سایر قسمت ها
آینه تاریخ - پاسخ به شبهات تاریخی

قسمت هشتاد و هفتم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


دیگر قسمت ها

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:12/03/1402

برنامه: آینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

عزیزان بیننده سلام وقت شما بخیر باشد در هر کجا که بیننده برنامه خودتان آینه تاریخ هستید از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)، جمعه ها همیشه این برنامه در این ساعت تقدیم حضور شما می شود و هر 8 ساعت تکرار این برنامه خواهد بود، تا فردا دو بار دیگر تکرار دارد، دوستانی که برنامه زنده را نمی بینند می توانند از طریق باز پخش این برنامه را ملاحظه کنند، آینه تاریخ برنامه ای است که افتخار این را داریم که در خدمت کارشناس عزیز جناب آقای دکتر جباری هستیم، استاد حوزه و دانشگاه متخصص در مسائل تاریخ و سیره، خدمت استاد عرض سلامی داشته باشیم و برنامه را آغاز کنیم.

سلام وقت شما بخیر جناب آقای دکتر جباری عزیز از این که تشریف آوردید خوش آمدید و خوشحال هستیم.

استاد جباری:

علیکم السلام و رحمة الله، بسم الله الرمن الرحیم، عرض ادب و سلام دارم حضور شما جناب آقای غضبانی و شما بینندگان عزیز در هر جایی که شرف حضور دارید، ان شاء الله که همواره موفق و سربلند باشید، خدا را شاکر هستم بر این نعمت که توفیق مجددی دست داد محضر شما بینندگان عزیز، و همینطور شما جناب آقای غضبانی، ان شاءالله که بتوانیم مباحث خوبی را تقدیم کنیم و مرضی مولا و سرور مان امام عصر (عج) باشد ان شاءالله

مجری:

ان شاءالله، ان شاءالله بتوانیم ساعات خوبی را داشته باشیم در محضر شما، حاج آقا سؤالات بعضی وقت ها در مورد کارشناس ها از ما مطرح می شود که مثلاً این کارشناس که آوردید سابقه اش چطور هست، مباحث او چه هست، حالا حضرتعالی را که خیلی ها می شناسند، ولی حالا یک وقتی به مناسبت اگر خودتان صلاح دانستید یک اشاره ای هم داشته باشید درباره سابقه های مباحث و پژوهش هایی که شما دارید، چون بالأخره بیننده ها هم دوست دارند بعضی وقت ها با کارشناس ها بیشتر آشنا بشوند، حالا اگر صلاح می دانید یک مختصری درباره سابقه خودتان صحبت بفرمایید بعد سؤال ها را آغاز کنیم.

استاد جباری:

معلوم نیست خیلی به بینندگان عزیز بیاید و فایده ای داشته باشد، به صورت اجمال عرض می کنم، در سال 60 وارد حوزه علمیه شدیم و دروس حوزه را طی کردیم، دروس سطح را و بعد دروس خارج را و از حدود سال 70 هم وارد دانشگاه شدیم، و حاصل آن دو کارشناسی ارشد شد، یکی در رشته تاریخ و دیگری در معارف اسلامی با گرایش فلسفه، و دکتری هم در رشته علوم قرآن و حدیث در دانشگاه تربیت مدرس در سال 79 از رساله دفاع شد و از حوزه هم باز یک مدرک سطح 4 فقه و اصول اخذ شد،

مجری:

که در واقع همان اجتهاد هست، این نعمت بزرگی است که ما شما را داریم چون در زمینه های متعدد شما کار کردید و مباحث را از هر زاویه ای که تخصص آن را هم دارید، در بحث حوزه که فقه و اصول بحث اجتهاد هست، این نعمت بزرگی هست که باید خدا را شاکر باشیم که شما وقت می گذارید برای ما تشریف می آورید و بسیار ما خرسند هستیم از این، ان شاءالله که بتوانیم ساعات خوبی برای شما و بیننده ها ایجاد کنیم و جزو صالح اعمال ما باشد.

استاد جباری:

برای خودم توفیقی است که اگر بتوانیم نکته قابل فایده یا مورد فایده ای را تقدیم عزیزان بکنیم، ان شاءالله که بهترین نعمت است برای ما.

مجری:

خب حاج آقا روز گذشته که 12 ذی القعده بود و روز قبلش هم که ولادت با سعادت آقا امام عصر  که جای تبریک خدمت شما و بیننده های عزیز هم دارد، در 12 ذی القعده در گزارش های خبری و تاریخی که به دست ما رسیده، حضرت مسلم رساله و نامه ای را برای حضرت امام حسین (ع) می فرستند و اخبار کوفه را به ایشان می دهند، یعنی تقریباً حدود 2 ماه هنوز به عاشورا مانده است، برای ما در خصوص این نکته ای هست بفرمایید که بتوانیم بیشتر در این خصوص آشنا شویم که چه شد جریان چه بود و آن نامه چه بود و حضرت امام حسین چه کرد.

استاد جباری:

