سایر قسمت ها
آینه تاریخ - پاسخ به سوالات و شبهات تاریخی

قسمت هشتاد و هشتم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


دیگر قسمت ها

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:20/05/1402

برنامه: آینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

عزیزان بیننده سلام وقت شما بخیر برنامه آینه تاریخ، برنامه ای که جمعه ها تقدیم حضور شما می شود و وعده ما همیشه جمعه ها از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) این برنامه آینه تاریخ هست و استاد عزیز و کارشناس عزیزی که ما در خدمت شان هستیم، جناب آقای دکتر جباری استاد حوزه و دانشگاه هستند متخصص در مسائل تاریخ، خدمت استاد عرض سلامی داشته باشیم و بعد ان شاءالله برگردیم و خدمت شما توضیحاتی بدهیم و برنامه را آغاز کنیم، سلام علیکم استاد جباری عزیز.

استاد جباری:

علیکم السلام و رحمة الله، بسم الله الرحمن الرحیم، حضور شما عزیزان بیننده این برنامه و بیننده برنامه های شبکه ولی عصر (عج) عرض سلام و ادب و احترام دارم و عرض تسلیت ایام عزای ابی عبدالله (ع) و اسارت خاندان آن حضرت و همینطور شب شهادت امام سجاد (ع) را در خدمتتان هستیم.

مجری:

ما هم خدمت شما عرض تسلیت داریم و خدمت آقا امام عصر عرض تسلیت داریم هم ایام سوگواری شهادت آقا اباعبدالله الحسین (ع) را و هم شب شهادت حضرت آقا امام چهارم حضرت زین العابدین (ع) را خدمت یکایک شما و همچنین استاد عزیز تسلیت عرض می کنیم، یک تسلیت دیگر هم بخاطر مصیبتی که در خانواده شما هست و عموی بزرگوار شما که به رحمت الهی رفتند که ان شاءالله غریق رحمت الهی باشند.

استاد شب شهادت آقا زین العابدین (ع) هست که حقیقتاً هم مصیبت بزرگی است، چند تا سؤال از فضای مجازی به دست ما رسیده، اینها را من خدمت شما عرض کنم بعد ان شاءالله به بحث امام سجاد (ع) بپردازیم، سؤال شده که اسرای کربلا در چه وضعیتی به کوفه وارد شدند، و این دوست مان در همین سؤال خودشان پرسیدند که آیا جریان سر کوبیدن حضرت زینب به چوب محمل واقعیت دارد یا نه؟

استاد جباری:

