سایر قسمت ها
آینه تاریخ - پاسخ به سوالات و شبهات تاریخی

قسمت نود و سوم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


دیگر قسمت ها

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:24/06/1402

برنامه: آینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین اللهم صلی علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و العن اعدائهم من الآن إلی قیام یوم الدین

سلام خدا بر پیامبر پاک اسلام و خاندان مطهر ایشان و سلام خدا بر امام حسن مجتبی و سلام خدا بر علی ابن موسی الرضا المرتضی، سلام خدا بر حضرت مهدی حجت ابن الحسن العسکری و صاحب عزای این روزها و خدمت حضرت آقا امام عصر عرض تسلیت داریم و خدمت شما عزیزان بیننده عرض سلام و ادب و احترام و این مناسبت های جانسوز را هم خدمت شما عزیزان تسلیت عرض می کنم، برنامه آینه تاریخ هست، برنامه ای که از شبکه جهانی حضرت ولی عصر جمعه شب ها تقدیم حضور شما عزیزان می شود و تکرار آن را روزهای شنبه در صبحگاه و نزدیک ظهر آن را می توانید باز ببینید و مشاهده بفرمایید، خدمت آنهایی هم که دارند برنامه را از طریق آرشیو برنامه یا از بازپخش می بینند هم عرض سلام و ادب و احترام داریم، کارشناس عزیز ما و استاد گرامی ما در این برنامه حضرت آیت الله دکتر جباری هستند استاد حوزه و دانشگاه متخصص در مسائل تاریخ و سیره، خدمت استاد عرض ادب داشته باشیم بعد برگردیم و ان شاءالله سؤالات تاریخی شما عزیزان بیننده و موضوعات خود برنامه را تقدیم حضور شان خواهیم کرد.

استاد عزیز سلام وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید تسلیت عرض می کنم.

استاد جباری:

علیکم السلام و رحمة الله، بسم الله الرحمن الرحیم، عرض سلام و ادب دارم حضور شما جناب آقای غضبانی و شما بینندگان گرامی این برنامه هر جا که شرف حضور دارید از خداوند متعال تأییدات و توفیقات روز افزون را برای شما آرزو می کنم و عرض تسلیت دارم ابتدا به ساحت مقدس مولا و سرور مان امام عصر (عج) این مصائبی که این روزها اتفاق افتاده و عزادار هستیم برای رحلت و شهادت رسول خدا (ص) و همینطور شهادت جانسوز ثبت اکبر پیامبر اکرم امام حسن مجتبی (ع) و همینطور مناسبتی که در آستانه آن قرار داریم یعنی آخر ماه صفر، مثل فردا شهادت جانسوز مولا و سرور مان و ولی نعمت مان ثامن الحجج امام علی ابن موسی الرضا (ع) ان شاءالله که در دنیا توفیق زیارت قبور مطهر شان و عنایات شان و در آخرت ان شاءالله توفیق نیل به شفاعت آنها نصیب همه شما و ما بشود ان شاءالله، و هم زیارت مدینه منوره نصیب آرزومندان بشود و زیارت مشهد مقدس مکرر ان شاءالله نصیب همه شما و ما بشود ان شاءالله.

مجری:

خیلی خوش آمدید که وقت گذاشتید تشریف آوردید امیدوارم که این ساعات جزو صالح اعمال شما و بینندگان ثبت بشود و همراه با عنایت آقا امام عصر باشد و همراه با توجه خاص آقا امام عصر باشد.

استاد فرمودید و اشاره داشتید که امشب شب شهادت آقا امام رضا (ع) هست سؤالات هم که رسیده در همین خصوص سؤالات دسته بندی شده خدمت شما ارائه می کنیم پرسیدند که سلسلة الذهب یعنی چه و حدیث سلسلة الذهب به چه معنا است چه زمانی ایراد شده متن حدیث را اگر ایراد بفرمایید، کجا بوده، مرو نیشابور در ورود و یا خروج برای ما اینها کیفیت اینها را بیان بفرمایید خیلی ممنون می شویم.

استاد جباری:

معنای حدیث سلسلة الذهب، این سلسله به معنای سند حدیث است چون در سنت حدیث پژوهی اسلامی و نقل حدیث و سنت بسیار حسنه و مغتنم و علمی که در میان امم پیشین چندان شاید سابقه نداشته و امتیازات امت اسلامی است که احادیث و کلمات رسیده از معصومان (ع) را، و راویان آن را مقید بودند که ذکر بکنند، من شنیدم از فلانی، فلانی از فلانی تا برسد به راوی اصلی و کسی که از معصوم (ع) شنیده این را می گویند سند حدیث یا سلسله در اینجا به همان معنای زنجیره حدیث هست و در زنجیر این قلاب ها هر کدام بند زنجیر به دیگری وصل است، اینجا هم راویان هر یک به دیگری وصل هستند تا برسد به آن ابتدای سلسله؛ اما اینکه چرا ذهب گفتند، سلسلة الذهب چون حدیثی است با سند طلایی یعنی راوی این حدیث کسی مثل امام رضا (ع) هست و اصل حدیث از خداوند متعال هست، یعنی امام رضا (ع) از پدران شان که همه معصوم هستند تا می رسد به امیرالمؤمنین و بعد رسول خدا (ص) و او از جبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال، و این همه سلسله معصوم هستند، حدیثی مثل این واقعاً ناب و طلایی است و به سلسلة الذهب از این باب معروف شده، چیزهای دیگری که بعضاً در اذهان عوام هست که با قلم های طلایی نوشتند، اینها یک چیزهای عوامانه است که در اذهان بعضاً آمده و الّا این چنین نیست در خود نقل هم اگر گفته شده سلسلة الذهب از این باب در میان علما مشهور هست. جریان این بوده، خود جریان را مرحوم شیخ صدوق در کتاب شریف عیون اخبار الرضا (ع) نقل کرده، اجمالاً زمینه صدور حدیث را عرض می کنم و بعد خود حدیث را اشاره ای می کنم و متن حدیث که تعبیر دقیق چه هست، و آن این هست که وقتی که امام رضا (ع) احضار شد به تعبیری گرچه به ظاهر احضار نبود، دعوت بود اما در واقع مشخص بود مأمون دارد احضار می کند امام رضا (ع) را به جبر و اکراه، از مدینه می خواهد اخراج بکند حضرت را به مرو که پایتخت حاکمیت مأمون عباسی بود، و سرزمین مرو الآن مستحضر هستید در ترکمنستان قرار دارد و حتی آن بقایا و خرابه های خانه امام رضا (ع) هم در آنجا مورد زیارت هست، فاصله میان مدینه تا مرو، چند ماه طول کشیده که امام (ع) در محرم 201 هجری امام (ع) از مدینه خارج شدند، مأمون کسی را فرستاد به نام رجاء بن ابی ضحاک که از کار گذاران مأمون بود آمد به مدینه و نامه دعوت مأمون را ابلاغ کرد به امام، و امام (ع) هم به گونه ای از مدینه خارج شدند و خدا حافظی کردند و وداع کردند با اهل و عیال و بنی هاشم که با گریه بود که همه فهمیدند این سفر بی بازگشتی هست و بعد همراه رجاء بن ابی ضحاک از این مسیری که مأمون تعیین کرده بود، مأمون تأکید کرده بود از شهرهای شیعه نشینی مانند کوفه و مانند قم امام عبور داده نشود و لذا به مناطق مرکزی ایران، مناطق جبال آورده نشد به قم آورده نشد و به کوفه که از آنجا بیاید وارد مناطق غربی ایران و مرکزی ایران بشود، از این قسمت آورده نشد طبق تأکید مأمون بلکه از جنوب آورده شد، جنوب غربی که اهواز باشد، تصریح شده در نقل اهواز و بصره و مناطق جنوبی و بعد به سمت خراسان از مناطق یزد عبور داده شد تا برسد به مناطق خراسان، در خراسان بزرگ آن زمان نیشابور در مسیر بود و بعد سرخس و بعد هم مرو که سرخس الآن مناطق مرزی ما است، و بعد به مرو که در ترکمنستان فعلی قرار دارد و پایتخت مأمون بود، و در نقل دارد که مرحوم شیخ صدوق با سند این را نقل کرده که وقتی که رسیدند به نیشابور، آنجا امام توقفی دارد در شهر مهم نیشابور، نیشابور آن زمان برخلاف سبزوار یا بیهق نام قدیم سبزوار همان بیهق بود