بله جناب مسلم بن عقیل که اولین پیک اباعبدالله (ع) بود که آن حضرت پسر عموی شان مسلم را فرستادند به سمت کوفه بعد از اینکه اباعبدالله (ع) به مکه تشریف بردند با هلاکت معاویه در اواسط ماه رجب سال 60 هجری و اینکه یزید پیکی را فرستاد به مدینه و طلب بیعت کرد از اباعبدالله (ع) و حضرت هم شبانه خارج شدند با اهل و عیال، و سوم شعبان آن سال رسیدند به مکه و در مکه تشریف داشتند با همراهان شان، از جمله مسلم و اهل و عیال مسلم هم بودند در اینجا و در طول دورانی که اباعبدالله در ماه شعبان و ماه رمضان و اوایل ماه شوال تا 5 شوال که حضرت در مکه بودند و پیک ها و نامه هایی از کوفه همینطور سرازیر می شد می آمد به مکه و طلب می کردند از اباعبدالله (ع) که بیا به شهر ما میوه های مان رسیده، خودمان آماده هستیم، محصول ها رسیده و ما پیرو شما هستیم و کمک و یار شما هستیم برای اینکه این طاغی و یزید را بتوانیم کنار بزنیم، تند تند نامه بیعت می آمد تا اینکه اباعبدالله (ع) مسلم را همراه مأموریتی و نامه ای فرستادند به کوفه، در 5 شوال، چیزی قریب به یک ماه و خورده ای قبل، و در 5 شوال مسلم به سمت کوفه عزیمت کرد، و در راه یک مشکلاتی برایش پدید آمد و بلد راه بخاطر اینکه راه را گم کرد، با تشنگی از دنیا رفت، و مسلم باز به سختی خود را به مدینه رساند، از مدینه هم مسیر را ادامه داد به سمت عراق و وارد کوفه شد ه هر نحوی، و در این مدت وقتی وارد کوفه شد، وارد خانه مختار شد، مختار ثقفی که یکی از شیعیان کوفه بود و از اتباع ابی عبدالله (ع)، و در خانه مختار بود شیعیان پنهانی رفت و آمد داشتند والی کوفه هم نعمان بن بشیر بود، نعمان بن بشیر انصاری که یک مقدار نرم خو تر بود نسبت به خود ابن زیاد، که اصلاً قابل قیاس نیست، چون این نرمی نشان می داد، لذا ابن زیاد را یزید فرستاد بجای این از بصره، و مختار سنجید در حدود یک ماه و هفت روز، تا 12 ذی القعده که همین روزهای قبل بود، فضای کوفه را سنجید، خب مردم هم فوج فوج می آمدند برای  بیعت کردن، و نامه های بیعت را می آوردند، لذا نامه ای نوشت در همین 12 ذی القعده، اینکه می گوییم 12 ذی القعده، چون در متون تاریخی مثل کتا الإرشاد و طبری و امثال اینها گفته شده بیست و چند روز بعضی 27 روز قبل از شهادتش گفتند این نامه را نوشت، شهادت جناب مسلم در روز عرفه است، 9 ذی الحجه است، 27 روز قبل از شهادت حدوداً همین 12 ذی القعده می شود، قریب به یک ماه قبل از شهادتش این نامه را نوشت به ابی عبدالله (ع) و احوال مردم کوفه را گزارش کرد، متن نامه که در طبری آمده این چنین است، در تاریخ طبری و همینطور در ارشاد محروم شیخ مفید اشاره به این شده، در انساب الأشراف آمده، در طبری جلد5، صفحه 375 هم آمده و بعضی منابع دیگر مثل اخبار طوال و انساب الأشراف آمده که مسلم می نویسد که «اما بعد» و گفته شده این نامه 12 ذی القعده ارسال شد حدود اواخر ذی القعده به امام حسین می رسد در مکه، یعنی حدود 17-18 روز در مسیر بود این شخصی که می برد می گوید

اما بعد فرستاده قوم به اهل خود دروغ نمی گوید، 18 هزار نفر از اهل کوفه با من بیعت کردند، اینکه گفته می شود 18 هزار بیعت کردند

تاریخ طبری، ج5، ص 375

 بعضی تصور می کنند ت18 هزار نامه، گاهی در تعابیر مداحان می آید، 18 هزار نامه نبوده، 18 هزار نفر بود که بیعت کردند و امضا کردند، یا مثلاً یک رئیس قبیله به نمایندگی از 1000 نفر می آمد و امضا می کرد و نامه می نوشت

18 هزار نفر از اهل کوفه با من بیعت کردند، وقتی که نامه مرا خواندی، سریعاً به سوی کوفه روانه شو که همه مردم با تو هستند و به خاندان معاویه اعتقاد و تمایلی ندارند والسلام.

 باز مرحوم شیخ مفید اضافه می کنند در کتاب شریف ارشاد، جلد2، صفحه 71، که افزون بر نامه جناب مسلم خود شیعیان کوفه هم، نامه ای را بدین مضمون برای امام (ع) نوشتند، که

اینجا 100 هزار شمشیر زن منتظر تو هستند، تأخیر مکن

الإرشاد، شیخ مفید، ج2، ص71

و متأسفانه این شمشیر هایی که اینجا وعده داده شده همراه امام هست، اینها تبدیل شد بر علیه امام (ع) و باز در منابع دیگری غیر از مرحوم شیخ مفید، ابن اعثم در الفتوح، خوارزمی در مقتل خود، متن نامه ای را نقل کردند که جناب مسلم برای امام (ع) نوشته بود عبدالله ابن بقطر آن را به سمت مکه می برد ولی مأموران ابن زیاد آن را دستگیر کردند، نامه را کشف کردند و او را همراه نامه نزد ابن زیاد بردند و هرچه کردند که نویسنده نامه را افشا کند، افشا نکرد و بعد ابن زیاد او را به شهادت رساند، این شاید یک نامه دیگری بوده که مسلم نوشته که در واقع به وسیله این پیک عبدالله بن بقطر که گاهی اشتباهاً یقطر می خوانند، ضبط صحیح آن عبدالله بن بقطر است، اباعبدالله (ع) در مجموع 3-4 تا پیک دارد در این مسیر که در رأس آنها سفیر و نماینده و پیک جناب مسلم هست و همین عبدالله بن بقطر هست و قیس بن مسهر صیداوی که اینها هر دو به دست ابن زیاد شهید شدند، هم عبدالله بن بقطر و همت قیس بن مسهر، دستگیر شد، و خود جناب مسلم هم باز به همین ترتیب به شهادت رسید، و پیک چهارم به بصره اباعبدالله (ع) فرستاد که سلیمان نامی است که او هم در بصر دستگیر شد توسط ابن زیاد و آنجا به طرز فجیعی او را شهید کردند، 4 نفر پیک های ابی عبدالله (ع) در این جریان قیام شان هست.