بسم الله الرحمن الرحیم، گزارش های خیلی ناراحت کننده و جانگدازی در ارتباط با اسارت خاندان ابی عبدالله (ع) و اصحاب و یاران آن حضرت که بعضی از اصحاب آن حضرت خانواده های شان همراه خانواده ابی عبدالله (ع) بودند و به اسارت برده شدند، گزارش ها خیلی ناراحت کننده است و حکایت از اوج قساوت و دشمنی، این دشمن کینه توز کافر به تعبیری، چون اینها مسلمان نما بودند اما کافر، کسی که به جنگ حجت معصوم خدا می رود، قطعاً کافر است، هرچند داعیه اسلام را دارد، در این باره روایات از رسول خدا (ص) کم نداریم که اهل سنت هم فراوان نقل کردند، مشهور روایتی است که می گوید «اَ یُحِبُّکَ إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ لا یُبْغِضُکَ إِلاَّ مُنافِقٌ» و وقتی که در کربلا هم ابی عبدالله (ع) را به بغض لعَلی کشتند، اینها کینه های خودشان را متوقف در کربلا نکردند، و بسنده به آن نکردند که با شهادت ابی عبدالله اهل بیت آن حضرت را رها بکنند، آنها که دیگر خطری ندارند، بر می گشتند به مدینه و زندگی عادی خودشان را داشتند، اما، هدف شان چیز دیگر بود، هدف این بود که یک زهر چشمی به جامعه اسلامی آن زمان نشان بدهند، هم به مردم کوفه که زمینه حرکت مردم کوفه همراه مسلم و همراه ابی عبدالله (ع) فراهم بود، و لذا ابن زیاد و یزید نشان بدهند به مردم کوفه که اگر بنا باشد که شما هم کاری مثل کار حسین بکنید عاقبت تان چنین خواهد شد، شما را خواهیم کشت سر از تن تان جدا خواهیم کرد، اسب بر بدن تان خواهیم تاخت، اهل بیت تان را اسیر خواهیم کرد، شهر به شهر خواهیم گرداند، اینها پیام داشت، اینکه بسنده به حتی اسارت از کربلا به کوفه نکردند دستور رسید که از کوفه تا شام هم اینها را ببرند و شهر به شهر ببرند، از مسیرهایی نبرند که دیده نشوند، بلکه دیده شوند و شهر به شهر اعلام بکنند که اینها گروهی خارجی هستند و بر امیرالمؤمنین یزید خروج کرده اند و الآن اسیر شده اند؛ این مقدمه را عرض کردم برای اینکه بنای آنها بر این بود که حالت اذلال داشته باشند، حالت تحقیر داشته باشند حدالامکان اسرا را با این وضعیت پیش ببرند، گزارش ها هم این را تأیید می کند؛ در متون متقدم مثل فتوح ابن اعثم، مقتل الحسین خوارزمی، امالی مرحوم شیخ مفید، امالی مرحوم شیخ طوسی، چند گزارش آمده که از این گزارش ها یا شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، از دل این گزارش ها می توان به یک تصویری رسید و ترسیم کرد آن فضایی که اینها را حرکت دادند، مثلاً در فتوح ابن اعثم جلد5 صفحه120 و 121، در مقتل الحسین خوارزمی، جلد2، صفحه 40، نقل کرده که سپاه عمر سعد اهل بیت ابی عبدالله (ع) را سوار شتران بی جهاز کردند، شتران در سابق که وسیله حرکت و سفر بود روی آن یک هودجی می گذاشتند بخصوص در آن گرمای مسیر هایی که حرکت می کردند در بیابان ها، پرده ای روی این محمل ها قرار می دادند که سایبان باشد و زنان محفوظ باشند از نگاه ها، حداقل دو ثمر داشت که هم حفاظت از دید و هم از تابش خورشید که سایه بانی باشد، این در صورتی است که بخواهند تکریم بکنند، آن کسی که سوار شتر می خواهد بشود وقتی که هدف تذلیل باشد، هدف این باشد که تحقیر کنند یا به رخ بکشند که ببینید سرنوشت شما مردم هم این چنین خواهد شد، طبیعتاً معنا ندارد که شتران با جهاز اینها را در پس پرده بگذارند، حضرت زینب (س) هم در مجلس یزید آن اولین اعتراضی که کرد «أمن العدل يابن الطلقاء» ای فرزند آزادشدگان آیا از عدالت است که «تَخْدِيرُكَ حَرائِرَكَ وَ إِمائَكَ» اینکه زنها و کنیزان تو برود پس پرده و پردگیان حرم رسول خدا (ص) را در مقابل انظار دیگران قرار بدهی؟ در مجلس یزید پیدا است که پرده ای نبود برای پس پرده قرار دادن اهل بیت ابی عبدالله، در مسیر هم طبیعتاً به همین ترتیب؛ اینها را سوار شتران بی جهاز کردند، همانند اسیران تا کوفه بردند و در کوفه مردم جمع شدند با دیدن اینها گریه و ناراحتی کردند و علی ابن حسین (ع) در آن هنگام بیمار بود و با غل و زنجیر آهنین بسته شده و سوار بر شتر بود و بیماری او را لاغر و بی رمق کرده بود، این گزارش فتوح ابن اعثم و مقتل الحسین خوارزمی است، شخصی است به نام حذلم بن سُتَیر، که حالا نام او به گونه های دیگر هم بعضاً ضبط شده اما دقیق همین است که اشاره کردم، در منابع مختلفی از او این گزارش نقل شده، و او نقل می کند، منبع در امالی مرحوم شیخ مفید هست، صفحه321، مجلس 38 و امالی مرحوم شیخ طوسی صفحه91، او می گوید که در سال61 قمری من در کوفه بود، دیدم اسرا را سوار بر شتران بی جهاز، اینجا هم باز تأکید بر بی جهاز می کند، وارد شهر کردند در حالی که سربازان ابن زیاد گرد آنان حرکت می کردند، مردم برای دیدن آنها خارج شده بودند و زنان کوفی بر آنها می گریستند، در این میان علی ابن الحسین (ع) را دیدم که بر گردنش غل جامعه بود، و دستانش را به گردنش بسته بودند، غل جامعه در لغتنامه دهخدا تعریف شده، غل جامعه ترکیبی وصفی است به معنای غل و زنجیری که گردن، دست و دو پا را ببندد، یعنی یک زنجیری که به هم وصل است، هم دستها بسته است هم پاها و هم گردن، یعنی هم به گردن طبعاً یک چیز آهنین گرد گردن را گرفته و زنجیر ادامه دارد به دستها و دستها هم ادامه دارد به پاها، خیلی سخت است، ما یک چیزی می گوییم و یک چیزی می شنویم اما با این وضعیت یک حالت بیماری و بیماری هم بی رمقی و ضعف می آورد، مصیبت ها هم که جدای از این، سوار شتران این چنین، تازه آن شتری هم که سوارش بکنند، ان شتر هم مشکل داشته باشد، شتر لنگی باشد، لاغر باشد، این هم که در گزارش ها آمده، این مسیر 90 کیلومتر از کربلا تا کوفه و کوفه تا شام، این مسیر طولانی را با این وضعیت امام (ع) طی کرده؛ اینها گزارش های متون متأخر نیست، در متون متقدم هست، امالی مرحوم مفید و طوسی هست، ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه، جلد15، صفحه 236 می گوید، اهل بیت ابی عبدالله (ع) را بر پشت مرکب های برهنه سوار کردند، این هم باز تأکید می کند این نکته را؛ باز از جمله گزارش هایی که بخواهم اشاره بکنم بلاذری و طبری هست، بلاذری صاحب انساب الأشراف در جلد 3، صفحه 424، طبری در تاریخ خود، جلد5، صفحه 393، درباره رفتار ابن زیاد می گوید، اینها وقتی وارد کوفه شدند می گوید مناسب ترین رفتار ابن زیاد با زنان و دختران حسین بن علی این بود که دستور داد آنها را در جای خلوتی منزل دهند و برای آنان خوراک و پوشاک و خرجی فراهم آورند، گزارش ها را می بینیم در برخی از منابع نقل کردند ابن کثیر شبیه این را نقل کرده، این گزارش با آن گزارش هایی که در متون پیشین اشاره شد باهم ناسازگار است و پیدا است که دستان جعالی در تاریخ خواستند که بیایند و یک آبرویی ببخشند به جریان اموی در اینکه اگر بنا است اینها تکریم بشوند پس چرا اینطور حرکت دادید تا کربلا، اگر تکریم می خواستید بکنید پس چطور به همان شکل حرکت دادید تا شام، اینها باهم همخوانی ندارد، این گزارش انساب الأشراف و طبری و ابن کثیر و امثال اینها، پیدا است که دستی آمده در کار این وسط خواسته نوعی آبرو تراشی بکند برای جریان حاکمیت اموی.