مجری:

از علمای اهل سنت هم بیهقی منصوب به همان سبزوار است؟

استاد جباری:

بله سبزوار هست، آنجا یک مقدار تشیع گسترده تر شد بخصوص بعد از عصر ائمه (ع) مرکز تشیع بود بیهق، اما نیشابور شیعه و اهل سنت هر دو بودند غلبه با اهل سنت بود محدثان اهل سنت در آن فراوان بودند در نقل دارد که امام (ع) وقتی که رسیدند به نیشابور، حضرت یک محله ای از محلات نیشابور به نام لاش آباد، اسامی فارسی بود آن زمان، منطقه فروینی، یک فردی بود در آنجا به نام همدان خانه ای داشت امام انتخاب کردند خانه او را که بروند در آنجا منزل بکنند و استراحتی در آنجا داشته باشند، و لذا چونکه امام (ع) انتخاب کرد منزل او را پسندیده معروف و ملقب شد که امام پسندید خانه او را، اینکه چرا آنجا را امام انتخاب کرد گفتند چون نزدیک یک حمامی بود خانه او لذا امام می توانست آنجا استراحت داشته باشد و حمامی بکند و حضرت وارد آن حمام شدند که بعداً آنجا به حمام الرضا معروف شد، مردم متبرکاً می رفتند و در آنجا حضور پیدا می کردند آبی هم داشته به نام عین کهلان، و آب آن چشمه کم بود و امام (ع) کسی را مأمور کرد که آنجا را حفر بکند، لایروبی بکند و آب آن زیاد شد، به برکت وجود امام (ع)، این را می شود در بحث تمدنی به نحوی گریز به بحث تمدنی زد که امام (ع) به این بحث ها توجه داشته، ولو در مسیر سفر هست اما خدمات اجتماعی این چنینی، امام می آید یک کسی را مأمور می کند که لایروبی بکند چشمه را و آب چشمه زیاد شود و خود امام داخل آن حمام شدند غسل می کردند و آمدند در آن بام حمام، «صلی علی ظهره» گویا پله هایی می خورد با پله می رفتند پایین حمام، و بعد امام در روی آن حمام نماز گذاردند لذا مردم هم به تبع امام بعدها آنجا می آمدند و غسل می کردند و بر بام آن حمام نماز می گذاردند و دعا می کردند برای حوائج شان، اینها نکاتی است که در نقل مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا(ع)، جلد 2، صفحه 136، باب 37 این روایت آمده که نشان تبرک جویی مردم به وجود مقدس امام رضا (ع) هست در دوره ای که بنی عباس خیلی تلاش دارند که اهل بیت را در انعزال قرار بدهند، فضای نیشابور که فضای شیعی محض هم نیست، اما مردم این نواده پیامبر (ص) را وقتی که مواجه می شوند این چنین می بینند که دقیقاً اعمالش چیست بعد تبعیت بکنند از نحوه عملکرد ولو یک اعمال مستحب که واجب هم نبوده، در حمامی که امام رفته مردم مقید بودند به آن حمام بروند مثل امام در آنجا نماز بخوانند، و نکته دیگر اینکه در نیشابور علمای بزرگی از علمای ما، و محدثان اهل سنت بودند از جمله اسحاق بن راهویه، چون ظاهراً در مسیر متولد شده بود در راه متولد شده بود به راهویه معروف شده، محدث بسیار معروفی است از محدثان دوره امام رضا (ع) و استاد دو نفر از مؤلفان صحاح سته و حتی سه نفر چون اگر احمد حنبل را هم کتابش را از صحاح شروع بکنیم هم  استاد احمد بن حنبل بوده هم استاد بخاری بوده، هم استاد مسلم بوده، این سه تا از معروف های شان از او اخذ حدیث کردند، یکی از کسانی که آمده و در این حدیث سلسلة الذهب را از امام شنیده و نقل کرده همین اسحاق بن راهویه هست، شاید خلطی اینجا صورت می گیرد، معمولاً دقت کافی نمی شود تصور می شود که گفته می شود امام وقتی که وارد نیشابور شدند، مردم و محدثان رفتند به استقبال امام و از امام این حدیث را شنیدند در حالی که این استقبال نیست در بدرقه است، چنان که از نقل استفاده می شود عرض خواهم کرد در بدرقه امام هست، تعبیر دارد که «علم علماء الحدیث به حلول الرضا فی مدینتهم» حضرت آنجا ساکن شدند و منزل کردند و استراحتی و بعد هم حضرت می خواستند حرکت بکنند و خارج بشوند از نیشابور اینها مطلع شدند، که این بیشتر نشانگر این است که اینها اهتمام دارند به اینکه مغتنم هست از امام حدیثی بشنوند و می گوید امام رضا متوجه شدند که این رکب مأمونی این کاروان، «یتحیئون للخروج منها الی المأمون» می خواهند بروند به سمت مرو و نزد مأمون «فجتمعوا علیه» جمع شدند این عالمان و محدثان نیشابور «و فیهم اسحاق بن راهویه» این هم در میان آنها بود «و اذاً بالرضا قد ارکب فی العماریه علی الراحله» در هودجی حضرت بود، عماریه این هودجی است که روی شتر می بندند حضرت در آنجا بودند