مجری:

یعنی ابن زیاد در بصره بوده بعد به کوفه می آید

استاد جباری:

بعد به کوفه می آید، بعد از اینکه کشف می کند این سلیمان را و تحرکات سلیمان را و کسانی که در بصره احیاناً می خواستند با او ببندند، یک زهر چشمی از آنها گرفت و بعد حرکت کرد به سمت کوفه که مأموریت جدیدش را در کوفه انجام بدهد به جای نعمان بن بشیر انصاری که عرض کردم یک مقدار نرم خو بود، این اجمالاً جریان مسلم هست و رفت و آمد ها در خانه جناب مختار بود و بعد جایش را عوض کرد مسلم، لو رفت، نعمان بن بشیر کم کم کشف کرد خانه معلوم شد، شیعیان می رفتند و می آمدند تبدیل شد به خانه هانی، و رفت مخفی شد در خانه هانی آنجا هم توسط آن غلام ابن زیاد معقل، کشف شد با آن جریان معروفی که نقل شده که یک مقدار پول به او داد ابن زیاد که برو به اسم اینکه می خواهم به مسلم کمک کنم، رفت در مسجد کوفه و منتظر شد نماز که تمام شد مسلم بن عوسجه که از پیران شیعیان کوفه بود، او همچنان نماز می خواند، این با خودش گفت «إن هولاء الشیعة یکثرون الصلاة» یعنی زیاد نماز می خواند، پیدا است این شیعه است، و بعد رفت خودش را نزدیک کرد به مسلم بن عوسجه و گفت من شیعه هستم و می خواهم اموالی را به مسلم برسانم و او هم متأسفانه فریب این معقل را خورد و بردش خانه هانی و لو رفت محل اختفاء مسلم و امر انجامید به لو رفتن هانی و دستگیری هانی، و شهادت هانی، بعدش هم شهادت مسلم اینها مترتب بر هم شد در طول این مدتی که الآن مانده تا شهادت جناب مسلم که تقریباً حدود یک ماه و اندی بعد از این هست، منظور این است که الآن ما دیگر در متن وقایعی هستیم که کم کم منتهی می شود به حادثه عاشورا و بوی عاشورا و کربلا و مسائل مربوط به آن به مشام می رسد.

مجری:

خب پس اینطور، این ابن زیاد هم خودش حادثه آفرین بوده، یعنی آن حوادث شومی که ما می بینیم نه فقط مخصوص کربلا است از قبل از آن در تک تک این ایستگاه هایی که شما الآن فرمودید نقش اصلی داشته در این فجایعی که رخ داده، چون از بصره تا کوفه 4 تا سفیر یا 4 تا نماینده که حضرت امام حسین داشت، 4 تا به دست ابن زیاد کشته شده.

استاد جباری:

بله چون اتباع معاویه بودند، و معاویه هم سیاست او این بود که با هر وسیله ای می شود تمسک کرد برای اینکه به هدف رسید، هدف وسیله را توجیه می کند، از این جهت با خشونت

مجری:

حضرتعالی فرمودید 17-18 تا از صحابه را خود معاویه کشته بخاطر اینکه راه خلافت یزید را هموار کند، پس این ریشه باز هم در دوره معاویه است، و باز پرونده سیاه معاویه باز می کند که هیچ وقت تمام نمی شود این پرونده

استاد جباری:

بله این فجایع زمینه سازش معاویه بوده و زمینه ساز معاویه آنهایی بودند که معاویه را سر کار آوردند.

مجری:

خیلی متشکریم استاد از این پاسخی که فرمودید و این دقتی که اشاره داشتید در این مباحث، فراتر از بحث ما به مباحث از زاویه های متعدد اشاره فرمودید.

سؤالی به دستم رسیده استاد در خصوص محمد بن حنفیه، خب محمد بن حنفیه فرزند امیرالمؤمنین (ع) هست، طبیعتاً باید بگویند محمد بن علی، سؤال شده چرا به او می گویند محمد حنفیه چرا به مادر منصوب شده؟

استاد جباری:

بله این سؤالی است که شاید زیاد می شود، طبیعتاً هم باید این سؤال بشود، چون روال این بود که افراد به پدر منسوب می شدند، چرا او به مادر منسوب شده از بن حنیفه، مادر او خوله نامی بوده

مجری:

پس حنفیه در واقع اسم او نیست، خوله نامش هست

استاد جباری:

بله خوله است منسوب به قبیله بنو حنفیه است و بانوی بزرگواری بوده همسر امیرالمؤمنین (ع) شد و محمد به دنیا آمد از او، اما اینکه چرا محمد منسوب به مادرش هست، و گفته نمی شود محمد بن علی دلیلی دارد به لحاظ تاریخی، و آن دلیل یک حرکت اعتراضی است توسط امیرالمؤمنین (ع) در این ارتباط، روایت آن هست در الفضائل شازان بن جبرئیل قمی، صفحه 269، آنجا آمده، در منابع دیگری هم به این روایت اشاره شده، مثل الخرائج و الجرائح و امثال اینها و المناقب ابن شهرآشوب اما اصل روایت در الفضائل شاذان بن جبرئیل قمی هست در آدرسی که عرض کردم، اجمال آن را اشاره می کنم که، قبلش این توضیح را عرض می کنم بعد از رحلت رسول خدا (ص) می دانیم که قبایلی رو به ارتداد نهادند، قبایل نو مسلمانی در جاهایی از جزیرة العرب، در بخش های شمالی مدینه بخش های شرقی مدینه در نجد و اینها، و هم در بخش های جنوبی که یمن و اینها باشد، قبایل نو مسلمانی به ارتداد گرویدند، یعنی قبایلی که در اواخر عمر پیامبر اسلام را پذیرفته بودند اما معرفت لازم نسبت به اسلام را هنوز کسب نکرده بودند، سیطره اسلام بر جزیرة العرب موجب شده بود اینها به ناچار، چون باید تکلیف شان را با دولت اسلامی مشخص می کردند، بت خانه های شان را نمی توانستند دایر کنند و باید بت خانه ها از بین می رفت، شرک از بین می رفت، و در قبال گفتن شهادتین فقط اینها به عنوان شهروند جامعه اسلامی محسوب می شدند اما هنوز پیامبر اکرم (ص)، فرصت کافی پیدا نکرده بود که با تبلیغ اینها را نسبت به اصل اسلام آشنا کند، فقط مسلمان بودند،

«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ»

