

مجری:

و همین نمونه ای که شما فرمودید در غزوه بدر که فرمودید آن دو نفر را به آن صورت حکم قتل شان صادر شد، حالا آنجا بحث شخصی هم نیست با توجه به مسائلی که شما فرمودید، و آنجا بحث شخصی بود چون پیامبر آنقدر رأفتش زیاد بود که خیلی ها را می بخشید.

استاد جباری:

قطعاً همینطور است چون پیامبر یک جنبه حقیقی و شخصی دارد، و یک جنبه رسالت و نبوت دارد، این عقبة بن ابی معیط نه به این دلیل است که چون همسایه پیامبر بوده است اذیت می کرده

مجری:

نمونه هایش را ما داریم، چقدر بودند و اذیت کردند پیامبر گذشت کرده

استاد جباری:

بله یک وقت هست که پیامبر را به عنوان یک شهروند جامعه اسلامی اذیت می کنند قطعاً در اینطور موارد چه پیامبر و چه ائمه از حق خود گذشته اند، یک وقت پیامبر را بخاطر جایگاه و رسالت اذیت می کنند، که این از این باب بود، بخاطر اینکه تو دعوی رسالت داری اذیت می کردند، لذا جا داشت که عقوبت شود.

مجری:

خب خیلی ممنون جناب آقای دکتر جباری عزیز از دقتی که در پاسخ این سؤال داشتید و، خیلی خوب و شیرین برای ما بیان فرمودید.

از جمله ماجراهایی که باز شما در دو سه هفته اخیر اشاره داشتید برخی از جریانات در جنگ احد بود، که اشاره داشتید یک سؤالی هم به دستم رسیده بود، عرض کردم خدمت شما که آیا در بقیع کسی هست از شهدای احد که دفن شده باشد که اشاره داشتید به یک بانو و یک خانمی که سه تا از بستگانش را سوار بر شتر کرده بود و آن شتر حرکت نکرد، آن ماجرا را هم بیننده ها خواستند کامل توضیح بدهید، چون آنجا هم خیلی گذرا رد شدیم، این هم بحث جالبی بود که فرمودید شترها راه نیفتادند و به مدینه نرسیدند، این را اگر برای ما بفرمایید بیشتر ممنون می شویم.

استاد جباری:

بله اتفاقاً یک جریان خیلی جالبی است یادم هست که در آن برنامه در حد گذرا اشاره ای شد، این خانم هند بنت عمرو بن حرام، می دانیم نام هند از اسماء مشترک هست، یعنی هم به مرد می گذاشتند هم به زن منتهی غلبه با زن بوده، مثلاً می گفتند هند جگر خوار، آنجا هم مادر معاویه و همسر ابوسفیان، این هند از انصار بود در مدینه بود، هند بنت عمرو بن حرام، برادر این هند عبدالله بن عمرو بن حرام، اینها را عرض می کنم به اسم که عزیزان بیننده به متن ماجرا توجه کنند و خود این شخصیت مهم است، عبدالله بن عمرو بن حرام، پدر همان جابر بن عبدالله انصاری است، جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصاری،  این هند عمه جابر می شود در واقع می شود خواهر آن عبدالله عمرو بن حرام انصاری، و پدر جابر از شهدای جنگ احد هست، اتفاقاً در آن بلبشوی حمله دشمن از پشت، خالد بن ولید از پشت حمله کرد و سپاه بهم ریخت ظاهراً به دست یکی از مسلمان ها به نظر من پدر جابر به شهادت رسید، یعنی آنقدر آشفته شدند مسلمان ها که بعضی تیغ بر بعض دیگر کشیدند، و پدر جابر یا برادر همین خانم هند از شهدای احد است، این خانم همسر عمرو بن جموح انصاری است، عمرو بن جموح چه کسی است؟ پیامبر وقتی که هجرت به مدینه کردند، بت پرستی در مدینه رواج داشت، بعضی ها همچنان بت پرستی را ادامه داده بودند، با اینکه بدنه مدینه اسلام آورده بودند، یکی همین عمرو بن جموح بود، خیلی تعصب روی بت خود داشت، و بت خود را جایی نصب کرده بود و می آمد احترام می کرد، گاهی جوانهای مدینه می رفتند متعرض بت این می شدند، بت خود را می دزدیدند می برند در مقبره ای جایی می انداختند، می رفت در به در می گشت بت خود را پیدا می کرد و می آورد تمیز می کرد و می گذاشت سر جایش، چندبار این اتفاق افتاد این دیگر خسته شد، گفت تو اگر می توانی از خودت دفاع کنی دفاع کن، منظور این است که این زمینه شد برای اسلام آوردن او، اسلام آورد چه اسلامی، گرایش به اسلام پیدا کرد و پسرانی داشت، لنگ هم بود، پایش شل بود، و هنگام جنگ احد که حدود 3 سال بعد از هجرت پیامبر هست، این دیگر اسلام در دلش رسوخ کرده بود

مجری:

اهل مدینه است یا اهل مکه است

استاد جباری:

اهل مدینه است، پیامبر که عازم احد بود، این هم آمد خدمت پیامبر، هم مسن بود هم لنگ بود، بچه هایش می گفتند که تو دیگر کجا می خواهی بروی، جهاد برای تو نیست، اصرار کرد به پیامبر که من بیایم شاید خداوند شهادت را نصیبم کند، این از معجزات پیامبر است که یک فردی در آغاز هجرت آنچنان متعصب است در بت پرستی، تبدیل می شود از جهت روحی، و آن جنگی که در جاهلیت غارات جاهلی بود برای غارتگری الآن می خواهد به جنگ برای شهادت و اینها مانع می شدند پیامبر اکرم فرمود که، بگذارید بیاید شاید خداوند شهادت را نصیب او کند، این آمد، عمرو بن جموح در جنگ شرکت کرد، پسری داشت بنام خلّاد، خلّاد بن عمرو او هم آمد در جنگ شرکت کرد و لذا در جنگ هم عمرو بن جموح شهید شد جزو آن 70 شهید است، هم پسرش، خلّاد و هم برادر زنش، عبدالله بن عمرو بن حرام، این سه تا شهید، این هند آمد بعد از جریان احد در صحنه سه شهید را جمع کرد، جسد شوهرش را پسرش را و برادرش را، خیلی امروزه این همسران شهید و خانواده های شهدا، در واقع اینها میراث خوار یک چنان صحنه هایی هستند که پیامبر اکرم تربیت کرد در واقع، این نسل ها را در عصر خودش در اعصار بعد، سه شهید داده و جنازه شهدا را روی شتری جمع کرد، انداخت روی شتری و عازم مدینه شد که بیاید در قبرستان عمومی مدینه و در بقیع اینها را دفن بکند، به شتر می گفت که حل حل، یعنی حرکت بکند، شتر از جای خودش حرکت نمی کرد، ایستاده بود به جانب مدینه نمی آمد، بر می گشت به سمت احد، آن وقت به سمت احد شتر حرکت می کرد و سریع می رفت، و خبر به پیامبر (ص) رسید، پیامبر فرمود که حکمتی در این مسئله هست و اجساد این شهدا باید در همینجا دفن شود، و بعد جمله پیامبر فرمود که فرشتگان منتظر هستند که جنازه و جسد برادرت زودتر دفن شود و استقبال بکنند، آن عبدالله بن عمرو بن حرام را بخصوص پیامبر فرمود

مجری:

عبدالله یک شخصیت خاصی داشته،

استاد جباری:

بله، و حالا نکاتی درباره جابر هست، و بعد اینها را بردند در همان احد دفن کردند و در محل عمومی که شهدای احد دفن هستند، خود جابر بن عبدالله نکته دیگر است که ربطی به این دارد، جابر بن عبدالله انصاری بازمانده چنین خانواده ای است، و خواهرانی داشت که اینها بعد از این پدر دیگر بی سرپرست ماندند، خواهران جابر بن عبدالله انصاری، و لذا جابر با یک زن مسنی ازدواج کرد، برای اینکه سرپرستی این خواهران را عهده دار شود، و لذا اینجا دارد که پیامبر اکرم تمجید کرد، به نظر من در جنگ تبوک هست، از جابر بن عبدالله تمجید کرد بخاطر این ایثاری که دارد و سرپرستی خواهرانش را بعد از شهادت پدرش به عهده گرفته، یک چنین گزارشی درباره جابر بن عبدالله انصاری داریم، شخصیت برجسته ای است جزو محارم اصرار اهل بیت (ع) هم بوده، آن حدیث لوح را فاطمه (س) به جابر بیان می کند و آن لوح را می بیند در خانه فاطمه (س)، بعداً امام باقر در یک روایتی هست که فرا می خواند جابر را، هم امام سجاد بودند هم امام باقر بودند که از جابر بن عبدالله می خواهند که آن مضمون لوح را بیان بکند، و قبل از اینکه بیان بکند خود امام باقر مضمونش را می خواند، به جابر می گوید ببیند همینطور است، حدیث لوح را هم عزیزان بیننده مستحضر هستید، که مضمون آن به نام اسامی 14 معصوم در آنجا آمده، ائمه اهل بیت (ع) آمده، یکی از روایاتی که اسامی ائمه در آن آمده این هست، به هر حال جابر بن عبدالله در ارتباط با کربلا، اولین زائر قبر اباعبدالله (ع) بوده، و اینگونه گزارش ها و این نکات درباره این بزرگوار هست

مجری:

و حتی آن جریانی که من چندین بار از حضرتعالی شنیدم، خیلی هم شیرین است، و من برای خیلی ها تعریف کردم، در جنگ خندق آن مهمانی که ایشان داشته بود، حالا شما فرمودید همسرش هم مسن بوده و آن نکته که آنجا همسرشان می گوید که اگر پیامبر آنها را دعوت کرده حتماً حکمتی هست، و این خودش نشان می دهد که همسر ایشان هم جزء معتقدین بوده

استاد جباری:

بله این تصور می کرد پیامبر حضرت علی و دو سه نفر خواهند آمد، جنگ خندق هم که مسلمان ها خسته بودند، پیامبر فرمود که من و اطرافیانم، بعد به اصحاب پیامبر فرمود که جابر دعوت کرده بیایید برویم خانه جابر، و جابر و همسرش ترسیدند گفتند که این جمعیت را ما نمی توانیم کفاف بدهیم، که همسرش آنچنان گفت و آمدن به اعجاز پیامبر غذا برکت پیدا کرد همه خوردند و سیر شدند، ده به ده می رفتند داخل خانه و خارج می شدند.

