سایر قسمت ها
آینه تاریخ - پاسخ به سوالات و شبهات تاریخی

قسمت هشتاد و نهم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


دیگر قسمت ها

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:27/05/1402

برنامه: آینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله الحسین، صلی الله علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان

عزیزان بیننده سلام وقت شما بخیر خوش آمدید به برنامه آینه تاریخ برنامه ای که شام جمعه و شب های شنبه و روز شنبه هم تکرار برنامه آینه تاریخ از شبکه جهانی حضرت ولی عصر تقدیم حضور شما می شود؛ و میزبانی می کنیم از استاد عزیزمان کارشناس گرانقدر جناب آقای دکتر جباری در این برنامه ان شاءالله سؤالات تاریخی شما را خدمت استاد عرضه می کنیم و استاد پاسخ را ان شاءالله خواهند داد، استاد سلام وقت شما بخیر قبول باشد عزاداری های تان در این ایام.

استاد جباری:

علیکم السلام و رحمة الله، بسم الله الرحمن الرحیم، بنده هم عرض سلام و ادب دارم حضور حضرتعالی و عزیزان بیننده این برنامه، آرزوی قبولی عزاداری ها و اعمال و طاعات دارم، وارد ماه صفر شدیم ان شاءالله که خداوند متعال این ماه را ماه پر برکتی قرار بدهد برای همه عزاداران ابی عبدالله (ع) به برکت تقرب به ساحت مقدس ابی عبدالله (ع) و خاندان آن حضرت که در روزهای بسیار سختی الآن به سر می برده اند، در ماه صفر یعنی ایام اسارت، ان شاءالله که همه مشمول توجهات خاص آن حضرت باشیم.

مجری:

ان شاءالله که توفیق داشته باشیم به زیارت اربعین برویم، یا اگر نشد از راه دور زیارت اربعین را بخوانیم و ان شاءالله تحت عنایت آقا امام عصر باشیم و بتوانیم شریک غم ایشان باشیم در عزاداری جد بزرگوار شان و از خداوند متعال خواستاریم در این ساعات و دقایق که هرچه سریعتر ان شاءالله تعجیل فرج صورت بگیرد و ان شاءالله که انتقام این خون شهدای کربلا حضرت علی اصغر حسین حضرت اباعبدالله الحسین و اصحاب ایشان گرفته شود و حق به حقدار برسد ان شاءالله؛ خب استاد اشاره فرمودید ماه صفر هست و ماهی است که ما را یاد آن صحنه های سختی می اندازد از اسرا که وارد شام می شوند، و این مسیر بالأخره مسیر سختی است با آن همه مصائب که باید طی شود؛ سؤال شده که این مسیری که از کربلا به دمشق رفتند کدام مسیر هست، بالأخره مسیرهای متعددی هست، برای ما بفرمایید کدام مسیر انتخاب شده برای این کار.

استاد جباری:

سؤال خوبی است و بی ارتباط با بحث با بحث اربعین هم نیست چون درباره اربعین این شبهه همیشه مطرح بوده در بین بزرگان و علمای ما، مثلاً مرحوم حاجی نوری صاحب مستدرک الوسائل، مرحوم شهید قاضی صاحب کتاب اربعین، و امثال این بزرگان، و از دوره مرحوم ابن طاووس ایشان هم باز دیدگاه هایی دارد درباره این که اسرای کربلا در اربعین اول آیا به کربلا رسیدند یا خیر، بخش مهم آن جدای از بحث روایات مربوط می شود به تشخیص آن مسیری که از شام به کربلا برگشتند یا بالعکس از کوفه به سمت شام به اسارت برده شدند، یک مقدار از بحث مربوط به آن می شود که چه مسیری وجود داشته و چه مقدار طول داشته این مسیر آیا قابل تصور است در ظرف ده روز یا کمی کمتر و بیشتر این مسیر طی شود، دیدگاه های موافق و مخالف وجود داشته، چون فعلاً بحث در رفت اسرا هست به شام و مثل امروزی که اول صفر هست طبق روایات تاریخی روز رسیدن به دمشق هست، باز خدمت بینندگان عزیز هم عرض می کنم که درباره اینکه اسرا روز اول صفر به دمشق رسیدند دلیل نداریم اما دلیل داریم که سرهای شهدا را اول صفر وارد دمشق کردند و چون طبق روایات سرها به همراه اسرا وارد شده طبیعتاً نتیجه گرفته می شود اسرا هم همراه سرها در اول صفر وارد دمشق شدند و درباره خروج از کوفه یک دسته نقل ها حکایت از این دارد که سرها را زودتر فرستادند بخاطر اینکه ابن زیاد می خواست که زودتر این بشارت را به یزید برساند، و نشانه پیروزی هم حمل سرها بود، و اینکه سرها را نشان بدهد به عنوان یک سند، اما از آن طرف اسرا را هم فرستادند، از کنار هم نهادن این نقلی که اشاره کردم که سرها و شهدا باهم وارد دمشق شدند نشان می دهد که هرچند سرها را زودتر از کوفه خارج کردند اما در مسیر گویا بهم پیوسته اند و باهم وارد دمشق شدند، اینجا تاریخ یک مقدار ساکت هست که چگونه در کجا، در کدام منزل، و ضمن اینکه منازل حرکت دادن اسرا از کوفه تا شام یک مقدار مبهم هست، یعنی در متون کهن خیلی درباره آن دقیق سخن گفته نشده، آن سان که درباره منازل مکه تا کربلا دقیق سخن گفته شده، تعداد منازل اتفاقاتی که در آن منازل افتاد، آنجا خیلی خوب در متون تاریخی گزارش شده، اما بحث حرکت اسرا منازل آن خیلی دقیق مشخص نشده و در برخی از متون متأخر تر مثلاً در کتاب کامل بهائی، یعنی از طبری هست که ایشان کتاب را برای بهاء الدین محمد از وزرای هلاکو خان نوشته به کامل بهائی معروف است که در قرن 7 هست که اطلاعاتی در آن هست، آنجا منازلی را ذکر کرده که نشانگر عدم دقت هست، چون مثلاً از بعلبک و اینها یاد می کند که اصلاً در مسیر نیست در بخشی از شام قرار دارد که طبیعتاً در مسیر نبوده، یا از منزلی به نام مرزین یاد می کند که اصلاً در سمت شام نیست در سمت شرق است از مناطق شرقی است و لذا این گزارش ها خیلی نشان می دهد که دقیق نیست، حالا من در ادامه عرایض خود اشاره می کنم به اینکه سه مسیر قابل تصور هست، اگر کسی بخواهد از کوفه به شام برود یا از شام برگردد به کوفه یا به کربلا، سه مسیر قابل تصور است، یک مسیر اصطلاحاً می گویند مسیر سلطانی که از سمت غرب دجله می رود به سمت شمال و بر می گردد به سمت شام، شهر هایی را در این مسیر سلطانی ذکر کردند که  تَکریت، مُوصِل، لَبَا، کُحَیل، تَلَّ اعفَر، نَصیبِین، حَرّان، مَعَرَّة النُّعمان، شِیزَر، کَفَرطاب، تا می آید به منطقه حَماة، حِمص دمشق، می رسد، این مسیر یک مسیر آباد هست در حاشیه دجله هم پیش می رفته به سمت شمال، اما مشکل آن طولانی تر بودن هست و متداول نبودن برای عبور و مرور، یعنی حدود هزار و پانصد کیلومتر راه هست از کوفه تا دمشق، این مسیر یک مسیر طولانی و متداول نبوده از این جهت که مسیر دیگری نزدیکتر در حاشیه فرات وجود دارد و طبیعتاً هم کسی اگر بخواهد از کوفه برود به سمت شام دیگر نمی آید برود به سمت دجله، عزیزان بیننده در ترسیم دجله و فرات حتماً معرف نظر شریف تا هست که دجله و فرات دو رود بزرگی هستند که طولانی از سمت شمال عراق از ترکیه و مناطق شمالی آن سرچشمه می گیرند و بعد از اینکه داخل عراق می شوند از هم یک مقدار فاصله می گیرند در جنوب عراق بهم می پیوندند شط العرب و بعد هم اروند رود که مرز میان عراق و ایران هست و بعد هم به خلیج فارس می رسد، خب این قسمت که از هم فاصله می گیرد اصطلاحاً جزیره می گفتند و لذا کسانی که به لقب جزری معروف هستند در تاریخ از علما منصوب به این منطقه هستند، مثل ابن اثیر جزری و امثال اینها، و رود فرات هست، رود فرات در سمت غربی رود دجله هست، دجله در سمت شرق عراق قرار دارد، فرات در سمت غربی آن قرار دارد، و طبیعتاً چون فرات از کوفه می گذرد، لذا اگر از کوفه کسی بخواهد برود به سمت شام طبیعتاً از همین راهی که عرض می کنم، یعنی از حاشیه فرات می رود به سمت شمال عراق و از شهر هایی عبور می کند که، اینها شهر های حاشیه فرات هستند و می رود به نزدیک دمشق و قبل از دمشق وارد سوریه که می شود مشترک می شود با آن راه سلطانی، در چند شهر با راه سلطانی باهم مشترک است، در شهر های حَماة، حِمص، بعد هم دمشق،  در این قسمت باهم هستند و همینطور حلب و اینها باهم مشترک هستند با آن راه سلطانی؛ پس تا اینجا دو راه ترسیم شد، راه سلطانی و راه متداولی که عرض شد، و اتفاقاً راه متداول همان راهی هست که امیرالمؤمنین (ع) از کوفه به قصد جنگ صفین به سمت شام حرکت کردند و در منطقه صفین درگیر با معاویه شدند و همین رود فرات را معاویه مسیر آن را بسته بود بر اصحاب امیرالمؤمنین که حضرت با رشادت مالک و امام حسین و اینها باز کردند آب فرات را و معاویه هم وقتی که بعد از شهادت امیرالمؤمنین به قصد جنگ با امام حسن وارد عراق شد از همین مسیر وارد شد، برای اینکه به مسکن برسد در داخل عراق، منظور راه متداول و معروفی بوده، راه سوم که قطعاً منتفی هست و نمی شود گفت اسرا را از آنجا بردند یا برگرداندند مسیر بادیه است، مسیر بیابان هست، بادیة الشام که کوتاه ترین مسیر است، یعنی شما از کوفه حرکت کنید می رسید به دمشق به سمت شرق که حرکت بکنی یا شمال شرقی به دمشق می رسید، منتهی از بیابان عبور می کند بدون آب و غذا و شهر و امثال اینها، در حالی که طبق روایات تاریخی و طبق یکی از شواهد خود کلمات حضرت زینب (س) در مجلس یزید، که این جمله معروف حضرت زینب که حضرت خطاب کرد «أمن العدل يابن الطلقاء تَخْدِيرُكَ حَرائِرَكَ وَ إِمائَكَ» این عدالت است ای یزید که اهل خودت را کنیزان خودت را و خانواده خودت را پشت پرده نگاه داری «وَ سَوْقُكَ بَناتِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ سَلَّم سَبايا» در حالی که دختران پیامبر را به عنوان اسیر «قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ، وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ، تَحْدُو بِهِنَّ الاْعداءُ» در حالی که اینها را با این وضعیت، بر شتران بی جهاز سوار کردی در معرض دید مردم که دشمنان «مِنْ بَلد اِلى بَلد» این تعبیر من بلد الی بلد از شهری به شهر دیگر می بردند، نشانگر این هست که پس اسرا را از شهری به شهر دیگر آوردند نه از بیابانی که هیچ خبری در آن نیست، و «يَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَناهِلِ وَ الْمَناقِلِ» یعنی مسافران منازل آنها را ببینند، پس پیدا است که از منزلگاه ها رد کردند، مسئله تشنگی در مسیر شام مطرح نبوده و الّا اگر از بادیه برده بودند مسئله تشنگی به عنوان یک سخن آنجا مطرح می شد، به این کلمات حضرت زینب (س)، پس این مسیر بادیه منتفی است می ماند آن دو مسیر و از آن دو مسیر، مسیر دوم که عرض کردم در حاشیه فرات هست از آن مسیر بردند به شام، و وارد شام شدند، اطلاعات در مورد مسیر بازگشت خیلی کمتر هست از مسیر رفت، در مسیر رفت حداقل دو منبع مثل کامل بهائی و منابع متأخر تر یک چیزهایی آورده اند، مثلاً در همان کتاب اسرار و شهادات دربندی، قمقام زخار فرهاد میرزا و امثال اینها چیزهایی آمده با توجه به همان که در کامل بهائی آمده، اما درباره بازگشت هیچ اطلاعی نیست که اینها از چه مسیر و چه شهر هایی برگشتند، اما طبیعتاً حدس زده می شود از این سه مسیر، همین مسیر وسط که حاشیه فرات باشد برگردانده شده اند.