«فَقَالُوا لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِيثٍ فَنَسْتَفِيدَهُ مِنْك‏»

می خواهید تشریف ببرید برای ما حدیثی هم نقل نکنید که ما استفاده بکنیم

عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص: 135

حداقل یک حدیثی بفرمایید که ما مغتنم همین مقدار هستیم

«فَأَطْلَعَ رَأْسَه‏»

حضرت سر مبارک شان را از آن هودج بیرون آوردند

و فرمودند، این همان سلسلة الذهب از اینجا شروع می شود، حدیث طلایی با سند طلایی

«سَمِعْتُ أَبِي مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ»

از پدرم موسی بن جعفر (ع) شنیدم

«يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ»

پدرم از پدرشان امام صادق (ع) شنیدند

«يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ»

امام صادق فرمودند از پدرم امام باقر شنیدم

او فرمود که از پدرم

«يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ»

از علی ابن الحسین سجاد شنیدم

«يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع»

امام سجاد از امام حسین، امام حسین از امیرالمؤمنین (ع)

«يَقُولُ سَمِعْتُ النَّبِيَّ ص»

امیرالمؤمنین از پیامبر اکرم شنیده

«يَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ»

خب در این نقل پیامبر اکرم مستقیماً بدون واسطه جبرئیل گفته، در برخی نقل های دیگری که باز مرحوم صدوق آورده بحث جبرئیل این وسط مطرح است به عنوان یک واسطه بین پیامبر و خدا، هر دو قابل قبول هست، یک وقت بینندگان عزیز به ذهن مبارک شان خطور نکند که چطور پیامبر اکرم از خدا نقل می کند، مگر پیامبر می تواند مستقیماً از خداوند نقل حدیث بکند، پاسخ آن است که بله چنان که در هم در وحی بلاغی یعنی وحی قرآن و وحی بیانی هر دو، سنی و شیعه معتقد هستند و نقل کردند که پیامبر اکرم در تلقی و  اخذ قرآن کریم، بخشی از قرآن کریم به واسطه جبرئیل ابلاغ می شد به پیامبر، بخشی هم مستقیماً از خداوند وحی می شد بر جان و روح پیامبر اکرم و این معلوم نیست موارد آن زیاد تر بوده باشد، چرا؟ چون دارد آنجایی که وحی مستقیم از خداوند متعال دریافت می کرد پیامبر اکرم حالت ثقل و سنگینی خاصی بر حضرت چیره می شد، مدهوش می شد عرق سردی بر پیشانی حضرت می نشست و می فرمود گویا وجودم می خواهد از هم فرو بپاشد، و بانگ جرسی می شنوم و خداوند متعال آیات را بر من القاء می کند، که در روایتی از امام صادق (ع) هم هست که زراره سؤال می کند از امام صادق به حالت سؤالی استفهامی «لغشیة التی کانت تصیب رسول الله (صلى الله علیه وآله) إذا نزل علیه الوحی؟» آن غشیه آن مدهوشی از غش کردن و مدهوش شدن که به پیامبر دست می داد چه بود؟ امام صادق فرمود «قال ذلک إذا لم یکن بینه وبین الله أحدٌ، ذاک إذا تجلّى الله له» این وقتی بود که بین پیامبر و خدا هیچ واسطه ای نبود و خداوند تجلی می کرد بر پیامبر، بر کوه تور تجلی کرد حضرت موسی مدهوش شد، و یارانش از دنیا رفتند و بعد به اذن الهی زنده شدند، اینجا می گوید «ذاک إذا تجلّى الله له»، در وحی قرآنی این را داریم در روایات در وحی بیانی هم هست که احادیث قدسی کم نداریم.

مجری:

یعنی هر آنچه که وحی شده این نیست که فقط قرآن کریم باشد

استاد جباری:

بله قرآن کریم باشد و غیر قرآن احادیث و آن بیان و تبیین های قرآن آن هم باز دو قسم بوده گاهی جبرئیل القاء می کرده گاهی هم از ناحیه خداوند القاء می شده و احادیث قدسی هم که ما کم نداریم، مجموع آن را مرحوم شیخ حر عاملی صاحب وسائل الشیعه در کتاب ارزشمندی به عنوان الجواهر السنیه فی الأحادیث القدسیه جمع کرده، مرحوم شیخ حر عاملی این بزرگوار که حدود 4 قرن قبل می زیسته که قبر ایشان مشخص هست در حرم مطهر امام رضا (ع)، منظور از قول پیامبر در این نقل که «یقول سمعة الله عزوجل» پیامبر فرمود از خداوند شنیدم که

«یقول لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي»

و گاهی می گوید کلمه، کلمه ندارد در این نقل، همان «لا اله الّا الله» خود قول «لا اله الّا الله حصنی» دژ محکم خود خدا هست دژ من هست،

«فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»

کسی که داخل این دژ و قلعه شود از عذاب من در امنیت و ایمن هست

«قَالَ اسحاق بن راهویه»

اسحاق بن راهویه نقل می کند که

«ثمّ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ»

این مرکب حضرت حرکت کرد

«فَنَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»

امام اضافه کرد بعد از آن جمله «لا اله اله الّا حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی» فرمود «بشروطها» با شروط آن البته نه صرف «لا اله الّا الله»، «و أنا من شروطها» من امام رضا از شروط آن هستم، که شروط آن 14 معصوم هستند، اعتقاد به حجیت ائمه معصومین (ع) و پیامبر اکرم (ص) شروطی دارد، یعنی قول توحید کافی نیست، قول توحید باید باشد همراه با بحث نبوت و بحث امامت هست و بحث معاد هست که شروطی هست در کنار توحید، امام تذکر دادند، بعد مرحوم صدوق که این را نقل کردند

«إن من شروطها الاقرار للرضا (ع) بأنه امام من قبل الله عزوجل علی العباد»