حجرات/14

این اعراب بیابان نشین هنوز مؤمن نشده بودند، بلکه مسلم بودند، شهادتین گفته بودند فقط، رسول خدا (ص) که از دنیا رفتند بعضی از اینها که حالت شان اینطور بود گفتند خب راحت شدیم، بر میگردیم به همان دوره جاهلیت و لزومی ندارد ما زکات بپردازیم، به عنوان یک مالیات به عنوان زکات و سر به سرکشی برداشتند، اما از آن طرف قبایلی هم بودند که اینها مرتد نشده بودند اما نسبت به خلافت ابوبکر اعتراض داشتند، مثل همان قبیله بنی یربوع که مالک بن نویره در رأس آن بود، حتی قبایلی از یمن، حتی آن قبیله کنده که اشعث بن قیس در آن هست، اشعاری هست از همان قبیل که اشعث از رؤسای آن قبیله بود، اشعاری در همانجا خواندند نسبت به امیرالمؤمنین و اهل بیت که اگر کسی از اهل بیت پیامبر باید ما حرفی نداریم، اینها نشان می دهد که آنچه از تاریخ در رفته به دست ما رسیده نشان می دهد که جسته و گریخته این اعتراضات وجود داشت، اما دولت مرکزی مدینه به فرماندهی ابوبکر، همه را به یک چوب راند، چه آنهایی که گروه اول بودند، چه اینهایی که نسبت به اصل اسلام حرفی نداشتند اما نسبت پرداخت زکات به ابوبکر  اینها سخن داشتند، همه را به چوب ارتداد راند، از جمله قبایلی که اینها مرتد نبودند اسلام را داشتند و خلافت امیرالمؤمنین را معتقد بودند، در غدیر بیعت کرده بودند، همین قبیله بنی حنیفه یا بخشی از قبیله بودند که این خوله قوم و خویش او جزو آنها هست، این را گرفتند در این جنگ ها و اسیر آوردند به مدینه، خب با اینها می جنگیدند به عنوان مرتد، مردانشان بعضاً کشته می شدند یا اسیر می شدند، زنان شان اسیر می شدند می آوردند، و این را آوردند به مدینه و  جریان در مدینه اتفاق افتاده، بحث او و امیرالمؤمنین (ع)، روایتی هست که امام باقر (ع) یک روزی نشسته بودند که دو نفر آمدند نزد آن حضرت هر دو گفتند که

«یا اباجعفر ألست القائل»

شما مگر نمی گویید که

الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص: 99

«إن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب لم یرض بإمامة من تقدم»

مگر نمی گویید علی راضی به امامت ابوبکر و اینها نبود؟

فرمود بله چنین است، آنها گفتند

«هذی خوله الحنفیه النکحها من سبیهم»

اگر اینطور است پس این اسیر به دست ابی بکر و در سپاه ابی بکر است چطور علی (ع) او را به عنوان یک کنیز قبول کرد و با او ازدواج کرد، در حالی که اگر ابوبکر ناحق باشد این اسیری هم که گرفته ناحق هست، و چطور علی راضی شد این را به عنوان اسیر و کنیز بگیرد؟

«و قَبِل هدیة هم»

هدیه آنها، یعنی این کنیز را به علی بخشیدند قبول کرد

«و لم یخالفهم عن امرهم مدت حیاتهم»

در مدت زندگی آنها مخالفت آنها را نکرد در این مسئله،

امام باقر (ع) فرمود که

«من فیکم یأتی بجابر بن عبدالله انصاری»

چه کسی می تواند جابر را بیاورد،

خب جابر معاصر امام سجاد و معاصر امام باقر بود، طبق روایتی بخشی از عصر امام باقر را هم، جابر را دعوت کردند آمد و

«فسلّم علی الباقر»

 سلام بر امام (ع) کرد

و حضرت جواب داد،

«أجلسه إلی جانبه»

کنار خودش نشاند و فرمود

«یا جابر عندی رجلان ذکرا»

این دو مرد این چنین می گویند که

«علی بن ابی طالب رضی بإمامة من تقدم علیه»

راضی بوده به امامت آنها که آن هدیه شان را قبول کرده،

«فسألهم الحجة فی ذلک»

جابر که چرا اینطور می گویید و اینطور قائل هستید،

«فذکروا له خوله»

آنها گفتند به دلیل همین خوله حنفیه است

که علی او را به عنوان کنیز قبول کرده است،

«فبکی جابر»

جابر گریست در این لحظه،

«حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ بِالدُّمُوعِ»

محاسنش خیس شد از شدت گریه

«ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ يَا مَوْلَايَ لَقَدْ خَشِيتُ أَنْ أَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَا أُسْأَلَ عَنْ هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ»

می ترسیدیم از دنیا بروم این مسئله از من سؤال نشود و مخفی بماند

«وَ إِنِّي وَ اللَّهِ»

بعد جریان را نقل می کند می گوید من در آن مجلس ابی بکر نشسته بودم که اسرای بنی حنیفه را آوردند بعد از قتل مالک بن نویره، که خالد بن ولید مالک بن نویره را با آن طرز فجیع به شهادت رساند با اینکه مسلمان بود، و با همسر او زنا کرد در همان شب، می گوید این اسرا را آوردند

«وَ بَيْنَهُمْ جَارِيَةٌ مُرَاهِقَةٌ»

یک کنیزی بین آنها بود

«فَلَمَّا دَخَلَتِ الْمَسْجِدَ»

وقتی که وارد مسجد شد

«قَالَتْ أَيُّهَا النَّاسُ مَا فَعَلَ مُحَمَّدٌ ص»

پیامبر کجا است

گفتند از دنیا رفته است

«قَالُوا قُبِضَ فَقَالَتْ هَلْ لَهُ بَنِيَّةٌ تُقْصَدُ»

قبر او کجا است؟

«فَقَالُوا نَعَمْ هَذِهِ تُرْبَتُهُ ص»

قبر حضرت را نشان دادند

«فَنَادَتْ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّكَ تَسْمَعُ كَلَامِي وَ تَقْدِرُ عَلَى رَدِّ جَوَابِي»

این را خطاب به قبر پیامبر گفت، شهادتین را گفت

مجری:

شهادتین را می گوید اصلاً به گونه ای این هم دارد عقیده اش را ابراز می کند

استاد جباری:

عقیده اش را می گوید، و می گوید تو زنده هستی «تسمع کلامی» ای پیامبر با اینکه از دنیا رفتی می شنوی، به نبوت تو معتقد هستم، تو زنده و مرده نداری و می توانی جواب من را بدهی

«وَ إِنَّنَا سُبِينَا مِنْ بَعْدِكَ»

ما را اسیر کردند بعد از تو

در حالی که

«وَ نَحْنُ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ ثُمَّ جَلَسَتْ»