مجری:

خیلی ممنونم خیلی بهره بردیم؛ یکسری مسائلی باز شما اشاره فرمودید در جنگ احد یک جریانی را اشاره فرمودید، جریان قزمان، اگر در این خصوص هم برای ما به تفصیل بفرمایید که گزارش های تاریخی در این خصوص چه هست و اصلاً اصل جریان چیست

استاد جباری:

قبل از اینکه جریان قزمان را عرض بکنم، چون بحث خانواده ای با سه شهید مطرح شده یک سه شهید دیگر را هم خوب است اشاره بکنم بعد این جریان قزمان را، اینها نکات خوبی است

مجری:

بله البته این نکته شما هم خیلی نکته خوبی بود که فرمودید با 100 نفری که مجروح بودند رفتند و این خودش خیلی نکته خاصی است که بین این 2000 نفر آن 100 نفر بودند، و این نکته اش خیلی جالب بود که اگر کسی آمده جلو زخمی باید باشد

استاد جباری:

بله، و اتفاقاً پیروز برگشتند اینها با تدبیر پیامبر، که حالا آن غزوه حمراء الأسد را ما فرصت نشد در بین جنگ احد که مطرح می کردیم این هم نکته زیاد دارد، از جمله تاکتیک های پیامبر (ص) در این غزوات، پیامبر اینطور نبود که صرفاً از امداد الهی پیروز شود، از تاکتیک های جنگی استفاده می کرد پیامبر، فریب دادن دشمن

مجری:

خودش به هر حال مردی بود در این قضایا، شما در تاریخ چندین بار اشاره داشتید حتی در جاهلیت در آن جنگ های فجار که پیامبر شرکت نمی کرد در آنجا، آنها می گفتند اگر بود ما زودتر از اینها پیروز می شدیم

استاد جباری:

بله، اینکه رسول خدا (ص) از این فریب دادن های دشمن، از خدعه، چون می فرمود «الحرب خدعة» از خدعه به معنای فریب دادن دشمن، نه به معنای ناجوانمردی، آن می شود غدر که پیامبر نهی کرده، امیرالمؤمنین نهی کرده، پیمان شکنی و خلاف اصول انسانی عمل کردن را، اما خدعه به معنای فریب، «الحرب خدعة» در جنگ تجویز می کرد پیامبر، یک نمونه اش در همین حمراء الأسد بود که، پیامبر شب با این تعداد اندک رسیدند به حمراء الأسد، فرمودند هر کس هر مقدار هیزم در بیابان میابد و آتش بزند در جای جای بیابان، که بعد ابوسفیان کسی را فرستاد و دید، چون معبد بن ابی معبد حزائی رفت نزد ابوسفیان و گفت که خبر نداری محمد (ص) با یک سپاه گران و علی هم پیشاپیش دارند می آیند به تعقیب شما، ابوسفیان باور نکرد و کسی را فرستاد دید بله کف بیابان پر از آتش است خیال کرد همه اینها لشکر هستند و باور کردند حرف معبد را و تصمیم گرفتند برگردند مکه، چون می خواستند دوباره برگردند مدینه و پشیمان شدند که چرا نرفتند مدینه را غارت کنند، منظور این است که پیامبر پیروز برگشت، هم با امداد الهی هم با تدبیر به خرج دادن، آن بحث سه شهید در احد غیر از این جریان است که اشاره کردم، حمنه بنت جحش، دختر عمه پیامبر هست، این جحش بن ابی رعاب، با یکی از عمه های پیامبر (ص) ازدواج کرده بود، اسم آن عمه را یادم نیست و از او صاحب فرزندانی شده بود که اینت حمنه بود، یکی زینب بنت جحش بود، یکی عبدالله بن جحش بود، یکی عبیدالله بن جحش

مجری:

باجناق این شخص همان عوام پدر زبیر می شود، زبیر ابن عوام همان شوهر عمه پیامبر بود یا نه؟

استاد جبابری:

نه زبیر بن عوام پسر عمه پیامبر است، صفیه عمه پیامبر است، زبیر فرزند صفیه است، عوّام می شود باجناق این جحش ابن ابی رعاب، و زبیر فرزند آن عوّام هست، یعنی هر دو با عمه پیامبر ازدواج کردند، این فرزندانش هر کدام جریانی دارند، می خواهم همین که مشخص شود ارتباط اینها، آن عبدالله بن جحش که، شخصیت برجسته ای است، و آن سریه عبدالله بن جحش در سال دوم اتفاق افتاد، در ماه حرام رفتند به یک کاروانی از قریش حمله کردند که بعد اسیر و غنیمت آوردند، هتک حرمت ماه حرام شد، در ماه رجب بود، که آیه نازل شد