مرحوم صدوق توضیح می دهند که منظور از «أنه من شروطها» یعنی اینکه مردم اقرار داشته باشند به اینکه من امام رضا منصوب از ناحیه خداوند متعال هستم و مفترض الطاعة هستم، به شرط قبول ولایت، توحید با ولایت، و مفترض الطاعة امامی که طاعت او بر مردم واجب هست و این طاعت موجب می شود که مردم دیگر سراغ حرام و معصیت و ترک فرمان امام نروند، این نقل معروف مربوط به حدیث سلسلة الذهب هست، و دو سه تا نقل دیگر هم باز هست که مرحوم شیخ صدوق نقل کرده مرحوم شیخ طوسی در امالی خودشان نقل کردند صفحه 588، که این نقل مرحوم صدوق نقل معتبری هست و مشهور تر همین نقل هست و تعبیر هم همین است که اشاره شد، «لا اله الّا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی بشروطها و أنا من شروطها»

مجری:

چه بسا اگر آنها هم نمی تاختند و حرکت نمی کردند امام واضح تر هم می گفت برای آنها، چون فرمودید که بلا فاصله شروع کرد به حرکت کردن، کسی که راکب آن مرکب بود، چه بسا اگر می گذاشت شاید امام رضا کامل می خواست بگوید

استاد جباری:

بله این نکته ای هست که در روایت نیامده اما تفتن حضرتعالی است و نکته خوبی هست که بعد می گوید حرکت کرد مرکب در حالی که بله اگر مجال بود و گوش شنوایی که ظاهراً بود، طبیعتاً امام تبیین بیشتری برای اینها می کردند

مجری:

من عرضم سر این هست که اینها را شما فرمودید

حاج آقا این قدمگاه که ربطی به آن قضیه ای که شما فرمودید آنجایی که امام غسل می کنند که ندارد، الآن یک قدمگاهی هست نزدیک شهر نیشابور، قبل از نیشابور

استاد جباری:

نه از نقل بر می آید که جزو محلات خود نیشابور بوده، جایی که حضرت در آن توقف کردند

مجری:

خب خیلی متشکریم، استاد خسته نباشید خیلی استفاده کردیم و خیلی بحث خوب و شیرینی بود، یک بحثی هست در مورد شهادت حضرت امام رضا (ع)، حالا برخی از مباحث شاید ممکن است آثار زیادی هم نداشته باشد، با انگور شهید شده با انار شهید شده، مثلاً مسموم شدن حضرت امام رضا با کدام یک از اینها بوده، همه اینها را ما شنیدیم، کیفیت تغسیل آقا کیفیت تدفین در این خصوص خواستند توضیح بفرمایید.

استاد جباری:

روح و رحمت و رضوان الهی بر مرحوم شیخ صدوق این عالم بزرگوار که محدث بزرگواری که بیش از 300 اثر علمی و حدیثی تدوین کرده یکی از بهترین آن آثار هم همان کتاب عیون اخبار الرضا (ع) هست که روایات خوبی را در آنجا حفظ کرد مرحوم صدوق که موجب شد ما اطلاع مان کامل تر بشود نسبت حیات امام رضا (ع)، ابعاد مختلف حیات آن حضرت و همینطور بحث شهادت آن حضرت، همینطور که این روایت قبلی را از عیون اخبار الرضا (ع) از مرحوم صدوق خواندم که لغت بسیار مهمی بود، مسئله شهادت امام هم بخشی از اطلاعات ما در ارتباط با بحث شهادت و کیفیت آن در همین عیون اخبار الرضا (ع) هست منتها اینکه فرمودید با انگور یا با انار، این ممکن است چون بینندگان عزیز هم مختلف شنیده باشند و برای شان سؤال باشد باید از جهت تاریخی این را بررسی کرد دید که آیا با هم قابل جمع هست کدام یک از اینها بوده؛ یک روایت معتبر و معروفی را مرحوم صدوق نقل کرده در عیون اخبار الرضا (ع) در جلد 2 صفحه 239، حدیث 3، این یک روایت است راجع به چرایی اقدام مأمون برای به قتل رساندن امام رضا (ع) نکاتی در آن هست که این را من می خوانم از اباصلت هروی معروف که این در مرو جذب امام شد، اباصلت در مرو از اصحاب مأمون بود، از کارگذاران مأمون بود و در مرو وقتی امام را می بیند شیفته امام می شود و جزو اصحاب امام می شود و در بازگشت هم همراه امام بوده و شهادت امام را گزارش می کند، و جزو خواص امام می شوید، روایت از او هست، نکاتی در آن هست که عرض خواهم کرد

مجری:

باز همان نکاتی که شما همیشه دست می گذارید که برخی از افراد از کجا به کجا می رسند و برخی چگونه اند

استاد جباری:

بله، این یک روایت است اما، راجع به اینکه حضرت چگونه شهید شدند سه دسته و سه گونه روایت هست، یک گونه همین که حضرت را با یک خوشه انگور مسموم که مأمون تعارف کرد و الزام کرد به امام و اصرار کرد و امام خوردند و بلا فاصله برخاستند و مأمون گفت که کجا، تا امام نشستند و انگور را خوردند بیشتر از این نشستند و بلند شدند، فرمود که همان جایی که من را فرستادی، امام به او فهماندند که من می دانم تو چه کردی، این یک روایت است، و روایت دیگری مضمون آن این است که مأمون یک خادمی داشت که رئیس نگهبانان او بود، او را مأمور کرد بیاید ناخن هایش را بلند بکند یک سم قوی را آغشته بکند و به ناخن ها را آغشته بکند که بین این ناخن ها برود آن سم که امام آمد این انار را آبش را بگیرد و همراه ریختن آب آن انار این سم هم قاطی آن آب بشود، به ظاهر دارد آب انار می گیرد اما این سم هم قاطی بشود و امام به آن وسیله مسموم شدند، این هم روایت دوم هست، گونه سوم روایتی است از هرثمة بن اعین که هر دو در آن هست، یعنی هم بحث عنب و رمان را دارد، یعنی انگور و انار با هر دو امام را مسموم کردند که آن می تواند وجه جمع باشد، که بسنده به آن نکرده و برای اطمینان خاطر از آن انار هم استفاده کرده، آن شاید وجه جمع بین این دو روایت باشد، اما آن روایت اباصلت که آدرسش را عرض کردم مرحوم صدوق با سند خودش از احمد بن علی انصاری می گوید

«سَأَلْتُ أَبَا الصَّلْتِ الْهَرَوِيَّ»