مجری:

می گویند اسرا هرچه بوده پته اینها را روی آب آوردند و اصلاً آبروی شان را بردند، با آن سخنرانی که حضرت زینب کردند

استاد جباری:

بله حضرت زینب، ام کلثوم، فاطمه بنت الحسین و امام سجاد، در ورودی کوفه خطبه خواندند؛ من این گزارش ها را عرض کردم برای اینکه توصیف کلی بشود از وضعیت ورود اینها به کوفه؛ اما آن گزارش که اشاره فرمودید بحث سر به محمل کوبیدن، آن یک گزارشی است در متون متأخر مرحوم علامه مجلسی این را نقل کرده از یک منبع غیر معتبر و ناقل آن هم مسلم جصاص نامی است، جصاص یعنی گچ کار، که این اجمالاً می گوید که من مشغول گچ کاری بودم در دار الإماره و صدای های و هوی شنیدم و مردم به سویی می رفتند و من هم آمدم و دیدم اسرا را دارند وارد کوفه می کنند، و حضرت زینب (س) را دیدم، و همین که نگاه او به سر بریده ابی عبدالله (ع) افتاد سر را بر محمل کوبید و خون جاری شد، همین گزارشی که معمولاً نقل می کنند، بعضی ها وقتی که از آنها سؤال می کنیم که مستند تان برای قمه زنی چیست، تطبیر و قمه و این چیزها، یکی از مستندات شان همین نقل است می گویند چطور حضرت زینب (س) سر به محمل کوبید و سر خود را خونین کرد و پس ما هم باید تأسی به او بکنیم، اینجا باید به اصطلاح طلبگی گفت که «ثبت العرش ثم انقش» باید ثابت کنید که چنین چیزی اتفاق افتاده، متون متقدم که چنین چیزی را تأیید نمی کنند، محملی نبود، شتران بی جهاز تصریح چندین منبع که اشاره کردم، شتران وقتی بی جهاز بودند محملی نبود که سر بر آن محمل کوبیده شود و ثانیاً روایت ضعیف است روایت مسلم جصاص هست که فردی است ناشناخته و آن منبعی هم که این را نقل کرده منبع نور العین اسفراینی است که مشکلات خودش را دارد، نسبت به اسفراینی قرن 5 داده شده در حالی که پیدا است که بعداً گزارش ها به نام او جعل شده چون دارد بحث از خلافت فاطمی می کند، در حالی که آن جریانی که نقل می کند برای قرن 6 هست، چطور آن اسفراینی قرن5 جریان قرن6 راجع به انتقال سر حسین به مصر را نقل می کند که اصل آن پذیرفته نیست اما این که دارد می گوید مربوط به قرن 6، در حالی که خود اسفراینی اوایل قرن5 بوده، اشکالات این چنینی دارد آن کتاب که اشکالات آن هم در کتاب مقتل جامع سید الشهداء (ع) در جلد اول مورد بحث قرار گرفته و منابع ضعیفی که آنجا بحث شده؛ لذا این روایت مسلم جصاص پذیرفته نیست روایتی است که هم به لحاظ سند و راوی ناقل و منبع مشکل دارد و با متون متقدم هم سازگار نیست که ادعا می کنند محملی بوده در حالی که آنها همه نفی می کنند این مسئله را.

مجری:

خیلی متشکرم استاد حالا چون بحث اسرا و بحث کوفه شد در خصوص رفتار ابن زیاد با اسرا می شود برای ما چیزی بیان بفرمایید از گزارش های تاریخی که چگونه رفتار کرد؟

استاد جباری:

رفتار ابن زیاد با اسرا به گونه ای بود، با سر مطهر ابی عبدالله بخصوص و ورود اسرا به آن مجلس که منشاء اعتراض چندین نفر شد، از کسانی که از اصحاب رسول خدا (ص) بودند و در مجلس حضور داشتند، منشاء اعتراض چند نفر شد، پیدا است خیلی رفتار سخیف و شنیع بوده؛ خولی ملعون سر مطهر ابی عبدالله (ع) را همان عصر عاشورا بعد از اینکه سر مطهر جدا شد به عنوان خود شیرینی آورد به کوفه و شبانه در منزلش در آن وضعیت قرار داد و فردای آن روز سر را برد برای ابن زیاد که به جایزه خودش برسد، و وقتی که سر را برد نزد ابن زیاد، ابن زیاد شروع کرد به جسارت و گستاخی نسبت به سر و اسرا را هم وارد مجلس کردند، چندین نفر اعتراض کردند که از خلال این گزارش های مربوط به اعتراض ها نوع رفتار ابن زیاد هم به دست می آید، مثلاً در گزارشی که ابو مخنف نقل می کند از حمید بن مسلم، این حمید بن مسلم یکی از گزارشگر های کربلا است، اصلاً یک شخصی است که خیلی در جنگ گزارش نیامده، اصلاً گویا از کوفه آمده که صحنه را ببیند و  گزارش کند، صحنه های مختلف را گزارش کرده، گاهی هم به نفع اهل بیت (ع) رفته واسطه گری کرده، ابو مخنف از نقل می کند، از حمید بن مسلم که می گوید عمر سعد مرا به سوی خانواده اش فرستاد که خبر پیروزی و سلامت او را به آنها برسانم، از کربلا این رفته به کوفه که به خانواده عمر سعد خبر برساند، می گوید نزد خانواده اش رفتم به آنها خبر دادم و سپس آمدم تا نزد ابن زیاد بروم، دیدم که او در قصر برای دیدار با مردم نشسته است، من نیز همراه مردم وارد شدم، دیدم سر حسین (ع) در برابر او است، او با چوبی که در دستش بود ساعتی به دندانهای پیشین ابی عبدالله الحسین می زد، زید بن ارقم که در آن مجلس بود، زید بن ارقم از اصحاب پیامبر است، یعنی در زمانی پیامبر سن زیادی نداشته، دورانی عمر کرده بعد از پیامبر، و دید که دست از این کار شنیع اش نمی کشد ابن زیاد، گفت که این چوب را از آن دندانها بردار به خدای یکتا سوگند لبهای پیامبر (ص) را دیدم که بر این لبها بوسه می زند و گریه اش گرفت، زید بن ارقم که به اینجا رسید گریه اش گرفت، ابن زیاد به او گفت که خدا چشمانت را گریان کند، به خدا اگر پیرمردی خرفت و بی عقل نبودی گردنت را می زدم، می گوید این را که گفت زید بن ارقم برخواست و بیرون رفت و می گوید شنیدم که مردم می گفتند به خدا اگر ابن زیاد سخن ابن ارقم را می شنید او را می کشت، گفتم مگر چه گفت؟ مردم گفتند وقتی از کنار ما می گذشت گفت، برده ای برده ای را به حکومت نشانده و او هم مردم را به بردگی گرفته است، شاید مرادش از برده ای ابن طلقا بوده، یزیدی که چنین پیشینه ای دارد ابن طلقا است، برده دیگری که ابن زیاد است را بر حکومت گذاشته و او هم مردم را به بردگی گرفته است، شما ای مردم عرب از این پس همگی برده هستید ، پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را به حکومت پذیرفتید او نیکان شما را می کشد و بدان شما را به بردگی می گیرد، شما تن به ذلت دادید، دور باد از رحمت حق آنکه ذلت پذیرد؛ این یک گزارش هست که در تاریخ طبری و متون مختلفی آمده، مقتل الحسین خوارزمی آمده، انساب الأشراف، و چندین منبع دیگر، یک گزارش دیگری هست که در آنجا این را اضافه کردند، می گوید زید بن ارقم به ابن زیاد گفت بگذار حدیثی برایت نقل بکنم که برای تو سخت تر از این است، رسول خدا (ص) را دیدم که حسن را روی ران راست خود نشانده و دست راستش را روی سرش نهاده بود و حسین را روی ران چپ خود نشانده و دست چپش را روی سر وی گذاشته و می گفت خدایا این دو نفر و مؤمنان شایسته را به تو می سپارم، این ابن زیاد اگر تو مؤمن هستی چرا امانت رسول خدا(ص) را اینگونه حفظ کردی، این هم یک گزارش بود که در شرح الأخبار قاضی نعمان بود، گزارش دیگری ابن عساکر می آورد، ابن عساکر صاحب کتاب تاریخ مدینة الدمشق هست، و نباید طبیعتاً این گزارش ها را بیاورد، چون اموی الهوی بودند اینها، متعلق به مکتب شام هستند، اما چقدر این حقایق فرا گرفته تاریخ را که، اینها نقل کردند، با سند خودش به نقل از زید ابن ارقم می آورد که نزد ابن زیاد ملعون بودم که سر حسین بن علی (ع) را آوردند و در تشتی مقابل او نهادند، او چوبی برداشت و بر لب و دندان حسین زد، و خدا می داند بر اهل بیت ابی عبدالله چه گذشته در این لحظات می گوید بی اختیار صدایم به گریه بلند شد، گفت ای پیرمرد برای چه گریه می کنی، گفتم آنچه از رسول خدا دیدم مرا به گریه انداخت، دیدم پیامبر جای این چوب را می مکید و می بوسید و می فرمود دوستش دارم دوستش بدار، حسین را دوست دارم دوستش بدار؛ این یک گزارش برای تکمیل گزارش ها چون هر گزارشی یک صحنه ای را عنوان می کند، و کنار هم صحنه ترسیم می شود، مرحوم شیخ صدوق و ابن فتال، هر دو از دربان ابن زیاد این گزارش را نقل کردند، مرحوم صدوق در امالی خودش، مجلس 31، صفحه 229، ابن فتال نیشابوری هم در روضة الواعظین، صفحه 190، دربان ابن زیاد می گوید چون سر حسین بن علی (ع) را آوردند، ابن زیاد دستور داد آن را در تشتی طلائی برابرش بگذارند، آنگاه با چوبی که در دستش بود بر دندانهای او می زد و می گفت ای ابا عبدالله زود پیر شدی، مردی از حاضران گفت نزن، دیدم همان جایی که تو با چوب می زنی، رسول خدا (ص) می بوسید، ابن زیاد گفت امروز به تلافی روز بدر، یعنی ما بحث کفر یزید را که آنجا مطرح می کنیم که می گفت «لیت اشیاخی ببدر شهدوا»، در واقع جلوتر از یزید ابن زیاد دارد این اشعار کفر آمیز را، خب روز بدر روز جنگ اسلام و کفر بود، یعنی چه که این به تلافی روز بدر، این نشان می دهد که ابن زیاد هم در کفر کمتر از یزید ندارد، و بعد همینطور اعتراض انس بن مالک، در همین صحنه چوب زدن هست، انس هم از اصحاب پیامبر (ص) بود مدتی خدمت پیامبر را کرده، این هم در کوفه بوده و این صحنه را دیده و اعتراض می کند، قیس بن عباد هست که او هم همینطور، آنجا بود و می گوید ابن زیاد به قیس بن عباد گفت که درباره من و حسین چه می گویی؟ این می گوید که مرا معاف بدار، ابن زیاد می گوید باید بگویی، قیس می گوید روز قیامت که فرا رسد شفیعان او جد پدر و مادرش هستند، در حالی که شفیعان تو جد پدر و مادرت خواهد بود، ابن زیاد بر آشفت و او را از مجلس بیرون کرد، این نقل ابن قتیبه در عیون الأخبار هست، و باز اعتراض های دیگری هم هست، مثل فردی به نام جابر از قبیله بکر بن وائل، سبط ابن جوزی این را نقل می کند در تذکرة الخواص، صفحه257، به نقل از مدائنی، ابو الحسن مدائنی نقل می کند می گوید یکی از کسانی که آن روز در مجلس ابن زیاد حضور داشت مردی از قبیله بکر بن وائل به نام جابر یا جبیر بود، او وقتی که رفتار ابن زیاد را با سر مقدس ابی عبدالله (ع) دید با خود عهد کرد که اگر ده نفر بر ابن زیاد بشورند او نیز با آنها همراه شود و  هنگامی که مختار قیام کرد، جابر هم از جمله یاران مختار بود، این گزارش های مختلف درباره نوع رفتار ابن زیاد با سر مطهر و جسارت به سر و اعتراض حاضران، و بحث گفت و گوی ابن زیاد هست با زینب (س) در آن مجلس به احتجاج زینب به ابن زیاد که خیلی جالب هست، آن عزت ابن زیاد و احتجاج امام سجاد با عبید الله که اگر فرصت باشد من اشاره ای به این قسمت بکنم.