«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ ۖ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ»

بقره/217

این در ارتباط با آن عبدالله بن جحش هست که از جمله شهدای در همین احد هست، این در احد شهید شد، پس این عبدالله بن جحش برادر، حمنه هست که از شهدای احد است، این حمنه با مصعب بن عمیر ازدواج کرده بود، مصعب بن عمیر که یک جوان رشید قریشی مسلمان شده بود، این هم باز بحث خوبی دارد و جریان عبرت آموزی است، با اینکه خانواده ثروتمندی داشت در قریش، مادرش یک فرد ثروتمند بود این اسلام آورد، در همان دوران مکه، و زندانی اش کردند و فایده نکرد، بعد از جریان بیعت اول عقبه که در سال 12 بعثت که با اهل مدینه، 12 نفر از اهل مدینه در عقبه اتفاق افتاد در منی، پیامبر اکرم مصعب را به عنوان اولین مبلغ و معلم قرآن به مدینه فرستاد همراه آن 12 نفر مسلمان از اهل مدینه، در طول یک سالی که در مدینه بود مصعب، خیلی مؤثر بود در پیشرفت اسلام در حالی که در سال بعد بیعت دوم عقبه اتفاق افتاد، و 75 نفر از اهل مدینه بیعت کردند، مصعب چنین سابقه ای داشت و این هم جزو شهدای احد است، و اتفاقاً آن کسی که مصعب را به شهادت رساند خیال کرد که پیامبر را به شهادت رسانده، لذا شایعه قتل پیامبر از اینجا بود، شاید چون صورت های شان پوشانده بوده، و هیکلش شباهت داشت به پیامبر و مصعب، از طرفی این خانم حمنه بنت جحش، حمزه را هم از دست داده، حمزه می شد دایی او، چون این دختر عمه پیامبر بود، حمزه می شد دایی این حمنه، بعد از جنگ این آمد به میدان و به او خبر دادند که حمزه به شهادت رسیده، خیلی افسوس خورد استرجاع گفت، به او گفتند که برادرت عبدالله بن جحش به شهادت رسیده باز ناراحت شد و استرجاع گفت و بار سوم به او گفتند که همسرت مصعب بن عمیر به شهادت رسید فریاد زد جیغ زد، ناله ای زد، و آنجا پیامبر فرمود که همسر را نزد همسر جایگاه خاصی است، یعنی آن واکنشی که نسبت به شهادت حمزه دایی اش، نسبت به شهادت برادرش داشت، واکنشی بود که ناراحت شد، اما نسبت به همسر جیغ زد و فریاد زد خیلی ناراحت شد که پیامبر این جمله تاریخی را باز فرموده که از جهت عاطفی و روانی همسر نزد همسر یک نزدیکی خاصی دارد، جایگاهی دارد، این هم باز یک گزارشی است که در ارتباط با سه شهید این چنین به گونه دیگری با یک پیام دیگری در احد گزارش شد، اما قزمان که فرمودید یکی از وابستگان قبیله بنی ظفر بود در مدینه، به ظاهر اسلام آورده بود، از نفاق اسلام داشت، در گزارشی هست که فکر کنم ابن اسحاق نقل کرده که هر گاه نام قزمان می آمد پیامبر می فرمود «إنه من اهل النار» قزمان از اهل آتش است، در احد این قزمان مجروح شد، البته شجاعت هم به خرج داد و 7-8 نفر از مشرکان را کشت و بعد مجروح شد، جزو مجروحان احد آمد به مدینه و قبیله اش گفتند خوشا بحال تو، به تو تبریک می گوییم اینکه در راه اسلام تو مجروح شدی، این گفت که نه چه خوش به حالی به من می گویید من برای عزت قبیله رفتم، برای اینکه این جایگاه قبیله حفظ شود برای این من رفتم جنگیدم، کاری به اسلام و خدا نداشتم، چون در جاهلیت بحث شجاعت در قبایل مطرح بود، هر قبیله ای که پهلوانی داشت افتخار می کرد، با این نیت رفته بود، منظورم این است که گاهی اصطلاح حسن فعلی، یک کاری حسن فعلی دارد یعنی کار خوب است، اما حسن فاعلی ندارد، فاعل آن کار قصد قربت ندارد، نیت او نیت دنیایی است و خدا نکند ما اینچنین باشیم، کسی این چنین باشد، کارهای خوب بکنیم اما انتهای نیت مان چیز دیگر است، انتهای نیت مان این است که یک به به و چه چه به ما بگویند، یک جایگاهی در جامعه پیدا کنیم، نزد مردم یک عزتی پیدا بکنیم، خدا نکند این خیلی سخت است، این همان شرک خفی هست که در روایات ما را بر حذر دانستند از این شرک، از امام عسکری (ع) روایت هست که