از ابا صلت هروی سؤال کردم که

عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص: 239

«كَيْفَ طَابَتْ نَفْسُ الْمَأْمُونِ بِقَتْلِ الرِّضَا ع مَعَ إِكْرَامِهِ وَ مَحَبَّتِهِ لَهُ»

برای مردم هم سؤال بوده مأمون به ظاهر این همه ولی عهد کرده حضرت را تکریم می کند و با این وجود چطور راضی شده به این، اقرار به فضل امام می کرد، مناظره می کرد در دفاع از اهل بیت، آن وقت چطور می شود باور کرد که مأمون اقدام به قتل امام رضا (ع) کرده با وجود اکرام حضرت محبت حضرت

«وَ مَا جَعَلَ لَهُ مِنْ وِلَايَةِ الْعَهْدِ بَعْدَهُ»

با اینکه حضرت را ولی عهد خود کرده

ابا صلت چند نکته را گفت قابل توجه هست،

«فَقَالَ إِنَّ الْمَأْمُونَ إِنَّمَا كَانَ يُكْرِمُهُ وَ يُحِبُّهُ لِمَعْرِفَتِهِ بِفَضْلِهِ»

مأمون به امام اکرام می کرد و احترام می کرد چون فضل امام را می دانست

بر خلاف بعضی از حاکمان عنود عباسی مثل متوکل، و معتصم و امثال اینها که اینها حالی شان نبود، اقراری به فضل ائمه چه بسا مثل اینها نداشتند اما مأمون چون خودش یک مقدار عالم بود و اطلاعاتی داشت و بخصوص که بحث فضل ائمه (ع) را از پدرش هم که آموخته بود، یعنی خود هارون هم اقرار داشت که در آن جریان معروف که هارون اقرار کرد به فضل موسی بن جعفر (ع) و اینکه خلافت حق اینها هست بعد مأمون گفت چرا پس نمی دهید، گفت که «إن الملک عقیم» ملک عقیم هست و اگر تو که فرزندم هستی با من معارضه کنی سر تو را هم حاضر هستم جدا بکنم که حکومت را از من نگیری، و بالأخره آن اقرار به فضل امام کاظم توسط پدرش را شنیده بود، خودش هم اقرار می کرد به فضل اهل بیت (ع)، این یک نکته که می گوید

«إِنَّمَا كَانَ يُكْرِمُهُ وَ يُحِبُّهُ لِمَعْرِفَتِهِ بِفَضْلِهِ وَ إنمّا جَعَلَ لَهُ وِلَايَةَ الْعَهْدِ مِنْ بَعْدِهِ»

اما چرا ولی عهد کرد حضرت را؟

«مِنْ بَعْدِهِ لِيُرِيَ النَّاسَ أَنَّهُ رَاغِبٌ فِي الدُّنْيَا»

برای اینکه به مردم چنین نشان بدهد که این علی بن موسی الرضا راغب در دنیا است

 از چشم مردم بیفتد، یعنی تا حالا حاله از تقدس امام را فرا گرفته بود همه به عنوان نواده پیامبر یک آدم مقدس نورانی اهل آخرت زاهد نگاه می کردند می خواست قاطی بکند به بحث سلطنت و خلافت و حکومت  که از نگاه مردم بیفتد، امام هم بشود یکی مثل بنی عباس، می گوید «لیری الناس» برای اینکه به مردم بنمایاند این چنین که «أنه راغب فی الدنیا»، به تعبیر دیگر در یک روایت دیگری هست امام خودش به مأمون فرمود که تو خواستی با این کار به مردم بگویی که این علی ابن موسی الرضا اگر سراغ حکومت نمی رود به او نمی رسد، حالا که به او تعارف کردم دادم چهار دستی این را گرفته و به خودش چسبانده، در واقع این حیله مأمون بود که امام را هم آلوده بکند در نگاه مردم به بحث های حکومت

«فَيُسْقِطَ مَحَلَّهُ مِنْ نُفُوسِهِمْ»

در جانهای مردم در اذهان مردم جایگاه امام ساقط بشود

این هم نگرفت

«فَلَمَّا لَمْ يَظْهَرْ مِنْهُ فِي ذَلِكَ لِلنَّاسِ»

اما این باعث شد که

«إِلَّا مَا ازْدَادَ بِهِ فَضْلًا عِنْدَهُمْ»

امام را آورد ولی عهد کرد اما دید که جایگاه امام بالاتر رفت مردم با تکریم و احترام بیشتری به امام نگاه می کنند

«وَ مَحَلًّا فِي نُفُوسِهِمْ»

چه کار کرد در گام بعدی؟

«جَلَبَ عَلَيْهِ الْمُتَكَلِّمِينَ مِنَ الْبُلْدَانِ»

رفت سراغ متکلمین، عالمان دانشمندان از شهر ها و جاهای مختلف از فرق و ادیان مختلف

چه بسا در این مناظره ها و گفت و گو های علمی امام عاجز بشود یک جایی بماند و جایگاه او متزلزل و متنزل شود در نگاه مردم، بعد از یهود و نصارا و مجوس و صابئین و براهمه و ملحدین و دهریه و همه اینها را آورد و دید که در مناظره ها هم امام غالب و چیره شد، از قضا سکنجبین صفرا فزود، اما محل و جایگاهش بالاتر رفت و دید که

«وَ كَانَ النَّاسُ يَقُولُونَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ أَوْلَى بِالْخِلَافَةِ مِنَ الْمَأْمُونِ»

دید زمزمه در مردم پیچیده که وقتی علی ابن موسی الرضا چنین جایگاهی دارد مأمون هزاران سال باید بدود تا برسد به مثل علی ابن موسی الرضا، حالا اگر برسد از جهت علمی و جایگاه پیامبری، او اولی به خلافت هست نسبت به مأمون

«وَ كَانَ أَصْحَابُ الْأَخْبَارِ»

یعنی جاسوس ها

يَرْفَعُونَ ذَلِكَ إِلَيْ المأمون»

این خبر ها را که گوشه مردم چه می گفتند راجع به امام رضا، اینها را به مأمون می رساندند

«فَيَغْتَاظُ مِنْ ذَلِكَ»

غضبناک می شد

«وَ يَشْتَدُّ حَسَدُهُ لَهُ»

حسد او افزون می شد نسبت به امام

این یک نکته

«وَ كَانَ الرِّضَا ع لَا يُحَابِي الْمَأْمُونَ مِنْ حَقٍّ»