مجری:

خود همین ها اگر دقت کنیم در اینها هم شاید نتایج دیگری انسان این وسط به دست بیاورد خارج از این موضوع، یعنی شاید یک شرایط خاصی بوده در برگشت حالا آن هم شکستی که یزید خورده، ان شاءالله بیشتر این خصوص گفت و گو خواهیم کرد.

خیلی متشکریم جناب آقای دکتر جباری عزیز، استاد یک سؤالی آمده در خصوص اینکه بالأخره در راه معجزاتی رخ داده، یکسری معجزات طبیعی است از حضرت اباعبدالله الحسین به عنوان امام معصوم و خون خدا، خب خیلی راحت قابل درک است، یکسری مسائل بعضی وقت ها ما می بینیم، اینها خیلی جالب است من خودم در بحث مسیحیت و راهب ها و آن دیرهایی که در آن راه بودند مطالعه زیاد داشتم، زیاد شنیدیم، زیاد گفت و گو کردیم، همواره برای خود من خیلی جالب بوده، چه از همان زمانی که بحیرا در مورد پیامبر آن گونه عکس العمل نشان داد که معروف است در تاریخ، چه این قضیه دیری که در راه بوده و راهبی که اصرار دارد که سر مبارک اباعبدالله امام حسین پیش خودش باشد حالا نمی دانم فقط همین یک دانه گزارش هست یا گزارش های دیگر هم هست، در این خصوص خواستند برای ما بفرمایید که این قضیه راهب و این قضیه مسیحیان که بالأخره این گونه شیفته اباعبدالله الحسین بودند و  امروز هم هستند، این چگونه است در گزارش های تاریخی قابل تأیید هست یا نیست؟

استاد جباری:

یک بخشی از مباحث مربوط به کربلا همین بخش خوارق عادات است که اینها رخ داده، منتهی، خوارق عادات را قبلاً هم عرض کردم در برنامه هفته قبل بود شاید که در خود حادثه کربلا بنابراین نبوده که از خرق عادت حضرت استفاده کند، مثل همان شبهه ای که یکی از همین شبکه های دین ستیز آن کارشناس نمای آن مطرح می کرد که، شما شیعیان مگر نمی گویید که حسین بن علی (ع) اهل کرامت و معجزه و امام بوده، خب دعایی می کرد بارانی می آمد در کربلا و رفع مشکل آب می شد، توجه ندارند که اصلاً بنا بر این نبوده که از طریق خرق عادت کارها پیش برود، و طبق روال عادی، اما بعد از شهادت اباعبدالله (ع) برای نشان دادن عظمت مصیبت رخداد های شگفتی اتفاق افتاده، بخشی در خود کربلا مثل کسوف و خسوف، اینها گزارش هایش آمده در همان عصر عاشورا، اینکه در آن شب یافت شدن خون بعد از شهادت ابی عبدالله (ع)، بخصوص در شام گزارش دارد که زیر سنگ هایی که بر می داشتند خون تازه جوشیدن می گرفت، و این خرق عادت و معجزه که هنوز ادامه دارد، همین الآن هم تربت خالص ابی عبدالله در شب عاشورا و روز عاشورا خون تازه از آن می جوشد و رنگین می شود، این دیگر قابل انکار نیست، کافی است به فضای مجازی مراجعه بکنید، گزارش ها تصاویر و فیلمها از این قصه وجود دارد و اولیاء خدا هم کم ندیدند از این صحنه ها؛ و اینکه تعبیر نوحه و گریه جنیان در حدی که بعضی این را شنیده اند، نوحه جنیان را که توضیح بیشتری عرض می کنم، تعدادی از این خوارق عادات همینطور درباره حادثه کربلا هست، اینکه تبدیل شدن آن سکه هایی که اینها غارت کردند از حرم ابی عبدالله (ع)، آن اموالی که غارت کردند تبدیل شد به چیز دیگر، مثلاً سکه ها به سفال تبدیل شد، رفتند استفاده کنند دیدند که سفال شده است، یا آن شتری که غارت کردند از حرم حسین بردند نهر کردند گوشت آن تلخ شد، به گوشت خونی تبدیل شد، یا مثلاً رفتند سر چشمه های شان آب بردارند چشمه را خونین یافتند، از این نوع گزارش ها هست، که حالا من در این کتابی که مقابلم هست جلد دوم تاریخ قیام مقتل جامع سید الشهدا (ع) بخشی هست به عنوان رخداد های شگفت، پیامدهای تکمیلی حادثه کربلا، به این قسمت ها پرداخته شده، اما بخشی از این حوادث همانطور که اشاره فرمودید مربوط به مسیر هست، در مسیر دو سه گونه از این رخدادهای شگفت دارم، یکی همان مسئله دیر راهب هست، قصه دیر راهب در چندین منبع نقل شده و لذا فارق از کیفیت که گاهی متفاوت نقل شده اما گویا اصل آن قابل انکار نیست، در منابع مختلفی این آمده، از جمله مرحوم قطب الدین راوندی در الخرائج و الجرائح که عزیزان بیننده با نام این کتاب حتماً آشنا هستید در این برنامه هم مکرر اسم بردیم از علمای قرن 6 ما بوده، قبر او هم در همین صحن بزرگ حضرت معصومه (س) هست، که مورد زیارت هست و کتاب را به قصد تدوین معجزات معصومان اعم از پیامبر و دیگر ائمه نوشته، الخرائج و الجرائح در آنجا، جلد2، صفحه 578 به بعد این را نقل کرده، از علمای اهل سنت ابن حبان در کتاب الثقات خودش، جلد2، صفحه 312 اشاره ای می کند، مرحوم ابن شهرآشوب در مناقب آل ابی طالب آورده، باز از علمای اهل سنت سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص، صفحه 264 این را آورده، خوارزمی نقل می کند در مقتل خودش جلد2، صفحه 102، بالأخره مشهور هست در میان علمای شیعه و اهل سنت این جریان دیر راهب، من اجمال آن را عرض می کنم، چون تفصیل آن یک مقدار طول می کشد،