«إنَّ الشِّركَ أخفى مِن دَبِيبِ النَّملِ على صَفاةٍ سَوداءَ في لَيلَةٍ ظَلماءَ»

بحار الأنوار : ج72/ص93/3

شرک خفی اینکه انسان در درونش بتواند تخفیف بدهد که این کار من کاملاً خالصاً برای خدا بوده یا نیات عجیب و غریب دنیایی هم در آن بود، مخفی تر هست برای انسان، از اینکه ما تشخیص بتوانیم بدهیم حرکت یک مورچه سیاه در شب ظلمانی بر روی سنگ سیاه، خیلی سخت است، از خداوند بخواهیم خداوند خودش آن نیت خالص  را عطا کند، این هم این چنین بود قزمان بدبخت، یک مقدار این جراحت ها و زخم به او فشار آورد یک  تیری از تیردان خود در آورد و فرو کرد به قلب خود، و خودکشی کرد، و این هم جزو کشتگان از احد هست منتهی من اهل النار، از موارد عبرت آموز تاریخی است که گزارش شده،

مجری:

چقدر این تاریخ ماجرا ها و درسها می شود از آن گرفت، حالا شما فقط یک غزوه احد را به وقت خودش نرسیده بودیم کامل بیان کنید، چند جریان الآن ما از خلال سؤالهایی که داشتیم می بینیم

استاد جباری:

«لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ»

یوسف/111

 اینجا هم هست

مجری:

درست است، استاد یکی از مباحثی هم که مطرح هست، حالا آنجایی که تاریخ به درد عقاید مان می خورد و تثبیت کند عقاید ما را شاید این نمونه سؤالی است که به دست من رسیده که از حضرتعالی بپرسم و مطرح کنم، سنت پیامبر سنت ما است، علامه امینی که کتاب سنتنا نوشته، آنجا سجده بر مهر یکی از همین سنن هایی است که علامه آنجا اشاره کرده که سنت پیامبر هست سجده بر خاک، در قرآن هم تعابیر زیادی داریم که در سیما و در پیشانی شان آثار سجده هست، خب بر موکت که اثر سجده که نمی ماند، بر خاک است، در گذشته تاریخی چگونه نقل شده، آیا هستند از اصحاب، حالا ما غیر از خاک یکسری چیزهای دیگر هم هست که جایز است برای سجده، مثل سنگ، آیا در اصحاب کسانی داشتیم که فقط بر خاک سجده کنند، در گزارشات چیزی داریم یا نداریم استاد؟

استاد جباری:

 اینکه وقتی که امت را از اهل بیت دور کردند نتیجه این چنین می شود، از سنت پیامبر در واقع دور کردند، من خیلی افسوس می خورم، گاهی در مسجد الحرام، این بنده خدا زائری که آمده است از مالزی و اندونزی آمده از مصر آمده از فلان جا آمده یک سجاده ای تهیه کرده، سجاده دست او هست می آید در صحن مسجد الحرام که سنگ فرش هست، باید بر زمین سجده کرد، پیامبر فرمود، حالا روایت آن را می خوانیم «جعلت لی الارض مسجدا و طهورا» زمین برای من پیامبر محل سجده و وسیله طهارت و تیمم قرار داده شده، این روایت هست، سنگ را رها می کند این سجاده نخی پارچه ای فلان را می اندازد و روی آن سجاده سجده می کند، به این بنده خدا اینچنین تعلیم داده اند، ای کاش به روایات خودشان این حضرات توجه می کردند، امام صادق (ع) در روایتی که الآن می خوانم، این روایت را مرحوم شیخ طوسی و شیخ صدوق هر دو نقل کردند، شیخ طوسی در تهذیب الأحکام، جلد 2، صفحه 234، مرحوم شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه، جلد1، صفحه 272، هشام بن حکم به امام صادق عرض می کند، همین صحابی برجسته امام صادق به حضرت عرض می کند که

«أَخْبِرْنِي عَمَّا يَجُوزُ السُّجُودُ عَلَيْهِ وَ عَمَّا لَا يَجُوزُ »

من لا یحضره الفقیه، شیخ طوسی، جلد1، صفحه 272،

از حضرت می خواهد که بگوید سجده بر چه جایز است و بر چه جایز نیست، فرمود که

«قَالَ السُّجُودُ لَا يَجُوزُ إِلَّا عَلَى الْأَرْضِ»

سجده یا باید بر زمین باشد

«أَوْ عَلَى مَا أَنْبَتَتِ الْأَرْضُ»

یا بر آنچه که زمین رویانده است،

«إِلَّا مَا أُكِلَ أَوْ لُبِسَ»