امام رضا (ع) هم ابایی نداشت که جواب مأمون را بگوید تعارف نداشت حضرت

تقیه نمی کرد، حق را می گفت به مأمون اگر لازم بود، گاهی زمینه اش پیش می آمد

«وَ كَانَ يُجِيبُهُ بِمَا يَكْرَهُ فِي أَكْثَرِ أَحْوَالِهِ»

امام جواب صریح می داد بدون رودرواسی جواب می داد و لذا

«فَيَغِيظُهُ ذَلِكَ»

موجب غیظ و غضب مأمون می شد

و حقد و کینه او، اما این را آشکار نمی کرد وقتی چنین شد

«فَلَمَّا أَعْيَتْهُ الْحِيلَةُ فِي أَمْرِهِ»

دید که این راه را رفته و فایده ای نداشته

«اغْتَالَهُ فَقَتَلَهُ بِالسَّمِّ»

توطئه ترور حضرت و مقتول کردن حضرت با سم را چید

یک نمونه از آن مواردی که امام رک و صریح با مأمون حرف زده خلاصه اش را عرض می کنم در همین عیون اخبار الرضا (ع)، مرحوم صدوق در جلد 2، صفحه 237، باب 59، حدث 1، آورده، خلاصه اش این است می گوید مأمون بعد از قتل فضل بن سهل، عزیزان بیننده مستحضر هستید، مأمون ساکن مرو بود تا سال 203 هجری، و بنی عباس در بغداد بود پایتخت چون بغداد بود، مأمون رفته بود در مرو به جهت اینکه از قبل از زمان پدرش در خراسان ساکن بود، و خراسانی ها همراه با مأمون بودند، اما احساس کرد که باید برود بغداد و بغداد را داشته باشد، دارد از دست می رود و از طرفی هم نظر بنی عباس را جلب کند، لذا حرکت کرد از مرو به سمت بغداد، بنی عباس خیلی میانه شان با فضل بن سهل خوب نبود، وزیر ایرانی مأمون، و مأمون هم ضنین شده بود به فضل قدرتی که پیدا کرده بود، لذا در منطقه سرخس در حمام سرخس غلامان مأمون ریختند و فصل را کشتند، مقتول شد فضل اما نوک اتهام به سمت مأمون دراز بود، دارد که وقتی که تفضل را به قتل رساند در فاصله بین قتل فضل، چون چند ماه طول کشید از ماه شعبان تا ماه صفر این مسیر، یعنی قتل فضل در 5 شعبان اتفاق افتاده، از سال 202 و امام (ع) در صفر 203 به اینجا رسید، منظور این است که چند ماهی طول کشید این مسیر، از شعبان بیایی تا ماه صفر، از سرخس تا طوس، حدود 4،5 ماه حداقل این مسیر طول کشید، در شهر ها اقامت می کرده مأمون، اوضاع شهر را می رسیده بعد می رفته شهر بعدی تا برسد طوس، در سناباد طوس که پدرش هارون در آنجا در قصر و خانه حمید بن قحطبه، آنجا ساکن شد و می گوید که

«قَعَدَ لِلنَّاسِ يَوْمَ الْإِثْنَيْنِ وَ يَوْمَ الْخَمِيسِ»

روزهای دو شنبه و پنج شنبه می نشست و مردم می آمدند به دیدار مأمون

عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص: 237

و امام رضا هم کنار مأمون می نشست، می نشاند امام را کنار خودش در سمت راست خودش، و این ابن سنان نامی است این نقل می کند، می گوید من هم در آن مجلس بودم یک فرد صوفی آمد و متهم بود که سرقت کرده، و این را آوردند، اما ظاهر خیلی عابدانه ای داشت روی پیشانی اش نشان سجده بود، مأمون به او گفته که تو با این وضع ظاهر اما این فعل قبیح را چرا انجام دادی، چرا سرقت کردی، و بعد آن فرد جواب داد که

«إنّما فَعَلْتُ ذَلِكَ اضْطِرَاراً»

من مضطر شدم این کار را انجام دادم

به جهت اینکه حق من از فیء و خمس این حقوق بیت المالی که حقوق عمومی است این از من سلب شده، خداوند خمس را به اقسامی تقسیم کرده

«وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ»

خمس باید به ما برسد که ندادید به ما، فیء را هم آیه اش را خواند

« ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُول‏»

تا آخر، گفت که

«وَ مِنْ حَمَلَةِ الْقُرْآنِ»

من حافظ قرآن هستم معلم قرآن هستم

«و مسکین»

مسکین هستم

اما وضعیت من اینطور هست که قوت لایموت هم ندارم، از روی ناچاری من چیزی برداشتم، مأمون گفت که این حرف ها را می زنی برای اینکه حدود الهی در حق تو تعطیل بشود، تعطیل نخواهد شد، این را که گفت آن فرد صوفی به مأمون گفت از خودت شروع کن، اول نفس خودت را پاک کن، اول حد باید بر خودت جاری کنی، که دزدترین دزدها خود تو هستی، می گوید مأمون خیلی غضبناک شد و گفت که من حد را برایش جاری می کنم و این فرد گفت که آیا بر من می خواهی حد جاری کنی در حالی که

«أنت عبدی»

تو عبد من هستی،

مأمون گفت یعنی چه، چطور من عبد تو هستم، مادر مأمون کنیز بود، کنیز ایرانی بود، و گفت که بخاطر اینکه مادر تو از مال مسلمان ها خریده شده، پدرت هارون مادرت را از مال مسلمان ها خریده، من هم یکی از مسلمان ها هستم و حقم را حلال نمی کنم، اینها را گفت و  این آیه را هم خواند، و مأمون که دید پاسخی ندارد به این بدهد، رو کرد به امام رضا (ع)، شاهد مثال اینجا بود که، امام رضا گفت که

«ما یقول»

چه می گوید

«إِنَّهُ يَقُولُ سُرِقَ فَسَرَقَ»

سرقت شده این هم که سرقت کرده

امام فرمود که

«قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ»

حجة بالغه بر هر ادله قابل توجهی مطرح کرد

می گوید مأمون هم خیلی گرفته شد از این پاسخ امام ناچار شد دستور بدهد این فرد صوفی را آزاد بکنند، و اما می گوید که از همان وقت در ذهن او افتاد

«بدع الیوم باشتغل فی قتل الرضا حتی قتله بالسم»

می گوید این هم یکی از اسباب این بود که تصمیم به قتل امام گرفت. اما آن سه نقلی که عرض کردم در حد فرصتی که هست آن نقل اول را که معروف تر هست از اباصلت هروی، در عیون اخبار الرضا (ع) جلد2، صفحه 242 هست نقل می کند که