مجری:

فقط یک مورد بوده یا چند مورد بوده

استاد جباری:

این یک مورد هست منتهی مثلاً خوارزمی درباره یک یهودی نقل می کند، این درباره مسیحی نقل می کند، ممکن است متعدد بوده باشد

مجری:

چون ظاهراً در این مسیر نزدیک خود شهر کربلا باز یک قسمتی هست اصلاً نمیدانم اسم دقیق آن ناقوسیه است یا همچین اسمی که مسیحی ها آنجا ساکن هستند ظاهراً از قبل از اسلام اصلاً  آنجا ساکن بودند بخاطر آن وعده هایی که در کتاب های شان آمده است، خیلی از این مسائل در تاریخ ذکر شده

استاد جباری:

بله بعید نیست اتفاق افتاده باشد، اما آنچه که مشهور هست این یک راهب مشخصی است، آنچه که در الخرائج و الجرائح آمده، ایشان از سلیمان بن مهران اعمش نقل می کند می گوید من در موسم حج مشغول طواف بودم یک مردی را دیدم که دعا می کرد این چنین، می گفت خدایا من را ببخش، هرچند می دانم که نخواهی بخشید، می گوید من از این سخن تعجب کردم رفتم نزدیک او و گفتم که تو در حرم خدا و پیامبر هستی و این ایام هم ایام حج هست و در ماهی بزرگ از آمرزش الهی چرا ناامید هستی، گفت گناه من خیلی بزرگ است، گفتم بزرگتر از کوه ته، گفت بله، گفتم با کوه های ثابت و استوار برابری می کند گفت آری اگر می خواهی بگویم، گفتم بگو گفت بیا از حرم بیرون برویم، رفتیم بیرون و گفت من یکی از افراد حاضر در سپاه عمر سعد ملعون بودم، وقتی که امام حسین (ع) کشته شد ما را همراه جمعی فرستاد از کوفه به سمت دمشق یا به شام که سر مطهر حسین را منتقل کنیم، حاملان رأس شریف بوده، در مسیر شام در دیر مسیحیان فرود آمدیم، که حالا دیر را مرحوم ابن شهرآشوب در منزل قنسرین یاد می کند، ذکر شهری که ایشان کرده،  می گوید سر بر روی نیزه بود و نگهبان ها همراه آن بودند، وقتی که غذا را آماده کردیم و آوردیم مشغول خوردن شدیم، فقط یک دستی را دیدیم که روی دیوار دیر دارد این شعر را می نویسد، «اترجو امة قتلت حسینا شفاعة جده یوم الحساب»، آیا واقعاً امتی که مثل حسینی را به شهادت رساندند امیدوار هستند که روز قیامت مشمول شفاعت جدش بشوند؟ فقط دستی را دیدیم که روی دیوار دارد این را می نویسد، خیلی برای ما اسباب تعجب بود، برخی برخاستند که آن دست را بگیرند ولی ناپدید شد، می گوید برگشتیم سر سفره غذا آن دست برگشت سر جایش و شروع کرد نوشتن، که «فلا و اللّه ليس لهم شفيع   و هم يوم القيامة فى العذاب» قسم به خدا اینها مشمول شفاعت پیامبر نخواهند شد و در قیامت در عذاب خواهند بود، می گوید دوباره بلند شدند بروند آن دست را بگیرند ناپدید شد، برگشتند سر غذا باز برای بار سوم پیدا شد و این بیت را نوشت، «و قد قتلوا الحسين بحكم جور و خالف حكمهم حكم الكتاب» حسین را با یک حکم جائرانه و ظالمانهای کشتند، حکمی که مخالف حکم کتاب بود، می گوید اینها را که دیدیم، می گوید من از غذا خوردن دست کشیدم و دیگر اشتها نداشتم، یک راهبی درون دیر نظاره گر این  صحنه بود، و دید که از آن سر نوری می تابد به سمت بالا، و لذا آمد و فهمید که این قصه عادی نیست، آمد سراغ نگهبانها گفت که شما از کجا آمدید، گفتند از عراق آمده ایم، ما با حسین جنگیدیم، پرسید حسین پسر فاطمه؟ پسر پیامبر تان؟ پسر عمو زاده پیامبر تان؟ گفتند بله، گفت مرگتان باد، بخدا اگر عیسی بن مریم پسری داشت او را بر چشم های مان می نهادیم، ولی اینک از شما خواسته ای دارم، گفتند چیست؟ گفت به سرکرده خود بگویید من ده هزار دینار در این عدد هم یک اختلافی هست، شاید کمتر بوده، بالأخره پول زیادی بوده، گفت دینارهایی دارم که از پدرانم به ارث بردم می خواهم آن را از من بگیرید و این سر را تا هنگامی که کوچ می کنید در اختیار من بگذارید، و هنگام رفتن شما من این سر را بر می گردانم، می گوید جریان را به فرمانده مان گفتیم و او گفت پولها را بگیرید و تا وقت رفتن سر را به او بسپارید، حالا این فرمانده را در این گزارش الخرائج عمر سعد نقل کرده که بی دقتی است، چون عمر سعد قطعاً در این سفر نبوده در همان کوفه ماند،

مجری:

خب لشکر شاید منصوب به او بوده

استاد جباری:

نه آن سرهایی که می بردند، متولیان بردن سر کسان دیگری هستند، زهر بن قیس گفته شده، گاهی شمر گفته شده، بلأخره عمر سعد قطعاً نبوده در این گزارش این آمده در نقل های دیگر اسم عمر سعد نیست، لذا اینها را کنار هم باید بگذاریم و تکمیل کنیم؛ به هر حال او گفت پولها را بگیرید و تا وقت رفتن سر را به او بسپارید رفتند پیش راهب و پولها را آورد، دو کیسه پول آورد و فرمانده آن گروه گفت که اینها را بررسی کنید که پول تقلبی نباشد بعد سر را دادند، راهب سر را گرفت و شست و تمیز کرد و با مشک و کافور خوشبو کرد و در پارچه حریری گذاشت و در دامان خود نهاد و  پیوسته گریه می کرد و اشک می ریخت تا اینکه صدایش کردند، سر را از او طلبیدند، خطاب به سر گفت که ای سر من جز خودم بر کسی سلطه ندارم، فردای قیامت نزد جدت محمد (ص) گواهی بده که من شهادت می دهم که جز خدای یکتا معبودی نیست و محمد (ص) بنده و فرستاده او است من به دست تو مسلمان شدم و غلام تو هستم، برکت ابی عبدالله حتی سر مطهر او هم همچنان بعد ارشاد و هدایتگری را دارد، بعد به این نگهبان ها گفت که من می خواهم با فرمانده تان حرف بزنم بعد سر را بدهم، آمد نزد آن فرمانده و گفت که تو را به خدا قسم به حق محمد (ص) سوگند می دهم که دیگر با این سر اینگونه رفتار نکنی اینکه بر نیزه کنید و اینها، و این سر را از صندوق بیرون نیاور، بی احترامی نکن به این سر، او هم به ظاهر چنین وعده ای داد و راهب سر را پس داد و از دیر خارج شد و زد به کوه و به عبادت خدا پرداخت، این فرمانده هم سر را گرفت ولی مثل گذشته با سر رفتارش را ادامه داد و بی اعتنایی می کردند و بی حرمتی می کردند، می گوید نزدیک دمشق که رسیدند این فرمانده به همراهان خود گفت که فرود بیایید و این کیسه های پول را بیاورید، و کیسه ها را آوردند نگاه کرد دید که تبدیل به سفال شده است

مجری:

اینها که چک کرده بودند قبل از آن که این قلابی نباشد

استاد جباری:

بله به سفال تبدیل شده بود روی یکطرف آن نوشته

«وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ»

ابراهیم/42

روی طرف دیگر آن نوشته

«و سیعلم الّذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون»

شعرا/227

که می گوید این فرمانده گفت «انا لله و انا الیه راجعون» دنیا و آخرت را باختم، و بعد به غلام خود گفت که این را در نهر آب بریز و بعد وارد دمشق شد و سر مطهر را پیش یزید ملعون برد و تحویل یزید داد، این گزارش الخرائج هست و منابع دیگری که اشاره کردم؛ و گزارش دیگر بحث قرآن خواندن سر مطهر هست

مجری:

تا اینجا بحث دیر و راهب قابل تأیید بود

استاد جباری:

بله عرض کردم که در منابع سنی و شیعه هست؛

مجری:

اما معجزات دیگری که اشاره فرمودید

استاد جباری:

بحث قرآن خواندن است که این قرآن خواندن سر مطهر ابی عبدالله هم در کوفه نقل شده هم در مسیر نقل شده هم در شام نقل شده، در کوفه که جریان زید بن ارقم را نقل می کند من در  غرفه ای بودم در کوفه دیدم ابن زیاد ملعون دستور داد که روز 13 سرهای مطهر را در کوفه بچرخانند، می گوید یک وقت دیدم سر مطهر ابی عبدالله دارد عبور می کند و همان آیه شریفه

«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً»

کهف/9

را قرائت می کند، گزارش در کوفه داریم؛ در مسیر گزارشی را طبری امامی صاحب دلائل الإمامة نقل کرده در صفحه 78، و در نوادر المعجزات هم باز آنجا هم نقل کرده، صفحه 110، به نقل از فردی به نام حارث بن وکیده، او می گوید که من از حاملان سر حسین (ع) بودم که شنیدم سر سوره کهف را می خواند، در خود شک کردم که من صدای ابی عبدالله (ع) را دارم می شنوم به من گفت ای پسر وکیده، آیا دانستی که همه ما ائمه زنده هستیم و نزد پروردگار مان روزی می خوریم؟، می گوید با خودم اندیشیدم که سر را سرقت کنم، فرمود ای پسر وکیده این کار برای تو ممکن نیست، گناه ریختن خونم نزد خدا بزرگتر از حمل سرم هست، رهایشان کن، زمانی که غلها زنجیرها در گردن های شان  باشد و بر رو به سوی جهنم کشیده شوند آن زمان خواهند دانست، یعنی در اینجا هم گزارش خواندن آن آیات سوره کهف هست و هم تکلم سر با این حارث بن وکیده؛ از جمله در خود دمشق هم باز قرائت این آیات سوره کهف در گزارش وجود دارد، یعنی در سه جا هم در کوفه هم در دمشق این حجت الهی حجت را تمام کرد بر مردمان کوفه و حاملان سر و بر مردمان شام با این معجزه ای که از سر حضرت دیدند؛ و سوم شنیدن صدای جنیان هست که در روایات آمده که چندین روایت داریم حتی مرحوم ابن قولویه صاحب کامل الزیارت باب خاصی با عنوان نوح الجن علی الحسین در کامل الزیارات با این عنوان باز کرده که حالا من بعضی از روایات آن را اشاره می کنم، باب 24 کامل الزیارات، صفحه 160، چاپ نجف، هم در مسیر شام این گزارش شده و هم در غیر این مسیر نقل شده از جمله ام سلمه همسر گرامی رسول خدا (ص) این بانوی بزرگوار که ما معتقد هستیم بعد از جناب خدیجه از برجسته ترین همسران پیامبر هست و در جریان کربلا هم از طریق پیامبر قرار گرفته بود، خاک کربلا را پیامبر اکرم خودشان دادند به ام سلمه، این را در یک شیشه دادند به ام سلمه فرمودند هر وقت این جوشیدن گرفت بدان که حسینم به شهادت رسیده است لذا اولین کسی که در مدینه مطلع شد از شهادت ابی عبدالله عصر عاشورا همین ام سلمه بود، این می گوید که روزی به خادم خود گفت گویا فرزندم حسین کشته شده زیرا از زمان رحلت رسول خدا (ص) به این سو دیگر صدای گریه و نوحه جنیان را نشنیده بودم جز دیشب که شنیدم می گفتند ای دیده من با جدیت گریه کن، ترجمه آن اشعار «ألا يا عين جودي لي بجهد و من يبكي على الشهداء بعدي‏ على رهط تقودهم المنايا الى متجبر من نسل عبد»  ای دیده با جدیت گریه کن و پس از من چه کسی بر شهدا خواهد گریست و گروهی که مرگ آنان را در زمان حکومت زورگویی از نسل بردگان حرکت می دهد، این یک گزارش است که در این کامل الزیارات باب 29، آمده در شرح الأخبار قاضی نعمان جلد3، آمده، ابن ابی الدنیا از علمای اهل سنت در کتاب الهواتف آورده صفحه 87، در چندین منبع شیعه امامی کامل الزیارات، شیعه اسماعیلی شرح الأخبار، و  منبع اهل سنت ابن ابی الدنیا هر سه این را نقل کردند درباره ام سلمه، همانطور که عرض شد ابن قولویه در کامل الزیارات بابی است به عنوان نوح الجن علی الحسین، مشتمل بر 10 روایت اینجا آورده که این روایت که ذکر شد یکی از آن روایات است، یک روایت دیگر است که از ابو جناب کلبی نقل می کنند، می گوید به کربلا رفتم و به یکی از اشراف آنجا گفتم شنیده ام که شما صدای نوحه جنیان را می شنوید گفت در اینجا کسی نیست که صدای آنان را نشنیده باشد، پرسیدم چه شنیده ای، گفت شنیدم که می گفتند که «مسح الرسول جبينه  * فله بريق في الخدود  * أبواه من عليا قريش * جده خير الجدود» گونه هایش می درخشید چون رسول خدا بر پیشانی اش دست کشیده است، پدر و مادرش از بزرگان قریش هستند و نیای او بهترین نیاکان است، این را ذهبی نقل می کند غیر از کامل الزیارات از متون اهل سنت هم آن را نقل می کند که اشعاری را این چنین می شنیدند در نقاطی مثل کربلا و غیر کربلا اما صاحب صوت را نمی دیدند که خب حمل بر جنیان می شد، مرحوم ابن قولویه باز نقل می کند که یکی از اهالی بیت المقدس شبانگاه پس از شهادت امام حسین (ع) آنجا شنید که می گوید مردم آنجا ندای هاتف غیبی را می شنیدند که این اشعار را می خواند، اشعار همان اشعاری است که در دیر راهب بر روی دیوار نوشته شده بود «اترجو امة قتلت حسینا شفاعة جده یوم الحساب مَعاذَ اللهِ! لا نِلْتُمْ يَقيناً شَفاعةَ أحْمَدَ وَأبي تُرابِ قَتَلْتُمْ خَيْرَمَنْ رَكبَ الْمَطايا وَخَيْرَ الشَّيـْبِ طَرّا وَالشَّبابِ» بیت اول آن شبیه آن بود که چندین روایت راجع به نوحه جنیان در حادثه کربلا نقل شده.