مگر آن چیزی که از زمین بروید و خوردنی باشد، یا پوشیدنی باشد

خب مثلاً یک وقت از زمین چوب می روید، حصیر هست اینها خب خوردنی نیست، چون و حصیر و امثال اینها، یک وقت هست میوه است، برگ درخت هست اینها خوردنی است، یا علف می شود و حیوان می خورد تبدیل می شود به پشم می شود از آن پشم می آیند سجاده میبافند، حضرت فرمود که بر پوشیدنی و خوردنی آنچه که از زمین می روید سجده جایز نیست

«فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الْعِلَّةُ فِي ذَلِكَ»

چرا  اینطور است، چرا این استثناء شده

چرا بر خوردنی و پوشیدنی ها جایز نیست سجده شود، فرمود

«قَالَ لِأَنَّ السُّجُودَ خُضُوعٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»

چون سجده خضوع در مقابل خدای عز و جل است

«فَلَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ عَلَى مَا يُؤْكَلُ أَوْ يُلْبَسُ»

سزاوار نیست بر آنچه که مأکول و ملبوس است خوردنی و پوشیدنی بشود

چرا؟

«لِأَنَّ أَبْنَاءَ الدُّنْيَا عَبِيدُ مَا يَأْكُلُونَ وَ يَلْبَسُونَ»

دنیا گرایان بنده خوردنی ها و پوشیدنی ها هستند

افتخار شان همین شکم شان هست، یا لباس شان هست

مجری:

می گوید تن آدمی شریف است به جان آدمی نه این لباس این هست

استاد جباری:

بله، فرمود

«لِأَنَّ أَبْنَاءَ الدُّنْيَا عَبِيدُ مَا يَأْكُلُونَ وَ يَلْبَسُونَ وَ السَّاجِدُ فِي سُجُودِهِ فِي عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»

کسی سجده می کند در حال عبادت خدا است

«فَلَا يَنْبَغِي أَنْ يَضَعَ جَبْهَتَهُ»

سزاوار نیست که پیشانی اش را بگذارد در سجودش

«فِي سُجُودِهِ عَلَى مَعْبُودِ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا»

بر آنچه که معبود دنیا طلبان هست

 که همان پوشیدنی و خوردنی هست، می خواهد یک تمیز و تفکیک بین این دو گروه قائل شود با این حکم

«الَّذِينَ اغْتَرُّوا بِغُرُورِهَا»

آنهایی که مغرور به دنیا شدند و فریب دنیا را خوردند

بعد فرمود که

«وَ السُّجُودُ عَلَى الْأَرْضِ أَفْضَلُ»

بله بر آنچه که از زمین می روید مثل چوب و اینها هم که خوردنی و پوشیدنی نیست می شود سجده کرد اما سجده بر خود زمین افضل است

«لِأَنَّهُ أَبْلَغُ فِي التَّوَاضُعِ وَ الْخُضُوعِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»

بیشتر نشانه تواضع و خضوع در مقابل خدا است

خدا نصیب کند به همه ما سجده های طولانی بر خاک، بر زمین، یکی از توصیه های پیامبر (ص)، سجده طولانی است و صبحگاهان بخصوص انسان بتواند، از توصیه های مرحوم علامه طباطبایی بوده به بعضی از شاگردان عرفانی شان، حداقل صد بار ذکر یونسیه، «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» بخصوص اگر نمیه شب باشد، نماز شبی انسان بخواند، فاصله نماز شب تا اذان صبح را برود به سجده، یعنی واقعاً انسان در اوج قرب و نزدیکی به خداوند متعال است، چون سجده نزدیک ترین حالت بنده است و ذکر یونسیه هم که واقعاً با آن مضمون بلند که توصیه خداوند هست یعنی آیه

«وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا»

انبیاء/87

به حضرت یونس در دل ماهی الهام می شود که این را بگو

«لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ»

رمز است، قرآن دارد رمز می دهد دست مؤمن، اگر می خواهی تو را از غم و غصه نجات بدهیم، اجابتت بکنیم، این را بگو

مجری:

یک بار دیگر می فرمایید؟

استاد جباری:

بله،

«وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ»

مجری:

این «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» ذکر یونسیه است

استاد جباری:

بله، «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» که قرآن وعده می دهد که «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ» این توفیقی است خداوند نصیب بکند صد بار بخوانیم.

مجری:

عصر امروز، عصر افسردگی غم و غصه است، و اینکه می گوید از غم نجات پیدا می کند بهترین دارو است

استاد جباری:

 سراغ مالک مطلق هستی انسان می رود، در حالت سجده، او هست و خدا، واسطه ای نیست، «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ» خطاب بکند، با توجه اگر انسان بتواند بگوید «سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» این خیلی مجرب است، حتی یکی از شاگردان با واسطه مرحوم علامه، به نقل از مرحوم آیت الله سعادت پرور که از خواص شاگردان مرحوم علامه طباطبایی بود 400بار را می گفت که در سجده می فرموده علامه، منتهی برای هر کسی ممکن نیست، اما خب 100 بار شاید ممکن باشد، یک تسبیح این را آدم سجده بگوید، منظور این است که این سجده بر زمین است، و سجده طولانی، توصیه های پیامبر است، اینکه به اصحاب بعضاً می فرمود، این در روایات اهل بیت است، یک وقتی من پشت ضریح پیامبر عصری بود رفته بودیم مسجد النبی، سجاده ام را پهن کرده بودم، سجاده بالایش یک حصیری یک مقدار دوخته شده بود که روی آنجا سجده کنیم، یکی از پیرمرد های اهل سنت کنارم بود با تعجب و اعتراض اشاره کرد این چیست؟، گفتم چیز خاصی نیست، این روایت را برایش خواندم، گفتم پیامبر این چنین فرموده، همین روایت امام صادق را گفتم برایش، گفتم چونکه اینها از زمین می روید و ملبوس و مأکول نیست، بعد سری تکان داد، توضیح برایش دادم سری تکان داد به نشانه قانع شدن تا حدی، اما در روایات اهل سنت ما چندین روایت داریم که مضمون این روایات این است که در زمان خود پیامبر اکرم حضرت تأکید داشت روی زمین سجده شود و نهی می کرد  از سجده بر پارچه، کسانی می آمدند گوشه عمامه شان را، چون کف مسجد النبی آفتاب بود سقف جلو بود و داغ بود، گاهی می خواستند گوشه عمامه را حائل کنند بین پیشانی و زمین پیامبر اکرم مانع می شد، در حد فرصت چند تا از این  روایات را من بخوانم، خود این «جعلت لی الارض مسجدا و طهورا» در صحیح بخاری، جلد1، صفحه 86، آمده در مسند احمد آمده است، در سنن ابن ماجه آمده است

«أخبرنا جابر بن عبدالله أنَّ النبيَّ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ قالَ: أُعْطِيتُ خَمْسًا لَمْ يُعْطَهُنَّ أحَدٌ قَبْلِي: نُصِرْتُ بالرُّعْبِ مَسِيرَةَ شَهْرٍ، وجُعِلَتْ لي الأرْضُ مَسْجِدًا وطَهُورًا»

زمین برای من محل سجده و مطهر قرار داده شده

صحیح بخاری، ج1، ص 86

بقیه اش هم که ربطی ندارد به بحث ما

مجری:

شاهد اینجا است که پس در اصحاب ما کسانی داشتیم که ...

استاد جباری:

بله زمین را نقل کردند از پیامبر اکرم، باز جابر بن عبدالله انصاری در سنن بیهقی آمده، جلد1، صفحه 439، سنن ابی داوود جلد1، صفحه100، مسند احمد جلد3، صفحه 327،

«عن جابر بن عبدالله قال كنتُ أصلِّي الظُّهرَ معَ رسولِ اللَّهِ - صلَّى اللَّهُ علَيهِ وسلَّمَ»

نماز ظهر را با پیامبر می خواندم

سنن ابی داوود ج 1، ص 100

«فآخذُ قبضةً منَ الحصَى»

یک مشت از این سنگ ریزه ها و ماسه ها بر می داشت

«لتَبردَ في كفِّي»

تا خنک شود

«أضعُها لجَبهتي»

که موقع سجده پیشانی ام را روی آن بگذارم

«أسجُدُ عليها لشدَّةِ الحرِّ»

بخاطر زیادی گرما این را خنک می کردم که موقع سجده روی آن سجده کنم

پس اگر می شد روی پارچه سجده کند که این کار را نباید می کرد، جابر خودش را اذیت نباید می کرد، چرا به این توجه نکردند، یا در سنن ترمزی، مسند احمد، مستدرک حاکم، و حاکم هم گفته «هذا حدیث صحیح» از ابی سالم می گوید

«دخلت علی ام سلمه»

بر ام سلمه داخل شدم

مسند احمد، ج6، ص 301

«فدخل علیها ابن اخ لها»

برادزاده ام سلمه وارد شد

«فصلی فی بیتها رکعتین»

در خانه عمه اش می شد، در خانه ابن سلمه دو رکعت نماز خواند

«فلمّا سجد نفخ التراب»

دمید و فوت کرد که این خاک ها برود کنار

«فقالت امّ سلمة: ابن أخی»

ام سلمه گفت برادرزاده

«لا تنفخ»  

خاک ها را کنار نزن

«فإنّی سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله) یقول لغلام له»

پیامبر به غلامی شنیدم که می فرمود

که اسم او یسار بود و او هم مثل تو خاک ها را کنار زد

«ترّب وجهک الله»

پیشانی ات را خاک آلود کن برای خدا

این هم باز یک روایت، باز روایت دیگری در المصنف صنعانی هست، جلد1، صفحه 392، که پیامبر اکرم خالد حذاء را دید که گویا او هم

«کأنه یتقی التراب»

از خاک اجتناب می کرد

المصنف صنعانی هست، ج 1، ص 392

روی پارچه ای چیزی سجده می کرد، پیامبر فرمود

«تَرِّبْ وَجْهَکَ یا صُهَیْبُ»

به صهیب گفت،

«تَرِّبْ وَجْهَکَ یا صُهَیْبُ»