این شهادت را گفت و بعد نشست

می گوید دو نفر از این مهاجران یکی طلحه یکی زبیر بلند شدند هر کدام یک لباسی را انداختند روی سر این خانم به عنوان اینکه به آنها بخشیده شود به عنوان کنیز، این اعتراض کرد گفت

«مَا بَالُكُمْ يَا مَعَاشِرَ الْعَرَبِ»

شما را چه می شود ای گروه عرب

«تَصُونُونَ حَلَائِلَكُمْ»

ناموس خودتان را در پس پرده ها نگاه داشته اید

«وَ تَهْتِكُونَ حَلَائِلَ غَيْرِكُمْ»

می روید سراغ ناموس دیگران

«فَقَالا لَهَا لِمُخَالَفَتِكُمْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»

چون با خدا و رسول شما مخالفت کردید

و اهل دادن زکات نیستید، اهل نماز نیستید

«وَ اللَّهِ مَا قَالَهَا أَحَدٌ مِنْ بَنِي حَنِيفَةَ»

قسم به خدا هیچ یک از بنی حنیفه اینطور نگفتند که ما اهل نماز و زکات نیستیم

«وَ إِنَّا نَضْرِبُ صِبْيَانَنَا عَلَى الصَّلَاةِ مِنَ التِّسْعِ»

از 9 سالگی بچه های مان را به سمت نماز سوق می دهیم

به سمت روزه سوق می دهیم

«وَ عَلَى الصِّيَامِ مِنَ السَّبْعِ»

از 7 سالگی به سمت روزه سوق می دهیم

«وَ إِنَّا لَنُخْرِجُ الزَّكَاةَ»

زکات پرداخت می کنیم

در سال و ایام مشخصی زکات می دهیم، و آن کسی که محتضر هست از میان ما وصیت می کند به وصی خود که زکات از مال او پرداخت شود

«وَ اللَّهِ يَا قَوْمِ مَا نَكَثْنَا وَ لَا غَيَّرْنَا وَ لَا بَدَّلْنَا»

ما نکث بیعت نکردیم، بیعت نشکستیم تغیری در دین مان ایجاد نشده که شما آمده اید

«تَقْتُلُوا رِجَالَنَا وَ تَسْبُوا حَرِيمَنَا»

ما را اسیر می گیرد و مردان مان را می کشید

«فَإِنْ كُنْتَ يَا أَبَا بَكْرٍ بِحَقِّ فَمَا بَالُ عَلِيٍّ لَمْ يَكُنْ سَبَقَكَ عَلَيْنَا»

ای ابابکر اگر تو به حق هستی پس علی کجا است الآن که بیاید سراغ ما

اگر راضی به ولایت تو هست و امامت تو هست، چرا او را نفرستادی برای اخذ زکات و اینها

«وَ اللَّهِ مَا رَضِيَ وَ لَا يَرْضَى»

علی به چنین چیزی راضی نیست

که تو مردان ما را بکشی و اموال ما را بگیری، بعد می گوید یک مقدار سر و صدا در میان مردم افتاد و آن دو نفر طلحه و زبیر گفتند که ما

«إِنَّا لَمُغَالُونَ فِي ثَمَنِكِ»

پول بیشتری می دهیم و تو را می گیریم

گفت که

«فَقَالَتْ أَقْسَمْتُ بِاللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ»

قسم به خدا و رسول که اگر کسی بخواهد بیاید من را بگیرد

«أَنَّهُ لَا يَمْلِكُنِي وَ يَأْخُذُنِي إِلَّا مَنْ يُخْبِرُنِي بِمَا رَأَتْ أُمِّي»

باید بیاید آن خوابی که مادرم هنگامی که من را حامله بود آن خواب را دیده آن را باید نقل بکند

مادرم گفته تو بعدها اسیر خواهی شد، من خوابی دیدم تو به همسری کسی در بیا که این خواب من را بیان بکند، و هنگام ولادت من مادرم آنچه که گفته آن را باید بیان بکند، این را گفت و در همین حین بود که امیرالمؤمنین وارد مسجد می شود و سؤال می کند جریان چیست، و می گویند چنین چیزی دارد می گوید، می گوید من مملوک کسی از شما نخواهم شد، با کسی ازدواج نخواهم کرد مگر اینکه او این خواب را بیان بکند، حضرت فرمود که بله درست دارد می گوید خب بگویید هر کس می داند آن خواب چیست بیان بکند، گفتند که ما علم غیب نداریم که بخواهیم آن خواب را بیان بکنیم، بعد از پیامبر هم که وحی از آسمان منقطع شده، امیرالمؤمنین (ع) فرمود که، من علی بن ابی طالب هستم، چون آن خانم قبل از این جریان، حضرت به او فرمود که

«يَا حَنِيفَةُ أُخْبِرُكِ أَمْلِكُكِ»

من خبر می دهم به تو از آن رؤیا و تو را تصاحب می کنم

گفت که

«مَنْ أَنْتَ أَيُّهَا الْمُجْتَرِئُ دُونَ أَصْحَابِهِ»

شما که هستید

فرمود

«فَقَالَ أَنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ»

حضرت خودش را  معرفی کرد حالا جملاتی که این می گوید جالب است

«فَقَالَتْ لَعَلَّكَ الرَّجُلُ الَّذِي نَصَبَهُ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص‏»

پس تو آن کسی هستی که پیامبر او را برای ما نصب کرده بعد از خودش

«صَبِيحَةَ يَوْمِ الْجُمُعَةِ بِغَدِيرِ خُمٍّ عَلَماً لِلنَّاسِ»

روز غدیر خم به عنوان امام مردم پیامبر تو را نصب کرد

حضرت فرمود بله

«فَقَالَ أَنَا ذَلِكَ الرَّجُلُ»

این زن گفت که

«قَالَتْ مِنْ أَجْلِكَ أُصِبْنَا وَ مِنْ نَحْوِكَ أُوتِينَا»

همه مصیبت ها بخاطر تو بود،

بخاطر تو است اینکه غصب خلافت تو را کردند

«وَ مِنْ نَحْوِكَ أُوتِينَا لِأَنَّ رِجَالَنَا قَالُوا لَا نُسَلِّمُ صَدَقَاتِ أَمْوَالِنَا»