مجری:

حتی ما داریم می خواستند به حضرت کمک کنند، شما فرمودید که قرار نبوده که به طریق غیر معمولی این حادثه رخ بدهد؛ خیلی متشکریم جناب آقای دکتر جباری از این مطالبی که فرمودید

استاد جباری:

این را هم برای تکمیل آن از امالی شیخ صدوق عرض بکنم، می گوید گروهی که سر امام را تا شام همراهی می کردند گفتند که شبها تا صبح نوحه جنیان را بر حسین می شنیدند، این را هم مرحوم صدوق نقل می کند هم ابن فتال نیشابوری که مربوط به مسیر شام هست این نقل مرحوم صدوق، یعنی نوحه جنیان را هم در مدینه ام سلمه شنیده هم در کربلا بوده و هم در شام

مجری:

خیلی متشکریم، بله در زیارت عاشورا هم می خوانیم  مصیبتی است که هم برای اهل آسمان است و هم برای اهل زمین است، بر همه این مصیبت سخت بوده.

خیلی متشکریم جناب آقای دکتر، اشاره داشتید به بحث اسرا و مسیر آنها و اتفاقاتی که افتاده شما در جلسه قبل اشاره داشتید به بحث مجلس ابن زیاد و اتفاقاتی که آنجا افتاده، سؤال شد آیا در مجلس یزید هم معترضین بودند یا نه؟

استاد جباری:

آن وضعیت فجیعی که سر مطهر ابی عبدالله (ع) به آن شکل وارد مجلس شد و یک گزارش خیلی ناراحت کننده ای در روایت امام رضا (ع) داریم که یزید ملعون سر مطهر را که بر او وارد کردند در یک ظرف و تشتی قرار داده بود و مشغول صرف غذا بود، آن سینی غذا یا آن میز غذا را روی سر قرار داده بود و مشغول خوردن غذا بود و فقاء یا همان آب جو مصرف می کرد و اضافه آن را می ریخت داخل آن تشتی که سر مطهر ابی عبدالله (ع) در آن تشت قرار داشت و این صحنه رقت بار بود بعد اسرا را وارد مجلس یزید کردند، خب اینها بعضاً دیده بودند که آنهایی که از بنی امیه خیلی اعتراض کردند و کسانی از پیروان دیگر ادیان مثل یک مسیحی یک عالم یهودی که در آنجا بودند، اینها موجب می شود که اعتراض می کنند نسبت به این گستاخی یزید، نسبت به سر مطهر، عجیب است یکی از کسانی که به این صحنه اعتراض کرده یحیی بن حکم هست، برادر مروان، با آن خباثت، پدرش حکم بن ابی العاص با آن خباثت اما این یک مقدار گویا انصاف داشت که دارد که یحیی بن حکم نزد یزید نشسته بود و دید که یزید یک چنین رفتاری را دارد و اشعار کفرآمیز یزید را وقتی که شنید نسبت به اصل اسلام «لیت اشیاخی ببدر شهدوا» و اینکه فهمیدند اصلاً به اصل اسلام معتقد نیست و چنین جسارتی به سر مطهر کرد، یحیی در قالب شعری گفت که «لَهامٌ بِأَدْنَی الطَّفِ ادْنی قَرَابَهً مِنْ ابنِ زِیادِ العَبْدِ ذِی الحَسَبِ الرضّی» سری که کنار طف جدا شد در خویشاوندی به تو نزدیکتر است از پسر زیاد، حداقل پسر زیاد که قرشی نبود، این سر سر حسینی است که، نواده پیامبری است که از بنی هاشم است از قریش است که تو هم از قریش هستی، آن برده ای که از نژاد پست است، منظور او عبیدالله بن زیاد است، نسل امیه به شماره ریگها است اما دختر رسول خدا (ص) دودمانی ندارد زیرا پسر او کشته شد، دو بیت شعر می گوید مضمون آن این بود، اعتراض به یزید می کند که تو ابن زیادی که ربطی ندارد اصلاً به قریش، این را مأمور کردی چنین جنایتی بکند، در حالی که حسین به تو از جهت قرابت قبیله ای نزدیکتر است، یزید در برابر این اعتراض، طبق عادت همیشگی متوسل به زور شد، و زد به سینه یحیی بن حکم و او را وادار به سکوت کرد، این گزارش در تاریخ طبری آمده، در ارشاد شیخ مفید آمده، در اعلام الوراء طبرسی آمده و برخی منابع دیگر، در ادامه در طبری دارد، تاریخ دمشق ابن عساکر دارد، در کامل ابن اثیر دارد، می گوید یحیی بن حکم در مسجد دمشق هم، این پس پیدا است هم در کاخ این اعتراض را کرده، هم در دمشق مسجد اموی، هم وقتی حاملان سرها را دید و گزارش واقعه کربلا را از آنها شنید با لحن تندی آنها را سرزنش کرد و گفت میان شما و پیامبر در قیامت پرده جدایی افتاد و من از این پس در هیچ کاری با شما موافقت نمی کنم، این خیلی جالب هست، یعنی از میان خود بنی امیه کسی مثل یحیی بن حکم برادر مروان بر می خیزد و اعتراض می کند؛ فرد دیگری که از او به عنوان معترض یاد کردند که با شجاعت عمل یزید را تقبیح کرد ابو برزه اسلمی است که این ابو برزه از اصحاب پیامبر بوده، در هفت جنگ از جنگ های صدر اسلام در رکاب پیامبر شرکت کرده بود، از جمله در جنگ خیبر در فتح مکه در جنگ نهروان هم همراه امیرالمؤمنین (ع) بوده و پس از تأسیس بصره در بصره ساکن می شود در فتوحات خراسان هم حضور داشته و بالأخره در این لحظه در کاخ یزید بوده، چون که سهل بن سعد ساعدی را عزیزان جریانش را شنیدید که این هم از اصحاب پیامبر بوده و در شام حضور داشته، چرا؟ خودش آنجا تصریح می کند، به زیارت بیت المقدس می رفتم که رسیدم به دمشق و در این ایام مواجه به آن صحنه شدم، این صحابی پیامبر ابو برزه حضور داشته این صحنه را که می بیند خطاب به یزید می گوید وای بر تو، با چوب دستی خود بر دندانهای حسین می زنی، گواهی می دهم که رسول خدا (ص) دندانهای او و برادرش حسین را می بوسید و می گفت شما سرور جوانان بهشت هستید خدا قاتلان شما را بکشد و لعنت کند و در دوزخ جای دهد که بد جایگاهی است، اما تو ای یزید در روز قیامت وارد محشر می شوی در حالی که عبیدالله بن زیاد شفیع تو است، اما حسین وارد محشر می شود در حالی که محمد (ص) شفیع او است، می گوید یزید ناراحت شد و دستور داد او را از مجلس بیرون کنند، این هم در متونی نقل شده از جمله فتوح ابن اعثم در انساب الأشراف بلاذری، تاریخ طبری مقتل الحسین خوارزمی و لحوف ابن طاووس، چندین منبع این را نقل کردند که خب پیدا است که جریان غیر قابل انکاری است و بجز اینها کسانی از اهل کتاب در آن مجلس بودند که از جمله یک عالم یهودی را نقل کردند که اعتراض می کند، این در فتوح ابن اعثم و مقتل الحسین خوارزمی آمده که می گوید یکی از علمای یهود در مجلس حضور داشت بعد از اینکه امام سجاد (ع) سخنانی فرمود و در همان مجلس خطبه ای خواند، می گوید تحت تأثیر آن گفت و گو یا خطبه در مسجد هست، اینها سخنان رد و بدل شد بین امام سجاد و یزید و بعد از این گفت و گو می گوید از یزید پرسید که ای امیرالمؤمنان این نوجوان کیست؟ یزید گفت که پسر صاحب این سر است، به سر اباعبدالله اشاره کرد، آن عالم یهودی پرسید صاحب این سر کیست، یزید گفت فرزند علی بن ابی طالب پرسید مادرش کیست؟ گفت فاطمه بنت رسول خدا (ص)، عالم یهودی با تعجب گفت سبحان الله این فرزند دختر پیامبر شما است و شما به این زودی او را کشتید؟ بد جانشینانی در میان ذریه او هستید، به خدا قسم اگر پیامبر ما موسی فرزندی برای ما می گذاشت، گمان می کنم او را به جای خدا می پرستیدیم، اما شما دیروز پیامبر تان را از دست داده اید و امروز بر فرزند او حمله برده و او را کشته اید، بدا به حال شما امت، می گوید یزید که این را شنید دستور داد ضربه ای محکم به گلوی این عالم یهودی بزنند و این در حالی که بر می خواست گفت اگر می خواهی مرا تنبیه کنی، یا اگر می خواهی بکشی بکش، یا رهایم کن من در تورات خوانده ام که اگر کسی ذریه پیامبر را بکشد همیشه مغلوب است و هنگامی که بمیرد خداوند او را با آتش جهنم بریان می کند؛ این جریان که نقل شد از فتوح ابن اعثم و مقتل خوارزمی بود، در الخرائج و الجرائح با یک مقدار تفاوت این را نقل کرده می گوید وقتی عالم یهودی پی برد که این سر امام حسین فرزند پیامبر است که در تشت مقابل یزید هست گفت خدا خیرتان ندهد وای بر تو ای یزید بین من و داوود نبی هفتاد و چند نسل فاصله شده اما وقتی یهودیان مرا می بینند در حد پرستش مرا تعظیم و تکریم می کنند ولی شما دیروز پیامبر تان در کنار تان بود و امروز فرزند دخترش را کشته اید، بعد رفت به سمت آن تشت سر مطهر را برداشت و خم شد و سر را بوسید و خطاب به این سر مطهر گفت من شهادت می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و جد تو محمد (ص) فرستاده خدا است و از مجلس خارج شد و یزید دستور داد او را بکشند، این نقل الخرائج و الجرائح که این قتل معترضین هم در اینجا نقل شد هم آن جریان پیرمردی که در ورودی دمشق با امام سجاد گفت و گو کرد و حضرت آیات مربوط به ذوی القربی را از قرآن قرائت کرد و این شهادت داد به اینکه من تا به حال نشنیده بودم این را و معتقد به امام سجاد و حقانیت این مسیر شد، آنجا هم یک گزارش آمده که یزید دستور قتل او را داد، آنجایی که اسرا وارد می شوند و آن پیرمردی که گفت و گو می کند با امام سجاد، منظور این خوف اینکه آن یکپارچگی اموی شام از بین برود، و چنانکه خود پدر نحس او یعنی معاویه به یزید سفارش کرده بود که مردم شام را از شام خیلی دور نکن، اگر سفری هم می روند فوری برگردان، جنگی می روند فوری برگردان، اخلاق شان عوض خواهد شد وقتی که با مردمان دیگر نواحی هستند، چرا؟ چون نزدیک 50 سال چهل و اندی سال مردم شام تحت تبلیغات اموی بودنأ، از زمان ابوبکر که یزید بن ابی سفیان آنجا رفت و والی شد و بعد معاویه در زمان عمر جانشین او شد دیگر در اختیار معاویه بود شام تا زمان یزید و لذا به محض اینکه یک روشنگری این چنینی پدید می آمد با شدت برخورد می شد؛ معترض دیگر سفیر روم هست، آن هم گزارشش در متون مختلفی آمده، دارد که یکی از روزها سفیر قصر روم که از اشراف و بزرگان روم بود در مجلس یزید حاضر شد و گفت ای پادشاه عرب این سر سر کیست؟ یزید گفت تو را با این سر چکار، گفت هنگامی که نزد قیصر برگردم او درباره هرچه دیده ام از من می پرسد، دوست دارم بدانم جریان این سر را گفت سر حسین بن علی بن ابی طالب است، مادرش را پرسید گفت فاطمه زهرا (س)، گفت دختر کیست، گفت دختر رسول خدا، این سفیر نصرانی روم هم سخنانی شبیه آن عالم یهودی گفت و هیچ بعدی ندارد هر دو اتفاق افتاده باشد، که این هم گفت که من از اولاد چندم داوود نبی هستم و مردم چنین احترامی به من می کنند، اما فاصله زیادی بین پیامبر و این جریان نیفتاده که شما دست تان به خون فرزند پیامبر آغشته شد؛ و آخرین مورد که عرض می کنم هند همسر یزید هست، دختر عبدالله بن عامر بن کریز که همسر یزید هست که وقتی سخنان