مجری:

بله ولی یک نکته ای اینجا هست ما که در مورد نواصب کاری نداریم آنها که ناصبی هستند و هیچ، عده ای که ادعا می کنند طرفدار صحابه هستند و این همه از صحابه حمایت می کنند و دم از صحابه می زنند، اینجا چکار می کنند در حمایت از یزید و حمایت از اینها

استاد جباری:

اینها صحابه بودند که داشتند اعتراض می کردند

مجری:

بله این را باید به گونه ای برای خودشان حل کنند.

استاد داشتید در خصوص شخص یا بنده و همان عبدی که از سوی عبد دیگری شده حاکم کوفه ابن زیاد و رفتارش با اهل بیت و اسرای کربلا می گفتید، این گزارشی که مربوط به، گفت و گوی ابن زیاد هست با زینب مظلومه (س) و سپس با امام سجاد قابل تأمل هست، از جهاتی و آن عظمت حضرت زینب را باید از خلال همین صحنه انسان به آن برسد، یک روایتی هست که باز طبری نقل کرده در تاریخ خود، جلد5، صفحه 457، مرحوم شیخ مفید در ارشاد جلد2، صفحه 115، مرحوم طبرسی هم در اعلام الوراء نقل کرده صفحه 247، که وقتی که سر مطهر ابی عبدالله (ع) را همراه کودکان، خواهران و زنان اهل بیت (س) نزد ابن زیاد بردند دارد که، زینب دختر فاطمه (س) بی ارزش ترین لباس ها را پوشیده بود و در حالی که کنیزانش دور او را گرفتند وارد مجلس شد و کناری نشست، ابن زیاد سه بار پرسید آن زن که نشست کیست؟ حضرت زینب (س) جواب او را نمی داد، آخر یکی از این کنیزان گفت که او زینب دختر فاطمه (س) هست، ابن زیاد گفت «الحمدلله الذی فضحکم» حالا کشته نمک هم روی ضخم دل اینها می ریزد «الحمد الله الَّذي فَضَحَکُم وَ قَتَلَکُم وَ اَکْذَبَ اُحْدُوثَتَکُم»، گفت سپاس خدایی که شما را رسوا کرد، کشت و دروغگویی شما را آشکار کرد، حالا حضرت زینب چطور پاسخ داده باشد خوب است؟ «فقالت اَلْحَمدُللَّهِ الَّذي اَکْرَمَنا مُحَمَّد وَ طَهَّرنَا مِنَ تَطْهيراً، لا کما تقول أنت اِنَّما يَفْتَضِحُ الفاسِقُ وَ يَکذِبُ الفاجِرُ» فرمود که سپاس خدایی را که به واسطه جد ما محمد (ص) ما را گرامی داشت و پاک گردانید، چنین نیست که تو می گویی، تنها فاسق هست که رسوا می شود، و فاجر است که دروغگویی او برملا می شود، بعد ابن زیاد این جواب را که شنید پرسید که «فَکَيْفَ رَأَيتِ صُنْعَ اللَّهِ بِاَهْلِ بَيْتِکِ؟» کار خدا را با خودتان چطور دیدید؟، اینجا «ما رأیت الّا جمیلا» که معروف هست در فتوح ابن اعثم آمده است، یعنی بعضی ها می گویند در منابعی مثل تاریخ طبری نیامده، اما در فتوح ابن اعثم آمده و با یک توضیحی می توان گفت که اصلاً آمده این تعبیر، جایش هست، چرا؟ چون او سؤال می کند «کیف رأیتِ» چگونه دیدی، چگونه یافتی «صنع الله بأهل بیتک؟» طبعاً می گوید «ما رأیتُ الّا جمیلا»، همانطور جواب داده، جواب متناسب هست با آن سؤال، جز نیکی، جز جمال و زیبایی ندیدم، چون در مسیر عبودیت و قرب الهی اینها حرکت کردند به قرب رسیدند به وصل رسیدند و در ادامه فرمود که «کَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْقَتْلَ فَبرَزُوا اِلي‏ مَضاجِعِهِمْ وَ سَيَجْمَعُ اللَّهُ بَيْنَکَ وَ بَيْنَهُم فَتُحاجُّونَ الیه وَ تُخاصَمون عنده» چه جواب دندان شکن و عزتمندانه ای و هشدار دهنده ای، او پرسید رفتار خدا با خاندانت را چطور دیدی؟ فرمود من جز زیبایی ندیدم آنها کشته شدن برایشان مقدر شده بود، پس به سوی آرمگاه های خود رفتند به زودی خدا شما و آنان را جمع خواهد کرد و آنان در پیشگاه خدا احتجاج و دادخواهی می کنند، دیگر ابن زیاد خشمگین شد با بر آشفتگی و غضب گفت «فَغَضِبَ ابنُ زِیادٍ وَاستَشاطَ، فَقالَ لَهَا ابنُ زِیادٍ: قَد اشفَی اللّه ُ نَفسی مِن طاغِیَتِکِ، وَالعُصاةِ المَرَدَةِ مِن اهلِ بَیتِکِ» خداوند جان و دل من را با کشتن برادر طغیانگر تو و عصیانگران خاندانت شفا بخشید، این را که گفت بی بی زینب (س) گریست و منقلب شد، و فرمود که «لَعَمری لَقَد قَتَلتَ کَهلی، وابَرتَ اهلی، وقَطَّعتَ فَرعی، وَاجتَثَثتَ اصلی، فَاِن یَشفِکَ هذا فَقَدِ اشتَفَیتَ» فرمود که به جانم سوگند بزرگ و سرورم را کشتی، خاندانم را هلاک کردی، شاخه ام را بریدی، ریشه ام را در آوردی، اگر این کار دل تو را شفا می بخشد پس شفا یافتی، ابن زیاد برگشت گفت که «هذِهِ سَجاعَةٌ، وَ لَعَمری کانَ ابوها سَجاعا شاعِرا» چون عبارات حضرت زینب عبارات قافیه داری بود سجع گونه بود، نظمی داشت لذا گفت که این هم مثل پدرش شاعر هست، سجع گو است، و این را که گفت حضرت زینب (س) فرمود که من کجا و سجع گویی کجا، من در پی چیز دیگری هستم، این آه دل من هست که بر زبان جاری می شود؛ این گفت و گوی زینب (س) با این ملعون ابن زیاد هست که اینها را با آن وضعیت وارد این مجلس کرده اما با نیش زبان هم دارد نمک بر ضخم دل اینها می پاشد زینب اسیر است اما گویا ابن زیاد در دست زینب اسیر است، با یک جلالت و شکوهی آمده، بی اعتنایی به او، سلامی نمی کند، او می پرسد این کیست، جوابی نمی دهد دیگران معرفی می کنند و بعد به او هشدار می دهد که روز قیامت و آینده ای در پیش روی تو است و تو به محاکمه کشیده خواهی شد و آنها رفتند به آن پیشگاه قرب الهی، گفتنی ها را حضرت زینب (س) دارد درس می دهد، خیلی جای تحلیل بیشتری دارد اینکه سیره می شود استنباط کرده از رفتار زینبی که تالی تلو معصوم هست که در مقابل ظالم این چنین شجاعانه، آنجا هم هشدارها و انذار های خودش را دارد.