«بَيْنَا أَنَا وَاقِفٌ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع»

خدمت حضرت بودم به من فرمود که

«يَا أَبَا الصَّلْتِ ادْخُلْ هَذِهِ الْقُبَّةَ الَّتِي فِيهَا قَبْرُ هَارُونَ»

برو در این قبه ای که قبر هارون در آن هست

عرض شد که هارون در آن سفری که به خراسان داشت آنجا مریض شد در قریه سناباد طوس، همین مشهد فعلی به درک واصل شد و در حجره ای از حجره های خانه حمید بن قحطبه که از کارگذاران مأمون بود، در خانه او دفن شد، ظاهراً جایش معلوم بود و وقتی که رسیدند به سناباد مأمون در آنجا ساکن شد در خانه حمید بن قحطبه کنار قبر پدرش، به اباصلت حضرت می فرماید که برو داخل این قبه که این قسمت را مفصل عرض نمی کنم که حضرت اشاره می کند که حضرت خبر می دهد که در اینجا می خواهند قبر من را پشت قبر هارون بکنند ولی قسمت جلو خواهند کند، روز قبل امام به این اباصلت می گوید

«غَداً أُدْخَلُ عَلَى هَذَا الْفَاجِرِ»

فردا من بر این فاجر مأمون داخل خواهم شد

«فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مَكْشُوفُ الرَّأْسِ»

اگر خارج  شدم سرم باز بود و عبا را بر سرم نکشیده بودم

«فَتَكَلَّمْ أُكَلِّمْكَ»

با من سخن بگو

«وَ إِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مُغَطَّى الرَّأْسِ»

اما اگر سرم را پوشانده بودم

«فَلَا تُكَلِّمْنِي»

با من سخن نگو

می گوید فردا غلام مأمون آمد و گفت که

«أَجِبْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ»

اجابت کن دعوت مأمون را

امام هم آماده بود، لباسش را پوشیده بود در محراب نشسته بود «ینتظره» بعد عبا را حضرت به دوش انداخت و کفش مبارک را پوشید و

«قَامَ يَمْشِي وَ أَنَا أَتْبَعُهُ حَتَّى دَخَلَ الْمَأْمُونَ»

ابا صلت می گوید رفتند تا در ورودی خانه مأمون

خانه ای که مأمون در آن بود، و امام وارد شد، مقابل مأمون طبق هایی از میوه ها از اطباق و فواکه که این به نحوی مؤید می تواند باشد برای همان بحث انا، فقط انگور نبوده، فواکه بود، می تواند انار و انگور همه باشد، در یک طبقی بود

«طَبَقٌ عَلَيْهِ عِنَبٌ وَ أَطْبَاقُ فَاكِهَةٍ وَ بِيَدِهِ عُنْقُودُ عنب»

یک خوشه دستش بود یک مقدار از آن را خورده بود و یک مقدار مانده بود،

تا امام را دید بلند شد و امام را در آغوش گرفت و پیشانی حضرت را بوسید و کنار خودش نشاند و آن خوشه را داد به حضرت، گفت

«يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ عِنَباً أَحْسَنَ مِنْ هَذَا»

انگوری بهتر از این ندیدم از این تناول کنید

امام فرمود که من را معاف کن از خوردن این گفت

«لَا بُدَّ مِنْ ذَلِكَ»

گفت نه حتماً باید بخوری

چرا ابا می کنی

«لَعَلَّكَ تَتَّهِمُنَا بِشَيْ‏ءٍ»

نکند ما را متهم می کنی

ضنین هستی نسبت به ما، و خودش برای رفع اتهام چند تا از آن بخش هایی که مسموم نبود خورد و داد به امام، امام سه حبه از آن خوشه برداشتند و  خوردند و خوشه را انداختند روی آن طبق و بلند شدند، مأمون گفت که

«إِلَى أَيْنَ»

کجا؟

فرمود

«إِلَى حَيْثُ وَجَّهْتَنِي»

همانجایی که من را فرستادی

بعد سر را پوشاندند حضرت و می گوید آمدند بیرون، اباصلت می گوید من دیگر سخنی با حضرت نگفتم و حضرت داخل خانه شدند

«آبا إلی فراشه»

به آن محل فراش و استراحت شان رفتند

«نَامَ ع عَلَىه»

خوابیدند آنجا

و  فرمودند در را ببند

«فَأَمَرَ أَنْ يُغْلَقَ الْبَابُ فَغُلِق‏»

اباصلت می گوید که من در آن صحن خانه ایستاده بودم و مهموم و محزون و ناراحت نگران بودم، یک دفعه یک جوان زیبا رویی که شبیه ترین مردم به امام رضا (ع) بود وارد شد، و رفتم خدمت او گفتم که

«أَيْنَ دَخَلْتَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ»

 در که بسته بود شما از کجا داخل شدید

فرمود که

«الَّذِي جَاءَ بِي مِنَ الْمَدِينَةِ فِي هَذَا الْوَقْتِ هُوَ الَّذِي أَدْخَلَنِي الدَّارَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ»

آن کسی که من را در این وقت از مدینه به اینجا رساند همان کس از این در بسته من را عبور داد و در اینجا حاضر کرد

پرسیدم

«مَنْ أَنْتَ»

گویا این اباصلت ندیده بود، طبیعتاً همینطور است چون عرض شد جزو یاران مأمون بود و بعد جذب امام شد

«یا ابا صلت أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا الصَّلْتِ أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ»

من محمد بن علی هستم، فرزند امام هستم

«ثُمَّ مَضَى نَحْوَ أَبِيهِ ع»

بعد رفت خدمت امام رضا (ع) پدر شان

«وَ أَمَرَنِي بِالدُّخُولِ مَعَهُ»

به من فرمود که داخل شوم همراه آن حضرت

«فدخل و دخلت خلفه»

پشت سر حضرت داخل شدم

وقتی امام رضا (ع) دید امام جواد را

«وَثَبَ إِلَيْهِ فَعَانَقَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ»

حضرت بلند شد و  در آغوش گرفتند امام جواد را

«وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ»

پیشانی حضرت را بوسیدند

 و در آغوش گرفتند

«يُقَبِّلُهُ وَ يُسَارُّهُ»

داشتند اسراری را آرام آرام می گفتند به امام جواد (ع) و می بوسیدند، چیزهایی می گفتند که من نمی فهمیدم، حضرت آرام به امام جواد نکاتی را مطرح می کردند، وصایایی داشتند، و بعد از دنیا رفت امام رضا (ع)، قبض روح شد و در آغوش امام جواد، امام جواد در آن لحظه فرمودند که