ای صهیب پیشانی ات را خاک آلود کن

یا مثلاً حضرت علی در المصنف ابن ابی شبیه، جلد1، صفحه 300

«عن علي قال إذا صلّی احدکم فلیحثر عمامة عن جبهة»

هر کس سجده می کند عمامه را کنار بزند از پیشانی خود

المصنف ابن ابی شبیه، ج1، ص300

پیشانی بیاید روی خاک، و همین مضمون در التاریخ الکبیر بخاری، جلد1، صفحه 175، از عبادة بن صامت آمده

«إذا صلّی احدکم فلیحثر عمامة عن جبهة»

التاریخ الکبیر، بخاری، ج1، ص 175

به همین مضمون از او نقل شده است، یا الجامع الصغیر سیوطی

«کان إذا سجد رفع العمامة عن جبهة»

الجامع الصغیر، سیوطی

حالا راجع به یکی از اصحاب است یا خود پیامبر است؛ باز در سنن کبری، از صالح بن حیوان سبائی که، نقل می کند که

«أنّ رسول اللّه(صلَّى الله عليه وآله وسلَّم) رأى رجلاً يسجد بجنبه وقد اعتمّ على جبهته فحسر رسول اللّه(صلَّى الله عليه وآله وسلَّم) عن جبهته»

پیامبر دید که کسی دارد سجده می کند عمامه آمده حائل شده بین پیشانی او و زمین، پیامبر خودش کنار زد عمامه را از پیشانی اش، که پیشانی او روی خاک قرار بگیرد

السنن الكبرى، ج 2/ص105

یک روایت هم که الطبقات الکبری، ابن سعد نقل می کند که بعضی از اصحاب وقتی که می رفتند سفر با کشی، یک خشتی با خودشان می بردند که با آن سجده کنند.

مجری:

اگر اینها واقعاً به سلف خودشان می خواهند عمل کنند، سلف شان این است

استاد جباری:

منظور این است که این روایات خودشان هست، چرا به اینها بی توجه هستند

مجری:

بلأخره این هم فتنه ای است که وهابیت ایجاد کرده، از قدیم هم بوده ولی امروز وهابی ها اینها را دارند خیلی در رسانه ها می گویند

استاد جباری:

حالا یک شیعه بنده خدا یک مهری بیاورد در مسجد النبی یا مسجد الحرام می گویند ای وای گویا مشرک شده به درجات بالا

مجری:

بله دیگر اصول و مباحث خودشان را بلد نیستند، حالا ان شاءالله که همین شبکه های شیعی بتوانند فقه اینها را

استاد جباری:

این خشت که عرض کردم، در واقع شیعه همان کار را دارد می کند، فرمود اگر کسی می خواست برود سوار کشتی شود، روایت در الطبقات الکبری ابن سعد جلد6، صفحه 79 هست، قدرت بن خالد است، می گوید مسروق یکی از اصحاب است

«إذا خرج یخرج بلبنة یسجد علیها فی السفینه»

الطبقات الکبری، ابن سعد ج 6، ص 79

 در کشتی خشت می برند، مگر ما غیر از این انجام می دهیم؟ ما مقداری خاک حمل می کنیم

مجری:

سیره پیامبر اهل بیت و همان صحابه

استاد جباری:

و چون در روایت هست که امام صادق

«لا يسجد إلا على تراب من تربة الحسين عليه السلام»

إرشاد القلوب ج1 ص115

ما بخاطر تأسی به اهل بیت، بخاطر استحباب مقداری از خاک کربلا را بر می داریم

مجری:

آن چیزی که افضل هست را ما بر می داریم، و الّا خاک همان خاک است.

خیلی متشکریم جناب آقای جباری، عذرخواهی می کنم وقت مان به پایان رسید، باز برخی از سؤالات مانده بود، ان شاءالله در جلسات بعد خواهیم پرسید حالا ما سؤالات خوبی هم به دست مان رسیده بود، یک مقدار متنوع تر هم بود، حضرتعالی هم با سعه صدری که داشتیدت پاسخ دادید، ان شاءالله که بتوانیم در جلسات بعد هم در خدمت شما باشیم.

عزیزان بیننده تشکر می کنم از شما، وقت مان خیلی کم هست دعای ما تعجیل فرج هست و خداحافظی از شما،

اللهم عجل لولیک الفرج

خداحافظ.


  
  • رضایی

    24 تير 1402 - ساعت 13:13

    عاااااالی بود . کییییییییییییف کردم.درود خداوند بر استاد جباری عزیز و مومن

    0 2
  • رضایی

    24 تير 1402 - ساعت 12:47

    با سلام خدمت شما زحمتکشان.صدای این ویدیو خیلی ضعیفه.

    0 2

آینه تاریخ - پاسخ به شبهات تاریخی>

تاریخ شیعه تاریخ اسلام جنگ احد پیامبر رحمت جابر بن عبدالله جریانات جنگ احد قریش غزوات سجده بر خاک سجده بر پارچه سنت پیامبر ص