چون مردان ما گفتند ما زکات مان را نمی دهیم طاعت نمی کنیم

مگر کسی که پیامبر او را نصب کرده

«إِلَّا إِلَى مَنْ نَصَبَهُ مُحَمَّدٌ ص فِينَا وَ فِيكُمْ عَلَماً»

بعد امیرالمؤمنین فرمود که

«فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ أَجْرَكُمْ غَيْرُ ضَائِعٍ»

اجر شما و مردان و زنان شما ضایع نمی شود در این مسیر

چون دچار زحمت شدید، و خداوند متعال به هر کس آنچه که لایق هست عطا می کند، بعد امیرالمؤمنین خواب مادر این را نقل کرده که هنگامی که حامله به این بوده، یک مقدار خشکسالی می شود، و می گوید مادر تو تصور کرد تو یک حمل شومی هستی، فرزند شومی هستی و غیر مبارک هستی بعد از 9 ماه در عالم رؤیا دید که گویا تو را وضع حمل کرده و می گوید

«إِنَّكِ حَمْلٌ مَيْشُومٌ»

تو حمل میشومی هستی

 و در زمان غیر مبارکی متولد شدی، تو به مادرت در عالم رؤیا گفتی که نه فال بد به من نزن من حمل مبارکی هستم

«وَ يَمْلِكُنِي سَيِّدٌ»

یک کسی مالک من خواهد شد و با من ازدواج می کند که سید هست و بزرگ هست

و از او فرزندی را متولد می شوم که برای بنی حنفیه عزت هست، و وقتی که حضرت این را نقل کرد این گفت بله

«صَدَقْتِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ»

درست گفتی یا امیرالمؤمنین

همینطور هست، بعد گفت که علامت بین من و بین مادرم چیست، این را خبر بده، حضرت فرمود که وقتی که تو را متولد کرد این رؤیایی که دیده بود و این که نقل کرده بودی در رؤیا به او این را روی یک لوحی مادرت نوشت، و آن را در خانه در آن ورودی خانه این را نصب کرد، بعد از دو سال این را به تو داد و وقتی که تو 6 ساله شدی همینطور باز یادآوری کرد و بعد به تو گفت که اگر کسی آمد سراغ شما و من نبودم

«نَزَلَ بِسَاحَتِكُمْ سَافِكٌ لِدِمَائِكُمْ»

فرد خونریزی آمد و شما را اسیر کرد

و اموال شما را گرفت

«وَ سُبِيتِ فِيمَنْ سُبِيَ»

اسیر شدی

«فَخُذِي اللَّوْحَ مَعَكَ»

این لوح را همراه خودت داشته باش

 و مواظب باش که کسی مالک تو نشود مگر کسی که خبر بدهد به تو از این لوح، بعد می گفت که بله

«صَدَقْتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَأَيْنَ اللَّوْحُ»

به حضرت فرمود لوح کجا است،

گفت در نزد خودت در فلان جا

«فِي عَقِيصَتِكِ»

پنهان کردی، و لوح را داد به امیرالمؤمنین، و این زن به مردم فرمود که

«اشْهَدُوا أَنِّي قَدْ جَعَلْتُ نَفْسِي لَهُ عَبْدَةً»

من خودم را مملوک و کنیز این قرار دادم

حضرت فرمود

«بَلْ قُولِي زَوْجَةً»

 بگو که تو همسر من هستی

کنیز نیستی چونکه کنیز، زن مشرکه است، یا مرد مشرک عبد می شود، اینکه مشرک نبود، و لذا به صورت ازدواج امیرالمؤمنین به عنوان یک حرّه با این ازدواج کرد و گفت که

«اشْهَدُوا أَنْ قَدْ زَوَّجْتُ نَفْسِي كَمَا أَمَرَنِي بِعَلِيٍّ ع»

خودم را به همسری علی قرار دادم

حضرت فرمود

«فَقَالَ ع قَدْ قَبِلْتُكِ زَوْجَةً»

یعنی عقد همانجا خوانده شد، گفت من خودم را همسر علی قرار دادم، حضرت فرمود قبول کردم، و به این شکل این همسر امیرالمؤمنین (ع) شد و چون مرتبط شدن همسری این برای امیرالمؤمنین (ع) طی جریان خاصی بوده، و اعتراضی بوده به جریان خلافت که قبایل مسلمان را با چوب ارتداد راندند را لذا این جریان مشهور شد در تاریخ، فرزندش به عنوان محمد بن حنفیه، یک زن عادی نبود که به عنوان یک کنیز وارد خانه امیرالمؤمنین شده باشد، یا حضرت به صورت طبیعی با او ازدواج کرده باشد، بلکه جریان خاص این چنینی بوده لذا از این باب محمد را به مادرش منسوب کردند

مجری:

بخاطر شرافت آن مادر

استاد جباری:

بله بخاطر این مادر و جریان خاصی که نوعی تعریض به جریان خلافت هست؛ یک وقتی من این را از جناب استاد یوسفی غروی، قبل از اینکه روایت را ببینم پرسیدم، این جریان را که چرا محمد حنفی را، در نجف که بودیم مشهور بود این قصه که بخاطر تعریض به ابی بکر و اینکه این را بغیر حق به عنوان کنیز اسیر کرده بودند، اما بعد دیدم که این جریان، آنچه که مشهور بوده در واقع مستند تاریخی روایی دارد در این منابعی که عرض کردم به این شکل آمده این جریان

مجری:

 نکات زیادی هم به ذهن من آمد، هم جهت یادآوری هم اینکه یک درسی پس بدهیم خدمت شما، یکی در مورد اشعث بن قیس برای بیننده ها عرض بکنم، جلسه قبل پرونده اش را خیلی خوب برای ما باز کردید، می توانید به سایت شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) مراجعه کنید و بروید آنجا و آن برنامه را ببینید، فکر می کنم نیمی از برنامه را استاد پرونده ایشان را باز کردند و در مورد شخصیت او که اشاره هم داشتید

استاد جباری:

اتفاقاً کسی دیروز گویا آن برنامه را دیده بود می گفت که من اصلاً نمی دانستم که اشعث چنین پیشینه ای دارد و با خواهر ابوبکر ازدواج می کند و جرایاناتی که نقل شد در آن برنامه

مجری:

و دیگر اینکه خیلی بحث زیادی دارد این که شما فرمودید همین بحث غدیر خم بود، اشاره داشتید، خب حساب کنید چقدر همراه پیامبر آمده بودند، آقایان که می گویند 120 هزار تا همراه پیامبر در غدیر بودند، حالا کار به بحث تحقیق و اینها نداریم، 120 هزار تا که همه اهل مدینه نبودند، حالا ما به علمای اهل سنت که برخی از آنها حق را کتمان می کنند کاری نداریم، آنهایی که غافل هستند دقت نکردند در این مسئله، جا دارد بروند تحقیق کنند که چه شد در مدینه، چه اتفاقاتی افتاده، چه حکومت نظامی رخ داده، چه اموالی خرج شد تا که برخی از مردم منکر غدیر شوند و آن بحث خلافت امیرالمؤمنین در شبه جزیرة  عربستان در آن زمان در خارج از مدینه همه معتقد بودند به خلافت امیرالمؤمنین و جا خوردند از اینکه کس دیگر آمده

استاد جباری:

بله اینگونه روایات مؤیدی است بر اینکه حاضران در غدیر از مناطق مختلف است، از مناطق شرق، نجد و جاهای دیگر

مجری:

و همه اینها جانشینی امیرالمؤمنین را فهمیده بودند از آن، اینکه حالا آقایان می روند هزار تا معنا می آورند، حالا ما شوخی می کنیم هزار تا شاید 30-40 تا معنایش را در الغدیر علامه آورده بود، تعبیر می کنند ولی به این معنا و به این معنا، آن همه جمعیتی که خارج از مدینه بودند هیچ کدام این معنا را نگرفتند، آن بادیه نشینان که دیگر عربی را آنها بهتر از هر کس دیگری بلد هستند، فهمیدند که این معنی جانشینی است نه معنی دوستی، نه معنی ناصر، یاور، پسر عمو، غلام، هر چیزی که آنها دوست داشتند با این کلمه بازی کردند تا حق را کتمان کنند، و نکات زیاد بود، خب در زمان ابوبکر بوده، می گویند امیرالمؤمنین احتجاج نکرده، یکی از احتجاج ها همین بوده دیگر که امیرالمؤمنین احتجاج کرده اینجا وقتی به مادر محمد بن حنفیه و یا همان خوله می گویند اجرتان نزد خدا محفوظ هست، یعنی این یک احتجاج هست برای ابوبکر

استاد جباری:

«مِنْ أَجْلِكَ أُصِبْنَا» اصلاً می گوید این مصیبت ها بخاطر تو است، چون بخاطر ولایت و امامت تو است

مجری:

پس اینجا چه اتفاقی افتاده؟ جای سؤال زیاد دارد، و کسانی که اهل تحقیق هستند و دنبال کشف حقیقت هستند، می توانند از این مطالبی که شما فرمودید نکاتی را برداشت کنند بروند تحقیق کنند و بهتر درک کنند مطلب را.

استاد خیلی متشکریم، سؤال شده در خصوص یک عبارتی در یکی از خطبه هایی که از امیرالمؤمنین به ما رسیده است «سَوَّيْتُ بَيْنَ الْمَنَاكِح‏» گفتند این به چه معنا است و امیرالمؤمنین این را فرمودند، در خطبه ای که حضرتعالی چندین بار به آن اشاره داشتید این مطلب را چندبار من شنیدم از شما.

استاد جباری:

خطبه معروف بدعت ها است که همانطور که فرمودید یک وقتی فکر می کنم که متن خطبه را کامل یا فرازهایی از آن را خواندم، که حدود 27 تا بدعت را امیرالمؤمنین در آن خطبه بیان می کند، خیلی مغتنم هست و مهم است، آن خطبه از جهاتی که در واقع ترسیم می کند برای ما وضعیت سیاسی اجتماعی و فرهنگی عصر خلافت امیرالمؤمنین (ع) را که وارث چه وضعیتی بوده به لحاظ فرهنگی و آداب و رسوم، بدعت ها بخصوص که حضرت خلافت را در دست می گیرد در سال 35 هجری در حالی که مردم خو گرفتند به بدعت های متعددی که 27 تا از آنها را امیرالمؤمنین در این خطبه می شمارد و بعد اشاره می کند که متأسفانه من نمی توانم با این بدعت ها مقابله کنم، و اینها را محو کنم

مجری:

یعنی اینقدر این بدعت ها رسوخ پیدا کرده

استاد جباری:

رسوخ پیدا کرده و مردم عادت کردند، اگر بتوانم چنین می کنم و چنین می کنم، این خطبه هم در روایت 22 کتاب شریف روضه کافی هست، جلد8، خیلی جالب هست

مجری:

عنوانش همین عنوان است یا عنوان دیگری دارد خطبه؟

استاد حباری:

نه من تعبیر بدعت ها را گفتم، چون در آن از بدعت ها نام برده شده، و محور خطبه بدعت ها است، یعنی با یک مقدمه ای حضرت شروع می کند بعد می فرماید

«قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ»

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 59

این تعبیر است، قبل از من خلفا کارهایی کردند بر خلاف سنت پیامبر آن هم متعمدین و عمداً خلاف پیامبر انجام دادند و بعد تک تک می شمارد، یکی از آنها همین جمله ای است که اشاره فرمودید، که اگر من بتوانم

«سَوَّيْتُ بَيْنَ الْمَنَاكِح‏»

 در ازدواج ها مسئله امتیازات کاذب را دیگر لحاظ نمی کنم، و افراد را مساوی می بینم براساس «إن أكرمكم عند الله أَتْقَاكُمْ» من حکم می کنم درباره ازدواج ها، خب حضرت تعریض دارد در اینجا به آنچه که متأسفانه عمر بخصوص خلیفه دوم خود خوانده، متأسفانه به این خیلی پایبند بود، که مقرر کرده بود که زنان عرب نباید به ازدواج مردان غیر عرب در بیایند، چون زنان عرب شریف هستند و مردان غیر عرب عجم هستند و این را منع کرده بود، غیر قریشی نمی تواند از قریشی زن بگیرد ولو عرب باشد، غیر قریشی باشد از قریشی نمی تواند زن بگیرد، اما قریشی می تواند از همه مسلمان ها زن بگیرد و همینطور که عرض شد عجم نمی تواند از عرب زن بگیرد اما عرب می تواند از عجم زن بگیرد و این نکته ای که عرض کردم سندش در الغارات ثقفی است