مجری:

بله کسی که تربیت مکتب امیرالمؤمنین و بیت حضرت زهرا هست

استاد جباری:

بله در واقع دارد مثل آینه نشان می دهد آن تربیت های مادر و پدر خودش را، در ادامه دارد که ابن زیاد رو کرد به امام سجاد (ع) پرسید نام تو چیست؟ حضرت فرمود که علی بن الحسین، گفت مگر خدا علی الحسین را نکشت؟ امام سجاد سکوت کرد، ابن زیاد گفت چه شده، چرا سخن نمی گویی، حضرت فرمود برادری بزرگتر از خود به نام علی داشتم  که مردم او را کشتند و او روز قیامت از شما دادخواهی می کند، و ابن زیاد گفت خدا او را کشت، امام ساکت شد، خود این سکوت نوعی تحقیر بود، کشنده بود برای ابن زیاد، یعنی بی اعتنایی نسبت به اینها، ابن زیاد گفت چرا سخن نمی گویی، حضرت فرمود

«اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا»

زمر/42

«و ما کان لنفس عن تموت الّا بإذن الله»  اینکه می گویی خدا او را کشت، خداوند متعال براساس تقدیر خودش نفوس را هنگام رسیدن آجال شان و اجل شان می کشد، این مردم بودند که آمدند با ظلم برادر من را کشتند، می گوید این آیات را که حضرت خواند، در احتجاج در پاسخ به ابن زیاد، ابن زیاد خشمگین شد، گفت تو جرأت پاسخ دادن من را داری، پیدا است سخت است برایش که کسی با اسارت در غل جامعه آمده نشسته آنجا اما زبانش مثل یک شمشیری دارد کار می کند، تو می توانی سخن من را رد کنی، او را ببرید و گردنش را بزنید، تا این را گفت زینب (س) آمد خودش را انداخت بر روی بدن امام سجاد، و گفت که ای ابن زیاد از ما دست بردار مگر از خونهای ما سیر نشدی، مگر کسی از ما را باقی گذاشتی؟ و دست در گردن امام انداخت و خطاب به ابن زیاد فرمود که، اگر ایمان داری و او را می کشی مرا هم همراه او بکش، و امام سجاد فرمود که ای ابن زیاد اگر میان تو و این زنان خویشاوندی هست، یک مرد پرهیزکار با آنان بفرست که مسلمان وار همراه آنها باشد، اگر واقعاً تو چنانکه ادعا می کنی منصوب به قریش هستی که پدرت زیاد را ملحق کردند، و الّا شما که از قریش نبودید، پدرت زیاد را ملحق به قریش کردند، اینها هم که از قریش هستند اگر چنانچه خویشاوندی که ادعا می کنی هست، خب من را می کشی بکش، اما یک فرد پرهیزکاری همراه اینها بفرست که مسلمان وار همراه اینها باشد، ابن زیاد دید که فضا این چنین شد، و یک نگاهی کرد و به افراد حاضر در مجلس نگاه کرد و گفت شگفتا از خویشاوندی، به خدا می دانم که این زن راضی است که اگر برادرزاده اش را کشتم او را نیز با وی بکشم، این نوجوان را واگذارید با زنان همراه باشد، که رها کرد، یعنی امام در واقع به نحوی او را در یک مخمصه و تنگنایی قرار داد.