«يَا أَبَا الصَّلْتِ قم ايتِنِي بالْمَاءِ»

برو آب بیاور

«و ِالْمُغْتَسَلِ من الخزانه»

حالا اتاقی بوده آنجا،خزانه منظور انباری یا اتاقی بوده است، از آنجا برو مغتسل و تخته ای که بر رویش غسل می دهند، و آب را آماده است بیاور، می گوید رفتم دیدم بله آنها

«فِيهَا مُغْتَسَلٌ وَ مَاءٌ فَأَخْرَجْتُهُ وَ شَمَّرْتُ ثِيَابِي»

لباسم را بالا زدم که کمک امام بکنم

فرمود

«يَا أَبَا الصَّلْتِ تَنَحَّ فَإِنَّ لِي مَنْ يُعِينُنِي غَيْرَكَ»

کس دیگری غیر از تو هست که کمک من بکند

تو کنار بایست، امام پدر مطهر شان را غسل دادند

«فَغَسَّلَهُ»

و بعد فرمودند که برو به خزانه از این زنبیلی که در آنجا هست، حنوط و کفن هست در آنجا، آن را بردار بیاور، دوباره رفتم در آنجا و حنوط و کفن آوردم و دیدم در حالی که قبلاً چنین چیزهایی اینجا نبود، اما الآن دیدم که چنین چیزی حاضر هست و آوردم خدمت امام و امام رضا (ع) حنوط کردند و کفن کرد امام جواد (ع)

«ثمّ وَ صَلَّى عَلَيْهِ»

نماز خواند

که اینها به نحوی مؤید هست آن نگاهی که شیعه دارد که «الإمام لا یغسله الّا الإمام»، بعد به من فرمود که

«قُمْ فَإِنَّ فِي الْخِزَانَةِ تَابُوتاً»

برو آنجا یک تابوتی هم آنجا هست بیاور

تابوت را آوردم و امام را داخل تابوت گذاشت و در حالی که قبلاً تابوتی آنجا نبود، و امام را داخل تابوت گذاشت و بعد یک دفعه سقف باز شد، می گوید تابوت امام بالا رفت از سقف خارج شد و به حضرت عرض کردم که

«السَّاعَةَ يَجِيئُنَا الْمَأْمُونُ»

مأمون می آید می بیند که امام رضا (ع) اینجا نیست، این تابوت کجا رفت

«وَ يُطَالِبُنَا بِالرِّضَا ع فَمَا نَصْنَعُ»

فرمود که

«اسْكُتْ يَا أَبَا الصَّلْتِ فَإِنَّهُ سَيَعُودُ»

بر می گردد

و این ادامه اش این هست که هر وصی پیامبری که در شرق عالم و غرب عالم باشد که از دنیا برود خداوند متعال جنازه او را می برد دیدار می کند آن پیامبر با وصی خودش، و رفت و بر می گردد این جنازه پدرم، و بعد می گوید دوباره سقف باز شد و بدن مطهر امام رضا (ع) با تابوت برگشت. این صحنه های خاصی بوده که اباصلت گزارش می کند و در آن خلوت اینها را دیده

«وَ نَزَلَ التَّابُوتُ»

و می گوید امام رضا (ع) را از تابوت خارج کرد و همانجا گذاشت و انگار نه انگار که غسل داده شده حضرت و نماز بر او خوانده شده، می گوید چیزی نگذشت که دیدم در می زنند، گفت یا اباصلت برو و در را باز کن، در را باز کردم، دیدم که مأمون با غلامان خود پشت در هستند، و شق جیب کرده و یقه چاک داده و دارد به سر می زند

«بَاكِياً حَزِيناً»

گریه می کند

«یا سیدا»

حالت عزادار این چنین به خود گرفته و وارد شد و دستور داد که تجهیز بکنند بدن امام را و قبری هم کنار قبر پدرش که جریان آن هم مفصل در یک نقل هست که خواستند پشت سر قبر هارون بکنند که نشد و سنگ شد صفت شد زمین ناچار شدند مقابل قبر هارون قبری را حفر بکنند و امام

«ثم دفن الرضا(ع)»

این نقلی است که جناب اباصلت نقل می کند، دو نقل دیگر که اشاره کردم، یک نقل همان هست که، مأمون به رئیس نگهبانان خود مأموریت داد که انار را مسموماً آبش را بگیرد، و نقلی از هرثمة بن أعين هست، از این هرثمة بن أعين خیلی مشخص نیست چه کسی هست، آیا جزو همان نیروهای حکومتی مأمون هست یا کس دیگری هست، خیلی در نقل مشخص نیست، اما بالأخره در این نقل هم اجمالاً نقل می کند و هر دو را نقل می کند می گوید به عنب و رمان، به انگور و انار، و هر دو امام (ع) را مسموم کرد مأمون که این وجه جمع می تواند باشد بین نقل قبلی و این نقل.

مجری:

من یادم هست یک مجموعه ای را حضرتعالی داشتید بنده در خدمت شما بودم حدود 70-80 قسمت سیره آقا امام رضا (ع) را به تفصیل آنجا بیان کردید، حالا نمی دانم در فضای مجازی در سایت ها وجود دارد یا نه، حالا جهت اینکه بینندگان اطلاع داشته باشند در یک جایی ما خدمت استاد بودیم آنجا در حدود 70-80 قسمت کل سیره آقا امام رضا (ع) بیان شده، فکر کنم بتوانید پیدا کنید در فضای مجازی در سایت ها بگردید حتماً پیدا می شود؛ خیلی متشکریم جناب آقای دکتر جباری از حوصله ای که به خرج دادید و وقتی را که در اختیار ما گذاشتید، ان شاءالله بتوانیم در خدمت شما باشیم، جناب آقای دکتر جباری استاد حوزه و دانشگاه و متخصص در مسائل حوزه تاریخ و سیره.

عزیزان بیننده وقت مان به پایان رسید متأسفانه مثل همیشه ما سؤالات مان را خیلی کم می رسیم از استاد بپرسیم کاش وقت بیشتری داشته باشیم و بیشتر بتوانیم از محضر استاد استفاده کنیم، تا دیدار دیگر از همه شما التماس دعا داریم و شما را به خدای منان می سپاریم.

اللهم عجل لولیک الفرج.


آینه تاریخ - پاسخ به سوالات و شبهات تاریخی>

امام رضا ع شهادت حدیث سلسله الذهب نیشابور شرط ولایت خلافت سیره امام رضا ع وحی