مجری:

که این نه در سنت بوده نه در قرآن

استاد جباری:

بله، حالا سنت را عرض می کنم چه بوده، آدرس آن، الغارات، جلد2، صفحه828، الغارات، جناب ثقفی از مؤلفین و تاریخ نویسان شیعی قرن 3 هست، در نیمه اول غیبت صغری دویست و نود و اندی از دنیا رفته، اواخر قرن 3 از دنیا رفته یک کتاب الغارات او معروف است

مجری:

نویسنده که بود؟

استاد جباری:

ابراهیم بن محمد بن ثقفی، بنابراین در یک منبع کهنی این مسئله نقل شده و نشان می دهد که عمر این کار را کرده، این در حالی است که رسول خدا (ص) تلاش می کرد این امتیازات کاذب را عملاً زیر پا بگذارد، قولاً هم که همواره تا آن آخرین لحظه می فرمود که «لا فخر لعربی علی عجمی» نه عرب بر عجم فرق دارد نه عجم بر عرب، نه سیاه بر سفید و بالعکس، و اینکه فخر به تقوی هست، کسی اگر می خواهد یک سنتی را پایه ریزی بکند و جای بگیرد در جامعه، آن حاکم و رهبر باید از خودش شروع بکند، پیامبر دختر عمویش ضباعه را، ضباعه دختر عمو پیامبر است، دختر زبیر بن عبدالمطلب هست، زبیر عموی بزرگ پیامبر بوده که او از دنیا رفته بود، قبل از بعثت پیامبر از دنیا رفته بود و دخترش ضباعه زنده بود، پیامبر او را به عقد مقداد در آورد، با اینکه مقداد از قریش نبود، این را هم باز در همان الغارات نقل می کند که «قد زوج رسول الله (ص) ضباعه بنت زبیر بن عبدالمطلب من المقداد بن اسود الکندی و کانوا مولاً لبنی الکنده، ثم قال (ص) أتعلمون عن لما زوجت ضباعه بنت عمی من المقداد» حضرت این تزویج را کرد گفت می دانید چرا ضباعه را دادم به مقداد «قالو لا» گفتند نه، فرمود برای اینکه نکاح رواج پیدا بکند عمومیت پیدا بکند

مجری:

دیگر مختص گروهی به گروه دیگر نباشد «فیناله کل مسلم»، هر مسلمانی بتواند با هر کسی ازدواج بکند «و لتعلم أن اکرمکم عند الله اتقیکم» و بدانید که با تقوا ترین شما نزد خدا کریم ترین هست، با کرامت تر هست «فمن یرغب بعد هذا عن فعل الرسول» هر کس بعد از این از فعل رسول خدا رویگردان باشد «فقد رغب عن سنت رسول» از سنت پیامبر رویگردان شده، و حضرت باز این جمله را فرمود «من رغب عن سنتی فلیس منی» با باز در الغارات هست، به امیرالمؤمنین فرمود، «قیل لأمیرالمؤمنین أیجوز تزویج الموالی بالعربیات» آیا می توانند این موالی یعنی غیر عربها با زنان عرب ازدواج کنند؟ امیرالمؤمنین فرمود «تتکافأ دماؤکم ولا تتکافأ فروجکم»، با اسلام وقتی آن فرد غیر مسلمان، مسلمان می شود خون تان باهم یکسان می شود، آن وقت بحث نکاح نمی تواند انجام بشود؟ عرض و ناموس کی نمی شود؟ همه چیز او محفوظ می شود به عنوان یک مسلمان اما ازدواج با او جایز نمی شود؟ این پاسخ امیرالمؤمنین هست، و همینطور مورد دیگر هم پیامبر اکرم دختر عمه اش زینب بنت جحش را که دختر عمه پیامبر بود به ازدواج یک فرد غیر عرب در آورد، زید بن حارثه که نه از قریش بود، و یک برده ای بود آورده شده بود به مکه از یک قبیله ای از قبایل شمالی جزیرة العرب، عرب شاید بودند اما از قبایل شمالی آورده شده بود به مکه و فرزند خوانده بود برای خدیجه و پیامبر، به ازدواج او درآورد، و اینها نشان می دهد که در سنت پیامبر چنین بوده اما متأسفانه خلیفه دوم بر خلاف صریح سنت پیامبر یک چنین قوانینی را رواج داد و امیرالمؤمنین اشاره به آن می کند «سَوَّيْتُ بَيْنَ الْمَنَاكِح» یک چنین چیزی است.

مجری:

خیلی متشکر خیلی خوب و واضح شد، ما سؤالاتی هم داشتیم باز نرسیدیم همه سؤال ها را مطرح کنیم، باز یک سؤالی شده در مورد تعداد تکبیرات در نماز میت اهل سنت و شیعه که این هم باز بحث شیرینی است

استاد جباری:

این هم از بدعت های خلیفه دوم هست متأسفانه، که اهل سنت چهار تا تکبیر می کنند، شیعه پنج تا، پیامبر بر جنازه منافقین چهار تا می خواند، چرا؟ چون تکبیر پنجم «اللهم اغفر لهذا الميت» دعا برای غفران آن میت می شود، بر منافقین پنج تا نمی گفت، بر مؤمنان پنج تا می گفت، عمر که به خلافت رسید برای همه از دم چهار تا می گفت

مجری:

این بحث دیگر خیلی گسترده می شود که، حساب کنید که آنجا چقدر منافق بوده که حتی برخی خیال کردند چهار تا تکبیر باید برای نماز میت گفته شود، این خودش جای بحث دارد.

خیلی متشکریم جناب آقای دکتر جباری از حضورتان، و همچنین از شما عزیزان بیننده تشکر می کنم از اینکه همراه ما بودید، ان شاءالله که برای شما مورد استفاده قرار گرفته باشد، ما را فراموش نکنید از دعای خیرتان، تا دیداری دیگر از همه شما التماس دعا داریم و شما را به خدای منان می سپاریم.

اللهم عجل لولیک الفرج.


آینه تاریخ - پاسخ به شبهات تاریخی>

تاریخ اسلام نامه حضرت مسلم سفیر امام شهادت مسلم بن عقیل هانی بن عروه محمد بن حنفیه اشعث بن قیس غدیر خطبه بدعت ها