مجری:

اتفاقاً یکی از بحث ها همین است که آیا هند همسر یزید، چون عکس العملی که معروف هست و  می شنویم مرحوم کافی هم در نوارهای خود ذکر کرده

استاد جباری:

بله منتهی حالا پیرایه هایی بعداً بستند، منتهی آنچه که در متون کهن آمده مثل تاریخ طبری و کامل ابن اثیر و مقتل خوارزمی، اجمالاً این هست که وقتی که آن گفت و گو ها را شنید و حضرت زینب و امام سجاد، آمد بیرون از پس پرده و گفت ای امیر مؤمنان، به شوهرش یزید گفت، آیا این سر حسین پسر فاطمه دختر پیامبر خدا است؟ یزید گفت بله، بر پسر دختر پیامبر و نخبه قریش فغان کن و سیاه بپوش، ابن زیاد شتاب کرد و او را کشت که خدا او را بکشد که اینها نشان می دهد که یزید وقتی این عکس العمل ها را حتی از درون خانه خودش دید خواست تقصیر ها را گردن ابن زیاد بیندازد فرافکنی بکند، چون دید فضا دارد بر ضد او تمام می شود و این نکته ای است که نباید از آن غافل شد، کسانی می آیند از یزید دفاع می کنند، شبکه های وهابی بعضاً می گویند یزید اکرام کرد و تکریم کرد و چه کرد، این یزید همان یزیدی است که اشعار کفر آمیز گفته در همان مجلس، روی سر مطهر شراب ریخته است، آن وقت چطور شد یک باره مؤمن شد، پیدا است که زمان سنجی کرد دید که این اعتراضات دارد از درون هم بنی امیه هم دیگران زیاد می شود هم خانواده خودش، لذا چهره عوض کرد

مجری:

می بینیم معترضین فراتر از دین و مذهب است، اصلاً یک بحث یک حادثه یک فاجعه انسانی است دیگر، حالا در معارف دینی ما هم هست این گزارش هایی که شما فرمودید، چه در قضیه آن راهب مسیحی، و ماجرای یهود و آن پیرمردی که اشاره داشتید در ورود، و همچنین از داخل خود خانه و همچنین باز می بینیم افرادی از خود بنی امیه معترضین اصلاً از طیف های متعدد، اشخاص مختلفی هستند، چه از نظر مذهب و دین و عقیده کلاً یک بحث انسانی است و این فاجعه یک فاجعه انسانی بوده؛ ان شاءالله که خدا شما را توفیق بدهد بخاطر این زحماتی که می کشید این مطالبی که می فرمایید بینندگان حتماً مورد استفاده شان قرار گرفته باشد و ان شاءالله که از آقا امام عصر می خواهیم قبول کند این مختصر مباحثی را که تقدیم حضور بینندگان می کنیم و جزء ساعات پر فیض و برکت عمر شما باشد و  جزو صالح اعمال ما و حضرت عالی و بینندگان باشد این ساعات، ان شاءالله در جلسه بعد بیشتر از حضرت عالی استفاده کنیم.

عزیزان بیننده از شما تشکر می کنم امیدوارم که مورد استفاده تان قرار گرفته باشد از دعای خیر تان فراموش مان نکنید، این روزها بعضی از شما حتماً قصد دارند و ان شاءالله توفیق پیدا خواهند کرد سفر اربعین بروند، ما را از دعای خیر تان فراموش نکنید در زیارت اربعین، تا دیدار دیگر همه شما را به خدای منان می سپاریم و از شما التماس دعا داریم، خدا حافظ.


آینه تاریخ - پاسخ به سوالات و شبهات تاریخی>

تاریخ کربلا اربعین کوفه شام ماه صفر مسیر اسارت دمشق دجله و فرات خسوف و کسوف نوحه جنیان رخداد های شگفت دیر راهب معجزات