مجری:

ابن زیاد هم بدش نمی آمد که یک مستمسکی داشته باشد که بگوید بله ما هم هستیم

استاد جباری:

بله بالأخره منتی گذاشتند بر اینها،

مجری:

شاید نسب خودش را به گونه ای می خواست درست کند

استاد جباری:

بله این یک جهت و اعتراض هایی هم که باز در مجلس شد اینها هم طبیعتاً تأثیر داشت چونکه می خواست دستش به خون دیگری آغشته شود اما به مصلحتش نبود، یک گزارش دیگری داریم که وقتی که گفت و گو بین حضرت زینب با ابن زیاد بود بعد از این تهدید امام سجاد به زینب فرمود که عمه جان ساکت باش تا من با او حرف بزنم، رو به ابن زیاد کرد و فرمود، مرا به کشتن آیا تهدید می کنی؟ آیا نمی دانی که کشته شدن عادت ما و شهادت مایه سربلندی ما است؟ و این را که گفت، می گوید رباب بنت عمران، همسر امام حسین رباب آمد و سر امام را به دامن گرفت و بوسید و اشعاری را خواند

وا حسینا فلا نسیت حسینا

اقصدته اسنه الاعدا

غادروه بکربلا صریعا

لا سقی الله جانبی کربلا

این هم در گزارشی اضافه شده، سبط ابن جوزی می نویسد که حضرت این را هم اضافه کرد امام سجاد که «أ تهددنا بالقتل» قتل و شهادت برای ما سجیه است ما را با این تهدید نکن، و بعد از جریان تهدید و این سخنان ابن زیاد دیگر دست از امام سجاد برداشت، این خلاصه مجلس ابن زیاد هست و در همان روز یعنی روز 12، عزیزان مستحضر هستید که روز11، عصر که حرکت کردند در مسیر بودند شب را شاید استراحت کردند و  12 رسیدند به کوفه مجلس ابن زیاد روز 12 تشکیل شده و آن روز این ملعون دستور داد سرها را در کوفه برگردانند، برای همان هدفی که در ابتدای برنامه عرض کردم.

مجری:

بله، استاد13 محرم هم که روز دفن شهدا بوده درست است؟

استاد جباری:

نه همان عصر 11 هست، چون گفته می شود که سه شبانه روز بدن ها بر روی خاک کربلا بودند این سه روز نقل تاریخ نامه طبری است که بلعمی مترجم تاریخ طبری این سه روز را نقل کرده، در خود تاریخ طبری هم نیست در آن ترجمه اش که تاریخ نامه طبری که بلعمی این را ترجمه کرده آنجا ادعا شده در حالی که نقل های دیگر هست که عصر 11 بعد از اینکه عمر سعد ملعون کشته های خود شان را دفن کردند و فرمان حرکت داد رفتند وقتی که خالی شد صحنه  کربلا قبیله بنی اسد آمدند و  شروع کردند به دفن اجساد مطهر شهدا که راجع به امام حسین (ع) ما براساس آن اعتقادی که براساس روایات داریم که بدن امام را امام دفن می کند تجهیز می کند، امام سجاد (ع) آمده و معرفی کرده کمک کرده، چطور آمده؟ طبیعتاً با خرق عادت و طی العرض باید آمده باشد.

مجری:

یک سؤال هم هست در خصوص آقا امام سجاد (ع) که اگر بشود یک اشاره ای به آن بشود به تفصیل ان شاءالله در جلسات دیگر خدمت شما باشیم، بحث اینکه حضرت امام سجاد (ع) در دوران امامت شان قیامی نمی کند، حتی با قیام حرّه هم همراهی نمی کند علت آن را پرسیدند چرا؟

استاد جباری:

مشخص است قیام در صورتی جا دارد انجام بشود که شرایط اجتماعی و سیاسی محیا باشد، در واقعه حرّه پشتوانه قیام یک بصیرت اعتقادی و اجتماعی درستی وجود نداشت، یک رفتار های اعتراضی احساسی بود، و مردم مدینه رفتند در شام و دیدند رفتار یزید را، و حرکت یزید با اباعبدالله را هم دیده بودند و منشاء قیام در مدینه شد اما امام سجاد (ع) ورای این قیام را می دید که این قیام شکست خواهد خورد، و اگر پیروز هم بشود، در واقع کسی که از این آب گل آلود ماهی دارد می گیرد ابن زبیر است، عبدالله بن زبیر در مکه کاملاً دارد خودش را آماده می کند برای خلافت رقیبی مثل حسین (ع) هم از میان برداشته شده یک یزید هست آنجا آن هم براساس سوء استفاده از خون حسین (ع) برای خودش یک حاکمیتی دارد درست می کند، ابن زبیر در پشت این قیام حضور دارد نیروهایش را فرستاده، تحریک می کنند مردم مدینه را و حتی با تحریک آنها رفتند به شام و دیدند بساط یزید را، بینندگان عزیز خواهند پرسید که مگر ابن زبیر چه اشکالی داشت از بنی امیه که بهتر بود، عرض می کنم خیر، اگر ابن زبیر روی کار می آمد چه بسا بدتر از بنی امیه نسبت به اهل بیت عمل می کرد، که یک استشهاد به این بکنم هم خاندان زبیر جنگ جمل را به راه انداختند علیه امیرالمؤمنین، بعد کینه عداوت را داشتند فرزندان زبیر از جمله این عبدالله زبیر خیلی کینه اهل بیت را داشت و این گزارش را نقل کردند وقتی که در مکه به حکومت رسید، قریب به 10 سال تا سال 73 هجری در حکومت بود در مکه، در گزارشی هست که جمعه های متعددی گذشت، خطبه نماز جمعه می خواند در مکه صلوات نمی فرستاد، به او اعتراض کردند چرا صلوات نمی فرستی، این گزارش را راجع به خلفای اموی هم نداریم که اینها صلوات نفرستادند بر پیامبر، حالا بر آل که نمی فرستادند اما بر خود پیامبر هم نفرستند خیلی قبح می خواهد و رذالت می خواهد، جواب داد که «إن له أهیل سوء» له یعنی پیامبر، محمد (ص) اهلک بدی دارد و نگفت اهل، گفت «اُهیل» از باب تحقیر، اهلک بدی دارد، اهل کوچک بدی دارد که اگر من بر جدشان صلوات بفرستم «لمدوا اعناقهم» گردن های شان را می آورند بالا می گویند ما اهل آن پیامبری هستیم که داری برای او صلوات می فرستی، برای اینکه اینها افتخار به جدشان نکنند من به جدشان صلوات نمی فرستم، ابن زبیر چنین کسی بود، کسی بود که وقتی خواست از محمد حنفیه و بعضی از بنی هاشم بیعت برای خودش بگیرد اینها را زندانی کرد در بیت زمزم، در مسجد الحرام، و دستور داد هیزم آوردند، تهدید کرد شما را با آتش می سوزانم اگر با من بیعت نکنید، که بعضی ها آمدند دفاع از او بکنند گفتند استناد او به فعل خلیفه دوم بود که فاطمه (س) را تهدید کرد در خانه فاطمه هیزم آورد برای اینکه اخذ بیعت بکند برای ابوبکر، ابن زبیر هم مستندش همان کار خلیفه دوم بود، یعنی یک کار نامشروع عمر را مستند خودش قرار داد برای کار نامشروع دیگری، چنین کسی بود، لذا در رذالت کمتر از بنی امیه نبود، و به این جهت اگر قیام مدینه همت پیروز می شد، عبدالله ابن زبیر آنجا می نشست، و مردم هم به آن بصیرت نرسیده بودند که بیایند با امام سجاد همراه بشوند، ضمن اینکه این شکست هم خورد، مسلم بن عقبة از طرف یزید آمد چه جنایاتی کرد در مدینه، و سرکوب کرد این قیام را، و یزید گفته بود اگر پیروز شدی تا سه روز اموال و نوامیس و خون و جان مردم مدینه حلال و مباح است بر شما، و چه جنایاتی در مدینه در آن دو سه روز نشد، در مسجد النبی مردم پناه برده بودند و رفتند جوی خون راه انداختند حرمت مسجد را هم حفظ نکردند، دختران و زنان زیاد اولاد نامشروع به دنیا آوردند، این قصه واقعه حرّه واقم بود که سال 63 اتفاق افتاد، امام سجاد بهترین کار را کرد، ماند روشنگری هایش را کرد، تربیت نیرو کرد کادر سازی کرد ثمره آن قرن دوم ظاهر شد، عصر امام باقر و امام صادق ظاهر شد.

مجری:

آن مدینه ای که به گونه ای مرده بود را زنده کرد

استاد جباری:

زنده کرد، و ببینید تعداد اصحاب امام صادق را قیاس کنید با امام سجاد یا امام باقر، تصاعدی رفته بالا بیش از چهار هزار و خورده ای فقط اخذ حدیث کردند، این ثمره کار امام سجاد است، در واقع دارد بستر و فضا را آماده می کند این یاران به تدریج اضافه شدند و در عصر امام باقر سپس امام صادق خودشان را نشان دادند.

مجری:

خیلی متشکرم، و این خودش نشانه این هست که ما باید بصیرت داشته باشیم به موقع از اهل بیت باید حمایت کنیم، آن موقعی که امام حسین گفت قیام کنید قیام نکردند، حالا که امام سجاد می گوید وقت قیام نیست قیام می کنند و این آثارش را می بینیم

استاد جباری:

«اَلْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ وَالْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللاّزِمُ لَهُمْ لاحِقٌ»

مجری:

احسنت، خیلی متشکریم جناب آقای دکتر جباری استاد حوزه و دانشگاه از حضور شما، استفاده کردیم ان شاءالله که بتوانیم در جلسات آتی هم در خدمت شما باشیم، خب وقت ما گذشته عزیزان بینده بیش از این وقت شما را نگیریم در شام جمعه دعای همه ما تعجیل فرج آقا امام عصر هست،

اللهم عجل لولیک الفرج

خدا حافظ.

 


  
  • رضایی

    22 مرداد 1402 - ساعت 17:27

    با سلام خدمت شما زحمتکشان.اگر ممکن هست در برنامه ها صدا رو تقویت کنید.ممنونم از برنامه های عالی شما

    0 0

آینه تاریخ - پاسخ به سوالات و شبهات تاریخی>

امام سجاد ع اسرای کربلا اسارت شتران بدون جهاز قمه زدن چوب زدن بر سر مقدس جسارت ابن زیاد ابن زبیر واقعه حره